هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

Posts from Khodnevis for 05/18/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



جام زهر، نوش جان
 


ایا گذر به دموکراسی امکان پذیر است


این پرسشی – به تعبیر دکتر سروش- اندیشه سوز است که بی‌گمان چند نسل از دانش اموختگان و روشنفکران ایران را به خود مشغول داشته است. در این مقال کوتاه بدون هیچگونه ادعایی نظر خود را بیان خواهم کرد. باشد که فرصتی فراهم اورد که دیگران هم دیدگاه خود را ارائه نمایند.


۱.شروع روند زندگی مدرن و ایجاد مفهوم دموکراسی و دستیابی به ان از تغییر در ساختار اقتصادی کشور های اروپایی است. پیدایش مفهوم حق مالکیت و پس از ان حریم خصوصی افراد اغازگر فرایندی است که به دموکراسی ختم می شود. اما اقتصاد و به تعبیر دقیقتر سیستم اقتصادی در شرایط فعلی نیز در هر جامعه ای نقش تعیین کننده و بسیار مهمی  در ایجاد یا عدم ایجاد یک حکومت دموکراتیک ایفا میکندو ایران در حال حاضر به دلیل شرایط اقتصادی بسیار نامناسب که مشخصه‌هایش تسلط فراگیر دولت بر ان بیکاری گسترده فقر روز افزون و ... است شرایط گذار به دموکراسی را ندارد. از مردمی که مشغولیت اصلی ذهن‌شان تامین حداقل مایحتاج روزانه شان است- و با کمال تاسف برای اکثریت قابل دسترسی نیست_ انتظار اندیشیدن به دموکراسی انتظاری عبث و بیهوده است.

۲.پیش زمینه  ایجاد یک سیستم دموکراتیک وجود یک فکر دموکراتیک اگر نه در تک تک افراد یک جامعه دست کم در اکثر انهاست. با کمال تاسف  پایین بودن سطح اگاهی عمومی  نه تنها  مشخصه عامه مردم بلکه حتی اکثریت قریب به اتفاق دانش اموختگان و فعالین عرصه‌های اجتماعی سیاسی و فرهنگی  ایران می‌باشد واین خصیصه البته به همراه دیگر عادات ناپسند عدم  تحمل نظر مخالف رابه یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ما ایرانیان تبدیل کرده است. نگاهی گذرا  فقط به ۱۵۰ سال اخیر کشورمان نشان دهنده این واقعیت تلخ است که نه تنها در زمینه سیاسی بلکه در دیگر عرصه ها نیز هیچگاه نتوانسته‌ایم با تحمل یکدیگر یک فرایند مشترک و دراز مدت را به سرانجامی برسانیم. این عدم تغییر پذیری حتی در بین ایرانیانی که سال‌ها در پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا ساکن هستند بخوبی قابل مشاهده است. به جد معتقدم که این دسته از هموطنان نیز-به جز استثنائاتی- فقط زمانی در حیطه شغلی و اجتماعی موفق بوده‌اند  که در سیستم تحت هدایت دیگران فعالیت کرده‌اند. کوتاه سخن انکه معتقدم بدلائل اشاره شده و صد البته عوامل دخیل دیگر ایران حتی در مبان مدت نیز روی دموکراسی را نخواهد دید.

 

 


 


حلقه تنگ‌تر می‌شود؛ سر تیم محافظان موسوی را گرفتند

به گزارش سایت کلمه، احمد یزدانفر سر تیم محافظان میر حسین موسوی امشب توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. این سایت اعلام کرده اطلاعات بعدی را متعاقبا منتشر خواهد کرد.

دستگیری این فرد، می‌تواند تهدیدی امنیتی برای خود موسوی هم به حساب بیاید.

این روزها در محافل مختلف سیاسی تهران، حرف از بازداشت تعدادی از نزدیکان موسوی، کروبی و هاشمی رفسنجانی است. این مساله می‌تواند نشان دهنده نگرانی حکومت از حضور مجدد مردم در خیابان‌ها، در سالگرد انتخابات بیست و دوم خرداد باشد.

 


 


دلاوری هسته‌ای در جام زهر

حضور روسای جمهوری ترکیه و برزیل در تهران کافی بود تا ثابت کند فشارهای بین المللی اثر کرده و ایران از مواضع پیشین عقب‌نشینی کرده است. سخنگوی وزارت خارجه امشب اعلام کرد که «ايران ۱۲۰۰ كيلوگرم سوخت ۳.۵ درصدى خود را به تركيه ارسال كرده و در مقابل ۱۲۰ كيلوگرم سوخت ۲۰ درصدى دريافت مى‌كند.».

قرار است سوخت هسته‌ای در تركيه نگهداري شود و تحت نظر آژانس بين‌المللي انرژی اتمي و ايران بماند.

این مساله می‌تواند نشان دهنده این موضوع باشد که ایران علیرغم تمامی ادعاها و مواضع طرح شده از سوی رهبرانش، به فشار بین‌المللی توجه نشان می‌دهد و حاضر می‌شود شعارهای ایدئولوژیک را هم کنار بزند.

پیش توافق‌های اولیه وزاری خارجه سه کشور، رجب طیب اردوغان، رئیس دولت ترکیه گفته بود که به این زودی ایران نخواهد آمد. اما قبول شرایط از سوی ایران باعث شد او نیز همچون «لولا» رئیس جمهوری برزیل راهی تهران شود.

با این حال. واکنش‌های جهانی به توافق تهران مثبت و گاه منفی بوده است که نشان از عدم اطمینان به طرف ایرانی است.






 


سیر تحول هاله نور به جام زهر
 


آیا می‌توان از خمینی عبور کرد؟

مدت‌هاست بابت سوال‌هایم از سران جنبش سبز در باره اعدام‌های دهه ۶۰، انتقادها، حملات و اهانت‌های زیادی دریافت کرده‌ام. البته این‌ها را دست‌گرمی می‌دانم چون باعث می‌شود تحمل آدم بالاتر برود.

اما سوال همیشگی من این است؛ آیا دفاع از آرمان‌های «امام» به عنوان کسی که خارج از دادگاه و روند دادرسی، حکم مرگ بی‌پناهان بسیاری را داده یا از اعدام‌ها حمایت کرده، خود قابل دفاع است؟

دوستان ممکن است انتقاد کنند که طرح این سوال‌ها مجوز لازم دارد. یا اینکه تنها افراد معینی اجازه سوال در این رابطه از راهبران جنبش را دارند.

اما به نظر من، هر شهروند ایرانی حق دارد از کسانی که در دهه ۶۰ مسوولیتی داشته بپرسد که آیا می‌توان بر اساس معیارهای کسی که حامی محاکمه‌های غیر قانونی، نقض حقوق متهم، شکنجه، تفتیش عقیده، اعدام کسانی که حتی بر اساس قانون حکمشان حداکثر یک یا دو سال زندان بوده، به آزادی و مردم‌سالاری رسید؟

سوال اینجاست که اگر اعتقاد رهبران فعلی به دموکراسی است و تلاششان برای دفاع از رای مردم برای نهادینه کردن آن است، آیا می‌توان سنگ بنا را بر پایگاهی ضد انسانی استوار کرد؟

به عقیده من، نه موسوی، نه کروبی و نه خاتمی، دستی در اعدام‌ها نداشته‌اند. حداقل مدرکی در این باره وجود ندارد. اما مساله اینجاست که سکوت در برابر نقض گسترده حقوق بشر و از میان رفتن جان بسیاری از جوانان در دورانی که مسوولیتی داشته‌اند، برای هر کسی قابل قبول نیست. از سوی دیگر، قرارگیری این افراد در مجموعه بزرگ حکومتی دوران آیت‌الله خمینی این سوال را بوجود می‌آورد که آیا می‌توان به تغییر در گفتمان این افراد را وقتی که هنوز پیرو آرمان‌های «امام» هستن، پذیرفت؟

به نظر من، طرح سوال از سوی دادستان تهران، نقطه‌ای حیاتی برای رهبران جنبش است. اگر اینجا از خمینی و خمینی‌ایسم عبور نکنند، دیگر زمانی و جایی برای این کار ندارند.

رهبران جنبش از نگاه من، چیزی برای از دست دادن ندارند و با در نظر گرفتن تاکتیک‌های حکومتی، بایستی استحکام خود را نشان دهند.

ممکن است اینان علاقه زیادی به آیت‌الله خمینی داشته باشند، کما اینکه خاتمی نگران انتقادهایی است که از دوران آیت‌الله خمینی مطرح می‌شود و نقد ولایت فقیه را نیز ساختار شکنی می‌خواند، اما آیا وقتش نرسیده تکلیف خودشان را با این مساله یک‌سره کنند که آیا مدافع اعدام‌ها بوده‌اند یا مخالف؟ و آیا باید تا ابد پشت آیت‌الله خمینی پنهان شد؟

به نظر من، دفاع از حقوق متهمان و محکومیت اعدام‌هایی که متاسفانه انتظارشان را باید بکشیم، چون ساختار حکومت را می‌شناسیم، بدون تعیین تکلیف با آنچه در گذشته اتفاق افتاده ممکن نیست.

آقای میرحسین موسوی به عنوان کسی که با تاخیری یک روز و نیمه، روند دادرسی و برخورد با مخالفین و اعدام‌ها را زیر سوال برد، بهتر است موضع خود را یک بار برای همیشه نمایان سازد، و بگوید آیا حامی اعدام‌های دهه ۶۰ و دوران امام بوده یا نه؟ و اگر بوده و اینکه نظری مخالف دارد، بگوید که آیا حاضر است روند پیشین را محکوم کند یا نه؟

اگر موسوی حتی با ذکر کارهای غیر انسانی گروه‌های «تروریست» بگوید که کاری که آن زمان انجام گرفت درست نبود، بخش خاکستری جامعه که از خشونت‌ها و شرایط جامعه به تنگ آمده، بیشتر باورش خواهد کرد. یکی از نزدیکان موسوی به من می‌گفت که نگرانی ایشان، ریزش نیرو است. سوال من این است؛ آیا ریزش نیروهایی که مخالف دموکراسی و حقوق بشر هستند مهم‌تر است یا جلب کسانی اثر داغ بی مهری حکومت بر جان و روح‌شان مانده؟

اگر خاتمی و کروبی چنین کنند، و طرفداران به حمایت از ایشان ماندگاری‌شان را در صحنه به نمایش بگذارند، آیا دادستان تهران دیگر می‌تواند اینان را در گوشه رینگ گیر بیاندازد؟

آیا گذر از آرمان‌های «امام» گناهی کبیره است؟



 


من آمده‌ام که مسؤولیت کارهایی را که کرده‌ام بر عهده بگیرم

من هیچ گاه به مردمم و کشورم پشت نکردم
من هیچ گاه اسلحه در دست نداشتم
من هیچ گاه به براندازی و انقلاب مخملی فکر نکردم
تنها خواسته‌ام بدست آوردن حقوق از دست رفته‌ام است

و مطمئن باش من هیچ گاه دست از حمایت رهبرانِ سبزم بر نمی‌دارم و تو اعدام می‌کنی و زندان و شلاق چون خوب می‌دانی که محکم و آرام تا آخر ایستاده‌ایم



من آمده‌ام که مسؤولیت کارهایی را که کرده‌ام بر عهده بگیرم. من مسؤولیت کاری را که نکرده‌ام، نمی‌پذیرم
شال سبز انداختم ، به خیابان رفتم ، در کوچه و پس کوچه هر که را دیدم به رای دادن تشویق کردم، پوستر ،فیلم،و…تو هم نظاره کردی و دندان فشردی


این بار شب نخوابیدم و تا صبح چشمم به آسمان بود که نکند باز … ، تو هم خندیدی و مارا ندیده گرفتی


به خیابان آمدم ، نه به کسی توهین کردم نه نظم شهر را به هم ریختم و تو در خیابان در میان ِهلهله طرفدارانت مرا خس و خاشاک نامیدی و دشمن این خاک دانستی


اعتراض کردم جمعیت بی کرانِ همفکرانم را به تو نشان دادم و تو ددمنشانه با چکمه پولادین بر سرم کوبیدی


باز در خیابان خواستم به تو بگویم که حقوق بشر نه تنها در غزه ،بل هرجای کره خاکی دغدغه من است اما اول باید حقوق از دست رفته خودم را باز جویم ، چه کنم آن چنان خنده مستانه ات بلند بود که جز خود صدای کسی را نمی شنیدی


سیزده آبان ، عاشورا ، و….هرگاه خواستم صدایم را برسانم جز مشت فولادی هیچ ندیدم دل به نمایندگان مجلس بسته بودم که انگار آنها هم ….. وای بر آنها که قدرت را به هر بهایی می خواهند


من آمده‌ام که مسؤولیت کارهایی را که کرده‌ام بر عهده بگیرم. من مسؤولیت کاری را که نکرده‌ام، نمی پذیرم
من هیچ گاه به مردمم و کشورم پشت نکردم
من هیچ گاه اسلحه در دست نداشتم
من هیچ گاه به براندازی و انقلاب مخملی فکر نکردم
تنها خواسته ام بدست آوردن حقوق از دست رفته ام است


و مطمئن باش من هیچ گاه دست از حمایت رهبرانِ سبزم بر نمی دارم و تو اعدام می کنی و زندان و شلاق چون خوب می دانی که محکم و آرام تا آخر ایستاده ایم


 


ترفند الف براي كاهش نظرات سانسور شده


 


متن کامل سخنان اکبر گنجی در مراسم اهدای جایزه میلتون فریدمن

 این بنیاد غیر دولتی از همین موضع مخالف حمله ی نظامی و سیاست های میلیتاریستی است، برای این که این نوع سیاست ها دولت را بزرگ و قدرتمند می کند و هزینه های آن را به شدت افزایش می دهد. بوش یا اوباما برای آنها فرقی ندارند. اولی از طریق به راه انداختن جنگ دولت را بزرگ و به شدت بدهکار کرد، دومی هم از طریق سیاست هایی که محافظه کاران آمریکا آنها را سوسیالیستی و کمونیستی قلمداد می کنند،دارد آزادی را از بین می برد. سخنران اصلی می گفت، براساس تازه ترین نظر سنجی ها ۸۰ درصد مردم آمریکا مخالف کنگره هستند. او پرسید: آن ۲۰ درصدی که موافق گنگره هستند، چه کسانی هستند. یعنی می خواست نشان دهد که دولت فدرال در میان آمریکائیان جایی ندارد.


پس از معرفی اکبر گنجی به عنوان برنده ی سال ۲۰۱۰ از سوی دیوید بواز، فیلمی درباره ی سوابق فعالیت های اکبر گنجی و جنبش سبز به نمایش در آمد که در آن فرید زکریا هم درباره ی گنجی و نظرات او سخن گفت. سپس گنجی به جایگاه دعوت شد. او و همسرش معصومه ی شفیعی، چندین دقیقه از سوی حاضران تشویق گردیدند. آندو در حالی که شال سبز جنبش را بر سر و شانه های خود داشتند، همران یکدیگر به جایگاه رفتند و نشان سمبلیک میلتون فریدمن را دریافت و با یکدیگر آن را بالا بردند. گنجی ضمن تشکر از اهدای جایزه، گفت که آن را هدیه به جنبش سبز تلقی می کند. او افزود که آمریکا و جهان غرب به دنبال پاسخ این پرسش هستند که با رژیم ایران چه باید کرد؟، گنجی گفت که من در نطق خود کوشیده ام تا پاسخی برای این پرسش فرام آورم. متن کامل سخنان اکبر گنجی به شرح زیر است:

خانم‌ها، آقایان!


در آغاز می‌ خواهم از بنیاد کی تو برای اهدای این جایزه ، که نوعی حمایت معنوی- اخلاقی از جنبش سبز ایران به شمار می رود- تشکر کنم. امیدوارم این جایزه امکان بیشتری برای مبارزه برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در ایران را فراهم آورد.


خانم‌ها، آقایان!



امروزه خوشبختانه جامعه‌های زیادی را می ‌توان سراغ گرفت که از میوه های این مبارزه‌ی پیگیر بهره می برند.تردیدی نیست که رهایی نسبی این گروه‌ها، محصول استقرار حد کمابیش قابل قبولی از دموکراسی است. و گفتن ندارد که دموکراسی محصول جامعه‌ی مدنی قدرتمند است، و جامعه ی مدنی قدرتمند، قرین آزادی انتخاب، و در نتیجه مستلزم آزادی بیان و عمل، و آزادی سازمان یابی است. اما ـ‌ خوب یا بد‌ـ سرنوشت جامعه‌های امروزی تماماً در دست مردمان آن نیست. فضای مساعد بین المللی، خود یکی از پیش شرط های قدرتمند شدن جامعه‌ی مدنی و گذار به نظام های دموکراتیکی است که ملتزم به آزادی و حقوق بشر باشند.
تاریخ بشریت به شکل‌های متفاوتی قرائت شده است. من این تاریخ را به مثابه‌ی جریانی از مبارزه برای رهایی می ‌بینم. مبارزه‌ی بردگان، زنان، رنگین پوستان، غیرمالکان، فقرا، دگر مذهبان و دگرباشان برای رهایی از ستمی که تجربه ‌می کرده‌‌اند. تاریخ جنبشهای مدنی و رهایی بخش آمریکا گواه خوبی بر این مدعاست: مبارزه برای رهایی از استعمار بیگانه، مبارزه برای لغو برده داری، جنبشهای مدنی برای احقاق حقوق زنان، و جنبش مدنی برای رفع تبیعضهای نژادی نمونه های برجسته ای از این گونه تلاشها در تاریخ آمریکاست که الهام بخش بسیاری از جنبشهای رهایی بخش در سراسر دنیا بوده است. سنت آزادی خواهی مردم آمریکا دستاوردهای ارزشمند برای گسترش فرهنگ دموکراسی و آزادیخواهی در سراسر جهان داشته است، و مردم و نهادهای مدنی آمریکا همچنان در راه تحقق و فراگیر کردن ارزشهای انسانی ای که الهام بخش بنیانگزاران آمریکا بوده است، می کوشند.



"شصت سال اغماض و سازش ملل غربی بر سر فقدان آزادی در خاورميانه فايده ای به ايجاد امنيت برای ما نداشته است. زيرا در دراز مدّت، آرامش و امنيت را نمی توان با مايه گذاشتن از آزادی به دست آورد. مادام که خاورميانه در وضعی باشد که آزادی در آن پا نگيرد، همچنان خاستگاه رکود و نفرت ورزی و خشونتگرايی ، و منبع صدور اينها باقی خواهد ماند"[1].
بدبیاری مردمی که در خاورمیانه زندگی ‌می ‌کنند، یعنی جایی که من از آن می‌ آیم، این بوده که برای آنان فضای مساعد بین المللی هیچ گاه پدید نیامده است. حتی به عکس، می‌ توان گفت که این فضا اغلب به سود دشمنان آزادی شکل گرفته است. وقتی به قرن گذشته نگاه می‌ کنیم تاریخی را مشاهده می ‌کنیم که طی آن دولت های غربی، به رهبری دولت آمریکا، دولت هایی خودکامه بر سر کار آوردند و پیوسته پشتیبان آنها بودند. و جالب این‌جاست که دفاع از دشمنان آزادی در این منطقه، که اغلب زیر پوشش حفظ منافع وکسب امنیت برای غرب دنبال شده، به هدف خود هم نرسیده است. جرج بوش در نطق معروفش در نوامبر 2003 گفت:


دلیل انتخاب این سیاست نادرست هر چه بود، حاصلش هم‌ گامی با شیاطین دشمن آزادی بود؛ سیاستی که البته منحصر به خاورمیانه نبود. روزولت در 1942 در توجیه همکاری با استالین این ضرب المثل بالکانی را برای چرچیل نقل کرده بود که "فرزندانم،در زمان های خطیر اجازه دارید همراه با شیطان قدم بردارید تا از معرکه بیرون روید"[2]. نتیجه‌ی بلافصل همراهی با شیطان، روی کار آمدن دیکتاتوری‌‌های اغلب نظامی در نقاط مختلف جهان بود. دین آچسن، وزیر خارجه ی آمریکا پس از جدا شدن تیتو از استالین درباره‌ی او گفته بود "او یک حرامزاده است، اما حرامزاده ی خودمان"[3]. این چنین بود که تحت عنوان بازدارندگی کمونیسم و رژیم‌های توتالیتر، همراه با شیطان به استقبال دیکتاتورهای کودتاگر رفتند. مابین 1962 تا 1975 سی و هشت نظام کودتایی برپا شد که یکی از مشهورترین آنها رژیم پینوشه بود که با حمایت آمریکا دولت قانونی آلنده را سرنگون ساخت[4].

تجربه‌ای که برای ما ایرانیان تازه نبود چرا که دو دهه پیش از آن، کودتا علیه دولت قانونیِ دکتر مصدق را به دستیاری و حمایت دولت‌های آمریکا و انگلستان از سر گذارنده بودیم[5].


مردم خاورمیانه زیر سلطه ی دولت های سرکوبگرِ سکولار و فاسدی به سر می بردند که مورد حمایت آمریکا و دیگر دولت‌های غربی بودند. این زمینه (context) یک آلترناتیو بیشتر پیش رو نداشت: بنیادگرایی و افراط ‌گرایی دینی. آمریکا و جهان غرب اولین محصول بذر پاشی خود را با انقلاب 1979 ایران برداشت کردند و اکنون با درختان تنومند شده‌ی بنیاد‌گرایی خشونت‌باری روبرو هستند که البته باید از به یاد آوردن سهمشان در تولید آن شرمنده باشند. نتیجه‌ی این سیاست دراز مدت، حتی دستاورد دموکراسی‌های محتمل را هم تهدید می‌ کند. چرا که اگر امروزه در کشورهایی چون مصر و عربستان سعودی انتخابات آزاد برگزار شود، بنیادگرایان به احتمال زیاد برنده ی آن خواهند بود. ایران تنها کشور منطقه ی خاورمیانه است که اگر انتخاباتی آزاد، رقابتی و منصفانه در آن برگزار شود، نیروهای دموکرات معتقد به جدایی نهاد دین از نهاد دولت در آن پیروز خواهند شد، چرا که 31 سال است که در حال تجربه ی بنیادگرایی/افراط گرایی اسلامی هستند. آمریکا و جهان غرب حتی اگر فقط به فکر منافع سیاسی و اقتصادی خود باشند، این منافع حکم می کند که به جای حمایت از دیکتاتورهای سکولار، یا سیاست‌هایی که به ماندگاری دیکتاتوری‌های مذهبی کمک می ‌کند، حمایت از دموکراسی و حقوق بشر را به محور اصلی منافع ملی خود تبدیل سازند.


با این همه، سیاست نادرست حمایت از رژیم های خودکامه، با سیاست نادرست دیگری جایگزین شد. جرج بوش و تونی بلر، بی توجه به پیچیدگی‌های سیاست و فرهنگ در خاورمیانه، گمان می کردند که با حمله ی نظامی به یک کشور و اشغال آن می توان رژیم هایی دموکراتیک بر سر کار آورد . عراق و افغانستان این توهمات ساده‌اندیشانه را دود کرد و به هوا فرستاد. حتی بوش هم در سال آخر ریاست جمهوری اش دائما این سخن را تکرار می کرد که نباید اجازه داد آمریکا در عراق شکست بخورد. اکنون کدام دولت‌مرد آمریکایی می تواند دورنمای روشنی از وضعیت عراق و افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی ترسیم کند؟ حتی پرزیدنت اوباما هم که با وعده ی خروج نیروهای آمریکا از عراق به پیروزی دست یافت، اینک در چنبره ی پیامدهای حمله ی نظامی به عراق گرفتار شده و نمی تواند وعده ی خود را عملی سازد. و با افسوس بسیار باید گفت که سیاست حمله‌ی نظامی بسا که هم ‌اکنون در مورد ایران هم مزه مزه می‌ شود.



خانم‌ها، آقایان!
این‌ که مردم خاورمیانه احساس می ‌کنند از سوی آمریکا و غرب مورد تهاجم قرار گرفته‌اند، و بنابراین به سوی دشمنان ایشان، یعنی بنیادگرایان، میل می‌ کنند، تنها ناشی از سابقه ‌ی حمایت از دیکتاتوری‌های سکولار یا صرفاً ناشی از اشغال عراق و افغانستان نیست. حمایت‌های دیرینه و یک جانبه‌ی دولت آمریکا از دولت اسرائیل نیز به این احساس دامن زده است. زخم فلسطین، بهترین محل برای رشد عفونت بنیادگرایی است. حل عادلانه‌ی مسأله‌ی فلسطین، و تشکیل دولت مستقل فلسطینی در کنار دولت اسرائیل،از ارکان بازسازی چهره ی آمریکا و ایجاد مجالی برای گذار به نظام های دموکراتیک و آزاد در منطقه ی خاورمیانه و گذر از دهه‌ها بی ‌ثباتی است.


اکنون می‌ خواهم جنبه‌ی دیگری از سیاست بنیادگرا پرور آمریکا و دولت‌های غربی در ارتباط با تسلیحات اتمی اشاره کنم. سیاست های آمریکا در این مورد در بهترین حالت دوگانه است. با نادیده گرفتن زرادخانه‌ ی اتمی مجهز اسرائیل، آمریکا صرفاً توجه خود را معطوف به تلاش رژیم ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت اتمی کرده است. روشن است که احتمال سربرآوردن یک ایران مسلحِ به سلاح اتمی در ذیل یک دیکتاتوری مذهبی‌ ـ‌ نظامی، نه تنها به بهای از دست رفتن فرصت‌‌های یک زندگی بهتر برای مردم ایران به دست آمده و خواهد آمد، و نه تنها جنبش آزادیخواهانه‌ی مردم ایران را می‌ تواند به تعویق بیاندازد، بلکه جهان را با هم خطری مهیب روبرو خواهد ساخت. اما رفتار دوگانه‌ ی آمریکا و جدی نگرفتن استراتژی پاک سازی بدون استثنای کشورهای خاورمیانه از سلاح های اتمی و کشتارجمعی، تنها آب به آسیاب بنیادگرایی می‌ ریزد و رژیم‌هایی چون رژیم جمهوری اسلامی را تقویت می ‌کند. بحث بر سر این نیست که ایران نباید مورد تهاجم نظامی قرار گیرد، بحث بر سر این است که حتی سخن گفتن درباره ی حمله‌ی نظامی ، آن هم با توسل به موضوع هسته‌ای، به سود بنیادگرایان حاکم بر ایران و به زیان جنبش آزادیخواهی مردم کشور ماست و نیز به سود بنیادگرایانی است که از سیاست‌های دوگانه‌ی معهود تغذیه می کنند. روشن است که قصد من این نیست که تمامی مسائل و مشکلات ایران و خاورمیانه را معلول سیاست نظامی گرایانه و دوگانه ی آمریکا قلمداد کنم. اما بر این نکته پافشاری می کنم:


رژیم کنونی ایران در پرتو فضای امنیتی که صرفاً به بهانه‌ی احتمال حمله‌ی نظامی آمریکا فراهم آورده و می ‌آورد، بر سرکوب خود خواهد افزود و جنبش سبزِ دموکراسی خواهی را از کانون توجهات به حاشیه خواهند راند. جنبش سبز ایران مظهر نارضایتی عمیق مردم ایران از زمامداران حاکم بر کشور است. این جنبش، جنبشی‌ است کثرت‌گرا و به روش های مسالمت آمیز اهداف خود را تعقیب می کند. مردم ایران، بویژه جوانان و زنان در تلاش و تقلا برای آزادی‌اند: آزادی در انتخاب سبک زندگی، آزادی سازمان یابی، آزادی اجتماعات اعتراضی، آزادی بیان، آزادی عقیده و مذهب و رفتار و سرانجام یک زندگی شایسته‌ی انسانی. اما حاکمان ایران نه تنها از تمکین به این خواسته‌های عادلانه سرباز زده‌اند که با سرکوب شدید مردم به آن پاسخی ناروا داده‌اند.


اینک که من با شما صحبت می کنم، دهها تن از آزادیخواهان و فعالان حقوق بشر در زندان های ایران در شرایطی ناگوار به سر می برند. از این میان، برخی از آنان که چهره هایی مشهورترند ممکن است در مقیاس رفتارهای رژیم ایران با مخالفان، دچار فشارهای کمتری شده باشند، فشارهایی که در هر حال غیرانسانی و نفرت‌انگیز است. اما دهها تن از مردمان آزادیخواه عادی در زندان ها در بدترین شرایط به سر می برند. ناشناخته بودن و به چشم نیامدن اینان دست تطاول رژیم را در بدرفتاری با آنان کاملاً باز گذاشته است. در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ماموران رژیم ایران مردم را در خیابان ها به گلوله بستند، تعداد زیادی را کشتند، و هزاران تن را بازداشت کردند. و بنا به اعتراف رسمی مقامات، دست کم 4 تن از جوانان معترض در بازداشتگاه ها زیر شکنجه به قتل رسیده‌اند. قتل همین چهار نفر به تنهایی می‌ تواند وضعیت ناگوار زندانهای ایران و شیوه رفتار حاکمان با مردم را بازگو کند. ضمن آن که در ماه های گذشته جنازه های برخی از زندانیان به خانواده هایشان تحویل داده شده و رژیم مدعی شده که آنان یا خودکشی کرده اند و یا سکته. و تلختر آنکه حکومت ایران دوباره موج تازه ای از اعدامهای سیاسی را آغاز کرده است تا بار دیگر به منتقدان خود بفهماند که هیچ نوع مخالفتی را تحمل نخواهد کرد. تازه ترین نمونه ی این رفتارهای خشونت آمیز اعدام ۵ تن از شهروندان کرد ایرانی در صبحگاه روز 19 اردیبهشت سال جاری است. این پنج زندانی سیاسی که تنها اتهامشان به گفته مقامات جمهوری اسلامی عضویت در گروههای سیاسی ای بوده است که از نظر دولت ایران غیرقانونی تلقی می شوند، بدون آنکه از حق دادرسی عادلانه بهره مند باشند، به چوخه ی اعدام سپرده شدند تا مایه ی عبرت سایر منتقدان حکومت ایران شوند.



برای مجازات حاکمان ایران راه‌‌های متعددی وجود دارد، اما خود مردم ایران شایسته ‌ی رنجی بیش از آن‌که رژیم ایران بر آنان مستولی ساخته نیستند. این روزها باز سخن بر سر تحریم ایران است. اما فراموش نکنیم که افزایش تحریم‌های اقتصادی به شکلی غیرهوشمند، می ‌تواند به تضعیف جامعه ‌ی مدنی و افزایش بالقوه‌ی شدت سرکوب منجر شود. در واقع، افزایش تحریم‌‌های اقتصادیِ منجر به سرنگونی رژیم که نمی‌ شود هیچ، به درد و رنج طبقه ی متوسط و محروم هم خواهد افزود و جنبش دموکراسی خواهی ایران را نه تنها از مهمترین حاملانش محروم خواهد کرد بلکه دستور کار جامعه را هم محتملاً تغییر خواهد داد و تلاش برای نان، یعنی تلاش برای بقا، را به جای تلاش برای آزادی خواهد نشاند.
البته که ایرانیان آزادیخواه از مجازات رهبران حاکم بر ایران دفاع می‌ کنند. البته که آنان بر این باورند که حاکمان بی رحم ایران باید در دادگاه بین‌المللی کیفری به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه شوند. البته که آنها ‌می ‌خواهند کسانی که در سرکوب مردم ایران به عنوان آمر و مجری دست داشته اند به محض خروج از کشور بازداشت شوند. البته که مردم ایران خواستارتحریم فروش تکنولوژی سرکوب به رژیم حاکم بر ایران از هر نوعی هستند. رژیم جمهوری اسلامی مردم ایران را از حق دانستن واقعیت ها از طریق رسانه های مستقل و اینترنت و ماهواره ها محروم کرده است. براستی اگر مردم ایران مجاز به استفاده ی از تلویزیون‌های ماهواره‌ای نیستند، چرا رژیم جبار ولایت فقیه باید بتواند از امکانات ماهواره‌های جهانی استفاده کند؟ اگر در ایران ایجاد اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل کارکنان و کارگران بخش دولتی و خصوصی مجاز نیست، چرا جامعه بین المللی حق برخورداری کارگران و کارمندان ایرانی از اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل را به عنوان شرط انجام معاملات اقتصادی و قراردادهای تجاری با نهادهای بخش عمومی در ایران قرار نمی ‌دهد؟ چرا سرمایه‌گذاری‌های خارجی در اقتصاد ایران، بویژه در صنعت نفت، و نیز فروش تکنولوژی نباید منوط به رعایت حقوق بشر گردد؟ چرا سازمان ملل از طریق سازمان های تخصصی خود مانند ILO و UNCTAD و غیره بر روند واگذاری پروژه های اقتصادی ایران به پیمانکاران داخلی و خارجی نظارتی ندارد تا مشخص شود آیا این قراردادها به شیوه های قانونی و از طریق مکانیسمهای شفاف مناقصه و مزایده بسته می‌ شود یا نه؟



خانم‌ها، آقایان!
افزایش تحریم های اقتصادی، اقتصاد دولتی ایران را دولتی تر و در نتیجه، فساد و سرکوب موجود را عمیق‌تر خواهد کرد. آنان که اقتصاد بازار را علت العلل پیدایش دموکراسی به شمار می آورند،از این زاویه هم باید با افزایش تحریم ها مخالفت کنند. ما وقتی از آزاد سازی ایران و گذار به نظام دموکراتیک سخن می گوئیم، به فرایندهای تاریخی برآمدن نظام های دموکراتیک و رابطه ی آن با اقتصاد بازار هم باید توجه کنیم. لیبرالیسم تقدم تاریخی بر دموکراسی دارد. به تعبیر دیگر، دموکراسی لباسی بود که برای جوامع لیبرال دوخته شد. اقتصاد تمامی دموکراسی های تاکنون موجود، اقتصاد بازار بوده است. گرچه نمی ‌توان نارسایی‌های بازار را نادیده‌ گرفت، بازار بهترین مکانیسم شناخته‌ شده‌ی تخصیص منابع است، و از نظر سیاسی به ایجاد قدرت های مستقل از دولت منجر می‌ شود و می‌ تواند زمینه‌ای برای رفتن به سوی دموکراسی فراهم سازد، و بر عکس. از این دید‌گاه، تحریم‌های ناهوشمند نه تنها به تغییر رژیم یا تغییر رفتار دولت ایران نمی ‌انجامد، بلکه با تمرکز قدرت دولتی زمینه‌های دموکراسی را هم به شدت تضعیف خواهد کرد.



متشکرم
در پایان مایلم به میلتون فریدمن اشاره کنم که اکنون جایزه‌ای به نام او دریافت می ‌کنم. دفاع از فریدمن اغلب مترادف با دفاع مطلق از بازار دانسته شده است. دفاع من از بازار و پیامدهایش برای ایجاد یا تقویت دموکراسی هم ممکن است مترادف با دفاع مطلق از بازار و در نتیجه فریدمن قلمداد شود. من به نارسایی‌‌های سازوکار بازار آزاد توجه دارم. حتی خود فریدمن هم با وجود آن‌که از مهمترین لیبرتارین ها بود، به نارسایی های بازار توجه داشت. به همین دلیل بر این باور بود که برای زندگی انسانی، دولت باید از طریق مالیات منفی به افرادی که زیر خط فقر قرار دارند پول نقد پرداخت کند[6] و از طریق اختصاص بن، هزینه ی تحصیل همه ی شهروندان از ابتدا تا پایان تحصیلات دانشگاهی را تأمین نماید. سرمایه گذاری دولت ها در امر آموزش نه تنها بر رشد اقتصادی تأثیر گذار است، بلکه به برابری بیشتر فرصت ها می‌انجامد[7]. برابری فرصت‌ها همان چیزی است که در تحلیل نهایی در رژیم‌های غیردموکارتیک از مردم دریغ می ‌شود. اگر ما در سر آرزوی ایرانی آزاد داریم، به دنبال ایرانی با فرصت‌‌های برابر برای همه‌ی شهروندانش هستیم؛ چیزی که شایسته‌ی زندگی انسانی باشد.



http://www.brookings.edu/interviews/2003/1110globalgovernance_daalder.aspx
2-http://www.slate.com/id/2118394.
منابع: 1-
3- See John Lewis Gaddis, The Cold War: A New History (London: Penguin, 2005): 33.
4- به دو لینک زیر در این خصوص رجوع شود:
https://www.cia.gov/library/reports/general-reports-1/chile/index.html#5


https://www.cia.gov/library/reports/general-reports-1/chile/index.html#6

5- مادلین آلبرایت، وزیر خارجه ی دولت بیل کلینتون، در 17 مارس 2000 طی یک سخنرانی نقش دولت آمریکا در کودتا علیه مصدق را ئایید کرد و بابت آن از مردم ایران عذرخواهی نمود. رجوع شود به دو لینک زیر:
http://www.fas.org/news/iran/2000/000317.htm

http://transcripts.cnn.com/TRANSCRIPTS/0004/19/i_ins.00.html
.

President Barack Obama too, in his Cairo speech on 4 June 2009 referred to the role of US in the coup against Mohammad Mosaddegh and said, “in the middle of the Cold War, the United States played a role in the overthrow of a democratically elected Iranian government,” and then added that such events have built a wall of mistrust between US and Iran. For the official text of President Obama’s speech see
پرزیدنت اوباما هم در سخنرانی 4 ژوئن 2009 قاهره بر نقش دولت آمریکا در کودتا علیه مصدق تأکید کرد و گفت این رویدادها دیوار بی اعتمادی بین ایران و آمریکا ساخته است. http://www.whitehouse.gov/the_press_office/Remarks-by-the-President-at-Cairo-University-6-04-09/.
6- Milton Friedman, Capitalism and Freedom, the University of Chicago Press, Fortieth Anniversary edition, 2002 (originally published 1962), Pp.191-194.
7- فریدمن چند هفته قبل از مرگ(ماه می 2006) طی مصاحبه ای با لاری ارن رئیس کالج هیلز دیل،به شدت به وضعیت نظام آموزشی آمریکا تاخت و آن را "شرم آور" خواند و گفت:
"من سر در نمی آورم که چطور می توانیم در دنیایی تقسیم شده میان دارا و ندار که داراها به ندارها سوبسید می دهند، جامعه ای آبرومند داشته باشیم. در نظام آموزش فعلی ما، 30درصد از جوانانی که دبیرستان را شروع می کنند این دوره را به پایان نمی رسانند. این جوانان به ناچار مشاغلی کم درآمد خواهند داشت. اینها محکوم به تحمل موقعیتی هستند که به سبب آن همیشه در ته چاه خواهند بود. این هم به نوبه ی خود به جامعه ای تقسیم شده می انجامد و آن وقت به جای جامعه ای برخوردار از همکاری عمومی و تفاهم عمومی، جامعه ای قشربندی شده خواهیم داشت. بی تردید نرخ موثر سواد در ایالات متحد امروز پایین تر از 100 سال پیش است. قبل از آن که دولت در کار آموزش مداخله کند اکثر نوجوانان به مدرسه می رفتند، باسواد و قادر به یادگیری بودند. به راستی شرم آور است.در کشوری مثل ایالات متحده 30درصد از جوانان هرگز از دبیرستان فارغ التحصیل نمی شوند. تازه من به کسانی که مدرسه ابتدایی را ناتمام می گذارند، اشاره نکردم. شرم آور است که بسیاری از مردم قادر به خواندن و نوشتن نیستند. من سر در نمی آورم که ما چگونه می توانیم همچنان جامعه ای آبرومند و آزاد داشته باشیم درحالی که بخش بزرگی از این جامعه محکوم به فقر و گرفتن صدقه است...همانطور که در سال 1955 گفتم ما باید کل پولی را که خرج آموزش می کنیم بر تعداد دانش آموزان تقسیم کنیم و مقدار پول حاصل را به والدین هر دانش آموز بدهیم. حالا که این پول را خرج می کنیم، بهتر است بگذاریم والدین آن را به صورت گوپن یا "گواهی ثبت نام در مدارس خصوصی" خرج کنند"(گفت و گوی لاری ارن با میلتون فریدمن، ترجمه ی عبدالله کوثری،روزنامه ی سرمایه،21/6/1387).

 

منبع: صفحه اکبر گنجی در فیس‌بوک


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته