هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

Latest News from Koocheh for 07/06/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



شراره سعیدی/ رادیو کوچه

انتخابات مجلس و سخن از تحریم یا مشارکت در آن موضوع داغ این روزهاست، البته که مانند همیشه این چه کنم‌ها در میان ایرانیان خارج از کشور آغاز می‌شود، اما در ابتدای نوشته باید به توضیح یک مغلطه پرداخت، ایرانییان خارج از کشور هرگز سیاسی‌تر از افراد درون کشور نبوده و نیستند، این افراد دقیقن برآیند خویشاوندان داخلی‌شان هستند که حال در شرایطی قرار دارند که می‌توانند سخن بگویند، این افراد «به جز کسانی که در پروسه دریافت پناهندگی گاهن ادای مبارز را بازی می‌کنند» اگر در ایران دغدغه مسایل سیاسی و اجتماعی را داشته‌اند در خارج هم تواناتر همان مسیر را ادامه می‌دهند و اگر در داخل کشور کنجکاو به این‌گونه موارد نبوده‌اند، در خارج از کشور هم به مسیر عادی زندگی‌شان پرداخته و بعضن حتا رسانه‌های فارسی‌زبان را نیز نمی‌شناسند. پس این مغلطه که خارج‌نشینان تافته‌ای جدابافته و نظرات‌شان مستند نیست به درستی گمانی از روی خامی یا غرض است.

بحث انتخابات مجلس با دو واکنش کلی و همیشگی شرکت یا تحریم آغاز شده است، عده‌ای گمان می‌‌کنند شرکت در این روی‌داد موجب مهار نظام و قرار گرفتن مهره‌های اصلاح‌طلب در جایی است که می‌تواند به تغییر آهسته شرایط کمک نموده و استبداد کنونی را به بستری مناسب رهنمون کند و عدم شرکت در آن را گسترش دامنه دیکتاتوری حتا به حیاط‌خلوت افراد می‌داند و در این راه مثال‌هایی مانند دومین دوره انتخابات شهر و روستا و هفتمین مجلس را که به علت تحریم موجب نفوذ آسان رایحه خوش خدمت شد، ذکر می‌کنند.

و اما یادآوری ماجرای این دو انتخابات و نتایج آن:

ائتلاف آبادگران ایران اسلامی که به‌طور غیررسمی آبادگران نامیده می‌شود نام ائتلافی اصول‌گرا است که در جریان دومین انتخابات شوراهای اسلامی به عنوان یک فهرست انتخاباتی تشکیل شد و موفق به تصاحب 14 کرسی از 15 کرسی این انتخابات شد. این ائتلاف در انتخابات مجلس هفتم هم توانست تمامی 30 کرسی تهران در مجلس شورای اسلامی را به خود اختصاص دهد. آبادگران در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران 1384 و 1388 از محمود احمدی‌نژاد حمایت کرد. احمدی‌نژاد از سوی همین جریان به شهرداری تهران انتخاب شده بود.

بحث انتخابات مجلس با دو واکنش کلی و همیشگی شرکت یا تحریم آغاز شده است، عده‌ای گمان می‌‌کنند شرکت در این روی‌داد موجب مهار نظام و قرار گرفتن مهره‌های اصلاح‌طلب در جایی است که می‌تواند به تغییر آهسته شرایط کمک نموده و استبداد کنونی را به بستری مناسب رهنمون کند و عدم شرکت در آن را گسترش دامنه دیکتاتوری حتا به حیاط‌خلوت افراد می‌داند

و اما مجلس هفتم، آغاز به کار این مجلس مصادف با سال‌های پایانی دولت محمد خاتمی بود. رییس مجلس هفتم، غلام‌علی حداد عادل بود، انتخابات این مجلس که با تحریم و قهر قشر متوسط مواجه شد چند طرح اقتصادی سرگیجه‌آور را در بدترین شرایط و سلسله‌وار تصویب کرد.

طرح تثبیت قیمت‌ها‌: یکی از مصوبات جنجالی مجلس هفتم طرح تثبیت قیمت‌ها بود که بر اساس آن دولت خاتمی را از افزایش تدریجی قیمت برخی اقلام یارانه‌دار، هم‌چون سوخت و کالاهای عمومی منع می‌کرد. حدادعادل این طرح را هدیه مجلس هفتم به مردم نامید. به گفته منتقدین، این طرح، نه تنها باعث کاهش تورم نشد، بلکه نرخ تورم را از 15درصد به 24درصد رسانده، شرکت‌های دولتی را زیان‌ده کرده و برنامه چهارم توسعه را نیز مخدوش ساخت.

به گفته برخی کارشناسان، این مصوبه، منجر به تورم انفجاری پس از سهمیه‌ای کردن بنزین و دورتر شدن از اهداف اصلی برنامه چهارم توسعه «هدف‌مند کردن یارانه‌ها» شد. وضعیت صندوق ذخیره ارزی‌، بی‌کاری مفرط، عدم تخصیص صحیح اعتبارات به بخش‌های مختلف اقتصادی‌، تورم شتابان، همه و همه از یک‌سو و مخاطرات سیاسی «تهدید حمله نظامی آمریکا و هم‌پیمانانش، تهدیدات نظامی امارات متحده عربی، جمهوری آذربایجان و …» از سوی دیگر، تصویری دهشت‌آور از تفکر اقتصادی حاکم بر مجلس شورای اسلامی«دوره هفتم»را نمایان ساخت.

سهمیه‌بندی بنزین: پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد، مجلس هفتم با زیر پا گذاردن مصوبه قبلی خود در طرح تثبیت قیمت‌ها، طرح سهمیه‌بندی بنزین را تصویب کرد. مجلس به سهمیه‌بندی بنزین رای داد.

موافقان شرکت در انتخابات روی‌کار آمدن کم لیاقت‌ترین دولت در نظام جمهوری اسلامی را حاصل قهر و تحریم انتخابات دانسته و دست‌آوردی برای این حرکت به جز بسط فقر و استبداد نمی‌دانند .

در سوی دیگر ماجرا گروهی هستند که هم‌چنان مانند گذشته اصرار بر تحریم داشته آن‌را سودمندترین راه برای سرنگونی دولت می‌دانند.

این گروه معتقدند، با عدم شرکت در هر انتخاباتی در ایران می‌توان در ابتدا پوزیشن نظام را در نگاه دول خارجی به واقعیت نزدیک کرده و باور داشتن حمایت مردمی با تصاویر گسترده حضور در صفوف انتخابات را از میان برد.

این گروه معتقدند اگر چه حکومت در حالت تحریم انتخابات خود را از نفس نمی‌اندازد و آماری کذب منتشر می‌کند، اما شور نگاه به مراکز خالی از جمعیت رای‌دهنده در چشمان شهروندان اعتماد به نفسی دریغ شده را به ارمغان می‌آورد، ضمن آن‌که از منظر دید دوربین‌های خارجی و خود مسوولین نیز پنهان نمانده و آقای رهبر نمی‌تواند آن را به حساب مشروعیت حکومت‌اش به حساب بیاورد و اما منافع طولانی‌مدت.

اگر دوباره انتخابات تحریم شده و اتفاقات مجلس هفتم و شورای شهر تکرار شود، مطمئنن در این یک‌دست‌سازی حکومتی ابتدایی‌ترین اتفاق بدتر شدن اوضاع اقتصادی و سیاسی جامعه است، شرایطی که در طولانی مدت و استمرار توده به فروپاشی درونی واحدهای داخلی نظام و گسترش نارضایتی می‌شود.

البته گذشته از استمرار این عدم مشارکت در دوره‌های بعدی حتا دو دوره عدم شرکت در انتخابات در شرایط حاد فعلی نظام به صورت خودکار بدنه همیشگی رای‌دهندگان ثابت را نیز منهدم می‌کند، زیرا رای‌دهندگان ثابت که اصولن از طبقه فرودست جامعه هستند اگر چه تنها راه حل‌شان امیدواری برای به‌تر شدن شرایط‌شان با شرکت در انتخابات و اعتماد صدبار شکسته شده به مسوولان است اما همین افراد نیز به علت عدم پشتی‌بانی اقتصادی و نداشتن پس‌انداز برای رویارویی با شرایط بحرانی شکننده‌تر و عصبی‌تر مصمم به انهدام تمامیت نظامی می‌شوند که به اعتماد آنان خیانت کرده است.

طبقه متوسط اگر چه همیشه زودتر قهر می‌کند اما از آن‌جا که اصولن تئوریسین است کم‌تر وارد فاز اجرایی شده و در نهایت تنها به هجرت می‌اندیشد و به علت داشتن توانایی‌های لازم به این‌گونه خود را می‌رهاند، اما طبقه فرودست نه راهی برای فرار در پیش‌روی دارد و نه حتا این گزینه را در سر می‌پروراند و وقتی راه‌ها بر روی این طبقه مسدود شد، دقیقن همان روزی فرارسیده که آرزوی پیشنهاد دهندگان تحریم است.

به هر روی می‌گویند: روز از آن‌جا آغاز می‌شود که شب به نهایت تیرگی رسیده باشد، شاید تئوری تحریم انتخابات توسط اصلاح‌طلبان دولتی مهار شود، اما اگر این‌چنین نشود سیاهی به اوج خود خواهد رسید.

 


 


مهرداد/  رادیو کوچه

موضوع امروز برنامه‌ی «هشت کوچه» «ماهواره» ا‌ست. همان ماهواره‌ی پر‌‌حرف و حدیثی که این‌روزها در هر کوچه و خانه‌ای جا باز کرده. سری می‌زنیم به کوچه‌های مختلف تا ببینیم اهالی هر کوچه در مورد این شی متبرک چه فکری دارند و چه استفاده‌ای از آن می‌کنند و طرف‌داران و مخالفان ماهواره در هر یک از این کوچه‌ها چه کسانی هستند؟

کوچه‌های هشت کوچه‌ی امروز و این برنامه:

کوچه بن‌بست، کوچه پایین، کوچه بالا، کوچه مسجد، کوچه بازار، کوچه سنگکی، کوچه رویا و کوچه‌ی حافظ.

 


 


اکبر ترشیزاد/ رادیوکوچه

از طول و درازی سال‌های دور از وطن همین بس که روزی که ایران را ترک می‌کرد زادگاهش فقط یک ترمینال اتوبوس‌رانی درب و داغان و کوچک داشت و حالا دارد با هواپیما وارد فرودگاه شهرش می‌شود. از هواپیما که آمد پایین و دور و برش را نگاه کرد، تا چشم کار می‌کرد بیابان بود. باد گرم و خشک که توی صورتش زد جا خورد. شنیده بود که فرودگاه را در باغ‌های «شفیع‌آباد» ساخته‌اند، جایی که هزارها هکتار باغ میوه داشت و تابستان‌ها ییلاق مردمی بود که از گرمای تابستان فرار می‌کردند، اما حالا به جای رنگ سبز همه‌چیز سرخ و زرد رنگ بود.

وارد شهر که شد یک راست به خانه‌ی پدری‌اش رفت. از آن خانه‌ی زیبا و درندشت فقط حوضش به یادگار از دوران قدیم مانده و بقیه‌ی خانه را خواهرها و برادرهایش کوبیده و زمینش را تکه تکه کرده بودند و به جایش چند دست‌گاه آپارتمان درآورده بودند. چمدانش را گذاشت و منتظر نهار نشد و زد بیرون. سر کوچه که رسید دو سه تا پسربچه داشتند بازی می‌کردند. ایستاد و چند دقیقه‌ای تماشای‌شان کرد. بعد راهش را گرفت و رفت. توی کوچه پس کوچه‌ها که راه می‌رفت همه چیز برایش غریبه بود از در و دیوار بگیر تا خانه‌ها و مغازه‌ها. کمی که خسته شد خواست تا جایی بنشیند اما جلوی هیچ خانه‌ای سکویی نبود. یادش آمد که روزگاری دم در همه‌ی خانه‌ها سکوها و سایبان‌هایی بود تا عابران خسته را پناهی دهد. هنوز چند دقیقه‌ای روی پله‌ی جلوی در خانه‌ای ننشسته بود که مردی سرش را از پنجره بیرون کرد و از او خواست تا آن‌جا را ترک کند.

گرسنه‌اش بود و خواست تا غذایی بخورد اما هر چه گشت نشانی از آن رستوران‌ها و قهوه‌خانه‌های قدیم شهر نیافت. وقتی که رفت و توی یکی از این فست‌فودهای شیک و پیک نشست تا غذایش حاضر شود، زیرچشمی جوان‌هایی که دور و برش نشسته بودند و حرف می‌زدند و می‌خندیدند را می‌پایید. عجیب است، هیچ‌کدام از آن‌ها فارسی را به لهجه‌ی محلی حرف نمی‌زنند و به قول معروف همه سعی می‌کنند یک جورهایی با لهجه‌ی تهرانی حرف بزنند. غذا خورده و نخورده زد بیرون. این شهر و مردمانش را دیگر نمی‌شناخت، بیگانه شده بودند برایش. شروع کرد بی‌هدف راه رفتن، آن‌قدر راه رفت که داشت از خستگی از پا درمی‌آمد. کنار یک بزرگ‌راه روی چمن‌ها و زیر یک درخت کوچک دراز کشید و شروع کرد به آسمان نگاه کردن که کسی او را صدا زد. بلند که شد دید یک پیرمرد باغ‌بان با همان لهجه‌ی شیرین شهرشان او را به خوردن نان و ماستش دعوت می‌کند. انگار که دنیا را به او داده باشند کنار پیرمرد نشست و با هم‌دیگر یک دل سیر از روزگار خوش گذشته حرف زدند. وقتی خواست بلند شود آرام یک اسکناس صددلاری را توی جیب کت پیرمرد گذاشت و رویش را بوسید و رفت. قرار بود تا دوهفته ایران بماند اما دو روز بعد بلیط گرفت و برگشت. دیگر این شهر را دوست نداشت همه چیزش عوض شده بود حتا آدم‌هایش. برمی‌گشت تا با همان خاطرات خوش کودکی‌اش زندگی کند نه با تصویری که واقعیت بی‌رحم روبه‌رویش به نمایش گذاشته بود.


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های بحرینی، روز چهارشنبه، 6 ژوئیه، دادگاه عالی کیفری این کشور یک شهروند بحرینی و دو تبعه خارجی را در ارتباط با اتهام جاسوسی برای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مجرم شناخته و به ده سال زندان محکوم کرده است.

به نوشته روزنامه الخلیج العربی (پارس)، دو متهم خارجی این پرونده، که به طور غیابی محاکمه و محکوم شده‌اند، زمانی به عنوان دیپلمات در سفارت جمهوری اسلامی در کویت شاغل بودند و اطلاعات اقتصادی و نظامی گردآوری شده، از جمله در مورد محل استقرار واحدهای نظامی و تاسیسات اقتصادی و صنعتی بحرین را در اختیار سپاه پاسداران قرار می دادند.

گفته شده است که شهروند بحرینی در سفری که برای دیدن اعضای خانواده خود به کویت داشت با دیپلمات‌های ایرانی، که در جاسوسی علیه کویت هم فعالیت داشتند، آشنا شد و این سه نفر از سال ۲۰۰۲ تا آوریل سال ۲۰۱۰ در عملیات جاسوسی هم‌کاری داشتند.

در ماه آوریل سال جاری، دولت کویت سه دیپلمات ایرانی را به اتهام فعالیت برای یک شبکه جاسوسی وابسته به ایران از آن کشور اخراج کرد که به اخراج متقابل چند دیپلمات کویتی از ایران منجر شد.

بیشتر بخوانید:

«معرفی ۲۱ متهم به هم‌کاری با ایران به دادگاه بحرین»


 


مطلب‌هایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر می‌شود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که می‌تواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظر‌های مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشته‌های این بخش دارید می‌توانید برای ما ارسال کنید.

احمد مطلایی

منبع: وبلاگ شخصی

روحش شاد‌، پدربزرگم، دوچرخه فروش معروفی بود، در شهری که برای خودش زنده رودی داشت، مغازه‌اش درست روبه‌روی عمارت چهلستون بود، با پستو و زیرزمینی نمور و سرد ولی با عطری که دوست می‌داشتم و هنوز در مشامم مانده است،

بوی لاستیک و لنت‌های دوچرخه‌ها، ‌زنگ‌های استیل‌، بوی تیوپ‌ها‌، نوارها‌، گلپره‌ها و بوق‌های رنگی.

بخش مهمی از خاطرات کودکی و اوایل  نوجوانی من با آن فرم‌ها شکل گرفت.

پستو و زیرزمین آن مغازه پر بود از پوسترها و تبلیغات خوش آب و رنگ قدیمی دوچرخه‌ها و موتورسیکلت‌هایی که بعد از تولد من، یعنی زمستان 57 دیگر تصاویری ممنوعه شده بودند.

و ناگزیر یکی یکی از جلوی مغازه به پستو نقل مکان کرده بودند.

پدربزرگم خیلی دوست داشت من فوت و فن بازار را یاد بگیرم و این خواستش هرگز رنگ واقعیت که نگرفت هیچ، تازه کار به جاهای باریک هم کشیده شد‌، من بیش‌تر از این‌که‌ کاسب خوبی شوم فضول خوبی شدم، فضولی توی پوسترها‌، عکس‌ها و تصاویر و این شد پیشه من تا امروز!

آن‌قدر مرور می‌کردم آن عکس‌ها و شخصیت‌ها و فضای آن تصاویر را که عجین شده بودم با همه چیز آن‌ها.

یکی از پوسترها تبلیغی ساده بود برای موتور سیکلت یاماهای مونتاژ ایران که دو دختر جوان و خندان ایرانی را نشان می‌داد  نشسته در کنار دو پسر جوان مو پریشان بر سبزه‌های اطراف میدان شهیاد (آزادی) وموتور سیکلت‌های اسپرتی که در کنارشان بود.

هر کدامشان را سوار بر موتورسیکلتشان تصور می‌کردم و شگفت‌زده از خودم می‌پرسیدم: «مگر می‌شود دختران هم سوار موتور شوند؟!»

با تمام شخصیت‌های آن تصاویر رفیق شده بودم و گاه‌گاهی روی آن سبزه‌ها می‌نشستم و با آن‌ها گپی هم می‌زدم!

دنیای آن پوسترها برایم رنگ و بو و لبخندی خاص داشتند که در دنیای حقیقی اطرافم  آن خنده‌ها را بر لبان مردمان نمی‌دیدم.

روزها روزهای جنگ ایران و عراق بود، صداها و تصاویر دنیای بیرون آن پوسترها، صدای آژیر قرمز و تصویر اعزام نیرو به جنگ بود و بوی سوختن خانه‌ها پس از اصابت موشک‌، و گریختن گاه و بی‌گاه به پناه‌گاه‌های تاریک و سراسر وحشت و وحشت!

دنیای آن پوسترها آرمان‌شهر آن روزهای من بودند.

و ناگهان صدای پدربزرگم بود که مرا ار دنیای معطرم بیرون می‌کشید تا برای رفع و رجوع مشتریان مغازه کمکش کنم  ولی باز در فرصتی مناسب به دنیای خودم برمی‌گشتم.

کسی نمی‌توانست حال و روز آن روز مرا بفهمد جز خودم، کسی سوالاتم را نمی‌توانست جواب بدهد‌،

البته خیلی سوال هم نمی‌شد پرسید!

همیشه دلم می‌خواست آن میدان سبز را از نزدیک ببینم.

اولین بار در گرگ و میش دم صح  با چشمانی خواب آلود‌ آن میدان دوست داشتنی را در فضای واقعی دیدم.

با خانواده‌ام بودم‌، در اتوبوسی که به سمت مشهد می‌رفت‌، باید می‌گذشتیم تا به آن‌جا برسیم و نشد که پیاده شوم‌ و نخستین تصویر واقعی من از آن پوستر جنجالی به یک لانگ‌شات با رنگ‌مایه‌ی  سرمه‌ای صبح‌گاهی و البته کمی بوی دود ختم شد.

اتوبوس ما از میدان می‌گذشت و چشمان جست‌وجوگر کودکی من هم‌چنان به دنبال شخصیت‌های آن پوسترها و مرکب‌های مدرنشان می‌گشت!

چند سالی دیگر گذشت تا روزی که برای اولین بار این امکان را یافتم که تنها برای خودم سفر کنم،

تو دیگر بزرگ شده‌ای‌، باید با دنیای واقعی کنار بیایی، این‌جا دیگر آن جایی نیست که در آن پوسترها می دیدی، این‌جا همه چیز عوض شده است

جنگ لعنتی هم تمام شده بود و حالا من دوربینی داشتم که هدیه همان پدربزرگ بود،

رسیدم به میدان بزرگ دوست داشتنی‌ام و درکنار انبوهی از آدم‌های جورواجور.

اما هر چه گشتم دختری را ندیدم که لبخندی به لب داشته باشد، مردانی را ندیدم که آسوده کنار دلبرکانشان نشسته باشند، به دوربینم پناه بردم تا شاید از دریچه آن به شهر فرنگ کودکی‌ام وارد شوم اما همین‌که از دریچه دوربین میدان را به نظاره گرفتم صدای خشن مردی را از پشت سر شنیدم که نامحترمانه من را از عکاسی منع می‌کرد!

آری پسرجان‌، بیدار شو!

تو دیگر بزرگ شده‌ای‌، باید با دنیای واقعی کنار بیایی، این‌جا دیگر آن جایی نیست که در آن پوسترها می دیدی، این‌جا همه چیز عوض شده است.

دیر رسیده‌ای آقاجان!

ولی من می‌خواستم خواب باشم، خواب ببینم، برگردم پیش رفقای موتورسوارم‌، روی همان چمن‌ها، حتا همان لانگ‌شات سرمه‌ای دم صبح، از پنجره اتوبوس هم غنیمت بود.

سال‌های دیگر هم آمد و بیش‌تر از خواب بیدار شدم و دیدم واقعن داستان چیز دیگری است، دیدم که در سرزمینی  زندگی می‌کنم که خیلی چیزهایش به غارت رفته است.

پوسترها که دیگر جای خود دارند!

به همه چیز سرزمین من دست‌برد زده شده، به خنده دختران سرزمینم، به شور مردان پر غرور،

حتا به قامت بلند تندیس‌ها و دیوار نگاره‌ها…

راستی!

وقتی از کسی سرقت می‌شود با کجا باید تماس بگیرد؟

اگر به زنی تجاوز گروهی کنند؟

نمادهای شهرت را بدزدند؟

به خنده‌ها و رویاهایت دست‌برد بزنند چطور؟

شاید آن خنده‌های روی پوسترهای کودکی با همان موتورهای اسپرت به جایی دور رفته‌اند!

ولی بی‌شک گم نشده‌اند!

ما اسیران هر روزه بلا شده‌ایم،

این روزها سبزه‌ها و گل‌ها گریخته‌اند، این روزها صدای خنده مستانه تبربه دستانی است که قامت اسطوره‌های ایستاده بر میدان‌ها را هم نشانه گرفته‌اند.

شهریاران و سواران را بر خاک مهربانی سرنگون می‌کنند…

و ما جایی نداریم که داد طلب کنیم.

اگر بپرسی می‌گویند‌: خموش، اسرار الهی است!

اما ما پوسترهای پستو را دور نریخته‌ایم، پنهان کرده‌ایم ولی نابود نه.

نباید رویاهای‌مان را فراموش کنیم این رویاها برای فردا کارسازند.

رویاهایمان را نگه می‌داریم، تا دوباره عندلیبان بر سبزینه شاخه‌های خون چکیده «آزادی» بنشینند و بهاران‌ ساز کنند.


 


منبع: هرانا

جمعی از زندانیان رجایی محبوس در بند ۴ سالن ۱۲، زندان رجایی شهر کرج، با نگارش نامه‌ای سرگشاده، ضمن اعتراض به انتقال «غیرقانونی و ناگهانی» چهار تن از هم بندیان خود، خواستار بازگشت هرچه سریع‌تر ایشان به این زندان شدند.

متن کامل این نامه به شرح زیر است :

بیش از یک هفته از انتقال چهار تن از زندانیان سیاسی رجایی شهر کرج می‌گذرد. سه شنبه ۱۳۹۰/۴/۷ بهروز جاوید تهرانی، فرزاد مدد‌زاده، صالح کهن‌دل و محمد‌علی منصوری به طور کاملن ناگهانی و بدون احضاریه و یا رای قاضی به مکان نامعلومی منتقل شدند و تاکنون نیز هیچ خبری مبنی بر دلیل انتقال آنان در دست نیست و ایشان حتا موفق به برقراری هیچ تماسی با خانواده‌های خود نیز نشدند. این در حالی‌ست که تمامی این زندانیان دارای حکم تبعید و در حال تحمل کیفر در زندان بودند و هرگونه نقل و انتقال آنان نیاز به دستور و قرار قضایی قبلی دارد و در غیر این صورت غیر‌قانونی محسوب می‌شود.

ما هم بندیان آنان در زندان رجایی شهر به شدت نگران تمامی آن‌ها هستیم و خصوصن در مورد آقای بهروز جاوید‌تهرانی، فعال حقوق بشر که به مدت طولانی و نزدیک به هفت سال به طور مداوم و بدون هرگونه مرخصی در زندان محبوس بوده و اینک در حالی که کم‌تر از چهار ماه به آزادی ایشان می‌رود، بیم و نگرانی آن می‌رود که قصدی برای پرونده‌سازی بر علیه وی وجود داشته باشد و مسوولان بخواهند با این کار از آزادی قریب‌الوقوع وی ممانعت به عمل آورند.

ما جمعی از زندانیان زندان رجایی شهر کرج (گوهردشت) ضمن ابراز نگرانی از وضعیت هم بندیان خود این‌گونه اقدامات غیرقانونی و خودسرانه را محکوم کرده و خواستار اطلاع‌رسانی شفاف مقامات قضایی و چرایی مکان انتقال آنان و هم چنین بازگرداندنشان به محل مشخص شده در حکم قطعی آنان یعنی زندان رجایی شهر می‌باشیم.

اسامی به ترتیب حروف الفبا:

۱. جعفر اقدامی

۲. رسول بداقی

۳. رضا جوشن

۴. خالد حردانی

۵. حشمت‌اله طبرزدی

۶. علی عجمی

۷. رضا شریفی بوکانی

۸. سعید ماسوری

۹. سیامک مهر

۱۰. میثاق یزدان‌نژاد


 


خبر / رادیو کوچه

در روزهای اخیر، بهنام ابراهیم‌زاده فعال کارگری، از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به تحمل پنج سال حبس تعزیری محکوم شده است. وی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه نظام» این حکم را دریافت کرد.

به گزارش کمیته گزارش‌گران حقوق بشر، این فعال کارگری پیش از این از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۲۰ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی‌شهر کرج محکوم شده بود. این حکم سپس با اعتراض وی مواجه شده و در دیوان عالی کشور نقض شد.

وی در تاریخ ۲۰ خردادماه ۸۹ از سوی نیروهای اطلاعات سپاه بازداشت و چندین ماه را در سلول انفرادی بند ۲- الف زندان اوین به سر برد. این درحالی است که وی تا کنون از حق استفاده از مرخصی محروم بوده است.

بهنام ابراهیم‌زاده، از فعالان حقوق کودک بوده که با «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» نیز هم‌کاری داشته است.

بیشتر بخوانید:

«محاکمه مجدد بهنام ابراهیم‌زاده، فعال کارگری»


 


مهرداد/ رادیو کوچه

امروز و در دهمین برنامه‌ی کافه قصه، داستانی مینی‌مال از «خورخه لوییس بورخس» را می‌شنوید. این داستان حکایتی است از هستی و زیستن یک دشنه.

خورخه لوییس بورخس (Jorge Luis Borges) (1986_1899) نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی، از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین است. شهرت وی بیش‌تر بخاطر نوشتن داستان کوتاه است.

او از کودکی تحت پرورش و تاثیر محیط خانه به ادبیات علاقه‌مند شد و سال‌ها بعد به عنوان استاد ادبیات انگلیسی دانش‌گاه «بوئنوس آیرس» منصوب شد. پیش از آن رییس کتاب‌خانه ملی آرژانتین هم بود.

وی هیچ‌گاه به گونه‌ی ادبی رمان علاقه‌ای نداشت. داستان کوتاه‌های وی انقلابی در فرم داستان کوتاه کلاسیک ایجاد کرد. بعدها منتقدین از وی به عنوان نویسنده پست مدرن نام بردند.

او با این‌که بارها نامزد دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات شد اما هیچ‌گاه  برنده‌ی آن نشد.

 


 


خبر / رادیو کوچه

روز چهارشنبه، 6 ژوئیه، دفتر محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی اظهارات اخیر وی در مورد صادرات و واردات غیرقانونی برخی دست‌گاه‌های دولتی از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را «تحریف شده» اعلام کرده است.

پیش‌تر، رییس جمهوری اسلامی در همایش «مبارزه با قاچاق کالا و ارز» گفته برود برخی نهادها و دست‌گاه‌های دولتی برای خود اسکله و مرز جداگانه دارند و تاکید کرده بود این مرزها باید بسته شود.

به گزارش سایت اطلاع‌رسانی نهاد ریاست جمهوری، دفتر ریاست جمهوری بدون این‌که اشاره کند کدام بخش از اظهارات احمدی‌نژاد تحریف شده است از «اقدام غیراخلاقی و غیرحرفه‌ای برخی خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری» اظهار نارضایتی کرده است.

این در حالی است که ویدئوی ضبط شده از اظهارات احمدی‌نژاد که از صدا وسیما جمهوری اسلامی پخش شده بود از برخی دست‌گاه‌های دولتی و امنیتی در این خصوص انتقاد کرده بود.

وی اعلام کرده بود: «تمام مرزهای غیرقانونی باید بسته بشود. مال فلان سازمان است، مال فلان نهاد است، مال فلان دست‌گاه است، هر کس یک جایی را سوراخ کرده است، برای خودش می‌برد و می‌آورد.»

وی هم‌چنین به شکل تلویحی از نهادهای امنیتی این‌گونه انتقاد کرد‌: «اگر کالایی امنیتی است‌، کالایی اطلاعاتی است، کالایی دفاعی است … می‌تواند از مرز قانونی وارد شود.»

این اظهارات احمدی‌نژاد با واکنش فرمانده کل سپاه پاسداران قرارگرفته بود.

محمد‌علی جعفری فرمانده سپاه پاسداران گفته بود داشتن اسکله برای سپاه طبیعی است و متهم کردن سپاه به قاچاق کالا را «بحث انحرافی» خواند.

لازم به اشاره است آیت‌اله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی در دیدار اخیر خود با اعضای سپاه پاسدران از مسوولان خواسته بود «بگو مگوها» و اختلاف‌هایی را که «باعث خوشحالی دشمن می‌شود» کنار بگذارند.

بیشتر بخوانید:

«مسوولان به اختلاف‌ها در نظام دامن نزنند»


 


چهار‌شنبه  15 تیر  90 /  6 ژوئیه 2011

اجرا:  اعظم

استودیو: دامون

تقویم تاریخ

گزیده اخبار مطبوعات  چهارشنبه ایران

مجله جاماندگان-  «روز از انتهای شب آغاز می‌شود»- شراره سعیدی

بخش اول خبرها

کافه قصه- «دشنه»- مهرداد

مجله خبری کابل- آرین

پس نشینی تند- «بدرود شهر وارونه‌ی من»- اکبر ترشیزاد

بخش دوم خبرها

هشت کوچه- «ماهواره، شاطر مراد، علما، نانسی»- مهرداد

بخش سوم خبرها


 


خبر / رادیو کوچه

روز چهارشنبه، ۶ ژوئیه، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی از سیاست رهبری سوریه در برابر اعتراضات مردم آن کشور حمایت کرده و از امکان طرح پیشنهادهایی برای حل بحران لیبی خبر داده است.

به گزارش مهر، آقای صالحی با «شفاف» توصیف کردن موضع جمهوری اسلامی در قبال تحولات منطقه، گفته است: «ما یک موضع اصولی داریم و معتقدیم در هر جای جهان، چه بحرین، چه لیبی و هر کشور دیگری که مردم قیام کرده و آن قیام اکثریت بوده و به دنبال مطالبات مشروع باشد، باید به این مطالبات پاسخ داده شود.»

وی دیدگاه خود در تشخیص «مطالبات مشروع» را توضیح نداده اما گفته است که در سوریه، برخی از مطالبات مردم مشروع است و برخی دیگر مشروع نیست و گفته است «بر دولت بشار اسد است که به مطالبات مشروع مردم پاسخ دهد، همان‌طور که این کار را انجام داده و با طرح وعده بهبود اوضاع، به این وعده عمل نیز کرده است.»

آقای صالحی با اظهار این‌ نظر که دولت سوریه حتا وعده داده است که در تامین خواسته‌های مردم بیش از این هم اقدام کند، هشدار داده است که ممکن است عده‌ای در سوریه بخواهند از وضعیت بحرانی آن کشور «استفاده نابه‌جایی» کنند و افزوده است که «ما این‌ها را از هم جدا می‌کنیم.»

تظاهرات اعتراضی در سوریه از حدود دو ماه و نیم پیش با درخواست انجام اصلاحات سیاسی و مبارزه با فساد آغاز شد اما برخورد خشونت‌آمیز نیروهای امنیتی را در پی آورد که به گفته نهادهای مدافع حقوق بشر، تا کنون به کشته شدن بیش از یک‌هزار و چهارصد تن از معترضان و بازداشت ده‌ها هزار تن دیگر منجر شده است.

با شدت گرفتن خشونت نیروهای امنیتی، مطالبات تظاهرکنندگان نیز به تدریج تغییر یافته و در هفته‌های اخیر، برکناری بشار اسد، رییس جمهوری، و پایان حاکمیت حزب بعث این کشور به یکی از شعارهای اصلی معترضان تبدیل شده است.

بیشتر بخوانید:

«سوریه متهم به جنایت علیه بشریت است»


 


جلال ایجادی / استاد دانش‌گاه در فرانسه

زاینده رود اصفهان می‌میرد و دیگر اصفهان نصف جهان نیست. مهم‌ترین رودی که در مرکز فلات ایران جاری است، زاینده رود اصفهان می‌باشد که از بلندای زردکوه بختیاری و از قله‌ای دوازده هزار و پانصد پایی کوهرنگ سرچشمه می‌گیرد و از غرب به شرق تا ورزنه و بالاخره تالاب گاوخونی جریان دارد. پل‌های زیبا و تاریخی در بستر زاینده رود، به‌ویژه سی و سه پل، پل خواجو و پل شهرستان پابرجا‌ست. آیا این پل‌ها دوباره آب زاینده رود را درزیرپای خود جاری خواهند دید؟

برخی گفته‌اند که اطلاق نام زاینده‌رود به این رودخانه به این خاطر است که به علت سختی زمین در بستر و حوالی بستر رودخانه (از جنس شیست)، آب‌های آب‌یاری‌شده دوباره بعد از نفوذ در زیر خاک، کم و بیش به زاینده‌رود باز می‌گردد. ‌از گذشته‌های دور تاکنون زاینده‌‌رود به نام‌های مختلفی نامیده شده است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به زندک‌رود، زندرود، زرن‌رود، زرین‌رود، زنده‌رود، زاینده‌رود و رودخانه‌ی اصفهان اشاره داشت. متاسفانه امروز این زنده رود، این زاینده رود در بخش بزرگ خود چنان فروخشکیده که ره‌گذران دیگر نیازی به گذشتن از روی پل‌ها احساس نمی‌کنند و گام‌زنان بستر پهناور و خشک را می‌پیمایند و بستر آب‌راهی خشک که ماهیان آن از بی‌آبی مرده‌اند. هم اکنون از مسیر 350 کیلومتری زاینده رود از سراب تا پایاب، زاینده رود تنها در مسیر 120 کیلومتری پس از خروجی سد زاینده رود جریان دارد و سپس 230 کیلومتر از این بستر خشک و بی‌آب شده است.

همان‌گونه که دریاچه ارومیه در بحران بی‌سابقه قرار دارد و درحال خشک‌شدن است، بخش بزرگی اززاینده رود نیز طی یک‌دوره کم آب شد و هم اکنون به خاموشی گراییده است. این پرسش پیش می‌آید که این وضعیت ناگوار چرا اتفاق افتاد؟ آیا این امر ناشی از شرایط جوی و اقلیمی و گسترش خشک‌سالی در جهان است و یا رابطه تنگاتنگی با سیاست خراب‌کارانه حکومت اسلامی و بی‌خردی و عدم مدیریت درست تکنوکرات‌های اداری رژیم و مسوولان سیاسی دولتی دارد.

زاینده رود، گهواره یک تمدن

کهن‌ترین مکان باستانی‌ای که در طول این رودخانه تاکنون شناخته شده است دو غار و یک پناه‌گاه سنگی واقع در30  کیلومتری جنوب شهر اصفهان هستند. بر اساس یافته‌های به دست آمده شامل انواع ابزارهای سنگی با قدمتی که به دوره‌ی پارینه‌سنگی میانی (40000 تا 60000 سال پیش) بر می‌گردد.

رودخانه زاینده رود، همواره از زمان آشنایی نیاکان ایرانیان به کشاورزی، جای‌گاه و بستر خلاقیت‌های گوناگون بوده است. فعالیت‌های کشاورزی، کانون‌های معماری و مسکونی و کردارها و رفتارهای فرهنگی و اجتماعی پیوسته‌ پیوندی آشکار با رودخانه داشته‌اند. شاه‌کارهای هنری و معماری همه از آبشخور زاینده رود سیراب شدند و بنیان تمدنی را نهادند، که در دوران گوناگونی به حیات خود ادامه داد. کاخ‌ها، مساجد، مدارس، پل‌ها، باغ‌ها، کاروان‌سراها و نیز جشن‌های گوناگون مانند گل‌ریزان، قالی‌شویان، کتان‌شویان و هم‌چنین برگزاری عید «پاک» مسیحیان ارمنی در کنار و فضای زاینده‌رود شکل گرفت.

امروز این رود خانه تاریخی در یک بحران حیاتی قرارگرفته است.

آب زاینده رود بلحاظ شرایط اقلیمی و فصل گرما و تبخیر پیوسته دچار کاهش آب می‌شده است، ولی در سال‌های اخیر علاوه براین پدیده فصلی، زاینده رود دچار بحران فاجعه‌آمیزی گشته است.

سال‌هاست که درغرب یعنی بالادست آبخیز، پالایش‌گاه، صنایع فولاد، ذوب آهن و صنایع نظامی آب زیادی را مصرف می‌کنند. ساخت سدها و سامانه‌های انتقال، روند لجام گسیخته ساخت و ساز و آن‌هم بی‌هیچ دغدغه درباره شرایط زیست محیطی و از بین بردن حقابه‌های کشاورزان همه و همه شرایط بحران کنونی را مهیا ساختند. در چنین شرایط نابسامان هرگز هیچ ارزیابی‌ای از اثرات این سیاست یک جانبه ‌ویران‌گر و هجوم و تجاوز به حقوق روستاییان و جوامع بومی ‌و نیز تخریب زیست محیطی و خسارت نسبت به طبیعت انجام نشد.

سد زاینده رود در فاصله 110 کیلومتری در غرب اصفهان در سال 1349 به‌وجود آمد و هدف آن، تولید برق و تنظیم آب کشاورزی مورد نیاز صد هزار هکتار از اراضی دشت اصفهان و تامین آب مورد نیاز صنایع مستقر در اصفهان اعلام گردید. این سد که دارای مساحت 54 کیلومترمربع در تراز بالا می‌باشد، با بلعیدن کل دبی آب به بحران افزده است. بنا بر گفته دولت حجم آب سد زاینده‌ رود در سال آبی جاری ، 30 درصد کاهش یافته است و دولت درمنطق مدیریتی خود، بی‌توجه به مجموعه نیازها، ذخیره کردن کل آب را در دستور گذاشته است. زاینده رود از سال 1383 به این سو با دو مدیریت در دو استان اداره می‌شود: چهارمحال و بختیاری و اصفهان. این‌گونه مدیریت خود بحران زا بوده است. نبود یک مدیریت یک‌پارچه و همه جانبه در دوسوی غرب وشرق زاینده‌رود منجر بآن گشت تا بخش غربی تنها استفاده کننده آب‌ها‌ی سد و رودخانه گردد. در واقع، ایجاد هتل‌سازی‌های بزرگ و تولید‌ات پرمصرف و ویلاهای کنار دریاچه سد زاینده رود و نیز خوشی و امتیازات صاحبان ویلاهای مشرف به آن در غرب رودخانه و فساد ورشوه‌گیری تصمیم گیرندگان اداری ازجمله علل اساسی انحراف آب‌ها و ویران‌گری زیستن‌گاهی گردید. اکنون فقط حدود 150 کیلومتر غربی زاینده رود تا سد نکو آباد آب دارد. درنتیجه، مجموعه مصرف ناهنجار و فقدان آب و سیاست نادرست، شهر اصفهان و مسیر زاینده رود تا تالاب گاوخونی را به‌وضع اسفناک کشانده است.

پس از اصفهان اگر به دنبال رود باشیم، فاصله اصفهان، دشتی، زیار، برسیان، اژیه را به طول صد کیلومتر طی کرده، به «قورتان» وبالاخره به «ورزنه» آخرین شهر آب‌خیز در نزدیکی تالاب گاوخونی می‌رسیم. این دونقطه جغرافیایی نیز به‌لحاظ خشکی رودخانه‌ در یک مسیر بحرانی قرار گرفته‌اند. آب یعنی آبادی، زمانی‌که آب زاینده‌رود از بین رفته، محیط زیست منطقه‌ای، میراث فرهنگی و زندگی اجتماعی واقتصادی دست‌خوش پریشانی می‌گردد. در «قورتان» قلعه تاریخی عصر آل بویه قرار دارد. روستای قورتان که بسیار دیدنی است و علاوه بر کشاروزی و زیبایی‌های طبیعی منطقه و قلعه قدیمی، میراث تاریخی دیگری نیز در خود دارد و جلب توجه می‌کند. از مهم‌ترین آثار تاریخی قورتان‌، ارگ عظیم و تاریخی آن است که قدمتش به قرن چهارم هجری (366-323 ه،ق) که به دوره‌ی دیلمیان  برمی‌گردد  و به واسطه موقعیت ممتازی که در کنار زاینده رود دارد از زمان پیدایش تا به امروز سکونت در آن وجود داشته است و به جرات می‌توان گفت ارگ قورتان تنها قلعه خشت و گل جهان است که به‌اعتبار آب هنوز مسکونی است و در آن زندگی می‌کنند.

زاینده رود پیش از این‌که به گاوخونی برسد مارا به «ورزنه» با کبوترخانه‌های بزرگ و ساختمان‌های حامل معماری درخشان و پایدار بومی‌منطقه می‌رساند. انجمن دوست‌داران میراث فرهنگی و گردش‌گری شهر ورزنه، تاریخ این شهر را از هزاره سوم می‌دانند و شواهد زیادی از جمله بنای مسجد جامع ساخته شده روی بقایای یک آتشکده ساسانی، آراسته با کتیبه‌های عصر تیموری، موید این ادعاست. گویش خاص منطقه که از گویش پهلوی ساسانی به جامانده و نیز آداب تا اندازه زیادی هویت دیرینه این جامعه بومی‌در پایین دست‌ترین بخش‌های آبخیز زاینده رود را آشکار می‌کند. با خاموش شدن زاینده رود در این مناطق، زندگی تاریخی به خطر افتاده است.

مردم ورزنه می‌گویند که برای بخش بزرگی از اراضی آنها پس از ذخیره و انحراف آب در بالادست‌ها، دیگر هیچ آبی دریافت نمی‌کنند. کشاورزان دست‌رسی بسیار کمی بآب دارند که این در حقیقت پساب کارخانه‌های بالادست است که تصفیه نشده در بستر خشکیده زاینده رود رها شده و وارد شهر ورزنه می‌شود. این پساب آلوده وسمی، زمین‌هایی را که حقابه شان در سد زاینده رود به ناحق ضبط شده را، شور و تخریب می‌کند.  ورود آن‌چه از این آب آلوده می‌ماند، به تالاب گاوخونی، آخرین بازمانده‌های گونه‌های جانوری را به مرگ دسته جمعی محکوم کرده است. شهرورزنه اگر حقابه‌‌اش از بین نرفته بود می‌توانست گذشته از قطب فعال کشاورزی ، یکی از مهم‌ترین مراکز گردش‌گری ایران باشد؛ به‌ویژه که این شهراز توان اکوسیستمی و از یادگارهای تاریخی و یادگارهای طبیعی برخوردار بود. این شهرکه کمی بیش از چهارده هزار نفر جمعیت دارد می‌توانست شاید ده‌ها برابر جمعیت کنونی شهروند داشته باشد. فعالیت اقتصاد بومی وبویژه ماهی‌گیری پررونق تالاب، بخشی از معیشت اهالی روستاهای منطقه و نیز ورزنه را تشکیل می‌داد. حال آن‌که خشکاندن زاینده رود و تالاب گاو خونی، ماهی‌گیری، شکار، فرآورده‌هایی همانند گزانگبین وکتیراو گردآوری گیاهان شفابخش خودرو و دیگر مبانی معیشتی و زیست محیطی متکی به آن را از میان برد. به‌دنبال این ویرانگری، بیابانزایی کاملن چشم‌گیر ‌شد و خشکیدن تالاب گرد و غبارهای دایمی راافزایش داده ‌و خشکی گسترده اقلیمی منطقه را سرعت بخشیده است.

فاجعه تالاب گاو خونی

بعداز ورزنه به تالاب گاوخونی میرسیم، تالابی که کم‌کم به افسانه می‌پیوندد. پیش از  شرح وضع کنونی خوب است این نکته را در باره واژه گاوخونی بدانیم.

در فرهنگ دهخدا در توضیح واژه گاوخونی آمده است: گاوخونی یعنی خانه گاو، چه در گذشته رسم بر این بوده که روستاییان گاوهای خود را جهت چرا در اطراف باتلاق‌ها رها می‌کردند و این رسم از دیرزمان به یادگار مانده است. شاید بر همین نظر باشد که گاوخونی را در برخی‌ نوشته‌ها به صورت گاوخانه ذکر کرده‌اند.

تعریف دیگری از گاوخونی احتمال میدهد که واژه مرکب از «گاو»  باشد و خونی از ریشه پهلوی «گبی» و «گی» و «جی» باشد که به‌معنای سرچشمه وحوضه و آبگیر است. در یک داستان افسانه‌ای دیگر از گاوخونی با نام گودخونی یا گورخونی یاد کرده‌اند . بر این اساس برخی معتقدند در گذشته گورخرهای بسیاری در این تالاب زندگی می‌کردند که موجب جذب شکارچیان بسیاری شده است. برخی از شکارچیان در حین شکار در دام این تالاب گیر افتاده و جان خود را از دست داده‌اند. در برخی از نوشته‌ها حکایت بهرام گور را نیز به این منطقه منسوب می‌دانند و می‌نویسند که بهرام گور در حین شکار گورخر در این باتلاق فرو رفته و جان خود را بر سر بی‌رحمی‌اش از دست داده است، از این رو درباره وی سروده‌اند:

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر               دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.

گاوخونی تالاب ارزش‌مندی است که در فاصله‌ی 176 کیلومتری جنوب شرقی شهر اصفهان و دوازده کیلومتری ورزنه قرار دارد و به دلیل ارزش‌های زیستن‌گاهی‌اش ومحل برجسته تجمع پرندگان مهاجر، در 23 ژوئن سال 1975 میلادی در کنوانسیون جهانی رامسر به ثبت رسیده و یکی از بیست ودو تالاب بین‌المللی ایران بشمار می‌رود. نقش تالاب در تعادل زیست محیطی واکولوژی بومی بسیار پراهمیت است. تالاب گاوخونی در ارتفاع  1475 متری از سطح دریا قرار دارد وبا مساحت 470 کیلومترمربع دارای پوشش گیاهی شامل بیشه‌های پردرخت و گونه های گیاهان متفاوت نمک دوست از جمله اشنو، چوبک، گز، نی، لویی، بارهنگ های آبی، اسپند، شیرین بیان، علف بوریا و انواع جلبک و در فصل مهاجرت، میزبان پرندگان مهاجر هم‌چون فلامینگو و حواصیل رنگارنگ بود. در دوره‌ای نه چندان دور، این تالاب به عنوان تنها دریاچه آب شور دایمی در فلات مرکزی کشور عمل می‌کرده که با استوارنمودن پوشش گیاهی و بیشه‌هایش مانع از حرکت شن‌های روان به بخش های دیگر استان اصفهان، از جمله شهر ورزنه می‌گردید و نقش موثری در مهار بیابان‌زایی و هم‌چنین تغذیه‌ی آب‌های زیرزمینی ایفا می‌کرد. علاوه بر این در بهبود و به‌سازی کیفیت آب و خاک و جلوگیری از فرسودگی و جابه‌جایی خاک و کنترل سیلاب نیز نقش داشته است. از دیگر کارکردهای این تالاب وحشی، می‌توان به چرای دام از سبزه زارهای اطراف، بهره‌برداری از نمک آن، امکان شکار پرندگان و صید ماهیان نام برد. برداشت گیاهان پزشکی اطراف تالاب، رسوب‌گیری، حفظ پای‌داری آبادبوم‌های انسانی محدوده‌ی خویش، تقویت صنعت طبیعت‌گردی و حفظ تنوع زیستی و ذخایر ژنتیکی وتا حدودی معتدل کردن هوای اقلیمی، ویژه‌گی‌ها ی دیگر این تالاب می‌بودند. تالاب تا پیش از مرگ خود همه ساله میزبان شمار زیادی پرندگان مهاجر بود که از راه دور آمده و تالاب را برای زمستان گذرانی و جوجه آوری برمی‌گزیدند. امروز تنها ده درصد از مساحت این تالاب اکوسیستمی مانده است. اینک تالاب نه دیگر آن‌گونه که از نامش برمی‌آید بزرگ است و نه دیگررنگ و آبی دارد. تا دوردست‌ها نه نیزاری، نه مرغزاری، نه آبشاری، نه راه آبی، نه زیستگاهی، نه ماهی و جانور آبزی، نه دوزیست و جانور کنارآبزی و نه پرنده مهاجری. هرچه هست کویری است خشن و برهوت که زمینش زیر فشار خورشیداز خشکی می‌ترکد و قاچ‌های ژرف دارد؛ تالاب زیبا به کویری سخت تبدیل میشود، کویری که با هروزش باد، گردوخاک و غبار پراز مواد خطرناک شیمیایی به‌جا مانده از پساب رها شده کارخانه‌های بالادست را به کام مردم، از پیر و جوان، ودردل این جوامع بومی‌ پیرامون می‌ریزد. این تالاب زیبا وبا طراوت با بادهای گرم کویری بافسانه روی میاورد.

خشک شدن گاوخونی از برآمدن یک کانون جدید فرسایش بادی در منطقه و پدید آمدن ریزگردها و طوفان شن خبر می‌دهد. هم اکنون فرسایش بادی دراین منطقه و اصفهان شش برابر بیش‌تر از حد استاندارد میانگین جهانی است و با از دست رفتن گاوخونی فرسایش‌ها روندی تصاعدی به خود می‌گیرد. این آشوب اقلیمی بناگزیر بسایر مناطق دیگر ایران گذر می‌کند و باحتمال بسیار قوی گرد وغباردر تهران در ضمن نتیجه نابودی چنین روند‌های طبیعی در کل ایران است. گرد و غبار زیاد بر زندگی تمام جانداران منطقه و ازجمله ساکنان اصفهان تاثیر بسیار بدی خواهد گذارد، و بیماری‌های ریوی، عصبی و «ام‌اس» رو به فزونی خواهند نهاد.

برخی برآنند که ممکن است غبار به حدی افزایش یابد که دید افراد به صد متر کاهش یابد و این امر به فلج کردن فعالیت اقصادی منجرگردد. گاو خونی هم اکنون چشمه تولید بیابان‌زایی و گرد و غبار و نمک شده است. بیشه‌هایش سوخته‌اند. سوگ‌مندانه با خشک شدن این تالاب زیبا، خسارت‌های جبران ناپذیری از نظر گردش‌گری به اصفهان‌ واطراف آن و در واقع ایران وارد می‌آید، زیرا میراث طبیعی وفرهنگی و زندگی اقتصادی واجتماعی از این واقعه، زیان جبران‌ناپذیر دیده وخسارات آتی سنگین‌ترخواهد بود.

عوامل ویران‌گری کدامند؟

یکم: عدم مدیریت درست منابع آبی و توزیع و برداشت آب در مناطق گوناگون وافزایش بحران در منابع زیر زمینی از طریق ایجاد سد و برداشت‌های بی‌رویه وغیراصولی دربخش غربی زاینده رود. عدم برنامه مدون تقسیم آب منطبق با اصول اکولوژیکی و نیازکشاورزى معتدل و نبود مدیریت واحد برای کل بستر آبی زاینده رود. توسعه رقابت جویانه بخش‌هاى صنعت و کشاورزى و بهره‌بردارى بی‌رویه آب از این رودخانه و صدور مجوز پمپاژ آب در استان‌هاى چهارمحال و بختیارى و در بالادست رودخانه زاینده رود. تغییر خط مرزى استان‌هاى اصفهان و چهارمحال و بختیارى وایجاد محدودیت در منابع آبى رودخانه زاینده رود با ایجاد شهرک‌هاى تفریحى در این منطقه وحذف حقابه کشاورزان بخش شرقی زاینده رود.

دوم: عدم توجه به مباحث علمى و عدم بهره‌گیری از کارشناسان ومتخصصان ایرانی و بین‌المللی جهت مقابله با خشک‌سالی و عدم برگزارى همایش و نشست‌هاى تخصصى در این زمینه به فواصل کوتاه با پشتوانه مطالعاتى و علمی وآماری. عدم استفاده از تجربه‌های زیست محیطی و متناسب با اصول توسعه پایدار که در اروپا بسیار رشد یافته است و پایه آموزشی جالبی برای کشور ماست. در ایران افراد دل‌سوز و طرف‌دار محیط زیست ومتخصص در زمینه مسایل خاک وآب و شهرسازی وغیره بسیارند ولی این منابع انسانی با تخصص مورد بهره برداری قرار نمی‌گیرند و تلاش‌های پراکننده به یک برنامه تحقیقی گسترده درچارچوب نهاد های پژوهشی تبدیل نمی‌شوند ودر خدمت سیاست‌های عملی قرار نمی‌گیرند.

سوم: عدم توجه به نهادهای مدنی وغیردولتی زیست محیطی وجلوگیری از فعالیت آزادانه این نهادها در طرح مشکلات وانتقادات. دولت حاکم هرگونه فعالیت غیر‌دولتی را با بدگمانی نگاه کرده، فعالیت آن‌ها را زیر کنترل وجاسوسی قرار داده، بودجه آن‌ها را محدود و یا حذف نموده و از رشد انجمن‌ها و نهاد‌های مستقل جلوگیری می‌نماید. این نهادها تلاش‌های بسیار فراوانی انجام داده اند و با وجدان و آگاهی تلاش کرده‌اند جلوی خراب‌کاری دولتی و خصوصی را بگیرند، ولی بی‌تفاوتی و خودسری دولتی و تکنوکرات‌ها پیوسته مانع اثر بخشی بوده است. این ویران‌گری‌ها در مواردی منجربه اعتراضات کشاورزان و سایر شهروندان در منطقه شرق زاینده رود و روستا‌های اطراف تالاب گاوخونی گشته ولی به‌جای توجه به مشکلات مردم سعی کرده‌اند آن‌ها را خاموش کنند و از ابراز نظراتشان جلوگیری نمایند. منطق دولت نفی مشکلات و عدم مشورت وتحمیل سیاست بورکراتیک است. بازیگران اجتماعی که می‌توانند نقش مثبت و سازنده داشته باشند توسط قدرت سیاسی حذف می‌شوند.

چهارم: وجود یک سیستم دیوان‌سالاری فرتوت و ایدئولوژیک که با دانش و مدیریت مدرن خوانایی ندارد و فاقد یک درک عمیق و همه جانبه در زمینه امور زیست محیطی و اقتصادی و اجتماعی می‌باشد. این دیوان‌سالاری مذهبی نتیجه دست‌گاه دولتی حاکمی است که مبنای کارش نه تخصص و مدیریت درست بلکه ایدئولوژیکی بوده وبر پایه فساد سیاسی و باند بازی استوار است. بی‌لیاقتی و فساد حکومت اسلامی در راستای نفی کارشناسی زیست‌محیطی عمل کرده و سیاست‌های ویران‌گرانه آن پیوسته در تمامی عرصه‌ها نتایج منفی داشته است. بحران زاینده رود یک پدیده تازه نیست. سالیان سال است که این واقعه دل‌خراش ادامه دارد. چگونه این حکومت متوجه خاموشی زاینده رود نشده و درد انسان‌ها و طبیعت زاینده رود را نفهمید؟ علت این وضع ناگوار، کورذهنی، بی‌مسوولیتی، نخوت و بی‌اعتنایی این حاکمان به‌ مردم و محیط زیست می‌باشد.

پنجم: عامل دیگری که می‌توان از آن یاد کرد دست‌گاه فکری ناهنجار در زمینه رشد اقتصادی وصنعتی است. بینش مسوولان و مجریان متکی بر اقتصاد پای‌دار نیست، آن‌چه که در دستور کار است اقتصاد متکی بر فساد و منافع باند‌ها ورشوه‌گیری و بی‌توجهی کامل نسبت به رابطه اقتصاد و اکولوژی و مشارکت مردم در پیش‌برد امور است. وقتی سد ساخته می‌شود توجه به اثرات آن روی زمین‌های مجاور و سرنوشت کشاورزان و آینده آن‌ها نمی‌شود، وقتی اجازه بهره‌برداری صنعتی داده می‌شود، جنبه‌های زیست محیطی و آلودگی‌های صنعتی وشهری مورد بررسی قرار نمی‌گیرد. وقتی که افزایش فعالیت صنعتی در غرب زاینده رود در دستور قرار می‌گیرد، سرنوشت زاینده رود و فعالیت اجتماعی و امور زیست محیطی در غرب زاینده رود به‌کلی فراموش می‌گردد. هنگامی که حمایت از تولید صنعتی در دستور است، توسعه و زندگی در مناطق دیگر ‌زیاد می‌رود. دست‌گاه تصمیم‌گیری بر پایه طرح‌های بریده و جدا از هم عمل می‌کند و به خراب‌کاری منجر می‌شود.

به گفته‌های زیر توجه کنید، سرشار از حقایق‌اند:

همشهری می‌نویسد: «نخوت و بی‌بصیرتی ما تکنوکرات‌های دانش نیاموخته فارغ‌التحصیل از دانش‌گاه‌های کشور چنان سرنوشتی برای رودها و آب‌خیزها و شهرها و دشت‌های کشور رقم زده است که هجوم مغولان را به یاد می‌آورد. با این تفاوت که مغولان پس از تصرف تمدن‌های کهن بی‌درنگ دانستند که نمی‌دانند و یاد‌گیری دانش بومی ‌ژرف ایران زمین را پیشه کردند اما تکنوکرات‌ها حتا نمی‌دانند که نمی‌دانند و بیش از 5 دهه است که در جهل مرکب به تخریب ادامه می‌دهند. زهی شوربختی که این تخریب را توسعه نیز می‌نامیم.» (9 تیر 1390)

خبرگزاری مهر به‌نقل از رییس انجمن حمایت از کشاورزان اصفهان می‌نویسد: «خشک شدن زاینده رود ناشی از مدیریت غلط مسوولان است. محمد رضابی خشک شدن زاینده رود را حاصل مدیریت غلط مسوولان دانست و گفت: مسوولان استانی و کشوری بدون این‌که حقابه حق آبه‌داران زاینده رود را در نظر بگیرند اقدام به فروش آب زاینده رود به صنایع کوچک و بزرگ، خدمات، شرب شهرهای مختلف استان و استان یزد و فروش سهم آبه‌های جدید به مناطق مختلفی که حق آبه نداشته‌اند و برداشت‌های بی‌رویه و بدون حساب در بالادست رودخانه زاینده رود در استان چهارمحال و بختیاری کرده‌اند که در نهایت این اقدام آن‌ها این فاجعه را به وجود آورده است. رییس انجمن حمایت از کشاورزان شهرستان اصفهان اظهار داشت: در صورتی که مسوولان استان توجه لازم را در خصوص رسیدگی به وضعیت زاینده رود نداشته باشند به زودی شاهد روستاهای خالی از سکنه و از بین رفتن سرسبزی و  کشاورزی در استان خواهیم بود و کلانشهر اصفهان وضع بهتری از این روستاها نخواهد داشت. وی خاطرنشان کرد: تخلفات موجود در قانون توزیع عادلانه آب و رعایت نکردن حقوق حق‌آبه‌دار، اصلاح الگوی کشت، اصلاح الگوی مصرف آب توسط صنایع و شرب و خدمات و تکمیل تونل سوم و اجرایی شدن تونل بهشت آباد از جمله مواردی است که باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و در صورتی‌که به آن‌ها توجه نشود در سال‌های پرآب و تر‌سالی هم زاینده رود هم‌چنان خشک خواهد بود. محمد رضایی خاطر نشان کرد: با بستن بندها در سطح شهر، پر آب بودن زاینده رود تضمین نمی‌شود بلکه حق کشاورزان پایین دست ضایع خواهد شد و مسوولان، شهرداری اصفهان، کشاورزان، صنایع وابسته به آب، استان‌هایی که به نوعی از زاینده رود بهره می‌برند، خدمات و محیط زیست باید دست به دست هم بدهند و در مصرف آب صرفه‌جویی و پی‌گیر افتتاح تونل سوم کوهرنگ و تکمیل تونل چشمه لنگان و اجرایی شدن طرح تونل بهشت آباد باشند چرا که تنها تحت این شرایط زاینده رود زنده خواهد ماند» ( خبرگزاری مهر 12/10/ 1388 ).

آیا زاینده رود وتالاب گاوخونی را می‌توان زنده کرد؟

برای پاسخ باین پرسش باید ببینیم که وضعیت اسفبار زاینده رود و گاوخونی محصول عمل‌کرد چه پدیده‌ای می‌باشد. این وضع قبل از آن‌که نتیجه وخامت شرایط اقلیمی جهانی باشد محصول مستقیم عوامل داخلی در ایران است. نبود یک دیدگاه همه‌جانبه توسعه و خوار شمردن کیفیت زندگی انسانی و زیستن‌گاهی منجربه چنین فاجعه‌ای می‌گردد. حق هر شهروند ایرانی است که از آزادی برخوردار باشد، از ثروت مادی و اقتصادی بهره گیرد، از سلامت و یک زندگی خوب وبا آرامش استفاده نماید و در طبیعت ویران نشده و آلوده نگشته نفس بکشد و شادمانی کند. تمامی این حقوق و امتیازات از دست ایرانیان خارج شده، چراکه کسانی که در قدرت هستند جز به‌ امتیازت خود نمی‌اندیشند. طبقه روحانیون و قدرت‌مداران شیعه و ثروت‌مندان سودجو، آن‌چه را اولویت می‌دانند منافع ایدئولوژِیک وسیاسی و مالی‌اشان است. اینان هیچ توجهی به‌ این مسایل اساسی امروز و فردای جامعه ندارند. خسارات زیست محیطی دوران اسلامی کنونی بالاترین میزان در تاریخ ایران بوده است. یکی از این موارد، ویران کردن زاینده رود و پیش‌برد تخریب تمامی میراث طبیعی و فرهنگی در مسیر آنست. هنگامی‌که طبیعت و آب از سرزمینی گرفته شود زندگی انسانی و میراث فرهنگی نیز از بین خواهد رفت. در طول تاریخ، طبیعت و منابع آبی، گیاهی و حیوانی برای انسان کشش تولید کرده و انسان را به خلاقیت در فرهنگ و اقتصاد و اجتماع تشویق نموده است. درست است که امروز در سطح جهان یک بحران اکولوژیکی عظیم وجودارد وجامعه انسانی و تعادل زیست محیطی را بطور جدی تهدید میکند، ولی از نظر دورنباید داشت که این پدیده جهانی به‌ویژه نتیجه خراب‌کاری انسان‌ها، سیستم اقتصادی و صنعتی حاضر در کشورها و سیاست‌هایی می‌باشد که دولت‌ها در پیش گرفته‌اند. به‌هیچ‌وجه مسوولیت تمامی این بازی‌گران را در ویران‌گری ها نباید نادیده گرفت. فاجعه زاینده رود و تالاب گاوخونی مانند سایر خراب‌کاری‌ها در ایران نشانه وجود و سیاست جمهوری اسلامی است.(1).

پاسخ من به پرسش بالا به‌طور مسلم مثبت است. در دنیای امروز نمونه‌های ویران‌گری بسیارند و نمونه‌های حفاظت اکولوژیکی و سیاست مبتنی بر توسعه پایدار نیز فراوانند. مشکل اصلی در وجود حکومتی است که تمام سیاست‌هایش در مقابل توسعه هماهنگ اقتصاد واکولوژی قرار دارد. به‌علاوه وجود دیکتاتوری مذهبی و دیوان‌سالاری فرتوت اجازه نمی‌دهد تا در این زمینه فعالیت اساسی کارشناسی صورت گرفته و راه‌های بنیادی متکی بر دانش و تجربه اکولوژیکی و مشارکت شهروندان یافت شود.

باین نظام ولایت فقیهی هیچ امیدی نمی‌توان بست، این نظام مدافع سیستم مافیایی و سیاست اتمی خانمان‌سوز است و نه الویت زیست محیطی، بلکه اولویت سود کلان و به هدر دادن ثروت‌ها، در دستور کارش می‌باشد. منافع این حکومت در تضاد با دمکراسی و توسعه پایدار و اکولوژی می‌باشد. ولی روشن است که از نقطه نظر علمی و تخصصی می‌توان پیشنهاد‌های گوناگونی را به بحث گذاشت. با این نظام توتالیتر هستی ما ویران می‌گردد. ولی فرضیه خروج از بحران اکولوژیکی وجوددارد. علی‌رغم این شرایط نامناسب وجان‌کاه زیست محیطی موجود در ایران، درمورد زاینده رود، راه‌های بیرون رفت از بحران را می‌توان در چند زمینه طراحی کرد:

پیشنهاد یک: یک‌سلسله اقدامات اساسی و فوری در زمینه سرمایه‌گذاری و بودجه لازم وکافی برای طرح‌های اکولوژیکی مربوط به‌ کل بستر زاینده رود. این امر مستلزم یک کارشناسی بین‌المللی بوده و پژوهش‌گران و متخصصین ایرانی و خارجی می‌توانند با ارایه تحلیل همه جانبه از علت‌ها، راه‌حل‌هایی طرح کنند.

پیشنهاد دوم: اقدامات فوری جهت جلوگیری از سواستفاده صنعتی و دولتی از منابع آبی زاینده رود قبل از وارد شدن آب به سد.  آزاد‌سازی مقداری از آب‌های ذخیره سد در مسیر رودخانه جهت اجتناب از خشکی کامل رود، هرچند این امر با پایین رفتن آب سد هم‌راه باشد. این اقدام چند سال پیش در مورد رودخانه «زرد» که در شمال چین است، تجربه شده است.

پیشنهاد سوم: مهندسی مصرف و توزیع آب به‌منظور کم کردن استفاده بی‌رویه آب. در سراسر مسیرآب و در کل موارد مصرف، استفاده منطقی وجود ندارد و منابع آبی به‌شدت به هدر می‌رود. به نمونه زیر توجه کنید:

نیاز‌های مصرفی اطراف آبخیز زاینده رود

(میلیون متر مکعب در سال) – منبع: پرتال استان اصفهان

سال 1400( تخمین)    سال 1390      سال 1381      نیازومصرف

582     492     301     نیاز آب آشامیدنی

394     294     145     نیاز مصرف صنعتی

5550   5550   4984   نیاز آبیاری کشاورزی

50      50      -         تبخیراز دریاچه ورود خانه

70      70      70      استفاده گوناگون

88      88      -         نفوذ در زمین

همان‌گونه که از این آمار مشخص است، سهم بخش کشاورزی از مجموع آب مصرفی استان اصفهان، بیش از هشتاددرصد می‌باشد. میزان کل تولید کشاورزی اصفهان در سال 1384مبلغ 5318631 تن بوده است، با یک حساب ساده می‌توان نتیجه گرفت که بابت 800 گرم محصول کشاورزی یک متر مکعب آب مصرف شده است. حال آن‌که بر اساس استاندارد بین‌المللی برای سه کیلو محصول، میزان یک متر مکعب آب باید مصرف شود. بنابراین روشن است که که به‌لحاظ فقدان دانش و روش‌های علمی وتکنیکی لازم، میزان استفاده آب به‌طور غیر‌منطقی بالاست و این منبع حیاتی بیهوده به هدرمی‌رود.

پیشنهاد چهارم: اجرای یک سیاست زیست محیطی در زمینه اقتصاد کشاورزی از طریق تجدید نظر در قیمت آب فروخته به صاحبان صنایع وتولید بزرگ به‌منظور کاهش مصرف آب، شناسایی شرکت‌هایی که پساب‌ها را در رودخانه رها می‌کنند و تنظیم جریمه سنگین و با شعار:‌ آلوده کننده، باید جریمه بپردازد. در دستور قراردادن تدابیر لازم را براى کشت محصولات کم آب، حفظ و توسعه فضاهاى سبز براى از بین بردن آلاینده‌هاى زیست محیطى، استفاده بهتر از آب و اعمال روش‌هاى علمى براى آبیارى اراضى زیر کشت.

پیشنهاد پنجم: تنظیم یک‌سلسله سیاست‌های میان مدت و دراز مدت در زمینه کنترل جمعیت، سرمایه‌گذاری در زمینه انرژی‌های پاک در این منطقه، بازسازی کانال‌کشی‌ها و لوله‌کشی‌های شهری، آموزش شهروندان در مصرف اصولی آب، کمک به کشاورزان جهت ساماندهی جدید فعالیت تولیدی و اکولوژیکی، ایجاد و گسترش آموزش‌های حرفه‌ای برای مجموعه فعالیت‌های زیست محیطی و گردش‌گری و فعالیت کشاورزی و صنعتی متناسب با معیارهای توسعه پایدار.

پیشنهاد ششم: فراهم نمودن شرایط واقعی شرکت شهروندان در مدیریت اکولوژیکی وتصمیم گیری سیاسی. سیاست بورکرات‌ها و اعمال سلطه ماموران مذهبی ایدئولوژیک در روند بحث و تصمیم‌گیری، بر خلاف روح واصول توسعه پایدار می‌باشد. مداخله در امور زیست محیطی مستلزم آزادی نظر ودمکراسی است. یک طرح و پروژه اساسی مانند مبارزه برای احیای زاینده رود تنها وتنها با مدیریت سالم متکی بر دیدگاه دمکراتیک اکولوژیکی میسر است.

پاریس ژوئن 2011

 

 

 


 


منبع: خبرنامه گویا

جایی خواندم مردی قلبش درد گرفت رفت نزد پزشک و از او شنید که به بیماری مهلکی مبتلاست، با شنیدن این خبر مرد بیمار فریادی کشید و دو سیلی به گوش پزشک زد و بی‌پرداخت حق ویزیت از مطب خارج شد، دفعه بعد که باز دردش افزون شد و به مطب رفت پزشک با روی گشاده به او گفت هیچ چیزت نیست، هم سیگارت را بکش هم آب شنگولی را بخور، و همه کارهای خلاف دیگر، خوب خوبی. مرد شادمان برخاست و علاوه بر حق ویزیت، انعامی هم در کف منشی پزشک گذاشت اما دم در مطب به زمین افتاد. منشی علت را پرسید دکتر گفت خواستم حق ویزیت دفعه قبل را هم بپردازد چون دیگر چیزی به پایانش نمانده بود، در عین حال خودم را هم از مسیر سیلی دور کنم.

کسانی که برنامه‌های هویت ساخته مشترک سعید امامی و حسین شریعتمداری را دیده‌اند در تیتراژ آن جا فیلمی بود که مرا در یک جلسه خارج از کشوری نشان می‌داد، لحظه‌ای بود که در آن من خطاب به اپوزیسیون می‌گفتم «شما مانند کشتی‌گیری هستید که تحمل ندارد کسی درباره رقیب و قدرتش به او سخنی بگوید، از همین رو بیست سال است(در آن زمان ۲۰ سال بود) کشتی می‌گیرید و از جمهوری اسلامی شکست می‌خورید. در حالی که حریفتان چندان قوی نیست اما شما راه مشاوره و خبر را به روی خود بسته‌اید و هر کس به شما می‌گوید حریف پای راستش قوی است مراقب باشید او را فرستاده نظام می‌بینید و راه خبر می‌بندید» (قریب به مضمون). بابت این حرف‌ها که در جمع بسته‌ای در دانش‌گاه فرانکفورت زده بودم و فیلمش به دست وزارت اطلاعات افتاده بود، بارها در تهران بازجویی پس دادم.

حالا سوالم این است که پزشک باید برای دل‌خوش بیمار نظر بدهد یا تشخیص خود بگوید که تا دیر نشده شاید معالجه شود، سوال دیگرم این است که آیا اصولن پیروزی در مسابقه بدون داشتن اطلاعات دقیق درباره قدرت و ضعف رقیب ممکن است. و این دو سوال را که پاسخ دادید آن گاه از کسانی که از نظر این حقیر در گمانه‌زنی انتخابات آینده مجلس برآشفته‌اند بپرسید برآشفتگی‌شان از چیست.

من در دو برنامه تلویزیونی در دو فرصت مختلف در پاسخ این سوال که وضعیت انتخابات آینده را چطور می‌بینی گفته‌ام حدود شصت در صدی در انتخابات شرکت می‌کنند… وقتی فرصت کمی وجود داشت اشاره کردم «… این حکومت تا‌کنون نشان داده پنجاه در صد از مردم را به پای صندوق می‌برد، ایجاد انگیزه برای ده در صد هم کار زیادی ندارد برایشان». باز در فرصت بیش‌تر اشاره کردم به رقابت‌های محلی، به دادن آزادی و امکان انتشار چند نشریه در آستانه انتخابات، یا قرار گرفتن مردم در جریان اختلافات سیاسی، رودربایستی، ترس و نگرانی از به هم خوردن امنیت و… این ها را دلایل حضور پنجاه در صد شمرده‌ام.

می‌توانم بفهمم و از پیش هم برایم قابل پیش‌بینی بود که عده‌ای از این خبر خوششان نیاید. بنابراین امری غیرطبیعی رخ نداده است و عجب ندارم. اما همین شاید باب بحثی بگشاید.

چند فرض طبیعی است که از این پس ممکن است اتفاق افتد:

اول این که نظر منتقدین محترم درست باشد و شرکت‌کنندگان در انتخابات آینده خیلی کم‌تر از شصت درصد باشند. از نظر من چه بهتر. در آن صورت من باید نگران باشم که نگرانی ندارم. بلکه راست و صریح در روی شما خواهم ایستاد و خواهم گفت پیش‌بینی من غلط بود و شما با همت‌تر از آنید که من گمان کردم‌.

دوم این که همین پیش‌گویی من کمک کند که عده‌ای به حرکت آیند و راه بجویند و درصد حرکت آن‌ها درصد شرکت‌کنندگان از این هم کم‌تر شود. باز از نظر من چه بهتر.

یا این که پیش‌بینی من درست در آید و برای دو سال بعد که انتخابات دیگری در پیش است به فکر بیفتیم که چه باید کرد.

احتمال دیگر همان است که حمید از کلن برایم نوشت «وقتی شما گفتی شصت در صد مردم باید پای صندوق بروند، من خیلی عصبانی شدم» من برایش نوشتم «حمید جان من کی گفتم»باید». اصلن مگر ممکن است کسی در مقام من به مردم بگوید باید بروید، ولایت فقیه هم این طوری نمی‌گوید، آن هم با تعیین شصت در‌صد. اصلن مردم بیچاره چطور بفهمند که کی شصت در صد شده‌اند .. من گفته‌ام پیش‌بینی می‌کنم شرکت‌کنندگان در انتخابات گمان دارم حدود شصت در‌صد باشند.» حمید در جوابم نوشت «خب وقتی این را می‌گویید یعنی همین را می‌خواهید دیگه». این جا می‌توان کمی تامل کرد. آیا واقعن پزشکی که خبر از بیماری می‌دهد همین را می‌خواهد، آیا متصدی بانک که خبر می‌دهد چیزی در حسابتان نیست همین را می‌خواهد.

حمید متوجه شد و در نامه بعدی معذرت خواست که لازم هم نبود. اما با آقای عزیزی چه کنیم که زحمت کشیده فیلمی پیدا کرده از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ ریاست جمهوری، انتخاباتی که منجر به جهانی شدن جنبش سبز شد. ایشان فیلم را در یوتیوب به عنوان سند شرکت من در انتخابات گذشته دنبال تکه‌ای از مصاحبه پارازیت گذاشته و نامش را داده سند دروغگویی مسعود بهنود.

حالا چیست این دروغگویی؟

سوال آقای کامبیز حسینی در همان اول پارازیت پنج‌شنبه پیش از من این بود که در انتخابات شرکت می‌کنید. من دو سه نکته گفتم و بعد یادآور شدم که این که در پیش است انتخابات مجلس است و ما که در خارج کشور هستیم نمی‌توانیم در آن شرکت کنیم. و در مورد انتخابات مجلس توضیح‌ها دادم از جمله این که گفتم اول بار در ۱۳۵۵ در انتخابات مجلس شرکت کردم و از آن پس هم تا در تهران بودم رای دادم.» مچ‌گیر محترم مچ را گرفته و نوشته از این جمله برمی‌آید که نشان می‌دهم در بیرون از ایران رای ندادم، در حالی که فیلم آورده که نشان دهد در انتخابات شرکت کرده‌ام و حالا لابد از شدت شرم‌ساری به دروغ آن را انکار می‌کنم. مچ‌گیر محترم به دو نکته توجه نکرده است.

اول این که انتخابات مجلس با انتخابات ریاست جمهوری فرق دارد. در مصاحبه صحبت انتخابات مجلس است که من به کامبیز گفته‌ام ما نمی‌توانیم در آن شرکت کنیم و در مورد خودم هم توضیح دادم که تا در تهران بودم رای دادم. این که شرکت کرده‌ام در لندن انتخابات ریاست جمهوری است.

دوم این که دو بار شرکت من در انتخابات ریاست جمهوری، از زمانی که در تبعید هستم، بر کسی پوشیده نیست. در زمان خود بارها در سایت‌های مختلف از مردم دعوت کردم که نگذارند تحجر پیروز شود و در انتخابات شرکت کنند. در آن زمان دو بار در صدای آمریکا حاضر شدم و همین را پرسیدند و گفتم. در یکی از مناظره‌ها با آقای علیرضا میبدی مقابل بودم (این همان مصاحبه است که آقای میبدی گفت تحلیل لازم ندارد، معلوم است هاشمی رفسنجانی انتخاب می‌شود و اگر نشد من این حرفه را رها می‌کنم) این همان مصاحبه است که دو بار از صدای آمریکا پخش شده به خصوص یک تکه که من توضیح داده‌ام که همه شش نفر کاندیدا یک طرف اما اگر آن که گم‌نام ترست اگر انتخاب شود، که بعید نیست، همه بازی‌ها عوض می‌شود. محمود احمدی‌نژاد در آن تاریخ چندان گم‌نام بود که با میکروسکپ هم دیده نمی‌شد و مصاحبه‌گر محترم صدای آمریکا برای چک کردن نامی که من می‌گویم به کاغذ جلویش نگاه کرد و حق داشت. در همان مناظره شعبان بی‌مخی که در لندن بود عکسی گرفته بود از من و فرستاده بود به عنوان سند شرکت من در انتخابات. در برنامه مطرح شد و به بحث کشیده شد. تا چند روز بعدش بحث در اینترنت جریان داشت و هم عکس‌ها.

اول این که انتخابات مجلس با انتخابات ریاست جمهوری فرق دارد. در مصاحبه صحبت انتخابات مجلس است که من به کامبیز گفته‌ام ما نمی‌توانیم در آن شرکت کنیم و در مورد خودم هم توضیح دادم که تا در تهران بودم رای دادم. این که شرکت کرده‌ام در لندن انتخابات ریاست جمهوری است

باری قصدم این است که شرکت من در انتخابات ریاست جمهوری با یک دقیقه سرچ کردن در اینترنت به دست می‌آمد و پنهان نبود. در انتخابات بعدی یعنی سال ۱۳۸۸ هم همین طور، ده‌ها بار مصاحبه کردم‌. مردم به خروش آمده بودند، مگر یادتان رفته است، آرایی که معتقدید تقلب‌شده نشان می‌دهد که چهارده میلیون نفر در آن انتخابات فقط به میرحسین موسوی رای داده‌اند، در همه شهرهای جهان صف دراز در مقابل کنسول‌گری‌ها بود. جهانی با خبر شده بود، حالا فیلم‌ساز مچ‌گیر خیال کرده کشف بزرگی است و من آن افتخار شرکت در حماسه خرداد ۸۸ را باید پنهان کنم و به دروغ بگویم تا در تهران بودم رای می‌دادم.

حالا من چه باید بگویم. جز این نکته که:

همه دوستانی که رگ گردنشان برآمده، بسیار به جاست به جای آن که سیلی در گوش پزشک بزنند کمی به خود آیند، اگر معتقدند نباید در انتخابات شرکت کرد دور هم جمع شوند، کاری حسینی کنند، در ماه‌های مانده، بجنبند و مردم ایران را با خبر کنند و جریان تحریم را که مورد نظرشان هست به قوت برسانند، وگرنه اگر هم‌چنان بزرگ‌ترین مبارزه‌شان ناسزا‌گویی به کسانی باشد که نتیجه را حدس زده‌اند، ماجرا تکرار می‌شود و نظام با بیش از شصت در صد انتخابات را برگزار می‌کند و همان روز اول رهبر در نطقی به رخ مردم جهان می‌کشد و نشان از مردمی بودن نظام می‌گیرد. زندانیان در زندان می‌مانند و نظارت استصوابی هم قرص و محکم سر جایش.

اگر این بحث‌ها و گفت‌وگو‌ها حداقل نتیجه‌اش این باشد که به من بفهماند که نشستن پای اینترنت و با اسم مستعار ناسزا گفتن مبارزه نیست، مطابق هیچ فرهنگی مبارزه نیست، چه باک که در میانش سنگ‌ریزه‌ای هم به پای کسی اصابت کند. به نظرم ماجور است. ورنه هر کس در این وادی پا می‌گذارد باید پیه خوک به تن بمالد، ناسزای شما جوانان هم‌وطنم برای من اگر طیبات نباشد به هر حال جان‌گزا نیست. اما کاش با حرکتی هم‌راه شود.


 


آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه

وزارت دفاع افغانستان اعلام کرد تلفات این نیروها در پانزده روز اخیر افزایش یافته است.

ژنرال محمد ظاهر عظیمی سخن‌گوی وزارت دفاع افغانستان امروز در یک نشست خبری در کابل گفت، در این پانزده روز 59 سرباز ارتش کشته شده و 108 تن‌شان زخمی شده‌اند.

به گفته آقای عظیمی در این مدت زمان آمار تلفات و بازداشت‌های مخالفان دولت نیز افزایش یافته است.

بیش‌تر تلفات نیروهای امنیتی افغان در حملات انتحاری و انفجار ماین‌های کنار جاده کشته می‌شوند.

سخن‌گوی وزارت دفاع افغانستان افزود در پانزده روز اخیر 276 تن از مخالفان دولت کشته شده و 237 تن دیگر آنان بازداشت شده‌اند.

ژنرال عظیمی گفت هم‌چنان 170 میل سلاح از مخالفان به دست آمده و 149 حلقه ماین نیز کشف و خنثا شده است.

در هفته‌های اخیر نیروهای امنیتی افغان چندین حمله‌کننده انتحاری را با لباس زنانه بازداشت کرد.

با این حال وزارت دفاع افغانستان اعلام کرد نیروهای امنیتی افغان آمادگی کامل دارند تا مسوولیت امنیت را که قرار است تا کم‌تر از دو هفته دیگر آغاز شود از نیروهای خارجی به عهده بگیرند.


 


Ardavan Roozbeh / Radio Koocheh

ardavan@koochehmail.com

Translated by Avideh Motmaen-Far

Advisory Group X, with you in the lottery, lottery registration for American Green Card ended, with fifty dollars in America, build up your future …

This is one of the many of sites and companies that these days have an increasing number in Persian. Companies that have felt the need and know that even if, going to the United States holding a green card can remain a dream, but possible with the policies of the U.S. Department of State allowing foreigners to stay in the United States. Each year, the  U.S. Department of State organizes a lottery for foreigners to obtain the Green Card based on a quota for different people who participate in this lottery. People whose name is drawn out can by fulfilling the conditions arrive to the United States and live there.

for those who participated for the 2012 lottery that was held from October 5th to November third 2010, was not a good period

For many, it seems more like a dream, but it is true. Are not few people who have arrived to the land of opportunity and became residents.

This is why that every year, the number of those who participate in this lottery increases.

But for those who participated for the 2012 lottery that was held from October 5th to November third 2010, was not a good period. The  U.S. Department of State wrote to the participants telling them that because of an error that occurred in the computers of US Government, and therefore the lack of certainty that the lottery has been perfectly and truthfully done, it has been totally cancelled.

The American authorities announced that a new lottery using the data from the previous period will be organized and its results will be pronounced after July 15th 2011. All those whose documents have been received perfectly before will be included in the new lottery.

This events did not go without protest. Amongst protesting people, a group have created a website to  protest the conditions and also plans to find other people whose conditions have changed in relation to the new lottery. These people plan to gather and talk about their issues.

“Babak Nouri” is one of those people who has played a role in establishing this site to bring together those who objected to this lottery. He and his companions have launched a website in protest and those who want to be heard can become members. He explains the reason and the purpose of this website himself here as follows:

Mr. Nouri! You are one of those who has launched the website to register people who participated in 2012 American Green Card Lottery and somehow got involved in a kind of event that apparently is different from other years. At first, please tell us what happened in this green card lottery?

The Green Card lottery results were supposed to be announced on May first and then after a very short  time, the results were void because of an error in the algorithm used by the computers that make the selections. They are supposed to do that again, but the problem is that in the meanwhile some people really thought that they have been selected because the results were announced.

According to the laws of the United States, does the Department of space have the permission to void the results? Or is it the first time that such thing has happened?

In fact, if these conditions do not comply with laws, they should have done it. I mean that they could not do it wrong, not according to the rules. But the issue raised here is that it seems that the reason for voiding the results is inappropriate according to the law. This what bothers people who have been participating.

Why this issue can bring some people to react? What are you looking for by launching this website? By making people gather and register themselves and react to this event, what effect do you expect? What difference do you think this will make?

When you think that your right has been trampled on or you are losing a good situation, the least you can do is to do something and protest and try to make yourself heard by the responsible authorities. The first goal of this group is undoubtedly the same thing. If all of them come together, their voice will sound louder to announce their protest to the officials and hope that their issue to be considered and if someone’s rights are violated, it should be stopped.

How many Iranians do you think have participated in this program? And the website you have launched (Green Card Result) is only for Iranians?

No, in this site, besides a few countries that are exceptional, people have participated from all the world  and Iranians like all the rest can participate and I do not have the exact statistics here but I know that a small part of the participants are Iranians.

Please give us more information about the site you have created.  How many people have already registered so far and how it has been supported?

In fact, because this is a group work, with very limited facilities, we managed within a short period of  five days, register some fourteen thousand people on the site. I think it is a considerable number in such a short time.

We have tried to do some activities. We have contacted the media and tried to write letters to some governmental sectors and with the Department of space itself. We have contacted some lawyers to consult with them to see what movement in different levels, in media level, writing to the government officials and even perhaps in an advanced stages, having a lawyer for doing something if possible.

Have you been participating in this lottery yourself?

No I am just helping these people. I am not a participant.

Do not Forget: to be informed about the results of the new entries , you can use the same tracing numbers as for your previous lottery. Results of the new lottery will be announced after July 15th 2011.  http://www.dvlottery.state.gov

Also, if you are one of those heartbroken victim of this event, you can go to this site:

http://www.greencardresults.com/

Farsi

 

 


 


خبر / رادیو کوچه

عفو بین‌الملل سرکوب معترضان و طرف‌داران دمکراسی در سوریه را مصداق جنایت علیه بشریت خواند و خواستار تحقیق درباره این خشونت‌ها شده است.

این سازمان در گزارش جدید خود از شورای امنیت سازمان ملل متحد خواستار ارجاع این موضوع به دادگاه بین‌المللی کیفری در لاهه شده است.

عفو بین الملل در این گزارش نوشته است که ارتش و نیروهای امنیتی سوریه در ماه مه در روستای مرزی تلکلخ در حوالی مرز لبنان، مرتکب قتل، شکنجه و بازداشت‌های خودسرانه شدند.

در همین راستا، گروه‌های حقوق بشر سوریه می‌گویند بیش از ۱۳۵۰ غیرنظامی و ۳۵۰ نیروی امنیتی سوریه در جریان این ناآرامی‌ها که از مارس گذشته آغاز شده، کشته شده‌اند.

دولت سوریه هنوز به این گزارش واکنشی نشان نداده است، اما مقام‌های سوری در گذشته با رد چنین اتهاماتی، خشونت‌ها را به گروه‌های تبه‌کار مسلح نسبت داده‌اند.

این در حالیست که بنا به گزارش‌ها نیروهای ارتش سوریه روز سه‌شنبه دست‌کم شش تن از تظاهرکنندگان ضددولتی را در شهر حما به قتل رسانده‌اند.

فعالان حقوق بشر می‌گویند درگیری‌ها برای دومین روز متوالی در مرکز این شهر ادامه یافته و ساکنان شهر برای جلوگیری از ورود تانک‌ها اقدام به آتش زدن لاستیک‌ها و ایجاد موانع کردند.

روز دوشنبه که نیروهای دولتی سعی داشتند بار دیگر در این شهر اعمال کنترل کنند، دست‌کم ۲۰ نفر کشته شدند.

بیشتر بخوانید:

«اعتصاب گسترده در حما یکی از شهرهای سوریه»


 


Reza Parchizadeh

When speaking about climate change coverage, it is almost always taken for granted that this activity is a categorically environmental issue. However, as quite a few researchers such as Howard-Williams have recently proposed, "The broader political, economic and cultural context in which the media operate has a significant influence on their content." Or, to put it in the words of Hulme, "Climates can change physically, but climates can also change ideologically." With regard to this fact, in this article, I will argue through an investigative method and demonstrate through hard evidence that the approach to climate change coverage in present-day Iran is not only un-endemic to the sphere of concern for the environment, but also proves every bit a political affair.

In 1995, Tehran's air pollution was declared a national crisis by the authorities of the Islamic Republic for the first time. Since then, Tehran has undergone a general shutdown of its offices and schools that has been brought about by intense air pollution almost every other year. For example, BBC reports that on July 6, 2009, the Emergency Committee for Tehran's Air Pollution declared that all the governmental offices plus all the governmental and non-governmental educational centers of Tehran Province must take the following day off because of intense air pollution. The chairman of the said Committee, Yusef Rashidi, stated that the amount of air pollution in Tehran was by then nine times the amount of the standard pollution factor, and that it was escalating each minute.

In addition to such civic and public problems as mentioned above, air pollution has caused even more side effects and dire consequences for the citizens of Tehran. Asthma, cardiac arrest, despondence, bad temper and leukemia are only a small number of hazards that threaten every individual dwelling in the Great City of Tehran and its premises. To this also must be added pregnancy complications and birth problems respectively for mothers and children.

Last November, Tehran experienced one of the worst spells of air pollution in its history. According to the collective information received from the posts of assessing air pollution in Tehran, the amount of pollution reached an intensely critical point during the last fall. In the meantime, a dreadful piece of news leaked out that immensely shocked the Iranian society.

According to Aftab News Agency, an affiliate of Tehran's Mayor's Office and an expert on air pollution, in his personal weblog quoted the secret declaration of the representative of the ministry of health, Dr. Kazem Naddafi, concerning the average annual death toll of air pollution in the city of Tehran, to the members of the parliament. The leaked data, which in no time spread throughout the Iranian cyberspace, put the figures as such: 2,658 deaths caused by floating particles, 15 by carbon monoxide, 72 by ozone, and 896 by sulfur dioxide (a total sum of 3,641).

As such, it can be said that air pollution, like a citywide gas chamber, is gradually exterminating the population of Tehran. However, no practical policy has been implemented so far by the incumbent governments to substantially stem this large-scale disaster. No official statistics on the death toll of air pollution in Tehran have been published up to this moment. The Mayor's Office claims that it is the task of the Ministry of Health to publicize this information, and the Ministry, in turn, has always maintained silence over this issue. To make the matters even worse, the Ministry has almost always overruled the expert opinions of non-governmental specialists on this problem.

With reference to the severe hazards of air pollution which have caused a lot of trouble in Tehran, no authentic and impartial coverage of the news items regarding this phenomenon is yet available for the public. Not that there is zero coverage, but the coverage of Tehran's air pollution and the presentation of facts concerning its main causes to the people have been, if not false, misleading so far. This coverage is partial because a genuine and complete coverage of air pollution in Tehran will point the finger of accusation to the whole ruling system and particularly the successive governments as executive bodies whose blatant neglect on the one hand and grossly deliberate mismanagement of affairs on the other have jointly led to such a catastrophe.

To illustrate my point, I will present a delicately sinuous example in the following. It is constantly maintained by the Islamic Republic's official media that the most important factor which contributes to Tehran's air pollution is the excessive use of private means of transportation, i.e. cars, by the citizens. In other words, the blame is directly and exclusively put on the head of the ordinary citizen. All the same, it is never mentioned that the phenomenon of having too many air-polluting cars in Tehran is markedly the result of the mismanagement, or perhaps inability, of the officials to impose strict regulations on the number and quality of the cars produced and used in Tehran; for the very fact that the Islamic Revolutionary Guards Corp (IRGC) – which now effectively forms and controls the government – plus a few other tycoons closely associated with the Islamic Republic, are in effect, whether directly or indirectly, the major shareholders or the main receiving parties to the income of the Iranian car factories that are mostly located around and feed Tehran.

Last year, in a gesture of transforming Iran's large industries to the private sector to boost domestic industry, many shares of Iran-Khodro, the oldest, largest and most productive car factory in Iran, by the direct decree of the Supreme Leader, were "sold" to Parsian Bank, a nominally private bank with the strength of $190 billion in financial investments. Of these investments, one of the major shareholders, according to Balatarin News Agency, is the Islamic Revolutionary Guards Corp.

Given the facts, it is only natural for Iran-Khodro to produce and sell more cars to bring in capital to its new owner, the financial sector of the IRGC, which incidentally, because of heavy international sanctions against the Islamic Republic and especially the Iranian oil, is recently in dire need of riches to finance the upkeep of the virtually round-the-clock military regime for the containment and occasional suppression of the disenchanted and malcontented Iranian public.

Now the mass media, which is almost only composed of the state-owned radio and television (IRIB), also controlled by the IRGC – Ezzatollah Zarghami, the incumbent head of IRIB, is an affiliate of the IRGC – under the constitutional auspices of the Supreme Leader, would calculatedly opt for a "selective method" of presenting the news items regarding Tehran's air pollution and its causes. To put it clearly, it is the "focus of concern" which has been deliberately misplaced by these mass media all these years. As Bennet has stated, "Wider discourses shape power relations within journalism. Sociopolitical and economic factors have given rise to distinct norms and values".

In addition, the gas trade embargo put on Iran by the international community during recent months has forced the Islamic Republic to resort to the domestic mass production of low-quality – and yet much-more-expensive-than-usual – gas with a minimum "octane number" whose combustion releases chemical fumes that, according to the opinion of the experts, proves to be extremely insalubrious for whoever inhales them. No wonder the number of the citizens of Tehran visiting health care centers and complaining about air pollution complications has dramatically increased since 2010.

Ironically, the Islamic Republic authorities have seized the opportunity to declare climate change a threat and nuclear power a solution. On December 11, 2010, Majid Naseri, Member of Parliament's Commission for Energy, stated that "the problem of air pollution will be solved by the connection of the nuclear power plant in Bushehr to the countrywide electricity network". The state media, again, have lost no time to promote this idea that in effect purports to be more of a policy for the advancement of the Islamic Republic's demands for nuclear energy that in all probability is intended for non-civic purposes in the end.

In the meantime, the most recent news shows that air pollution has finally flown beyond Tehran to reach out to and overshadow other large Iranian cities of Esfahan to the south and Tabriz to the north-west. It is only likely that Iran's air pollution will soon start to cause trouble for the neighboring countries and the whole region as well. Here it seems that we are faced with a case of "Giddens's Paradox" with respect to Iran: "The politics of climate change has to cope with what I [Giddens] call 'Giddens's paradox'. It states that, since the dangers posed by global warming aren't tangible, immediate or visible in the course of day-to-day life, however awesome they appear, many will sit on their hands and do nothing of a concrete nature about them. Yet waiting until they become visible and acute before being stirred to serious action will, by definition, be too late". To put it in the words of the English poet and essayist John Donne, "It is the bell that tolls for all".

 


 


مطلب‌هایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر می‌شود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که می‌تواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظر‌های مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشته‌های این بخش دارید می‌توانید برای ما ارسال کنید.

آرش رییسیان

منبع: وبلاگ شخصی

چندسالی‌ست از نزدیک فعالیت‌های موسیقیایی سودابه سالم را دنبال می‌کنم و در بعضی مقاطع که فرصت کرده‌ام حتا به عنوان عضوی از گروه پشتیبان با ارکستر کودکان و نوجوانان ایران زمین به سرپرستی او هم‌کاری کرده‌ام‌. از آن مهم‌تر به عنوان مستندساز و با هدف ساخت فیلم مستندی درحوزه موسیقی کودک بسیار موشکافانه و ملموس با فضای آموزشی‌، دنیای کودکان و تمام مسیر دشواری که طی ‌می‌شود تا اثری برروی صحنه برود آشنا شده‌ام و این خود باعث شده در این خصوص با دیگر ‌دست‌اندر‌کاران موسیقی کودک نیز به گفت‌وگو بنشینم.

از منظر نقش موسیقی در زندگی کودک دو گرایش اصلی در سیستم آموزش موسیقی برای کودک و نوجوان وجود دارد‌. عده‌ای از آموزگاران موسیقی کودک به دنبال کشف استعداد‌های موسیقی و نبوغ در کودکان هستند و می‌خواهند با روی‌کردی بزرگ‌سالانه و خشک و یا کمی هم منعطف آن استعداد‌ها را پرورش دهند‌. به عبارتی می‌خواهند انرژی و وقت خود را برای معدودی کودک و نوجوان با استعداد موسیقی درخشان صرف کرده و از آن‌ها موزیسین‌های حرفه‌ای بسازند‌. این‌جا موسیقی به عنوان هدف انگاشته می‌شود و کودک و نوجوان باید به این هدف نایل آید یا از آن دست کشد و مسیر دیگری را در پیش گیرد‌.

گروهی دیگر از آموزگاران موسیقی بر نقش تربیتی و پرورشی موسیقی تاکید دارند. این روش همه کودکان و نوجوانان را در هر سطح از استعداد موسیقیایی در بر می‌گیرد‌. این‌جا هدف کشف استعداد و پرورش موزیسین نیست‌. هدف تاکید بر نقش موسیقی در حوزه تربیتی کودک است‌. موسیقی هدف نیست بلکه وسیله است‌.

در این شیوه به موضوع بسیار کلان نگاه می‌شود‌. به این معنا که هر انسانی باید با موسیقی ارتباط درست برقرار کند نه به دلیل این‌که موسیقی‌دان شود بلکه به دلیل نقش مهمی که موسیقی تا پایان عمر در زندگی او به عنوان یک انسان بازی خواهد کرد‌. باید رابطه‌ای عمیق و درست با آن برقرار شود و اینکار وقتی در کودکی شکل بگیرد هم در آن دوران و هم در باقی زندگی نقش تربیتی و پرورشی، احساسی و فکری درستی بازی خواهد کرد‌.

سر آمد این نگاه به موسیقی کودک در کشور ما سودابه سالم است‌. او تمام زندگی خود را صرف موسیقی کودک کرده و بخش عمده‌ای از فعالیت آموزش‌گاه موسیقی ودا را که متعلق به او و همسرش پشنگ کامکار می‌باشد به‌طور تخصصی به آموزش موسیقی کودک و نوجوان اختصاص داده است‌.

نگاه سودابه سالم به موسیقی کودک بسیار عمیق‌تر و ریشه‌ای تر از صرف آموزش به یک یا چند گروه کودک است‌. او شیوه‌های آموزشی خود را مدون کرده و برای انتشار این روش و ادامه آن در نسل‌های آینده بخشی از فعالیت حرفه‌ای خود را بر پرورش مربیان موسیقی کودک متمرکز کرده است‌. نگاه او به آموزش موسیقی کودک به دیگر مراکز موسیقی در شهرهای مختلف ایران نیز اشاعه یافته است‌.

در شیوه آموزش سودابه سالم‌، کودک موسیقی را با تمام وجود درک کرده و آن‌را بخشی از زندگی خود می‌کند‌. با موسیقی قصه می‌گوید‌، تخیل می‌کند‌، می‌خواند‌، حرکت می‌کند‌، ریتم را درک می‌کند، می‌رقصد و با خلق اصوات مختلف در اولین قدم‌های تجربه موسیقی خلاقیت را می‌آموزد و جرات به آفرینش پیدا می‌کند. کودک با موسیقی روحیه خود را برون‌ریزی می‌کند که هم پرورش است و هم امکان شناخت بیش‌تر مربی و والدین را از روحیات و شخصیت کودک ممکن می‌سازد و هم درمان بعضی رفتارهای ناهنجار کودک است.

کودکان با حضور جمعی با یک‌دیگر در این‌گونه تجربه‌ها به تدریج خود را باور می‌کنند و اعتماد به نفس در آن‌ها شروع به شکل‌گیری و رشد می‌کنند . چگونگی رفتار هنجار در گروه‌ و هم‌کاری با جمع را تجربه می‌کنند و همه این‌ها برای کودکان حاضر در کلاس حول یک محور هدف‌مند‌، سرگرم‌کننده و نشاط‌آور‌، ریتم‌دهنده به ذهن و بدن‌، احساس برانگیز و لطیف و روح نواز و خلاقانه به نام موسیقی اتفاق می‌افتد‌.

آخرین مرحله که سودابه سالم کودک را روانه آن می‌کند اجرای برنامه‌ای بزرگ و جدی در برابر دیدگان صدها تن مخاطب در کنسرت‌های موسیقی کودک است‌. حضورکودک در این برنامه‌ها او را با تمرینات جدی و پر‌زحمت و منظمی مواجه می‌کند و در نهایت با اجراهای موفق و افتخار‌آمیزی که روی صحنه انجام می‌شود و تشویق‌های پر احساس و با شکوهی که توسط مخاطبین صورت می‌پذیرد تجربه و آموزشی عمیق از کار منظم‌، تحمل زحمت‌، هم‌کاری با دیگران برای رسیدن به نتیجه‌ای ارزش‌مند و باور خود به عنوان یک عنصر موثر دریافت می‌کند و تاثیری فراموش نشدنی در ذهن او به‌جا می‌گذارد‌.

این اجراها واقعن کارهای طاقت‌فرساییت. فقط کافیست تصور کنید یک گروه موسیقی حرفه‌ای بزرگ‌سال چند نفره برای اجرای زنده چقدر باید تمرین کنند و برای انجام تمرینات چقدر باید بروند و بیایند‌؟ به چقدر هماهنگی نیاز دارند‌؟ فضای تمرین چگونه باید فراهم شود و مراحل ا‌داری و کسب مجوزهای لازم چگونه باید طی شود‌؟ تا کنسرتی روی صحنه برود‌. حالا در نظر بگیرید برای پنجاه و گاهی تا نزدیک صد کودک و نوجوان کلیه مراحل آموزش‌، تمرین‌، هماهنگی‌، برنامه‌ریزی، رفت‌وآمد‌، فضای تمرین و غیره و غیره با چه مصیبتی انجام می‌پذیرد . آن‌هم در جایی که حمایت چندانی از اجرای این‌گونه برنامه نمی‌شود و باید تمام کارها توسط صاحب اثر انجام پذیرد‌.

واقعن اگر صرفه اقتصادی داشت سودابه سالم می‌توانست با گروه پشتیبانی گسترده‌تری بار زحمات خود را کم کند اما این امکان وجود ندارد‌. سرمایه‌های سودابه سالم کودکان و مربیان دل‌سوزش هستند که عاشقانه او را مادر معنوی خود می‌دانند وبه کاری که می‌کنند اعتقاد دارند و وفادارانه در کنارش تجربه‌اندوزی می‌کنند‌.

آخرین کار سودابه سالم که دوم و سوم تیرماه در تالار وحدت به اجرا در آمد نشان داد که هنوز بانوی موسیقی کودک خلاقانه و خستگی‌ناپذیر به آن‌چه عمر خود را به پایش ریخته عشق می‌ورزد‌.

سودابه سالم چهارقطعه خاطره برانگیزی از موسیقی کودکانه متعلق به نسل‌های گذشته را در کنار شش قطعه از آثار قدیم و جدید خود با تنظیم و سازبندی جدید‌ قرارداده بود و روایت منطقی‌ و مستحکمی آن‌ها را به هم متصل می‌ساخت و منطق اجرای به موقع هر قطعه را فراهم می‌ساخت‌. قصه با قطعه خورشید خانم شروع می‌شد در صحنه با بازی کودکان ابرها کنار می‌رفتند و آفتاب می‌درخشید راوی دختر نوجوانی بود‌ نقش سیالی داشت و به‌خوبی جای خود را بین دانای کل‌، مجری‌، هم بازی‌، مادر بزرگ و حتا مخاطب تعویض می‌کرد او سعی در بیدار کردن پسربچه‌ای داشت که نقش او را پسری حدود هشت ساله به با نمکی تمام بازی می‌کرد .پسر بچه از خواب بر نمی‌خواست و این بهانه‌ای بود برای اجرای پاشو پاشو کوچولو. و به همین ترتیب داستان ادامه پیدا کرد و هشت قطعه دیگر اجرا شد تا در نهایت به شب رسید و با لالایی‌، کودک ما دوباره به خواب رفت‌. و بعد از حدود یک ساعت اجرا با یک اشاره موسیقیایی چند ثانیه‌ای برنامه در صبح روز بعد پایان یافت.

ضمن اجرای قطعات کودکانه و حضور کودکان در صحنه که مخاطب کودک و نوجوان را به شدت جلب می‌کرد اما قصه خوش ربط با روند منطقی و ساختار دایره‌ای کار که از یک صبح به یک صبح‌ می‌رسید فهم آن‌را برای کودکان بهتر و ارتباط کودک را با کار بیش‌تر می‌کرد و دردل این ارتباط قوی پیام‌های تربیتی خود را به خوبی عرضه می‌کرد. مثل دوری از تنبلی و کسالت‌، تحرک و ورزش‌، بازی‌های کهن‌، ارتباط عاطفی با نسل‌های گذشته‌، درست خوردن و منظم بودن و تقبیح شلختگی‌، رقص و پای‌کوبی‌، به موقع خوابیدن برای شاداب بودن و مطالب پیدا و نهان دیگر. اگر جایی بحث الگوبرداری کودک پیش می‌آید همین جاهاست‌. یعنی در یک قصه زیبای آهنگین که کودک را جذب کرده‌ایم حالا برای او الگوی خوب از یک کودک می‌سازیم و در روند تربیت مرتب می‌توان به این الگوها اشاره کرد و رفتار آن‌ها را به کودک یاد‌آور شد‌.

موسیقی توسط گروه مربیان که نوازندگانی حرفه‌ای هستند نواخته می‌شد و شاید این یکی از تفاوت‌های عمده این کار با تجربه‌های قبلی سودابه سالم است که البته تمرینات و زحمات را برای آماده سازی گروه کم‌تر و آسان‌تر ولی اجرای روی صحنه را شنیدنی‌تر کرده بود‌. در تجربیات قبلی شاهد زحمات طاقت‌فرسا و هماهنگی‌ها و مدیریت بسیار پیچیده و مشکلی بودم که با گروه نوازندگان کودک ونوجوان انجام می‌شد‌. ماهیت چنین اجراهایی موسیقی ناکوک شنیدن و بعضن خطاهایی است که کودکان در حین اجرا انجام می‌دهند‌. می‌دانیم که امکان تربیت نوازندگان بی‌عیب و نقص در سنین کودکی به دلایل زیادی در کشور ما در حد اقل ممکن است برای همین حضور کودکان‌ به عنوان نوازنده نه برای اجرای موسیقی حرفه‌ای که برای تجربه‌های کودک بر روی صحنه است که انجام می‌شود و این خطاها در نوازندگی و صدا‌دهی‌ سازها ماهیت این گونه اجراهای کودکانه است که به هیچ وجه نازیبا هم نیست‌. چرا که مخاطب برای شنیدن موسیقی نمی‌آید بلکه برای دیدن تجربه‌های کودکی و دنیای کودکان‌ می آید.

سودابه سالم می‌گوید این بار می‌خواستم مربیان برای کودکان بنوازند‌. و شاید به همین دلیل درست اجرا شدن موسیقی امکان تکثیر و انتشار این اثر در تیراژ بالا حاصل شود‌.

اما تمام این زحمات می‌خواهد چیزی به ما بگوید. ببینید کودکان چگونه روی صحنه خودشان هستند و ببینید این خود با چه اعتماد به نفس و استحکامی حضور دارد‌. ببینید چگونه رنگ و رقص و موسیقی و شعر و کلام وقصه با کودکی در هم آمیخته و یک زندگی روی صحنه شکل گرفته است‌. یک زندگی بی‌غل و غش‌. حس رهایی و خلاقیت را در چهره کودکان مان روی صحنه ببینیم‌. نقش تربیتی و پرورشی موسیقی و ابعاد آن‌را در زندگی کودکانمام ببینیم‌. پس به آن اهمیت دهیم‌. پس آن‌را نه تنها برای گروه پنجاه نفره‌ای که در توان سودابه سالم است بلکه در گروه‌های بی‌شمار کودکان در اقصا نقاط ایران مهیا کنیم‌. بدانیم که همین ده نفر ده نفر‌، بیست نفر بیست نفر‌، کودکان هستند که آینده را می‌سازند و قدم‌ها و تلاش‌های خود را هر چند کوچک در این راه دست کم نگیریم‌.

10 تیر 1390


 


خبر / رادیو کوچه

روز چهارشنبه، 6 ژوئیه، محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی، به طور کتبی از دو وزیر خود خواسته است که از اقدامات «سطحی و غیر‌عالمانه» در برخی از دانش‌گاه‌ها مبنی بر اعمال رشته‌ها و کلاس‌های تک‌جنسیتی جلوگیری کنند.

به گزارش پای‌گاه اطلاع‌رسانی رییس جمهوری، آقای احمدی‌نژاد با ارسال نامه‌ای به کامران دانشجو، وزیر علوم، تحقیقات وفناوری و مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، بر ضرورت خودداری از ادامه بازنشسته کردن «بی رویه» اساتید دانش‌گاه‌ها نیز تاکید کرده است.

محمود احمدی‌نژاد گفت: «شنیده شده است که اساتید بی‌رویه بازنشسته می‌شوند. ضروری است تا بررسی و تصویب آیین‌نامه بازنشستگی اعضا‌ هیت علمی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، از هر نوع بازنشسته نمودن اعضا‌ خودداری شود.»

آقای احمدی نژاد از دو وزیر خود خواسته است که نتیجه را به وی اعلام کنند.

وزیر علوم، تحقیقات و فناوری ایران پیش از این گفته بود که اگر امکانات اجازه بدهد از آغاز مهرماه سال ‌جاری دختران و پسران دانش‌جو در کلاس‌های جداگانه می‌نشینند و اگر چنین امکانی نبود، آن‌ها باید در ردیف‌های جداگانه‌ای در کلاس بنشینند.

به گزارش مهر، آقای دانش‌جو سه‌شنبه در جمع روسای دانش‌گاه‌ها گفت: «هیچ برنامه مدونی درباره تفکیک جنسیتی در وزارت علوم وجود ندارد و ما اسلامی‌شدن دانش‌گاه‌ها را بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و آیین‌نامه حدود شئونات اسلامی انجام می‌دهیم.»

روز دوشنبه، علی عباسپور‌تهرانی، رییس کمیسیون آموزش مجلس هم اظهار داشت که طرحی برای تفکیک جنسیتی در دانش‌گاه‌های ایران وجود ندارد.

اما وزیر علوم به قانون مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی «که ۲۴ سال روی زمین مانده» اشاره کرد و گفت که بر اساس این مصوبه، مسوول اجرای این طرح روسای دانش‌گاه‌ها هستند و «اگر بعضی از آن‌ها می‌خواهند که آن را اجرا کنند، حق دارند.»

پیش از این منابع خبری گزارش داده بودند که دانش‌گاه مازندران برای دانش‌جویان دختر و پسر ورودی سال ۱۳۹۰ کلاس‌های جداگانه تشکیل خواهد داد و رییس دانش‌گاه صنعتی‌شریف نیز گفته بود که برنامه‌هایی در جهت اجرای این طرح برای دانش‌جویان سال اول در نظر گرفته شده است.

بیشتر بخوانید:

«‌اجرای طرح تفکیک جنسیتی در دانش‌گاه مازندران»


 


رادیو کوچه

1893 میلادی- «گی دو موپاسان» (Guy de Maupassant) یکی از بزرگ‌ترین داستان‌نویسان قرن نوزدهم فرانسه درگذشت. او داستان‌های کوتاه و بلند، رمان، سفرنامه، یک مجموعه شعر و چند نمایش‌نامه خلق کرد. اما نقطه اوج کارهای موپاسان داستان‌های کوتاه اوست که برخی از آن‌ها از شاه‌کارهای ادبیات داستانی جهان شمرده می‌شوند.

وی پس از طی تحصیلات ابتدایى، به خدمات دولت پرداخت و در همین زمان اولین مجموعه شعریش را با نام «خداوند متعال» منتشر کرد. موپاسان در سال‏های بعد با انتشار داستان‏های کوتاه، خود را در ردیف استادان ادب فرانسه قرار داد.

ذکر نکات ضروری در مورد اشخاص، موقعیت‏ها و بسط و تکامل داستان و درآمیختگی منطق با منتهای سادگی، از ویژگی‏های برجسته آثار اوست. داستان‏های وی همانند آثار بیش‌تر، از بدبینی و تلخی سرشار است.

رمان‌هایی نظیر «یک زندگی»، «قوی هم‌چون مرگ» و داستان «انتقام» برخی از آثار او هستند.

1907 میلادی- امروز زادروز «فریدا کالو» (Frida Kahlo) نقاش مکزیکی است. پدرش یک نقاش و عکاس یهودی-آلمانی با اصلیت رومانیایی بود.

نقاشی‌های فریدا بازتابی از تجارب و زندگی شخصی او هستند. وی در نقاشی‌هایش تاکید زیادی بر رنج و هم‌چنین زندگی خشن زنان دارد. بیش‌تر نقاشی‌هایش خودنگاره هستند. چهره‌نگاری‌های کالو از خودش آمیخته با مفاهیم و نمادهای شخصی‌اند. با سررشته‌ای که فریدا از علم پزشکی داشت، بعضی نقاشی‌هایش با دقت بسیار در کالبدشناسی بدن انسان کشیده شده‌اند. فرهنگ مکزیکی تاثیر زیادی بر کالو داشت و این موضوع به وضوح در نقاشی‌هایش نیز مشهود است.

کالو هرگز خود را سورئالیست نمی‌خواند، هرچند که کارهایش گاهی به عنوان هنر سورئالیستی در نظر گرفته می‌شوند و او نمایش‌گاه‌های متعددی به هم‌راه سورئالیست‌های اروپایی برپا کرده‌بود. شیفتگی و کشش او به مسایل زنانه و روش صریح و صادقانه‌ای که به وسیله‌ی آن، این شیفتگی را در نقاشی‌هایش نشان می‌داد، باعث شده‌ است بعضی صاحب‌نظران او را به عنوان یکی از فمینیست‌های قرن بیستم برشمردند.

فیلم مستند «فریدا کالو»، ساخته شده در سال ۱۹۸۲ در آلمان، فیلم داستانی‌ای با عنوان «فریدا، طبیعت زنده» در سال ۱۹۸۴و «فریدا» در سال ۲۰۰۲ در هالیوود براساس زندگی او ساخته شداند.

کالو در ۱۳ ژوئیه، ۱۹۵۴ به خاطر انسداد جریان خون درگذشت.

1923 میلادی- «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» به ابتکار «لنین»، در چنین روزی برپایه ملیت‌های امپراتوری روسیه تاسیس شد.

اتحاد جماهیر شوروی، کشوری بود متشکل از روسیه و چندین جمهوری متحد که از زمان تاسیس در سال 1923 تا زمان انحلال در 1991 بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را در برمی‌گرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته می‌شد. اتحاد جماهیر شوروی حاصل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و روسیه بخش بزرگ‌تر آن را تشکیل می‌داد. در این کشور تمام قدرت سیاسی و اداری در دست تنها حزب مجاز، حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.

1967 میلادی- جنگ داخلی فدراسیون نیجریه معروف به جنگ بر سر استقلال ناحیه «بیافرا» (Biafra) که نفت و کمپانی‌های نفتی عامل آن قلمداد شده‌اند، آغاز شد. تا سال 1970 طول کشید.

سرهنگ «اوجوکوو» که متوجه شده بود منطقه او بر روی اقیانوسی از نفت قرار گرفته، به تشویق یک کمپانی نفتی اروپایی در می 1967 این منطقه را از فدراسیون نیجریه جدا کرد، آن را کشور بیافرا نامید و اعلام استقلال کرد و با کمپانی نفتی مورد نظر وارد مذاکره شد.

ژنرال «گوون» رییس دولت وقت نیجریه به محاصره بیافرا دست زد و با آن وارد جنگ شد. سرانجام با فرار سرهنگ اجوکوو از کشور جنگ بیافرا  بعد از سه سال پایان یافت و موضوع استقلال منتفی شد.

1975 میلادی- مجمع‌الجزایر «کومور» (Union des Comores) مجمع‌الجزایری است در جنوب شرقی آفریقا در آب‌های اقیانوس هند و در شرق سواحل موزامبیک و شمال غربی ماداگاسکار قرار دارد.

از سال ۱۸۴۳ فرانسه این کشور را مستعمره خود کرد و در سال ۱۹۱۲ با ماداگاسکار که یکی شد اما پس از چندی جدا و در سال ۱۹۷۱ به لحاظ اقتصادی خودمختار شد.

در چنین روزی در سال ۱۹۷۵ مجلس نمایندگان کومور به‌طور یک‌جانبه استقلال کومور را اعلام کرد. کشورهای اروپای غربی، عربستان، عراق و کویت از سال ۱۹۷۹ با دولت آن روابط سیاسی و بازرگانی برقرار کردند و کومور که پس از کودتایی، از سازمان وحدت آفریقا خارج شده بود، به عضویت آن درآمد.

———————————————–

برخی از روی‌دادهای دیگر

1535 میلادی- «توماس مور» فیلسوف و شخصیت انگلیسی که حاضر نشده بود پادشاه را به‌عنوان رییس کل کلیساهای این کشور به‌رسمیت بشناسد، به جرم خیانت گردن زده شد.

1885 میلادی- «لویی پاستور» شیمی‌دان فرانسوی در این روز واکسن ضدهاری را که ساخته بود با موفقیت روی نوجوانی به‌نام «ژوزف میستر» (Joseph Meister) آزمایش کرد و راه برای پیش‌گیری از بیماری‌ها هموار شد.

منبع‌ها‌:

ویکی‌پدیا (انگلیسی و فارسی)

نیویورک تایمز

راسخون

 


 


دفتر سیاسی حزب دمکرات کردستان، در آستانه بیست و‌ دوم تیرماه روز ابراز بی‌زاری از تروریزم دولتی اقدام به انتشار بیانیه‌ای کرده و هم‌چنین در این بیانیه از مواضع‌ محمد‌صدیق کبودوند، فعال سیاسی که هم‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد حمایت کرده است.

متن این بیانیه در پی آمده است

مردم مبارز کردستان‌!

سازمان‌های مدنی و کلیه فعالان مبارزات مدنی در کردستان ایران!

هواداران عدالت، صلح و حقوق بشر!

در آستانه بیست و دوم تیر ماه 1390‌، بیست و دومین سال‌گرد ترور رهبر صلح طلب،

د.عبدالرحمن قاسملو، شخصیت آزادی‌خواه‌ و مبارز پی‌گیر دفاع از حقوق انسانی مردم کردستان‌، آقای محمد‌صدیق کبودوند، رییس در بند سازمان دفاع از حقوق بشرکردستان طی پیامی که از زندان صادر کرده است، خواستار آن گشته که روز بیست و دوم تیر ماه، بدین دلیل که نمونه آشکاری از تروریزم دولتی در آن روی داده است به روز «سرکوب تروریزم دولتی توسط جامعه مدنی» بدل گردد. رییس سازمان حقوق بشر کردستان و کاندیدای جایزه صلح نوبل 2011 که در پیام خویش ساکنان استان‌های ایلام، کرمانشاه، کردستان، آذربایجان غربی، همدان و خراسان شمالی را خطاب قرار داده است، هم‌چنین می‌خواهد به‌دلیل آن‌که در تیر ماه 1384 اعتراض‌های مدنی سرتاسری مردم کرد مورد سرکوب خشن دولت قرار گرفت، این روز و به‌طور کلی ماه تیربه روز محکوم کردن سرکوب دولتی اعتراضات مسالمت‌آمیز بدل گردد.

حزب دمکرات کردستان ازاین موضع مدنی و در همان حال شجاعانه آقای محمد‌صدیق کبودوند استقبال و حمایت می‌کند. هم‌چنین اطمینان داریم مردم کردستان ایران و کردها در هر نقطه ایران که سال‌هاست در روز بیست و دوم تیرماه وفاداری خود به آرمان‌های رهبر شهیدشان و بی‌زاری خویش از رژیم تروریست و تروریست‌پرور جمهوری اسلامی را به شیوه‌های گوناگون به نمایش گذارده‌اند از پیام رییس سازمان حقوق بشر کردستان استقبال و حمایت خواهند کرد.

بدین مناسبت ما نیز ساکنان کردستان ایران و استان‌های کردنشین سراسر ایران را خطاب قرار داده و از آن‌ها می‌خواهیم نظیر سال‌های گذشته و متحدتر و قاطعانه‌تر از همیشه در روز بیست و دوم تیر و دیگر روز‌های این ماه به میدان بیایید تا بیزاری خویش را از تروریزم و سرکوب دولتی علیه فعالیت و مبارزه صلح‌طلبانه و مسالمت‌آمیز رهبران و مبارزان ملتتان تکرار نمایید. شما در حماسه‌آفرینی در روز بیست و دوم تیرماه از تجربه غنی و در عین حال افتخارآمیزی برخوردار هستید. به همین دلیل حال که رژیم‌های دیکتاتوردر منطقه‌، بیش از هر زمانی در سراشیبی سقو‌ط قرار گرفته‌اند و جمهوری اسلامی به‌دلیل ارتکاب جنایت، تروریزم و سرکوب علیه خلق‌های ایران تحت نظارت بین‌المللی قرار دارد، متحدانه و به‌ شیوه‌ی‌ مسالمت‌آمیز بیزاری خود از این رژیم تروریست و پای‌بندی خویش به حقوق ملی و انسانی خود را تکرار نمایید.

حزب دمکرات کردستان با عنایت به‌ تجربه‌ سال‌های گذشته‌ و نیز به‌ منظورنمایش و بازتاب هرچه بهتر نارضایتی‌ مردم کردستان ازتروریزم و سرکوب دولتی در بیست و دوم تیر ماه خواهان آنست که‌‌:

1- روز 22 تیر را به‌ روز اعتصاب عمومی بدل سازید و هم‌گام با تعطیلی مغازه‌ها و بازار در هر شهرو شهرکی، از رفتن به‌ محل کار خودداری نمایید.

2- ساعت 8 بامداد روز چهارشنبه‌، بیست و دوم تیر به‌وقت تهران در هر کجا که‌ هستید به‌ویژه در شهرها و معابر و اماکن عمومی‌ به‌ مدت یک دقیقه‌ چراغ خودروهای خویش را روشن کرده‌ و بوق آن را به‌صدا درآورید.

3- در روز بیست و دوم تیرماه به‌ شیوه‌های گوناگون یاد و خاطره‌ رهبر شهید دکتر قاسملو را گرامی بدارید، مجددن به‌ سخنان وی گوش فرا دهید، بیانات وی را به‌ دوستان و آشنایان خویش اس.ام.اس کنید و هم‌گام با فعالیت تبلیغی مختلف بدین مناسبت، به‌ بازدید خانواده‌ شهدای کردستان بروید، بر سر مزار شهدا حضور یافته‌ و وفاداری خویش به‌ آرمان‌های آن‌ها را تکرار نمایید.

4- ساعت 10 شام‌گاه چهارشنبه‌، بیست و دوم تیر به‌ وقت تهران، بیاد جنایت وین چراغ منازل خود را به‌ مدت 3 دقیقه‌ خاموش کنید و طی آن شعار «قاسملو! قاسملو! راهت ادامه‌ دارد» را تکرار نمایید.

5- در روز 22ام تیرماه و روزهای پیش و پس از آن هشیار و آماده‌ باشید تا در صورت یورش و حمله‌ نیروهای سرکوب‌گر به‌ مغازه‌ها، منازل و جان هر هم‌میهنی یک‌پارچه‌ به‌ مقابله‌ علیه‌ آن‌ها برخیزید.

حزب دمکرات کردستان به‌ موضع ملی و متحدانه‌ شما در بیست و دوم تیر درود می‌فرستد و پیشاپیش به‌ هر فرد شرکت‌کننده‌ در این حماسه‌ مدنی و سراسری علیه‌ تروریزم و سرکوب دولتی دست‌مریزاد می‌گوید.

حزب دمکرات کردستان

دفتر سیاسی

14 تیر 1390

5 ژوئیه‌ 2011‌


 


دفتر واشینگتن / رادیو کوچه

چهارم ژوئیه، روز استقلال آمریکا نام گرفته است. مراسمی جهت بزرگ‌داشت این روز هرساله در شهرهای مختلف آمریکا برگزار می‌شود.

این ویدئو کاری از رادیو کوچه در روز چهارم ژوئیه و در پایتخت آمریکا، واشینگتن تهیه شده است.

Click here to view the embedded video.


 


این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمی‌کند.

منبع: باش‌گاه خبرنگاران

فرشید منافی گوینده و برنامه‌ساز توانای رادیو ایران که در خرداد 1389 از ایران خارج و هم اکنون در پراگ برنامه طنز رادیوپس‌فردا را در رادیو فردا اجرا می‌کند در جلسه محفلی از این‌که ایران را ترک کرده است اظهار پشیمانی کرده است.

به گزارش صراط نیوز‌، گویا شرایط نامساعد زندگی و حواشی که برای او ایجاد شده است باعث شده است وی در تصمیمش مبنی بر حضور در رادیو فردا مردد گردد‌. شایان ذکر است وی در این جلسه عنوان کرده بود که از طریق چند واسطه خواستار پادرمیانی برای حضور مجدد در ایران شده اما تا کنون جوابی دریافت نکرده است.

گفتنی است او از برنامه‌سازان رادیو جوان بود و برنامه روی خط جوانی را اجرا می‌کرد. وی هم اکنون پنج روز در هفته، برنامه طنز رادیو پس‌فردا اجرا می‌کند. وی توانسته است دو جایزه رادیویی «نیویورک فستیوالز» را به خاطر ساخت و اجرای برنامه «رادیو پس فردا» از آن خود کند.


 


رادیو کوچه

مهم‌ترین عنوان‌های مطبوعات امروز ایران:

خراسان

1) معاون وزیر خارجه: طرح ایران درباره بحرین مورد استقبال برخی کشورهای حوزه خلیج فارس قرار گرفته است

http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=4&day=15&id=834623

محمدرضا رئوف شیبانی، معاون عربی و مشترک‌المنافع وزارت خارجه در گفت‌وگوی اختصاصی با خراسان اعلام کرد که روندی که اکنون با شروع گفت‌وگوهای ملی در بحرین و خروج نیروهای خارجی از این کشور آغاز شده است هم‌راستا با طرح جمهوری اسلامی ایران است. به گفته وی، در سفر چندی قبل علی‌اکبر صالحی، وزیر خارجه به چند کشور حوزه خلیج فارس اجزای این طرح برای مقام‌های آن کشورها تشریح شده و مورد استقبال آن‌ها قرار گرفته است.

2) وزیر علوم: هیچ برنامه مدونی درباره تفکیک جنسیتی در دانش‌گاه‌ها نداریم

http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=4&day=15&id=834585

وزیر علوم با تاکید بر این‌که شفاف‌تر از همیشه اعلام می‌کند که هیچ برنامه مدونی درباره تفکیک جنسیتی در دانش‌گاه‌ها و وزارت علوم وجود ندارد، گفت: «قانونی که می‌گوید دانش‌جویان زن و مرد لازم است در کلاس‌های درس در دو ردیف جداگانه بنشینند را اجرا می‌کنیم.» به گزارش مهر، کامران دانش‌جو دیروز سه‌شنبه در جمع روسای دانش‌گاه‌ها در سازمان مرکزی دانش‌گاه پیام‌نور با بیان این که حرکت به سمت اسلامی‌تر شدن دانش‌گاه‌ها رکن اصلی سیاست‌های وزارت علوم است گفت: «از حرکت به سمت اسلامی‌تر شدن دانش‌گاه‌ها عقب‌نشینی نخواهیم کرد حال هر‌چه می‌خواهند جو‌سازی کنند.»

جام جم

1) سد کارون 4، با حضور رییس جمهوری افتتاح شد

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100848054767

«کارون 4» بلندترین سد بتنی و یکی از عظیم‌ترین طرح‌های سد و نیروگاه سازی ایران با حضور رییس جمهوری اسلامی ایران و جمعی از مقامات عالی‌رتبه کشور در 180 کیلومتری جنوب غربی شهر کرد و بر روی رودخانه کارون به بهره‌برداری رسید و ایران اسلامی خودکفایی در سدسازی را جشن گرفت.

2) مهمان‌پرست: تاجیک باید از حصر در انگلیس رها شود

http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100848016636

به گزارش خبرنگار جام جم، نصرت‌اله تاجیک سفیر اسبق جمهوری اسلامی در اردن که برای تحصیل دوره دکتری در انگلستان به سر می‌برد به اتهام واهی تلاش برای خرید دوربین‌های دید در شب برای ایران در انگلیس دستگیر شد و دادگاهی در این کشور به استرداد وی به آمریکا حکم داد که هنوز اجرا نشده است و او در انگلیس در حصر به سر می‌برد.

این در حالی است که حمیدرضا شاکری‌نیاسر، مدیرکل ایرانیان خارج از کشور دیروز از تکاپوی دولت انگلیس برای عدم تمدید روادید خانواده تاجیک به منظور اقامت در این کشور خبر داد و گفت: «وزارت خارجه با استخدام به‌ترین وکلای انگلیسی تلاش کرده با اثبات بی‌گناهی و ارایه اسناد وخامت وضعیت جسمی و روانی تاجیک به دادگاه، اولن مانع از استرداد تاجیک به آمریکا شود و ثانین موجبات آزادی وی یا حداقل بهبود شرایط نگه‌داریش را فراهم سازد.»

کیهان

1) کمیته اصلاح قانون اساسی سوریه آغاز به کار کرد

http://www.kayhannews.ir/900415/16.htm#other1601

کمیته ای متشکل از حقوق‌دانان برجسته سوریه به منظور بررسی قانون اساسی کشور و امکان اصلاح یا تغییر آن تشکیل شد.

2) مدت زندان زین‌العابدین بن علی به 50 سال افزایش یافت

http://www.kayhannews.ir/900415/16.htm#other1606

دادگاه تونس، زین‌العابدین بن علی دیکتاتور سابق این کشور را به اتهام قاچاق موادمخدر و نگه‌داری غیرقانونی سلاح به 15.5 سال زندان محکوم کرد.

به گزارش خبرگزاری «آسوشیتدپرس»، این دادگاه هم‌چنین رییس جمهوری مخلوع تونس را به پرداخت، 72 هزار دلار جریمه مالی در حق دولت محکوم کرد.

بن علی که هم اکنون در عربستان زندگی می‌کند در صورت دستگیری باید 50 سال از عمر خود را پشت میله‌های زندان بگذراند.

آفرینش

1) 52 نفر از مقامات‌، برای شرکت در انتخابات مجلس استعفا دادند

http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=85101

رییس ستاد انتخابات کشور گفت: «52 نفر از مقامات موضوع بند الف و ب ماده 29 قانون انتخابات‌، ‌استعفاهای خود را برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی تقدیم کرده‌اند و با استعفای آن‌ها موافقت شده است.»

2) قذافی نمی‌تواند در لیبی بماند

http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=85092

رییس شورای ملی انتقالی لیبی در عقب‌نشینی آشکار از موضع قبلی خود با باقی ماندن معمر قذافی در این کشور مخالفت کرد. به گزارش پای‌گاه عرب آنلاین، مصطفی عبدالجلیل گفت‌: «هیچ امکانی برای باقی ماندن معمر قذافی چه درحال حاضر و چه در آینده در لیبی وجود ندارد.» وی افزود: «تنها راهی که در برابر قذافی وجود دارد این است که از قدرت کنار برود و خود را برای قرار گرفتن در برابر دادگاه بین‌المللی آماده کند.»

دنیای اقتصاد

1) سردار جعفری: افراد جریان انحرافی را سپاه دستگیر می‌کند

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=260376

به گزارش خبرگزاری مهر، سردار محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاس‌داران درباره ادامه بازداشت‌ها و برخوردها با عوامل جریان انحرافی توسط سپاه گفت: «با توجه به این‌که سپاه ضابط قوه‌ قضاییه است و هم‌چنین به دلیل این‌که پرونده برخورد با جریان انحرافی دارای پیچیدگی‌های خاصی است، براین اساس به صلاحدید قوه ‌قضاییه سپاه اقدام به دستگیری و بازداشت این افراد کرده است.»

2) کاهش 25 تومانی دلار در بازار آزاد

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=260292

روز گذشته پس از یک هفته تداوم روند افزایشی قیمت دلار در بازار آزاد، نرخ دلار با 25 تومان و یورو با 15 تومان کاهش به ترتیب تا 1170 تومان و 1710 تومان افت کردند. هم‌زمان بانک مرکزی 2 ریال دیگر از قیمت پایه دلار آمریکا کاست و نرخ آن را به 10609 ریال رساند.

 

 

 


 


خبر / رادیو کوچه

روز چهارشنبه، 6 ژوئیه، یک قایق حامل مهاجران غیرقانونی در سواحل سودان در دریای سرخ آتش گرفته و شده است و به گفته منابع محلی، دست کم یک‌صد و نود و هفت تن از سرنشینان قایق در این حادثه جان داده‌ و تنها سه نفر نجات یافته‌اند.

رسانه‌های خبری سودان گفته‌اند که سرنشینان قایق شهروندان برخی کشورهای منطقه بوده‌اند که در نظر داشتند برای کار به طور غیرقانونی به عربستان سعودی و یمن بروند.

به گفته خبرنگاران، مهاجرت غیرقانونی شهروندان سومالی و برخی دیگر از کشورهای منطقه به عربستان و یمن برای یافتن کار امری رایج است و افرادی نیز با دریافت پول، ترتیب عبور آنان از دریای سرخ را می‌دهند.

گزارش‌های خبری حاکی از آن است که مقامات سودانی چهار شهروند یمنی را به اتهام سازمان دادن مهاجرت غیرقانونی این افراد بازداشت کرده‌اند.


 


حسین رونقی ملکی، وبلاگ‌نویس و فعال حقوق بشر در تاریخ 22 آذر 1388 در منزل پدری‌اش در ملکان تبریز بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. مدت زیادی را تحت فشارهای روحی و جسمی در سلول‌های انفرادی بند 2-الف سپاه پاسداران گذراند. در خرداد ماه سال 89 به دلیل شرایط سخت زندان و عدم رسیدگی پزشکی نسبت به بیماری کلیوی‌اش دست به اعتصاب غذا زد.

در تیرماه 89 پرونده وی برای رسیدگی به شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی فرستاده شد. وثیقه 300 میلیونی وی برای آزادی با مخالفت مسوولین بند و کارشناس پرونده‌اش روبه‌رو شد تا سر‌انجام در مهر ماه همان سال به اتهام «عضویت در شبکه ایران‌پروکسی و توهین به ریاست جمهوری و رهبری»، به حکم صادره از شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به 15 سال حبس تعزیری محکوم شود. آبان ماه 89 وکلای پرونده‌ی حسین رونقی اعتراض خود را به حکم صادره اعلام و پرونده به دادگاه تجدید نظر ارسال شد. 10 آذر 89، شعبه 56 دادگاه انقلاب پس از تجدید نظر و بررسی مجدد پرونده، حکم صادره از شعبه 26 را عینن تایید کرد.

حسین رونقی ملکی بعد از 6 ماه ممنوع‌الملاقات بودن، در آذر ماه 89 خانواده وی موفق به دیدار با ایشان می‌شوند. حسین رونقی بعد از برگزاری دادگاه تجدید‌نظر به بند عمومی 350 سپاه زندان اوین منتقل می‌شود.

حسین رونقی که در دوران بازداشت و زندان از ناراحتی کلیوی رنج می‌برد، یک‌شنبه 4 اردی‌بهشت 90 در بیمارستان هاشمی‌نژاد تحت عمل جراحی شش ساعته قرار گرفت. بنا بر نظر پزشکان معالج، این زندانی می‌بایست در محیطی خارج از زندان دوران نقاهت خود را بگذراند که این امر بار دیگر با مخالفت مسوولین زندان مواجه شد. حسین رونقی ملکی 17 اردی‌بهشت بعد از بازگرداندن وی به زندان دچار خون‌ریزی از محل جراحی می‌شود که به بهداری زندان منتقل شد. با وخامت حال حسین رونقی، بار دیگر به بیمارستان منتقل و تحت عمل جراحی دوم قرار می‌گیرد. پزشکان معالج این زندانی به مسوولین زندان تذکر داده‌اند که این زندانی نیاز مبرم به استراحت و نظارت پزشکی دارد. درخواست مرخصی استعلاجی حسین رونقی مجدد با مخالفت مسوولان اوین مواجه می‌شود و 31 خرداد به زندان بازگردانده می‌شود.

مخالفت مسوولان زندان با مرخصی حسین رونقی ملکی در شرایطی صورت می‌گیرد که کمیسیون حقوق بشر اسلامی پیش‌تر طی نامه‌ای به مسوولان زندان خواهان مرخصی دادن به این زندانی شده‌اند. خانواده‌ی حسین رونقی بارها طی نامه‌هایی به دادستان تهران، کمیسیون حقوق بشر اسلامی و هم‌چنین پزشکی قانونی، خواستار رسیدگی به وضعیت وخیم فرزندشان و درخواست مرخصی استعلاجی جهت بهبود حال این زندانی شده‌اند که تاکنون تلاش این خانواده بی‌پاسخ مانده است.

چهاردهم تیر، تولد حسین رونقی ملکی ست که برای دومین سال پیاپی در زندان به سر می‌برد. امید است که مسوولان زندان با اعطای مرخصی و رعایت هر چه بیش‌تر حقوق ابتدایی یک زندانی، موانع را برای مرخصی استعلاجی حسین رونقی برداشته و به بهبود شرایط وخیم ایشان بعد از دو جراحی سخت کمک کنند. عدم استراحت مطلق این زندانی و تحت نظر پزشک معالج نبودن می تواند آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به این زندانی سیاسی وارد کند.

از سویی دیگر در آستانه  روز تولد حسین رونقی ملکی سناتور کرک، از دیپلمات‌های آمریکا پیام ویدئویی را منتشر کرده که در پی آمده است:

Click here to view the embedded video.

سایت سناتور کرک


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به koocheh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به koocheh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته