
ندای سبز آزادی - ایمان مصطفوی: ابوالفضل قدیانی، یکی از مسن ترین زندانیان جنبش سبز در حالی که دوران محکومیت یک ساله خود را به پایان می رساند با حکم غیرقانونی جدید سه سال زندان به اتهام “توهین به رهبری” مواجه شد.
قدیانی که از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران و از زندانیان سیاسی و شکنجه شدگان رژیم شاه است پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به رهبری و احمدی نژاد به یک سال حبس محکوم شد.
دو هفته پیش این فعال سیاسی آزاده در نامه ای از درون زندان اوین خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، نوشت: «امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت می کند، نمی توان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد. و از همین بابت است که اینک از زندان اوین این فریاد را بر می آورم.»
قدیانی، «آقای خامنه ای» را خطاب قرار داد و افزود: «اعمال استبدادی و خودکامگی از سوی جنابعالی، نظام بر آمده از انقلاب اسلامی را به فرسودگی و آستانه فروپاشی کشانده است، اگر در پی راه و علاج هستید چاره کار در تغییرساختار ریاستی به پارلمانی و یا تغییرات صوری دگر نیست، بلکه علاج کار در این کشور در آن است که جنابعالی از این قدرت دست کشیده، عشق به قدرت را از دل بیرون کنید و از سرراه این ملت مظلوم و جمهوری اسلامی کنار روید.»
با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات نمایشی مجلس نهم با خانم زهرا رحیمی، همسر ابوالفضل قدیانی که خود از مبارزان سیاسی دوران ستمشاهی بوده در خصوص فضای سیاسی این روزهای ایران به گفتوگو پرداختیم.
متن کامل مصاحبه با خانم رحیمی در پی می آید:

خانم رحیمی در ابتدا بفرمایید وضعیت روحی و جسمی آقای قدیانی چطور است؟
حال روحی ایشان که بسیار عالیست، اما از نظر جسمانی مشکلات زیادی دارند. پا درد شدید و نیز مشکل قلبی؛ که روزانه باید مقدار زیادی قرص مصرف کنند. خلاصه شرایط جسمی خوبی ندارند...
آقای قدیانی نامه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از داخل زندان نوشته اند و از شرایط کنونی حاکم بر جامعه انتقاد کردند، انگیزه ایشان از نوشتن این نامه چه بود؟
آقای قدیانی نسبت به وضع کشور احساس مسئولیت می کنند که این نامه را نوشته اند؛ چرا که به آن آرمانهایی که در اول انقلاب می خواستند نرسیده اند در این مقطع این نامه را نوشتند؛ انتظار خود من هم همین بوده است. این نامه شاید یک یادآوری باشد که چه چیزهایی می خواستیم که به آن نرسیدیم.
مطالبات و آرمانهای شما دقیقا چه بود؟
آن دوران آزادی اجتماعی بود اما آزادی سیاسی، آزادی بیان و آزادی انتخابات نبود و ما به دنبال اینها بودیم. اگرچه شاید آن زمان زیاد معنای دموکراسی را نمی فهمیدیم (البته من خودم را می گویم؛ من خودم زیاد معنای دموکراسی را متوجه نمی شدم) اما بدنبال مدینه فاضله ای بودیم که آزادی انسانها و برابری حقوق انسانها و عدالت در آن برقرار و حاکم شود.
فکر می کنید چرا حکومت تا این حد از آزادی آقای قدیانی و امثال ایشان واهمه دارد ؟
این اقدامات نه تنها بر آقای قدیانی بلکه بر زندانیان سیاسی دیگر نیز هیچ اثری ندارد. مثلا نامه هایی که زندانیان سیاسی از داخل زندان می دهند، نتیجه بی اثر بودن این اقدامات است. به نظر من بهترین راه این است که به انتقادهای دلسوزانه آنها گوش دهند و خیر و صلاح حاکمیت و صاحبان قدرت در آن است. یقینا طبق سنت الهی دست خدا با جماعت است. تمام زندانیان سیاسی که بعد از انتخابات سال ۸۸ دستگیر شدند و خانواده هایشان را می شناسم چیزی جز خیر و صلاح این مملکت را نمی خواهند. به نظر من حتی تک تک افراد درون حاکمیت را دوست دارند که آنها را نصیحت می کنند، تذکر می دهند و انتقاد می کنند. این زندانیان سیاسی اگر آزاد باشند نه تنها ضرری متوجه حاکمیت نیست بلکه راه اعتدال را باز می شود و راه افراط و خشونت بسته.
خود شما در سالهای پیش از انقلاب بعنوان یکی از مبارزان انقلابی همیشه در صحنه های سیاسی حضور داشتید و در این مسیر هزینه هم دادید و به زندان رفتید. الان که سه دهه از انقلاب می گذرد باز به جایی رسیدید که باید مبارزه کنید. به نظر شما چه شد که انقلاب از مسیر اصلی خود خارج و به این نقطه رسیده است که صاحبان اصلی آن اینک در زندان بسر می برند؟
بی اعتمادی به مردم ایران و «خودی و غیرخودی» کردن آنها موجب ایجاد شکاف شد. به بعضی ها که خودی بودند همه چیز را سپردند، بهجای اینکه شایسته سالاری مد نظر باشد؛ و در مقابل، منتقدین را به زندان انداختند.
برای بازگشت به مسیر اصلی و همان آرمانهای انقلاب چه باید کرد؟
به نظر من هنوز دیر نشده و راه آن، اجرای کامل قانون است. همه شهروندان باید در برابر قانون یکسان باشند و قانون بطور کامل و صحیح پیاده و اجرا شود. به ملت ایران و حق و حقوق آنها احترام گذاشته شود. ما می توانیم؛ مطمئن هستم که می توانیم. من وقتی نامه های آقای نوری زاد را می خوانم می بینم که واقعا از سر دلسوزی است و یا نامه های دیگر زندانیان سیاسی همه از سر دلسوزی است. ما اگر بازگردیم به اینکه افراد جامعه، شهروند درجه یک باشند و در برابر قانون برابر باشند حتما همه چیز اصلاح می شود. مردم ما مردم بسیار خوبی هستند. همانطور که آقای خاتمی هم گفتند اگر قدمی برداشته شود حتما به این قدمها احترام گذاشته می شود، هر قدمی که در جهت مردم و احترام به آنها برداشته شود با تمام مشکلات و مسائلی که تا الان بوجود آمده اما همه چیز درست می شود. ببنید چه زیباست وقتی می بینیم مادر شهدای ما می گویند خون بهای بچه های ما آزادی زندانیان سیاسی باشد. هنوز دیر نشده که به اینها احترام گذاشته شود، از آسیب دیدگان دلجویی شود.
پس شما فکر می کنید هنوز می توان به اصلاحات باور داشت ؟
خود من شخصا فکر می کنم ما باید تا آنجایی که بتوانیم در جهت اصلاحات قدم بر داریم. بهترین راه همین اصلاحات است. آرزوی قلبی ما همین اصلاحات و اعتدال است و بر روی همین خواسته پافشاری می کنیم. هنوز امیدواریم درها به روی اصلاحات بسته نشود و دیدگاه ها به سمتی نرود که دیگر اصلاحات بی فایده جلوه گر شود.
کمتر از دو ماه به زمان انتخابات مجلس باقی نمانده و چهره های اصلاح طلب و رهبران جنبش مردم را به عدم شرکت در انتخابات دعوت کردند. شما در این انتخابات شرکت خواهید کرد؟
اگر انتخابات به شکل آزاد و سالم برگزار شود چرا شرکت نکنیم؟ ما در انتخاباتی که آزاد بود همیشه شرکت می کردیم اما این بار با توجه به اینکه شرایط لازم برای حضور در انتخابات نیست مسئله فرق می کند؛ اگر چه معتقدم هنوز دیر نشده است. هنوز می شود زمان انتخابات را به تعویق انداخت و زندانیان سیاسی را آزاد کرد و شروطی را که آقای خاتمی ذکر کردند انجام داد؛ شروطی که کف خواسته های اصلاح طلبان است. ببنید آن شور و شوقی که در انتخابات سال ۸۸ در مردم ایجاد شد برای این بود که احساس کردند به آنها اهمیت و ارزش داده شده است و بخاطر همین در صحنه حضور پیدا کردند. الان هم واقعا اگر اراده ای باشد دیر نشده است.
علی مزروعی
ما ایرانیان چقدر اهل مطالعه و تامل و تفکر هستیم؟ و آیا اینکه گفته می شود « حافظه تاریخی » مان ضعیف است درست می باشد؟ در پاسخ به سئوال اول البته جواب دقیقی نمی توان داد اما برخی افراد صاحبنظر در این باره میزان سرانه مطالعه ایرانیان را در حدود 20 دقیقه تا حداکثر یکساعت می دانند و این با نظر گرفتن مطالعه کتابهای درسی از ابتدایی تا دانشگاه است! شاهد براین میزان سرانه مطالعه هم تیراژ کتابهای منتشره در هرسال بخصوص کتابهای تالیفی برای اولین بار است یا تعداد مراجعان به کتابخانه های عمومی، و یا تعداد تیراژ روزانه روزنامه ها، حال اگر حاکم بودن سانسور و ممیزی را هم براین اوضاع بیفزائید بخوبی وضعیت اسف بار جامعه ما به لحاظ سطح دانش عمومی و توزیع علم نمایان می شود. البته این به معنای نبودن افراد عالم و دانشمند و متخصص در جامعه ما نیست بلکه بدلیل بیعلاقگی قاطبه ایرانیان به مطالعه شاهد نوعی شکاف عمیق در توزیع دانایی هستیم که پهلو به پهلوی توزیع درآمد می زند، و البته برداشت من این است که وضعیت توزیع دانایی در جامعه ما از توزیع درآمد هم بدتر است، و درصد افرادی که روزانه حداقل 4 ساعت وقت خود را به مطالعه اختصاص دهند به یک درصد جمعیت کشور نمی رسد!
با توجه به آنچه آمد تقریبا پاسخ سئوال دوم روشن است و آن اینکه این گزاره که ایرانیان « حافظه تاریخی » ضعیفی دارند یا ندارند تا حد زیادی درست است. نمونه خیلی روشنش اینکه غالب ما ایرانیان و تا آنجا که من دنبال کرده ام غالب نسل جوان از تاریخ گذشته ایران آگاهی دقیقی ندارند، و منظورم از تاریخ هم نه گذشته های دور بلکه تاریخ معاصر و همین نزدیکی هاست، ومتاسفانه همین باعث شده است که هرنسلی در کشور ما دنبال انقلاب کردن باشد و تکرار اشتباهات گذشته! و بدتر از آن اینکه برخی بدنبال رجعت به گذشته و بازگراندن سلطنت مشروطه؟ نمی دانم این دومی ها فکر می کنند ملتی که با یک انقلاب رژیم سلطنتی پهلوی را بالا آورده است دوباره آنرا بلع خواهد کرد؟ بنظرم برآنها که از حاکمیت رژیم سلطنتی پهلوی بهره های مادی و منزلتی بسیار برده و با رخداد انقلاب اسلامی مجبور به ترک ایران شدند، و ایضا آنهایی که در سال های پس از انقلاب بر سر سفره غارت شده از ملت ایران توسط پهلوی ها نشسته اند سلطنت طلب بودن طبیعی است اما تعجب از برخی افراد است که حتی در حد خواندن " یادداشت های علم " ، که خود کارگزار و غلام خانه زاد و وزیر دربار پهلوی بوده است، وقت و حوصله نداشته اند اما حالا بازیخورده سلطنت طلب ها شده اند. اگراینها حافظه تاریخی داشتند بخوبی در می یافتند که روی کارآمدن رضاخان از طریق کودتا بوده و خلع سلطنت قاجاریه و تصاحب آن توسط رضاخان از بنیاد خلاف قانون اساسی مشروطه و فاقد مشروعیت مردمی بوده است، و البته طی این مسیرهم جز با حمایت انگلیس در آندوران میسر نبوده است. در این باره خواندن جلد چهارم کتاب " حیات یحیی " که خود از هواداران رضاخان بوده، کفایت می کند. در مورد به تخت نشستن پسرش نیز ایضا، و اینکه سرانجام این کودتای انگلیسی-آمریکایی 28 مرداد 1332 بود که به حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری و ظالمانه او تحکیم بخشید و ایران را از بهترین سال های رشد و توسعه اش محروم کرد تا جائیکه جان مردم از ظلم و استبداد بسر آمد و انقلاب کردند و پس از دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی را بالا آوردند و نظام جمهوری اسلامی را خواهان شدند. اینکه متاسفانه این هدف تحقق نیافته دلیل آن نمی شود که برخی به تطهیر و طرح رژیم استبدادی و فاسد پهلوی بپردازند مگر بدلیل همان میزان اندک سرانه مطالعه و ضعف حافظه تاریخی! برای اینکه دریافت شود رضاخان چگونه بر سرکارآمد؟ و چگونه رفتار کرد؟ پیشتردر نوشته " ایران را پایش کنیم " به شگردهایی که وی برای سرکوب مخالفان خود و جلب عوام در پیش گرفت اشاره کردم اما در این مقال می خواهم به موضوعی دیگر بپردازم که در ساختار سیاسی قدرت و تاریخ کشور ما گویا داستان مکرر است و معلوم نیست که کی می خواهد این داستان به پایان رسد؟ و خوشمزه اینکه برخی می خواهند به این خاندان و سلطنت بازگردند!
پس از کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان قزاق با دریافتی که از وضعیت کشور و نقش قدرتهای خارجی بخصوص انگلیس در ایران داشت راه قبضه کردن کامل قدرت را درپیش گرفت. " یحیی دولت آبادی " که خاطرات خود از ایندوران را در جلد چهارم کتابش روایت کرده است می نویسد پس از اینکه رضاخان ریاست دولت نظامی را بدست گرفت و اکثریت مجلس پنجم را از نمایندگان فرمانبرش پر کرد و با عملکردش توانسته بود نظر غالب تجدد خواهان و منورالفکران از جمله امثال دولت آبادی را بسوی خود جلب کند حال می خواست که با خلع سلطنت قاجاریه خود بر تخت نشیند و تاج جم بر سر گذارد و در اینراه طبعا هودارانش در پی کمک به او بودند. در این خاطرات آمده:
" در این احوال روزی یکی از تجار تجددخواه که مدتی در خارجه بوده است و اکنون در تهران میان تجار عنوانی دارد و با سردار سپه نیز بی ربط نمیباشد نزد نگارنده آمده برای سردار سپه دلسوزی مینماید که این شخص می خواهد خدمتی بوطنش کرده باشد اما دشمنانش برای او اسباب چینی می کنند و حواس اورا پریشان نموده اند کارش محکم نیست شاید از میان برود و جای افسوس است که بزودی نتوانیم مرد با عزم و اراده ئی مانند او بدست بیاوریم چه میشد که رجال مهم مملکت با او همخیال شده و اورا تنها نمیگذاردند تا میتوانست با اطمینان خاطر قدمی برداشته کاری از پیش ببرد.
گفتم سردار سپه باید یک مجلس مشاوره خصوصی داشته باشد و با مشورت کار بکند گفت اشخاصی را که برای اینکار مناسب میدانید نام ببرید و صورتی نوشته شود من اورا حاضر میکنم از میان آن صورت عده ئی را انتخاب کرده یک حوزه شوروی برای خود تشکیل بدهد نگارنده نام پانزده نفر از رجال دولت را نوشته باو می دهد و بعد از دو روز از طرف سردار سپه بطور خصوصی هشت نفر از آن اشخاص بخانه او دعوت می شوند و این عادت اوست که هر تصمیمی گرفت فورا انجام میدهد. شش نفر از این هشت نفر را از میان منفردین از نمایندگان مجلس انتخاب میکند بشرح ذیل: میرزا حسن خان مستوفی الممالک – میرزا حسن خان مشیرالدوله – دکتر محمد خان مصدق السلطنه – آقا سیدحسن تقی زاده – میرزا حسین خان علاء و نگارنده، دونفر را هم از رجال دولت خارج از مجلس براین شش نفر می افزاید و آنها مهدیقلیخان هدایت مخبرالسلطنه و میرزا محمد علیخان فروغی ذکاء الملک هستند.
سردار سپه در مجلس اول نطق متینی میکند در لزوم خاتمه دادن باوضاع ناهنجار گذشته و شروع باصلاحات اساسی و تقاضا میکند با این جمع جلسه های مرتبی داشته باشد و هرچه میکند با شور آنها بکند تا برای کسی جای نگرانی نباشد که کارهای او بر وفق صلاح مملکت است.
این مجلس هرچند روز یکمرتبه در خانه یکی از اعضاء شبانه منعقد میشود و چند ساعت طول می کشد و هرکجا باشد سردار سپه در آنجا حاضر میگردد و درکارهای جاری صحبت میدارد مخصوصا در امور مالی و اقتصادی و گاهی هم در آخر شبها در منزل خودش منعقد میگردد و پیشخدمتان و درباریان فردفرد اعضا را میشناسند.
سردار سپه از این اجتماع خصوصی اظهار مسرت میکند اعضای حوزه هم خوشحال هستند که سردار سپه حاضر شده است با مشورت آنها کار بکند و بعضی از آنها که ببقای سلطنت در خانواده قجر علاقمند هستند تصور میکنند این مجلس خواهد توانست سرداز سپه را از خیال ربودن تخت و تاج قاجاریه باز دارد.(صص324-325)
"...سردار سپه در این مجلس خود را گرفته شاه دستوری بگفته عوام صحبت میدارد چونکه اطمینان یافته است فردا مقام او ثابت خواهد شد و نگرانیها بر طرف میشود و بمقصود نزدیک میگردد سردار سپه در این مجلس راجع بواقعه آنروز و رفتن ما در اثر احضار ولیعهد بدربار یک کلمه هم صحبت نمی دارد بلکه بمحض نشستن و از صاحبخانه احوالپرسی کردن رو بحاضرین کرده میگوید انگلیسیان چند مطلب از ما میخواهند که مدتی طول کشیده است و تکلیف تعیین نشده است اخیرا در موضوع مبلغی که بابت مخارج پلیس جنوب مطالبه میکنند وزیر مختار آنها که از لندن برگشته است آنجا اقدام کرده نصف این مبلغ را صرفنظر کرده اند و این همراهی است که شده حالا باید نصف دیگر را داد و محل پرداخت آن یا از نفت جنوب یا از گمرکهای بنادر خواهد بود این مطلب را بطور مسلم می گوید و نمیگذارد کسی در این باب خرفی بزند.
سردار سپه از روی روحیات نظامی حرفها را صریح و باصطلاح عوام پوست کنده میزند چنانکه در یکی از جلسه های مجلس مشاوره خصوصی که در خانه دکتر مصدق السلطنه منعقد بود از وطنپرستی صحبت بمیان آمد اوگفت مثلا مرا انگلیسیان سرکار آوردند اما وقتی آمدم بوطنم خدمت کردم خلاصه در آخر این مجلس نگارنده نام شخصی از نمایندگان را میبرد که اگر صلاح باشد اوهم عضو این مجلس بشود سردار سپه میگوید حالا که دیگر کار این مجلس بآخر رسیده است و باین بیان میفهماند که کار مشاوره خصوصی بپایان رسید چنانکه بعد از این جلسه دیگر جلسه ئی منعقد نمیشود." (صص 342-343)
خوب حالا ببینیم که پس از به تخت سلطنت نشستن رضاخان وضع این هشت نفر مشاوران خصوصی که او را در راه رسیدن به قدرت یاری کردند، چه شد:
• دکتر محمد خان مصدق السلطنه : او بدلیل اینکه به سلطنت رسیدن رضاخان را در مجلس خلاف قانون اساسی دانست از انتخاب شدن در مجلس هفتم محروم شد و با فرمان رضا شاه به مزرعه و ملک شخصی اش در احمدآباد تبعید شد و تا زمانی که رضاشاه به فرمان انگلیسی ها از ایران خارج شد در تبعید بود.
• میرزا یحیی دولت آبادی : وی ترجیح داد در سال 1307 از ایران خارج شود و پس از نه سال اقامت در خارج به ایران بازگشت اما دیگر در هیچ کار سیاسی وارد نشد و سرانجام در سال 1318 دار فانی را وداع گفت.
• میرزا محمد علیخان فروغی ذکاء الملک : او که بهمراه تیمورتاش جزء حواریون رشاضاه بود و به هنگام تاجگذاری وی در این باره نوشته اند« میزان احترام و ارادت رضاشاه به شرکتکنندگان در جایگاه آنان در مراسم مشهود بود. تیمورتاش و فروغی در یک کالسکه سوار بودند. رضاشاه، پیش از تاجگذاری [نشان درجه اول تاج، یعنی] بزرگترین نشان افتخار کشور [را] به این دو داده بود».[۲۴] خطابه مراسم تاجگذاری ـ که فروغی آن را خواند ـ که به ستایش ایران باستان و تاریخ شاهنشاهی ایران میپرداخت، زان پس فروغی در مقام وزارت و سفارت در خدمت رژیم بود تا اینکه با عزل و مرگ تیمورتاش، نقش فروغی در امور اجرایی کشور پر رنگتر شد. در ۲۹ شهریور ۱۳۱۲، با فرمانی از سوی رضاشاه، مخبرالسلطنه هدایت مجبور به استعفا شد و فروغی، با حفظ مسئولیت دروزارت امورخارجه، کابینه جدید را تشکیل داد. در دومین دوره رئیسالوزرایی فروغی که تا آذر ۱۳۱۴ ادامه یافت، تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه، سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ فروغی و محمدولی اسدی نایبالتولیه آستان قدس و پدر داماد فروغی به دستور رضاشاه به کام مرگ رفتند. فروغی پس از واقعه مسجد گوهرشاد مشهد، به خاطر وساطت از محمدولی اسدی عزل و تا شهریور ۱۳۲۰ خانهنشین شد. اما رضاشاه پیش از خروج از کشور ناچار از رجوع به او برای قبولی پست ریاست دولت شد تا از طریق او بتواند سلطنت پسرش را ابقا کند.
• میرزا حسن خان مشیرالدوله (پیرنیا) : او که فرد ملی و خوشنامی بود پس از سلطنت رضاشاه ترجیح داد از نمایندگی مجلس و کارهای دیوانی کناره گیرد و خانه نشین شد و در سال 1314 از دنیا رفت.
• میرزا حسن خان مستوفی الممالک : او که تا قبل از به سلطنت رسیدن رضاخان چندین بار ریاست دولت را بعهده داشت پس از سلطنت رضاشاه نیز به ریاست دولت دعوت شد اما این ریاست بیش از یکسال دوام نیاورد و زان پس خانه نشین شد تا با سکته قلبی در سال 1311 در گذشت.
• آقا سیدحسن تقی زاده : اوکه مشروطه خواهی تندرو و چپگرا بود در چرخه تحولات روزگار به طرفداران رضاخان پیوست و پس از سلطنت رضاشاه به مقاماتی از جمله وزارت امور مالی رسید و عاقد قردادی نفتی با انگلیس شد که لکه ننگ وابستگی را به دامن اوبست، بااینحال در ماموریتی که به خارج رفته بود مورد غضب رضاشاه قرارگرفت و ناچار از ماندن در خارج تا عزل رضاشاه شد و البته دوباره به ایران آمد و وارد عرصه سیاست شد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 از کارگزاران مورد اعتماد محمدرضا شاه، و از معدود سیاستمداران ایرانی است که به رغم زندگی پرفراز و نشیب در در سال 1348 و با طی 92 سال سن سرسالم بگور برد.
• میرزا حسین خان علاء : وی در همه سالهای رژیم پهلوی اول و دوم بهره مند از مقامات بود و با اینکه در سال 1334 در مقام نخست وزیری مورد ترور یکی از فدائیان اسلام قرار گرفت جان بدر برد و سرانجام در سال 1343 در سن 82 سر سالم بگور برد.
• مهدیقلیخان هدایت مخبرالسلطنه : او پس از سلطنت رضاشاه ریاست دیوان عالی کشور را بدست آورد اما پس از کناره گیری مستوفی الممالک، دومین نخست وزیررضاشاه بمدت شش و نیم سال شد و میخ استبداد رضاشاهی را بر سرزمین و مردم ایران کوبید و محکم کرد. زان پس دیگر به او شغلی ندادند و خانه نشین شد تا اینکه در سال 1334 از دار دنیا رفت.
اگر بخواهیم به افراد دیگری همچون تیمورتاش و علی اکبرخان داور و سردار اسعد بختیاری که بیشترین هواداری و خدمت را برای روی کارآمدن رضاخان و سلطنت پهلوی کردند و به فرمان او کشته شدند و ایضا شهادت سید حسن مدرس و تبعید آوارگی ملک الشعرای بهار و امثال اینها پرداخته شود متنوی هفتاد من کاغذ می خواهد.
روزگاری که رضاخان با کودتا بر سرکار آمد بسیاری از نخبگان و منورالفکران و تجدد خواهان دورش را گرفتند و به او مشاوره دادند برای اداره حکومت و آبادانی کشور، اما او به هر اندازه که بر اسب سرکش قدرت سوار و استوار می شد به لت و پار کردن یاران قدیمی که اورا برای سوار شدن یاری کرده بودند پرداخت بگونه ای که در سالهای آخر حکومتش جز مشتی اراذل و اوباش نظامی دورش نبودند و با یک فرمان انگلیس ناچار از ترک کشور شد بدون آنکه کسی از رفتن ناراحت شود بلکه ایرانیان یک جشن ملی گرفتند. حال تصور اینرا بکنید که برخی هنوز به دنبال بازگرداندن نظام سلطنتی در ایران هستند!
مردم ایران انقلاب کردند و رهبری انقلاب را بدست روحانیون دادند تا با اتکا به تدین و تقوا و اخلاق آنان دیگر شاهد تکرارچنین رخداد و تاریخی نباشند اما سوگمندانه باید گفت پس از رحلت امام خمینی ما شاهد تکرار تلخ این واقعه و تاریخ شدیم، و هم آنانی که اقای خامنه ای را ردای رهبری پوشاندند پس از قدرت گیری تدریجی ایشان، با مدیریت اقتدارگرایانه وی لت و پار شدند؛ بعضی را به زندان و حبس خانگی، و بعضی دیگر را خانه نشین و از عرصه سیاست بدور کرده است، و در نتیجه اکنون افرادی دور ایشان را گرفته اند که ریشه و سابقه چندانی در انقلاب ندارند و همه مسائل کشور و نظام را هم از دریچه نظامی و امنیتی می بینند. کافی در نظرآوریم افرادی که در دهه اول انقلاب به عنوان سران نظام دور هم می نشستند و یار غار یکدیگر بودند امروز در چه وضع و موضعی بسر می برند؟ بجز آقای خامنه ای که بر اریکه قدرت نشسته است و حکم می راند، و آقای سید احمد خمینی که به رحمت خدا رفته است، آن سه دیگر( آقایان هاشمی رفسنجانی ، موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی) دو تن خانه نشین و سومی در حبس خانگی است، و به این بیافزائید وضعیت رئیس جمهور سابق خاتمی را، و دورئیس سابق مجلس کروبی و ناطق نوری را که باز یکی در حبس خانگی است و آن دیگری خانه نشین. به تحقیق می توان گفت که هیچ کشوری را درجهان نمی توان یافت که وضع و تاریخش اینگونه باشد و تکرار پذیر! و این برمی گردد به میزان دانش و دانایی و توزیع آن در جامعه ما و « سرانه مطالعه و حافظه تاریخی ». اینکه میرحسین موسوی آگاهی بخشی را چشم اسفندیار استبداد و خودکامگی اعلام کرد و راهبرد جنبش سبز را در هرشرایطی آگاهی بخشی دانست و پیروزی را در سایه آن ممکن، معطوف به یک چنین واقعیت تلخ در جامعه ماست، و قطعا تا وقتی توزیع دانش و دانایی در کشور ما عمق نگیرد و عادلانه نشود رهایی از دام استبداد و خودکامگی سخت می نماید، و از اینروست که هریک از ما سبزها باید از خود شروع کنیم با روزی چند ساعت مطالعه و تامل، و همزمان با اگاهی بخشی بدیگران، به تشویق و ترغیب ایرانیان به مطالعه بیشتر بپردازیم که تنها با چراغ دانش و ارتقای عقل جمعی می توان چرخ شرحکومت را بر مدار آزادی و عدالت و مردمسالاری و حاکمیت قانون بحرکت درآورد و لاغیر.
آرش غفوری
بعضی آدم ها شغلشان به نسب خانوادگی شان است. یعنی فرضاً اگر از فرزند دکتر حسابی بپرسید که چه کاره است پاسخش این است که من پسر دکتر حسابی هستم. همینطور رئیس فعلی شورای شهر تهران که بیشتر از آنکه معروف باشد به فعالیت در شورا، شغل اصلی اش این است که برادر دکتر مصطفی چمران است.
با اینحال اما، اگر برای اکثر این افراد شاغل اینطوری، پسر یا برادر بودن شغل است، برای آقای روح الامینی، رئیس پیشین انستیتو پاستور، این موضوع برعکس است. ایشان شغل فعلی اش را از پدر بودن گرفته است، پدر محسن روح الامینی، شهید جنبش سبز در بازداشتگاه کهریزک.
یادم نمی رود در آن روزهای اعتراض و شهادت، پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم، پدر محسن روح الامینی در سوگ فرزندش یک نکته مهم در چرایی شهادت فرزندش مطرح می کرد که اینکه این بچه ها سئوال داشتند، چرا کارشان به کهریزک و مرگ – شهادت - کشید؟ ایشان البته به دلیل رابطه ای که با مراکز اصلی قدرت و مسئولان نظام داشت، تنها و تنها دلیل فاش شدن جریان کهریزک، بسته شدن این بازداشتگاه و در نهایت پیگیری مدام این پرونده تا حد مسئول دانستن فردی مانند قاضی مرتضوی بود.
دکتر روح الامینی البته فردی از مجموعه درون نظام جمهوری اسلامی است، در انتخابات دهم ریاست جمهوری جزو حامیان محسن رضایی بود و بعد از انتخابات هم لااقل تا زمانی که محسن رضایی بر تقلب و تخلف اصرار داشت، او هم چیزی خلاف اینکه انتخابات با شک و شبه همراه است بیان نکرده بود. حتی همین که می گفت این بچه ها سئوال داشتند یعنی سئوال کردن را در مورد این انتخابات، نتایج شمارش آرا و اعتراض های پس از آن به رسمیت می شناخت. اعتراض هایی که در میان گروه بسیاری از مردم، یکی از همین معترضین هم فرزند شهیدش، محسن روح الامینی بود.
پس از انتخابات و فروکش کردن جو سنگین روزهای اول، بازداشت بیشمار فعالان سیاسی و معترضان خیابانی، پدر محسن روح الامینی دیگر تنها رئیس سابق و البته نه چندان مشهور انستیتو پاستور نبود که در انتخابات در ستاد محسن رضایی فعالیت می کرد. او به پدر شهید محسن روح الامینی تبدیل شده بود که فرزندش را در پی همین حوادث، در پی همین بگیر و ببنندها و در پی همین زندانی شدن معترضان در اوین و کهریزک از دست داد.
پدر محسن روح الامینی بارها تاکید کرده بود که به دنبال پاسخ چرایی شهادت فرزندش و در عین حال آشکار شدن مسببان آن است. هیچ گاه انکار نکرد که تا آخر می رود، حتی زمانیکه رئیس دولت، قاضی مرتضوی را که یکی از متهمین شهادت بازداشت شدگان مهریزک است، به مسئولیت های دولتی منصوب می کرد، همین آقای پدر لب به اعتراض می گشود و آن را بیان می کرد و تکرار می نمود.
داستان پدر محسن وقتی رنگ عوض کرد که اسم جریان فتنه به میان آمد، وقتی که بصیرت اسم رمز جهالت شد و وقتی که دستگاه آشوب حکومتی، کارناوال خودساخته 9 دی را به صورت دروغین به عنوان بدیل 25 بهمن 88 در صدای و سیمای رسمی تبلیغ کرد. زمان گذشت و گذشت، یکی، دو سالی گذشت، سران به اصطلاح فتنه به حبس رفتند و فتنه گری جای خود را به جریان انحرافی داد و عجیب تاریخ آنکه همین جریان انحرافی و همین منسوبان و نزدیک ترین افراد به محمود احمدی نژاد و میراث او بودند که رو در روی نظام قرار گرفتند. از خطوط قرمز ولایت گذشتند تا رو در روی آن قرار گرفتند و این هم البته از لحاظ زمانی نزدیک به انتخابات مجلس نهم بود که قرار است همین یکی، دو ماهی دیگر برگزار شود.
جریان حامی محسن رضایی به نام جبهه ایستادگی درون جبهه اصول گرایان دنبال سهم گشت و یک نفر را بزرگ و بزرگ تر کرد. هم از طریق روزنامه های که حامی آنان بود، هم از طریق سایت تابناک که سالهاست منصوب به برادر محسن است و هم از طریق اعلام برائت از فتنه گران، برائت از موسوی، جدایی از کروبی.
برای این اعلام برائت پدر محسن روح الامینی انتخاب شد و در یک چرخشی آشکار از آنچه که دو سال پیش مطرح کرده بود حتی بر راه پیمایی اعتراضی 25 خرداد 88، سه روز پس از اعلام نتایج و همان روزهایی که خود آقای روح الامینی و کاندیدای مورد حمایتش محسن رضایی، می گفتند که از حق مردم نمی گذرند، این پدر محسن روح الامینی آمد و به تخطئه همان راه پیمایی پرداخت. گفت که در روز 25 بهمن سران فتنه باید صف خود را از اغتشاش گران جدا می کردند، گفت که فتنه گران موجی درست کردند تا دشمنان بر آن سوار شوند، ادامه داد که حتی احترام روز عاشورا را هم نگاه نداشتند و در نهایت هم افزود که همه اینها باعث شد خروش مردم در 9 دی، فتنه و غبار آن را کنار بزند.
در اینکه پدر محسن، چقدر به آنچه می گوید اعتقاد دارد، اظهار نظر نمی کنم. نیت خوانی او وظیفه من نیست، اما او که اینگونه از عاشورا اعلام برائت می کند و پز 9 دی را می دهد گویا فراموش کرده است تا به خاطر آورد اگر او و فقط او نبود، هیچ گاه داستانی به نام کهریزک بر ملا نمی شد و مانند خاری بر چشم نظام نمی رفت. فراموش کرده است تا به خاطر آورد شهادت فرزندش به دلیل ابتلا بر برونشیت اعلام شد تا مرگ طبیعی جلوه کند و فراموش کرده است تا به خاطر آورد همان پزشکی که در زندان کهریزک به معاینه فرزندش پرداخته بود، مدت زمانی طول نکشید که به مرگ طبیعی، او هم مرد. همانگونه که قرار بود شهادت محسن روح الامینی، امیر جوادی فر و محمد کامرانی هم به مرگ طبیعی اعلام شود. عاشورای 88 فقط یکی همانند محسن روح الامینی نداشت که پدرش همین آقای روح الامینی باشد تا آشکار شود آنکه از پل پرتاب شد و او که ماشین نیروی انتظامی از رویش رد شد، به مرگ طبیعی نمردند، آنها هم شهید شدند.
راستش، خیلی با خودم کلنجار رفتم تا این مقاله را بنویسم. آقای روح الامینی به هر حال پدر شهید محسن روح الامینی است و می دانم که از خون فرزندش نگذشته است و همه کار می کند تا مسببان آن را به پای محاکمه بکشاند؛ اگرچه قاضی مرتضوی به طعنه او و خانواده دیگر شهدای کهریزک را مورد خطاب قرار می دهد که دادگاه به نفعش رای خواهد داد. اما راهی که برای انتقام گیری خون پسر گرفته می شود، قیمت آن پشت پا زدن به آرمان های محسن هم هست. آرمان با میرحسین بودن و آرمان سبز ماندن. آقای پدر محسن روح الامینی می تواند یک مقایسه کند خودش را با میرحسین موسوی و عکس داغ دار بودنش بر جنازه خواهرزاده ای که در ظهر عاشورای 88 – همان عاشورایی که امروز آقای روح الامینی به آن طعنه می زند – به شهادت رسید. میرحسین بود و همان عکس. نه تکرار کرد بارها و بارها این شهادت را، نه آن را وسیله امتیاز گیری به هر بهایی قرار داد، نه داد و فغان سر کشید و البته شهیدش را هم عرض همه دیگر شهدای پس از خرداد 88 به یک چهره نگریست. این مقاله را نوشتم تا همین نکته را بگویم که حالا که آقای روح الامینی، شهادت پسر شما، شهادتی همانند همه شهدای جنبش سبز است، نه محسن خونی رنگین تر داشت که انتقام گیری اش، راه و روشی دیگر از بقیه داشته باشد و نه آرمان های این پسر آنگونه بود که شما امروز بر آنها چون حراج می زنید. تنها گوشه ای از آنچه که بر میرحسین رفت را شما فقط در ذهنتان تصور کنید. پسر شما که از میر ما نبرید، اما خود شما ببینید که از که بریدید و به که پیوستید؟
خبرگزاریهای ایران از وقوع زلزله دراستانهای مازندران و سمنان خبر داده اند همچین برخی خبرها حکایت از لرزشهای شدید در تهران دارد.
مدیر روابط عمومی سازمان امداد و نجات هلال احمر گفت: زلزله ۴.۸ دهم ریشتری دقایقی قبل در روستای آب بندی قائمشهر در بخش هایی از تهران احساس شد.
حسین درخشان در گفتگو با مهر اظهار داشت: دقایقی قبل زلزله ای به قدرت ۴.۸ دهم ریشتر در منطقه آب بندی قائمشهر رخ داد که در ساری، بهشهر و بخش هایی از تهران احساس شد.
وی ادامه داد: هنوز از جزئیات این زمین لرزه یا تلفات آن خبری در دست نیست.به گزارش خبرگزاری مهر نیز پیش زلزله ای سمنان مرکز استان را لرزاند؛ به گونهای لرزش این زمینلرزه در خانهها به خوبی احساس شد.هنوز هیچ خبری از میزان شدت این زمین لرزه در دست نیست.
این زلزله حدود ۲۰ و ۴۰ دقیقه چهارشنبه شب حوزه های شرقی مازندران و حوزه های غربی گلستان را لرزاند.
این زمین لرزه شدید سبب رعب و وحشت بسیاری از ساکنان شهرهای ساری، نکا، بهشهر و بخشی از شهرهای مرکزی مازندران شده است.هنوز آمار دقیقی از خسارت احتمالی مالی و جانی و کانون اصلی این زمین لرزه خبری در دست نیست.این زمین لرزه همچنین سبب اختلال ارتباطی تلفن های همراه و ایرانسل برخی شهروندان شده است.
مدیرکل مدیریت بحران گلستان گفت: زمین لرزه شرق مازندران مشکلی در حوزه های غربی استان گلستان ایجاد نکرده است.
رسول حسام افزود: کانون بروز این زلزله خارج از استان گلستان و در محدوده استان مازندران بوده است.
نبرد مالکیت دانشگاه آزاد ابعاد گسترده تری یافته است. پیش از این یک بار موضوع وقف دانشگاه آزاد باعث جدال هواداران دولت و حامیان مدیریت جاسبی بر دانشگاه آزاد شده بود. اینک با وجود اینکه دولتی ها خبر از جایگزینی فرهاد دانشجو برادر وزیر علوم به جای جاسبی می دهند، عبدالله جاسبی، رئیس دانشگاه آزاد این خبر ها را نادرست اعلام کرده است.
آقای جاسبی می گوید که اعلام انتخاب فرهاد دانشجو به عنوان رئیس دانشگاه بدون مصوبه رئیس هیات امنا از سوی برخی از اعضا اعلام شده است و با توجه به اینکه انتخاب فرهاد دانشجو به تایید هاشمی رفسنجانی نرسیده است ،این جلسه جمع بندی و مصوبه قانونی نداشته است.
سایت بازتاب خبر داده است که طبق آئین نامه قرار بود کاندیداهای ریاست دانشگاه با حضور در جلسه هیات امنا به معرفی برنامه های خود بپردازند و بر همین اساس کاندیداهای معرفی شده در محل هیات امنا حضور پیدا کردند. اما نمایندگان دولت با عنوان کردن این که تصمیم خود رابرای تعیین رییس دانشگاه گرفته اند، با حضور کاندیداها مخالفت کردند و دانشجو را بعنوان رییس معرفی کردندبراساس این خبر . هاشمی رفسنجانی مخالفت خود را با رایگیری اعلام کرده و خاطرنشان کرد که باید سایر گزینهها هم مطرح شود که این سخن هاشمی رفسنجانی با مخالفت جمعی از اهیئت امنا روبرو شد و همین مسائل منجر به متشنج شدن جو جلسه شد.
پس از این واقعه جمعی از اعضا با خروج از جلسه اعتراض خود را اعلام داشتند که با میانجیگری تعداد دیگری از اعضای هیئت امنا، به جلسه بازگشتند. در حالی که جاسبی جلسه را بدون نتیجه اعلام کرده اعضای دولتی جلسه، دانشجو را بعنوان رییس دانشگاه به خبرنگاران معرفی کردند.
دولتی های حاضر در هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی پس از پایان جلسه امروز هیات امنا اعلام کردند فرهاد دانشجو به عنوان رئیس پیشنهادی این دانشگاه به شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی شده است. این خبر بلافاصله از سوی سیستم اطلاع رسانی پیامکی دولت و پایگاه اطلاع رسانی آن در سطح وسیع منتشر شد، اما دقایقی بعد با واکنش عبدالله جاسبی مواجه شد.
موضوع ریاست دانشگاه آزاد درآستانه انتخابات مجلس با توجه به اهمیت این دانشگاه درحوزه های انتخابیه برای بسیاری از نمایندگان مجلس موضوع قابل توجهی خواهد بود.
براساس اعلام خبرگزاریهای دولتی، هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی در دومین جلسه خود، فرهاد دانشجو را به عنوان رییس پیشنهادی این دانشگاه انتخاب کرد.
براساس این خبر در این جلسه که نزدیک به 3 ساعت به طول انجامید فرهاد دانشجو ۵رأی موافق داشت و در آن اکبر هاشمی رفسنجانی، سید حسن خمینی، حمید میرزاده به عنوان نمایندگان هیئت مؤسس دانشگاه آزاد و محمد محمدیان رئیس نهاد رهبری در دانشگاهها، کامران دانشجو، وزیر علوم تحقیقات و فناوری، مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به عنوان اعضای حقوقی این هیئت و فرهاد دانشجو، بهمن یزدی صمدی و فریدون عزیزی به عنوان 3 هیئت علمی عضو در هیئت امنای دانشگاه آزاد و نیز عبدالله جعفر علی جاسبی به عنوان رئیس سابق دانشگاه آزاد و دبیر هیئت امنا حضور داشتند.
در واکنش به اخبار منتشره در خبرگزاری ها ، ارگان رسانه ای دانشگاه آزاد اسلامی (آنا) اعلام کرد: شصت و یکمین جلسه هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی برای انتخاب رئیس دانشگاه بدون جمع بندی و مصوبه قانونی خاتمه یافت
عبدالله جاسبی دبیر هیات امنا و رئیس دانشگاه آزاد اسلامی پس از پایان جلسه هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی در جمع خبرنگاران اعلام کرد: از طرف آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس هیات امنا مامور شدم تا در این مصاحبه شرکت کنم و شرح جلسه را اعلام کنم.
جاسبی خاطر نشان کرد: در جلسه امشب دو نظریه مطرح شد یکی آنکه کسانی که کاندیدای ریاست دانشگاه هستند برنامه های شان را اعلام کنند تا سپس تصمیم گیری شود و عده ای دیگر از اعضا اصرار داشتند که بدون اینکه برنامه کاندیداها اعلام شود باید رای گیری کنیم و سرانجام این پیشنهاد که کاندیداها برنامه های شان را اعلام کنند مورد قبول وزرای دولت قرار نگرفت.
جاسبی افزود: من پیشنهاد دادم که از ریاست دانشگاه آزاد استعفا کنم و آیت الله هاشمی رفسنجانی یک سرپرست برای دانشگاه انتخاب کنند تا در یک فرصت مناسب در خصوص انتخاب رئیس دانشگاه آزاد تصمیم گیری شود.
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی افزود: اعلام انتخاب فرهاد دانشجو به عنوان رئیس دانشگاه بدون مصوبه رئیس هیات امنا از سوی برخی از اعضا اعلام شده است و با توجه به اینکه انتخاب فرهاد دانشجو به تایید آیت الله هاشمی رفسنجانی نرسیده است ،این جلسه جمع بندی و مصوبه قانونی نداشته است.
همچنین به گزارش فارس، جاسبی رئیس دانشگاه آزاد در جمع خبرنگاران گفت: در این جلسه دو نظریه وجود داشت. یک نظریه این بود که کاندیداهای ریاست دانشگاه آزاد تکتک مصاحبه شده و با آنها صحبت کنیم تا برنامههای خود را اعلام کنند و سپس تصمیمگیری صورت گیرد.عدهای دیگر از اعضای هیئت امنا مخالف این نظریه بودند و اعلام میکردند که نباید با کاندیداهای ریاست دانشگاه آزاد مصاحبه شود و باید رأیگیری انجام شود.
وی افزود: این اختلاف نظر منجر به یک ساعت بحث در جلسه شد و بالاخره به جمعبندی لازم نرسیدیم.عضو هیئت امنای دانشگاه آزاد تصریح کرد: در انتها پیشنهادهای مختلفی ارائه شد و حتی پیشنهاد شد با کاندیداهای ریاست دانشگاه آزاد که اکنون در دفتر هیئت امنا حضور دارند مصاحبه کنیم و مابقی آنها هفته آینده مصاحبه شوند و آنگاه تصمیمگیری شوند که باز هم این پیشنهاد مورد موافقت گروهی که وزرای کابینه در آن هستند و ۵نفرند قرار نگرفت.
جاسبی خاطرنشان کرد: به همین دلیل از سوی رئیس هیئت امنا اعلام رای نشد و جلسه در حقیقت ابتر ماند.
وی در ادامه گفت: اما ۵عضو هیئت امنا رأی داده و اعلام کردند که رأی ما فرهاد دانشجو است اما این رأی مورد موافقت گروه دوم قرار نگرفت چون اعلام رأی توسط رئیس هیئت امنا صورت نگرفته بود و این رأیگیری شکل قانونی ندارد.
وی تصریح کرد: به این ترتیب جلسه بدون رسیدن به یک جمعبندی قانونی پایان یافت. البته پیشنهادهایی ارائه شد که این پیشنهادها مورد موافقت قرار نگرفت.جاسبی تصریح کرد: بنده در این جلسه پیشنهاد دادم برای اینکه این مسئله حل شود، موافقت کنید تا استعفا دهم و رئیس هیئت امنا سرپرستی انتخاب کند و طبق آئیننامه ۳ماه فرصت است تا رئیس اصلی مشخص شود که این نظریه هم مورد موافقت قرار نگرفت. در نهایت جلسه امروز بدون یک جمعبندی و مصوبه قانونی به پایان رسید.
فعالیت های خانه سینما تا زمان اعلام نظر دیوان عدالت اداری درباره ان متوقف شده است. براساس اعلام رئیس دیوان عدالت اداری درخواست صدور دستور موقت براي جلوگيري از انحلال خانه سينما قبل از رسيدگي به پرونده پذيرفته نشده است.اما براساس آن چه که وکیل خانه سینما اعلام کرده خانه سینما تعطیل نیست و منحل نیز نشده است بلکه فعالیش را به دستور هیات مدیره تا اعلام نظر دیوان عدالت اداری متوقف کرده است. به هر حال این توقف به هر دلیلی باشد درنتیجه موضوع فرقی نمی کند و فعلا تا اطلاع ثانوی فعالیت خانه سینما متوقف شده است.اعتراضها به برخورد وزارت ارشاد با خانه سینما البته همچنان ادامه دارد.
رييس ديوان عدالت اداري با بيان اينكه شكايت خانه سينما از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به يكي از شعب اين ديوان ارجاع شده است، گفت: درخواست صدور دستور موقت براي جلوگيري از انحلال خانه سينما قبل از رسيدگي به پرونده از سوي شعبه مربوط پذيرفته نشده است.
محمدجعفر منتظري در گفتوگو با ايسنا، در اين باره افزود: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در اقدامي خانه سينما را منحل كرده است و خانه سينما به همين دليل به ديوان عدالت اداري شكايت كرده است. اين شكايت به شعبهاي در ديوان ارجاع شده و در حال تبادل لايحه و رسيدگي است تا معلوم شود آيا وزارت ارشاد ميتوانسته چنين اقدامي را انجام دهد يا خير.
وي با بيان اينكه هنوز به اين پرونده رسيدگي ماهوي نشده است، گفت: خانه سينما درخواست دستور موقت براي جلوگيري از انحلال اين نهاد را به شعبه داده، ولي شعبه اين درخواست را نپذيرفته است.
رييس ديوان عدالت اداري با اشاره به اينكه رسيدگي به اين پرونده نياز به زمان دارد، گفت: بعد از تبادل لوايح به پرونده رسيدگي شده و انشاءالله نتيجه آن اعلام خواهد شد.
وكيل خانهسينما اما درخبری متفاوت اعلام کرد اعلام كرد: فعالیت خانهسینما توسط هیات مدیره تا اعلام نظر ديوان عدالت اداري متوقف شده اما خانهسینما تعطیل یا منحل نشده است. به ما نيز اعلام شده كه وزارت ارشاد شكايت خود را پس گرفته است.
جمال خندان کوچکی(وکیل حقوقی خانه سینما) با اشاره به آخرین تحولات پرونده خانه سینما به ايلنا گفت: امروز(21 دي) همراه فرهاد توحیدی به شعبه رسیدگی کننده به پرونده شکایت وزارت ارشاد مراجعه كرديم و به ما اعلام شد؛ روز گذشته وزارت ارشاد شکایت خود را پس گرفته است.
وی ادامه داد: از آنجا که شکایت ارشاد درباره تغییرات اساسنامه در اساسنامه خانه سینما در تعارض با دستور انحلال خانه سینما بود، آنها شکایت خود را پس گرفتند.
خندان کوچکی درباره پیگیری پرونده خانه سینما در دیوان عدالت اداری گفت: دیوان عدالت اداری به درخواست ما مبنی بر صدور دستور موقت جلوگیری از انحلال خانه سینما؛ روز گذشته تشکیل جلسه داد و در این جلسه من به همراه فرهاد توحیدی، محمد سریر و محمدمهدی عسگرپور حاضر شدیم همچنین از وزارت ارشاد نیز بابک خانیان(مدیرکل حقوقی) و دو نفر دیگر حضور داشتند.
وی ادامه داد: جلسه از ساعت 30/8 صبح تا 12:30 به طول انجامید و مسئول جلسه و قاضی جلسه؛ صحبتهای هر دو طرف را شنیدند. جلسه بسیار خوبی بود و طرفین مسایل خود را مطرح کردند و قرار است در چند روز آینده دیوان اداری نظر خود را اعلام کند.
خندان کوچکی با اشاره به اینکه کماکان نامه انحلال خانه سینما ازسوی وزارت ارشاد و همچنین درخواست ما به قوت خود باقی است، پیرامون فعالیتهای خانه سینما گفت: از دید ما نامه انحلالی که وزارت ارشاد درباره خانه سینما صادر کرده شامل حال خانه سینما نمیشود.
وی ادامه داد: خانه سینما تعطیل نیست و منحل نیز نشده است بلکه فعالیش را به دستور هیات مدیره و با احترام به نظر وزارت ارشاد تا اعلام نظر دیوان عدالت اداری متوقف کرده است.
وی درباره مطرح شدن بحث تعیین کارگروه برای تحویل گرفتن اموال خانه سینما گفت: نقل و انتقال و تحویل اموال خانه سینما مستلزم تصویب خانه انحلال توسط مجمع خانه سینما است یعنی باید مجمع عمومی فوقالعاده تشکیل شود و انحلال را تصویب کند. از طرف دیگر هیات مدیره را نمیتوان برکنار کرد لذا فعالیتهای این خانه فعلا متوقف است. ما همچنان منتظر نظر قانون هستیم زیرا پناه ما قانون است.
وزارت ارشاد اما دلیل پس گرفتن شکایت از خانه سینما را انحلال این تشکل اعلام کرده است.احمد علی محسن زاده؛ مدیر کل حقوقی وزارت فرهنگ و ارشاد در این ارتباط به مهر گفت: چون اقدام به طرح دعوی توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مدتی قبل صورت گرفته بود و متعاقبا شورای فرهنگ عمومی اعلام کرد که تشکل موسوم به خانه سینما غیر قانونی بوده وهیات نظارت نیز هیچگونه مجوزی برای تشکیل خانه سینما صادر نکرده است لذا این وزارتخانه دستور انحلال این تشکل را صادر کرده که هم اکنون این دستور مراحل اجرایی خود را طی می کند.به همین دلیل دیگر نیازی به رسیدگی در دادگاه عمومی وجود نداشته و دادخواست مسترد شد.
خانه تئاتر و خانه موسيقي نیز درباره مسائل پيش آمده در ارتباط با خانه سينما بيانيهاي صادر كرد.در بيانيه خانه تئاتر، با تبيين جايگاه هنر و هنرمندان، ضمن تاكيد بر تاثير فعاليتهاي هنرمندان عضو خانه سينما و دستاوردهاي آن در حوزه داخلي و بويژه خارجي، نسبت به اقدام به تعطيلي اين نهاد صنفي ابراز نگراني و انتقاد شده است.در پايان اين بيانيه، نام 14 تشكل بهعنوان صنوف زير مجموعه خانه تئاتر درج شده است.
همچنين خانه موسيقي در پي ارسال نامه انحلال خانه سينما از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و مسائل پيش آمده بين اين وزارت و خانه سينما، بيانيهاي صادر کرد.
در بيانيه خانه موسيقي با تاكيد بر اينكه سخن بر سر دفاع از جناح و جبههاي و يا محکوم کردن طرف مقابل نيست، كه ما همه در يک سو قرار داريم، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خواسته شده است به منظور تحکيم نهادهاي مدني و فرهنگي که بهنوعي با حمايت هاي خود در اين چند دهه رشد و پرورش آنها را شاهد بوده است، از در مهر و محبت نسبت به حل و فصل قانوني و با نيت نزديکي دلها در اين شرايط حساس اقدام كند.
همزمان با سخنرانی بشار اسد در میان هوادارانش، یکی از اهالی شهر حمص در سوریه جسد بی جان خواهرزاده شیرخوارش را در حالیکه آثار شکنجه بر آن نمایان بود از نیروهای امنیتی تحویل گرفت. تلویزیون العربیه دقایقی قبل تصاویری تکان دهنده از جسد این کودک را نشان داد.
بر اساس این گزارش شکنجه این دختر شیرخوار که عفاف نام دارد خشم مخالفان را در سوریه بر انگیخته است.
منابع مخالفان در سوریه تاکید می کنند این نوزاد شیرخوار در مقابل والدین او و به هدف اعتراف گیری از آنها صورت گرفته است.
انجمن دفاع از حقوق بشر سوریه با انتشار بیانیه ای خبرهایی را که درباره کشته شدن عفاف چهار ماهه زیر شکنجه در میان مردم سوریه دهان به دهان می گردد ، تایید کرد.
این انجمن حقوق بشری در بیانیه خود تاکید کرد که عفاف به همراه پدر و مادرش بازداشت شده بود و در این باره می نویسد:" انجمن حقوق بشر سوریه کسب اطلاع کرد که دولت سوریه جسد کودک شیرخوار چهار ماهه ای به اسم عفاف محمود سراقبی را به عمویش در شهر حمص تحویل داد . این در حالی است که آثار شکنجه وحشیانه روی بدن نرم این کودک نمایان است و احتمالا منجر به مرگ وی شده است."
این بیانیه در ادامه چگونگی دستگیری والدین عفاف شیرخواره را شرح می دهد و می افزاید :"پدر و مادر این قربانی ماه گذشته به همراه کودک شیرخوارشان در حال سفر به استان طرطوس بودند که در یکی از پست های بازرسی امنیتی بازداشت شده و به نقطه نامعلومی منتقل شدند و تا کنون هیچ اطلاعی از آنها در دست نیست ."
انجمن حقوق بشر سوریه در محکومیت قتل عفاف شیرخوار با بکارگیری عبارت های شدیداللحنی نوشت :"این جنایات هولناک و وحشیانه بیانگر میزان رفتارهای جنایتکارانه ای است که مشخصه دستگاه های امنیتی سوریه شده است ."
این سازمان حقوق بشری سوریه می افزاید :"این اقدام جنایتکارانه به پرونده آکنده از جرم و جنایت دستگاه های امنیتی سوریه در برخورد با مردم این کشور افزوده می شود . چنین اقداماتی ناشی از صلاحیات های وسیعی است که مقامات امنیتی بدون واهمه از قانون و یا ترس از مسئولیت جنایی از آنها برخوردار هستند.



در همین حال، بشار اسد رئیس رژیم سوریه امروز در میان هوادران خود در میدان " امویان " در دمشق ظاهر شد.
به گزارش تلویزیون العربیه بشار اسد پس از حضور غیرمنتظره در میان تجمع کنندگانی که به هوادرای از وی تجمع کرده بودند یک بار دیگر گفت سوریه با یک توطئه خارجی روبه رو است.
وی بدون اشاره به کشته شدن دست کم شش هزار تن از مخالفان به دست نیروهای دولتی خطاب به هواداران خود گفت : " بدون تردید سوری ها بر توطئه پیروز خواهند شد."
وی افزود ما اکنون مرحله پایانی بحران را طی می کنیم و توطئه های دشمنان سوریه را نقش برآب خواهیم کرد.
تجمع کنندگان که بیشتر آنها لباس شخصی ، عناصر ارتش وکارمندان دولتی بودند با سر دادن شعار" به عشق تو برای همیشه " شبیحه " ( اوباش لباس شخصی) خواهیم بود " و" ملت بشار اسد را می خواهد " حمایت خود را از رئیس جمهور سوریه اعلام کردند.
اصطلاح " شبیحه " به آن دسته از لباس شخصی های هوادار رژیم سوریه گفته می شود که در مقابل دریافت پول و امکانات به سرکوب مخالفان می پردازند.
ریشه این اصطلاح از کلمه " شبح " یکی از مدل های خودروی مرسدس بنز باز می گردد که رژیم سوریه به عنوان هدیه به گروهی از آنها اهدا کرده بود و این افراد معمولا با سرعت بسیار با این مدل خودرو رانندگی می کنند.
ازسوی دیگر محی الدین لاذقانی عضو شورای ملی سوریه در گفت وگو با تلویزیون العربیه گفت : " همه این افراد که در تجمع بشار اسد را احاطه کردند از نیروهای امنیتی وارتش و اراذل واوباش هوادار رژیم هستند که با لباس شخصی درمیدان امویان ظاهرشدند و حکومت سوریه با برنامه ای منظم و ازپیش تعیین شده این تظاهرات و ظهور بشار اسد را سازماندهی کرده است.
"
لاذقانی همچنین افزود " بشار اسد بسیار نگران و وحشت زده به نظر می رسید و به همین دلیل فقط با بیان دو جمله به سرعت محل تظاهرات را ترک و از دید پنهان شد. او با این ظهور سریع و وحشت زده می خواهد اذهان عمومی مردم را از رویدادهای تلخ ودردناک مردم سوریه منحرف کند."
در همین حال علی حسن سخنگوی کمیته هماهنگی انقلاب مردم سوریه اعلام کرد پس از سخنرانی بشار اسد هزاران تن از مخالفان در شهرهای مختلف سوریه بیش از هزار پلاکارد در دست گرفتند و علیه رژیم تظاهرات کردند.
بر اساس این گزارش تظاهرکنندگان شعارمی دادند : " بشار اسد دروغگو است."
علی حسن همچنین افزود تعدادی از استادان دانشگاه ها به دلیل عدم مشارکت در تظاهرات حمایت از بشار اسد از کار خود اخراج شدند.
سازمان گزارشگران بدون مرز درباره وضعیت نگران کننده آزادی اطلاع رسانی، روزنامه نگاران و شهروند وب نگاران زندانی در ایران نامه ای سرگشاده به ناوی پیلای کمسیر عالی حقوق بشر سازمان ملل نوشت.
در گزارشی که به این نامه پیوست شده است ضمن اشاره به موارد مختلف سانسور و دستگیری و شکنجه افراد آمده است: آیتالله علی خامنهای ولی فقیه جمهوری اسلامی، از فردای انتخاب مجدد محمود احمدینژاد در انتخابات مورد مناقشه ٢٢ خرداد ١٣٨٨، جنگ همهجانبهای راعلیه روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران به راه انداخت. بیش از صد وبنگار با خیالپردازی به نام مبارزه با " جنگ نرم" که از سوی " دشمنان ایران" به راه انداخته شده است، دستگیر و به احکامی از یک تا بیست سال زندان محکوم شدهاند.
به گزارش تارنمای گزارشگران بدون مرز در این نامه آمده است: گزارشگران بدون مرز سازمان مدافع ازادی اطلاعرسانی خواهان جلب توجه شما به تشدید سرکوب علیه روزنامهنگاران، شهروند وبنگاران، جامعه مدنی و گسترش سانسور رسانهها و سانسور اینترنت در ایران است. وضعیتی فاجعهبار که نیازمند پاسخی درخور و فوری از سوی کمیساریای عالی حقوق بشر است.
گزارشگران بدون مرز، همچنین از احمد شهید گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل خواسته در این باره اقدام کند.
در این نامه آمده است: از فردای انتخاب مجدد محمود احمدینژاد در انتخابات مورد مناقشه خرداد ١٣٨٨ جنگ همه جانبهای علیه روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران در ایران آغاز شده است. این قربانیان بیپناه و آسیبپذیر نیازمند حمایت جامعه جهانی و کمیساریای عالی حقوق بشر هستند. فضای بحرانی امروز ایران نباید مانع توجه مدافعان حقوق بشر و از جمله شخص شما به وضعیت قربانیان شود.
این سازمان مدافع آزادی بیان در نامه خود به کمیسر حقوق بشر سازمان ملل خواستار برخوردی قاطع با مسوولان جمهوری اسلامی ایران برای پیشگیری از اعدام دو وبنگار زندانی سعید ملکپور و وحید اصغری شد و نوشت: این دو در دی ماه ١٣٨٩ بنا بر گفتهی دادستان تهران، به اتهام " اقدام علیه امنیت ملی" و " توهین به اسلام" مجرم شناخته شدهاند. احکام اعدام آنها از سوی دستگاه قضایی ایران صادر شده است و هم اکنون در دیوان عالی در دست بررسی است. تنها جرم آنها تلاش برای اطلاعرسانی به شهروندان ایرانی است.
در ادامه این نامه آمده است: ما از شما میخواهیم با جدیت از حقوق زندانیان عقیدتی که در شرایطی غیر انسانی در زندان بسر میبرند، و قربانی تضعیقات و اعمال فشارهای هر روزهی مقامات مسوول هستند، دفاع کنید. هر آنچه در توان دارید برای آزادی ٢٩ روزنامهنگار و ٢١ وبنگار زندانی به کار گیرید. در روزهای اخیر، موج تازهای از دستگیریها آغاز شده است. در تاریخ ١٧ دی ماه روزنامهنگاران فاطمه خردمند، احسان هوشمند، سعید مدنی و در تاریخ ١٩ دی ماه مهدی خزعلی وبنگار در تهران بازداشت شدهاند.
این سازمان افزود: دخالت شما برای بسیاری از روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران زندانی که خودسرانه بازداشت شدهاند، از نظر روحی و جسمی به شدت اسیب دیدهاند، بیمار هستند و از امکانات پزشکی لازم محروم شدهاند، حیات بخش است. وضعیت سلامت بسیاری از انها از جمله : مسعود باستانی، عیسی سحرخیز، محمد صدیق کبودند، حسین رونقی ملکی، سعید متینپور، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی بهبهانی، آرش هنرور شجاعی و... به ویژه نگران کننده است. جان زندانیان بیمار در خطر است.
گزارشگران بدون مرز از کمیسر حقوق بشر خواست به مسوولان جمهوری اسلامی ایران، وظایف انها را در برابر قوانین جهانی از جمله خودسرانه بودن سانسور اینترنت و اجرای قانون جدید " جرایم ریانهای"، یادآور شود و نوشت: باید به مقامات جمهوری اسلامی ایران در باره خطر راه اندازی " اینترنت ملی" که اکثریت شهروندان را از اتصال به شبکه جهانی اینترنت محروم میکند، تذکر دهید. ما از شما میخواهیم در چارچوب نقض فاحش حقوق بشر و سرکوب آزادی بیان، پروندهی همکاری کمپانیهای غربی با رژیمهای سرکوبگر و به ويژه همکاری آنها با شرکتهای "ویترین" تاسیس شده از سوی جمهوری اسلامی ایران، را بررسی کنید. این شرکتها باید به شکلی شفاف حساب پس دهند و برای همکاری با رژیم ایران مجازات شوند.
گزارش این موارد که به نامه گزارشگران پیوست شده به این شرح است:
حکام اعدام و اینترنت ملی افزایش صعودی سرکوب در ایران
سیاست سرکوب پایان ناپذیر رژیم، علیه روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران با تعدد تضیعقات و گسترش سانسور هر روز بیشتر میشود.
احکام اعدام
احکام اعدام دو وبنگار سعید ملکپور و وحید اصغری نخستین بار در تاریخ ١٠ بهمن ماه بنا بر گفته عباس جعفری دولتآبادی در دو شعبه مختلف دادگاه با اتهام راهاندازی سایتهای "پورنوگرافی" و " ضد اسلامی" صادر شده بود.
محمود علیزاده طباطبایی وکیل سعید ملکپور در تاریخ ١٥ خرداد ماه ١٣٩٠ اعلام کرد که : " دیوان عالیِ کشور بسیاری از ایراداتی که در این لایحه نسبت به پرونده سعید ملک پور ایراد شده بود را پذیرفت و حکم اعدام وی را نقض کرده است. " اما در مهرماه ١٣٩٠ از سوی خانواده این زندانی اعلام شد، که شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه مجددا برای این وبنگار حکم اعدام صادر کرده است. وحید اصغری، ٢٥ ساله دانشجوی رشته مهندسی انفرماتیک در هند، در تاریخ ٢٢ اردیبهشت ١٣٨٧ در فرودگاه تهران دستگیر شد و به مدت هفت ماه پس از دستگیری در سلولهای انفرادی نگاهداری و برای اعترافات اجباری و پذیرش اتهامات مختلف تحت شکنجه قرار گرفت.
در آبان ماه سال جاری خانواده این وبنگار مطلع شده است که حکم اعدام وی از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابولقاسم صلواتی صادر شده است. این جوان بنا بر گفته خانواده و تائید پزشکی قانونی در اثر شکنجه دچار روانپریشی شده است. احکام صادره برای تاييد به ديوان عالي كشور ارسال شده است.
موج تازه دستگیری روزنامهنگاران
آیتالله علی خامنهای ولی فقیه جمهوری اسلامی، از فردای انتخاب مجدد محمود احمدینژاد در انتخابات مورد مناقشه ٢٢ خرداد ١٣٨٨، جنگ همهجانبهای راعلیه روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران به راه انداخت. بیش از صد وبنگار با خیالپردازی به نام مبارزه با " جنگ نرم" که از سوی " دشمنان ایران" به راه انداخته شده است، دستگیر و به احکامی از یک تا بیست سال زندان محکوم شدهاند.
شرکت مخابرات ایران از سال ١٣٨٨ در مالکیت و کنترل سپاه پاسداران است. « مرکز بررسی جرایم سازمان یافته» وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سایت رسمی آن گرداب ، به شکل فعال در سرکوب، شناسایی و دستگیری شهروند وبنگاران شرکت دارند. در دی ماه ١٣٨٩ پلیس سایبری برای کنترل اینترنت راه اندازی شد. در تاریخ٣٠ اردیبهشت ماه ١٣٨٩ ابراهیم جباری یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران با اعلام " سپاه دومین ارتش سایری دنیا را تشکیل داده است" به شکل رسمی تشکیل ارتش سایبری را از سوی سپاه پاسداران پذیرفت. تا آن زمان ارتش سایبری در کارنامه خود مسئولیت حمله به سایتهای " تخریبگر" را پذیرفته بود. هم اکنون در ایران ٢١ وبنگار و ٢٩ روزنامهنگار در زندان بسر میبرند.
آخرین بازداشتها در تاریخ ١٧ دی ماه انجام گرفته است. فاطمه خردمند، احسان هوشمند و سعید مدنی از سوی ماموران وزارت اطلاعت در منازل خود بازداشت شدهاند. در فردای بازداشت این سه روزنامهنگار، حیدر مصلحی وزیر اطلاعات، در مصاحبه مطبوعاتی با تائید بازداشتهای اخیر اعلام کرد " افراد دستگیر شده دنبال اجرای طرحها و برنامههای آمریکا در روند انتخابات مجلس نهم از طریق شبکههای مجازی و اجتماعی بودند و از طریق فضای مجازی با خارج از کشور ارتباطاتی داشتند."
گزارشگران بدون مرز با قاطعیت این اتهاماتی دورغین را رد میکند و یادآور میشود که رژیم تهران به شکل منظم و بدون ارائهی هیچ مدرکی مخالفان خود را به "جاسوسی" به نفع امریکا و اسرائیل متهم میکند.
فاطمه خردمند روزنامهنگار نشریه گزارش صنعت چاپ در تاریخ ١٧ دی در منزلش از سوی ماموران لباس شخصی بازداشت شد. مسعود لواسانی به رسانهها اعلام کرده است که همسرش از سوی ماموران وزارت اطلاعات برای " داشتن ارتباط با خانواده زندانیان سیاسی " بازداشت شده است. مسعود لواسانی روزنامهنگار از تاریخ ٤ مهرماه ١٣٨٨ تا ١٤ شهریور ١٣٩٠ در بازداشت بسر برده بود. وی در آذر ماه همان سال به ٨ سال زندان محکوم شده بود. این محکومیت در دادگاه تجدید نظر به دوسال کاهش یافت. مسعود لواسانی بیمار ومدت بازداشت دست کم دو بار قربانی حمله قلبی شد و در بیمارستان بستری شده بود. فاطمه خردمند نیز بیمار و فرزند چهار سالهاش که پیش از این در نبود پدر به شکل جدی آسیب دیده بود در شرایط روحی بدی قرار دارد.
سعید مدنی جامعه شناس و نویسنده که مقالات بسیاری را در نشریات مختلف منتشر کرده است، در تاریخ ١٧ دی ماه از سوی ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. همکار سابق مجله توقیف شده ایران فردا، پیش از این در ٢٠ اسفند ١٣٧٩ دستگير و تا ٢٣ اسفند١٣٨٠ را در زندان بسر برده بود، که با سپردن ٥٠ میلیون تومان وثیقه آزاد شده بود. در تاریخ ٢٠ ارديبهشت ١٣٨٢، از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب اسلامي تهران وی به همره ٧ روزنامهنگار دیگر نزدیک به طیف ملی- مذهبی به شش سال زندان محکوم شد.
احسان هوشمند، روزنامهنگار و جامعهشناس متخصص تاریخ کردستان، نیز در تاریخ ١٧ دی ماه در منزلش بازداشت شد.
مهدی خزعلی مدیر وبلاگ باران در تاریخ ١٩ دی ماه در خیابان دستگیر شد. به گفته همسرش بازداشت وی با خشونت همراه بوده و ماموران او را کتک زدهاند. وی که در تاریخ ٢٧ تیرماه نیز دستگیر شده بود، تا ٢١ مرداد ماه در زندان بسر برد. این چهارمین بار است که این وبلاگ نویس زندانی میشود. پزشک وبلاگنویس فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی عضو موثر شورای نگهبان از بدو تاسیس آن است، علیرغم آزار و اذیت ماموران اطلاعاتی و دستگاه قضایی همچنان بر روی سایت خود به انتشار نوشتههای انتقادی علیه دولت و سیاست سرکوب منتقدان ادامه میهد. سایت باران یک روز پیش از بازداشت مدیرش از دسترس خارج شده بود.
اعمال فشار بر خانواده زندانیان
مقامات قضایی – امنیتی ایران از اعمال فشار بر خانوادههای زندانیان ابایی ندارند . در تاریخ ١٢ دی ماه، فاطمه الوندی مادر روزنامهنگار زندانی مهدی محمودیان از سوی ماموران دادستانی تهران بازداشت و چندین ساعت مورد بازجویی قرار گرفت. مهدی محمودیان از تاریخ ٢٥ شهریور ١٣٨٨ در زندان بسر میبرد، وی در تاریخ ١١ اسفند همان سال محاکمه و به ٥ سال زندان محکوم شد این حکم در اردیبهست ماه ١٣٨٩ تائید شد. این روزنامهنگار که یکی از افشاگران بازداشتگاه هولناک کهریزک بود، شدیدا بیمار و در اثر انفرادی و شکنجه آسیبهای جدی دیده است. وی در آبان ماه سال جاری برای عمل جراحی به بیمارستانی در تهران انتقال داده شد، اما بلافاصله پس از عمل دوباره به زندان بازگردانده شد. همزمان با بازداشت چند ساعته مادرش این روزنامهنگار نیز به انفرادی منتقل شده است و مورد بدرفتاری قرار گرفته است.
پروین مخترع یک روز پس از بازداشت فرزندش کوهیار گودرزی، در تاریخ ١٠ مرداد ماه، در شهر کرمان بازداشت و به زندان مرکزی این شهر منتقل شد. در زندان به وی اتهام "تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری" تفهیم شد. در تاریخ اول دیماه ١٣٩٠ خانواده وی اعلام کردند که برای مصاحبه با رسانهها در باره وضعیت پسرش در آذر ماه ١٣٨٨ به ٢٣ ماه زندان محکوم شده است. کوهیار گودرزی در تاریخ ٩ مرداد ماه ١٣٩٠ در تهران بازداشت و تا مدتها در بازداشت مخفی بسر میبرد. تا امروز هیچگونه اطلاعاتی از سوی مقامات قضایی نسبت به اتهام وی اعلام نشده است. وی هم اکنون در بند ٢٠٩ زندان اوین بسر میبرد. کوهیار گودرزی پیش از این نیز در ۲۹ آذرماه ١٣٨٨ بازداشت شده بود و مدت یک سال را در زندانهای اوین و رجاییشهر بسر برده بود.
همکاری شرکتهای غربی با سرکوب
سرکوب سازمانیافته جمهوری اسلامی ایران بر کمک کمپانیهای خارجی و از جمله بنگاههای اقتصادی غربی استوار است. علیرغم تحریمهای نهادهای اروپایی و امریکایی علیه ایران، گزارشگران بدون مرز با حیرت شاهد دورزدن این تحریمها به وسیله تاسیس "شرکتهای ویترین" از سوی ایران است. دستورعملهای ناظر بر فروش و صادرات ابزار مورد استفاده در سانسور و تعقیب و مراقب باید بازبینی شوند، موازین ردیابی مسیر ارسال سختافزارها و نرمافزار باید سختگیرانهتر شود تا از رسیدن این ابزار " ممنوعه" از طریق یک کشور و یا شرکت ثالث به دست سرکوبگران جلوگیری شود.
به گفته شبکه خبری بلومبرگ، شرکت اسرائیلی "الوت" فروشنده تجهیزات مدرن امنیتی کامپیوتر، ابزار شنود و ردیابی را از طریق یک شرکت دانمارکی "رتنک" به ایران فروخته است. شرکت ایرلندی "اداپتاتیو موبیل سکوریتی" به تازگی اعلام کرده است، که فروش سیستمهای فیلترینگ و مسدود سازی پیامک را به رژیم ایران متوقف کرده است.
گزارشگران بدون مرز، از حمایت کامل خود را از پیشنهاد قانون "گلوبال آنلاین اکت" در کنگره امریکا که فروش و صادرات ابزار فیلترینگ و تعقیب و مراقبت را برای کشورهای ناقض آزادی بیان ممنوع میکند، اعلام کرده است. پارلمان اروپا در نوامبر سال جاری قعطنامهای در حمایت از سختگیرانهتر کردن موازین صادرات این گونه وسائل صادر کرد. اروپا نیز به زودی قانونی مشابه "گلوبال آنلاین اکت" تهیه خواهد کرد. باید مجازاتهای اقتصادی علیه کمپانیهایی که موازین حقوق بشر رعایت نمیکنند، در نظر گرفته شود. شرکتهایی که ابزار فنی مورد استفاده در سرکوب را صادر میکنند باید از سوی دادگاه جزائی بینالمللی برای همکاری با سرکوب مورد پیگرد قرار گیرند.
اینترنت ملی برای کنترل بهتر کشور
بنا بر اطلاعات منتشر شده از سوی روزنامهی وال استریت ژورنال " ایران در پی راه اندازی سیستمی برای مسدود سازی همه جانبهی وسایل ارتباطاتی است. جمهوری اسلامی با راه اندازی اینترنت ملی، اتصال به اینترنت جهانی را قطع میکند." این طرح تازهای نیست، از سال ١٣٨٣ که حاکمیت مهندسان خود را برای "اینترنت پاک" بسیج کرده بود، آغاز شده بود. اما دولت احمدی نژاد، روند اجرایی آن را شتاب بیشتری داد.
گزارشگران بدون مرز تردیدهایی را در باره زمان و امکان اجرای " اینترنت ملی"، هزینه راهاندازی و کارکرد آن و نیاز ایران به شبکه اینترنت جهانی در امر هدایت اقتصادی و مالی کشور، ابراز میکند. اما رژیم به سوی اینترنتی با دو سرعت گام برمیدارد. از یک سو اینترنت جهانی برای دولت، رهبران، سپاه پاسداران انقلاب، و شرکتهای بزرگ وابسته به قدرت، و از سوی دیگر اکثریت مردم که به اینترنتی پالایش شده وصل میشوند. اینگونه حاکمیت در نظر دارد، که تبعیضی بزرگ را علیه مردم خود اعمال کند.
انتخابات و جرایم ریانهای
٧ دی ماه همزمان با ثبت نام نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی که در اسفند ماه ١٣٩٠ برگزار میشود، عبدالصمد خرمابادی دبیر "کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه " فهرست ۲۵ مادهای در باره "مصادیق محتوای مجرمانه مرتبط با انتخابات مجلس شورای اسلامی" را اعلام کرد" به گفته ایشان این " کارگروه" به موجب ماده ۲۲ قانون جرائم رایانهای تشکیل شده است. و اعضای آن عبارتند از : "دادستان کل کشور (به عنوان رئیس کارگروه) وزیر یا نماینده وزارتخانههای آموزش و پرورش، ارتباطات و فناوری اطلاعات، اطلاعات، دادگستری، علوم، تحقیقات و فناوری، فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، رئیس سازمان صدا و سیما و فرمانده نیروی انتظامی، نماینده کمیسیون صنایع و معادن و نماینده کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی و نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی." از جمله مواردی که در این بخشنامه جرم محسوب میشود، " انتشار هرگونه محتوا با هدف ترغیب و تشویق مردم به تحریم و یا کاهش مشارکت در انتخابات، انتشار و تبلیغ علائم تحریم انتخابات گروههای ضدانقلاب و معاند" اعلام شده است. در تاریخ ١٦ دی ماه پلس فتا دستورعمل ٢٠ مادهای را در باره کافی نتها صادر کرد. ماده نه این بخشنامه ثبت " اطلاعات هویتی" شامل "نام و نام خانوادگی، نام پدر، کد ملی،کد پستی ، شماره تلفن تماس" را برای کاربران الزامی میکند، ماده ١٠ تاکید دارد که " دفاتر خدمات اینترنت موظفند علاوه بر اطلاعات هویتی کاربران، سایر اطلاعات کاربری شامل روز و ساعت استفاده ،IP اختصاص یافته و فایل لاگ وب سایتها و صفحات رویت شده را ثبت و حداقل تا 6 ماه نگهداری كنند."، ماده ١٢ " استفاده و در اختیار گذاشتن هر گونه ابزار دسترسی به سایتهای فیلتر شده، مثل انواع فیلتر شکنهای قابل نصب روی رایانه، یا معرفی سایتهای فیلتر شکن و خدمات گیرندگان و یا استفاده از هرگونهVPN روی سیستمهای رایانهای دفاتر خدمات اینترنت" را ممنوع کرده است. و بالاخره ماده ١٤ تاکید دارد که " درگاههای ورودی سیستم رایانهای شامل درگاههای USB، کارت خوانها و سایر درگاههایی که امکان اتصال حافظههای جانبی به آنها وجود دارد، به صورت نرم افزاری مسدود شود."
١١ دی ماه پلیس سایبری ایران اعلام کرد که در شهر بیرجند "ماموران پليس فتا از تعداد ٤٣ كافينت سطح شهر بازديد و ٦ كافينت را به دليل رعايت نكردن نكات امنيتي و استفاده از فيلترشكن پلمپ كردند".
در آخر ، در تاریخ ١٠ دی ماه سایت اینترنتی علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور اسبق ایران مسدود شد. غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور دو روز بعد این خبر را تائید کرد. اما اعلام کرد که " طبق اطلاعات موجود این سایت به نام محسن هاشمی، فرزند هاشمی رفسنجانی، ثبت شده و در داخل کشور نیز به ثبت رسمی نرسیده است." پیش از این محمد هاشمی، برادر اکبر هاشمی رفسنجانی و مسئول دفتر وی، اعلام کرده بود که " یک گروه نظارت اینترنتی خواستار پالایش سایت از برخی مطالب و حذف خطبههای آخرین نماز جمعه آیتالله رفسنجانی شده بود." در تاریخ ٢٦ تیرماه ١٣٨٨ علی اکبر هاشمی رفسنجانی در این نماز جمعه نسبت به "از دست رفتن مشروعیت نظام" هشدار داده و خواهان آزادی زندانیان سیاسی پس از انتخابات آزاد شده بود.
علی لاریجانی رئیس مجلس می گوید، عدم احراز صلاحيت يك نماينده، با توجه به چهار سال حضور در مجلس، معنايي ندارد و اين عدم احراز در مورد كساني است كه شناخته شده نباشند .
آقای لاریجانی این اظهارات را در واکنش به ردصلاحیت داوطلبان انتخابات توسط هیات های اجرایی بیان کرده که نام نمایندگان منتقدی چون علی مطهری نیز میان آنان به چشم می خورد.
اظهارات لاریجانی در حالی است که در زمان انتخابات مجلس هفتم، نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم، با همین بهانه ها توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شدند.
به گزارش ایسنا، احمد توكلي، رئیس مرکز پژوهش های مجلس امروز از برخي ردصلاحيتهاي صورت گرفته توسط هياتهاي اجرايي انتقاد كرد و گفت: ضرر اين برخوردها براي نظام بيش از نفع آن است.
توکلی افزود: نمايندگاني كه به دينداري شهره هستند، سابقه انقلابي دارند و يا از سوابقي كه دارند مشخص است كه متدين، انقلابي و طرفدار ولايت فقيه هستند را به استناد اينكه التزام به ولايت فقيه ندارند، ردصلاحيت كردهاند كه اين باعث لطمه به آبروي نظام و سوءاستفاده دشمنان ميشود.
توكلي، از رييس مجلس خواست تا اين موضوع را در مذاكره با مقامات ذيربط حل كند.
علي لاريجاني، رييس مجلس در واكنش به اين اخطار گفت: سخن شما درست است و ردصلاحيت برخي افراد در وزارت كشور و هياتهاي اجرايي كار درستي نبوده و مبنايي نداشته است.
لاريجاني خاطر نشان كرد: به عنوان مثال عدم احراز صلاحيت يك نماينده، با توجه به چهار سال حضور در مجلس، معنايي ندارد و اين عدم احراز در مورد كساني است كه شناخته شده نباشند يا در مورد برخي افراد استناداتي كردند كه اصلا درست نيست و اينها بايد در مسير قانوني طي شود.
رييس مجلس شوراي اسلامي، از انعكاس اين اعتراضات به وزارت كشور خبر داد و گفت كه افرادي از مجلس براي مذاكره با وزارت كشور مشخص شدند.
محمد نوری زاد گزارشی از دیدار با آیت الله صانعی و یکی از سرداران سپاه در سفر خود به قم منتشر کرده است. دراین دیدار این سردار سپاه با اشاره به راهپیمایی ۲۵ بهمن گفته است"ما نباید با مردم اینطور بدرفتاری می کردیم. ما با این رفتاری که با مردم می کنیم زیاد دوام نخواهیم آورد. ما برای همین مردم و با همین مردم انقلاب کردیم. این مردم حق دارند اعتراض کنند و خواستار اصلاح امور باشند.
نوری زاده همچنین دردیدار خود با آیت الله صانعی درباره علت نامه نگاری نکردن به رهبری سئوال کرده و پاسخ شنیده است که " من هم باید همانند سرکار خانم باکری، نه نامه ای به رهبر، که نامه ای به خود شما می نوشتم. واین، شایسته تقاضای شما نبود."
نوری زاد افزوده است:جناب صانعی با شماره کردن دلایل بسیار، تلویحاً به من فرمود": این خانه ی کوچک، محل رفت و آمد دردمندان و آسیب دیدگان بسیاری است. ما از همین خانه ی کوچک، بقدر وسع خود، به آلام دردمندان مرهم می نهیم. می نشینیم و صبورانه دردها را می شنویم. واگر راهی پیش پا باشد، چاره اندیشی می کنیم. نامه ی من به شما، درِ این خانه را می بست (یاشاید از پاشنه درمی آورد – این تعبیر از منِ نوری زاد است). "
متن کامل یادداشت نوری زاد
۱-ماه کامل، دیشب و پریشب ، آسمان بسیاری از مناطق کشور را ، نورافشاند. درشتی و گردی و نورفراوانِ ماه، تماشایی بود. می شد ساعت ها به ماه نگریست و از تماشای سیری ناپذیرآن سبک شد و بالا رفت و به صورت قشنگ او بوسه زد. درشب های دیرگذر سلول انفرادی، گاه ماه را می دیدم که از روزنه های ریز و توری مانند پنجره، خود را نشان من می داد. تماشای ماه، آنهم از پس سوراخ های صفحه ای که پنجره ی سلول را پوشانده بود، هم شوق انگیز بود و هم اندوهناک. یادم هست که از ماه می پرسیدم تو در پس این سوراخ های ریز زندانی هستی یا من در این سلول تنگ؟
۲ – صبح زود راه افتادم و رفتم به قم. قم، شهرهزاران روحانی و دهها مرجع تقلید. قم این شهر هزار پیچ، هزار خاطره، هزار فراز و هزار فرود. بعد از انقلاب تلاش بسیاری صورت پذیرفت تا قم به واتیکان اسلام تغییر چهره بدهد. سرمایه های فراوانی نیز بدان سو گسیل شد. از تأمین آب شیرین و احداث سد بریکی از رودخانه ها، که بعدها به دلیل انتخاب محل نامناسب برای احداث سد، آب شیرین رودخانه، شورشد و بکار نیامد و همه ی سرمایه ها و هزینه ها سوخت. تا این اواخر، احداث بی دلیل و مطالعه نشده و بی خاصیت “منوریل”.
قم اما درد اصلی اش به این ظواهرمربوط نبوده و نیست. شهرقم، از درون می گدازد. این که در قم، هرعالمی و هرمرجع تقلیدی، دستگاهی برای خود پرداخته است و سال به سال از مرجع مجاور خود سراغ نمی گیرد. چه می گویم؟ گاه مرجعی، چشم دیدن دیگران را نیزندارد. دراین سی و سه سال پس از انقلاب، چند بار شنیده باشیم که در یک مجلس، مراجع دورهم جمع شده اند و برای رفع معضلی یک بیانیه ی مشترک بیرون داده اند؟ اساساً مگر می شود مجسم کرد مرجعی، از بیت خود بیرون زده باشد و به درخانه ی مرجعی دیگر رفته باشد و آن دو برای هم آغوش گشوده باشند و با دسته بندی اولویت ها، به آسیب شناسیِ اسلامی که دراین سرزمین پوست از تن انسانیت می درد بپردازند؟ متاسفانه مراجع، همدیگر را به چشم رقیب می بینند. واین از اساس با روح ابتدائیات آن اسلامی که مشغول نشرآنند مغایرت دارد.
صمیمانه بگویم: شهرقم، از نفرت ها و تفرقه ها و حسادت ها و منیت های علما در رنج است. جلوی چشم دنیا، و جلوی چشم مراجع قم، زدند و بساط بیت و زندگی چند مرجع صاحب نام اما منتقد را با خاک یکسان کردند و مراجعی که در همسایگی آنان بودند، دم برنیاوردند. من مانده ام که این مراجع، آنجا که شجاعت را شرط ضروری مرجعیت فتوا می دادند، آیا به یک چنین مخمصه ی آشکاری می اندیشیده اند که خود مخالف فتوای خود عمل کنند و به ترس و دهان بستگی دچار شوند؟ پس کجاست حنجره ای که به آقایان بگوید: آهای مراجع گرانقدر، این سکوت شما، اسمش تقیه نیست. ترس است. وترس برای یک مرجع، مثل آفت در یک مزرعه، همه ی رشته ها را پنبه می کند. وتداوم آن البته، علت حتمیِ تنزل و سقوط او از مقام مرجعیت است.
حدود ظهر بود که به دیدار آیت الله صانعی رفتم. از این که وی را همچنان پراز انرژی و معترض و منتقد و البته منصف و فرانگر یافتم، مسرور شدم. با وی از هردری سخن گفتم. گشادگی و بی تکلف بودن آن دیدارکوتاه، مرا به سخن گفتن صریح ترغیب کرد. پرسیدم: چرا مرا یاوری نفرمودید؟ من از شما و از پانزده شخصیت دیگر تقاضا کردم با نگارش نامه به رهبری، وی را از حادثه های درکمین و آسیب های جاری جامعه پرهیز دهید. گرچه من خود راز این پاسخ نگفتن ها را می دانم اما علاقه مندم از زبان خود شما دلیلش را بشنوم.
جناب صانعی فرمود: من هم باید همانند سرکار خانم باکری، نه نامه ای به رهبر، که نامه ای به خود شما می نوشتم. واین، شایسته ی تقاضای شما نبود.
جناب صانعی با شماره کردن دلایل بسیار، تلویحاً به من فرمود: این خانه ی کوچک، محل رفت و آمد دردمندان و آسیب دیدگان بسیاری است. ما از همین خانه ی کوچک، بقدر وسع خود، به آلام دردمندان مرهم می نهیم. می نشینیم و صبورانه دردها را می شنویم. واگر راهی پیش پا باشد، چاره اندیشی می کنیم. نامه ی من به شما، درِ این خانه را می بست (یاشاید از پاشنه درمی آورد – این تعبیر از منِ نوری زاد است). من رنج شما را وتبعات این پاسخ نگفتن را می دانم. منتها با نگاه به حادثه های درکمین این خانه، ومردمانی که درهمین حد مختصری که از ما برمی آید، بی مخاطب می مانند، مرا به پاسخ نگفتن به شما مجبورکرد.
راستش را بخواهید من خود همین ها را و بسیاری دیگر از ناگفتنی ها را می دانستم. اما روح مشترک همه ی کسانی که به تقاضای من پاسخ نگفتند، از آیت الله ها تا شخصیت های سیاسی و علمی و اجتماعی، تنها و تنها وضعیت شرم آور امنیتی ای است که برکل کشور خیمه بسته است. درلابلای صحبت جناب صانعی نکته های فراوانی به دل می نشست. این را نیز شنیدم که گفت: داماد آقای هاشمی رفسنجانی فوت می کند. رهبر به خانواده ی مرحوم پیام تسلیت می نویسد اما در آن حتی اشاره ای به آقای هاشمی این رفیق سالهای دور خود نمی کند.
به ایشان گفتم: همین پاسخ نگفتن های شما عزیزان به درخواست من، خود دلیل این است که ما چه جامعه ای و چه حاکمیتی پرداخته ایم.
عصربود که یکی از سرداران سپاه قم به دیدنم آمد. او را پیش از این نیزدیده بودم. از همان سردارانی است که می شود با او رفیق شد و تا پای جان برای صیانت از انسانیت با او همقدم شد. با هم درباره ی نوشته ی اخیرسردار حسین علایی صحبت کردیم. واین که وی درآن نوشته با هوشمندی، فصل مشترک همه ی نظام های دیکتاتوری را یک به یک شماره کرده و سرانجام کارشان را نیز عریان ساخته است.
سردارقمی خاطره ای برای من گفت که بسیار دلنشین بود. گفت: با راننده ام به دل تظاهرات مردم در بیست و پنج بهمن معروف رفتیم. من برای کاری از اتومبیل پیاده شدم. موقع برگشتن شنیدم که راننده دور از چشم من تلفنی با یکی صحبت می کند و می گوید: اگر این سردار(یعنی من) بخواهد به طرف مردم شلیک کند، من خودم او را ازپا درمی آورم.
سردارقمی گفت: من این مکالمه ی تلفنی راننده ام را شنیدم. بدون آنکه او بفهمد من از قصد و غرض او آگاه ام. سوار شدیم و از خیابانی به خیابانی رفتیم. درراه به او گفتم: من سرم درد می کند. از این همه ظلم، از این همه نفرتی که بین مردم دست به دست می شود. به او گفتم: ما نباید با مردم اینطور بدرفتاری می کردیم. ما با این رفتاری که با مردم می کنیم زیاد دوام نخواهیم آورد. ما برای همین مردم و با همین مردم انقلاب کردیم. این مردم حق دارند اعتراض کنند و خواستار اصلاح امور باشند. راننده روی ترمز زد. با تعجب پرسید: یعنی شما از خود مایی؟ لبخند زدم. واو با همان لبخند از دل من خبرگرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر