
باید آگاه شد و آگاهی داد و راضی به ظلم و جنایت نشد، همانطورکه آن امام معصوم فرموده اگر کسی در مشرق زمین ظلمی کرد و در مغرب زمین کسی راضی به آن بود در آن ظلم شریک است.
آیت الله صانعی در جمع تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی با ابراز تأسف از رفتارها و برخوردهای صورت گرفته با جوانان و فعالان سیاسی و خانواده ها تاکید کرد: این رفتارها که متاسفانه با نام دین انجام می شود اسلام را وارونه جلوه داده و نسل جوان و نسل های بعدی را نسبت به دین اسلام بدبین می کند، در حالیکه اسلام واقعی می تواند باعث سعادت و خوشبختی باشد.
به گزارش کلمه، خانواده های زندانیان سیاسی در روز عاشورا با حضور در بیت مرجع نقلید آیت الله صانعی، از مشکلات و فشارهای وارده بر زندانیان و خانواده هایشان گفته و از مواردی چون؛ عدم آزادی برخی از زندانیان با وجود اتمام دوران محکومیت، بیماری های متعدد و بعضأ ناشناخته در زندان و عدم رسیدگی به آن، قرنطینه و انفرادی و بازجوئی در زمان اجرای حکم، زندان در تبعید که در هیچ جایی از قانون به آن اشاره نشده است، عدم تماس تلفنی و ملاقات حضوری و مرخصی، ممنوع الملاقات کردن های غیرقانونی، بازجوئی و تهدید خانواده ها، بی خبری کامل از وضعیت برخی از زندانیان سیاسی از جمله مهندس محمد توسلی، کوهیار گودرزی و تعدادی دیگر و به طور کلی عدم پاسخگویی مسئولین قضائی اظهار نگرانی کرده و خواستار اعلام نظر فقهی و حقوقی مراجع عظام در مورد اقدامات غیر قانونی و غیر شرعی صورت گرفته در این سال ها شدند.
آیت الله صانعی با ابراز تأسف از رفتارها و برخوردهای صورت گرفته تاکید کرد: این رفتارها که متاسفانه با نام دین انجام می شود اسلام را وارونه جلوه داده و نسل جوان و نسل های بعدی را نسبت به دین اسلام بدبین می کند، در حالیکه اسلام واقعی می تواند باعث سعادت و خوشبختی باشد.
وی در ادامه با بیان وقایعی از عاشورا به جمله معروف ابا عبدالله اشاره کرده و گفت: تمام آزادی ها در همان یک جملۀ امام نهفته است که در شب عاشورا به یاران و خانواده اش فرمود “اتخذوا اللیل جنة” یعنی شب را برای خود سپر قرار دهید و بروید.
آیت الله صانعی خاطر نشان کرد: امام حسین (ع) حتی نماز را برای خدا دوست می داشت و حاضر نبود برای نماز فردی را به بند و حصر بکشد.
به گفته ی وی در خصوص رفتار با خانواده ها زمانی که امام به شمر می فرماید اینجا من و تو می جنگیم پس به زنان کاری نداشته باش، شمر با همۀ خباثتش به سربازانش گفت راست می گوید بروید و اول با خودش بجنگید و تا زمانی که امام زنده بود با بیت و حرمش کاری نداشتند.
آیت الله صانعی در پایان با تاکید بر اینکه باید به خدا پناه برد و به ابی عبدالله متمسک شد و دعا کرد خاطر نشان کرد: باید آگاه شد و آگاهی داد و راضی به ظلم و جنایت نشد همانطورکه آن امام معصوم فرموده اگر کسی در مشرق زمین ظلمی کرد و در مغرب زمین کسی راضی به آن بود در آن ظلم شریک است.
همچنین خانواده های زندانیان سیاسی با حضور در شهر قم و شرکت در مراسم و سوگواری ها با برخی دیگر از علما و مراجع دیدار و گفتگو کردند.
بر اساس این گزارش خانواده ها با حضور در مراسم تاسوعا در مجمع محققین و مدرسین قم به سوگواری پرداخته و پس از آن به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله العظمی منتظری در بیت ایشان حضور یافته و با حاج احمد منتظری و سایر فرزندان آن فقیه دیدار کردند.
خانواده های زندانیان سیاسی همچنین از حضور و دلجویی دختران و اعضاء محترم بیت ایشان در منازل برخی از خانواده ها تشکر و قدردانی کردند.
پس از این دیدار، خانواده ها با حضور در مراسم عاشورای آیت الله شبیری زنجانی با خانواده و بیت این مرجع دیدار کرده و شرح مختصری از وضعیت زندانی ها و خانواده هایشان را بیان کردند.
علم الهدی بر این باور است دستیابی به هواپیمای تجسسی امریکا ناشی از مدیريت امام زمان(عج) است.
امام جمعه مشهد گفت: معناي مديريت کردن امام زمان(عج) نسبت به مسائل اين نيست که اگر ما هر کجاي اين مملکت در مديريت خرابکاري کرديم، به اسم امام زمان(عج) بگذاريم.
علمالهدي مدعی شد: من شما را به يک تحليل، احساس، تدبّر و انديشيدن فکري دعوت ميکنم. نه حرفم خيالبافيهاي يک عده دکاندار ظهور است و نه انکار علم و فناوري است، علم و فناوري را هم قبول دارم. اما آنچه اين دو سه روز قبل اتفاق افتاد و اين هواپيماي فوقمدرن جاسوسي آمريکا را جان برکفان امام زمان(عج) با قدرت توانمند انديشه الکترونيک خودشان تصرف کردند، آيا کاري عادي و مسئلهاي معمولي بود؟.
نماينده مردم خراسان رضوي در مجلس خبرگان رهبري با بيان اينکه "اين مسئله دنيا را تکان داده است"، ادامه داد: بعضي پايگاههاي اطلاعرساني اعلام کردهاند، سازمان اطلاعات و امنيت انگليس آمادهباش داده که ممکن است سپاه قدس از نظر تهاجم الکترونيک، يک مرتبه تمام تشکيلات آنها را در دنيا از بين ببرد. اينها در مقابل قضيه هواپيماي جاسوسي آمريكا اعلام آمادهباش کردهاند..
امام جمعه مشهد با تضرع به درگاه خدا، خاطرنشان کرد: هواپيما را بفرستند در خاک ايران، در سامانه رايانهاي، اين هواپيما را بچههاي ما تصرف کنند؛ بچههايي که ميگويند "علي(ع) وليالله"، بچههايي که ميگويند "يا زهراء(س)، بچههايي که ميگويند "يا مهدي(عج) ادرکني"، اينها بروند در سامانه رايانهاياش تصرف کنند، هواپيما را سالم بنشانند، تسخير کنند و به تصرف خودشان دربياورند و آمريکاييها نفهمند!
وي با اشاره به پیشرفت تکنولوژیک امریکا ادامه داد: اين بچههاي ما در اين مملکت از کجا به آن فضا دست پيدا کردند؟! از کجا توانستند در آن پايگاه نفوذ کنند؟! و از کجا توانستند با نفوذ به آن پايگاه در يک فاصلهاي کمتر از حتي يک ربع ساعت از هواپيما باخبر شوند، بگيرند، پايين بياورند، سالم فرود بياورند و تصاحب کنند و آنها نفمند، اينها چهطور توانستند اين کار را بکنند؟!
وي با ربط دادن این هواپیمای به هواپیمای مورد ادعای حسن نصرالله در لبنان افزود: آقا! حزبالله يعني ما. سيدحسن نصرالله يعني عمامه بهسر، از تبار سيدالشهداء (ع) و از تبار رهبري اين نظام. در آگوست 2010 اين مسئله روشن شد که ميوههاي دل امام زمان(عج) و سربازان بقيهالله(عج) از اين عرضه و قدرت برخوردارند و الان هم نمونه دومش را نشان دادهاند.
وي تاکيد کرد: ما منکر فناوري و علم نيستيم، اما اين توجه، بيداري، هوشياري و اين خواب دشمن هم فناوري است؟! برادران! خواهران! اين انگشت غيبي وجود اقدس بقيهالله(عج) است. اين مديريت امام زمان(عج) است.
علمالهدي اظهار کرد: معناي مديريت کردن امام زمان(عج) نسبت به اين مسائل اين نيست که اگر ما هر کجاي اين مملکت در مديريت خرابکاري کرديم به اسم امامزمان(عج) بگذاريم. آنجايي که ديگر علم، فناوري، قدرت و بشر نميتواند قصه را حل کند، وجود اقدس امام زمان(عج) حل ميکند.
وي مدعی شد: دو بار آمريکا در سرزمين امامرضا(ع) تصرف کرد. يک بار در ارديبهشت سال 59، جريان طبس که آن روز طبس جزو استان خراسان بود كه به آن ذلت دچار شدند. اين دفعه دوم است. اينها وارد سرزمين خراسان ميشوند، به استان خراسان تجاوز ميکنند و اين ضرب شست را وجود اقدس امام زمان(عج) به آنها نشان ميدهد.
وي با تضرع و استغاثه به درگاه خدا، خطاب به نمازگزاران جمعه، گفت: اين مزد اشکهاي شماست. اين مزد يا حسين(ع) گفتنها در اين مملکت بود. آقا بقيهالله(عج) بنا دارند اجر شما را نقد بدهند، همينجا ميدهند اجر و مزد را. اين مزد توسلهاي شما به ائمه اطهار(ع) و اشکريختنها براي مظلوميت سيدالشهداء(ع) و عزيزان ايشان بود. چون شما با امام زمان(عج) همناله شديد، امام زمان(عج) مزد و اجر را دادند. بدون اين هم ما همناله هستيم.
به گزارش ایسنا، "سيد احمد علمالهدي"، در خطبههاي نماز جمعه اين هفته مشهد با اشاره به رویدادهای عاشوراي سال 88، بدون اشاره به خشونتهای حکومت مدعی شد: دو سال قبل در عاشوراي سال 88، جريانهاي استکباري يک عده اراذل و اوباش را تحريک کردند تا در دل قدرت اباعبدلله(ع) و کربلا، يعني اين مملکت، پرچم امام حسين(ع) را آتش بزنند و به عاشورا و اباعبدلله(ع) توهين کنند.
امام جمعه مشهد ادعا کرد: دو سال از اين قضيه بيشتر نگذشت و ما امروز شاهد عاشورايي بوديم که فرياد "لبيک يا حسين(ع)" در خيابانهاي نيويورک و کنار گوش استکبار و آمريکا بلند شد.
وي با اشاره به برگزاری مراسم عاشورا در کشورهای مختلف ادعا کرد: آدم لمس ميکرد عاشورا دارد مديريت ميشود. اين همه اسلامهراسي که دستگاههاي تبليغاتي کفار و استکبار در دنيا راه انداختهاند، وهابيت پليد نجسالعين اين همه بر ضد شيعه و ولايت در دنيا تبليغات راه انداخت، در همين يمن، وهابيت چقدر بر مردم مسلط شده، اما در عين حال از دل اين تبليغات ضدشيعه و ضد اسلام، عاشوراي امسال درآمد. ما داريم سرانگشت غيبي يک آقايي را ميبينيم.
امام جمعه مشهد اظهار نظر کرد: عاشوراي امسال مديريت ميشد؛ عاشورايي نبود که مردم همينطور بريزند به خيابانها و تصادفي پيش بيايد. نهخير، عاشورا اداره ميشد. معلوم بود يک کسي دارد اين عاشورا را نه در ايران و کربلا و نجف بلکه روي کرهزمين مديريت ميکند.
موسوی خویینی ها می گوید: به حاشیه راندن اول کار است. این جماعت خیال داشته اند و دارند که ما را از این دنیای بیمقدار بیرون کنند.
دبیرکل جامعه روحانیون در ادامه پاسخگویی به سوالات کاربران در وبسایت آهنگ راه، در خصوص علت به حاشبه رانده شدن طیف فکری نزدیک به موسوی خویینی ها می افزاید: منتقدان هر اندازه اصرار دارند که بگویند ما بر انداز و مخالف نیستیم و ما فقط منتقدیم، حاکمیت و حداقل بخش رادیکال آن دو چندان اصرار دارد که بگوید شما منتقد نیستید و براندازید و خود با جفاهائی که بخصوص در این سه سال به مردم و به فعالان سیاسی بویژه به شخصیتهای محترم و محبوب مردم کردهاند سر تا پا آلوده به گناهند و باید توبه کنند ولی به ما می گویند که شما باید توبه کنید! چرا ؟
وی با اشاره به اصرار حاکمیت به اصلاح طلبان برای توبه کردن، ادامه می دهد: (آنها می گویند) چون گفتیم خفه شوید و شما باز هم صدا به اعتراض بلند کردید و خفه نشدید . آیا این است معنی احترام به مردم ؟ این است معنیِ این که مردم ولینعمت ما هستند ؟ ما مگر چه اعتراضی کردهایم که گناه آن نابخشودنی است؟ ما اعتراض به وزارت کشور کرده ایم ، ما به شورای نگهبان اعتراض کردهایم، اگر اینطور است پس اگر ما به آقای رئیس جمهور یا بالاتر اعتراض کرده بودیم حتماً مشکل با توبه هم حل نمیشد وتنها راه چاره اعدام بود ؟! پس اگر این است چرا فریادتان گوش فلک را کر می کند که ما آزادترین کشور جهانیم ، ما بهترینیم ، ما قویترینیم ، ما بالاترینیم و ما… و ما…
روزگار عجیبی است ؟!
خویینی ها در مورد سیاست دولمتردان اظهار داشت: می گویند که انتقاد و اعتراض آری ولیکن هر وقت لازم باشد ما خودمان انتقاد و اعتراض می کنیم ، عدهای ساماندهی و بسیج میشوند تا حمله کنند به سفارت انگلیس تا مثلاً ادای اشغال لانه جاسوسی را در بیاورند ( البته یادشان رفته بود که گفته بودند آن قضیه زیر سر خود آمریکائیها بوده است ) سپس صدا وسیما و جماعتی طبل پیروزی می نوازند ( وماجرا می شود مصداق آن جمله معروف :- خود گوئی و خود خندی عجب مرد هنرمندی). در این مرحله که آقایان سرمست این پیروزی بچگانهاند کسی حق ندارد بگوید این چه کاری است که می کنید و هر کس هم اعتراض کند انگلیسی است و وابسته به بیگانه .
وی با انتقاد از حمله به سفارت انگلیس می گوید: پس از این مرحله وقتی بازخورد منفی ماجرا را میبینند و مشاهده میکنند که مردم نه تنها هیچ شوری و تحسینی و تشویقی از خود نشان نمی دهند بلکه با یک دنیا ابهام و شک و تردید به قضیه نگاه می کنند، خودشان شروع میکنند به انتقاد و اعتراض و… ملاحظه میکنید که منطق آقایان این است که انتقاد آری ولی شما حق ندارید انتقاد کنید، هر وقت لازم شد ما خودمان تشخیص میدهیم که جای انتقاد کجا است و چه مقدار لازم است! چگونه باید انتقاد کرد که هیچ مسئولی مقصّر و حتی قاصر هم شناخته نشود و تنها همان عده سامان داده شده و بسیج شده محکوم شوند که چرا خودسرانه و فراتر از قانون و حرکتی فاقد عقلانیت انجام دادهاند ؟! و البته انگلستان هم غلط می کند که نپذیرد که این حرکت خود جوش و خود سرانه بوده است!
" واردات بیرویه در فصل برداشت و همچنین عدم استفاده کارگران کشاورزی از مقرری بیمه بیکاری، باعث شده این کارگران نسبت به کار و تولید رغبتی نداشته باشند."
دبیر اجرایی خانه کارگر استان مازندران با بیان این مطلب گفت:" در بخش صنعت، بیکاری در این استان گسترده است و متاسفانه در ده سال گذشته هزاران کارگر بخاطر سیاستهای غلط دولت و همچنین با ورود بیرویه کالاهای خارجی بیکار شدهاند."
نصرالله دریابیگی با بیان اینکه در بخش خدمات هم به لحاظ پایین بودن قدرت خرید نرخ بیکاری بالا است، اظهار داشت:" در حال حاضر مهمترین معضل کشاورزان این استان ورود محصولات کشاورزی مثل پرتقال و نارنگی است که در فصل برداشت و فروش صورت میگیرد."
در حالی که کشاورزان براثر واردات بیرویه میوه در کشور ورشکست شدهاند، بحث بر سر پیداکردن مقصر اصلی این اقدام میان دو وزارتخانه جهاد کشاورزی و وصنعت، معدن و تجارت در جریان است.
درحال حاضر هیچکدام از این وزارتخانه ها، حاضر به پذیرفتن مسوولیت واردات نیستند و در حالی که جهادکشاورزی اعلام کرده که وزارت صنعت و تجارت به همراه گمرک در واردات میوه تبانی کردهاند، وزارت صنعت با انتشار چند نامه از دخالت و دستور مستقیم وزارت کشاورزی در این زمینه خبر می دهد.
با وجود اینکه استان مازندران یکی از مهمترین تولیدکنندگان مرکبات و برنج است اما در حال حاضر بازار این استان مملو از پرتقال و نارنگی وارداتی و برنجهای پاکستانی و هندی است.
دریابیگی در این باره می گوید:" این واردات باعث ورشکستگی کشاورزان شده وآنان دیگر رغبتی به کار کشاورزی نشان نمیدهند."
این فعال کارگری با انتقاد از عملکرد بعضی از نهادها از جمله جهاد کشاورزی و سازمان تامین اجتماعی در خصوص حمایت از این کارگران، گفت:" عدم حمایت بیمهای این کارگران باعث نگرانی آنان شده است."
وی با بیان اینکه کارگران بخش کشاورزی احساس یاس و ناامیدی میکنند، اظهار داشت:" آنها به جهت نداشتن تشکیلات منسجم کارگری دارای امنیت شغلی نیستند و بیمه بیکاری این کارگران فصلی خصوصا در بخش کشاورزی شامل این کارگران (برنج کار، چایکار، وتوتون کار و کارگران باغات مرکبات) نمیشود."
دریابیگی ادامه داد:" به عنوان مثال این کارگران در شرکت دخانیات و در فصل برداشت توتون و یا چای مشغول بکار میشوند و بعد از فصل برداشت بیمه آنان قطع شده و تحت بیمه بیکاری قرار نمیگیرند. "
وی گفت:" با توجه به عدم استفاده این کارگران از مقرری بیمه بیکاری، این معضلات باعث شده است کشاورزان و کارگران کشاورزی نسبت به کار و تولید رغبتی نداشته باشند. "
درآمد دولت های نهم و دهم ، تنها ازمحل صادرات نفت خام، مالیات، خصوصی سازی و اوراق قرضه بالغ بر ۷۲۰ میلیارد دلار بوده است.
این درحالیست که روزنامه شرق ماه گذشته در گزارشی با احتساب قروض دولت دهم، آن را رقمی معادل ۱۱۰ هزار میلیارد تومان برآورد کرد.
از سویی به شهادت آمار دولت نهم و دهم تنها از فروش نفت خام، بیشترین درآمد را در دولتهای پس از انقلاب داشته است.
بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی بانک مرکزی و وزارت نفت میزان درآمد صادرات نفت خام در دولت نهم معادل ۲۷۹ میلیارد دلار بوده است و در دو سال ونیمی که از فعالیت دولت دهم می گذرد از همین محل معادل ۱۹۲ میلیارد دلار درآمد کسب شده است و اگر پیش بینی نود میلیارد دلاری درآمد نفتی سال جاری (با احتساب متوسط ۱۱۴ دلاری قیمت هر بشکه نفت طی نیمه اول امسال) محقق شود دولت در سه سال فعالیت خود معادل ۲۲۶ میلیارد دلار درآمد کسب می کند و در مقایسه با دولت نهم تنها از همین محل با رشد ۱۴ درصدی درآمدها مواجه خواهد شد و در پایان سال ۹۰ کل درآمد صادرات نفت خام دو دولت به ۵۰۵ میلیارد دلار می رسد.
این درحالیست که کل درآمد نفتی دولتهای اول تا هشتم(سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۳) معادل ۴۳۳ میلیارد دلار بوده است.
از سویی در گزارش ماه گذشته روزنامه شرق رقم بدهیهای دولت احمدینژاد به بخش خصوصی، بانکها و نهادهای عمومی، تنها بر اساس آمارهای در دسترس رقمی نزدیک به ۸۸ هزار میلیارد تومان برآورد شده است.
این رقم به همراه ۲۳ هزار میلیارد تومان بدهی دولت به بانک مرکزی، سرجمع بدهیهای دولت را به ۱۱۰ هزار میلیارد تومان میرساند.
علاوه بر صادرات نفت خام، یکی دیگر از راههای درآمد دولت در شش سال گذشته، واگذاری شرکتهای دولتی بوده است. کل درآمد حاصل از واگذاری شرکتهای دولتی (از سال ۸۱ تا پایان آبان ماه سال ۱۳۹۰) معادل ۸۷ هزارمیلیارد تومان است که بالغ بر ۸۵ هزار میلیارد تومان آن از سال ۸۴ تا پایان آبان ماه سال ۹۰ محقق شده است. بر اساس نرخ دلار در سال های مورد اشاره می توان گفت دولت های نهم و دهم تنها از محل واگذاری شرکتهای دولتی معادل ۸۶.۶ میلیارد دلار درآمد حاصل کرده است.
همچنین درآمدهای مالیاتی دولت به عنوان یکی از مهم ترین منابع در دوره احمدینژاد از رشد قابل توجهی برخوردار بوده است که بخشی از آن به انجام تعهدات دولتهای پیشین برمیگردد.
از سویی بر اساس آمارهای بانک مرکزی کل اوراق مشارکت منتشر شده توسط دولت ها طی سالهای ۷۳ تا ۸۳ معادل۵.۳هزار میلیارد تومان بوده است در حالی که طی سالهای ۸۴ تا ۸۹ در دولت های نهم و دهم معادل ۲۴ هزار میلیارد تومان اوراق مشارکت منتشر شده است.
با این حساب درآمدهای دولت از محل چهار منبع فوق در شش سال گذشته رقمی معادل ۷۱۹.۸۹ میلیارد دلار بوده است.
اما دولت با چنین درآمدی علاوه بر ۱۱۰ هزار میلیارد بدهی داخلی، ۲۲ میلیارد دلار بدهی خارجی داشته است.
در داخل کشور بیشترین بدهی دولت به بانکهاست. براساس گزارشهای منتشرشده از سال ۸۴ تا ۸۹، ۳۰هزار میلیارد به بدهی دولت به بانکها افزوده شده و بدهی کنونی احمدینژاد تا آذرماه سال ۱۳۸۹ به رقمی معادل ۴۹هزار میلیارد تومان رسیده بوده است.
پس از بدهی دولت به بانکها، بدهی ۲۳هزار و ۷۰۰میلیاردی دولت به سازمان تامین اجتماعی با رشد ۱۵ درصدی از سال ۸۴ تاکنون بیشترین بدهی دولت به فعالان اقتصادی به شمار میرود.
پس از این تامین اجتماعی و فعالان صنعت برق بزرگترین طلبکاران داخلی دولت هستند. همچنین مشاوران و پیمانکاران صنعت احداث با طلبکاری ۵۰۰۰میلیارد تومانی، شرکت مپنا با طلبکاری ۱۶۰۰میلیاردی از دولت در بخش نفت و نیرو و نیز فعالان صنعت آب با طلبکاری ۱۳۰۰میلیارد تومانی از دیگر طلبکاران به شمار میروند.
با اینحال احمدینژاد نه تنها زیر بار پرداخت این بدهیها نرفته است بلکه همواره بدهی دولت به بخشهای مختلف را رد کرده و گفته که این ارقام تنها تعهدات دولت است که باید به انجام برساند.
اما با حساب میزان درآمدها و بدهیهای دولت در شش سال گذشته میتوان گفت که دولت نهم و دهم در زمان احمدینژاد پردرآمدترین و مقروضترین دولتها بوده است.
به این محاسبات میتوان کاهش سطح درآمد جامعه، گلایههای کارگران از وضعیت درآمد، افزایش تورم و ورشکستگی بخش تولید را هم اضافه کرد.
دور جدید اعتراضات مردم سوریه ده کشته برجای گذاشت.
بنا بر اعلام "گروه ناظر بر حقوق بشر سوریه" مستقر در بریتانیا، شش نفر از این افراد در شهر حمص، مرکز اصلی ناآرامی ها در سوریه کشته شدند و دو نفر نیز در شهر درعا جان خود را از دست دادند.
به گزارش بی بی سی، در همین حال "کمیتههای هماهنگی منطقهای" سوریه وابسته به مخالفان، شمار کشتهشدگان اعتراضهای تازه را ۱۴نفر اعلام کرده است.
بر اساس برآورد سازمان ملل متحد از زمان آغاز اعتراضها علیه حکومت بشار اسد در حدود هشت ماه پیش تا کنون بیش از ۴۰۰۰نفر کشته شدهاند.
گزارشهایی از تظاهرات هوادران دولت سوریه نیز در چند شهر این کشور از جمله دمشق، پایتخت، منتشر شده است.
اعتراضها در سوریه به طور معمول بعد از برگزاری نماز جمعه شکل میگیرد.
گفته میشود دو پسر ۱۰و ۱۲ساله در میان کشتهشدگان شهر حمص هستند.
مخالفان در شهر درعا میگویند خطوط تلفن و اینترنت قطع شده است.
دولت سوریه پوشش اخبار اعتراضها را برای رسانههای خارجی ممنوع کرده است. به همین دلیل تایید اخبار ناآرامیها به صورت مستقل امکانپذیر نیست.
اعتراضهای روز جمعه یک روز بعد از انفجار در خطوط اصلی انتقال گاز به شهر حمص صورت گرفت.
مخالفان حکومت سوریه، دولت بشار اسد، رئیس جمهور این کشور را متهم به خرابکاری عمدی در خطوط لوله گاز متهم کردهاند، اما رسانههای دولتی سوریه این انفجار را به "گروههایمسلح تروریستی" نسبت دادهاند.
بشار اسد در گفتوگویی کمسابقه از زمان اوجگیری اعتراضها، به شبکه ایبیسی آمریکا گفت که او هرگز دستور سرکوب خشونتآمیز معترضان را صادر نکرده است.
با وجود این، فشارهای بین المللی بر او برای پایان دادن به خشونت ها در سوریه بالا گرفته و دولت ترکیه، اتحادیه عرب و اتحادیه اروپا تحریم هایی علیه سوریه وضع کردهاند.
مادر محمد داوری که مطلع شده این معلم بخشی از مجازاتش به خاطرکمک به او و فرزند دربندش بوده دل نوشته ای را خطاب به علی پورسلیمان نوشته است.
به گزارش کلمه، یکی از موارد اتهامی علی پورسلیمان ارسال نامه مادر محمد داوری، روزنامه نگار و معلم زندانی برای انتشار در سایتهای خبری بوده است. پور سلیمان بعد از گذشت دو سال از حبس داوری زندانی و بازداشت شد. اتهامی که وی در جلسه ی دادگاه، مسوولیت آن را پذیرفته و انگیزه و هدفش را کمک به مادر و خانواده محمد داوری و وظیفه انسانی و اخلاقی اش عنوان کرده است.
مادر داوری در این نامه خطاب به دبیر کل سازمان ملل از وضعیت فرزندش نوشته بود و از او وی خواسته بود به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران و از جمله فرزندش توجه کند.
علی پورسلیمان، فعال صنفی معلمان در تاریخ بیست و چهام مهرماه سال جاری توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به یک سال حبس محکوم شد.
مادر محمد داوری که مطلع شده این معلم بخشی از مجازاتش به خاطرکمک به او و فرزند دربندش بوده دل نوشته ای را خطاب به علی پورسلیمان نوشته است.
محمد داوری به شش سال حبس محکوم شده است و بیش از دو سال و نیم است که بدون یک روز مرخصی در زندان اوین به سر می برد.
متن این نامه به شرح زیر است:
علی جان
وقتی شنیدم تو را به علت کمک به انتشار نامه من خطاب به دبیر کل سازمان ملل مجرم شناخته اند و در زندان نگاه داشته اند، به شدت ناراحت و متاثر شدم، ناراحت از اینکه همیشه دیدن تو بخشی از نبود محمد را برای من تسکین می داد و اینکه چراباید تاوان رفاقت و دوستی در این زمانه این قدر سنگین و ناجوانمردانه باشد.
در زمانه ای که سال تا سال، برادر از برادر خبری نمی گیرد و همسایه از حال همسایه بی اطلاع است اما تو و خانواده ات وقتی که من برای ملاقات با محمد پس از طی مسافت طولانی از بجنورد به تهران می آمدم با روی گشاده از من پذیرایی می کردید و تمام تلاشتان کمک به محمد و آزادی او بود. این چه زمانه ای است که این گونه ویژگی های انسانی و اخلاقی تاوان و مجازات دارد؟ بزرگترین افتخار من داشتن محمد ودوستان اوست که این گونه فضایل انسانی و اخلاقی را پاس می دارند.
وقتی شنیدم تو را با آن وضع دردناک و دلخراش دستگیر کرده و سرت را شکسته اند و این همه بلا و مصیبت بر سرت آورده اند و پس از آن تو را به زندان انداخته اند نمی توانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. این برخوردها در حالی با تو و محمد من و دیگر زندانیان سیاسی می شود که صدها خلافکار و دزد به راحتی در جامعه می گردند.
وقتی شنیدم مادرت زمانی که فهمیده تو دوباره راهی ۲۰۹ شده ای به دلیل شوک عصبی راهی بیمارستان شده بی اختیار گریه کردم و قلبم به درد آمد آن روز آرزوکردم که کاش من به جای او بودم و حداقل با تحمل بخشی از درد و غصه مادرانه او قسمت کوچکی از زحمات تو را جبران می کردم.
امروز مثل بسیاری دیگر از مردم شرمنده محمد، تو و دیگران هستم، اینکه کاری برای آزادی شما از من بر نمی آید. اما من همیشه برای آزادی شما و همه آنهایی که به خاطر عقیده شان در زندان هستند دعا می کنم و آرزوی نابودی ظالمان را دارم.
مادر محمد داوری (روزنامه نگار و معلم زندانی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین)
با گذشت بیش از یک ماه از بازداشت غیرقانونی محمد توسلی هنوز هیچ حبری از وی نیست.
به گزارش ندای آزادی، ۱۲ آبان ۱۳۹۰ مهندس محمد توسلی، رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران توسط نیروهای امنیتی و در ارتباط با نامهٔ اخیر ۱۴۳ فعال سیاسی و اجتماعی بازداشت شد.
در این نامه که خطاب به رییس جمهور پیشین ایران ، محمد خاتمی، نگاشته شده بود این فعالان سیاسی و اجتماعی گوشزد کرده بودند؛ «کمترین چشمانداز روشنی برای صیانت از آرای مردم و برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه وجود نخواهد داشت.»
محمد توسلی اولین شهردار تهران بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ بوده و بعد از انقلاب بارها بازداشت شده و تحت شکنجه قرار گرفته است.
آخرین بازداشت او مربوط به روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ است که حدود دو ماه را در بند ۲۰۹ زندان اوین سپری کرد.
همسر مهندس توسلی خواهر دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران است. دو دختر مهندس توسلی و داماد وی در حوادث پس از انتخابات بازداشت و به زندان محکوم شده و در حال حاضر یکی از دختران وی خانم مهندس لیلا توسلی و داماد محمد توسلی، مهندس محمد فرید طاهری در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند.
نوری زاد در چهاردهمین نامه خود به رهبری از مرگ رهبران سخن گفته است.
وی که هر جمعه برای رهبر جمهوری اسلامی نامه می نویسد، در بخشی از نامه اخیر خود آورده است: وای به روزی که مثلاً جناب آقای مصباح یزدی برسریر رهبریِ ما جلوس فرمایند. حال و روز ما با آن نگاه ویژه ای که ایشان به جایگاه ولی فقیه دارند و حتماً برای رهبری خویش به کمتر از اختیارات خودِ خدا نیزرضایت نمی دهند، تماشایی است. شاید به همین منظور بوده است که وی از سال ها پیش به این سوی، زیرکانه شاگردان خود را به هرکجای سپاه ( کانون قدرت و ثروت) تزریق فرموده اند. باورکنید تجسم این فردای هول انگیز، ما را به دعای شب و روز برای دوام عمرو بقای مستمرِ شما فرا بُرده است.
نورزی زاد با انتقاد از حصر خانگی میر حسین موسوی و مهدی کروبی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی آورده است:
زندانی کردن اینان، تا چه اندازه به وجهه ی شما آسیب زد و به وجهه ی آنان افزود. می بینید که هرچه ضعف و بی عدالتی است به اسم ما وشما رقم خورده، وهرچه اعتبار و محرومیت و مظلومیت است برای آنان ذخیره شده است. او می پرسد: یک پرسش! شما اگر بجای آقایان موسوی وکروبی بودید، دوست داشتید با شما چگونه رفتار می کردند؟ حتماً به انصاف و عدل. پس چرا با این دو، بد کردید و نام خود را در امتداد نام حاکمان عبوس و تند خو ثبت فرمودید؟
او در نامه خود با انتقاد از عملکرد سپاه افزود است: هرکجا سخن از سپاه می گویم، غَرَضم همان رأس نشینان فربه از مال حرام است. جماعتی که برکوهی از پول و اسلحه خیمه بسته اند و به هیچ دستگاهی نیز پاسخگو نیستند. این تشکیلات سیری ناپذیری که شما به اسم سپاه آراسته اید و به هرکجای ما نفوذش داده اید، مگر به این سادگی ها در برابر رهبرآینده سرخم می کند؟
متن کامل این نامه از وبسایت محمدنوری زاد به شرح زیر است:
سلام به رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای
از دیرباز، همه ی ما را براین اصل اساسی متقاعد کرده اند که: پرنده ی مرگ، یک به یکِ ما را برخواهد چید و به وادیِ دوری که خود می داند کجاست، خواهد بُرد. در این میان، استثنایی در کارنیست. همه رفتنی هستیم. ما کمی زودتر و شما کمی بعد ازما. پس، قبول می فرمایید که رهبران نیز می میرند. گاه چون چوپانان: غریبانه، گاه چون مصلحان: سرفرازانه، وگاه چون صدام و قذافی: تلخ و مفتضحانه. مرگ، نشانه ی هماره ی بشرِ تاریخ بوده است تا او به حتمی بودن کوچِ این جهانیِ خود وقوف یابد و زندگی اش را با این غریو بزرگ هماهنگ کند. پا به پای مرگ، غفلت از مرگ نیز دست بکار برآوردنِ هوس ها و آرزوهای تمام نشدنیِ بشربوده است.
گاه به این می اندیشم که اگرغفلت نبود، بشرِتاریخ با تماشای اولین جنازه ی همنوعش، به غار تنهاییِ خویش فرو می خزید و همه ی عمر خود را درماتمِ مرگی که در کمین اوست سپری می کرد. اگر غفلت نبود، معنای زندگی این می شد: به دنیا آمدن برای از دنیا رفتن.
نیزبه این می اندیشم که فزونی وهمه زمانیِ غفلت، بشرِتاریخ را از آنسوی بامِ زندگی اش به زیرانداخته. بشرِغافل، آنچنان به فروبردنِ دنیای اطراف خود حریص است که زندگی را تنها در: به دنیا آمدن برای بلعیدن، معنا می کند. پیامبران الهی، خون دلها خوردند تا به این بشرِ سیری ناپذیر بفهمانند: درمیان بایست!
ما و شما به آدمیانی برمی خوریم که تا بیخِ مرگ، نه به مرگ می اندیشند و نه به زشتکاری های خود. اینان، آنچنان به تباه کردن زندگی خویش و به خراشیدن زندگی دیگران اصرار می ورزند که گویی تا جهان باقی است باقی اند. طوری که انگار نه تنها اختیار همه، که اختیار مرگ نیزبا آنان است. کسانی که به مرگ نمی اندیشند و خود را ابدی می پندارند و برای بلعیدنِ هرچه بیشتر، دست به دنده ی دنیا می برند، به کارهای مشابهی فرو می شوند: این جماعت، از تباه کردن حقوق مردم که نه، از تلف کردن خود مردم نیز پروا ندارند. مردم برای این جماعت، گوسفند و ابزار و سیاهی لشکرو پخمه و بدون حق اند. همه را به هرآنچه که خود می پسندند مشتاق می کنند. تشخیص فردیِ خود را برفرازِهرچه عقل و اندیشه ی جمعی است می نشانند. هرگز از بروز و ظهور تباهی های ناشی از خود محوری هایشان عبرت نمی گیرند. وحتی با برآمدنِ یک فاجعه، دامن برمی کشند که: نگفتم چنین مکنید؟! اینان برعقب ماندگی ها سرپوش می نهند. مردم را در شعار، ودر پوکیِ کارهای خود غلت می دهند. به هنگام شکست یا ورشکستگی، ملتمسانه دستِ دشمنی را که درخیال پرورانده اند می گیرند و می کشند و او را برای ترمیم کارهای خلافشان به رویارویی و ستیز می خوانند.
مباد آنچه از خصوصیت غافلان برشمردم، با حضرتِ خود مطابق فرمایید! نخیر، اینها که گفته آمد، به کسانی مربوط است که مستغرقِ دنیایند و هیچ به مرگ نمی اندیشند. ما و شما را اما از همان بدو کودکی، به مرگ اندیشی و ظلم گریزی و پاکدستی آموزش داده اند. پس این مشترکات را به دیگرانی وامی نهیم که با آموزه های ناب دینی ما نا آشنایند. با این همه، دوست دارم از باب دوستی، دست شما را بگیرم و جناب شما را به تماشای فردایی ببرم که عنقریب در کمین ما و شماست. می خواهم پرنده ی زیبای مرگ را بربام خانه ی حضرت شما بنشانم. می خواهم با چشم من به پایان کارِ این جهانی و آن جهانیِ خویش بنگرید. پس بربخیزید و دست مبارکتان را به من بدهید:
1 - به روزی بیاندیشید که گویندگانِ شبکه های رادیویی و تلویزیونیِ ما با صدای بغض آلود می گویند: ” انا لله وانا الیه راجعون”. به محض درپیچیدن این صدا، مردمان ما – از هرقشر و طایفه – مابقی سخنِ گویندگان را فهم می کنند. من دراین سفر، بنا ندارم شما را به تماشای سوز و آه و سیاهپوشیِ میلیون ها عزادار ایرانی ببرم. و یا به تماشای تشییع با شکوه پیکرتان. بل شما را به تماشای عبورِ شهاب گونِ خیالاتی می برم که با همان ” انا للهِ” اولیه، به ذهن بزرگانی چون آقایان مصباح یزدی و مکارم شیرازی و نوری همدانی و هاشمی شاهرودی و برادران لاریجانی و احتمالاً جناب جنّتی می دود. اینان از همین اکنون، ودرتجسم آن احتمال حتمی، خود را یکی از گزینه های رهبریِ بعد از شما می دانند. وحتماً هم به تأسی از جناب شما، خواهان اختیارات فراوانِ دوران طویلِ رهبری شمایند.
2 - اجازه بدهید پیش از تجسم مابقی داستان، صادقانه بگویم: من شخصاً حضرت شما را برای رهبری کشورمان از همه ی روحانیان وغیرروحانیانِ مصدرنشین، از روحانیانی چون مصباح یزدی و مهدوی کنی و جنتی و شیخ محمد یزدی وحتی ازهمه ی مراجع فعلی مناسب ترمی دانم. جناب شما از نگاه من، فردی هستید نطاق، اهل مطالعه، هنرشناس، هنردوست، اهل سیاست، شجاع، پرکار، زیرک، باهوش، پرحافظه، پیگیر، عالِم، و با خصوصیاتی اینچنین قابلِ اعتنا. با همه ی دارایی هایی که شما دارید و با هرآنچه که دیگران ندارند، حال و روز ما این است که می بینیم: ورشکسته وازهم گسسته. وای به روزی که مثلاً جناب آقای مصباح یزدی برسریر رهبریِ ما جلوس فرمایند. حال و روز ما با آن نگاه ویژه ای که ایشان به جایگاه ولی فقیه دارند و حتماً برای رهبری خویش به کمتر از اختیارات خودِ خدا نیزرضایت نمی دهند، تماشایی است. شاید به همین منظور بوده است که وی از سال ها پیش به این سوی، زیرکانه شاگردان خود را به هرکجای سپاه ( کانون قدرت و ثروت) تزریق فرموده اند. باورکنید تجسم این فردای هول انگیز، ما را به دعای شب و روز برای دوام عمرو بقای مستمرِ شما فرا بُرده است.
3 - درباره سپاه، خود بهتر از همه ی ما می دانید که بدنه اش پاک و شریف است و این بدنه ی پاک، به شدت از کارهای خلافی که آن جماعتِ رأس نشینِ سپاه بدان مشغولند، متنفر و منزجراست. وچون فضای داخلی سپاه از هر مجموعه ای بسته تر و خفه تر و خوفناکتر است، کسی را از بدنه ی سپاه، امکان شکایت و اعتراض نیست. پس هرکجا سخن از سپاه می گویم، غَرَضم همان رأس نشینان فربه از مال حرام است. جماعتی که برکوهی از پول و اسلحه خیمه بسته اند و به هیچ دستگاهی نیز پاسخگو نیستند. این تشکیلات سیری ناپذیری که شما به اسم سپاه آراسته اید و به هرکجای ما نفوذش داده اید، مگر به این سادگی ها در برابر رهبرآینده سرخم می کند؟
4 - بعد از وفات جناب شما، رأس نشینان سپاه، اجازه می دهند: خبرگان کهنسال به غوغای خویش فرو شوند و به هرکس که خود مشتاق اند، رأی بدهند. سپاه می داند: خروجی خبرگان باید از گذرگاهی بگذرد که او برای رهبر آینده تدارک دیده است. این گذرگاه، به اسلحه و به حساب بانکی سپاه ختم می شود. به فرض که خروجی خبرگان آقای مصباح باشد، یا آمیزه ای از آن چند نفری که برشمردم، آیا گمان شما براین است که سپاه در برابر اینان به اطاعت روی می بَرَد؟ هرگز. سپاه، رهبری آینده را – هرکس که باشد و هرکسانی که باشند – موم دست خود می خواهد. به همین خاطر، آقای مصباح یا شورای رهبری، بیش از خود شما به سپاه میدان که نه، باج خواهند داد تا رضایت او را برانگیزند و دل او را به دست آرند. فلاکت مردمان ما از همینجا بالا می گیرد. نیک بنگرید! آیا این همان سرنوشتی است که برای مردم ایران تدارک دیده اید؟
5 - وادیِ مرگ ، وادی جولانِ ارواح ما آدمیان است. همان عرصه ای که پرده های دنیاوی از پیشِ چشم ما مردگان پس می رود. ارواح مردگان، از بُعدهای محدود دنیا، به دنیای بدون بُعد برزخ و آخرت دخول می کنند. همان معرکه ای که به زمان و طول و عرض و ارتفاع محدود نیست. درآنجا مردگان ای بسا بتوانند به روزی بنگرند که به دنیا آمده اند، و یا به روزها و ماه هایی که به مرور رشد کرده اند، و یا آنجا که به کهنسالی و مرگی ناگهانی درافتاده اند. شاید بتوانند به فرداها نیز بنگرند. و نتیجه ی اعمال خود را برنسل های آینده تماشا کنند. پس گذشته و حال و آینده، پیش چشم ما مردگان است. موافقید آیا به چند صحنه از گذشته و آینده ی خویش بنگریم؟
6 - می بینم سربه سمتِ دویست سال آینده ی کشورمان گردانده اید و به بازی پرهیاهوی جمعی ازبچه های پا برهنه خیره مانده اید. می بینید که بازی می کنند. با دو توپ گِرد. دراین غوغای کودکانه آیا چیز خاصی توجهتان را جلب کرده؟ اگر مشتاق تماشای بازی این بچه های ژنده پوش هستید، من شما را به همین جا بازمی گردانم. فعلاً برویم. می خواهم با هم به گذشته بنگریم و چند برگ از دوران رهبری شما را ورق بزنیم.
7 – روزهای نخستِ رهبری شماست. امام خمینی آنچنان بستر مناسبی برای رهبری شما فراهم آورده است که همه ی گرایش های سیاسی کشور بی چون و چرا سربه اطاعتِ جناب شما دارند. همه از هرکجا به شما تبریک می گویند. و شما به تعارف، به همه می فرمایید که دل به رهبری ندارید و تنها به اسلام و عزت مسلمین می اندیشید. همه ی دنیا فهمیده است که شما حداقل تا پنج یا ده سال آینده رهبرید. اما این برای دوستان شما که رهبری شما را مادام العمر می خواهند کافی نیست. نگرانی آنان به این است که مبادا جماعتی به مجلس خبرگان دخول کنند و چشم به فردِ دیگری بگردانند و سخن از ضعف های احتمالی شما برانند. و یا بنا به دلایلی که قانونی است، رهبری شما را در پنج سال و ده سال بعد، پایان یافته تلقی کنند. دوستان شما دست بکار می شوند و داستان نظارت استصوابی را باب می کنند. تا داوطلبانِ ورود به مجلس خبرگان، تنها از آن دروازه بگذرند. دروازه ای که حتما رو به شخص شما گشوده می شود و رو به شما نیز بسته می گردد.
این از گذشته، حالا یک نگاهی به آینده بیاندازید. اگر شما به قانون تن می سپردید و فضا را برای حضوردیگران فراهم می آوردید، ایران و ایرانیان حال و روز بهتری می داشتند.می بینید؟ این ، ایران فروشکسته ای ست که شما با رهبریِ مادام العمرِ خود برآورده اید، وآن، ایران متعادلی ست که دیگران می توانستند برآورند اما شما و دوستانتان مانع شدید.
8 – از همان ابتدای رهبری، ترجیع بند سخنان شما، دشمنی با آمریکا بود. از این زاویه ای که ما مردگان ایستاده ایم، ذات هرسخن پیداست. می بینید که این دشمن دشمنی که شما درطول رهبری خویش فرمایش می فرمودید، بیش از آنکه به آمریکا و شرارت های آن مربوط باشد، به نیاز روانی یک جامعه ی جاهل و بیمار مربوط بود. شما به دشمنیِ با آمریکا نیاز داشتید. نه به آن خاطر که او مانع رشد مردم و شکوفایی کشورمان می شد. بل به این دلیل که ارتباط با او، ناتوانی ما وشما را برملا می کرد. واین ناتوانی، چه خوب که در سایه ی ” آمریکا نگذاشت وگرنه، تهاجم فرهنگی کرد وگرنه، اختلافات داخلی ما را مدیریت کرد وگرنه، همه را علیه ما شوراند وگرنه، اجازه نداد اسلام آنگونه که ما می خواهیم به صحنه آید وگرنه، دانشگاههای ما را ویران کرد وگرنه،….. به حاشیه افتد و دامان ما و شما را از بی کفایتی ها بدر ببرد.
9 – خوب بنگرید، شما درست به همان راهی رفتید که پادشاهان و حاکمان تاریخ به برکشیدن هواداران بی تدبیر، و برنشاندن آنان برسرمسئولیت ها اصرارمی ورزیدند. اغلب امامان جمعه و نمایندگان ومدیران و وزرای منصوب شما هیچ سخنی و هیچ خاصیتی نداشتند الا جانبداری بی چون و چرا از جناب شما. شما متعمدانه چشم از نخبگان و اندیشمندان و باسوادان و دلسوزان کشور بر گرداندید، و آن سوتراز نخبگی وشایستگی، کسانی را به نمایندگی برگزیدید که پایه های برقراری شما را استحکام بخشند. گرچه این منتخبان، پخمه و ناکارآمد و بی سواد و عبوس و ناشایست باشند و روز به روز نیز مردمان و مخاطبان را از حوالی ما و شما وانقلاب فراری دهند. از همین بالا به ایران تباه شده ای بنگرید که نمایندگان هوادار شما با دخالت های بی دلیل و ناشیانه ی خود برآورده اند. حالا سربگردانید و به ایران آبادی بنگرید که اگر نمایندگان شما، فهیم و هوشمند و نافذ و وطن دوست و کارشناس و کارآمد و مدیرو منتقد و معترض و صریح می بودند. می بینید اشتباه شما کجا بود؟ شما به آن کسی که چاپلوس وبی سواد و ناشی بود اما نماز و هواداری اش را به رخ می کشید، بهای فراوان دادید، و کسی را که کارآمد و فهیم و منصف و هوشمند بود اما بی نماز و منتقد، از گردونه ی حضور به دورانداختید و حتی کاری کردید که او آسیب ورنجِ غربت را برخود هموار سازد و به دیاری دور گریز کند.
10 – از همین بالا به ایرانیان مهاجری بنگرید که در دوره ی رهبری شما آواره ی جهان شدند. به سوز آنها و به نفرین ها و اشک های آنان خوب نگاه کنید. شما سالها بی تفاوت برجایگاه رهبری خود نشستید و تحقیر ایرانیان مهاجررا تماشا کردید. هرکشوری، آری هرکشوری، جانانه از حقوق مردمان مهاجر خود صیانت می کند. ما اما با احاله ی توهین ها و بی وطنی ها و ناسزاهای کیهانی به مهاجرانمان، به کشورهای میزبان خط دادیم که هرچه می توانند برایرانیانِ گریز کرده سخت بگیرند ومطمئن باشند که ما یک “چرا” از آنان نمی پرسیم.
شما دلیلِ باطنیِ این که ما چرا فضا را برای فرار آن همه ایرانی و بویژه برای ایرانیان متخصص وکاردان فراهم کردیم، وهمزمان، دلیل انزوای نخبگان و شایستگان داخلی را نیک می دانید: قامت ما کوتاه بود و سربلندان نباید در اطراف ما پرسه می زدند. والبته به این کوتاهی قامتمان، غوغایی از رنگ اسلامخواهی و اسلام گستری افشاندیم. که یعنی ما اگر برمردمان خود سخت می گیریم، غم اسلام داریم. و این که: مسلمانی، آدابی دارد. هرکه به این آداب مؤدّب نیست، فی امان الله. وهرچه توانستیم برسرمهاجرین خود کوفتیم که: آنان خواستار فاحشگی اند و ما را فاحشگی نیست. البته از همینجا می بینید که شخص شما بیش از دیگران از آمار فاحشگی های واقعی خبرداشتید. ازاعتیاد و مصرف مشروبات الکلی و تن فروشی دخترکان، تا هرزگی های پنهان و آشکارمسئولان طراز اول و طرازچندم کشور. نیز می بینید که این آسیبِ هول انگیز، هیچ به دخالتِ آن دشمنی که پای ثابت شعارهای شما بود، ربط ندارد. حالا سربه اینسوی بگردانید. و به ایران آباد و پویا و رشد یافته ای بنگرید که ما اگر به متخصصان و مهاجران فهیم و وطن دوستمان بها می دادیم، بدان دست می یافتیم. می بینید این ایران چه سرفراز و خواستنی است؟ حالا نگاهی به ایرانی بیاندازد که شما با داستان خودی و ناخودیِ خود برآوردید.
11 – به چه می نگرید؟ به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش؟ به آنان سرخواهیم زد. فعلاً سری به سلول های انفرادی دوران رهبری شما بزنیم. می بینید؟ عده ای به هردلیل اینجا زندانی اند و در خود مچاله شده اند. من پیش از این نیز در باره ی ماموران وزارت اطلاعات با شما سخن گفته بودم. این که: عمده ی کارکنان این دستگاه، مثل سپاه، درستکار و زحمت کشند. اما قلیلی که اختیار کلی این دستگاه با آنان است، پلید و نفرت انگیز و هیولایند. وشما آقا جان از هیولا بودن این ماموران خبرداشتید. ومی دانستید که آنان با متهمین چه می کنند و چگونه آن اسلام گمشده را در این تنگناهای بلاتکلیفی به صحنه می آورند. وقتی حفظ نظام را از اوجب واجبات دانستیم، بدیهی است که تفسیر این وجوب، درهراداره و دستگاهی به معنی مستقلی می انجامد. اگر موافق باشید به یکی دوتا از این حفظ نظام ها سربزنیم تا بدانیم هیولاهای وزارت اطلاعات با متهمین چه می کنند. نه نه، قصد من سرزدن به این سلول نیست. بگذارید این چهارهیولا کار خود را بکنند.آنان با فرو کردن کله ی “حمزه کرمی” به داخل کاسه ی مستراح، مشغول حفظ نظام اند. مزاحم کارشان نشویم. در سلول مجاورنیز برادران برای حفظ نظام و برای به زانو درآوردن یکی از رقبای سیاسی شما، فیلمی را که مخفیانه از اتاق خواب او گرفته اند نشانش می دهند و او را به انتشار آن فیلم تهدید می کنند. برویم آقا جان، من هم مثل شما دارد حالم بهم می خورد.
12 – متهم یک دختر جوان است. دانشجوست. او را با چشمان بسته به سلول کوچک بازجویی می برند و بریک صندلی رو به کنج دیوار می نشانند. کمی بعد جناب بازجو داخل می شود. دختر جوان به احترام او نیم خیز می شود. بازجو با لفظِ ” بنشین پتیاره” او را برجای خود می نشاند. دختر جوان یکی دو پرسش بازجو را با احترام پاسخ می گوید. بازجو با این عتاب که: ” با من لفظ قلم صحبت نکن سلیطه “، عمق شخصیت خود را به دختر جوان می شناساند. اتهام دختر چیست؟ اعتراض دانشجویی در دانشگاه. پس چرا مرد بازجو راجع به اولین تجربه ی جنسیِ دختر می پرسد؟ این یک شگرد همیشگی است، با دو خروجیِ پُرفایده. شگردی که هم به شکستن شخصیتِ متهم می انجامد، وهم برای فرد بازجو حال وهوایی فراهم می کند. دختر با شرم انکار می کند. اما فحش رکیک مرد بازجو، لرزه براندام دختر می نشاند.
پس چرا رو برگرداندید آقا جان؟ خوب نگاه کنید. اینها گوشه های کوچکی از روالِ جاریِ دستگاه اطلاعاتی ما و شما بوده است. ای امان از کنج ها و گوشه هایی که هیچ صدایی و هیچ نشانی از آنها به ما نرسید و کسی از هول و هراس و سوهانی که به روان متهمین کشیده می شد، خبر نگرفت. چاره ای نیست. باید به پرسش این هیولا پاسخ گفت. بله، یکبار بوده. بگو! چه بگویم؟ ریز به ریزآن تجربه را برای من شرح بده! چرا ریز به ریز؟ من که گفتم یکبار بوده. حرف زیادی نزن هرجاییِ کثیف! باشد، می گویم. پسری بود…. دختر می گرید. هیولا لگدی به صندلی او می زند. دختر که سخت دلتنگ آغوش گرم مادر و مهربانی های تمام نشدنی پدر است، می لرزد. صدای محزون اما شوخ پدر به جانش می دود: ” آهای مردم، مواظب باشید، این دخترمن خیلی شکننده است. نازک تر از گل به او نگویید. من او را لای زرورق بزرگ کرده ام”. باشد، می گویم. رفتیم یه جای خلوت و ….
درآن سلول کوچک، هیولا از شنیدن و تجسمِ جزییاتِ اولین تجربه ی جنسی دختر، سخت کیفور است. و دختر، خیسِ شرم. چه می گویم؟ جنازه ای است که نیم نفسی با اوست. این بازجویی هفت ساعت به درازا می انجامد. شش ساعت آن، ذکر جزء به جزءِ همان اولین تجربه است. هشت ماه بعد که دختر از زندان آزاد می شود، پیر شده است. خودتان می بینید که آقا جان!
13 - حالا با هم به سلولی برویم که خود من – محمد نوری زاد- با چشمانی بسته، گرفتار هیولای دیگری هستم. این هیولا بعد از ضرب و شتم و باریدن ناسزا بر من و برتک تک اعضای خانواده ام، به فهرستی اشاره می کند که درآن، به بریدگانِ از سیدعلی اشاره شده. هیولا با صدای نکره اش می گوید: فهرست من می گوید: هرکه با سیدعلی درافتاده، خانواده اش، وخودش، بلحاظ اخلاقی از دست رفته اند. ومی گوید: عمده ی این آدمها از اصلاح طلبان هستند. وادامه می دهد: اسم تورا هم به این فهرست اضافه کرده ام. خانواده ی تو هم از دست رفته. این از خودت، آن از زنت، آن از دخترانت، آن هم از پسرانت. این خانواده است که تو داری؟ می گویم: من هم یک چند نفری سراغ دارم که اوضاع خانواده شان به هم ریخته. ببین آیا آنها نیزبا سیدعلی مشکل داشته اند؟ می غرّد که: بگو! می گویم: جناب آدم و حوا. دوپسرداشتند. یکی زد دیگری را کشت. ببین اینها با سیدعلی مشکل نداشته اند؟ یا جناب نوح(ع)، که درقرآن، هم زنش هم پسرش بدنام اند. ببین جناب نوح هم با سیدعلی مشکل داشته؟ یا جناب لوط. که اسم زنش در قرآن بد دررفته. اوچه؟ اوهم با سیدعلی مشکل داشته؟ یا پیامبرخودمان. که همسرش درجنگ جمل حضوریافت. یا امام حسن(ع). که با زهرهمسرش به شهادت رسید. یا این اواخر، خود امام خمینی که نوه اش را تبعید کرد. یا آقایان طالقانی و گیلانی و مشکینی و جنتی و خود حضرت آقا که شوهر خواهرش به عراق پناهنده شد؟ اینها همه با سیدعلی مشکل داشتند؟
14 – گرایش های سیاسی، گاه با اعتراض می آمیزند. این یک واقعیت است. و نیزکاملاً قانونی. اما می بینید که در اتاق آقای رییس، سخن از“خفه کردنِ اعتراض در نطفه” است. دراین اتاق، اسم چند نفر برای سربریدن، واسم عده ای برای مفتضح شدن برسرزبان است. مأمورانی که برای سربریدن عجله دارند، با شتاب برای انجام تکلیف الهی خویش بیرون می دوند. حالا مانده اسم یکی از سیاسیون معترض. آقای رییس می گوید: می خواهم آنچنان زهر چشمی از او بگیرید که تا فیها خالدونش نفوذ کند. آقای معاون به او اطمینان می دهد: یک فیها خالدونی نشانش بدهم که در داستانها بنویسند. چگونه؟ دونفر ازلُمپن های اداره را خبرمی کنند. فلانی را می شناسید؟ بله، خوب هم می شناسیم. می خواهم ساعت دو نیمه شب، بروید بالای سرش. حالا چرا دو نصف شب؟ اینجوری بهتربه فیها خالدونش اثر می کند. چشم. دو نصف شب می رویم بالا سرش. از بغل زنش او را می کشید بیرون و جلوی زن وبچه اش می تپانید داخل گونی و می آوریدش اینجا! ای بچشم. ساعت دو نیمه شب است. بی سروصدا داخل می شوند. مرد سیاسی، در کنار همسرش خفته است. دستی با شتاب لحاف را پس می زند. زن بیدار می شود. دو مرد قلچماق، گونی را برسر مرد سیاسی می کشند. زن جیغ می کشد اما به سیلی یکی از لُمپنان به گوشه ای پرتاب می شود. بچه ها وحشت زده سرمی رسند. مرد لُمپن و همکار قلچماقش با نگاهی به زن و بچه ها که مثل بید می لرزند گونی به دوش بیرون می روند. به همین سادگی! می بینید آقا جان؟ یک پرسش!؟ در دوران رهبری شما، چه تعداد از این گونی ها پُرو خالی شده باشد خوب است؟ باز که به سمت آینده و به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش سرچرخاندید!
15 – آقا جان، دراین صحنه ها که می بینید، پاسداران و برادران مشغول دزدی اند. پاسداران از اسکله ها و مناقصه ها و سهام مخابرات و معادن و هزار فرصت اختصاصی، وبرادران هم به سهم خود از هرکجا. اینجا که می بینید خانه ی متهمان سیاسی و غیر سیاسی است. دراین صحنه ها، هم دزدانِ اداره ی اطلاعات سپاه و هم دزدان وزارت اطلاعات، وسایل مردم را از خانه هایشان برداشته اند ومی برند. اینجا هم خانه ی خود من است که برادران و سپاهیان مشغول دزدی از خانه ام هستند.
کاش دست وزیر اطلاعات ودست آقای طائب را می گرفتید و با هر سخن، یک به یک انگشتانشان را خم می کردید و چشم در چشمشان می فرمودید: آقایان، یک این که دزدی با هرعنوان و باهرنیت، حتی برای حفظ نظام، دزدی است. وچی؟ فعلی است حرام. دو این که وسایل نوری زاد و دیگران را دوسال است برداشته اید و برده اید، چرا به آنها برنمی گردانید؟ ای شماهایی که اسم سیدعلی از دهان و زبانتان نمی افتد، اگربه آبروی خود بها نمی دهید، به فکر آبروی من باشید. سه این که: این کامپیوترها، یک قطعه ای دارند که کارحافظه را انجام می دهد. درعرضِ یک ساعت می شود همه ی حافظه ها را به یک جای دیگر منتقل کرد و اصل دستگاه را به صاحبش برگرداند. شماها که زیروبالای این حافظه ها را روبیده اید، پس چرا به اسم سیدعلی، آبروی سیدعلی را می برید. چهار این که: شما وقتی اموال مردم را به امانت می برید و برنمی گردانید و یک جوری که خودتان بهترمی دانید آنها را بالا می کشید، به دزدان دیگرمی فهمانید که: اینجا جمهوری اسلامی است و می شود با صدای بلند عربده کشید: گور پدرمردم و اموال مردم. پنج: آقایان، اگر هم بنای دزدیدن دارید و نمی توانید جلوی این خصلت متداولتان را بگیرید، حفظ آبروی مرا بکنید. مثل همین کاری که سران سپاه می کنند، بروید آن گوشه و کنارها تا کسی شما را در حال دزدی نبیند.
مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران از وقوع 12 رشته زلزله در کشور خبر داد.
از صبح جمعه 18 آذر 13 رشته زلزله در نقاط مختلف کشور رخ داد که اولین زلزله در ساعت 11 دقیقه بامداد در اسفراین استان خراسان شمالی و آخرین زلزله در ساعت 13:49 در لامرد استان فارس روی داد.
این رشته زلزلهها به ترتیب در اسفراین خراسان شمالی با 2.6 ریشتر، اسفراین خراسان شمالی 2.6 ریشتر، آرادان سمنان 3.3 ریشتر، رودهن تهران 3.1ریشتر، بندرمقام هرمزگان 3.8 ریشتر، گاوبندی هرمزگان 4.9 ریشتر، گاوبندی هرمزگان 3.4 ریشتر، اشکنان فارس 3.2 ریشتر، گاوبندی هرمزگان 3.4 ریشتر، گاوبندی هرمزگان 3.9 ریشتر، بهاباد یزد 2.5 ریشتر و لامرد فارس 3.1 ریشتر روی داده است.
مسئولان امداد و نجات اعلام کردهاند که این رشته زلزلههای امروز خسارات جانی و مالی نداشته است.
براساس این گزارش، یک کارشناس زلزلهشناسی در مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران از طبیعی بودن زلزله به وقوع پیوسته در منطقه رودهن در حوالی شهر تهران خبر داد و گفت: در این چند روز گذشته بزرگترین زلزله گزارش شده تنها زلزله صبح امروز بود و هیچ نشانهای از فعال شدن گسل و خط زلزله در این مناطق و در حوالی تهران حکایت نمیکند.
وی افزود: در دو روز گذشته بزرگترین زلزلههای گزارش شده بیشتر مربوط به حوالی گاوبندی در استان هرمزگان و اسفراین با شدت 4.5 و 4.9 ریشتر گزارش شده است.
این کارشناس زلزلهشناسی ادامه داد: روزانه متوسط بین ۳۰ تا ۵۰ زلزله در کشورمان به وقوع میپیوندد. زلزلههایی که گزارش میشوند غالباً بالای ۳ ریشتر هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر