هرهفته مسائل و رویدادهای متنوع پیرامون ما، بنا بر اولویتها و اهمیت زمانی آنها، مورد نگرش کوتاه در این ستون قرار میگیرد. اما هر بار برای گزینش موضوع با عنصری به نام مکان روبرو میشوم و اینکه یک نشریه فارسی زبان محلی در استان بریتیش کلمبیا، عموماً باید بیشتر به جغرافیای پیرامون خود بپردازد و یا نگاهی فراتر از جغرافیای خود داشتهباشد. تاکنون این صفحه عمدتاً به مسائل جهانی، به ویژه خاورمیانه و ایران پرداختهاست. تا دوهفته دیگر، ایرانیان ونکوور هم همچون دیگر ملیتها و جامعههای ساکن در این استان، به پای صندوقهای رای خواهند رفت و در انتخابات نمایندگان مجلس فدرال کانادا شرکت میکنند. سهم این ستون نیز در هفتههای آینده، پرداختن گرد انتخابات پیشروست.
فعالیت موثر نهادهای اجتماعی ایرانی در ترویج و ترغیب همه ایرانیانی که از حق رای برخوردار هستند، عامل تعیین کنندهای در سرنوشت این جامعهی نوپا و نوظهور در کشور کاناداست. جامعههای چینی، ایتالیایی، هندی در کانادا، از سابقه طولانیتری -نزدیک به صدسال - نسبت به ایرانیان برخوردار هستند و سابقه جامعه ایرانی در کانادا بهطور موثر، شاید به ربع قرن برسد اما پویایی و تحرک ایرانیان میتواند این جامعه را به برخورداری از امتیازاتی که دیگر جامعههای بزرگتر و متقدمتر دارند، نزدیک کند. مهاجرت رو به افزایش ایرانیان به کانادا، از نظر کمی اثر مثبتی در آینده این جامعه در بریتیش کلمبیا نیز خواهد داشت و این جمعییت زمانی میتواند به امتیازهای بزرگتری دست یابد که بخواهد حضور موثر خود را نشان دهد. یکی از راههای رسیدن به این امتیازها، حضور پررنگ در انتخابات از جمله انتخابات نمایندگان مجلس فدرال کانادا در روز ۲ ماه می است. این امر برای جامعه ما در نزد احزاب، اعتبار خواهد آورد. شرکت در همه پرسی آمار کانادا نیز روش موٍثر دیگری است تا به شمار آئیم - که البته جای طرح آن در ستون این هفته نیست و به موقع از آن سخن به میان خواهیم آورد.
طی ۲۰ سال گذشته براساس شواهد قابل اتکا و پارهای از تجربه شخصی، ناظر بر راههای دستیابی نمایندگان احزاب کانادا به جامعه ایرانی بودهام. علاقهمندی جامعه میزبان و احزاب آنها نسبت به ایران و ایرانیان که تاریخ چند هزار ساله را پشت سر دارد و هر روز بر کثرت آن در کانادا افزوده میشود، برانگیخته شد تا به جامعه ما نزدیک و آشنا شود و مراوده داشته باشد. اینکه احزاب در پس این ارتباط با جامعه ایرانی به دنبال چه چیزی است، آنچنان پیچیده و غامض نیست و به خوبی میتوان این ارتباط و معادله آن را به سود جامعه ایرانی نیز محاسبه کرد. اما نمایندگان احزاب هر بار در تماس با عدهای از ایرانیان و تجربه ناکام در کسب آرای آنها، تلاشهای خود را به وقت دیگری موکول میکردند. از سوی دیگر ایرانیان قلیلی که مورد مخاطب و مراوده نمایندگان احزاب قرار میگرفتند، از این ارتباط بیشتر استنباط منافع فردی داشته و آن را به سمت گرفتن امتیازات شخصی خود سوق میدادند. آنهایی هم که نگاهی سیاسی داشتند، روابط خود با احزاب را بر بستر منافع سیاسی گره میزدند و ارتباط شکننده و متزلزلی را دنبال میکردند.
در سالهای اخیر به ویژه در این دوره از انتخابات، جنب و جوش و تحرکات زیادی را از هر دو سو شاهد هستیم. احزاب کانادایی و نهادهای متنوع ایرانی که در کمتر از یک دهه در بریتیش کلمبیا به ثبت رسیده و فعالیت میکنند و مخاطبان نمایندگان احزاب هستند. اطلاعیههای این نهادهای ایرانی و احزاب شرکتکننده در گردهماییهایی تبلیغاتی را در صفحات این شماره شهروند بی. سی نیز میتوانید ببینید. این روند امیدهایی را بر میانگیزد که اگر درست پیش برود و منافع شخصی و سیاسی افراد، آن را از نفس نیاندازد، میتواند اطمینان جامعه ایرانی را به دست آورد و برای ایرانیانی که رغبت به دادن رای ندارند، این علاقهمندی را به وجود آورد و بشنود که چرا باید رای داد.
چرا باید در انتخابات نمایندگان فدرال کانادا شرکت کنیم؟
براستی چرا باید جامعه ما را تشویق به دادن رای کرد و چه منافعی عاید آن خواهد شد؟
اگر هر نامزد انتخاباتی در هر حوزه، پیروزی خود بر احزاب رقیب و یا شکستاش از احزاب رقیب را، در حضور و سهم جامعه ایرانی هم بداند، این یک پیروزی برای جامعه ایرانی در این مقطع به شمار میرود. اما چنانچه نامزدهای انتخاباتی، حضور ایرانیها را خنثی بررسی کنند که تمایل به شرکت در انتخابات را ندارند و آن را جامعهای درنظر بگیرند که چند پاره و متشتت است که نمی توان بر روی آن حساب باز کرد، ما از ایرانیان تصویر درستی ارایه ندادهایم و به عنوان جامعه خنثی و مصرفی مورد تجزیه تحلیل احزاب قرار خواهیم گرفت.
بدون نظرداشت به هیچ حزب و یا تائید و رد این یا آن نماینده، تاکید من بر حضور در انتخابات است. آرای جامعه ایرانی هم میتواند و باید باعث پیروزی و یا شکست نامزدهای نمایندگی پارلمان شود. کمکاری و کوتاهی و یا تلاش و پیگیری هر نماینده حزبی در برآوردن نیازهای جامعه ما، قطعاً عامل شکست و پیروزی او در انتخابات بعدی استانی و فدرال خواهد شد. کاری که ما با رای خود انجام میدهیم، یک حضور موٍثر و غیر قابل انکار است و باید آن را به نمایندگان تحمیل کنیم.
نهادهای اجتماعی ایرانی که نشستهای تبلیغاتی برای نامزدهای احزاب را پیش میبرند، بهنظر میرسد به قاعده بازی به نفع جامعه ما، اشراف داشتهباشند و بتوانند پیرامون آن مانور بدهند.
در انتخابات فدرال کانادا شرکت کنیم. این به نفع همه ماست.
ـ این انقلاب ۵۷ نبود که خشونت آفرید و برادر کشی و خواهر کشی راهانداخت،این حاکمیت ضدانقلاب بود که باایجاد سیستم تک صدائی و تک گرایشی چنین کرد و تمامیدیگر گرایشات را به خونین ترین شکلی در هم کوبید.
این روزها که بازار شایعات داغ است و صدای هیچ تکذیبی انگار به گوشها نمیرسد .این روزها که نامهها، اشعار و بیانیههای پر مهر هموطنان عزیزمان در حمایت ازاین فرزند کوچک وطن از همه سو روانه میشود واین روزها که در شبکههای تلویزیونی برون مرزی خبر بازداشت مرا اعلام میکنند و مناینجا تریبونی ندارم تا از میاناین همه هیلا صدیقیهای قلابی که هر روز بر تعدادشان در دنیای مجازی اضافه میشود تا احوالات واقعی مرا در انبوهی از اخبار دروغ گم کنند نشان دادن هر واکنش کوچکی سخت مینماید که بازتابهای مخرب و پرالتهابی را به همراه دارد.
به قلم آنچه خدا داد به نامش سوگند
و بهاندیشه که هرگز ننشیند دربند
جناب آقای دکتر مهدی خزعلی
رازاین مزرعه سکوت همان مردمیست که رشد و بلوغ سیاسی خود را در 25 خرداد 88 برای دنیا به نمایش گذاشتند. رازاین مزرعه همان سکوتی ست که پیام آور فرهنگ صلح و اتحاد نسلی بود که خشونت، جنگ طلبی و افراط را راهکار رسیدن به اهدافش نمیدانست. نسلی که بر خلاف برخی از حاکمان از تاریخ درس عبرت گرفته است و راه خطا را دوباره تجربه نمیکند.این نسل پیش از آنکه سکوتش را بشکند و مشتهایش را بالا ببرد و هرکس ساز خود را بزند، میاندیشد، میبیند و میشناسد.
رازاین مزرعه تجربههای تاریخی سرزمینی ست که امروز، ما را بهاینجا کشانیده است .
سالهای نوجوانی ام بهاین میاندیشیدم که جدای تمام صعودها و سقوطهای فرهنگی در طول دوران مختلف، سرزمینی با چنین تاریخ كهن و باستانی كه شكوه، قدرت و تمدن، ره آورد بسیاری از قرنهای آن بوده، پهنهای كه در آن اقوام و قبیلههای مختلف، عشیره و بادیه نشین و كشاورز همه در همسایگی هم آشیانه میكردند و در یك كلام، همزیستی فرهنگ مشترك مردمان آن بوده است، كجای تاریخ پایش سر خورد كه باور به همزیستی را از كف داد ؟ كجای راه بودیم كه مسالمتها، حرمتها و ریش سفیدیها از قصه زندگی ما حذف شد ؟ كه میراث شوم نسل ما بدبینی شد و كینه و دشمنی، كه منش ما شد خط كشی و سركشی؟ كجای روزگار شكافی بهاین عمق میان نسلهای گذشته افتاد كه ما را هم به دسته بندی و مقابله ترغیب كرد ؟ كه اگر سهم دین از جهاد، سهم فرهنگ از اتحاد و سهم علم از زندگی اجتماعی هنوز به جای خود مانده باشد، كدام قدرت بر همهاینها غالب شد كه ما را در مقابل هم به صف كشید ؟
تاریخ را که ورق زدم به انقلاب 57 رسیدم . جایی كه گروهها و احزاب مختلف دست به دست هم دادند و زنجیری از اتحاد بافتند تا انقلابی بر پا كنند و همراه شدند تا روز پیروزی … فردای پیروزی اما دستهها و گروهها از هم جدا شدند و خط كشیها آغاز شد . رقابت جای اتحاد را گرفت و تعصب و تنگ نظری به خانوادهها رخنه كرد .برادر به جان برادر افتاد و همسایه با همسایه دشمن شد . تعصب برایدئولوژیهای مختلف جای سیاست ورزی و وطن پرستی را گرفت و مردم را در مقابل هم صف آرایی كرد .آنچه در آن روزهای بحرانی بعد از انقلاب، بر مردم گذشت نتیجه اش بی اعتمادی و بدبینی شد كه هزینههایش گریبان نسل ما را گرفت .
ما فرزندان همان نسلی هستیم كه باور دارد من حقم و مخالف من باطل … خودی و غیر خودی، هم جنس و غیر همجنس، هم خط و مخالف شد سرفصل ارتباطات اجتماعی ما از همان كودكی، از مدرسه تا دانشگاه، تا محله تا شهر …
آقای دکتر خزعلی
اگر ما شنیده ابم و خواندهایم، شما اما به چشم خود دیدهاید برادرانی را که تعصبات بر ابدئولوژیهای حزب مطبوعشان را برهمه چیز ارجعیت دادند و با هم مقابله کردند و به جان هم افتادند و برادرکشی کردند. حالا فرزندان همان برادرها بزرگ شدهاند و با میراثی از جنس کینه و بدبینی و با سرگذشتی مملو از هزینههای سنگین و غیر قابل جبران در کنار هم زندگی میکنند و میخواهند رسم خونخواهی پدران را ریشه کن کنند.
شاید به همین خاطر بود كه هیچ گاه آرزوی براندازی و انقلاب در سر نداشتیم . چرا كه اصل براندازیایده آل ما نبود . چرا كه نمیخواستیماین چینی بند زده را دوباره بشكنیم و میراثی از جنس پدران و مادرانمان برای فرزندانمان به جا بگذاریم . دوباره خط كشی دوباره صف آرایی دوباره قدرت طلبی، دشمنی، جنگ … دوباره و دوباره رفتناین راه آرزوی ما نبود . ما فرهنگ سازی و اصلاحات را (اصلاحات به معنای واقعی كلمه نه به معنای حزبی و قشری نگری) انتخاب كردیم تا راهی آرام و سازنده را برای آبادیایران طی كنیم . مبادا شكاف دوباره،اینبارایرانمان راایرانستان كند و تمامیت ارضیمان را تهدید …
مایی که امروز متهم میشویم، محکوم میشویم، باتوم میخوریم، زندان میرویم و فتنه گر نامیده میشویم همانهایی هستیم که افتخار یک انتخابات چهل میلیونی را دودستی تقدیم حکومت کردهایم . همانهایی هستیم که بهترین سالهای جوانی و نوجوانیمان را فدای ناملایمتیها و پستی و بلندیهای سخت ترین روزهایاین برهه از تاریخ سرزمینمان کردهایم تا فردایی آباد را برای سرزمینمان به ارمغان آوریم و شکوه و عظمت باستانیاین مرز و بوم را دوباره به مام وطن تقدیم کنیم . گرچه سالها به جرم اصلاح طلبی هم از سوی حاکمیت و هم از سوی مخالفان حکومت طرد شدیم اما از پا ننشستیم …
از پا ننشستیم تا شعار «زنده باد مخالف من » بخش بزرگی از نسل ما را بیدار كرد و ریشه محكمیشد برای رشد فرهنگ صلح و آشتی و روح تازهای بخشید به كالبد مرده ما … و زنجیره تازهای شد برای پیوند ما كه سیاست را برای زندگی میخواستیم نه زندگی را برای سیاست…
ما یاد گرفتیم اگرچه تفاوت میان وطن پرستی و حزبی نگری بسیار است اما منافع مشترك جمعی میتواند دو سراین زنجیره را چنان به هم وصل كند كه اتحاد و آشتی مردم را در مسیر آبادیایران به ارمغان آورد . درست مانند انتخابات خرداد 88 كه منافع مشترك، حتی شناسنامههای سفید را هم تا پای صندوقهای رأی كشانید و ربان سبز سنبلی شد برای دست به دست دادن اقشار مختلفی كه شاید تا پیش ازآن در صف یکدیگر قرار نمیگرفتند . سبز، یكایدوئولوژی نبود و پیامیجز آشتی و اتحاد نداشت . سبز، بهاری بود كه در زمستان بی اعتمادی رویید و بسیاری از خط كشیها و شكافها را از میان مردم برداشت . سبز بلوغ مردمیبود كه به جای نشان دادن دندان تیز به هم لبخند زدند و حضور یكدیگر را باور كردند …
آنچه بعد از انتخابات 88 مردم را به خیابان کشانید و رنگ خون برزمین جاری کرد نه برنامه از پیش تعیین شده سبزها که واکنشی بود در برابر بازی بد حریف که تااینجا رسید.
مگر نهاینکه همانهایی که با حکم تفتیش منزل به سراغ شاعری میروند که جرمیجز نوشتن حقایقی که بر سرزمینش گذشت ندارد و روزها و هفتههای متوالی بازجویی اش میکنند از سوی دیگر از خبرنگاری که به دستور مستقیم رئیس جمهور یک کشور از آنجا اخراج میشود قهرمان میسازند و رجز میخوانند که در غرب آزادی ببان نیست؟ بگذارید نشان دهیم که ما بر خلاف آنها بهاین شیوه و بااین فرهنگ رشد نمیکنیم . اگرچه در دنیای امروز، تبلیغ، مثبت و منفی ندارد، اما برای ما تحریم شدن، هو شدن، مورد حمله و اعتراض بیانیهها و جنبشهای مختلف قرار گرفتن و غیره و غیره وسیلهای برای کسب شهرت و خودنمایی نیست .
جناب آقای دکتر خزعلی
هر سکوتی که نشان ترس نیست . قلمیکه از نوشتن حق بازماند شکسته باد اما گفتن و نوشتن و در بوق و کرنا کردن آنچه در دو سال گذشته برمن گذشت تحقیرم میکند و هرچقدر هم خبرساز باشد افتخاری ندارد که در واقع شرمنده همه آنهایی هستم که مصیبتهای بسیار کشیدهاند و هزینههای بسیار دادهاند . حالا که هوای دودآلوداین شهر را تنفس میکنم و هر روز صبح سر از روی بالش خود برمیدارم و در چشمان خانواده ام مینگرم و حالا که چه من با شم و چه نباشم شعرهایم هستند و به گوش مردم میرسند دیگر حرفی برای گفتن ندارم در برابر آنهایی که برای همیشه رفتند و یا ماهها در حبس ماندهاند و بسیاری هنوز هم گمنامند… بر من هرچه گذشت باشد به پای تمام آرمانها و باورهایم که همانا داشتن سرزمینی ست که در آن آشتی و صلح و زندگی مسالمت آمیز باشد و دموکراسی و عدالت . آزادی حق ماست و آبادی شایسته میهن .
و در آخر به قول حافظ:
همتم بدرقه راه کنای طایر قدس
که درازست ره مقصد و من نوسفرم
هیلا صدیقی
فروردین1390
پیام دکتر مهدی خزعلی
من و تو باید، رازاین مزرعه را فاش کنیم!
خانم هیلا صدیقی؛
تو با شعر و شعورت،
با بیان احساست،
باران شدی، باریدی،
رود شدی، دویدی،
سبز شدی، روییدی،
گوش شدی، شنیدی،
چشم شدی و دیدی،
روح شدی، دمیدی،
امید شدی در نومیدی
حال ساکت شدی؟
مگر میتوانی؟
به قلم سوگند!
و آنچه مینگارد،
این رسالت ماست،
این امانت اوست،
باید قلم زد, باید نوشت،
در ره دوست،
من اگر ننویسم،
تو اگر ننویسی،
چه کسی بنویسد؟
این خامه را،
چه کسی بردارد؟
من هم آنجا بودم،
که تو آنجا بودی!
من و تو باید،
رازاین مزرعه را فاش کنیم!
من و تو باید،
مشت موجود دو پا باز کنیم!
باز بنویسیم بر دیوار :
که همه با هم برابر باشند!
لیک بعضی ز همه برابر تر باشند!
تو درون قلعه رفتی و برون آمدهای
از چه میترسی،
لب فرو بسته چرا آمدهای؟
چه شنیدی؟ چه بگفتی؟ بازگو
در میان دوستان،این راز گو
گر نگویی، خصم بی پروا شود
رهزناین خانه و ماوی شود
28 اسفند 1389
مهدی خزعلی
شاعر جوان میر حسین موسوی چگونه به شهرت رسیده است
هیلا صدیقی که چندین سال در ترکیه زندگی کرده است از جمله فعالان انتخاباتی در ستاد میر حسین موسوی و رئیس ستاد باران بود و شعرهایی ازاین شاعر جوان به صورت کلیپ در دوران انتخابات پخش شد که معروف ترین آن "شکست سکوت" با مطلع "از خاک سکوت آتش فریاد بسازیم، من با تو و ما میهنی آباد بسازیم" بود.
پاسخ هیلا صدیقی به یکی از سایتهای حکومتی علیه خود
گرچهاین تیتر کمیدوستانه تر از سایتهایی ست که تیتر زدهاند
شاعر فتنه، اما عنوان شاعر جوان موسوی، هدفی جز وابسته نشان دادن شاعری که خود را مستقل میداند، ندارد. در شرایطی که برخلاف اصرار بسیاری برای شرح آنچه بعد از احضارم گذشت، همچنان از هرگونه مصاحبه و یا انتشار خبر امتناع ورزیدهام تا اثباتی باشد که هوای شهرت بسر ندرام، اما گویا دوستان، ناخواسته با خبرسازیهای سیاسی قصد دارند کمک کنند به مشهورتر شدن من. خیلی هم ممنون.
پنهان نیوز :
به گزارش خبرنگار پنهان پس ازاینکه منتقدان احمدی نژاد در جریان انتخابات، شکست خوردند و نتوانستند منصب ریاست را به دست آورند، اعتراض به انتقادشان افزوده شد و تا زمانیکه نفاقشان برای همه آشکار شود مشغول ترانه سرایی علیه نظام جمهوری اسلامیایرن شدند.
در ابتدای داستان فتنه، از راس جریان به ظاهر منتقد تا ردههای پایین تر موظف بودند با الفاظی آمیخته به نفاق (ترکیب حق و باطل) سعی درایجاد پایگاه اجتماعی در درون نظام کنند.
پیروی از خط امام و نفی تفکرات امام گوشهای از نفاقاین عناصر به اصطلاح معترض بود؛ البتهاین طرح برای مسئولان رده بالای جنبش در نظر گرفته شده بود.
اما در ردههای پایین تر هر فردی بنا به تخصصی که داشت به اسم اعتراض، علم مخالفت با نظام را بر میداشت و برای تخریب چهرهایران از هیچ اقدامیکوتاهی نمیکرد.
یکی ازاین اشخاص که در انتخابات سال 88 ذوق شاعری خویش را در خدمت جریان سبز قرار داده بود، فردی است که با نشان دادن تصاویر سیاهی از وضعیت نظام در اشعار خویش، محبوب هوداران جنبش سبز شد.
هیلا صدیقی همان شاعر جوان میر حسین موسوی است که روزگاری در ترکیه زندگی کرده است و علاقه زیادش به هنر، از وی شاعری ساخته که حقوق دان نیز هم است.
وی در جریان حوادث پس از انتخابات در لباس یک شاعر آزادی خواه اشعاری را سرود که احساسات جریان مطبوعش را علیه نظام مقدس جمهوری اسلامیایران جریحه دار کرد.
از نکات قابل توجه در شخصیت هیلا صدیقیاین نکته است که وی گفته "همواره چه پیش و چه پس از انتخابات در چارچوب قوانین رسمیکشور فعالیت کرده است".
یادآوریاین نکته بود خالی از لطف نیست که میر حسین موسوی پس از اعلام نتایج انتخابات صراحتا اعلام کرد که قانون را قبول ندارد و در مسیری خارج از قانون اساسی کشور قدم برخواهد داشت.
به نسبتاین موضع گیری بازیگران فتنه 88 در مسیری حرکت کردند که موسوی آن را ترتیب داده بود.
از جملهاین افراد همین شاعر جوانی بود که مدعی است جز قانون راه دیگری را نخواهد رفت.
تمکین نکردن به نتیجه انتخابات و بالاتر از آن عدم اثبات تقلب در انتخابات از جمله مصادیق قانون شکنی از سوی موسوی است.
حال باید از شاعر جوان موسوی که حقوق دان هم است، پرسید که توهین به عقاید 70 میلییونایرانی و هم صدا شدن و کمک کردن به قانون شکنان برای رسیدن به اهداف نامشروع خویش، در ادبیات حقوقی کدام کشور مصداق حرکت در مسیر قانون است.
هیلا صدیقی بر خلاف اعضای فعال جریان سبز که به طور مستقیم و بی پروا علیه نظام موضع گیری کرده و هم چنین در کف خیابان لیدری میکردند از هوش خویش بهره برده و با تراوش اشعاری هیجان انگیز، خارج از گود به تماشای اغتشاشات نشست.
-- جهان زن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر