جنبش راه سبز - خبرنامه |
- یک نفس آرام ننشینم در این بیدادگاه
- پیروزی
- رهبران سبز را بازداشت کنید، تا هزاران رهبر سبز را در برابر خود بیابید
- نماینده رهبری در سپاه: سیدعلی خامنه ای با همه وجود در استقرار حکومت جهاد خواهد کرد ولو تنها بماند
- پژواک: دکتر اردشیر امیرارجمند و تقلب در انتخابات
- ویدیوی جدید از مراسم خاک سپاری کیانوش آسا
- محمدتقی رهبر: خاتمي خود را براي محاكمه در دادگاه آماده كند
- گزارشی از آخرین وضعیت ضیاء نبوی، در دیدار با خانواده وی
- فیروزآبادی: کار دشمن مطرح کردن افرادی در کنار رهبری و امامت جامعه است
- علم بومی به سنت های موهوم رجعت می کند
یک نفس آرام ننشینم در این بیدادگاه Posted: ب. آرام گر به زندانم نهی یا آنکه بر دارم کنی در حصار خانه یا در بند آزارم کنی
گر روان، جویی ز خون قلب صد یارم کنی
با ستم تنها مرا از خواب بیدارم کنی
چون دمی غافل شوم، با ظلم هوشیارم کنی
گر مسی باشم طلای ناب و عیارم کنی
گر خسی باشم به کشتن باغ پر بارم کنی
خون من در پیکر صد همره و یارم کنی
نور او را روشنی بخش شب تارم کنی
تا مپنداری خموش و ساکت و تنها و بی عارم کنی
تا مپنداری که مرعوب طناب دار و رگبارم کنی
با چنین طبلی کجا ارعاب در کارم کنی |
Posted: علی آشناگر با مته های تیز نگاهم |
رهبران سبز را بازداشت کنید، تا هزاران رهبر سبز را در برابر خود بیابید Posted: جرس: شماره هفدهم روزنامه اینترنتی «قلم سبز»، روز شنبه ١١ دی ماه ٨٩، با سرمقاله ای تحت عنوان "بصیرت کودتاگران کور" منتشر شد و روی خروجی و در اختیار کاربران و مخاطبان قرار گرفت.
|
نماینده رهبری در سپاه: سیدعلی خامنه ای با همه وجود در استقرار حکومت جهاد خواهد کرد ولو تنها بماند Posted: ![]() جرس: نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران معتقد است جایگاه مردم در نظامهای دینی نقش فعلیت بخشیدن به حکومت است، که اگر مردم رسالت شان را انجام دادند و بر محور رهبری الهی جمع شدند قدرت حق تحقق پیدا می کند."
وی همچنین تاکید کرد "فتنه تمام نشده است البته این آتش زیر خاکستر نیست ولی ما گفتمان های غیر دینی داریم. یعنی جریان نهضت آزادی با جریان فتنه متفاوت است منتها آن هم فتنه ای بود در دوره خودش بعد جریان بنی صدر مطرح شد بعد داستان منتظری مطرح شد در برابر امام بعد داستان اصلاح طلبان مطرح شد. اصلاح طلبان به دنبال استحاله نظام بودند بعد داستان فتنه ها مطرح شد. این مقام روحانی سپاه همچنین پیرامون احتمال اینکه در دوره یازدهم ریاست جمهور اصلاح طلبان بر سر کار بیایند"، گفت "مردم ما خیلی آبدیده شدند. ما باید گفتمان دین را کاملا در جامعه تئوریزه کنیم .البته این تکصدایی نیست. اما اگر شما حکومت دینی می خواهید به معنای این نیست که چند سکولار هم بیاورید در عرصه قرار دهید که تک صدایی نباشد. حکومت دینی شرایطی دارد مهمترین شرطش رهبری الهی با استانداردهایش است. دوم حضور مردم در صحنه است. سومین شرط برخورداری از مدیران صالح است. مگر می شود نمایندگان مجلس سکولار باشند یعنی صد نماینده سکولار باشند و شما حکومت دین داشته باشید آنوقت همیشه شما چالش خواهید داشت همیشه آنها با خارج پیوند می بندند که حکومت را در دست خود بگیرند." |
پژواک: دکتر اردشیر امیرارجمند و تقلب در انتخابات Posted: |
ویدیوی جدید از مراسم خاک سپاری کیانوش آسا Posted: |
محمدتقی رهبر: خاتمي خود را براي محاكمه در دادگاه آماده كند Posted: جرس: بدنبال بیان کف انتظارات اصلاح طلبان از سوی سیدمحمد خاتمی، رئيس فراكسيون روحانيون مجلس گفت: ملت ايران خاتمي را در فتنه 88 سهيم ميداند و او بايد خود را براي محاكمه در دادگاه آماه كند.
به گزارش فارس محمدتقي رهبر نماينده مردم اصفهان که مدعی "تكاپو و تلاش خاتمي براي بازگشت به عرصه سياسي كشور" بود اظهار داشت: ملت ايران در فتنه 88 خاتمي را هم سهيم ميداند و بر همين اساس، آقاي خاتمي بايد خود را براي محاكمه در دادگاه آماه كند.
وي خاتمي را " یکی از بنيانگذاران فتنه 88" خواند و ابراز عقیده کرد: سران فتنه بدون حمايت خاتمي قادر به آشوب و اغتشاش نبود و اين خاتمي بود كه آنها را نسبت به مبارزه با مردم دعوت ميكرد.
رئيس فراكسيون روحانيون مجلس شوراي اسلامي در پاسخ به اين سؤال كه "خاتمي چگونه ميتواند به عرصه سياسي كشور بازگردد"، گفت: ملت ايران تنها به كساني اعتماد ميكنند كه در چارچوب نظام و قانون اساسي حركت ميكنند اما آقاي خاتمي اكنون در نزد مردم به فتنهگري مشهور شده است.
رهبر افزود: خاتمي براي بازگشت به عرصه سياسي كشور راهي جز اعلام برائت از فتنهگران ندارد، البته اينكه به صورت لساني اعلام برائت كند، كافي نيست و ايشان بايد در عمل از موسوي و كروبي جدا و به مردم بپيوندد.
وی در واکنش به شرطهای حداقلی محمد خاتمی برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات، گفت: اين مردم هستند كه بايد براي شما تعيين شرط كنند و شما به جاي محاكمه، حق تعيين كردن شرط براي نظام را نداريد. |
گزارشی از آخرین وضعیت ضیاء نبوی، در دیدار با خانواده وی Posted: ![]() جرس: ضیاء نبوی دانشجوی زندانی در تبعید، در آخرین ملاقات حضوری خود با خانوادهاش، دست نوشتههای خود را برای بار دوم به بیرون از زندان منتقل کرد.
در این دیدار خانوادهی نبوی از سختیهای سفر به اهواز، برای ملاقاتی کوتاه و غیر حضوری سخن گفتند. آنها ضمن اینکه از روحیه بسیار بالای فرزندشان در زندان اهواز ابراز شادمانی میکردند، اما نگرانی خود را نیز از "محدویتهای غیرقابل توجیهی هم چون محدویت در تماس تلفنی یا دریافت کتاب" پنهان نمیکردند.
سیدضیاء الدین نبوی، دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که شب ۲۵ خرداد ماه سال گذشته در منزل یکی از دوستانش دستگیر شد، در دادگاه بدوی به ریاست قاضی پیرعباسی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد که ۱۰ سال آن به تبعید در شهرستان ایذه به دلیل همکاری با سازمان مجاهدین خلق اعلام گردید.اگرچه بارها ضیاء نبوی شدیدا ارتباط خود را با این سازمان رد کرده و گفته است "تنها دلیل دادگاه برای صدور چنین حکمی حضور چند تن از اعضای خانواده او در اشرف است."
در همین هفته مجید توکلی، بهاره هدایت و مهدیه گلرو سه فعال دانشجویی دربند نیز با تفهم اتهام جدید از سوی شعبهی ۴ دادسرای اوین روبهرو شدهاند. گفته میشود این اتهامات ظاهراً مربوط به نامههای منتسب به این فعالان دانشجویی است که به مناسبت ۱۶ آذر ۱۳۸۹(روز دانشجو) در رسانهها منتشر شده بود و در محافل دانشجویی و رسانه های داخل و خارج از کشور بازتاب گستردهای داشت.
|
فیروزآبادی: کار دشمن مطرح کردن افرادی در کنار رهبری و امامت جامعه است Posted: جرس: رئیس ستاد کل نیروهای مسلح از "سرمایهگذاری امریکا بر روی شبکههای اجتماعی علیه ایران" سخن گفت و مدعی شد: قاعدتا دیگر سروش، مهاجرانی و بهزاد نبوی به درد اینها نمیخورند، امروز میآیند از صحنه فعال اجتماعی، سیاسی، برای خودشان مهره انتخاب میکنند.
به گزارش مهر، سرلشکر سیدحسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح طی در مراسمی در دانشگاه عالی دفاع ملی گفت: ما در اسلام ناب محمدی یک نظریه امامت و امت داریم و یومالله نهم دی ماه روز تجلی امت بر محور امامت است و امروز که مبحث علوم انسانی در جامعه اسلامی انقلابی ما مطرح است و یکی از چالشهای بزرگ عرصههای علمی، دانشگاهی و حوزوی است، روز نهم دیماه را که ملت ایران روز بصیرت نامید، باید روز گشودن راه علوم انسانی، اسلامی، بومی نامید.
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در بخش دیگر سخنانش در از "استراتژی ابر سرمایهداری" سخن راند و اظهار داشت: نقشه ابرسرمایهداری و استراتژی آنها برای مقابله با نعمتهای بزرگ نهم دیماه چیست؟ طراحی و معرفی تئوریسینهایی به جز امام جامعه در کنار امام جامعه، بزرگ کردن عکسها و نامهایی در کنار رهبری و در کنار امامت، این در طول 30 سال گذشته هم وجود داشته است.
فیروزآبادی در ادامه اظهار داشت: آنها زمانی سروش را انتخاب کردند که سروش کتابهای درسی نظام جمهوری اسلامی ایران را مینوشت، حالا سروش هیچ کاره است، یک عمله روزمره آمریکا ست. یک روزی مهاجرانی را استخدام کردند که معاون حقوقی نخست وزیر بود، نماینده مجلس بود، وزیر ارشاد بود. الان چی؟ هیچکاره است، یک بازنشسته در فرنگ که به قول خودش دارد زبان عبری یاد میگیرد تا از فرهنگ مترقی تورات بیاموزد. امروزه قاعدتا دکتر سروش، مهاجرانی و بهزاد نبوی به درد اینها نمیخورند، امروز میآیند از صحنه فعال اجتماعی، سیاسی، برای خودشان مهره انتخاب میکنند، هم برای انحراف از دشمن شناسی و هم ابهام و ایهام نسبت به اسلام ناب محمدی. |
علم بومی به سنت های موهوم رجعت می کند Posted: ![]() داوود فیرحی داود فیرحی سال 1343 در زنجان متولد شد. علوم ديني را تا پايان مقدمات در مدرسه علميه شهرستان زنجان خواند و سپس سطح و خارج فقه و اصول را از سال 1366 تا 1380 در حوزه علميه قم آموخت. همزمان از سال 1366 در دانشگاه تهران در رشته كارشناسي علوم سياسي قبول شد و اين رشته را تا مقطع دكتري علوم سياسي با گرايش انديشه سياسي از همين دانشگاه ادامه داد و رساله دكتر خود را با عنوان « دانش ، قدرت و مشروعیت در اسلام» در سال 78 اخذ كرد. پيش از اين دكتر فيرحي در دوره كارشناسي ارشد هم رساله « اندیشه سیاسی شیعه در دوره قاجاریه» را نوشت . از وی تا كنون کتاب هاي « قدرت ، دانش و مشروعیت در اسلام»، «نظام سیاسی و دولت در اسلام»،« تاریخ تحول دولت در اسلام» منتشر شده است و نيز30 مقاله از وي هم در حوزه انديشه سياسي اسلام در مجلات و كنفرانس هاي علمي انتشار يافته است. با دکتر فیرحی درباره مراکز حوزوی- دانشگاهی به گفتگو نشستیم. ***
. در مورد علوم انساني در ايران باید اذعات داشت که از هنگام تشكيل نهاد دانشگاه و نطفه بندي نظام دانش در ايران واكنش هايي را به همراه خود داشته است. دو واكنش خيلي عمده و برجسته به نظام دانش و نهاد دانشگاه، يكي بحث راديكال انقلاب فرهنگي و ديگر بحث آموزشي تر تشكيل حوزه هاي دانشگاهي و دانشگاه هاي حوزوي است. لطفا در مقام طرح مسئله بفرماييد كه آيا وارد شدن افرادی كه دغدغه و پایگاهی در علوم سنتي داشته اند به علوم جديد و تاسیس مراکز حوزوی-دانشگاهی، هم عرض انقلاب فرهنگي باید تحلیل شود و يا اینکه نتيجه شكست انقلاب فرهنگي بوده است كه در نهايت تصميم به تاسيس چنين مراكزي گرفته شده است؟ يا اینکه اساسا بحث ديگري وجود دارد؟ ببینید! پيدايي مدارس آموزشي جدید با جهت گيري مذهبي، محدود به جمهوري اسلامي نيست و سابقه ای نسبتا طولاني دارد و به دوره مشروطه باز مي گردد. حتي ما شاهد این هستیم که چند مدرسه هم قبل از دوره مشروطه وجود داشته است. به هر حال اين بحث در صد سال اخیر همواره وجود داشته است و مطرح بوده است. از یک دیدگاه می توان گفت که ما در ايران هميشه شاهد سه جريان آموزشي از همان ابتدا بوده ايم. يك جريان آموزشي كه تاكيد بر آموزش هاي مدرن و جديد داشت و تلقی آن از اين آموزش هاي جديد البته با تاکید بر جنبه غير مذهبي آن بود. اين جريان احساس علاقه زيادي به حضور مراجع و اساتيد دانشگاهي خارج از كشور در داخل كشور داشت كه نتيجه آن حضور برخي كالج ها يا برخي دبيرستان ها مثل دبيرستان هاي آلماني و آمريكايي در ایران بود. جريان دوم با تاكيد بر آموزش هاي سنتي و البته دینی، مدارس جدید را از همان ابتدا، رقيب آموزش هاي سنتي تلقي مي كرد و جلوي آن مي ايستاد و حتي برخی از بزرگان هم حكم به تحريم مدارس به نفع آموزش سنتی و حوزوی داده بودند. اما جریان سوم و یا به عبارت بهتر راه سومي هم همواره وجود داشت. اين مدارس جریان سوم سعي مي كردند بين اين دو تلقی از آموزش که یکی کاملا غیر دینی و دیگری کاملا دینی بود، قرار بگيرند. به عنوان مثال مدارسي كه برخی افراد نظیر مرحوم بازرگان در آنها آموزش ديدند را از این دست باید تحلیل کرد. اين مدارس، مدارسي بود كه از ابتدا براي اين تاسيس شده بود كه دانش آموزان را هم با مذهب و هم با علوم جديد آشنا كند كه بعد ها تحت عنوان «مدارس رشديه» مطرح شدند و بالیدند. اين مدارس تحت عنوان «اسلاميه» در دوره پهلوي رواج پيدا كردند و حتي این جریان تا قبل از وقوع انقلاب اسلامي ادامه داشت که مدارسي مثل دبيرستان «مفيد» و «علوي» در تهران تاسيس شدند كه با اين همین ديدگاه ناظر بر جریان سوم شكل و بنیاد گرفته بودند. شاید جالب باشد که بدانید حتي دبيرستان هاي دخترانه آنها نیز وجود داشت. همين بحث ها است که بعدا خود را به سمت «دانشگاه» كشانيد. با این مقدمات می خواستم بگویم که مسئله «مراکز حوزوی-دانشگاهی» و یا «دانشگاه های حوزوی» و یا «حوزه های دانشگاهی» را باید مستقل از جريان انقلاب فرهنگي تحلیل کرد. چه اینکه با یک نگاه تاریخی می توان دریافت که این مراکز و مدارس از پیش از وقوع انقلاب اسلامی و باالطبع مستقل از انقلاب فرهنگی در حال شكل گيري بود و هنوز هم ادامه دارد. پس از انقلاب اسلامی و تا به امروز نیز شما می توانید ببینید که تعداد قابل توجهی از این مراکز در قم و تهران راه اندازی شده است. این مراکز عدیده بر پایه انديشه اي شکل یافته اند كه معتقد به آشتي ميان سنت و تجدد و نیز علوم جدید و قدیم است. اما متاسفانه باید گفت که بسياري از مواقع این اندیشه و اینگونه مراکز به جاي اينكه بتوانند سنتزي درست كنند، فقط یک «تركيب» را تشكيل داده اند. به عبارت دیگر فقط به صورت مكانيكي بخش هايي از دروس مذهبي را در كنار بخش هايي از دروس جديد چيده اند و شايد هم خيلي مواقع هيچ توجیهي براي دانشجويان وجود ندارد كه چرا چنين درس هايي در كنار هم چيده شده اند. من اینجا تذکر می دهم که اين بحث نوعي التقاط است كه در حال شكل گيري است. البته شبيه همين معضل و مسئله را در برنامه هاي درسي دانشگاه ها هم داشته ايم. چه اینکه به لحاظ جغرافیایی و فرهنگی ايران زمین بين مشرق و مغرب قرار گرفته است، با دستاوردهای آنان نیز دست به گریبان است. ما می بینیم که واحد هاي درسي دانشگاه ها در علوم انساني سه قسمت شده است. يكي غربي به معنای لیبرالی آن، دوم چپ و سوم مباحث اندیشه اسلامي. دانشجو نیز از هر كدام چند واحدي مي خواند، بدون اينكه بداند چه رابطه اي با هم دارند یا باید داشته باشند. به اين ترتيب می خواهم به این نکته برسم که اينگونه مباحث، يك تجربه طولاني و سابقه دار است. تجربه اي كه ما مي توانيم به عنوان يك جريان مستقل فكري از آن صحبت كنيم. 2. آقای دکتر! اگر بخواهيم يك صورت بندي نتيجه گرايانه داشته باشيم آيا مي توان دغدغه «علم بومي» را به عنوان پارادايم حاكم بر اين جريان سوم به حساب آورد؟ مسئله «علم بومي» مسئله غالب دهه چهل است؛ كه البته آسیب های معرفتی خطرناكي نيز در آن وجود دارد. علم بومي در واقع نتيجه غلبه مجموعه گفتمان هايي است كه از مجموع آنها مي توان تحت عنوان گفتمان «بازگشت به خويشتن» صحبت كرد. گفتمان بازگشت به خويشتن اساسا گفتماني است كه خود را آنتاگونيستي و در ضديت با غرب تعریف می کند. طبیعی است که وقتی جریانی خود را در ضدیت با «غرب» تعریف می کند، به صورت اتوماتيك در ضديت با «عقل» و «علم» نیز تعريف مي كند. بگذارید کمی در این گفتمان مداقه کنیم. در گفتمان«بازگشت به خويشتن»، رگه هايی از اندیشه چپ وجود دارد كه آن گفتمان را انقلابي مي كند. همزمان رگه هايی از اندیشه سنت گرايانه همانند بخشي از «نصر»ي ها هم در آن هست. باید افزود که الگوهاي «فرديد»ي نيز در آن وجود دارد كه امروزه بر شوراي عالی انفلاب فرهنگي و برخي مراکز ديگر تاثير گذار است. روايت هايي نيز از نوع جريان سوم چپ، همانند تاثیرپذیرفتگان از «جلال آل احمد» نيز در آن وجود دارد. حتي نوعي گرايش هاي «ضد شهري» نيز در آن به چشم می خورد. به طور كلي اگر بخواهيم بگوييم بازگشت به خويشتن چيست؟ پاسخ باید داد که آميزه اي است از مجموعه گفتمان هاي ضد غرب، سوسياليستي، ملي گرا و مذهبي. هر سه اينها سرانجام در چيزي به نام «علم بومي» خلاصه شده اند، و اين خود مشكلاتي را ايجاد كرده است. تبیين بحث «علم بومي» كه ناشي از «بازگشت به خويشتن» به عنوان يك گفتمان كلان دهه چهل است، در خودش چند ویژگی دارد: يكي اینکه این گفتمان به شدت «ضد غرب» است. ديگر اینکه خود را «ضد تجدد» می داند و سوم اینکه این گفتمان «ضد علوم انساني» است، در حاليكه باید وجه «اقتدارگرایی» را نیز برای آن قائل بود. متاسفانه همه اندیشمندان و روشنفکران ما در دهه 40 و 50 با این ویژگی هایی که نام بردم، درگیر بودند. «سید حسین نصر»، «احمد فردید»، «جلال آل احمد» و در نهایت « علی شریعتی» را می توان از برجستگان این گفتمان به حساب آورد. اگر بپذيريم كه تاريخ امروز ما نیز، بسط گفتمان بازگشت به خويشتن دهه چهل و پنجاه است، پر بیراه نگفته ایم، چه اینکه علي القاعده همه نتايج آن آشكار مي شود كه يكي از آنها همين بومي گرايي در علوم انسانی است. البته اين در واقعیت تا حدودي مستقل از نظام آموزشي سه گانه در ايران که پیشتر آنها را نام بردم، است و البته نکته مهم این است که همین بحث بومی گرایی در علوم انسانی که ریشه اش به بحث علم بومی در دهه 40 و گفتمان بازگشت به خویشتن می رسد، به مرور دارد اين سه جريان آموزشي را در خود به محاق می برد و فرو می بلعد. يعني «علم بومب» چتر خود را بر روی نهادهای آموزشی قدیم و جدید و تلفیقی انداخته است. اما باید توجه داشت که بحث علم بومي در خود خطراتی را دارد و وقتي از اينها صحبت مي كنيم بايد با احتياط سخن بگوييم.
3. یک نکته اینجا مطرح است و آن هم اینکه تا پيش از انقلاب اسلامي در حوزه هاي روشنفكري و عمومي، اين جريانات حول سخنان امثال آل احمد وجود داشته است. ولي به نظر می رسد در حوزه آكادميك همان جريان آشتي سنت وتجدد بود كه توانست از بازه مشروطه تا انقلاب اسلامی ادامه يابد. اين پارادايم سنت و تجدد را مي توان پارادايم غالب بر مجموعه ديدگاه هایی دانست كه منتج به تشكيل مراکز حوزوی – دانشگاهی شد؟ بگذاريد توضيحي بدهم! اولا من معتقدم که ما احتياج داريم تا تاريخ مان را بر اساس مفاهيم توضيح دهيم. اما از طرفی وقتي مفاهيم براي ما عينك مطالعه تاريخ مي شود، گول زننده نیز هست. يكي از اين مفاهيم جدي، مفهوم سنت و تجدد است. چون که مفهوم سنت و تجدد، مفهومی متاخر است. مفهومي است كه خود را در يكي دو دهه اخير نشان داده است و همانطور که می دانید ناشي از گستره گفتمان هگلي در ايران است و البته از اين زاويه اين بحث جدي تر هم شده است. در حاليكه آن جريان هاي سه گانه دانش که قبلا نام بردم، اصلا از «سنت» صحبت نمي كنند، بلكه از «اسلام» صحبت مي كنند. به طور خاص، هواداران دیدگاه سوم مي گويند که مي خواهيم جوانان را به گونه اي آموزش دهيم كه «مذهبي» باشند و نه «سنتي»! اين بحث بسیار مهمی است. چرا که اگر اسلام، مساوي سنت شد، در زمینه و منظومه هگلي دچار این سرنوشت شد. شما اگر دقت کنید متوجه خواهید شد که اگر «اسلام» مساوي «خويشتن» و هویت شد، در گفتمان بازگشت به خويشتن بود كه اينگونه شد. بدين ترتيب همانگونه که می بینید اسلام در این فضای مفهومی «ايدئولوژيك» شده است. يعني اگر بگوييم كه اسلام مساوي سنت است، تعريف خاصي از آن ارائه کرده ایم. تعریفی که با مسائل ایران همخوانی ندارد. طبیعی نیز هست! چرا که مفهوم سنت و تجدد مفهومي است كه از تاريخ نگاري هگلي ناشي مي شود و خود تاريخ نگاري هگلي در ايران زمین قبل از مرحوم عنايت سابقه چندانی نداشته است. اين بحث، بحث جديدي است و در واقع اگر بخواهيم تامل در تاريخ را دنبال كنيم بايد به مكر مفاهيم هم عنايت داشته باشيم.
4. اما مسئله این است که ما راه دیگری نداریم. آیا راه همواري براي ما به جز راهی که مفاهيم سنت وتجدد برای ما به مثابه شرایط امکان متحقق کرده است، وجود دارد؟ راه همواري نيست. ما مجبوريم از مفاهيم استفاده كنيم، اما مجبوريم براي اينكه اين مفاهيم بار تئوريك خودشان را به تاريخ ما تحميل نكنند، آگاهانه خيلي چيزهايش را با تفحض بنگريم، يعني وقتي به كار مي بريم، شرط هايي براي آن قرار دهيم. به نظر من، ما بايد تاريخ خودمان را به گونه اي مطالعه كنيم كه چندان هم در سايه مفاهيم بزرگ فلسفي كه يونيورسال شده اند، اختصاصات تاريخي خود را از دست ندهد. به عبرات دیگر می خواهم بگویم که اين يونيورسال كردن تاريخ ايران در سايه مفاهيم فلسفي جهاني مثل سنت و تجدد باعث مي شود كه تاريخ خود را به گونه اي غير تاريخي كنيم.
5. در حالیکه شما شرط هايي كه برای استفاده از فلسفه و علم غربی و دستگاه مفاهیم آن گذاشته ايد، برخی ها همين شرط ها با کمی تفاوت را براي پذيرش علوم انساني در ايران قائل هستند. شرط هایی که بعد از انقلاب اسلامي، پایه و مایه تاسیس مراکزی همچون دانشگاه امام صادق و دانشگاه مفید شد... ببنيد! ما ابتدا دو چيز را كه رخ داده را از هم جدا كنيم، يكي جريان عمومي سه گانه آموزشي در ايران است كه از مدارس دوره مشروطه تا انقلاب اسلامي و دانشگاه هاي مذهبي و حوزه هاي دانشگاهي كشيده مي شود. ديگري هم نگاهي است که امروزه به علوم انساني پيدا شده که يك ايدئولوژي بسيار قديمي است. چرا که در تفكر رايج اسلامي، اساسا دانش بي مكان و بي زمان بوده است. شما براي كشف يك مسئله هم به افلاطون مي توانستيد نظري بياندازيد و هم به چين و هم به اروپا؛ چون شما به دنبال حقيقت بوديد و دانش بي مكان بود و چون اين اعتقاد هم وجود داشت كه در انديشه هاي اسلامي عقل متضاد با وحي نيست و اين دو همديگر را تكميل مي كنند. در تمدن و فرهنگ اسلامی، لااقل در بسياري از جاها كه تضاد آشكاري وجود نداشت، در واقع جستجوي دانش از منابع متعدد مشكلي ايجاد نمي كرد. بنابراين مدارس جريان سوم يعني مدارس اسلامي، اساساً علم را غربي نمي ديدند بر آن بودند که فيزيك، جامعه شناسي و اسلام را با هم داشته باشند. ولي از دهه چهل به بعد بحثي پيدا شد که آن ارتباط علوم با مباني بود. می خواهم به این نکته برسم که وقتي بحث در جهان اسلام، شرقي و غربي شد و به دنبال آن غرب منفور شد، علم آنها هم به عنوان يك محصول شان مورد تنفر واقع شد. به اين ترتيب علوم انساني با مباني فرهنگی و تمدنی اش گره خورد. حتي تار فيزيك غربی هم در پود مباني فرهنگ و تمدن غربی گره خورد. کار به جابب رسید كه امثال مهدی گلشنی با اعراض از فرهنگ و تمدن غرب، از علم آن نیز تبری می جستند و از فيزيك اسلامي سخن مي گفتند. از ریاضیات اسلامی و یا از اقتصاد اسلامی سخن می گفتند. بنابراين اين قضيه كه اكنون از آن سخن مي گوييم و بحث اسلامی کردن و یا بومی کردن علوم انسانی، امتداد همان بازگشت به خويشتني است كه علوم را تمدني كرد و آن را به زمان و مكان گره زد. در حالیکه در سنت ما، حقیقت و دانش بی مکان بوده است و فلاسفه مسلمان ما از معلمان یونانی خود درس فرا می گرفتند.
6.البته به نظر مي رسد كه اين موضوع اولين بار توسط غربي ها انجام گرفت. مثلاً توسط هگل تاريخي شد... ببینید! من بيشتر بحثم را در ايران دنبال مي كنم و کاری به غرب ندارم. از دهه چهل به بعد در ايران اتفاقی رخ داد که پس از آن كساني كه غرب را امپرياليست مي دانستند، علمش را هم ابزار امپرياليستي تلقي مي كردند. به قول جلال آل احمد، ماشين آن كنار مسيونرش مي آمد و كارخانه اش كنار شرق شناس و جامعه شناس اش! اين بدبيني به ماشين در علی شريعتي هم هست، جايي كه مي گويد: من به دنبال كاري مي گشتم ديدم كه جامعه شناسي در كارخانه استخدام مي كنند! اين بحث، جديد و متاخر است و گره خوردن اش به مدارس اسلامی و دانشگاه های حوزوی و همچنین حوزه های دانشگاهی، آنها را ايدئولوژيك مي كند و به عبارت بهتر آنها را در خود می بلعد و مي خورد. در حاليكه اینگونه مدارس نوع سوم با هدف دیگری تشكيل شده بودند، اکنون دارند به سمت این امر جدید کشانده می شوند. این مدارس با هدف عدم تعارض علم و دين در حال حركت بود. يعني اين پيش فرض را داشت كه هر كس در علم بيشتر بداند، مؤمن تر است و هر كه در او ايمان بيشتر شود، عالم تر است. اما اين تضاد علم و دين، تضادي بود كه در دهه چهل شروع شد . اتفاقاً دامن سازمان مجاهدين خلق را هم گرفت و در مباحثی همچون بحث تعهد و تخصص و غربي و شرقي بودن هم خودش را نشان داد. حتي خيلي ها به ماشين غربی هم نگاه بدی مي كردند، ولي چون نتوانستند از شر اين ماشين خلاص شوند، بنابراين سعي كردند كه ايران ناسيونال را داشته باشند، اما احزاب را نداشته باشند. به هر ترتیب اينها مسائلي جدي است كه رخ داده و مي دهد. در واقع آنچه اتفاق افتاده است، گير افتادن مدارس دو رگه يا دانشگاههاي دو جانبه است در ايدئولوژيي كه معطوف به خويشتن است. ايدئولوژيي كه علم را فرهنگي مي كند و مكاني مي داند در حاليكه اين مدارس با اين ديدگاه تاسيس نشده بودند. حتي شروع اين مدارس مثل دانشگاه مفيد يا باقرالعلوم در جمهوري اسلامي هم با اين ديدگاه نبود . من قطعا به ياد دارم كه چنين ديدگاهي در تاسيس موسسه باقرالعلوم وجود نداشت، ولي اكنون كساني به آنجا راه پیدا كرده اند كه بر مبناي گفتمان ايدئولوژيك بازگشت به خويشتن، به اين مدارس نگاه مي كنند. بدين ترتيب ایدئولوژی بومی کردن علوم انسانی، سنتز میان قدیم و جدید را از جا مي كند و اجازه نمي دهد كه به اهداف اوليه اش برسد در حاليكه به نظر مي آيد كه سرنوشت ما در آشتي بين مذهب و علم است.
7. يعني ادامه روند اين مدارس را منفی می دانید؟ کار اینگونه مدارس، از لحاظ منطقي مثبت است و به لحاظ تاريخي هم مثبت بود، ولي اكنون ديگر نيست. يعني به نظر مي رسد كه مسير عقلي ما مسير درستي انتخاب شده بود. درست به همين دليل بود كه در معضلي كه جريان افراطي تكيه بر دانش سنتي و تحريم علوم جديد و جريان تكيه بر دانش جديد و خرافه پنداري علوم قديم كارايي نداشتند، رهبران قم از درون نسل سوم خودشان را به آرامي نشان دادند. اما اين ايدئولوژي به دليل ضرورت استقلال طلبي و مبارزه با استعمار و اين هماني كردن مدرنيته و غرب گرايي دارد چیره می شود. اينها چيزهايي بود كه گفتمان خويشتن را صورتبندی كرد و چيزي به نام علم بومي را توليد كرد كه در گسست با مدرنيته خودش را نشان مي دهد و در ذات خودش هم بازگشت به سنت هاي موهومي را در نظر دارد كه در حال توليد آن است؛ نه آن سنتي كه در تاريخ ما بوده است. بنابراين ما بايد بين اين سنت هاي موهوم برساخته ايدئولوژيك هاي دهه چهل با آن دسته دانش هاي سنتي كه به دست ابن سينا و ديگران ساخته شده اند، تمايز قائل شويم. اين نوع بومي گرايي، سنت هاي اصیل ما را تجزيه مي كند. قسمتي كه با خويشتن گرايي هماهنگ است را مي پذيرد و قسمتي كه هماهنگ نيست را كنار مي گذارد. مثلا فرديد فلسفه را كنار مي گذارد يا حتي بخشي از اسلام را چون معتقد است كه غرب زده است و با ما جور در نمي آيد. ايدئولوژي بازگشت به خويشتن، ايدئولوژي است كه مذهب را هم ديكانستره مي كند. يعني مسائلي كه در ضديت با غرب مي تواند از آنها استفاده كند را استخدام مي كند و قسمتي كه تاكيد دارد بر «اطلبو العلم ولو بالصين» را ديگر هيچ گاه نمي بيند. در واقع چون بنيان گفتماني و سازه اش از بين رفته است، كسي به آن ارجاع نمي دهد. ولي در اوايل انقلاب و حتي قبل از آن در اساس جنبش هاي دوگانه مذهبي-دانشگاهي و مذهبي-دبيرستاني اين موضوع وجود داشته و به طور مثال مهاجرت به غرب براي ادامه تحصيل علم بد نبود. در واقع مهاجرت به غرب نبوده، بلكه مهاجرت برای علم بوده است، ولي اكنون ديگر چنين چيزي نيست و من فكر مي كنم كه بايد اين بحث را از اين زاويه بيشتر بنگريم. منبع: فیلسوفیا |
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر