
خبر / رادیو کوچه
باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، روز پنجشنبه راهبردهای جدید ایالات متحده در خاورمیانه را با توجه به جنبشهای مردمی در کشورهای منطقه، تشریح کرد. وی در این سخنرانی به تحریم های آمریکا علیه حکومت بشار اسد به دلیل سرکوب معترضان در سوریه و کمکهای اقتصادی به کشورهایی چون مصر و تونس اشاره کرد.
پیش از سخنرانی باراک اوباما، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا صحبت کرد و بر نقش مهم دستگاه دیپلماسی ایالات متحده در جریان جنبشهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تاکید کرد.
باراک اوباما در بخشی از سخنرانی خود به سرکوب اعتراضات در سوریه پرداخت و گفت: «مردم سوریه شجاعت خودشان را برای مطالبه گذار به دمکراسی نشان دادهاند. بشار اسد هم اکنون با یک گزینه مواجه است: او میتواند هدایت گذار را برعهده بگیرد، یا از مقابل این راه کنار برود.»
رییس جمهوری آمریکا اضافه کرد:«حکومت سوریه میبایست شلیک به تظاهرکنندگان را متوقف کند و اجازه برگزاری تظاهرات مسالمتآمیز را بدهد، زندانیان سیاسی را آزاد کند و به بازداشتهای ناعادلانه پایان دهد، اجازه دهد کمکهای انساندوستانه به مناطق چون درعا برسد، و گفتوگوی جدی برای پیشبرد گذار دمکراتیک را آغاز کند.در غیر این صورت بشار اسد و حکومت او همچنان با چالشهایی از داخل مواجه خواهد بود و در عرصه بینالمللی نیز منزوی خواهد شد.»

باراک اوباما در ادامه گفت:«تاکنون، حکومت سوریه دنباله رو اقدامات متحد خود، ایران، بوده است و در صدد است تا تاکتیکهای سرکوب را از تهران کمک بگیرد. این صحبت از دو رویی حکومت ایران است؛ آنها از حقوق تظاهرکنندگان دردیگر کشورها دفاع میکنند ولی مردم خود را سرکوب می کنند. بگذار بیاد داشته باشیم که نخستین تظاهرات مسالمتآمیز در خیابانهای تهران بود، جایی که حکومت وحشیانه زنان و مردان را مورد تعرض قرار داد و مردم بیگناه را به زندان انداخت. ما هنوز پژواک شعارهای مردم بر روی پشت بامهای تهران را میشنویم. تصویر جان دادن زنی جوان درخیابان همچنان در حافظه ماست.»
اشاره باراک اوباما به صحنه کشته شدن ندا آقا سلطان در جریان تظاهرات اعتراضی در خیابانهای تهران است. به گفته مخالفان در جریان اعتراضات به نتیجه انتخابات در ایران در سال ۱۳۸۸ دهها نفر کشته شدند. مقامات انتظامی ایران نیز گفتند در جریان این اعتراضات بیش از چهار هزار نفر را بازداشت کردند.
رییس جمهوری آمریکا در ادامه تصریح کرد:«ما همچنان بر مستحق بودن مردم ایران برای دستیابی به حقوق جهانشمول تاکید خواهیم کرد و حکومت قادر نخواهد بود آرمانهای آنها را بین ببرد.»
بیشتر بخوانید:
«تحریم بشار اسد از سوی دولت آمریکا»
بهنام / رادیو کوچه
behnam@koochehmail.com
«حکم جلب هدیه تهرانی»
طراح نمایشگاهی که «هدیه تهرانی» سال قبل با کمک میراث فرهنگی برپا کرده بود، به خاطر نقد نشدن وجه چک، از این بازیگر شکایت کرد. «سنگچی»، وکیل مدافع شاکی هدیه تهرانی در خصوص پرونده حقوقی و کیفری یک فقره چک، در گفتوگویی با بیان اینکه صادرکننده چک خانم هدیه تهرانی است، اظهار داشت: «موکل من (شاکی پرونده) طراح نمایشگاهی است که پارسال هدیه تهرانی برپا کرده بود.»
وی ادامه داد: «هدیه تهرانی مدعی است توانایی پرداخت این پول را ندارد و سازمان میراث فرهنگی که پرداخت آن را تقبل کرده، باید پول را پرداخت کند. شاکی نسبت به شکایت کیفری اقدام کرده بود که هدیه تهرانی به تحمل یک سال زندان محکوم شد. اما وی به این حکم اعتراض کردند.»

وی با بیان اینکه رسیدگی به پرونده چک دو جنبه حقوقی و کیفری دارد، گفت: «شاکی، نسبت به شکایت کیفری اقدام کرده بود در تاریخ اول اسفند سال گذشته، با حکم دادگاه و توسط کلانتری 123 نیاوران هدیه تهرانی جلب شد و پرونده در شعبه 5 اجرای احکام دادسرای ناحیه 3 ونک بود.»
سنگچی خاطرنشان کرد: «به اتفاق و به همراه ماموران کلانتری به دادسرا و به شعبه بدوی صادرکننده رای (شعبه 1045) مستقر در مجتمع قضایی شهید قدوسی منتقل شدند که آن روز به حکم اعلام واخواهی کردند.»
وی با بیان اینکه قاضی کاظمی که هدیه تهرانی را به تحمل یک سال حبس محکوم کرده بود، به دادگاه تجدیدنظر منتقل شده بود. روز محاکمه در آن شعبه دادرسی حضور داشت که برای هدیه تهرانی قرار کفالت صادر کرد. شخصی به نام سهرابی از کارگردانان سینما کفالت وی را بر عهده گرفت.
این وکیل مدافع با بیان اینکه دادرس شعبه، نسبت به پرونده کیفری تشخیص دادند که چک وعدهدار است و بر همین اساس هدیه تهرانی را تبرئه کردند.
وی ادامه داد: «موکل من نسبت به این تبرئه تجدیدنظرخواهی کرده که در حال حاضر پرونده در دادگاه تجدیدنظر استان تهران است.»
سنگچی افزود: «نسبت به پرونده حقوقی هم شاکی، طرح دعوی کرده بود که هدیه تهرانی به پرداخت 34 میلیون وجه چک و خسارت تاخیرتادیه، از زمان سررسید تا دادخواهی محکوم شد. بر این اساس هدیه تهرانی نسبت به این حکم هم واخواهی کرده که روز سهشنبه جلسه رسیدگی به شکایت حقوقی چک بود.
………………………………………………
«وقتی آنجلینا جولی کارگردانی کند»
«آنجلینا جولی» بازیگر صاحب نام سینمای هالیوود درباره نخستین فیلمش در مقام کارگردان با عنوان «در سرزمین خون و عسل» حرف زد.
این نشست در ایام برپایی «فستیوال کن» فرانسه توسط شرکت فیلمسازی «جیکی فیلمز» برگزار شد.
بنابر اعلام ورایتی، فیلم جولی با عنوان «در سرزمین خون و عسل» که با مضمون جنگ بوسنی ساخته میشود برای اکران در 23 دسامبر(2 دی) آینده در آمریکا آماده خواهد شد.
جولی درباره این فیلم گفته است: «من میخواهم روایتگر قصهای از این جریان باشم که چگونه روابط انسان و رفتارهای او میتوانند عمیقن بر زندگی او در جریان جنگ تاثیرگذار باشند.»

وی در جمع خبرنگاران اعلام کرد: «اکثریت مردم شامل بازیگران، نخستوزیر و رییس جمهوری از این فیلم حمایت کردهاند و 95 درصد بازیگران فیلم من در زمان جنگ بوسنی حضور داشتهاند.»
جولی ساخت این فیلم را که داستان آن علاقه یک مرد صرب به یک زن مسلمان در جنگ سال 1992 است، از ماه اکتبر سال گذشته در مجارستان آغاز کرده است.
چندی پیش موج جدید شکایتها از اولین فیلم ساخته جولی به سازمان ملل کشیده شد و «انجمن زنان قربانی جنگ بوسنی» با صدور بیانیهای بار دیگر از جولی به دلیل نوع نگرش فیلماش انتقاد کردند.
در این بیانیه آمده است: «بیتوجهی آنجلینا جولی به قربانیان زن جنگ بوسنی گویای همهچیز درباره فیلمنامه است و این حق را به ما میدهد تا همچنان نسبت به فیلم او تردید داشته باشیم.»
این انجمن در نامهای به آژانس پناهندگان سازمان ملل که جولی سفیر صلح آن است، نگرانی خود را نسبت به اولین تجربه کارگردانی این بازیگر معروف اعلام کرد.
………………………………………………
«وقتی مچ برد پیت با پرستار بچه گرفته میشود»
تا الان درباره خیانتهای احتمالی «آنجلینا جولی» گفته شده اما بشنوید از خیانت «برد پیت».
برد پیت در یک هفته جنجالی به داشتن رابطه با یکی از پرستارهای فرزندانش متهم شده است. مجله پرطرفدار «استار» در هفته گذشته عکسی از پرستار فرزندان برد پیت و آنجلینا جولی منتشر کرد و اظهار داشت که وی توانسته برد پیت را به خود جذب کند و جالب اینجاست که این مجله این پرستار را شبیه «جنیفر آنیستون» دانسته و گفته وی به مراتب از آنجی جذابتر است.

این در حالی است که رابطه این دو نفر توسط خود آنجی کشف و عکسهای آن به مجله استار ارسال شده است.
آنجی پس از این حادثه گفت: «از این پس من بادیگارد استخدام میکنم. به جای این عروسکهای خیمهشببازی.»
………………………………………………
«آرنولد و رابطه و خدمتکار و برنامه اپرا»
علت جدا شدن «ماریا شریور» از «آرنولد شوارتزینیگر» مشخص شد. داشتن رابطه با خدمتکار بیستساله این خانواده به نام «پاتریشیا بینا» دلیلی شد تا ماریا از همسرش پس از 25 سال جدا شود. پاتریشیا عنوان کرده است: «من به دلیل علاقهای که بچههای آرنولد داشتم و همچنین بیتوجهی ماریا به آرنولد باعث شد که من و آرنولد به هم نزدیکتر شویم.»

این در حالی است که ماریا شریور از مشغله همسرش شکایت داشت و آرنولد شوارتزینیگر عنوان کرده بود که باید زمانی بیشتری برای خانواده اختصاص دهد و حتا در یک مصاحبه کوتاه عنوان کرد: «ماریا من هنوز به تو علاقه دارم.»
از طرفی دیگر «اپرا وینفری»، مجری برنامه «اپرا» از ماریا شریور برای برنامه بعدی خود دعوت کرده است. این دعوت پس از گذشت 24 ساعت از اعلام آرنولد به داشتن رابطه با این خدمتکار و یک هفته پس از اعلام جدایی ماریا از همسرش انجام شده است.
………………………………………………
«دیکاپریو عرشه قایق را با تایتانیک اشتباه گرفت»
«لئوناردو دیکاپریو» و «بلیک لیولی» برای مدت یک هفته است که با هم بسیار مهربان شده و در عرشه یک قایق تفریحی دیده شدند.

لئو در حالی که حدود یک هفته است که پس از جدا شدنش از «بار رافائلی»، با در آغوش کشیدن یک دختر در لباس سفید به نام بلیک آن هم در یک قایق تفریحی خبر از یک ازدواج مجدد میدهد.
………………………………………………
«وقتی جاستین عاشق همکارش میشود»
«جاستین تیمبرلیک» هنرمند آمریکایی چند هفته است که با «اولیویا وایلد» بازیگر آمریکایی دیده شده است.
این در حالی است که اولیویا به تازگی از همسرش جدا شده و از طرفی دیگر مدتی است که با جاستین کار میکند و در این مدت در هر مکانی که جاستین حضور داشته او هم به همراه جاستین بوده است.

اما تا کنون این دو هنرمند از اعلام داشتن رابطه با یکدیگر خودداری کردند.
خبر / رادیو کوچه
روز پنجشنبه، دوروتی پرواز، خبرنگار ایرانیتبار خبرگزاری الجزیره در گفتوگویی عنوان کرد پس از ورود به سوریه بازداشت شده و پس از سه روز، به او گفتهاند که او را به قطر میفرستند اما «به زور» او را سوار هواپیما کرده و به ایران فرستادهاند.
خانم پرواز در گفتوگوی تلویزیونی با الجزیره گفته است: «در سوریه مرا هفت تن بازداشت کردند که یکی از آنها فقط انگلیسی صحبت میکرد. آن یک نفر هم فقط فریادهای «خفه شو» سرمیداد که برای همین اسمش را «آقای خفهشو» گذاشتم.»
دوروتی پرواز در این گفتوگو گفت: «به محض این که فهمیدند من برای شبکه تلویزیونی الجزیره کار میکنم، طوری رفتار کردند که انگار برای دیدبان حقوق بشر کار میکنم در نتیجه به سرعت مرا «جاسوس صهیونیست» نامیده و راهی زندان کردند.»
وی با اشاره به محل بازداشتش در سوریه، آن را به «گوانتاناموی خاورمیانه» تشبیه کرده است. «جایی که بیشتر معترضان به آن جا فرستاده میشوند و صدای فریادهای شکنجه آن را هیچ کس نمیشنود و تا صبح فقط میگویند چرا، چرا، چرا و فقط شکنجه میشوند.»
خانم پرواز گفته است:«پس از سه روز بازجویی و حضور در محیطی که به خون آغشته بود و فقط صدای ضرب و شتم و شکنجه به گوش میرسید و دیگر قربانیان جوانی که فقط فریاد ناامیدی و درد سر میدادند، به من گفتند که تو را به قطر باز میگردانیم.»
وی میگوید:«با این حال به آنها اطمینان نداشتم و به همین خاطر سوار هواپیما حاضر نبودم بشوم اما مرا به زور سوار کردند و به ایران فرستادند.»
خانم پرواز میگوید رفتاری که با او در ایران شده خیلی بهتر از سوریه بوده است: «به هر حال بازجوی مودبی داشتم که داشت همان اتهام «جاسوس صهیونیستی» را بررسی میکرد ولی حداقل فحش و دشنام نمیداد و امکانات غذایی و دارویی و بهداشتی هم برایم فراهم بود.»
عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران، روز چهارشنبه حضور دوروتی (هما) پرواز، خبرنگار ایرانیتبار شبکه الجزیره، در ایران را تایید کرده و گفته بود: «این فرد به سوریه رفته بود و درباره ورود و گذرنامه وی ایراد گرفته بودند و چون ملیت ایرانی-کانادایی داشت، به ایران بازگردانده شد.»
مقامهای ایرانی پیش از این از تایید حضور خانم پرواز در ایران امتناع میکردند و سخنگوی وزارت خارجه جمهوی اسلامی نیز روز سهشنبه از پاسخ صریح به پرسش مربوط به محل نگه داری دوروتی پرواز خودداری کرد.
بیشتر بخوانید:
«حکم پرونده اسیدپاشی به دلیل فنی اجرا نشد» (اخبار مرتبط با گزارشگر الجزیره)
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
حکومتهایی که برپایه اعتقادات وحدانی پایهریزی میشوند، گاهن دچار پارادوکسهایی بسیار پیچیدهاند، در عصر ارتباطات و بیمعنایی محدودیت، چارههای موثر اینگونه دولتها که با چارچوبهای از پیش تعیین شده و غلوآمیز و پوسیده به علت تکرار شعارهایی غیرعملی برای جلب طرفداران متعصب، خود را محدودتر کردهاند، بسیار کم است.
یکی از معضلات کنونی کشور ما، مهار تمایلات جنسی نسل جوان در زیر لوای قوانین اسلامیست.
از نو مرور کنیم، پس از انقلاب سال 57 ابتداییترین اقدامی که در این مورد در فضای انقلابی و چریکی انجام گرفت، انحلال مراکز تماس دو جنس مخالف بود، روزنامه اطلاعات دهم بهمن 57 مینویسد: «از حدود ساعت پنج بعدازظهر در اطراف «قلعه شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. مدت زیادی نگذشت که اجتماع افراد با تظاهرات توام شد.
ابتدا ماموران فرمانداری نظامی از مردم خواستند که پراکنده شوند و پس از مدتی اقدام به تیراندازی هوایی کردند. با رفتن ماموران دوباره اجتماع کثیر مردم در اطراف محله روسپیان تشکیل شد.
در حدود ساعت شش بعدازظهر چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آنها به خیابانهای داخل «قلعه» ریختند. در این هنگام با وسایلی که از قبل تهیه شده بود، خانهها و مغازههای داخل «قلعه» به آتش کشیده شد.
سالها گذشت، اما رویای مومنان رنگ واقعیت نیافت، نسیمهای خنک و سپس طوفانهای بزرگ بر فراز دژ قهقهه جریان یافت و آن نسل کماندو دریافتند که متاسفانه سرکوبها، تحقیرها و کشتارها موثر نیافتاده و آن خوی اهریمنی در زیر پوست شهرشان و از آن بدتر خودشان در حال پاره کردن پوستشان است
گروهی به زنان ساکن محله حمله کردند، اما در این جریان عده دیگری از تظاهرکنندگان مانع وارد ساختن صدمه به ساکنان «قلعه» شدند. چند تن از شاهدان عینی اظهار داشتند تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شدهاند.
به این ترتیب «روسپیخانه بزرگ شهر» به آتش کشیده شد. آتشسوزی ساعتها «محله غم» را میسوزاند و خاکستر میکرد. ماموران آتشنشانی که پیرو اعلامیه قبلی خود ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتشهایی که مردم نمیخواهند، خودداری خواهند کرد، در نتیجه اقدامی برای خاموش کردن این آتشها صورت نگرفت… و پس از آن سیمین بی ام و، پری بلنده، اشرف چهارچشم، شهلا آبادانی و پری سیاه که از سردستههای روسپی خانهها بودند اعدام شدند.
و بدین گونه ملت مومن حق خود را از روسپیان گرفته و با خشم انقلابی آنها را محو کردند.
آن ملت مومن اقدامات انقلابی دیگری در همین راستا انجام دادند، آنها برای از بین بردن هر نمادی که امکان تحریک جنسی را ممکن میساخت، از طرح پوشش زنان نهایت حمایت را نمودند، چنانکه هنگامی که تعدادی از زنان و دختران کارمند و دانشآموز در 17 اسفند 1357 در اعتراض به اجباری شدن حجاب در تجمع کردند، روزنامههای دولتی خبر تجمع را به دروغ به عنوان اعتراض روسپیان پوشش دادند و نوشتند «امروز گروهی از زنان بدنام و روسپیان و فواحش محلات معلوم الحال که بساط کاسبیشان برچیده شده، دست به تظاهرات زدند…»
ملت شهیدپرور ایران در همین زمینه سعی نمودند که نیازهایشان را به قلعه فراموشی سپرده و از جانب خود برای فرزندان مذکر و مونثشان نیز حکمهای لازمالاجرا صادر کردند، ملت شهیدپرور از آنجا میگویم که این اقدامات با نوعی رضایت جمعی انجام گرفت، برای زن و مرد انقلابی و چریک – آمال ایدهآلیستی مذهبی در حال وقوع بود، جامعهای آرمانی بدون نیازهای مادی- البته بهتر از بهشت- زیرا که در بهشت نیز به این نیازها پاسخ داده میشود اما آنها تصمیم گرفته بودند در این جهان نسل هرگونه غریزه آبروبری را از ریشه بخشکانند.
سالها گذشت، اما رویای مومنان رنگ واقعیت نیافت، نسیمهای خنک و سپس طوفانهای بزرگ بر فراز دژ قهقهه جریان یافت و آن نسل کماندو دریافتند که متاسفانه سرکوبها، تحقیرها و کشتارها موثر نیافتاده و آن خوی اهریمنی در زیر پوست شهرشان و از آن بدتر خودشان در حال پاره کردن پوستشان است.
ضربههای کاری به این بندگان خدا، در دهههای 70 و 80 با رواج تنفروشی، تنفروشی بسیار مشهود زنان در تهران و سپس سایر شهرها با وجود مقابله نهادهای حکومتی با «بدحجابی» شهروندان در خیابانها و اماکن عمومی و اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی، وارد شد.

این عریانی در خرید و فروش تن، در خیابانهای پرتردد و اصلی بیش از هرچیز سازمانیافته بودن فروش سکس در ایران را نشان میداد و تمامی این ماجرا انقلابیون دیروز و والدین امروز را در پروسهای معیوب و بنبست قرار داد، راهی برای فرار نبود، قاچاق زنان و دختران ایرانی در داخل کشور و قاچاق دختران افغانی به منظور تنفروشی، تنفروشی اجباری و استثمار جنسی تجاری نیز رواج یافت، اخباری نیز هر از چندی در رسانهها درباره حراج دختران ایرانی در بازارهای برخی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس منتشر میشود که متاسفانه بر اساس برخی آمار، نود درصد زنان تنفروش در تهران باسواد هستند و در شهر تهران، میانگین سنی زنان تن فروش 21 سال گزارش شده، در حالیکه در سال 1347 این میانگین سنی 31 سال بوده است.
از تنفروشی زنان بدتر، تنفروشی مردان بود، تنفروشی به کناری، عادات جنسی نامتعارف را نیز به آن اضافه کنید و در عین حال تصور کنید اوج خشم حاکمانی را که برای لاک ناخن، پوشیدن چکمه، رنگ موی روشن و آرایش صورت مقررات وضع میکنند و نه تنها قوانینشان از سوی قشر عظیمی از جامعه مورد سخره قرار میگیرد، بلکه دختران واضعان قوانین نیز آن را زیر پا بگذارند.
در چنین شرایطی حکومت دینمدار پس از گذراندن دوران دستپاچگی و سرگردانی به سادهترین روش و دمدستیراه متوسل میشود، اینبار خبری از تحقیر، کشتار و تهمت نیست. صیغه، هم مورد تکریم است و هم ثواب دارد، با خواندن آیهای خیانت عین رحمت پروردگار میشود، روسپیان باهوش صیغههای امروزی میشوند و مشکل مردان متاهل با عنایت حکومت دینی حل میشود.
اما باز مسئله برسر جای خود باقیست، مجردانی که حتا در صورت رفع نیازهای جنسیشان به صورت مخفیانه از گپ و گفتی آزادانه و معاشرتی دلخواه از سوی خانواده و نیروهای پلیس محرومند، در هر حال به آنچه خواهان آنند دست مییابند، دختر و پسر هم ندارد، پردههای بکارت چینی جوابگوی خانوادههای چریک خواهد بود، اما آنچه آشکارا قابل ترحم است، درماندگی حکومت اسلامی و حامیان آن در حل ابتداییترین مشکل جامعه سنتی ایران است، حکومتی که باعث شد در پوشش و منش روسپیان از دختران دانشجو قابل تمیز نباشند و عورت مومنان برباد رود.
گزارش ویژه / رادیو کوچه
در حالی که دوماه و اندی از ورود مدیر تازه «صدای آمریکا» می گذرد. اینک به نظر میرسد آقای عسگرد اولین قدمیهای جدی خود را برای تغییر در صدای آمریکا برداشته است. پیشتر که برخی معتقد بودند وی با توجه به جو حاکم بر صدای آمریکا و برخی مهره چینیها شاید نتواند تغییرات اساسی را باعث شود، اینک در اولین گام با یک انتصاب در رده بالای مدیریتی در صدای آمریکا ستاره درخشش پروفسور در رشته ارتباطات بینالمللی و مدرس دانشگاه «جرج تاون» را به عنوان سردبیر اجرایی بخش فارسی صدای آمریکا برگزیده است.
خانم «سیگ» یا درخشش از سال هزار نهصد و نود و سه با این رسانه مشغول به همکاری است. با توجه به اختیاراتی که به وی ابلاغ شده است. او مسوولیت کلیه محتوای منتشره در بخشهای وب سایت، رادیو و تلوزیون را بر عهده خواهد داشت.
با این شرایط به نظر میرسد اولین گام در راه تغییر مسیر مدیریت در صدای آمریکا بر سر نحوه مدیریتهای سلیقهای و وجود حلقههای خودی و غیر خودی که از سوی معترضها طرح میشد، برداشته شده است. پیشتر نیز برخی خبرها از صدای آمریکا حاکی از تنشهایی بین سردبیر فعلی این رسانه با آقای عسگرد بر سر به کارگیری برخی نیروها از بیرون از صدای آمریکا و عدم توافق بر روش کار نیروهایی در بخش وب بوده است.

معترضها میگویند، گروهی از نیروهای روزنامهنگار که سابقه فعالیت دراز مدت در این حوزه را داشتند در مدت سردبیری آقای سجادی بارها مورد توبیخ و یا برخورد از ناحیه وی قرار گرفته بودند. با توجه به تعیین سمت تازه برای خانم درخشش که از تاریخ ششم ماه ژوئن کار خود را به صورت رسمی آغاز خواهد کرد. اینک به نظر میرسد وضعیت سردبیر فعلی نیز روشن شده باشد.
از نزدیکان آقای سجادی شنیده میشود که وی اعلام کرده که قصد بازنشستگی دارد، اما روشن نیست که با توجه به عدم پوشش رتبه سازمانی وی و حد نصاب سن آیا در واقع وی میتواند بازنشست شود یا خیر.
اما تغییرات به این جا ختم نخواهد شد. به نظر میرسد دیپلماسی آقای عسگرد بررسی محیط و به کار گیری روشها پس از بررسی بوده است. گفته میشود وی در صدد تعیین معاونتهای مختلف برای رسیدگی به امور، ایجاد گروههای مشورتی از بیرون از صدای آمریکا، ارتباظ با روزنامهنگاران، به کارگیری نیروهای تازه و تسویه برخی نیروهای نا کار آمد است. هم چنین تشکیل گروههای ارزیابی که عموم اعضای آن آمریکایی هستند نسبت به بررسی کیفی کار تولید تیم فعلی از دیگر برنامه های مدیر تازه این رسانه است.
ستاره درخشش یا «سیک» -نام فامیلی دیگر وی- از سال 1993 با صدای آمریکا مشغول به همکاری است. او مدرک کارشناسی خود را در رشته حقوق و کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم سیاسی و دکترای خود را در رشته ارتباطات بینالملل از دانشگاه «سوربن» گرفته است. درخشش در سالهای اخیر فقط در برنامههای مشخصی حضور داشت.
به هر روی گروهی میگویند: «آیا وقت تند باد تغییر در صدای آمریکا فرا رسیده است؟»
English
علی انجیدنی/ رادیو کوچه
آبان ماه هفتاد و پنج که زمزمه فعالیت گسترده جناح چپ و کارگزاران برای انتخابات ریاست جمهوری شنیده میشد یکی از دوستان که در دفتر تحکیم وحدت فعالیت سیاسی میکرد در پاسخ به جمله من که گفتم: «خوب میشه اگه دکتر خاتمی قبول کنه نامزد بشه» گفت: «این بابا که دکتر نیست. ما بهش میگیم دکتر. فقط لیسانس داره. آدم راستگو و شریفیه. ولی فکر کنم بهدرد رییس جمهوری بودن نخوره.» من که اون زمان بیست و پنج ساله بودم و تازه انتخابات مجلس پنجم رو پشت سر گذاشته بودم با شور و احساس تند سیاسی جواب دادم: «مملکت ما دنبال همین آدمهای صادق و شریف میگرده حالا مدرکش رو میخوایم چیکار؟ مهم شرافتشه. صداقتشه.»
از اواخر اون سال فعالیتها شدت گرفت و از یکماه قبل از دوم خرداد 76 درس و کار را ول کردم و تمام و کمال خودم را وقف پیروز شدن خاتمی نمودم. به من مسوولیت تاسیس ستادهای فرعی در یک شهر خیلی بزرگ رو داده بودند. گفتند: «بودجه تاسیس این ستادها کلن دو میلیون تومان هست. حالا خودت ببین چکار میتوانی بکنی؟» شروع کردیم. با کمک شبانهروزی بچهها، با کمتر از 200 هزار تومان هزینه 160 ستاد فرعی راه انداختیم. فقط پوسترها را به ما میرساندند و مردم خودشان بقیه هزینهها را میدادند. روزها و شبهایی بود که هیچ وقت از یاد نخواهم برد. بیخوابی کشیدم. تحقیر شدم. کتک خوردم تا صبح روز سوم خرداد با سری بالا وارد دانشگاه شوم و خطاب به مسوول جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاهمان که الان از بزرگان وزارت بهداشت است بگویم: «سلام عرض میکنم حاج آقا! التماس دعا دارم.» او دستگاه فشار سنج جیوهای را به سمتم پرت کرد. شاید خیلی عصبانی بود و آن روز خیلیها این جمله را به او گفته بودند.
وقتی وزیرهایش را به مجلس معرفی کرد کمی دلخور شدم ولی گفتم: «ملاحظات سیاسی را در نظر گرفته است و میخواهد فضای کار را بهوجود آورد.» دلم به حضور چند وزیر خوش بود ولی بودن چند وزیر در کابینهاش بدجوری اذیت میکرد. کرباسچی را که گرفتند، منتظر حرکت شدیدی از خاتمی بودم ولی بعد از ده روز نامهای به رهبر نوشت و کرباسچی را ظاهرن از زندان درآورد. دلخوریم بیشتر شده بود. با دوستان میگفتیم: «چرا آقای خاتمی نمیفهمد که کرباسچی خاکریز اول است؟» زمان میگذشت و ما همانطور که از برخوردهای خاتمی با اتفاقات سیاسی گلهمند بودیم دلمان به آزادیهای ایجاد شده سیاسی و فرهنگی خوش بود. ماجرای عبداله نوری و مهاجرانی که پیش آمد مطمئن شدم که خاتمی گزینه خوبی برای رییس جمهوری دوران اصلاحات نیست و با بودن او اصلاحات ریشهدار و مداومی رخ نخواهد داد ولی چون در آن زمان گزینه بهتری وجود نداشت به خودم میقبولاندم که کاچی به از هیچی. اصلاحطلبان صحبت از دویست سال زمان لازم برای اصلاحات میکردند و ما هر روز مایوستر از گذشته میشدیم. برای اینکه کاملن مایوس نشویم انتخابات سال 78 از راه رسید و مجلس ششم روحیه تازهای به ما داد. انگار داروی تازه در رگهایمان زدهاند و ما خوشحال و شاد میتوانستیم حداقل دو سال دیگر زیر رگبار حملات جناح راست و پشت خاکریز پناه گرفتن رییس جمهوریمان دوام بیاوریم. سال 80 از راه رسید و باز انرژی روحی ما در پایینترین سطح خود قرار گرفته بود.

تقریبن همه دلخوشیهایمان را گرفته بودند و از جبهه جنگمان فقط گوشه همان خاکریز خاتمی مانده بود و بعضی اوقات تق و توقی از مجلس هم بلند میشد. به دوستان میگفتم: «اصلاحات سیاسی فرهنگی نخواستیم چرا حداقل اصلاحات اقتصادی را عملی نمیکند. چرا هنوز تمام اقتصادمان به دست همانهایی است که میخواستند ناطقنوری ادامه دهنده راستگرایشان باشد.» خاتمی در ورزشگاه امجدیه به ما گفت که ایستاده است چو شمع و از آتش هراسی ندارد. اشک چشمانش باز دل احساسی ما را تکان داد و در خرداد 80 دوباره به او رای دادیم. گفتم: «این بار آگاهانه و بدور از احساسات به تو رای میدهم و فقط ششماه هم فرصت داری که تغییر را به ما نشان بدهی آقای خاتمی.»
مسافرت تابستانیام تازه شروع شده بود. در بزرگراهی خارج شهر، در بعدازظهر یک روز گرم ، پشت فرمان پیکان صفر کیلومتر در حالیکه کولرش زور نداشت داخل ماشین را خنک کند و به زور 120 کیلومتر سرعت میرفت داشتم به ایران خودرو و مسوولانش فحش میدادم و همزمان پیچ رادیو را چرخاندم . قرار بود آقای خاتمی لیست وزرای جدیدش را به مجلس معرفی کند. سرم یخ کرد. اولین فحش را آنجا به آقای خاتمی دادم. اینقدر ناراحت شدم که گرما و کولر و ایران خودرو از یادم رفت. مثل کسی بودم که به زور بهش تجاوز شده بود. همه جایم میسوخت. بیشتر از همه غصه اون یکماه و واحدهای را که الکی پاس کرده بودم میخوردم. هنوز هم بعد از 14 سال از فارغالتحصیلی افسوس اون یکماه یاد نگرفتن آن بخش مهم را میخورم و خودم را برای بیسوادی در آن رشته سرزنش میکنم. سالهای بعد من در سراشیبی ناامیدی بودم و مملکت را هم در همین وضعیت میدانستم. وقتی قال و قیل و دست و پا زدنهای مجلس ششم را میدیدم نیشخندی تلخ میزدم و به زمین و زمان فحش میدادم. البته بعد از آن تاریخ آقای خاتمی هیچگاه از دوره فحشدهی من بینصیب نبودهاند.
وضعیت فکری من و امثال من در حال حاضر در بدبینانهترین فرمت خودش قرار دارد آنطور که میگوید:
اول: ایران و ایرانی از دست رفته است.
دوم: دورانی بس طولانی و صعب برای بلند شدن این کشور و مردمش از مصیبت وارد شده نیاز است.
سوم: هیچ نسخه شفادهنده فوری و نیمهفوری برای درمان این وضعیت وجود ندارد.
من که شاید نمایانگر بخشی از جوانان سابق ایران بوده و در حال حاضر هنوز در ایران زندگی میکنم و از دست همهچیز و همهکس ناراحتم و به زمین و زمان ناسزا میگویم از شنیدن سخنان اخیر سید محمد خاتمی ناراحت نشدم. ابتدا از این امر تعجب کردم. دوباره حرفهایش را شنیدم. احساس کردم این بار نه از سر بیعرضگی و استیصال بلکه از سر نگرانی شدید از اتفاقات آینده، دارد حرف میزند. محمد خاتمی میخواهد بگوید بعد از 1300 سال دوباره لشکر تازی به ایران حمله کردهاند ساسانیان برج و بارو را رها کردهاند و خود دروازهها را گشودهاند. همه دست به دست هم دادهاند تا اسمی از ایران برجای نماند. احساس کردم محمد خاتمی این بار نگران است نه نگران نظامش بلکه نگران کشور است و آینده مردمانش.
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
امروزه در بسیاری از کشورهای جهان شاهد حضور «کودکان کار» در خیابانها، کارگاهها، کارخانهها و مکانهای متعدد دیگری هستیم. جاهایی که آنها برای تامین معاش خود و خانوادهشان مشغول به کارند. وجود و افزایش این کودکان را باید نتیجهی شکاف طبقاتی از یکسو و فقر و بیکاری روزافزون از سوی دیگر دانست، همچنین نبود حمایتهای قانونی و اجتماعی و نادیده انگاشتن حقوق اولیهی انسانی باعث بروز چنین معضلاتی میشود.
پدیدهی کار کودکان و معضلات آن که بسیار زیاد هم هست از مشکلاتی است که گریبانگیر بیشتر کشورهای بزرگ در جهان معاصر است. از این پدیده گاهی به نام «تراژدی خیابانی» هم نام برده میشود. توسعهی نامتوازن و عدم هماهنگی ساختار فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و عقب ماندگی در برخی از ساختارها باعث بروز چنین مشکلاتی شده است. بهطور مثال زمانی در یک ساختار اشتباه انباشت ثروت ملی در یک مکان و بهطور عمومی در پایتخت است، این مسئله سیل عظیم مهاجران را برای به دست آوردن موقعیی مناسبتر عازم پایتخت میکند و اینگونه است که ناهنجاریهایی از این قبیل به وقوع میپیوندد و در واقع بستری است برای بروز و شیوع آسیبهای متعدد اجتماعی.
تا حدود قرن نوزدهم کودکان به عنوان گروهی خاص که نیازمند توجه و رسیدگی هستند مطرح نبودند، هرچند که وجود آنها ضروری بود اما از لحاظ اجتماعی ارزش خاصی نداشتند و یا کودک بودهاند که ارزش خاصی نداشتند و یا بزرگسال که با آنان مانند بزرگسالان رفتار میشده است. با شروع این قرن و تغییر بسیاری از نگرشها توجه به کودکان هم تغییر میکند و اینگونه حقوق این کودکان هم بررسی میشود. اما مسئلهی کار کودکان با تمام این توجهات روبه افزایش است. به گفتهی «یونیسف» در حال حاضر حدود صد میلیون کودک در شهرها و خیابانهای جهان زندگی میکنند که بیشتر آنها به کشورهای در حال توسعه تعلق دارند.

این کودکان در شرایط نامطلوب از نظر تغذیه، بهداشت و انجام کارهای خطرناک و عامل بالقوه مناسبی برای انتقال و شیوع بیماریهای آمیزشی از جمله ایدز هستند. «کودکان کار» ساعاتی از شبانه روز یا گاهی تمام آن را به صورت موقت و دایمی خارج از نهادهایی مانند خانواده، خانه و یا مدرسه به قصد و انگیزهی کار به سر میبرند. این کودکان شاید بیشتر در نهادهایی غیر از خانواده نگهداری میشوند و به محض اینکه رها میشوند به کارهایی از قبیل دزدی، خرید و فروش مواد مخدر و یا حتا گاهی قتل دست میزنند.
از سوی دیگر کودکان کارگر بهطور عمومی از تحصیل محروم بوده یا در مراحل ابتدایی آن متوقف میشوند. دستگاه ایدئولوژیک آموزش با این جداسازیهای عمومی، بخشی از جامعه را به سوی کار یدی سوق میدهد. همین امر هم واجد بازتولید تقسیم کار یدی و کار ذهنی بوده و هم نشاندهندهی مکانیزم سوژهسازی در کل جامعه است. کار کودکان مهارت کلامی و هوش ارتباطی آنها را دچار تاخیر نسبت به دیگر کودکان هم سن آنها کرده و از این طریق مجموعهی آسیبهای جسمانی و روانی ناشی از کار را کامل مینماید.
اساس وضعیت زندگی این گروه از کودکان را میتوان دستهبندی کرد. کودکان بیخانمان که خانه و خانواده ندارند و در خیابان زندگی میکنند. کودکانی که دارای خانه و خانواده هستند و به دلایلی مختلف از خانواده خود جدا شدهاند و تنها به صورت گروههای کوچک و گاه زیر پوشش باندهای مربوط زندگی میکنند. کودکانی که قبلتر بیخانمان بودهاند اما در حال حاضر در سرپناهها و مراکز حمایتی نگهداری میشوند. کودکانی که دارای خانواده هستند و با خانواده خود زندگی میکنند اما به دلایل مختلف و بهطور عمده فقر، زندگی خود را در خیابان میگذرانند.
طبق آمار، از هر شش بچه در دنیا، یک بچه کودک کار است که از آنها بهرهکشی میشود. سو استفادهی جنسی مهمترین آمار تجارت این کودکان است. دختران آسیایی بیشترین قربانیان تجارت انسان هستند. از دیگر موارد سواستفاده، خرید و فروش اعضای این کودکان است. طبق آمار در ایران دو و نیم میلیون کودک کار زندگی میکنند که شناسنامه دارند. تعداد واقعی آنها بسیار بیشتر است. زیرا بیشتر این کودکان شناسنامه ندارند. آمار اعتیاد و بزهکاری در میان این کودکان زیاد است. کارشناسان انواع بدرفتاری با کودکان را به سو رفتار جسمی، غفلت جنسی و یا سو رفتار عاطفی و جسمی تقسیم میکنند. بر اساس سازمان مطالعات بهداشت بیشتر کودکان کار مورد سواستفادهی جنسی و اقتصادی قرار میگیرند و بسیاری از آنها به بیماریهای غیرقابل درمان مبتلا میشوند.
فقر و از همگسیختگی خانواده دو علت مهم بهوجود آمدن کودکان کار میشود. این کودکان که بهطور عمده منبع درآمد خانواده هستند ممکن است به دلایل گوناگون به دست نیروهای پلیس بازداشت شوند در این صورت خانوادههایشان برای رهایی آنها اقدام میکنند. با وجود این پس از آزادی دوباره خانوادههایشان آنها را برای ادامه امرار معاش از طریق تکدی به خیابانها میفرستند مشکلات خانوادگی و نابسامانی زندگی بیشتر آنان را از ادامهی تحصیل باز میدارد بدین سبب مشکلات روانی، افسردگی، بیخانمانی، کودکان را در معرض انواع کجرویها و رفتارهای ضد اجتماعی قرار میدهد. نیاز به حمایتهای اجتماعی و عدم پاسخ به آن، فرد را مستعد بسیاری ازمشکلات روانی-اجتماعی و سومصرف مواد میکند.
ممنوعیت کار کودکان، آموزش و بهداشت رایگان، کمک هزینهی کودک به صندوق خانواده، ایجاد مهد کودک برای کمک به والدین شاغل، ایجاد مراکز فرهنگی، ورزشی و تفریحی برای پر کردن اوقات فراغت کودکان، از اولیهترین حقوق کودکان محسوب میشود. این اصل مهم جمعیت شناسی است که هرچه هزینههای اجتماعی برای آموزش و پرورش کودکان از طرف دولت و اجتماع افزایش یابد، تلاش برای کنترل جمعیت افزایش خواهد یافت. اما دولت با شعار فرزند بیشتر، در عمل تمامی مسوولیتهای اجتماعی و فرهنگی خود در قبال کودکان را به کناری گذاشته و آنها را به حداقل رسانده تا به کودکان کار هر روز روبه افزایش بگذارند.
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
سخنان هفتهی گذشتهی «سید محمد خاتمی» دربارهی شرایط کنونی کشور واکنشهای متفاوتی را در میان مردم و کنشگرانسیاسی داخل و خارج از کشور برانگیخت. برخی از نیروهایبرانداز که از اساس و از سالها پیش با موضوعی به عنوان اصلاحات درون نظام مخالف بودند، این حرفها را با تندی تمام و از سر مخالفت با هر آنچه که به پایداری حکومت فعلی بیانجامد، پاسخ دادند و گروهی دیگر از مدافعان نظام جمهوری اسلامی و یاران سابق «آیتاله خمینی» که حفظ نظام را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهند و بنا بر تاکیدات چندین بارهی خود «روحاله خمینی» و «علی خامنهای» حفظ این نظام را برتر از واجبات دینی و شرعی خود میدانند، برای «خاتمی» سوت و کف زدند و بر این وفاداریاش احسنت گفتند. اما گروه سومی نیز بودند که در عین حال که فروپاشی نظام و سرنگونی آن را به صلاح کشور و مردم نمیدانند، این سخنان «خاتمی» و روشی را که برای آرام کردن فضا به کار برده است نادرست میدانند.
مشکل به گمان نگارنده در اصلاح نیست، در روشها، چگونگی و ابزارهای اصلاح است. هدف از اصلاح، تغییراتی است که قدرت از یک یا چند نفر و یا طبقهی بخصوصی در حکومت به مردم واگذار شود و خردجمعی جای خودرایی و تصمیمات مستبدانه را بگیرد. البته این یک آرزو و ایدهآل است که هنوز در هیچ کجای دنیا بهطور کامل شکل حقیقت به خود نگرفته است و فقط نسبت حضور ارادهیجمعی و آزادی بیان در کشورهای مختلف متفاوت است. خوب اگر در این اصل توافقی میان بخش فراوانی از نیروهای آزادیخواه وجود داشته باشد که در ظاهر دارد، باید پرسید که آیا میتوان برای تغییر شرایط دست به دامان همانهایی شد که سبب پیدایش چنین وضعیتی در کشور هستند؟ تجربهی نزدیک به سیسالهی پس از انقلاب اسلامی نشان داده است که بخشی از حاکمان و طرفداران آنها چنین ظرفیتی را داشتهاند، اما مقاومت همواره از سوی کسانی صورت گرفته است که هیچ باوری به رای و انتخاب جمع نداشتهاند و یا برقراری مردمسالاری در کشور را با منافع فردی و گروهی خود در تضاد دیدهاند. در برابر چنین بخشی از حاکمیت چه باید کرد؟

نقدی که بر گفتار «محمدخاتمی» وارد است از همین زاویه است. ایشان گمان میکنند که برای بهبود و اصلاح امور و تغییر روش حاکمان میتوان به سراغ خود آنان رفت و با امتیاز دادن به آنها، آنان را وادار به تغییر روششان کرد. تجربهی تاریخی افرادی چون «سید جمالالدین اسدآبادی»، «امیر کبیر»، «دکتر محمد مصدق» و «مهدی بازرگان» به خوبی نشان میدهد که نزدیکی به حاکمان مستبد برای اصلاح آنها کار بیهودهای است. برای گسترش حکومت مردم باید از خود مردم کمک گرفت و نه از دشمنان مردمسالاری. «خاتمی» در دوران ریاست جمهوریاش نیز نشان داد که نمیتواند از سرمایهی عظیم رای مردمی که در پشت سرش قرار دارد به خوبی بهره ببرد، چرا که اگر میخواست میتوانست با پشتیبانی همین قدرت مردمی حاکمیت را وادار به پذیرش و کوتاه آمدن در برابر خواستهای دموکراتیک مردم کند و ریشه نهادهای مردمی و دموکراتیک را هرچه بیشتر در جامعه قویتر کند. یادمان نرود که آنچه که امروز «احمدینژاد» و دار و دستهاش را روبهمزاج کرده است عدم برخورداری از رای واقعی مردم است. در مشکلات اخیر پیشآمده میان رهبری و ریاست جمهوری، «احمدینژاد» و طرفدارانش حتا یکبار به پایگاه مردمی و رای میلیونی او در انتخابات اشارهای نداشتهاند زیرا که خود نیز میدانند، این دروغ بزرگ ساخته دست رهبری بوده است و بدون حمایتهای «علی خامنهای»، «احمدینژاد» چنین جایگاهی را در خوابش هم نمیدیده است.
«سید محمد خاتمی» و یارانش باید بدانند فرصتهای تاریخی فراوان نیستند و در صورت از دست دادن آنها ممکن است سالها طول بکشد تا دوباره چنین شرایطی آماده شود. پشتکردن به مردم و دست به دامن نهادهای غیرانتخابی مردم شدن، یکی دیگر از آن اشتباهاتی است که بخشی از اصلاحطلبان درون حکومت در حال تکرار آنند. نگارنده در پایان به این دوستان توصیه میکند که هرگاه که فکر کردند چنین روشی میتواند برایشان کاری از پیش ببرد به یاد جملهی تاریخی «سید جمالالدین اسدآبادی» در پایان عمرش بیافتند، شاید درس عبرتی باشد برایشان.
«افسوس میخورم از اینکه کشتههای خود را ندرویدم… ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شورهزار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه (مردم) کاشتم به ثمر رسید و هرچه در این کویر (سلاطین و نخبگان حکومتی) غرس نمودم فاسد گردید.»
آرین/ دفتر کابل/ رادیو کوچه
najib@koochehmail.com
با نزدیک شدن به آغاز برنامه انتقال امنیت از نیروهای بینالمللی به نیروهای افغان، وزارت دفاع این کشور بار دیگر از عدم تجهیز قوایی هوایی ابراز نگرانی کرد.
بر اساس توافق دولت افغانستان و جامعه جهانی قرار است انتقال امنیت، تا حدود دو ماه دیگر آغاز شود.
ژنرال محمد عظیمی سخنگوی وزارت دفاع افغانستان میگوید: «مهم و ضروری است که بر تواناییهای ارتش ملی به خصوص قدرت آتش، قوای زرهدار و قوای هوایی تمرکز بیشتر صورت گیرد.L
آقای عظیمی گفت: «تا حال تنها بخش ترانسپورت هوایی تا حدی فعال شده و سال گذشته ده بال هواپیمای مدل (3027)، ساخت ایالات متحده آمریکا و ایتالیا به ارتش داده شده و قرار است در سال روان نیز ده بال دیگر داده شود.»

وی افزود: «همچنان یک تعداد هلیکوپترهای نوع پیشرفته آن M17 از روسیه خریداری شده و با دید شب مجهز گردیده است و در پلان است تا در ماههای آینده تعداد دیگری این هلیکوپترها خریداری شود.»
با این وجود آقای عظیمی گفت: «یک ارتش ملی که بتواند به گونه درست از مردم و استقلال و سرحدات کشور دفاع کند، به قوای هوایی مجهز ضرورت دارد، چیزی که افغانستان هنوز آن را ندارد.»
سخنگوی وزارت دفاع افغانستان گفت: «در زمان تصمیمگیری در مورد تشکیل ارتش افغانستان، وظایف این نیروها تامین امنیت داخلی و مبارزه با نا امنیها پیشبینی شده بود، اما با آغاز انتقال امنیت باید تشکیل ارتش به گونه در نظر گرفته شود که بتواند از تمامیت ارضی کشور دفاع کند.»
با این همه وی افزود که: «برنامهریزی برای انتقال به گونهی صورت گرفته تا این برنامه از مناطقی آغاز گردد که زمینه از هر نگاه برای این پروسه آماده باشد.»
در حال حاضر ولایتهای بامیان، پنجشیر، کابل بدون شهرک سروبی، لشکرگاه مرکز ولایت هلمند، شهر هرات و مهترلام مرکز ولایت خوست در نظر است تا امنیتاش به نیروهای افغانی سپرده شود.»
سخنگوی وزارت دفاع افغانستان همچنان از عملیاتهای موفقانه سربازان ارتش یاد کرد و گفت که در دوماه اول سال روان ۱۰۸ عملیات تحت نام امید در سراسر کشور اجرا شده است.

به گفته آقای عظیمی در این عملیات 717 مخالف دولت کشته، 1299 زخمی و 122 تنشان دستگیر شده است.
وی افزود: «در این دو ماه 100 سرباز ارتش ملی کشته و 380 نفر زخمی شدهاند.»
هرچند آقای عظیمی در مورد تلفات غیرنظامیان آماری ارایه نکرد ولی گفت به تناسب سالهای گذشته تلفات غیرنظامیان در عملیاتهای ارتش ملی تا اندازه زیادی کاهش یافته است.
این در حالیست که با گذشت هر سال آمار تلفات غیر نظامیان در کشور افزایش مییابد و بر اساس آمار سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر افغانستان در سال 2010 میلادی 2777 غیرنظامی کشته شدند.
مهرآفرین بهرامی/ رادیو کوچه
پس از ابلاغ بانک مرکزی به بانکها و موسسات مالی برای تغییر نحوه واریز و انتقال پول نقد بالای 15 میلیون تومان و آغاز روند اجرایی آن، هنوز مشتریان و بعضی از کارمندان در این باره توجیه نشدهاند و این مسئله منجر به بروز سردرگمی در بانکها شده است.
به گزارش خبرگزاریهای داخلی، پس از ابلاغ این دستورالعمل، در صورت پرداخت و یا واریز وجه نقد بالاتر از سقف 15 میلیون تومان توسط مشتری، لازم است گزارش وجوه نقد، شامل شماره ملی اشخاص حقیقی، حقوقی یا شماره فراگیر اشخاص خارجی، منشا پرداخت وجوه نقدی و علت پرداخت در آن ذکر شود و سپس باید گزارش وجه نقد با مدارک شناسایی معتبر شخص، توسط کارمندان بانک یا موسسه اعتباری تطبیق داده شود تا در نهایت وجه مورد نظر واریز یا انتقال یابد.
هرچند این ابلاغیه جزییات بیشتری دارد که در خبرها منتشر شده است اما قراردادن چکهای پشتنویسی شده در ردیف چکهای غیرقابل شناسایی و وجوه نقد باعث شده است که در برخی از نقاط بازار که با این نوع از چکها و با رقمهای بالاتر از 15 میلیون تومان تاکنون به صورت عادی کار میشده است، از این پس، با حساسیت بیشتری میان بازاریان رد و بدل شود و در شعبات بانکها نیز وقت بیشتری از مشتری و کارمندان بانک گرفته شود.
از طرف دیگر با بالا رفتن درصد چکهای برگشتی در بازار و کاهش اعتماد در کسب و کار، برخی از بازاریان ترجیح میدادند تا رقم های 20 و 30 میلیون تومان را نیز به صورت نقدی جا به جا کنند تا از گرفتاریهای چکهای برگشتی در رقمهای خرد، رهایی پیدا کنند اما این ابلاغیه بانک مرکزی، دستانداز جدیدی در معاملات خرد بازار به وجود آورده است.
بروکراسی جدید تنها وقت کاسبها را می گیرد
یکی از کاغذفروشان خیابان «ظهیرالاسلام» تهران در این باره به رادیو کوچه میگوید: «این محدودیتی که برای جا به جایی پول نقد بالای 15 میلیون تومان گذاشته شده است، به اعتقاد من نباید برای همه مردم یکسان باشد، چون من کاسب که 35 سال از تاریخ جواز کسبم میگذرد نمیتوانم روزی چند بار برای معاملات در بانک فرم پر کنم و حساب پس بدهم، آن هم در این روزها که آنقدر چک برگشتی زیاد شده است که در رقمهای پایین حتا پیگیریاش هم منطقی نیست و همه ترجیح میدهند به جای آن نقدی کار کنند.»
وی ادامه داد: «برای نمونه شاگرد من امروز به بانک مراجعه کرده بود که به علت کامل نشدن جزییات مورد نظر بانک و ترس از بلوکه شدن پول، رییس بانک خودش شخصن به من تلفن زد و من مجبورشدم به بانک بروم و جزییات فرم را پر کنم و مدارک را نشان بدهم که این روند حدود دو ساعت وقت مرا گرفت.»
او اظهار داشت: «در این خیابان، همه کاسبهای باسابقه هستند که هم بانک آنها را میشناسد و هم آنها کارمندان بانکها را میشناسند و کسب و کار ما هم که مشخص است و این بروکراسی جدید، تنها وقت ما را میگیرد.»
اجرای این ابلاغیه به کنترل نقدینگی بازار کمک میکند
اما رییس یکی از شعبات بانک ملت در «میدان فردوسی» تهران در این باره به رادیو کوچه گفت: «اجرای این قانون به اعتقاد ما کاملن لازم بود چون ما در بانک میدیدیم که فرد یا افرادی با یک موتور هوندا و یک دست لباسی که بیشتر 20 هزار تومان خریداری نشده بود، وارد بانک میشد و مثلن 150 میلیون تومان پول را نقدن به حسابی میریخت یا انتقال میداد و بانک این اجازه را نداشت که سوال کند، این پول از کجا آمده است؟»
وی ادامه داد: «در هیچ جای دنیا اینطور نیست که هر فردی، هر میزان پول نقد را جا به جا کند، امروزه در بانکهای اروپایی اگر سقف برداشت مشتری از حدی بالاتر رود باید در نامهای به بانک توضیح داده شود که چرا این پول جا به جا شده است و سقف آن نیز با توجه به نوع کشور، نوع حساب بانکی و چند شاخص دیگر مشخص میشود، حتا در فرودگاههای اروپایی هم اگر بالاتر از هفت هزار یورو پول نقد داشته باشید، باید برایش توضیح دهید که چرا این پول را حمل میکنید.»
این مدیر بانکی افزود: «این اعمال محدودیت، حتا به نوعی میتواند گردش نقدینگی سرگردان را نیز کنترل کند و مانع از تجمع پول در روزهای خاص و خریدهای حبابی شود که نمونههایش را طی روزهای اخیر دیدهایم.»
یک گام مثبت در میان تصمیمگیریهای غلط اقتصادی
یک اقتصاددان و عضو هیت علمی دانشگاه تربیت مدرس اجرای درست این ابلاغیه را گام مهمی در اقتصاد کشور ارزیابی کرد و به رادیو کوچه گفت: «شاید بتوان گفت از میان تعداد زیادی سیاست غلط اقتصادی اخیر، این ابلاغیه اخیر بانک مرکزی، در صورتی که کل افراد را در بر گیرد، گام بسیار منطقی برای کنترل گردش نقدینگی در کشور ارزیابی میشود و میتواند از بخشی از پولشویی موجود در بازار جلوگیری کند.»
وی تصریح کرد: «برخی دیدگاههای منفی در این باره نظیر تظاهر به مبارزه با پولشویی یا ادعای ورشکستگی بانکها و ناتوانی آنها در جا به جایی پولهای کلان در این خصوص مطرح شده است، اما به اعتقاد من این طرح هرچند که بروکراسی اداری بانکها را تا حدودی بیشتر میکند ولی اجرای آن تبعات مثبتی برای اقتصاد کشور در پی خواهد داشت و میبایست سالها پیش از این اجرایی میشد و ابلاغ آن حتا با تاخیر نیز همراه بوده است.»
خبر / رادیو کوچه
سیامک سهرابی، فعال دانشجویی دانشگاه صنعتیشریف طی حکمی از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی به 5 سال حبس محکوم شد. مطابق حکم صادره مدت محکومیت وی به مدت 5 سال به حالت تعلیق درخواهد آمد.
سیامک سهرابی چهارشنبه ۲۴ فروردین ۹۰ با گذشت 45 روز از زمان بازداشت و با تامین قرار کفالت از زندان اوین آزاد شد. دادگاه این عضو انجمن اسلامی دانشجویان 5 اردیبهشت ماه جاری با حضور وکلای وی آقایان یوسف مولایی و صالح نیکبخت در شعبهی 26 دادسرای عمومی و انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی تشکیل شد. وی نخستین فرد از دانشجویان بازداشت شده در جریان تجمع 25 بهمن 89 دانشگاه شریف است که در دادگاه محاکمه و محکوم میشود.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، سیامک سهرابی رییس هیت رییسه شورای عمومی انجمن اسلامی دانشجویان، نماینده انجمن اسلامی در شورای فرهنگی دانشگاه و دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی عمران روز دوشنبه ۹ اسفند ۸۹ توسط مٱموران امنیتی هنگام خروج از دانشگاه بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود.
وی که پیش از این عضو شورای صنفی دانشکده مهندسی عمران و شورای صنفی دانشگاه نیز بوده است، پیش از بازداشت در نامهای خطاب به رضا روستا آزاد، سرپرست موقت دانشگاه شریف از عملکرد وی در برخورد و اعمال فشار بر دانشجویان انتقاد کرده و خواهان تلاش وی برای آزادی دانشجویان بازداشتی شریف شده بود.
لازم به یادآوری است در پی تجمع 25 بهمن 89 در دانشگاه صنعتی شریف 18 تن از دانشجویان این دانشگاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. از این عده هماکنون تنها علیاکبر محمدزاده، دبیر انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه با گذشت بیش از سه ماه از زمان دستگیری در بازداشت بهسر میبرد. وی طی هفتههای گذشته پس از تحمل قریب به دو ماه سلول انفرادی ابتدا به بند 209 و سپس به بند امنیتی 350 زندان اوین منتقل شد.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت فعال دانشجویی دانشگاه شریف»
پنجشنبه 29 اردیبهشت 90/ 19 می 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیدهی اخبار مطبوعات پنجشنبه ایران
پسنشینی تند- «لیک سوراخ دعا گم کردهای»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
مجله جاماندگان- «عورت مومنان برباد رفت»- شراره سعیدی
اقتصاد کوچه- «سردرگمی مشتریان بانکی بالای 15 میلیون»- مهرآفرین بهرامی
مجله خبری کابل- «قوای هوایی افغانستان هنوز فعال نشده است»- آرین
گفتوگوی روز- «سرپرستان بهایی در زندان بدون کوچکترین مدرکی»- اردوان روزبه
بخش دوم خبرها
دایرهی شکسته- «بافتههای رنج کودکان»- مهشب تاجیک
پاپاراتزی- «وقتی برد پیت مچش گرفته میشود آنهم با پرستار بچه»- بهنام
خلاصه مطبوعات تاجیکستان- «تاجیکان به آمریکا میروند و باز نمیگردند»- کیومرث
خاتمی و من- «نگاهی به سخنان اخیر سید محمد خاتمی»- علی انجیدنی
بخش سوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
نغمه حافظی (علوی) شهروند بهایی ساکن شهر ساری پس از حضور در دادگاه تجدیدنظر، حکم هشتماه زندان صادر شده برای وی در دادگاه بدوی به چهار ماه زندان و چهار میلیون ریال جزای نقدی کاهش یافته است.
به گزارش سرویس خبری جامعه بهایی، نغمه حافظی که در دادگاه بدوی به هشت ماه زندان محکوم شد، نسبت به حکم خود تقاضای تجدید نظر داده بود. در نتیجه حکم او به چهار ماه و پرداخت جریمه نقدی چهارصد هزار تومان کاهش یافته است.
خانم حافظی در ۱۸ مهر ۱۳۸۹ دستگیر و در ۲۶ مهر ۱۳۸۹ با قرار وثیقه آزاد شده بود.
بیشتر بخوانید:
«ورود غیرقانونی و ضبط وسایل یک شهروند بهایی»
در روزهای اخیر یک ایمیل حاوی چند عکس بین جامعه ایرانیان مبادله میشود که در نوع خود بینظیر است.
اگر هنگام دیدن این عکسها تصور کنید که در حال تماشای تصاویر وبلاگ یا فیسبوک فردی هستید که به خودش و همکارانش علاقه وافری دارد، بسیار طبیعی است. این تصاویر نمونهای از صدها عکسی است که در سایت مرکز امور مناطق آزاد و ویژه اقتصادی ریاست جمهوری ثبت شده. با توجه به تنوع عکسها، مشخص نیست اگر گالریهای قابلیت نمایش فیلم هم در آن فراهم بود، در آن صورت چه شاهکارهای دیگری منتشر میشد.
عکسهای یادگاری همکاران در جلسات و سمینارها، کوه و دشت، ژستهای فیسبوکی و حتا عکسهای دستهجمعی با قلیان و کباب، تصاویری است که برای اولینبار در یک وبسایت دولتی مشاهده میشود. آنطور که به نظر میرسد، بسیاری از افرادی که عکس آنها در گزارشهای تصویری تکرار شده، هیچ سمتی در سازمان نداشته و تنها کارمندان ساده هستند.
کادربندی اشتباه، عدم تنظیم نور، ثبت حرکتهای نامتعارف سوژهها و پایین بودن کیفیت بعضی عکسها به قدری تکرار شده که به نظر میرسد همکاران روابطعمومی مرکز امور مناطق آزاد همواره اشتباهی عکسهای غیر قابل انتشار و دور ریز را روی سایت قرار دادهاند!
نکته جالب آن که بعضی عکسها حتا به صورت وارونه در سایت قرار گرفته و همکاران روابطعمومی حتا زحمت چرخاندن آن را نیز به خود ندادهاند و فقط محتویات حافظه دوربین را داخل سایت آپلود کردهاند و لینک آن را به دوستانشان دادهاند.
کارکنان سازمان مناطق «آزاد» با انتشار این عکسها ثابت کردند که از هفت دولت «آزاد» هستند. ما هم تصمیم گرفتیم با دوستانی که در عکس دیده میشوند، شوخی کنیم. به ما چه! عکسشان توی نت پخش شده!
توضیح همکار متخصص: تمام عکسهای این گزارش تصویری واقعی است و هیچ دخل و تصرفی در آنها صورت نگرفته، اما صحت شرحهای آن به هیچوجه تایید نمیشود. این توضیح را برای آن دسته از سایتها مثل رجانیوز و تابناک ارایه کردیم که هر لینک طنزی را به جای خبر جدی منتشر میکند و برخی مخاطبانشان هم جوگیر میشوند و کامنتهای حماسی از خودشان میفشانند.

نفر دومی از راست: «تاکسی دربست... تاکسی دربست...»

عکس یادگاری فیسبوکی کسانی که همه هم متاهل هستند و احتمالن فیسبوکشان را بعد از ازدواج بستهاند!

از این عکس سالها در تبلیغات Canon به عنوان نمونه بارز قابلیتهای دوربینهای این کمپانی استفاده شد.












شما شاهد ژستهای مدبرانه خانم مدیر بودید. شاید رییسجمهوری بعدی او باشد و ومشایی را دور بزند!

این عکس خانم مدیر همینجوری وارونه توی سایت بود. ما هم بهش دست نزدیم تا گناهی مرکتب نشویم.

همکاران دارن میرن فرودگاه تا برگردند تهران... از پلاک رونیز فهمیدیم!

همکاران در حال تلاش شبانهروزی... اون خانوم و آقا دارن به هم مسیج میدهند یا یه چیزی بلوتوث میکنند، اون خانم سمت راستیه فهمیده، شاکی شده، داره میره بگه به حراست!

اون آقاهه داره شلوارش را بالا میکشه! بقیه هم انتظار دوربین را نداشتهاند. معلوم نیست تا حالا کجا بودند!

اون آقا: «خیلی باحالی!... شمارهات را میدی بهم؟!» خانمها هم بهتره اشاره نکنیم دارن درباره چی حرف میزنند.

یکی بیاد همه اینها را تگ کنه!

اولی: «سوپم را نخور! دهنیه آخه!» دومی: «اشکالی نداره! مزهاش به همینه!»

مرد: «من دیدم که یکی اومد لای این نونها تف کرد!» خانم وسطی: «چه باحال!» خانم چپی: «من تا الان 3 تا نون خوردم!»

مادر عروس در حال مذاکره با عمه داماد...

نفر چپی: «توی این فولدر که بروی، همه فیلمهای لو رفته بلوتوثی اونجاس! برو حالشو ببر!»

نفر وسطی: «ببین! به جان خودم اگه بلند نشی برقصی، شب عروسیات کراواتت را با قیچی پاره میکنم!»

وسطی: «ما چقدر خوردیم که این همه لیوان مصرف شده؟»

صحنهای از فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»

شرط میبندیم این عکس فقط به خاطر اشک ریختن اون خانومه که توی بیشتر عکسها هست روی سایت قرار گرفته و کاربرد دیگری ندارد!

به عکس بعدی مراجعه کنید!

اگه کسی فهمید اینجا چه خبره، برای ما ایمیل کنه بگه که پای عکسها بنویسیم!

زاویه این عکس فقط به درد روی جلد تایمز میخوره!

نمایی از پشتصحنه سریال «شب دهم»

این آقا از وقتی به جنوب رسیده، پاهایش سوخته! نفر سمت راستی هم در حال دلجویی است و میگوید: «پودر بچه بزن، برادرم!»

شادی و انرژی نهفته در این عکس، هر بیننده افسردهای را شاد میکند.

همون خانمی که در همه عکسها هست و اونجا داشت گریه میکرد!

این عکس خیلی مفهومی است. بیشتر به آن دقت کنید. اینقدر سادهنگر نباشید!

اگه عکس قبلی را تگ کردی، زحمت این را هم بکش، لطفا!

این را کراپ کن، برای عکس پروفایل خوبه!

جورج کلونی!

این را هم تگ کن... ولی نفر سمت چپی فیسبوکش را غیرفعال کرده، بیخودی دنبالش نگرد!

تنها عکاس ایرانی که کت به تن دارد!

پشتصحنه فیلم «ظهور نزدیک است»

واقعا چقدر عکاسی حرفه دشواری است! ببینید با چه مشقتی در حال انجام وظیفه است!

این آقا دوتا دوربین داره، بچه مایه است، تحویلش گرفتهاند!

عفت خانیپور، مدیر روابطعمومی مناطق آزاد در پشتصحنه سکانس پایانی «ترمیناتور 2»
خبر/ رادیو کوچه
مصطفی دانشجو یکی از وکلای دراویش سلسله نعمتاللهی گنابادی، بعدازظهر چهارشنبه ٢٨ اردیبهشتماه ٩۰، توسط نیروهای امنیتی در محل کارش بازداشت شده است.
به گزارش سایت مجذوباننور، با وجود گذشت یک روز از بازداشت مصطفی دانشجو تاکنون از محل نگهداری و اتهام وی اطلاعی در دست نیست.
این وکیل که پروانه وکالت او به دلیل دفاع از حقوق دراویش از سوی مرکز امور مشاوران قوه قضاییه باطل شده بود، پس از تخریب حسینیه شریعت قم توسط نیروهای دولتی و امنیتی در سال 1384، وکالت دراویش گنابادی را بر عهده گرفت و در پروندههای مختلف به دفاع از حقوق پیروان طریق نعمتاللهی گنابادی پرداخت.
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
برای دومین روز راهپیمایی در ولایت تخار افغانستان ادامه یافت و منابع بیمارستانها از زخمی شدن پنج تن تا کنون خبر میدهند.
این راهپیمایی روز گذشته در پی کشتهشدن چهار عضو یک خانواده در یک عملیات نیروهای آیساف راهاندازی شد و در آن روز دوازده تن کشته و بیش از هشتاد تن دیگر زخمی شدند.
عبدالجبار تقوا والی تخار گفت این راهپیمایی به دلیل این که از سوی مخالفان دولت برنامهریزی شده به خشونت گراییده است.
وی افزود مدارس و بازارها به دلیل این خشونتها تعطیل شده است.
همچنان شاه جهان نوری فرمانده پلیس ولایت تخار گفت، مظاهرهکنندگان خشمگین شماری از خودروها و قسمتی از فرماندهی پلیس آن ولایت را نیز آتش زده است.
از جانب دیگر روز گذشته رییس جمهوری حامد کرزی این عملیات آیساف را که در آن چهار عضو یک خانواده کشته شد را محکوم کرد.
آقای کرزی هیتی را نیز به تخار فرستاده تا موضوع را از نزدیک بررسی کند، اما این هیت به دلیل وضعیت خشم مردم تا کنون موفق به صحبت با مردم نشده است.
بیشتر بخوانید:
«تظاهرات در اعتراض به عملیات ناتو در افغانستان»
خبر / رادیو کوچه
سایتهای اینترنتی گروههای تندروی اسلامی روز پنجشنبه پیام صوتی از اسامه بنلادن، رهبر پیشین القاعده، که توسط نیروهای آمریکایی کشته شد را منتشر کردند که در آن انقلابهای دو کشور عربی مصر و تونس را تحسین کرده است.
در این پیام صوتی که پیش از مرگ وی ضبط شده است بنلادن از مسلمانان خواست از این فرصتهای نادر تاریخی برای قیام بر ضد حاکمان استفاده کنند.
بن لادن در این پیام 12 دقیقه و 37 ثانیهای همچنین خواستار تشکیل شورایی برای گسترش انقلابهای مردم مسلمان شد.
وی در این پیام با اشاره به انقلابهای مردم تونس و مصر گفت: «خورشید انقلاب از مغرب طلوع کرده است چراغ انقلاب در تونس روشن شده است این انقلاب به ملت آرامش بخشیده و چهرههای مردم را خندان کرده است.»
رهبر القاعده افزود: «تونس نخستین کشور بود ولی دلاوران مصری سریعن از مردم آزادیخواه تونس الهام گرفته و درمیدان تحریر جرقه زدند.»
وی اوضاع کنونی کشورهای عرب را به «پیچ خطرناک» توصیف کرد و خطاب به رهبران کشورهای مسلمان گفت: «آیا این رهبران درک خواهند کرد که مردم بیرون آمده و جز با تحقق اهداف خود باز نخواهند گشت.»
نظامیان آمریکایی با حمله به پناهگاه اسامه بن لادن در ابیتآباد پاکستان در روز اوایل ماه می رهبر گروه القاعده را به قتل رسانده و سپس جسد وی را در دریای عرب دفن کردند.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت رابط بنلادن و معاون وی در پاکستان»
خبر / رادیو کوچه
بعدازظهر چهارشنبه دادستان تهران در مورد دلایل تعویق حکم اسیدپاشی، وضعیت پرونده مرتضوی و پالیزدار، آزادی خبرنگار الجزیره، پرونده فائزه هاشمی، فرزند آیتاله هاشمی رفسنجانی، و همچنین بازداشت همسر دکتر فاطمی توضیح داد.
به گزارش مهر، عباس جعفری دولتآبادی در حاشیه مراسم تودیع و معارفه سرپرست جدید دادسرای کارکنان دولت در پاسخ به این پرسش که آیا خبرنگار الجزیره همچنان در بازداشت است، گفت: «خانم هما دروتی روز گذشته آزاد شد این فرد به سوریه رفته بود و به علت برخی مسایل گذرنامهای سوریه آن را دیپورت کرد و چون خانم دروتی ملیتی ایرانی- کانادایی داشت سوریه نامبرده را به مقامات ایران تحویل داد و پس از بررسیها مشخص شد که گذرنامه وی مشکلی نداشته برای همین آزاد شد.»
وی در مورد پرونده فائزه هاشمی اظهار داشت: «پرونده تشکیل شده و وی به دادسرا احضار شده است. منتظریم پس از ابلاغ وی را در دادسرا ملاقات کنیم.»
در مورد پرونده همسر دکتر فاطمی هم تایید کرد: «وی الان در بازداشت است و گزارشات زیادی به ما واصل شده که اموال برخی از ایرانیها و طلا همراه وی بوده است. در ضمن وی ملاقاتهایی هم انجام داده که تحقیقات همچنان در حال ادامه است.»
جعفری دولتآبادی در مورد این پرسش که برخی افراد در بخش هایی از دولت بازداشت شدهاند عنوان کرد: «این سوال کلی است اما در برخی حوزههای سیاسی مشکلاتی وجود داشت که البته افرادی از دولت بازداشت شدند. ولی این به مفهوم دشمنی ما با آنها نیست و قطعن به اتهامشان رسیدگی میشود.»
دادستان تهران در پاسخ به این ابهام که چرا حکم اسیدپاشی اجرا نشد، گفت: «به محض اعلام این خبر که حکم اسیدپاشی اجرا نمیشود ابهامات زیادی بهوجود آمد و رسانههای بیگانه گفتند این به دلیل مصاحبههای این خانم با آنها بوده است در حالی که اجرای چنین حکمی مستلزم تمهیدات پزشکی ویژهای است چون باید فردی نابینا شود و قصاص برابر باشد. برای همین انجام این حکم مهم است و مثل زندانی کردن نیست. با این که تمهیدات دیده شده بود در روز اجرای حکم مشخص شد اجرا کننده حکم نمیتواند آن چه ما میخواهیم اجرا کند برای همین حکم به تعویق افتاد.»
وی در مورد آخرین وضعیت پرونده پالیزدار و سعید مرتضوی گفت: «پرونده پالیزدار متهمانی داشت که برخی تبرئه شدند و سه متهم دیگر به ترتیب به شش سال، سه سال و دو سال حبس محکوم شدند که البته آنها ادعاهای را مطرح کردند تا حکمشان اجرا نشود و بخشیده شوند ولی برای اجرای حکم احضار شدند. در مورد پرونده سعید مرتضوی باید بگویم این پرونده از سوی دادگاه منوط به وجود یک استعلام از یک مرجع بوده است اما مرجع صدور استعلام عنوان کرده که به سرعت نمیتواند این استعلام را در اختیار ما قرار دهد ما پرونده را بار دیگر از دادگاه گرفتیم و موارد دیگر را اضافه کردیم تا به واسطه اضافه شدن موارد جدید نیاز به استعلام نباشد ولی دادگاه باز هم وجود استعلام را ملزم دانست و پافشاری کرد. امیدواریم دلایل دیگری نیز مطرح کنیم تا نیاز به این استعلام نباشد.»
بیشتر بخوانید:
«بازداشت یکی از مسوولان ارشد نهاد ریاست جمهوری ایران»
«اجرای حکم قصاص اسیدپاشی متوقف شد»
«ایران خبرنگار الجزیره دوروتی پرواز را آزاد کرد»
«پرونده فائزه هاشمی تکمیل است، از ذکر اتهام معذورم»
«هنوز اتهام مرتضوی در مورد کهریزک اثبات نشده است»
اردوان روزبه/ رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
«فریبا کمال آبادی» شهروند بهایی و یکی از هفت سرپرست جامعهی بهایی در ایران است که در سال ۱۳۸۷ همراه پنج تن دیگر از این سرپرستان به نامهای «جمالالدین خانجانی»، «عفیف نعیمی»، «سعید رضایی»، «بهروز توکلی» و «وحید تیزفهم» در منزل خود بازداشت و به اتهام «جاسوسی برای اسراییل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» به زندان اوین و بند ۲۰۹ این زندان منتقل و به بیست سال زندان محکوم شدهاند.
وی که به همراه دیگر زندانیان زن بهایی از زندان گوهردشت کرج به زندانی در قرچک ورامین منتقل شده بود یک بار دیگر به اوین بازگردانده شد. این درحالی است که در هفتههای اخیر تعدادی از زندانیان سیاسی در زندانهای تهران و اطراف آن به دلایل نامعلومی جابهجا شدند.
از سویی دیگر مقامها و مسوولان زندانها دلیل این جابهجایی را انتقاد زندانیان به مکانهایی با امکانات بیشتر عنوان کرده اما به گفته برخی از این زندانیان وضعیت در زندانهای جدید به مراتب سختتر و به خصوص غیربهداشتیتر است.
لازم به اشاره است زندان قرچک ورامین یک سالن سرپوشیده، فاقد امکانات اولیه بهداشتی است که پیشتر از آن به عنوان مرغداری استفاده میشده است.
زندان قرچک ورامین یک سالن سرپوشیده، فاقد امکانات اولیه بهداشتی است که پیشتر از آن به عنوان مرغداری استفاده میشده است.
آنچه در پی میآید گفتوگوی اردوان روزبه با «ایرج کمالآبادی» برادر فریبا کمالآبادی یکی از سرپرستان جامعه بهایی است:
آقای کمالآبادی دیری است که خواهر شما خانم فریبا کمالآبادی یکی از کسانی است که به دلیل مسایل اعتقادیش در زندان به سر میبرد. بحث مهم مطرح شده انتقال او به زندانی به نام «قرچک» در ورامین بوده که با مسایل نامناسبی روبهرو بوده است. خبر داریم که امروز تغییراتی در وضعیت ایشان ایجاد شده. آیا اطلاعات دقیقی در مورد وضعیت محل خانم کمالآبادی دارید؟
آنطور که من خبر داریم دیروز از زندان قرچک ورامین به زندان اوین منتقل شدند. ولی در مورد جزییات و شرایط انتقال خبری ندارم. چون به تازگی صورت گرفته هنوز تماسی با خانواده حاصل نشده است.
در مورد خانم فریبا کمالآبادی، مهوش شهریاری و چند تن از سرپرستان جامعه بهایی ایران که بیش از سه سال است در زندان به سر میبرند، صحبتهای زیادی میشنویم. آیا در مورد وضعیت زندان قرچک ورامین اطلاعاتی دارید؟
این زندان قبلن محل پرورش و نگهداری مرغها بوده و به صورت سوله است که سقفهای بلند دارد و بدون سلول است. وسایلی که در آنجا است توسعه پیدا نکرده و شرایط بسیار اولیهای در آنجا هست. زندانیانی که تا به حال آنها را به زندان قرچک بردند وضعیت سختی داشتند، مقدار غذاها کم بوده و به نسبت تعداد زندانیانی که در آنجا است تعداد سرویسهای بهداشتی کم است. از لحاظ امکانات بهداشتی کافی در مضیقه هستند و این شرایط سختی است که ما تا به حال از آن خبردار شدیم.
فکر میکنید با توجه به اینکه خواهر شما و چند تن دیگر از سرپرستان جامعه بهایی ایران به بیست سال زندان قطعی محکوم شدند و در حال حاضر دوران محکومیت را میگذرانند، چه دلیلی است که زندان آنها را تغییر میدهند. آیا هدف ایجاد فشار است؟
از دلیل آن مطمئن نیستیم اما این را میدانیم تصمیم مسوولان بوده که همه زندانیهای زن در زندانهای اطراف تهران را به زندان ورامین منتقل کنند. از زندان اوین یا کرج و چند زندان دیگر خانمها را به زندان ورامین منتقل کردند.

آیا حکم قطعی بیست سال زندان خواهر شما غیرقابل اعتراض است و ایشان در حال حاضر دوره زندانی را میگذرانند؟
سال گذشته بعد از چند جلسه دادگاه این بیست سال شفاهن ابلاغ شده و بعد هم شفاهن به ده سال تقلیل پیدا کرده بود. اما دوباره این ده سال به بیست سال برگشت که اینبار کتبن اعلام شد. زندانیان بهایی و خانواده آنها و همچنین جامعه جهانی بهایی همیشه به مسوولان امر گفتند که کاملن بیگناه هستند و بدون کوچکترین مدرکی برای جرمهایی که برایشان بریده شده، به زندان افتادند. در حقیقت همه بیگناه هستند اگر عدالت انجام شود باید آزاد شوند. اینطور که میدانیم سه سال سپری شده که در زندان هستند، امیدواریم مسوولان امر تجدید نظری داشته باشند در ضمن اینکه به شرایط اینها نگاهی بکنند که کاملن بیگناه و خیرخواه بشریت، هموطنان و دولتشان بودند و با بهترین نحو به جامعه، دولت و هموطنان کمک کردند. امیدواریم مسوولان رسیدگی کنند اگر عدالت رعایت شود اینها باید آزاد شوند.
رضا پرچیزاده
اکنون بیش از دو ماه است که شصت و پنج پناهجوی ایرانی که بسیاریشان با تحمل مشقات فراوان به قصد رهایی از شرایط به شدت ناگوار مملکت نابه سامان ایران خود را به سوئد رساندهاند، در شهر گوتنبرگ به تحصن پرداختهاند، زیرا که اداره مهاجرت سوئد تقاضای پناهندگیشان را رد کرده، و آنها را در معرض خطر بازگشت به ایرانی قرار داده که در آنجا به طور قطع دچار مشکلات عدیده خواهند گردید. آنها ابتدا کلیسایی را به عنوان بسط انتخاب کردند، و پس از دو ماه که از بسط نشستن در کلیسا نتیجهای نگرفتند، تحصن خود را به چادری در میدان مرکزی شهر به نام گوستاو آدولف انتقال دادند، و عدهای از آنها نیز همزمان آغاز به اعتصاب غذا کردند. دلیلی که اداره مهاجرت سوئد برای رد کردن تقاضای پناهندگی این افراد ارایه میکند این است که مطابق تبصره 2 اصل 14 اعلامیه حقوق بشر، آنها در طبقه بندی پناهجویان «سیاسی» قرار نمیگیرند، و لذا باید به ایران بازگردانده شوند. این در حالی است که تقاضای پناهندگی «اجتماعی» بسیاری از پناهجویان افغانی و سومالیایی به این علت که سرزمینهایشان توسط سازمان ملل به عنوان «کانفلیکت زون» یا منطقه «جنگزده/بلازده» اعلام شده، عمدتن به راحتی از جانب اداره مهاجرت سوئد پذیرفته میشود (که آشکارا متناقض تبصره 2 اصل 14 اعلامیه حقوق بشر میباشد که برخورداری از حق پناهجویی را تنها به افرادی که به خاطر فعالیت سیاسی تحت تعقیب قرار گرفتهاند منحصر میکند).
مطابق گزارش 2011 عفو بینالملل درباره ایران که چند روز پیش منتشر شد، طی سال گذشته «دولت ایران کماکان به اعمال محدودیتهای شدید بر آزادی بیان، تجمع و تشکل ادامه داد. به منظور کاهش تماس ایرانیان با دنیای خارج، رسانههای داخلی و بینالمللی تحت کنترل شدید و گسترده قرار گرفتند. افراد و گروهها در صورت همکاری با سازمانهای حقوق بشری و رسانههای فارسی زبان مستقر در خارج، در خطر دستگیری، شکنجه و زندان بودند. مخالفان سیاسی، فعالان حقوق زنان و حقوق اقلیتها و دیگر مدافعان حقوق بشر، وکلا، روزنامه نگاران و دانشجویان به طور فردی یا جمعی بازداشت شدند و به زندان افتادند. شکنجه و بدرفتاریهای دیگر با بازداشت شدگان مرسوم بود و با معافیت از مجازات دنبال میشد. تبعیض علیه زنان در قانونگذاری و در اجرا ادامه داشت. دولت اعدام ۲۵۲ نفر را تایید کرد، اما گزارشهای معتبری از اعدام بیش از ۳۰۰ نفر دیگر نیز دریافت شد. تعداد واقعی اعدامشدگان ممکن است بیشتر از این هم باشد. حداقل یک مجرم نوجوان نیز اعدام شد. صدور حکم اعدام با سنگسار ادامه یافت، اما از اجرای سنگسار اطلاعی در دست نیست. حکم شلاق زدن و قطع عضو کردن به شیوه ای روز افزون به اجرا در آمد.»
به گزارش هرانا، جمهوری اسلامی در سال گذشته با نقض 6.316.360 فقره حقوق بشر شامل حق زندگی، آزادی، و امنیت (اصل 3)، حق برائت از شکنجه و رفتار غیرانسانی (اصل 5)، حق برائت از بازداشت بیدلیل (اصل 9)، حق محاکمه شدن در دادگاه عمومی (اصل 11)، حق برخورداری از حمایت قانون (اصل 12)، حق آزادی اندیشه، اعتقاد، و مذهب (اصل 18)، حق آزادی عقیده و بیان (اصل 19)، حق گردهمایی صلحآمیز (اصل 20)، حق برخورداری از مواهب اجتماعی (اصل 22)، حق برخورداری از امنیت شغلی (اصل 23)، حق برخورداری از نیازهای اساسی زندگی (اصل 25)، حق برخورداری از آزادی فرهنگی (اصل 27) و حق برخورداری از انتظام اجتماعی (اصل 28) یکی از بزرگترین حکومتهای ناقض حقوق بشر در تمام دنیا بوده. در چنین شرایطی، ایران در حقیقت منطقه بلازده اعلام نشدهای است که شهروندانش در زندگی هر روزه خود با بزرگترین مخاطرات جانی و مالی و روانی ممکن دست و پنجه نرم میکنند، و بسا که جان گرانمایه را حتا در پی لقمه نانی ناقابل– فعالیت سیاسی بماند– بر باد میدهند. با اتکا به همین حقیقت تلخ، اخلاق انسانی حکم میکند که شهروندان ایرانی– همچون شهروندان بسیاری کشورهای بلازده دیگر– مجاز باشند تا با استناد به تبصره 1 اصل 14 اعلامیه حقوق بشر درباره برخورداری از حق پناهجویی، به هر کشوری که امضاکننده منشور حقوق بشر بوده اعلام پناهندگی کنند.
پاسخ منفی اداره مهاجرت سوئد به پناهجویان ایرانی معمولن بر این ادعا استوار است که «چون مدارک و دلایلی که شما ارایه کردید نشان نمیدهد که زندگیتان در ایران در خطر باشد، لذا باید به ایران عودت داده شوید». سوال اینجاست که مگر رژیم جمهوری اسلامی در هنگام تحت تعقیب قرار دادن مردم برای آنان مدرکی صادر میکند که بعد آنها بتوانند آن را برای پناهندهشدن به اداره مهاجرت سوئد ارایه کنند
با توجه به مجموع نکات ذکر شده در بالا، رضا پرچیزاده با «مسعود مافان»، فعال سیاسی-فرهنگی با سابقه و مدیر نشر باران در استکهلم، گفتوگویی کوتاه ترتیب داده که در پی میآید:
با توجه به نقض گسترده حقوق بشر در ایران به خصوص در طی یکی دو سال اخیر و نیاز مبرم ایرانیان به پناهجویی هم سیاسی و هم اجتماعی، چرا دولت سوئد در قوانین مهاجرپذیری این کشور از ایران تغییراتی ایجاد نمیکند؟
چرایی این امر را باید از قانونگذاران و مجریان آن پرسید. برای تغییر این شرایط، شاید لازم است نیروهای حقوق بشری ایرانی در این زمینه بیشتر فعالیت کنند. مسئله پناهجویی ایرانیان در سوئد از همان ابتدای به سر کار آمدن حکومت اسلامی در ایران به سیاسی و غیرسیاسی تقسیم شده بود؛ یعنی در پنج شش سال اول پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی، اغلب پناهجویانی که از ایران به سوئد میآمدند سیاسی بودند، تا این که طیفی گسترده از ایرانیان نه لزومن به دلیل گرایش سیاسی که به دلیل جنگ ایران و عراق روانه اروپا شدند، و در آن دوره بود که در اروپا به طور کل و در سوئد به طور خاص با پناهنده اجتماعی ایرانی نیز روبهرو شدیم. شاید همین بستر و پیش زمینه موجب مشکلات کنونی شده است (دلیل دقیق آن را من نمیدانم و باید از کارشناسان امر پرسیده شود.)
حالا میگویند در مملکت شما که جنگی نیست و خطری تهدیدتان نمیکند. در صورتی که در بسیاری از اوقات مردم مجبور میشوند بر اساس نبود معیارهای انسانی در قوانین جامعه و سرزمین مادریشان و برخوردهای غیرانسانی حکومت مطبوع شان تصمیم به مهاجرت بگیرند. خود این امر کافی است. برای مثال، همین کافی است که زنی ایرانی مایل نباشد یک قواره پارچه به عنوان حجاب روی سرش بیندازد و لباس ویژه و تعریف شده از طرف حکومت را بپوشد؛ یا اینکه همجنسگرایی ایرانی نخواهد تحت پیگرد قوانین شدید ضدهمجنسگرایی در ایران قرار گیرد؛ یا دگراندیشی و آتئیستی و هر فردی که در چارچوب تنگ نظام حکومت اسلامی قرار نمیگیرد بخواهد از باتلاق هزار و یک بحران سیاسی و اجتماعی که در آن غوطهور است نجات پیدا کند. بر اساس قوانین حقوق بشر، هر کدام از این دلایل به تنهایی کافی است تا شهروند ایرانی را مجبور کند که در جستوجوی زندگی در محیطی امن باشد.
پاسخ منفی اداره مهاجرت سوئد به پناهجویان ایرانی معمولن بر این ادعا استوار است که «چون مدارک و دلایلی که شما ارایه کردید نشان نمیدهد که زندگیتان در ایران در خطر باشد، لذا باید به ایران عودت داده شوید». سوال اینجاست که مگر رژیم جمهوری اسلامی در هنگام تحت تعقیب قرار دادن مردم برای آنان مدرکی صادر میکند که بعد آنها بتوانند آن را برای پناهندهشدن به اداره مهاجرت سوئد ارایه کنند؟ آیا این اصولن مصداق سنگ بر سر راه انداختن و از سر خود باز کردن نیست؟ و آیا چنین معیاری اصلن با عقل سلیم جور درمیآید؟
فکر میکنم قسمتی از پاسخ پرسش نخست در اینجا هم قابل طرح باشد، و آن همانا کمکاری نهادهای حقوق بشری ایرانی در زمینه اطلاعرسانی به جامعه بینالملل درباره قوانین غیرانسانی و وضعیت وخیم حقوق بشر در ایران است. از طرف دیگر، دولتها هم معمولن بر اساس منافع خود عمل میکنند و ترجیح میدهند چشم خود را به روی بحرانهای مردم ایران ببندند.
سیاست خارجی مداراگرانه سوئد و اتحادیه اروپا در قبال جمهوری اسلامی چقدر در مسئله پناهجوپذیری از ایران تاثیر داشته؟
دولت سوئد و کلن دولتهای اروپایی سیاست مدارا با حکومت اسلامی را پیشه کردهاند، و این ضربات زیادی به جنبش دمکراسیخواهی ایران وارد کرده و خواهد کرد. این اما همه واقعیت نیست. در این میان، نبود نهادهای مدنی، اتحادیهها، و ظرفیتهای مهم اجتماعی عوامل اصلی هستند. سوئدی یا آلمانی میتواند به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کند یا بر ضد حکومت ایران تحریمهایی وضع کند، اما نمیتواند حقوق بشر را در ایران پایهگذاری کند و یا رژیم را تغییر دهد. برای این کار باید جنبش اجتماعی قدرتمند و معتبری در داخل ایران وجود داشته باشد تا این کشورها هم بتوانند حامی آن جنبش شوند.
با توجه به اینکه تا به امروز بیش از 50 نهاد و 140 فعال فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از تحصنکنندگان حمایت رسمی کردهاند و چندین سیاستمدار سوئدی همچون لارش اولی، فرانک اندرشون و رضا طالبی به دیدار آنها رفتهاند، احتمال موفقیت این حرکت را در چه حد و به چه صورت پیشبینی میکنید؟
باید ازهمه روشهای ممکن برای رسیدن به اهداف حقوق بشری استفاده کرد. باید نزد جامعه میزبان افکار عمومی ساخت. فشار افکار عمومی مهمترین عاملی است که دولتمردان را وادار به تغییر قوانین میکند. تماس با احزاب سیاسی در اروپا به تنهایی کافی نیست. لازم است از نفوذ نهادهای مدنی و اجتماعی مهم همچون اتحادیههای کارگری، کارمندی، زنان و… هم استفاده کرد. مطبوعات هم نقش مهمی در این زمینه دارند. ترجمهکردن اخبار حوادث ایران و در دسترس شهروندان سوئدی قرار دادن آن یکی از فعالیتهایی است که مطبوعات میتوانند به طور خاص در آن نقشی حیاتی ایفا کنند. برای مثال، در طی چند روز گذشته شمار اعدامها دوباره رو به افزایش گذاشته است. یا در نمایشگاه کتاب تهران بخش وسیعی از آثار نویسندگان از جمله کلیه آثار علی اشرف درویشیان جمعآوری شده است. این در ذات خود نوعی کتابسوزان است. خود این اخبار و مشابه آنها میتواند افکار عمومی را تحتتاثیر قرار دهد و به آگاهی جامعه بینالملل درباره وضعیت حقوق بشر در ایران معاصر کمک شایانی کند.
فایل پیدیاف را از اینجا دانلود کنید.
ویدئو:
«زندگی پناهجویان ایرانی در سوئد»
«در ایران انتقاد از رژیم حاکم بهانهای است که حکومت اسلامی، انسانها را با آن به اتهام محاربه با خدا محکوم نماید.» این عبارت ابتدایی فیلم مستندی است که گروهی از دانشجویان دانشکده فیلمسازی و عکس گوتنبرگ همزمان با تحصن پناهجویان ایرانی در گوتنبرگ از زندگی یکی از پناهجویان متحصن به تصویر کشیدهاند.
به گزارش ایران پرسدایجست، این مستند که «خواستههای قلبی لیلا» نام دارد ، زندگینامه «لیلا طاقت فرسافرد» فعال سیاسی و فراری از جمهوری اسلامی است که مشکلات، محرومیت از حقوق اجتماعی و سیاست سختگیرانه دولت سوئد در قبال پناهجویان را در کنار سرکوب و اختناق در ایران، به عنوان دلیل فرار ایرانیان بیان میکند.
دیوید یرنر، لیسن اکسلسون، ماکس رانتیل، تونی بان بهطور مشترک این فیلم را تولید و به جامعه پناهجویان ایرانی تقدیم کردهاند.
بیشتر بخوانید:
«شان و منزلت انسانها در سوئد سقوط کرده است»
Click here to view the embedded video.
کیومرث/ دفتر تاجیکستان/ رادیو کوچه
«امروز نیوز»
به موضوع تعیین دبیر نو «شورای امنیت تاجیکستان» پرداخته است. ژنرال «امیرقل عظیماف» دبیر شورای امنیت تاجیکستان که از سال ۱۹۹۶ در این مقام بود، اخیرن در انتخابات میاندوری پارلمانی در شهر «دوشنبه» اشتراک و پیروز شد. قرار است او روزهای نزدیک شهادتنامه وکیل «مجلس نمایندگان» را دریافت کرده و تا سال ۲۰۱۵ میلادی در کرسی وکیلی بنشیند. «امروز نیوز» نوشته است، در حالی دبیر شورای امنیت تاجیکستان وارد پارلمان میشود که نفر دیگری و آن هم ژنرال باید «عظیماف» را عوض بکند. به نوشته نشریه احتمال این وظیفه نصیب «عبدالرحیم قحاراف» وزیر کشور و یا «رستم نظراف» رهبر آژانس مبارزه با مواد مخدر تاجیکستان بشود. ولی در این قطار نامزدی «عبدالجبار عزیزاف» مشاور رییس جمهوری در امور سیاست کادری نیز صرفنظر نشده است. با آن همه نشریه گفته است به این مقام نفری تعیین خواهد شد که فرد امنیتی بوده، نفر نزدیک یا صادق به رییس جمهوری «امام علی رحمان» باشد.
«نجات»
نشست مشورتی قزاقستان درباره ساختمان نیروگاه برق آبی «راغون» را به بحث گرفته از کارشناسان تاجیک پرسیده است، که نتیجه این نشست چی خواهد بود. «سیفاله سفراف» معاون رییس مرکز پژوهشهای استراتژیک نزد ریاست جمهوری تاجیکستان گفته است، این مرحله نهایی بحث و تشخیص طرح ساختمان «راغون» نیست، بلکه آغاز این بحث با شرکت نمایندگان کشورهای حوزه «آمو» است. وی علاوه کرده، که با این وجود کشورهای مخالف طرح راغون در فکر خود باقی مانده تلاش خواهند کرد، تا «بانک جهانی» و کارشناسان این بانک را باور بکنند که نگرانی آنها از پیامد این طرح جدی است.
گروهی دیگر از کارشناسان تشخیص دوباره طرح ساختمان راغون را غیرواقعی دانستهاند. از جمله به قول سردبیر نشریه «نگاه» در دوران شوروی قسمتهای اصلی این طرح از طرف «پژوهشگاه تاشکند» تشخیص شده بود که هرگز به زیان ازبکستان کار نمیکرد. بر خلاف روسیه و ازبکستان «بانک جهانی» گفته است، که طرح ساختمان راغون را تشخیص کرده در صورت حل مخالفتها، این طرح را سرمایهگذاری خواهد کرد.
«فرژ»
از صحبت سفیر آمریکا در تاجیکستان «کین گراس» با خبرنگاران نتیجهگیری کرده است. این نشریه به نقل قول از سفیر آمریکا گفته که هر سال از تاجیکستان به آمریکا ۳۰۰ دانشجو سفر میکنند. ولی این نماینده آمریکا از آن نگرانی کرده است، که تنها در سال گذشته حدود ۵۰ درصد از این دانشجویان به تاجیکستان بازنگشتهاند. «نمیدانیم سبب چی باشد، که دانشجویان و شهروندان تاجیکستان به آمریکا میروند و دیگر بر نمیگردند. حتا حالتهای به نظر میرسند، که مهلت روادید آنهایی که از تاجیکستان رفتهاند به انجام میرسد و در آنجا غیرقانونی زندگی میکنند»، افزوده است سفیر آمریکا در تاجیکستان کین گراس.
«آزادگان»
در آستانه تجلیل روز جوانان در تاجیکستان به مشکل این قشر جامعه کشور نگاهی کرده است. نشریه بیشتر به موضوع وارد شدن جوانان تاجیک به ادارههای رسمی تاجیکستان دخل کرده و در اینباره نظر مقامات و جوانان را پرسیده است. «فردوس یونساف» یک جوان تاجیک در صحبت با «آزادگان» گفته، که نخست خود جوانان آماده نیستند با دستمزد خیلی کم در ادارههای دولتی کار بکنند. دوم به گفته او مقامداران تاجیک که اکثر آنها بازمانده شورویند از وارد شدن جوانان دموکرات به ادارههای حکومتی ترس دارند. ولی «سهراب شریفاف» یک مقام دولتی تاجیکستان به «آزادگان» گفته است، که در حال حاضر حدود ۲۰ یا ۳۰ درصد از کادرهای حکومت تاجیکستان از جوانان ترکیب یافته است. وی همچنین اشاره کرده است، که باید مقامات هرچه بیشتر از نیروی جوانانی استفاده بکند که در خارج از کشور تعلیم گرفتهاند. اما اشاره او روی آن گروه جوانهای است که با حمایت مالی دولت تاجیکستان در خارجه تحصیل کردهاند. قسمت اصلی جامعه تاجیکستان را جوانان تشکیل میدهند که یک گروه آنها در دانشگاه و ارتش و گروه دیگر بیکار و قسمت زیادش در مهاجرت کاری در روسیه قرار دارند.
«پژواک»
از کاهش تبادل مال و کالا میان تاجیکستان و افغانستان خبر داده است. این نشریه با تکیه به منابع رسمی گفته است که تبادل مال و کالا میان این دو کشور همسایه در سال گذشته حدود ۱۰۰ ملیون دالر بوده است. در حالی که به نوشته «پژواک» تبادل کالا میان تاجیکستان و ایران ۱۰ میلیارد دالر را تشکیل میدهد. یک مسوول سفارت افغانستان در تاجیکستان این امر را به موانع مصنوعی در راه عبور و مرور و بالا رفتن عوارض ترانزیتی وابسته خوانده است. این مسوول سفارت افغانستان گفته که دو ماهی پیش جانب تاجیکستان عوارض ترانزت را بالا برده است. گفته میشود پیش از این عوارض ترانزیت برای یک تن مال افغانی کمی بیشتر از ۱۲ دالر بود، حالا این رقم به بیشتر از ۱۹ دالر رسیده است.
تذکار از رادیو کوچه: یکی از سیاستهای کاری در رادیو کوچه انتشار نظرها و نامه و ایدههای خوانندگان است. بیشک رادیو کوچه تایید و یا تکذیبی بر این مطالب ندارد. اما با توجه به روش این رسانه، اگر منطبق با اصول کاری رادیو باشد -که در بخشهایی به این نکات اشاره شده است- آن را منتشر خواهد کرد. مخاطب این مطالبدر هر شرایطی حق دارند که نوشتهای در پاسخ به این نامهها به رادیو ارسال کنند. بیشک این نوشته بیکم و کاست در پایگاه اینترنتی رادیو کوچه منتشر خواهد شد. برای هر نوع پاسخ به این نوشته شما میتوانید با آدرس پست اکترونیکی: contact(at)koochehmail.com در تماس باشید.
مهیار فرآورده
«کشفالاسرار» کتابی است منسوب به آیتاله خمینی که تاریخ انتشار ندارد ولی باید در اواسط و یا اواخر دهه ۱۳۲۰ و پس از حکومت رضاشاه تالیف شده باشد. این کتاب پاسخی است بر جزوهای از علیاکبر حکمیزاده با عنوان «اسرار هزارساله» که در نقد عقاید شیعه امامیه خطاب به فقیهان نوشته شده و در سال ۱۳۲۲ در هفتهنامه پرچم به چاپ رسیده بود.
حمله آیتاله در کشفالاسرار تنها متوجه روشنفکران آن زمان مانند علیاکبر حکمیزاده و احمد کسروی که کتاب «شیعیگری» را در سال 1323 نگاشت و ایراداتی بر کیش شیعی وارد نمود نیست، بلکه همچنین به وهابیت است که واسطه کردن شخص و بندگان خدا – از جمله روحانیون – را کفر به خدا و شرک مطلق میدانند. و خمینی در این کتاب همه آنها را «بیخردان»، «وحشیهای نجد» و «شترچرانهای ریاض» میخواند.
از همان اوایل کتاب دستمایه فکری و توشه نظری آقای خمینی از آنچه به نام جمهوریاسلامی در نظر دارد بهخوبی آشکار میشود و آنچه ترسیم میکند همین نظامی است امروز در ایران پیاده شده، و اگر او در زمان حیات خویش قصوری در قصاوت از او سر زد، مرگ بیش از آن به او اجازه نداد.
اگر کشفالاسرار در زمان انقلاب در دسترس بود و مردم آنرا میخواندند، بیتردید آنگونه محو کاریزمای آیتاله نمیشدند و معلوم نیست امروز بهچه دلیل «مرکز نشر آثار امام» حاضر نیست این کتاب را تجدید چاپ کند!
کشفالاسرار جدا از ادبیات ناسزاگویی به منتقدین، از نیمه دوم که موضوع امامت بهمیان میآید، مانیفست خمینی شروع میشود و میبینیم چگونه فقها با زمینهچینی و شوراندن مردم علیه حکومت وقت، برای برپا کردن بساط حکمرانی خویش در جامعه بذر میپاشیدند.
آیهاله در کتاب خود کوشش نموده تا برخی ایرادهایی را که بهمذهب شیعه گرفته شده پاسخ داده و وجود روحانیت را برای اشاعه دین و تفسیر آداب و سنن آن لازم و واجب جلوه دهد، بهطوریکه مینویسد: «یکسره دل از روحانیت بریدن و با اسباب طبیعی سروکار داشتن و مردم را از معنویات منصرف کردن خیانت بنوع انسانی[!] و کمک کاری به جهالت و مرگ است[!]»
مشخص نیست بهچه دلیل اکثر شمارههای آیههای قرآن در کشفالاسرار به غلط آمده است. اینگونه اشتباهها یک بار و دو بار پیش نیامده تا آنرا اشتباه چاپی فرض کنیم، بلکه شماره اغلب آیهها غلط درج شده که هر جا در متن به آن برسیم، شماره صحیح آیه را در [قلاب] قید میکنم. حداقل کاری که نویسنده کتاب میتوانست برای جلوگیری از این اشتباهات بکند، تطبیق دادن حافظه خود با قرآن بود.
استفاده ابزاری از واژههای «عقل» و «خرد»
نخستین و شگفتانگیزترین نکتهای که جابهجا در کشفالاسرار نظر خواننده را جلب میکند، بهکار گرفتن واژههای «عقل» و «خرد» و کمکخواستن از آن دو عنصر برای داوری در مسایل است. معناهایی که با احکام مذهبی جور درنمیآیند. زیرا در مذهب دستوراتی دیکته شده که نمیشود آنها را با خرد تطبیق داد و در موردشان استدلال نمود. بارزترین آنها شلاق زدن، قطعکردن دست دزد و حکم سنگسار است که نمیتوان با هیچ خردی آن اعمال را معقول بهشمار آورد.

در جریان انقلاب بهمن 57 و پس از آن، «خرد» و «عقل» در بین نادر واژگانی بودند که آقای خمینی به کار میبرد و ایشان در مورد موضوعی یکبار حتا گفت؛ اگر 35 میلیون بگویند آری، من میگویم نه! که چنین سحنی را نمیشود پایه خردمندانهای برایش یافت. اضافه بر همه اینها، اعدام 438 نفر که بلافاصله پس از انقلاب در مدت کمتر از یک ماه صورت گرفت، بر اساس تعصبات مذهبی و بدون محاکمه عادلانه انجام شد، نه از روی تامل، اندیشه و تعقل.
با مقایسه متن کتاب و متن سخنرانیهای آقای خمینی میتوان حدس زد بخشهایی از کشفالاسرار احتمالن توسط فردی دیگری که او نیز خیلی مهارت آنچنانی در ادبیات فارسی نداشته ویرایش شده باشد. با اینحال ویرایش کننده با نقطه و سایر علامات نوشتاری بیگانه بوده و در سراسر 340 صفحه کتاب به ندرت جایی این علامتها دیده میشوند و من هر جا که از متن کتاب نقل کنم، برای روانتر خوانده شدن، علامات را در [قلاب] جای میدهم.
مقوله تقلید؛ دعوای اصلی با روشنفکران
آقای خمینی در ده صفحه مقدمهای که پیش از گفتار اول نوشته، از جمله شرحی در زمینه بهوجود آمدن وهابیت آورده و اینگونه آن بخش را پایان میبرد: «اینها بادعای خود متنورالفکرند و میخواهند از زیر بار تقلید بیرون روند و چنین پنداشتند که از زیر بار تقلید بیرون رفتن[،] از فرمان قرآن و اسلام سرپیچیدن و بهبزرگان دین ناسزا گفتن است[،] غافل از آنکه ما میدانیم که اینها از وحشیهای نجد و شترچرانهای ریاض که از رسواترین ملل جهان و از وحشیترین عائله بشری هستند پیروی و تقلید کردند و از زیر خراجات شاه و خدا گریخته بارکش غول بیابان نجد شدند»!
بنده بهعنوان خواننده کشفالاسرار از خود میپرسم آیا این لقبهایی که نویسنده کتاب به منتقدین داده؛ اولن ناسزا نیست؟ و اگر هست آیا خرد حکم میکند که انسان در مقابل ناسزاگویی منتقد افکارش به ناسزاگویی روی برد؟ نتیجه دیگری هم از سخن بالا بهدست میآید و آن اینکه آقای خمینی افرادی را که از زیر خراج شاهان گریخته بودند، از «وحشیترین عائله بشری» میدانسته که همگی «بارکش غول بیابان نجد» شدند!
مشکل آقای خمینی این بود که رشنفکران میخواستند جامعه را از تمسک به فقها بینیاز کنند. بنابراین او موقعیت خود و طبقه خویش را در خطر میدید. زیرا در آن صورت شغل مرجعتقلید که دستمزدش از محل خمس و ذکات و سهم امام که مردم میپردازند تامین میشود از میان میرفت و آقایان باید برای گذران زندگی کار دیگری میکردند!
آنطور که آقای خمینی در کتابش آورده؛ روحانیت برای اجرای «حدود اسلامی»، یعنی «بریدن دست دزد» و «گردن زدن فتنهانگیزان» و «دوری جستن از اجانب و کفار» لازم و مطابق با اصول اسلامی است تا فقها مراقب باشند که نکند مردم «در لباس و خوراک و مرکوب» از اجانب تقلید کنند، زیرا «شباهت به بیگانهگان فعلی حرام است»!
ایران را تنها عده معدودی از لشگریان اسلام تسخیر کردند!
«نظامیان اسلام شصت نفرشان بهشصتهزار لشگر رومی حمله کرد و آنها را در هم شکستند و چند هزار آنها هفتصدهزار رومی را از پا در آوردند و عده معدودی ایرانرا مسخر نمودند»
اینها سخنانی نیستند که بشود با هیچ خردی سنجید. زیرا نه تنها شصت نفر، هر چهچقدر هم که آزموده و جنگجو بوده باشند، هرگز ممکن نبود بتوانند شصتهزار لشگر رزمنده رومی را در هم شکنند، بلکه جنگها و بزرگی قشون اسلام در تاریخ منعکس شده و قلب کردن تاریخ تنها بههدف خوار جلوه دادن ملتهای بزرگ در مقابل اسلام آنروز است.
او در کتاب مورد بحث همچنین ایران را چنان ذلیل معرفی میکند که «عده معدودی» توانستند آن سرزمین پهناور را تسخیر کنند! آنکس که تاریخ خوانده باشد میداند بخش بزرگی از سپاهیان اسلام را با وعده و وعید تاراج مال و حلال بودن خون ملتها و بهبردگی گرفتن زنان و کودکان آنها به جنگ تشویق میکردند.
نویسنده کشفالاسرار از یک چیز غافل مانده، و آن اینکه حملهکنندهگان به ایران آنروز، از همان «وحشیهای نجد» و «شترچرانهای ریاض» بودند که آقای خمینی آنها را به ناسزاگویی گرفته! تازه اگر آنها نیم قرن پیش شترچران بودند پس خواننده باید خود حساب کند 13 قرن پیش چه نوع مردمی بودند که به ایران یورش بردند!
دسیسه ملایان
دغدغه آقای خمینی خود دین نیست، بلکه طبقه «روحانیت» است. طبقهای که هرگز در تولید ثروت ملی شرکت نداشته و همیشه از راه بخششهای مردم زیسته است، اما معلوم نیست بهکدام دلیلی که بشود با خرد سنجید، حقوق «ویژه» برای خود قائل بوده است.
روحاله خمینی در بخش «عوام فریب کیست؟» مینویسد: «شما اول دم از دین میزنید و برای اسلام دلسوزی میکنید و سنگ قرآن را بهسینه میزنید و خود را در ردیف دینداران و هواخواهان قرآن قرار میدهید و در چند صفحه بعد با کمال جرات و جسارت میگویید قانون هزار سال پیش درد امروز را دوا نمیکند برای آنکه قانون ثبت و گمرک را ندارد[.] ما پس از این خواهیم روشن کرد که خدای محمد(ص) که قانونگذار است تکلیف گمرک و ثبت و هر جزیی از جزییات احتیاج بشر را برای همه دورهها معین کرده[!] شما چه میدانید قانون اسلام چیست…»
این گونه کوششهای نویسنده کشفالاسرار از آن رو بود که عدهای در جامعه برخاستند تا دین را با زندگی روز تطبیق دهند. همین علیاکبر حکمیزاده که مورد بیمهری آیتاله قرار گرقته، فرزند یکی از روحانیون قم بود و خود نیز زمانی لباس طلبگی پوشید و تحصیلات قدیم را بهپایان رسانید. او در 1312 در قم ماهنامهای به نام «همایون» انتشار داد و از مسایل دینی با زبان تازهای نوشت و در طول آن یک سال که منتشر میشد، مقالهای هم از کسروی بهچاپ رساند.
احمد کسروی نیز ابتدا در قم تحصیل کرده و به کسوت روحانیون شیعه درآمده بود ولی بعدها به تهران نقل مکان نمود، عبا و عمامه را از بر در آورد و به اسنخدام دادگستری درآمد.
در حالیکه حکومت وقت آن زمان و حتا خود شاه سعی داشتند با حرف شنوایی مقطعی از آیتالههای میانهرو مانند شریعتمداری و لواسانی، بخش مذهبی جامعه را راضی نگاه دارند، آقای خمینی و همفکرانش تلاش میکردند دولتها را نامشروع جلوه دهند. کار کردن برای آنها را گناه و پولش را حرام اعلام کردند تا دولت مرکزی را تضعیف نموده و مقدمات حکومت شریعت را فراهم آوردند.
واپسگرایان مذهبی در ایران پیش از انقلاب، گویی مال دولت را ثروت همهگان بهحساب نمیآوردند و نه تنها برای حفظ آن تلاشی نمیکردند، بلکه مخالفت با دولت را تبلیغ مینمودند و از خرابکاری در ادارات اگر پشتیبانی نمیکردند، اما قلبن خوشحال میشدند. این تبلیغات در سطح جامعه به نارضایتیها دامن میزند و به گونههای مختلف اثرات خود را میبخشیدند: در شکل پاره کردن روکش صندلی اتوبوسها با چاقو یا شیئ تیز، آسیبرساندن به تلفنهای عمومی و یا حتا خالیکردن جاسیگاری ماشین را در وسط خیابان!
مردم «قوه اجراییه» و «ابزار مقاصد» روحانیت
آقای خمینی در بخش کوتاهی زیر عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» نادانسته واقعیتی را بازگو کرده است. او «رضاخان» را دشمن علما میدانست و مینویسد که ملاها «از اصفهان و تبریز و مشهد نهضت کردند، ولی سستی مردم که قوه اجرا مقاصد مدبرانه علما هستند اقدامات آنها را عقیم کرد»
آقای خمینی مردم را «قوه اجراییه» و «ابزار مقاصد» روحانیت میپنداشت و از این سخن او بهدرستی معلوم میشود که مردم از نهضت روحانیت پشتیبانی نکردند و تلاش آنها در آن زمان عقیم ماند، اما ایشان پیوسته در صدد بودند تا با ایجاد آشوب، مردم را به شورش در مقابل دولت مرکزی وادارند. چنانکه آقای خمینی خود تصریح میکند: «ملاها از همان روزهای اول[،] تصدی رضاخان را بر خلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند.»
اینکه رضاشاه چقدر برای ایران خوب یا بد بود بحث دیگری است، اما تا آنجا که به این به گفتار مربوط میشود؛ با وجود عدم تمایل مردم از پشتیبانی نهضت ملاها که از سه سوی اصفهان، تبریز و مشهد پا گرفت، باز روحانیت دست از مخالفت با حکومت مرکزی برنداشتند و «تا توانستند» بهشکل عمومی و یا «مخفیانه»، به تحریک مردم در مقابل دولت ادامه دادند.
اگر نهضت آقای خمینی به میوه ننشسته بود و در 32 سال حکومت ملایان – لقبی که خمینی خود استفاده کرده – این روزگار بر کشور و چنین جنایاتی بر مردم نرفته بود، ممکن بود برخی متوهم شوند که واپسگرایان مذهبی واقعن بهدنبال براندازی «فسادهای خانمانسوز» از جامعه بودهاند نه در پی تحکیم پایههای قدرت خویش. اما اکنون که فساد در رگ و ریشه حکومت ولایتفقیه تا بن رخنه کرده، دچار کدام توهم میخواهیم بشویم.
خمینی مخالف روزنامه!
نویسنده کشفالاسرار گلهمند است که او «فسادهای خانمانسوز» را گوشزد مینمود «ولی روزنامههای آنروز ننگ ایران بودند» و ملاها «را از نظر مردم ساقط کرد[ند] تا آنجا که [مردم] آنها را سوار اتومبیل نمیکردند و هر عیبی اتومبیل میکرد از قدم آخوند میدانستند…»
آقای خمینی از همان زمانها با روزنامه مخالف بود و روزنامهها را ننگ ایران میشمرد! زیرا روزنامهنگاران، یعنی قشر روشنفکر جامعه، به نیات سیاهی که ارتجاع در پس چهره داشت واقف بودند، به آنها میدان نمیدادند و مردم را از مقاصد شوم آنها آگاه می کردند.
خمینی: «مردم ملاها را قابل آدم حساب نمیکردند»!
وقتی آقای خمینی خود چنین اعترافی میکند، برای نسل امروز روشن میشود مردم چگونه به ملاها نگاه میکردند و در مورد این گروه از مردم چگونه میاندیشیدند. و شاید همین عقده، آنها را واداشت تا از مردم انتقام بگیرند! شخص متدینی را میشناختم که مذهبی سفت و سخت بود و از آقای خمینی هم تقلید میکرد، اما با ملاجماعت میانهای نداشت و آنها را سودجو میدانست.
نویسنده کشفالاسرار پس از این مظلومنمایی که «مردم ملاها را قابل آدم حساب نمیکردند»، در صفحه دهم به اصل مطلب میپردازد و ایرادهایی را که پیوسطه به شیعیگری گرفته شده و حکمیزاده نیز در اسرار هزار ساله قید کرده، به این ترتیب تنظیم میکند:
«1- حاجت خواستن از پیغمبر و امام شرکست یا نه.
2- شفا خواستن از تربت شرکست یا نه.
3- سجده کردن به تربت شرکست یا نه.
4- ساختن گنبد و بارگاه شرکست یا نه.
5- اگر اینها شرک نیست پس شرکی که اینهمه اسلام و قرآن با آن جنگیده چیست»؟
و سپس خود یک پرسش دیگر به این سوالها اضافه میکند؛ «ما یک سوال دیگر بر اینها میافزاییم و آن اینست آیا احترام و تعظیم از قبور شرکست یا نه.»
مقایسه طلب شفا از عسل و خاک
خمینی پس از شرح انواع شرک در هشت صفحه در مرام «زروانیه» و «زرتشتیه» و مذاهب ثنویه و مزدک و «اصحاب هیاکل»- بتپرستها- و عقاید «نصاری» و دیگر دیدگاهها، از قرآن نمونههایی میآورد که فرق بین شرک و مراسم شیعی را نشان دهد. سپس برای اینکه ثابت کند شفا خواستن از تربت شرک نیست به نقل یک گواه از قرآن میپردازد. «سوره نحل آیه 71 [69]: یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفا للناس ان فی ذالک لایه لقوم یتفکرون»
«در باره زنبور عسل میفرماید خارج میشود از بدن آن شربتی با رنگهای گوناگون که در آن شفا میباشد برای مردم و در این آیتی است برای متفکران[.] اینک اگر ما از عسل شفا طلب کنیم برای اینکه خدا در آن شفا قرار داده ما مشرک میشویم و [... این] دعوت بشرک میکند یا آنکه شفا خواستن جز توسل و توجه بهخدا نیست و ماجراجویان بیخرد آنرا پیش خود تفسیر کرده تا دینداران را بهخرافات نسبت دهند».
او برای اینکه از بحث عسل در توجیه شفا خواستن از تربت استفاده کند، در شرح «طراری عجیبی» که «بیاد نویسندگان ماجراجو افتاده» از آنها نقل میکند: «شما میگویید تربت امام شفای هر درد و امان از هر بلایی است پس بگویید تمام بیمارستانها و داروخانهها و دانشکدههای طب و داروسازی را برچینند» و آنگاه «جواب این مغالطه» را اینگونه میدهد: «این بیهودهسرایی و یاوهگویی برای آنست که مورد استعمال این داروی الهی را شما نمیدانید»!
او مینویسد: «تمام داروهای الهی و توسلات بامور غیبی وقتی است که طبیعت و اسباب طبیعی که همه از کارخانه خدایی هستند و عمال قدرت حقتعالی هستند از کار بایستند و راه چاره جویی از اسباب ظاهریه کوتاه شود و معالجه اطبا و داروهای آنها بیفایده شود[.] آنگاه خدا یک راه امیدی بروی بندگان خود باز کرده که یکسره از خدا و اسباب غیبی مایوس نشوند و دل بهطبیعت و آثار طبیعت یکسره نبندند و از خدای عالم و آفریدگار خود غافل نشوند[.] آنگاه این شفاجویی گاهی مورد قبول شود با شرایطی که در برداشتن تربت و استعمال آن بهکار رود[.] والا اینطور نیست که خدای عالم با این آیه شریفه بخواهد جریان طبیعت را فلج کند و سنت محکمه طبیعت را بهم زند…»
بر پایه گفته خمینی؛ استعمال تربت تضمینی برای تسکین بیماری ندارد چون «این شفاجویی گاهی مورد قبول [واقع] شود». و با اینکه ادعا میکند «اینطور نیست که خدای عالم با این آیه شریفه بخواهد جریان طبیعت را فلج کند» ولی اذعان دارد که «توسلات به امور غیبی وقتی است که طبیعت و اسباب طبیعی که همه از کارخانه خدایی هستند و عمال قدرت حقتعالی هستند از کار بایستند»!
چرا دستگاه عظیم «کارخانه خدایی» یکباره باید از کار ایستد؟! مگر چه مشکلی برای خداوند پیش خواهد آمد که از کنترل طبیعت عاجز ماند؟ این استدلال با خداوندی که خالق همه چیز است و هیچ چیز بدون اراده او صورت نمیگیرد در تضاد است. اما گویا این نکات دغدغههای نویسنده کشفالاسرار نیستند. منافع صنفی او مورد هجوم قرار گرفته و خدا در این میان نقش وسیله را برا او بازی میکند.
اگر همانطور که او جابهجا در کتابش از خواننده میخواهد، خواننده «خرد» را بهکار گیرد، چگونه میتوان عسل را با خاک مقایسه کرد؟ عسل یک محصول طبیعی است که در اثر کار و فعالیت پیچیده زنبور عسل بهدست میآید، در حالیکه از خاک آجر میسازند تا ساختمانها را با آن بالا برند. کدام خردی عسل و خاک را برای تسکین بیماری با هم مقایسه میکند؟
او میپرسد: «مگر آثاری که در داروی داروخانهها میبینیم از خود آنها است[؟]» و خود پاسخ میدهد «این آثاریست که خدای قادر عالم باین داروها داده». بنابراین «اگر خداپرستی بهقوه توحیدی که دارد بگوید همان اثری را که خدا بداروها داده بعد از مایوس شدن از کارخانه طبیعت[،] خدای طبیعت بهمشتی خاک که خون مظلوم فداکاری در راه خدا بروی آن ریخته شده داده تا چشم آرزوی مردم را تا دم مرگ از خود نبرد و اگر خواست با آن داروی الهی شفا دهد و اگر نخواست مریض با یک دل پر محبت از خدای خود و یک چشم امیدوار به آینده جهان پیشگاه مقدس او رود…» ص 42.
گویا نویسنده کشفالاسرار گمان میکرد اگر کسی واژه «خرد» را در گفتارش جار بزند و دیگران را به بیخردی متهم کند، خودبهخود گفتار او خردمندانه و از روی عقل و منطق خواهد بود! وگرنه اگر قرار بر به کارگیری عقل باشد باید پرسید چرا خداوند یکباره تمام آثار شفا بخش داروها را از آنها سلب میکند تا بیمار به خوردن خاک پناه برد و اگر خدا خواست او را شفا دهد و اگر نخواست شفا ندهد؟!
وقتی کسی از عسل برای بهبود یک بیماری استفاده میکند، بهدلیل مواد سرشاری است که در آن وجود دارد، اما کدام مواد مفید غذایی در خاک نهفته است؟ خمینی برای توجیه ادعای خود، نخست خواص طبیعی عسل را از آن میگیرد و سپس «آثار خدایی» در عسل و خاک تزریق میکند و آن دو را در ویترین الهی در کنار هم برای تسکین بیماری قرار میدهد. با اینحال تضمین نمیکند که «آثار خدایی» در خاکتربت، کار شفا را انجام دهد.
نکته ظریفی که در مورد خاکتربت و گفته خمینی در این مورد وجود دارد اینکه، مگر «خون مظلوم فداکار» چندصد هزار یا چند میلیون یا چند تریلیون متر مکعب بوده است که هر چهقدر از آن “خاک” برمیدارند هنوز به آن خون آغشته است و تا دنیا دنیاست آغشته خواهد ماند و اثر معجزهآسای خود را از دست نخواهد داد؟!
مقوله معجزه
نویسنده در صفحه 45 کتاب خود در مورد معجزه مینویسد: «دلیل مضحک رسوایی آوردند که اگر معجزه درست بود پیغمبر ابن مکتوم را که کور بود شفا میداد و امیرالمومنین عقیل را»، و این پرسش را عنوان میکند: «آیا پیغمبری بیمعجزه صورت میگیرد»؟ و برای اثبات گفته خویش، مار شدن عصای موسی را در قرآن مثال میآورد و از قول عیسی مینویسد: «من مرغ گلی را مرغ جاندار میکنم و کور مادرزاد را چشم میدهم و مردگان را زنده میکنم.»
سپس برای اثبات معجزه بودن قرآن، از سوره بنیاسراییل آیه 90 [88] و از سوره هود آیه 16 [13] شاهد میآورد: «اینها میگویند قرآن را افترا بهخدا بسته و این از خود او است[.] بگو شما هم ده سوره از پیش خود بیاورید و هر کس را میتوانید بیاری بخوانید اگر راست میگویید و اگر قبول نکردند بدانید این نشانه ایست که با علم خدا نازل شده…» صفحه 47.
نگارنده این سطور، معانی دو آیه فوق را از کودکی در هیت نوباوگان و هیتهای شب جمعه و پای منبرها بارها میشنیدم و پیوسته در همان زمانها بهاین فکر میکردم؛ مگر نثر قرآن چگونه نوشته شده که هیچکس نمیتواند مانند آنرا بیاورد؟! بعدها هرچه بیشتر متن فارسی قرآن را با شاهنامه فردوسی مقایسه میکردم، بیشتر به نغز بودن، زیبایی و شیوایی نگارش شاهنامه پیمیبردم. بعدترها که با آثار نمایشنامهنویس نامدار، ویلیام شکسپیر و دیگر متنهای ادبی آشنا شدم، بیشتر به این باور رسیدم که ادعای «ویژگی» قرآن ادعایی پوچ بیش نیست و نه تنها متنهای زیادی در ادبیات جهان وجود دارد که بسیار زیباتر و شیواتر از قرآن نوشته شده است، بلکه زبان نگارش قرآن یک زبان محاورهای و ابتدایی است.
همیشه میگویند برای درک عظمت و زیبایی کلام در قرآن باید آنرا به زبان عربی خواند. در حالیکه مثلن برای لذت بردن از متن «رومئو و ژولیت» شکسپیر، نیازی به دانستن زبان انگلیسی نیست. آن متن را به هر زبانی ترجمه کنند به همان اندازه لطیف و زیبا است.
آنچه از ترجمه دو آیه در سورههای بنیاسراییل و هود برمیآید اینستکه از همان زمان عدهای به وحی بودن قرآن باور نداشتند و آن سخنان را کلام خود محمد میدانستند و دقیقن از همین روی بود که چنین آیههایی برای اثبات وجود ویژگی قرآن در آن وارد شد. درست مانند امروز که جنبش اعتراضی ولایت فقیه را ار بن قبول ندارد ولی سوداگران مدام میخواهند خامنهای را به امام زمام وصل کنند.
خمینی در پاسخ به ایرادی که در مورد ابنمکتوم و عقیل گرفته شده مینویسد: «اینکه میگوید چرا ابناممکتوم و عقیل را شفا ندادند و چون چنین چیزی نشد پس معجزه دروغ است حرفی است که اطفال خردسال نیز باید بهآن بخندند و دینداران خردمند باید از آن گریه کنند.»
«اکنون از کودکان کلاس اول سوال کنید که از نشدن یک قضیه یک مطلب کلی استفاده میشود مثلن اگر یکنفر نرفت پیش طبیب برای معالجه باید بگوییم طب دروغ است والا مریضخانهها و بیمارستانها در عالم دروغ است زیرا اگر راست بود خوب فلان مریض که در خیابان افتاده رفته باشد مریضخانه[.] این بیخردان گمان کردند که اگر معجزه درست باشد باید پیغمبر و امام دور محلهها و برزنها بگردند و بگویند معجزه میکنیم کرامت میکنیم مثل اینکه دوره گردها میگویند آب حوض میکشیم فرش میتکانیم.»
آیتاله در اینجا بهعمد و یا بهسهو فراموش میکند عبدالهبن اممکتوم از اصحاب نزدیک پیامبر بود و محمد چند بار هنگام رفتن به جنگها او را بهجای خود در مدینه گذاشت و حتا عبداله در جنگ قادسیه شرکت جست. بنابراین عبدالهبن اممکتوم هر کسی نبود که در کوچه پسکوچههای دورافتاده زندگی کند و محمد نیاز داشته باشد چون «آبحوضکش» در کوچهها جار بزند تا او را بیابد و بینایی او را شفا دهد!
سخن آیتاله در مورد اینکه بهنظر او اطفال خردسال باید به این موضوع بهخندند مغلطهای بیش نیست. زیرا مگر کودکان کلاس اول تا چه حد میتوانند از مقولهای که او، آنهم با آن انشای شکسته بسته عنوان میکند سر درآوردند که به آن پاسخ هم بدهند؟!
بحث غیبگویی
غیبگویی از دیگر مقولههایی است که از روی اختلاف برداشت از قرآن در میان پیروان فرقههای اسلامی پدید آمده. آقای خمینی مخالفان را که به غیبگویی ایراد گرفتهاند، جابهجا در متن کتاب «عوامفریب» و «ماجراجو» میخواند و در صفحه 50 مینویسد: «این ماجراجویان یک دست و پای دیگری کردند در مقابل دینداران». گویی روشنفکران زمان دیندار نبودند و یا وهابیون از مذهب اسلام پیروی نمیکردند. او ادامه می دهد: «میگویند قرآن در چند جا میگوید خود پیغمبر غیب نمیداند پس چرا دینداران غیبگویی بپیغمبر بلکه به امام نسبت میدهند»؟
و خود اینگونه پاسخ میدهد: «دینداران نمیگویند که پیغمبر یا امام از پیش خود بیتعلیمات خدابی غیب میگویند[.] آنها هم بشری هستند که اگر راه تعلیمات عالم غیب به آنها بسته شود از غیب بیخبرند و این آیه شریفه که میگوید پیغمبر بشری است که غیب نمیگوید همین معنی را گوشزد میکند و گرنه ما گواه داریم از قرآن خدا که با تعلیم خدابی پیغمبران بلکه غیر آنها غیبگویی میکردند و از امور پنهان و گذشته و آینده خبر میدادند.»
وی سپس از سوره جن آیه 26 نمونه میآورد: «خدا عالم بهغیب است[،] مطلع نمیکند بر غیب احدی را مگر آنهایی را که برای پیغمبری برگزیده که راهی برای آنها باز کند که مطلع شوند بر پیشینیان و کسانیکه پس از آنها میآیند[،] یعنی از گذشته و آینده آنها خبردار کند.»

احمد کسروی
نویسنده در ادامه ادله خود برای اثبات غیبگویی در صفحه 51 کتاب کشفالاسرار از بین دانشمندان ایرانی ابوعلی سینا را برمیگزیند و از کتاب اشارات او مینویسد: «اگر بتو خبر رسید از عارفی که از غیب سخنی گفت و درست بود تصدیق کن او را و بر تو مشکل نباشد ایمان باو زیرا که برای این امر در جادههای طبیعت اسبابی است معلوم…»
اگر عارفی از غیب سخن گوید، چگونه انسان میتواند از درست بودن آن چیزی که هنوز رخ نداده مطمئن شود که آنرا تصدیق کند؟! با کدام خرد؟
میدانیم جنگیری، رمالی و دعانویسی که از زیر مجموعههای غیبگویی هستند، و امروز نیز در ردیف ابزار دولت دهم قرار گرفتهاند، اما با مخالفت حکومت ولایتفقیه روبهرو شد و جنگیران را بهزندان انداختند. گویا تنها ولیفقیه حق استفاده از کمک جنها را دارد.
دوگانهگی طرح مسایل در قرآن
هم وهابیون به قرآن استناد میکنند و هم شیعیان، و میشود گفت هر دو گروه میتوانند حق داشته باشند، چون همانگونه که از معانی آیهها بر میآید، مسئله غیبگویی در قرآن بهصورت دوگانه مطرح شده. البته این تنها مورد تناقضگویی در قرآن نیست. قرآن پر است از مواردی که یکدیگر را نقض میکنند و گاه همین تناقضهاست که مسلمانها را به شاخهها و تیرههای مختلف تقسیم کرده است.
هر فرقه و گروهی، از قرآن آن چیزی را استنباط میکند که به باور و منافع خود نزدیکتر میبیند، و این خود شاهدی است بر اینکه چون محمد پیامهای «الهامشده از سوی خداوند» را در یک فاصله زمان طولانی در مورد اتفاقات دوران زندگی خویش بیان کرده و کسی نبوده آنها را بنویسد و مرور کند و ایرادات آنرا رفع نماید، بنابراین قرآن در زمان نگارش با تمام تتاقضهای خود نگاشته شده است.
علم و اسلام
با اینکه آقای خمینی با علم مخالفت میورزید و از همان آغاز قدرتگرفتن خود کوشش کرد دانشگاههای ایران را زیر عنوان «انقلاب فرهنگی» خلع دانش کند و امروز نیز آن نهضت همچنان ادامه دارد، اما تا آنجا که بشود از اکتشافهای علمی برای تبلیغ قدرت سود برد، از علم سخن بهمیان میآورند.
او مینویسد: «قدمهای بزرگی علم امروز برای آشکار کردن اسرار نهان برداشته[،] خوارق عادات معجزات کرامات بمغیبات که در نظر مادیین جز افسانهها بهشمار میرفت در جهان امروز نزدیک بهواضحات و فردای علم آنرا از بدیهیات میکند[.] چیزهایی که امروز علما روح اروپا بدان با کمال وجد و سرافرازی بهخود میبالند اموری است که هزارو سیصدسال قبل از این پبغمبر اسلام و امامان شیعیان با صراحت لهحه بیتردید و شبه بهجهان اعلان کردند…»
همیشه چنین بوده که با پدید آمدن هر نوع دانش جدیدی در اروپا، روحاینون برای بهرهبرداری تبلیغاتی، یافتههای تازه را آنقدر قدیم میدانستند که هزاروسیصدسال پیش در متون دینی آمده، ولی علم تازه بدان دست یافته است! و این داستان هنوز ادامه دارد. اگر یافتههای نو بشری هزارو سیصدسال پیش در متون دینی آمده بوده، پس چرا دانش در عربستان و یا در دیگر کشورهای مسلمان ظهور نکرد و در اروپا طلوع کرد؟ چرا برق را یک عرب اختراع نکرد؟ همچنین تلفن را و هواپیما را و فضاپیما را، و چرا آنها که روی کره ماه پیاده شدند از متدینین اسلام که شب و روز قرآن را تفسیر میکنند نبودند؟ لااقل آنها باید بهخوبی از درک آیههای قرآن برمیآمدند!
گنبد و بارگاه
از آنجا که روحانیت در کیش شیعی همیشه بهدنبال ایجاد وسیله و یا حلقه ارتباطی بین مردم و خداوند هستند تا کار خویش را که عبارت از سازماندهی آن ارتباطهاست از دست ندهند، نویسنده کشفالاسرار در صدد دفاع از تمامی آن موارد برآمده است: تربت، استخاره، غیبگویی، معجزه، شرکت دادن امامان در سرنوشت بشر و احوال دنیا و ساختن گنبد و بارگاه بر قبر امامان و امامزادهها که در نهایت به خود او ختم شد و از وی امام جدیدی ساخت که دستپخت عصر صد سال اخیر تاریخ ایران بود.
خمینی در توضیح گنبد و بارگاه (ص 62) مینویسد: «اینطور از امور گرچه گواه و شاهدی لازم ندارد[،] همینکه خدا در قرآن از آنها نهی نکرد کفایت میکند در روا بون و مانع نداشتن[.] از این جهت هیچکس برای ساختمان خانه خود و طرح ریزی عمارت و پارک خود نرفته ببیند چه دستوری در قرآن رسیده و قرآن هم در اینباب دستوری نداده[.] بهمجرد آنکه در دین از ساختمان جلوگیری نشده هر کس میتواند برای خود با هر نقشه که بخواهد ساختمانی درست کند.»
این سخن خمینی با سوره نحل آیه 89 که میگوید «و کتاب را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان کننده هر چیز است» همخوانی ندارد. همچنین این حرف او برای مثال با روایت امام باقر هم جور نیست: «خداوند تبارک و تعالی هیچ چیزی را که مسلمانان به آن محتاج باشند، فروگذار نکرده است مگر آنکه آنها را در قرآن، نازل فرمود و برای پیامبر(ص) بیان کرده است.»
اگر بخواهیم قرآن را که ملاک روحانیت است میزان قرار دهیم، مگر خداوند در قرآن دستور خاصی در مورد حجاب صادر کرده که روحاینون اساس دین، و در واقع بقای خود را در پیچیدن بانوان در چندین متر پارچه سیاه میبینند؟ همانگونه که در قرآن در مورد طرح ریزی عمارت و ساختمان چیزی نیامده و هر کس میتواند برای خود با هر نقشه که بخواهد ساختمان درست کند، هیچ دستوری نیز در باره چگونگی حجاب بانوان و یا مدل موی پسرها در قرآن وجود ندارد. بنابراین بهمجرد آنکه در باب حجاب و مدل موی پسرها چیزی در قرآن نیامده، پس بانوان میتوانند هرگونه که دلشان خواست حجاب اختیار کنند و پسران هرگونه که دوست دارند موی خود را آرایش نمایند!
نوسنده کشفالاسرار که آیهای مستقیمن در توجیه گنبد و بارگاهها در قرآن نیافته، در ادامه برای نتیجهگیری مینویسد: «با این وصف در این موضوع سفارش فرموده و ما آیه را با نشانی آن ذکر میکنیم تا راه گفتوگو بسته شود[.] سوره حج آیه 33، یعنی کسیکه شعارهای خدایی را [که] عبادت است احترام کند از پرهیزکاری قلب اوست.»
چنانکه ملاحظه میشود، هیچ نشانهای در این آیه به چشم نمیخورد تا اشاره و یا سفارشی در مورد ساختن گنبد و بارگاه باشد. عبادت «شعارهای خدایی» هیچ ارتباطی به ساختن گنبد و بارگاه ندارد.
از حدود سال 1344 هجری خورشیدی که وهابیها در حجاز به قدرت رسیدند، با شاخ و برگهایی که شیعیان به دین اسلام داده بودند به مخالفت برخاستند. مورد اختلاف آنها چنانکه پیش از این اشاره شد، برداشتهای گوناگون از آیات و احادیث است که یکی از آن موارد همین مسئله ساختن بارگاه بر قبر امامان بوده است.
بههر روی آنچه آنها را به مخالفت با یکدیکر برمیانگیخت، حضور در قدرت و روابط مادی زندگی بوده است. شیعیان که گنبد و بارگاه را بهصورت یک منبع درآمد برای خود درآوردهاند، حاضر نیستند آنها را از دست بدهند. آنچه در این رابطه در ایران آنزمان اتفاق افتاد، رویاروییی نیروی روشنگر جامعه با نیروهای واپسگرای مذهبی بود.
مغلطه: آخرین سلاح
نویسنده کشفالاسرار زیر عنوان «دستآویز معرهگیران»، در باره دفن مردهها مینویسد (ص 65): «یک دستآویز مضحک این معرهگیرها آنست که در اخبار وارد شده که چهار انگشت قبر ما را از زمین بلند کنید[.] میگوید این چهار انگشت بلند کردن و آب پاشیدن هم برای آنست که مساوی زمین شود». سپس پاسخ را در چند شماره دستهبندی میکند:
«1- این همه جوش و خروش شما و یخه پاره کردن و معرکه گرفتن برای اینست که چرا مردم امر امام را که گفته چهار انگشت قبر بلند باشد اطاعت نکردند[.] خوب اگر شما هم چه مسلمان پاک دینداری هستید که برای امر امام سینه چاک میزنید چرا برای اینهمه معصیتها که در مرکز شیعه تهران میشود هیچ کلمهای نمیگویید[؟] خوب بود یک کلمه هم از کشف حجاب ننگین مجلسهای رقص استخرهای شنا دخترها و پسرهای جوان شرب مسکرات معاملات ربوی بانکها و شرکتها بنویسید[.] اینها که علاوه بر اخبار قرآن هم حکم خود را درباره آنها کرده پس معلوم میشود منظور دیگری در کار است.»
نخست اینکه سخن نویسنده کشفالاسرار در مورد کشف حجاب و بهره بانکی و سکوت نویسنده منتقد در مورد آنها مطلقن از حقیقت بهدور است! حکمیزاده در همان ابتدای جزوه خود در مورد قوه عمل مردم مینویسد: «اگر توده راستی چیزی را بخواهد دولت چکاره است، رضاشاه با همه نیرو و نفوذش خواست یک چادر دست و پاگیر را از ایران بردارد نتوانست…» گرچه نویسنده منتقد چادر را «دستوپاگیر» خوانده، اما حقیقتی را گفته و آن اینکه رضا خان نتوانست با کشف حجاب چادر را از سر زنان باورمند بردارد.
در مورد بهره بانکی حکمیزاده در صفحه 30 جزوه خود آورده: «شما از قرآن آیه میآوردید که تنزل پول حرام است کسی گوش نمیدهد ولی اگر پیرزنی بگوید من در خواب دیدهام که دادن مالیات یا خدمت سربازی حرام است بر خود من که نویسنده این نامه هستم اثر خواهد کرد».
همچنین در مورد رشوهخواری در جزوه حکمیزاده آمده: «اینهمه مردم از رشوهخواری فریاد میزنند ولی میبینیم همانها هنگامی که به اداره میروند پیش از آنکه کارمند مربوط سخنی بگوید بهزبان بیزبانی میفهمانند که ما برای دادن (حق و حساب) حاضریم.»
مبحث امامت
شاید هیچ بحثی در اسلام بهاندازه مبحث امامت مورد اختلاف و باعث کشمکش فرقههای مختلف اسلامی نبوده است. البته بیدلیل هم نیست، چون امامت باعث بهرهبرداری عدهای که خود را نایب امام معرفی میکنند میشود و گروههای دیگر با آن مخالفت میورزند. بر پایه همین امامت است که روحانیت در کشور ما دارد به زیست خود ادامه میدهد. اگر موضوع امامت در شیعیگری مطرح نمیشد، طلبهها و روحانیون هم که درصد قابل توجهی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، در تولید ملی سهیم شده و برای پیشبرد کشور مفید واقع میشدند.
از همین روی خمینی گفتار دوم از کتاب کشفالاسرار را با ایرادی که به امامت گرفته شده آغاز میکند: «اگر امامت اصل چهارم از اصول مذهب است و اگر چنانچه مفسرین گفتهاند بیشتر آیات قرآن ناظر بهامامتاند چرا خدا چنین اصل مهم را یک بار هم در قرآن صریح نگفت که اینهمه نزاع و خونریزی بر سر اینکار پیدا نشود.»
روحاله خمینی که در حقیقت در این کتاب دعوی حکومت اسلامی دارد، بهجای پرداختن به پاسخ پرسش، نخست مخالفان را از دم تیغ ادبیات شیوای خود میگذراند و سپس مینویسد: «اینک ما قبل از جواب اساسی از [به] این پرسش خود را نیازمند میدانیم بهیکنظر بهطور کلی در باره امامت[،] و از خرد میخواهیم تا ببینیم امامت را عقل که فرستاده نزدیک خدا است یکی از اصول مسلمه دین بهشمار میآرود و لازم میداند که خدای جهان که کارهایش همه بر اساس خرد بنا نهاده شده این اصل را گوشزد بشر کند یا نه.»
او پس از سه چهار صفحه مقدمه و از هر دری نوشتن، عالم را به کارخانهای با پنجاه نفر کارمند و یا سرپرست خانواده با ده نفر عائله تشبیه میکند که وقتی میخواهند دو ماه به مسافرت بروند سرپرستی برای کارمندان و یا افراد خانواده میگمارند. پس «پیغمبر اسلام که هزاران قانونهای بزرگ آسمانی و دستورات محکم الهی آورده و یک نظام بزرگ خردمندانه و یک حکومت خدایی عادلانه برپا کرده میخواهد از میان آنها برای همیشه برود و خیانتکاران و منافقان را که در سی چهل سال با آنها معاشرت میکرده میشناسد…» صفحه 108.
و خلاصه خدایی که دنیایی با چنین عظمتی آفریده، از عقل بهدور است کسی را برای مواظبت از «دستورات محکم» خود در نظر نگرفته باشد بنابراین: «امامت یک اصل مسلمی است در اسلام که خدا تعیین کرده چه در قرآن اسم برده باشد یا فرضا نبرده باشد»
اگر دستورات الهی آنچنان «محکم» و «خردمندانه» است که خمینی در کشفالاسرار نوشته، پس چه نیازی به نگهبانی از آنهاست؟ در اینجا این پرسش نیز مطرح میشود که اگر همه کسانیکه سی چهل سال به پیامبر و پیشبرد هدفهای او و دین او کمک کردند، بهگفته خمینی یک مشت منافق و خیانتکار از آب درآمدند، پس چه تضمینی وجود دارد انسانهای دیگری که همچون آنها جایزالخطا هستند بتوانند بهدرستی از دین او محافظت کنند؟
با اینکه در قرآن نشانی از امامت وجود ندارد، اما نویسنده به آیه 62 [59] از سوره نسا متوسل میشود:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ[.] خدایتعالی بهتمام مومنین واجب نموده اطاعت خود و اطاعت پیغمبر خود و اطاعت صاحبان امر را…» او از خود بر معنی آیه میافزاید و ادعا میکند که «خدایتعالی در این آیه تشکیل حکومت اسلامی را داده است…» صفحه 109. و برای اینکه بگوید «صاحبان امر» همان امامان هستند چند صفحه دیگر را سیاه میکند و پس از آن به «گفتار شیعه در باب امامت» میپردازد و وعده میدهد در صفحات آینده ثابت کند «که پیغمبر اسلام تعیین امام کرده و آن علیبن ابیطالب است».
برای خمینی کافی است که امامت علی را ثابت کند، زیرا ولایت روحانیون بهجای امام حق مسلم روحانیت میباشد که بحثی در آن نیست! نویسنده که صفحات زیادی برای اثبات امامت سیاه میکند، بالاخره از کوره در میرود که امامت اصل مسلم اسلام است، «چه در قرآن اسم برده باشد یا فرضن نبرده باشد»!

او با طعنه در پاسخ به اینکه «چرا خدا اسم امام را با نمره شناسنامه ذکر نکرده تا خلافت برداشته شود و این همه خونریزی نشود» مینویسد: «… اگر امامت یک دروغ است چرا خدا دروغ بودن آنرا اعلان نکرد تا خلافت برداشته شود و این همه خونریزی نشود»؟
این نیز از همان موارد مغلطه است. باید پرسید امامتی که در آن زمان هرگز وجود خارجی نداشته چگونه خداوند میتوانست دروغبودن چیزی را که هنوز توسط روحانیون شیعی ابداع نشده بود در کتاب خود اعلام کند؟! لابد خداوند باید در کتاب خود میآورد که اگر روزی فرقهای بهنام شیعه از دین اسلام بیرون آمد و روحانیت آن فرقه خواستند برای خود امام تعیین کنند و با تاسی به امامت، خود را جانشین امام اعلام کنند، از گمراهان و دروغگویانند! کسی که خود چنین سخن پوچی میگوید، منتقدین را به یاوهگویی متهم کند.
دلیل دوم او برای امامت: «قرآن کتاب دعوت بهدینداری در مقابل بیدینی است و در حقیقت این کتاب بزرگ آسمانی برای در هم شکستن آرا و عقاید فاسد جاهلیت آمده و چنین کتابی نباید بهجزییات بپردازد…»
بالاخره ما متوجه نشدیم قرآن آنچنانکه در متن آن آمده شامل تمام چیزهای دنیوی و اخروی میشود یا خیر! و چگونه ممکن است گفته فوق را با ادعای پیشین خمینی در همین کتاب متناقض ندانست. خداوندی که حتا تکلیف گمرک و ثبت و کلیه جزییات احتیاج بشر را در قرآن تعیین کرده، چگونه «امامت» که یکی از ارکان دین بهشمار میرود، آنقدر بهنظرش بیاهمیت بوده که در کتابش از آن یاد نکند؟!
دلیل سوم: «فرضن در قرآن اسم امامرا هم تعیین میکرد[.] از کجا که خلاف بین مسلمانها واقع نمیشد[؟] آنهاییکه سالها در طمع ریاست خود را بهدین پیغمبر چسبانده بودند و دستهبندیها میکردند ممکن نبود بهگفته قرآن از کار خود دست بردارند با هر حیله بود کار خود را انجام میداند…»
شما هر برهانی بیاورید، این جماعت مغلطه تازهای پیش میکشند، حتا اگر کوچکترین امکانی برای وقوع آن نباشد. اینطور که خمینی میگوید؛ تمام کسانیکه اطراف پیامبر جمع شده و بهاو و دین او خدمت میکردند، همه حیلهگرانی بودند بهدنبال قدرت، و منتظر بودند پیامبر سرش را زمین بگذارد تا آنها برخلاف دستورات قرآن وارد صحنه شوند. پس یاران وفادار پیامبر که در جنگها کنار او بودند چه شدند و کجا رفتند؟
دلیل چهارم: «ممکن بود در صورتیکه امامرا در قرآن ثبت میکردند آنهاییکه جز برای دنیا و ریاست با اسلام و قرآن سروکار نداشتند و قرآنرا وسیله اجرا نیات فاسد خود کرده بودند[،] آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانیرا تحریف کنند…»
در قرآن مطالب زیادی آمده که بهنفع عدهای نیست، بهویژه آیاتی که درباره مشرکین و مخالفین پیامبر نوشته شده. پس چگونه آنها نتوانستند آن آیات را از قرآن حذف کنند؟ علاوه براین، مگر مسلمانان یکی از دلایل معجزه بودن قرآن را عدم تحریف آن نمیدانند؟ اگر آنچنان که خمینی فرض میکند هر کس میتوانست در آن دست ببرد، پس دلیل معجزه بودن قرآن از میان میرفت!
دلیل پنجم: «فرضن که هیچیک از این امور نمیشد باز خلاف از بین مسلمانها بر نمیخواست زیرا ممکن بود آن حزب ریاستخواه که از کار خود ممکن نبود دست بردارند فورن یک حدیث بپیغمبر اسلام نسبت دهند که نزدیک رحلت گفته…».
مرغ یک پا دارد و تنها روحانیون هستند که میتوانند کلام خدا را تفسیر کنند، حتا اگر خداوند در کتابش سخنی از آن مقوله نگفته باشد. البته اگر خمینی امروز زنده بود میدید نهضتش چنان پیشرفت کرده که دیگر نیازی به جعل حدیث و نسبت دادن آن به پیامبر هم ندارند. یک روخانینما روز جمعه میرود پشت تریبون نمازجمعه و مستقیمن از طرف خدا سیاست کشور را رقم میزند.
نقش روحانیت
حال که نویسنده کشفالاسرار با دلایل محکم فوق! امامت را بهاثبات رساند، بهسراغ نایب امام میرود و گفتار سوم را در باره «روحانیت» با این پرسش آغاز میکند: «اینکه میگویند مجتهد در زمان غیبت نایب امام است راست است یا نه[؟] اگر راست است حدودش چیست؟ آیا حکومت و ولایت در آن هست یا نه[؟]» اغلب پرسشهایی که خمینی بهصورت مسئله مطرح میکند، پرسشهایی هستند که حکمیزاده در جزوهاش برای جماعت فقها مطرح کرده است.
خمینی وارد مرحلهای میشود تا راه حکومت آینده خود را هموار سازد. پس به زمان سلطنت پهلوی و وکلای مجلس و حدود اختیارات آنها و انتخابات میپردازد و چنین مینویسد: «از احکام روشن عقل که هیچکس انکار آنرا نمیتواند بکند آنست که در میانه بشر قانون و حکومت لازم است [...] و آنچه عقل خداداده حکم میکند آنست که تاسیس حکومت بهطوری که بر مردم بهحکم خرد لازم باشد متابعت و پیروی از آن کسی روا و بهجا است که مالک همه چیز مردم باشد و هر تصرفی در آنها بکند [...] و چنین شخصی که تصرف و ولایتش در تمام بشر بحکم خرد نافذ و درست است خدای عالم است…«
تا اینجا او تمام تلاش خود را بهکار میبرد تا عقل و خرد را دستمایهای برای حکومت روحانیت بر روی زمین قرار دهد. حکومتی که «بهحکم خرد! مالک همه چیز مردم باشد!» و هر تصرفی را که دلش خواست در جان و مال و ناموس مردم اعمال کند و همه بهحکم عقل!
سپس او سعی میکند تا قدرت را از خدا در آسمان به امام بر روی زمین منتقل کند: «اگر خدا بهکسی حکومت داد و حکم او را بهتوسط گفته پیغمبر لازمهالاطاعه دانست بر بشر نیز لازمست از آن اطاعت کنند و غیر از خدا و یا آنکه خدا تعیین کرده هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد و جهت هم ندارد که بپذیرد».
این زمینه چینیهای خمینی از روی نقشهای حساب شده برمیآید. چون امامان که همگی از دار دنیا رفته و شیعیان منتطر مهدی موعود هستند و به گفته او: «حکمگذاران هم بشری هستند مثل خود او [،] شهوت و غضب دارند شیطنت و خدعه دارند منافع شخصی خود را می خواهند [...] و از چنین بشری کسی توقع ندارد که احکامش بهمصالح عامه باشد…» صفحه 182.
پس چه کسی در این میان شایسته انجام حکم الهی بر روی زمین است؟ روحانیون که نایب امام هستند و در غیاب امام مالک جان، مال و ناموس مردم میباشند! خمینی سپس برای محکمکاری و صدق گفتههای خویش در مورد «حکومت الهی» چند آیه از سوره مائده گواه میآورد. ظاهرن او نیازی به آوردن ترجمه فارسی آن آیهها ندیده و به ذکر همان عربی آنها اکتفا کرده. شاید بهنظر او اگر مردم معنی آیهها را ندانند بهتر هم باشد، زیرا او میتواند نتیجه دلخواه خود را از آیهها بهدست دهد.
ما در اینجا ترجمه آیه 49 را با هم مرور میکنیم: «و میان آنان بر طبق آنچه خدا نازل کرده است داورى کن، و از هواهاى نفسانى آنان پیروى مکن، و از آنان برحذر باش که مبادا تو را از بخشى از آنچه خدا به سویت نازل کرده است، منحرف کنند. پس اگر [از داورى حکیمانهات] روى گردانند، بدان که خدا میخواهد آنان را به سبب پارهاى از گناهانشان مجازات کند؛ و مسلمن بسیارى از مردم فاسقاند». [تاکید از مترجم]
ترجمه بالا از پایگاه اطلاعاترسانی حسین انصاریان که در دنیای بگیروببند استادان دانشگاه، پیشوند «حضرت استاد» را به نام او بستهاند نقل شده. حال آیا میتوان گفت که متن این آیه از شاهکارهای ادبیات جهان بهشمار میرود و آنچنان شیوا نوشته شده که هیچکس نمیتواند مثل آنرا بیاورد؟! نارسایی آن تا حدی است که مترجم محبور شده برای روشن شدن کلام، «از داوری حکیمانه» را به آن بیفزاید و آنرا در قلاب بنویسد تا خواننده منظور آیه را درک کند.
برای آنکه خواننده تصور نکند اشکال از حضرت استاد حسین انصاریان است که نتوانسته از عهده ترجمه کلام قرآن برآید، ترجمه دیگری از ناصر مکارم از وبسایت «قرآن الشیعه» به دست میدهیم: «و در میان آنها [= اهل کتاب]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن! و از هوسهاى آنان پیروى مکن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند! و اگر آنها [از حکم و داورى تو]، روى گردانند، بدان که خداوند مىخواهد آنان را بهخاطر پارهاى از گناهانشان مجازات کند؛ و بسیارى از مردم فاسقند.» [تاکید از مترجم]
بهنظر میرسد مشکلی در متن عربی وجود دارد که مترجم را برای رساندن معنی مورد نظر مجبور به توضیح اضافی میکند و این توضیحات در سراسر ترجمه قرآن بهوفور به چشم میخورند. برای ناصر مکارم حتا واژه «آنها» نیاز به توضیح داشته است که منظور از آنها چه کسانی هستند.
نکته برجستهای که در پایان این آیه گفته شده، فاسق خواندن بسیاری از مردم است! در واژهنامه دهخدا «فاسق» بهمعنای زناکار، تبهکار، فاجر و ناراستکردار آمده. آیا بسیاری از مردم زناکارند؟ تبهکارند، فاجر و یا ناراست کردار؟
خمینی پس از آنکه از ذکر فارسی آیهها شانه خالی میکند، مینویسد: «اگر بخواهیم آیاتی که عمومن حکم را مخصوص بهخدا کرده بشمریم سخن طولانی و دامنهدار میشود[.] اینجا باز از همه این چیزها میگذریم و از خرد میپرسیم که آیا خداییکه اینجهان را با این نظم و ترتیب بدیع از روی حکمت و صلاح خلق کرده و خود بشر را میشناخته که چه موجود عجیبی است که در هر یک هوای سلطنت همه جهانست و …» پس نتیجه میگیرد «کسی جز خدا حق حکومت بر کسی ندارد و بهحکم عقل باید خود برای مردم حکومت تشکیل دهد و قانون وضع کند».
او دوباره برای باز کردن دست خود و شرکا در جهت تصاحب حکومت از جانب خدا و مالکیت بر حقوق مردم و جان و مال و ناموس آنها، دورخیز دیگری میکند که چه کسی باید حکومت خدا را بر روی زمین تشکیل دهد: «ما که میگوییم حکومت و ولایت در این زمان با فقها است [،] نمیخواهیم بگوییم فقیه هم شاه و هم وزیر و هم نظامی و هم سپور است[،] بلکه میگوییم [...] اگر مجلسی از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند [...] تشکیل شود و انتخاب یکنفر سلطان عادل کنند که از قانونهای خدایی تخلف نکند [...] و همینطور اگر مجلس شورای این مملکت از فقهای دیندار تشکیل شود یا بهنظارت آنها باشد چنانچه قانون هم همین را میگوید بهکجای عالم برخورد میکند»؟
چنین حکومتی که آرزوی دیرین خمینی بود و بالاخره آنرا در ایران پیاده کرد به کجای عالم برخورد کرد! تمام استدلال خمینی برای اینکه فقها مجلس را در دست گیرند و در امور کشور دخالت داشته باشند در نهایت بهاین خلاصه میشود که «بهکجای عالم برمیخورد» آن زمان که خمینی به انتخاب یک «سلطان عادل» رضایت داده بود که از قانونهای خدایی تخلف نکند، هرگز فکرش را هم نمیکرد که یک روز نه تنها سلطان، بلکه امام نیز بشود.
باید از این آقایان فقها پرسید مگر «فقها» بشر نیستند و به گفته خمینی مگر «خدا نمیداند بشر چه موجود عجیبی است»؟ پس فقها چه مزیتی بر مردم عادی دارند و چه تضمینی وجود دارد که آنها مالپرست و شهوتپرست نباشند، دروغ نگویند، دزدی و شیطنت نکنند، خدعه را چراغ راه خود قرار ندهند و بالاخره بهدنبال منافع خویش نباشند؟ آیا فقها مافوق بشر هستند؟
خمینی در صفحه 208 کشفالاسرار امتیاز دیگری برای خود و دیگر فقها در نظر میگیرد و در باره شغل روحانی مینویسد: «روحانی نباید بهشغل دیگری غیر از روحانیت که بسط توحید و تقوی و پخش و تعلیم قانونهای آسمانی و تهذیب اخلاق توده است بپردازد».
در طول 32 سال حکومت ولایتفقیه که جامعه ما بهمعنای واقعی کلمه در فساد غوطهور شده است، دیدیم روحانیون چگونه توحید و تقوی و تعلیم قانونهای آسمانی و از همه مهمتر اخلاق را در جامعه پخش کردند! تا جاییکه امروزه مشکل اصلی در جامعه ایران بیاخلاقی است و مردم از دین رویگردان شدهاند.
پس از اینکه خمینی تکلیف شغل روحانی را تعیین میکند، وظیفه مردم و دولت را در قبال ملایان در کشفالاسرار ترسیم مینماید: «وظیفه مردم خصوصن دولت آنست که در بسط نفوذ آنان جدیت و کوشش کنند که با این قوه حفظ استقلال مملکت و عظمت کشور در مقابل سیاستهای خارجی و حفظ امنیت و آرامش در داخل کشور بهتر و بالاتر از هر قوه می توان کرد و ما بعد از این ثابت میکنیم که ارتش کشور نیز باید در تحت نفوذ روحانیت باشد تا از آن بتوان نتیجه های روشن پرقیمت گرفت…»
کشف الاسرار مانیفست خمینی است برای بنیان حکومت ایدهآلش که در آن حتا تکلیف ارتش کشور نیز مشخص و به ملاها سپرده شده است.
نگارنده این سطور در زمان انقلاب از وجود کتابی بهنام کشفالاسرار بیاطلاع بود. من در شگفتم آن ایرانیهای تحصیلکرده خارج از کشور که در فرانسه دور او را گرفتند و وی را تا تهران همراهی کردند، آیا این کتاب را نخوانده بودند و نمیدانستند خمینی کیست و چگونه میاندیشد؟!
بخشهای متعددی از کشفالاسرار رونویسی و نقل قول از نظریات و عقاید دانشمندان یونانی، و علامه مجلسی و شیخ صدوق (همین ابن بابویه خودمان) و دیگران است. آنچه که از متن کتاب در این نوشتار آمد، دقیقن با متن اصلی مطابق است و چنانچه خواننده بهدلیل عدم رعایت قواعد دستوری و انشا بد متن گرفته شده از کتاب دچار سرگیجه شده باشد، با اینجانب همدرد است.
نگارنده این سطور احساس میکند تا مدتی نباید واژههای خرد و عقل را بهکار گیرد، زیرا در کشفالاسرار آنچنان از این دو واژه بهعنوان نردبانی در جهت بسط جهالت و تحمیق افکار توده استفاده شده که تنفری از این دو واژه در اینجانب پدید آمده است.
خبر / رادیو کوچه
روز پنجشنبه، رییس صندوق بینالمللی پول که به اتهام سواستفاده جنسی زندانی است با انشار نامهای از سمت خود کنارهگیری کرده است. آقای استراوس کان که روز شنبه دستگیر شد در زندان جزیره رایکرز نیویورک بازداشت است. او به تلاش برای تجاوز به خدمتکار یک هتل متهم شد.
هیت اجرایی صندوق بینالمللی پول (آیاماف) با انتشار اطلاعیهای در سایت این نهاد، اعلام کرد که دومینیک استراوس کان، مدیر عامل این نهاد مالی، با ارسال نامهای رسمی، تصمیم خود به استعفا از ریاست این نهاد بینالمللی را به آگاهی هیت رسانده است.
هیت اجرایی صندوق بین المللی پول در اطلاعیه خود متن استعفانامه رییس این نهاد را نیز منتشر کرده است.
آقای کان در این نامه نوشته است که «با نهایت تاسف، امروز خود را ناگریز میبینیم استعفای خود از سمت مدیریت عامل صندوق بینالمللی پول را به هیت اجرایی تسلیم کنم.»
آقای استراوس کان افزوده است که «در این زمان، بیش از هر کس، به همسرم، که بیش از هر چیز دیگری او را دوست دارم، و به فرزندانم، خانوادهام و دوستانم میاندیشم.»

رییس مستعفی صندوق از همکاران خود در صندوق بینالمللی پول قدردانی کرده و دستآوردهایی را که با حمایت آنان در طول سه سال ریاست خود بر این نهاد حاصل آمده، ستوده است.
مدیرعامل مستعفی آیاماف در ادامه این استعفانامه، خود را بیگناه دانسته و نوشته است: «میخواهم به همه بگویم که با قاطعیت هر چه بیشتر تمامی اتهاماتی را که علیه من اقامه شده است، رد میکنم.»
وی در مورد دلیل تصمیم به استعفا، گفته است که «میخواهم اعتبار این نهاد که با سربلندی و تعهد به آن خدمت کردهام، حفظ شود و به خصوص تمامی قدرت خود، تمام وقت و تمام توان خود را مصروف اثبات بیگناهیام کنم.»
هیت اجرایی صندوق بینالمللی پول اعلام کرد که به زودی روند انتخاب رییس جدید این صندوق را به جریان خواهد انداخت و تا آن زمان، جان لیپسکی همچنان به عنوان کفیل مدیر عامل صندوق انجام وظیفه خواهد کرد.
پس از انتشار خبر بازداشت دومینیک استراوس کان به اتهام سواستفاده جنسی، فشار برای کنارهگیری او از این سمت آغاز شد و با مخالفت دادگاهی در نیویورک با آزادی او به قید وثیقه، این فشارها شدت گرفت و روز گذشته، وزیر خزانهداری آمریکا بهطور علنی ادامه کار آقای استراوس کان را نامطلوب دانست.
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
پلیس استرالیا یک قاچاقبر انسان را به اتهام دست داشتن در فاجعه غرق شدن قایق پناهجویان در در جزیره کرسمس بازداشت نمود.
در دسامبر سال گذشته 48 پناهجو که 15 تنشان ایرانی و 13 تن دیگر آنان افغانی بودند زمانی جانهایشان را از دست دادند که قایل حاملشان در نزدیک جزیره کرسمس با صخره برخورد کرد و غرق شد.
برندن اوکانر (Brenden O'connor) وزیر کشور استرالیا اخیرن از بازداشت یک مرد چهل ساله در شهر سیدنی استرالیا خبرداد و گفت: «من تایید میکنم صبح زود دوازدهم می، پولیس یک مرد استرالیایی چهل ساله را که از اندونزیا اخراج شده است توقیف نموده است.»

آقای اوکانر افزود فرد یاد شده توسط پولیس فدرال استرالیا به اتهام قاچاق افراد، رهبری و تسهیل امکانات فاجعه جزیره کرسمس در 15 دسامبر سال گذشته بازداشت شده است.
وزیر امور داخله استرالیا گفته است: «مردم باید بدانند آنهایی که در جنایت هولناک قاچاق افراد دست دارند، سازمانهای اجرای قانون و همکاران پلیس آنها در منطقه هرکاری میکنند تا فعالیتهای آنها را خنثی و آنهایی را که از زندگی دیگران به نفع خودشان استفاده میکنند جزا بدهد.»
این در حالیست که سه فرد دیگر نیز به اتهام دست داشتن در قاچاق انسان و فاجعه غرق شدن قایق پناهجویان در جزیره کرسمس دستگیر شده بودند و تمام این افراد به 20 سال زندان محکوم گردیده است.
بیشتر بخوانید:
«اخراج پناهجویان ایرانی، افغانی و پاکستانی از استرالیا»
رادیو کوچه
1864 میلادی- «ناتانیل هاوثورن»(Nathaniel Hawthorne) نویسنده مشهور آمریکایی درگذشت. او در دورهای کنسول آمریکا در انگلستان نیز شد. «نامه اسکارلت» عنوان مهمترین اثر اوست.
ناتانیل هاثورن در 1804 میلادی چشم به جهان گشود. وی پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد دانشگاه بودین شد اما تحصیل را در این دانشگاه رها کرد. هاثرون از این پس به مدت دوازده سال در انزوا به سر برد. اولین داستان او به نام «درهای میان سه تپه » منتشر شد. هاثورن در سال 1837، پس از انتشار «داستانهای بازگفته» به شهرت بسیاری دست یافت.
1890 میلادی- «هوشی مین» انقلابی ویتنامی زاده شد. او رهبر کمونیست این کشور از ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۹و اولین رییس جمهوری جمهوری دموکراتیک ویتنام بود. برخی او را سازماندهنده پیروزیهای مردم ویتنام میدانند.
او در 21 سالگی با یک کشتی به فرانسه رفت و در دوره جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در لندن به سر برد و نخست در آشپزخانه هتل «کارلتون» لندن کار میکرد، رفتهرفته با کمونیستها آشنا شد و از لندن نیروهای انقلابی را حمایت و از پراکندگی آنها جلوگیری میکرد.
پس از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم نیروهای استعماری فرانسه سعی در برقراری مجدد سلطه خود بر هندوچین و از جمله ویتنام کردند. در سپتامبر ۱۹۴۵ هوشی مین استقلال ویتنام را اعلام کرد.
1891 میلادی- به دستور «تزار الکساندر سوم» امپراتور روسیه، احداث راهآهن ترانس سیبری که شهر «مسکو» را به شهر «ولادی وستک» (Vladivostok) در ساحل اقیانوس آرام متصل میکرد، آغاز شد.
با اجرای طرح احداث راهآهن ترانس سیبری دسترسی مسکو به سرزمینهای دوردست سیبری و استفاده از ذخایر باارزش زیرزمینی این سرزمینها فراهم میشد.
هر سال احداث حدود 600 کیلومتر از این راهآهن به اتمام میرسید، بخشی از این راهآهن از سال 1904 میلادی آغاز به کار کرد و در سال 1916 میلادی احداث کامل راهآهن ترانس سیبری خاتمه پذیرفت.
1341 خورشیدی- سد «سفیدرود»، افتتاح شد. سدی است که در محل پیوستن دو رود قزلاوزن و شاهرود در نزدیکی منجیل ساخته شده است. این سد یکی از رسوبگیرترین سدهای جهان است که در هنگام ساخت و اوایل دوره بهرهبرداری به سد «سفیدرود» معروف بود. از سال ۱۳۴۶ آن را سد «شهبانو فرح» نامیدند و از ۱۳۵۷ تاکنون به سد «منجیل» معروف است.
——————————————-
برخی از رویدادهای دیگر
1261 خورشیدى- زادروز دکتر «محمد مصدق» ناسیونالیست بهنام ایرانى و بانى ملىشدن نفت ایران است که در تهران بهدنیا آمد.
1762 میلادی- «یوهان گوتلیپ فیخته» فیلسوف و نویسنده آلمانی زاده شد.
منبعها:
ویکیپدیا (فارسی و انگلیسی)
جام جم
ریسمون
نیویورک تایمز
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
رسالت
1) قذافی وزیر دفاع خود را کشت
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=62889
به گزارش مهر، روزنامه النهار الجزایر به نقل از منابع آگاه خبری نوشت: «معمر قذافی وزیر دفاع خود را به دلیل انتقاد اخیر وی از چگونگی تعامل رژیم دیکتاتوری لیبی با انقلابیون به ضرب گلوله از پای درآورد.»
2) وزیر دفاع خبر داد: خودکفایی در زمینه فناوری موشکی
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=62867
وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه گفته میشود که برخی از مقامات سازمان ملل مدعی شدهاند بین ایران و کره شمالی فناوری موشکی رد و بدل میشود، این موضوع را رد کرد.
به گزارش ایسنا سردار احمد وحیدی در حاشیه جلسه دیروز دولت افزود: «ما کاملن در این زمینه خودکفا هستیم و چیزی هم در این مورد بین ما تبادل نشده است.»
خراسان
1) اسلامیپناه: نظارتهای فعلی بر نمایندگان باید دقیقتر اجرا شود
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=29&id=719632
دکتر اسلامیپناه نماینده جیرفت و عنبرآباد و عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس که یکی از مخالفان این طرح است، به خراسان گفت: «بهتر بود نظارت کمیسیون اصل نود، نظارت شورای نگهبان، نظارت قضایی و سایر نظارتهای معمول در این ارتباط قویتر میشد.»
2) احتمال امضای توافقنامه بین صالح و مخالفانش در یمن
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=29&id=719811
در یمن منابع وابسته به دولت و مخالفان از احتمال امضای توافقنامهای برای پایان دادن به بحران سیاسی در این کشور خبر دادهاند. به گزارش بی بی سی براساس این توافق، علی عبداله صالح، رییس جمهوری یمن باید در مقابل دریافت مصونیت ظرف یک ماه استعفا بدهد.
جام جم
1) صالحی: سفیران ایران و کویت به محل ماموریت خود باز میگردند
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100843867721
علیاکبر صالحی در دیدار با «شیخ صباح الاحمد الجابر الصباح» امیر کویت با تاکید بر اینکه بحرین راهحل نظامی ندارد، از عدم خویشتنداری دولتمردان بحرینی در مقابل درخواستهای مسالمتآمیز مردم این کشور انتقاد کرد.
علیاکبر صالحی پس از دیدار و گفتوگو با جاسم الخرافی، رییس مجلس کویت در جمع خبرنگاران، از بازگشت سفرای ایران و کویت به محل ماموریت خود خبر داد.
2) دعوت از ایران برای مذاکره به سبک هیلاری
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100843867819
در حالی که مقامات کشورمان بارها اعلام کردهاند که دیگر حاضر به گفتوگو درباره مسایل هستهای نیستند و گفتوگوها با 5+1 میتواند در چارچوب مشترکات بستههای پیشنهادی طرفین ادامه یابد، هیلاری کلینتون و کاترین اشتون از تهران خواستند به گفتوگوها درباره برنامه هستهای بازگردد.
ایران
1) وزیر نیرو: فرآیند تولید برق هستهای در نیروگاه بوشهر آغاز شد
http://www.iran-newspaper.com/1390/2/29/Iran/4795/Page/2/Index.htm#
وزیر نیرو با اشاره به فرآیند راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر خبر داد که سیکل تولید حرارت به منظور تولید برق هستهای در نیروگاه اتمی بوشهر آغاز شده است. مجید نامجو در گفتوگو با ایرنا افزود: «به منظور رسیدن به ظرفیت نهایی تولید برق در نیروگاه بوشهر، نیاز است که حرارت تولید شده از فعل و انفعالات اتمی به حدی برسد که آب را بخار کند و توربین بخار یک هزار مگاواتی نیروگاه اتمی بوشهر را بچرخاند.»
2) تشدید بحران در مناسبات تونس و لیبی
http://www.iran-newspaper.com/1390/2/29/Iran/4795/Page/6/Index.htm#
گلولهباران خاک تونس توسط توپخانه معمرقذافی و هجوم شماری از شهروندان و دولتمردان لیبیایی به تونس روابط این دو کشور همسایه را متشنجتر کرد.
کیهان
1) دادستان تهران خبر داد، آغاز رسیدگی به پرونده فساد اقتصادی جریان انحرافی
http://www.kayhannews.ir/900229/2.htm#other201
دادستان عمومی و انقلاب تهران از آغاز رسیدگی به پرونده مفاسد مالی جریان انحرافی خبر داد و اعلام کرد تحقیق در این زمینه آغاز شده و ادامه دارد.
جعفری دولتآبادی در خصوص پرونده «دوروتی (هما) پرواز» خبرنگار ایرانی الاصل شبکه الجزیره نیز اظهار کرد: «وی روز گذشته آزاد شد. این فرد به سوریه رفته بود که نسبت به ورود و گذرنامهاش ایراد گرفته شد و به دلیل اینکه ایرانی ـ کانادایی بوده آن را به ایران بازگردانده و تحویل مقامات ایرانی شده بود.»
2) حمله 100 تروریست طالبان به نیروهای دولتی پاکستان
http://www.kayhannews.ir/900229/16.htm#other1604
به گزارش واحد مرکزی خبر، دیروز 100 نفر از تروریستهای طالبان به یک پست ایست و بازرسی نیروهای دولتی پاکستان در منطقه «پمال» واقع در حومه پیشاور حمله کردند. در این حمله، که سه ساعت طول کشید، مهاجمان بیش از 20 کشته بر جای گذاشتند و بقیه به سوی کوهستانهای منطقه خیبر گریختند.
آفرینش
1) به دنبال تفاهم با پاکستان هستیم
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=82570
وزیر امور خارجه آمریکا گفت: «واشنگتن به دنبال تفاهم متقابل با پاکستان در خصوص ادامه اقدامات علیه شبه نظامیان در منطقه و یافتن پاسخی به نگرانیهای دو جانبه است.»
2) هشدار روسیه نسبت به توافق نکردن در زمینه امنیت موشکی با غرب
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=82561
دمیتری مدودیف رییس جمهوری روسیه هشدار داد: «چنانچه چارچوب همکاری در زمینه امنیت موشکی تنظیم نشود، روسیه تدابیر متقابل را اتخاذ میکند.»
خبر / رادیو کوچه
شامگاه چهارشنبه، بر اثر بمبگذاری انتحاری در شرق افغانستان دستکم ۱۳ تن از جمله تعدادی غیرنظامی و دانشجوی آکادمی پلیس کشته شدهاند.
به گزارش بیبیسی، یک مقام بهداشتی اظهار داشت که بمبگذار اتومبیل را به وانتی حامل دانشجویان آکادمی پلیس در شهر جلال آباد در ولایت ننگرهار کوبید.
پیشتر در روز چهارشنبه دستکم ۱۲ نفر در شمال این کشور در جریان تظاهرات در اعتراض به حملهای توسط نیروهای ناتو کشته شدند.
این درگیریها با نیروهای امنیتی در شهر تالقان همچنین باعث زخمی شدن ۸۰ نفر دیگر شد.
به گفته مقامها بیش از ۱۳ نفر که بیشترشان غیرنظامیان بودند نیز زخمی شدهاند.
به گفته پلیس احتمال دارد که بمبگذار وانت را پس از ترک آکادمی تعقیب کرده و پس از ورود آن به محیطی شلوغتر در شهر به آن حمله کرده باشد.
بیشتر بخوانید:
«تظاهرات در اعتراض به عملیات ناتو در افغانستان»
Ardavan Roozbeh /Radio Koocheh
ardavan@koochehmail.com
Translated by Avideh Motmaen-Far
Although earlier, the Iranian Supreme leader had been forced to react to the presence of ”Rahim Mashaii” in the gatherings of Ahmadinejad’s government and some other points but over the resignation of Secretary of Information, ”Mr. Moslehi” and Mahmoud Ahmadinejad’s sulk for eleven days, after almost three decades, once again, the battle between the President and the Supreme Leader started.
In these three decades, there has been cases that led to challenges between the Leader and the President but to this extent, perhaps we remember the conflict between ”Abolhassan Banisadr” and ”Ayatollah Khomeini” that ultimately ended up with the dismissal of the President. We are witnessing interactions between two different part of this system.The Government of reforms against the fundamentalists, occasional independent behavior of President Hashemi Rafsanjani which was very authoritarian but the Leader’s word had, as always, more weight.
But Ahmadinejad has a different approach. He wants to use the legal President’s authorities. In the appointments, he tries to impose his opinion and somehow does not tolerate the Leader’s dismissals and appointments.
This is the first time that two fundamentalists are against each other. In fact they are opposed by their most common wish. The Iranian Supreme Leader after the protests to the Presidential elections declared his views to be the same as the President’s but today, the child is facing the father. This conflict today, is full of stress for both parties and the type of disclosures is going to open a new page in the relations of the Iranian rulers.
These days, news of violent clashes between the two groups has arrived. Unverified reports from Monirieh Square of physical violence between supporters of Ayatollah Khamenei and Mr. Ahmadinejad are proof of existence of two sides. One group seeks to reveal the lower layers of relations between individuals in the government and others, the current economic ties of the other group. These events are happening despite the fact that Ayatollah Khamenei believes that they should not bring the conflicts between the Leadership and the government into the public attention.

But what kind of circumstances these events would create for people? what is the position to adopt on this conflict or what kind of opportunities or threats the escalation of this conflict would create for people who are protesting the policies of the current rulers, is the subject of Ardavan Roozbeh’s interview with ”Ali Afshari”, the political analyst:
Mr. Afshari, we are very pleased to have you here at Radio Koocheh. Since a few days, the conflict between the president and the leadership has become the discussion topic in the media, and on the other hand, despite the denials, we see, however, the situation leaked to the media. Do you think that the conflict between the President and the Supreme Leader is a new topic in the Islamic Republic or not?
First of all, I would like to salute the audience of this program and thank you for the opportunity of providing this interview. The differences between the President and the Supreme Leader, or their collision of these two is not a new story in the Islamic Republic. And to some extent, all the past presidents have had this problem. Except Mr. Banisadr where the level of debates in conflicts had not spread far, or at least was not drawn to the public attention.
Previous presidents usually sat back quickly when the leadership would adopt a clear position. Of course Mr Ahmadinejad obeyed, but his compliance has been for a long time and from the provincial forces of the Islamic Republic and supporters of Mr. Khamenei has never been satisfactory so far.
And they continue to protest and believe that the president passed the constitution and did not obey and did not follow the Leader. It is also the first time that Mr. Ahmadinejad talks about a new relationship clearly defined between the President and the leadership. That a powerful President’s honor is a pledge to the leadership and he considers a part of his authority as what the leadership wants. And this means that he does not want to abandon his authority in favor of compliance with the Supreme Leader.
Considering the current conflict and the issue of Mr. Moslehi, who was at the head of a very serious state department of the Islamic Republic and the conflicts still running in regards to proposed merger of a few state departments, do you think that we will witness a presidential front against the leadership and the Parliament?
Yes, I think that a new arrangement between the internal forces has been created and in this new arrangement, the power has a new line and certainly in the House of Commons before the new events, conflict and disagreement existed already between the government and the parliament and the majority in the House – because of their compliance with the Leader himself and the clear support he had for Ahmadinejad – more or less worked with the government.
But it seems that Mr. Khamenei changes his mind in the new atmosphere and strengthens the House of Commons against the President. So we can say that we will witness a much more serious parliamentary majority against the government than before and face serious internal factions which in my opinion the majority of them between conservatives are opposed to Ahmadinejad’s supporters and it seems that even the minority reformist faction prefer to support the leadership in this conflict
But it seems that Mr. Khamenei changes his mind in the new atmosphere and strengthens the House of Commons against the President. So we can say that we will witness a much more serious parliamentary majority against the government than before and face serious internal factions which in my opinion the majority of them between conservatives are opposed to Ahmadinejad’s supporters and it seems that even the minority reformist faction prefer to support the leadership in this conflict.
Just a few months ago when some parts of the system in the popular protests against the regime faced people, they would have reacted with the slogans such as “maintaining the system” and “maintaining the basic policies underlying the system”. Today, how do you define this confrontation? In your opinion what the result of these two large rocks hitting each other would be?
Hence the political front between the two sides is not to support people. I mean that what motivates the opposite parties is the war of power and the future of the system. Means that now that they hold the executive power, they tend to develop it in the future and to maintain and expand their majority in the House of Commons in order to take control. We should consider the fact that their goal is neither take a step forward toward freedom and prosperity for people nor want to move toward democracy and political development.
But in this struggle for power, it is natural that people adopted different positions and Ahmadinejad’s faction, at least in the cultural field defends an opener atmosphere. And because the balance of power within the state is in the Supreme Leader’s favor and the main instruments of power are in its hands, the President and his circle have no other way than reach to people if they want to continue the conflict.
Here is where we can predict that the distance between them increase and they will have to try to adopt a positions which is more oppositional. The issue, in my opinion will end up in favor of civil and democracy seeking movements.
First of all, this causes less pressure on them so they can find a fresh air to breathe and then be able to take this opportunity to increase their own strength, improve their position and actions. However, this potential is not something that happens automatically and requires proper and smart moves.

If they feel that this fight is a game played between them and not deal with it actively, they are going to lose the momentum. Of course, I emphasize that I do not mean that there should be a game played here. I am still convinced that the democratic forces and Green movement should be bold and promote themselves because the prosperity of Iran and a better future for the country pass by this democratic path.
But using tactics, it is good to use this conflict, especially that it is possible that these two opposed streams be drawn to the streets and there is consequently a chance for the green movement also to restore lost opportunity and come out of the current recession.
Freedom is a serious discussions in Iran but the issue is the absolute rule. Do you think Mr Ahmadinejad may one day be able to become really popular?
Mr. Ahmadinejad has many problems in this area. I think the crisis of public trust is a serious obstacle for Ahmadinejad. However, the government has notoriously bad reputation and cannot pass this obstacle of mistrust too easily. But this unprecedented strength against the leadership that he has had if continues, we can predict that decreases the hatred of people toward him to some extent that I believe it has already happened.
But whether Mr. Ahmadinejad is able to attract people positively, is very difficult and one cannot predict that happen in short term and depends on many factors. But at least he can decrease the amount of people disgust and the negative public opinion toward him.
Farsi
خبر / رادیو کوچه
فیفا (فدراسیون جهانی فوتبال) اعلام کرده است که فدراسیون فوتبال ایران نامزد میزبانی جام جهانی باشگاهها در ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ شده است. این در حالی است که فوتبال ایران در ۳۰ سال گذشته نتوانسته هیچ رویداد بزرگی در سطح قاره آسیا را هم میزبانی کند.
مراکش، آفریقای جنوبی و امارات متحده عربی دیگر کشورهایی هستند که برای میزبانی این رقابتها اعلام آمادگی کردهاند.
کمیته اجرایی فیفا اکتبر درباره میزبان این رقابتها تصمیمگیری خواهد کرد.
مهدی محمدنبی، دبیرکل فدراسیون فوتبال ایران با تایید درخواست میزبانی ایران گفت: «باید هماهنگیهایی را با وزارتخانهها و سازمانهای مختلف انجام دهیم که خوشبختانه تا به حال مشکلی نبوده است. فیفا یکسری مدارک را از ما میخواهد و ما هم باید آن را آماده کنیم.»
جام جهانی باشگاهها با حضور قهرمانان شش قاره برگزار میشود. در دو دوره گذشته ابوظبی میزبان این رقابتها بود و ژاپن در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ این رقابتها را میزبانی خواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر