جنبش راه سبز - خبرنامه |
- چشم خيربيني يا برخورد تعاليبخش در قرآن
- ضرب و شتم فرزند محمدرضا مقیسه، زندانی سیاسی، در سالن ملاقات زندان اوی
- اختلاس یکهزار میلیارد تومانی در سازمان بازنشستگی و شستا
- نماینده اصولگرای مجلس هفتم: حضور حداکثری مدیریت مدبرانه می خواهد
- یک مقام وزارت علوم: تفکیک جنسیتی را روسای دانشگاهها خود راسا اقدام می کنند
- هاشمی رفسنجانی: شاعران و نويسندگان متعهد تملّقگوي قدرتهاي مستبد نبودهاند
- تجمع اعتراضآمیز در برابر وزارت صنعت و معدن
- جمهوری اسلامی خواستار پوزش و پرداخت غرامت از سوی آمریکا شد
- محمد نوری زاد: فرصتها سر آمده، باید بروند
- سخنرانی میر حسین موسوی در همایش تشکل و تحزب
چشم خيربيني يا برخورد تعاليبخش در قرآن Posted: 31 Oct 2011 07:13 AM PDT لطف الله میثمی اگر اين احساس مسئوليت را داشته باشيم خداوند هم به عهدش تداوم ميبخشد و خلقت و هدايتش را بيشتر
خداوند يهوديهايي كه به دنبال سودجويي هستند و نژادپرستند را بنياسراييل ميخواند، يعني براي هدايت آنها نقطهقوتشان را مطرح ميكند و برخورد تعاليبخش با آنها دارد و آنها را فرزندان حضرت يعقوب ميخواند. آنها را گروه نزولخوار و نژادپرست نميخواند، بلكه اهل كتاب ميخواند، يعني نقطهقوت آنها را بيان ميكند كه كتاب و انسجامي را قبول كردهاند. هريك از اين «اذ»ها كه مطرح ميشود مرحلهاي را نشان ميدهد كه در سوره بقره و ديگر سورهها به تفصيل هر گزاره آن توضيح داده ميشود، براي نمونه سامريگري و چالش موسي با هارون درباره سامري در سوره طه شرح داده ميشود.ما هم بايد برخورد تعاليبخش و چشم خيربين داشته باشيم. استفادهاي كه من از اين روش قرآني كردم اين بود كه راست افراطي كه در ايران شكل گرفته و بهصورت طبقهاي درآمده و تركيب گروههاي پورسانتاژبگير نفت و كالا، بنادر نامرئي، قاچاق موادمخدر و نقدينگي سيال بسيار خطرناك است، ولي ما به آنها ميگوييم اي كسانيكه قانوناساسي را پذيرفتهايد ـ هرچند آنها به هيچ قانوني تن نميدهند ـ سعي ميكنيم درآنها تأثير بگذاريم و نقطهقوتي را در مورد آنها ذكر كنيم و به آنها ميگوييم شما قانوناساسي برآمده از انقلاب را قبول داريد و از طريق آن سر كار آمدهايد و... حضرت محمد(ص) وقتي ميخواست در مراحل مختلف با نزولخواران يهودي مدينه مبارزه كند (بويژه پس از جنگ احد كه نيروهاي انساني شهيد شده بودند و يهوديها نزول ميدادند) ميگويند يا اهل كتاب، يعني شما هم براساس كتاب خودتان رفتار كنيد. در تورات هم با نزولخواري مخالفت شده است و آن را حرام ميداند، اما آنها به كتاب خودشان هم عمل نميكردند. ديگر اينكه ميگويند يا بنياسراييل «اوفوا بعهدكم ...» يا ميگويند «فاذكروني اذكركم» ظاهر آن نشان ميدهد كه قرارداد و بده بستاني بين خداوند و مردم است و خداوند عهد خود را مشروط به عهد مردم ميكند. ابتدا ممكن است به ذهن انسان برسد كه چرا خداوند شأن خود را در حد يك قرارداد اجتماعي پايين آورده است؟ در «فاذكروني اذكركم» هم ميگويد ياد من كنيد تا من ياد شما كنم. ظاهر آيه اين است، ولي در معناي ذكر كه حدود ده سال روي آن بررسي داشتهام، «اذكروني»، يعني مرا مبنا بگيريد تا خود شما هم مبنائيت پيدا كنيد. يا ميگويد «اوفوا بعهدي»، عهد من اين است كه شما را خلق و هدايت كردم. «اعطي كل شيء خلقه ثم هدي»، خدا خلقت را به ما داد و هدايت هم كرد. اين عهدي است كه از ابتدا خداوند به ما داده و اين پيوند هيچگاه از بين نميرود، چه آن را فراموش كنيم و چه آن را به ياد داشته باشيم.
|
ضرب و شتم فرزند محمدرضا مقیسه، زندانی سیاسی، در سالن ملاقات زندان اوی Posted: 31 Oct 2011 07:49 AM PDT جرس: مصطفی مقیسه، پسر محمدرضا مقیسه در سالن ملاقات مورد ضرب و شتم سربازان زندان اوین قرار گرفت.
به گفته ی شاهدان در این سالن یکی از ماموران که گاهی روزهای دوشنبه در محل ملاقات حاضر می شود بعد از مکالمه ی توهین آمیز کوتاهی با مصطفی مقیسه که پس از سوال های این جوان برای نحوه ی پر کردن کارت ملاقات بوده است با وی درگیر شده است. بر اساس این گزارش پس از چند دقیقه دو سرباز به مصطفی مقیسه حمله کرده و به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار داده اند به طوری که لباس های وی پاره شده و ظاهر نامناسبی پیدا کرده است.
بر اساس خبرهای رسیده به کلمه دو سربازی که مصطفی مقیسه را مورد ضرب و شتم قرار داده اند سهرابی و میراسماعیلی نام دارند اما یکی از شاهدان این صحنه معتقد بود ماموری که در ابتدا باعث بحث و درگیری شد در گذشته نیز خانواده ها را مورد آزار و فشار روانی قرار می داده تا انجا که چند ماه پیش پس از اعتراض کلامی و ملایم یکی از خانواده ها به برخوردهای توهین آمیز وی، شناسنامه های آنان را گرفته و دستور لغو ملاقات را به طور غیر قانونی صادر کرده است. به گفته ی یکی دیگر از خانواده ها رفتارهای توهین آمیز با خانواده های زندانیان سیاسی آنقدر شدت گرفته که برخی مسئولان و ماموران سالن ملاقات اوین که رفتار متفاوت تری نسبت به این عده ی معدود دارند بارها در مواجه با خانواده ها اظهار شرمندگی و طلب بخشش می کنند. محمدرضا مقیسه، روزنامهنگار و سردبیر مجله بیست سالهها و عضو کمیته پیگیری امور بازداشتشدگان و آسیبدیدگان پس ازانتخابات است. وی مهرماه سال ۸۸ بازداشت و به اتهام فعالیت در کمیته بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران از سوی قاضی صلواتی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب استان تهران به ۶ سال زندان محکوم شد. |
اختلاس یکهزار میلیارد تومانی در سازمان بازنشستگی و شستا Posted: 31 Oct 2011 06:27 AM PDT جـــرس: در حالیکه سال جاری سال "افشای اختلاس های انجام گرفته" معرفی شده، یک عضو کمیته تحقیق و تفحص از تامین اجتماعی مجلس، از اختلاس یک هزار میلیارد تومانی در ۱۵۰ شرکت زیرمجموعه سازمان بازنشستگی و شستا خبر داد و ضمن تاکید بر "فشارهای سیاسی بر تیم تحقیق و تفحص"، گفت: "اگر هیئت رئیسه مجلس از ادامه کار جلوگیری نمیکرد میتوانستیم بیش از سه هزار میلیارد تومان اسناد و مدارک تخلف در این شرکتها را اثبات کنیم. "
|
نماینده اصولگرای مجلس هفتم: حضور حداکثری مدیریت مدبرانه می خواهد Posted: 31 Oct 2011 05:12 AM PDT جـــرس: درحالیکه حاکمیت جمهوری اسلامی همچنان مانع از برقراری شرایط انتخابات آزاد و عادلانه می شوند، یکی از نمایندگان اصولگرای منتقد دولت در مجلس هفتم معتقد است که "مشارکت حداکثری در انتخابات آینده مشروط به حضور کاندیداهای حداکثری است و این حضور حداکثری نیز برخورد مدبرانه از سوی حکام را میطلبد."
|
یک مقام وزارت علوم: تفکیک جنسیتی را روسای دانشگاهها خود راسا اقدام می کنند Posted: 31 Oct 2011 04:49 AM PDT جـــرس: درحالیکه طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاههای کشور همچنان در حال پیگیری شدت یابی بوده و وزیر علوم دولت محمود احمدی نژاد بر "جدیت در اجرای طرح اسلامی تر شدن دانشگاهها" تاکید مجدد کرده، مدیرکل امور فرهنگی وزارت علوم مدعی شده است که "تفکیک جنسیتی، سیاست وزارت علوم نیست و مدیریت دانشگاه ها، راسا در این باره اقدام می کند و چیزی که الان بعنوان تفکیک جنسیتی اعلام می شود، اصطلاح رسانه های خارجی است."
|
هاشمی رفسنجانی: شاعران و نويسندگان متعهد تملّقگوي قدرتهاي مستبد نبودهاند Posted: 31 Oct 2011 05:01 AM PDT ![]() جرس: رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با اشاره به اينكه فعالان عرصه فرهنگ و هنر تاكنون كمتر نگاه معطوف به قدرت داشتهاند، گفت: همين خصلت شاعران و نويسندگان متعهد باعث شده است كه در آثار خود به ندرت تملّقگوي قدرتهاي مستبد بودهاند و اغلب هم مورد بيمهري قرار گرفته و گوشهنشين شدهاند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني در بخش ديگري از سخنانش در پاسخ به سؤال برخي از حاضران پيرامون وضعيت سياسي، اخلاقي و اعتقادي جامعه و آينده تحولات كشور، بنيان حيات و بالندگي هر جامعهاي را در حفظ اعتقادات و ارزشهاي اخلاقي و اسلامي و دوري از خرافات و شعارزدگي خواند و تصريح كرد: برخي عملكردها، رواج برخي خرافهگراييها و عرفانهاي كاذب باعث ايجاد ترديد در اعتقادات مردم و به خصوص جوانان و نوجوانان ميشود، لذا در حال حاضر وظيفه همه عقلا و روحانيون دلسوز است كه براي جلوگيري از دينگريزي جامعه بهويژه جوانان تلاش و برنامهريزي بهتري كنند. |
تجمع اعتراضآمیز در برابر وزارت صنعت و معدن Posted: 31 Oct 2011 04:50 AM PDT جرس: دهها نفر از فعالان و تولیدکنندگان لبنی کشور با تجمع در برابر وزارت صنعت، معدن و تجارت نسبت به عملکرد دولت در عدم تخصیص یارانههای حاصل از طرح هدفمندی به تولیدکنندگان اعتراض کردند. |
جمهوری اسلامی خواستار پوزش و پرداخت غرامت از سوی آمریکا شد Posted: 31 Oct 2011 03:27 AM PDT ![]() طی نامه ای اعتراض آمیز جـــرس: در ادامه واکنش مقامات جمهوری اسلامی به اتهامات وارده از سوی ایالات متحده علیه سپاه پاسداران مبنی بر "برنامه ریزی و قصد عملیات تروریستی در خاک آمریکا"، یک مقام آمریکایی اعلام کرد که جمهوری اسلامی به طور رسمی به آمریکا درخصوص ایراد اتهام علیه تهران مبنی بر دست داشتن در توطئه ترور سفیر عربستان در واشنگتن اعتراض کرده و از آمریکا درخواست کرده است به طور علنی از ایران و سپاه قدس به دلیل "خسارات مادی و معنوی" ناشی از "اتهامات بیاساس" عذرخواهی کنند.
|
محمد نوری زاد: فرصتها سر آمده، باید بروند Posted: 31 Oct 2011 04:25 AM PDT ![]() جرس: محمد نوری زاد با اشاره به وضعیت جاری و مسایل مبتلا به جامعه می گوید: باید به حاکمان فرصت داد. اکنون این فرصت سرآمده و حجت ها بر صغیر و کبیرشان تمام شده. آنان که باید بروند، باید بروند. این تعارف بردار نیست. تاریخ برای ثبت تغییرهای بنیادین در این ملک پایکوبی می کند.
گفتوگوی کلمه با محمد نوریزاد، بیش از آنکه یک مصاحبه باشد، یک رنجنامه است، بلکه شاید شرمنامه؛ شاید نوعی جمعبندی از همه غصههای خورده شده در این سالها، و شرمندگی در پیشگاه پاکانی که آرمانشان و جوانانی که ایمانشان به یغما رفت. روایتگر فتح ما، این بار «روایت شرمها و رنجها» را بازگو میکند. ببینیم چه میخواهد بگوید:
اخیرا در یادداشتی به موضوع حصر آقایان موسوی و کروبی پرداخته اید. لحن این یادداشتتان کمی ناامیدانه تر از یادداشت های قبلی است. به خصوص آنجا که به پیشنهادها می رسید، در واقع فقط یک پیشنهاد دارید: اینکه موسوی و کروبی آزاد شوند. در مقدمه اش اما تناقض های این کار را مطرح می کنید، در دو بند بعدی هم باز ناامیدی از اصلاح خطاهای موجود موج می زند. این ناامیدی را در حالی در یادداشت های شما می بینیم که در نامه هایتان به رهبری، و در دیگر آثار قلمی تان در دو سال اخیر، مدام سعی داشته اید حد وسط را بگیرید و روی امید به اصلاح وضع موجود و تغییر رفتارها سرمایه گذاری کنید. آیا واقعا ناامیدید؟ آیا آنجا که می نویسید “کجاست خردی که در جانِ ناقابلِ ما آتش اندازد و ما را از چنبرِ هوایِ چموشی که دچارش گشته ایم، برهاند؟” احتمال چنین اتفاقی را در افق پیش رو نمی بینید؟ بله، من به صورت ظاهر ناامیدم. سخت. و دل شکسته ام. نیز شاید: ورشکسته ام. چرا که کاخ ها را فرو ریخته و فرصت ها را از دست رفته می بینم. عزمی نیز از جانب متولیان امر برای ترمیم و اصلاح امور و جبران آسیب ها و خسارتهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نمی بینم. با این همه آیا تن پوشی از ناامیدی به تن کرده ام؟ و رغبتی به رویت فردا ندارم؟ هرگز. باور کنید من سرتا پا انرژی ام. پرانرژی تر از یک جوان برومند. من سر تا پا انرژی ام برای روفتن هرچه نادرستی است. برای روفتن هر آن چیزی که در این سالها به اسم اسلام بر تن ما لباس کرده اند. برای فرو ریختن هر آن چیزی که با فریفتن ما فربگی یافته. به این رسیده ام که حد وسط یعنی همین. یعنی “نه” گفتن به هر زشتی ای که برای فریب ما لباس زیبا به تن کرده. منظور من از بارش آن همه ناامیدی، تاکید بر این نگرش تلخ است که به طرف مقابل بگویم: فلانی، بدان که ما می دانیم چه ذات درهم پیچی داری. از قرآن قدم که لباس بپوشی، باورت نمی کنیم. اما بله، به خاطر این که اسلحه به کمر بسته ای و از کشتن ما هم واهمه نداری، تحملت می کنیم. موقتا تحملت می کنیم. و باز با این تاکید که: اسلحه ها هم می پوسند و کارکردشان را از دست می دهند. با این توصیف، می بینید که ناامیدی من، نه به قدم های خودم، که به همه ی حنجره هایی مربوط است که حرف از خدا و پیغمبر و مسلمانی می زنند و برای فریب هرچه بیشتر ما خیز برداشته اند.
حتی غیر از آشتی ملی و عفو عمومی، راههای دیگری هم پیشنهاد شد. یکی از این راهها را خود شما پیشنهاد کردید، که هر روز انفرادی معادل ۱۰ روز حبس در نظر گرفته شود؛ که اگر چنین می شد، بسیاری از زندانیان سیاسی فعلی به طور عادی و حتی بدون اعلام عفو عمومی، باید آزاد می شدند. واقعا چرا نظام می ترسد؟ آیا راهی وجود ندارد برای پایان دادن به وضعیت فعلی؟ یا اینکه راه هست و اراده ای نیست؟ مشکل در چیست؟ من خودم همین را در زندان، از بازجوی کودن و بی سواد خودم پرسیدم. که: شاه با آن همه تبلیغی که ما از نامسلمانی او هوار کشیدیم، به یک اصولی پایبند بود. از موارد خاص که بگذریم، مثلا به یک زندانی اجازه می داد بعد از اتمام محکومیتش، به سر کار قبلی اش برود. یک دانشجو بعد از زندان به سر کلاسش برمی گشت. یک استاد نیز. هرگز در آن زمان به خانواده ی زندانیان کاری نداشت. حریم خصوصی مردم محترم بود. وقتی هم که دید مردم نمی خواهندش، چمدانهایش را بست و رفت و از وقوع یک جنگ داخلی جلوگیری کرد. و خیلی حرفهای دیگر. که بازجوی بی سواد و کودن من در پاسخ به حرفهای من گفت: شاه همین کارها را کرد که ور افتاد. ما که خیال ور افتادن نداریم! این که حاکمیت بنای آشتی ندارد، به این دلیل است که نمی خواهد برای طرف مقابل خودش شانی فراتر از فتنه گر و فتنه گران قائل شود. دعوت به آشتی یعنی: نیم حق با من است و نیم دیگرش با شما. و این کم اعتراف نیست. حاکمیت برای اعتراض مردم اگر کمترین بهایی قائل شود، منفذی در سد به ظاهر محکم خود پدید می آورد که همان منفذ کوچک، بساط استحکام او را در هم می شکند. اجازه بدهید با این نکته به عمق پرسش شما انگشت بگذارم: این داستانی که ما از آن به بیداری اسلامی یاد می کنیم و اصرار داریم از این سیلی که به سمت ما خیز برداشته، دامن برکشیم و خود را از هجوم آن مبرا بدانیم، داستان حتمی این سنت الهی است که: ظلم پایدار نیست. و ما که خود به کانونی از ظلم بدل شده ایم، خواه ناخواه با این سیل مواجه خواهیم شد. این سیل در سال ۸۸ از ایران شروع شده و بعد از سرکوب مردم، موقتا راهش را به جوامع عربی کج کرده است. قطعا این سیل به بستر اصلی اش بازخواهد گشت و بساط ظلم را در این ملک برخواهد چید.
نامه ی نهم من به رهبر جمهوری اسلامی ایران آماده ی انتشار است. من حتی فایل صوتی آن را نیز با صدای خودم آماده کرده ام. بدون این که از نامه ی آقای تاجزاده خبر داشته باشم، من نیز در نامه ی نهم به فاجعه هایی از این دست اشاره کرده ام. سقوط اخلاقی در این ملک به جایی رسیده که می توان ادعا کرد: جمهوری اسلامی در خراش انداختن که نه، در دریدن اخلاق به یک شگرد کم نظیر دست یافته است. در آن نامه به رواج یک خصلت ناپسند اشاره کرده ام که متاسفانه همه جایی و همگانی شده. در مشهد مقدس به یک محفل علمی رفتم. هفتاد عالم روحانی از سی ساله تا هفتاد ساله در آن مجلس حضور داشتند. پیش از شروع سخن، یک عالم روحانی شصت و پنج ساله، یک سینی آورد و همگان، طبق یک سنت جاری، تلفن های همراه خود را در آن سینی گذاردند و همو سینی را به جایی دور برد و جلوی یک تلویزیون روشن گذاشت و خود برگشت. آسیب های اخلاقی در حوزه های امنیتی به فاجعه هایی در افتاده که جز با سقوط همه جانبه ی کانونی که به عمله ها و کارگزاران این فاجعه اکسیژن می رساند، مرمت و مداوا نمی شود.
حالا به نظر شما با اینکه اجماعی قابل توجه، هم در بین علما و هم در بین مردم، درباره کارنامه اخلاقی نظام وجود دارد، چرا کسی کاری نمی کند؟ چرا فریادی از حوزه های ما، از علمای ما، از دردمندان ما بلند نمی شود؟ چرا نه در حاکمیت و نه در روحانیت، عزمی برای واکنش به این وضعیت قهقرایی و یک انقلاب اخلاقی و ایمانی نمی بینیم؟ علمای ما درمجموع یا نمک گیر حاکمیت اند و نبض اسلامشان را با حاجت های حاکمیت تنظیم می کنند، یا چنان از بلایی که شعبان بی مخ های مذهبی به سر آقایان منتظری و صانعی آوردند، به آغوش ترسی فراگیر خزیده اند که نای اعتراض حتی به جزییات امور نیز ندارند. البته این علمای ترسو، اسم این سکوت دهشتناک خود را با “نکند اسلام آسیب ببیند” آذین بسته اند. به همین دلیل است که در این میان، تنها دو نفر از آنان زده اند به سیم آخر. یکی جناب بیات و دیگری جناب دستغیب. این دو بزرگوار به زعم ماست که زده اند به سیم آخر، و حال آنکه نه، آنان بدیهی ترین باورهای دینی خود را که دیگران شهامت ابراز آن را ندارند، به زبان می آورند و مخاطرات این صریح گویی و نترسیدن خود را نیز پذیرفته اند. من یادداشتی دارم با عنوان “خودسوزی آیت الله های ایران”. در این یادداشت، راه برون رفت از حادثه های خونین سرزمینمان را در به سیم آخر زدن هشتاد عالم دینی دیده ام. که این هشتاد نفر اگر به پیشنهاد من تن دردهند، ما را از سرانجامی چون وقایعی که این روزها در سوریه رخ می دهد، پرهیز خواهند داد.
درخت اعتراض مردم و خواست های بحقشان رشد کرده و ثمر داده است. باید صبر کرد این ثمر برسد. شتاب نباید کرد. با کمی صبوری محصول این درخت تناور خواهد رسید. شاید بگویید: می آیند و این درخت را از بیخ و بن اره می کنند. می گویم: اگر این کار شدنی بود، شوروی سابق اکنون بود و بالای سرما عربده می کشید. به سنت های ابدی و حتمی هستی نمی توان اره کشید. ظلم رفتنی است. حتما.
من از جانب مخاطب مستقیم نامه هایم تاکنون جوابی دریافت نکرده ام. به جز یک بار در زندان. که نامه ای محرمانه برای ایشان نوشتم و در امتداد نامه های پیشین از ایشان خواستم به آشتی ملی روی برند. این نامه ظاهرا – آنطور که پاسداری به داخل سلول من آمد و گفت – توسط ایشان مطالعه شده بود. بله، این یک اصل اساسی رویه های جاری حاکمیت است. که نباید به طرف مقابل رو داد و تحویلش گرفت.
این سه سرباز نوشته های ما را بیرون نمی بردند بلکه برای ما خرید می کردند. مثل کاغذ یا مایحتاج روزانه. حتی برای من وسایل نقاشی می خریدند. مثل رنگ. قلم مو. درباره ی نوشته ها نیازی به سربازان نبود. ما نوشته های خود را روی شیشه سالن ملاقات می گذاشتیم و اعضای خانواده ما آنها را رونویسی می کردند. بعدها که متوجه شدند، ما را ممنوع الملاقات کردند. اما درباره روح پرسش شما می گویم: اینجا ایران است. با اسلامی که به زور از پی می کشد. فیلم سینمایی “راه” را یولماز گونی از داخل زندان کارگردانی کرد. او می نوشت و بیرون می داد و دستیارش همانها را می گرفت. فیلمی که بنای فرهنگ و کاستی ها و زشتی های اجتماعی و قراردادهای نادرست اجتماعی ترکیه را به چالش کشید و در سطح جهان نیز درخشید. اینجا ایران است دوست من. به حکمی که برای آقای جعفر پناهی و خانم نسرین ستوده بریده اند توجه کنید. یا مگر مستند سازان ما را بلافاصله با جاسوسی درنیامیختند؟ با انتشار اسمشان در کیهان؟ اما هنوز که هنوز است ما اسمی از روبندگان ذخایر پولی این سرزمین فلک زده نشنیده ایم. مثلا آبروی مومن باید حفظ شود!
در صف ضایع کنندگان اسلام و خدا و پیغمبر و بالاکشان حقوق مردم!
این مقایسه ها اخیرا پا گرفته، وگرنه ما تا همین چند سال گذشته از این حرفها نمی زدیم. علتش را در این می دانستیم که باید به حاکمان فرصت داد. اکنون این فرصت سرآمده و حجت ها بر صغیر و کبیرشان تمام شده. آنان که باید بروند، باید بروند. این تعارف بردار نیست. تاریخ برای ثبت تغییرهای بنیادین در این ملک پایکوبی می کند.
جالب است که ما ظاهرا یک حاکمیت یکدست هم داریم و می توان حدس زد که بسیاری از پرونده های مشابه لاپوشانی می شود و یکی دو موردی که تاکنون افشا شده هم به خاطر دعواهای سیاسی و انتخاباتی بوده. حالا با شناختی که شما از ساختار فعلی دارید، اگر بخواهید به مردمی که سوال های زیادی در این باره دارند پاسخ بدهید، آیا این سه هزار میلیارد و یکی دو مورد مشابه مطرح شده را باید نوک کوه یخ دانست؟ و چه شده که فساد در نظام ما تا این حد گسترده شده که الان بالا و پایین همه از این وضعیت می نالند؟ این مدلی که: نظارت دستگاههای نظارتی به هیچ گرفته شود، و قانون به طنزی مستمر بدل شود، و نمایندگان مردم در پوسته ای از ترس فرو شوند و شهامت سربرآوردن نداشته باشند، ناگزیر ما را به اینجا می رساند که رسانده است. اگر رهبر ما خود شخصا به دستگاههای نظارتی اجازه واکاوی در چندوچون پولی دستگاههای تحت امر مستقیمش را می داد و از آنها می خواست مرتب به مردم گزارش بدهند، دیگران اینگونه در روبیدن اموال عمومی مردم حریص نمی شدند. دوست من، سر این رشته را رها کن. ردپای دزد را در آن سوی دیوار خانه مجوی. دزد هموست که ما او را به نگاهبانی گمارده ایم. داستان سهام مخابرات و بالا کشیدن آن توسط سپاه همان نوک کوه یخ است. ما ظاهرا انقلابمان را به این پاسداران سپرده بودیم تا برای ما پاسداری اش کنند. ادامه ی این حکایت را به عهده ی “برادران قاچاقچی” می گذارم. |
سخنرانی میر حسین موسوی در همایش تشکل و تحزب Posted: 31 Oct 2011 03:17 AM PDT |
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |