هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

Latest News from Iran Green Voice for 08/24/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ندای سبز آزادی: بنا به گزارشات رسیده به “فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” تمامی زندانیان سیاسی اعتصاب کننده در بند ۳۵۰ زندان اوین پس از ۴ هفته ممنوع الملاقات بودن صبح امروز موفق شدند تا با خانواده های خود ملاقات کنند.
امروز دوشنبه اول شهریور ، خانواده های زندانیان سیاسی در سالن ملاقات حضور یافتند ، در این میان خانواده های اعتصاب کنندگان که بیش از 4 هفته در بی خبری از عزیزانشان بودند نیز موفق شدند پس از هفته ها نگرانی با خانواده های خود ملاقات کنند. گفتنیست وضعیت جسمی زندانیان اعتصابی تا حدی بهبود یافته است و همگی آنها از وضعیت روحی بسیار بالایی بر خوردار هستند.

شایان ذکر است از آغاز ماه رمضان محدودیت بیشتری علیه زندانیان سیاسی و خانواده های آنها بکار برده شده است. مدت زمان مراجعه برای ملاقاتها از ساعت ۰۹:۰۰ تا ساعت ۱۲:۳۰ تقیلیل یافته و به همان نسبت زمانی که خانواده ها با عزیزانشان می توانند ملاقات کنند محدود شده است و به ۱۵ دقیقه ملاقات کابینی کاهش یافته است. این در حالی است که تعدادی از خانواد ها از شهرستانهای دور دست برای ملاقات با عزیزانشان می آیند و علیرغم طی صدها کیلومتر مسافت می توانند فقط ۱۵ دقیقه با عزیزان خود ملاقات کنند.
گفتنیست در اقدامی دیگر مامورین وزارت اطلاعات ، صداقت رئیس زندان و مصطفی بزرگ نیا رئیس بند ۳۵۰ زندان اوین معروف به جلاد ۳۵۰ اقدام به جمع آوری باجه های تلفن بند ۳۵۰ نموده اند و به نظر میرسد که قصد دارند محدودیتهای بیشتری علیه زندانیان سیاسی اعمال نمایند.
در همین حال عباس جعفری دولت آبادی که در ماههای اخیر هماهنگ با بازجویان وزارت اطلاعات در تشدید سرکوب زندانیان نقش عمده ای داشته است در آخرین اقدام سرکوبگرانه خود زندانیان سیاسی که در آستانه پایان محکومیت خود هستند و طبق قوانین موجود می توانند بصورت مشروط آزاد شوند جلوی اجرای این قانون را گرفته است.
گفتنیست در همین حال وضعیت غذای زندانیان سیاسی علیرغم روزه دار بود تعداد زیادی از آنان اسف بار است و به لحاظ کمیت و کیفیت بسیار پایین و تقریبا غیر قابل مصرف می باشد.


 


ندای سبز آزادی: هفته دولت در هفته اول شهریور ، بنابر سالروز ترور محمد علي رجايي و محمد جواد باهنر آغاز مي شود. گذشت سي و دو سال از انقلاب سال پنجاه و هفت و رفت و آمد دولتهاي مستعجل و ناپايدار آنچنان با تغيير و تحول و نشيب و فراز بوده است كه از نگاه يك ناظر بيرونی، تاريخ دولت هاي جمهوري اسلامي بعضا آنچنان بي ربط با هم است كه گويا در هر دولتي، حكومتي دگرگون گشته و انقلابي صورت گرفته است. ناظر بيروني ما شايد با ديدن آنچه امروز بر سر كار است باور نكند كه در روزگاري نه چندان دور مهندس بازرگان نخست وزير همين نظام بوده و كمتر از شش سال پيش سيد محمد خاتمي ریيس جمهوري ايران بوده است.
جرس به مناسبت هفته دولت با يكي از دولتمردادن جمهوري اسلامي به گفت و گو نشسته است كه سالهاست رسانه هاي رسمي نامي از او نمي برند و تاريخ نويسان حكومتي سعي وافر مي كنند تا ياد دولت موقتی كه او وزير كشورش بوده است را از تاريخ محو كنند. هاشم صباغيان پس از صدر حاج سيدجوادي، دومين وزير كشور جمهوري اسلامي است كه اين مسووليت خطير را درست چند ماهي پس از پيروزي انقلاب بر عهده داشت، وزارت صباغيان هفت ماه بيشتر به درازا نكشيد اما حجم اتفاقات هر روزه در فضاي پر التهاب پس از تغيير رژيم شاهنشاهي آنقدر شتابان بوده است كه همين 7 ماه با چند سال برابري مي كند. از جرس در این مصاحبه از صباغيان پرسیده است كه راز اين انقطاع تاريخي دولتها در ايران در چيست،  از او خواسته شد تا  درباره وزارت كشور سال اول انقلاب بگويد و در همین حال نيم نگا هي هم به محمود احمدي نژاد داشته باشد . صباغيان معتقد است كه دولت موقت آرمان آزادي را كه از اهداف اوليه انقلاب بود پاس مي داشت ومي گويد منحني آزادي در تمام اين سي سال رو به سقوط بوده است و امروز در بدترين حالت ممكن است. با اين حال آنجا كه مي خواهيم تا بهترين دولت پس از انقلاب را انتخاب كند ، دوران هشت ساله خاتمي را به عنوان بهترين دوران دولتها عنوان مي كند.

مصاحبه جرس با هاشم صباغيان به شرح ذیل است:

جناب صباغیان پیش از هر چیز می خواستیم بپرسیم که چه طور شد شما وزیر کشور دولت موقت شدید و در آن روزها وزارت کشور چه مسوولیتی داشت؟

به طور کلی می دانید که وزارت کشور در دولت جمهوری اسلامی نقش اولین وزارتخانه را دارد و شاید بتوان معادل آن را وزارت خارجه و وزارت دفاع دانست و به همین دلیل در دوره ای که نهاد نخست وزیری بود، وزیر کشور مسوولیت اداره دولت را داشت. اما در آن مقطعی که من مسوولیت وزارت کشور را گرفتم مشکلات عجیبی در قسمت های مختلف ایران وجود داشت، یکی از مسوولیتهای بزرگ وزارت کشور تامین امنیت داخلی و مرزهای کشور است، در آن موقع همین طور که می دانید قسمتهای مختلف مملکت گرفتار بعضی از آشوبها بود. در منطقه کردستان درگیری با کردها، در منطقه سیستان و بلوچستان درگیری با بلوچها، در منطقه شمال هم یک مقداری درگیری با آذری زبانها، و در گنبد و گرگان هم باز درگیری های خاصی بین اهل تسنن و اهل تشیع بود، در قسمت های مختلف مشکلاتی بود و وزارت کشور مسولیت بالایی داشت. وقتی مهندس بازرگان به من وزارت کشور را یپشنهاد کردند، من گفتم از نظر روحیه قصد من خدمت است و هر کاری که واگذار شود آمادگی دارم و از خدا می خواهم که توان و قدرت بدهد که این کار را انجام بدهم. اما اگر بخواهم در وزارت کشور مسوولیت هایی را قبول کنم باید یک سری مسائل را با خود رهبر انقلاب در میان بگذارم. اگر ایشان آن شرایط را پذیرفتند من مسوولیت وزارت کشور را می پذیرم چون می دانید که در آن موقع تعیین وزرا به این صورت بود که هیات دولت و نخست وزیر یک فردی را کاندیدا می کرد و به شورای انقلاب ارائه می شد و بعد از تصویب حکم وزرا از طرف رهبرانقلاب صادر می شد، بنابراین حکم من از طرف خود رهبر انقلاب و با امضای ایشان صادر شد. آقای بازرگان گفتند مشکلی نیست و صحبت کنید. رهبر انقلاب با من آشنایی زیادی داشتند چون قبل از انقلاب و بعد از انقلاب پا به پای مسائل بودم و مرحوم سید احمد خمینی نقش من را خیلی واقف بود، با رهبر انقلاب جلسه ای داشتیم و در آن جلسه مطرح کردم که اداره امنیت داخلی و مرزها را تحت عنوان وزیر کشور می خواهند به من محول کنند، من می پذیرم اما یک شرط دارد و اینکه شما باید به علمای بلاد، چون در هر استانی یکی از علما شاخص بود و گفتم که به علمای بلاد بفرمایید که دخالت در امر اداره کشور نکنند.البته هر پیشنهاد و مشاوره ای داشته باشند ما می پذیریم اما اگر بخواهند دخالت مستقیم بکنند عملا کار ممکن نیست مثلا در آن موقع آیت الله شریعتمداری در آذربایجان از علمای مطلق بود ، در فارس که خیلی مشکلات هم داشتیم و دکتر صدر وزیر کشور قبلی نتوانسته بودند تا آنموقع به دلیل مشکلاتی که در فارس بود ، استاندار تعیین کنند. آیت الله دستغیب، آیت الله محلاتی، شیخ بهاءالدین محلاتی که کسی بود که درجه اجتهاد رهبر انقلاب را تایید کرده بود و قطب بزرگی بود ، ربانی شیرازی که از مبارزین باارزش انقلاب بود هم قطبی بود. قشقایی ها، ناصر و خسرو هم قطب بزرگی بودند. برای اداره چنین جایی با دخالت آنها عملی نبود من گفتم به آقایان بگویید که در کارها دخالت نکنند. آقای خمینی تصریح فرمودند که حرف من درست است و به احمد آقا گفتند که شما به آقایان بگویید و بعد هم مسائلی پیش آمد که من متوجه شدم که به همه این آقایان تذکر داده شده بود که دخالت در مدیریت نکنید. ما هم قبول کردیم و رفتیم.

یک مسولیت دیگر بزرگ وزارت کشور انتخاباتی بود که در پیش بود سه انتخابات بزرگ باید انجام می شد که در حکم آقای بازرگان منعکس بود، 1) تصویب و تعیین قانون اساسی، 2) انتخابات ریاست جمهوری و 3) مجلس در آن مقطع، انتخابات یک محک بسیار باارزش برای دموکراسی در جامعه ایران، همه بر عهده وزارت کشور بود. بنابراین مسولیت های وزارت کشور بسیار سنگین بود. من در زمانی که بودم یک انتخابات را انجام دادم و آن هم انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، نه به این عنوانی که من این انتخابات را برگزار کردم ، ولی دقیقا با استدلال و در مقایسه باقی انتخابات این را میتوانم ثابت کنم ، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی چون اولین انتخابات نظام بود، به نظر من آزادترین و سالمترین انتخاباتی بود که در طول این سی و چند سال انجام شد.

 

اشاره کردید که این انتخابات آزادترین انتخابات بوده است ، آن دوره به بهار آزادی موسوم شد و وزارت کشور شما در یک مقطع کوتاه که آزادی حاکم بود زمام امور را در دست شد، چگونه با این آزادی برخورد کرد و اصولا آزادی چه مشکلاتی را برای یک دولت می تواند به وجود بیاورد و چه مواهبی دارد ؟

ما معتقد بودیم یکی از شعارهای اصلی انقلاب آزادی بود. بنابراین با تمام قوا در جهت تحکیم آزادی اقدام می کردیم، مثلا در همین مورد انتخابات در آن موقع که انتخابات را انجام دادیم، آزادی برای تمام گروهها و افراد بود، همه می توانستند خودشان را کاندیدا کنند چون آیین نامه انتخاباتی که ما نوشتیم دو شرط اصلی داشت برای آنها که نمی توانستند شرکت کنند یکی وابستگان به رژیم گذشته و دیگر کسانی که با سیستم های جاسوسی خارجی و فراماسون ارتباط داشته باشند. غیر از این تمام ایرانی ها می توانستند خودشان را کاندیدا کنند. حزب توده، مجاهدین آن روز و حزب جمهوری کاندایداهای مفصلی داشتند، افراد شاخص هم که وابستگی سیاسی نداشتند آنها هم به طور آزاد شرکت کرده بودند.

مطلب دیگر درباره آزادی مطبوعات؛ به طور کلی همه روزنامه ها آزاد بودند و هیچ گونه چیزی تحت عنوان سانسور نبود. اینکه کنترلی روی مطبوعات باشد وجود نداشت و این آزادی سرفصل دولت موقت بود و این شعاری بود که انقلاب به ملت قول داده بود و در تمام مدت مسوولیت، دولت موقت سعی داشت در تامین آزادی.

 

چه شد که این آزادی نهادینه نشد و در مدت کوتاهی به محاق رفت؟

این دلایل زیادی دارد و یک سبب نبوده و در هر مقطعی آزادی یک مقداری بوده و مقداری نبوده است ، اگر منحنی آزادی را رسم کنیم ، به تدریج سیر نزولی داشته است و آزادی به تدریج در جامعه محدود شده است ، یکی از دلایلش این است که قانون اساسی اجرا نمی شد. اگر اصول قانون اساسی دقیقا انجام می شد ، هیچ موقع مساله آزادی به این وضعیت الان دچار نمی شد. در قانون اساسی ما، نظارت استصوابی وجود ندارد با یک ترتیبی این نظارت را گذاشتند در شورای نگهبان که یک محدودیت بزرگی ایجاد کرد که افراد همه نتوانند کاندیدا شوند و انتخابات دو درجه ای شد در حالی که قانون اساسی هیچ وقت این را نمی گوید.

 

آقای صباغیان به نظر می رسد ما در ایران دچار انقطاع تاریخی در دولتهای سی سال اخیر بودیم هشت سال دوره خاتمی ربطی به دولت احمدی نژاد نداشت و دوران جنگ ربطی به دولت سازندگی نداشت چرا به چنین بحران زمانی دچار شدیم؟

این یک سوال اساسی است که دولتها در این سی سال هیچ تداومی در راهشان ندارند و حتی نقطه مقابل یکدیگر هم بودند، حالا دوران هشت ساله خاتمی با دولت سازندگی شاید یک مقدار هماهنگی داشت اما دولت احمدی نژاد با دولت خاتمی هیچ هماهنگی ندارد و در مسیر خودش است، دلایلش به نظر من دلایل متعددی دارد یکی از دلایلش می تواند این باشد که در جامعه ما نگذاشتند حزب به معنی واقعی کلمه رشد پیدا کند و افراد جامعه در احزابی که وجود دارد مطابق ایده و نظرشان هست عضو شوند و فعالیت کنند. احزاب هستند که تعیین کننده است و حزبی که کاندیدای آن برنده نشد برای حزب برنده کارشکنی نمی کند همان طور که در آلمان و فرانسه و آمریکا است، این انقطاع تاریخی در آنجاها به وجود نمی آید .این انقطاع تاریخی ضررهای هنگفتی هم به جامعه می زند هم منافع ملی را تهدید می کند هم از رشد جامعه مثل اقتصاد مثل آزادی و مطبوعات و آزادی بیان جلوگیری می کند.

عدم وجود احزاب با سا بقه ای که بتواند امور را اداره کند میتواند دلیل این امر باشد. اگر قانون احزاب از اول اجرا می شد و احزاب شکل می گرفت و احزاب هم آزاد بودند در چارچوب قانون احزاب، فعالیت کنند، در سی سال گذشته فرض کنید 5 حزب سابقه پیدا می کرد و مردم در مورد افراد و استراتژی آن حزب آگاهی پیدا می کردند و این انقطاع تاریخی به وجود نمی آمد.

 

اگر بخواهیم ویژگی های دولتمرد در دوران معاصر را بدانیم آیا در جمهوری اسلامی اصلا مفهموم دولتمرد وجود دارد با این احتساب که برخی معتقدند دولت احمدی نژاد نشان داده که هر کس می تواند وزیر باشد؟

این هم از مشکلات انقلاب ما بوده از اول انقلاب اگر شما ببینید که افراد مختلف با تخصص، دانش بالا و تجربه کافی برای اداره یک قسمتی، به تدریج کنار زده شدند و به این صورت هست که هر کس که می آید می خواهد گروه خودش را بیاورد و در مصدر کار بگذارد و هیچ حساب نمی کند که این گروه اصلا صلاحیت این شغل را دارند یا ندارند.

کسانی را می بینید در دولتهای گذشته یا این دولت وزارت را برعهده داشتند که اگر بیوگرافی آنها را ببینید یک اداره کوچک را اداره نکرده بودند. یا در رشته تخصصی خودشان نبودند. بعضی از وزرا همینطور. درست است که وزارت مدیریت است اما تخصص در آن خیلی نقش دارد. مثلا وزیر نیرو هم باید مدیریت بداند و هم از تخصصص برخوردار باشد. وزارت کشور مثلا مدیریت قوی می خواهد . اما وزارت علوم و ارشاد و آموزش و پرورش باید متخصص آن قسمت هم باشد. مثلا اگر کسی از مشکلات مسکن اطلاعی نداشته باشد و تجربه ای کسب نکرده باشد چه طور می تواند مسوولیت مسکن یک جامعه را بر عهده بگیرد. این به نظر من یکی از ضرباتی است که نظام ما خورده است .این مثال را بزنم بد نیست.

در هفته گذشته منزل آقای عبدالله نوری که خودش از افراد شناخته شده و بزرگوار این جامعه ماست و زحمت زیادی هم برای انقلاب کشیده است مهمانی افطار بود. در این افطاری دویست نفر بیشتر بودند و از مسئولین و گروهای مختلف اپوزیسیون، چهار پنج نفر بودند. از مجمع روحانیان مبارز گرفته تا نهضت آزادی و اصلاح طلبان و مجاهدین انقلاب اسلامی و جاما و جبهه ملی، نگاه کردم که دویست تا دویست و پنجاه نفر از مدیران با سابقه که به این انقلاب خدمت کردند و تجربه کسب کردند باید در خانه هاشان باشند. این کم سرمایه ای نبود، باید طوری باشد که با همه اختلافات عقیده از این تجربه ها استفاده شود .سرمایه های این مملکت باید به کار بیفتند. فوق العاده دلم سوخت که این همه مدیران برجسته نقشی ندارند و کشور در این مقطع چه قدر هم کشور نیاز به این همه متخصص دارد.

 

به غیر از این افرادی که عنوان کردید، بسیاری از کسانی که هم اکنون در زندان ها هستند از کارگزاران دولت جمهوری اسلامی بودند، آیا چنین برخوردی با دولتمردان سابق در دنیا نمونه ای دارد و اگر ندارد چرا این اتفاق فقط در ایران می افتد؟

من تا آنجا که اطلاع دارم در دنیا چنین اتفاقی نمی افتد و سابقه ای هم ندارد البته عده ای از همان ها که در آن افطاری بودند زندانیانی بودند که به مرخصی آمده بودند و از نخبگان بودند. در جاهای دیگر دنیا این اتفاقات نمی افتد . اینجا بحث اصلی این است که یک گروه که سر کار می آید دیگر فقط افراد گروه خودش را قبول دارد و اشکال بر سر این است که دیگر افراد را باید بگذارد کنار، علیرغم همه تجربه و علم ایشان.

آقای احمدی نژاد الان کسانی که در مناصب مختلف گذاشته یا آشنایان و دوستانش در دانشگاه علم و صنعت بوده اند یا آشنایانی در زمانی بوده که استاندار اردبیل بوده است. آن گروه الان شاغل است و مسوولیت های مملکت را دارد. این را در نظر نگرفته اند که آیا این افراد با صلاحیت ترین افراد هستند، که نظام و قانون اساسی را هم قبول داشته باشند. این افرادی که کنار گذاشته اند هم قانون اساسی را قبول دارند و هم تخصص دارند.به همین دلیل است که جامعه ما آن رشد لازم را نکرده و روز به روز هم مشکلات ما بیشتر می شود.

 

دیده می شود که بسیاری از درجه دارن سپاهی هم در کرسی صدارت و مناصب نشسته اند، یا وزارت یا مقام های ریاستی را بر عهده دارند، آیا نظامیان در دولتهای گذشته نیز اینگونه ذی نفوذ بودند؟

نخیر اولا سپاه که از گفته های خود امام است و در وصیت نامه ایشان است که سپاه نباید در مسائل سیاسی دخالت کند در حالی که مشاغل صدارت و وکالت از مصادیق سیاسی است در هیچ یک از دولتهای گذشته نه اینکه نبوده است ، اگر بررسی کنیم هیچ وقت مثل امروز نظامیان به طرق مختلف نقش در اداره مملکت داشته باشند اصلا این طور نبوده است در واقع الان اداره نظام جمهوری اسلامی از سوی نظامیان است .

 

شعار همیشه نظام این بوده که دولتها باید خدمتگزار مردم باشند. شما فکر می کنید کدام دولت در این سی سال، حقوق مردم را بیشتر مراعات می کرده است؟

به نظر من ضمن اینکه به دولت آقای خاتمی ایرادات و مسائلی داریم ، اما زحمات و خدمات ایشان در دوران هشت ساله اش از تمام دولتهای دیگر بالا تر و بهتر بوده و در تاریخ انقلاب ما اگر بی طرفانه تجزیه و تحلیل کنیم این بسیار قابل اثبات است .

 

اشاره کردید که به نقش اصلی نظامیان در دولت کنونی، چندی پیش برخی چهره های اصلاح طلب شکواییه ای علیه نظامیان منتشر کردند و نتیجه اش به زندان رفتن شاکیان بود. نظر شما درباره این شکایت و برخورد دستگاه قضایی با آن چیست؟

به نظر من قوه قضاییه اگر یک قوه قضاییه مستقلی است دادستان هر شکواییه ای را باید مورد رسیدگی دقیق قرار بدهد. از دوحال خارج نیست یا حرف شاکیان درست است و باید به شکایت افراد مورد اعتراض رسیدگی شود و اگر حرفشان درست نیست به آنها تذکر بدهد. و اگر اتهامی زده اند بررسی کند. اگر قوه قضاییه می خواهد منافع ملی را تامین کند باید این شکواییه را بی طرفانه در دادگاهی علنی مورد بررسی قرار دهد و نتیجه را به اطلاع مردم برساند.

 

درباره شرایط حاکم بر حزب متبوع تان سوالی داشتم. چرا در یکسال گذشته چنین هجومی به نهضت آزادی و ملی مذهبی ها شده است در حالی که این گروه سالها در قدرت نبوده است؟

شما اگر کارنامه احزاب مختلف را بعد از سی ساله انقلاب نگاه کنید هیچ حزبی به اندازه نهضت آزادی مورد محکومیت و زندان قرار نگرفته است. نهضت آزادی از همه بیشتر و بعد هم ملی مذهبی ها . در حالی که ما معتقد هستیم که نقشی موثر در پیروزی انقلاب داشته اند در قبل و بعد از پیروزی انقلاب و تمام خدمات هم روشن و مشخص و شفاف است و قابل ارائه است .با این وجود می بینیم که بالاترین فشار و رنج و زحمت وزندان نصیب این گروه شده است.

 

به عنوان سوال آخر، الان وضعیت خودی و غیر خودی را چگونه می بینید؟ آیا جنبش سبز توانسته یک وفاق ملی را ایجاد کند؟

جنبش سبز به خودی و غیر خودی اعتقادی ندارد و واقعیتش این است که خودی و غیر خودی را وقعی نمی گذارد و در صدد اتحاد همه مردم است منتهی در بعضی جاها و بنا بر برخی از دلایل ابراز نمی تواند بکند و این ابراز نکردن زیاد مهم نیست وقتی هدف اصلی تامین منافع ملی و یک وفاق ملی است و اگر در این راه موفق باشد در تاریخ مبارزات سیاسی ملت ما نقش بسیار موثری را به ثبت خواهد رساند.

منبع:جرس/فرزانه بذرپور


 


ندای سبز آزادی: تازه ترین گزارش نشان میدهد ٢١ نفر در مرداد ماه و ١٢۴ نفر در پنج ماه اول سال ١٣٨٩در ایران اعدام شده اند.

بر اساس این گزارش، استان خوزستان با اجرای ۱۰ حکم اعدام دارای بیش‌ترین اجرای حکم اعدام در مرداد ماه گذشته بوده است. تمامی این ۱۰ شهروند اعدام شده به جرم «حمل و نگهداری موارد مخدر» اعدام شده‌اند.

به گزارش رهانا، سامانه خبری خانه حقوق بشر ایران، اصفهان و لرستان در رده‌های بعدی بیش‌ترین اجرای حکم اعدام در مرداد ماه ۱۳۸۹ قرار گرفته‌اند.

از ۲۱ نفر اعدام شده در مرداد ماه ۱۶ نفر به دلیل نگهداری، حمل، خرید و فروش مواد مخدر اعدام شده‌اند. اتهام و جرمی که بیش‌ترین اعدام در ایران به خاطر آن صورت می‌گیرد.

هم‌چنین از ۲۱ اعدامی دو تن به جرم قتل و سه تن دیگر به جرم «ٱدم‌ربایی» به طناب دار سپرده شده‌اند، سه مورد از این اعدام در «ملاء عام» انجام شده است. یک نفر نیز شهروند «افغانی» بوده که به جرم « خرید و حمل و نگهداری کراک» به اعدام محکوم شده بود.

رضا مهاجر از زندانیان اعدام شده یکی دیگر از این اعدام شدگان است که بعد از ۱۱ سال از بازداشت به دار اعدام سپرده شد.

در طول پنج ماه گذشته موارد اجرای حکم اعدام در ایران به ۱۲۴ مورد رسیده است.

بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در فروردین ماه ۱۳۸۹ ۴۰ نفر ، در اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ ۱۸ نفر، در خرداد ماه ۴۰ نفر و در تیر ماه ۱۹ نفر اعدام شده اند.

پیش از این ندای سبز آزادی از نامه رییس قوه قضاییه به رهبر برای اعدام بیش از هزار نفر خبر داده بود. برای مشاهده آن گزارش به لینک زیر مراجعه کنید:

http://irangreenvoice.com/article/2010/aug/08/6124


 


ندای سبز آزادی: تازه ترین گزارشها درباره نقض حقوق بشر در ایران نشان می دهد، فعالان و شهروندان کرد همچون ماه‌های گذشته بیش‌‌ترین آمار بازداشت را داشته‌اند تا وضعیت نقض حقوق بشر در کردستان همچون همیشه بحرانی باشد.

در مرداد ماه گذشته ۲۳ شهروند کرد بازداشت شدند که یک تن از آنان به نام یحیی صمدی روزنامه‌نگار بوده است. ۶ فعال و شهروند کرد نیز در نهم و هفته اول مرداد ماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده‌اند که از اسامی آن‌ها اطلاعی در دست نیست.

به گزارش رهانا سامانه خبری خانه حقوق بشر ایران، اقلیت‌های مذهبی و پیروان مذاهب دیگر در ایران نیز همچنان شاهد بازداشت‌ها و فشارهای مختلف هستند. در مرداد ماه ۱۴ تن از اقلیت‌های مذهبی در ایران بازداشت شدند.

در ماه گذشته فشار بر درویش‌های گنابادی در ایران افزایش یافت، به طوری که هشت تن از آن‌ها در لرستان و دیگر نقاط کشور دستگیر شدند. ۵ بهایی نیز بازداشت شدند که دو تن از آن‌ها برای اجرای حکم خود روانه‌ی زندان شدند. یک مسیحی نیز در شهر رشت بازداشت شده است.

دو روزنامه‌نگار دیگر، یک فعال دانشجویی، پنج فعال سیاسی نیز در میان بازداشت شدگان به چشم می‌خوردند. سه شهروند که از اعضای خانواده محمد مصفطایی وکیل دادگستری هستند نیز بنابر آنچه «گروگانگیری» خوانده شد، بازداشت و نزدیک به ۱۰ روز در زندان به سر بردند.

هم‌چنین در مراسم بزرگ داشت یکی از کشته شدگان حوادث بعد از انتخابات، سه شهروند بازدشت شدند.
در میان ۶۲ بازداشت شده‌ی مرداد ماه ۱۳۸۹ نام چهار زن نیز به چشم می‌خورد.


 


ندای سبز آزادی: عضو كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي گفت‌: سازمان ثبت احوال آمار طلاق و ازدواج را دست‌كاري نكند تا برنامه‌ريزان به آمار و اطلاعات درست دسترسي داشته باشند.

به گزارش ایلنا، داريوش قنبري تاكيد كرد: متاسفانه بخش نامه‌اي از سوي ثبت احوال به زير مجموعه برخي از سازمان‌ها مشاهده شده كه در آن اعلام كرده‌اند كه آمارهاي طلاق را كمتر نشان داده و آمار ازدواج را بالا نشان دهند.

او با اعلام اينكه اين كار در شان يك دستگاه نيست افزود: معكوس نشان دادن آمارهاي مهم از سوي برخي از مديران كه به آمارها دسترسي دارند خيانت به مسئولان بالاتر و عالي‌رتبه نظام است.

عضو كميسيون اجتماعي شوراي شهر تهران با اشاره به اينكه چندي قبل رهبري گفته است، آمارهاي رسمي نبايد مورد چالش باشد، اما افرادي كه آمارها را معكوس نشان مي‌دهند، با اين اقدام آمارها را با چالش مواجه مي‌كنند.

او با تاكيد بر لزوم شفاف‌سازي آمارهاي رسمي در كشور خاطر نشان كرد: بايد با اين قبيل دستگاه‌ها برخورد قانوني صورت گيرد تا آمارهاي رسمي شفاف شده و مورد چون و چرا قرار نگيرد.

به گفته قنبري زماني تصميمات مناسب در كشور گرفته مي‌شود كه آمارهاي دقيق در اختيار تصميم‌گيران قرار گيرد اما متاسفانه سازمان ثبت احوال با دست‌كاري بر آمار و ارقام اطلاعات نادرستي را در اختيار تصميم‌گيران قرار مي‌دهند.

نماينده مردم ايلام در مجلس گفت: از دستگاه‌ها به خصوص ثبت احوال انتظار داريم كه اطلاعات به صورت شفاف از طريق مراجع رسمي در اختيار مجلس قرار گيرد.


 


ندای سبز آزادی: عصر دیروز حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی به دیدار محمدرضا جلایی پور زندانی تازه آزاد شده، رفت.

به گزارش سحام نیوز در این دیدار ایشان جویای احوالات زندانیان و بخصوص زندانیان گمنام شدند. مهدی کروبی در بخشی از سخنانش در این دیدار گفت: ” جای دارد از همینجا یادی از زندانیان گمنان نموده و تلاش و ایستادگی آنها و خانواده هایشان را ارج نهیم .. در این ماه، انتظار آزادی زندانیان، خواسته ای بیراه و زیاده ای نیست که ملت آنرا می طلبند. “

تلاش و ایستادگی زندانیان گمنام و خانواده های آنان را ارج می نهمیم
دبیرکل حزب اعتماد ملی در این دیدار گفت: “متاسفم از اینکه کار به اینجا کشیده شده که فرزندان کشور را به بهانه های مختلف بازداشت و در زندانها نگهداری کنند. این برای نظام ما جالب نیست.” ایشان در ادامه یادی از زندانیان گمنام کردند و افزودند: ” هستند بسیاری که معروف نیستند و هزینه های زیادی را بی گناه متحمل شده اند. جای دارد از همینجا یادی از آنان نموده و تلاش و ایستادگی آنها و خانواده هایشان را ارج نهیم.”

قسم خورده اند که فندق را با پتک بشکنند!
مهدی کروبی با بیان اینکه نمی توان با رعب و تهدید حکومت کرد، افزود: ” قسم خورده اند که فندق را با پتک بشکنند! مگر می شود با رعب و وحشت و ترساندن مردم، حکومت کرد! هیچگاه وضعیت سیاسی کشور را اینچنین تصور نمی کردیم . متاسفانه مساله درگذشت و برگزاری مراسم ها برای نظام به چالشی بزرگ تبدیل شده است. این افتخار نیست که کار نظام به اینجا رسیده است که مردن آدم ها نیز به بحرانی بزرگ مبدل شده و مجبورند برای هر فردی که می میرد جلسه ی امنیتی تشکیل دهند که آیا اجازه برگزاری مراسم عزاداری به خانواده وی بدهند یا خیر؟! اگر اجازه دادند حال باید تصمیم بگیرند در کدام نقطه از کشور این مراسم برگزار شود تا اندک مردمانی بتوانند حضور یابند!! البته باز هم کار شورای تامین امنیت به اینجا ختم نمی شود بلکه باید در نهایت افرادی را در لیست عدم ورود به مجلس ترحیم بگنجانند و هم به آن افراد اخطار دهند و هم به صاحبان عزاء!! “
رئیس مجالس سوم و ششم در اینباره افزود: ” اخیرا نیز همین مساله برای مرحوم آقای ططری نماینده پیشین مجلس و بیسجی واقعی، جبهه رفته و مسوول بسیج عشایر و همچنین حجت الاسلام و المسلمین آقای درچه ای که از روحانیون مبارز و خوش سابقه بودند، به تلخی تکرار شد. هر دوی آنها مورد تائید همه گروه ها و جناح ها بودند. ببینید کار به کجا رسیده است!! آیا این رسم و شیوه ی صحیح حکومتداری است؟!”
مهدی کروبی در مورد رفتار دولتمردان ادامه داد: “چنان رفتار می کنند که گویی تمام مشکلات کشور را حل کرده اند و اکنون وقت کافی دارند تا در امورات شخصی مردم از مراسم عروسی گرفته تا مراسم ختم دخالت کرده و تصمیم گیری کنند!

انتظار آزادی زندانیان را در این ماه پربرکت و پر رحمت داریم
دبیرکل حزب اعتماد ملی در پایان گفت: ” ماه رحمت و برکت و میهمانی بزرگ مسلمین جهان نزد خداوند متعال است. در این ماه انتظار آزادی زندانیان، خواسته ای بیراه و زیاده ای نیست که ملت آنرا می طلبند. امیدوارم هر چه زودتر شاهد آزادی زندانیان باشیم تا انشاا.. شادی را در این ماه عزیز برای خانواده هایشان و ملت عزیز ایران به ارمغان بیاورد”

در ابتدای این دیدار خانواده جلایی پور از حضور مهدی کروبی قدردانی و تشکر نموده و مححمدرضا جلایی پور نیز شرحی مختصر از روند دستگیری و دوران بازداشت خود ارائه نمود.


 


ندای سبز آزادی: چهره ماندگار علمی کشورمان در اقدامی غیرمنتظره از ریاست دانشگاه تحصیلات تکمیلی زنجان برکنار شد.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، این اقدام موجب اعتراضات گسترده‌ای در بین نخبگان و مردم شهر زنجان شده است.
نمایندگان زنجان نیز در نامه‌ای به وزیر علوم به شدت به این تصمیم اعتراض کرده‌اند.
پرفسوریوسف ثبوتی فیزیکدان سرشناس ایرانی و مؤسس دانشگاه تکمیلی علوم پایه زنجان است، وی کارشناسی فیزیک را از دانشگاه تهران در ۱۳۳۲ اخذ کرد. مدرک کارشناسی ارشد فیزیک را در ۱۳۳۹ از دانشگاه تورنتو کانادا و دکتری تخصصی (PhD) نجوم و اختر فیزیک را در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه شیکاگو آمریکا گرفت.
در سوابق علمی وی این موارد به چشم می‌خورد: استادیار بخش ریاضی، دانشگاه نیوکاسل، انگلستان، استاد فیزیک دانشگاه شیراز، دانشیار مدعو بخش نجوم، دانشگاه پنسیلوانیا، آمریکا، محقق ارشد انستیتوی نجوم و اختر فیزیک، دانشگاه آمستردام، هلند، محقق مدعو مرکز نجوم و اختر فیزیک، دانشگاه شیکاگو، آمریکا، استاد مدعو بخش فیزیک، دانشگاه نورث ایسترن، بوستون، آمریکا و عضو وابسته مرکز بین‌المللی فیزیک نظری تریست ایتالیا.
از جمله سوابق اجرایی وی نیز می‌توان به این موارد اشاره کرد: مؤسس و رئیس مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه- زنجان، رئیس بخش فیزیک دانشگاه شیراز، مؤسس و رئیس رصدخانه ابوریحان بیرونی، دانشگاه شیراز، عضو هیئت مؤسس و رئیس انجمن فیزیک ایران، عضو هیئت مؤسس و رئیس انجمن نجوم ایران، عضویت شورای همکاریهای علمی و بین‌المللی وزارت فرهنگ و آموزش عالی، عضو شورای دانشگاه شیراز، عضو هیئت مؤسس و هیئت مدیره انجمن فیزیک ایران، عضو جامعه منجمین آمریکا، عضو انجمن بین‌المللی نجوم، عضو آکادمی علوم جهان سوم، عضو فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، عضو شورای علمی مرکز بین‌المللی فیزیک نظری (تریست ایتالیا) و….
وی در سال ۱۳۸۰ به عنوان چهره ماندگار علمی کشورمان انتخاب شد.
اعتراض نمایندگان
نمایندگان استان زنجان در پی برکناری پرفسور یوسف ثبوتی از ریاست دانشگاه علوم پایه زنجان با ارسال نامه خطاب به وزیر علوم، تحقیقات و فناوری نسبت به این تصمیم واکنش نشان داد و خواستار تجدیدنظر وزیر علوم در این خصوص شد.
در نامه مجمع نمایندگان استان خطاب به وزیر علوم، تحقیقات و فناوری آمده است: مجمع نمایندگان استان زنجان نظر جنابعالی را درخصوص برکناری آقای دکتر یوسف ثبوتی از ریاست دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان به موراد زیر معطوف می دارد.

۱- استاد ثبوتی یک چهره علمی ماندگار و شناخته شده برای جامعه علمی کشور است و عملکرد چند ده ساله او در حوزه آموزش، پژوهش و مدیریت اجرایی، بر اساتید، دانشجویان و نخبگان کشور پوشیده نیست. دارنده مدالهای افتخار، موسس و رئیس انجمن نجوم ایران، رئیس انجمن فیزیک ایران، عضو فرهنگستان علوم ایران، موسس رصدخانه دانشگاه شیراز، موسس و پایه گذار دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان که در طی ۲۰ سال گذشته با سرعت به یک دانشگاه تراز اول کشور و شناخته شده در سطح بین الملل تبدیل شد، راه اندازی دوره های فوق لیسانس و دکترا، تالیف مقالات بدیع در سطح بین الملل در زمانی که اینگونه کارها کمتر مرسوم بوده است و خدمات شایسته دیگری که در شرح حال و زندگینامه ایشان آمده است، اینها همه در حالیست که او هیچ علاقه ای به شهرت و قهرمان شدن و زیاده گویی و خودبزرگ بینی ندارد و همیشه می گوید ماها آدمهای معمولی هستیم، نابغه نیستیم فقط باید زیاد تلاش کنیم و باور کنیم در کنار هایزنبرگ، شرودینگر، نیوتن و …، ایرانیان نیز می توانند در تولید علم و فناوری نقش داشته باشند.

۲- شخصیت محبوب و مهربان او که او را در دل بسیاری از اساتید، دانشجویان، کارمندان، خیرین، معتمدین، مردم عادی، فرهنگیان، بازاریان و… جای داده است، برعکس برخی از مدیرانی که در اندک زمانی دل آزار می شوند، پس از سالها مدیریت، از او فردی دوست داشتنی، صادق، بی ریا، جدی، بدون سروصدا و کارآمد معرفی کرده است. بطوریکه امروز خبر برکناری وی در اولین ساعات و به سرعت بین مسئولین، معتمدین، اساتید، دانشجویان، کارمندان، بازاریان، سایتها، اعضای شورای شهر، رسانه ها و مردم کوچه و محله پیچید و موجی از نگرانی را بین مردم ایجاد کرد.
۳- اظهار نارضایتی طیف وسیعی از مردم از این جابجایی نشانگر این است که این تصمیم علیرغم اینکه از اختیارات وزیر است، لکن بدرستی اتخاذ نشده است. در این دانشگاه بدلیل ساختار خاص آن نه مشکل سیاسی وجود داشت و نه مشکل صنفی. اگرهم چیزی اتفاق می افتاد به احترام دکتر ثبوتی اغماض می شد. مدیریت در سطح خوب انجام می شد. خیرین از داخل و خارج استان به احترام مقام علمی و دلسوزی دکتر ثبوتی در سطح بالایی حمایت می کردند. کارمندان با انگیره های ستودنی کار می کردند. رؤسای جمهوری گذشته و حال و مقامات عالی کشور از او تقدیر کرده اند. انجمن فیزیک ایران در کنفرانس سال ۱۳۸۱ از او تجلیل بیاد ماندهی کرده است و …
۴- خدمات دکتر ثبوتی به زنجان بگونه ای است که نام ثبوتی با زنجان عجین شده است. بخشی از ارتقاء علمی استان و کشور مدیون فارغ التحصیلان و اساتید تراز اولی است که از دستگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان فارغ التحصیل شده اند. اساتید این دانشگاه که برخی بعنوان دانشمندان جهانی مطرحند به عشق ثبوتی در زنجان جمع شده اند و… . اینها و خدمات دیگر دکتر ثبوتی، موجب شده است که دانشجویان و اساتید جوان، امروز راه پیشرفت علمی کشور را بشناسند و در تحقق اسناد بالادستی کشور در حوزه توسعه علمی و دانش بنیان بکوشند. تکریم و تقدیر از ثبوتی ها علاوه بر اینکه در آداب و سنن علمی ما ریشه ای دیرینه دارد، لازمه تحقق اهدافی است که در نقشه راه علمی کشور برای رسیدن به جایگاه برتر علمی در منطقه ترسیم شده است. برکناری مدیرانی در این سطح، آن هم با عجله و غفلتا و به نحوی که نه مدیر ارشد استان، نه نماینده محترم ولی فقیه در استان، نه مجمع نمایندگان استان و نه حتی فردی که به عنوان جایگزین انتخاب شده است از آن اطلاع ندارند، با سنت فوق الذکر و با روح اسناد بالادستی کشور سازگاری ندارد و نتیجه آن ایجاد یاس و بی انگیزگی در دانش آموزان، دانشجویان و اساتیدی است که دکتر ثبوتی را الگوی خود می دانند.


 


ندای سبز آزادی: بیست و هشت سال از ترور مرحوم آیت الله بهشتی می گذرد. امروز تنها تصویر آیت ا… شهید «سید محمد بهشتی» را هر سال در روز هفتم تیر ماه، سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، از صدا و سیما می بینیم و چند جمله ای با صدای او یا در مورد او می شنویم. اطلاعات بسیاری از ما درباره بهشتی به همین چند جمله، یا آگاهی از عنوان ها و مسئولیت هایی که بعد از انقلاب از طرف امام خمینی به او واگذار شده خلاصه می شود.
سی سال پیش نیز هشتم تیرماه ۱۳۶۰، مردم ایران سیاه پوش سیدالشهدای انقلاب نوپایشان بودند و «شهید مظلوم» از زبان ها نمی افتاد، اما تا چند روز قبل از شهادت، او را خوب نمی شناختند به صورتی که عده ای بهشتی را به انحصارطلبی و باج گیری و زیاده خواهی متهم می کردند. شاید شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی، تنها راه برای اثبات مظلومیت او بود و شاید بی تعارف آن تشییع باشکوه و تلخ، نشانه بیداری وجدان هایی بود که ناخواسته با رجوی همصدا شده بودند. هرچه که بود، این ترور زمینه سازی شده بود. فقدان آیت الله بهشتی، ضربه سنگینی به پیکره نظام وارد کرد.
مجله نسیم بیداری با فرزند شهید بهشتی درباره مختصات فکری او و زمینه هایی که منجر به ترور وی شد، گفت وگو کرده که در ادامه می خوانید:

*شهیدبهشتی به جمهوریت و اسلامیت چگونه نگاه و آن را چطور تحلیل می کرد؟
مرحوم شهیدبهشتی هم در نوشته ها و هم در گفته های متعدد، جمهوریت و اسلامیت را دو عنصر مقوم، نه بنیادین و غیرقابل صرف­نظر، در برپایی حکومتی مبتنی بر ارزش های دینی و اسلامی می دانستند. ایشان گفتار بسیار مهمی در این باره دارد که به‌جاست به صورت مستقل به آن پرداخته شود، به خصوص با پرسش‌هایی که ممکن است در جامعه ما درحال حاضر به طور جدی مطرح باشد. در حالی که ابعاد مختلف این مسأله الان بیشتر هم آشکار شده، به نظر من رجوع به این گفتار خیلی راه گشاست. در این گفتار، شهید بهشتی انواع حکومت ها را برمی شمارد و ویژگی های حکومت ها را ذکر می کند و بعد در جریان تحلیل انواع حکومت ها، می رسد به جمهوریت به‌عنوان حضور آزادانه وآگاهانه مردم در تصمیم گیری ها و نظارت و مهار قدرت برآمده از این حضور؛ به‌عنوان بهترین گزینه ای که می تواند نزدیک ترین شکل به سامان حکومتی بر‌مبنای ارزش های اسلامی و دینی باشد.
ایشان به علاوه این توجه را به خوبی داشت که هیچ نظام اجتماعی و سیاسی نیست که بدون یک نگرش به جهان و انسان شکل بگیرد. این یکی از اشتباهاتی ست که ممکن است در نگاه سطحی به برخی از اشکال حکومتی افراد به آن دچار شوند و فکر کنند که ما نظام های حکومتی ای داریم که نسبت به ارزش ها «لاالی‌ترجیح»اند و بی تفاوت، یعنی در قبال ارزش ها بدون ترجیح هستند. به هیچ ­وجه نمی توانیم با نظامی روبه رو شویم که در قبال یک سلسله ارزش ها، ولو دایره ارزش های متفاوت، لاالی ترجیح باشد. در این صورت انتخاب بهترین گزینه از بین اشکال مختلف حکومت، که هرکدام بر پایه یک نگرش خاص نسبت به انسان و جهان استوارند، مهم می­ شود. به هیچ وجه این طور نیست که این مسأله بی ترجیح باشد، نه این اندیشه ها و نه نظام های استوار بر این اندیشه ها، دارای اعتبار مساوی و ارزش مساوی نیستند. شاید بتوان گفت که اندیشه‌های مختلف، می توانند حقوق برابر برای عرضه خود داشته باشند و گرنه اعتبار آن ها یکی نیست. ارزش های مثبت و منفی که در یک جامعه در پای گیری یک حکومت با هم دخیل می شوند، بر اساس نگرش های ما نسبت به انسان و جهان است. اگر پرسش های فلسفی به نگرش انسان و جهان را دنبال کنید، به مبحثی بر می خورید از کانت که پرسش هایی را مطرح می کند و می گوید من چه می توانم بدانم؟ چه باید بکنم؟ به چه می توانم امید داشته باشم و… برای هرکدام از این پرسش ها، دانشی مطرح می کند. در آخر می‌پرسد انسان چیست و بعد می گوید پاسخ به پرسش اول، وابسته به پرسش آخر است، فارغ از این که شما کدام اندیشه را دنبال می کنید. بعد از این جواب به دنبال نظام موردنظر می روید. پس مسأله، مسألۀ تعیین‌کننده و مهمی ست.
*این جا تعریف ایشان از دین اهمیت پیدا می کند.
مرحوم آیت الله شهیدبهشتی دین را یک منبع با ارزش برای استخراج ارزش های زندگی و یک موهبت علاوه از جانب خدا می دانست، یعنی فراتر از آن چه که ما با ذهن و دانش و فکر خود می توانیم به آن دست پیدا کنیم، دین موهبتی است که اضافه بر آن به انسان داده شده. او این جایگاه را به خوبی درمی یافت که این موهبت، نه فقط برای اعتقاد دارندگان به این دین، که موهبتی همگانی ست.
*با این نگاه، پیوند اسلامیت و جمهوریت یا دین و سیاست چه طور ممکن بود؟
ایشان معتقد بود که دین یک تکیه گاه همگانی است، بنابراین معتقد بود که تکیه دین در سیاست، بر اسلامیت به همان اندازه مهم است که بر جمهوریت. پس معتقد بود که پیوند این دو نگاه است که دریچه ای روشن برای مسیر ما در زندگی فردی و اجتماعی باز می کند و میدانی برای چنین حرکتی فراهم می کند.
* مختصات نظامی که بر پایه اسلامیت و جمهوریت بنا شده، چیست؟
بر اساس نگاه ایشان، نحوه مواجهه جمهوریتی که بر پایه اسلام است با مسائل جامعه اش باید به گونه ای باشد که مردم به نحو ملموسی متوجه شوند که این نظام، مسائل مربوط به آن ها را می فهمد و با تمام قوا تلاش می کند که راه حل مشکلات را پیدا کند. راه‌حل هایی هم که این نظام پیدا می کند، باید طوری باشد که افراد احساس کنند در زندگی شان کارایی دارد. دکتر بهشتی درباره پیدایش محیط اسلام، سلسله گفتارهایی دارد که در جمع بندی آن، درباره آغاز تاریخ اسلام و صدر اسلام می گوید عوامل موفقیت در صدر اسلام؛ برخی برمی گردد به ویژگی های این مکتب و برخی هم به ویژگی های شخص پیامبر(ص)، به عنوان کسی که این حرکت را راهبری می کند. یکی از نکاتی که با تیزبینی و هوشیاری به آن پرداخته شده، این است که مردم احساس کردند در یک مقطع زمانی، یک جهان بینی و دین و مکتبی آمده است که مسائل را به‌خوبی درک می کند و راه‌حل هایی که برای مشکلات و مسائل از سوی این مکتب ارائه می شود، به خوبی در زندگی و جامعه راه گشاست.
شهید آیت الله بهشتی معتقد بود چنین چیزی برای قوام و بقای یک نظام ضروری است و اگر یک مجموعه نتواند این شرایط را فراهم کند، طبیعی ست جامعه بعد از مدتی به این سؤال برسد که اندیشه های که نظام بر پایه آن شکل گرفته، اساسا با اهدافی که برای خودش، فرد یا جامعه تعریف کرده، تطابق دارد یا نه. این سؤالاتی ست که این چنین نظامی به‌صورت جدی با آن ها روبه رو خواهد شد.
*مفهومی که شهید بهشتی از این دو واژه تلقی می کرد، چه بود؟
مفهوم اسلامیت و جمهوریت را هم‌پا و هم‌عرض با هم می دید. به‌عنوان ۲ عنصر تفکیک‌ناپذیر از آن ها نام می برد و در آثارشان هم به این مسأله به طور کامل پرداخته است. من از همه علاقه مندان به این مباحث دعوت می کنم با توجه به زمانی که گذشته و تجربه هایی که اندوخته ایم؛ یک‌بار دیگر به این آثار رجوع کنند، زیرا با تجربه هایی که به دست آورده ایم، می توانیم نکات ارزشمندی در این گفتارها پیدا کنیم.
*از زندگی علمی شهید بهشتی بگویید.
شهید بهشتی، بعد از دبیرستان به‌دلیل علاقه ای که به علوم اسلامی پیدا کرده بود و با استعداد و هوشمندی که داشت، به سراغ این علوم رفت. در یک مدت کوتاه، ایشان با عمق قابل ملاحظه ای توانست دستاورد خوبی از آنچه که در حیطه علوم اسلامی می شود به دست آورد، برای خودش فراهم کند. مرحوم آیت الله شهید بهشتی در ۲۴ سالگی در مرحله ای بود که اکنون از آن به‌عنوان مرتبه اجتهاد و استنباط نام می برند. این، نشان می دهد که فردی با هوشمندی، تمرکز و استعداد خوبی به سراغ این علوم رفته است. به گواه کسانی که ایشان را می شناسند یا با او هم دوره بوده اند و از تحصیلات شان خبر داشته اند، دکتر بهشتی فردی بود که در زمینه تحصیل بسیار جدی و منظم و در علومی که دنبال می کرد، از زمینه های کم نظیری برخوردار بود.
بعدها ایشان به سراغ علوم جدید هم رفت و مسیر معمول دانشگاهی را پیش گرفت. به سراغ رشته الهیات رفت و در شاخه فلسفه، مشغول شد و تحقیقات علوم جدید را تا مرحله دکترا دنبال کرد. شهید بهشتی نسبت به علوم جدید، علاقه‌مند بود و علاقه خاصی به ریاضیات و فیزیک داشت و برخی از علوم را با توجه خاصی دنبال می کرد. خاطرم هست که وقتی سال ۴۹ از آلمان برگشتیم، چون ما در این مدت در یک نظام تحصیلی دیگر درس خوانده و به ایران آمده بودیم و با یک نظام تحصیلی دیگر روبرو بودیم و باید خود را با این نظام جدید تطبیق می دادیم، شهید آیت الله بهشتی وقت زیادی صرف کرد تا ما بتوانیم این مسأله را جبران کنیم. آن جا دیدیم که ایشان معلم بسیار خوبی هم هست، حتی در زمینه هایی که بیرون از دایره معمول و متعارف رشته خودشان بود. از دوره جوانی به زبان خارجی علاقه مند و زبان انگلیسی خوانده بود. ایشان معلم زبان انگلیسی هم بود و یک چنین چیزی برای یک روحانی در آن زمان غیرمتعارف بود. علاوه بر این، غیرمتعارف‌ بودن، ملامت خیلی ها را هم برمی انگیخت. یکی از دوستان که در حال حاضر در عرصه سیاسی کشور است، نقل می کند که یک روز سر کلاس بودم و دیدم یک روحانی آمده است و می گویند این روحانی معلم زبان انگلیسی شماست و بعد هم ایشان شروع کرد با یک روش کاملا حساب‌شده به تدریس زبان و این برای ما بسیار عجیب بود. اولین بار بود که چنین چیزی می دیدم، آن ‌هم در سال های حدود دهه ۳۰ و این خیلی غیرمتعارف بود.
*گرچه خیلی کم، اما گاه از نوآوری های ایشان در حوزه سخن رفته است. این نوآوری ها چه بود؟
یکی از مسائلی که شهید بهشتی به آن روی آورد، آموزش حوزه است. دکتر بهشتی معتقد بود که در حوزه‌های ما باید اصلاح نظام آموزشی صورت بگیرد و آموزش انطباق پیدا کند با نیازهای زمانه. کسانی که در این حیطه تحصیل می کنند، گذشته از آن که با علوم سنتی و دینی آشنا می شوند باید با علوم زمان خود هم آشنا باشند و حتی سایر فرهنگ ها و ادیان را هم بشناسند. چون یک چنین کاری در حوزه در آن زمان معمول و امکان آن هم فراهم نبود، چند نفری که باهم، هم فکرتر بودند، از یک گوشه شروع کردند به برنامه‌ریزی برای حرکت جدی و آموزش نوین به طلاب در مدرسه منتظریه. این کار قبل از رفتن ایشان به آلمان آغاز شد، زمانی هم که آن جا بودند کار توسط دوستان تا حدی پیگیری شد. پس از بازگشت در سال ۴۹، این مسأله به‌صورت منسجم تری دنبال شد. نکات جالبی در زمینه این برنامه ریزی وجود دارد که چه مسائلی به عنوان اموزش و چه مسائلی به لحاظ تربیتی در این برنامه دنبال شده بود. دست نوشته های ایشان درباره این مسائل به سبب این که فرد بسیار منظمی هم بودند و همه این مسائل را یادداشت می‌کردند، بسیار خواندنی ست. جلساتی که با طلاب داشتند، با نظم خاصی برگزار می شد و همین پیگیری و جدیت ایشان سبب شد افراد از یک فردیت بی جهت و بی سامان تحصیلی به سمت یک تحصیلات جهت دار حرکت کنند.
*شهید بهشتی در تدریس علوم حوزوی چه ویژگی خاصی داشت؟
از ویژگی های شهید بهشتی این بود که علی‌رغم مسائل سنتی حوزه های ما، ذهنش استدلالی بود و به‌شدت از برخوردهای جدلی پرهیز می کرد و به تدریج در خودش این روحیه را به‌وجود آورده بود که حتی به بحث‌های جدلی وگزنده هم با یک آرامش درونی پاسخ دهد. مجال بدهد این نقد به ذهن بنشیند و درصدد تدافع برنیاید تا اگر نکته مثبتی در این نقد بود، بتواند آن را بیرون بکشد. ایشان به ­راحتی می توانست جنبه‌های تلخ و گزنده را هم در حاشیه بگذارد و فراموش کند. به این ترتیب مواجهه تحقیقی علمی و مثبت نسبت به اندیشه ها و افراد داشت. این در افرادی که با ایشان مرتبط بودند نیز بسیار تاثیر می گذاشت.
در علوم حوزوی، یکی از شاخه هایی که ایشان آشنایی خوبی با آن داشت و در آن عمیق شده بود، مبحث فقه اسلامی بود. گرچه در عرصه کلام و فلسفه و در عرصه اخلاق اسلامی که هرکدام شاخه های مجزایی اند، هم تسلط داشت، اما به‌هرحال یکی از زمینه ­هایی که توانسته بود دانش و مهارت خوبی به دست بیاورد، فقه اسلامی بود. در این جا، باز این تفکر که فقهی می تواند برای زندگی فردی و اجتماعی نقش ایفا کند که نیازهای زمانش را پاسخ دهد، برای ایشان به‌عنوان عنصری تعیین‌کننده مطرح بود. این را هم عرض کنم که در عین التزام به سنن فقهی، نوآوری داشت و من معتقدم که نوآوری در بستر یک سنت مقدور است والا بدون وجود یک سنت شما نمی توانید نوآوری کنید. کسانی که فکر می کنند رها شده از همه سنت ها می‌توانند از نقطه صفر آغاز کنند، در یک توهم هستند و این توهم را الان با گذشت سده ها در عرصه فلسفه و عرصه علوم می بینیم. به خوبی می بینیم که امکان حرکت در صفر داخل دو گیومه، یعنی صفر مطلق وجود ندارد. کسی می تواند در مسیر نوآوری قدم بردارد که در یک بستر حرکت و در آن نوآوری کند و مرحوم بهشتی در عین التزامات سنتی در مسائل فقه دینی بود که خودش را ملتزم می دید و من هیچ گونه سطحی‌نگری و یا تساهل بی جا نسبت به مبانی ارزش ها و در مسیر فکری ایشان ندیدم، در حالی که ذهنی باز داشت و کوشش می کرد مسائل جامعه را به‌درستی تحلیل کند و بگوید با توجه به سنت آیا چنین باوری می تواند همان گونه که هست، بدون نفی و تغییر شکل بماند یا باید تلاش کنیم که نوآوری داشته باشیم. من این روال را در اندیشه شهید بهشتی همیشه می دیدم.
*از مشخصه های شهید بهشتی، روحیه کار جمعی ایشان است. در این باره چگونه فکر می کرد؟
مرحوم شهید بهشتی نه تنها در عرصه نظر، که تقریبا این بخش از شخصیت ایشان مغفول مانده، بلکه در عرصه عمل هم فردی بود که با یک دید روشن و آینده نگرانه به مسائل نگاه می کرد و معتقد بود که محقق‌ساختن ایده ها نیاز به این دارد که فراتر از داشتن پایه نظری، امکان تحقق عملی را بتوانید فراهم کنید وگرنه بهترین ایده ها نمی تواند به عرصه عمل برسد. از طرف دیگر لازمه عملی‌کردن ایده ها این است که شما بتوانید نیروهای کارآمد پرورش دهید که هم به این ایده ها معتقدند و دارای بنیه نظری خوبی هستند و هم در عرصه عمل این نیروها بتوانند زمینه عملی‌کردن این ایده ها باشند؛ این یکی از کاستی های جدی ای بود که مرحوم شهید بهشتی زود هم متوجه آن شده بودند. به‌هرحال، اگر نخواهیم ایده ها فقط در حیطه آرزو باقی بماند و محقق شود، لازمه اش این است که بتوانیم این ها را در عرصه کار به ویژه کارهای دسته جمعی ظهور بدهیم. به‌علاوه توانمندی هایی که در جهت عملی‌کردن ایده ها لازم است به دست بیاید. این طور نیست که صرفا با تحقیق و مطالعه و در گوشه حجره و کتابخانه امکان کسب داشته باشد. اخلاق و کار اجتماعی چیزی ست که در میدان عمل به‌دست می آید. شناختی که افراد از خودشان دارند، شناختی‌ست در حیطه کار فردی. اگر در یک جمع قرار گرفتند، چه وضعیتی خواهند داشت؟ در واقع ما خودمان را چقدر می شناسیم؟ آستانه تحمل نقد ما تا کجاست؟ این چیزی نیست که من از پیش به‌طور نظری بتوانم به آن برسم یا در یک درون کاوی عملی به آن دست پیدا کنم. در میدان عمل مشخص می شود که ما تا چه اندازه در مواجهه با فکر و عمل دیگران امکان تحمل داریم. شهید بهشتی معتقد بود حرکت های جمعی پایدارترند و حرکت جمعی کندتر را بر تک تازی های فردی ترجیح می داد که از یک طرف بدون پشتوانه اند و از طرف دیگر، دنباله و بقایی بعد از فرد ندارند. به‌علاوه این فقط اعتقاد نبود، بلکه یک التزام بود. گاهی ممکن است که فردی بگوید من اعتقاد دارم به یک موضوع اما در مقام عمل، به آن التزام نداشته باشد، اما دکتر بهشتی در جریان کار جمعی معتقد بود افراد یاد می گیرند اولا اندیشه های شان در تقابل با دیگران بارور می شود و نه تنها تحمل دیگران را یاد می گیرند، بلکه تقاطع اندیشه ها را به‌عنوان یک فرصت می بینند؛ فرصتی برای دیدن وجوهی از مسائل که ممکن است هرکدام از ما بنا به‌دلایلی ندیده باشیم. در کار جمعی و هم اندیشی جمعی، بسیاری از این مباحث برای آدم آشکار می­ شود که در حیطه فردی شاید هیچ وقت برایش مشخص و آشکار نشود. ثانیا این که یاد می گیرد چگونه عمل خود را با دیگران وفق دهد.
*تفاوت ها چه می شود؟
از نظر مرحوم بهشتی، هر فرد می تواند با درصد پایینی از مشترکات در یک حرکت جمعی شرکت کند. یک روحیه عجیبی که برمی گردد به نوع نگرش فرهنگی ما به جهان، این است که فکر می کنیم باید افراد تک‌تک رفتارهای شان باهم منطبق باشد تا بتوانند هم اندیشی، فعالیت، هم فکری و تبادل نظر کنند و یک حرکت مشترک را سامان دهند وگرنه نمی توان حرکت کرد. مرحوم بهشتی به هیچ وجه چنین روحیه ای نداشت و معتقد بود که با ۸۰ درصد اشتراک یا ۵۰ درصد یا در برخی حوزه ها با ۳۰ درصد مشترکات، افراد می توانند با هم در یک حیطه مشخص هم اندیشی و حرکت کنند و این طور نیست که همه افراد باید برای هم اندیشی یا حرکت، ۱۰۰ درصد منطبق باشند و این هم تجربه ای ست که آسان به دست نمی آید. از آن‌جایی که زیربنای فرهنگی در جامعه ما به بن و ریشه فرهنگ ما برمی گردد، تا بیاییم این موضوع را برای اشتراکات و هم اندیشی فرا بگیریم و عملی کنیم، مدت ها طول می کشد. با دشواری و به سختی از پس عادات و طرز فکری که به آن انس گرفته ایم برمی آییم. شهید بهشتی معتقد بود که پیش تازانی که آن قدر پیش می روند که وقتی به پشت سرخود نگاه می کنند، کسی را نمی بینند، می توانستند در یک حرکت گروهی آهسته به نتیجه برسند، اما با تک تازی و یکه تازی نتوانسته اند حرکتی را به ثمر برسانند.
*پدر در ذهن فرزند شهید بهشتی چگونه نقش بسته؟
اگر بخواهم ۲ ویژگی را برجسته کنم، یکی تعادل و یکی انصاف بود و این در طرز فکر و طرز عمل ایشان به‌وضوح پیدا بود. وحی را به‌عنوان منبع مستقل و فراتر از کوشش های عقلی می شناختند؛ چیزی که برای من به خصوص جالب بود، نحوه مواجه ایشان با قرآن بود. اگر بخواهیم به ویژگی های شهید بهشتی به‌عنوان یک عالم و محقق نگاه کنیم، شاید برجسته ترین آن ها، قرآن پژوهی باشد. اگر فقه و منطق خوانده بود و با عرفان و علوم آشنا شده‌بود، در مواجهه با قرآن یک قرآن پژوه جدی بود و وحی را به‌عنوان یک منبع مستقل برای زندگی ما می دید و درون متن آن حرکت می کرد.
مواجهه ایشان با مسائل دقیق بود و در طرح واقع بینانه آن چه روبروی ماست، من دیدم کاهلی و سستی ندارد. با دقت و تیزبینی مسائل را می دید و واقع بینانه به آن نگاه و تلاش می کرد در بستر اندیشه فقه اسلامی، راهی بیابد که مسائل واقعی فرد و جامعه حل شود. یک چیز دیگر هم به این خصوصیات اضافه می شد؛ این که تجربه ملل دیگر هم برایش مهم بود و آن را مد نظر قرار می داد. شهید بهشتی قبل از انقلاب جاهای زیادی را دیده و شاید بیشتر از ۲۰ کشور دنیا را با خانواده گشته بود. خیلی ها را هم با ماشین رفته‌بود و هم خودش رانندگی کرده‌بود، به‌عنوان یک گردشگر صرف هم نرفته بود. یعنی وقتی به سراغ جوامع دیگر می رفت که دغدغه و سؤال یا یک تجربه قبلی در جامعه خودمان را ارزیابی و تحلیل کند. چیزهای را می دید که شاید یک گردشگر ساده، با کم اعتنایی از روی آن عبور کند، ولی ایشان دقیق بود و این افق بلند و نگاه گسترده، بسیار کمک می کرد که وقتی به مسائل می اندیشد، از یک حوزه کوچک به آن نگاه نکند. من هیچ وقت ندیدم که ایشان با مسأله ای مواجه شوند و فقط در دایره بسیار تنگ زندگی فردی یا یک منطقه خاص یا شهر خاص یا کشور و فرهنگ خاصی بخواهد خودش را محصور کند.
وقتی به موضوعی نگاه می کرد، بلند و عمیق نگاه می کرد و این مهم است که شما چگونه با موضوعات مواجه شوید. حتی در نحوه مواجهه سایر ادیان با مسائلی که جامعه با آن ها روبه رو بود، کنجکاو بود و اعتقاد داشت ما در این مواقع چیزهای زیادی را از تجربه دیگران می آموزیم. ببینیم دیگران چگونه برخورد کرده اند، این به معنی این نیست که آدم فاقد مبنا باشد؛ کسی که مبنا نداشته باشد نمی تواند نواندیش باشد. در عین مبناداری، باید نواندیش باشید و تلاش کنید از تجربه دیگران بیاموزید و ببینید آن تجربه، یا تفکر یا روش، کجای محور مختصات فکری شما قرار می گیرد و جای او را پیدا کنید. این کار دشوار عالم زمان آگاه آشنا به جامعه خودش و دنیای کنونی است و به نظر من از این جهت ما با فردی روبه رو بودیم که از این جهت توانایی های خوبی را به دست آورد.
شهید بهشتی قائل به این بود که در عرصه فقه اسلامی قطعا افرادی با تخصص های خاص پرورش پیدا می‌کنند. نمی شود در همه عرصه ها متخصص بود و با عمق لازم حرکت کرد و فکر کرد در همه موضوعات احاطه کامل داریم. این هم نگاه واقع بینانه ای بود. امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که یک مسأله حضانت فرزند، این قدر ابعاد پیچیده و جالب به لحاظ حقوقی، اجتماعی و اقتصادی دارد که من معتقدم که یک عمر علمی نمی تواند بر همه این ها احاطه پیدا کند. از یک دایره سخن می گوییم و یک مسأله که حضانت است. اگر فقیهی بخواهد با عمق کافی نگاه کند و مسائل را بنگرد، لازم است که در حیطه های معینی تخصص پیدا کند و از این که در همه علوم و عرصه ها جامع شود، چشم پوشی کند. این ها به نظر می رسد جزو رؤیاهای دست نیافتنی باشد در دنیایی که در آن زندگی می کنیم؛ بنابراین ایشان قائل به کار مطالعاتی و تحقیقاتی و دسته جمعی بود. دکتر بهشتی برخلاف بسیاری که در همین حیطه کار می کنند، باور داشت که می شود به‌صورت مشترک در یک کار تحقیقی دسته جمعی به یک رأی مشترک رسید و این رأی باید با واقعیت زندگی افراد تطابق داشته باشد.
*ایشان چرا و با چه تفکری به دستگاه قضائی رفت؟
مرحوم آیت الله شهید دکتر بهشتی پس از انحلال شورای انقلاب و به‌دنبال شکل گیری نهادهای قانون‌اسا‌سی، قصد داشت از عرصه مستقیم مسائل اجرایی برگردد به سمت میدانی که عقیده داشت میدان اصلی کارش بود. برود به سمت کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی از یک‌سو و از سوی دیگر، مواجهه با مسائل جامعه به لحاظ فکری و فرهنگی. از دیگر کارهایی که به آن تأکید داشت هم حزب بود. او احزاب را به‌عنوان یک حرکت پیوسته دسته جمعی می دید و نه یک حرکت مقطعی برای رسیدن به یک هدف خاص و رسیدن به قدرت و بعد هم فراموش شدن؛ یکی از مشکلاتی که ما در تاریخ احزاب با آن مواجه ایم. بنابراین با این نیت برنامه‌ریزی کرده بود، اما به‌دنبال انتصاب شان از جانب امام‌خمینی(ره) به‌عنوان رئیس دیوان‌عالی‌کشور، شهید بهشتی زیر بار سنگین شکل دهی به یک قوه در کشور رفت که بسیار هم قوه مهم و تعیین‌کننده‌ای‌ست. در طول مدت نه‌چندان طولانی پیش از شهادت، به اذعان دوستانی که در دستگاه قضایی اشتغال داشتند پایه گذاری های خوبی انجام شد. نگاه ایشان، نگاهی آینده نگرانه و دراز مدت به دستگاه قضایی بود و استقلال این دستگاه برایشان فوق العاده مهم. معتقد بود که مجریان و ضابطان دستگاه قضایی باید از خود دستگاه قضایی باشند. طرح پلیس قضایی که در دوره ایشان مطرح شد و بعدها پیگیری نشد، این بود که ضابطین دستگاه قضایی، مجریان و ضابطان غیرنظامی و انتظامی باشند، مهارت های خاصی داشته و دوره دیده باشند. به نظرم این یک پدیده جالب بود که عنوان شد و در سطح بسیار مختصری طراحی و هدف گذاری های اولیه هم برایش انجام شد. اهمیت به حقوق مردم و التزام هم دستگاه قضایی و هم مسئولان قضایی به قانون مندی برای شهید بهشتی بسیار تعیین‌کننده بود. شهید بهشتی هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی و چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اصل التزام به قانون را به‌عنوان یک اصل غیرقابل تخلف می دانست. من خاطرم هست که یکی از دوستان، تازه از زندان آزاد‌شده‌بود. سوار ماشین ایشان بودیم و مرحوم بهشتی هم جلوی ماشین در کنار ایشان نشسته بود. این دوست ما از مسائل زندان حرف می زد، درهمین‌حال، یک‌بار چراغ قرمز را رد کرد. پشت چراغ قرمز دوم که رسیدیم ایشان نگه داشت و شهید بهشتی به او گفت آقای فلانی اگر شما این چراغ را هم رد کرده بودی، من پشت سر شما نماز نمی خواندم، برای این که معلوم می شود شما اصرار به تخلف دارید. آن دوست با تعجب گفت این ربطی ندارد، این ها قوانین راهنمایی و رانندگی است و شهید بهشتی پاسخ داد قوانین راهنمایی و رانندگی از انسانی ترین قوانین دنیاست و اگر کسی این ها را زیر بار نرود، مشخص است نمی خواهد زیر بار قانون مندی برود.
خاطره دیگری هم دارم. ما مسیری را هر روز طی می کردیم؛ من همان ایام در یکی از دبیرستان های تهران معلم بودم و درس می دادم و بخشی از مسیر را صبح ها با شهید بهشتی همراه بودم و بعد بقیه مسیر را با وسیله نقلیه عمومی می رفتم. یک بخش از مسیر خیابان سعدی بود تا برسیم به میدان امام‌خمینی و دادگستری، در فاصله چند ماه من چند باری توجه کردم که وقتی به چهارراه مخبرالدوله می رسیم، همیشه چراغ سبز است. پدر همیشه در راه مشغول مطالعه بود و از این فرصت استفاده می کرد. یک روز من پرسیدم حاج‌آقا حواس تان هست ما هر وقت می رسیم این جا چراغ سبز است؟ ایشان گفت نه، من حواسم نبود. من گفتم آقای افسری هست این جا و چون می داند که شما فردی منظمید و هر روز رأس ساعت از اینجا عبور می کنید، چراغ را سبز نگه می دارد. پدرم ایشان را صدا زد و تشکر کرد و با مهربانی گفت می دانم نیت شما خیر است، اما قرار نیست ما قانون را با خودمان وفق دهیم، قرار است ما خودمان را با قانون وفق دهیم و این، برایش اصل بود.
*گفتید شهید بهشتی به التزام مسئولین قضایی به قانون حساسیت داشت. کجا چنین حساسیتی بروز می‌کرد؟
یک نمونه که نشان می دهد در مجموع ایشان چه اعتقاد و باوری داشت و چگونه با مسائل مواجه می شد، داستان دستگیری خانم بنی صدر و سودابه سدیفی بود. در حوادث ۲۶ تا ۳۰ خرداد سال ۶۰ که مجلس رأی عدم کفایت به بنی صدر داد، گروه هایی از منافقین حرکت های تندی را آغاز کرده بودند، به‌ویژه روز ۳۰ خرداد که بسیار بحرانی بود. آقای موسوی اردبیلی که در آن زمان دادستان کشور بودند، نقل می کنند که ما شنیدیم دستگاه انتظامی که کمیته انقلاب‌اسلامی بود، خانم بنی صدر و سودابه سدیفی که در دفتر هماهنگی های رئیس جمهور بود را در یک ماشین دستگیر کرده اند و این زمانی بود که بنی صدر هم مخفی و متواری بود. من رفتم به آیت­الله بهشتی این خبر را دادم و ایشان خیلی تعجب کرد و گفت به چه دلیلی این کار را انجام داده اند؟ گفتم به‌دلیل همین اوضاع و احوالی که پیش آمده است. شهیدبهشتی گفتند آقای بنی صدر رئیس جمهور بوده و از مجلس رأی عدم کفایت گرفته است، پس دیگر رئیس جمهور نیست و ایشان به غیر از پرونده ۱۴ اسفند که هنوز حکمی هم برایش صادر نشده، پرونده دیگری در دادسرا ندارند. پس برای چه همسرش را دستگیر کرده اند یا خانم سدیفی را؟ مگر این ها جرمی دارند یا اتهامی متوجه آنان است؟ من از شما می خواهیم دستور بدهید این دو نفر را آزاد کنند. آقای اردبیلی می گوید من جوانب کار را در نظر گرفتم و احتمال می دادم عده ای من را ملامت کنند برای این حکم آزادی. پس گفتم اجازه بدهید من فکر کنم. آقای بهشتی پاسخ دادند من نگفتم فکر کنید، گفتم این دو نفر را آزاد کنید. من دودل بودم که آقای بهشتی گفتند این دو را آزاد کنید به مسئولیت من، اگر در این قضیه اشکالی باشد، مسئولیت آن متوجه من است.
جمله آخر ایشان قابل تأمل است. مرحوم بهشتی گفتند که ما تلاش های بسیاری کردیم و زحمت های زیادی متقبل شدیم. سال ها مبارزه با رژیمی که بدون ضابطه هرکاری که می خواست انجام می داد، برای همین لحظه بود که اگر الان کسانی که ولو در مسائلی تفاوت روشن در دیدگاه و عمل و اندیشه داریم، این تفاوت اجازه ندهد حقی از این افراد ضایع شود. آقای اردبیلی می گویند ما این افراد را آزاد کردیم که بعدا از ایران هم خارج شدند. شهید بهشتی حاضر بود خسارت را بر خودش متحمل شود، ولی حقی از کسی ضایع نشود. این تفکر و عمل ایشان بود، نه فقط در این یک مورد خاص، بلکه در کل سال های زندگی به این اصل توجه کردند. این نشان دهنده افکار فردی ست که مبنا دارد و به اصولش پایبند است. شهید مظلوم بهشتی هرچه داشت را برای اصولش گذاشت، حتی زندگی اش را برای مبنا و اصولش داد. گرچه همان طور که امام‌خمینی(ره) در صحبت های پس از شهادت مرحوم بهشتی فرمودند، این شهادت دور از انتظار نبود و انتظار این مسأله را داشتیم. کسانی که برای خودشان در زندگی مشی و اصول دارند و در جهت اصول شان حرکت می­کنند، طبعا کسانی همرا هشان می شوند و کسانی هم مقابله می کنند. بستگی به این دارد که در چه عرصه و میدانی باشند؛ ممکن است این مقابله تا جایی پیش برود که حتی فرد را به لحاظ فیزیکی تحمل نکنند و شهید بهشتی مدت ها قبل از این که ترور فیزیکی شود، با تبلیغات مسموم در سطح گسترده اجتماع در واقع ترور شخصیتی شده بود که برای ایشان و خانواده، بسیار سخت بود.
*این ترور شخصیت از کجا شروع شد و چرا؟
در همان موقعیت که بنی‌صدر، رئیس جمهور بود. اتهامات زیادی متوجه علما و بزرگانی چون شهیدرجایی و شهیدبهشتی شد، اما دکتر بهشتی به‌رغم تمامی این اتهامات، هیچ‌گاه از سیاست اخلاقی خود خارج نشد و حتی در سخنرانی‌هایش هیچ‌گاه سعی نکرد طرف‌های مقابل خود را بکوبد یا تخریب کند. همان سیاست اخلاقی خود را دنبال کرد و از مرز اخلاق و اصول، عدول نکرد و برای منافع خود حرف نامطلوبی نزد. حتی نسبت به منافقین یا مجاهدین که بیشترین اخبار و اتهامات را نسبت به ایشان منتشر می‌کردند، هیچ‌گاه حرف غیراخلاقی و تند نگفت.
اوایل پیروزی انقلاب، مخالفان انقلاب و نظام، اقدام به ترور شخصیت‌های برجستۀ اطراف امام کردند و بزرگانی چون شهید مطهری و مفتح را ترور فیزیکی کردند. در کنار این ترور فیزیکی، ترور شخصیتی نیز وجود داشت. ترور شخصیتی آنان این گونه بود که شایعاتی برای شخصیت‌های برجسته نظام درست می‌کردند. هر شخصیتی که مقامش والاتر بود، این شایعات در موردش نیز بیشتر بود. یکی از این شخصیت‌ها دکتر بهشتی بود که به‌خاطر شخصیت برجسته‌ای که داشت، شایعه درباره‌اش زیاد بود؛ مخصوصا در دولت کوتاه بنی‌صدر که یکی از بحران‌های اوایل انقلاب به شمار می‌رود، شخصیت ایشان را زیر سؤال بردند و شایعاتی مبنی بر اموال زیاد ایشان و یا مسائل دیگر درست کردند. این شایعات تأثیرگذار بود و ما به‌عنوان خانواده ایشان در شرایط خاص و عجیبی بودیم. از یک طرف، شهید بهشتی متهم می شد به چیزهایی که اصلا نبود؛ به ثرو تمند بودن در حالی که زندگی معمولی فردی را داشت که کار می کرد، متهم شد به انحصارطلبی در حالی که بینی و بین الله، من به‌عنوان شاهد عرض می کنم که چیزی که در آقای بهشتی نبود، انحصارطلبی بود. امثال این رفتارها و آزارها و تهمت ها زیاد بود. گاهی هم این صحبت ها از جانب دوستان گفته می شد که تحملش را سخت تر می کرد؛ تا رسید به جایی که روی دیوارهای شهر تهران و شهرهای دیگر شعار می نوشتند. از جمله این شعارها، «بهشتی، طالقانی را تو کشتی» بود. خدا رحمت کند مرحوم طالقانی را که از دوستان نزدیک قبل از انقلاب پدر بودند و مرحوم بهشتی به ایشان خیلی علاقه ­مند بود و سال های طولانی مراوده داشتند. گاهی وقت ها تحمل این شعارها بسیار سخت بود تا جایی که من در خانه سپرده بودم اجازه دهند تلفن را من جواب دهم، چون شماره ما در اختیار همه بود و وقتی اشخاص زنگ می زدند، تحمل چند دقیقه اول کار سختی بود تا وقتی که فرد آرام می شد و بعد صحبت می کردم و غالبا منتهی می شد به این که برداشت اشتباه و داوری عجولانه و نادرست بوده است. بعد از شهادت ایشان عجیب ترین تجربه خانواده این بود که افراد زیادی از اقشار مختلف و دیدگاه های مختلف می آمدند و می‌گفتند ما احساس می کنیم ظلم کردیم و حلالیت می خواهیم، چه کنیم؟ و ما هم جواب خود شهید بهشتی را می دادیم که آن چه از روی داوری نادرست و ناآگاهی مربوط به شخص من است به دل نگرفتم که از آن بگذرم.
همین طور هم بود. سعه صدر ایشان در سطح بالایی بود و تا مواجه نشوید نمی توانید درک کنید فردی چه‌طور این چنین آزمایشاتی را پشت سر می گذارد.
*گلایه ای می کردند از این رفتارها؟
گلایه ای که من تقریبا هیچ گاه از ایشان ندیدم، ولی یک‌بار در حالی که سابقه نداشت ایشان شعری را بلند و با صدا بخواند، در ماشین بودیم که دیدم می خواند: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل؛ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها.
*شناخت جامعه از شهید بهشتی را چه‌طور ارزیابی می کنید ؟
درباره شهید بهشتی شاید از افراد گوناگون گفته های متفاوتی شنیده باشید. اشخاصی که چند بعدی هستند، هر فردی به زاویه ای از ابعاد شخصیت آن ها نزدیک می شود. می خواهم بگویم در مواردی درباره ایشان، این شعر صادق است که «هر کسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرار من.» همان نگاه فرد و زاویه خاص فرد است که موجب یک داوری درباره شهید بهشتی شده است. در موارد نه‌چندان کمی با این مواجه ایم که این مجموعه که نامش بهشتی است، در عین شهرت این نام، به لحاظ این که کیست و چگونه فردی ست، کمتر شناخته است. من به‌ویژه با اسطوره سازی از چهره ها مخالفم، چون اسطوره سازی از چهره ها باعث می ­شود که مجال دیدن درست آن ها را از دست بدهیم؛ در نتیجه اگر نکات آموختنی در زندگی آن ها وجود داشته باشد، خودمان را از یادگیری محروم خواهیم کرد. به جای این که از ارتباط با فردی که می تواند در زندگی ما هم نقش ایفا کند، بهره بگیریم، فاصله مان با اسطوره سازی ها دور می شود و در نتیجه آن ها را تافته های جدابافته می بینیم که به ما ارتباطی ندارند؛ گرچه برای خودشان یک ارزش هایی داشته باشند، اما پیوند و گره ای با زندگی ما ندارند. در حالی که ارزش آشنایی با افراد به همین است که ببینیم کسانی که در میدان هایی توفیقاتی بدست آورده اند، چگونه این کار را کرده اند. من امیدوارم به این سمت برویم. به‌هرحال در زندگی شهید بهشتی نکات فراورانی هست و فارغ از انتصاب خودم، عرض می کنم که ما می توانیم بیش از این ها از شخصیت ایشان بهره ببریم.
*کدام آموزه از پدرتان می تواند مسائل امروز را حل کند؟
در جامعه ای هستیم که طی ۲ نسل گذشته، مباحثات فراوانی در عرصه علمی و اجتماعی صورت گرفته و درباره موضوعات مختلفی گفت وگو شده است که باید ثمرات فراوانی را از آن می گرفتیم. این نکته قابل تأمل است که نتیجه ای که از این گفتگوها باید حاصل می شده، نتیجه مطلوبی نیست. در بعضی مواقع، نگاه مان به افکار و اشخاص، نگاهی منفی ست و در مواجه با اندیشه ها، گرایش ما بیشتر به نقاط ضعف و منفی گرایی ست. شهید بهشتی در مواجهه با افراد و اندیشه ها، جنبه های مثبت افراد را می دید. آن قدر هوشمند بود که نقاط ضعف و کاستی را ببیند، اما مجال این که عرصه ذهن او را اشغال کند، نبود. آیت الله بهشتی معتقد بود اگر کسانی هستند که می خواهند محور جریانات علمی و کانون مباحث اجتماعی قرار بگیرند، کشف نقاط مثبت و قوت در اندیشه ها باید صورت گیرد. شهید بهشتی در مواجه با سخن گزنده و تلخ دیگران، آرام بود، اول می شنید بعد پاسخ می داد و از روحیه جدلی به دور بود. به نظرم، این حلقه مفقوده رفتارهای امروز است.

منبع: کلمه


 


مشاور رئیس‌ دولت در امور روحانیت گفت: احمدی نژاد در مقابل موضوع مکتب ایرانی پاسخی به نمایندگان مجلس نداد.

یه گزارش تحول سبز ناصر سقای بی‌ریا در حاشیه نشست مجلس و دولت در خصوص پاسخ رئیس‌دولت کودتا به اعتراض نمایندگان درباره طرح موضوع مکتب ایرانی، گفت: رئیس‌جمهور به این مساله پاسخی نداد، زیرا آقای حدادعادل مباحثی را در این نشست مطرح کردند که در جلسه هیات دولت نیز قبلا مطرح شده بود. وی تذکر داد که باید از مکتب سخن بگویم و اسلام در برابر ایران قرار نگیرد. زیرا این تقابل خواسته دشمنان اسلام و استعماراست که مسلما نظر دولت هم این نیست.

سقای بی‌ریا یادآور شد: احمدی نژاد در یکی از مصاحبه‌هایش گفت که ما از ملی‌گرایی سخن نمی‌گویم و نباید هم بگوییم. در بدنه هیات دولت هم نظرات متفاوتی در مورد جزییات این مساله وجود دارد. همانطور که در مجلس هم همه نمایندگان یک حرف نمی‌زنند؛ یک عضو هیات دولت هم می‌تواند سخنی بگوید و دیگران نظر متفاوتی بدهند.

وی تصریح کرد: با توجه به اینکه اولین بند منشور رئیس‌جمهور و دولت، پیروی از ولایت فقیه است؛ مسلما وظیفه ما این است که در دیدگاه‌هایمان دیدگاه‌های اساسی مقام معظم رهبری را در نظر بگیریم که تلاش ما هم در این راستاست.
وی تاکید کرد: در این جلسه هیچ صحبتی راجع به شخص مشایی مطرح نشد و در موضوع مکتب ایرانی هم احمدی‌نژاد پاسخی نداد. البته حداد عادل در سخنانش مستقیما نامی از وی نبرد و تذکرات کلی داد.

سقای بی‌ریا در پاسخ به سوال دیگری در مورد نظر شخصی‌اش در قبال سخنان اسفندیار رحیم مشایی در مورد مکتب ایرانی اظهار داشت: ‌ادبیات ما باید ادبیات امام و مقام معظم رهبری باشد. اگر عزت ایران و جهان شیعه را می‌خواهیم، باید از اسلام دم بزنیم که در این صورت ایران هم عزیز می‌شود.
 


 


ندای سبز آزادی: فخرالسادات محتشمی پور در شرح حال هشتم خود به دادستان تهران یادآوری کرد « خدا فریاد خانواده شهدا را شنید و یک دادستان که مظهر زشتی و بداخلاقی و بدسیرتی و بدکرداری بود قرار است به سزای اعمال کثیف و ضد بشری و ضد اسلامی اش برسد.» وی از دادستان درخواست کرد او صدای مردم زجر کشیده را بشنود و داد آنها را بستاند.

متن کامل این نامه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم زینی فیه بالسّتر والعفاف واسترنی فیه بلباس القنوع والکفاف واحملنی فیه علی العدل والانصاف و امنّی فیه من کلّ مااخاف بعصمتک یا عصمة الخائفین.
عریضه هشتم در دوازدهم رمضان المبارک :
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران
سلام آقای دادستان
امروز چطورید؟ سلامتید انشاء الله ؟ در روز هشتم ماه نزول قرآن فرصت عبادت برایتان فراهم است؟ این پیگیری های ما خانواده های زندانیان سیاسی خدای نکرده مانع علو روحتان نمی شود؟ البته برای من امروز مبرهن شد که نه تنها شما بلکه مجموعه همکارانتان سخت مشغول عبادتید چون به جز چند تلفن چی، هیچ کس حتی مسئول دفتر هم زحمت پاسخگویی را به خود نداد. من خیلی سعی کردم نام ها را بپرسم و برای تاریخ نقل کنم ولی جز به نام یک خانم اشاره ای نشد و من هم چون فکر کردم توطئه ای برای تخریب زنان و خدشه دار کردن مسئولیت پذیری شان در کار باشد، در این عریضه نامی نمی آورم! یادش به خیر زمان اصلاحات که طرح تکریم ارباب رجوع پیاده می شد و حق با مشتری بود و ارباب رجوعی که مورد بی کرامتی و بی اعتنایی قرار می گرفت، می توانست شکایت کند. راستی ما باید به کجا شکایت کنیم از این عدم احساس مسئولیت شما؟ و عدم پاسخگویی تان و بی توجهی به سلامت عزیز دربند ما و حال و روز خانواده مضطربش؟ از شما می پرسم که داشتید پایان نامه تان را آماده دفاع می کردید پارسال این موقع ها. شما که دانشجوی حقوقید. آیا برای مظلومین بی پناه جایی برای شکایت از مسئولین پیش بینی شده است این که به شکایت رسیدگی شود یا خیر امر دیگری است. اگر ما از خود شما آقای دادستان شهرمان شاکی باشیم باید جز به خدا و مردم شکایتمان را به کجا ببریم آقای دادستان؟ آری از شما که در سال گذشته بالاخره پس از تهیه گزارش شناخت از حوزه مسئولیت دادستان معزول، در اولین ملاقات با ما صراحتا گفتید من باید داد «دیگری» را هم بستانم و فقط شما نیستید که دادخواهی می کنید و ما دلمان برای شما سوخت که چه مسئولیت بزرگی دارید و حالا دیگر دلمان نمی سوزد چون می بینیم داد ما که ستانده نشد هیچ، بی دادهایی بر عزیزانمان رفت و می رود که نه تنها نامه عمل اصحاب عدالتخانه را سنگین و سنگین تر می کند بلکه موجب شرمساری مسلمانان به دلیل انجام این بی عدالتی ها در کشوری به نام اسلام می شود. نکند این هزینه های گزاف تاوان دادستانی از آن «دیگری» باشد؟؟؟!!!مبادا
امروز وقتی که دوستانی که به ملاقات عزیزانشان رفته بودند به من که علیرغم میلم داشتم آماده ملاقات کابینی می شدم، خبر دادند که نام شریف همسرم در میان سایر نام های شریف آن بند سیاسیون زندانی نیست و خبر آمد که این دلاور مومن هنوز در قرنطینه (بخوانید انفرادی) به سر می برد، آه از نهادم برآمد. با وکیل همسرم تماس گرفتم و از غیرقانونی بودن این اقدام اطمینان حاصل کردم و بعد زنگ زدم به معاون شما که از دیروز موفق به گفتگو با خودشان نشده ام. پاسخ این بود: از خود دادستان باید بپرسید. چه پاسخ آسانی است این از خودشان بپرسید! خودشان را حالا از کجا گیر بیاوریم. گرفتاری دارند ایشان باید احکام جدید بازداشت صادر کنند. بروند بیایند بخوانند بنویسند جلسه بگذارند برخیزند و بنشینند و ... در روز دوازدهم به عبادتشان بپردازند در سر و ته و وسط ساعت اداری لابد. کجا وقت پاسخگویی به این سوالات دون و خرد ما را دارند حضرات؟ پیش خود گفتم لابد دست دو الفی هاست دوباره همسرجانم. پریشان خاطر زنگ زدم به آقای کارشناس ششم ایشان گفتند بله شنیده ام که برشان گردانده اند و دیگر دست ما نیست! خوب پس باید دوباره با شما تماس می گرفتم. آقایی گفت: گوشی! و وصل کرد به یک جایی و ما چه فیض عظمایی بردیم از موزیک متن سریال امام علی(ع) در ماه شهادت مولایمان و چقدر دلمان می خواست دوره حکومت داریش را و خصوصا سفارش ها به کارگزارانش را مرور کنیم در همان مدت طولانی انتظار برای پاسخگویی ولی خوب مشغول کار دیگری بودیم و نشد. آقای دادستان من امروز پشت خط شما نصف بیشتر مقاله ام را ویراستاری کردم و کسی آن سوی خط کلامی نگفت. مقاله من مدت ها بود که زمین مانده بود و چون به همسرجان قول داده بودم در نبودنش و در اسارتش زندگی را عادی سازی کنم باید تمامش می کردم. امروز تقریبا تمام شد. نمی دانم شاید آخرین مرحله بماند برای ساعات دیگری که پشت خط تماس دادستان شهرم می مانم برای دادستانی که نه، تنها گرفتن یک پاسخ. همسرم کجاست؟؟؟ مصطفی تاجزاده که من خوشحال بودم در زندان از دست خشونت طلبان کینه توز خودسر خیابانی در امان است، همسرم نازنین و شجاعم کجاست آقای دادستان؟ می دانید که من تا پاسخم را نگیرم آرام نخواهم نشست. اگر دست سپاه نیست، دست کیست. اگر برای اجرای حکم به زندان بازخوانده شده شما باید پاسخگو باشید. پزشک معالج همسرم به شدت نگران وضعیت کمر و گردن اوست. من برای جزء جزء اعضاء و جوارحش نگرانم و نگرانی ام را به همه دنیا اعلام می کنم. و فریاد وااسلاما سر خواهم داد تا فردا روز شرمنده یار عزیز و مردم مهربان وطنم نباشم.
من همه کارهای غیرمجاز از نظر شما را برای حفظ جان همسرم و ایجاد شرایط مناسب برای او انجام خواهم داد. کارهای غیرمجاز؟! بله همه آن کارهایی که شما و بازپرس و بازجوها مستقیم و غیرمستقیم از آن منعمان می کردند. خنده دار نیست آقای دادستان که جرایم ما از نظر شما و دوستان تان مصاحبه، مکاتبه، وبلاگ نویسی و هرگونه ملاقات و گفتگو با مقامات مسئول برای اطلاع رسانی شرایط دهشتناک همسرم بود و برای وادار کردن آدم های دارای تعهد برای به کار گرفتن این تعهد و مسئولیت. ما فریاد ها زدیم آقای دادستان و خدا فریادمان را شنید و خدا فریاد خانواده شهدا را هم شنید و یک دادستان که مظهر زشتی و بداخلاقی و بدسیرتی و بدکرداری بود و دیگر مجرمان قرار است به سزای اعمال کثیف و ضد بشری و ضد اسلامی شان برسند. ما باز هم فریاد می زنیم و اقدامات غیرقانونی و غیر حقوقی و غیر شرعی و غیرانسانی و غیراخلاقی را افشا می کنیم و خدا صدایمان را می شنود. آقای دادستان بیایید شما هم در میان عبادت های ماه خدای عدل و انصاف، صدای دادخواهی بندگان خدا را هم بشنوید. تصور نمی کنم صدای ما چندان ضعیف باشد؟ وکیل من و همسرم برای من و آن عزیز دربند ستم، درخواست ملاقات کرده پاسخش را فوری می خواهیم.
اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین

 

 

 


 


ندای سبز آزادی: اصلاح طلبان جریانی نیستند که بتوان آنها را حذف کرد. اما برای تداوم حیات سیاسی خود باید تدابیر تازه ای بیندیشند و رهبران جدید خود را از میان افراد رده دوم در جناح خود پیدا کنند" - گفتگوی مرتضی نبوی با خبر - اینجا

خبر بخشنامه ی وزارت ارشاد به مطبوعات، جهت سانسور نام سه رهبر سبز هم در خبرها منعکس شد - اینجا
نبوی گفته : "موسوی، کروبی و خاتمی، بی تدبیری، بی هنری و ضعف عقلانیت داشتند". لذا به دلایل زیر باید رهبر گزینی اصلاح طلبان از افراد رده دوم باشد. مشخصات این افراد رده دوم ترجیحا به شرح زیر باشد :
سن رهبر رده دوم، بین ۳۵ تا ۴۵ سال ( که زمان انقلاب دیگه ته تهش ۱۰ سال بیشتر نداشته باشد.)
عدم حضور در جبهه
عدم ارتباط فامیلی با خانواده ی امام
ترجیحا یک ارتباط فامیلی با هاشمی رفسنجانی داشته باشد
از میان خانواده شهدا و جانبازان نباشد
فارغ التحصیل یا دانشجوی علوم سیاسی نباشد
از دانشکده فنی دانشگاه تهران نباشد
کسانی که یکی دوبار به آنتالیای ترکیه سفر کرده اند، در اولویت قرار دارند
استفاده از نیروهای جوان و میانسال و حتی پیر پاتال اپوزیسیون خارج از کشور به شدت توصیه می شود
فلذا اینکه رهبران رده دوم، شیر بی یال و دم و اشکمی باشد که ما زورمان به او بچربد ! خاتمی، موسوی و کروبی هم بازنشسته شوند و به دامان انقلاب بازگردند. و آقای موسوی هم دیگه بیانیه ننویسه حضرت عباسی! جون ِ جدّت ننویس آقا !
 


 


ندای سبز آزادی – متن زیر خاطره کوتاه یکی از زندانیان سیاسی است که سال گذشته پس از کودتای انتخاباتی بازداشت شد و روزهای سختی را در سلول انفرادی گذراند.

نویسنده در این متن ضمن بیان حالات روحی خود در دوره بازجویی، گوشه ای از رفتارهای غیر انسانی بازجویان را نیز گزارش کرده است.

متن کامل این یادداشت بدین شرح است:

"بیانیه کار کی بود؟" جواب می دهم: "نمی دونم، من هم تو سایت ها خوندم." با سیلی به صورتم می کوبد. بلندتر می پرسد: "پرسیدم بیانیه کار کی بود؟" من هم جوابم را تکرار می کنم. ضربه سنگین دستش که به پشت سرم برخورد میکند مرا به جلو پرتاب می کند. چشم بند دارم. نمی توانم تصور کنم قرار است ضربه بعدی به کجای سرم بخورد! داد می زند: "کار بیانیه را کی انجام داد؟" کوتاه می گویم :"نمی دونم." این بار خیلی محکم با مشت به صورتم می کوبد. تصور می کنم صورتم پر از خون شده است. دستم را مقابل صورتم می گیرم اما از خون خبری نیست. با کنایه می گوید :"نگران نباش طوری می زنم که جای دستم نمونه. "

کوتاه می پرسد : "کار کی بود؟ " من هم بدون لحظه ای تامل کوتاه می گویم :"نمی دونم. " سیلی سنگینی صورتم را می چرخاند. دوباره می پرسد من هم دوباره می گویم و بیش از 10 بار این اتفاق تکرار می شود.هم مستاصل شده، هم خسته. خستگی او به من فرصت استراحت کردن می دهد. مرا به سلول برمی گرداند.

چشمانم را روی هم گذاشته ام. به نیرویی که باعث شده تا حالا محکم بایستم فکر می کنم.؛ نگرانی برای تو. صدای فریاد توام با تحقیر در راهرو می پیچد.: "قهرمان، قهرمان، کجایی قهرمان" صدا را می شناسم. حاج مجید است.

چشمانم را باز می کنم چشمم به نوشته روی دیوار می افتد. پایین نوشته اسم مسعود نوشته شده، "هرچی آرزوی خوبه مال تو" با خودم فکر می کنم می توانم حسش را درک کنم.

به در می کوبد. می دانم باید چشم بندم را بزنم. در سلول باز می شود. حضور حاج مجید را در چارچوب در 1 در 5/1 متری سلول احساس می کنم. طوری که باقی سلول ها هم بشنوند داد می زند "بچه ها این پسره جعلق در حال مقاومت کردنه. نمی خواهید بهش بگید آفرین قهرمان!" می دانم آمده برای تحقیر. چند جلسه فقط و فقط کتک خوردم برای این که به اسم "تو" برسند. اما پای هر چیز ایستاده ام تا تو بیرون به زندگیت برسی.

فحش های رکیک و تحقیر آمیز است که نثار من می شود. تنها واکنش من لبخند و خنده کوتاهی ست. اما همین خنده آرام مثل آتش زدن فتیله یک بشکه باروت باعث می شود حاج مجید وارد سلول شود. حاج مجید سرتیم بازجوهای بازداشتگاه است و می دانستم گزارش بازجو به دستش برسد خودش به سراغم می آید.

زیر لبم شعر روی دیوار را می خوانم. "هرچی آرزوی خوبه مال تو.."

توی اتاق انجمن هستیم. من به نحوه اداره جلسه اعتراض دارم. دبیر جلسه هم از این که بحث ها قابل جمع بندی نیست کلافه است. کاغذ را بر می داری. رو آن چیزی می نویسی. برگه را از وسط تا می کنی. روی میز خم می شوی و برگه را روی میز به سمت من هل می دهی. حدس می زنم برای حل مشکل پیشنهادی داری. برگه را بر می دارم و باز می کنم. روی برگه نوشته ای "هر چی آرزوی خوبه مال تو" سرم را بالا میگیرم و نگاهت می کنم.

برق چشمانت به همراه لبخندی قلبم را می لرزاند. خودنویس سبز رنگی را که روز تولدم به من هدیه دادی برمی دارم و روی همان کاغذ می نویسم " نه، هر چی آرزوی خوبه مال تو، هر چی که خاطره داریم مال من" کاغذ را از همان جایی که تو تا زدی، تا می کنم و روی میز به سمتت هل می دهم. برگه را برمی داری، باز می کنی و می خوانی. این بار تو سرت را بالا می گیری و به من نگاه می کنی، هر دو به هم لبخند می زنیم....

حالا حاج مجید در یک قدمی من است. زیر لبم می خوانم "هر چی خاطره داریم مال من". سیلی سنگینی صورتم را به سمت چپ می چرخاند. تا می خواهم خودم را محکم نگه دارم سیلی سنگین تری این بار به طرف دیگر صورتم کوبیده می شود. دیگر نمی توانم حدس بزنم مشت و سیلی ها و لگدهای بی رحمانه حاج مجید قرار است به کدام قسمت از بدنم بخورد.

زیر لبم می خوانم:" اون روزای عاشقانه مال تو" گرمی خون را حالا دیگر زیر زبانم احساس می کنم. می خوانم: "این شبای بی قراری مال من"

صدای فحش دادن یک نفر دیگر هم اضافه می شود. یکی دیگر از بازجوهای بند است که متخصص دادن فحش های رکیک است و مرا هم در بازجویی های قبلی بی نصیب نگذاشته. صدای بازجوی خودم هم اضافه می شود. 3 نفری به جانم می افتند. من هم ناخودآگاه دستم به سمت چشم بند می رود و از روی چشمم برش می دارم. 3 نفر در سلولند و من هر 3 نفر را دیده ام.

دیگر کارد بزنی خون حاج مجید در نمی آید. مرا با غضب از سلول به بیرون پرت می کند. احساس گرفتگی شدید در زانوهایم احساس می کنم. اجازه پوشیدن دمپایی به من نمی دهد. من را با پای لخت شروع به چرخاندن در راهرو می کنند. فحش و توهین و تحقیر ادامه پیدا می کند. شلوارت را در می آورم... فحش ها دیگر تهوع آور شده است. من را با همان وضع به اتاق بازجویی می برند و دوباره 3 نفری به جانم می افتند...

10 روز از آخرین روزی که حاج مجید را دیده ام گذشته است. هر روز یک بازی جدید. هر روز یک داستان تازه. ظاهرا مساله فقط تبدیل به رو کم کنی شده است.

موضوع جدید بازجویی ذهنم را خیلی مشغول کرده. تا قبل سوال می کردند بیانیه کار کی بود. اما در اخرین جلسه بازجویی از نقش تو در بیانیه سوال کردند. ذهن من آشفته و دلم پریشان است. ظاهرا چاره ای جر اعتراف ندارم. آنها به "تو" خیلی نزدیک شده اند.

چراغ را می زنم. نگهبان پنجره کوچک سلول را باز می کند. می گویم می خواهم اعتراف کنم.

بیست دقیقه بعد همه در اتاق بازجویی جمع شده اند. خوشحالند از این که توانسته اند بالاخره من را بشکنند. من اما فقط نگران تو هستم.

برگه سفید را می گیرم و شروع به نوشتن می کنم. " بیانیه تمامش کار من بود...
 


 


بابک هاتفی: تلخی این روزها را با هیچ شیرینی نمی توان جبران کرد ، همه امید داریم به تغییر ، به آینده ، به فردای سبز اما باز هم این روز ها را سخت می گذرانیم ، چه آنها که روز و روزگار در جهان غرب می گذراند ، اما دلتنگ وطن اند و دلگیر یار و خانواده و چه آنها در میهن سرفراز اما اسیر ، روزگار می گذارنند زیر تیغ سانسور و زندان و فرار... .
حدیث دستگیری ها اما چیز دیگری ست ، یک نفر می آید ، یه نفر می رود . اما کسانی هستند که می روند و می آیند ، زندان خانه ی دومشان ( شاید هم اول ! ) شده است. نزدیک به هر روز مهم راهپیمایی که می شویم همیشه در این یک ساله رسم بر این بوده که آمار بازداشتی ها بالا رفته است.
این بار هم مثل یک ساله گذشته به روز قدس نزدیک می شویم ،هفته ی قبل تاجزاده و صفایی فراهانی را به جرم شکایت از سپاه می برند و بعد نوبت به نوری زاد می رسد ، چرا که نامه به رهبری نوشته است ! آن هم نه یک نامه بلکه پنج نامه...و این کار جرم بزرگی محسوب می شود حتی اگر رهبری را "پدر" خطاب کنی!
بعد از بردن این عزیزان ، اولین ترکش های روز قدس به سازمان ادوار تحکیم وحدت گرفت ، سازمانی که دبیر کل احمد زیدآبادی ، سخنگو عبدالله مومنی ، علی ملیحی را در زندان دارد و چند عضو تاثیر گذار دیگر را در غربت.
دیشب حسن اسدی زیدآبادی و علی جمالی هم به دیگران دوستان دربندشان پیوستند. حسن اسدی زیدآبادی دبیر کمیته ی حقوق بشر سازمان ادوار که دیگر اوین رفتن و آمدن برایش عادی شده است ولی علی جمالی اولین سفرش به اندرزگاه! است.
چه در زندان می گذرد و چه بر سر این عزیزان می آید سخنی ست که دیگر همه می دانند ، زندان شکنجه دارد ( روحی یا جسمی فرقی نمی کند ) ، انفرادی دارد ، دلتنگی دارد ، اعتصاب غذا دارد و... .
اما اصلا چرا باید به بند کشیده شویم ، آیا هنوز خیال می کنند که می توانند با اسیر کردن فعالین سیاسی جنبش را متوقف کنند! آیا هنوز درنیافته اند که این جنبش را هیچ حزب و شخص و سازمانی هدایت نمی کند؟ اگر اینگونه بود که دیگر همه ی فعالین سیاسی تاثیگذار کشور را حداقل یکبار مهمان کرده اند ، پس چرا باز هم جنبش جریان دارد؟! مگر با به بند کشیدن یک شخص می توان اندیشه را به بند کشید... .
اما جنبش هنوز زنده است و نفس می کشد. و این دستگیری ها بر زنده بودن جنبش مهر تاییدیست. که اگر نبود ترس از حضور مردم پس این همه دستگری از برای چیست؟
روزهای سخت را در کنار هم می گذرانیم ، چه در غربت ، چه در خانه و چه در زندان، ما کشته می شویم ، ما اسیر می شویم ، ما فحش می شنویم ، ما تحقیر می شویم ، اما روسیاه شود آنکه فردا تنها ماند...


 


ندای سبز آزادی: امکان رد صلاحیت نمایندگان مجلس در طول دوره نمایندگی خود توسط شورای نگهبان فراهم می شود.
جهان نیوز خبر داده که اخیرا کمسیون اصل ۹۰ مجلس، کمیته ای را برای تهیه طرح نظارت بر عملکرد نمایندگان مجلس تعیین کرده است که تدوین این طرح در مراحل پایانی خود قرار دارد.
براساس این طرح از این پس نظارت شورای نگهبان تنها در بررسی صلاحیت کاندیدا نخواهد بود و در طول دوره نیز این نظارت وجود خواهد داشت.
بر همین اساس درصورت عدم صلاحیت نماینده در طول دوره، اعتبار نامه وی باطل خواهد شد. به این ترتیب بررسی اعتبار نامه نیز تنها در ابتدای دوره نخواهد بود و در طول دوران نمایندگی امکان بررسی خواهد داشت.
همچنین مطابق این طرح هیاتی تشکیل می شود تا بر عملکرد نمایندگان نظارت کنند.مطابق این طرح دارائی و مکاتبات نمایندگان نیز در طول دوره ثبت خواهد شد.


 


ندای سبز آزادی: روزنامه مردمسالاری در سر مقاله امروز خود با اشاره به خداحافظی دکتر غلا مرضا کرد زنگنه از سازمان خصوصی سازی کشور نوشت: این خبر به خودی خود شاید آنچنان حساس نباشد، اما با بررسی رفتارها و اظهار نظرهای این مدیر با سابقه طی هفته های اخیر شاید خداحافظی ناگهانی او کمی قابل توجیه به نظر برسد.
به گزارش کلمه روند خصوصی سازی یا به عبارتی اختصاصی سازی در کشور به گونه ای است که غیر از دولتی ها نظر هیچ یک از طیف های بخش غیردولتی و کارشناسان را تامین نکرده است.
اگر چه طی یک سال اخیر واگذاری های خرد و کلا ن بسیاری از اموال دولتی در قالب خصوصی سازی رخ داده است اما سهم عمده آنان یا دوباره به شبه دولتی ها سپرده شده یا این که حتی پس از واگذاری مدیریت آن واحدها در اختیار دولتی ها قرار گرفته است و به عنوان رد دیون یا سهام عدالت واگذار شده است.
شبه دولتی ها در اقتصاد ایران چنان رخنه کرده اند که علیرغم مخالفت نهادهای نظارتی ، اما یک سوی خرید و فروش طی ماه های اخیر آنها هستند.
مخالفت با این پدیده غیر سودمند برای منافع کشور و اقتصاد، در روزهای اخیر حتی صدای رئیس شورای رقابت و همچنین نفر نخست سازمان متولی امر خصوصی سازی در کشور را درآورد و آنها علی الخصوص دکتر کرد زنگنه رئیس مستعفی سازمان خصوصی سازی در اظهار نظرهای پراکنده انتقاداتی جدی بر چنین روند حاکم بر واگذاری شرکت های دولتی مطرح کردند.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته