
نه سال قبل جوانی بود به نام منوچهر محمدی که خودش به خودش می گفت رهبر دانشجویان ایرانی و در صدای آمریکا به خاتمی می گفت خائن.
هشت سال قبل دوستی بود که اسمش انصافعلی هدایت بود، در بک سال در مورد این آدم حداقل چهل خبر منتشر شد، در حالی که در مورد گنجی که زندانی بود در همون سال سه خبر بیشتر منتشر نشد.
هفت سال قبل آقایی به نام هخا تصمیم گرفت حکومت ایران رو عوض کنه، من در موردش طنز می نوشتم، آشنایی از ایران تلفن زد و گفت تو رو خدا این می خواد ما رو نجات بده، این قدر اذیت اش نکن.
شش سال قبل آقای سازگارا تصمیم گرفت از طریق رفراندوم حکومت ایران رو تغییر بده، گفت تنها راه نجات کشور رفراندوم هست و در اون سال سازگارا محبوب ترین چهره سال بود.
پنج سال قبل دوست من آقای زرافشان صدبرابر نام اصلاح طلبان برده می شد، ایشون تند بود و دائما علیه حکومت موضع می گرفت، همه ایشون رو مبارز و اصلاح طلبان رو خائن و بی فایده می دونستند.
چهارسال قبل اکبر گنجی ستاره بی نظیر مبارزات مردم ایران بود، او در سراسر جهان به محبوبیتی عجیب رسید، به عنوان تنها ایرانی مبارز شناخته شد، اپوزیسیون او رو روی سرش گذاشت، بعد تبدیل شد به آدمی که فقط می نویسه، همین.
دو سال قبل آقای مخملباف چهره مهم جنبش سبز بود، بعد از اینکه به عنوان سخنگوی میرحسین موسوی حرف های عجیب و غریبی زد، خودش رفت و مدتهاست پیداش نیست.
یک سال قبل شنیدم آقایی به نام مدحی تبدیل به ستاره تلویزیونی اپوزیسیون تندرو شده، دولت تشکیل داد و قصد سرنگونی داشت و آخرش با الماس هاش رفت ایران.
..... منوچهر محمدی مدتهاست معلوم نیست کجاست، انصافعلی هدایت رفت کانادا و داره زندگی شو می کنه و کاری به سیاست نداره، هخا از صحنه خبری کشور حذف شد، سازگارا رفراندوم اش رو پس گرفت و از مردم خواست در جنبش سبز شرکت کنند، از آقای زرافشان مدتهاست خبری نداریم، آقای گنجی هر از گاهی مقاله ای طولانی در جایی می نویسه، مخملباف مدتهاست بی خبرمون گذاشته و آقای مدحی رفته تهران و بعد از مدتی جیمزباند بازی حالا دیگه رفته توی تونل سیاه.
دوست من! خاتمی چهارده سال قبل بود و همین حرف ها رو می زد، هشت سال قبل هم همین حرفها رو می زد، شش سال قبل هم همین بود، چهار سال قبل هم اصلاح طلب بود، سه سال قبل خاتمی دست موسوی رو گرفت و شال سبز رو روی دوشش انداخت و رفت و با دقت و نگرانی به صحنه نگاه کرد. موسوی هم اومد و سر حرفش موند، همون طور که کروبی موند، ما هم پای اونها موندیم.
این روزها هر کی حرف تند می زنه و می خواد زود بره، من یاد همه آدمهایی می افتم که دیر می اومدن و بسرعت می رفتند. اصلاحات و جنبش سبز مثل جوی آبه، ما هم ریگ ته جوبیم، نه با یک شیب تند قاطی می کنیم و تند می ریم، نه با یک بن بست که جلومون کشیده بشه، ناامید می شیم و می زنیم تو حال و حول. یک بار توی صفحه من همه دوستان تصمیم گرفتند جواد پارتی برگزار کنند، همه مبارزین پیداشون شد و ضد حال زدن، الآن ما هنوز پای موسوی و کروبی و خاتمی هستیم، خیلی از اون مبارزین رفتن و دارن حال شون رو می کنن. ما مثل روزهای آغاز جنبش سبز صبح می ریم سر کار، عصر هر جایی که دست مون برسه می جنگیم، شب هم می ریم پارتی، این یک زندگی یه، نه حاضریم از موسیقی مون دست برداریم، نه حاضریم با هر بادی این طرف و اون طرف بشیم.
جنبش سبز و اصلاحات راه خودش رو در هر بحرانی پیدا می کنه. روزهای تلخ و کوچه پس کوچه های پیچ وا پیچ و گیج کننده رو می ریم تا به روزهای خوب برسیم و مطمئنیم که روزهای خوب رو در آینده می سازیم، همون طور که در گذشته ساختیم. ما شومن نیستیم رفیق. شو می خوای ببینی تلویزیون رو روشن کن.
ندای سبز آزادی: هیلا صدیقی شاعر سبز اندیش کشورمان در بخشی از نامه ای که خطاب به میرحسین موسوی نوشته، چنین آورده است: میرحسین ! این روزها هم بر تو و هم برما عجیب سخت می گذرد… زندان ها گشاده ، دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است. مردم از زندان و شکنجه و دادگاه و بازجویی بسیار شنیده اند اما هیچ کس نمی داند که این زندانیان و متهمان و فعالان سیاسی چه آمد بر سر عاشقانه ها و کودکانه ها وشخصی هایشان … چه خانواده ها که به اختیار یا به زور از هم پاشیده شد.
متن کامل این نامه که در صفحه رسمی فیس بوک ایشان نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
شناسان را چه حال افتاد ،یاران را چه شد
سلام، مرد روزهای سبز …سلامی گرم، به داغی تب تند تیرماه تهران که خاطراتش هنوز سینه هایمان را می سوزاند…
تو را نمی شناختم، جز بنام نخست وزیر روزگاری که نه دلبستگی به تاریخش داشتم و نه سن و سالی برای به خاطر داشتن آن …
تو را نمی شناختم، جز به تیتر خبرهایی که باز: « میرحسین موسوی نیامد » انتخابات به انتخابات…
تو را نمی شناختم تا روزهایی که پاسخ خاتمی به تمام دعوت های گروهها و دسته های مختلف برای حضورش در انتخابات ، فراخوان از تو بود برای آمدنت به میدان …
همان روزهایی که کمتر از یکسال مانده بود به خرداد ۸۸ و هنوز ما مانده بودیم و عرصه ای خالی از یک مرد که بیاید و حوصله های مه گرفته مان را امیدوار کند به آغاز فصل جدیدی برای این سرزمین …
گروهی از همان ابتدا سازماندهی کردند برای دعوت از خاتمی ، گروهی اما به دنبال فرصت های جدیدتر بودند و گروهی دیگر منتظر ، تا تکلیف « یا من یا موسوی » روشن شود … زمان به تنگ آمد و باز تو نیامدی … پاسخ بی قراری های جماعتی بی تکلیف ، قبول خاتمی بود در بهمن ۸۷ … ستادها به راه افتاد وهمصدایی گروه ها و دسته هایی که حالا هم مسیر بودند ، هیاهویی به پا کرد … برنامه ی سفرها و همایش ها و تبلیغات ، یکی یکی چیده می شد… که ناگهان تو آمدی … آمدی و این آمدن نابهنگامت دل خیلی ها را شکست … تمام برنامه ها و هزینه هایمان نقش برآب شد …
آخرین روزهای سال بود و خاتمی خیال کنار کشیدن به سر داشت … نشست ها به شعار « یا خاتمی یا تحریم » برخی جوانان آراسته میشد … پیام ها ، دیدارها ، نوشته ها و همه و همه برای راضی کردن خاتمی به ماندن ، فایده نداشت . او پیش از مردم ، تو را برگزیده بود و به این گزینش ایمان داشت …
آخرین سه شنبه سال و تالار همایش های رایزن ، مراسم قدردانی خاتمی بود از حامیانش و انصراف رسمی او از نامزدی در انتخابات… شوک بزرگی به همه ما وارد شده بود … زمانی نداشتیم و تمام راهی که آمده بودیم بی ثمرمانده بود… مانده بودیم در این زمان کوتاه، چطور این آمدنت را توجیه کنیم که به قیمت این همه فرصت سوزی بود و به قیمت یکبار آمدن و رفتن خاتمی! … چند روزی همه ساکت و خانه نشین شدیم … حامیان تو خیلی زود ستادها و سایت هایشان را راه اندازی کردند… به نظر می آمد دغدغه ای هم نداشتند برای اینکه جماعت ما را با خود همراه کنند…
آن روزها برایت نامه ای نوشتم پر از چرا! پراز نقد و سوال بابت بیست سال سکوت و این آمدن نابهنگام، بابت بی پاسخ گذاشتن فراخوان خاتمی در هفته ها و ماه های پیش از آن … نامه ای که هرگز منتشر نشد … چرا که مصلحت اندیشی در آنروزها ما را بر آن واداشت تا نفسی تازه کنیم و به جبهه تو بیاییم و خود نیز بشویم حامی تو … آنروزها هدف مشترکی داشتیم و آن دوباره نسپردن قوه مجریه به تیم احمدی نژاد « جریان انحرافی !» بود و ادامه راه نیمه تمام اصلاحات …
شاید کمی عجیب باشد تا به این حد صریح نوشتن. آنهم در این روزهای پر التهاب… اما بگذار صادقانه برایت بگویم از شکاف عمیقی که میان حامیان تو بود و جماعت ما ( گروه ها و دسته های مختلف ائتلاف اصلاح طلبان و جمعی از جوانان غیر جزبی ) برخی «البته برخی » از اطرافیان تو آنروزها چنان به برد ایمان داشتند و تو را از پیش، رئیس جمهور آینده می دیدند که بی اختیار از سهامدار شدن این گروه در پیروزی آینده ممانعت می کردند.
تمام برنامه ها، همایش ها و فعالیت های ما در آنروزها یا با حذف و سانسور در سایتهای وابسته به تو منتشر می شد یا اصلا به کل نادیده گرفته می شد… این انحصارطلبی، صفتی بود که همان افراد هم، برخی از اصلاح طلبان را به داشتن آن متهم می کردند و شاید همین نگاه های متقابل بود که این شکاف ها را عمیق تر می کرد و افراد بی طرفی چون ما را دل چرکین می نمود و نسبت به آینده نگران می ساخت.
آنها کار خود را می کردند و ما هم کار خود را … نه اینکه هیچ ارتباطی نبود، نه. پیوندها و مشارکت های بسیاری وجود داشت اما پشت پرده شکاف عمیقی بود که تا روز انتخابات ادامه داشت …
۲۲خرداد که به غروب نزدیک می شد، تا حدی دستمان آمده بود که قرار است چه بر سرمان بیاید … شمارش آرا که آغاز شد، حمله به ستاد ها و بازداشت فعالان که شروع شد ، دنیا انگار روی سرمان خراب می شد. شب از نیمه می گذشت و خطر کنار گوشمان و سایه به سایه ما بود. قرار بود شب را در ستادها بمانیم که ماندیم. اما چطور گذشت آن ساعت ها و آن دقایق، فقط آنها که بودند می دانند … ساعت از سه و نیم صبح گذشته بود که وحشت زده با تماس دوستان از ستاد خارج شدم، پیش از آن که ..
برای اولین بار اعتراف میکنم که خیلی از ما آن شب گمان می کردیم، دستشان به هرکدام از ما که برسد یا زنده نخواهیم ماند و یا روزگار بدتر از مرگ را تجربه خواهیم کرد … فقط آنهایی که بودند می دانند که آن شب چطور سحر شد و ما چگونه عزیزانمان را برای آخرین بار، بغض کرده و بهت زده تماشا کردیم و در دلمان با همه چیز وداع گفتیم … نزدیک صبح خوابیدم، بی آنکه رغبتی به بیداری داشته باشم … صبح که شد، مردمی که با شعار الله اکبر به خیابان آمده بودند، چشمانمان را به آسمان امید گشودند .
و زمانی که تو پایمردانه برعهد خود ایستادی و اولین پیام خود را به گوش مردم رساندی که برای رای مردم ایستادگی خواهی کرد، زندگی دوباره در رگ هایمان جریان یافت. همان روز در دلم هزاربار خاتمی را شکر گفتم که برای آمدن تو مصرانه کنار کشید و پیش از ما، تو را برگزید… به راستی که تو مرد روز شنبه بودی…
تو را بعد از آن شناختم … وقتی غسل شهادت می کردی و شانه به شانه مردم به خیابان ها می آمدی، وقتی عزیزترین هایت در مقابل چشمانت ترور می شدند و تو مثل سرو ایستادی و رنج های خود را در مقابل رنج مردم بزرگ نمایی نمی کردی.
وقتی میان زندانیان گمنام و زندانیان مشهور تفاوتی نمی اندیشیدی و برای تمامی آزادیخواهان، حزبی یا غیرحزبی به یک اندازه احترام و حق قائل می شدی. وقتی یک به یک خانواده شهدا را دلجویی می کردی بی آنکه عقاید مذهبی یا سیاسیت شان را تفتیش کرده باشی … بعد از ۲۲ خرداد دیگر فرقی نمی کرد از کدام حزب باشی در کدام ستاد فعال بوده باشی یا با چه گروهی و با چه اسمی آمده باشی … همه با هم یکپارچه بودیم .
همه یا تحت تعقیب بودیم یا در زندان یا آواره غربت. مردم برای آمدن و برای فریاد زدن، دیگر نیازی به تبلیغ و ستاد و بودجه و برنامه ریزی ما نداشتند … شکاف از میان ما چنان برداشته شد که دوستی های عمیقی را برایمان به ارمغان آورد. ما بعد از ۲۲ خرداد چنان اتحاد شیرینی به دست آوردیم که شاید با رئیس جمهور شدن تو حتی هرگز آنرا تجربه نمی کردیم …
میر حسین موسوی ، مرد روزهای زایش عشق و همصدایی…
روزی که تو را به حصر بردند با تمام دلشکستگی ها و احساسات شخصی اما خوشحال بودم و مغرور از اینکه این لباس حصر، برازنده قامت تو بود…
باید این روزها را تجربه می کردی تا حکایت مصیبت های رفته بر زندانیان سیاسی را لمس کرده باشی، باید این روزها را تجربه می کردی تا اگر روزی بر کرسی ریاست جمهوری نشستی، در زندان ها را بروی منتقدان و معترضان سیاسی نگشایی، باید این روزها را تجربه می کردی تا حسابت را با خودت و با تاریخ این سرزمین و این مردم، پاک کنی، باید این روزها را تجربه می کردی تا از ما و از میان مردم باشی، باید این روزها را تجربه می کردی تا ببینند که اسرائیل و امریکا کسی را برای جایگزین کردن شما نداشت!
و باید این روزها را تجربه می کردی تا بر تمام فرصت طلبان روشن شود که جنبش سبز ما رهبر دارد … که در نبود تو مردم ما به هر دعوتی جان در آستین نمی گذارند… و اگر گاهی مردم تردید کردند، دلگیر نشو، چرا که بسیاری معنی رهبری را با قیمومیت اشتباه گرفتند که اگر مفهوم رهبر همان پیشرو باشد تو در تمام این دوسال هم مسیر مردم و پیشرو بودی…
گروهی که می خواستند از تو و کروبی عبور کنند همان هایی هستند که با تماشای حضور میلیونی مردم در روزهای پس از انتخابات چنان به پیروزی این جنبش و حرکت مردم مطمئن شدند که می خواستند شما را و تمام اطلاح طلبان را از سهامداری درپیروزی آینده، پیشاپیش کنار بزنند، همان هایی که با تخریب و انکار، سمباده به قامت این جریان سبز کشیدند و ناخواسته بسیاری را دلسرد کردند و هنوزهم در خواب عمیق غفلت به سر می برند و دست از تخریب برنمی دارند …
این روزها بازار وطن پرستی داغ است … اگرچه برای برخی زندان و شکنجه و تهدید و غیره به همراه دارد اما برای گروهی هم شهرت، پول و ثروت به ارمغان می آورد. این روزها که برخی دم از عشق به وطن می زنند و بعد از کشور خارج می شوند تا مردم به پا خیزند و آزادی به دست آید، این روزها که برخی یک عشوه سیاسی می آیند تا جواز رفتن بگیرند و دور از مرزها شهرت و مخاطب به دست بیاورند… تو اینجایی وبا ما و با یک دنیا تهدید و خطر… و این یک دنیا ارزش دارد…
میرحسین ! این روزها هم بر تو و هم برما عجیب سخت می گذرد… زندان ها گشاده ، دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است. مردم از زندان و شکنجه و دادگاه و بازجویی بسیار شنیده اند اما هیچ کس نمی داند که این زندانیان و متهمان و فعالان سیاسی چه آمد بر سر عاشقانه ها و کودکانه ها وشخصی هایشان … چه خانواده ها که به اختیار یا به زور از هم پاشیده شد.
چه بیماری های روحی و جسمی که به جان ها رخنه کرد و چه دلهای کودکانه که پشت میله های ملاقاتی با پدرها و مادرهای زندانی پژمرده شد … دوسال می گذرد و انگار دو سال است که تمام زندگیمان متوقف شده و آرزوها و رویاهایمان به خواب رفته است و اگرچه دلمان برای یک روز شاد و آزاد و بی شنود تنگ شده، برای یک روز، زندگی بدون چشمان مراقبی که سایه به سایه همراه ماست، برای هفته ها و ماه ها ی بی احضار و بازجویی اما هنوز پای تمام خواسته های بر حقمان ایستاده ایم.
این روزهای سرد و سخت روزهای پس دادن تاوان اشتباهات گذشته برخی از بزرگتر ها و روزهای تجربه اندوزی و بزرگ ترشدن ماست.
ما شکایتی از این بزرگ شدن ها نداریم و از همه آنهایی که این روزها دلنگران ما هستند می خواهیم برای بازکردن این فضای خفقان برما، از خواسته های بر حق ما نگذرند و از مواضعمان کوتاه نیایند… برای ما انتخابات آینده ابزار گرو کشی نیست … انتخابات نیازی به آرای ناقابل ۱۳ میلیونی! ما ندارد .
هنوز نامزدهای انتخاباتی ما در حصر خانگی هستند و ما خیال نداریم گروه دیگری را قربانی این بازی ها کنی. و هرگز نمایندگانی را که به اسم اصلاح طلب چشم خود را بر خون های ریخته شده می بندند و طمع نشستن بر کرسی مجلس را در سر دارند نه می بخشیم و نه از خود می دانیم…
میر حسین! صبر، صبر و صبر آخرین پیام تو بود و ما از تو آموختیم آنقدر صبور باشیم تا روزی برسد که همه مردم بدانند که ما عشق مشترکی داریم بنام ایران و آرزوهای مشترک مثل آزادی و آبادی و ایده آل های مشترک مثل سرزمینی که در آن ظلم، زور، جهل، تحجر، دروغ، تفتیش عقاید، تبعیض جنسیت و غیره و غیره نباشد … اما افسوس که هنوز زبانمان مشترک نیست و آنچه که هنوز ما را در یک رنگ جا نمی دهد همین زبان ها و راه های متفاوت ماست.
ما صبر می کنیم تا روزی که تمام هموطنانمان باور کنند که ما همه چون خواهر و برادرانی هستیم که آرزویی جز همزیستی و صلح در دل نداریم. روزی که تمام شکاف ها از میانمان برداشته شود آنروز روز آزادی و آبادی ست …
خواسته هایمان پابرجا و عهدهامان پایدارست و اولین حق ما آزادی شما و اطمینان از سلامتیتان، هر چه سریعتر …
هیلا صدیقی
تیرماه ۹۰
وضعیت جسمانی حسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی از زندان اوین نامناسب گزارش می شود .
به گزارش کلمه، حسین رونقی ملکی، دانشجوی ۲۵ ساله،وبلاگ نویس و فعال در زمینه مبارزه با سانسور آنلاین است. او در روزهای پس از انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ در منزل پدری اش دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.وی توسط قاضی پیر عباسی رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به تحمل ۱۰ سال حبس به اتهام «عضویت در شبکه ایران پراکسی،توهین به رهبری و رئیس جمهوری از طریق وبلاگ نویسی» محکوم شده که این حکم در دادگاه تجدید نظر تأیید شده است.
او در حالی دومین سال بازداشت خود را در زندان اوین می گذراند که به بیماری نارسایی و عفونت کلیه مبتلا است .پدر و مادر این وبلاگ نویس نگرانی خود را درباره وضعیت فرزندشان بارها به مقامات قضایی و زندان اعلام کرده اند .
مادر این وبلاگ نویس در گفت و گو با وب سایت«خبرنگاران ایران» می گوید:«پسرم اصلاً شرایط خوبی ندارد. او چندی پیش در بیمارستان هاشمی نژاد جراحی شد پزشکان معالجش تاکید کرده اند که بعد از جراحی به خاطر شرایط وخیم جسمیاش باید استراحت کند اما او را از بیمارستان به زندان بردند. او باید دوباره به بیمارستان منتقل شود ولی اجازه نمی دهند و همین موجب شده که هر روز حال پسرم از روز پیش بدتر شود.»
پدر و مادر این زندانی سیاسی طی دو سال گذشته برای ملاقات و پیگیری وضعیت فرزندشان هر هفته و به صورت مداوم از شهر ملکان در نزدیکی تبریز تا تهران مسافرت میکنند .آن هم برای یک ملاقات کابینی ۲۰ دقیقه ای با فرزندشان .
حسین رونقی ملکی در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در منزل پدری خود در شهر ملکان به همراه برادرش بازداشت و یک روز بعد به بند ۲ الف زندان اوین که زیر نظر اطلاعات سپاه پاسداران اداره میشود، منتقل شد. رونقی نزدیک به ۱۰ ماه در سلولهای انفرادی این بند به صورت تک نفره و چند نفره نگهداری و مورد بازجوییهای مداوم و فشارهای روحی و جسمی برای اخذ اعتراف تلویزیونی قرار گرفت.
خانواده رونقی بارها تاکید کرده اند که فرزندشان پیش از بازداشت هیچ بیماری خاصی نداشته است و این اتفاق در زندان به خاطر شرایط سخت نگهداری اش برای او افتاده است .
پزشکان گفتهاند که حسین رونقی باید تحت نظر مداوم پزشک متخصص باشد و در محیطی غیر از محیط زندان از او مراقبت شود، اما با این وجود با مرخصی او مخالفت میکنند. حسین با این شرایطی که دارد باید به مرخصی بیاید. حسین تا به حال دو بار عمل جراحی داشته است. در عمل اول پزشکان گفتند که یک کلیه حسین ۸۰ درصد و کلیه دیگرش ۲۰ درصد از کار افتاده است.د کتر معالج وی اکیدا ذکر کرده است که او نیازمند مرخصی و استراحت است اما ماموران امنیتی وی را بعد از جراحی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل کرده اند. او همچنان علیرغم سپردن وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی در مرداد ماه سال گذشته تا کنون حتی از یک ساعت مرخصی هم نتوانسته استفاده کند.
این روزها حسین تولد ۲۵ سالگی اش را در بند ۳۵۰ زندان اوین آغاز می کند خانواده اش آرزو می کنند که هدیه تولد فرزندشان آزادی اش باشد: «ما امیدواریم که با توجه به شرایطی که حسین دارد بامرخصی اش موافقت کنند تا ما بتوانیم از او مراقبت کنیم. ما از مسئولان قضایی و زندان میخواهیم که شرایط او را درک کنند و با مرخصی او موافقت کنند تا او تحت درمان باشد.»
دادستان تهران بعد از مدتها پیگیری خانواده رزاقی با مرخصی چند روزه و استعلاجی وی موافقت کرد.وضعیت جسمانی محمد رضا رزاقی ،وکیل دادگستری ، فعال حقوق بشر و عضو کمیته پیگیری حقوقی ستاد میرحسین موسوی نامناسب گزارش می شود .
به گزارش کلمه ، این حقوقدان که نزدیک یک سال است در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد به دلیل نارسایی کلیوی که ناشی از عوارض زندانی بودنش است ،دچار خونریزی کلیه شده است .
با اینکه وی اواخر مرداد ماه امسال با پایان یافتن حکمش از زندان اوین آزاد می شود،اما با این همه حال عمومی وی حتی برای گذراندن باقیمانده حبسش نیز به هیچ عنوان مناسب نیست و خانواده و هم بندان وی به شدت نگران حالش هستند و می گویند بازگشت وی به زندان برای وی خطرناک خواهد بود.
وی توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام «تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی» به دو سال حبس تعزیری محکوم شده ، که یک سال از این حکم به تعلیق درآمده است.
رزاقی دانش آموخته کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس است . وی پایان نامه خود را شهریور ماه سال گذشته با نظارت دکتر سید علیرضا بهشتی انجام داده است
شب گذشته در مرقد امام میهمان حاج سید حسن آقای خمینی بودیم. دکتر ظفرقندی، دکتر مهدوی، دکتر رئیس کرمی، دکتر آشفته، دکتر آخوندی و من. نماز جماعت را در حرم پشت سر ایشان خواندیم و پس از زیارت امام عازم دفتر در جوار حرم شدیم. نیم ساعتی طول کشید تا بتوانیم از میان ازدحام مردم که پشت در خروجی به سمت دفتر اجتماع کرده بودند تا حاج حسن آقا را ببینند عبور کنیم. آنهم با کمک حاج آقا دعائی که الحق انسان فوق العاده ای است. محبت و توجه بی ریای او به هر آن کس که به توجه یا محبتی نیازمند است و مورد غفلت واقع شده است، زبانزد است. ما را که در پشت جمعیت مانده و منتظر بودیم تا پس از متفرق شدن آنها پیش برویم و خود را معرفی کنیم، معرفی کرد و از در عبور داد.
این دیدار پس از آن شکل گرفت که با واسطه ای از حاج سید حسن آقا خواسته بودیم در مجمع عمومی سالانه انجمن اسلامی جامعۀ پزشکی ایران که امروز صبح برگزار شد سخنرانی کند. عذر خواسته بود ولی دعوت کرده بود چند نفری را شب گذشته در مرقد میهمان ایشان باشیم. اشتیاق مردم که بسیاری از آنها از شهر های دور و نزدیک و حتی خارج از کشور آمده بودند برای دیدن و مصافحه با ایشان عملاً مانع از آن شد که در داخل صحن مرقد به ایشان نزدیک شده و سلام علیک بکنیم.
در دفتر و پس از معارفه، دکتر ظفرقندی تاریخچه ای از شکل گیری و فعالیت های انجمن و گسترۀ آن که در سطح ملی است را بیان کرد و صحبت را رساند به اینکه ما همه از علاقمندان امام هستیم و از جفائی که در قالبهای بظاهر دوستی و نیز دشنی با ایشان توسط دو طیف بظاهر متضاد مسئولین حاکم و اپوزیسیون ضد نظام صورت می گیرد بیمناک هستیم و از ایشان بابت اینکه متولی دفاع حقیقی از امام است خواست که بیش از گذشته در این زمینه ایفای نقش بکند. وی در همین راستا از واکنش ایشان به سخنان اخیر سردار جعفری که در سایت ها منعکس شده بود تشکر کرد. حاج حسن آقا بلافاصله گفت نه آن خبر را تکذیب می کنم من اصلاً در فیس بوک صفحه ای ندارم و آن را دیگران ساخته اند. بعد اضافه کرد: دیگر از "لا اله الا الله" که کلمه ای حق تر نیست. اگر جائی نگفته باشم و کسی به من نسبت بدهد تکذیب می کنم. وی در واقع نه نگرانی خود را از دخالت نظامیان در سیاست که مغایر رهنمود موکد حضرت امام است پنهان و نه محتوای آن سخن منسوب به خود، که جمله ای مبرهن بیش نبود، را تکذیب می کرد بلکه می گفت من در فیس بوک صفحه ای ندارم و در آن چیزی ننوشته ام. ایشان ادامه داد که بله اکنون یک اجماع مرکبی توسط کسانی در حاکمیت که گفتار و رفتار خود را به امام منتسب می کنند و کسانی که نه امام را قبول دارند و نه حاکمیت امروز را شکل گرفته است تا امام تخطئه شود. آن گروه برای اثبات افعال امروز خود از امام کد می آورند و این گروه رفتار امروز حاکمیت را تقبیح کرده و ریشه اش را به زمان امام باز می گردانند و در این میان هر دو در تخطئۀ امام تشریک مساعی می کنند. وی سپس از نقش اشخاص و گروههائی همچون انجمن اسلامی جامعۀ پزشکی که سعی در دفاع حقیقی از امام دارند تقدیر کرد و قرار گذاشت در آینده نزدیک دیدار مفصل تری با اعضاء جامعۀ پزشکی داشته باشد.
ساعتی پیش که سایت خبر گزاری فارس را مشاهده می کردم، با همان ویژگی هایی که مخصوص روزنامۀ کیهان و من تبع آن از جمله خبرگزاری فارس است، تکذیبیه ساده سایت موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(ره) را که انتساب صفحۀ فیس بوک به ایشان را نفی کرده بود، درج و آن را به اصل موضع نسبت داده بود. خنده دار اینکه این خبرگزاری مدعی شده است چهار تا سایت سبز فیلتر شده در صدد ايجاد خفقان در بين نيروهاي انقلاب هستند و لابد با درج خبر واکنش نوادۀ امام فرمانده سپاه را خفه کرده اند تا نتواند در سیاست دخالت کرده و برای رئیس جمهور پیشین کشور شرط بگذارد. مظلوم فرماندۀ سپاه!!
البته این اعترافی ست به بی اعتباری خبرگزاری ها، سایت ها و صدا و سیمای حکومتی که حتی نمی توانند یک منفذ و نفس کش در فضای اطلاع رسانی یرای فرماندۀ مظلوم(!) سپاه ایجاد کنند.
وضعشان خیلی خراب است و پس از آن حمایت های بی دریغ از احمدی نژاد و حملات بی پروائی که امروز به او و اطرافیانش می کنند خیلی بی اعتبار شده اند. برای اینکه خود را از تک و تا نیندازند هر بهانه و مستمسکی را با آب و تاب در بوق می کنند تا صدای افتادن تشت رسوائیشان از بام را بپوشانند.
مسئول کارگروه بازنگری و تدوین رشتههای هنری دانشگاه هنر اصفهان، از بازنگری ٢٩ رشته و تدوین ٢۴ رشتهی جدید هنری خبر داد.
به گزارش ایسنا، رسول بیدرام با اعلام این خبر، گفت: اکثر رشتههای هنری مبتنی بر تفکرات، نظریهها و اصول غربی است. وی اظهار داشت که این رشتهها علاوه بر داشتن فرهنگ و هنر بیگانه، فاقد آن چیزی است که وی آن را شاخصهای به روز بودن، غنای محتوایی، نیازمحوری و ارزشمداری دانست.
آقای بیدرام با اشاره به اینکه در طول سی سال گذشته بازنگریای در رشتههای هنری صورت نگرفته است، گفت: بازنگری این رشتهها بر اساس تطابق با جریانهای فرهنگی، هنری و آنچه را مبانی دینی نامید، ضروری است.
بر اساس این گزارش، رشتههای پژوهش هنر، فلسفهی هنر، معماری، نقاشی و عکاسی از جمله رشتههای هنری هستند که بازنگری خواهند شد.
ندای سبز آزادی: جمعی از جوانان احزاب اصلاح طلب در بیانیه ای با ابراز نگرانی از وضعیت سلامت جسمی رهبران محصور جنبش سبز تاکید کرده اند: در کنار پیگیری سایر فعالیت ها جهت پایان دادن به این حصر برای سلامتی و عزت این عزیزانمان روز چهارشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۹۰ روزه می گیریم. از همه مردم عزیز و آزاده ایران می خواهیم که در هر کجای جهان با ما همراه شوند و برای سلامتی و عزت و آزادی این یاران سبزمان دعا کنند.
این جوانان در بخشی از بیانیه ی خود آورده اند: ما نمی توانیم نگرانی و دلواپسی خود از وضعیت جسمی و روحی آنان را پنهان کنیم، مسئولیت مستقیم سلامت این عزیزان بر عهده حاکمیت است. ما از خداوند بزرگ و منان که هر عزت و ذلتی به دست اوست می خواهیم که همچون یوسف که او را از چاه و زندان به عرش رساند و همچون یونس که در دل تاریک ماهی در اعماق دریا در امانش داشت محافظ و همراه همیشگی رهبران عزیز در حصرمان میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی باشد، که نیک می دانیم قادر متعال اوست.
به گزارش کلمه، متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
به نام خداوند صبور و قهار
مردم عزیز ایران
دیری ست که رهبران بزرگ و استوار جنبش سبزمان را به اسارت برده اند و حتی از بیم رسوایی بیشتر خویش در رسانه های رسمی خود به طرق مختلف آن را پنهان یا انکار می کنند، چرا که به خوبی می دانند که ارزش و اعتبار و کرامت این بزرگان با تبلیغات منفی آن ها در نزد مردم از بین نرفته است و برای حفظ مخاطبانی که دیر یا زود از دستشان خواهند داد از اعلام رسمی خبر پرهیز می کنند.
ما فرزندان شما به این حصر معترض بوده و هستیم، ما در برابر این ظلم بزرگ اسارت سکوت نمی کنیم، نه فقط به این دلیل که همراهان استوار ما در فراز و نشیب سخت این برهه حساس تاریخ در بند ظلم حاکمیت زر و زور و تزویر اسیر شده اند، نه فقط بخاطر اینکه ما را لحظه ای تنها نگذاشتند و به همراه ما به خیابان ها آمدند و به همراه ما شهید و زخمی و زندانی دادند و اکنون نیز خود در اسارتند، نه فقط بخاطر اینکه در برابر ظلم نباید سکوت کرد و این ظلمی آشکار است، نه فقط به خاطر اینکه دوستشان داریم و عزیز دل هایمان هستند و دلتنگشانیم، نه فقط بخاطر اینکه آسایش و آرامش و سلامت روح و جسمشان را به آزادی و شرف و عزت ایران و ایرانیان اولویت نداند.
ما معترضیم نه فقط به خاطر همه آنچه برای آسایش و عزت ما انجام داده اند بلکه بیش از این ما به این حصر معترضیم چرا که آنان اینک نماد مطالبات و خواسته های بر حق انسانی ما هستند، تا زمانی که آنان در حصر هستند یعنی مطالبات بر حق و قانونی و اخلاقی و انسانی ما به رسمیت شناخته نمی شود، یعنی نظامیانی که تمام قد وارد عرصه حکومت داری و دستگاه قضا شده اند هر روز میخ دیکتاتوری خود را که در کودتای انتخاباتی، علنی به نمایش گذاشتند محکمتر و محکمتر می کوبند، یعنی دموکراسی و رای و نظر مردم در این میان هیچ ارزشی ندارد و تنها برای توجیه نام جمهوری بر ایران تلاش می کنند که مردم را پای صندوق های رای بیاورند و در پایان آنچه می خواهند را اعلام کنند، به عبارتی نشان از تلاش برای نابودی قطعی نهاد انتخابات در کشور دارد.
رهبران سبزمان اکنون نماد مطالبات بر حق ما هستند و در واقع نماد خواسته های حداقلی و میانی جنبش سبز هستند و این حصر یعنی خواسته های حداقلی ما را نیز به رسمیت نشناخته اند. از این رو گام نخست پیش روی ما خالقان جنبش سبز باید شکست حصر رهبرانمان باشد. باید در مسیری گام برداریم که با همت و پشتکار و پیگیری خود حاکمیت را مجبور به پایان دادن به این حصر کنیم، ما باید از طرق مختلف بویژه آگاهی بخشی به جامعه در این مسیر گام برداریم.
ما جوانان اصلاح طلب از خداوند بزرگ سلامت و استقامت و صبوری رهبران همیشه سبزمان را خواهانیم، ما نمی توانیم نگرانی و دلواپسی خود از وضعیت جسمی و روحی آنان را پنهان کنیم، مسئولیت مستقیم سلامت این عزیزان بر عهده حاکمیت است. ما از خداوند بزرگ و منان که هر عزت و ذلتی به دست اوست می خواهیم که همچون یوسف که او را از چاه و زندان به عرش رساند و همچون یونس که در دل تاریک ماهی در اعماق دریا در امانش داشت محافظ و همراه همیشگی رهبران عزیز در حصرمان میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی باشد، که نیک می دانیم قادر متعال اوست.
همچنین در کنار پیگیری سایر فعالیت ها جهت پایان دادن به این حصر برای سلامتی و عزت این عزیزانمان روز چهارشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۹۰ روزه می گیریم. از همه مردم عزیز و آزاده ایران می خواهیم که در هر کجای جهان با ما همراه شوند و برای سلامتی و عزت و آزادی این یاران سبزمان دعا کنند . ما از همه انسان های آزادی خواه جهان که صدای ما بگوششان می رسد می خواهیم که همراه ما برای عزت ایران و ایرانیان دست به دعا بردارند.
جوانان اصلاح طلب
۱۷/۵/۱۳۹۰
دبیر شواری انقلاب فرهنگی در دهه شصت با بیان اینکه وقتی تصمیم وزیر علوم مبنی بر جداسازی جنسیتی دانشگاه ها را شنیدم متأثر شدم گفت: نمی دانم این تصمیم در شواری انقلاب فرهنگی مطرح و مصوب شده است؟
احمد خرم در گفت و گو با ایلنا گفت: اگر تصمیم به تفکیک جنسیتی مراحل را طی نکرده باشد، ایراد بر وزیر علوم است که از اعتقادات دینی به شکل ابزار و از حساسیت های فرهنگی و ارزش ها بهره می جویند و واپس گرایی را حاکم می کنند.
خرم خاطرنشان کرد: اما اگر این تصمیم در شورای انقلاب فرهنگی مطرح شده ،باید پرسید چرا شورای انقلاب فرهنگی که در جریان برخورد امام در سال ۶۲ با جداسازی جنسیتی بودند در مقابل این رفتارها عکس العمل نشان ندادند؟ چرا آنها که از ابتدا و در زمان امام هم عضو شورای انقلاب فرهنگی بودند سکوت کردند؟
این فعال سیاسی با اشاره به مخالفت برخی از مسئولین در باره تفکیک جنسیتی، گفت: البته بعضی از نمایندگان مجلس و رئیس کمیسیون آموزش عالی مخالفت خود را با این طرح اعلام کردند.
خرم یا یادآوری نظر امام درباره طرح جداسازی کلاسها به لحاظ جنسیتی گفت: من آن زمان در سال های ۶۱ و ۶۲ و بخشی از سال ۶۳ را در مشاغل ستاد اجرایی و دبیر شواری انقلاب فرهنگی بودم با جناب آقای دکتر رحیمی که سالهای طولانی معاون وزیر علوم و رئیس سازمان سنجش بودند کار می کردم.
وی افزود: در سال ۶۲ جناب آقای دکتر رحیمی به من گفتند حاج احمد آقای خمینی تماس گرفته اند که امروز در دانشگاه تهران کلاس ها را جدا سازی جنسیتی کردند و فرمودند سریع پارتیشن ها و پرده ها را جمع کنید. تا آخر شب کار تمام شود.
خرم افزود: در موقعیتی حاج احمد آقای خمینی را دیدم و حضوری از ایشان داستان را جویا شدم. حاج احمد آقا گفت عصر همان روز که من با ستاد انقلاب فرهنگی تماس گرفتم ، همسر من (خانم فاطمه طباطبایی) از دانشگاه آمد و با خوشحالی به امام گفت امروز یک نماد و حرکت در راستای اسلامی کردن دانشگاه تحقق پیدا کرد.
وی گفت: امام با حساسیت پرسیدند چه اقدامی شد. همسر من توضیح دادند که امروز وسط کلاس ها پرده کشیدند و بعضی را هم پارتیشن چوبی زدند و دختر و پسر را جدا کردند. جداسازی جنسیتی بحمدالله انجام شد.
خرم افزود: در همان زمان امام به حاج احمد آقای خمینی فرمان می دهند الان پرده ها و موانعی که برای جداسازی دختران و پسران دانشجو زده اند جمع کنند، اینها قصد دارند چهره اسلام را خراب کنند با این کار ضربه به اسلام می زنند. حاج احمد آقای خمینی گفت امام خواب نرفته بودند تا من رفتم گزارش دادم با شنیدن گزارش آن شب خواب راحتی رفتند.
خرم تصریح کرد: جداسازی جنسیتی در دانشگاه ها که به ظاهر اسلامی و نماد اسلامی کردن فضای دانشگاه است حکایت عجیب و غریبی است که باید برای دلسوزان نظام و اسلام تأمل برانگیز و عبرت آموز باشد.
وزیر راه دولت اصلاحات تاکید کرد : نقطه نظر امام در مورد جداسازی جنسیتی ۶-۵ سال پیش تر از نقطه نظرات امام در مورد موسیقی و بازی زن در سریال های تلویزیونی و…. بود. اما انگار دارند مسیر را بالعکس می روند و به عقب بر می گردند. آنهم نه عقبگرد به ۵ سال و ۱۰ سال قبل و یا عقبگرد به ۲۸ سال قبل که برچیدن بساط جداسازی دختر و پسر اتفاق افتاد بلکه واپسگرایی به ۵۰ سال قبل.
خرم گفت: برخی علما در آن زمان (قبل از ۱۵ خرداد سال ۴۲) به ورود زنان به عرصه انتخابات معترض و این حضور را حرام می دانستند اما وقتی با واقعیت های جامعه و حکومت مداری روبرو شدند فتوایشان و نظرات سیاسی، فرهنگی ، اجتماعی، اقتصادی یشان تغییر کرد و بعضاً ۱۸۰ درجه مخالف نظرات قبل خود را با شجاعت بیان کردند و در درون نظام و جامعه فتوا و دیدگاه های جدید را جا انداختند.
وی با تاکید بر اینکه امام نگران مخدوش شدن چهره اسلام بود گفت: با این اعمال چهره اسلام را خشن ، سخت گیری، تند و بی منطق و بی ملاحظه نسبت به بازتاب های بین المللی نشان خواهیم داد چرا پوستین وارونه به اسلام و دین می پوشانید؟
خرم گفت: با اجرای این گونه رفتارها زمانی نخواهد گذشت که باید منتظر اعلام حرام بودن شرکت زنان در انتخابات و احیاناً منتظر جداسازی خیابان ها، پیاده رو ها، پاساژها، مغازه ها باشیم. پیاده روی زنان، پیاده روی مردان، پاساژ زنان، پاساژ مردان. میوه فروشی زنان، میوه فروشی مردان!
وی تاکید کرد: امروز اقدام جداسازی جنسیتی را باید به کودتای فرهنگی توسط مخالفین افکار و اندیشه های مترقی اسلام دانست. برای این جریان منحرف و واپس گرایانه آثار و تبعات داخلی این اقدام که همان گسترش دین گریزی و دین ستیزی در نسل جوان جامعه است مهم است و نه آثار و تبعات بین المللی آن که بهانه بدست مسلمان و غیر مسلمان در کشورهای دیگر بیفتد و چهره جمهوری اسلامی و چهره شیعه، چهره خشن و بی منطق دیده شود.
خرم با اشاره به این نکته که در مسائل دینی و شرعی اگر اجبار و الزام از دری وارد شود از در دیگر ایمان و وجدان دینی بیرون خواهد رفت گفت: باید از طریق کار فرهنگی در بیداری و آگاهی بخشی جامعه و بویژه آگاهی بخشی به وجدان دینی نسل جوان به اهداف دست یابند. دانشگاه و دانشگاهیان از دوران قبل انقلاب و همچنین پس از پیروزی انقلاب همواره پیشتاز مسائل و بخش های فرهنگی و ارزش های اخلاقی بوده و هستند.
وی یاد آور شد: جداسازی جنسیتی با اهداف بهبود روابط دختر و پسر و کنترل اخلاقی دختران و پسران دانشجو و ایجاد محدودیت در روابط آنها را باید به مطالعه و پژوهش نشست و راهکار کارشناسی از نتایج مطالعات بدست آید.
خرم افزود: اینکه خداوند می فرماید لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد و من الغی ناظر بر چیست؟ ناظر بر اعتقادات دین است؟ ناظر بر تکالیف و وظایف عملی است؟ ناظر بر روابط اخلاقی و انسانی است؟ بنظر می رسد ناظر برتمامی این مقولات است.
این فعال سیاسی تصریح کرد: چرا باید اقداماتی صورت بگیرد که در مورد نتیجه آن ابهام وجود دارد باید نتیجه مثبت یا منفی یعنی این اقدام کارشناسی شود و با مطالعه دقیق اعلام شود این گونه رفتار باعث جذب جوانان و دانشگاهیان و دانشجویان به دین یا باعث گسترش دین گریزی و دین ستیزی می شود .
وی درپایان با یاد اوری کلام گوهر بار پیامبر اکرم (ص) که فرمودند : ملاک و الامرخاتمه ، ملاک هر کاری یا ملاک درست و غلط بودن هر امری و کاری به نتیجه و یا نتایج آن است ،گفت: اگر نتیجه بالعکس شد که خواهد شد، و بدون مطالعه و بررسی کارشناسی اقدام نادرستی را انجام دادید یکبار دیگر تیر در تاریکی زده اید.
وی ادامه داد: با تعطیلی کار کارشناسی در دولت نهم و دهم و اتخاذ تصمیمات فردی و سلیقه ای، اقدام جداسازی جنسیتی هم مثل سایر امور نباید عجیب و غریب به نظر برسد، در دوران جدید این قبیل تصمیمات عادی است، خداوند به ملت ایران و اسلام رحم کند.
نماینده مردم آبادان در مجلس با بیان این که اجرای طرح غدیر هنوز به اتمام نرسیده است، گفت: هماکنون آب مصرفی مردم آبادان از سد کرخه تامین میشود، که این آب به خاطر روباز بودن کانال بسیار شور است.
“عبدالله کعبی” در گفت و گو با خبرنگار خانه ملت، با بیان این که مردم استان خوزستان بهویژه شهر آبادان از قدیم با مشکل آب آشامیدنی مواجه بودهاند، افزود: در چند سال اخیر کارهایی برای رفع این مشکل انجام شده ولی هنوز معضل نبود آب آشامیدنی سالم حل نشده است.
نماینده مردم آبادان در مجلس شورای اسلامی با بیان این که یکی از مهمترین طرحها برای حل مشکل آب منطقه، طرح آبرسانی غدیر است تصریح کرد: این پروژه در پنجم مهرماه از سوی رییس دولت به بهرهبرداری رسید اما هماکنون با مشکلات فراوانی مواجه است.
کعبی با بیان این که طرح آبرسانی غدیر هنوز به طور کامل به اتمام نرسیده است، گفت: طبق این طرح قرار بود که حدود پنجاه درصد آب مناطق جنوبی استان خوزستان بهویژه شهر آبادان از سد دز تامین بشود اما هماکنون آب این مناطق از سد کرخه تامین میشود.
نماینده چهار دوره مجلس با بیان این که آب شهر آبادان هماکنون تا حدودی شور است، یادآور شد: سد و کانال کرخه بهدلیل روباز بودن و بهدلیل استفاده احشام از آب این کانال و نشست گرد و غبارهای عربی بسیار آلوده است، این درحالی است که مردم شهر آبادان از این آب برای مصارف خوراکی و خانگی استفاده میکنند.
عضو کمیسیون انرژی مجلس، با بیان این که نبود آب سالم خوراکی باعث نارضایتی مردم شهر آبادان شده است، تاکید کرد: مسئولان دولتی بهویژه وزارت نیرو باید هرچه سریعتر برای تامین آب شرب سالم شهر آبادان اقدام مناسبی انجام بدهند.
طرح غدیر به طول ۸۵۰ کیلومتر و با برآورد اعتبار ۱۳ هزار میلیارد ریال با هدف آبرسانی به ۲۱ شهر و یکهزار و ۲۰۰ روستای استان خوزستان عملیاتی شد ولی هماکنون با مشکلات فراوان مواجه است.
یک عضو هیئت رئیسه مجلس ششم با اشاره به اینکه برای یک شخص سیاست مدار و واقع گرا و حاضر در صحنه هیچ گاه فضای سیاسی خالی از رقیب نیست، گفت: جامعه تک صدایی یک جامعه مرده است ونشانی از پویایی سیاسی ندارد.
جلال جلالی زاده در گفت و گو با ایلنا افزود: تجربه دو دوره اخیر ریاست جمهوری نشان داد که هر چه به سمت جامعه تک صدایی پیش برویم به ضرر نظام و به ضرر کشور است.
وی افزود: صاحبنظران عرصه سیاست گفته اند اگر در جامعه ای منتقدین مخالف نباشند در آن جامعه منتقد ایجاد کنید تا پیشرفت و رشد پیدا کند.
این عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی تاکید کرد: فضای کنونی حاکم بر جامعه و مسائل اخیر نشان دهنده حضور و ظهور اصلاح طلبان در حاکمیت است. کسانی که برای اسلام زحمت کشیدند و هدفشان حفظ نظام و انقلاب است.
وی تاکید کرد: اگر قرار باشد که اصلاح طلبان برای گرم کردن انتخابات به عنوان ابزار مورد استفاده قرار بگیرند اصلاح طلبان واقعی حاضر به حضور نخواهند بود.
جلالی زاده تصریح کرد: با اجرایی نشدن خواست اصلاح طلبان ، این طیف در انتخابات شرکت نمی کند و اگر تعداد محدودی شرکت کنند مورد قبول مردم واقع نخواهند شد و رای مناسبی کسب نمی کنند.
وی گفت: با دیدگاه خود اصولگرایان فضای سیاسی بدون اصلاح طلبان زنده ، پویا و بالنده نیست. از سوی دیگر مشروعیت بخشیدن به انتخابات و مطمئن کردن ناظران داخلی و خارجی و صحه گذاشتن به انتخابات به حضور طیف مخالف در مقام رقیب بستگی دارد.
جلالی زاده تاکید کرد: اگر انتخابات با شرایط قبلی برگزار شود و شورای نگهبان نظارت استصوابی را اعمال کند و حضور احزاب فعال اصلاح طلب در صحنه انتخابات محقق نشود انتخابات پرشوری نداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر