هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

Lastest News from Shahrgon for 09/23/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



در حالی که زنان نگران از تصویب لایحه حمایت از خانواده و بندهای مختلف آن این روزها به کمترین امکانات اطلاع رسانی و انتقاد از لایحه روی آورده اند آن سوتر در شهر فرصت تازه ای برای اشتغال و مشارکت در امر ترویج ازدواج در دستور کار قرار گرفته است.

در همین حال بیژن نوباوه، نماینده مردم تهران در مجلس معتقد است که ازدواج موقت می تواند به حل مشکلات اخلاقی در جامعه کمک کند و ازدواج موقت را در سفر و مواقع خاص توصیه می کند.

با این حال فعالان حوزه زنان بر این باوراند که ازدواج موقت موضوع بیهوده ای است که تنها می تواند به تسهیل شرایط و روابط مردان در جامعه کمک کند.

یکی از ساکنان منطقه پونک که چند روز پیش بسته تبلیغاتی منطقه به خانه او پست شده می گوید:«جالب است که تبلیغ در این بروشورها برای لباس و پوشاک و هر چیز دیگر مستلزم مجوز از مسئولان و معتمدان است اما می بینیم که به راحتی این نوع تبلیغات در این بسته قرار می گیرد. نمی دانم اصلا فکر نمی کنند که امکان دارد کودک و نوجوان در این زمینه کنجکاو شوند. به حد کافی فسق و فجور در جامعه موج می زند و اصراری بر افزایش آن نیست."

علاوه بر منطقه پونک چنین تبلیغاتی در منطقه ونک، شهرک غرب و سعادت آباد تهران نیز مشاهده شده است.

تماس با شبکه هایی که تبلیغاتشان را به آسانی روی برگه ها و دفترهای تبلیغاتی محله های شهر تهران چاپ کرده اند کار دشواری نیست. شماره تماس به راحتی برای برقراری تماسی ساده مهیاست .

آقایی آن سوی تلفن پاسخگوست. "امرتان را بفرمایید". امکانات خوبی فراهم کرده اند. ایجاد زمینه های حقوقی و رفع مشکلات حقوقی پیش روی جوانانی که مایل به ازدواج موقت اند. تکرار می کند که برای دختر اصلا اجازه پدر لازم نیست و وقتی در برابر این سوال قرار می گیرد که اگر فرد مورد نظر را نداشته باشیم با لحنی صمیمی مطمئنت می کند که می تواند این مشکل پیش پا افتاده را برطرف کند.

شکل گیری چنین شبکه های تجاری برای تسهیل امر ازدواج به گفته مصطفی اقلیما ، رییس انجمن مددکاری ایران اقدامی است که در پس اتفاقات اخیر رخ داده در مجلس وضعیت بحرانی روابط میان زن و مرد را در ایران بدتر از گذشته خواهد کرد.

او می گوید:« چه ثبت ازدواج موقت در موارد خاص مورد مجلس تصویب شود و چه نشود، نمایندگان مردم به عنوان حامیان اصلی زنان و مردان خیانت بزرگی به شهروندان کرده اند چرا که دست کم با این سر و صدایی که در مجلس به پا شده آنهایی که اصلا اطلاعاتی درباره ازدواج موقت نداشتند هم به خوبی در این زمینه مطلع و آگاه شدند.»

او از سوی دیگر به تبعات سوء ناشی از این سبک ازدواج اشاره دارد و می افزاید:« فکر می کنید افزایش آمار سقط جنین در جامعه به چه علت اتفاق افتاده است. می بینیم که این سال ها مردان به راحتی از روش ازدواج موقت استفاده کرده و از طریق آن به راحتی و بدون پذیرش هیچ مسئولیتی وارد ارتباط جنسی با زنان شده و بعد از آن زن را به حال خود رها کرده و بی آگاهی و فقر نیز در زنانی که وارد این شکل از ازدواج می شوند در نهایت به بارداری های ناخوسته منجر می شود. اغلب این زنان که توانایی تامین معاش خود را نیز ندارند یا به سمت سقط جنین های غیربهداشتی و خطرناک می روند و یا نوزاد چند روزه شان را به بهزیستی می سپارند. این ها تنها بخشی از مشکلات ناشی از این ترویج ازدواج موقت در این سال ها بوده حالا فکر کنید در این مدت این همه رسانه ها و آقایان تلاش کردند که این مسئله را در جامعه جا بیندازند بی خبر از آنکه در لایه های مختلفی که به سمت این نوع ازدواج روی آورده اند چه مشکلات حادی برای زنان و نه برای مردان به وجود آمده است.»

در همین زمینه سيدحسين موسوي تبريزي، دبيرکل مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم نيز می گوید:« در صورت طرح مساله ازدواج موقت بايد براي عواقب ناشي از آن مانند افزايش سقط جنين و از بين رفتن آبروي خانواده ها نيز چاره انديشي شود. طرح موضوع ازدواج موقت با چنين جنجال و سر و صدايي موجب مي شود که مخالفان و موافقان نتوانند، بر اساس نياز جامعه و مشکلاتي که تحت تاثير آن ايجاد مي شود، صحبت هاي خود را مطرح کنند.»

او نیز مانند اقلیما بر این باور است که نامعلوم بودن سرنوشت فرزندان ناشي از ازدواج موقت و افزايش سقط جنين از عواقب ازدواج موقت در جامعه کنونی ما به شمار می آید.

فخرالسادات محتشمي پور نیز که در سال های گذشته به عنوان مديرکل سابق دفتر امور زنان وزارت کشور فعالیت داشته تاکید می کند:« طرح ازدواج موقت بيشترين لطمه را به دختران جوان کشور وارد خواهد کرد. اين طرح ها براي حل مشکلات جوانان راهکار مناسبي نيست; زيرا طرح هاي مذکور بيشتر پاسخگويي به هوا و هوس برخي مردان است. باید این را هم بگویم که مشکلات جوانان تنها ازدواج موقت و رابطه با دختران جوان نيست بلکه مهم ترين مشکل آنان عدم توانايي براي تهيه مسکن و ازدواج است. متاسفانه برخي مسئولان بلافاصله آسان ترين روش ها را براي حل مشکلات جوانان مطرح مي کنند، در حالي که اين راه حل ها عمقي و برطرف کننده عميق مشکلات جوانان نيست. طرح موضوع ازدواج موقت کارايي نداشته و تبعات منفي آن بسيار بيشتر از جنبه هاي مثبت طرح است.»

سایت های بدون فیلتر برای تبلیغ ازدواج موقت

اینترنت این روزها مکان مناسبی است اگر کسی بخواهد با موسسه ها و نهادهایی که در ازدواج موقت دست اندرکار هستند دسترسی داشته باشد.

در برخی از این سایت ها به طور مکرر به سخنان امامان در زمینه اهمیت ازدواج موقت ارجاع داده شده است.

درسایت ازدواج موقت مشهد در همان ابتدای ورودی سایت حدیثی از امام علی و امام صادق آمده که فرمودند:«اگر خلیفه دوم از ازدواج موقت نهی نمی کرد هیچکس مگر شقی زنا نمی کرد .»

همچنین دراین سایت آمده است:«از رایج ترین گناهان میان مجردین مفاسد ناشی از غریزه جنسی است. ازدواج موقت هیجانات جنسی دوران تجرد را از بین برده یا لاقل از شدت آن می کاهد. شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه روایات فراوانی را در این مورد نقل می کند که ازدواج موقت از سنتهای اسلامی است و رسول خدا (ص) و ائمه (ع) نمی پسندیدند که این سنت رها شود.»

در سایت های دیگر نیز شما علاوه بر ثبت نام می توانید موارد مورد نظر برای یافتن فرد مناسب و دلخواه تان را برای مدیر سایت نوشته تا آنها نیز در این زمینه اقدام کنند.

هزینه موسساتی که در زمینه ازدواج موقت فعالیت می کنند متفاوت بوده و بر اساس نوع خدماتی که ارایه می دهند از 50 تا 300 هزارتومان است.»

مدیران سایت هایی که ازدواج موقت را ترویج می کنند به طور مداوم از واژه هایی مانند حلال، اسلامی و مجاز برای تبلیغ سایت خود استفاده می کنند.

اقلیما در همین زمینه می گوید:«واقعیت هایی که در جامعه امروز ما جریان دارد نشان می دهد که با وجود تلاش دولت طی این سال ها برای ترویج این نوع از ازدواج ، ازدواج موقت همچنان در میان جوانان امری مطرود و نادرست به شمار آمده و اغلب آنها روابط آزاد خارج از ازدواج را به ازدواج موقت ترجیح دهند و این را نوعی مقابله با سیاستگزاری ها دولت نیز می دانند. اما آنهایی که به ازدواج موقت روی می آورند غالبا مردان هوسران و ثروتمندی هستند که به راحتی می توانند از پس مخارج آن بر ایند و زنانی که مشکلات زندگی آنها را ناگزیر کرده است.»

نعمت احمدي، حقوقدان و وکيل پايه يک دادگستري با انتقاد از فعالیت آزاد سایت هایی که در زمینه ترویج ازدواج موقت فعالیت می کنند می گوید:« موضوع ازدواج موقت به شکلي که از سوي برخي مسئولان و براي رفع بخشي از مشکلات جامعه مطرح مي شود، ترويج بي بند و باري براي افراد ثروتمند است. از نظر حقوقي، در فقه شيعه ازدواج موقت مطرح شده، اما تنها براي زمان اضطرار موضوعيت دارد و مردان براي اين ازدواج نيازمند مجوز همسر نيز نيستند. بسياري از افراد تنوع طلب مي خواهند; زير سايه اسلام و به بهانه اسلام زنان متعددي را بدون حق و حقوق در نظر گرفته شده، تملک کنند. شايد افراد مطرح کننده ازدواج موقت سوء نيت نداشته باشند، اما برخي افراد از اين صحبت هاي مطرح شده سوء استفاده مي کنند.

منبع: جرس


 


اما این تنها مورد نیست.  پیش از این نیز در خبرها آمده بود که آقای جواد موفقیان مبلغ ۶ میلیون دلار به بیمارستان کودکان ونکوور در سال ۲۰۰۴ اهدا کرده و این مبلغ تاکنون رکورد کمک مالی به بیمارستان کودکان ونکوور را شکسته است.

هر ایرانی پس از شنیدن این خبرها به خود می‌بالد که در میان متمولان ایرانی کسانی پیدا می‌شوند که برای رشد هنر و آموزش و مسائل انسانی، مبالغ میلیونی پرداخت می‌کنند بی‌آنکه چشم‌داشتی داشته‌ باشند.  جواد موفقیان که یکی از سازندگان و توسعه‌دهندگان موفق در عرصه ساخت و ساز مسکن است، هنگام اهدای ۶ میلیون دلار به بیمارستان کودکان ونکوور در سن ۷۷ سالگی گفت: «من به اندازه کافی برای خودم و فرزندانم دارم و بقیه را کنار گذاشته‌ام برای آموزش و بهداشت و سلامتی.»  او هنگام بازدید از بیمارستان کودکان در سال ۲۰۰۳ گفت: «من تحت تاثیر وضعیت شلوغ کودکان بیمار در بیمارستان قرار گرفتم.

این منظره  که کودکان تحت درمان های دردناک و مشکل هستند قلب من را شکست.»(1)

در خبرها کم‌تر پیدا می‌کنید که در میان ایرانیان متمول خارج از کشور، ارقام بالایی به موسسات آموزشی و شفابخشی پرداخت  شده و می‌شود.

 اما در خبرها نیامده‌است که نگار جلالی، بهادر موسوی، علیرضا احمدیان  و عاطفه پالیزبان، جوانان دانشجوی دانشگاه UBC به سوی واقعیت بخشیدن به رویای گروه ایران شناسی در دانشگاه یو بی سی، گام برمی‌دارند.  آنها همه انرژی و توان خود را معطوف ایرانیان فرهنگ دوست و فرهنگ‌یار می‌کنند تا شاید با دعوت از اساتید ایرانی و برگزاری مراسم متنوع و گوناگون، اهداف فرهنگی و هنری جامعه ایرانی در این استان را جامه عمل بپوشانند.

این جوانان ایرانی تبار در نامه‌ای خطاب به ایرانیان این استان می‌نویسند:

«ما گروهی از دانشجویان ایرانی دانشگاه بریتیش کلمبیا هستیم که در حال حاضر جهت تاسیس برنامه آموزش زبان فارسی و مرکز ایران شناسی در این دانشگاه به صورت داوطلبانه فعالیت می‌کنیم.

همانگونه که می‌دانید علیرغم جمعیت بالای ما ایرانیان ساکن ونکوور و استان بریتیش کلمبیا، تا بحال هیچگونه امکاناتی در خصوص آموزش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی‌ در اختیار دوستداران این فرهنگ و ایرانیان مقیم شهر قرار داده نشده است. مهاجران کره‌ای، آلمانی، ایتالیایی، اوکراینی، چینی، و... طی سالیان اقامت خود در این استان، موفق به تشکیل دوره‌های آموزشی زبان، فرهنگ و تاریخ خود در سطوح دانشگاهی بوده‌اند.  اینک نوبت به ما ایرانیان رسیده است تا با همکاری و همیاری یکدیگر گامی مثبت در جهت شناساندن و نگاهداری فرهنگ و زبان فارسی برداریم.

دانشگاه بی سی در صدد ایجاد دوره آموزش زبان فارسی و ایران شناسی برای شروع سال تحصیلی آینده می‌باشد.  بدین منظور دانشکدهٔ Asian Studies در روز جمعه ۱ اکتبر در سالن کی‌میک سنتر وست ونکوور برنامه‌ای جهت معرفی اهداف خود برای آموزش و گسترش زبان، فرهنگ و تاریخ ایرانی تدارک دیده است.  دکتر عباس میلانی استاد برجسته و رئیس بخش ایران‌شناسی‌ دانشگاه استنفورد سخنران مدعو این جلسه خواهند بود و گروه موسیقی سنتی همنواز به اجرای موسیقی خواهد پرداخت.  تمامی درآمد فروش بلیط و کمک‌های نقدی گردآوری شده در این برنامه، در راه تاسیس برنامه ایران شناسی در UBC استفاده خواهد شد.

سالهاست که ایرانیان در رابطه با ایران شناسی در دانشگاه و اهمیت آن سخن می‌گویند. امروز این فرصت مهیا گشته است که حرف و آرزوی خود را به واقعیت تبدیل کنیم.  حضور و حمایت شما دوست عزیز ما را در راه رسیدن به هدف تاسیس برنامه ایران شناسی در UBC یاری خواهد داد.

با هم میتوانیم.

با احترام،

نگار جلالی، بهادر موسوی، علیرضا احمدیان٬ و عاطفه پالیزبان»

در خبرها نیامده‌است که یکی از اساتید ایرانی دانشگاه این استان، برای تحقق بخشیدن به کرسی مطالعات ایران در یکی از دانشگاه‌های استان بریتیش کلمبیا، فانوس به دست در تاریکی و گرگ میش امید و ناامیدی، به جستجوی ایرانیان متمول و خیر است.  این استاد جوان و خوشفکر، امیدوار است تا شاید فرد فرهنگ‌یاری علاقه‌مند به اهدای ۳ تا ۴ میلیون دلار کانادایی، پا پیش بگذارد و در مقابل آن، کرسی مطالعات ایران، به نام وی برای همیشه و تا زمانی که آن دانشگاه پابرجاست، ابدی و جاودانه شود.

 در خبرها خواهیم خواند آیا که در دانشگاه‌ سایمون فریزر این استان، کرسی مطالعات ایران . . .  (۲) احداث شده است؟!

آیا در خبرها خواهیم خواند که دانشگاه یو بی. سی، به همت فرد یا افرادی دوره آموزش زبان فارسی و ایران شناسی دانشکده مطالعات آسیا، در سال جدید تحصیلی دانش‌آموز می‌پذیرد؟

چه میزان غرور و افتخار نصیب آیندگان و نسلی‌هایی از تبار ایرانی خواهیم کرد.  نوادگان ما چه میزان نسبت به تبار خود، خرسند و شادمان خواهند شد؟

 دولت‌ها در دوران تاریخی موقت بوده و مردم ایران‌زمین در دوره‌های تاریخی مهاجرت خود، آثاری از فرهنگ و دانش ایرانی از چین و ماچین تا خاور نزدیک باقی گذاشته‌است.  بذر این افتخار را نصیب آیندگان و تاریخ کشور و سرزمین خود کنیم نه دولت‌های حقیری که عمر چند صبایی بیش ندارند و به ظاهر دلیر می‌آیند و در واقع ذلیل می‌روند

---------------------------

(1) http://iranpoliticsclub.net/club/viewtopic.php?t=675&sid=445dd8b59a4b02ed123810e856d5c793

(2) [. . . ] به نام اهدا کننده


 


گفت و شنید زیر حاصل این نشست است که پیش از این در رادیو صدای شهرگان در دوشنبه گذشته پخش شد.

در ابتدا خوشحالم که تقاضای من را برای یک گفت و شنید پذیرفتید.  از نحوه تشکیل بخش فارسی و تهیه کتاب در کتابخانه پوریر کوکیتلام بگوئید.

ریان پیپریل: اولین بار شهرداری کوکیتلام به کتابخانه عمومی ما مراجعه کرد که یک چنین مجموعه‌ی فارسی‌ای وجود دارد و چنانچه کتابخانه می‌تواند آن‌ها را بپذیرد.  من راجع به این موضوع با کارکنان کتابخانه صحبت کردم و همفکری کردیم و به خاطر این که مجموعه بزرگ است و جا محدود، به آن فکر کردیم و بالاخره به دلیل اهمیتی که مجموعه برای جامعه‌ی ایرانی این جا دارد، تصمیم گرفتیم این مجموعه را قبول کنیم و کل مجموعه را در کتابخانه جا دهیم.

آیا پیش از این هیچ کتاب فارسی‌ای در این کتابخانه بوده؟

ـ این بخش یک اهمیت فوق‌العاده‌ای برای کتابخانه ما دارد.  برای این که قبلا ما کتاب‌های فارسی به صورت یک یا دو کتابی که ممکن بود کسی اهدا کند داشتیم ولی اخیرا با کمک یکی از کارکنان فارسی زبان کتابخانه، به کتابفروشی‌های نورت‌ونکوور مراجعه می‌کردیم و شروع کرده بودیم به این که گاهی هم خرید بکنیم.  ولی مجموعه خیلی محدود و کوچک بود.  این اولین بار است که به جز کتاب‌های انگلیسی و فرانسه، بخش کتابی به زبان دیگری به طور کامل فهرست می‌شود و در اختیار مراجعه کننده‌ها قرار می‌گیرد.  این مجموعه در تاریخ این کتابخانه از اهمیت خاصی برخوردار است.

عکس‌العمل کتابخانه در مورد این پیشنهاد، که این همه کتاب قرار است بیاید این جا چه بود ؟

لسلی اوتسونومیا: این بخشی از اهداف کتابخانه است، که خواسته‌های مردمی که در این جامعه زندگی می‌کنند را فراهم کند و کارکنان کتابخانه هم کاملا درک می‌کنند و این را می‌پذیرند.

آیا پیشنهادات مشابهی از دیگر کامیونیتی‌ها داشته‌اند که قفسه‌‌هایی را درخواست کنند مثل کتاب‌های فارسی؟

لسلی اوتسونومیا: مجموعه‌ای به این بزرگی که از طرف یک خانواده به کتابخانه اهدا شود، نه.  تا به حال نداشته‌ایم.  در مورد زبان چینی گاهی مجموعه‌های کوچکتری در یک زمینه‌های خاصی مثل کونفوسویوس داشتیم که از طریق School Board به کتابخانه اهدا شد.  ولی خیلی محدود بود.  این اولین بار است که یک مجموعه خصوصی از طرف یک خانواده به کتابخانه اهدا می‌شود و این برای ما هم خیلی مهم است که ببینیم جامعه ایرانی در مورد بخش فارسی کتابخانه خوشحال هستند و به هیجان بیایند.

این کتاب‌ها از طرف کدام خانواده اهدا شده؟  آیا اعضای خانواد اهدا کننده دوست دارند خودشان را معرفی کنند؟

گلنار: بله من گلنار زندپور هستم و در حقیقت این مجموعه توسط خانواده‌ی ما در سال‌های متفاوت جمع‌آوری شده.  از طریق مادرم، پدربزرگم و دایی‌ام که در این جا حضور دارند، گردآوری شده‌است.

دکتر مظفر: من هم خیلی خوشحال هستم و تشکر می‌کنم از این فرصتی که برای معرفی این مجموعه به جامعه فارسی زبان فراهم کردید.  من اسمم مظفر هست.  برادر مرحوم عاطفه صرافی هستم که دلیل اصلی اهدای این مجموعه کتاب‌ها، ایشان [خواهرم] بوده‌اند.  اقدامی بود که ایشان شروع کرده بودند و همیشه آرزو داشتند که یک مجموعه‌ای از سوابق و ریشه‌های فرهنگی ما بتواند برای ایرانیان مقیم کانادا فراهم شود.  این را در واقع به عنوان یک هسته اولیه گرفتیم که بتواند اقدامات و اتفاقات دیگری برای جمع شدن ایرانی‌ها دور هم و پی‌بردن به ارزش‌های فرهنگشان بیش از پیش، همبستگی و ایجاد تعلق خاطر مابین این جامعه را به ارمغان بیاورد.  این فقط به عنوان یک هسته‌ی اولیه بود.

آن طوری که کتاب‌ها در این جا دسته‌بندی شده، رضایت خاطر شما و خانواده‌ی شما را کسب کرده است؟

دکتر مظفر: البته.  من در این جا باید تشکر ویژه‌ای بکنم از خانم ریان، خانم لسلی و کتابخانه‌ی کوکیتلام و زحمت بسیار زیادی که خانم سیما فرهودی کشیدند.  بدون نحوه‌ی کار واقعا عاشقانه‌ی ایشان امکان نداشت که این کتاب‌ها قابلیت عرضه به عموم را پیدا کند.  چون مطلع هستید که فقط بحث این نیست که یک سری کتاب را در کتابخانه بگذاریم.  کتاب‌ها باید قابل پیدا کردن باشد.  این بسیار کار دشواری بود چون به زبان فارسی هستند و واقعا اگر خانم فرهودی این زحمات را نمی‌کشیدند - که بعد هم قسمت عمده‌ای از این خدمات در پیش هست و زحمات برای ایشان - این عملی نبود.  خیلی خوشحال هستیم که در جامعه‌ی ایرانی افراد حرفه‌ای با این علائق به ریشه‌های فرهنگی‌امان هم وجود دارد.

 DSCF1735آیا تا به حال با پشنهاد دولت ایران از طریق سفارت و بخش فرهنگی آن مواجه شده‌اند که بیایند کتاب اهدا کنند؟  کتاب‌هایی که خودشان انتخاب می‌کنند به شما پیشنهاد بدهند؟

ریان پیپریل: نه هیچ وقت چنین تقاضایی از طرف مقامات ایرانی یا سفارت انجام نشده.

شرایط اهدای کتاب به کتابخانه چیست؟

لسلی اوتسونومیا: کتاب‌ها در شرایط مناسبی باشند و مورد علاقه عموم باشد.

چه کسی تشخیص می‌دهد که این کتاب‌ها مورد توجه عموم است. با توجه به این که زبان، زبان دیگری است؟

ریان پیپریل: از طرق مختلف.  بعضی از کارکنان کتابخانه از ملیت‌های مختلف هستند که به زبان‌های دیگر آشنا هستند و آن‌ها می‌توانند کمک کنند.  یک دانشجوی کره‌ای بود که مدتی برای کتابخانه کار می‌کرد و درباره‌ی کتاب‌های کره‌ای کمک کرد. به هرحال از طریق منابع و راه‌های مختلف.

چه مشکلاتی در اجاره دادن کتاب‌ها دارید و این دلهره را دارید که کتابی که می‌فرستید بیرون، سالم برگردد؟  و با چه مشکلاتی تاکنون روبرو بوده‌اند ؟

ریان پیپریل: این به هر حال نگرانی ما هست که کتاب‌ها وقتی به امانت می‌روند سالم برگردند، چون طیف مراجعه کنندگان کتابخانه خیلی وسیع و متنوع است.  مثلاً تنها در یکی دو مورد کتاب‌های بازگشتی توسط سگ جویده شده بود و یا کودکان آن را خط خطی کرده بودند، ولی خوشبختانه تا به حال مشکل زیادی نبوده و خیلی با علاقه از این کتاب‌ها استفاده کرده‌اند.

تجربه‌ای که من از اجاره‌ی کتاب دارم این بود که حاشیه نویسی‌های زیادی در اطراف کتاب شده بود به زبان فارسی که عملا این کتاب قابل خواندن نبود و چه کتاب تاریخی خوبی هم بود.  در این صورت شما با این کتاب‌ها چه می‌کنید؟  آیا جایگزین می‌کنید؟

لسلی اوتسونومیا:  به طور کلی مقررات کتابخانه به این صورت است که اگر کتابی صدمه دیده باشد، از گردش خارج می‌شود و یا اگر بدرد بخورد به قسمت فروش کتاب‌های از رده خارج شده می‌رود و یا این که از بین می‌رود.  ولی مشخصا در مورد مجموعه خانواده صرافی به دلیل ارزش خاصی که دارد و اهمیت این مجموعه، قرار براین است که هر کتابی به هر دلیلی آسیب ببیند و از رده خارج شود، به خود خانواده صرافی برگردد و آن‌ها تصمیم بگیرند که چه می‌خواهند بکنند.

به طور رسمی، کتابخانه بخش فارسی از کی آغاز به کار کرد؟

ریان پیپریل: به عنوان یک مجموعه خیلی کوچک، حداقل ۵-۶ سال پیش.

آیا این مجموعه‌ی جدید را به طور رسمی اعلام کرده‌اید که دارای این تعداد کتاب هست و این گشایش بزرگ چه روزی خواهد بود؟

لسلی اوتسونومیا:  موقعی که این مجموعه برای عموم آماده شود، یک جشن بزرگی هم به همراه آن خواهد بود و رسانه‌های ایرانی هم حتما دعوت خواهند شد.  مسئله‌ای که ما الان با آن روبرو هستیم، این است که این مجموعه ادامه پیدا کند و به کتابخانه هم چنان اضافه شود.  در حال حاضر یک مقداری مسأله بودجه هست که همه ما امیدواریم که آن هم به زودی حل شود.

ریان پیپریل: واقعا به خاطر حضور خانم فرهودی در کتابخانه هست که ما توانایی این را داشته‌ایم که این مجموعه را به کتابخانه اضافه کنیم و بدون تلاش بی‌پایان و بسیار صمیمانه‌ای که داشته‌اند واقعا این اتفاق نمی‌افتاد.  و هم چنین دانش و تسلط ایشان به زبان فارسی و کتاب‌ها. و برای جامعه‌ی ایرانی یک افتخار است که چنین کسی در جامعه‌ی شما وجود دارد.


 


گونتر گراس در جواب می گوید: « من ادعا نکردم که ما در دوره خوش وخندانی زندگی می کنیم. اما معتقدم که خنده نیشداری که توسط ابزارهای ادبی تولید شود نوعی اعتراض به شرایط اجتماعی است.»

بی علت نیست که «گونتر گراس» که با ماجراهای «گارگانتوا» و بلاغت «فرانسوا رابله» آشناست، به محسنات اعتراضی روحیه طناز اشاره می کند؛ او می گوید : این «خنده شیطانی» هیچ ربطی به سرگرمی دلالان تفریحات سالم و یا قهقهه های وقیحانه ای که نشانه همدستی بین یک گروه هم طراز است، ندارد و حتی با خنده انتقادی ای که با آبروریزی از قدرتمداران موجب بدست آوردن شهرت شخصی می شود، نیز ارتباطی ندارد. اینجا مقصود از خنده عنان گسیخته ای است که محصول سنتی هزار ساله است.

 

خنده در چه شرایطی می تواند به ابزار مقاومت در دست مظلومان تبدیل شود؟

- اگرازجایگاه مردمی برخوردار باشد؛ اگرعمل خندیدن موجب به وجود آمدن یک بینش کلی از جهان باشد و بالاخره اگر رابطه خنده با نظم اجتماعی رابطه ای برانداز باشد. این سه موضوع را «میخائیل باختین» مورخ ادبیات در تحقیق معروفش در باره آثار «فرانسوا رابله» که در اواسط سال ١٩٦٠ منتشر شد، بررسی میکند. فرهیخته روس در این اثر، فرهنگ شوخی های مردمی را در قرون وسطی و دوره رنسانس تحلیل می کند.

در همه اروپای قرون وسطی فرهنگ شوخی و استهزا توسعه فوق العاده ای پیدا کرد ؛ نه کنترل قدرت فئودالی بر جسم و نه کنترل کلیسا برارواح افراد نمی توانست مانع از جشن و شادی جمعی شود؛ کارناوال ها، گردهمایی های پرسر و صدا با شوخی و خنده، مهمانی های مفرح، آئین های مضحکی که از دوره جشن های ساتورن در روم قدیم به جا مانده بود و راه انداختن دسته های دلقک بازی که ادای دسته های مذهبی آئین مسیحیت را در می آورد، جمعیت زیادی را جلب می کرد. ظهور غول، کوتوله، هیولا و دلقک ها در میادین عمومی ، روند زندگی روستایی (انگور چینی، برداشت خرمن) را تعیین می کرد و آغاز دوباره فصل ها و قبل و یا بعد از ماه روزه داری را موزون می کرد.

مراسم مضحک دیگری نیز که کم و بیش با کلیسا مرتبط بود مثل جشن دیوانگان، جشن الاغ ها، آیین خنده عید پاک (که مراسمش در روزپاک برگزار می شد) با شرکت اعضای کلیسا انجام می شد. در این مراسم «پاپ دیوانه ها» را انتخاب می کردند وهمزمان کشیش ها با لباس های زنانه آوازهای مستهجن سر می دادند و مسئولین جمع آوری پخش صدقه در حالی که روی محراب نماز نشسته بودند، سوسیس گاز می زدند. کشیشی « مراسم دعا در رسای الاغ» را در حضور خود چهارپا ادا می کرد. و بعد دعایش را با سه بار گفتن « عرعر» به پایان می رساند و مومنان به جای «آمین» که بر طبق سنت گفته می شد، به تقلید از صدای خر با عرعر جواب می دادند. کمی دورتر، اسقف اعظم، به بذله گویی و روایت داستان های مستهجن و وقیح ادامه می داد تا به پیروان روزه دار گرسنه اش روحیه بدهد.

اگر مجموعه این مراسم غیر رسمی ولی مجاز که چندین هفته در سال طول می کشید را کنار هم بگذاریم، تقریبا تا سه ماه در شهر های بزرگ به درازا میکشید. پرسش این است که آیا نقش این مراسم سوپاپ اطمینان (جلوگیری از انفجار) بود؟ «باختین» جواب می دهد البته ، ولی نباید آن را به این نقش تقلیل داد؛ زیرا « به نظر می رسد که این جشن ها، در کنار دنیای رسمی، دنیا و زندگی دومی را به وجود آورده بود که همه انسان های قرون وسطی کم و بیش در آن شرکت و در تاریخ های مشخصی در آن زندگی می کردند. این امر نوعی دوگانگی در دنیا به وجود می آورد» که به معنای سرنگونی داخلی قدرت نبود بلکه به حرکت در آوردن گذرا و کوتاه مدت یک آرمان خیالی در مرحله ای از تاریخ بود که توسعه نیروهای اقتصادی و اجتماعی، روزنه امیدی برای سرنگونی سیستم باقی نمی گذاشت.

وجود این دنیای دوم درهیج زمان دیگری به این اندازه ملموس نبود جز در دوره کارناوال ها که به عنوان ابزارفرهنگی خنده آور قرون وسطی بکار می رفت. مکان منتخب آنها، میادین عمومی بود و برعکس خیابان های امروز، درآنجا،درهرلحظه، مخاطب بالقوه ای پیدا می شد، «آدمهایی که در آنجا از قبل حاضر بودند»(٢). عالم، جاهل، دهقان، مشتری خریدار،اعضای اصناف، جوان، پیر، زن و مرد، همه و همه در کارناوال شرکت می کردند. در مراسم کارناوالی «هیچ تفاوتی بین هنرپیشه و تماشاچی نبود» آنها درآن شرکت نمی کردند بلکه آن را زندگی می کردند. « در تمام دوره جشن، می بایستی بر اساس قوانین مربوط به کارناوال یعنی قانون آزادی، زندگی کرد ».

طنز کارناوالی در حالی که نهادها را مسخره وصاحب منصبان را دست می انداخت، روابط اجتماعی جدیدی نیز خلق می کرد. در مدت جشن، موانع اجتماعی - طبقاتی بین شرکت کننده ها، از هر طبقه و ازهر شرایط اجتماعی ای که بودند، به نفع ارتباطی برابر و آزادانه کنار می کشیدند. این روابط جدید بی سابقه، زبانی خودمانی خلق می کرد که از درشت گویی و فحش وناسزا تنیده شده بود. و همه این ها در یک نظام بازنمایی نمایشی اغراق شده از بدن ، از خوردن، نوشیدن و ازامر جنسی قرارمی گرفت. در حالی که جشن های رسمی، گذشته را گرامی می داشتند تا نظم زمان حال را تقدیس کنند، کارناوال اما، زمان حال را به مسخره می گرفت وآینده ای پر برکت و حاصلخیز را پیش بینی می کرد.

بینشی که از این جشن های مردمی ناشی می شد، از منطق سرنگونی پیروی می کرد. در رسای قهرمان های مضحک وخنده دار که مشخصات فیزیکی و اخلاقی شان به کلی با مختصات رسمی متفاوت بود شعر می سراییدند؛ آدمهایی با ظاهری مبدل و لباس های وارونه در مراسم حضور می یافتند. هر آنچه که در نظم مسلط به عنوان «بالا»تلقی میشد ( فهم، آسمان، جدیت، اجبارونظم) به معنای دقیق «کله پا» می شد و به سمت آنچه که «باختین» به آن « چیزهای پست و جسمی» می گفت تنزل می یافت. «پست و پایین» دل و روده، آلت جنسی و خاک و زمین هستند: عمل تخلیه، تولید مثل و رشد. تنزل دادن «بالا»ی فکری به سمت شکم و زمین به معنای به خاک سپردن اقشار مسلط بود و با همان حرکت، کاشتن تخمی برای تولدی نوین.

در واقع طنز کارناوالی، « متناقض است: هم شاد و لبریز از شعف است و هم تمسخر آمیز و منتقد. هم تایید می کند و هم انکار، مدفون می کند و دوباره زنده می کند».

نگاه برانداز کارناوالی به ویژه طبع جدی را هدف می گرفت؛ زیرا در قرون وسطی روحیه جدی جزیی از فرهنگ رسمی بود. ایدئولوژی ای که زهد، رستگاری، رنج، وحشت از مجازات وکیفر آسمانی را( برای مردم) تبلیغ می کرد. این ایدئولوژی به شکل بسیار جدی بیان می شد. « لحن جدی به عنوان تنها شکل بیان حقیقت، نیکی وبه طور کلی همه چیزهای مهم وقابل توجه، نشان داده می شد.» اگر امروز هم هنوز این چنین است یعنی دانشگاهی، رئیس و سیاستمدارمشروعیت خود را از این لحن جدی می گیرند- این پدیده خیلی طبیعی نیست. در یونان قدیم، فیلسوفان و شاعران، اهل خنده و شوخی بودند . «سقراط» خنده و طنز را به مثابه ابزاری برای آموزش استفاده می کرد و «اریستوفان» آن را به عنوان سلاحی سیاسی به کار می برد. در قرون وسطی، زمامداران، خنده و شوخی را از همه مراسم و تظاهرات « متعالی و والای روح» حذف می کردند . این حرکت در رمان «بنام رز» اثر «امبرتو اکو» نیز دیده می شود که قصه اش درباره این پرسش علم الهیات کهن است که «آیا عیسی مسیح خندیده است؟» (٣).

بینش کارناوالی از جهان، با ترجمه « بالا»ی جدی در زبانی « پست »، ترس از کائنات و وحشت از مصائب طبیعی را مهار می کرد. «امر جدی سرکوب و ارعاب می کرد و در زنجیر می کشید؛ دروغ می گفت و کلک می زد، خسیس و بی برکت بود. دردوران کارناوال، شهروندان در خیابان ها و میادین عمومی به دور میزی پر از اغذیه جمع می شدند و لحن جدی را همچون ماسکی از روی صورت برداشته به زمین می انداختند؛ آن وقت حقیقتی دیگر به گوش می رسید». حقیقت شوخ طبع وآزاد، از«دنیایی واژگونه و برعکس».

این پیروزی بر ترس با آزاد سازی روح و فکر همراه بود. با شل کردن گره امر جدی، اشکال شوخ طبعی مردمی « وجدان، فکروتخیل انسانی را آزاد می کرد تا برای امکانات دیگرآمادگی پیدا کند.» برای برهم زدن تعادل های جدید که هدفش نه فقط برعکس کردن نمادهای قدرت بلکه واژگون ساختن واقعی نظم اجتماعی باشد، اعتصاب به عنوان کارگاهی آرمانی که قادر است به چشم انداز« دنیایی کاملا متفاوت، نظم جهانی وساختار زندگی دیگری مادیت بخشد، جانشین کارناوال می شود.»

در اواسط قرن هفدهم، فرهنگ مزاح و شوخ طبعی مردمی در اروپا که به علت محدود کردن اجتماعات در محل های عمومی به حوزه خصوصی رانده شده بود، کم کم از نفس افتاد و نقش مثبت اش را از دست داد. کارناوال با از دست دادن جنبه دوگانه و متناقضش به یک سرگرمی و اغراق بیش از حد و تنزل به دیدگاهی صرفا منفی تقلیل یافت. اما واقع گرایی مضحک و خنده دار، قبل ازاینکه به انحطاط کامل برسد، تخم اشکال مختلف ادبیات کلاسیک را کاشت. رابله، شکسپیر، سروانتس تحت تاثیر کارناوال بوده اند.

باختین می نویسد: تمامی حوزه های ادبیات واقعگرایانه در سه قرن اخیر، دقیقا، پوشیده از عناصر و تکه های رئالیسم شوخ طبع است: ویکتور هوگو در نخستین صفحات کتاب «گوژپشت نتردام» جشن دیوانگان را توصیف می کند، همانطور که در «اپرای دو پولی» از «برتولت برشت» و «طبل» نوشته «گونتر گراس».

آیا خنده، اعتراضی علیه وضعیت اجتماعی است؟ تظاهرات خیابانی که در طی آن توده های مردم میدان های عمومی را اشغال می کنند و حکومت را دست می اندازند و مورد انتقاد قرار می دهند – با ماسک، کاریکاتور، شعارهای تمسخر آمیز- حامل همین وجه کارناوالی هستند. چه کسی می گوید که خنده نیشدار، ویران گر و سازنده، دیگر شیپور جلوس دوران های جدید را در میدان های عمومی به صدا در نمی آورد؟

 ----------------------------------

*  پییر ریمبر Pierre RIMBERT ، جامعه شناس و مولف کتاب «لیبراسیون» ، از سارتر تا روتچیلد آخرین مقالات این نویسنده:

اعتراض «مصرفی» برای طبقات با فرهنگ

نخبگان ، بحران اقتصادی و ماکارونی آقای موس

انجمن های هیئت تحریریه، رویای روزنامه نگاران

روزنامه نگارانی در مرز عصیان

** گونتر گراس نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل

*** پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی که در سال ٢٠٠٣ درگذشت.

 

١- میخاییل باختین، آثار رابله و فرهنگ مردمی در قرون وسطی و در عهد رنسانس، گالیمار«تل»، پاریس، ١٩٨٢.

٢- آندره بلو« آیا کارناوالسک (جشن های مردمی) مرده است؟ مطالعات فرانسوی، جلد ٢٠، شماره ١ ، ١٩٨٤، صفحه ٤٠.

٣- مراجعه کنید به « خنده در قرون وسطی» در دفتر های مرکز پژوهشهای تاریخی ، نوشته ژاک لوگوف، شماره ٣ ، ١٩٨٩.

منبع: لومونددیپلوماتیک / اوت ٢٠١٠


 


او به عنوان سردبیر این نشریات فعالیت می‌كرد. با وقوع كودتای امریكایی‌- انگلیسی ٢۸ مرداد ١٣٣٢ سحابی در كمیته دانشگاه «نهضت مقاومت ملی» فعال شد. او مسوولیت توزیع نشریات نهضت، از جمله اعلامیه‌ها و روزنامه «راه مصدق» را برعهده داشت. سحابی در تیرماه ١٣٣٣ پس از توقیف چاپخانه روزنامه «راه مصدق» دستگیر شد؛ در بازجویی‌ها مسوولیت تهیه و تنظیم و انتشار و توزیع روزنامه را به تنهایی بر عهده گرفت. پس از آزادی از زندان، بار دیگر فعالیت‌های خود را در نهضت مقاومت ملی و در كمیته انتشارات و تبلیغات آن به ریاست مهندس بازرگان پی گرفت. فعالیت‌های او بار دیگر منجر به دستگیری وی شد و سحابی باز هم مسوولیت انتشار مسائل را‌ پذیرفت.

از این دوران تا پیروزی انقلاب او همواره در كشاكش مبارزات سیاسی و زندان و تعقیب بود. در اوج مبارزات انقلابی، سحابی به عضویت شورای انقلاب درآمد و پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم تهران به عنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. او همچنین به عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه در كنار دولت موقت فعالیت‌های خود را پی گرفت و سپس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی مشغول خدمت شد. سحابی اكنون در ۸٠ سالگی همچنان دغدغه منافع ملی و ارزش‌های اخلاقی و دینی دارد. او در این گفت‌وگو از ماهیت كودتای سال ٣٢ و مسائل پیرامون آن سخن می‌گوید.

- درباره ماهیت كودتای ١٣٣٢ تاكنون اسناد و گزارش‌های زیادی منتشر شده است، با این وجود هنوز كسانی مدعی هستند كه كودتایی رخ نداده و دكتر مصدق به طورقانونی بركنار شده است. همچنین در مورد علت شكست نهضت ملی اختلاف نظرهایی هست، در وهله اول شما مساله را چگونه می‌بینید؟

درباره كودتای سال ٣٢ خیلی چیزها نوشته شده است از جمله كتاب كرمیت روزولت كه بیشتر خواسته هنرها و شاهكارهای خودش را بگوید و از حقایق پشت پرده كمتر ذكری كرده است. جزوه گازیوروسكی كه سال ٦٧ مرحوم نجاتی ترجمه كرد كه به طور مستقل و همچنین ضمیمه كتاب نهضت ملی شدن نفت منتشر شد، مطالب بیشتری دارد. گازیوروسكی چون امكاناتی داشته و به اسناد وزارت خارجه امریكا و وزارت خارجه انگلیس دسترسی داشته و با مامورانی كه آن موقع زنده بودند مصاحبه كرده نسبتاً حرف‌هایش مستندتر است. در آنجا ضمن اینكه صحبت از برادران رشیدیان می‌كند از فرخ كیوانی هم می‌گوید كه جاسوس CIA در ایران بود. از برادران بوسكو اسم می‌برد. آقای عباس كشتكاران كه آدم محقق و تاریخ‌شناسی است پس از كنكاش به این رسیده بود كه این برادران بوسكو، برادران تفضلی هستند. جهانگیر تفضلی مدیرمسوول و سردبیر روزنامه ایران ما بود كه در دهه ٢٠ گرایش به چپ داشت و بیشتر هم اخبار چپ را منعكس می‌كرد. كسانی مثل رسول پرویزی با او همكاری می‌كردند كه بعدها وارد حوزه علوم شدند. تفضلی در دوره مصدق ساكت بود اما دیدیم بعد از ٢۸ مرداد عزت و احترام پیدا كرد و سفیر شد.

- در دوره نهضت ملی روزنامه‌اش تعطیل بود؟

بله، روزنامه‌اش تعطیل بود. بعد از كودتا سفیر ایران در افغانستان شد و بعد سرپرست دانشجویان ایرانی در اروپا شد كه مرحوم دكتر شریعتی می‌گفت خانه‌ای در پاریس دارد كه ماهیانه پنج هزار فرانك آن زمان فقط عوارض شهرداری‌اش است. بعد هم خیلی در دستگاه مكرم شد. لذا فكر می‌كنم نظر آقای كشتكاران درست است. برادرش هم روزنامه‌نگار بود. اینها در ٢۸ مرداد فعالیت داشتند. منظور اینكه كودتای ٢۸ مرداد جریان ساده‌ای نبود. حادثه‌ای نبود كه فقط در ٢۵ مرداد شكست بخورد و دو مرتبه در ٢۸‌مرداد موفق بشود. برای این مساله از مدت‌ها قبل زمینه‌چینی می‌شد. كودتا بعد از ٣٠ تیر ١٣٣١ كلید خورد. دكتر بقایی در عین اینكه در حادثه ٣٠ تیر خودش را خیلی صاحب عزا نشان می‌داد اما در خفا نقش دیگری داشت. من همان عصر ٣٠ تیر پای سخنرانی‌اش بودم. درعین حال تلاش می‌كرد رابطه خودش را با قوام ‌السلطنه حفظ كند. به طوری كه دكتر عیسی سپهبدی قبل از ٣٠ تیر از جانب او به دیدن قوام‌السلطنه می‌رود.

- البته روایت دیگری هم هست كه قوام‌السلطنه دنبال این بود كه به كاشانی نزدیك شود. این را دكتر شروین می‌گوید كه قوام چند بار برای آیت‌الله كاشانی پیغام فرستاد كه ملاقات كنیم و از او می‌خواست كوتاه بیاید.

دكتر بقایی آدم پیچیده‌ای بود، درحالی كه آیت‌الله كاشانی خیلی روی برنامه كار نمی‌كرد. هر كتابی كه منتشر شد روشنایی‌هایی به گوشه‌های تاریكی از ٢۸ مرداد انداخت. آخرین كتابی كه درآمده اسناد دكتر متین‌دفتری است كه در خارج چاپ شده است. پسر هدایت‌الله متین‌دفتری آن را چاپ كرده است. در این اسناد گزارش لوگان یكی از اعضای وزارت خارجه انگلیس هست كه نشان می‌دهد دشمن اصلی نهضت ملی و مصدق انگلستان بود. در كتاب عملیات آژاكس هم هست كه انگلستان خیلی سعی می‌كند پای امریكایی‌ها را به میان بكشاند. آنها پیشگام كودتای ٢۸ مرداد نبوده‌اند. انگلستان از زمان ریچارد استوكس كه در مرداد سال ١٣٣٠ به ایران آمد به این فكر افتاد.

استوكس مهردار سلطنتی انگلستان بود. به ایران آمد و مذاكره كرد و با عده‌ای هم در ایران تماس گرفت و بی‌نتیجه رفت. درهمین زمان دوران نخست‌وزیری حزب كارگر انگلستان تمام شد و محافظه‌كارها و چرچیل آمدند. بعد از چرچیل هم ایدن آمد. هم چرچیل و هم ایدن نظرشان این بود كه تا وقتی مصدق هست مساله نفت قابل حل نیست. بنابراین برنامه‌شان این شد كه مصدق برود. از آن موقع مشغول كار شدند. ابزارشان ایجاد تفرقه در درون نهضت بود. به این جهت یكی دو تا چهره‌های خوشنام و معروف را به خدمت گرفتند. مخصوصاً بقایی و مكی و حائری‌زاده و عبدالقدیرآزاد چهار نفر نمایندگان اقلیت مجلس پانزدهم بودند كه انصافاً در آن دوره خیلی خوب عمل كردند. آن موقع هم روزنامه شاهد درمی‌آمد. بقایی سردبیر و همكار روزنامه شاهد بود. درآن زمان بقایی خوب مبارزه می‌كرد به همین جهت چهره سرشناس و معروفی شده ‌بود. انگلیسی‌ها تشخیص دادند كه اگر بتوانند بقایی را از مصدق جدا كنند كارشان پیش‌ می‌رود. قبل از كودتای ٢۸ مرداد جریان دزدیدن و قتل افشارطوس مطرح شد. ظاهراً در محاكمات آن موقع كه دكتر صدیقی وزیر كشور بود، اعتراف‌ها به این رسید كه آقای بقایی آنها را تشویق و كارگردانی می‌كرده‌ است. ولی كتاب اخیر متین‌دفتری این واقعه را كار انگلیس می‌داند.

آنها بقایی را تحریك می‌كنند كه این كار را سازمان بدهد. قبل از قتل افشارطوس در پاییز ١٣٣١ سه چهار ماه بعد از ٣٠ تیر آنها با بقایی تماس می‌گیرند. گالستیان یك ارمنی بود كه در معاملات نفتی دست داشت. هنرش این بود كه می‌توانست رجال كشورها را خریداری كند. یك نفر دیگر به اسم عیسائیان یا عیسایف هم بود كه رابط تجاری شوروی با ایران بود، خودش هم تجارت می‌كرد، هم كالا صادر می‌كرد به شوروی و هم از شوروی كالا می‌آورد. گالستیان با عیسائیان مرتبط می‌شود و آنها به این نتیجه می‌رسند كه باید پول خرج كنند. صدهزار پوند به بقایی می‌دهند. هرچه زمان پیش می‌رود اسناد دیگری راجع به ٢۸ مرداد پیدا می‌شود. به نظر من شروع كودتا بعد از پیروزی ٣٠ تیر بوده و از آن موقع هم ابزارشان ایجاد تفرقه در درون نهضت ملی بود. انتخاب چهره‌های خیلی سرشناس و خوشنامی مثل دكتر بقایی و مكی از این جهت بود.

- درباره علت سقوط دكتر مصدق برخی عنوان می‌كنند ملی كردن نفت منجر به تحریم نفتی شد و مصدق نمی‌توانست‌ نفت بفروشد. این وضعیت باعث انزوای دولت ایران و نارضایتی و... شد.

این را شاه بعد از كودتا گفت درحالی كه واقعیت ندارد. انگلستان بعد از طرح ملی كردن نفت خصومت می‌ورزید و نمی‌گذاشت ایران نفت بفروشد. مثلاً در عدن كشتی‌هایی كه نفت از ایران می‌بردند توقیف می‌كرد ولی بعد از رای دادگاه لاهه كه گفته شد مساله دولت ایران است با یك شركت خصوصی، سیاست انگلستان هم عوض شد. كشتی‌ها آزاد شدند و می‌توانستند نفت ببرند. نفت هم فروختند. ما شاهد داریم. دركنار ملی كردن، تلاش برای فروش نفت و احیای صنایع داخلی ایران ادامه داشت و نتیجه هم داد. آن زمان مرحوم محسن عطایی مدیر صنایع سازمان برنامه و آقای زنگنه رئیس سازمان برنامه بود. آقای عطایی می‌گفت با ایتالیایی‌ها مذاكراتی داشتیم كه در ٢۵ مرداد ٣٢ منجر به امضای قراردادی با شركت آجیپ شد و قرار شد آنها دو میلیون تن نفت از ایران ببرند و در مقابلش دو تا كارخانه نساجی كامل با یك كارخانه برق به ایران بدهند.

بعد كودتا شد اما این دو كارخانه به ایران آمد و راه‌اندازی شد. یكی‌اش همین چیت‌سازی تهران بود. یعنی اگر كودتا نمی‌شد مشكلات رفع می‌شد. ملی شدن صنعت نفت آنقدر اعتبار داشت كه شاه هم بعد از كودتا اصل ملی شدن نفت را انكار نمی‌كرد و ایرادات دیگر به مصدق می‌گرفت. بعد از آن هر چند ایران هزینه داد ولی در سایر قراردادهای نفتی دنیا اصل ملی شدن وارد شد. یعنی كشور صادركننده نفت حق داشت در هر زمان كه بخواهد منابع خودش را ملی اعلام كند. این خدمتی بود كه نهضت ملی ایران به همه كشورهای نفتی كرد. حذف مصدق دقیقاً سیاست انگلستان بود و ابزارش تفرقه در جبهه ملی كه این یك درس تاریخی می‌شود كه همیشه دشمن از تفرقه‌اندازی در درون ما استفاده می‌كند.

- در همین مورد سوالی وجود دارد. در انقلاب مشروطه ما نتوانستیم به آن اهداف آزادی، قانونمداری و عدالت برسیم و به كودتای رضاخان ختم شد. علتش هم تندروی‌ها و كندروی‌ها و اختلافات بود. نهضت ملی هم به همین سرنوشت دچار شد. تصوری در ذهن بعضی‌ها جاافتاده كه اصولاً ما ظرفیت و فرهنگ لازم برای دموكراسی و حكومت قانونی را نداریم. دیدگاه دیگر می‌گوید ظرفیتش را داریم كما‌اینكه جنبش مشروطیت و ملی شدن را آفریدیم، و اگر عوامل خارجی دخالت نمی‌كردند ما می‌توانستیم مشكلات‌مان را حل كنیم و به نتیجه مطلوب برسیم، به نظر شما كدام‌یك درست‌تر است؟

به نظر من هر دو اینها اشكال دارد. درباره اینكه چرا احزاب در ایران طی تاریخ پا نگرفته‌اند همیشه عاملش را استبداد حكومت مركزی یا استعمار خارجی می‌دانیم. شكست جنبش مشروطه را هم به عوامل خارجی یعنی كودتای ١٢٩٩ نسبت می‌دهیم. در حالی كه در درون رهبران جنبش مشروطه هم اشكالاتی وجود داشته است. یكی از اشكالات این بود كه آنها غافل بودند از اینكه در كشورهای آزاد مفاهیم آزادی و عدالت همپای توسعه اقتصادی اجتماعی مطرح شد. كتابی به اسم آنتی دورینگ مال انگلس است، آن را من با دقت در زندان شیراز خواندم. این كتاب خیلی خوب این موضوع را نشان می‌دهد. می‌گوید بورگر‌ها یا همان صاحبان سرمایه و بورژوازی در فرانسه رشد كرده بودند به طوری كه اعیان و اشراف كه نمایندگان نظام استبدادی بودند به اینها بدهكار بودند. یعنی آنها ریخت و پاش و ولخرجی داشتند اما این بورژواها كار می‌كردند و بنیه اقتصادی داشتند و به آنها قرض می‌دادند.

پیشگام انقلاب فرانسه بورژوازی فرانسه بود. رشد و توسعه اتفاق افتاده بود. منتها نظام سیاسی مثل قالبی آن را احاطه كرده بود و باید این قالب بشكند تا بتواند اهداف خودش را پیش ببرد. انگلس این حرف را می‌زند. تجربه هم نشان می‌دهد تا توسعه اقتصادی و اجتماعی نباشد، هرچند عده‌ای روشنفكر دم از عدالت یا آزادی بزنند جامعه را جذب نمی‌كنند. اما وقتی جامعه در یك روند توسعه و رونق اقتصادی اجتماعی افتاده باشد بیشتر این مسائل را می‌فهمد. اگر خاطرتان باشد از دهه ٦٠ بنده روی مساله توسعه خیلی اصرار و تاكید می‌كردم. هر وقت نوبت فرصتی می‌شد، می‌گفتم ما همیشه دم از آزادی و استقلال می‌زنیم، غلط نیست اما باید بدانیم كه این شعارها روی هواست. باید بستری داشته باشد كه بتواند رشد كند، آن بستر توسعه است.

رهبران مشروطه ما متوجه این امر نبودند. به مساله آزادی و عدالت و حقوق مردم و قانون ایمان داشتند اما وقتی این بستر نیست همه در حد حرف می‌ماند. پیشرفته‌ترین طبقه در زمان مشروطه و در مساله تنباكو تجار بودند. تجار با استعمار آشنایی عینی داشتند، مصالح خودشان از بین می‌رفت. ثانیاً تجار اولین طبقه‌ای بودند كه به خارج رفت و آمد می‌كردند، فرهنگ‌شان گسترش پیدا كرده بود، تجار جلوتر از روشنفكران بودند.

- وقتی در مشروطه طبقه تجار حضور دارند و از نهضت پشتیبانی می‌كنند، منظور شما از اینكه در مشروطه به توسعه بی‌توجه بودند چیست؟

در همان مجلس اول درباره تاسیس بانك صحبت می‌شود، بانك از مبانی توسعه اقتصادی است، مردم حتی زن‌ها جواهرات‌شان را آوردند كه سرمایه بانك شود. مانع تاسیس آن شدند. كارخانه نساجی در اصفهان تاسیس می‌شود، در كتاب احمد اشرف «موانع رشد اقتصادی ایران در قرن نوزدهم» عكسش هست، ولی رونق نمی‌گیرد. اینها بود ولی اعتقاد به توسعه همه‌گیر نبود. در همان موقع وضعیت امنیت در كشور به خصوص شهر تهران بسیار خراب بود. امنیت هم یكی از عواملی است كه جزء اركان توسعه است. سرمایه برای اینكه رشد كند فضای امن می‌خواهد، آزادی و عدالت برای اینكه رشد كند باید امنیت باشد.

- بنابراین علت پا نگرفتن احزاب و مقوله‌های آزادی و عدالت را شما در عدم توجه به توسعه می‌دانید.

احزابی كه بعد از شهریور ٢٠ تشكیل شدند، اكثراً رهبران حزب را به عنوان ابزاری برای ترقیات سیاسی خودشان می‌خواستند. یعنی معامله می‌كردند، با این حزب از دولت امتیاز می‌گرفتند و خودشان نماینده مجلس می‌شدند. حزب توده كه منسجم‌تر از بقیه بود، ولی رهبران همین حزب در رابطه با مصالح كشور به توده حزبی خیانت می‌كنند. در سال ١٣٢۴ وقتی روس‌ها دنبال قرارداد نفت شمال با ایران بودند، دكتر مصدق در مجلس چهاردهم مخالفت می‌كند. احسان طبری دفاع می‌كند در حالی كه ایشان درباره نفت جنوب كلی اعتراض داشت. ولی اینجا دفاع می‌كند، به دلیل اینكه منافع كشور شوروی بر منافع ملی یا حتی حیثیت خود حزب تقدم داشت.

بقیه احزاب از این بدتر بودند. مثلاًً علی دشتی حزبی درست كرده بود به اسم حزب عدالت كه معامله می‌كرد. از آن طرف انگلیس وقتی دید حزب توده خیلی در ایران رشد كرد، سیدضیاء‌الدین را كه عامل‌شان بود، فرستادند ایران حزب درست كند. یكی از تجار معروف یزدی كه بعدها معلوم شد از عوامل انگلیسی است به نام صراف‌زاده‌یزدی او را تامین مالی كرد و سیدضیاء حزب اراده ملی را تشكیل داد.

- بنابراین به نظر شما هم فرهنگ خود ما مشكل داشت و هم استبداد و استعمار مانع می‌شدند.

حرف این است كه حتی اگر ما عقب ‌مانده‌ایم و صلاحیت نداریم دموكراسی را تجربه كنیم باید به قول تقی‌زاده سرتاپا تسلیم خارجی شویم؟ این سخن نادرستی است. خود تقی‌زاده اواخر عمرش از این نظریه‌اش برگشته بود. هویت و فرهنگ و مجموعه ارزش‌های هر ملتی یك امر تاریخی است. برحسب تصمیم این حزب یا آن قدرت ایجاد نمی‌شود. اگر قرار است حركت جدید مدرنی صورت بگیرد باید تكیه‌اش بر همین ارزش‌های داخلی باشد. ما می‌توانیم براساس فرهنگ و ارزش‌های تاریخی خودمان كار كنیم و پیش برویم. شریعتی از این جهت استاد بود. پیشگامش آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان بودند كه ارزش‌های آزادی و عدالت را با مبانی تاریخی اسلام تطبیق می‌دادند. درست است كه شعار حكومت مردم از خارج آمد، ولی وقتی تحقیق كردیم، دیدیم خود حضرت علی پیشگام این است. در كتاب مبانی فقهی حكومت اسلامی آقای منتظری هم هست. 

وقتی خلیفه شوم كشته می‌شود و مردم قیام می‌كنند و در منزل حضرت علی می‌آیند كه می‌خواهیم با تو بیعت كنیم، حضرت علی حاضر نمی‌شود. مخالف بوده، می‌گوید من برای شما وزیر باشم بهتر است كه امیر باشم. ولی بالاخره آنها اصرار می‌كنند و حضرت می‌گوید اگر می‌خواهید بیعت كنید، اینجا نمی‌شود، بروید مسجد. در مسجد ایشان به مردم می‌گویند‌ ای مردم انبوه، گوش‌هایتان را باز كنید. این موضوع خلافت امر شماست. هیچ كس در این حكومت حقی ندارد مگر آنكه شما به حكومت می‌گمارید. بعد می‌گوید من كه علی هستم، قهرمان غزوات پیغمبر هستم، از هشت‌سالگی در دامن پیغمبر بزرگ شده‌ام و... كسی جز كلیددار شما نیستم. بدون اجازه شما درهمی یا دیناری از این بیت‌المال نمی‌توانم مصرف كنم. ما در فرهنگ خودمان این را داشته‌ایم منتها مغفول مانده است. حالا عده‌ای از خارج چیزهایی یاد می‌گیرند و می‌خواهند در مملكت‌شان اجرا كنند، آن وقت می‌بینیم با فرهنگ رایج نمی‌خواند. 

ملت ایران به دلیل تمدن و فرهنگ سه چهار هزار ساله و مخصوصاً تمدن ١۵٠٠ ساله اسلامی‌اش ارزش و لیاقت همه جور توسعه و آزادی و عدالت را دارد منتها غفلت داشته‌ایم ظرفیت‌های لازم را به دست نیاورده‌ایم. ماركس در تحلیل علل شكست كمون پاریس می‌گوید هیچ رژیمی تا زمانی كه آخرین ظرفیت‌های خودش را بروز نداده باشد ساقط نمی‌شود و هیچ نظامی هم متولد نمی‌شود مگر اینكه ظرفیت‌های زنده شدن را به دست آورده باشد. در كمون پاریس ژنرال لافایت كه آنها را شكست داد، فرمانده ارتش ناپلئون سوم و از آزادیخواهان بورژواهای انقلاب فرانسه بود. كمون پاریس هم خیال می‌كرد با شعار عدالت‌طلبی و ضدیت با بورژوازی فرانسه می‌تواند اینها را اداره كند درحالی كه آن ظرفیت را به دست نیاورده بود.

- ولی در دوره مصدق به هر حال دموكراسی پیدا كردیم، برخی ظرفیت‌ها هم كسب شد. چرا سرانجام چنان شد؟

بله، مقدمات توسعه هم پیدا شد. مثلاً اقتصاد بدون نفت طرح شد. آن موقع مخالفان، مصدق را مسخره می‌كردند كه چون در حل مساله نفت شكست خورده اقتصاد بدون نفت را مطرح می‌كند كه صورت‌مساله را پاك كند. لیكن این طور نبود. سال‌ها كه گذشت ما فهمیدیم این اقتصاد بدون نفت خیلی مهم است. درآمد نفت محصول كار و تولید جامعه نیست، یك درآمد بادآورده است. این درآمد اقتصاد را ضایع می‌كند. مصدق این را تشخیص داده بود. به این رسیده بود كه درآمد نفت را وارد بودجه دولت نكند.

- یعنی اقتصاد بدون نفت طرحی برای شرایط اضطراری نبود؟

خیر، مصدق ایده را آگاهانه مطرح كرده بود. شنیده‌اید می‌گویند فلان درآمد حرام وقتی وارد زندگی‌ات شود همه چیز را به هم می‌ریزد، درآمد نفت، مالی كارنكرده و بادآورده است، نظام اقتصادی سیاسی كشور را به هم می‌ریزد. در یك نظام مالی كه براساس كار و كوشش و تولید است و دولت براساس مالیاتی كه مردم می‌دهند اداره می‌شود، این خودش قانونمند است. باید مردم كار كنند تا مالیات به دولت بدهند، دولت هم وامدار مردم است. وقتی یك درآمد بی‌قانون وارد نظام مالی می‌شود، سیستم را خراب می‌كند. اقتصاد بدون نفت مصدق بسیار داهیانه بود. همان طور كه گفتم دنبال فروش نفت هم بودند اما درآمد آن را صرف راه‌اندازی تولید می‌كردند.

تشخیص دیگرش مربوط به انتخابات بود. انتخابات مجلس هفدهم در اوج محبوبیت مصدق و جبهه ملی اتفاق افتاد. اللهیارصالح را وزیر كشور گذاشته بود كه آدمی لیبرال و بسیاربسیار سلیم‌النفس بود. او صددرصد معتقد به عدم دخالت در انتخابات بود. یعنی دولت و استانداری‌ها و وزارت كشور در انتخابات هیچ دخالتی نكردند. درحالی كه دربار از این فرصت استفاده كرده و كاملاً مداخله كرد، درگیری زیادی در شهرها ایجاد شد. نتیجه انتخابات این شد كه از ١٣۵ تا نماینده كه باید انتخاب می‌شدند ٩٦ تا بیشتر انتخاب نشدند. مجلس افتتاح شد. در همان ابتدا دیدند كه بیش از ٦٠ درصد نماینده‌ها دشمنان نهضت ملی و مصدق هستند. 

این خیلی عجیب بود. مصدق رمز این را كشف كرد. دریافت در جامعه‌ای كه سابقه استعماری دارد، فقط قوه مجریه قانونی، قدرت اجرایی نیست، یك قوه مجریه دیگری هست كه ورای آن است كه یا وابسته است به دربار یا خوانین كه در انتخابات دخالت می‌كنند. این اتفاق هم بیشتر در استان‌های مرزی افتاده بود. چون در استان‌های مرزی ارتش قوی بود. مثلاً میراشرافی اهل اصفهان از مشكین‌شهر آذربایجان شرقی نماینده شده بود. دكتر حسن امامی شیعه سید از صندوق مهاباد سنی و كردنشین بیرون آمد. آقای غنی بلوریان در زندان می‌گفت در مهاباد آقای امام جمعه با ۵٢ رای انتخاب شد. فرمانده پادگان آنجا سران قبایل كرد را احضار كرد كه باید رای بدهید. ۵٢ تا رای این سران قبایل دادند. اصلاً توده كرد خبر نداشتند.

معلوم شد قوه مجریه دیگری ورای قوه قانونی مصدق و اللهیارصالح وجود دارد. دولت پنهان دیگری است. این را مصدق كشف كرد. مجلس با آن تركیبش سیدحسن امامی را رئیس مجلس كرد. بعد مصدق را مامور تشكیل كابینه جدید كردند. مصدق هم موقع معرفی وزرایش به شاه گفت من خودم وزیر جنگ می‌شوم. شاه هم قبول نكرد. مصدق استعفا كرد. او درست به هدف زده بود. می‌خواست ارتش یعنی قدرت اجرایی پنهانی را مهار كند. بعد هم شروع كرد به اصلاح كردن ارتش و بسیاری از افسران را بازنشسته كرد. كانون افسران بازنشسته كه تشكیل شد رئیسش زاهدی بود كه یكی از عوامل كودتا شد.

- می‌شود گفت در دوره مصدق حركت به سمت یك جامعه توسعه‌یافته و دموكراتیك شروع شد ولی ادامه پیدا نكرد. درست است كه خارجی‌ها تفرقه‌افكنی كردند اما باز این سوال مطرح است كه چرا ما توان حل اختلافات داخلی ایجادشده را نداشتیم كه به یك انسجام نسبی برسیم؟

در فرهنگ مذهبی ما تفاهم بود. حضرت علی با خلفا چقدر مدارا داشت. در همان زمان مشروطه صنف جگركی هم كه از قشرهای پایین جامعه بود در مجلس با دیگران تفاهم داشت. یا وقتی صحبت تشكیل بانك می‌شود همان زن‌هایی كه روبنده داشتند، طلا و جواهرات‌شان را می‌دهند. آنها با فرهنگ غربی پرورده نشده بودند، ولی ارزش‌هایی در فرهنگ‌شان بود. فهم و شعور داشتند. علایق وطنی بود.

این عدم توانایی اتفاقاً در میان جریان روشنفكری مطرح است والا تجار از قدیم با هم تفاهماتی داشتند. ما یك جامعه اسلامی در بازار داشتیم كه رئیسش مرحوم حاج عباسقلی بازرگان بود. از سال‌های ١٣٢١ تا كودتای ١٣٣٢ این جامعه اسلامی برقرار بود. تمام مسائل را سازمان داد. تاجرانی بودند كه خیلی سیاسی هم نبودند، اختلاف منافع هم داشتند ولی با هم تفاهم می‌كردند. در فرهنگ ایران تفاهم همواره بوده است. منتها در جامعه روشنفكری كه نگاه‌مان به غرب بوده توفیق نداشتیم. تازه‌كار بودیم، ناشی بودیم. در حالی كه تجار با هم تفاهم می‌كردند. تاریخ مجلس اول را بخوانید. از همه صنوف هستند، حتی صنف جگركی، همه با هم تفاهم داشتند و كار می‌كردند. اما احزاب ما نتوانستند با هم كنار بیایند.

- بنابراین روی هم رفته، شما عامل شكست را چه می‌بینید؟

عامل شكست تفرقه درونی بود و پشت تفرقه درونی انگلستان بود. انگلستان هم برنامه‌اش این بود كه تا مصدق هست مساله نفت حل نمی‌شود. در خاطرات ایدن وزیر خارجه وقت انگلیس هست كه وقتی خبر سقوط مصدق را شنیدم شب راحت خوابیدم. كتابی است به اسم سه گزارش ترجمه مرحوم نجفی. گزارش اولش مال دكتر مك‌گی معاون وزیر خارجه امریكا در زمان ترومن است. بنا بر آن گزارش مك‌گی به ایران می‌آید تا شركت نفت را قانع كند به تنصیف منافع یعنی پنجاه‌پنجاه رضایت بدهند چون امریكایی‌ها در عربستان و عراق قراردادهای پنجاه‌پنجاه بسته بودند. همزمان حزب توده تبلیغ می‌كرده كه جبهه ملی امریكایی است و می‌خواهد نفت را از انگلیس بگیرد و به امریكایی‌ها بدهد. مك‌گی می‌گوید بعد از ایران سفر كردم به لندن، دیدم روزنامه‌های لندن مثل تایمز هم نوشته‌اند امریكایی‌ها می‌خواهند انگلستان را از صحنه بیرون كنند و خودشان جایش را بگیرند یعنی همان حرف حزب توده را می‌زدند.

- ولی خیلی عجیب است كه روز ٢۸ مرداد عده‌ای لمپن به خیابان‌ها می‌ریزند و حكومت را ساقط می‌كنند و كسی در مقابل آنها واكنش نشان نمی‌دهد.

طراحان كودتا درMI6  از اینكه كودتا را بر طبقه متوسط شهری متكی سازند ناامید بودند زیرا طبقه متوسط شهری در ایران از یك بخش روشنفكری و یك بخش كسبه و بازار تشكیل می‌شد. بخش روشنفكری در احزاب سیاسی و جبهه ملی و حتی حزب توده متبلور بودند. دانشجویان و حتی دانش‌آموزان نیز از این بخش شمرده می‌شدند كه در آن روزها جمعاً نیروی محركه نهضت ملی به شمار می‌رفتند. لذا نمی‌توانستند جزء عوامل كودتا قرار گیرند. اما بخش كسبه و بازاریان به ویژه قشر جدید و نوپایی كه وارد كار صادرات غیرنفتی شده و رونقی داشتند، به شدت طرفدار و حتی وابسته به مصدق بودند. اینها بودند كه در اعتصابات پاییز ٣٢ با دعوت نهضت مقاومت ملی در كنار دانشجویان بسیار فعال بودند. اما آن دسته از روشنفكران شهری كه از سال ٣١ تحت كنترل حزب توده قرار داشتند، نیز نمی‌توانستند مورد اتكای كودتاگران قرارگیرند چراكه طراحان كودتا در ضمن دشمنی با مصدق مدعی ضدیت با كمونیست‌ها هم بودند.

بنابراین از نظر طراحان كودتا، باید به طبقه فرودستان تكیه می‌شد. اما فرودستان جامعه ایرانی به خصوص در تهران از دو دسته متمایز تشكیل می‌شدند: یكی فرودستان سازمان‌یافته یعنی كارگران و كشاورزان و كاركنان ضعیف، دوم فرودستان سازمان‌نیافته. دسته اول یعنی سازمان‌یافته‌ها از طریق اتحادیه‌ها و سندیكاهایشان به وسیله حزب توده و تشكیلات كارگری و دهقانی راهبری و كنترل می‌شدند. لذا تنها فرودستان دسته دوم یعنی سازمان نیافته‌ها باقی ماندند كه مورد اتكا و امید كودتاگران قرار گرفتند. همین‌ها بودند كه به علت فقر فرهنگی بستر مناسبی برای نفوذ جاسوسان یا عوامل كهنه‌كار انگلیسی در داخل یا درباریان بودند. این دسته توسط برخی ضدمصدقی‌ها مثل سیدمحمد بهبهانی و شیخ بهاءالدین قابل تحریك بودند كه در برابر مقداری پول به خیابان‌ها بریزند و با شعار طرفداری از شاه شهر را به آشوب و تسلیم در برابر كودتاگران بكشانند.

- در مقابل چنین نیرویی چگونه می‌شد مقابله كرد؟

تنها نیروی مردمی‌ای كه می‌توانست با این دسته سازمان‌نیافته مقابله موثر كرده و آن را كنترل كند، همین دسته سازمان‌یافته‌ها بودند. اما این دسته نیز تحت فرمان و كنترل حزب توده قرار داشتند. حزب تا غروب روز ٢۸ مرداد از اتخاذ تصمیم شایسته در مقابل كودتاگران خودداری كرد. بنابراین این نیروی درون‌مردمی عملاً فلج شد. اما علت اینكه حزب توده تا عصر روز ٢۸ مرداد وارد صحنه و مقابله با كودتا نشد، این بود كه رهبران حزب به شدت نگران و مراقب مصالح و منافع دولت شوروی بودند زیرا آن را رهبر زحمتكشان جهان می‌دانستند و می‌ترسیدند كه با كودتا مقابله و مبارزه جدی كنند و پای شوروی هم به درگیری با كودتاچیان كشیده شود و این به نفع مقطعی شوروی نبود. همین رفتار حزب توده نسبت به فرودستان سازمان‌یافته، نسبت به سازمان افسری حزب هم صورت گرفت و آنها تا پایان روز ٢۸ مرداد در خانه‌های تیمی یا پایگاه‌های خود منتظر رسیدن فرمان حزب مانده و عملاً فلج شدند. تا اینكه كار از كار گذشت و كودتاچیان مسلط شدند.

بنابراین حزب توده نه از جهت همراهی و همكاری با كودتاچیان، بلكه از جهت تقدم منافع و مصالح شوروی از سازمان افسری وسیع و توانمندش و نیز تشكیلات كارگری و دهقانی خود و از توان تشكیلاتی‌اش استفاده نكرد و در واقع به طور سلبی نقشی در پیروزی كودتاچیان ایفا كرد.

- آقای مهندس، می‌شود نتیجه گرفت كه اگر انگلستان دخالت نمی‌كرد و كودتا نمی‌شد و ما را به حال خود می‌گذاشتند، با همه ضعف‌ها و اختلافات و مشكلاتی كه داشتیم بعد از مدتی تلاطم به جایی می‌رسیدیم؟

همین طور است. مصدق حركتی را شروع كرد به نام اقتصاد بدون نفت، بعد از دادگاه لاهه ملی شدن قانونی شد. راه باز شد. اگر مصدق می‌ماند مشكلات دیگر هم به تدریج حل می‌شد منتها مرحوم بازرگان نظریه دیگری داشت. می‌گفت ما ایرانی‌ها كار جمعی بلد نیستیم، مثال جبهه ملی را می‌زد. می‌گفت كودتای ٢۸ مرداد به داد جبهه ملی رسید و آن را نجات داد. برای اینكه تا آن موقع عده‌ای مثل بقایی و كاشانی جدا شده بودند. اگر سه چهار ماه دیگر می‌گذشت باز عده دیگری جدا می‌شدند. بعید نبود شایگان هم جدا شود. با اعضای حزب ایران اختلاف داشتند. بعد از ٢۸ مرداد آنها از نهضت مقاومت جدا شدند. یعنی در ذات جبهه ملی تفرقه بود. مهندس می‌گفت این معلول بیگانه نیست كه خارجی‌ها القا كرده باشند، ما خودمان نقص فرهنگی داریم، نمی‌توانیم با هم كار كنیم، هماهنگی كنیم. بر همین اساس موضوع مكتب تربیت اجتماعی را در سال ٣۴ مطرح كرد و رویش كار كردیم.

منبع: روزنامه شرق

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليست های مصدقی: يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۰

منبع: سايت جرس


 


فاصله این جا تا شهر رامادی ۴۹۰ کیلومتر می‌باشد.  بعد از پشت سر گذاشتن موانع زیاد مانند پست‌های کنترل، برج‌های مراقبت، سربازان مسلح  و. . . از ورود به یک جاده باز احساس خوشحالی و آسایش می‌کنم.  کولر ماشین به شدت در حال کار کردن است، اما چون درجه حرارت خیلی بالا است کولر علیرغم حداکثر درجه، قادر به خنک کردن فضای داخل ماشین نیست.  موسی نوار دیگری از قرائت قرآن را داخل ضبط صوت ماشین می‌گذارد.  موسی ماشین را با سرعت ۱۶۰ کیلومتر می‌راند.  این جاده گوئی انتها ندارد، دو طرف ما تا چشم کار می‌کند، زمین خشک و لم‌یزرع است.  هزاران تکه لاستیک‌های سوخته ماشین در دو طرف جاده پراکنده شده است.  به فاصله هر چند کیلومتر یک ماشین رد می‌شود و مسیر خالی از تنوع است.  همان اشیا و زمین و صحرای خشک که دوباره و دوباره پدیدار می‌شوند و خود را تکرار می‌نمایند.  لاستیک پاره، وسائل نقلیه شکسته شده و سوخته، بیشتر از هر چیزی صحرا، صحرا، باز هم صحرا.  قرائت آیه‌های قرآن و اجرا مراسم مذهبی از ضبط صوت ماشین، هم چنان پخش می‌شود، یکنواختگی منظره بیرون هرازگاهی با پیدایش ناگهانی گله‌های گوسفند در وسط جاده یا صحرا شکسته می‌شود.  خوراک گله‌های گوسفند در این منطقه خشک صحرائی آخرین باقی مانده‌های گیاهان صحرائی می‌باشد.  باقی مانده‌هائی که فقط گوسفندان قادر به کشف آن‌ها می‌باشند.  به جز من و موسی همه در ماشین به خواب رفته‌اند.  موسی با یک دست‌اش ماشین را به سرعت می‌راند و با دست دیگرش مشغول فرستادن پیام از موبایلش می‌باشد.  در میان سکوت و آرامش مطلق فضای داخل ماشین ناگهان دو هلیکوپتر نظامی ارتش آمریکا در ارتفاع خیلی پائین نزدیک به سقف ماشین ما پدیدار می‌شوند.  من دستم بلافاصله به سوی دوربین‌ام می‌رود تا از آن‌ها عکس بگیرم.  ابوسعید که در اثر صدای هلیکوپترها از خواب پریده بود، از من می‌خواهد که دست به دوربین نزنم، در این هنگام در یک فاصله تقریبا کوتاه یک ستون وسائل نقلیه زرهی مجهز به سلاح‌های سنگین در همان طرف جاده که ما حرکت می‌کردیم ظاهر می‌شوند.  خیلی آهسته به سوی ما حرکت می‌کردند.  سر لوله‌های سلاح‌ روی سقف وسائل نقلیه زرهی‌شان به سمت ما بود.  در جلو همه آن‌ها وسیله نقلیه‌ای وجود داشت که با چراغ چشمک زنش به مسافرین جلو اعلام می‌ کرد که جاده را برای عبور کامیون‌های ارتش تخلیه کنند.  موسی با یک ترمز ناگهانی ماشین ما را متوقف می‌کند.  سپس با یک حرکت خیلی سریع ماشین را به طرف خط دیگر جاده منتقل می‌نماید و تلفون موبایلش را به طرف زانوی ابوسعید پرت می‌کند.  کاروان نظامی که عبارت از تانگ، کامیون‌های زرهی حامل پرسنل، هامرس و . . . . بودند به طور خیلی آهسته به ما نزدیک می‌شدند.  علیرغم اعتراض ابوسعید من موفق به گرفتن چند عکس از آن‌ها شدم.  ابوسعید یک بار دیگر به سرم داد زد که عکس گرفتن را متوقف کنم.  سر تمام لوله‌های ابزارهای جنگی‌شان ما را نشانه گرفته بود.

سرعت حرکت‌شان خیلی آهسته بود، تقریبا به آهستگی قدم زدن آدم‌ها.  هنگامی که از کنار ما می‌گذشتند به سرنشینان داخل ماشین ما با نگاهی که ناشی از ظن شدید و کنجکاوی بود، ورانداز می‌کردند.  من نیز از داخل پنجره ماشین چهره تک‌تک آن‌ها را هنگام عبور از کنار ما، بررسی می‌کردم.

ابو سعید فرزند کوچک‌اش علی را محکم در بغل گرفته بود.  رنگ چهره‌اش خیلی پریده به نظر می‌رسید.  گرچه طول زمان حرکت آن‌ها از کنار ما بیش از چند دقیقه طول نکشید. اما آن چند دقیقه برای ما ابدی به نظر می‌رسید.  پس از رفتن آن‌ها همگی ما در خود احساس آسوده‌گی خاطر و فارغ از ترس نمودیم.  پس از آن که آخرین نقلیه نظامی از کنار ما می‌گذرد،  ابوسعید خطاب به من سرش را به عقب ماشین برمی‌گرداند و با لحن التماس به من می‌گوید. «دکتر از تو خواهش دارم که دیگر هرگز اقدام به عکس گرفتن از سربازان نکن، عکس گرفتن از آن‌ها می‌تواند فاجعه به بار آورد.  اگر آن‌ها تشخیص دهند کسی از پشت شیشه‌های دودی پنجره‌های ماشین از آن‌ها عکس می‌گیرد، خیلی سریع به سوی هدف مشکوک شلیک می‌نمایند.»  مادامی که ابوسعید در حال توضیح دادن بر سر عکس گرفتن به من بود، ناگهان متوجه ظاهر شدن یک ستون دیگر کامیون‌های نظامی در خط جاده مقابل به سوی خودمان شدیم.  طول ستون آن‌ها خیلی طولانی‌تر از ستون کامیون‌های نظامی که چند دقیقه قبل از کنار ما گذشتند، بود.  تعداد آن‌ها به طول چند کیلومتر در جاده به نظر می‌رسید.  تازه فهمیدم که چرا دو کاروان نقلیه نظامی یکی پس از دیگری در یک فاصله چند دقیقه‌ای در این جاده ظاهر شدند.  در واقع کاروان قبلی مأموریت داشت تا مطمئن سازد که جاده برای حرکت کاروان دوم امن و بی‌خطر می‌باشد.  کاروان دوم مخصوص حمل محموله‌های لجستیک هستند.  صف طولانی آن‌ها به وسیله چندین هامر زرهی هدایت می‌شد.  بین هر شش کامیون نظامی حامل بار، یک نقلیه زرهی هامر حامل افراد سراپا مسلح به سلاح سنگین قرار داشت.  به نظر می‌رسید که مقصد آن‌ها کشور اردن باشد.  کشور همسایه اردون مهمترین منبع تهیه امکانات و تدارکات برای قوای اشغال‌گر در عراق می‌باشد.  موسی حرکت ماشین‌اش را خیلی آهسته می‌کند.  نه سریع‌تر از حرکت آهسته کامیون‌های نظامی که از خط کنار جاده می‌گذرند. ابوسعید می‌گوید که رعایت نمودن سرعت در چنین شرایط بسیار مهم است.  اگر چنانچه وسیله نقلیه‌ات در پشت آن‌ها قرار داشت لازم است که ماشین تو با آخرین وسیله نقلیه نظامی حداقل ۱۵۰ متر فاصله داشته باشد.  یا سریع‌تر از وسائل نقلیه نظامی که در جهت مخالف تو، حرکت می‌کنند حرکت نکنی.  معمولا توجه نکردن به این نوع مقررات می‌تواند فاجعه‌آمیز باشد.  بعضی از ماشین‌های سوخته و شکسته در کنار جاده نمونه‌هائی از قربانیان نقض این نوع مقررات می‌باشند.  ساعت دو بعدازظهر است.  هنوز تا شهر رامادی دو ساعت فاصله داریم.  بزرگراه دوباره خالی و آرام به نظر می‌رسد.

 2blessing

تشریح ابوسعید از اوضاع

ابوسعید قرار است در طی چند روز آینده مرا به نمایندگان و رهبران جنبش مقاومت زیرزمینی عراق معرفی نماید.  از او پرسیدم که آیا او عضو جنبش مقاومت است.  او پس از خنده‌ای کوتاه به من پاسخ داد.  «همه ما عضو جنبش مقاومت هستیم.  هر کس چه به طور مستقیم یا غیرمستقیم با جنبش مقاومت در ارتباط ‌باشد، به نوعی به جنبش کمک می‌کند.  همان طور که مردم تمام کشورهای تحت اشغال خواهند نمود.  یا با کمک‌های مالی یا رساندن اطلاعات، مواد غذائی، پناه دادن به مبارزین، هر چیزی که به جنبش مقاومت کمک نماید.»  در ادامه صحبت‌اش اضافه کرد که او به طور مشخص در شاخه مبارزات مسلحانه جنبش نقش ندارد.  اما تا آن جائی که لازم باشد به مبارزات مسلحانه جنبش کمک می‌نماید.  سپس دوباره ادامه داد که او فقط از «جنبش واقعی» پشتیبانی می‌کند نه «تروریست‌های» القاعده یا نظامیان سیاستمداران شیعه.  از او پرسیدم که آیا واقعا تمام مردم عراق به جنبش مقاومت کمک می‌نمایند.  ابوسعید پس از یک لحظه تعمق کردن پاسخ داد «اگر کردها را هم به حساب جمعیت عراق بیاوریم، باید بگویم که بدون تردید تا هفتاد درصد جمعیت عراق از جنبش مقاومت پشتیبانی می‌نمایند.  اما بخشی از سیاستمداران با اشغال‌گران همکاری می‌نمایند، اما نه مردم.  شکاف وسیع و عمیقی بین مردم و دولت حاکم عراق وجود دارد.  برعکس سیاستمداران و مقامات دولتی که به قدرت دو دستی چسبیده‌اند، تقریبا تمام مردم عراق خواستار اخراج نیروهای اشغال‌گر از عراق می‌باشند.  اشغال عراق مانند اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم است.  هستند کسانی که با اشغال‌گران همکاری می‌نمایند.  اما اکثریت مردم از جنبش مقاومت حمایت و پشتیبانی می‌کنند.  در واقع مردم خود را بخشی از بدنه جنبش مقاومت به حساب می‌آورند.  از او پرسیدم که آیا برداشت او شامل شیعیان هم می‌شود؟  او از مضمون سئوال من ناراحت شد.  پاسخ داد «اختلافات بین شیعیان و سنی‌ها در عراق بخشی از سیاست توطئه‌گرانه دو دولت امریکا و انگلیس است.  در عراق زمان صدام برای هیچ کس مهم نبود که چه کسی شیعه یا سنی است.  در شهر بصره که تقریبا تمام جمعیت آن از شیعیان تشکیل شده، علیرغم وجود نظامیان سیاستمدار قدرتمند که از ایران حمایت می‌شوند، جنبش مقاومت ملی خیلی قوی می‌باشد.  قرآن همه ما یکی است،  تنها تفاوت بین ما که اهمیت توضیح دادن دارد، مربوط می‌شود به وقایع بعد از مرگ محمد، بعد از فوت پیغمبر شیعیان فقط بازمانده‌های خاندان پیغمبر را به جانشینی او و رهبری نمودن مسلمانان جهان قبول داشتند.  در حالی که سنی‌ها اصرار داشتند که خلیفه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  نباید براساس تبار بلکه باید بر اساس صلاحیت سیاسی و دینی انتخاب شود.  ابوسعید دوست دارد که از وقایع تاریخی صحبت کند.  خودش سنی است اما همسرش عایشه شیعه می‌باشد.  ازدواج بین سنی‌ها و شیعیان در زمان صدام یک امر کاملا طبیعی بود.  می‌گوید که تاکنون حتی یک لحظه درباره شیعه یا سنی شدن فرزندانش فکر نکرده است.

در عراق هیچ کس به این موضوع اهمیت نمی‌دهد.  حتی بسیاری از کردها در بغداد و موصل برعکس برخی از رهبران سیاسی‌شان، خود را بیشتر عراقی می‌دانند تا کرد.  ابوسعید در ادامه صحبت‌اش اضافه کرد که سیاست استعماری غرب انداختن نفاق بین شیعیان و مردم اهل تسنن بوده است.  اما او مطمئن است که این سیاست بالاخره با شکست مواجه خواهد شد، همه ما مسلمان هستیم، افتخار می‌نمائیم که مسلمان و عراقی ‌باشیم.  در طول جنگ بر علیه ایران، شیعیان و سنی‌ها در کنار هم سال‌ها برعلیه ایران جنگیدند.  جمعیت جنوب عراق به طور عمده از شیعیان تشکیل شده است،  بعد از خاتمه جنگ سال ۱۹۹۱ برخی از مردم این منطقه به تحریک امریکا و ایران دست به شورش برعلیه دولت مرکزی زدند.  غرب سعی نمود که شورش مردم را به منزله قیام عمومی شیعیان بر علیه سنی‌ها به مردم در غرب بفروشد.  آنهائی که در پشت این شورش بودند هدف‌شان تضعیف و در نهایت سرنگون نمودن دولت صدام بوده است.  از او پرسیدم اگر روابط بین شیعیان و سنی‌ها چنان خوب بوده، چه پاسخی درباره برخوردهای مسلحانه آن‌ها بر علیه یکدیگر در طول دوران اشغال دارد.  به او گفتم که توضیحات او برایم کاملا قانع کننده نیست.  او جواب داد،  آن‌هائی که در مقابل مساجد یا بازارهای عمومی شهر با عملیات انتخاری، مردم بی‌گناه را می‌کشند، هیچ گونه ارتباطی با جنبش مقاومت عراق ندارند.  طبق گزارش اخیر در وب‌سایت نشریه هفتگی نیوزویک آمریکا، بیش از سه چهارم کسانی که در عراق دست به عملیات انتخاری زده‌اند، عراقی نبودند.*

ابوسعید ادامه داد: «این یک توطئه شیطانی است که القاعده مجری اصلی آن می‌باشد. بودجه عملیات آن از طریق به اصطلاح بنیادهای خیریه در عربستان سعودی، امارات خلیج و سران سیاستمدار نظامی شیعه که اغلب به وسیله ایران حمایت می‌شوند و آژانس‌های امنیی برخی از کشورهائی که از به هم پاشیدن عراق سود می‌برند، تأمین می‌گردد.

عملیات این سه گروه همانند هم می‌باشند.  هدف آن‌ها از عملیات خرابکارانه کاشتن تخم نفاق و نفرت بین مردم شیعه و سنی است.  القاعده به اماکن مقدس شیعیان و بازارهای محلی حمله می‌کند.  در عوض نظامیان شیعه به اماکن مقدس سنی‌ها و محلات مسکونی آن‌ها را منفجر می‌کنند.  گروه سوم، یعنی آنهائی که از خارج فرستاده شده‌اند، محلات هر دو آنها را بمب‌گذاری می‌نماید.

آنهائی که از خارج کنترل عملیات انتخاری و بمب‌گذاری‌ها را در عراق هدایت می‌کنند، هدف‌شان خوار و مضحکه نمودن مقاومت واقعی مردم عراق بر علیه اشغال‌گران خارجی در انظار مردم جهان می‌باشند.  خلاصه می‌خواهند به مردم جهان نشان دهند که مردم عراق مانند وحشیان یکدیگر را قتل‌عام می‌کنند.»

ابوسعید در ادامه صحبت‌اش اضافه کرد؛ همه در عراق به خوبی می‌دانند که عوامل خارجی در بعضی از این بمب‌گذاری‌ها دست دارند.  حتی مقتدرالصدر، رهبر نظامیان شیعه در یکی از سخنرانی‌هایش به طور واضح گفت که در انفجار مسجد طلائی مشهور شیعیان در سامره در ماه ژوئن سال ۲۰۰۷ سنی‌ها دخالت نداشتند، بلکه انفجار مسجد کار قوای اشغالگر بوده است**

ابوسعید پس از آن که متوجه نگاه ناباورانه من به گفته‌هایش می‌شود دست به جیب‌اش می‌کند و یک روزنامه به زبان عربی که حاوی ترجمه همان شماره مجله نیوزویک بود و مطلبی در باره مشخصات بمب‌گذاران و عملیات انتحاری نوشته بود، در می‌آورد و برای من شروع به خواندن متن‌ آن می‌کند.   بنا به اظهارات ژنرال Kevin Bergner سخنگو و معاون رئیس ستاد عملیات استراتژیک نیروهای چند ملیتی، در تاریخ ۱۱ ژوئیه ۲۰۰۷ ، «بین ۸۰ تا ۹۰ درصد حملات انتخاری به وسیله تروریست‌های خارجی انجام می‌گیرد.»

ابوسعید از من می‌پرسد: «چرا همه شما، بازی خطرناک امریکا و دیگر دولت‌های قدرتمند در عراق را توجیه کردید.  شما مردم، ادعای دروغ وجود سلاح‌های کشتار دست‌جمعی را در عراق، باور نمودید.  گوئی افشاء ماهیت آن دروغ بزرگ برای بیدار نمودن‌تان کافی نبود.  امروز قبول کردید تا دروغ دیگری را باور کنید.  دروغی که ادعا می‌نماید بمب‌گذاران عملیات انتخاری، عراقی می‌باشند.  چرا شما خیلی آسان تحت تأثیر تبلیغات دروغ امریکا قرار می‌گیرید؟»  ابوسعید در حالت آرام اما کمی رنجور به صحبت‌اش ادامه می‌دهد: «شما حتی تصور نمی‌توانید بکنید که در کشور ما چه می‌گذرد.» به نظر او Al-Zarqowi رهبر القاعده که در ماه ژوئن ۲۰۰۶ در عراق کشته شد، فعالیت‌هایش به طور ناآگاهانه به سیاست امریکا در عراق کمک می‌نمود.  او برای رهبران امریکا یک دشمن ایده‌آل به شمار می‌رفت.»

 

- ادامه دارد -

 

------------------------------------------

پاورقی:

*  newsweek on line, www.msnbc.msn.com/id20094235/site/newsweek:

این لیست شامل اسامی و ملیت ۱۳۹ نفر که در عراق دست به عملیات انتخاری زده‌اند می‌باشد.  عربستان سعودی (۵۳)، عراق (۱۸)، ایتالیا (۸)، سوریه (*)، کویت (۷)، اردن (۴)، لیبی (۳)، مصر (۳) تونس (۳)، ترکیه (۳)، بلژیک (۲)، اسپانیا (۲)، یمن (۳)، لبنان، مراکش، بریتانیا، بنگال، سودان هر کدام یک نفر، نامشخص (۱۸) نفر.

**  International Socialist Review Issue 57 Jan-Feb 2008

"The Myth of Sectarianism"

نویسنده: Dahr Jamil، ژورنالیست مستقل، نویسنده کتاب ماوراء ناحیه سبز (Beyond The Green Zone)

«تعداد قربانیان جنایت جوخه‌های مرگ تحت حمایت ارتش امریکا بیشتر از مجموع قربانیان تمام گروه‌های دیگر بوده است.  در واقع قربانیان جنایات این جوخه‌های مرگ حتی بیش از تعداد مردمی است که به وسیله ماشین‌های مدرن جنگی آمریکا در طول این جنگ تاکنون در عراق کشته شده‌اند.  جای پنهان نیست که قوای نظامی امریکا در بغداد مکررا محلاتی که جنبش مقاومت در میان مردم خیلی نفوذ و محبوبیت دارد،  مانند محله Al – Adhamiyah در بغداد در محاصره قرار می‌دهد.  در طول محاصره راه را برای ورود «پلیس عراق، ارتش عراق و پرسنل‌های زیر ماسک سیاه آزاد می‌گذارد، تا با دست باز به مأموریت‌شان که عبارت از بازداشت، ربودن و کشتن مردم در حوزه محاصره می‌باشد، ادامه دهند».


 


چو گرد آمدندی از ایشان دویست
بر آنسان که نشناختندی که کیست
خورشگر بر ایشان بزی چند و میش
بدادی و صحرا نهادیش پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
کز آباد ناید بدل بَرْش یاد
بود خانهاشان سراسر پلاس
ندارند در دل ز یزدان هراس

مسلم به نظر در طی اعصار قرون کلمات آرام (نام قوم آرامی ها) با رمه زبانهای سامی و ایرانی (گله دار)  و ا- رم  (منطقه عمران و آباد) جایگزین شده و سرانجام به جزیره ابن عمر (منطقه عمران میان آبها) مسمی گشته است و آن در اساس ارتباطی با قصبه جزیره ابن عمر کنار قسمت علیای رود دجله نداشته است. در معانی نامهای کهن شهر بزرگ منطقه موصل (مپسیلا ی خبر گزنفون، یعنی جای برجسته کنار آب)، بوذ اردشیر (شهر مقدس واقع در یال)، فایها (فردوس)، کادره (سبز) و حدبه (شهر واقع در یال و کوهانه) را می داده است و گویا در مکان موصل قدیمی قرار داشته است. چنانکه اشاره شد نام سرزمین باستانی این ناحیه همان کرده بوده است که درعهد اسلامی به صورت بقردی (بیت کَردی) موجود بوده است. مکان قصبه بیت باقردی (بدین دارای ثروت بالنده)- که با بیت کردی=بقردی مشتبه شده است- و شهرک مجاورش بیت زابدی (قصبه محل کنار آبزار یا رود آبزارها/زهاو) و بیت زابدی که مکانشان در قسمت شمال شرق شاخه های دجله ذکر شده است با قصبات  باخما (بغ مه) و زبار (به همان معانی مذکور) مطابقت دارند. به طوریکه اشاره شد حتی شکل ظاهر و معنی این نام صرفاً  با نام کًردان متشابه و مترادف است نه اینکه کرده های کهن (پادان آرامیان، آرام نهرائم) همان اسلاف کردها باشند. حتی از اصل صورت پاپهی این نام کرَدَ یا کورتی صحبت شده است. که در اصل نام ایزد میتانی و ارمنی لغت پاپ (به لغت سانسکریت یعنی متصدی نان و شراب مقدس لقب پیشوای دینی آیین میترایی، همچنین به معنی شبان گردنده) است که در تثلیث ارمنی باب، تیگران و واهاگن به صورت باب یعنی درخشان به جای میثره (ایزد گردندهً خورشید) قرار است. نام قبیله باستانی کورتی که ساکن کوهستان آزو (ساسون حالیه در غرب دریاچهً وان) بوده اند در این رابطه قابل بررسی و مّد نظرها هستند. این دو نام باستانی این حوالی  یعنی کرده و کورتی که می توانند به معنی سرزمین واقع در محاصره آب و کوه نشینان را بدهند. در عیون الاخبار ابن قتیبه آمده است: "دیه بقردی (ظاهراً همان باخمای حالیه یعنی ناحیه پر ثروت) که پس از طوفان ساخته شد. دیه بقردی بوده است که نامش سوق الثمانین (در اصل به معنی بازار کالاهای پر ارزش) است (ظاهراً همان سالتاکای خبر یونانیان به معنی جایگاه کالاها). نوح چون  از کشتی بیرون شد، آنجا را پی افکند. و برای هر یک از مردانی، که با وی در کشتی بودند، خانه ای بساخت. چون هشتاد تن بودند. از این رو امروز آنجا را سوق ثمانین خوانند. لغت قردو به اکدی به معنی پهلوان و نیرومند است ولی این مفهوم نه با نام قوم و نه با نام منطقه همخوانی دارد، لذا لفظ مادی- میتانی ناحیهً پرثروت باید اساس وجه اشتقاق آن بوده باشد. در عنوان مشابهه آرامی داستان طوفان در خبر مارعباس کاتینا- موسی خورنی قهرمان طوفان که در کشتی به سمت کردستان ارمنستان سفر میکند، نامش کسیسوتریوس (کشتیبان سراسری، منظور ایزد ماه اورارتویی خالدی) است. موسی خورنی در رابطه با خط سیر کشتی کسیسوتریوس از سکایوردی (پسر قوچ وحشی، به جای خالدی دارای حیوان توتمی قوچ وحشی) و ساناسار (عقاب سرور، نیای اساطیری هایاساها، ارامنه) و کوه درسیم (محل آسایش و خوشی، ساسون) و شخص ارگامزان (صاحب ارگ، خالدی) در رابطه با نواحی جنوبی تر اورارتو یاد میکند.

معنی لفظی اسامی معروف کهن شهرهای واقع در سمت دریاچهً وان

در این سمت نام شهرهای کهن بتلیس (باغگیش) و شهر چوب بری و قالیبافی اخلاط، موش، تاتوان، آمید (قره آمد= آمد سترگ، دیاربکر)، ارجیش و بلث دیده میشوند که معانی لفظی آنها در زبانهای مختلف محلی مربوطه از این قرارند: بتلیس (علی القاعده پتراوس یعنی دارای چشمه بالنده، یا همان بغ-گش= دارای چشمه غنی). موش (محل دارندگان مواشی)، تاتوان (شهر کنار دریاچه)، آمید (شهر گذرگاهی استوار) یا همان دیاربکیر (دیوار استوار گذرگاهی؛  دیوار پهر/پکر)، اخلاط (خلاط، محل خریطه  و نجاری)، ارجیش (محل ارگ و دژ) و بلث (به معنی بیشه= علی القاعده تبدیل حروفات همان ورشَ= بیشه) است:

در باب شهر عمده این منطقه یعنی دیاربکر یا همان آمید کهن در فرهنگ دبا از مقاله محمد آصف فکرت می خوانیم: "اصطخری آورده است که مخرج آب دجله از بالای شهر آمد است (ص 75). وی مسافت آمد تا موصل را 4 روز و آمد تا شمیشاط را 3 روز می‌نویسد (ص 76). باروی شهر آمد که از سنگهای سیاه آتشفشانی (بازالت) ساخته شده، توجه جهانگردان را به خود جلب کرده است (همانجا). درازای شرقی ـ غربی باروی شهر 700'1 متر و شمالی ـ جنوبی آن 300'1 متر و محیط باروها 000'5 متر است. بر روی بارو جاده‌ای به پهنای 3 تا 5 متر ساخته شده است. این بارو 78 برج دارد (همانجا). بیش‌تر مؤلّفان و جهانگردان که این شهر را دیده‌اند، از برج و باروها و سنگهای سیاه آن یاد کرده‌اند. ابن حوقل می‌نویسد که باروی شهر آمد از سنگ سیاهِ آسیاست و این سنگ در سراسر دنیا بی‌مانند است (ص 201). ناصرخسرو که در 438ق/1046م به آمد رسیده، از باروی درونی و بیرونی و دروازه‌های آهنین آن یاد می‌کند و 4 دروازۀ باب الدّجله (خاوری)، باب الرّوم (باختری)، باب الأرمن (شمالی) و باب التَّلّ (جنوبی) را نام می‌برد (ص 11). مقدسی نام یکی از دروازه‌ها را باب السّر در هنگام جنگ به کار می‌آمده است (ص 140). این دروازه مخفی را اکنون اوغرون قاپی می‌گویند (همانجا). یاقوت نیز از قدمت و استواری شهر که از سنگ سیاه بر بلندی و قسمت بیش‌تر آن در محاصرۀ هلال‌وار دجله بنا شده و از چشمه‌ها و چاههای کم‌عمق آن که می‌توان با دست از آنها آب برداشت، یاد می‌کند (ص 66)."


 


 

ماهیت بیمه تکمیلی خدمات درمانی

بیمه تکمیلی خدمات درمانی(Extended Health Plan) درحقیقت پوشش موجود توسط بیمه درمانی استانی را تکمیل می‌کند. به عنوان مثال هزینه‌های اکثر داروها و خدمات دندانپزشکی توسط بیمه استانی پوشش داده نمی‌شود، و لذا استفاده از بیمه تکمیلی خدمات درمانی می‌تواند این هزینه‌ها را پوشش دهد. ازجمله مواردی که در اکثر بیمه‌های تکمیلی پوشش داده می‌شوند عبارتند از:

ـ قسمتی از هزینه داروهای تجویز شده به غیر از داروهای مربوط به زیبایی

ـ پرداخت مبلغی در صورت فوت فرد یا از دست دادن اعضای بدن در یک حادثه

ـ هزینه وسایل پزشکی مورد نیاز به دلیل بروز حادثه از قبیل ویل‌چیر و غیره

ـ هزینه‌های ناشی از فوت فرد در خارج از کانادا

ـ پوشش هزینه‌های متعارف دندانپزشکی

ـ پوشش هزینه‌های درمانی در مسافرت

ـ خدمات جانبی نظیر روانشناسی، فیزیوتراپی، بینایی‌سنجی، شنوایی‌سنجی و امثال آن که در اکثر بیمه‌های استانی پوشش داده نمی‌شود

 

معرفی فرد: سارا کارشناس امور املاک و وام مسکن در ونکوور است که 40 سال سن دارد. او به دلیل در آمد بالای خود در بازه مالیاتی 40% قرار گرفته است. سارا مبلغ زیادی را سالانه بابت هزینه‌های دارویی و درمانی که تحت پوشش MSP نمی‌باشد پرداخت می کند و به همین جهت به فکر استفاده از بیمه تکمیلی خدمات درمانی افتاده است.

نیازهای فرد: هزینه‌های درمانی سالیانه سارا که تحت پوشش بیمه خدمات درمانی استانی نمی‌باشد عبارتند از: سالیانه 180 دلار برای هزینه داروهای مصرفی، 300 دلار برای هزینه‌های دندانپزشکی، 100 دلار برای خرید لنز، 150 دلار هزینه کایروپراکتور و ماساژ تراپیست می‌باشد. سارا قصد دارد با برخورداری از پوشش مناسب، این هزینه‌ها را مدیریت نماید.

نتیجه: همانطور که در قسمت نیازسنجی اشاره گردید سارا نیاز به بهره‌مندی از بیمه تکمیلی خدمات درمانی دارد. او بدین امر واقف است که به عنوان یک فرد Self Employed می‌تواند حق بیمه‌ای که به شرکت بیمه پرداخت می‌کند را به عنوان هزینه‌های کسب و کار از درآمد مشمول مالیات خود کسر نماید. قیمت بیمه کامل خدمات درمانی او سالیانه 1250 دلار می‌باشد، لکن تحلیل سارا گویای این امر است که هزینه مازادی که وی بابت این بیمه پرداخت می‌نماید تنها 20 دلار در سال می‌باشد.

 

پرداختی سالیانه

1250

هزینه سالیانه بابت بیمه تکمیلی خدمات درمانی

500-

صرفه جویی مالیاتی به دلیل کاهش هزینه از درآمد مشمول مالیات (X125040%(

180-

هزینه داروهای مصرفی

300-

هزینه دندانپزشکی

100-

هزینه خرید لنز

150-

هزینه کایروپراکتور و ماساژتراپیست

20

هزینه خالص برای سارا

 

همانطور که مشاهده می کنید سارا در حقیقت سالانه تنها 20 دلارعملا بابت این بیمه پرداخت می‌کند.علاوه بر صرفه‌جویی در هزینه‌های دارویی و دندانپزشکی، بیمه سارا مواردی از قبیل سفر، مرگ در اثر حادثه و خدمات مشاوره پزشکی، پرستاری و امثال آن را نیز پوشش می‌دهد. به عبارت دیگر سارا تنها با پرداخت 20 دلار در سال خود را در مقابل ریسک‌های احتمالی و بزرگ محافظت می‌نماید.

 

نتیجه‌گیری

بسیاری از ایرانیان در بریتیش کلمبیا صاحب بیزینس‌های شخصی خود می‌باشند.  این افراد به دلیل عدم عضویت در یک بیمه خدمات درمانی گروهی از خدمات موجود در این نوع بیمه بهره‌مند نمی‌باشند. با دانستن مزایای استفاده از بیمه تکمیلی خدمات درمانی فردی و مزایای مالیاتی آن می‌توان به استفاده از این بیمه برای آرامش‌خاطر بیشتر و مدیریت ریسک‌های احتمالی اندیشید. لازم به ذکر است که هر اقدامی باید در پی مطالعات عمیق صورت پذیرد و آنچه در این مقاله آمده تنها به منظور روشن شدن مقدماتی امر می‌باشد.


 


شما چه کارمند شرکتی بوده، چه شرکت و تجارت شخصی‌ خود (Self Employed) را داشته باشید برای دریافت وام مسکن نیاز به اثبات میزان درآمد سالیانه‌تان به بانک را خواهید داشت. در واقع حق تحقیق و تفحص در این مورد همواره برای بانک محفوظ خواهد بود. از مهمترین تأییدیه‌ها در این زمینه می‌توان از برگه ارزشیابی مالیاتی (Notice Of Assessment) نام برد که طی‌ آن بانک از میزان درآمد و مالیاتی که بر آن مبنا پرداخت گشته اطلاع حاصل خواهد نمود. اضافه بر آن برای کسانی‌ که کارمند شرکت یا موسسه‌ای هستند(Employed)  تاییدنامه شرکت مبنی بر میزان درآمد سالیانه شخص به همراه آخرین فیش‌های حقوقی  (Pay Stubs) مورد نیاز می‌باشد.

Alborz

فرمول محاسبه وام

از طریق این فرمول، بانک قادر خواهد بود سقف میزان وام پرداختی به شما را معین سازد. به زبان ساده این فرمول بر مبنای دو نسبت  GDS و TDS تعیین خواهد گردید.

GDS (Gross Debt Service)  یا نسبت بدهی ناخالص بیانگر حداکثر درامد ناخالص ماهیانه شماست که می‌تواند صرف هزینه‌های نگهداری ملک گردد. پرداخت ماهیانه وام (اصل و بهره)، هزینه نگهداری(Maintenance) ، گرمایش و مالیات سالانه ملک (Property Tax) همگی‌ در این نسبت قرار خواهند گرفت. برای پذیرفته شدن درخواست وام  نیاز دارید تا مجموع پرداختی بدهی‌های ماهیانه فوق کمتر از ۳۲ درصد درآمد ماهیانه‌تان گردد.

TDS (Total Debt Service) یا نسبت کل بدهی، اما نشانگر بالاترین درصدی از درآمد ناخالص شخص خواهد بود که برای نسبت GDS استفاده شده به اضافه سایر بدهی‌های ماهیانه خانوار. بدهی کارت اعتباری (Credit Card)، سایر وام‌ها و هر آنچه که تحت فرمول GDS استفاده گردیده در این نسبت جای خواهند گرفت. مجموع این بدهی‌ها نباید از ۴۲ درصد میزان درآمد ماهیانه فراتر رود.

 

سابقه اعتباری

سابقه اعتباری  (Credit History)معمولا یکی‌ از عواملی است که فاش شدن آن برای بسیاری از مردم کانادا خوشایند نبوده و همیشه با احتیاط در مورد آن برخورد می‌کنند. واقعیت این است که برای گرفتن وام مسکن نیازی ندارید تا سابقه اعتباری عالی‌ داشته باشید، اما به طور متقابل نباید این سابقه، سابقه‌ای ضعیف نیز بوده باشد. اگر تا کنون سابقه‌ و رتبه اعتباری (Credit Score) خود را بررسی نکرده‌اید می‌توانید با مراجعه به یکی‌ از سه موسسه Equifax, TransUnion, Experian درخواست رو نوشتی‌ از آن بنمایید تا ضمن اطلاع از وضعیت اعتباری و رتبه خود، اقدام به رفع اشتباهات احتمالی‌ این گزارش نمایید. اشتباهاتی که که ممکن است به طور ناخواسته سبب پائین آمدن رتبه اعتباریتان شده باشد. به محض مشاهده اشتباه باید هر چه سریعتر موسسه‌ فوق را در جریان قرار داده و به طور متقابل آنها نیز موظفند تا ظرف مدت حداکثر ۳۰ روز اقدام به تصحیح اشتباه نمایند. حتما پیش از مراجعه به بانک اقدام به این امر نمایید چرا که به هر میزان سابقه و رتبه اعتباری شما بالاتر باشد، شانس شما برای دریافت بهترین و پاینترین بهره از بانک افزایش خواهد یافت.

 

ارزشیابی ملک

بانک یا موسسه وام دهنده علاقه‌مند است تا اشرافی کامل بر ارزش و وضعیت ملک مورد معامله داشته باشد. ممکن است این سوال پیش آید که چرا بانک باید کاری به کارهای دیگر اضافه کرده و اصولاً این موضوع چه ارتباطی با بانک خواهد داشت. نگاهی‌ منصفانه این قضیه را تأیید خواهد نمود که ملک مورد نظر تنها داشته (Security) بانک در صورت عدم پرداخت تعهدات توسط خریدار خواهد بود. بنابر این عاقلانه می‌نماید تا بانک ارزش فروش مجدد (Re-Sale) ملک را به صورتی‌ دقیق برآورد کرده تا خطری متوجه خود نبیند.

در پایان خاطرنشان می‌گردد برای محاسبه دقیق میزان وامی که امکان پذیرش آن از طرف بانک برایتان وجود دارد، همیشه می‌توانید از مشاور وامتان کمک بگیرید.


 


کرکره‌های چوبی پنجره‌های رو به خیابان هنوز بسته بودند و انگار کسی همان موقع خانه را ترک کرده باشد، در خانه نیمه‌باز بود. در ورودی طبقۀ همکف هم باز افتاده بود.

از پله‌هایی که زیر پایش صدا می‌دادند بالا رفت. برای چند لحظه گوش ایستاد و چون صدایی نشنید در زد. اول آهسته و بعد محکم. از داخل خانه فقط جيك جيك گنجشک‌ها را می‌شد شنید. انگار گنجشک‌ها توی آشپزخانه نشسته باشند. احتمالاً لوئیزا هنگام بیرون رفتن فراموش کرده بود پنجره را ببندد.  صدای جيك جيك پرنده‌ها او را به یاد خانه‌اش در آلمان انداخت. دوباره در زد و وقتی مطمئن شد لوئیزا خانه نیست تلگرام را که از عرق چروک شده بود از جیبش بیرون آورد.

نوشت: «لطفاً به من خبری بده. با عشق.»

آن قسمت تلگرام را که اسم «رناته» رویش نوشته بود از کاغذ جدا کرد و یادداشت را داخل در گذاشت.

در اتومبیلش مقابل خانه منتظر نشست. فکر می‌کرد ممکن است لوئیزا هر لحظه به خانه بیاید. تا غروب سیگار کشید و منتظر ماند.

در خیابان بچه‌ها لاستیک کهنۀ ماشینی را می‌سوزاندند و شعلۀ سبزی از لاستیک متصاعد بود. یادش آمد آنشب هم وقتی مقابل اجاق ایستاده بود شعله‌اش به طرز غریبی سبز می‌سوخت.

دیگر تاریک شده بود و هوا بوی لاستیک سوخته می‌داد.

 

بردو حوالی ظهر و مدت‌ها بعد از آنکه سربازها محوطه را ترک کرده بودند رسیده بود. زیر آستین‌های پیرهن آبی روشنش لکه‌های تیرۀ عرق دیده می‌شد. عصبی و بدخلق بود. حالتی که واگنر تا به حال در او ندیده بود. به حرف‌های واگنر که اتفاقات آن روز را شرح می‌داد توجهی نداشت و مرتب به ساعتش نگاه می‌کرد. گفت آمده تا در آرامش دربارۀ همه چیز صحبت کند.

واگنر گفت که رفتار ارتش غیر قابل قبول بوده و اضافه کرد می‌خواهد شکایت کند.

بردو خندید:

ـ به کی؟ به کجا؟ حرف‌های با نمکی می‌زنی!

ـ باور کن من در این موارد هیچ وقت شوخی نمی‌کنم.

واگنر کوشش کرد این را با لحن تند و محکمی ‌بگوید.

ـ متأسفم. منظورم این نبود. می‌دانم که این پیش‌آمد احمقانه‌ای بوده ولی ارتش در این موارد شوخی سرش نمی‌شود. آنها به اعتصاب حساسیت دارند. قابل درک هم هست. می‌ترسند. اعتصاب می‌تواند مثل یک اپیدمی ‌سریع سرایت کند، آنوقت با یک چشم به هم زدن می‌بینند که انقلاب شده. البته همۀ رهبران سندیکاها را دستگیر کرده‌اند ولی نهضت ممکن است از پایین شروع شود. می‌دانی؟ خودجوش. یک جرقه جایی زده می‌شود، جایی یک کارخانه اعتصاب می‌کند آنوقت شعلۀ آن به کارخانۀ دیگری می‌رسد. از این می‌ترسند.

ـ من به کارگرها قول داده بودم که اگر سر کار برگردند دستگیر نخواهند شد.

ـ گوش کن عزیز من! این احساس شرافتمدانه‌ای است که تو داری اما حواست باشد که ما این جا به کمپ پیشاهنگی نیامده‌ایم. وظیفۀ ما انجام کارهای نیک نیست بلکه تمام کردن این پروژه است. اوضاع اینجا طوری نیست که تو بتوانی چیزی به کسی قول بدهی چون اصلاً معلوم نیست بتوانی به قولت عمل کنی. اینجا تنها تصمیم گیرنده ارتش است.

ـ حالا با آنها چه می‌کنند؟

ـ بیرونشان می‌کنند. می‌برند لب مرز و رهایشان می‌کنند.

ـ مطمئنی که زندان نمی‌روند؟

ـ کاملاً، این فقط خرجشان را زیاد می‌کند. تازه بعد از کودتا دیگر همۀ زندان‌ها پر شده.

ـ حالا کارگر جدید از کجا پیدا کنیم؟ چهار نفر را امروز بردند و یک نفر را هم یکشنبۀ پیش.

ـ می‌دانم. ولی باید بدون آنها کار را ادامه بدهی. همۀ کارگرها با هم استخدام شده‌اند و نمی‌شود وسط کار کارگر جدید آورد. موجب ناسازگاری و دعوا می‌شود. فکرش را بکن، یک گروه مار را می‌پرستند و گروه دیگر، که تو شکارچی بزرگ به آن تعلق داری، آنرا می‌خورند.

بردو خندید و چون دید واگنر نمی‌خندد محکم به پشتش زد:

ـ دیگر باید به شهر برگردم.

آنوقت سوار ب.ام.وه‌اش شد و حرکت کرد.

 

واگنرآن موقع نتوانسته بود بفهمد اصلاً بردو با چه انگیزه‌ای آمده. بعد‌ها به این صرافت افتاد که آمده او را ببیند.  می‌خواسته در همان محل شکستش او را توجیه کند که نمی‌تواند کارگر جدیدی استخدام کند و آب پاکی را روی دستش بریزد. می‌دانست که واگنر در آن شرایط سریع‌تر به بردو امتیاز خواهد داد. پس شاید آن عملیات نظامی، که به نظر واگنر شدیدتر از حد لازم رسیده بود، انگیزه‌ای داشت: مرعوب کردن او و کاستن مخارج. بردو حقوق پنج کارگر را – که سه نفر آنها سرکارگر بودند- صرفه‌جویی می‌کرد و اینطور مخارج ساختمان  به محاسبات او نزدیک‌تر می‌شد. آنچه می‌ماند مسئولیت واگنر بود که کارگرها را به کار بیشتر ترغیب کند.

 

خانۀ لوئیزا دیگر در تاریکی فرو رفته بود. واگنر آنقدر خسته بود که باید برای بیدار ماندن به صورت خود ضربه می‌زد. سرانجام به سمت تپه حرکت کرد. مقابل خانه‌اش، توی خیابان یک ماشین بزرگ حمل و نقل وسایل ایستاده بود، و انگار داشتند فیلم‌برداری می‌کردند، یک نورافکن دستی خیابان را روشن کرده بود. چهار مرد از خانۀ همسایه پیانویی را بیرون می‌بردند و همسایۀ واگنر با شلوار کوتاه چهارخانه که تا زانویش می‌رسید کنارشان راه می‌رفت. با لهجۀ تگزاسی چیزی به اسپانیایی می‌گفت و وقتی متوجه واگنر شد برایش دست تکان داد: «می‌رویم بالای تپه. باید یک روز به دیدنمان بیایید.»

ـ حتماً.

در خانه باز شد و واگنر سوفی را مقابل خودش دید. زن موهای خاکستری‌اش را که تا زیر شانه‌هایش می‌رسید باز کرده بود و یک چاقوتیزکن را مثل خنجری در دست داشت. واگنر پرسید چرا آمریکایی‌ها اسباب‌کشی می‌کنند؟

ـ می‌ترسند. از دیوار می‌گریزند. ولی اگر بالای بلندترین کوه هم بروند نتیجه‌ای نخواهد داشت. باز هم چاه‌های زمین باز خواهند شد، همانطور که نوشته شده، و دودی از زمین بیرون خواهد آمد و هوا سیاه و خورشید تاریک خواهد شد. بیایید، به ما بپیوندند! روز موعود نزدیک است چرا که دیگر همه جا قتل و غارت و روسپیگری است. وقتی حیوانات جنگل ناله می‌کنند روز موعود دور نیست. آنگاه سیلی خواهد آمد و همه چیز را در خود خواهد پیچید. سرمایی خواهد رسید و تنها آنان که خدای خود را شناخته‌اند مسیح را در کنار خویشتن خواهند دید.

واگنر گفت: «گرسنه‌ام. می‌فهمید؟ گرسنه و خسته.»

به آن زن که با روپوش سفید، دمپایی‌های بزرگ و چاقوتیزکن مثل یک فرشتۀ انتقام آنجا ایستاده بود خیره شد. اگر روز دیگری بود و به اندازۀ کافی خوابیده و سرحال بود شاید آن صحنه حتی موجب تفریحش هم می‌شد، اما حالا فقط عصبانیش می‌کرد.

ـ دو گواه به شما می‌دهم با دو هزار و دویست پیشگویی که این نوشته شده. دو درخت زیتون و دو مشعل ایستاده در برابر پروردگار.

ـ بسیار خوب. باید این را خودم در کتاب پیدا کنم.

سوفی با تعجب پرسید: «چی؟»

ـ در انجیل. ولی بعد از شام.

سر میزی که برایش چیده شده بود نشست. وقتی سوفی آمد به نظرش رسید زیر روپوشش یک لباس کرباسی پوشیده. به یاد آن چهار کارگر افتاد که بازداشت شده بودند و به یاد لوئیزا. اما حالا فکر لوئیزا و کارگرها و سوزان و ساشا دیگر آزارش می‌داد. دوست داشت که اگر بتواند حتی برای مدت کوتاهی، همین قدر که بتواند نفسی تاره کند، آنها را از خاطرش خط بزند.

 

مردی که لباس آبی کار پوشیده بود از در تراس وارد شد. به طرف نشیمن رفت و آنوقت از در خانه خارج گشت. بدون اینکه به واگنر اعتنایی بکند از اتاق گذشته بود. وقتی سوفی با کاسۀ سوپ برگشت واگنر از او پرسید آن مرد که بود.

ـ آمده اند دیوار را بالا ببرند. ولی همۀ دیوارها روزی خواهند افتاد. چای زیرفون میل دارید؟ قلب را آرام می‌کند.

گفت: «بله». بهتر بود قلب آرام می‌شد. سوپ را خورد. سوپ گوشت و سیب‌زمینی شیرین با تکه‌های کدو و ریشه‌های گیاهی. سوپی مثل غذای قصه‌ها، مقوی و لذیذ. گفت سوفی چای را به اتاق خوابش بیاورد و به حیاط رفت جایی که داشتند سیم خاردار را روی دیوار نصب می‌کردند. چرا با این عجله؟ چرا باید شب کار می‌کردند؟ مگر قرار بود حمله‌ای بشود؟

به اتاقش رفت، در را قفل کرد و چای زیرفون را همینطور که برهنه می‌شد نوشید. آنوقت روی تخت دراز کشید و بلافاصله به خواب رفت.

ادامه دارد


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به shahrgon-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به shahrgon@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته