جنبش راه سبز - خبرنامه |
- روزنامه رسالت و آداب نقد شرعی
- به سوی آزادی
- خطیبان جمعه: ادامه دهید، تحریم ها و قطعنامه ها و تهدیدها بلا اثر است
- کیهان شریعتمداری نشان “غریب پور” را پس گرفت!
- گفتگو با خانواده هشت اعتصاب کننده: اوین در اعتصاب، خانواده ها در التهاب
- رئيس هيات جذب وزارت علوم: در بحث ركود علمي استاد اخراج ميشود، نه بازنشسته
- ضرب الاجل سبک سازی پایتخت و سرگردانی 800 هزار تهرانی
- رامين: در مجموع آقاي احمدينژاد يك رسانه بالقوه در گستره جهاني هستند
- موسوی تبریزی: در حال حاضر اصولگرایی در قدرت نیست و گروهی خاص حاکم است
- بند زنان اوین؛ اینجا تحقیر از نوع دیگری است
Posted:
|
Posted: طراح : طراح سبز آزادی مال ماست |
خطیبان جمعه: ادامه دهید، تحریم ها و قطعنامه ها و تهدیدها بلا اثر است Posted: ![]() نماز هشتم امرداد ماه ۸۹ جـــرس: "بی نتیجه بودن قطعنامه ها و تحریم های جهانی"، "بلااثر بودن تهدیدهای منطقه ای اخیر" و همچنین حملات تند و گسترده به غرب بویژه آمریکا، موضوع های مهمی بود که مقرر شده بود، خطیبان نماز جمعه آنرا در خطبه های هشتم امرداد ماه ۸۹ ایراد کنند.
نمایندگان ولی فقیه در استانهای کشور، در خطبه های نماز جمعه امروز، به غیر از آنچه "بی نتیجه" بودن تحریمها و فشارهای جهانی ذکر کردند، تاکید داشتند "شاید عدهای بیبصیرت و جاهل تحریمها را جدی بگیرند، اما غربیها باید بدانند كه دیگر تیغ آنها برای ایران برندگی ندارد."
موردی که شاید در سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه بعد از انقلاب، به امامت مرحوم آیت الله طالقانی، قابل تامل باشد.
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بوشهر خاطرنشان كرد: هماینك جهان میرود كه ساختار تاریخی عدالت به حقوق بشر اسلامی تغییر یابد و با ظهور منجی عالم بشریت عدالت محوری در جهان گسترش یابد. "
وی افزود " اگر با انجام این اقدامات ضد ارزشی، جامعه اسلامی شیطانی و غربی و نامتداول نشان داده شود، تابلوی معكوسی از جامعه مهدوی نمایانگر میشود."
وی هزینههای سنگین مراسمهای عقد و عروسی را از دیگر علل افزایش سن ازدواج عنوان كرد و ادامه داد: آیا صرف هزینههای سنگین برای برگزاری یك شب جشن مطابق شرع است؟
|
کیهان شریعتمداری نشان “غریب پور” را پس گرفت! Posted: سعید زندگانی جرس : کیهان حسین شریعتمداری حتی اقدامات کوچکی را هم که وزارت ارشاد احمدی نژاد برای تجلیل از هنرمندان صاحب نام اما دگراندیش انجام می دهد بر نمی تابد و وزیر را تهدید به "استیضاح" می کند که نمونه آن این روزها در مورد اهدای نشان درجه یک هنری به "بهروز غریب پور / کارگردان تئاتر" و "مریم زندی/ عکاس" اتفاق افتاده است. مریم زندی که خود از گرفتن این نشان امتناع کرد، اما نشان غریب پور هم کیهان به جرم "عامل ناتوی فرهنگی" گرفت، یعنی حمید شاه تابادی معاون هنری وزیر ارشاد را ناچار کرد که بگوید "به غریب پور نشان درجه یک نداده ایم، بلکه گواهی درجه یک هنر داده ایم که معادل دکتری است."
روز شنبه دوم مردادماه طی مراسمی که از سوی وزارت ارشاد در تالار وحدت برپا شده بود، به هیجده تن از هنرمندان کشور نشان درجه یک هنری اهدا شد. از صاحب نامان عرصه هنر، این نشان درهنرهای نمایشی به داوود رشیدی و بهروز غریب پور تعلق گرفت. در هنرهای تجسمی محمد جلیل رسولی/خوشنویس و در موسیقی مهدی آذرسینا/آهنگساز و موسیقی دان، چهره های سرشناسی بودند که این نشان را دریافت کردند؛ دیگران چهره های کمتر شناخته شده و نزدیک به ارشاد بودند.
مریم زندی نشان را قبول نکرد
کتاب عکسهای انقلاب مریم زندی نیز دو سال است که در وزارت ارشاد در انتظار مجوز مانده و هنوز مجوز چاپ دریافت نکرده است. وی در این مورد گفت: "میگویند باید یک تعدادی از عکسها را بردارید و با اینکه تا به حال بسیار انعطاف نشان دادهام ولی دیگر جوریست که بیشتر از این نمیشود تغییر ایجاد کرد چون به همه چیزهایی که قرار است سند باشد و حق و سرنوشت این ملت است صدمه میخورد. نه من و نه هیچ کس دیگری حق نداریم سلیقهای کم و زیادش کنیم."
اما کیهان به اینهمه قانع نیست و معتقد است اصلا نام مریم زندی و بهروز غریب پور نباید برای دریافت این جایزه مطرح می شد؛ حالا که شده نشان غریب پور را باید از او پس بگیرند. حسین شریعتمداری در این راه معاون مطبوعاتی ارشاد و چند نماینده مجلس را نیز با خود همراه کرده است که بی شک در روزهای آینده به تعداد این همراهان در نهادهای مختلف افزوده خواهد شد. فعلا که تا اینجا معاون هنری وزارت ارشاد از ترس شریعتمداری، "نشان" غریب پور را به "گواهی" تبدیل کرده است!
در "خبرویژه" کیهان (پنجشنبه 7مرداد) می خوانیم: "در پي افشاگري روزنامه كيهان با عنوان «نشان درجه يك هنري به 2 عامل كودتاي مخملي» در روز 5 مرداد 1389، واكنش هاي انتقادي نسبت به اقدام دولت در تجليل از عاملان ناتوي فرهنگي مانند «بهروز غريب پور» (مديرعامل پيشين خانه هنرمندان ايران) و «مريم زندي» (عكاس ضدانقلاب)، «محمدعلي رامين» (معاون مطبوعاتي وزارت ارشاد) نسبت به اهداء اين نشان به هنرمندان سكولار انتقاد كرد. دكتر «زهره الهيان» و دكتر «لاله افتخاري» نمايندگان مجلس شوراي اسلامي نيز ضمن تجليل از افشاگري به موقع كيهان، خواهان استرداد فوري نشان درجه يك هنري از عاملان كودتاي مخملي شدند و اظهار داشتند كه در صورت عدم استرداد اين نشان تا پايان تعطيلات مجلس، ضمن تذكر جدي به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از وزير محترم نيز پيرامون اين خطاي تعجب برانگيز رسماً سؤال خواهند كرد."
پشیمانی معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد
وي اظهار داشت: پس از برگزاري اين مراسم، وقتي از سوابق برخي از چهره ها مطلع شدم، منتقد اهداء نشان درجه يك هنري به آنان بودم و حتي در نشست رسمي اداري نيز انتقادات خود را مطرح كردم. در يك نگاه آرماني جايگاهي براي هنرمندان سكولار كه تعهدي به ترويج فرهنگ و هنر اسلامي ندارند، قائل نيستيم و تجليل از آنان را شايسته نمي دانيم."
احتمال فراخواندن وزیر به مجلس
عضو كميته "جنگ نرم" مجلس شوراي اسلامي در مورد غریب پور می گوید: " از سال 1386 در روزنامه «كيهان» و كتاب «شواليه هاي ناتوي فرهنگي» فعاليت هاي براندازانه «خانه هنرمندان ايران» منتشر شده بود و سوابق گردانندگان آن به روشني در دسترس همه است. حتماً بايد در اهداء نشان هاي دولتي توسط مسئولان اين سوابق افراد در نظر گرفته شود و فرقي هم نمي كند كه چه نشاني به عاملان ناتوي فرهنگي داده مي شود، بلكه اصل تجليل از آنان زير سؤال است. اقدامات غريب پور عليه امنيت ملي، منجر به بركناري وي از مديريت عامل خانه هنرمندان شد، اما بايد ديد چه اتفاقي مي افتد كه به جاي برخورد با چنين عوامل و افرادي، اكنون از آنان تقدير مي شود. اين شخص نهادينه كردن مدل كودتاهاي مخملي را دنبال مي كرده، با سفارتخانه هاي كشورهاي غربي مانند فرانسه، سوئيس، هلند و... ارتباطات مشكوكي داشته است و در سابقه اش تعامل با اعضاي سرويس هاي جاسوسي غرب را دارد. در حالي كه ما در اغلب رشته هاي فرهنگي، شخصيت هاي متعهدي را داريم كه مورد تائيد مقام معظم رهبري نيز هستند، اما نه تنها نامي از آنان برده نمي شود، بلكه به فراموشي سپرده مي شوند و نشان درجه يك نيز به آنان اهدا نمي شود!"
لانه جاسوسي دوم!
این خطا کجا صورت گرفته است؟ در تجلیل از هنرمندی که اواخر سال گذشته اثر بی همتای او در تئاترایران "اپرای عروسکی مولانا" با صدای همایون شجریان(شمس) و محمد معتمدی(مولانا) ماهها بر روی صحنه بود و دهها هزار مشتاق را به خود جذب کرد؟ هم او که از زبان مولوی انسان را به جست و جو فرا می خواند؟ نکند همین جست و جوها کسانی چون حسین شریعتمداری را خشمگین می سازد:
برد این کوکو مرا در کوی تو
تا زجست وجو روم در جوی تو
گر نبودی جذب های و هوی تو
|
گفتگو با خانواده هشت اعتصاب کننده: اوین در اعتصاب، خانواده ها در التهاب Posted: مسیح علی نژاد جرس: خبر اعتصاب شانزده تن از زندانیان سیاسی و قطع تلفن بند ۳۵۰ اوین که نزدیک به ۱۰۵ زندانی حوادث مربوط به انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در این بند نگهداری می شوند در حالی در سایت های خبری منتشر شد که خانواده های این زندانیان در انتظار اعطای مرخصی و یا امتیازات ویژه به عزیران دربندشان به مناسبت نیمه شعبان بودند.
به همین مناسبت جرس با بعضی از خانواده های این زندانیان که به خاطر اعتراض به رفتار نامناسب ماموران و مسوولان زندان و همچنین شرایط نامناسب بند ۳۵۰ اعتصاب کرده اند، گفتگوهایی را انجام داده است..
لازم به ذکر است که علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت ، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار ،حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت , عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تحکیم ،علی پرویز فعال دانشجویی ،حمیدرضا محمدی فعال سیاسی ،جعفراقدامی فعال مدنی ،بابک بردبار عکاس خبری ،ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل ،ابراهیم(نادر)بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق ،کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار ،مجید دری فعال دانشجویی ، مجید توکلی فعال دانشجویی ، کیوان صمیمی روزنامه نگار ،غلامحسین عرشی ،پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا و محمدحسین سهرابی راد از جمله اعتصاب کنندگان هستند )
همسر بهمن احمدی امویی: مانع تراشی ها برای ملاقات، فشار روحی- روانی به زندانیان سیاسی است
ژیلا بنی یعقوب همسر بهمن احمدی امویی ضمن اعلام نگرانی نسبت به وضعیت همسر خود و سایر زندانیانی که دست به اعتصاب غذا زده اند به جرس می گوید: آنچه بیشتر از همه نگرانم می کند این است که همسرم معمولا اهل اعتصاب غذا نبوده و معمولا با صبوری نسبت به مشکلات زندان کنار می آمد اما حالا فکر می کنم رفتار اخیر ماموران زندان تا چه اندازه برای او غیرقابل تحمل و نامناسب بوده و تا چه اندازه مورد آزار و اذیت قرار گرفته است که تصمیم به اعتصاب غذا گرفته است.
فاطمه آیینه وند همسر عبدالله مومنی، سخنگوی دربند ادوار تحکیم نیز ضمن بی خبری نسبت به وضعیت عبدالله مومنی به جرس می گوید: از وقتی که من و بچه ها خبر مربوط به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و از جمله همسرم را شنیده ایم، جز نگرانی هیچ کاری از دست مان بر نمی آید. بچه های من مدام خبرها را نگاه می کنند تا ببیند از پدرشان چه خبری می رسید. به چه کسی باید بگوییم که اگر در ایام عید به زندانی حق تماس تلفنی و دیدار با بچه هایش را نمی دهید حداقل آنها را به انفرادی نفرستید.
مادر کوهیار گودرزی: مواد مخدر راحت وارد اوین می شود اما اجازه نمی دهند کتاب برای زندانی ببریم
پروین مخترع مادر کوهیار گودرزی که بسیار نسبت به وضعیت نامناسب اوین و سلامتی زندانیان نگران بود به جرس گفت: دیگر مانده ام از این زندان چه بگویم وقتی همه گوش هایشان را بسته اند و هیچ نمی شنوند. اینبار دفعه دوم است که پسرم در اوین اعتصاب غذا کرده است اما انگار هیچ کسی پاسخ گو نیست.
مادر مجید توکلی: ما چاره ای جز مقاومت نداریم
مادر مجید دری : پسرم یک سال به مرخصی نیامد و حالا دو دقیقه سهم تلفن را هم از ما گرفتند
پدر علی ملیحی: ما همیشه از علی روحیه می گیریم
جواد ملیحی پدر علی ملیحی روزنامه نگار دربند است که از خبر اعتصاب غذای فرزند خود بی اطلاع است و به جرس می گوید: از زمانی که تلفن های اوین قطع شده است ما خبری از علی نداریم و نمی دانیم بر او چه می گذرد.
همسر حسین نورانی نژاد: اگر جواب ندهند، خانواده های زندانیان در برابر دادستانی تجمع می کنند
همسر تاجرینا: به همسرم به عنوان یک دندانپزشک اجازه ندادند تا حداقل به سلامت دندان زندانیان کمک کند
زهرا میریونسی همسر علی تاجرنیا، یکی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم که اینک در بند ۳۰۵ اوین به سر می برد به جرس می گوید: از روز دوشنبه تاکنون بچه های من مدام گوش به زنگ هستند تا پدرشان زنگ بزند اما اصلا نمی دانیم چه اتفاقی افتاده است که تلفن ها را قطع کرده اند.
وی در پایان تاکید کرد امیدواریم دیدار خانواده های زندانیان با دادستان نتیجه بخش باشد تا بدون هیچ دردسری زندانیان به مطالبات به حق خود دست پیدا کنند. |
رئيس هيات جذب وزارت علوم: در بحث ركود علمي استاد اخراج ميشود، نه بازنشسته Posted: رکود علمی، بهانه ای تازه برای کنار گذاشتن اساتید منتقد جرس: رئيس هيات جذب وزارت علوم با بیان این که بحث بازنشستگي اساتيد مجموعه قوانيني است كه حتي در برنامه سوم بوده و اجرا شده و قبل آن هم اساتيد بازنشسته ميشدند گفت: مجموعه قوانيني كه در اين رابطه وجود دارد دال بر اين است كه اساتيدي كه سنشان به 60 سال برسد و عمر كاريشان از مرز 30 سال بگذرد بازنشسته ميشوند و ما نيز در طول اين چند سال براساس اين قوانين اساتيد را بازنشسته كردهايم.
|
ضرب الاجل سبک سازی پایتخت و سرگردانی 800 هزار تهرانی Posted: نیلوفر زارع جرس : اوایل سال بود که "محمود احمدی نژاد" در حاشیه یکی از سخنرانی هایش طرح خروج 5 میلیون نفر از تهران را مطرح کرد. طرح او در واقع واکنشی بود به شایعه احتمال وقوع زلزله در پایتخت که از سوی آیت الله خوشوقت از روحانیون نزدیک به حکومت عنوان می شد. احمدی نژاد مدعی بود محاسباتی انجام داده و به این نتیجه رسیده که "حداقل حدود ٥ ميليون نفر بايد از تهران بروند كه اگر اتفاقي افتاد بتوان آن را جمع كرد."
این سخنان بیش از آن عجیب و غیرعملی بود که با واکنش های جدی کارشناسان روبرو شود. بسیاری از تحلیل گران این سخنان احمدی نژاد را به پای علاقه همیشگی وی در جنجال آفرینی رسانه ای گذاشتند و از آن عبور کردند. با این حال طی ماه های اخیر دولت دست به برخی اقدام های عملی برای بیرون کردن کارمندان شاغل در تهران زده که مصوبه هفته گذشته ( سوم مرداد) هیات دولت درباره خروج 40 درصد از کارمندان تا پایان مرداد ماه مهم ترین آن به شمار می رود. برخی مقام های دولتی در همین راستا به کارمندان وزارت خانه ها و سازمان هایی که مایل به ترک تهران نیستند هشدار داده اند که اگر از تهران خارج نشوند یا باید درخواست بازنشستگی کنند، یا خود را بازخرید کنند یا استعفا بدهند. بر اساس آخرین آمار بیش از 500 هزار كارمند دولت در تهران اشتغال دارند كه با احتساب اینكه متوسط سرانه خانوار در ایران چهار نفر است اگر قرار به خروج 40 درصد این شاغلان باشد به صورت تقریبی باید 800 هزار نفر تا 20 روز دیگر تهران را ترك كنند. این حد از تعجیل برای اجرای طرحی که هیچ سابقه و پشتوانه مشخصی ندارد انبوهی از سوال های بی جواب را به همراه آورده است. سوال هایی از این دست که آیا اخراج کارمندان دولت با هدف منحرف کردن اذهان عمومی از بحران های سیاسی و اقتصادی انجام گرفته؟ آیا این طرح نتیجه نگرانی حکومت از وقوع جنگ و تلاش برای پراکنده کردن مراکز استراتژیک کشور است؟ یا این که دولت واقعا برای تمرکز زدایی از پایتخت و ترس از زلزله اقدام به اخراج کارمندان تهرانی کرده است.
اعتراض به کوچ اجباری
برخی از این تحلیل ها ممکن است افراطی باشد یا بیش از حد سیاسی به نظر رسد اما مساله این جاست که وقتی دولت طرحی را تصویب می کند تا بر مبنای آن در کمتر از یک ماه 40 درصد کارکنان شاغل در تهران به خارج از این شهر کوچ داده شوند خود به خود جا برای همه گونه تحلیلی بازمی شود. با این حال هنوز هم ناظران بسیاری هستند که شانس چندانی برای موفقیت طرح خروج کارمندان از تهران نمی بینند و پیش بینی می کنند که دولت در نهایت از این طرح عقب نشینی خواهد کرد. به عقیده آنها ده ها دلیل برای صرفنظر کردن دولت از اجرای این طرح وجود دارد که مهم ترینش را می توان فرسوده بودن ساختار بوروکراتیک برای تحمل چنین تحول عظیمی دانست. از نظر آنان طرحی که یک شبه به تصویب رسیده یک شبه هم می تواند به بایگانی فرستاده شود. این اتفاقی است که در دولت تحت تصدی محمود احمدی نژاد تازگی ندارد.
|
رامين: در مجموع آقاي احمدينژاد يك رسانه بالقوه در گستره جهاني هستند Posted: موضوع چاپ آگهيهاي دولتي تنها در روزنامه ايران منتفي شد جرس: معاون مطبوعاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي گفت: موضوع چاپ آگهيهاي دولتي به صورت صرف در روزنامه ايران منتفي شده است و دولت مجددا دستور داد كه آگهيها با يك روال منطقي به همه روزنامهها داده شود.
به گزارش فارس، محمدعلي رامين امروز اظهار داشت: در خصوص اطلاعرساني در دولت احمدينژاد و در ارتباط با خدماتي كه به جامعه ارائه ميشود خود ايشان وظيفه اطلاعرساني را ندارند.
|
موسوی تبریزی: در حال حاضر اصولگرایی در قدرت نیست و گروهی خاص حاکم است Posted: ![]() جـــرس: دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و رئیس سابق خانه احزاب، معتقد است "در حال حاضر جریان اصولگرایی در راس قدرت نیست و گروه خاصی در راس قدرت است كه اصولگرایان واقعی را هم قبول ندارد و فقط خودشان را قبول دارند. " وی همچنین گفت "تجربیات گذشته قابل تجدیدنظر است، برخی قوانین نیز نیاز به تغییر دارند" و تاکید کرد "از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تاكنون، انحصارطلبی و حذف دیگران بیشترین ضربه و آسیبها را به جامعه ما وارد كرده و كشورمان را به عقب رانده است ."
|
بند زنان اوین؛ اینجا تحقیر از نوع دیگری است Posted: روایت یکی از زندانیان از شرایط زندان جرس: یکی از زندانیان بند زنان زندان اوین، روایتی از وضعیت بد زندانیان سیاسی زن و مناسبات بازجوها و زندانیان عادی با آنان نگاشته است و در آن بسیاری از این سختی ها را به تصویر کشیده است.
نگاه ها به سوی توست. همین طور پرسش ها. می ببرند تا به یک اتاق تحویلت دهند. نمی دانی کجا را باید نگاه کنی. گذری و نظری. تازه اگر به حال خودت باشی. فقط می برندت به اسم ورودی جدید. همه اتاق ها تو را پس می زنند. ورودی جدید نمی خواهند. حس بدی به تو دست می دهد. احساس یک مزاحم. یک موجود زیادی. خیلی زود دستگیرت می شود این جا تحقیر از نوع دیگر است. به حکم وکیل بند به یک اتاق وارد می شوی. کسی تو را نمی خواهد. این جا اسم تو مجرم است. خودت بگو متهم. حتی اگر یک نخبه علمی هم باشی مجرمی ولی از نوع سیاسی. آن هایی که از بندهای سیاسی به متادون آمده اند خیلی زود می فهمند که این جا دنیایی دیگر است و قانون خودش را دارد. در بند سیاسی جز بازجو کسی تو را مجرم نمی داند. آن جا دل ها با هم است.
آن جا رسم و قانونی دیگر دارد. آن جا برای اسم ها هم باید حساب و کتاب پس بدهی. انفرادی نه، «اتاق». عمومی نه، «سوئیت». بازجو نه، «کارشناس». حتی نمی خواهند بگویی انفرادی و عمومی و بازجو. در انفرادی دست ها را که باز کنی به دو دیوار در دو پهلو می خورد. دیوار وسط دو انفرادی را برداشته اند، اسمش را گذاشته اند عمومی، برای چهار نفر به بالا. در شب های بگیر و به بند تا هشت نفر را هم آن جا می چپانند. شلاق و اهانت و کتک هم که اسم هایی برای خودش دارد، مجازات است و تادیب. وقتی حکم بازداشت به دست خود بازجوست چرا حکم مجازات نباشد؟ قاضی کیست؟ کمکت می کنند برای یادآوری. یادآوری آن چه می گویند باید بگویی. تو باید همکاری کنی.
همکاری با که؟
بندها و بازداشتگاه های سیاسی ادبیات خودش را دارد، ارتباطات خودش؛ تنهایی، چشم بند، انفرادی، بی خبری و هراس. چراغی که دائم روشن است و شب و روزت را به هم می زند، یا سیاهی، صدای خش خش پا، لخ لخ دمپایی، اضطراب، دیوار، سکوت. سکوت. سکوت. بازجویی و باز هم بازجویی. به تو میگوید امروز اسیر من هستی، با اسیر هر چه بخواهم می کنم... و اوست با نفسی که بوی تعفن می دهد. اوست با خدایی که نمی شناسدش. ضجه ای که فریاد دل تو را به آسمان می برد. اوست و خدایی که تو باور داری از رگ گردن به تو نزدیک تر است. بیناست به حال بندگان. شنواست. شاهد است. در کمین است. حسابرس است. فریادرس است. یار است. یاور است. قاضی است.
حاکم است. عادل است. تو هستی و خدایی که او نمی شناسدش.
انفرادی؛ یک روز، دو روز، ده، بیست، پنجاه، هشتاد. بی مکانی. بی زمانی. دنیای بیرون در ذهنت رنگ می بازد و تو می جنگی با این محو شدن ها. می جنگی با سکوت. می جنگی با شکستن. هفت بار قرآن می خوانی، همه قرآن را.
مردک با دست های خودش پنج هزار تومانی را به سینه ام سنجاق کرد... و گفت ... قیمت تو همین است. دست ها و چشم های بسته من. نفس هار و سرکش او. از هشت صبح تا دوازده شب روی یک صندلی حساب پس بده به اسم بازجویی. دو روز به صندلی بسته شو. این ها را ... می گوید، خانمی محجبه و محترم. میگویند هر کاری داری همان جا بکن. بعد هم میگویند خاک بر سرت. کثافت. تو که نمی توانی ... را نگاه داری می خواهی فلان و فلان. و او چادرش را بر خودش بپیچد و در خودش پیچیده شود. میگویند همه این ها برای تادیب است و همکاری و یادآوری.
باید بگویی بوده. بنویسی بوده. حالا تو بگو نبوده. بگویی من اصلا روحم هم از این حرف ها خبر ندارد. میگویند کمکت می کنند تا به یاد بیاوری که بوده. میگویند بنویس که برای ... کار می کرده ای. من کجا و ... کجا؟ میگویند بنویس با ... رابطه داشته ای. لا اله الا الله . بنویس ... با ... رابطه داشته است. پناه می برم به خدا. بنویس این. بنویس آن. شاید روزی 10 قرص. مجبورت کنند که بخوری.
دوستی که در زندان یافته ای برایت می گوید: کاش می فهمیدند کسی که "خود"ش را برای خدا شکسته دیگر جایی برای شکستن ندارد. کسی که خدا را دارد دروغ نمی گوید. کسی که خدایش بزرگترین است غیر خدا برایش حقیر است و برای حقیر به زانو درنمی آید.
باید بنویسی آن چه را که او می گوید. بنویسی اسمش بشود همکاری. وقتی که نوشتی و امضا کردی، بشود اقرار. از تو نوشته ها بگیرند و اقرارت بشود سند. شهادت علیه خودت. براساس همان هم حکم بدهد. باز هم شلاق. این بار به اسم مجازات. این ها را ... برایت بگوید.
از ده سال پیش بگوید که با او همین کارها را کرده بودند. بگوید بی تجربه بودم. ترسیده بودم. بگوید آن سال نوشتم آن چه را گفتند. نوشتم آن چه را دیکته کردند. چندین بار هم نوشتم. حکم دادند. هم زندان. هم جریمه نقدی. هم شلاق. بگوید: هیچ کدام را نکرده بودم. نه شیشه شکسته بودم و نه آتش زده بودم.
بگوید: آن سال یک دانشجوی ساده بودم که رفتم ببینم کوی چه خبر است. آن هم به خاطر دوستش که گفته شوهرش در کوی است. از همان جا او را گرفته بودند و آورده بودند همین جا. زندان عمومی زنان. بگوید همان شب اول دیدم که همه اتاق ریختند سر یک دختر و او را یک کتک مفصل زدند. به بهانه این که وقت رد شدن تنه زده. و او همه وجودش شده ترس. نوشته هر چه آن ها گفتند.
با خود فکر می کنی که هیچ چیز مثل ناامنی اعتماد به نفس را نابود نمی کند.
بگوید: حالا ده سال گذشته. این بار دیگر ننوشتم. هر چه زدند. این بار خودم را زدند. یک مرد. با شلاق. دو ساعت تمام. شاید بیشتر. به سرم زدند. روزها با چشم بند بودم. نه کسی را دیدم. نه آبی. نه غذایی به اندازه کافی. نه دستشویی به وقت نیاز. نه تماسی با کسی. فقط کتک بود و ضربه به سر. ضربه به گیجگاه. ضربه های مداوم. که هنوز حس آن ضربه ها در سرم هست. گاهی ساعت ها اشکم روان می شود از همان ضربه ها. از من اقرار خواستند. ولی ننوشتم.
یکی دیگر می گوید: صندلی را بلند کرد و محکم بر کمرم کوبید. صندلی با پایه های آهنی. سیلی زد... و تو می اندیشی که زن شیعه از این سیلی ها خورده است. همه می گویند، تاریخ هم گواه است. ولی تو می دانی که تاریخ سند است و خداست که گواه است.
دیگری را ساعت یک نیمه شب می آورند. اتاق در خواب است. وکیل بند او را می آورد. به تو که نشسته ای آهسته می گوید سیاسی است. به سرعت او را می پذیری. با روی گشاده. با سه تا پتو جایی برای خوابش کف اتاق کنار دست خودت آماده می کنی. معلوم است دانشجوست. از او می پرسی چرا این وقت شب؟ میگوید این قدر سر و صدا کردم تا مرا آوردند. می گوید ترسیده بودم. می گوید ما چهار نفر در یک سلول بودیم. دو تا را توی روز آزاد کردند.
یکی را هم سر شب. من ماندم تنها. بازجو گفت من هستم و تو. هر کار بخواهم می کنم. من هم ترسیدم. داد و بیداد کردم. گفتم که من از تنهایی می ترسم. فقط داد و بیداد کردم.
او یک شب و یک روز میهمان شماست. فردا اسمش را خواندند و رفت. از خودت می پرسی پس چرا برای شب او را نگه داشته بودند؟ اگر داد و بیداد راه نمی انداخت چه؟
"سین" می گوید که زندانبان او را انداخت در حمام زندان و با آن هیکل درشتش تا جایی که می خورد او را کتک زد. تو می مانی که این اندام کوچک و لاغر و نحیف چه گونه تحمل آن کتک ها را داشته؟ از او می پرسی چه جرم هایی در پرونده دارد؟ می گوید شرکت در نماز جمعه هاشمی رفسنجانی. شرکت در تشیع جنازه آیت الله منتظری. خواندن سرود "یار دبستانی" خواندن سرود "سر اومد زمستون". این ها مستندات است در پرونده ای با اتهام اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی، و ... جمله هایی از این دست که یک پاراگراف می شود.
این جا اما تحقیر و توهین به گونه دیگر است. حالا دیگر این جا شهر توست. در آن زندگی می کنی. از 7 صبح در صف فروشگاه می ایستی تا 12 ظهر که نوبت به تو برسد. حدود نه و نیم تازه فروشگاه باز کند. کسی با نوشته کاری ندارد که از کی باز است و چه روزها و ساعت هایی باز است. این طور نیست. سر فروشگاه جنگ در می گیرد. از وقتی باز می شود متهم به همکاری در قتل که در زندان ریاست می کند می آید با نفراتش. با همان لحن تحکم کننده. قرار از قبل معلوم است. به وکیل بند که مسول هماهنگی است می گوید کارگرهای پایین هستند. کارگرها در صف نمی ایستند. اما چند تا کارگر؟ تا یازده و نیم نفراتش می آیند. وکیل بند که با صدای زندانیان دیگر اعتراض کند. او داد می زند که کارگرهای قرنطینه هم هستند. نگاه که می کنی می بینی بیشتر این ها شکلشان به همه چیز می رود جز کسی که کارگری کند. یا از خانه های فسادند و یا موادفروش داخل زندان. یازده و نیم نوبت می رسد به آن ها که از هفت صبح در صف بوده اند.
نوبت باقی قلدرها و روسای باندها می رسد که خریدشان را بکنند. کینگ کنگ، مارمولک، روح سرگردان، موش، الیزابت، جغد، جنازه. این ها اسم هایی است که "ف" روی آن ها گذاشته است. اسم هایی بین تو و "ف". هر کدام هم روش خودشان را دارند. سیگاری ها هم که از روی سر همه رد می شوند تا سیگارشان را بخرند. البته آن ها که دارند که یک پاکت سیگار باج بدهند.
تازه ساعت 12 نوبت به تو می رسد. به تو که چند کارت تلفن و یک دفتردر اول لیست خرید داری. دفتر را که ندارد. کارت تلفن رمز دار تمام شده شیر تمام شده. ... ندارد ... ندارد .... ندارد. چند قلم جنس غیر ضروری می خری. 30 تومان هم از کارت بانک تو می زنند. همین جا داخل فروشگاه زندان. همکار داخل زندان خودش به جرم دزدی این جاست. داخل فروشگاهی که تو فقط پشت پنجره اش ایستاده ای. برای خرید هم کارت را از تو گرفته اند هم رمز را باید بگویی. فروشگاه را بعد از تو می بندد. نفیسه که نفر بعدی بود می ماند. او که از همان هفت صبح در صف است.
دانشجوی نخبه ارشد دانشگاه شریف. این جا روسا از نوع دیگرند. همین طور جیره خواران. این جا تحقیر از نوع دیگر است.
نسرین کارگری می کند. از او می پرسی چرا این جایی؟ می گوید به شوهر صیغه ای اش چک 50 میلیونی داده بود. می پرسی به او مهریه داده بودی؟ نسرین پایین ترین نفر یک باند است. یک کارت تلفن مزد یک روز کارگری. کارگری اتاق ها هر روز نوبت یک زندانی است. کارگرها هم اگر در باند قوی تر باشند کار بیشتر می گیرند. کارگری که در باند ضعیف است تهدید می شود. روز کار خودت از هم اتاقی ات می خواهی که با نسرین صحبت کند تا کار تو را انجام دهد.
نسرین اما صبح برای آوردن آب جوش نمی آید. معصومه که کارگر باند "م" است می آید و چای فلاسک او را می ریزد و آب می آورد و فلاسک را هم پر می کند. بعد هم رو به تو که اولین کف خواب جلوی در هستی می گوید وقت تمام شد. "ف" که یار تو است اشاره می کند که برویم. و می گوید اگر نجنبیم فلاسک ها خالی می ماند. نگذاشته اند نسرین بیاید برای کار. خودتان بلند می شوید و این کار را می کنید. آب بیاورید و فلاسک های چیده شده دم در را پر کنید.
وقت جارو کردن اتاق، معصومه می آید حرف کار را پیش بکشد. می گوید نسرین گفته است که نمی آید. مجبور می شوی کار را به او بدهی. یک کارت تلفن هم به نسرین نمی رسد. نمی گذارند برسد. کیست که فرمان ها به دست اوست؟ فرمانروایان و فرمانبرداران. بازی سازان و بازی گردانان و بازی خورها چه کسانی هستند؟ سربازی که پای کار است و امتیاز خودش را می گیرد. فرمانده ای که در راس است و بهره اش را می برد.
چه کسی طرف نسرین را دارد؟ "ع". به قول خودش فعال مدنی. کسی هم که مدنی است عربده کشی و زورگویی نمی داند و نمی تواند. با احترام بیاید و برود و حرف بزند. کارگر باندش هم این می شود. رئیس باند معصومه کیست؟
"م" با همیاری "ش". جرم هر دو همکاری در قتل. معصومه کارهای شخصی آن ها را هم می کند. روزی چند بار می آید ظرف های کثیف آن ها را ببرد و بشوید. لباس های آن ها را هم. "م" حمامش را می رود. معصومه می آید لباس های او را ببرد. این ها باجی است که برای حفظ پست کارگری اتاق به "م" و "ش" می دهد. ژنرال هایی به اسم "م" و "ش" و جیره خواری مثل معصومه. معصومه هم نسرین را له می کند تا خودش بماند.
می بینی سیاسی ها را آورده اند در بند عمومی تا بشکنند. این ها که اسمشان سیاسی است نمی توانند دیگری را تحقیر کنند. باج بدهند. نمی توانند دزدی کنند. دروغ بگویند. فریب دهند. تقلب کنند. جعل سند کنند. این ها که نظرشان احترام به انسان است و سلاحشان همان نظرشان و شاید اگر بوده یک نوار سبز. و سرودشان. باید که زیر دست مجرمین باشند تا یاد بگیرند که حرمت انسانی ارزشی ندارد. جایی که دزدان و قاتلان حرف اول را می زنند.
شب همان ساعت همیشگی که از بلندگو آزادی ها را می خوانند اسم "سین" را هم می خوانند. او با 200 میلیون تومان وثیقه می رود. جشن شادی برپاست. از همان سر شب. یکی با زدن بر قابلمه آهنگ می زند. بقیه دست می زنند. هما با همان پاچه های لوله شده یکی بالا یکی پایین شروع می کند به رقصیدن. یکی با زدن بر در ضرب می زند. "بری دیگه برنگردی". همه دم می گیرند "ایشالله". همه بند در راهرو او را بدرقه می کند. سرود یار دبستانی با صدای بلند بند را پر کرده.
"یار دبستانی من، با من و همراه منی. چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی. حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه. ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما. دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش. خوب اگه خوب؛ بد اگه بد، مرده دلای آدماش. دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه. کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه؟... " همه شادند. یا می خوانند و یا همنوایی می کنند. حتی غیر سیاسی ها که به جرم مالی در زندانند. مرغ دلشان به هوای آزادی پر کشیده.
باز همه با هم می خوانند "سر اومد زمستون..." می خوانند: "سراومد زمستون، شکفته بهارون. گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون. کوهها لاله زارن، لالهها بيدارن. تو کوهها دارن گل گل گل آفتاب و ميکارن ..." از بلندگو صدا با تحکم و پرخاش می آید: "خانم های بند دو. خانم های بند دو. چه خبره؟ صدا نباشه. چه خبره؟"
همه بند دست می زنند و با صدای بلند هورا می کشند. و تو باور داری که همه چیز رفتنی است جز آن چه رو به سوی او دارد. کل شی هالک الا وجهه. باور داری که فقط خداست که باقی است و ظلم رفتنی است. اعتمادت همه بر خداست.
"سبا"
|
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر