ندای سبز آزادی: عابد توانچه فعال دانشجویی چپگرا و از اعضای سابق انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، امروز چهارشنبه به منظور «آخرین تلاش» برای لغو حکم مصادره خود را به زندان اراک معرفی کرد
پیش تر عابد توانچه اعلام کرده بود به منظور «آخرین تلاش» برای لغو حکم مصادره سند گرو گذاشته شده که از سوی دادستان کل عمومی و انقلاب اراک صادر شده است، خود را تحویل دادگاه انقلاب اراک میدهد.
به گزارش رهانا، عابد توانچه دی ماه گذشته از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب شهر اراک (به ریاست عمران عزیزی) به تحمل یک سال حبس تعزیری محکوم شد. اما دادگاه انقلاب اراک از ابلاغ حکم دادگاه به او یا وکیل مدافع خودداری نمود. در نتیجه عابد توانچه و وکیل مدافع وی دکتر ناصر زرافشان تا زمان احضار وی به زندان از این حکم بی اطلاع نگه داشته شده بودند.
توانچه در ادامه به رهانا گفت: «این ریسک وحشتناک است . طبق قانون، در حال حاضر معرفی کردن یا نکردن من هیچ ربطی به مصادره سند ندارد و سند بر مبنای استعلام امروز صبح (یک شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۹)، در تملک دولت جمهوری اسلامی قرار دارد. معرفی کردن خودم تنها به دلیل تمکین در برابر خواست وثیقه گذار است و تعهد انسانی نسبت به انسان دوستیِ شخص وثیقهگذار»
وی در ادامه در مورد مشکلاتی که برای خانوادهاش پیش آماده گفت: «اگرتمام فامیل من جمع شوند ، نمی توانند ۵۰ میلیون وثیقه را تهیه کنند تا خانواده من توسط حکومت آواره نشوند. صحبت زندگی دو خانواده است که همین الان هم بسیار ضربه دیده اند. باید خود را تحویل بدهم گر چه احتمال لغو حکم مصادره سند را در خوشبینانه ترین حالت ممکن یک به ده میدانم. مطمئن هستم وثیقه گذار توسط مقامات قضائی فریب داده شده است و بازگرداندن خانه از طرف حکومت جمهوری اسلامی ایران مثل گُل دادن جمهوری روی ریشه ی دیکتاتوری است »
بر مبنای گزارش ها ، قاضی پرونده در اقدامی کاملاً غیرقانونی حکم یک سال حبس تعزیری این فعال دانشجویی را بدون ارسال به دادگاه تجدید نظر برای اجرای حکم به بخش اجرای احکام دادگستری فرستاد. در پی این اقدام غیر قانونی بلافاصله شکایتی از قاضی عمران عزیزی _ قاضی شعبه یک دادگاه انقلاب _ به دلیل تخلفات گسترده از قانون توسط دکتر زرافشان تنظیم و پرونده قاضی به دادگاه انتظامی قضات فرستاده شد و در دادسرای انتظامی قضات ثبت شده است. اما با فشار اطلاعات شهرستان اراک، دادستانی این شهر حکم را تأیید یافته تلقی نموده و به شدت بر اجرای آن پافشاری کرد و در نهایت دادگاه انقلاب اسلامی اراک در عملی غیرقانونی و غیر اخلاقی حکم به مصادره سند گرو گذاشته شده داده است.
این درحالی است که در پی گیری شکایت صورت گرفته توسط ناصر زرافشان وکیل توانچه، دادگاه انتظامی قضات به وکیل پرونده گزارش داده است که “قاضی شعبه یک دادگاه انقلاب اراک (عمران عزیزی) از دستور دادگاه انتظامی مبنی بر توضیح به دادگاه انتظامی قضات سرباز زده است”. به همین دلیل دادگاه انتظامی قضات از مدیر کل دادگستری استان مرکزی درخواست کرده است تا پرونده سریعا به دادگاه انتظامی ارسال گردد.
پیش ازاین نیز ماموران اداره اطلاعات اراک چند بار برای دستگیری توانچه به منزل پدریش یورش برده اما موفق به بازداشت او نشده بودند. این ماموران تهدید کرده بودند که در صورت عدم مراجعه وی به دادگاه انقلاب منزل گرو گذاشته شده را پلمپ خواهند کرد.
ندای سبز آزادی: در اثر انفجاری که سه شنبه شب در جریان خط لوله انتقال گاز طبیعی ایران به ترکیه رخ داد، این جریان قطع شده و بنا به گزارش مقامات مسئول، از سرگیری آن ممکن است یک هفته طول بکشد.
به گزارش رویترز و به نقل از جرس ، یکی از مقامات شرکت بوتاس که کنترل کنندۀ این خط لوله انتقال گاز می باشد، در این زمینه خاطرنشان کرد: "آتش ناشی از انفجار مهار شده، و کار مرمت در جریان است."
یک مقام دیگر شرکت بوتاس نیز تصریح کرد "انفجار در ساعات پایانی روز سه شنبه روی داد و علت آن نیز مشخص نمی باشد.
همزمان و به گزارش خبرگزاری آناتولیای ترکیه، علی یرلیکایا فرماندار استان شرقی آگری که محل انفجار می باشد، در این زمینه می گوید احتمالا انفجار ناشی از "حمله یک سازمان تروریستی جدایی طلب" بوده است که اشاره ای به حزب ممنوعه کارگران کردستان (پ ک ک) است.
این خط لوله به طول بیش از ٢۵۰۰ کیلومتر می باشد، که به طور متوسط عامل انتقال روزانه ٢۴ میلیون متر مکعب گاز به ترکیه است.
ماه گذشته نیز، شورشیان کرد گروه مذکور، مسئولیت حمله به بخش دیگری از این خط لوله را به عهده گرفته بود.
شورشیان کرد مسلح ترکیه، بیش از بیست و پنج سال است که در حال جنگ با دولت می باشند و تا کنون چندین هزار کشته و زخمی از دو طرف بر جای گذاشته است.
با توجه به اعلام آتش بس هفته های اخیر پ ک ک، هنوز مشخص نیست انفجار اخیر در خط لوله انتقال گاز ایران به ترکیه با مسئولیت چه گروهی صورت پذیرفته است.
ندای سبز آزادی: بهدنبال برکناری پروفسور یوسف ثبوتی چهره برجسته علمی کشور از ریاست مرکز تحصیلات تکمیلی علومپایه زنجان، حجتالاسلام والمسلمین مهدی کروبی با انتشار بیانیهای این اقدام خسارتبار را محکوم کرد. شایان ذکر است که پروفسور یوسف ثبوتی در انتخابات اخیر ریاستجمهوری از حجتالاسلام والمسلمین مهدی کروبی حمایت کرده بود.
بهگزارش سحامنیوز، متن کامل بیانیه حجتالاسلام والمسلمین مهدی کروبی بهشرح ذیل است:
«با کمال تأسف مطلع شدم که وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در راستای تصفیه دانشگاهها و مراکز علمی کشور از نخبگان و چهرههای برجسته علمی مستقل، اقدام بهبرکناری دانشمند محترم آقای پروفسور یوسف ثبوتی کرده است.
تأسفبارتر اینکه این اقدام خسارتبار و مخالف منافع ملی در حالی انجام شده است که قاطبه دانشگاهیان اعم از اساتید، دانشجویان، کارکنان دانشگاهها و مردم فهیم استان زنجان، نه تنها مخالف این سوءتدبیر بودهاند، بلکه بسیاری از آنها با انتشار بیانیه و اقدام بهتجمع و تحصن نارضایتی خود را ابراز داشتهاند، بهطوری که علیرغم اعمال فشار از طرف نهادهای خاص و ایجاد جو امنیتی و بستن راههای منتهی بهدانشگاه و جلوگیری از ورود مردم و دانشگاهیان بهدانشگاه، چندینبار برگزاری مراسم معارفه رئیس جدید این دانشگاه معتبر کشور بهعلت اعتراضات شدید مردمی و دانشجویی لغو و بهزمان دیگری موکول شده است و در نهایت با کنترل و اداره دانشگاه توسط نیروهای خارج از دانشگاه، عدهای از مقامات استان همراه با تعدادی نیروی محافظ و … وارد سالن آمفیتئاتر شده و در غیاب پروفسور ثبوتی، دانشجویان، اساتید و کارکنان این دانشگاه اقدام بهمعرفی رئیس جدید کردهاند.
وبلافاصله بعد از این معارفه وارد دفتر کار پروفسور ثبوتی شده و کتابها، مقالات علمی ارائه شده در ژورنالها و همایشهای جهانی و مدالهای افتخار آقای دکتر ثبوتی را بیرون ریختهاند! و این در حالی بوده است که ایشان در تهران بودهاند!
اینجانب از نزدیک این شخصیت علمی برجسته را میشناسم و با فضائل اخلاقی ایشان آشنا هستم و شاهد ایثار و فداکاری این دانشمند عزیز بودهام و اطلاع دارم که چگونه علیرغم وجود زمینه برای حضور ایشان در بزرگترین و مهمترین دانشگاههای جهان، این استاد فرهیخته بهتمامی مظاهر دنیوی پشت پا زد و با حضور در زادگاه خویش و با استفاده از علم و تجربه و نفوذ معنوی خود در طول بیست سال یکی از مهمترین دانشگاههای علوم پایه کشور را پایهگذاری و مدیریت کرد.
از اینرو ضمن ابراز اعتراض بهاین اقدام و محکوم کردن آن تصریح کنم که یقیناامام راحل هرگز به دنبال چنین حاکمیتی نبودهاست»
مهدی کروبی
فرهمند علیپور: در یادداشتی با عنوان «اعدامهای ۶۷ و هوشیاری سبزها»، نگارنده تلاش کرده بود تا کاوشی منصفانه داشته باشد به انگیزههای پنهان در پشت اعتراضهایی دربارهی «اعدامهای ۶۷» که از سوی برخی متوجه میرحسین موسوی به عنوان یکی از رهبران جنبش سبز ایران میشود.
در آن نوشتار تاکید شده بود که اعدامهای ۶۷ «تراژدی و زخمی است که برخلاف سیر تاریخ، هرچه زمان بیشتری از آن میگذرد زندهتر میشود و بیشتر دهان میگشاید.
روشنگری در باب زوایای تاریک جنایتهای انجام گرفته در آن سالها لازم و ضروری است و باید تلاش شود تا رسم اعدام فعالان سیاسی برای همیشه در میهنمان برافتد.»
همچنین در آن مطلب با ذکر دلایل و طرح پرسشهایی تاکید داشتم که هدف از هجمههایی که از سوی هواداران «برخی گروهها» به میرحسین موسوی از بابت موضوع اعدامهای ۶۷ صورت میگیرد نه برای «روشنگری» و در راستای «احقاق حقوق بشر»، بلکه برای مشروعیتزدایی از رهبران جنبش سبز، تشویش اذهان حامیان او و دستوپا کردن و کسب مشروعیت در بین ناراضیان سبز برای گروهها و ایدئولوژی خود است.
گویا رسم جمهوری اسلامی که با استفاده از نام شهدا دهان هر منتقد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را میبندند به برخی «اپوزیسیون» آن هم سرایت کرده تا آنها این بار با پناه گرفتن پشت سنگر اعدامهای ۶۷ هر منتقدی را محکوم به حمایت از اعدامها و با کشیدن حصاری به اسم حقوق بشر و انزجار از جنایت گرداگرد این موضوع، مانع از آن شوند تا حتی بتوان پاسخی داد به کسانی که امروزه مطلبی می نویسند، تاریخی را تحریف و حقیقتی را قلب میکنند.
به عنوان مثال با آن که در یادداشت «اعدامهای ۶۷ و هوشیاری سبزها»، این اعدامها محکوم شده و تنها در خصوص «انگیزههای بعضی از معترضین به میرحسین موسوی» گفته شده بود، اما واکنش اغلب این دوستان به گونهای بود که تصور میشد آن نوشتار در دفاع از اعدامهای ۶۷ است!
البته این مهر بودن گوشها و چشمها و تمام نگفتنها و تمام نشنیدنها متاسفانه عادت زشت بسیاری از ما شده است.
یا آن که به کیش خود پنداشتند و چنین مطرح کردند که آن یادداشت، قصد قهرمانسازی از میرحسین موسوی و بخشیدن چهرهای کاریزما به این رهبر جنبش سبز دارد در حالی که این موضوع را در هیچ کجای آن یادداشت نمیتوان یافت.
طرفه آن که یادداشت «تا شاه کفن نشود» که چندی پیش در همین ستون و به همین قلم منتشر شد گواه این موضوع است که بخشیدن چهرهای قدسی و کاریزما به رهبران جنبش سبز و ... نه تنها در دیدگاه نگارنده فاقد جایگاه و اعتبار است که اتفاقا هم هوادار نقد موسوی و کروبی و ... هست و هم عامل به آن.
چند روز پس از انتشار «اعدامهای ۶۷ و هوشیاری سبزها»، هژیر پلاسچی در نقدی با عنوان «شصتوهفتیها از آن خودشان» در وبسایت رادیو زمانه با این یادداشت برخورد کرد. پاسخی که در آن میتوان به روشنی، اثبات انگیزههای مطرح شده در «اعدامهای ۶۷ و هوشیاری سبزها» را یافت.
هژیر پلاسچی در بخشی از مطلب خود مینویسد: «چنان نمایانده میشود که انگار مجاهدین {خلق} مشتی دیوانه بودند که ناگهان شروع به ترور کردند و حکومت اسلامی تنها برای دفاع از خود بود که آنان را دسته دسته روانهی جوخههای اعدام کرد.
این حکومت اسلامی بود که با تمام توان برای سرکوب انقلاب، همهی نیروهای انقلابی از جمله مجاهدین خلق را مورد تهاجم قرار داد و سازمان مجاهدین خلق برای دفاع از خود و برای دفاع از انقلاب اشتباهترین و بیهودهترین استراتژی ممکن را انتخاب کرد.»
تفاوت دیدگاه من با آقای پلاسچی و همفکران ایشان در همین پاراگراف به خوبی نمایان است.
من و دوستانم فکر میکنیم که هم نیروهایی که در سپاه پاسداران آن روزها و حکومت کار برخورد و سرکوب با برخی گروهها ازجمله سازمان مجاهدین خلق را انجام میداند برآمده از انقلاب و بخشی از انقلابیون بودند و هم آن که اعضای سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق و دیگر گروهها، همه برآمده از مردمی بودند که «انقلابی» و خواستار پایان دادن به رژیم سلطنتی در ایران بودند.
این موضوع که «حکومت جمهوری اسلامی با تمام توان برای سرکوب انقلاب، همهی نیروهای انقلابی از جمله مجاهدین را مورد تهاجم قرار داد» را، نه طنز، که چیزی بیش از تحریف تاریخ و همان سخنان «زری طباطبایی» در کتاب «داد بی داد» (که در یادداشت قبلیام نیز به آن اشاره کردم) به نظر نمیآید.
پلاسچی عملیاتهای چلچراغ ، آفتاب و فروغ جاویدان از سوی ارتش به اصطلاح آزادیبخش سازمان مجاهدین را که در یادداشت قبلیام به عنوان مثال ذکر کرد بودم «دفاع مجاهدین از خود و انقلاب» مینامد و البته نمیگوید که تنها به عنوان مثال، اسارت ۵۷۰ نفر از سربازان ایرانی (آمار اعلام شده از سوی مجاهدین) در جبهههای جنگ جنوب در عملیات «آفتاب» توسط ارتش آزادیبخش و تقدیم کردن آنها به صدام حسین چگونه دفاعی از انقلاب است؟
نویسندهی «شصت و هفتی از آن خودشان»، گرچه در ابتدای پاراگراف تلاش می کند تا توجیهی برای «اشتباهات استراتژیک» سازمان مجاهدین خلق پیدا کند و آنها را نه «مشتی دیوانه» بخواند اما با پایان رسیدن پاراگراف به این نکته هم اذعان میکند که آنها «اشتباهترین و بیهودهترین استراتژی ممکن را انتخاب کردند.»
نتیجهگیریای که من نیز در یادداشت قبلیام بر آن تاکید کرده بودم و تنها میتواند تاییدی بر آن موضوع تلقی شود.
دستی که رو شد
در نوشتهی قبلیام گفته بودم که مشکل این عده از دوستان نه یافتن مقصر واقعی اعدامهای ۶۷ که تنها مخالفت با رهبری «میرحسین موسوی» بر ناراضیان و کشاندن او به گوشهی رینگ است و حتی اگر به فرض، موسوی هم اعدامها را محکوم کند یا سندی ارائه شود که موسوی مخالف این موضوع بوده است، این ماجرا پایان نخواهد یافت.
یادآوری کرده بودم که حتی محکومیت این اعدامها از سوی نهضت آزادی در همان سال ۶۷ نیز از جانب این گروهها مورد پذیرش واقع نشد و بهانههای دیگری دستوپا کردند از جمله آن که اگر نهضت آزادیها راستگفتارند چرا با حجاب اجباری مخالفت نکردند؟! و البته ذکر شده بود که هدف آنها مبارزه با همهی دستهها، جناحها و گروهها است و برای آنها جنبش سبز با نیروهای حامی احمدینژاد چندان تفاوتی ندارد، اما در مقطع کنونی و به واسطهی اقبال مردمی به موسوی باید با موسوی برخورد کرد.
هژیر پلاسچی در نوشتهی اخیر خود به روشنی بر این مطلب صحه میگذارد و مینویسد: «حتی اگر اسنادی که سرانجام روزی منتشر خواهد شد ثابت کند که میرحسین موسوی و دولت او در قتل عام تابستان ۶۷ نقش اجرایی برعهده نداشته است باز فرقی نمیکند.
پلیس، زندان و اعدام بخشی از نظم مسلطی است که موسوی و دولت او در قامت دستگاه اجرایی آن ایستاده بودند.
با این وجود تمامی آنانی که به برپا ماندن نظمی که مشغول جنایت علیه بشریت بود یاری رساندهاند، بر این صندلی خواهند نشست. صندلی داغی که روی آن هیچ دست آلودهای را نمیتوان پنهان کرد.»
علاوه بر آن که لحن نوشتار پلاسچی در این پاراگراف نشان از نگرانی از انتشار مستندات آن روزها دارد و گویا او نیز میداند که موسوی در اعدامها نقشی ندارد و خوب میداند که چرا باید در این برههی زمانی خاص و تاریخی ایران موسوی را زد، به مخاطب خود اینگونه القا میکند که مهم نیست که موسوی و دولتش حتی در اعدامهای ۶۷ دست داشتهاند یا خیر.
همین که در نظام جمهوری اسلامی بودهاند کافی است تا با آنها به مقابله برخیزیم و در این مقابله مجوز اتهامزنی موضوعی چون اعدامهای ۶۷ را نیز داریم و درست اینجاست که راه ما با این دوستان جدا میشود و تعریف و فهممان از حقوق بشر و دمکراسی با این دوستان متفاوت میشود؛ چرا که انداختن گناه اعدامها به گردن کسی که امروز تنها گناهش این است که توانسته رهبر ناراضیان ایرانی باشد و سعی دارد تا جامعهی ایرانی را در مسیر دمکراسی چندگامی جلوتر ببرد، نه تنها غیر منصافه که ظلم به تاریخ، دمکراسی، حقوق بشر و تقویت «پستترین لایههای موجود در حکومت جمهوری اسلامی» یعنی حامیان دولت کودتاست.
ستم به تاریخ
یکی از ستمهایی که از سوی این دوستان آگاهانه صورت میگیرد این است که برای قضاوت در مورد میرحسین موسوی او را روی نیمکتهای دههی شصت مینشانند و خود بر صندلی امروزین تکیه میزنند.
این گروه از دوستان گاه چنان دربارهی دهه شصت با ژست دمکراسی و حقوق بشر و ضدیت با اعدام و ... سخن میگویند و مینویسند که باورشان میشود که تاریخ نیز آنها را با همین چشم میبیند و قضاوت میکند. گرچه این اتفاق میمون و مبارکی است که «حقوق بشر و دمکراسی» امروزه به گفتمان غالب همه گروهها بدل شده است (همانگونه که چهرهی سازمان مجاهدین امروز که صدها تن از سربازان پا به سن گذاشتهی خود را با لباسهای یکدست و زیبای صورتی و زیتونی در اشرف خبردار نگه میدارند تا سرودهای «ای شهید»، «سراومد زمستون»، یا حتی «سلطان قلبها» و «هاچین و واچین» توسط ارکستر سازمان اجرا شود، دلنشینتر است)، اما یکی از بزرگترین تفاوتهای نسل من با نسل پدران انقلابیمان این است که در مرور تاریخ بر سبک و سیاق آنها یکی را خیر مطلق و دیگری را شر محض نمیدانیم؛ هرکس، به اندازهای که سهم داشته است. از این روست که هم اعدامهای ۶۷ را محکوم میکنیم و هم در مقابل تحریف و وارونهنمایی با هر اسم و رنگی که باشد، چه به نام اسلام باشد و چه به اسم دمکراسی و حقوق بشر و دفاع از مظلوم، میایستیم.
معتقدم که در بازخوانی آنچه در سالهای ابتدایی انقلاب رخ داد نمیتوان تنها نقش یک گروه و دسته را دید و دیگران را مبری کرد. اگر در حکومت جمهوری اسلامی بودند کسانی که میل به انجام اعدامهای بیمحاکمه داشتند، گروههای اپوزسیون و مخالف هم نه تنها مخالفتی نشان نمیدادند که راه را برای نهادینه کردن چنین امر مذمومی مهیا میکردند و نقش جاده صاف کن را بازی میکردند.
اگر صادق خلخالی به نمایندگی از بخش روحانیون انقلابی و سنتی اعدامهای آنچنانی را ترتیب میداد اتفاقا همین «برخی گروهها» بودند که برایش سوت و کف میزدند. تنها کافی است نگاهی به روزنامهها و بیانیههای این گروهها در سالهای ابتدایی انقلاب بیاندازیم تا متوجه بشویم که درخت نفرت چگونه از هر دو سو آبیاری میشد و چگونه راه برای دستهایی که در اعدامهای ۶۷ نقش داشتند باز میشد.
ششتناز قديميترينزندانيان سياسيعضو حزب توده اعلام كردند كه «حكم اعدام جنايتكاران را مردم امضا كردهاند.»
سازمانمجاهدينخلق: «اعدام خيانتكاران انتقام الهي است.»
دبير كل حزب توده: «دادگاههاي انقلاب، ايران را سربلند كردند.»
اطلاعیهی سازمان چريكهاي فدايي خلق: «اعدام مقامهاي رژيم سابقكاملاً لازم است.»
اشتباه نکن برادر! قصدم از یادآوری این موضوع آن نیست که برای اعدامهای ۶۷ توجیهی پیدا کنم. قصدم آن است که «محتسب» آن قصه نشویم که شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد.
از اینگونه روایتها بسیار است. روایتی که در مورد دکتر شیخ الاسلامی، وزیر بهداشت رژیم سلطنتی که بعدها رییس درمانگاه زندان اوین شد را در کتاب «نه زیستن نه مرگ» ایرج مصداقی، از اعضای سازمان مجاهدین که از اعدامها جان سالم به در برد را ببینید تا شاهدی دیگر بر این گفتهها بیابید.
ما بر آنیم که تاریخ را آنگونه که هست و با تمام «واقعیتهایش» بخوانیم نه بر اساس آنگونه که دوست داریم و فکر میکنیم که «حقیقت» است. اگر به جای دیدن میرحسین موسوی در دههی هشتاد بر آن باشیم که او را به بیست سال پیش بازگردانیم باید خود نیز با او به همان سالها برگردیم.
منیع: رادیو زمانه
ندای سبز آزادی: خانواده هفت شکایت کننده از سردار مشفق در بیانیه ای خواستار رسیدگی به شکایت اعضا خانواده خود شدند و همچنین از نبود امنیت برای خانواده این زندانیان خبر دادند.
خانواده هفت شکایت کننده از سردار مشفق در بخشی از این بیانیه آورده اند: « اگر عاملین و برخوردکنندگان اندکی اندیشه و تأمل می کردند، درمی یافتند که این نوع برخورد که با عدم تکذیب سخنان سراسر کذب و افترا آمیز فردی موسوم به سردار مشفق از سوی مراجع مسئول و غیر مسئول همراه بود، خود تأییدی بر حقانیت شکایت این هفت قربانی پرونده سازی های پس از انتخابات می باشد.»
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نوروز متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
باسمه تعالی
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
رئیس محترم قوۀ قضائیه
با سلام و احترام ، پیرو شکایت نامۀ قانونی و حقوقی هفت نفر از قربانیان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، که به استناد فایل صوتی اعترافات یکی از سرداران سپاه پاسداران مبنی بر طراحی برنامه هایی جهت مخدوش نمودن نتیجۀ انتخابات، صورت پذیرفت، متأسفانه به جای رسیدگی به شکایت مذکور، شاهد نامناسب ترین و سخیف ترین نوع برخورد با این حرکت کاملأ قانونی و منطقی که طبق اصل صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی حق هر شهروندی می باشد، هستیم.
از 22 خرداد 88 تا کنون افراد بسیاری در اعتراض به نتایج انتخابات ، دستگیر و در دادگاه های غیرعلنی، نمایشی و فرمایشی، محاکمه و به حکم هایی ناعادلانه محکوم شده اند. در این جریانات، فجایع تأسف باری که رخ داد و خونهای بی گناهی که بر زمین ریخته شد، چهره ای بس ناخوشایند نه تنها از ایران، بلکه از اسلام عزیزمان به جهانیان معرفی نمود که متأسفانه تأثیراتش جبران ناپذیر است.
از آن هنگام، مخالفین و معترضین به نحوۀ اجرای انتخابات و اعلام نتایج غیر متعارف که امیدی به رسیدگی و پیگیری شکایت نداشتند، بارها با این سؤال از سوی برخی مسئولین نظام مواجه بوده اند که چرا شاکیان، مطالبات خود را کف خیابان ها تعقیب می کنند و اینک این شکایت که نه در کف خیابان، بلکه کاملأ حقوقی و از طریق مراجع قانونی ذیربط، مطرح شده ، آزمونی شد که دستگاه قضا و مسئولین نظام بتوانند به جای موضع گیری های کاملأ جهت دار، صداقت گفته های خود را به نمایش گذارند، لکن با کمال تأسف، به جای پیگیری موارد مطروحه در شکایت مذکور، اقدام به بازگرداندن برخی شاکیان و تهدید به بازگرداندن برخی دیگر به زندان نمودند.
اگر عاملین و برخوردکنندگان اندکی اندیشه و تأمل می کردند، درمی یافتند که این نوع برخورد که با عدم تکذیب سخنان سراسر کذب و افترا آمیز فردی موسوم به سردار مشفق از سوی مراجع مسئول و غیر مسئول همراه بود، خود تأییدی بر حقانیت شکایت این هفت قربانی پرونده سازی های پس از انتخابات می باشد.
صد البته شکایت این هفت نفر نمادی از فریاد اعتراض مردم و تمام قربانیان کودتای انتخاباتی سال گذشته می باشد و چه حسن تصادفی که عدد هفت همواره عددی مقدس و سمبل کثرت بوده است.
کثرت قربانیانی که حتی به فرض بعید اعتراض غیر قانونی، باز هم مستحق این تجاوزها و خشونت ها نبوده اند.
سردار مشفق در سخنان خود ضمن اعتراف صریح به مداخلات غیرقانونی یک نهاد نظامی اجماعی، که قانونأ باید بیطرف باشد، به سود یک نامزد و علیه نامزدهای دیگر در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری، اتهامات و افترائات متعددی به افراد و احزاب مسلمان، طرفدار انقلاب و خط امامی زده است.
همسران ما ضمن اعلام شکایت نسبت به افترائات مزبور، اعلام جرم خود را صرفأ به مداخلۀ غیر قانونی برخی از مسئولان و فرماندهان قرارگاه ثارالله در انتخابات اختصاص داده اند.
جای بسی شگفتی است در نظامی که مدعی عدالت علوی است، به جای برخورد با مجریان واقعی، یعنی معدود مسئولان و فرماندهان یک نهاد نظامی که رسمأ و علنأ و بر خلاف قوانین موجود، در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری به سود یک نامزد مداخله کرده و خود به این مداخلات، صریحأ اعتراف کرده اند، دادستان محترم تهران، شاکیان را تهدید به برخورد مجدد می کند و برخی از آنان را به زندان برمی گرداند.
لذا ما امضاکنندگان این نامه که خانواده های این هفت شاکی هستیم بر خود لازم می دانیم حال که تعدادی از آنان به جرم شکایت قانونی راهی محبس شده و تعدادی نیز در انتظلر احضار به سر می برند (به مصداق "...فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر" ) شکایت بحق آنان و دیگر قربانیان را تا حصول نتیجۀ نهائی ادامه داده و یادآور می شویم که سرکوب، خفقان و عدم امنیت عمومی منجر به تشدید بی اعتمادی در جامعه شده و ادامۀ این روند و پرورش ظلم و ستم ، علاوه بر عقوبت اخروی، در این دنیا نیز گریبان عاملین و مسببین خود را خواهد گرفت.
وَ اتّقوا یومأ لا تَجزی نفسٌ عَن نفسٍ شیئأ و لا یُقبَلُ منها عدلٌ و لا تَنفَعُها شَفاعَةٌ و لا هُم یُنصَرون
مهناز اصغرزاده (امین زاده)
عفت خطیبی (صفائی فراهانی)
هنگامه رضوی (نبوی)
مریم شربت دار قدس (عرب سرخی)
سکینه کریم زاده (رمضان زاده)
زهرا مجردی (میردامادی)
فخرالسادات محتشمی پور (تاجزاده)
ندای سبز آزادی چندی پیش با انتشار گزارشی، هشدار داد که "رییس قوه قضاییه با نگارش نامه ای محرمانه به علی خامنه ای، برای اعدام هزار و صد و بیست زندانی کسب اجازه کرده است."
طبق آن گزارش "صادق لاریجانی به رهبر، برای 1120نفر حکم اعدام صادر شده و این احکام در دیوان عالی نیز تائید شده و قوه قضائیه منتظر اجازه از رهبری برای اجرای احکام است. طبق روال عادی در محاکم جمهوری اسلامی، پس از تایید حکم اعدام در دیوان عالی، این حکم اجرا می شود اما در شرایط فعلی با توجه به فشار افکار عمومی دنیا بر مقامات ایران برای توقف این مسئله متهمان و مجرمان، لاریجانی از خامنه ای اجازه خواسته است."
برای دیدن خبر فوق اینجا را کلیک کنید
گزارش ندای سبز آزادی پس از انتشار با سکوت مقامات مواجه شد و در عین حال پس از انتشار اخبار اعدام دسته جمعی در زندان وکیل آباد مشهد در رسانه ها، مشخص شد متاسفانه گزارش ها در این زمینه صحیح است و حکومت به اعدام مخفیانه بسیاری از متهمان دست می زند.
در همین زمینه کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران گزارش داد که مقامات قضایی در زندان وکیل آباد مشهد طی چند ماه گذشته بیش از صد نفر که اکثریت قریب به اتفاق آنها محکومان موادمخدری بوده اند را اعدام کرده اند.
رسانه های دیگر نیز با انتشار اخبار و گزارشات تکمیلی ابعاد این موضوع را تا حدودی روشن کردند.
اما بر اساس تازه ترین گزارش های رسیده، آمار محکومان به اعدام در زندان وکیل آباد بسیار بیش از اخبار اولیه است.
آمار متهمان محکوم به اعدام فقط در بند 5 زندان وکیل آباد مشهد به این شرح است :
سالن 101 بند 5: حدود 800 نفر
سالن102 بند 5: بیش از 600 نفر
سالن103 بند 5: بیش از 100 نفر
سالن 104 بند : بیش از 200 نفر
لازم به ذکر است در بند قرنطینه و دیگر بندها نیز دست کم 100 نفر محکوم به اعدام هستند.
این آمار آمار مربوط به انتهای سال گذشته است و در این مدت متهمان محکوم به اعدام بیشتری اضافه شده اند.
محل اجرای حکم اعدام متهمان محکوم به اعدام در زندان وکیل آباد مشهد بند 6.1 تحت نظر حفاظت اطلاعات زندان است.
در این بند در یک سال گذشته، متهمان در دو سری در هر ماه و هر سری تعدادی بین 30 تا 40 نفر به صورت دسته جمعی اعدام شده اند.
به عنوان مثال در ماه های مهر 88 تا اردیبهشت 89 تقریبن 150 نفر اعدام شده اند ولی تنها یک بار اعلام شده که فقط 5 نفر اعدام شده اند در تاریخ 19 فروردین 89 ، در حالی که در این تاریخ 35 نفر اعدام شده اند که 8 تن از آنها زن بوده اند.
در یک ماه اخیر تعداد دفعات اعدام دسته جمعی و تعداد اعدام ها در هر بار افزایش چند برابری داشته است.
دفعات اعدام ها از دو بار درماه به چهار بار در ماه و عمدتن چهارشنبه یا پنجشنبه هر هفته افزایش یافته است. و تعداد کسانی که در هر مرتبه اعدام شده اند نیز به رقمی بین 60 تا 70 نفر افزایش یافته است.
به عنوان مثال در روز چهارشنبه 27 اردیبهشت 68 نفر اعدام شده اند و گفته میشود صد ها متهم دیگر در صف اعدام در چهارشنبه های آتی در زندان وکیل آباد مشهد میباشند.
همچنین در تمام روزهایی که قرار است اعدام های دسته جمعی صورت گیرد تلفن های زندان وکیل آباد قطع می شود. بند 6.1 نیز که محل اجرای اعدام هاست اساسا تلفن عمومی ندارد و زندانی ها هر هفته یک یا دو بار و به مدت کوتاه اجازه تلفن دارند و تلفن ها به شدت تحت کنترل است.
یکی از بستگان یکی از قربانیان اعدام های 27 مرداد اطلاع داده است که طی چند هفته اخیر نیز همین تعداد اعدام شده اند هر هفته و تا چند هفته آینده هم قرار است چند صد نفر دیگه در دسته های 60 تا 70 نفره هر هفته اعدام شوند. هر چهارشنبه تا آخر ماه رمضان!
و نکته مهم اینکه حتی خود اعدامی ها هم تا چند ساعت قبل از اعدام از اجرای حکم اعدام خبر نداشته اند. و اعدام ها بدون اطلاع و حضور خانواده ها و وکلا صورت گرفته و فقط خانواده ها برای دریافت جنازه ها خبردار شده اند .
نکته تاسف بر انگیز آن است که آمار وحشتناک فعلی صرفا آمار زندان مشهده را در بر میگیرد و هنوز معلوم نیست چند انسان در شهرستان های دیگر به چوبه دار سپرده شده اند. زیرا جمهوری اسلامی برای پنهان کاری این اعدام های دسته جمعی را در زندان های تهران انجام نمی دهد.
اعدام های دسته جمعی و پنهانی در زندان وکیل آباد مشهد
همزمان کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران نیز گزارش داد مقامات قضایی در زندان وکیل آباد مشهد طی چند ماه گذشته بیش از صد نفر که اکثریت قریب به اتفاق آنها محکومان موادمخدری بوده اند را اعدام کرده اند و این اعدام ها همچنان ادامه دارد. به گفته این منبع هر هفته ده ها نفر از محکومان به اعدام که اکثریت قریب به اتفاق آنها جرائم مربوط به مواد مخدر دارند در زندان وکیل آباد مشهد به دار اویخته می شوند: « چهار شنبه گذشته ۶۸ نفر اعدام شدند و طی هفته های آتی هم گفته شده که اعدام ها ادامه خواهد داشت.
کمپین از انتشار جزییات اماردریافتی تا تایید آن توسط منابع دیگر خودداری می کند و از مسوولین قضایی ایران می خواهد درباره خبرهایی که در زمینه اعدام هفتگی دسته جمعی محکومان موادمخدری مطرح شده است پاسخگو باشد و به ارائه اطلاعات دقیق از آنچه که در این زندان در حال انجام است بپردازد.
ندای سبز آزادی: آقا چرا هیچکی حرف منو باور نمی کنه؟ آقای قوه ی قضائیه ! این یکی رو دیگه جدی ِ جدی میگم ! به چه زبونی بگم که باور کنین؟ اون ۱۷ میلیاردو بیخیال! به پیر، به پیغمبر، موسویان جاسوس است!
در راستای حرف های جدی ِ وزیر اطلاعات، وی در حاشیه ی جلسه ی هیات دولت، با خبرنگاران مصاحبه کرد و گفت : "موسویان جاسوس است" - اینجا
و خبرنگاران دلشان را گرفته و بسی خندیدند. و وزیر اطلاعات ناراحت شد و گفت که اینبار جُک نگفتم بخندید! اینو دیگه راست گفتم ! یک بار هم که شده جدی باشید!ـ
خلاصه ی کلید واژه های برخی جُک ها و فکاهیات ِ نیروهای امنیتی و روزنامه های متبوعشان به شرح زیر است :
یک میلیارد
هفده میلیارد
گله ی گرگ ها
مامور موساد
مرجع امریکایی
آخوند انگلیسی
نوکر سیا
رفیق اوباما
همبازی بچگی های شارون و نتانیاهو
جاسوس ِ سیا و موساد و ام.آی.سیکس
-------
چوپان دروغگو داد زد : گرگ آمد ! گرگ آمد !ـ
دید دیگر از اهالی ِ ده خبری نیست
تا غروب، چوپان دروغگو با گرگ ها، گوشت گوسفندها را کباب کرده، میل فرموده، و پشت بندش چپق هم کشیدند
ندای سبز آزادی: دبیرخانه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم با صدور اطلاعیه ی از سیاست های تخریبی کودتا چیان به شدت انتقاد کرد و اعلام کرد که صفحه ایجاد شده در فیس بوک به نام آیت الله سید حسین موسوی تبریزی جعلی میباشد و در ادامه راه تخریب اصلاح طلبان قدم میزند ، در این اطلاعیه آمده است « شواهد و مدارک موجود همه حکایت از این دارد که این گونه تحرکات مذبوحانه و شناخته شده از سوی جریانات ناکام و شکست خورده و سرخورده ی تمامیت خواه و فاقد پایگاه اجتماعی صورت می گیرد تا وجهه و چهره شخصیت های با نفوذ اصلاح طلب را مخدوش و تخریب نماید. »
متن کامل این اطلاعیه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است :
بسمه تعالی
به اطلاع کاربران اینترنت و شبکه های مجازی می رساند که در شبکه فیس بوک وب و صفحه ویژه ای تحت عنوان حضرت آیت الله سید حسین موسوی تبریزی دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم و از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم طراحی شده است که مطالبی از قول ایشان و به نام ایشان منتشر می نمایند.
شواهد و مدارک موجود همه حکایت از این دارد که این گونه تحرکات مذبوحانه و شناخته شده از سوی جریانات ناکام و شکست خورده و سرخورده ی تمامیت خواه و فاقد پایگاه اجتماعی صورت می گیرد تا وجهه و چهره شخصیت های با نفوذ اصلاح طلب را مخدوش و تخریب نماید.
این گونه تحرکات که هر روزه در نظام رسمی اطلاع رسانی مکتوب نیز شاهد آن هستیم هویت های قابل شناسایی دارند. ستاد های خبر سازی و ترویج دروغ تحت عنوان خبر گزاری و خبر سازی با استفاده از امکانات ملی و عمومی و صرف میلیارد ها تومان از بیت المال مسلمین سیاست های تخریبی وجهه اصلاح طلبان و منتقدان را در برنامه دارند، در حالیکه طرف مقابل هیچ گونه امکان دفاع و پاسخ گویی مناسب را ندارد و در شبکه مجازی که امکان شناسایی و پاسخگویی مستقیم وجود ندارد دست ستاد های دروغ ساز بازتر می باشد و همان جریانات در این شبکه با امکانات فراوانی که در اختیار دادند در پروژه تخریب اطلاح طلبان فعال می باشند.
صفحه ی وب منسوب به آیت الله سید حسین موسوی تبریزی در فیس بوک نمونه ای از این جریان است. دبیرخانه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم ضمن تکذیب مطالب دورغ و خلاف واقع این صفحه ی وب، تلفن اعلام شده را نیز غیر واقعی اعلام می دارد.
مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم اینگونه تحرکات را در راستای پروژه مدیریت شده جهت تخریب پایگاه اجتماعی و سیاسی اصلاح طلبان می داند.
دبیرخانه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
ندای سبز آزادی: اولین جلسه دادگاه آرش سقر، روزنامه نگار و از اعضای ارشد ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در مناطق سنی نشین کشور، روز دوشنبه هشتم شهریور در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برگزار خواهد شد.
به گزارش خبرنگار «تا آزادی روزنامه نگاران زندانی» این روزنامه نگار نزدیک به یک سال است که در بند امنیتی ۲۰۹ در بازداشت موقت است و علی رغم گذشت یک سال از بازداشتش، هنوز در بلاتکلیفی به سر می برد.
اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و جاسوسی برای کشور ترکمنستان، از جمله اتهامات این روزنامه نگار هستند.
ندای سبز آزادی: شب گذشته جمعی از فعالان سیاسی و دانشجویی و همچنین خانواده های زندانیان سیاسی به مناسبت تولد مهدیه گلرو، به دیدار خانواده وی رفتند و یاد وی را در شب تولدش گرامی داشتند.
به گزارش جرس، در این دیدار دوستان مهدیه از خاطرات خود درباره وی گفتند و با محکوم کردن ادامه بازداشت او و افزوده شدن یک سال حکم جدید به دوران حبس وی، آرزو کردند هر چه زودتر مهدیه و دیگر یاران دربندش از زندان آزاد شوند.
همچنین گروهی دیگر از دوستان مهدیه گلرو با نگارش و انتشار نامه ای، تولد او را تبریک گفتند و "شجاعت" او و دیگر زندانیان سیاسی را "قابل احترام" دانستند.
مهدیه گلرو فعال دانشجویی و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، از آبان ماه سال گذشته در زندان به سر می برد و تاکنون به رغم بیماری گوارشی، نتوانسته است از مرخصی استفاده کند.
متن نامه دوستان گلرو، به شرح زیر است:
25 سال از زندگی ات گذشته است و حالا داری هشتمین ماه زندانت را سپری می کنی، برای جشن تولدت تو را به اجرای احکام می برند و برای هدیه، سه سال حکم به حبس ات می دهند. هدیه ای که هر چند ناخوشایند است برای تو و ما، ثابت می کند حاصل 25 سال بهار زندگیت چه اندوخته گرانقدری است؛
تو ستاره ای و به همین دلیل ساده ولی تلخ همراه با دیگر ستاره های این سرزمین دربندی؛ همراه با مجید دری ها، با ضیا نبوی ها، با شیوا نظرآهاری ها.
تو با شهامت و شجاعی؛ که اگر نبودی مانند شجاعانی چون نوریزاد و مومنی زندانی ات نمی کردند.
تو نمونه دانشجویان آزادی خواهی، اسفا که این روزها، روزهای اسیری دانشجویان و آزادی خواهان است، بهاره هدایت را ببین، میلاد اسدی ها، مجید توکلی ها، علی پرویزی هاو کوهیار گودرزی ها را ببین.
تو خار گلوی استبدادی، چون سحرخیزها، مثل طبرزدی ها و دیگر سروهای آزاده ای که به ظلم محبوس اند.
تو شریفی مهدیه، دریغ، روزگار، روزگار شریف کشی است؛ اگر نبود زیدآبادی ها و صمیمی ها و ملیحی ها و... قدر باید می دیدند نه بند.
مهدیه ما دوستانت به تو ستاره ی با شهامت آزاده ی شریف، سلام می کنیم و به احترامت از جای برمی خیزیم.
میلادت مبارک
ندای سبز آزادی: وزیر اطلاعات درخصوص ادعای کمک یک میلیارد دلاری به آنچه که سران فتنه می خواند از سوی برخی کشورها گفت: این موضوع واقعیت دارد بلکه میتوانید بالاتر از آن را نیز حساب کنید.
به گزارش کلمه حیدر مصلحی وزیر اطلاعات امروز پس از اتمام جلسه هیئت دولت در جمع خبرنگاران اظهار داشت: در بحث فتنه ۸۸ یکی از موفقیتهای بزرگ ما مقابله با این فتنه بود که با توجه به ملاحظات مد نظر بسیاری از مباحث را مطرح نمیکنیم اما در این زمینه از جمله شبکه مجازی فعالیت گستردهای را انجام دادهایم.
وی در خصوص گزارش اوباما در زمینه شبکه های مجازی خاطرنشان کرد: در گزارش اوباما و کنگره آنها اذعان کردند که جمهوری اسلامی در شبکه مجازی در طول این مدت توانسته به هر اقدامی که آنها انجام دادهاند رو دست بزند و ما توانستیم جلوی اقدامات آنها را بگیریم.
مصلحی تاکید کرد شبکه مجازی از ساختههای سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه است، گفت: بحمد الله با عشقی که در مجموعه وزارت اطلاعات و سیستم اطلاعاتی کشور است توانستیم از فتنه بزرگ که با هزینههای سنگین کشورهای آمریکایی موساد و انگلیس و غیره پشتیبانی شد جلوگیری کنیم.
مصلحی مدعی شد: در حال حاضر که فرصت بیشتری پیدا کردیم پشتیبانیهای خارجی که از بحث فتنه و سران فتنه انجام شدهاست یک به یک روشن و به نتیجه میرسد. برای نمونه فردی که پشتیبانی خبری برای سران فتنه داشته چندی قبل دستگیر شد و به کمکهای سرویسهای اطلاعاتی سیا که در اختیار وی قرار میداد اعتراف کردهاست. همچنین فردی که از کشور فرار کرده و بیانیههای سران فتنه را تدوین میکرد از حمایتهای سرویسهای اطلاعاتی خبر دادهاست.
وی ادامه داد: در بحث فتنه بدین شکل نبود که یک حرکت درونی فقط توسط مجموعهای صورت بگیرد بلکه مانند دوران دفاع مقدس همه مجموعههای ضد انقلاب داخلی و کشورهای مختلف حامی این جریان بودند و برای براندازی نظام و حکومت حمایت میکردند که با تدابیر و برنامهریزیهای خود کشور موجب شد نیروهای امنیتی به موقع عمل کنند و فتنهها نقش بر آب شود.
وزیر اطلاعات در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه بحث یک میلیارد دلاری کمک به سران فتنه توسط برخی کشورها واقعیت دارد؟ گفت: بله این موضوع واقعیت دارد بلکه شما میتوانید بالاتر از آن را نیز حساب کنید.
مصلحی همچنین در خصوص دستگیری مهدی هاشمی توسط اینترپل گفت: نیازی به اینترپل نیست چرا که توسط موضوع دیگری دستگیر خواهد شد.
مسیح علی نژاد
شبنم سهرابی زن جوانی است که ششم دی ماه و در جریان راهپیمایی روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی زیرگرفته شد و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید، پس از گذشت نه ماه خانواده وی هنوز موفق به پیگیری پرونده کشته شدن این زن سی و چهارساله نشده اند.
نیروی انتظامی در همان ایام عاشورا، از شبنم سهرابی به عنوان یک «زن ناشناس» یاد کرد که به گفته آنان در اثر تصادف جان باخته بود و پس از آن نیز به خانواده این شهید اجازه طرح شکایت و پیگیری چگونگی ماجرای له شدن این زن جوان زیر چرخ های خودروی نیروی انتظامی را ندادند.
علی رغم آنکه در رسانه های هوادار دولت به کرات مطرح شده است که جنبش سبز، متعلق به طبقه متوسط و بالای شهری جامعه ایرانی است، شبنم سهرابی مانند برخی دیگر از کشته شدگان راهپیمایی های اعتراضی بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران به قشر کم درآمد و جنوب شهر تهران تعلق دارد .
مادر این شهید عاشورا در عین حال که در یک آپارتمان پنجاه متری محقر در جنوب شهر تهران زندگی می کند به گفته خودش هیچ مایل نیست تا برای گرفتن دیه اقدام کند و باور دارد که برای او پاسخگویی مسولان به اینکه قاتل فرزند او چه کسی بوده است به مراتب ارزشمند تر از آن است که درخواست پول خون فرزندش را بدهد.
مادر شبنم سهرابی در یک گفتگوی تلفنی با جرس شرحی مختصر از پیگیری های چندین ماهه خود در نهادهای قضایی کشور برای روشن شدن ابعاد پنهان پرونده مرگ فرزندش می دهد و می گوید: به من می گویند که شاهد بیاورید تا شهادت دهد که فرزند شما توسط ماشین نیروی انتظامی کشته شده است و از طرفی می شنویم که کسانی که شهادت داده اند را به زندان محکوم کرده اند.
متن کامل گفتگوی جرس با مادر شهید شبنم سهرابی در پی می آید:
خانم سهرابی، هشت ماه گذشت از روزی که شبنم در راهپیمایی روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد و سپس جان باخت، در این هشت ماه مهمترین نتیجه پیگیری های شما به عنوان یک مادر چه بوده است؟
مهمترین نتیجه ای که گرفتم این است که ما خیلی تنهاییم و هیچ مسوولی حاضر نیست جواب این همه دردی که کشیده ایم را بدهد. وقتی فکرش را می کنم که داریم به سالگرد دخترم نزدیک می شویم ولی من نتوانستم هیچ کاری برایش بکنم، خجالت می کشم. هم از دخترم و هم از نگین نوه هفت ساله ام که هر روز سراغ مادرش را از من می گیرد، خجالت می کشم.
شما مشخصا به چه جاهایی برای پیگیری مراجعه کرده اید و چه جوابی به شما دادند؟
اول که رفتم کلانتری محل در شادمان برای تشکیل پرونده که گفتند باید بروید اداره آگهی حبیب اللهی، بعد رفتم جنایی، آنجا گفتند پرونده به دادستان ارجاع شده است، به هر جا که می رویم طوری برخورد می کنند انگار هیچ خبری ندارند . یعنی گاهی می گفتند بروید ما خودمان با شما تماس می گیریم که در این هشت ماه، هیچ کسی با ما تماس نگرفت با این که شماره تلفن ما را هم داشتند. گاهی وقت ها هم می گویند شما که شاکی هستید، سندی دارید از کشته شدن دخترتان. بروید شاهد بیاورید، بروید فیلم را بیاورید.
کسی را پیدا کرده اید که حاضر باشد به عنوان شاهد در دادگاه بیاید و در مورد صحنه کشته شدن دخترتان اظهار نظر کند؟
دو تا فیلم از نحوه کشته شدن دخترم توسط خودروی نیروی انتظامی توسط مردم تهیه شده است که به عنوان شاهد و سند وجود دارد و همه دنیا این فیلم را دیده اند ولی به من می گویند برو فیلم را بیاور. من وقتی در کوچه و خیابان، در اتوبوس، پارک و خیلی جاها گاهی وقت ها با مردم درددل می کنم همه می گویند آن فیلم را دیده اند. مردم شبنم را روی دست بلند کرده اند و دخترم دست هایش را بالا برده بود و به سمت جمعیت ناله می کرد…اینها دل مرا آتش می زند. من این فیلم را کجا ببرم؟ جایی که شنیده ام حتی کسانی که به عنوان شاهد در مورد کشته شدن شهدای روز عاشورا اظهارنظر کرده اند را به زندان محکوم کرده اند؟ خب اگر شاهدی بیاید به ما کمک کند، نمی داند چه بلایی سرش می آید. برای همین می گویم ما تنهاییم چون مردم می ترسند و نگران هستند که اگر کمکی هم به ما بکنند، زندانی شوند، خطری برایشان به وجود بیاید. صدایم را فقط باید به خدا برسانم اینجا دیگر نمی شود کاری کرد…
یعنی برگه پزشکی قانونی هم هیچ کمکی به شما در پیگیری برونده نکرد؟
نه، چون در برگه پزشکی قانونی ننوشته اند که ماشین نیروی انتظامی از روی بدن دخترم گذشت و تمام تن و صورت و دست هایش را له و کبود کرد. وقتی می نویسند یک زن ناشناس، دیگر نمی نویسند که باتوم خورد یا سرش به جدول خورد یا چه اتفاقی افتاد فقط نوشته اند در اثر اصابت با جسم سخت کشته شد. و این خیلی تلخ است که حاضر نیستند به ما بگویند این جسم، اسمش چه بود، جسم سخت همان ماشین نیروی انتظامی است؟ ما در یک کشور اسلامی از نیروی انتظامی توقع داریم حافظ جان و مال و امنیت مردم باشند نه اینکه چنین بلایی سرمان بیاورند و بعد هم بگویند ناشناس بوده و تصادف کرده و بعد از هشت ماه هم هیچ جوابی به ما ندهند.
آیا وکیل گرفته اید تا در پیگیری پرونده شما را یاری کند؟
من با دو وکیل صحبت کرده ام ولی می گویند به آنها اجازه ورود به این پرونده را نداده اند و آنها نمی توانند وکالت را قبول کنند.
مردم ، مسولان، نمایندگان موسوی و کروبی هم به سراغ شما و دختر هفت ساله خانم شبنم سهرابی نیامده اند تا شما را در پیگیری پرونده یاری دهند و یا دلجویی کنند؟
چرا، در روزهای نخست، کسانی نمایندگانی از طرف آنها به خانه ما آمدند، همراهی کردند، کمک کردند، دلجویی کردند و حتی نگین گاهی وقت ها سراغ کسانی را می گیرد که برایش عروسک آورده بودند. ولی مگر آنها چقدر می توانند وقت بگذارند؟ فقط دختر من تنها کسی نبود که کشته شد، ما هم منزل مان را جابجا کرده ایم.
می توانم بپرسم دلیل جابجایی منزل شما چه بود؟
در این محله مگر می شد زندگی کرد؟ تمام مغازه ها و فروشگاه ها همه برایم خاطرات دخترم را زنده می کرد، سخت است زندگی کردن در جایی که تمام مدت با دخترم به آنجا می رفتم.
آیا تا کنون با خانواده شهدای دیگر امکان تماس یا ارتباط داشته اید؟
وقتی می روم دادسرا برای پیگیری پرونده دخترم، خانواده زندانیان سیاسی را آنجا می بینم اما خانواده های کسانی که کشته شده اند را ندیده ام. من رفتم سر خاک سهراب و خیلی گریه کردم. گفتم جوان است بروم پیدا کنم کجا دفن شده است. سهراب با همان پیشانی بند سبز که روی سرش بسته بود، دل آدم به درد می آید، جوان کشته شد .
نوه هفت ساله شما در چه شرایطی است؟
نگین باید امسال به مدرسه برود، باور کنید این بچه معصوم دچار بیماری افسردگی شده است، می ترسد برود مدرسه و همیشه می گوید از مدرسه بدم می آید، من با یک بچه هفت ساله ای که مدام سراغ مادرش را از من می گیرد چه می توانم بگویم، می گوید من اگر بروم مدرسه همه مرا می زنند. به نوه ام گفته ام مادرش رفته است بهشت ولی تا کی می شود به او دروغ گفت…سخت است.
از هلال احمر و یا دولت کسی سراغ شما نیامد؟
نه . می ترسند اگر به سراغ ما بیایند، مردم بگویند پس آنها مسولیت کشته شدن دخترم را به عهده گرفته اند، برای همین اصلا کسی سراغی از ما نگرفت، برای من دخترم شهید همین مردم است و من توی دلم او را شهید می دانم. به من می گویند، دیگر نگو دخترت رفته در اعتراض خیابانی و کشته شده. این پرونده را باز نکن و حرف نزن. هیچ ایرادی ندارد که مسولان و یا دولت اصلا ما را به عنوان یک شهروند ایرانی نمی بینند، بالاخره خدا این دردهای ما را می بیند و خودش به داد ما که این همه مدت بی پناه مانده ایم و صدای ما به هیچ جا نمی رسد خواهد رسید. ماه رمضان که ماه نور است، در یک کشور اسلامی کسی سراغ یک دختر هفت ساله نیامد که ببیند این دختر چرا هشت ماه چشم اش به در مانده است، من چه بگویم که نشان دهد چقدر زجر کشیده ایم در نبود دخترم.
و اما حرف آخرتان؟
خدا می داند، بعد از رفتن دخترم، از روز عاشورا تا امروز، دنیا برایم جهنم شده است. مهم نیست که دخترم را نه به عنوان شهید قبول کرده اند و نه هیچ جوابی به ما می دهند، خدا خودش مدال شهادت را به دخترم داده است. من فقط دلم برای نوه ام می سوزد که هنوز چشم به راه است و گاهی وقت ها با دیدن کسانی که با او مهربانی می کنند، کمی احساس آرامش می کند و بعد آنقدر احساس تنهایی می کند که سراغ شان را از من می گیرد. من هم هنوز امید دارم و هربار می روم دنبال کار دخترم تا شرمنده او نباشم. دخترم ماه محرم را تمام نکرد، آرزو می کنم همان بلایی که بر سر دخترم آورده اند بر سر خودشان بیاید و ماه رمضان را تمام نکنند تا بفهمند ما چه کشیده ایم
منبع: جرس
ندای سبز آزادی: جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در تازه ترین بیانیه خود ضمن شرح رنج هایی که در چهارده ماه گذشته بر خود و عزیزان زندانی شان رفته، نوشته اند « ما سپاسگزار شهروندان همراه هستیم و سپاسگزار رهبران جنبش سبز که هرچند دستشان از قدرت کوتاه است اما دل مردم جایگاه امن آنان شده و هر روز بیشتر می شود. »
به گزارش کلمه، بیانیه خانواده زندانیان سیاسی به شرح ذیل است :
بسم الله الرحمن الرحیم
دومین رمضان بی حضور عزیزان دربندمان به نیمه می رسد و امشب همه ما به مناسبت میلاد خجسته فرزند علی(ع) و زهرا(س)، کریم اهل البیت امام حسن مجتبی، به جشن و سرور می نشینیم اما چون سال گذشته دل هایمان مالامال از دردی است که از ستم دیدگی، آن هم در دیار خود و به دست مسئولین و حکمروایان خود برجانمان نشسته است. دردی که گذر زمان و تغافل های مسئولین و فراموشی دیگران آن را نکاسته بلکه به تعداد روزها و لحظه های تلخی که بر ما و عزیزانمان گذشته و می گذرد، بر آن افزوده می شود. درد هجر و دوری و از هم گسیختن کاشانه هایمان، درد بی سرپرستی و بی پناهی برای فرزندان خردمان و نوجوانان در آستانه بلوغمان و جوانانمان که در عنفوان جوانی گرد غم بر وجودشان نشسته و طراوت و شادی را از آنان ربوده است. دردهایمان به غایت بزرگند و جشن ها تنها لبخندی برلبمانمان می آورند زودگذر و فردا روز باز ما ییم و دردها و رنج ها و بی مسئولیتی ها و بی تعهدی ها و بی اخلاقی ها و بی مروتی ها. هیهات. هیهات که دومین رمضان نیز به نیمه می رسد در حالی که برای آنان که شهوتِ قدرت چشمانشان را کور کرده و گوش هایشان را بسته و بر دل هاشان قفل زده، مجالی برای بیداری و تنبّه و جبران خطاها فراهم نیامده است. و چه عقوبتی بدتر از این که خداوند بنده اش را فراموش کند و او را به خود واگذارد تا هرآن چه نفس اماره فرمانش می دهد بکند و هرچه امیال حیوانی طلب می کند، استجابت کند. و چه سرافرازیم ما خانواده های زندانیان سیاسی که به تبع عزیزان آزاده دربندمان طی این مدت بنده هوا نشدیم و سر در برابر ستم فرود نیاوردیم و بندگی جز برای معبودمان، آن ذات لایتناهی و ازلی و ابدی نکردیم و از خدایمان می خواهیم که تا پایان عمر ما را به مقام وارستگی از غیر و عبودیت و بندگی خویش موفق بدارد.
اما همه تسلیم و رضای ما در برابر پرورگار لاشریک مانع از آن نیست که دردهایمان را برای آگاهی عموم فریاد نزنیم و بی حرمتی ها را افشاء نکنیم و ستمی که بر عزیزانمان می رود برملا نسازیم. و این اطلاع رسانی نه تنها وظیفه ما به عنوان خانواده زندانی سیاسی است بلکه وظیفه هر انسان آزاده ای است که صدای ما را می شنود و ذره ای آزادگی و شرف و انسانیت در وجودش نهفته است. باید سپاسگزار شهروندان همراهی باشیم که از آن رمضان تا این رمضان ما را تنها نگذاشتند و در این شرایط سانسور شدید خبری رسانه ما شدند و ندای حق طلبی مان را به اقصی نقاط عالم رساندند تا غفلت و بی خبری پرده ای برای پوشاندن اقدامات غیر قانونی، غیرشرعی و غیرانسانی کودتاگران نشود. از آن رمضان بلکه از خیلی جلوتر یعنی فردای کودتای انتخاباتی که جناح به اصطلاح پیروز به جای جشن پیروزی، جشن خون به راه انداختند و سیاه کردند کارنامه اعمالشان را با اقداماتی زشت و کریه از جمله حبس و شکنجه و اعتراف گیری های مشمئزکننده و اقدام به تشکیل دادگاه های نمایشی غیرقانونی و ایجاد و تشدید فضای نیرنگ و فریب افکار عمومی. بی خبر از آن که خدا با مظلومان است. هرچند تکیه گاه ظالمین به ظاهر محکم و مستحکم باشد.
اینک در آستانه نیمه رمضان، ماه فضل و رحمت پروردگار، بسیار متأسفیم که باید از فشارها و تضییقات بیشتر بر آزادگان دربندمان بگوییم و از بی توجهی ها و بی حرمتی های بیشتر به خانواده های ارجمندشان. متأسفیم که باید بگوییم رحمت و برکت در این ماه پرفیض توسط بندگان طاغی خدا از مخلص ترین و پاک ترین بندگان سلب شده است.
بی شک خداوند خود بهترین پناه و حافظ برای آفریدگان است اما آنان که به ستم خود را نگاهبان و نگاهدارنده خوانده اند به چه حقی عزیزان ما را در این ماه عزیز تحت فشار روحی و جسمی و در عسروحرج قرار می دهند؟
مسجد و حسینیه بند ۳۵۰ چرا تعطیل است؟ تلفن های بند ۳۵۰ چرا بیش از یکماه قطع است و امکان تماس نیست؟ امکان دادن کتابهای مورد نیاز و منابع مطالعاتی از عزیزانمان چرا سلب می شود؟ وقت ملاقات ها چرا کوتاه و اینگونه محدود شده و چرا ملاقات حضوری تنها با دستور و تایید دادستان و فقط برای یکی از اعضای درجه یک خانواده در فضایی غیرامن ممکن است و دادستان چرا هر بار این موضوع را تکذیب می کند که ملاقات های حضوری همچون همیشه برقرار است؟ وضعیت بهداشتی چرا اینقدر وخیم است؟ بهداشت اولیه و امکانات تخصصی پزشکی چرا تأمین نمی شود؟ امکانات اولیه مثل پوشاک و خوراک و دیگر مواد مورد نیاز چرا در دسترس آنان نیست و چرا خانواده ها برای رساندن مایحتاج عزیزانشان منع می شوند؟وضعیت مرخصی ها چرا این گونه نابسامان و ناهماهنگ و با خست و لجبازی و عناد و غرض ورزی همراه است. چرا بعضی عزیزان در این یک سال و چندماه براساس حق قانونی شان هرگز به مرخصی نیامده اند و حتی با مرخصی استعلاجی مخالفت می شود؟ این همه ناهماهنگی ها میان دادستانی و اطلاعات از کجا نشأت می گیرد؟ وبالاخره در شرایط روزه داری عزیزانمان وضعیت تغذیه و خوراک آنان چرا این قدر غیراستاندارد است؟ کدام متخصص تغذیه تشخیص داده که صرفا مواد نشاسته ای و قندی برای روزه داران کفایت می کند و اگر نمی توانند از غذای معمول استفاده کنند، مواد کنسروی جایگزین خوبی است؟
این ها سؤالات بی پاسخی است که ما خانواده ها مکرر از مأمورین و مسئولین زندان و قضا داریم و پاسخش یا سکوت و بی اعتنایی است یا تمسخر و بدزبانی.
ما عزیزانمان را به خدای رحمان سپرده ایم اما از آن جا که مردم محرمند و پشتیبان، از این پس گزارش وضعیت عزیزانمان را با فاصله کمتری به حضورشان خواهیم رساند باشد که نبودن گوش شنوا در میان مسئولان به منزله بی اعتنایی عمومی نسبت به وضعیت عزیزان دربند تلقی نشود و سرانجام کسی احساس مسئولیت کند و به بزرگترین پرسش ما پاسخ گوید: پاسخ ما هیچ ، پاسخ خدایتان، خدایمان را چه می دهید ای از خدابازگشتگان!
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ ،بند ۲۰۹ ،دو الف و زندان رجایی شهر
دوم شهریورماه دومین سالگرد تولد دکتر علی تاجرنیا در بند
تدای سبز آزادی: بسیاری از فعالین و سران اصلاح طلب شامگاه سه شنبه میهمان خانواده علی تاجرنیا بودند تا در سالگرد تولدش و یک روز بعد از روز پزشک ، دومین سالی را که فرزندان تاجرنیا دور از پدر ، تولدش را جشن می گیرند در کنارشان باشند .
به گزارش ندای سبز آزادی ، چهره هایی چون مهدی کروبی ، محمد رضا خاتمی ، مهدی خزعلی ، عبدالله رمضان زاده ،شهاب الدین طبابایی ، زهرا رهنورد ، فخرالسادات محتشمی پور و مادر ندا آقا سلطان در کنار بسیاری دیگر از اعضای احزاب اصلاح طلب در این مراسم همراه خانواده علی تاجرنیا بودند.
ندای سبز آزادی: نیما نحوی فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل روز دوشنبه در اعتراض به آنچه که نقض حقوق وی در زندان بر پایه ی اساسنامه و مقررات سازمان زندان های کل کشور می باشد، دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است. به گزارش سحام نیوز و بنا بر اخبار رسیده از منابع آگاه دانشجویی شهرستان بابل، نیما نحوی در اعتراض به عدم موافقت با انتقال وی به یکی از زندان های شهر محل سکونت خود، عدم موافقت با عفو مشروط با توجه به گذراندن بیش از نیمی از دوران محکومیت خود و همچنین انتقال وی از بند ویژه ی زندان متی کلا به بند مجرمین خطرناک، اعتصاب غذای نامحدود خود را آغاز نموده و اعلام کرد: ” تا با درخواست وی مبنی بر انتقال به زندان محل سکونتش بر طبق قوانین و اساسنامه سازمان زندان های کل کشور موافقت صورت نگیرد دست از اعتصاب غذا نخواهید کشید”.
به گزارش منابع آگاه دانشجویی بابل دادگستری شهرستان بابل در جواب به در خواست ارائه گردیده از سوی خانواده اش مبنی بر انتقال وی، خواستار مراجعه آنها به اداره اطلاعات شهرستان بابل شده اند که پس از مراجعه خانواده این دانشجوی دربند به اداره اطلاعات شهرستان بابل با برخورد تند و زننده مسئولین امنیتی این شهرستان مواجه شدند.
همچنین منابع آگاه این استان گزارش می دهند که با به پایان رسیدن دوران محکومیت دانشجویان دربند زندان متی کلای بابل (ایمان صدیقی، محسن برزگر، مشفق سمندری ، حسین جلیل نتاج و محمد اسماعیل زاده ) فشارهای نهادهای امنیتی بر دیگر فعالین دانشجویی و سیاسی این استان شدت گرفته است. اخبار رسیده حاکی از آن است که با اتمام دوران شکنجه های جسمی این افراد دوره ی فشار ها و محرومیت های مدنی و حقوقی فعالین این استان تشدید گردیده است، چنانچه بسیاری از این فعالین، بیش از یک سال است در انتظار صدور حکم خود از سوی دادگاه تجدید نظر استان مازندران و برخی دیگر در انتظار صدور حکم اولیه ی خود از سوی دادگاه انقلاب شهرستان های مختلاف استان می باشند که همچنان زمان صدور احکام آن ها نامعلوم می باشد که این امر باعث گردیده حقوق اجتماعی فعالین این استان از جمله تحصیل در دانشگاه ، گذراندن دوران خدمت سربازی، اشتغال و … سلب گردد.
نیما نحوی فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که تا کنون ۳ بار دستگیر گردیده است، آخرین بار در حوادث پس از انتخابات به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به از سوی دادگاه انقلاب شهرستان بابل به ۱۰ ماه حبس تعزیری و ۱ سال محرومیت از تحصیل محکوم گشت. گفتنی است وی تا کنون بیش از ۵ ماه از دوران حبس خود را سپری نموده که بر طبق قوانین سازمان زندان ها می بایست با اتمام ۵ ماه از دوره ی محرومیت خود با عفو مشروط آزاد گردد ولی با عدم موافقت نهادهای امنیتی و اطلاعاتی استان وی همچنان در زندان به سر می برد و از حقوق ذکر شده در اساسنامه ی سازمان زندان های کل کشور محروم می باشد.
مسعودپیوسته- ندای سبز آزادی تا کنون سلسله گفت و گوهایی با دكتر سعید مدنی – فعال ملی مذهبی وپژوهشگر مسايل اجتماعی- را منتشر کرده است. متن حاضر قسمت دیگری از این گفت و گو است که در آن درباره منشور جنبش سبز و ابعاد و پیامدهای انتشار آن و همچنین موضوع " آزادی های اجتماعی " مورد نظر دولت دهم و دلیل تناقضات حاکمیت در این خصوص به گفت و گو نشسته ایم:
آقای مدنی ! شما در گفت و گوی قبل درباره بيش از یکصد تحلیل گفتید که با موضوع بررسی بیانیه شماره 17 آقای موسوی بود ، حالا به این بیانیه شماره 18 که مشهور به " منشور جنبش سبز " است چه نگاهی دارید ؟
- هر منشوری باید تا حد ممكن جامع و فراگير باشد و تمام يا اكثريت قابل توجهي از دیدگاهها و سلایق درون جنبش را، پوشش دهد و نیز مرزهای خود را، با نیروهای ضد جنبش یا خارج از آن مشخص كند تا مورد توجه گيرد، بنابراين نوشتن چنين متني گام بر داشتن بر لبه تاريكي بود و ميتوانست موقعيت مهندس موسوي را در جنبش در معرض خطر قرار دهد يا حتي مسايل ، بحران ها يا تعارضاتي را در درون جنبش ايجاد كند . از اين رو معتقدم مهندس موسوي با انتشار اين منشور ريسك زيادي كرد اما يك با ر ديگر نشان داد كه مي داند چه مي كند و بر مشي و استراتژي خود كاملا قاطع و استوار است. منشور بايد تکلیف خود را با طیفهای متنوع و گسترده جنبش روشن مي كرد و مرزبندي هاي مشخصي را ارائه مي كرد.به نظر بنده مهندس موسوي در تنظيم اين منشور تا حد زيادي انتظارات مورد اشاره را برآورده كرده است.
درمتن مقدمه منشور آمده است :، بدیهی است که این منشور نتواند پاسخگوی تمام نیازها و ابعاد جنبش سبز باشد و علاوه بر این در بند«راهکارهای جنبش سبز» نیز تصریح شده که جنبش سبز خود را مبرا از خطا و اشتباه نمیداند. این گفته بدین معنی است که آقای موسوی این منشور را به عنوان پیش نویس مطرح کرده تا بدنه و فعالین جنبش نظرات و نقدهای خود را در مورد آن مطرح کنند و حتی شاید خود آقای موسوی نیز بعد از گذشت مدتی بعضی بندهای آن را مورد تجديد نظر قرار دهد . این یک خصوصیت مثبت مهندس موسوي و جنبش سبز است. فراموش نكنيم تا همين چند سال پيش كساني كه مدعي انتشار مانيفست براي ايران بودند برای تثبیت خود متني را به ديگران ابلاغ مي كردند و در آن باید و نبايد هاي خود را به ديگران اعلام ميكردند و با حداكثر تعصب بر مفاد متن منتشر شده اصرار داشته ديگران خودشان را با نظر آنان هماهنگ كنند و این گونه نبود که در خواست کنند که دیگران آن را نقد کنند.
این یک ویژگی و امتیاز بزرگ مهندس موسوی است که نقش خود را به عنوان هادی جنبش، همچنان حفظ کرده،در حالي كه هرگز كمترين تلاشي براي ساختن يك چهره كاريزماتيك از خود نداشته است. این رفتار و رويكرد ي نو به جنبشهای اجتماعی و نشان دهنده چگونگي پايبندي به اخلاق در سياست است.
- به نظر ميرسد شما بيشتر از محتواي منشور بر روش آقاي مهندس موسوي در ارائه آن تاكيد داريد،اگر ممكن است در اين زمينه بيشتر توضيح دهيد.
- به نظرم منشور هم از جهت روش و هم از نظر محتوا حاوي نكات برجسته و مهمي است. در پاسخ به سئوال قبلي يكي از ويژگيهاي روشي را مطرح كردم.اما از آن مهمتر انتخاب مخاطب اين منشور توسط مهندس موسوي است.
ايشان ميتوانست اين متن را با احزاب و گروههاي سياسي در ميان بگذارد ،مي توانست آن را براي برخي چهره هاي برجسته و صاحب نام سياسي بفرستد و با آنها در مورد متن نهايي توافق كند . اين روش ها در ميان نيروهاي سياسي كاملا رايج است و اصلا با ديد مرسوم نسبت به فعاليت سياسي اين روش ها مقبوليت دارند،اما مهندس موسوي منشور را به كل جنبش تقديم كرد و آن هم نه براي تاييد دربست آن بلكه براي دامن زدن به بحث و گفت و گو درون جنبش .ايشان در مقدمه منشور تاكيد دارد كه "اين متن قدم اولين است و جنبش سبز در سير تكاملي خود انشائ الله متن كاملتر و زيبا تري را خواهد آفريد".
اين روش يعني توانمند سازي جنبش يعني قدرت دادن به جنبش يعني انتخاب عرصه عمومي و جستجوي قدرت در اين حوره. در بند 3 ذيل عنوان راهكارهاي بنيادين بر تعميق فضاي گفت و گو بر سر اهداف و بنيان هاي هويتي جنبش به عنوان راهكاري محوري تاكيد شده است. آقاي موسوي به دنبال جلب حمايت ديگران يا هوادار سازي نيست او به رشد جنبش و فعالان آن مي انديشد و لذا به جاي دعوت به پذيرش بي چون و چراي منشور همه را تشويق به بحث و گفت و گو مي كند.
چندی پیش مهندس موسوی در جمع استادان دانشگاه تربیت مدرس درباره حقوق اقلیتها گفت. از صحبتهای آقای موسوی می شد فهمید که این مقوله مد نظر ایشان بوده ولی انگار از منشور جا افتاده باشد آیا این طور بوده است؟
با استفاده از متن منشور جنبش سبز به سوال شما پاسخ میدهم. در واقع از دو زاویه در منشور با این موضوع برخورد شده است. اولین زاویه پذیرش حقوق ذاتی برای انسانها است. در بند یک، بخش «کرامت انسانها و پرهیز از خشونت» ایشان اشاره کرده که ، دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر فارغ از مذهب، جنسیت، قومیت و ... است. یعنی استقرار موازین حقوق بشر به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها مورد تایید و تاکید جنبش سبز است. مهندس موسوی در این بند میگوید یک حق ذاتی برای همه انسانها وجود دارد و این گفته او حاصل نگاهی حقوق بشری به مسائل سياسي ،اجتماعي و حتي اقتصادي است. یعنی هر فردی مستقل از اینکه اقلیت است یا اکثریت، باید از حقوق ذاتي خود برخوردار باشد، با چنین نگاهی ايشان حتی اگر اشاره دیگری به حقوق اقلیتها نداشت، بازرويكرد و نظرش در باره اقليت ها روشن بود. اما در عین حال در برخی اصول دیگر منشور این نکته به وضوح تصریح شده است. در بند پنج ذیل عنوان«عدالت، آزادی و برابری» آمده است:
«نفی هر گونه انحصار فکری، رسانهای و سیاسی و همچنین مبارزه با حذف هر اندیشه و دیدگاه در سر لوحه اهداف جنبش سبز قرار دارد، ضروری است در این جهت برای رهایی مردم از هر گونه سلطه سیاسی، اقتصاد انحصار طلبانه، تبعیض و نابرابریهای اجتماعی و فرهنگی، و ... تلاش شود. جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، رفع هر گونه تبیعض جنسیتی و حمایت از حقوق اقلیت و اقوام تاکید ویژه دارد.»
با نگاه به این بند متوجه می شویم که به صراحت بر حقوق اقلیت ها تاکید شده است. زمانی که مهندس موسوی و آقای کروبی در محکومیت اعدام غیرمنصفانه برخی فعالین کرد، اطلاعیه دادند، همان جا تکلیف خود را با مواضع نظام سیاسی موجود، در برخورد با اقلیتها روشن کردند و تصریح کردند که جنبش سبز علاوه بر همه ویژگیهایی که دارد، یک جنبش حقوق بشری نیز هست و به دنبال تضمین حقوق همه شهروندان است.
- این بند به نظر شما باعث فراگیرتر شدن و همگرایی جنبش سبز می شود؟
بله اینگونه است. تصریح میکنم امكان داشت این منشور ، همه کسانی که مخالف وضع موجود و موافق تغییر هستند،را دور هم جمع کند و نوعی استفاده ابزاری از این نیروها کند و منجر به تکرار اشتباه و خطای گذشته در انقلاب اسلامی شود که مجموعهای ازنیروهای سیاسی بر نبود نظام سلطنت توافق کردند، ولی تصویری از آنچه باید ساخته شود، نداشتند. به همین دلیل همه راجع به نظام سیاسی بعد از انقلاب دچار سوء تفاهم شدندو ملت هم هزینههای بسیاری داد تا این سوء تفاهمها رفع شود، یک نسل قربانی این سوءتفاهم شد. آقای موسوی راه جديدي كه گشودند این است که ، اصرار دارند جنبش سبز لزوما محور همه نیروهای مخالف وضع و نظام سیاسی موجود نیست بلکه علاوه بر این بر یک اصولی هم در اهداف و هم در خط مشی جنبش توافق دارند؛ به عنوان مثال میگویند که نیروهای خشونتطلب در جنبش جایی ندارند و مشی جنبش، این گونه نیست .يا بر منافع ملي تاكيد دارند و در بند 4 ذيل راهكارهاي بنيادين جنبش سبز اشاره مي كنند كه جنبش سبز در عين تاكيد مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندي با نيروهاي غير ملي يا خارجي ، در جستجوي راهي منزوي و همراه با دگر ستيزي نيست. يا در بند 2 ذيل عنوان كرامت انسانها و پرهيز از خشونت مي نويسد : جنبش سبز يك جنبش مدني است كه پرهيز از خشونت و حركت رد چارچوب موازين مبارزه مدني را سرلوحه خويش قرار مي دهد.
- می خواهید بگویید هر حرکت رادیکال در روند جنبش مردود و منتفی است ؟
نه برعكس ، به نظر بنده در شرایط موجود "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" شعار رادیکالي است، ولی آقای موسوی این رویکرد رادیکال را، تنها ملاک و مبنای جنبش قرار نمیدهد و بر نفی خشونت در رسیدن به همین هدف نیز تاکید میکند و با شجاعت راهپیمایی 22 خرداد را لغو می کند، چون ممکن است مردم آسیب ببینند و موجب درگیری و خشونت شود. در آن شرایط با انگیزههای زیادی که در نیروهای جنبش برای حضور در خیابانها وجود داشت، چنین خواستی نوعی ریسک سیاسی بود و میتوانست موقعیت مهندس موسوی را به عنوان یکی از ارکان جنبش، تحت تاثیر قرار دهد. ولی ایشان بدون هیچ رو در بایستی بر پایه تفکر نفی خشونت، اعلام کرد که سبزها به خیابانها نيايند.علاقمندم در اينجا به يك نكته مهم ديگر اشاره كنم و آن اينكه منشاآمدن يا نيامدن سبزها به خيابان در هر دوصورت ،قدرت جنبش است،قدرتي كه در عرصه عمومي شكل گرفته و به اين سادگي ها مهار شدني نيست.
حتما نظر سنجي اخير جهاد دانشگاهي را مطالعه كرده ايد،65 درصد پاسخ دهندگان معتقد بوده اند اعتراضات به صورت پنهاني همچنان ادامه دارد و دولت نتوانسته اعتراضات را كنترل كند.
- چه نكات برجسته ديگري در منشور سبز سراغ داريد؟
به نظر بنده بسياري از وجوه و ابعاد منشور جنبش سبز هنوز مورد توجه قرار نگرفته است . اين سند در آينده ايران تاثير بسزايي خواهد داشت،زيرا حامل ادبيات سياسي و ارزش هاي اجتماعي نويني است. لا اقل هيچيك از نيروهاي سياسي – اجتماعي ايران كه من ميشناسم در حوزه مسايل سياسي اين قدر پيش رو نيستندو ادبيات سياسي خودشان را نتوانسته اند اينچنين به روز كنند.از ابعاد مهم ديگر منشور حضور ملموس رويكرد استراتژيك جنبش يعني دمكراتيزاسيون است.اين موضوع موجب شده تا سند از يك دستي و انسجام دروني برخوردار باشد. به عبارت ديگر شما چپ روي يا راست روي در متن نمي بينيد و احساس ميكنيد يك منطق سياسي از جهت رويكرد و خط مشي در متن وجود دارد.در مواد مندرج در منشور هم نكات برجسته اي ملاحظه ميشود مثل تاكيد بر تكثر دروني جنبش ،پيوند تاريخي آن با جنبش هاي گذشته ،تاكيد بر نقش فضاي مجازي،برخورداري از روح دمكراتيك ،مرزبندي با نيروهاي وابسته يا ارتجاعي مخالف وضع موجود و ترسيم چشم اندار براي ايران فردا . به نظر بنده بسياري از اين موارد در ادبيات جنبش اصلاحي و همچنين اپوزيسيون مغفول بوده كه در منشور مطرح و ترويج شده است . به طور قطع منشور در س هاي زيادي براي اصلاح طلبان دارد.
- این دولت برخلاف دولتهای هفتم وهشتم که همواره دربرابرآزادیهای اجتماعی درمعذورات بودند ؛ خیلی مایل است آزادی حجاب وبرگشت خوانندگان وهنرمندان لس آنجلسی به وطن ؛ مسئله ای برای دولت مردان جلوه نکنداماازدگرسو ؛ بخشهای دیگرحاکمیت نمی توانند بااین موضوع کناربیایند .چه تحلیلی دراین رابطه دارید ؟
برای تبیین رفتارهای دولت ما باید یک تحلیل از ماهیت دولت فعلی داشته باشیم. در واقع آنچه ما به عنوان مجموعه رفتارهای متناقض دولت میبینیم، محصول ترکیب عناصرمتناقضی است که این دولت را به قدرت رساندند. دولت فعلي محصول توافق سه گروه موثر در نظام سیاسی ایران بوده است. اولین گروه نظامیها بودند، نظامیها پس از جنگ، از آنجا که ادعا داشتند توانستهاند جنگی به آن بزرگی را اداره کنند؛ مدعی بودند که میتوانند تمام کشور را نیز اداره کنند و میگفتند که چون جنگ را سامان دادند، مردم این دین را به آنها دارند که یک دولت نظامی را بپذیرند. می توان این دید نظامیان را در فیلم«آژانس شیشه ای» در شخصیت حاج کاظم دید، او کسی است که جنگ کرده تا دیگری را به قدرت برساند، حالا از پادگان بیرون آمده و میخواهد یک نقش مهم داشته باشد. دولت آقای هاشمی موافق این رویکرد نبود و نظامیها را به پادگانها برگرداند، دولت اصلاحات نیز طبیعتا این دخالت نظامیان را قبول نداشت. گروه دوم موثر در شكل گيري دولت ، نیروهای امنیتی بودند که معتقدند نظام را از بحرانهای دهه شصت و تهاجم نیروهای مخالف، نجات داده اند و توانستهاند آن را بيمه کنند. بنابراین بعد از جنگ نیز سهم بیشتری میخواستند و دولت آقای هاشمی این سهم را به آنها داد، يعني هم از لحاظ امنیتی آنها را تقویت کرد و هم اقتصادی و حتی اجتماعی.
به عنوان مثال معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات در زمان آقای هاشمی معاونت بزرگی بود و حتی پروژه های عمرانی داشت. اما در دولت اصلاحات با این رویه نیز برخورد شد و این معاونت تقریبا منحل شد، علاوه بر این بعد از قتلهای زنجیرهای حتی با اقتدار و قدرت بی حد وزارت اطلاعات نیز برخورد شد. نیروهای مقابل دولت اصلاحات همین امنیتیها بودند که میخواستند به اقتدار و آزادی دوره جنگ و پس از جنگ بازگردند. گروه سوم موثر در شكل گيري دولت احمدي نژاد اصولگرایان سنتی بودند. اینها نیروهای سیاسی قدیمی و با سابقه نظام بودند که در دولت اصلاحات و مجلس ششم از قوه مجریه و مقننه کنار گذاشته شدند. بنابراين براي بازگشت به مراجع قدرت در پروژه حذف و طرد اصلاح طلبان مشاركت كردند .دولت پس از اصلاحات محصول توافق این سه نیرو بود.
این توافق میتوانست چند الگو را براي دولت پس از اصلاحات مورد نظر قرار دهد، یک گزینه دولت نظامی بود ولی مشکلاتی داشت و برخی محافظهکاران مخالف دولت نظامي بودند و نمیخواستند که نظامیها همه قدرت را در دست بگیرند، تعدادی از آنها بنا به گفته امام درباره عدم ورود نیروهای نظامی به سیاست بر این نظر تاكيد داشتند، تعدادی نیز به دلیل اینکه یک دولت نظامی، چهره نظام ایران را در دنیا خراب می کند، نمیخواستند که دولت نظامی باشد. پس این گزینه منتفی شد. گزینه بعدی یک دولت کاملا امنیتی بود که به دلایل مختلف گزینه خوبی برای آنها نبود چون نیروهای امنیتی بسیار محدود بودند و سوابق اجرايي لازم را هم براي در اختيار گرفتن دولت نداشتند و حتی ظاهرا ادعای ان را نیز نداشتند . گزينه سوم يعني دولت محافظهکاران سنتی نیز گزینهی مورد پسندی نبود، چون رای و مقبولیت بین مردم نداشت و نظامیها نیز نمیخواستند دوباره همه چيز را به آنها بسپارند،زيرا تصور ميكردند آنها قادر به حفظ نهادهاي تصرف شده نيستند. با
این اوصاف گزینه چهارم مطرح شد که دولت احمدي نژاد بود.حالا دولتي كه محصول سه گرايش بالا بود بايد برنامه ها و سياست هاي خود را براي حفظ رضايت هر سه گروه انجام مي داد. از سوي ديگر اين دولت ميدانست كه دير يا زود بايد قدرت را به ديگران بسپارد و به مديريت مياني جايي كه از آنجا آمده بود باز گردد.لذا تلاش كرد توافق سه جانبه را چهار جانبه كند و پايگاه و بدنه اجتماعي خاص خودش را به دست آورد. اما چون بر خلاف تصور فاقد هر گونه پرنسيپ يا اصولي بود – در واقع اصلا اصولگرا نبود و شايد پراگماتيست ترين دولت پس از انقلاب بود- مشي پوپوليستي را در دستور كار خودش قرار داد و به اين ترتيب شروع كرد به اتخاذ مواضعي كه با هويت آن هيچگونه سنخيتي نداشت ،ادعاي موافقت با حضور زنان در استاديوم ها ،مخالفت با طرح امنيت اجتماعي ،ادعاي ضرورت تجديد نظر در سياست خارجي ،تاكيد بر پرداختهاي مستقيم مالي ،استفاده از كلام و ادبيات چاله ميداني و اين آخري تاكيد بر ناسيوناليزم و مكتب ايراني همه براي آن بود و هست تا قبل از كنار گذاشته شدن تيم احمدي نژاد،آنها بتوانند بدنه اجتماعي حامي خود را دست و پاكنند تا كاملا از صحنه سياسي كنار گذاشته نشوند. نتيجه همه اينها شعارها ،سخنان و مواضع متناقض دولت است.
خصوصیات بارز این دولت و تفاوتها و شباهتهای آن با سه گروه دیگر چه بود؟
این دولت همان طور که گفتم محصول سه جريان يا گرايش نظامي،اطلاعاتي و سياسي سنتي بود که از مدیران میانی ناشناخته تشکیل شد. این مدیران میانی وزن زیادی نداشتند که به تبع آن اختیار زیادی داشته باشند و فقط فرمانبر و توصیه پذیر بودند. در زمینه اقتصاد، سیاست و ... می توانستند متعهد به توافقات سه گروه نامبرده باشند. دولت نهم و دهم چنین ترکیبی داشت. این دولت باید خواستها و تمایلات سه جانبه را پوشش می داد و زيرا به خودی خود هويت مستقلي نداشت.درست به همين دلیل دولت تلاش كرد با اتخاذ مواضع پوپولیستی برای خود پایگاه اجتماعي ایجاد كند تا جایگاه خود را مستحکمتر نماید. در حال حاضر رفتارهای دولت محصول این گرایشهای مختلف و متناقض است. از طرفی دولت میخواهد پایگاه اجتماعی خود را تقويت کند، چون بیم این را دارد که حذف شود و از طرف دیگر سه گروه نامبرده نیز سهم خود را میخواهند. این اتفاق به این منجر شده که از درون دولت صداهای متناقض به گوش برسد. به عنوان مثال از طرف اصولگراهای سنتی لایحه حمایت از خانواده بیرون میآید و از طرف دیگر، برای جذب زنان، شعار پوپولیستی حضور زنان در ورزشگاهها داده میشود؛ یا از یک طرف نظامیها گشت ارشاد به خیابانها می آوردند و از طرف دیگر به خاطر حفظ پایگاه اجتماعی، رئیس دولت ادعا ميكند مخالف گشت ارشاد است ،دولت شعار عدالت اقتصادی میدهد ولی به سرعت نقش اقتصادي سپاه را تقويت مي كند و سهم آن را در برنامههای کلان اقتصادی گسترش مي دهد و این یعنی بي عدالتي و فساد. در نتیجه این دولت، دولت واحدی نیست که رفتارهای یک شکل و واحدی داشته باشد، بلکه همان طور که گفتم در ابتدا برآمده از سه ضلع، نظامی – امنیتی- اصولگرایی سنتی بود و پس از مدتی خود نيز مدعی شد و حالا تلاش دارد به قدرت چهارم تبديل شود. میشود گفت که در درون نیروهای پیرامون احمدینژاد نیز همین طیف ها را میتوان دید، طیفی که به دنبال ایجاد بدنه و پایگاه اجتماعی مستقل هستند و پوپولیسم را سرلوحه قرار دادهاند را آقای مشایی نمايندگي مي كند، و طیف دیگری که نماینده آن آقای رحیمی است تلاش دارد با نزدیک شدن به اصولگرایان بقای خود را حفظ میکند.
احمدینژاد در بین این دو طیف در حال نوسان است و مواضع متعارضی که او میگیرد، نتیجه همین ماندن در میان دو طیف است.
- پس به نظر شما دولت در سیاستگذاریهای خود به دنبال ايجاد بدنه اجتماعي حامي خود است؟
بله ،این یک گرایش قوي در دولت است و طي ماههاي اخير کاملا در چارچوب اين هدف حرکت می کند. آنها می خواهند با دادن شعارهایی عامهپسند جامعه را به سمت خود جذب کنند. ولی تکرار می کنم که دولت تا این حد مستقل نیست که این کارها را به صورت عملی نیز سامان دهد، چون سه ضلع دیگر فعال می شوند و دولت را كنترل مي كنند. به عنوان مثال در مورد حجاب اصولگرایان سنتی و یا نظامیها مواضع مشخصی دارند که آن را رها نمیکنند.
یعنی آنها مستقل از اینکه دولت درباره حجاب چه نظري دارد، کار خود را در مورد برخورد با بد حجابي انجام میدهند. در شرایطی که دولت این قدر ضعیف است و نیروهای شکلدهنده آن این قدر قدرتمند و متعارض، کارکرد دولت ضعیف میشود .
به علاوه به نظر بنده از وقتي كه دولت براي ايجاد بدنه حامي براي خود مواضع غير قابل انتظار اتخاذ كرده ،محدوديت ها براي برخورد با آن توسط منتقدين اصولگرا برداشته شده ،به قول معروف دولت احمدي نژاد خسرالدنيا و الاخرت شده و چشم انداز روشني از ادامه كار آن تا پايان دوره رياست جمهوري وجود ندارد.
برگرديم به جنبش سبز،بسياري معتقدند بخش بزرگي از فشار جنبش سبز بر دوش طبقه متوسط سنگيني مي كند. نظر شما در اين باره چيست؟
اجازه دهيد پيش از پاسخ به سئوال ببينيم وقتي از طبقه متوسط صحبت مي كنيم چه گروه اجتماعي را مورد نظر داريم.دو ديدگاه اصلي دراين زمينه وجود دارد .اولي مطابق نظر ماركس شالوده اصلي طبقات اجتماعي را مالكيت يا عدم مالكيت بر وسايل توليد مي دانند. بنابراين طبقه متوسط جايي بين « طبقه كارگر » ( كه معمولا منظور كارگران يدي است) و طبقه مرفه يا طبقه بالا (كه معمولا سرمايه داران بزرگ يا نخبگان حاكم را شامل مي شود) قرار دارد. در كنار و نه لزوما در برابر نظر ماركس كساني قرار دارند كه طبقه را بر پايه معيارهاي ديگر ارزيابي مي كنند مثل ماكس وبر كه نظريه ماركس در قشربندي اجتماعي را تا حدودي تغيير داده و بر سبك زندگي نيز تاكيد دارد. ديدگاه وبر درباره طبقه و به طور مشخص طبقه متوسط تمايزات جدي با نظريه ماركس دارد. به طور كلي بحث و گفتگو درباره طبقه غالباً حول سه مسئله اصلي دور مي زند: فرصت هاي اجتماعي ،هويت ،سياست.
وبر در نقد نظريه ماركس بر هر سه نكته پافشاري مي كند: اول آنكه ، طبقات تنها منحصر به سرمايه داران و كارگران نيستند به اين معنا كه فرصت هاي اجتماعي به صورت طيف گسترده اي توزيع شده اند و در ميانه آنها مي توان طبقه متوسط را يافت .دوم آنكه ، هويت هاي طبقات تنها منحصر به روابط توليد نيست و سبك زندگي و وابستگي هاي ذهني نيز به تمايز طبقاتي مي انجامد وسوم آنكه ، بر خلاف ماركس كه معتقد بود دولت عرصه اي است بي طرف و جولانگاه مبارزات طبقاتي وبر دولت را به عنوان يك نيروي اجتماعي وارد منازعات طبقات ميكند .
اگرچه به نظر بنده ديدگاه وبر بسيار دقيق تر و جامع تر از ماركس است اما همچنان بايد تصريح كنم كه مفهوم « طبقه متوسط » (Middle-Class) تعبيري غیردقيق و مبهم اما بسيار تاثيرگذار، پرطنين و با دامنه كاربردوسيع است.بنابراين به دليل اين ابهام نمي توانيم آن را ناديده بگيريم خصوصا آنكه بنابر اذعان بسياري از ناظران اجتماعي طبقه متوسط در جنبش سبز نقش جدي داشته است.
-اما برخي صاحب نظران اصلا وجود طبقه متوسط و نقش آن را در جنبش سبز انكار مي كنند. نظر شما چيست؟
اگرچه تحولات اقتصادي پس از انقلاب حيات طبقه متوسط را در معرض تهديد قرار داد و به ريزش آن به طبقات كم درآمد منجر شد اما هرگز آن را نابود نكرد . شاخص هاي اقتصادي نشان مي دهند طي 30 سال اخير نابرابري افزايش يافته و قدرت خريد عموم مردم نيز كاهش يافته و به همين دليل طبقه متوسط مرفه به تدريج از درآمد كمتري برخوردار شده و به طبقه متوسط نيمه مرفه سقوط كرده است ،آنچه آن را پرولتاريزه شدن طبقه متوسط مي ناميم .به عنوان مثال شاخص ضريب جيني كه نشان دهنده ميزان نابرابري در هر جامعه است و در فاصله صفر و يك قرار دارد ( صفر به معناي برابري كامل و يك به معناي نابرابري كامل) در سالهاي اوليه انقلاب، بعد از کاهش در سال 59، تا سال 62 مجددا افزايش يافت و از 398/0سال 1358به 454/0 در اين سال رسيد. پس از آن با روندي نسبتا نزولي در سال 71 به پايين ترين رقم خود رسيده است (387/0) و پس ازآن مجددا افزايش يافت.
ضريب جيني در سالهاي بعد تا 1385 نيز پس از بارها كاهش و افزايش جزيي داشت. در هر حال ضريب جيني درايران در پيرامون 4/0 نوسان داشته و در واقع اقدام اثرگذاري براي كاهش آن صورت نگرفته است و اين نشان دهنده نابرابري پايدار و قابل توجهي است و باز به معناي امكان كمتر جابجايي طبقات است.از سوي ديكر کاهش رشد درآمد سرانه طي سال هاي پس از انقلاب موجب شد تا در کنار توزيع نابرابرتر درآمد فقر از گسترش بيشتري برخوردار شود.
در مطالعات مربوط به برنامه چهارم توسعه نيز جمع بندي مناسبي از روند توزيع درآمد و فقر ارائه شده است از جمله تصريح شده كه "عليرغم بهبود نسبي روند توزيع درآمد و نوسانات آن، و به رغم اختلافات موجود در ارتباط با برآورد جمعيت زير خط فقر مطلق، تعداد جمعيت زير خط فقر مطلق کشور پس از انقلاب افزايش يافته است".
" سطح عمومي رفاه در کشور كاهش يافته است."
"روند نابرابري در کشور با توجه به نوسانات موجود و عليرغم بهبود اندک، به صورت يک نابرابري مانا (پايدار)تبديل شده است."
"نرخ تورم بالا باعث کاهش قدرت خريد خانوارها گرديده است."
"فقر نسبي بر اساس شاخص نصف ميانه هزينه خانوار در سالهاي اجرايي برنامه دوم و چهارم افزايش يافته است."
علاوه بر همه اينها نسبت هزينه هاي دهک آخر به دهک اول درآمدي که به نوعي بيانگر فاصله بين گروههاي درآمدي است، از 96/18 برابر در سال 1379 به کمترين ميزان خود در سال 1382 (دولت اصلاحات)يعني 43/16 برابر رسيده است و مجددا در سال1385 (دولت پس از اصلاحات) به 68/18 برابر افزايش يافته است. اين رقم به اين مفهوم است که خانوارها در دهک درآمد آخر نزديک به 19 برابر خانوارهاي دهک اول هزينه ميكنند.اين روند پس از سال 1385 تشديد شده است.
در مجموع شواهد زيادي دال بر تشديد شكاف درآمدي از يك سو و قطبي تر شدن جامعه است اما در عين حال طبقه متوسط در اين ميان با سخت جاني در عين فقير شدن تلاش كرده به زير خط فقر سقوط نكند.به دليل همين فرايند پرولتاريزه شدن ،طبقه متوسط به شدت از وضعيت موجود ناراضي بود و مستعد درگير شدن در يك جنبش اعتراضي.
- اما شما گفتيد كه طبقه متوسط را فقط از زاويه و شاخص درآمدي تحليل نمي كنيد و به سبك زندگي او نيز توجه داريد؟
اتفاقا نكته مهم اينجاست ،در همان حال كه طبقه متوسط به دليل بحران هاي اقتصادي فقير تر ميشد ، به دليل تغييرات اجتماعي در حال مدرن تر شدن نيز بود . در واقع طبقه متوسط را از جهت نوع مواجهه با تغييرات اجتماعي و سبك زندكي به دو دسته سنتي(Old Middle Class) و مدرن (New Middle Class)تقسيم مي كنند.طبقه متوسط سنتي نتيجه تحولات اقتصادي- اجتماعي در دوران گذشته است و به لحاظ تبار شناسي با گذشته پيوند دارد. اين طبقه در پيوند با فرهنگ سنتي در برابر فشار عوامل براي تغييرات اجتماعي مقاومت مي كند و به لحاظ ايدئولوژيك مايل به حفظ سبك زندگي ،فرهنگ و آداب و رسوم سنتي است و از اين رو دايما در تعارض با نتايج و شرايط حاصل از روابط كار و محيط اجتماعي خود است.طي سه دهه اخير طبقه متوسط سنتي در اين منازعه به تدريج به طبقه متوسط مدرن ريزش كرده است.
طبقه متوسط مدرن با شاخص هايي همچون شهر نشيني ،تحصيلات ،شيوه و الگوي زندگي از طبقه متوسط سنتي متمايز مي شود.اين طبقه بر خورداري از وسايل مدرن زندگي ،اوقات فراغت متنوع ،انتخاب محل زيست و زندگي خارج از محلات با بافت قديمي را ترجيح ميدهد و همواره به لحاظ هويتي براي خود در برابر ديكر طبقات و گرايش ها هويت مستقل قايل است . بنابراين پس از انقلاب در حالي كه طبقه متوسط تحت تاثير شرايط اقتصادي پرولتاريزه مي شد در همان حال و در برابر امواج تغييرات مدرن تر شد و به همين دليل به طور مستمر با ايدئولوژي حاكم مرزبندي داشت و انگيزه زيادي براي موتور يك جنبش اجتماعي شدن پيدا كرده بود.
بنابراين در فرايند تغييرات اجتماعي پس از انقلاب هويت طبقه متوسط كمتر در موقعيت فرودستانه قرار گرفت و كمتر شواهدي دال بر احساس خود كم بيني اين طبقه در برابر ايدئولوژي حاكم مي توان يافت. اين احساس براي طبقه متوسط مدرن كه همواره نسبت به فرهنگ حاكم مرزهاي مشخصي داشته بسيار صريح تر و ملموس تر بوده است .
اما با در نظر گرفتن اثرات امواج اقتصادي كه به تضعيف وضعيت معيشت طبقه متوسط منجر شد احساس فرودستانه اي در اين طبقه شكل گرفت كه نهايتا منجر به نارضايتي شديد و مستمر نسبت به وضعيت موجود شد و استعداد اعتراض را در آن تقويت كرد.
- با اين ارزيابي چشم انداز شما از آينده جنبش سبز چيست؟
خوب ،من بيش از هميشه نسبت به آينده جنبش و ايران خوش بين هستم و معتقدم در آينده نه چندان دور دستاوردهاي ملموس تري از كاركرد و نتايج جنبش را خواهيم ديد.
ندای سبز آزادی: پس از سخنرانی حضرت آیت الله دستغیب در مسجد قبا وبازتاب آن در رسانه ها، امروز حوالی ساعت ۲:۳۰ بامداد روز چهارشنبه چند نفر موتورسوار که با کاسکت خود را پوشانده بودند اقدام به رنگ پاشی بر روی درب خانه معظم له کردند و به سرعت متواری شدند. در فیلمهای مشاهده شده از طریق دوربینهای مدار بسته، اینطور بدست آمد که این افراد همان کسانی بودند که با رنگ پاشی بر روی تابلوی مرجع عالیقدر آنجا را هتک کردند.
به گزارش حدیث سرو پیش از این تجمعی پس از نماز جمعه شیراز بر علیه آیت الله دستغیب صورت گرفت؛ روز دوشنبه هم روبروی استانداری شیراز تجمعی در اعتراض به مواضع ایشان صورت می گیرد که با سخنان فرماندار شیراز مبنی بر حمایت از حاکمیت به پایان می رسد. استاندار فارس هم در جلسه ای که با مدیران دستگاههای اجرایی داشته است با اشاره به برخی اظهار نظرها در خصوص جایگاه ولایت فقیه، حضرت آیت الله دستغیب را توصیه می کنند به اینکه پخته تر صحبت کنند. البته استاندار فارس با اشاره به اینکه برای این افراد باب توبه باز است گفت: اگر کسانی اظهار نظر کرده اند با سعه صدر مردم فرصت دارند تا خطای خود را در معرض بخشش قرار دهند.
ندای سبز آزادی: جبهه مشارکت ایران اسلامی با صدور بیانیه ای نسبت به وضعیت زندانیان سیاسی و بی خبری از مصطفی تاج زاده و محمد نوری زاد ابراز نگرانی کرد ، این حزب اصلاح طلب نحوه برخورد با زندانیان سیاسی را دلیلی بر شکست کودتا چیان دانست و اضافه کرد « چه دلیلی بر شکست محتوم کودتا از این محکم تر که تمام حیثیت نهادهای امنیتی و نظامی که باید حافظ جان و مال مردم و امنیت عمومی باشد بی محابا خرج انتقام گیری و عقده گشایی شخصی می شوند و چون توان برخورد عفلی و منطقی ندارند درفش و تیغ بر می کشند و با به زندان انداختن این عزیزان و محروم کردن آنها از بدیهی ترین حقوق یک زندانی می خواهند زبان حق گوی آنها را ببرند و قلم حقیقت نویس آنها را بشکنند.»
متن کامل این بیانیه به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در حالیکه بیش از ده روز از اسارت مجدد مصطفی تاج زاده و بیش از هفت روز از بازگشت عارفانه محمد نوری زاد به زندان می گذرد، اوج قانون شکنی را در رفتار زندانبانان سیاه دل آنها می توان یافت که اولیه ترین حقوق این عزیزان و خانواده بی پناه آنها که چیزی جز اطلاع از وضع این بیگناهان نیست زیر پا می گذارند.
چه دلیلی بر شکست محتوم کودتا از این محکم تر که تمام حیثیت نهادهای امنیتی و نظامی که باید حافظ جان و مال مردم و امنیت عمومی باشد بی محابا خرج انتقام گیری و عقده گشایی شخصی می شوند و چون توان برخورد عفلی و منطقی ندارند درفش و تیغ بر می کشند و با به زندان انداختن این عزیزان و محروم کردن آنها از بدیهی ترین حقوق یک زندانی می خواهند زبان حق گوی آنها را ببرند و قلم حقیقت نویس آنها را بشکنند.
چه دلیلی محکمتر از این رفتار در اثبات محو کامل استقلال قوه قضاییه وجود دارد که همه ارکان آن بی رحمانه بازیچه دست بازجویان و مفتشان خدا نشناسی می شود که همراه خویش همه نظام را به ورطه سقوط می اندازند؟
چه دلیلی از این رفتار کودکانه جاهلی بهتر برای نشان دادن اینکه در نظامی که مدعی پیروی از رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است اخلاق و عدل و انصاف چون گوی بازی در میدان ظلم گردانده می شود و لگد مال جهل و خود خواهی عده ای از خدا بی خبر می شود که دانسته یا ندانسته پروژه سرنگونی جمهوری اسلامی را به پیش می برند.
اگر هیچ دلیلی بر حقانیت جنبش سبز وجود نداشت جز آنچه بر این دو اسیر سرفراز می رود، کافی بود تا هر انسان منصف وعبرت آموخته تاریخ به یقین برسد که صدای خرد شدن استخوان ظلم از درون اوین طنین انداز شده است.
تاج زاده و نوری زاد دو انسانی هستند که جز حق نگفتند و بر این عهد خود با خدا استوار ایستادند و امروز به مثابه پرچم ایستادگی و صبر جنبش سبز هماره در یاد ما هستند چه بگذارند صدای آنها را بشنویم، چه نگذارند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی
3/6/89
در سخنرانی مشفق سیر حوادث از زمان امام زیر سوال رفت
ندای سبز آزادی: «هر کس سخنرانی سردار مشفق را بشنود اذعان می کند که از این اعجوبه ها و از این پدیده ها کمترین کاری که بر بیاید تقلب است. کسی که همه نوع دروغ را می گوید، همه نوع تهمت می زند. همه تحلیلها را وارونه می کند و این همه اطلاعات غلط به مستمع از همه جا بی خبر خود می دهد اگر رأی مردم دستش باشد امانت داری می کند؟ خب همین ها انتخابات را برگزار کردند و معترضین به نتایج انتخابات را همین ها گرفتند ، زدند و سعی کردند صدایشان را خفه کنند. به گمان من اصلا رأی شماری نبود و اگر رایی هم شمرده شد فقط در صندوقها بود و در مرحله تجمیع هر چه خواستند کردند و بعد یک نتیجه اعلام شد بر اساس همان طرح کودتا. اگر نبود چرا حکم بازداشت افراد را سه روز قبل از انتخابات صادر کرده بودند.» شکوری راد که به نظرش تقلب جزئی از پروژه کودتا بوده است در گفت و گو با کلمه هدف از طرح شکایت توسط هفت نفر را علیه کودتای انتخاباتی به طور مشروح بیان می کند و وعده می دهد که این شکایت به عنوان یک سند ملی پیگیری شود.
متن کامل گفت و کوی کلمه با شکوری راد پیش روی شماست
مهم ترین هدف شکایت هفت نفر از اصلاح طلبان چه بوده است؟ آیا این هفت نفر در شرایطی که با وثیقه های سنگین به مرخصی آمده بودند و تحت فشار قرار داشتند، امید به پیگیری این شکایت از سوی قوه قضاییه وجود داشت؟
شکایت این هفت نفر شکایت شخصی خودشان نیست. گرچه مبتنی است به حقوقی که از آنها زایل شده یا فشارهایی که به آنها وارد آمده اما آنها در حقیقت به نمایندگی از طرف ملت شکایت کردند. سندی که تحت عنوان سخنرانی سردار مشفق منتشر شده نشان می دهد که انتخابات دهم ریاست جمهوری بر اساس یک طرح کودتا پیش برده شده است . همانطور که مهندس موسوی هم از ابتدا اعلام کرد نتیجه ای که برای آن انتخابات اعلام شد نتیجه واقعی انتخابات نبود بلکه برنامه ای از پیش طراحی شده بود که به اجرا درآمد و حوادث پس از انتخابات هم مبتنی بر همان طراحی کودتا صورت یافت. در واقع این هفت نفر این سند را به عنوان یک سند غیر قابل انکار در اثبات طراحی شده بودن کودتا مورد استناد قرار داده و در تاریخ ثبت کردند. البته معنایش این نیست که لزوما امیدوار باشند و یا اینکه ما امیدوارم باشیم که دستگاه قضایی به این شکایت به صورت عادلانه و قانونی رسیدگی کند.
دستگاه قضایی امروز خودش اسیر کودتا گران است اما چون شیوه اصلاح طلبانه، استفاده از حداکثر ظرفیتهای قانونی است آنها از این شیوه برای طرح موضوع استفاده کرده و در حقیقت کودتاگران را با چالشی مواجه کردند که یا باید بپذیرند که در یک روند قانونی به این ادعا رسیدگی شود و یا اینکه اصلاح طلبان را دوباره روانه زندان کرده و خودشان را افشا کنند و این اتفاق هم افتاد. چنانکه دیدیم برخی از این افراد که در مرخصی و در بیرون از زندان بسر می بردند دوباره به زندان فراخوانده شدند که معنایش این است که به این شکایت رسیدگی نخواهد شد. اما صدای این هفت نفر به عنوان صدای ملت بلند شد و هم در ایران و هم در جهان شنیده شد.
پس تاکنون پاسخی و یا واکنشی از سوی قوه قضاییه و یا دیگر مسئولان دریافت نکرده اید؟
تا کنون هیچ پاسخ مثیت یا خبری که راجع به سیر قانونی این شکواییه در دستگاه قضایی باشد،دریافت نشده است و خیلی هم نمی توان به آن امیدوار بود ولی این اقدام قانونی ثبت شده و دستگاه قضایی و کودتاگران را به چالش کشیده و آنها تا کنون در برابر این اقدام قانونی نتوانسته اند حتی یک جمله در دفاع از خود بیان کنند.
در حالیکه دخالت سپاه و نظامیان در انتخابات برخلاف قانون اساسی و نیز نظر و خواست امام (ره) است ، شما عدم واکنش قانونی مسئولین در این خصوص را چگونه تعبیر می کنید؟
اگر اظهارات سردار مشفق مورد بررسی قرار گیرد، روشن است که این تحلیل ها، تحلیل های منطبق بر آموزه های انقلاب اسلامی نیست و اساسا سیر حوادث از زمانی به زیر سئوال برده می شود که امام خود نیز در قید حیات بودند و اگر در این سخنرانی ها امام را بطور مستقیم زیر سئوال نبرده اند، به خاطر حفظ منافعی است که برای خودشان در نظر گرفته اند و نمی خواهند در این مقطع خودشان را در مقابل امام قرار دهند در حالی که اساس تفکر آنها در مقابل تفکرات امام و انقلاب اسلامی است و شیوه و روش شان هیچ انطباقی با آموزه های انقلاب اسلامی و خط امام ندارد. بنابراین از این منظر نمی توان به آنها نگریست و اساسا سنجش این سخنان با معیارهای خط امام بلاموضوع است چرا که هدف آنها، تنها حفظ قدرت است آنهم به هر قیمت و هر بهایی. آنقدر در این سخنرانی دروغ و تهمت و وارونه سازی حقیقت وجود دارد که انسان واقعا نمی تواند با گوینده این سخن و حامیانش که فرسنگها از حق و حقیقت فاصله گرفته اند بحث و گفتگو کند.
به نظر شما هدف اقتدارگرایان از انتشار نسبتا گسترده سخنان سردار مشفق در این مقطع زمانی چه بوده است؟
من نمی دانم سخنرانی سردار مشفق را چه کسی منتشر کرد و آیا از زیر دست آنها در رفته و یا اینکه خودشان منتشر کرده اند. من هر دو حالت را محتمل می دانم یعنی اینکه جبنش سبز آنقدر فراگیر هست و آنقدر رسوخ دارد که حتی در بیت سران کودتا نیز افرادی از جنبش سبز حضور دارند یعنی سران کودتا نمی توانند هیچ محیطی را برای خود کاملاً امن بدانند. از طرفی حتی این احتمال هم مطرح هست که عمدا این سخنرانی از طرف بخش افراطی کودتاگران منتشر شده باشند برای اینکه حرف آخر را زده باشند یعنی آشکارا بگویند که کودتا کرده ایم و پایش می ایستیم و از هیچ کس خجالت نمی کشیم و حساب نمی بریم. همه باید حساب کار خودشان را بکنند و حرف از قانون، مردم و از انتخابات نزنند. حرف آخر ما این است که سردار مشفق گفته و این هم یک کودتاست همه هم بدانند و همه هم بروند بنشینند سر جای خودشان.
در بحبوحه اعلام شکایت از سوی آقای تاج زاده و شش تن دیگر از آقایان اصلاح طلب فیلمی در خبرگزاری فارس منتشر شد که آقای تاج زاده در مکانی به گفته این خبرگزاری زندان اوین مسئله تقلب در انتخابات را رد میکنند. ماجرا چیست ؟واقعا آقای تاج زاده تقلب را رد کرده است؟ این فیلم چه زمانی و در چه شرایطی از تاج زاده گرفته شده است ؟ آیا اساسا شما صحت این فیلم را تایید میکنید؟
این فیلم زمانی منتشر شده که آقای تاج زاده در زندان است و خودش فرصت اظهار نظر در مورد آن را ندارد. شاید اصلا تاج زاده را به زندان برده اند تا بعد این فیلم را پخش کنند و روی آن تبلیغات کنند. جمله پخش شده از تاج زاده بخشی از تحلیل او در باره وقوع کودتا در انتخابات است. در یکی از دیدارهایی که اخیرا و قبل از بازگشتش به زندان با او داشتم او وقوع تقلب در انتخابات را قطعی و حتمی ذکر می کرد و معتقد بود تقلب جزء کوچکی از کودتایی که به اجرا درآمد بوده است. وی می گفت رفتار دولت و کودتاگران در دوره پیش از انتخابات به گونه ای بوده است که بر اساس آن تصور عدم تقلب در انتخابات دور از ذهن است.
این که یک جمله از سخنان تاج زاده را در جریان یک بحث و تحلیل تقطیع کنند و با حذف قبل و بعدش منتشر کنند کار جدیدی برای دستگاه تبلیغاتی کودتاگران نیست. حال سوال این است که اگر تاج زاده چنین نظری داشته پس چرا او را بازداشت کردید و در انفرادی نگه داشتید و مورد شکنجه جسمی و روحی قرار دادید. از او چه می خواستید و به چه جرمی محاکمه و محکومش کردید و چرا اکنون او در زندان است. مگر شما نمی گوئید او در انقلاب مخملی نقش داشته است. اگر چنین است پس این اظهار نظر را با آن ادعا چگونه جمع می کنید؟
خیلی خب، آنها می گویند تاج زاده چنین نظری را داشته و بیان کرده است. آنها که فیلم کاملی از گفتگوی خصوصی تاج زاده با صفایی فراهانی و رمضان زاده را گرفته اند بیایند فیلم را به طور کامل در تلویزیون پخش کنند و تاج زاده را هم دعوت کنند بیاید و همانجا در مورد نظرش توضیح بدهد و یا به سوالات موجود پاسخ بدهد. آنها از چه چیزی می ترسند که نه تنها نمی گذارند تاج زاده در تلویزیون صحبت کند بلکه او را به زندان برده اند و اکنون بیش از یک هفته است که حتی نگذاشته اند یک بار با خانواده اش تلفنی صحبت کند و معلوم نیست در کجا و در چه شرایطی نگهداری می شود.
گفتید که تاج زاده در اخرین دیداری که با او داشته اید ،به طور صریح گفته که در انتخابات تقلب شده است . شما خودتان در این باره چگونه فکر می کنید؟
بیش ازیک سال از زمانی می گذرد که آنها تعداد شرکت کنندگان در انتخابات را چهل ملیون و رأی احمدی نژاد را ۲۴ میلیون اعلام کرده و برایش جشن و شادمانی براه انداختند ولی هنوز برای خودشان هم باور نشده و از کابوس دروغ بزرگ خود بیرون نیامده اند و از همین رو دنبال دلیل برای اثبات آن می گردند.سوال این است که اگر تقلب نکرده اید و واقعا این همه از مردم رأی گرفته اید چرا این قدر مضطرب و نگرانید. چرا اینقدر همه را گرفته اید و کرده اید زندان.
هر کس سخنرانی سردار مشفق را گوش کند اذعان می کند که از این اعجوبه ها و از این پدیده ها کمترین کاری که بر بیاید تقلب است. کسی که همه نوع دروغ را می گوید، همه نوع تهمت می زند. همه تحلیلها را وارونه می کند و این همه اطلاعات غلط به مستمع از همه جا بی خبر خود می دهد اگر رأی مردم دستش باشد امانت داری می کند؟ خب همین ها انتخابات را برگزار کردند و معترضین به نتایج انتخابات را همین ها گرفتند ، زدند و سعی کردند صدایشان را خفه کنند. به گمان من اصلا رأی شماری نبود و اگر رایی هم شمرده شد فقط در صندوقها بود و در مرحله تجمیع هر چه خواستند کردند و بعد یک نتیجه اعلام شد بر اساس همان طرح کودتا. اگر نبود چرا حکم بازداشت افراد را سه روز قبل از انتخابات صادر کرده بودند. بنظر من تقلب جزئی از پروژه کودتا بود.
مهم ترین افدام جبهه مشارکت تا این لحظه برای پیگیری این شکایت چه بوده؟و بعد از این چه خواهید کرد؟
جبهه مشارکت بیانیه صادر کرده و طبیعتا خود یکی از شاکیان در این پرونده است. در صحبتهای سردار مشفق مکرر از این حزب یاد شده و نسبتهای دروغ به آن داده شده است. چه بسا این شکایت به صورت یک شکایت ملی دربیاید و جبهه مشارت به عنوان بخشی از ملت پای این شکایت را امضا کند. این شکایت به فراموشی سپرده نخواهد شد. یک اقدام قانونی است و دستگاه قضایی موظف به رسیدگی ست. سخنان سردار مشفق که تا کنون از طرف هیچ مقام مسئولی تکذیب نشده یک سند مهم است. حتی رئیس دفتر سیاسی سپاه از آن دفاع کرده و سندیتش را تأیید کرده است. بنابر این ما آن را رها نخواهیم کرد.
در اظهارات سردار مشفق که سندی برای این شکایت در نظر گرفته شده است، از اشخاصی دیگر از جمله آقایان هاشمی ، موسوی، موسوی خویینی ها، سید حسن خمینی، یونسی، آیت الله صانعی نیز به کرات یاد شده است و اتهاماتی نیز به آنها نسبت داده شده است. آیا خود این این افراد در این خصوص شکایتی کرده و یا خواهند کرد؟
اینکه این آقایان شکایت می خواهند بکنند یا نه بنده اطلاعی ندارم چون برخی از این اتهامات آنقدر بی ربط است که اساسا شکایتی را برنمی تابد و شأن آقایان نیست که به آن اعتنایی بکنند. خیلی از این آقایان هم امید به اینکه شکایتشان در دستگاه قضایی مورد رسیدگی واقع شود ، ندارند. این ابتکار عمل مختص این هفت نفر بوده که شکایت شان را تقدیم قوه قضاییه کنند و بخواهند که به آن رسیدگی شود. به نظر من این ابتکار عمل اقدام شایسته ای بوده که میتواند مورد تاسی دیگران نیز قرار بگیرد.
ندای سبز آزادی: رئیس دانشگاه لرستان با حکم وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به ریاست دانشگاه اراک منصوب شد تا دانشگاه اراک پس از ۸ سال شاهد تغییر مدیریت باشد.
به گزارش مهر رضا صادقی سرابی که ریاست دانشگاه لرستان را بر عهده داشت طی حکمی از سوی کامران دانشجو به سمت ریاست دانشگاه اراک منصوب شد.
ملک سلیمان مهرنجانی پیش از این به مدت ۸ سال ریاست دانشگاه اراک را عهده دار بود که با حکم وزیر علوم از این سمت برکنار شد.
دانشگاههای خواجه نصیرالدین طوسی، صنعتی شیراز، علومو فنون دریایی خرمشهر، جیرفت، تحصیلات تکمیلی کرمان، صنعتی شریف، هنر، زنجان، تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان و پژوهشگاه پلمیر از مراکز آموزشی هستند که ریاست آنها در یک ماه اخیر تغییر کرده است.
ندای سبز آزادی: افتخاری گفت: در پی اتفاقاتی که اخیرا ناخواسته گرفتارش شدم و هجمه بسیاری که بعد از آن، برای خود و خانوادهام پیش آمد، رفتن را به ماندن ترجیح میدهم، و قصد دارم از ایران بروم و در فرانسه زندگی کنم.
در روزی که به مناسبت گرامیداشت ارزش و منزلت خبرنگاران در تهران جشنی بر پا شده بود، علیرضا افتخاری هم یکی از مدعوین بود که به روی صحنه رفت. او روی سن بود که احمدینژاد به سمت او رفت و خواننده اشعار سنتی با او دیدهبوسی کرد.
به گزارش کلمه افتخاری در این باره گفت: رییسجمهور به محضی که به نزد من رسید خودش را از طرفداران و علاقمندان پیگیر آثارم معرفی کرد و من به رسم تشکر از این ابراز علاقه، او را در آغوش گرفتم.
ابراز علاقه و ادای رسم ادب، توسط افتخاری به همینجا ختم نشد. آن چنان که همین اتفاق در محافل خبری این چنین نقل شد: افتخاری انرژی بیشتری صرف این ادای احترام کرد. بر اساس گزارش ایرنا، این استاد آواز موسیقی اصیل ایرانی پس از آن که احمدینژاد را در آغوش کشید، به او گفت: «آقای رییسجمهور دوستت دارم.»
اما افتخاری در گفتو گو با «خبر» این ابراز دوستی را متعلق به همه مردم ایران میداند و اصرار دارد که همه مردم ایران را دوست دارد و احمدینژاد را به عنوان فردی از میان همین مردم مورد احترام و ادب قرار داده است.
وی در تایید این ابراز علاقه به هموطنانش، گفت: «همان روز هم، در ادامه این مراسم و در حالیکه که خبرنگارانی از اغلب رسانهها و تنی چند از هنرمندان شاهد بودند، پس از به آغوش کشیدن رییسجمهور، گفتم این حرف را ازروی خودستایی و تکلف نمیگویم، بلکه از دلم برخاسته و حرف دل من است.»
البته وی در اعتراض به بازتابی که این رفتارش داشته، به آن چه که در پی ابراز دوستی به محمود احمدینژاد به زبان آورد اشارهای نمیکند، اما همه را نشات گرفته از ابراز علاقه احمدینژاد به موسیقی میداند. افتخاری در این مراسم چند قطعه موسیقی در وصف عروج مردان خدا و شهدا بهویژه خبرنگاران شهید خواند، که اساسا برای همین به آن مراسم آمده بود و اتفاقا فضای مراسم را به شدت تحت تاثیر قرار داد و حضار،به ویژه مسئولان و اهالی رسانه از اجرای او استقبال بسیاری هم کردند.
پیرو این مراسم و انتشار اخبار حواشی این اجرای موسیقی، موجی از انتقادها و دلخوریها افتخاری را در بر گرفت، تا جایی که او وادار به عکسالعمل شد.
علیرضا افتخاری در این باره به «خبر» گفت: «در پی اتفاقاتی که اخیرا ناخواسته گرفتارش شدم و هجمه بسیاری که بعد از آن، برای خود و خانوادهام پیش آمد، رفتن را به ماندن ترجیح میدهم.»
او در این باره توضیح داد: «پس از آن مراسم و مسایل بسیاری که در پی آن پیش آمد، برخوردهای بدی با من و خانوادهام صورت گرفت، پیگیریهایی که خبرنگاران هم داشتند به نوعی در حادشدن این ماجرا تاثیر داشت.»
وی اضافه کرد: «همین پیگیریها و بیانصافیهای برخی، ماجرا را برای ما بسیار ناگوار کرد. ناگوار، نه از آن روی که رسم ادب بهجا آوردم، بلکه به خاطر برداشتهای نادرستی که از رابطه من با رییسجمهور شد.»
خواننده «آلبوم قلندر وار» ادامه داد: «چون رسم ادب و حرمت مجلس را بهجا آوردم، که جزو فرهنگ و بخشی از مرام ایرانیهاست به هیچوجه ناراحت نیستم. همان روزها هم به برخی رسانهها که با بیانصافی به ماجرا نگاه میکردند گفتم که اگر هر کس دیگری هم به جز شخص آقای احمدینژاد برای تبادل ادب و ادای احترام به سمت من میآمد، همان گونه با او به گرمی مواجه میشدم که با رییسجمهور شدم و چه کنم که ایشان کارهای مرا دوست دارد و این تبادل اخلاقی فقط برای موسیقی است.»
خواننده موسیقی سنتی کشور در حال مواجهه با بازتابهای دیدار با رییس قوه مجریه بود که با پیش آمدن ماه مبارک رمضان و پخش نشدن «ربنا» با صدای شجریان، برخی رسانههای خارجی، با تهیه گزارشهایی که جهت گیری خاصی داشت، اعلام کردند که در پی حذف این قطعه از صدا و سیما، افتخاری میخواهد جایگزین «ربنا» را بخواند و در اختیار صدا و سیما بگذارد.
در این بین، افتخاری در یادداشتی که در «خبرآنلاین» منتشر شد با تکذیب این خبر، یافتن جایگزین برای آن قطعه را نشدنی دانست و با ابراز ارادت به دیگر استاد آواز ایرانی اعلام کرد که مردم میتوانند از طرق دیگری، به جز شبکههای صدا وسیما، این قطعه را در خانههایشان بشنوند و حتما هم خواهند شنید. البته او در همین یادداشت از رسانه ملی خواست که این قطعه را همچون گذشته با صدای شجریان پخش کند.
او در این یادداشت از برخوردهای سیاسی با هنرمندان نیز ابراز ناراحتی کرده و نوشته بود: چرا باید دنبال دیگرانی باشیم تا این قطعه دلنشین را بازخوانی کنند و چرا از داشتههایمان بهره نمیبریم؟ بهتر است که شائبهها را برطرف کنیم و دامن هنر را به سیاست آغشته نکنیم.
این اظهار نظر افتخاری بازتابهای جالب توجهی داشت بهطوری که خودش در این باره گفت: «این یادداشت که حاوی بخشی از دیدگاههای من درباره پرهیز از هرگونه ورود هنرمندان به سیاست و پرهیز مسئولان از نگرش سیاسی به هنرمندان بود، فضای منفی پیش آمده را قدری تلطیف کرد.»
اگر چه خودش میافزاید بعد از انتشار این یادداشت برخی از مدیران رسانه ملی در تماس با وی، او را از این بابت و به خاطر اسم بردن از محمدرضا شجریان بسیار سرزنش کردهاند، اما به این ترتیب هم ماجرا پایان نیافت.
او در ادامه گفتو گو تصریح کرد: «شب گذشته خبرنگاری از یکی از رسانههای بیگانه (voa) با من تماس گرفت و نکاتی را مطرح کرد که به او گفتم من هرگز به ملت ایران، کشور عزیز و مسئولان کشورم پشت نخواهم کرد.»
افتخاری با تاکید بر اینکه هرگز اجازه سوءاستفاده و موجسواری به رسانههای خارجی را نخواهد داد، افزود: «باید خطاب به تمام رسانههای داخلی و خارجی که متاسفانه دچار برخی سوءبرداشتها شدند بگویم که باز هم در هر کجای دنیا که احدی از آحاد مردم ایران را ببینم، مثل همه سالهای زندگیام، با اشتیاق تمام به او به عنوان یک هموطن اظهار ارادت میکنم؛ چه در ایران باشم و چه در کشوری دیگر.»
او با انتقاد و ابراز گلایه از احمدینژاد و گروه فرهنگی دولت، اظهار کرد: «پس از این پیش آمدها و تبعات بسیاری که برای من و خانوادهام به وجود آمد، حتی برای یک بار یکی از اطرافیان متعددی که رییسجمهور دارد، احوالی از ما نپرسید تا حداقل بدانم کارم درست بوده یا نه اما اکنون میگویم نه.»
افتخاری همچنین به «خبر» گفت: قبل از رفتن از کشور حتما نامهای به رییسجمهور و تیم فرهنگی دولت مینویسد و گلایههایش را با ایشان مطرح میکند.
او به برخی از مفاد این نامه اشاره کرد و گفت: «در این نامه خطاب به رییسجمهور خواهم نوشت که شما حتما در جریان آن چه برای من پیش آمد قرار گرفتهاید، اما هیچ واکنشی نشان ندادید.»
افتخاری تاکید کرد: برای ایشان مینویسم که «شاید شما ما را یکی از حواشی دانستید که به موضوعاتی که پیش آمد توجه نکردید. بر این اساس با چند دهه فعالیت در زمینه حفظ و گسترش موسیقی اصیل و عرفانی ایرانی، به قدری این ماجراها آزارم داد که برای رهایی از آن، کشورم را ترک میکنم.»
اوگفت: «در این نامه از رییسجمهور میپرسم چطور حتی یکی از دوستان شما هم فرصت نکرد حالی از اینجانب، به عنوان کسی که سالها برای موسیقی اصیل این کشور زحمت کشیده، بپرسد؟ حال آنکه من تنها به خاطر سوءتفاهمهای ایجاد شده از دیدار با شما تحت فشار قرار گرفتم.» افتخاری تاکید کرد که در این نامه از احمدینژاد میخواهد که به جای او خودش جوابگوی مردم باشد.
این هنرمند مطرح موسیقی کشور البته برخی از این نوع رفتارها را تلاش برای حذف خود از عرصه موسیقی تعبیر کرد و خطاب به کسانی که چنین میلی دارند، گفت که به زودی با سفر به فرانسه، به خواستههایشان میرسند.
«به خاطر این مسائل که افسردگی مفرطی برایم داشته قصد دارم از ایران بروم و در فرانسه زندگی کنم.»
او با اعلام این مطلب، تاکید کرد که کارهای سفرش را هم انجام داده و مراحل مربوط به خروج را سپری کرده است.
این هنرمند اصفهانی در برابر اصرار خبرنگار مبنیبر صبر و تامل در انجام این تصمیم گفت: «اگر خودم هم بخواهم باید شرایط به نفع خانوادهام تغییر کند تا بتوانیم بمانیم و ادامه بدهیم.»
افتخاری در پاسخ به اینکه اگر فضا و شرایط به نوعی مناسب شود و مسئولان نیز در رفتار خود تجدیدنظر کنند، قید رفتن به خارج از کشور را میزنید، قدری مکث کرد و با ناامیدی گفت: «بعید میدانم اما باید دید چه پیش میآید.»
این هنرمند عرصه موسیقی از رییس سازمان صدا و سیما هم گله کرد و گفت: «در طی سی سال گذشته به قدری آثار مرا بدون اجازهام پخش کردهاند که بیحساب است، اما دریغ از اندکی مهر و محبت.»
او خطاب به ضرغامی گفت: «اگر قصدی به جز خدمت به مردم کشورم داشتم، اکنون به خاطر پخش صدها اثرم باید میلیاردها تومان ازآن سازمان مطالبه میکردم، اما چون به قصد خدمت و تلطیف روح وروان هموطنانم آثارم را خواندهام، نه تنها درخواستی از سازمان صداوسیما نکردم، بلکه همیشه هم با این عزیزان نهایت همکاری را داشتهام. اما گمان نمیکردم ایشان هم تا این حد بیمهر باشند و توجهی به هنرمندان نداشته باشند و دستمزد سالها همکاری مرا به این نحو وبا کم لطفی فراوان ندهند.»
ندای سبز آزادی: آیت الله مکارم شیرازی ضمن بیان حدیثی از امام علی(ع) در مذمت لجاجت، از دولتمردان خواست این دستور را رعایت کنند و در عقاید خود پافشاری بیش از حد نداشته باشند.
به گزارش مهر آیت الله ناصر مکارم شیرازی بعد از ظهر سهشنبه در ادامه جلسات تفسیر قرآن کریم که در شبستان امام خمینی(ره) حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزار شد در سخنانی با بیان اینکه لجاجت علت گرفتار شدن “اصحاب الایکه” به عذاب الهی بود، خاطر نشان کرد: منشأ بسیاری از اختلافها، طلاقها، نزاعها و گاهی کشت و کشتارها لجالت است که به همین دلیل حضرت علی(ع) در حدیثی لجاجت را بدترین چیز در دنیا و آخرت بیان کرده است.
به گزارش خبرآنلاین اهم اظهارات این مرجع عالی قدر را در ادامه بخوانید:
مسئولین کشور باید از لجاجت پرهیز کنند. بهتر است مسئولین از تجربه دیگران هم استفاده کنند و اگر اشتباهی کردند بر سر اشتباه خود پافشاری و لجبازی نکنند.
کم فروشی مهمترین گناه ” اصحاب الایکه” است. این قوم در نزدیکی شهر مدین محل رسالت حضرت شعیب زندگی میکردند که این نمونه کم فروشیها و جا به جا کردن وزنهها منحصر به زمان گذشته نیست و در زمانه ما نیز کم فروشی وجود دارد.
اکنون دنیا دچار فساد اقتصادی است. این عوامل اقتصادی است که موجب فساد در رسانهها و فساد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را به دنبال دارد.
دلیل آنکه بعضی از داستانهای انبیا در قرآن تکرار میشود این است که تاریخ انبیا درسهای عبرتآموز متعددی دارد و قرآن در هر بار بیان آن وقایع، آنها را از زاویههای مختلفی نگاه میکند و درسها را گوشزد مینماید، و دلیل دیگر این است که یکی از مسائل در فصاحت و بلاغت تکرار مطالب مهم میباشد.
اصحاب الایکه که چهار بار در قرآن مورد توجه قرار گرفتهاند مردمانی ثروتمند و مرفه بودند که باغهای انبوه زیادی داشتند و هنگامی که حضرت شعیب آنها را به تقوای خدا و اطاعت از خودش دعوت کرد آنان از روی لجاجت او را تکفیر و مسخره کردند و به او گفتند اگر راست میگویی سنگهایی از آسمان بر ما نازل کن و به همین دلیل خداوند ابری بر آنها فرستاد و به وسیله صاعقه همه افراد این قوم را آتش زد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر