هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


نوروز با عزت الله انتظامي

Posted: 19 Mar 2013 09:38 AM PDT

هشدار آیت الله صانعی درباره سوء استفاده از احساسات دینی مردم با ترویج خرافات و موهومات

Posted: 19 Mar 2013 08:19 AM PDT

جرس: آیت الله العظمی یوسف صانعی در آخرین جلسه درس خارج فقه خود در سال ۱۳۹۱ با بیان توصیه هایی خطاب به شاگردان خود، بر ضرورت دستگیری از نیازمندان بدون خجالت دادن به آنان تاکید کرد، نسبت به سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم با ترویج خرافات و موهومات هشدار داد و تصریح کرد کسی که ادعا می کند جای امام زمان نشسته است، باید عدالت داشته باشد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله صانعی، این مرجع تقلید با بیان اینکه اگر ما خود را منتسب به امام زمان (عج) می کنیم باید سیره آن حضرت را ملاک عمل و رفتار خود قرار دهیم، افزود: «ما معتقد هستیم روزی امام زمان (عج) خواهد آمد و عدالت را در جامعه بشری حاکم می کند و با ظلم و ستم مبارزه می کند امام زمان (عج) تمام خوبی های ائمه را دارد اما سئوال این است ما که خود را منتسب به ایشان می کنیم آیا حداقلی از خوبی های ایشان را داریم؟ آیا به گونه ای هستیم که مثل ائمه (ع) شخص مضطری را اجابت کنیم و از او رفع گرفتاری کنیم یا اینکه خدای ناکرده از رنج دیدن مردم لذت می بریم و حاضر نیستیم شخص گرفتاری را نجات بدهیم.»

 
 
ایشان با اشاره به سیره ائمه علیهم السلام در دستگیری از افراد گرفتار جامعه گفت: «شخصی به در خانه ابی عبدالله علیه السلام آمد و درخواست کمک کرد امام علیه السلام چهار هزار دینار به او پول داد و بعد به او گفت: « … خذها فانی الیک معتذر …» یعنی من از تو پوزش می خواهم و … یا فرد دیگری خدمت امام حسن (ع) رسید و نامه ای را که حاجتش را در آن نوشته بود به امام داد امام بدون اینکه نامه را باز کند به آن مرد گفت حاجتت رواست شخص دیگری به امام گفت یابن رسول الله صلی الله علیه و آله کاش نامه را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست؟ امام فرمود خداوند از خجالت او نزد من به اندازه زمانی که من نامه او را می خوانم از من سوال خواهد کرد.
 
آیت الله صانعی در ادامه گفت: در حالات حضرت یوسف هم آمده که تا برادرانش زنده بودند نام چاه را بر زبان نمی آورد تا آنان خجالت نکشند.
 
این مرجع تقلید نواندیش در ادامه با اشاره به کتاب صلاة الجمعه مرحوم صاحب حدائق و توصیف ایشان در خصوص عدالت گفت: مرحوم صاحب حدائق می فرماید: «عدالت مراتبی دارد و کسی که ادعا می کند که در جایگاه امام زمان نشسته است باید عدالتش شبیه امام زمان باشد و صرف گفتار نباشد.» لذا ما باید مراقبت کنیم که رفتارمان حداقل قدری شبیه آن بزرگان باشد. هر سخنی را هر جایی نگوییم و بدانیم که چه سخنی را چه جایی بگوییم خدای ناکرده استعمار نکنیم و از سادگی مردم سوء استفاده نکنیم. به فکر مردم و جامعه باشیم و آنچه که درد جامعه است بیان کنیم و به مردم آگاهی بدهیم و آنها را با حقائق دین و حقوقشان آشنا کنیم نه آنکه خدای ناکرده با سوء استفاده از احساسات مذهبی و دینی مردم با ترویج خرافات و موهومات بدنبال منافع خودمان باشیم.
 
آیت الله صانعی با بیان اینکه جامعه هزاران درد دارد اما باید مراقبت کنیم بیان درد اصلی جامعه محور سخنان ما باشد، افزود: «خدای ناکرده مردم را ناآگاه فرض نکنیم مردم مسائل را می فهمند و متوجه اند هرچند آنها را درون سینه خودشان حبس می کنند لذا اگر دم از اسلام و امام زمان عج می زنیم ظلم و اذیت نباید در رفتارمان و در گفتارمان باشد اگر دم از اسلام می زنیم شیوه ما در اقتصاد در قضا و مجازات باید مبتنی بر اسلام باشد.»
ایشان در پایان با بیان اینکه باید در جهت تقویت بعد انسانیت و صفات ویژه ای مثل بزرگواری اهتمام ویژه ای داشته باشید، خاطرنشان کرد: «کسی که انسانیت داشته باشد انسان های دیگر را اذیت نمی کند و کسی که انسانیت نداشته باشد دین ندارد. همیشه در مسیر حق و در مسیر خدا و بزرگواری و کرامت انسانی حرکت کنیم به خصوص ما که خود را سرباز امام زمان (عج) و شاگرد مکتب امام صادق (ع) می دانیم.»

سهراب رزاقی؛ انتخابات موضوع جامعه مدنی و کنشگران نیست

Posted: 19 Mar 2013 06:36 AM PDT

نیوشا صارمی
جرس: دکتر سهراب رزاقی، از محققانی است که تمرکز ویژه‌ای بر روی مطالعه و پژوهش جامعه مدنی دارد.  

این استاد سابق دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پیشتر مدیریت مؤسسه غیر دولتی "کنش‌گران داوطلب در ایران" را بر عهده داشت اما در ‌‌نهایت مجبور به خروج از ایران شد. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی فعالیت این موسسه را "تشکیل گروه به منظور براندازی رژیم و اقدام علیه امنیت ملی" تفسیر کرد و سهراب رزاقی به ۲۰ سال زندان و پرداخت ۵۵۰ هزار یورو جریمه نقدی محکوم شد. با دکتر رزاقی در آستانه سال ۹۲، سالی که خردادش با انتخابات ریاست‌جمهوری دیگری پیوند خورده، از جامعه مدنی ایران در سالی که گذشت، فراز و نشیب حرکت‌های مدنی پس از اعتراضات سراسری سال ۸۸ و دورنمای این حرکت‌ها گفت‌وگو کرده‌‍‌ایم. او معتقد است جامعه مدنی در ایران ضعیف شده ولی همچنان به راه خود ادامه می‌دهد منتها شکل آن عوض شده و به صورت محفلی و زیرزمینی درآمده است. همچنین کنشگران جامعه مدنی را دعوت می‌کند که فرا‌تر از انتخابات بیندیشند، چون انتخابات در شرایط موجود معنایی ندارد.

مشروح این گفت‌وگو را بخوانید.


بیش از سه سال از حضور اعتراضی مردم ایران و سرکوب شدید آنان می‌گذرد. در آستانه آغاز سال ۹۲ و در پیش بودن یک انتخابات ریاست جمهوری دیگر، جامعه مدنی ایران را در چه وضعیتی می‌بینید؟
از منظر‌ها و رویکردهای مختلف می‌توان به ترسیم وضعیت جامعهٔ مدنی پرداخت. ولی قبل از ورود به بحث، لازم است مشخص کنیم مقصود و منظور ما از جامعه مدنی چیست چرا که امروزه تعابیر و تفاسیر متعددی در باب جامعه مدنی مطرح می‌شود. اگر نتوانیم جامعه مدنی را به درستی مفهوم‌بندی کنیم این مفهوم در حد یک شعار سیاسی باقی خواهد ماند. وضعیتی که اکنون مفهوم جامعه مدنی در جامعه ایرانی در بین بسیاری از کنشگران مدنی بویژه نیروهای سیاسی بدان دچار شده است.
منظور من از جامعه مدنی، عرصه‌ای از جامعه است که در آن جنبش‌ها، گروه‌ها و نیروهای اجتماعی مستقل و خود سازمان یافته برای تحدید قدرت سیاسی، قدرت یابی شهروندان، دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندان و دفاع از منافع صنفیشان فعالیت می‌کنند.
من فکر می‌کنم برای ترسیم وضعیت جامعهٔ مدنی، باید از چهره‌های متعدد جامعهٔ مدنی در جامعه ایرانی سخن گفت. چرا که معتقدم جامعه مدنی یک پدیده همگن و منسجم نیست، بلکه مانند همه پدیده‌های اجتماعی دارای چهره‌های متعددی است، چهره‌های آشکارو پنهان. ترسیم هریک از چهره‌های جامعه مدنی، می‌تواند مارا در فهم پیچیدگی‌های جامعه مدنی یاری نماید واین نکته را باید اضافه کنم که هریک از چهره‌ها، تنها بخشی از واقعیت جامعه مدنی را توضیح می‌دهد نه تمام واقعیت آن را؛ و هر یک از آن وجوه نیز، کارویژه یا کارویژه‌هایی را در سطح جامعه برعهده دارند. شناخت هر یک از وجوه آن می‌تواند ما را در شناخت ماهیت جامعه مدنی، میزان توانایی و اثر بخشی آن در تحولات ودگرگونی‌های اجتماعی جامعه ایرانی و ترسیم نقشه راه در برنامه یا برنامه‌های جامعه مدنی سازی یاری رساند. با این مقدمه و از این منظر اگر بخواهیم به ترسیم وضعیت جامعه مدنی در ایران بپردازیم، ما می‌توانیم حداقل از سه چهره جامعه مدنی سخن بگوییم؛ گرچه ممکن است برخی از چهره‌ها با چهره‌های دیگر در برخی از موارد همپوشانی‌هایی هم داشته باشند.
اولین چهره جامعه مدنی، وجه تکنیکی و ابزاری آنست که مهم‌ترین کارویژه‌اش، خدماتی بودن آنست وشکل سازمانیشان در برگیرنده اشکالی از انجمن‌های سنتی و مدرن است که شامل سازمان‌های خیریه ای، بهداشتی و درمانی می‌باشد. این وجه جامعه مدنی بخش بزرگی از سپهرعمومی را اشغال کرده است. این وجه جامعه مدنی از قدمت تاریخی برخوردار است و سابقه دیرینه در تاریخ ایران زمین دارد و دارای پایگاه نسبتا گسترده اجتماعی است. مهم‌ترین مشخصه این وجه جامعه مدنی، بی‌تفاوتی سیاسی و سیاست گریزی آن است و نماد جامعه مدنی "در خود" در جامعه ایرانی است. جامعه ای که نسبت به نقش و مسئولیت اجتماعی و سیاسی خود آگاه نیست و سیاست انزواگزینی را پیشه نموده است. این وجه جامعه مدنی در طول چند سال گذشته کمترین آسیب را بخود دیده و همچنان به فعالیت‌های امدادی و خیریه ای خود ادامه می‌دهد.
دومین چهره‌ای که از جامعه مدنی در ایران می‌توان از آن سخن گفت جامعه مدنی به مثابه ابزار سلطه است. دولت در کنار ابزار سرکوب و دستگاه‌های ایدئولوژیک خود از جامعه مدنی به مثابه ابزار سلطه و مشروعیت بخشی به سیاست‌ها و برنامه‌های خود بهره می‌گیرد. برخی از پژوهشگران این وجه جامعه مدنی را "جامعه مدنی زرد" می‌نامند جامعه مدنی‌ای که توسط موسسات و دستگاههای دولتی ساخته شده و مهم‌ترین کارویژه این وجه جامعه مدنی، پیشبرد برنامه‌ها و سیاستهای دولت در عرصه مدنی، تسخیر فضاهای مدنی و عمومی، و سخن گفتن به دروغ به نام جامعه مدنی ایران در مجامع و اجلاس‌های بین المللی مانند شورای حقوق بشر، اجلاس زنان، ریو + ۲۰ و... است. همچنین آنان، باز تولید کننده گفتارهای ایدئولوژیک وروابط و مناسبات حاکم بر دولت در عرصه جامعه مدنی هستند.
در سه سال گذشته - بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ - دولت ایران از یک سو تهاجم گسترده‌ای علیه جامعه مدنی مستقل سامان داده و تلاش می‌کند تمامی اشکال و مظاهر جامعه مدنی مستقل را تخریب و نابود کند. اما از سوی دیگر به شدت در حال ساختن جامعه مدنی موردنظرش است وبرنامه‌های متعدد ظرفیت سازی را برای توانمند سازی کنشگران و سازمانهای جامعه مدنی وابسته در اقصی نقاط ایران به اجرا در آورده است. متاسفانه در این پروژه، آژانس‌های سازمان ملل متحد در ایران نیز به کمک دولت شتافته ونقش مهمی را در فربه ساختن جامعه مدنی به مثابه ابزار سلطه برعهده گرفته‌اند و تمامی برنامه‌های خود را در ایران از طریق سازمانهای جامعه مدنی وابسته به دولت به اجرا گذاشته‌اند. گرچه جامعه مدنی زرد، پدیده جدیدی در تاریخ ایران معاصرنیست و همواره بخشی از جامعه مدنی را تسخیر نموده است اما در سه سال اخیر روند جامعه مدنی سازی از سوی دولت وارد فاز جدیدی شده است که بصورت نظام‌مند به پیش می‌رود. به عنوان مثال در سال ۸۴ فقط تنها ۲۴۰۰ کانون فرهنگی وابسته به مساجد در کشور فعال بودند اما در پایان دولت نهم در سال ۸۸ تعداد آن‌ها به ۶ هزار افزایش یافت اما ظرف سه سال اخیر بر اساس آمار رسمی منتشر شده در حدود ۱۵ هزار کانونهای فرهنگی وابسته به مساجد در اقصی نقاط کشور تاسیس و فعالیت می‌کنند.
چهارمین چهره، وجه رهایی بخشی و برابری جامعه مدنی است. در این وجه، به جامعه مدنی به مثابه یک نیروی اجتماعی و حامل تغییربرای ایجاد جامعه مبتنی بر عدالت، بدون تبعیض و خشنونت و... نگریسته می‌شود. در این چهره جامعه مدنی "در خود" به جامعه مدنی "برای خود" ارتقاء یافته و جامعه مدنی به نقش و مسئولیت اجتماعی – سیاسی خویش آگاهی داشته و برای آن پیکار می‌کند. گفتمان‌های مسلط براین وجه جامعه مدنی، گفتمان‌های دموکراسی، حقوق بشر و صلح است. مهم‌ترین کارویژه‌اش، دفاع از حقوق انسانی، صنفی و بسط زندگی انجمنی است. این چهره جامعه مدنی در برگیرنده بقایای سازمانهای جامعه مدنی در دهه ۷۰ و ۸۰، جنبش‌های زنان، دانشجویان، کارگران و جنبش حقوق مدنی – سیاسی ایران یعنی جنبش سبز است. علی‌رغم سرکوب گسترده با قبض و بسط‌هایی، با امید وناامیدی‌هایی به حیات و پیکار خود، همچنان ادامه می‌دهند.
در سه سال گذشته این وجه جامعه مدنی بیشترین آسیب‌ها را دیده و بیشترین هزینه را پرداخت نموده است و بخش بزرگی از آن تخریب شده است و تعداد زیادی از انجمن‌ها و سازمان‌هایی مدنی که در دو دهه اخیر به ویژه در دوران آزاد سیاسی تاسیس شده بودند از بین رفته‌اند به عبارت دیگر در این دوران بدلیل فضای نظامی – امنیتی مسلط بر جامعه، ما شاهد مرگ خاموش صد‌ها انجمن در ایران هستیم تنها در سال ۱۳۹۰، بیش از ۸۹ سازمان و انجمن در ایران منحل شده‌اند. بدون اینکه صدایی از آنان در جایی منعکس شود. اما با تمام سرکوب‌ها، بازداشت کردن و زندانی کردن فعالان مدنی، پلمپ و انحلال خودسرانه سازمان‌های جامعه مدنی من معتقدم هنوزجامعه مدنی همچنان زنده است و دچار جوانمرگی نشده است به خاطر همین وجه هم هست که ما می‌بینیم حکومت همچنان پروژه جامعه مدنی هراسی را دنبال می‌کند حجم زیادی از سرمایه گذاری‌ها و برنامه‌های خود را معطوف به این عرصه نموده است.

شما می‌گویید جامعه مدنی معترض هنوز وجود دارد. این جامعه مدنی چه کنش‌های مدنی انجام می‌دهد؟ آیا این کنش‌ها قابل رصد هستند؟

یکی از تحولات مهم در عرصه جامعه مدنی درسال‌های اخیر، دگردیسی در شکل کنش‌های مدنی است. در سه سال گذشته، ما شاهد بازگشت "محفلیسم" به عنوان مهم‌ترین شکل فعالیت دربین کنشگران مدنی هستیم، گرچه هم‌زمان اشکالی ازفعالیت جامعه مدنی زیرزمینی نیز در جامعه ایرانی پدیدار گشته است. دراینجا لازم است برای درک بهتر کنش‌های مدنی، اشاره‌ای داشته باشم به سنخ‌شناسی از اشکال فعالیت مدنی در سی سال اخیر، از این منظر اگر بخواهم تبارشناسی‌ای از فعالیت مدنی انجام دهم می‌بایست ازچهار گونه فعالیت و پیکارمدنی در جامعه ایرانی سخن گفت. اولین شکل فعالیت و پیکار مدنی در دهه ۶۰ همزمان با سرکوب گسترده نیروهای سیاسی، جنگ عراق و ایران، حاکمیت پوپولیسم و هیجانات انقلابی آغاز می‌گردد که بصورت "محفلی، زیرزمینی، نشست‌های دوستانه و خانگی" است.
دومین شکل فعالیت‌های مدنی مربوط می‌شود به دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰ همزمان با پایان جنگ عراق و ایران، باز گشت گفتمان توسعه، فروکش کردن هیجانات انقلابی و نهایتا آغاز دوران آزادسازی سیاسی (۱۳۸۴ – ۱۳۷۶) در جامعه ایرانی است در این دوران، کنش‌های مدنی "سازمان یافته وانجمنی" جایگزین فعالیت‌های مدنی محفلی می‌شود. در این دوران، علیرغم محدودیتهای فراوان، تعداد زیادی از انجمن‌ها و سازمانهای جامعه مدنی در اقصی نقاط ایران زمین، ظهور و بروز می‌یابند.
اما پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و با روی کار آمدن یک طبقه جدید سیاسی در ایران و بازگشت مجدد پوپولیسم در عرصه سیاست و... سومین شکل کنشگری مدنی در بین کنشگران مدنی رواج می‌یابد. فعالیت‌های مدنی به صورت "شبکه‌ای و جنبشی" در دنیای مجازی و واقعی جایگزین فعالیت‌های مدنی سازمان یافته می‌شود.
اما با انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و با سر کوب گسترده کنشگران جامعه مدنی و نیروهای سیاسی وانقباض جامعه مدنی و جامعه سیاسی، کنشگران مدنی به ناچار به شکل فعالیت مدنی دردهه ۶۰ بازگشت نموده وفعالیت‌های مدنی به شکل محفلی و زیرزمینی و مجازی را در دستور کار قرار می‌دهند و به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند.

یعنی به اعتقاد شما جامعه مدنی در ایران ضعیف شده ولی همچنان به راه خود ادامه می‌دهد؟

بلی، در اشکال سازمانی و شبکه‌ای تا حدود زیادی تضعیف شده است. ولی به این معنا نیست که به کلی نابود شده باشد. این خاصیت جامعه است که وقتی تحت فشار و سرکوب قرار می‌گیرد شکل فعالیت اجتماعی خود را تغییر می‌دهد. من معتقدم در حال حاضر شکل فعالیت و پیکار اجتماعی عوض شده گرچه ضرباتی جدی‌ هم خورده ولی در عین حال این ضربات باعث شده جامعه مدنی نسبت به گذشته تنومند‌تر بشود. چون جامعه مدنی در گذشته در برخی از عرصه‌ها، کاغذی بود و گلخانه‌ای رشد کرده بود؛ به ویژه در در دهه هفتاد و نیمه اول هشتاد. اما ضربات چند سال اخیر باعث شده که جامعه مدنی ما یک مقدار از حالت گلخانه‌ای بیرون بیاید و تنومند بشود گرچه گستردگی قبل را ندارد و محدود‌تر شده اما این تنومند شدنش آینده مثبتی را برای آن ترسیم خواهد کرد.

انتخاباتی دیگر در راه است اما وضعیت و مختصات ایران کاملا دگرگون شده است. احتمالا رقابت به معنای سال ۸۸ وجود نخواهد داشت و حتی از حداقل آزادی‌های معمول انتخاباتی در جامعه خبری نخواهد بود. دو تن از رهبران سیاسی محبوب و تاثیر گذار در حصر به سر می‌برند و بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی یا در زندان هستند یا به خارج از کشور کوچ کرده‌اند. در این شرایط بروز کنش‌های مدنی ممکن است؟ چگونه در این شرایط می‌توان به جامعه مدنی ایران کمک رساند؟
من معتقدم فعالان و کنشگران مدنی و سیاسی می‌بایست به فرا‌تر از انتخابات بیندیشند چون انتخابات در جامعه‌ای معنا دارد که حداقل‌هایی از حق دسترسی و گردش آزاد اطلاعات، آزادی بیان، حق تجمع و آزادی انجمن‌ها در آن و جود داشته باشد. به همین خاطر بنظر من مهم‌ترین پروژه ما ایرانیان برای گذار و تحکیم دموکراسی، جامعه مدنی و جامعه مدنی سازی است در شرایط کنونی کنشگران و فعالان مدنی ضمن بازسازی و مرمت جامعه مدنی تخریب شده و می‌بایست نقشه راهی را برای گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی قوی تدوین نمایند.

به طور مشخص برای تقویت جامعه مدنی چه می‌توان کرد؟

یکی از مهم‌ترین اقدامات کنشگران و فعالان مدنی در شرایط کنونی آنست که ابتدا تجزیه تحلیل دقیقی از وضعیت جامعه مدنی - آرایش نیرو‌ها، شرایط محیطی، نیروهای پیشبرنده و نیروهای سد کنند و بعبارت دیگر دشمنان جامعه مدنی - در جامعه ایرانی داشته باشیم. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که آنان می‌بایست از گام برداشتن همچون خواب‌گرد‌ها در عرصه جامعه مدنی پرهیز نمایند، به عبارت دیگر باید دارای استراتژی مشخصی برای برون رفت وضعیت کنونی داشته باشند اگر استراتژی نداشته باشند دنباله روی استراتژی دیگران خواهند شد. از این رو پیشنهاد می‌شود که کنشگران و فعالان مدنی در داخل و خارج کشور به تدوین و بکارگیری استراتژی‌های موثریی برای ظرفیت سازی و توانمند سازی کنشگران و سازمان‌های جامعه مدنی، تواناسازی محیط وترویج و حمایتگری (Advocacy) ایده جامعه مدنی، تاسیس و راه اندازی مراکز مبادله دانش و تجربه و..... را در دستور کار خود قرار دهند.

پیش شرط رسیدن به شرایط لازمی که برای قدرتمند شدن جامعه مدنی برشمردید، چیست؟

پیش شرط اصلی قدرتمند شدن جامعه مدنی به عوامل معتددی بستگی دارد می‌توان به پیش شرط‌هایی چون توسعه یافتگی یا توسعه نیافتگی حاملان جامعه مدنی، خلق ادبیات، واژگان، زبان و هویت جدید از سوی کنشگران مدنی، ماهیت دولت، میزان انسجام و پراکندگی نیروهای اجتماعی، میزان منابع و امکانات در دسترس فعالان جامعه مدنی، شرایط محیط سیاسی و اجتماعی و میزان سرمایه اجتماعی، رابطه جامعه مدنی با دیگر نیرو‌ها و بخش‌های جامعه و ارتباط با دنیای خارج و بهره گیری از دنیای مجازی و... اشاره کرد.

بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند که جامعه مدنی و طبقه متوسط به هم متصل هستند. شما هم این نکته را قبول دارید؟ نقش طبقه متوسط در قوت و ضعف جامعه مدنی چیست؟

در سال‌های پس از انقلاب، افزایش نرخ رشد جمعیت، گسترش مراکز آموزش عالی در اقصا نقاط کشور و بالا رفتن سطح سواد باعث پیدایش طبقهٔ متوسط فرهنگی در ایران شد و این طبقه روزبه‌روز در حال فربه ترشدن است و هر روز بر مطالبات آن نیز افزوده می‌شود. با گسترش طبقهٔ متوسط فرهنگی سطح آگاهی عمومی نسبت به نقش و کارکرد جامعهٔ مدنی بالا رفته و باعث قدرت‌یابی نسبی شهروندان شده است.
امروز حامل و بازیگر اصلی جنبش اعتراضی سبز، نیز طبقه ‌ی متوسط فرهنگی است. طبقهٔ متوسط فرهنگی در حال گذار از طبقهٔ در خود به طبقهٔ بر خود است و تلاش می‌کند نقش و رسالت خود را درتحولات و دگرگونی‌های اجتماعی جامعه ایرانی ایفا کند.
طبقهٔ متوسط فرهنگی در دهه‌های اخیر توانسته در ساختار قدرت، جایگاه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مهمی به‌دست آورد. تاکنون جامعهٔ مدنی در ایران اساسا بر بستری رشد کرده است که طبقه‌ متوسط گسترانیده است. حرکت‌های اعتراضی زنان، دانشجویان و جوانان و روشنفکران از این طبقه برمی‌خیزند. طبقهٔ متوسط فرهنگی جدید در ایران آماده‌ترین طبقه برای پذیرش دموکراسی، حقوق بشر و صلح است. این طبقه بیشترین دسترسی را به رسانه‌ها دارد و از قابلیت و امکان‌های غیرقابل مقایسه‌ای برای الگوسازی رفتاری و گفتاری در جامعهٔ ایرانی برخوردار است. فرهنگی که ساخته و می‌سازد، رقیب اصلی فرهنگی است که ایدئولوژی مسلط بر جامعهٔ ایرانی تحمیل می‌کند. بیشترین تحقیر فرهنگی از طرف حاکمیت اسلامی، از ابتدای شکل‌گیری آن متوجه این طبقه ‌ی بوده است. اما در عین حال این طبقه در طی سی سال اخیر، بیشترین فرسایش را در بنای فرهنگ و ایدئولوژی اسلامی ایجاد کرده است.


با توجه به اینکه شما طبقه متوسط را موتور محرک جامعه مدنی می‌دانید، آیا به نظر شما در چند سال اخیر این موتور ضعیف‌تر شده است؟

به نظرم انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و تثبیت آن در انتخابات ۱۳۸۸ با اعمال تقلب گسترده باعث به قدرت رسیدن و تثبیت یک طبقهٔ جدید سیاسی در جامعه ایرانی شده است، اتفاقی که باعث شکل‌گیری دولت پادگانی (Garrison State)، بازگشت دوبارهٔ پوپولیسم به عرصهٔ سیاست، مسلط شدن گفتمان ایدئولوژیک، برجامعه ایرانی شد. مهم‌ترین خصم این طبقه جدید سیاسی، طبقه متوسط فرهنگی است و مهم‌ترین پروژه آنان نابودی و اگر نتوانند تا به آخر ان پروژه را ادامه دهند حداقل به حاشیه راندن طبقهٔ متوسط فرهنگی است. چرا که آنان طبقه متوسط را مهم‌ترین مانع در برابر سیاست‌ها و برنامه‌های خود می‌پندارند. از این رو آنان با اجرای سیاست‌ها و برنامه معتدد پوپولیستی تلاش کرده‌اند تا طبقه متوسط فرهنگی را در جامعه ایرانی تضعیف نموده و به حاشیه برانند. به نظر من تا حد زیادی دراجرای این سیاست‌های موفق بوده‌اند و طبقه متوسط فرهنگی نسبت به دهه گذشته تضعیف شده است.

مهم‌ترین تضعیف‌کننده‌های طبقه متوسط چه عواملی هستند؟

تضعیف طبقه متوسط فرهنگی را می‌توان به چند دسته عوامل نسبت داد. یک دسته عوامل برمی‌گردد به سیاست‌ها و برنامه‌های پوپولیستی که این طبقه جدید سیاسی با به قدرت رسیدن در ایران به اجرا در آورده است که نتیجه آن گسترده‌تر شدن فقر در جامعه است و دیگری اعمال تحریم‌های گسترده شورای امنیت و تحریم‌های یک جانبه از سوی دولت آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران است.
گر چه این تحریم‌ها با هدف تغییر سیاست و رفتار دولت اعمال شده است اما می‌بینیم بیشترین تاثیر روی طبقه متوسط فرهنگی و جامعه ایرانی داشته است و باعث می‌شود این طبقه روز به روز بیشتر به حاشیه رانده شود‌‌ همان پروژه ایی که این دولت از ابتدای بقدرت آنرا دنبال می‌کرده است.

گفتید تحریم‌ها حکومت را برای سرکوب جامعه مدنی قدرتمند‌تر کرده است. چطورتحریم که با هدف تضعیف دولت وضع شده چنین شرایطی را به وجود آورده است؟
بله، همینطور هست. تحریم‌ها از یک سو موجب انحصار و تمرکز قدرت در حکومت شده و دولت همه منابع قدرت اقتصادی، سیاسی و.. را بلعیده و به یک قدرت مطلقه به معنای دقیق کلمه تبدیل شده است. با این توجیه که می‌خواهیم با تحریم‌ها مقابله کنیم. من فکر می‌کنم این تحریم‌ها نه تنها به نفع مردم ایران نیست بلکه منجربه فربه شدن حکومت و دستاویزی برای سرکوب گسترده جامعه مدنی شده است. از سوی دیگر با گسترده شده فقر در جامعه طبقه متوسط بیش از بیش آسیب دیده از این منظر تحریم‌ها به نفع جامعه مدنی و جنبش دموکرسی خواه در ایران نیست و موجب به حاشیه راندن طبقه متوسط در آینده می‌شود.


دورنمای شما از کنش‌های مدنی در ایران چیست؟ آیا به موفقیت جامعه مدنی ایران در دستیابی به مطالباتش در شرایط فعلی امیدوارید؟
من در بطن بدبینی گسترده‌، نسبت به آینده خوشبینم. گرچه بسیاری از کنش‌گران مدنی یا به زندان رفتند و یا از کشور خارج شدند یا سکوت پیشه کرده‌اند. اما نسل سومی از کنشگران سیاسی در حال شکل گیری است که می‌توان براساس نوع فعالیت‌ها و استراتژی‌های بکار می‌گیرند می‌توان به آینده خوشبین بود. چرا که آنان به دنبال رهایی اجتماعی هستند نه رهایی سیاسی. عامل دیگر تحولات عمیقی در ضمیر جامعه ایرانی در حال رخ دادن است که در اینجا فرصت گفتگو در باره آن نیست اما این تغییرات در ضمیر جامعه بیانگر گسترده شدن و عمق یافتن پروژه دمکراسی و جامعه مدنی در چامعه ایرانی است. و نکته پایانی دگرگونی و دگردیسی است که در زبان حال رخ دادن است. زبان سیاسی سنتی تقریبا کارایی‌اش را از دست داده و زبان جدیدی دارد جایگزین می‌شود که می‌توانیم آنرا زبان مدنی بنامیم از این منظر‌ها به روند‌ها بنگریم می‌توان در بطن بدبینی به آینده خوش بین بود.
 

آرایش سیاسی ایران، تیرگی های ۹۱،تردیدهای ۹۲

Posted: 19 Mar 2013 06:36 AM PDT

مهدی تاجیک
جرس: وقتی که زمین گردش تازه ای را به دور خورشید در اولین روز فروردین 1391 آغاز کرد در طبیعت سیاسی ایران خبری از بهار نبود. طبیعی هم بود که در آخرین سال فعالیت دولت احمدی نژاد کشاکش میان گروه های حامی حکومت بیشتر شود اما شاید کمتر کسی انتظار داشت که این کشاکش به حدی گسترش پیدا کند که رهبر جمهوری اسلامی برای فروخواباندن تنش بارها ناگزیر به دخالت شود. حالا در آستانه بهاری تازه همه چیز پیچیده تر شده است. بدان حد پیچیده و عجیب که شعار" زنده باد بهار" اکنون یکی از حساسیت برانگیزترین و سیاسی ترین عبارات در گفتگوهای سیاسی ایران شده است. حامیان دولت می خواهند با این شعار خود را برای پیروزی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری آماده کنند و محافظه کارانی که آبشان با دولت در یک جو نمی رود با این بهار هم سازگاری ندارند.  

 

سال دعواهای بی سابقه


استراتژی احمدی نژاد در 7 سال و نیم گذشته این بود که انگشت اتهام را به سمت کسان دیگری در قدرت نشانه رود تا خود و اطرافیانش را مصون از اتهام ناکارامدی و فساد نگه دارد. این استراتژی در دور نخست ریاست جمهوری او با حمله های پیاپی به علی اکبر هاشمی رفسنجانی پیش رفت و رسانه های حامی دولت به صورت منسجم از هاشمی به عنوان منبع فسادهای درون حکومتی یاد کردند و تمام تقصیرها را به گردن او انداختند. حاشیه نشینی هاشمی در قدرت به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 دست احمدی نژاد را برای استمرار این سیاست تا حدوی بست. او باید دنبال چهره های جدیدتری برای پیشبرد استراتژی خود می گشت. خانواده لاریجانی بهترین انتخاب بود. او از سال 1388 طرح مرحله به مرحله خود برای معرفی خانواده لاریجانی به مثابه باند فساد در قدرت را پیش برد و ضربه هایی نهایی اش را در سال 1391 وارد کرد. ضربه نخست زمانی بود که او عزم دیدار از زندان اوین را کرد آن هم زمانی که یکی از یاران نزدیک اش یعنی علی اکبر جوانفکر مدیرعامل خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران بابت انتشار یک ویژه نامه جنجالی به زندان افتاد. احمدی نژاد وقتی با امتناع صادق لاریجانی برای بازدید اوین روبرو شد پاسخی تند به او داد. بالا گرفتن دعوا میان قوه مجریه و قوه قضاییه پای رهبر جمهوری اسلامی را به میدان منازعه باز کرد. اقای خامنه ای از طرفین دعوا خواست که از دامن زدن به اختلاف خودداری کنند و برای محکم کاری هم گفت که تا روز انتخابات هر کس به اختلاف دامن بزند خیانت است. هنوز هیزم این دعوا به خاکستر بدل نشده بود که شعله ای پرآتش تر به هوا رفت. دعوای کشدار دولت و مجلس بر سر واگذاری مدیریت سازمان تامین اجتماعی به سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران کار را به استیضاح "عبدالرضا شیخ السلامی" وزیر وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی کشاند و روز استیضاح او ( 15 بهمن) روزی شد که حالا رسانه های حامی حکومت از آن به عنوان یکشنبه سیاه یاد می کنند. احمدی نژاد برگ تازه ای را در بازی ستیز با لاریجانی ها پیش برد و نوار صوتی مکالمه فاضل لاریجانی برادر علی لاریجانی رییس مجلس را منتشر کرد که او را در مذاکره ای خصوصی با سعید مرتضوی در حال اخذ رایزنی برای اخذ رانت اقتصادی نشان می داد. لاریجانی بدان حد از این اقدام افروخته شد که احمدی نژاد را به مافیایی گری و اقدام توطئه امیز متهم کرد. بار دیگر آقای خامنه ای احساس کرد که باید وارد بازی شود. او دوباره به طرفین تذکر داد که آرام شوند اما تذکر او این بار هم جدی گرفته نشد. تنش میان سران سه قوه از آن زمان ادامه دارد و انتظار می رود که نزدیک شدن به انتخابات بر شدت این تنش بیافزاید.

بن بستی که ادامه داشت
بسیاری از فعالان سیاسی سرشناس اصلاح طلب، زمان تحویل سال 1391 پشت میله های زندان بودند. آنها تاوان سنگینی را برای مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 پرداختند. پروانه احزابشان توقیف شد. خودشان به حبس افتادند و حاکمیت اجازه کوچکترین فعالیتی به آنها نداد. حالا هم هنوز برخی با وثیقه های سنگین به مرخصی های طولانی امده اند و برخی هم کماکان دوران محکومیت خود را می گذارنند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران جنبش سبز نیز تمام طول سال 1391 را به مانند سال قبل از آن در حصر گذرانند و دیدارهای گاه به گاه آنها با اعضای درجه یک خانواده هایشان هم در زیر سایه نگاه سنگین ماموران امنیتی انجام شد. فشارها در این سال به شکل عریان تری خانواده این دو کاندیدای معترض انتخابات پیشین را هدف گرفت و در روز 22 بهمن ماه دو تن از دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد برای ساعاتی بازداشت شدند و حسین کروبی فرزند مهدی کروبی نیز پس از تفتیش منزل در این روز برای مدتی بازداشت شد. در این وانفسا بدنه جریان اصلاح طلب هم درگیر یک سوال اساسی بوده است. سوالی از این قرار که در وضعیت بن بست کنونی راه پیشبرد برنامه ای برای تغییر در وضع سیاسی ایران چیست؟ این سوال هنوز پاسخ روشنی ندارد. برخی گروه ها و شخصیت های اصلاح طلب از ایده مصلحت گرایی و تعامل با حاکمیت دفاع می کنند و برخی دیگر با اشاره به تصلب سیاسی موجود هرگونه امکان سازش با حکومت در شرایط فعلی را رد می کنند و در نظرشان اصلاح طلبان قبل از ان که به ورود دوباره به قدرت فکر کنند باید برنامه ای منسجم داشته باشند و پایگاه اجتماعی خود را نیز نسبت به چنین برنامه ای متقاعد سازند.

مجهول های پازل انتخابات
شاید ایده ال رهبر جمهوری اسلامی در شرایط فعلی این باشد که باقی مانده دوره احمدی نژاد با کمترین تنش به پایان برسد و کار به جاهای باریکتر نشد اما معادلات ماه های آینده بسیار پیچیده است و احتمال بالاگرفتن تنش به مراتب بیش از فروکش کردن تنش است. احمدی نژاد گرچه ناگزیر است که سکان ریاست قوه مجریه را ترک کند اما قصد او، ترک قدرت به معنای واقعی نیست. او ایده انتخاب یکی از نزدیکانش به عنوان جایگزین خود را در این سمت در سر دارد. نگاه ها بیش از همه به اسفندیار رحیم مشایی است که محافظه کاران منتقد دولت از او به عنوان سرحلقه جریان انحرافی یاد می کنند و می گویند که او قصد دارد از نظام اسلامی روحانی زدایی کند.این حرف ها مدتهای طولانی است که درباره مشایی مطرح می شود اما احمدی نژاد ذره ای در طرفداری از این یار دیرین اش عقب ننشته است. حالا هم زمزمه ها درباره کاندیداتوری مشایی برای انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری بالا گرفته است و شعار " زنده باد بهار" هم ظاهرا شعاری است که حامیان دولت برای دفاع از کاندیدای خود در انتخابات آینده برگزیده اند. مشایی به عنوان محتمل ترین گزینه مورد قبول دولتی ها برای انتخابات آینده هنوز نظر نهایی اش را درباره کاندیداتوری اعلام نکرده است اما خبرهای غیررسمی حاکی است که احمدی نژاد گفته اگر شورای نگهبان صلاحیت مشایی را برای انتخابات تایید نکند او این انتخابات را برگزار نخواهد کرد. اگر این اظهارات صحت داشته باشد کار برای رهبر جمهوری اسلامی بسیارسخت خواهد شد. در صورت بروز چنین موقعیتی، سطح تنش به شکل بی سابقه ای بالا می رود و دیگر با دعوت به آرامش کاری از پیش نمی رود. شاید در آن صورت بحث هایی که درباره شباهت سرنوشت احمدی نژاد و ابوالحسن "بنی صدر" نخستین رییس جمهوری ایران پس از انقلاب طی هفته های اخیر صورت گرفته، شکل واقعی تری به خود بگیرد. بنی صدر در سال 1360 با رای عدم اعتماد مجلس از کار برکنار شد و اکنون احمدی نژاد هم آماج انتقادهای فراوان مجلسی هاست. با این حال اگر اوضاع در این حد تنش آفرین نباشد ترجیح رهبر جمهوری اسلامی این است که یکی از چهره های نزدیک به خود مانند علی اکبر ولایتی مشاور رهبر جمهوری اسلامی در امور بین الملل یا محمد باقر قالیباف شهردار کنونی تهران سکان قوه مجریه را در دست بگیرند. در میان چهره های محافظه کار تاکنون محسن رضایی اعلام کاندیداتوری کرده اما مانند دو دوره گذشته کسی کاندیداتوری او را جدی نمی گیرد.

سال سرنوشت برای اصلاح طلبان


گروه های منتقد جمهوری اسلامی سالی پرابهام را پیش رو دارند. انتخابات ریاست جمهوری آینده تابعی مهم در تصمیم گیری های آینده آنهاست. در حال حاضر فضای فعالیتی احزاب اصلاح طلب و چهره های منتقد وجود ندارد و دیگر زمانی هم تا آغاز رسمی رقابت انتخاباتی نمانده است. آن چه به گوش می رسد هم حکایت از تشدید فشارها بر فعالان سیاسی و احضار گاه به گاه آنها با گوشزد کردن این نکته است که در انتخابات دست به فعالیت نزنید. با این حال هنوز هم نمی توان به طور قطع گفت که اصلاح طلبان از انتخابات ریاست جمهوری سال آینده صرفنظر کرده اند. بحث ها درباره کاندیداتوری محمدرضا عارف معاون اول دولت محمد خاتمی طی ماه های اخیر فراوان بوده است اما این که او بدون اجماع کلی در میان اصلاح طلبان باز هم خود را کاندیدای این انتخابات کند یا نه، هنوز معلوم نیست. ترجیح برخی از اصلاح طلبان هم دعوت دوباره از محمد خاتمی برای کاندیداتوری در انتخابات است اما این موضوع هم هنوز فراتر از زمزمه ها و شنیده ها نرفته است. در هر حال اگر اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده حاضر شوند باید علاوه بر ارایه راهکار درباره فائق آمدن بر بحران اقتصادی و اجتماعی به سوالات عدیده ای درباره نسبت شان با جنبش سبز، رهبران جنبش سبز، نسبت شان با حاکمیت و این که چگونه در محاصره نهادهای محافظه کار امکان موفقیت خواهد داشت، پاسخ دهند.

 

مراسم نوروز در مجمع عمومی سازمان ملل، با حضور بان کی مون

Posted: 19 Mar 2013 06:18 AM PDT

جرس: مراسم گرامیداشت « روز بین المللی نوروز» با هماهنگی و مدیریت نمایندگی دائم جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان ملل متحد در نیویورک و همکاری ۱۱ کشور حوزه نوروز در مجمع عمومی این سازمان با حضور بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل برگزار شد.

 

به گزارش ایسنا مجمع عمومی سازمان ملل متحد در اسفندماه ۱۳۸۸ با تصویب قطعنامه ای تحت عنوان « روز بین المللی نوروز» برای نخستین بار در تاریخ این سازمان ، نوروز ایرانی را به عنوان یک مناسبت بین المللی به رسمیت شناخت .


در سومین سالگرد تصویب این قطعنامه ، جلسه ای به میزبانی جمهوری اسلامی ایران و کشورهای افغانستان، آذربایجان، هند، عراق، قزاقستان، قرقیزستان ،پاکستان ،تاجیکستان ،ترکیه، ترکمنستان و ازبکستان با حضور جمع قابل توجهی از مقامات ارشد سازمان ملل ، دیپلمات های مقیم سازمان ملل ، نخبگان ،چهره های دانشگاهی و نمایندگان رسانه های بین المللی و آمریکایی در محل سازمان ملل متحد برگزار شد .


محمد خزاعی، سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان ملل متحد در نیویورک طی سخنانی در این مراسم فرا رسیدن نوروز و سال جدید را از سوی ملت بزرگ ایران که ریشه چندین هزار ساله در تاریخ و تمدن بشری دارد، تبریک گفت .


سفیر و نماینده دائم ایران در تشریح این مناسبت ارزشمند ایرانی – اسلامی تاکید کرد : نوروز به مفهوم تجدید عشق، صلح، همکاری و بخشش میان انسان ها می باشد.


وی اضافه کرد: نوروز سمبل وحدت و عامل اتصال میان ملت ها به ویژه ۱۲ کشور حوزه نوروز می باشد.


بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل نیز طی سخنانی با ابراز خوشحالی از حضور در این مراسم گفت: نوروز یک مراسم باستانی است که مردم را از فرهنگ های گوناگون دور یکدیگر گرد می آورد و آن ها را به یکدیگر نزدیک می سازد.


وی با تشکر از برگزاری مراسم جشن بین المللی نوروز از سوی کشورهای ترتیب دهنده به ویژه سفیر و نماینده دائم کشورمان افزود: نوروز فرهنگ مشترک مناطق مختلفی از آسیای میانه تا افغانستان، قفقاز و خاورمیانه است و نوروز مراسمی است که ارزش ها، انسان دوستی و نزدیکی فرهنگی میان اقوام مختلف را گسترش می دهد.


در این جلسه سفرا و نمایندگان دائم کشورهای حوزه نوروز نیز دیدگاه های خود را در خصوص نوروز و ابعاد بین المللی این روز بیان کردند .

آزادی فائزه هاشمی از زندان اوین پس از پایان محکومیت ۶ ماهه

Posted: 19 Mar 2013 06:18 AM PDT

جرس: مدیر کل زندان‌های استان تهران از آزادی فائزه هاشمی خبر داد.

 

سهراب سلیمانی در گفت‌گو با ایسنا گفت: فائزه هاشمی صبح روز سه شنبه ۲۹ اسفند از زندان اوین آزاد شده است.


عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان تهران یکشنبه ۲۷ اسفند از آزادی فائزه هاشمی پس از پایان دوران محکومیت در روز سی‌ام اسفند خبر داده بود.


فائزه هاشمی که از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به شش ماه حبس محکوم شده بود شامگاه شنبه اول مهرماه سال ۹۱ به جهت اجرای دوران محکومیت ۶ ماهه، بازداشت و روانه اوین شد.

ملاحظاتی پیرامون آمدن و نیامدن خاتمی و پرسش هایی از موافقین و مخالفین

Posted: 19 Mar 2013 05:51 AM PDT

میثم مشایخ
 فرصت اندک است و می باید هر چه زودتر تصمیم گرفت و همدل شد.


مقدمه: در ایام باقی مانده به انتخابات ریاست جمهوری 92 و نیز آغاز ثبت نامِ نامزدها، بحث و گفتگو در عرصۀ عمومی، پیرامون کاندیداتوری چهره های مختلف مطرح است. از جمله مواردی که انتخاباتِ پیش رو را از دیگر دوره ها متمایز می کند، تجربۀ انتخابات سال 88 و اعتراضات پس از آن است. اکنون بسیاری از چهره های اصلاح طلب در حبس هستند و دو نامزد آن انتخابات، یعنی آقایان کروبی و موسوی و نیز خانم رهنورد در حصر خانگی به سر می برند و نیز جامعه در حوزه های مختلف با معضلات مختلفی در حال دست و پنجه نرم کردن است. همین امر، چگونگیِ نقش آفرینیِ نیروهای سبز و اصلاح طلب را در انتخابات پیش رو، تحت الشعاع و نیز در هاله ای ابهام قرار داده است.

 


در حال حاضر، عمدۀ بحث ها در عرصۀ عمومی و به خصوص شبکه های اجتماعی مجازی، پیرامون کاندیداتوریِ سیدمحمد خاتمی و نیز عدم آن است. بخشی از سبزها/اصلاح طلبان مخالف اعلام کاندیداتوریِ وی هستند و بخشی نیز موافق. و به طبع هر کدام از این دو بخش، در رابطه با نظر خویش، استدلال های مختلفی دارند. البته لازم به ذکر است که این امر، نه یک شکافِ ایدئولوژیک میان این نیروها بلکه تنها معطوف بر چگونگیِ نقش آفرینی در آینده بر اساس اصول اصلاح طلبی است. این نوشتار، طرحِ ملاحظات و نیز پرسش هایی است پیرامونِ آمدن و یا نیامدن خاتمی به اخص و نیز سبزها/اصلاح طلبان به طور اعم در فضا/عرصه یازدهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری.

 


آمدن و نیامدنِ خاتمی

 

موافقان، اعلام کاندیداتوری/آمدنِ سیدمحمد خاتمی را به مثابه تنها راه حلی می دانند که می توان به موجب آن، اوضاع نابسامان کشور را در حوزه های مختلف، به خصوص اقتصاد و نیز وضع معیشت مردم به سوی وضعیتی مطلوب، سامان داد (از جمله جامع ترینِ استدلال ها، می توان به مقاله محمدرضا جلایی پور، تحت عنوانِ چهل دلیل در ضرورت نامزدی خاتمی اشاره کرد).

 


مخالفانِ آمدنِ خاتمی با انتقاد از دلایل/استدلال های موافقان، احتمالِ تکرار همان پروسه/پروژه انتخابات 88 را از سوی اقتدارگرایان مطرح می کنند و نیز با مثال آوردن از ضعف های دولت اصلاحات و تجربه های آن دوران در خصوص سنگ اندازی اقتدارگرایان، پیشِ پای اصلاح طلبان و به طور کلی، ندادنِ مجال از سوی افراطیون برای پیشبرد پروسه/پروژه اصلاحات، ریاست جمهوری مجددِ خاتمی را (در صورت رای آوردن) بی ثمر می دانند.

 


در این باره می توان گفت، مهم ترین عاملی که می تواند چشم انداز روشنی را از آن مطلوبیت مفروض برای جامعه به دست دهد، تکیه بر نیرویِ جامعه مدنی و نیز جنبش اجتماعی _ با تاکید بر مطالبات سبزها/اصلاح طلبان به طور اخص (به طور مثال، رفع حبس ها و حصرها) و نیز مطالبات انباشت شدۀ جامعه (به خصوص اقشار کم درآمد و فرودست) در حوزه های مختلف است. فضای انتخابات می تواند بستر مناسبی را برای این امر پدید آورد. با توجه به این که جامعه تا حدودی دچارِ آنومیِ سیاسی – اجتماعی شده است، تکیه و تاکید بر نکات مذکور، گریز ناپذیر است و می باید محور بنیادینِ آمدنِ خاتمی قرار گیرد.

 


همچنین، برایِ تحقق مطالبات انباشت شده در جامعه در حوزه های مختلف (از جمله تحقق اصول معوق مانده در قانون اساسی، بویژه اصولی که ناظر بر حقوق ملت است و همچنین اندیشیدنِ تدبیری در ضمانت اجرای سیستماتیک آن اصول که مورد تاکید اصلاح طلبان است) و نیز جلوگیری از سنگ اندازی هایِ احتمالی از سوی اقتدارگرایان، تنها، داشتنِ دولتی که مطلوبِ اصلاح طلبان و تحول خواهان باشد کافی نیست. بلکه نیازمند آن است که نیرو/جنبش اجتماعیِ موجود، ضمنِ بازسازیِ خویش و نیز با نظرداشتِ واقعیت ها، هم گام با دولت، با تاکید بر مطالبات و نیز حضوری فعال و خلاق در عرصۀ عمومی، بازسازیِ نهادهای مدنی و نیز تقویت جامعه مدنی برای تحقق مطالبات جامعه بکوشند.

 


پرسش از «موافقان» اعلام کاندیداتوی/آمدنِ سیدمحمد خاتمی

 

همانطور که در ابتدای این نوشتار گفته شد، آنچه انتخاباتِ پیش رو را از دیگر دوره ها متمایز می کند، تجربه انتخابات سال 88 است. معترضان به نتایج انتخابات سال 88، معتقد به مهندسیِ انتخابات، یعنی مهندسیِ فضایِ انتخابات و نیز آرا هستند. موافقان، پاسخ دهند که فارغ از فرضیات احتمالی (به مانند هزینه بر بودنِ مهندسیِ مجدد انتخابات از سوی اقتدارگرایان و...) راه کارِ عملی آن ها در مقابله با این چالش چیست؟ و نیز با چه رویکردی، نیرویِ مقابل را از مهندسیِ احتمالیِ مورد نظر معترضان انتخابات سال 88 باز خواهند داشت؟

 


پرسش از«مخالفان» اعلام کاندیداتوری/آمدنِ سیدمحمد خاتمی

 

با توجه به اینکه هر گونه دعوت، تشویق و تبلیغ در راستای عدم شرکت مردم در انتخابات، همانطور که پیش از انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 90 از سوی حاکمیت به عنوان جرم اعلام شده است و از آنجایی که یکی از عمده ترین دلایل مخالفان آمدن خاتمی، وقوعِ مهندسیِ مجدد انتخابات است و همچنین با توجه به اینکه اگر خاتمی به طور اخص و نیز سبزها/اصلاح طلبان به طور اعم در انتخابات پیش رو اعلام حضور و شرکت نکنند، بی تردید یک چهره اصولگرا بر صندلیِ ریاست جمهوری تکیه خواهد زد؛ چگونه می تواند بستری برای کنشگری در فضای انتخابات _ حتی نه برای دعوت برای عدم رای دادن که برای طرح مطالبات _ پدید آید؟ برای تحقق مطالبات، مفروض به اینکه یک چهره اصولگرا به عنوان رئیس جمهور خواهد بود، چه خواهند کرد؟ به طور کلی، فارغ از انتقاداتی که مخالفین آمدن خاتمی، نسبت به وی و موافقان آمدن آن مطرح می کنند، این گروه (مخالفین آمدن خاتمی) به طور مشخص، چه راه کارها، طرح های عملی و واقع گرایانه ای برای آینده دارند؟

 


سخن آخر

 

فرصت اندک است و می باید هر چه زودتر تصمیم گرفت و همدل شد. وضعیت بحرانیِ جامعه و معضلات آن بر هیچ کس پوشیده نیست. هر گونه فرصت سوزی، تلف کردنِ زمان، انفعال، بی عملی، آرمانگراییِ مجازی و خوش خیالیِ کاذب به راحتی می تواند فضا را از سبزها/اصلاح طلبان برباید و در اختیار افراطیون/اقتدارگرایان قرار دهد. امید است که به ملاحظات آمده در این نوشتار و نیز پرسش های مطرح شده، عنایت و پاسخ داده شود. 



  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


بهار در جان ماست

Posted: 19 Mar 2013 05:35 AM PDT

مرتضی کاظمیان
«بهار»ی اگر هست ـ که هست ـ در «جان» ماست؛ اگر «جان»‌ی «بهاری» باشد، شکوفه‌های معطر خواهد شکفت.  


«ایام را مبارک باد از شما. مبارک شمایید. ایام می‌آید تا به شما مبارک شود.»

(شمس تبریزی)

 


چندی پیش، دوستی که به اجبار در یکی از نقاط دور افتاده‌ی کشور ساکن شده، با اعتراض نسبت به وضع جدیدش از نویسنده پرسید که چگونه ایامی چند را در انفرادی سر کرده، بی هیچ صدای موسیقی و کتاب و روزنامه و عامل خارجی روحیه‌بخش و شورانگیزی؟ هم آن نازنین در واکنش به برخی ملاحظات‌ام، وضع و محل کنونی زندگی نگارنده ارجاع داد و تاکید کرد که محیط و فضای زندگی در پاریس، با پرت‌آبادی که او مجبور است مدتی در آن به‌سر کند، کم تفاوت ندارد. ملاحظه‌ای دقیق و بجا بود. انکار واقعیت است اگر تأثیر محیط پیرامون (آب و هوا، ترافیک، جامعه، سیمای شهر، و دیگر مولفه‌ها و شاخص‌ها) نادیده گرفته شود. اما بخش دیگری از واقعیت این است که «همه‌ی راه‌ها به "رم" (خویشتن خویش/ «جان» ما) ختم می‌شود.»

این سومین بهاری است که نویسنده در مهاجرت و دور از ایران، «نوروز» را تجربه می‌کند. نخستین تجربه در سرزمین کردستان عراق، نشانه‌های «نوروز ایرانی» کم نبود، و در مواردی (چون برافروختن آتش و آذین بستن و رقص و شادمانی) چه بسا فرارسیدن نوروز، شاخص‌تر و محسوس‌تر بود. با این همه، خبری از «نوروز ایران» نبود. نوروز سال پیش و امسال در پاریس نیز یک‌سر بی‌بهره است از نشانه‌های نوروز وطن. البته اینجا ـ در فرانسه ـ نیز طبیعت نو شدن و پوست افکنی را آشکار می‌کند و به نمایش می‌گذارد. اما تجربه‌ی غریبی است اگر نگارنده بنویسد که در سلول انفرادی بازداشتگاه مخفی 59 سپاه پاسداران در نوروز 1380، «عید» فرخنده‌تری را تجربه کرد. صدای فریاد «مرد»ی (هدی صابر) از پس پشت در آهنین و دیوارهای سلول انفرادی‌اش، که «یا مقلب القلوب و الابصار...» می‌خواند و ابهت پوشالی بازداشتگاه را به رعشه می‌افکند و سلول‌های انفرادی یک‌یک یاران در بند را گرم و متبرک می‌ساخت، به کنار؛ نویسنده صمیمانه اعتراف می‌کند که در کنج سلول، جان شادمان‌تری داشت تا این روز آزادی در هجرت. آن بهار با جمعی از یاران ملی ـ مذهبی (ازجمله زنده‌یاد مهندس سحابی) در «عشرت‌آباد سپاه» گذشت؛ و این بهار، در پاریس، دور از یاران جان در زندان‌های ایران (از رجایی و پدرام و مدنی تا ستوده و سلطانی و سیف‌زاده، و از خرم و بهاور تا تاج‌زاده و دیگران).

زندانیان سیاسی اما نوروز را با وجود تمام شدائد و محدودیت‌ها و سختی‌ها و کاستی‌ها، پشت دیوارهای قطور و بلند و زیر سایه‌ی سلاح و سیم خاردار جشن خواهند گرفت، چنان‌که رهبران جنبش سبز، صمیمانه دعای تحویل سال را زمزمه خواهند کرد که «حول حالنا الی احسن الحال».

«بهار»ی اگر هست ـ که هست ـ در «جان» ماست؛ در کویر یا زندان، اگر «جان»‌ی «بهاری» باشد، شکوفه‌های معطر خواهد شکفت و گل امید خواهد رویید و سرود شادمانی بلند خواهد شد؛ و در قلب جنگل یا در آزادی و امنیت تمام، اگر «جان»ی بهاری نباشد، تمام شکوفه‌های عطرآگین بهار هم، لب پژمرده و دل غمزده را به شادمانی دعوت نخواهد کرد.

انگیزه‌ای اگر باشد و شوق و دلیل زیستنی و ایمان و شور و امیدی، آن‌گاه می‌توان هم‌کلام شد با «سهراب» که «تا شقایق هست زندگی باید کرد»؛ و می‌توان هم‌صدا شد با «اقبال» که «زندگی در صدف خویش گهر ساختن است»؛ و می‌توان با «سیاوش کسرایی» خواند که
«زندگی زیباست

زندگی، آتشگهی دیرنده پابرجاست
گر بیافروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست...
جنگلی هستی تو ای انسان
جنگل ای روییده آزاده
سربلند و سبز باش ای جنگل انسان
زندگانی شعله می‌خواهد صدا سر داد عمو نوروز
شعله‌ها را هیمه باید روشنی افروز
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله را هیمه سوزنده.»


بهار نه در کف شعارهای باند احمدی‌نژاد ـ مشایی است، نه در اختیار رهبر جمهوری اسلامی؛ بهار را حتی طبیعت هم به تمامی نمی‌آورد؛ بهار در «جان» ماست؛ همان که «شمس» فرمود: «مبارک شمایید؛ ایام می‌آید تا به شما مبارک شود.»

 

  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


نوروز فرصتی برای تحول

Posted: 19 Mar 2013 05:32 AM PDT

زهرا ربانی املشی
چه خوب است كه از این دگرگونی طبیعت درس عبرت بگیریم و در نوروز همگام با طبیعت تازه شویم 


باسمه تعالي

"یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال"

اوست که تدبیر می کند جهان را، لیل و نهار را، و اوست که قلوب را متحول كرده وبصیرت رامیبخشد، و نیز اوست که حالات انسان را دگرگون می نمايد.

بهار، سرآغاز طراوت و بالندگی و جوان شدن طبیعت، و نوروز جشن طبیعت، جشن آغازی دوباره است. بهار كه از راه می رسد طبعیت جانی دوباره گرفته و خرمی و سرسبزی به جاي زردي و سردي مي نشيند.

چه خوب است كه از این دگرگونی طبیعت درس عبرت بگیریم و در نوروز همگام با طبیعت تازه شویم، چشم ها را از زشتی ها و دل‌ها را از كینه ها و كدورت ها پاك كنیم، زیبا ببینیم و زیبا بیندیشیم.

از آداب عید نوروز، دیدار برادران و خواهران مسلمان و آگاهی از شادی‌ و اندوه‌ آنان است. با اين ديدارها مي شود از وضعيت فقرا و گرفتاران آگاه شد و با نشستن پاي درد دلشان و در حد امكان رفع مشکلاتشان، آنان را در شادی خود شریک كرد. علی (ع) مي‌فرمايد:«آگاه باشید یکی از بلاها فقر است و بدتر از فقر بیماری تن است و از بیماری تن سخت تر بیماری قلب است. آگاه باشید، یکی از نعمت ها، گستردگی مال است و برتر از توسعه مال سلامتی بدن و برتر از سلامت تن تقوای قلب است.» چه زیباست در نوروز آنهایی که از نعمت مال و سلامتی برخوردارند، فقرا و بیماران را دریابند.

بررسی اعمال گذشته، از ديگر مسائلي است كه بايد در آغاز سال نو مورد توجه قرار گيرد. خوب است در خلوت خود محاسبه‌ای انجام دهیم که در اين سال چه قدر گناه کرده‌ایم، آبروی چند نفر را ریخته‌ایم، دل چند نفر را شكسته يا به دست آورده‌ايم؟ چند قدم خیريا شر برداشته‌ايم؟ اگرچنانچه اوصاف زشتی در ما هست، در رفع آنها بکوشیم و اگر کارهای خیری انجام داده‌ایم، کوشش کنیم که در آینده مداومت داشته باشد. ‌

و اکنون با آمدن بهار، باغ دلمان را پر شکوفه کنیم و به پاس سنت نیکوی دوستی و آشتی در نوروز، نسبت به همه کسانی که به اسلام و عدالت و خدمت به بشریت می اندیشند، غبار کینه و بدبینی و نفرت را از قلوب بزدائیم و به صفای بهاران ، نعمت‌های خدا را به یاد آورده و نفرت و كينه را فراموش کنیم، به دور از تنگ نظری‌ها، خود محوری‌ها، و مادی نگری‌ها، با الهام از قرآن و سيره ائمه و همگام با طبیعت به سوی خرمی، سرسبزی، دوستی و امید رفته و از خدای کریم و رحیم بخواهیم تا همه ما را از ادراک نادرست، احساس ناصواب، زشت دیدن خوبان و پاک دانستن پلیدان رهایی بخشد.

بیائیم بر سر سفره‌ي هفت سیني که سلام و سرور و سادگی و سلامت و سعادت را در آن گذاشته‌ايم، نه تنها با زبان که از ژرفای دل دعای تحویل سال را بخوانيم كه الهي "حول حالنا الي احسن الحال". انشاءالله

 

  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


چیزی برای از دست دادن نداریم

Posted: 19 Mar 2013 05:30 AM PDT

محسن مهیمنی*
تاکتیک موثر، حضور حداکثری و تلاش برای عوض کردن جریان بازی انتخابات بر ضد نتیجه موجود است

 

چندی پیش محمدرضا جلایی پور، در نوشته ای به صورت مبسوط ضرورتهای 40 گانه حضور سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو را بیان کرد و توضیح داد. در این نوشته، بنده سعی می کنم با گسترش و توضیح یکی از این دلایل در مقام پاسخ به منتقدانی برآیم که از این منظر به نقد این نوشته و موافقان حضور خاتمی می پردازند که در این شرایط، خاتمی به عنوان سرمایه اصلاح طلبان در صورت حضور خواهد سوخت.
به اعتقاد بنده آنجا که منتقدین دست روی مساله حصر و محدودیت ها و سرکوب اصلاح طلبان و جنبش سبز می گذارند و با این مقدمه حضور خاتمی را زیر سوال می برند، باید بدانند که اتفاقا این مقدمه و مساله خود شدیدا مساله حضور خاتمی را توحیه می کند.
جلایی پور در مقاله اش می نویسد: «باید پرسید: دموکراسی‌خواهان و توسعه‌گرایان، حتی در صورت رد صلاحیت یا شکست خاتمی، چه چیزی برای از دست دادن دارند؟»
به نظر می رسد در بازی پیش رو، خاتمی تنها بازیگر اصلاح طلبان است که اگر قرار بر عدم ترک میدان بازی با باخت قطعی باشد، اصلاح طلبان می توانند با ورود وی حداقل از تنها فرصت و امید باقی مانده برای تغییر نتیجه بازی با روند فعلی سود ببرند. ابتدا باید در اینجا بر منابع و توانایی های اصلاح طلبان در بازی قدرت با اقتدارگرایان حاکم، مروری شود:
 

1- رسانه: اصلاح طلبان امروز پس از سه سال سیاست محدود سازی اطلاع رسانی توسط اقتدارگرایان، یکی از بازوها ارتباطی و موثر خود را در تاثیرگذاری و انتشار افکار و ایده ها و اخبار از دست داده اند. با آنکه تعدادی از وبسایتهای آنان فعال هستند و تعداد محدودی نشریه نیز به صورت تحت کنترل و در شمارگان پایین منتشر می شوند، اما هر ناظر سیاسی به خوبی می داند که این رسانه ها، قابلیت ایجاد تاثیر کیفی و تشکیل جریان اجتماعی و سیاسی را ندارند و نمی توانند با جامعه به خصوص در لایه های پایین تر ارتباط برقرار کنند. در روزهای اخیر نیز سیاستهای محدودسازی بر رسانه های منتقد و به خصوص اینترنت در داخل کشور تشدید شده و دسترسی بسیاری از کاربران در آستانه انتخابات به وبسایتهای متفاوت و منتقد با کاهش اساسی رو برو شده است. به نظر می رسد این روند محدود سازی در آینده نیز طیق روال گذشته ادامه یابد و حتی بعد از انتخابات نیز به تدریج بازوی رسانه ای اصلاح طلبان با محدودیت و سرکوبهای بیتشری مواجه شود و رو به نابودی رود.

2- جامعه مدنی و احزاب: با آنکه امروز یک جامعه مدنی نیمه جان در کشور وجود دارد و نفس های آخر خود را می کشد، اما نمی توان به ادامه حیات سیاسی آن در آینده امیدی داشت. سیاستهای توقیف، تعطیل و بازداشت در طی سالهای گذشته به شدت فعالیتهای مدنی و اجتماعی منتقدین را با مشکل رو برو ساخته است. از طرفی دسترسی حاکمان به منابع مالی و تشکیل شبکه حامیان و نهادهای وابسته باعث قبضه ی نامنصفانه عرصه مدنی توسط نهادهای دولتی شده است. به خوبی روشن است که چگونه و به وضوح اقتدارگرایان نهادهای مدنی-صنفی و احزاب اصلاح طلب را هدف قرار داده اند. در آینده نیز بی شک این سیاست ها ادامه خواهد داشت و عرصه مدنی چیزی جز مجموعه ای از نهادهای برساخته دولت و وابسته به آن که مجری و حامی سیاستهای رسمی و اعلامی حکومت باشند، نخواهد بود. در این بین تعطیلی دو حزب عمده اصلاح طلب یعنی مشارکت اسلامی و مجاهدین انقلاب و عدم امکان فعالیت برای نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها هیچ شکی را برای ناظران باقی نمی گذارد که در آینده در صورت عدم جلوگیری از این سیاست ها، نظام حزبی در کشور به کلی متلاشی شده و در خدمت حاکمیت در می آید.

3- گفت و گو و چانه زنی: اساسا یکی از بازوهای قدرت اصلاح طلبان در گذشته امکان گفت و گو و چانه زنی آنها با اصحاب قدرت و تلاش برای امتیاز گیری بوده است. در گذشته و در حضور اصلاح طلبان در بدنه قدرت این امکان بسیار بیشتر بود، اما امروز جنبش سبز و اصلاح طلب تنها می تواند از در یک بازیگر مدنی وارد کنش سیاسی با ارباب حکومت شود و به دلیل اتفاقات و شرایط غیرعادی سالهای اخیر، تنها برخی از شخصیت ها و گروههای این طیف هستند که می توانند و از اعتبار لازم برای ورود و گفت و گو با حاکمیت برخوردارند. لذا می توان گفت با ادامه روند فعلی اعتبار، امکان و محدوده گفت و گو و دیالوگ بین اصلاح طلبان و حاکمیت و کنش متقابل آنها برای توافق بر سر مسایل کشور نیز کاهش پیدا می کند و ممکن است به ناچیز ترین حد خود نیز برسد.

4- توافق و تعامل درون گروهی: به اقتضای وجود شرایط محدود سیاسی و تخریب زیرساخت های گفت و گوی مدنی و سیاسی در سالهای اخیر و فشار مضاعف بر نیروهای سازمانی و مدنی جبهه اصلاحات، اختلاف و تقابل آرای نیرو های مختلف در جنبش اصلاح طلب (سبز) رو به افزایش طبیعی گذاشت و به طور مثال در همان زمان رای دادن سیدمحمد خاتمی در دماوند یکی از وجوه این اختلاف نمایان شد. تنش هایی که نه از جنس اختلاف بنیادین، ، بلکه برخاسته و نشات گرفته از وجود نیرو های مختلف در این جنبش است، امری که کمتر کسی حتی امروز به آن توجه می کند و سعی در تحلیل و واشکافی آن می نماید و این دقیقا همان جاییست که جای خالی عنصر «سازماندهی متمرکز و تعامل تفاهم آمیز» در این جریان اثبات می شود. البته بسیار می توان یافت موارد ریز و درشت دیگری، که نوع گفت و گو و اظهار نظر جریان های اصلاح طلب و هماهنگی عملکردی آنانرا در این نقصان نمایان می سازد. به نظر می رسد ادامه سیاست های حذف و اقتدارگرایانه حاکم در صورت عدم تغییر فضای بازی، ریزساختهای مدنی و سازمانی درون جبهه اصلاح طلبان در آینده بیش از پیش تخریب شده و این جریان به چند گروه تکه تکه شده و غیرموصر تبدیل خواهد شد.

لذا می توان با نگاهی کلی و همه جانبه به عرصه سیاسی کشور، جریان اصلاح طلب در سه سال گذشته را جریانی تضعیف شده، محدود و دارای شکستگی و سرکوب تشکیلاتی عنوان کرد که هم از درون خود و هم از برون دچار ضعف و عدم هماهنگی روزافزون شده و می شود. البته این به معنای عدم ریشه دار بودن، عدم محبوبیت و عدم مقبولیت آن در جامعه نیست، اما در عرصه بازی سیاسی و کنش با اصحاب قدرت این جریان هم از درون دچار اختلافات تا حدی اساسی و پمپاژ شده توسط جریان حاکم شده و هم از طرفی در مقابل جریان حاکم بدون هیچگونه مالکیت و دارایی بر ابزار قدرت از جمله رسانه، تشکل و جامعه مدنی در حال ریزش در قدرت سازمانی خود است.


سرمایه خاتمی
حال با نظر به وضعیت سرمایه های اصلاح طلبان و امکانات و قدرت آنها در عرصه سیاسی کشور، و با فراگیری بحث نامزدی خاتمی در انتخابات پیش رو، یک بعد از سوالات منتقدان حول یک محور چرخیده است:«سرمایه خاتمی و امکان سوختن آن و از دست رفتن امکانات اصلاح طلبان».
به عبارتی منتقدین می گویند اگر خاتمی بیاید و سرمایه اصلاح طلبان در این انتخابات خرج شود و به نتیجه نرسد آن موقع دیگر چیزی برایمان نخواهد ماند و این سرمایه خواهد سوخت. در این قسمت اشاره خواهد شد که چرا این دست تحلیل ها مشکلی از مساله انتخابات و خاتمی حل نمی کند:

الف) خاتمی سرمایه اصلاح طلبان و سرمایه ملی ایران است. سرمایه وی از «محبوبیت فراگیر»، «قدرت سازمانی و سازماندهی»، «مدیریت و تجربه نسبتا موفق کشورداری»، و« اعتبار و چهره بین المللی» وی ناشی می شود. اگر فرض کنیم قرار است در انتخابات پیش رو، اصلاح طلبان قرار است این سرمایه خود را در بازی مورد استفاده قرار دهند، آیا می توان گفت این سرمایه سوختنی و خرج شدنی است؟ به نظر نمی رسد حوزه محبوبیت و مقبولیت مردمی خاتمی امری باشد که با شرکت وی در انتخابات و حتی شکست فرضی وی نیز دچار خدشه شود. مثال نقض این امر، محبوبیت افزایش یافته «موسوی» و «کروبی» پس از انتخابات گذشته است. اگر هم فرضا در انتخاباتی منصفانه خاتمی با آرای پایین شکست بخورد، آنگاه به قول جلایی پور« باید قبول کنیم که تصور و آگاهی ما از جایگاه خاتم و اصلاحات در جامعه اشتباه بوده و در صدد تصحیح آن بر بیاییم». از طرفی جایگاه تشکیلاتی و سازمانی وی در میان اصلاح طلبان، سابقه مدیریت و تصویر جمعی مردم از دوران هشت ساله وی و همچنین اعتبار بین المللی این شخصیت نیز یک فاکتور وابسته نیست که با حضور در انتخابات به عنوان یک فاکتور مستقل دستخوش تغییر شود و اموری کاملا ثابت و شکل گرفته هستند.

ب)گروهی نیز می گویند اگر خاتمی بیاید و ما به هدفمان نرسیم، آنگاه دیگر چیزی برایمان نخواهد ماند. با نگاهی به بخش پیشین مقاله و وضعیت سرمایه های اصلاح طلبان باید با قطعیت بیشتر گفت که در صورت عدم حضور خاتمی نیز چیزی برای اصلاح طلبان و جنبش دموکراسی خواه باقی نخواهد ماند. قطعا اگر بازی مورد نظر جریان حاکم در انتخابات پیش رو بهم نخورد، دیگر دلیلی وجود نخواهد داشت که سیر خفقان، تهدید، تحدید و سرکوب آزادی خواهی و اصلاحات در ایران متوقف و یا کند شود، چه آنکه با سرعت بیشتر و بدون مانع قوی نیز ادامه خواهد یافت و اصلاحات و جنبش مدنی بیش از پیش منابع قدرت و جایگاه سیاسی و ارتباط رسانه ای خود با جامعه را از دست خواهد داد و به بازیگری بی جان تبدیل می شود.


مشارکت حداکثری؛چیزی برای از دست دادن نداریم
در قالب یک چارچوب و نظریه بازی فوتبال، با نگاهی به منابع از دست رفته اصلاح طلبان که در آینده نیز در صورت ادامه روند فعلی بیش از پیش از دست خواهد رفت، می توان وضعیت این طیف سیاسی را به عنوان تیمی در «زمین فوتبال» در نظر گرفت که در یک بازی ناجوانمردانه و با داوری یکجانبه، گلی دریافت کرده و روند بازی طوریست که نشان از باخت این تیم و از دست دادن بازی در صورت ادامه روند جاری دارد. بازی انتخابات می تواند به وقت های اضافه تشبیه شود ، چرا که در برهه ای بسیار کوتاه قرار است سرنوشت یک تیم و یک بازی و در عالم واقع آبنده یک ملت و کشور در عرصه سیاسی مشخص شود. تنها مهره ای که در تیم اصلاح طلبان وجود دارد و می تواند بازی نامنصفانه را بهم بریزد، بازیکن محبوب و موثر آن تیم است که در صورت حضور می تواند امید به گل را زنده کند. خاتمی در عرصه سیاسی به دلیل «قدرت سازماندهی اصلاح طلبان»، «محبوبیت وحدت بخش» وی در طیف دموکراسی خواه، «اعتبار نسبی در نزد داوران و حاکمان بازی» و «قدرت رای آوری بسیار بالا» (که همان تکنیک و رمز پیروزی وی است)، می تواند حداقل جریان، اتحاد و امید تیمی اصلاح طلبان را برای جلوگیری از ادامه ی بازی مهندسی شده افزایش دهد. قطعا هیچکدام از کاندیداهای دیگر در صورت تصمیم بر حضور در انتخابات از همه ی فاکتورهای خاتمی برخوردار نیستند و فقط بخشی از آن را در خود دارند.

لذا در قالب نظریه بازی، می توان گفت اصلاح طلبان نباید بدون در نظر گرفتن و حضور قوی در دقایق باقی مانده بازی به آینده و بازی های بعدی دل ببندند، چرا که در آن صورت و با روند فعلی«چیزی برای از دست دادن ندارند» و آنچه را که دارند نیز بنا بر شواهد روند جاری به طور قطع از دست خواهند داد؛ روندی که با حصر رهبران جنبش سبز آغاز شد و تا امروز تشدید شده است. لذا تنها تاکتیک موثر، حضور حداکثری و تلاش برای عوض کردن جریان بازی انتخابات بر ضد نتیجه موجود است که تنها با گزینه خاتمی ممکن خواهد بود. تاکتیکی که همانطور که آرش غفوری نیز در مقاله خود تاکید کرده، هنوز هیچکدام از نظریه پردازان و ناظران نتوانسته اند بدیل عملی دیگری بر آن، برای اصلاح طلبان در فرصت باقی مانده بازی ارائه دهند.
البته باید یادآور شد که این حضور به معنی پیروزی تضمین شده نیست و گارانتی برای حضور در قدرت نیز نمی باشد، بلکه تنها امید تیمی است که در صورت انفعال و تن دادن به نتیجه فعلی، باخت تنها دستاورد آن خواهد بود.

* دانشجوی دکترای علوم سیاسی و روزنامه نگار


مراجعه شود به:
1- «چهل دلیل بر ضرورت نامزدی خاتمی»، محمدرضا جلایی پور، اسفند 91
2- «یک خاتمی، یک جنبش»، آرش غفوری، اسفند 91
 

  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته