با نامهات، پوسته طرد و شکنندهام را که انگار ماهها منتطرِ این ترک بوده، ترک دادهی. من به رغم سالها دوری از کشور، گرچه افتخار آشنایی با نسل شما را از نزدیک نداشتم ولی شانس حشر و نشر و نشست و برخاست با نسل جوان امروز کشورم را به برکت حرکت اعتراضی دختران و پسران دانشجو و جوان کشورم در این شهر – ونکوور / کانادا – و به قولی خارج از کشور را، داشتهام. وقار و متانت این نسل را از نزدیک دیدهام و شاهد بودهام چگونه تلاش میورزد با نسل من دیالوگ برقرار کند و خشونت و تنفر مزمن نسل مرا به چالش بکشد. پس نمیتوانم به غیر از سن و سالم، زیاد با شما و اندیشهی نسل امروز ایران، فاصله داشته باشم.
به همت همین نشست برخاست با نسل جوان امروز ایران، بارقههای امید در نسل من شکوفا شد و هر روز نیز شکوفاتر میشود.
نسلی که به دنبال یک سئوال مدنی از حاکمیت دروغ و مزور، به شکل صلحآمیز به خیابان میآید، پاسخاش را با گلولههای سربی داغ میگیرد. و مادرانی که داغدارانند، داغ عزیزی روی دلهایشان تا پایان عمر میسوزد و التیام نمییابد. اما متانت این نسل و وقار مادران داغداری که همچنان پیگیر اعتراضاتشان به همهی اشکال مدنی ممکن هستند، چه درسهای تاریخیای که به نسل من نمیآموزد.
مسعود باستانیها نه تنها بهخاطر اینکه در پاسداری از شرافت روزنامهنگاری در زندان گرفتار آمدهاند برایم قابل احتراماند، بلکه همچنین به دلیل نمایندگی از نسلی که، فریاد معوق مانده بیش از یکصد سال اخیر را بازتاب میدهند و بر خلاف نسل من و نسل پیشتر از من در انقلاب ۱۳۵۷ - که نمیدانستند چه میخواهند - میدانند چه میخواهند. ما فقط به سرنگونی رژیمی میاندیشیدیم بیآنکه افق تازهای در فردا روزش، در ذهن داشهباشیم. نسل شما، هم میداند چه نمیخواهد و هم به چشمانداز و افق فردایش نیز میاندیشید. شما و نسل شما برای من از احترام و جایگاه خاصی برخوردارید که در انتظار درو کردن توفان نیست و از ظرفیت و متانت بالایی برخوردار است. نسل من تکیهاش بر این شعار استوار بود: «آنکس که باد میکارد، توفان درو خواهد کرد.» توفان هیچگاه حاصلی جز خرابی و ویرانی ببار نمیآورد و وقتی سر بگیرد هیچ نسل و جنس و رنگ را مستثنی نمیکند. نسل شما تلاش میکند از این خشونت تحمیل شده، بپرهیزد و بگریزد.
ماههاست که ستون یادداشت مسعود باستانی در شهرگان خالیاست اما این خالی بودن از سویی نیز، پررنگ بودن حضور پرمتانت او را یادآور میشود. هفتهها بود که تا آزادی مسعود باستانی، ستونی را سفید زدهبودیم و وعده کردهبودیم تا مسعود و دیگر روزنامهنگاران شرافتمند و آزادیخواه در زندان هستند، این ستون به عنوان شکلی از اعتراض مدنی همچنان باقی بماند، خالی و سفید. مسعود باستانی و دیگر روزنامهنگاران، فعالان حقوق بشر و همهی آزادیخواهان دربند، دومین سال زندانی بودن خود را در سختترین شرایط سپری میکنند. مسعود باستانی در دادگاه نمایشی، محکوم میشود که علیه نظام سیاهنمائی کرده و نیز اخباری از وضعیت زندانها و برجستهسازی مسائل سیاسی، گزارشاتی به سایت ضدانقلابی هفته نامه شهرگان، روز آنلاین و نیز رادیو چکاوک داده است.
مسعود روزنامهنگار جوانی که تناش هنوز از زخمههای شلاق دادگاه چند سال پیش التیام نیافته و گناهی جز پایداری به تعهد، شرافت و مسئولیت روزنامه نگاری مرتکب نشده، از سوی کودتاچیان به ۶ سال حبس محکوم شدهاست و این دوره را در زندان رجائی شهر کرج سپری میکند. او تاکنون حتی یکبار هم به مرخصی نیامده و همسرش مهسا امرآبادی روزنامهنگار، همچنان انتظار میکشد تا با مرخصی وی موافقت شود. پیشتر عنوان کردهبودم که دفاع از آزادی روزنامهنگاران، به منزله دفاع از آزادی مطبوعات و ارزش گذاشتن به حق دسترسی عموم به اطلاعات است. سانسور و محدودیت در اطلاع رسانی از سوی دولت و حاکمان رژیم جمهوری اسلامی ایران، ناهنجاری آشکاری با عصر اطلاعرسانی دنیای امروز است.
محبوبه عزیز!
نسل شما، ولی فقیه را – بخوان سلطان را - به رغم جمع کردن تمامی سپاهیان و فرماندههان دور برش، آچماز کردهاست. ولی فقیه و ولایتاش، بی حرکت و بدون استراتژی در برابر اعتراضات نسل امروز، وامانده و حقیر شده و دارد از درون آرام آرام میپوسد.
نسل شما به رغم تلفاتی که داده، نباختهاست. سلطان آچماز شدهاست!
دکتر مهرداد مشایخی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتگو با دویچهوله از پیشنهادها و نظرات خود میگوید.
دویچهوله: با توجه به امکان حمله نظامی آمریکا و اسراییل به ایران بحثی میان تحلیلگران وجود دارد که باید به خواستهای غرب در همان چارچوب تعیینشده گردن نهاد چون جنگ موجب تضعیف جنبش مدنی و دمکراسی خواهی در ایران میشود. نقاط ضعف این استدلال در چیست؟ استقلال کشور در میان ارزشهای اپوزیسیون دمکراتیک ایران جای ویژهای دارد. این برای اپوزیسیون مهم است که جامعه ایران برای خود تصمیم بگیرد و روی پای خود باشد. مسلما استقلالخواهی دیگر آن نقشی را ندارد که در دهه پنجاه و شصت و هفتاد میلادی داشت و در نتیجه در صدر بحث قرار نمیگیرد، اما تدبیر مورد نظر در پرسش شما، موضعی ضعیف در قبال غرب است. جنبش دمکراسیخواهی و اپوزیسیون باید در عین پذیرش خواست اصلی غرب که توقف غنیسازی است، آلترناتیوهای پیشنهادی خود را نیز ارائه کند. جنبش سبز که اینک سمبل اپوزیسیون دمکراتیک است میتواند در مقابل طرح غرب، پیشنهاد موراتوریوم ( تعلیق داوطلبانه) را بدهد. مثلا بگوید که برای ده سال این بحث مختومه اعلام شود تا بعد در این باره در شرایطی دمکراتیک در ایران صحبت شود. راه حلهایی از این دست که در کوتاه مدت و میان مدت میتواند غرب را راضی کند، قابل تامل هستند. به این ترتیب، نیازی نیست که اگر مسئلهای اصولی در برنامههای اتمی هست، تسلیمی یکسره صورت بگیرد.
شما در باره تدابیر جنبش دمکراسیخواهی صحبت میکنید اما رشته امور در مذاکره یا رویارویی با غرب در حال حاضر با جمهوری اسلامی است که با رجزخوانی و زبانی تحریکآمیز صحبت میکند. چه تدبیری میتواند برای این رفتارها چالشآفرین باشد؟
ما جایی گیر کردهایم که نمیتوانیم حرف از ایدهآل بزنیم. سه نیرو در بحث جاری وجود دارند که عبارتند از کشورهای غربی و روسیه و اسراییل، دولت جمهوری اسلامی و سوم جنبش مدنی و دمکراتیک ایران. تنها کاری که از دست ما بر میاید این است که جنبش را در مسیری بیندازیم که جنگ را جدی بگیرد و راه حلی ارائه دهد. مهم این است که یک نوع اپوزیسیون ضد جنگ ایجاد شود. این اپوزیسیون باید مسئولیت جنگ را به گردن جمهوری اسلامی بیندازد و نوک حمله را متوجه آن سازد. این کاری است که در حال حاضر از اپوزیسیون بر میآید.
و فکر میکنید با توجه به انسدادها و سرکوبهای جاری در ایران، جنبش مدنی در داخل کشور ظرفیت این را دارد که چنین وظیفهای برعهده گیرد؟
راه دیگری نیست. نقش مردم ایران در بازداشتن جنگطلبان آمریکایی و اسراییلی بسیار محدود است. این فکر که ما میتوانیم در خارج از ایران جلوی جنگ را بگیریم، فکری خام است. شعار و تظاهرات علیه جنگ اثر بسیار اندکی دارد. در جنگ عراق هم مجموعه کشورهای اروپایی و جنبش ضد جنگ درجهان نتوانستند آمریکا را از حمله نظامی به این کشور بازدارند. اگر سلاحی در دست ما باشد، جنبش سبز است. این جنبش باید با گفتمان جنگطلبی جمهوری اسلامی و با ناسیونالیسم کاذب مرزبندی داشته باشد. این گفتمان باید در عین حال مبلغ عدم تسلیم بیرویه به غرب هم باشد. جنبش میتواند بگوید که ما فعلا غنی سازی و سلاح اتمی را کنار بگذاریم تا زمانی که جامعه ایران دمکراتیک شود و مردم ایران خودشان تصمیم بگیرند. این مسئله را مثلا برای ده سال عقب بیندازیم. تحلیلگران سیاسی و اجتماعی نیز باید سعی کنند با نوشتن مقالاتی در این زمینه، جنبش مدنی و فعالان آن را به تامل بیشتر در این مورد دعوت کنند.
مهیندخت مصباح
تحریریه: بهمن مهرداد
دویچه وله: تحلیل شما از استعفانامه آقای موسوی از مقام نخستوزیری چیست؟
آقای موسوی در آن زمان به آن شرایط اعتراض کرده است. به پیامدهایی که این شیوه اداره کشور داشته است اعتراض کرده است. شما یک هیات وزیران و نخستوزیر را تصور کنید که مشغول تدارک نیازهای جنگ هستند و از اینکه جنگ چگونه جریان دارد اطلاعی ندارند. در واقع این نامه بسیار بسیار گویاست. نه تنها گویای وضعیت آن روز ایران است، بلکه گویای وضعیت امروز ایران است. همین الان هم وضعیت همین طور است، همین الان هم کارهایی انجام میشود که آقای رئیس جمهور اطلاع ندارد. کارهایی رئیسجمهور انجام میدهد که وزرا از آن اطلاع ندارند. کارهایی هست که آقای رئیس مجلس انجام میدهد و این یکی خبر ندارد. آن یکی کاری میکند و این یکی از آن خبر ندارد. این حالت هرج و مرج در رژیم ایران یک حالت عمومی است. مثلا آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در زمان جنگ، صورتحساب میفرستاده برای حکومت که این مقدار پول بدهید چون ما این قدر اسلحه خریدهایم. حکومت هم حق نداشته رسیدگی کند ببیند اصلا اسلحهای خریده یا نخریده است. به این ترتیب بود که صد میلیارد دلار گم شد. آقای مهندس سحابی در آن زمان محاسبه کرده بودند، در دوران هشت سالهی جنگ صد میلیارد گم شده است. بعدا در مجلس به صحبت او رسیدگی کردند و گفتند صد و پنج میلیارد گم شده است. گمشده یعنی چه؟ یعنی هزینههایی بوده که انجام میگرفته اما حکومت از آنها اطلاع نداشته است.
دویچه وله: درباره دلایلی که میرحسین موسوی در این استعفانامه مطرح کرده چه فکر میکنید؟
اگر به دلایل استعفای میرحسین موسوی در این استعفانامه نگاه کنید، میبینید که یکیاش، رابطه با آمریکا از پنج کانال مختلف است. ارتباط با آمریکایی که گویا شیطان بزرگ است، آن هم نه از یک مجرا بلکه از پنج مجرا. بنابراین رژیمی که سی سال است آمریکا را در سیاست داخلی و خارجی شیطان بزرگ میداند، از پنج مجرا با همین شیطان بزرگ ارتباط وجود دارد و آقای نخستوزیر در جریان ماجرا نیست. دلیل دوم ترور است. این که ترور، امری دولتی شده بود. نه از جنس تروری که گروههای خودسر انجام میدهند. بنا بر این نامه، در دولت، ترور سازمان یافته وجود داشته، منتهی دولتی که نخستوزیر آن از این اتفاقات خبر ندارد. نخستوزیر و وزیران از مهمترین مسائل همچون جنگ، سیاست خارجی، تروریسم، حتی بودجه و سیاست بانکی بیاطلاع بودهاند. مثلاً در این نامه آمده است، رئیس مجلس با نخستوزیر ژاپن نامهنگاری و روابط دیپلماتیک برقرار میکرده در حالی که حکومت از آن خبر نداشته است. هیات مکفارلین به ایران آمده، نخست وزیر از آن خبر ندارد.
دویچه وله: فکر میکنید دلایل این هرج و مرج چیست؟
یک مقامی صاحب اختیارات مطلقه است در حالی که این اختیارات مطلقه را هر عضو این رژیم هم میتواند بهکار ببرد و بهکار هم میبرد و هرج و مرج بهوجود میآید. یکی از بزرگترین دلایل نادرستی ولایت مطلقه فقیه همین است. اینکه اختیاری مطلق است که خود آقای فقیه نمیتواند آن را بهکار ببرد، برای این که امکانش را ندارد و در این دولتی که الان حدود پنج میلیون کارمند دارد، هرکدام از اینها میتوانند این اختیارات ولایت مطلقه را بهکار ببرند. این حالت هرج و مرج، ویژگی همهاستبدادها است اما نه به این شدت. در زمان شاه هم کارهای بسیاری بود که شاه انجام میداد، وزیر خارجه اطلاع نداشت. یا افراد زیردست او انجام میدادند، خود شاه اطلاع پیدا نمیکرد. این مسائل پیش میآید. خاصیت استبداد همین است اما این اندازه از هرج و مرج خیلی خیلی کمیاب است و این از ماهیت ولایت مطلقه فقیه ناشی میشود.
مصاحبهگر: حسین کرمانی
تحریریه: بهمن مهرداد
مروری بر وقایع تلخ گذشته یادآور این است که کوچاندن پژوهشکده باستانشناسی از تهران با هدف «ریزش نیرو» ریشه در فرایند رو به زوال گذشته دارد. مجلس ششم طی یکی از آخرین مصوبات خود، گردشگری را به مجموعه سازمان بیساختار میراث فرهنگی اضافه کرد.
این مصوبه حاصل سطحیترین نگاه نمایندگان خانه ملت به میراث فرهنگی و در نظر گرفتن آن به عنوان عاملی برای عواید اقتصادی بود. رویکردی که در دولت احمدی نژاد رایجتر شد. محوریت دادن به این رویکرد در کنار تخصصزدایی در میراث فرهنگی نهایتا منجر نگاه تجاری به آثار فرهنگی میشود.
این دیدگاه میراث فرهنگی را گنج میداند و البته آنچه با گنج باید کرد فروش آن است. اجاره ساختمانهای تاریخی دوره قاجار جهت درآمدزایی از نخستین نتایج این نوع نگاه به میراث فرهنگی به شمار میروند.
این تحول همراه با ارتقاء سطح سازمان میراث فرهنگی از سازمانی زیر نظر وزارت ارشاد به معاونت ریاست جمهوری همراه بود که بازهم از مصوبات مجلس ششم است. پس از این ارتقاء تعداد قابل توجهی از نمایندگان مستعفی که همه اصلاحطلب بودند به این سازمان وارد شدند.
نخستین رئیس معاونت جدید حسین مرعشی نماینده سابق مجلس بود. در زمان وی سازمان میراث فرهنگی از سازمانی تخصصی به سازمانی سیاسی تبدیل شد.
در سال ۱٣٨۴ که دولت محمود احمدینژاد روی کار آمد تقریبا یکسال و نیم طول کشید تا نوبت انتقامگیری به میراث فرهنگی برسد. تقریبا همه پستهای کلیدی عوض شدند. در استانها نیز نیروهای سیاسی غیر متخصص و حتی بدون سابقه سیاسی کسانی که در انتخاب محمود احمدی نژاد موثر بودند به ریاست سازمانهای میراث فرهنگی استانها رسیدند.
معاونت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری که به سبب ناهمگن بودن بخشهای آن در فرآیندی تدریجی غیر تخصصی و فاقد ساختار و چارت اداری بود به یار نزدیک احمدی تژاد اسفندیار رحیم مشایی سپرده شد.
رحیم مشایی به گردشگری اهمیت میداد. هزینههای زیادی از بخشهای مختلف میراث فرهنگی را صرف ساختن توالت کرد. آنچه امروز بصورت چندپاره شدن میراث فرهنگی و ارسال آن به استان ها مشاهده میشود، نمود بارز خصومت بچهگانه و در عین حال پیچیده احمدینژاد با سازمان میراث فرهنگی است.
البته خصومت حوزههای علوم دینی و علمایی که از احمدینژاد حمایت می کنند را نمیتوان نادیده گرفت. جهانبینی حوزوی بر پایه ماورالطبیعه اسلامی بنا شده است.
پس از روند سریع تخصصزدایی و آشفته ساختن آ شفته بازار میراث فرهنگی در دوران رحیم مشایی، حمید بقایی که هیچ آشنایی با میراث فرهنگی نداشت و ندارد ابتدا به خصومت با میراث فرهنگی و خاصه با باستان شناسی پرداخت. حذف بودجه پژوهشکده باستانشانسی از جمله این تصمیمهای وی بود. در نتیجه این تصمیم پژوهشکده باستانشناسی به پیکر بیجان تبدیل شد که ناتوان از انجام هر گونه پژوهش تنها به سازمانی برای صدور مجوز تبدیل شد.
علاوه بر کاستن از طیف معترضان در پایتخت، از بین بردن تدریجی بخشی دولتی که به نظر مشاوران احمدینژاد خاصه مشایی با توسعه رویکردهای اصولگرایانه اطراف احمدینژاد از بنیاد تقابل دارد، از اهداف دیگر دولت برای انتقال میراث فرهنگی از مرکز است.
آنچه در عمل از این طرح حاصل خواهد شد، فروپاشی میراث فرهنگی و از بین بردن کامل جایگاه آن در ساختار اداری – اجرایی حاکمیت است.
با ریزش شدید نیروهای متخصص و با تجربه پژو هشکده باستانشناسی، نیاز ابدی ما به باستانشناسان فرصتطلب خارجی برای همیشه تضمین شد. اما در این میانه پارادوکسی وجود دارد. دیگر حتی باستانشناسان خارجی نیز تمایلی به پژوهش در ایران آشفته و بی ثبات را ندارند چراکه کشورهای همسایه که همگی روزی از اقمار فرهنگی ایران به شمار میرفتهاند در تطمیع و جذب پژوهشگران خارجی موفقتر از همیشه عمل کرده و میکنند. از دیگر نتایج این طرح خانهنشین کردن زنان باستانشناس است که به دلیل اشتغال همسرانشان در تهران مجبور به کناره گیری شدهاند و البته که این طرح دولت احمدینژاد را یک قدم دیگر به هدفش در زمینه به حاشیه راندن زنان نزدیکتر میکند.
خلا قانونی در حوزه میراث فرهنگی و عدم نظارت نمایندگان مجلس بر این حوزه میتواند فاجعهای فرهنگی را رقم زند. در گام بعدی پژوهشکده های دیگر از جمله مرمت و حفظ و احیا و نیز موزه ملی در خطر جدی به سر میبرند. دلسوزان تاریخ و فرهنگ این آب و خاک این ویرانگری را به تماشای غمگنانه نشستهاند و ویرانگران غافل از آنند که با دشمنی با میراث فرهنگی تیشه به ریشه خود میزنند.
منبع: رادیو فردا
از میان این گروه آقای احمدی امویی هم اکنون وارد روز سوم اعتصاب غذای خود شده و وضعیت جسمی او توسط اعضای خانواده اش، نگران کننده گزارش شده است.
ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و همسر آقای احمدی امویی امروز (پنجشنبه هفتم مرداد) به بی بی سی فارسی گفت که برای آخرین بار روز یکشنبه (سوم مرداد) با همسرش تلفنی صحبت کرده است و پس از آن موفق نشده است تا با او ملاقات یا ارتباطی برقرار کند.
حسین نورانی نژاد، ابراهیم بابایی، جعفر اقدامی، بابک بردبار، ضیاء نبوی، پیمان کریمی آزاد، غلامحسین عرشی، علی پرویز، علی ملیحی، حمیدرضا محمدی و مجید دری از دیگر زندانیانی هستند که به گزارش وبسایت های مخالفان دولت اعتصاب غذا کرده اند.
پیش تر نیز برخی از بازداشت شدگان وقایع پس از انتخابات جنجال برانگیز خرداد ۸۸ به اعتصاب غذا دست زده بودند.
کوهیار گودرزی، دانشجوی اخراجی دانشگاه شریف تهران، که از آذر ماه سال گذشته در زندان اوین به سر می برد، مجید توکلی، فعال دانشجویی، جعفر پناهی، کارگردان و فیلمساز، محمد نوری زاد، روزنامه نگار و فیلمساز، هنگامه شهیدی، روزنامه نگار و فریبا پژوه از دیگر زندانیان سیاسی بودند که در ماه های گذشته و در اعتراض به رفتار زندانبانان و نحوه رسیدگی به پرونده های خود به اعتصاب غذا دست زدند.
از خرداد ماه ۱۳۸۸ که نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران مورد اعتراض گروه های سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است تا کنون صدها نفر از روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و اجتماعی و دانشجویان معترض روانه زندان اوین شده اند و بسیاری از آنها پس از محاکمه شدن در دادگاه های دسته جمعی و انفرادی هم اکنون در حال سپری کردن محکومیت های خود هستند.
در این مدت، مخالفت با درخواست مرخصی، ممانعت از ملاقات با اعضای خانواده، رفتار زندانبانان، وضعیت بند های زندان، و نحوه رسیدگی به پرونده متهمان از جمله مواردی بوده است که بارها توسط زندانیان سیاسی مورد اعتراض قرار گرفته است.
هشدار دیده بان حقوق بشر در مورد وضعیت جسمی کبودوند
در همین حال، دیروز (چهارشنبه ششم مرداد) هم سازمان دیده بان حقوق بشر با صدور بیانیه ای، ضمن ابراز نگرانی از وضعیت جسمی محمد صدیق کبودوند، فعال مدنی و روزنامه نگار کرد، خواستار معالجه فوری و آزادی او شد.
آقای کبودوند در سال ۱۳۸۶ بازداشت شد. او یک سال بعد در دادگاه انقلاب تهران به جرم نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی از طریق تشکیل "سازمان حقوق بشر کردستان" و فعالیت در آن به ۱۱ سال حبس محکوم شد و هم اکنون در زندان اوین تهران محبوس است.
دیده بان حقوق بشر که دفتر اصلی اش در شهر نیویورک آمریکاست، چهارشنبه، ۶ مرداد (۲۸ ژوئیه) از احتمال سکته مغزی آقای کبودوند خبر داد.
دیده بان حقوق بشر در بیانیه روز چهارشنبه خود هشدار داد که ۱۶ "دگراندیش" کرد در ایران به اتهام مبارزه مسلحانه جدایی طلبانه در معرض خطر اعدام هستند.
اسامی فعالان یادشده به این قرار اعلام شده است: "زینب جلالیان، رستم ارکیا، حسین خضری، انور رستمی، محمد امین عبداللهی، قادر محمد زاده، حبیب الله لطیفی، شیرکو معارفی، مصطفی سلیمی، حسن طلعی، ایرج محمدی، رشید اخکندی، محمد امین اگوشی، احمد پولاد خانی، سید سمی حسینی و سید جمال محمدی."
ایران اردیبهشت امسال پنج نفر، از جمله چهار کرد را به جرم "مبارزه مسلحانه" در زندان اوین تهران اعدام کرد.
این اقدام به شدت از سوی سازمان های مدافع حقوق بشر محکوم شد و تجمع های اعتراض آمیزی در شهرهای کردنشین ایران و برخی از شهرهای خارج از این کشور را در پی داشته است.
منبع: بی. بی. سی
مقام های آمریکایی نگرانند که با تشدید تحریم های اروپا علیه صنایع نفت و گاز ایران، برخی کشورهای آسیایی نظیر چین حضور خود را در بازارهای ایران افزایش دهند.
رابرت آینهورن اظهار داشت چینی ها می گویند نیاز زیادی به انرژی دارند و باید در این حوزه از امنیت لازم برخوردار باشند.
آمریکا نگران است برخی کشورهای آسیایی جای خالی شرکت های اروپایی را در بخش انرژی ایران پر کنند
دانیل گلیزر دستیار معاون امور ضد تروریسم وزارت خزانه داری آمریکا که در این نشست حضور داشت گفت تحریم ها در صورتی موثر خواهد بود که کشورهای زیادی را در بر گیرد.
او که قرار است با آینهورن همسفر باشد گفت آسیا، خاورمیانه و آمریکای جنوبی سه منطقه ای هستند که نیاز به رایزنی های زیادی در این زمینه دارند.
گلیزر گفت دانیل لیوی معاون امور ضد تروریسم وزارت خزانه داری که مسئول تحریم های ایران است برای گفتگو در این زمینه عازم امارات متحده عربی خواهد شد.
استرالیا تحریم می کند
در پی اعمال تحریم های جدید سازمان ملل و کشورهای غربی علیه ایران، استرالیا نیز اعلام کرده است تحریم های جدیدی علیه ایران اعمال خواهد کرد.
وزیر خارجه استرالیا روز پنجشنبه با اعلام این خبر گفت این تحریم های جدید برای اولین بار شامل مبادلات تجاری با صنایع نفت و گاز ایران هم می شود.
چند روز پیش از این، اتحادیه اروپا و کانادا حریم های جدیدی علیه ایران اعمال کرده بودند. پیش از آن هم آمریکا تحریم های جدیدی علیه ایران اعمال کرده بود.
استیون اسمیت، وزیر خارجه استرالیا، در بیانیه ای اعلام کرد: "با اعمال این تحریم ها، استرالیا در صف اول تلاش های جامعه جهانی برای وادار کردن ایران به پذیرش تکالیف بین المللی اش در مورد برنامه هسته ای این کشور می ایستد. به باور ما برنامه هسته ای ایران یکی از جدی ترین تهدیدهای امنیتی است که جامعه جهانی با آن مواجه است."
تحریم های جدید استرالیا علاوه بر تحریم هایی است که سازمان ملل متحد ماه گذشته علیه ایران تصویب کرد و استرالیا پیش از این آنها را اعمال کرده بود.
تحریم های جدیدی که استرالیا اعمال خواهد کرد، شامل ممنوعیت مسافرت و داد و ستد بیش از 110 شخص و شرکت در بخش های مالی و حمل و نقل ایران است.
این تحریم ها همچنین شامل ممنوعیت داد و ستد همه انواع سلاح و مواد مربوط به آن، از جمله هر چیزی است که بتواند در تولید سلاح های شیمیایی، بیولوژیکی، هسته ای و موشکی مورد استفاده قرار گیرد.
استرالیا همچنین برای اولین بار داد و ستد با بخش نفت و گاز ایران را محدود خواهد کرد. آقای اسمیت گفت در قطعنامه سازمان ملل اشاره شده است که بین درآمد حاصل از بخش نفت و گاز و فعالیت های هسته ای ایران ارتباط وجود دارد.
منبع: رادیو فردا
بسمه تعالی
مقام محترم رياست جمهوری
برای آنکه دشمنان اسلام و کشور نتوانند سوء استفاده نمايند، اينجانب در استعفانامه خود که برای رسانه ها نيز ارسال گرديده است، دلايل را ذکر نکردم. با اين نيت که ذکر آنها انشالله در آينده برای کشورمان و دولتهای بعدی مفيد باشد، بصورت خيلی خلاصه به بيان آنها می پردازم:
۱ ـ مسلوب الختيار شدن دولت در سياست خارجی. امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه هائی به عنوان کشورهای مختلف نوشته ميشود بی آنکه دولت از آنها خبری داشته باشد. (اينجانب به عنوان نخست وزير از اين نامه ها جز در موارد استثنائی و آنهم بطور اتفاقی بيخبرم).
نخست وزير ژاپن برای رياست محترم مجلس و رياست محترم مجلس برای نخست وزير ژاپن نامه مينويسد و اينجانب در يک مراسم عمومی و مردمی از اين ماجرا و متن نامه با خبر ميشود.
آقای لاريجانی در جايی ميگويد از پنج کانال با آمريکا تماس گرفته ميشود و بنده بعنوان رئيس هيئت وزيران از اين کانالها اطلاعی ندارم.
همه جا صحبت از سياستهای خارجی دولت جمهوری اسلامی است. بدون آنکه دولت از اين سياستها که در همه جای کشور و جهان بيان ميشود، خبر داشته باشد.
۲ ـ عمليات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت ميگيرد. شما بهتر ميدانيد که تاکنون فاجعه آفرينی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپيمايی ربوده ميشود، از آن باخبر ميشويم. وقتی مسلسلی در يکی از خيابانهای لبنان گشوده ميشود و صدای آن در همه جا ميپيچد، متوجه قضيه ميشويم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اينجانب از اين امر آگاه ميشوم. متاسفانه و عليرغم همه ضرر و زيانی که اين حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظير اين عمليات ميتواند هر لحظه و هر ساعت بنام دولت صورت گيرد.
۳ ـ تجزيه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزيری که به دلايل سياسی صورت گرفت، از همان اول ضايعه آفرين بوده و ادامه آن در شرايط نوسازی کشور فاجعه بار خواهد بود. متاسفانه اين مشکل و مشکل وزرای مشاور، عليرغم طرح در شورای تشخيص مصلحت، به تاخير افکنده شده و حل نگرديده است هر چند که بهرحال حق شورای تشخيص مصلحت است و اينجانب انتظاری در اين خصوص ندارم.
۴ ـ تجزيه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئوليت دولت و وزرا توسط شوراهای گوناگون.
۵ ـ عدم قدرت اينجانب به پاسخگويی در مقابل اعضا هيات دولت و نمايندگان محترم مجلس در مورد کارهائی که بدون اطلاع دولت، ولی بنام دولت، صورت ميگيرد.
۶ ـ در خاتمه لازم ميدانم بار ديگر يادآور شوم که اين استعفا، العياذ بالله، بمعنای قهر اينجانب از نظام و دولت جمهوری اسلامی و مسئولين انقلابی آن نيست که اگر هم بود، با توجه به عظمت انقلاب و ناچيزی اينجانب، يقينا نميتوانست هيچ تاثيری در روند رشد و توسعه انقلاب اسلامی داشته باشد. اين استعفا دليل ناتوانی اينجانب برای کار بدليل همين ناتوانی است و درست بدليل همين ناتوانی است که اينجانب مسئوليت را از خود ساقط می بينم.
ميرحسين موسوی
۱۴ شهريور ۱۳۶۷
قاضی رابرتسون در [اين پژوهش] حقوقی ۱۴۵ صفحه ای که روز چهارشنبه، ششم مردادماه، منتشر شد با ذکر نام و با سند و مدرک، مسئولان وقت جمهوری اسلامی ايران را به جنايت عليه بشريت و نسل کشی متهم کرده و سازمان ملل را به پيگيری قضايی اين افراد دعوت کرده است.
اين پژوهش را بنياد عبدالرحمان برومند در سالروز اعتراض به انتخابات سال ۱۳۸۸ ايران به صورت الکترونيکی منتشر کرده و در پی واکنش هايی که به آن شد پاسخی نيز در خبرنامه ضميمه آن به چاپ رسانده است.
نکات مهم پژوهش
يکی از نکات مهم اين پژوهش حق و حقوق خانواده های قربانيان سال ۱۳۶۷ و دينی است که از نظر دادگاه بين المللی حقوق بشر، حکومت ايران نسبت به اين خانواده ها دارد.
دکتر لادن برومند، مدير مطالعاتی بنياد، در اين رابطه به راديو فردا می گويد: «از نظر حقوق بين الملل وقتی جنايتی عليه بشريت اتفاق می افتد و يا دولتی از قدرت خود سوء استفاده می کند، اين حکومت موظف است به قربانيان غرامت بپردازد. طبيعتاً بازماندگان قربانيان افراد محقی در اين رابطه هستند. جفری رابرتسون به نکته ای اشاره کرده که کمتر به آن اشاره می شود، اين که در کشتارهايی مانند کشتار زندان ها در سال ۶۷ مسئله فقط کسانی که کشته می شوند نيست، بلکه مسئله خانواده هايی مطرح است که تحت شکنجه دولتی قرار می گيرند و اطلاعات لازم به آنها داده نمی شود. آنها درباره چگونگی اعدام و محاکمه عزيزانشان هيچ خبری ندارند، در مورد تاريخ کشته شدن و محل دفن آنها نيز چيزی نمی دانند و تمام اينها از منظر حقوق بين الملل شکنجه بازماندگان و خانواده ها شناخته شده است. آنها نه فقط به اين دليل که بازمانده قربانی هستند حق درخواست غرامت دارند و دولت بايد از آنها معذرت بخواهد، بلکه خودشان هم به خاطر صدمات روحی که ديده اند اين حق را دارند.»
يکی ديگر از نکات مهمی که در اين گزارش به آن پرداخته شده، آن است که جنايت عليه بشريت هرگز شامل مرور زمان نمی شود و حتی اگر سال ها از وقوع آن بگذرد مجرمين در هر کجا باشند تحت تعقيب قرار خواهند گرفت.
دکتر لادن برمند همين موضوع را دليل انتشار الکترونيکی اين گزارش در سالگرد اعتراض به انتخابات سال ۸۸ می خواند و می گويد: «بعضی ها فکر می کردند ما به چه دليلی اين تحقيق که در مورد کشتار سال ۶۷ است را در سالگرد انتخابات سال ۸۸ به زبان انگليسی منتشر می کنيم. در واقع به اين دليل آن را منتشر کرديم تا هشداری باشد به کسانی که امروز در حکومت جمهوری اسلامی تصميم گيرنده هستند به خصوص دستگاه قضايی و انتظامی. آنها بايد بدانند جناياتی که در سال ۱۳۶۷ رخ داده هنوز موضوع پيگيری قضايی است و شامل مرور زمان نشده است و موقعی که دستور سرکوب، کشتار، اعدام يا تيراندازی به مردم را می دهند بايد آگاه باشند که اين عمل امروزشان فردا مورد پيگيرد قضايی در سطح بين الملل خواهد بود. اين مسئله مهم است که تعريف اين جنايات به عنوان جنايت عليه بشريت، مسئولان جمهوری اسلامی را نه فقط در برابر ملت خودشان پاسخگو می کند بلکه در مقابل جامعه بين الملل نيز مسئول خواهند بود و جامعه بين المللی موظف است اين موارد را مورد پيگرد قضايی قرار دهد. به همين دليل جفری رابرتسون نه تنها از سازمان ملل بلکه از کشورهايی که قوانين شان اجازه می دهد عليه مجرمين جنايت عليه بشريت شکايت کنند، خواستار واکنش شديد در مورد کشتار سال ۶۷ شده است.»
انتشار نسخه الکترونيکی قاضی رابرتسون به مناسبت سالگرد اعتراض نسبت به انتخابات رياست جمهوری سال گذشته بحث قابل توجهی را شايد برای اولين بار در عرصه سياسی جامعه ايران و بين هواداران دموکراسی مطرح کرد؛ بحث «انتخاب بين حقيقت و مصلحت».
دکتر لادن برومند در توضيح اين بحث می گويد: «با انتشار اين گزارش به زبان انگليسی بحثی ميان ايرانيان و طرفداران جنبش سبز ايجاد شد که آيا صلاح بود در اين شرايط شما به دورانی اشاره کنيد که آقای موسوی مسئوليت سياسی مهمی داشته است و ايشان را که اکنون رهبری جنبش سبز را به عهده دارد از طرف ديگر مورد فشار و اتهام قرار دهيم. اين بحث مهمی بود و ميان کسانی که آن را دنبال می کردند بعضی ها می گفتند حقيقت بايد در هر صورت مطرح شود و بعضی ها می گفتند اکنون صلاح نيست و بايد تمرکز نيروها روی نجات دادن افرادی باشد که هم اکنون در زندان ها تحت شکنجه هستند نه کسانی که ۲۰ سال پيش کشته شدند.»
وی می افزايد: «به نظر من اين بحث کاذب است زيرا همان طور که ما در خبرنامه گفتيم هر گاه شما اصل ارجحيت مصلحت را بر حقيقت تقويت کنيد، اين اصل جای ديگر و در شرايط و مقطع تاريخی و سياسی ديگر گريبانگير شما خواهد شد. کما اين که اگر در آن دوره کسانی که در درون نظام مخالف اين کشتار بودند، همان طور که آقای منتظری اين کار را انجام داد، افکار عمومی را شاهد می گرفتند و با اين امر مخالفت و مبارزه می کردند اولاً هزاران جوان بی گناه و سرمايه مملکت از بين نمی رفتند و دوماً امروز مسئله جنايت عليه بشريت مطرح نمی شد، همان طور که امروز آقايان موسوی و کروبی در مظان اتهام قرار دارند که مصلحت نظام را فدای بيان حقيقت در مورد کهريزک و شکنجه ها و کشتار مردم بعد از انتخابات کردند که به نظر من کار بسيار درستی کردند.»
خانم برومند می گويد: «اين که در شرايط فعلی اين کار، رهبری نهضت سبز را تضعيف می کند من اين گونه فکر نمی کنم، کما اين که آقای منتظری زمانی که به عنوان جانشين ولی فقيه و يکی از نظريه پردازان ولايت فقيه و قدرت های مهم در جمهوری اسلامی بود از موقعيت و مقام خود گذشت به خاطر آن چه فکر می کرد حقيقت است. درست است که آن زمان بهای زيادی پرداخت اما اگر امروز آقای منتظری زنده بود و سران جمهوری اسلامی به پاسخگويی و محاکمه فراخوانده می شدند مطمئناً بسياری از زندانيان به نفع او شهادت می دادند و به دليل خدمتی که به حقيقت کرد از بوته امتحان سربلند بيرون می آمد و تاريخ هميشه در اين رابطه از او قدردانی خواهد کرد. در مورد آقای موسوی هم همين گونه است. يکی از کمبودهايی که آقای رابرتسون در تحقيقات خود با آن مواجه شد اين بود که از طرف افرادی که در رژيم مسئوليتی داشتند البته به غير از آقای منتظری، اطلاعات زيادی در دست نيست و سايرين همه سکوت کرده اند.»
منبع: راديو فردا
وی از هنرمندانی است که در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران در کشور زندگی می کرد. محصص در 1333 به اروپا سفر کرده و در ایتالیا ساکن شد و در آکادمی هنر"رم " , مدتی نزد " فروچیو فراتزی " به آموختن هنر مشغول شد.حاصل این دوره از زندگی محصص چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی در داخل و خارج ایتالیا و شرکت در نمایشگاه هایی چون بینال (دوسالانه) ونیز , سائو پائولو و پاریس بود.
در سال 1342 , بهمن محصص به امید بر پا کردن جنبشی نو در هنر کشورش , به ایران بازگشت و در نمایشگاه ها , کنفرانس ها و برنامه های متعددی شرکت کرد. او برای مردم ایران آتاری از " پیراندلو " , " مالاپارت " , " کالوین " و "پاوسه " را از ایتالیایی و آتاری از "اژن یونسکو " و " ژان ژنه " را از فرانسه ترجمه کرد و نمایش " صندلی ها " اثر "یونسکو" را به روی صحنه برد.
او در سال 1967 نمایشی دیگر را نیز بر صحنه برد .اما در 1969(1348) در حالی که ادامه فعالیت در ایران را غیر ممکن یافت به رم بازگشت و در همانجا به ادامه زندگی و کار پرداخت. آتار پر ارزش او بیش از همه در ایتالیا، ایالات متحده و ایران نگهداری می شود.
به گزارش رسانهها، بهمن محصص هنرمند پيشکسوت هنرهای تجسمی به دليل بيماری ريوی در رم ايتاليا درگذشت. او هنگام مرگ ۷۹ سال داشت.
مشروح کامل اين نامه بدين شرح است:
بسمه تعالی
آيت الله آقای حاج شيخ احمد جنتی
دبير شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران
باسلام
طبق اخبار و گزارشات منتشره از سوی برخی خبرگزاری ها و سايت های خبری، جنابعالی اخيراً به مناسبت تولد حضرت وليعصر عجل الله تعالی فرجه الشريف در مسجد جمکران قم سخنرانی سياسی مبسوطی داشته ايد و از اجتماع خالصانه و بی ريای مذهبی مردم مسلمانی که صرفاً با انگيزه های عقيدتی و جهت توسل و اظهار ارادت به حضرت حجت عليه السلام در آن مکان گرد آمده بودند، بدترين نوع سوء استفاده را کرده و با تکيه بر قدرت و مصونيت خيالی از پاسخگويی به آنچه می بافيد مطالبی واهی، بی سند و تفرقه افکنانه را مطرح کرده و به آتش اختلافی که خود افروخته ايد نفت نفرت و نفاق پاشيده ايد.در اين ميان آنچه علاوه بر تهمت ها و افتراهای نخ نما و تکراری شما به ياران امام خمينی و مدافعان حقوق اساسی ملت و قاطبه ی آزادگان و آزادی خواهان تازگی داشت آن بود که گفته بوديد: « من سندی را بدست آوردم که آمريکائی ها يک ميلياردلار از طريق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمريکا در کشورهای منطقه هستند به سران فتنه دادند و همين سعودی ها که به نمايندگی آمريکا صحبت می کردند، گفتند اگر توانستيد نظام را منقرض کنيد تا پنجاه ميليارد دلار ديگر هم می دهيم، اما خداوند اين فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد».
آقای جنتی آنچه را شما فتنه می ناميد و برايش سر و دست و پا می تراشيد، انتخاباتی بود که طبق معمول توسط شما و اتاق های فکر هدايت کننده ی امثال جنابعالی در شورای نگهبان و وزارت کشور و … مهندسی شد تا در شکلی ظاهرالصلاح مطلوب مهندسان انتخابات را فراهم آورد. اما برخلاف انتظار و بر سياق قاعده ی (( … والله خيرالماکرين)) تدبير شما بند نمايان و ديگر اربابان قدرت کارساز نيفتاد و آش شوری که با تعجيل به کام ملّت فرو ريختيد آنان را برآشفت و کاسه و کوزه بساط انتخابات فرمايشی شما را برهم ريخت. شما و ديگر طراحان ومهندسان سناريوی انتخاباتی نيز با کمال ناباوری و عليرغم ادعاهای پوشالی تمکين به رأی مردم اعتراض آنان را با شديدترين وجه و بی رحمانه ترين شکل ممکن سرکوب کرديد. بعد هم در اوج وحشت از خشم مردم ژست پيروزی گرفتيد و برای تکميل پروژه های خويش دادگاههای نمايشی برگزار کرديد تا بقايای هر صدای اعتراضی را به سکوت کشانده و مهر خاموشی بر گورستانی که خيالش را در سر پرورانده ايد بنشانيد. اين روش استناد و صدور حکم متأسفانه همان روشی بوده است که بر اساس آن سال هاست بسياری از فرزندان صالح اين ملت را از دستيابی به حقوق خويش مثل انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم کرده است چون آنان نيز طبق همين نوع گزارشات همواره ردّ صلاحيت شده اند.
با اين همه و پس از گذشته يکسال و اندی از آن ماجرا هنوز هم از آنچه کرده و پاسخی که دريافت کرده ايد خواب خوش نداريد و هر آن در پی يافتن مستمسکی هستيد تا نتايج خيالی که بافته و خلاف واقعی که ساخته ايد را بر خود هموار سازيد.
آقای جنتی در فرهنگی که شما پس از انتخابات رياست جمهوری دهم خلق کرديد اگرچه گروهی را فتنه گر خوانديد که اکثريت ملت ايران بودند و برای آنها سرانی را قلمداد کرديد که حتماً مهدی کروبی هم از جمله ی آنهاست ولی در همان قاموس که خوشبختانه در ميان ملّت به درستی شناخته شده است عده ای نيز به رياکاری، دغل بازی، عوام فريبی، آدم کشی، دين فروشی و زاهد نمايی شهره آفاق گشته اند که بدون شک جنابعالی اگر از مصاديق بارز آنها نباشيد جاده صاف کن آنان برای دستيابی به اهدافشان بوده ايد.
اگر من فتنه گرم، چون معترضم؛ شما نيز شريک دزدان رأی مردم و نارفيق اين قافله ايد. چون ردپای اعمال نابخردانه شما در پس همه ی حوادث قبل و بعد از انتخابات مشهود است. و متأسفانه همه جا عليه مردم و به نفع جريان خشونت گرای سرکوب گر. امّا اين بار به اتهام بهتانی که به سران به قول خودتان فتنه !! زده ايد که از سعودی ها پول گرفته اند تا نظام را منقرض نمايند از شما اولاً شکايت می کنم آن هم در محاکم جمهوری اسلامی، اگرچه اميدی به رسيدگی ندارم. و ثانياً اين نامه را می نويسم که بدانيد به آنچه گفته ايد اعتراض دارم و همين جا از شما می خواهم که در اين مورد هر دليل و مدرک و سندی داريد افشا کنيد وگرنه دروغگويی و رسوايی بيش از پيش شما را آشکارا و در هر کوی و برزنی و با هر روشی که ممکن باشد جار خواهم زد.
در پايان يادآور می شوم شما در پايان راهی هستيد که زندگی نام دارد و هرچه کرده ايد اگر با ميل دست يابی به دنيا و متعلقات آنهم بوده باشد حتماً به مقصود رسيده ايد. رياست دنيا اگر بقا و وفايی داشت به م امثال ما و شما نمی رسيد.
آقای جنتی تاريخ تکرار می شود و بر سياست ورزان است که عبرت بگيرند حتماً به خاطر داريد که پس از قيام ۱۵ خرداد و دستگيری امام و جمعی از علمای بزرگ و توده های مردم و کشتار ملت توسط سربازان و دژخيمان حکومتی در در شهرهای مختلف، رژيم شاه اعلام کرد که فردی به نام « جوجو» را در فرودگاه مهرآباد دستگير کرده است که از سوی جمال عبدالناصر مبلغ دو ميليون تومان پول برای خمينی آورده است تا در جريان اغتشاش عليه رژيم مورد استفاده قرار گيرد. طراحان و سناريو سازان وابسته به شاه معدوم آنقدر پخته به نظر می رسيدند که اگر دروغی هم می بافتند به گونه ای باشد که مورد پذيرش احتمالی عده ای از مردم واقع شود ولی شما و دوستانتان يا بهتر بگويم منابعتان وقتی متأسفانه دروغی هم می سازيد نچسب و باور نکردنی است به خدا پناه می برم از جفايی که توسط مربيان ديانت و مروجان شريعت حکومتی بر روحانيت اصيل و مظلوم و مبلغان حقيقی اسلام و تشيع رفته است و می رود.
شما نيز به خدا پناه ببريد و از عقوبت آخرت بيمناک باشيد توبه کنيد و از محضر ملت رشيد ايران طلب بخشش نماييد. اميد است مردم و خدای بزرگ از گناهان شما در گذرند.
فاعتبروا يا اولی الابصار
مهدی کروبی
۷/۵/۱۳۸۹
منبع: سحام نيوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر