شراره سعیدی/ رادیو کوچه
پس از آزادی 3 آمریکایی که حدود دو سال پس از آن نیز مشخص نشد جاسوساند یا گروگان و در آن کوههای مرزی و با آن ملیت تحریککننده مشغول جمعآوری چه اطلاعاتی بودند و گویی قرار هم نیست تا مدتها کسی بداند، تنها نکته مسلم آنست که آن سه نفر در یکی از نامناسبترین مکانهای گردشگری، تحقیقاتی برای یک آمریکایی در خاورمیانه قرار گرفتند. گویی ایشان آمدند که در اوج بحران اعتراضات پس از انتخابات سال 88 در روز ۸ مرداد همان سال رسالت تاریخی خود را برای ایجاد واکنش صدادرصدا برای جمهوری اسلامی ایفا کنند.
این ماجرای تکراری به نوعی یادآور سال 58 و بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا بود، آقای خمینی فتوا داد که «هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید» جملهای که او گفت این بود که در ایران انقلابی شده است از انقلاب اول بزرگتر و مهمتر و این را هم در جواب این میگفت که خواستهاند گروگانها هرچه زودتر آزاد شوند. آیتاله خمینی در آن زمان، میگفت باید کوشش شود که در مسئله قانوناساسی مردم به سردی نگرایند. در آن زمان، تازه چند روزی بود که اصل پنجم قانون اساسی به عنوان ولایتفقیه تصویب شده بود و در افکار عمومی و حتا در خود مجلس خبرگان نگرانیهایی ایجاد کرده بود، در حدی که دولت موقت خواستار این شده بود که همان پیشنویس قبلی مطرح شود. آیتاله خمینی متناسب با این مسئله، شرایط را حساس میدید که برای تصویب قانون اساسی و پیشبرد رفراندوم قانون اساسی احتیاج به این است که حرکت انقلابی و بسیج و التهاب عمومی به نوعی تجدید شود و مسئله گروگانگیری به این کار کمک میکرد و این فقط در داخل نبود. برخی گروههای چپ جمعیتهای چند صدهزار نفری جلو سفارت بسیج کردند و وقتی که این جمعیت در تلویزیونهای ایران و دنیا نشان داده میشد، مثل این بود که تمام مردم ایران آماده پشتیبانی از گروگانگیرها هستند. متناسب با این بود که دانشجویان از یک گروه محدود اجتماعی عملن به عنوان یک پیشآهنگ انقلابی یک انقلاب دوم مطرح شدند.
در ماجرای دوم مورد بحث اما، مسئله گروگانگیری آن سه جوان آمریکایی میتوانست حداقل در خارج از کشور توجه تمامی رسانههای خارجی را از افرادی که با تبعیت ایرانی مورد حبس و تعدی قرار گرفتهاند به سوی آن سه نفر متمرکز کند، سه جوانی که در قوارهها و پیشینهای به ایران ورود کرده بودند که با اتهام جاسوسی هموزن نبود و میتوانست ترحم و همذاتپنداری موثرتر و به رقم آن متوجهتری را از خارجیان دریافت نماید، البته بنا بر سابقه این حکومت آنها توانستند شهروندان آن کشور را دچار مشکلاتی کنند که در شاید کابوس شبشان هم نمیدیدند. و این اولینباری نبود که جمهوری اسلامی دست به گروگانگیری و آدمربایی میزد.
از ماجرای گروگانیگیری دیپلماتهای سفارت آمریکا، تا ربودن هواپیماهای مسافربری، از محاکمه «تاجر آلمانی» به جرم رابطه با «زن مسلمان ایرانی» و محکوم به اعدام شدن وی تا آزادیاش، از دستگیری «رکسانا صابری» و آزادی او، تا دستگیری 15 ملوان انگلیسی و دستگیری «کلوتید رایس» و در آخرین مورد تا بهحال دستگیری سه شهروند جوان آمریکایی و سپس آزادی بیهزینهشان، میتوان گفت هدف اولیه جمهوری اسلامی از این آدمرباییها ایجاد فضای رعب و وحشت در داخل است و باور داشت که این ماجراجوییها برای حکومت این خاصیت را داشته که وانمود کند از هیچ قدرتی نمیهراسد و تاثیر مثبتی در نزد هواداراناش بگذارد و به گونهای پایههای قدرتاش را جاودانه و مستحکم نشان دهد، اما نمیتوان از بههنگامی این مسایل و اتفاقی که شاید اتفاقی نباشد گذشت، نکته جالب در همه این موارد برخورد دول غرب است با این گروگانگیریها. آنها اگر یک فرد معمولی به دلیلی، کسی یا کسانی را گروگان بگیرد و درخواستی داشته باشد تا آن شخص را به قتل نرسانند آرام نمیگیرند و حتا گاهی دیده شده که آنها تا کشته شدن گروگانها نیز افراط کردهاند و اینگونه به جامعه القا میکنند که حاضر به معامله نیستند. اما در اینگونه موارد، کوتاه میآیند و با حکومت اسلامی معامله میکنند و بعضن قاتل و تروریستی که مخالفین حکومت را به گلوله بسته است آزاد میکنند. در یک مورد حتا به شیوه خود جمهوری اسلامی متوسل شدهاند، شایعه بسیار قوی وجود دارد که دولت آلمان دامی برای یکی از روحانیون حکومت در آلمان پهن میکند و بدینوسیله «تاجر آلمانی» محکوم به مرگ آزاد میشود.
در هر صورت جمهوری اسلامی در این ماجراها نزد مردم سعی داشته از خود چهره پیروز بسازد و هیچ ابایی ندارد که مردم بگویند این گروگانگیری است. او دوست دارد مردم ایران اینگونه فکرکنند، بترسند یا گروهی لذت ببرند. در ابتدای ریاست جمهوری آقای احمدینژاد 15 ملوان انگلیسی که در تله گرفتار شده بودند بازداشت کردند که جز بخشی کوچکی از چپ ایران که میگفت: «این از حرکت مصدق هم قویتر بود احمدینژاد توانست انگلیس را تحقیر کند» حمایت مردمی دیگری وجود نداشت و اگر فرض کنیم ماجرای سفارت آمریکا برای این حکومت برکتی به همراه داشت، این ماجرا جز مضحکه حاصلی نداد.
یک هدف مشخصتر از گروگانگیریها این است که دست به معامله بر سر تروریستهای خود بزند. دستگیری خانم رایس و آزادی او با آزادی قاتل شاپور بختیار از فرانسه و سپس آزادی سه شهروند آمریکایی که جز «شهرام امیری» تنها زمان و صبوری حاصل بعدیاش را مشخص خواهد کرد.
روزنامه گاردین درباره آزادی 2 گروگان آمریکایی توسط حکومت ایران نوشت: «اول و مقدم بر هر چیز، موضوع نقص پایهیی در سیستم دادرسی رژیم ایران، با تاریخچهای از دستگیریهای خودسرانه، شکنجه، بدرفتاری با افراد بیگناه، دادگاههای نمایشی و زندانیانی است که مجبور به اعتراف در برابر دوربین شدهاند… برخی از مفسران گفتند، همه این داستان فقط یک (گروگانگیری دولتی) بود.»
البته میتوان به تمامی حرکتها سیاسی مظنون بود و به خصوص تمامی رفتارهای جمهوری اسلامی را از سر خشم مشکوک دید، اما آنچه بسیار آشکار است، آنست که آمریکاییها در مناسبترین زمانها برای امداد غیبی حکومت اسلامی فرا میرسند.
اکبر ترشیزاد/رادیو کوچه
سرانجام و پس از کش و قوسهای فراوان، فیلم «جدایی نادر از سیمین» آخرین ساختهی «اصغر فرهادی» به عنوان نمایندهی ایران در جشنوارهی «اسکار» برگزیده شد. این موضوع سبب حواشی بسیاری گردید. نوشتهی یکی از همراهان رادیو کوچه «رضا پرچیزاده» سبب شد تا در پاسخ به ایشان که در حقیقت بازگو کنندهی یک نظریهی قدیمی در فضای هنری ما هم هست، چند خطی بنویسم. البته بگویم که من نیز مانند بسیاری دیگر، فیلم آخر «فرهادی» را با وجود ارزشهای سینمایی فراوانی که دارد، در مقایسه با دیگر آثارش و به خصوص شاهکار هنریاش «دربارهی الی» یک نوع پسرفت میدانم، اما بحث و جنس نقد دوستمان از چیز دیگری است. از میانهی دههی 60 خورشیدی و از روزی که شماری از آثار سینمای ایران به موفقیتهای چشمگیری در جشنوارههای بینالمللی و جهانی دست یافتند، در کنار جمعی که این اتفاق را نشان از پیشرفت و بالارفتن سطح کیفی سینمای ایران میدانستند، دو گروه به مخالفت جدی، تردید و به زیر سوال بردن ارزشهای این آثار پرداختند.
سنگ بنای تحلیلهای هر دو گروه اما بر یک اصل استوار بود، تئوری توطئه. گروه نخست مسوولان حکومتی و مدافعان سرسخت جمهوری اسلامی بودند که این آثار را بخشی از توطئهی غرب برای زیر سوال بردن ارزشها و ثمرات انقلاب میدانستند که با مطرح نمودن و اعطای جایزه به چنین تولیدات سینمایی، تلاش دارند تا با نشان دادن کاستیها، سعی در افزایش نارضایتیهای عمومی داشته و مردم را از آرمانهای انقلاب دلسرد کنند. گروه دوم منتقدین و حامیان نسل نخست کارگردانانی بودند که از آنها به عنوان پیشروان «موجنوی» سینمای ایران یاد میشود. این گروه که کارگردانانی چون «بهرام بیضایی» و «مسعود کیمیایی» را به عنوان الگوهای بیبدیل این سینما میشناختند، عدم اقبال عمومی در داخل و خارج از کشور به فیلمهای این هنرمندان را نشان از یک توطئه میدیدند که سعی در انهدام این سینما به نفع سینمای جشنوارهای دارند.
واقعیت این است که این دیدگاه غلط بر دو اصل نادرست بر پا شده است. نخست تقسیم فیلمها بر اساس تقسیمبندی هنری و غیرهنری و یا همان جشنوارهای و غیرجشنوارهای است. در حقیقت این صفتهایی است که برخی از منتقدین ایرانی بر فیلمها حمل میکنند، اما در واقعیت دو گونه فیلم بیشتر وجود ندارد، فیلمهای خوب و فیلمهای بد. و صدالبته ملاک و معیار خوب و بد بودن یک فیلم را هم جشنوارهها تعیین نمیکنند. در تاریخ سینما کم نبودهاند فیلمهایی که ارزشهای هنری و سینماییشان در زمانهی خود درک نشدهاند و پس از سالها مورد اقبال منتقدین و افکار عمومی قرار گرفتهاند. البته که وقتی یک فیلم در جشنوارههای مختلف هنری حضور یافته و در بیشتر آنها از سوی داوران و منتقدین و تماشاگران مورد تحسین و تمجید قرار میگیرد میتواند نشانهی خوبی باشد اما، اصل جایزه گرفتن در یک جشنواره نه لزومن به معنای برتری و ارزشهای آن اثر خاص است و نه نشانهای از ضعفش. هر جشنواره برای خود معیارها و الگوهای ویژهای دارد و باید پذیرفت که تعیین چنین چهارچوبهایی حق مدیران و داوران آنهاست. صد در صد که بر اساس گفتهی آقای «پرچیزاده»، «ایدئولوژی در غرب– به خصوص در آمریکا– نقش بسیار مهمی در جریانسازی هنری و ادبی ایجاد میکند» اما این چه ربطی به اصول قضاوت هنری دارد. شما میتوانید ارزشهایتان از هر جایی بگیرید، یک «آتئیست» هم برای خودش ایدئولوژی و خطمشیهای ویژهی فکری دارد اما خطکشهای تعیین فیلم خوب و بد را، مبنای نزدیکی و دوری به آن تفکر تعیین نمیکند بلکه ارزش و نگاه تازهی اثر است که معیار قرار میگیرد.
بسیاری از دوستان شروع توجه ویژهی این جشنوارهها به سینمای ایران را پس از انقلاب دیده و همین را دلیلی بر توطئهآمیز بودن این حرکت میدانند. با یک نگاه ساده نادرستی این نظریه آشکار میشود. سال 1338 را میتوان روز آغازین حضور بینالمللی سینمای ایران بهشمار آورد. اما این «ابراهیم گلستان» بود که در سال 1340 برای فیلم کوتاه «یک آتش» توانست مدال برنز جشنواره فیلم کوتاه «ونیز» را به عنوان نخستین جایزهی جهانی برای ایران به ارمغان بیاورد. پس از آن «فروغ فرخزاد» با فیلم کوتاه «خانه سیاه است» در جشنواره «اوبرهاوزن» و «هوشنگ شفتی» با فیلم کوتاه «شقایق سوزان» در جشنواره «برلین» و «احمد فاروقیقاجار» با فیلم «طلوع جدی» در جشنوارهی «کن» با دریافت جوایزی خوش درخشیدند. نخستین فیلم بلند ایرانی که موفق به دریافت جایزه از یک جشنواره جهانی شد، فیلم «گاو» ساختهی «داریوش مهرجویی» است که در سال 1350 جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره «شیکاگو» را نصیب «عزتاله انتظامی» کرد. در پی آن «سهراب شهیدثالث» در سال 1353 برای فیلم «طبیعت بیجان» جایزه خرس نقرهای بهترین کارگردانی را از جشنواره فیلم «برلین» گرفت. میتوان دید که شروع این توجه و نگاه به سینمای ایران، وقوع انقلاب اسلامی نبوده است. البته نمیتوان پنهان کرد که سینما شاید یکی از معدود زمینههایی باشد که به سبب برخی علل در پس از انقلاب به رشد چشمگیری دست یافت که از جملهی این عوامل، محدودیت ایجاد شده برای ساخت فیلمهایی با سوژههای عامهپسند از یک سو و تغییر توجهات از هالیوود و نزدیکی و آشنایی بیشتر با سینمای بلوک شرق و اروپا از دیگر سو بوده است.
اصل ثابت دوم در موضعگیری این دوستان علیه اینگونه فیلمها اشاره به «سیاهنمایی» این آثار سینمایی است. لازم است تا در اینجا بگویم که من از اساس به کاربردن این صفت را برای اینگونه آثار قبول نداشته و آن را شیطنتی آگاهانه از سوی برخی منتقدین میدانم. دقت کنید که هنگامیکه برای مثال میگوییم طرف «مظلومنمایی» میکند اشاره ما به چه چیزی است، به اینکه ظلمی به فرد وارد نشده ولی او سعی میکند تا خود را مظلوم جلوه دهد. کلمه «سیاهنمایی» هم با همین نیت به کار گرفته میشود. اما آیا میتوان دربارهی یک اثر سینمایی هم بدینگونه سخن گفت؟ یک اثر هنری حتا اگر داعیهی اجتماعی بودن هم نداشته باشد، «تجریدی» و «آبستره» هم که باشد، باز به نوعی منعکس کننده شرایط اجتماعی و سیاسی است که هنرمند از آنجا میآید. وقتی هنرمند و بهطور مشخص فیلمسازی از یک کشور جهان سومی میآید، این طبیعی است که به سبب وجود عقبماندگی فرهنگی و سیاسی بیشتر در محیط، اثرش هم گزندهتر بوده و فضای تلخ و تیرهتری بر آن حاکم باشد. هر چند که آثار سینماگران پیشرو در غرب و حتا هالیوود نیز از این قاعده مستثنا نبوده و سرشارند از نمایش زشتیها و پلیدیهای موجود در جامعهشان. بسیاری از شاهکارهای تاریخ سینمای آمریکا مانند «همشهری کین»، «راننده تاکسی» و «پرواز بر فراز آشیانهی فاخته» به تعبیر دوستان از «سیاهنمایی» و به تعبیر نگارنده از نگاه گزنده و انتقادی لبریزند اما چون بیانشان هنرمندانه است بر صدر نشستهاند. تفاوت فیلم خوب و بد در زبان آنها است نه در نگاهش به دنیا. نگاه الکیخوش به دنیا که در بدنهی فیلمهای هالیوودی موج میزند، یک نگاه ابلهانه و سادهانگارانه به جهان و روابط موجود در آن است که هیچگاه حتا در خود آمریکا هم جدی گرفته نمیشود. اگر امیدی به داشتن جهان زیباتر است با نشان دادن سیاهیها و پلشتیها و نامردمیها و سعی در رفع آنهاست نه در سکوت و تایید احمقانهی روابط موجود.
شهره شعشعانی/ رادیو کوچه
«در کافه لیمان» اثر «کاترین منسفیلد» (Katherine Mansfield) دومین داستانیست که ازاین نویسنده نیوزیلندی (1888-1923) در این برنامه میخوانیم. این داستان از مجموعهای شامل سیزده داستان کوتاه به نام «در یک پانسیون آلمانی» (In a German Pension) انتخاب شده است. داستانهای این مجموعه به طور عموم دربارهی دیدارکنندگان یک شهر کوچک آبهای معدنی و روابط میان آنهاست.
شمار کمتری از داستانها نیز به زندگی ساکنان شهر کوچک میپردازد. مشکلات و دغدغههای
معمول بازدیدکنندهها، مثل ناراحتیهای گوارشی، سوهاضمه، تمایلات جنسی، وسواسهای
غذایی، زیبایی و تناسباندام، دغدغهی شخصیتهای داستان و تلاش دایمی آنها برای برقراری
ارتباط با یکدیگر است، تلاشی میان مردان و زنان، یا مثلن انگلیسیها و آلمانیها که غالبن به
شکست میانجامد. راوی بیشتر این داستانها اول شخص مفرد است.
منسفیلد در دو داستان از این مجموعه به تولد نوزاد از زاویههای نامعمول و متفاوت میپردازد: در «یک تولد» (A Birthday) مردی را توصیف میکند که در انتظار به دنیا آمدن فرزندش فارغ از درد و رنج همسر به درد و رنج خودش میاندیشد. در «کافه لیمان» نیز به احوال دختر خدمتکار چشم و گوش بستهای میپردازد که عوارض بارداری همسر رییسش را با عبارت: «زشت، زشت، زشت» توصیف میکند، سپس در ادامه داستان درگیر نخستین کشف و شهود خواسته و ناخواستهی جنسی با یکی از مشتریهای کافه میشود، کشف و شهودی که با فریاد همسر باردار رییس و به دنیا آمدن نوزاد او عقیم میماند.
داستانهای مجموعهی «در یک پانسیون آلمانی» ابتدا در فصلنامه انگلیسی «عصر جدید» (New Age) به چاپ رسیدند. کاترین منسفیلد در این زمان خود در یکی از مراکز آبهای معدنی در باواریای آلمان اقامت داشت. او پس از بارداری پیش هنگام و ازدواجی ناموفق به توصیهی مادرش در سال 1909 برای استراحت به این شهر رفته بود.
مجموعه داستانهای «در یک پانسیون آلمانی» برای نخستین بار بهطور یکجا در 1911 در انگلستان به چاپ رسید.
داستان «در کافه لیمان» توسط «شهره شعشعانی» به فارسی ترجمه شده است.
لینک متن داستان:
http://azizmotazedi.com/AtLehmans_KathrineMansfield_ShorStory_ShorehShashani.html
موسیقی متن:
Erik Satie; Son Binocle
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
در دنیای پرهیاهو و شلوغ امروز بسیاری از والدین و فرزندان نمیتوانند همهی وقت خود را با هم بگذرانند، از زمانهای قدیم که روند امروز حاکم نبود و تقسیمبندیهای سنتی وجود داشت، بسیاری از کودکان به نبود پدر در خانه و حضور او در محل کار عادت میکردند و زمان بیشتری را با مادر خود میگذراندند اما امروز که نقشها تغییر پیدا کرده گاهی مادران شاغل مجبور هستند کودک زیر یکسال خود را به مهدکودک بفرستند. با وجود اینکه مادران بسیاری هم شاغل نیستند ولی اعتقاد امروز بر این است که کودک را برای وارد نمودن به اجتماع و تعریف جامعه برای او از نگاههای متفاوت بهتر است در یک زمان سنی مشخص از منزل دور نمود و او را وارد جامعهای گستردهتر از منزل کرد.
با اینکه در نیم قرن اخیر مطالعات و پژوهشهایی زیادی در مورد آداب تربیت کودک و تاثیرات محیطی غیر از منزل بر کودک انجام گرفته است اما هنوز شبهاتی وجود دارد که آیا مراقبتهای غیروالدانه بر کودک آثار زیانباری به جای میگذارد یا نه؟ بررسیها همیشه نشان داده است علاوه بر مسایل ژنتیکی رشد بهنجار اجتماعی و شکوفایی شخصیت کودک به شدت تحت تاثیر شرایطی است که او در آن رشد میکند. در واقع رشد سالم یک کودک معلول بسیاری از عوامل است ولی یکی از مهمترین آنها ایمنی دلبستگی است که گاهی این ایمنی دلبستگی میتواند به سوی افراد مختلف هدایت شود ولی مهمترین این اشخاص والدین کودک هستند. یک کودک اگر مطمئن باشد که از طرف دیگران پذیرفته شده و به آنان اعتماد داشته باشد به طور کلی اشتیاق بیشتری برای انجام کارهایش از خود نشان میدهد و شخصیتی منعطف پیدا میکند، حال با رفتارهای درست و منطقی این پذیرفته شدن میتواند از والدین به اشخاص دیگر هم منتقل شود، مهم این است که کودک این ایمنی را با آنان احساس کند.
بسیار از مطالعات نشان داده است که دلبستگی والد کودک با سازگاری کودک و همچنین عملکرد مثبت او در موقعیتهای مختلف رابطهی مستقیم دارد. کودکانی که ایمن هستند رفتارهایی پرشورتر، گرمتر و منطقیتر از کودکانی که به اصطلاح ناایمن هستند، دارند. اختلال در ایجاد یک رابطهی عاطفی به خصوص در سنین پایینتر کودک را به اختلالات روانشناختی که امروز به آنها نابهنجاریهای شخصیتی گفته میشود، دچار میکند. در مکانی به نام مهدکودک کودکان به صورت گروهی مراقبت میشوند و اینکه گاهی مربیان در مهدکودکها تعویض میشوند و یا حتا کودک نمیتواند با یک چهرهی خاص ارتباط عاطفی برقرار نماید و این مسئله باعث ایجاد حس ناامنی در او میشود به همین دلیل است که گاهی کودکان روزهای ابتدایی مهدکودک را به خوبی میگذرانند و سپس از رفتن به آنجا سرباز میزنند.
اما مسئلهی دیگر مسئلهی خوداتکایی و استقلال یک کودک است که بهطور مسلم اگر تمام وقت خویش را با والدین یا چهرههای آشنا بگذراند، نخواهد توانست اعتماد به نفس لازم را برای ورود به جامعهی امروز پیدا کند. البته این بحث استقلال کودک در فرهنگهای مختلف متفاوت است و تعاریف گوناگونی از استقلال ارایه میشود. اما درکل در محیطهای اجتماعی نظیر مهدکودک، نهادهای دیگری به جز خانواده در آموزش هنجارها و ارزشها به کودکان دخالت دارند و با افزایش سن کودک به مرور از نقش خانوادهها کاسته و بر نقش این کانونها در الگودهی به شخصیت کودک افزوده میشود و چون کودک ممکن است ساعات زیادی را در این مکانها بگذراند، مهدکودکها نقشی بسیار اساسی و مهم در تربیت کودکان ایفا خواهند کرد. زمانی که کودک به خصوص در سنین پایینتر وارد این محیط میشود کمکم شروع به نقشپذیری میکند، شاید حتا تا حدی که زمانی که به والدین خود میرسد، تنها به رابطهای اندک تا زمان خواب او بسنده شود پس به طور حتم باید مربیان، افرادی آموزش دیده، کارآمد و متخصص در زمینهی تربیت کودکان باشند تا بتوانند به بهترین شکل ممکن کودکان را تربیت کرده و به آنها نقشپذیری را آموزش بدهند.
مسئلهی تفاوت فرهنگها و تعاریف ارزشهای موجود در جوامع مختلف در این روند تاثیر میگذارد و ممکن است گاهی برای کودک دوگانگیهایی بهوجود بیاورد که باعث شود نسبت به والدین خود بیاعتنا شود. برای مثال در یک کشور با بافت مذهبی ممکن است در مهدکودک به کودک مسایلی آموزش داده شود که والدین بهطور کلی با آن مخالفند و رفتارشان مغایرت دارد. حال بعد از بازگشت کودک به خانه و قرار گرفتن او در محیطی دیگر باید دایم کشمکشی باشد تا افکار نامربوطی را که والدین تشخیص میدهند تا سن مشخصی برای کودکشان و شکلگیری شخصیتش لزومی ندارد، بزدایند و یا مجبور به تعویض مهدکودک شوند که این برای کودک که قدرت انطباقپذیری و انعطاف کمتری نسبت به بزرگسالان دارد مناسب نباشد تا دوباره شروع به شناخت محیط و آشنایی مجدد با افراد تازه کند.
بسیاری از کارشناسان معتقدند، که سن برای رفتن به محیط خارج از خانه برای یک کودک اهمیتی ویژهای دارد. گاهی والدین چارهای ندارند که او را به مهدکودک بسپرند ولی اگر این امکان برای آنها فراهم است چه بهتر که زمانی او را به مهدکودک بفرستند که توانایی لازم برای بیان احساسات خود را داشته باشد. توانایی کودک در مورد آسیبپذیریاش و بیان آنها مانند غم، افسوس یا ترس تنها به توانایی او در صحبت کردن برنمیگردد و باید بتواند این احساسات را تشخیص داده و راجع به آنها صحبت نماید. خوداتکایی مسئلهی مهم دیگری است که کودک باید برای رفتن از کنار والدین و وارد شدن به محیط جدید این توانایی را داشته باشد. مانند اینکه زمان جدا شدن احساسات خوب و مثبتی نسبت به این مسئله داشته باشد.
در پایان به طور صرف مسئلهی سپردن کودک به مهدکودک باعث استقلال یا ناامنی او نمیشود بلکه مسایل مهمتری در این زمینه و تاثیر در شخصیت کودک دخیل هستند. کیفیت مراقبت، سن کودک، ساعات جدایی کودک از مادر و میزان رضایتمندی او در این مسئله نقش مهمی ایفا میکند، حالا این سوال مطرح است که آیا اگر شرایط تا سن خاصی برای بودن مادر و کودک با یکدیگر مهیا بود باید باز هم کودک را در سن مشخصی به مهدکودک فرستاد یا اگر هم دیرتر شود آیا تاثیری در شخصیت او و یا کنش با همسالانش میگذارد یا خیر؟
علی انجیدنی/ رادیو کوچه
بالاخره سراغ من هم آمدند گفتم آخر این برنامه کار دستم میدهد گوش نکردید گوش نکردم. سلام یادم رفت. یعنی اینقدر استرس فرار دارم که همه چیز را فراموش کردهام. امروز برای اولین بار این برنامه را بiصورت ضبط شده میشنوید. چون الان من با بروبچهها آمدهام جزایر هاوایی. نه اینکه فکر کنید رادیو خیلی پول میداده و یا من اختلاسی کردهام که تونستهام بیام هاوایی. نه به جون شما که میخوام سر به تن اینا نباشه با پول فروش جهاز زنم بلیط هاوایی رو خریدم. اینجا هم یکی از دوستان قول داده یه کاری برام دست و پا کنه که من و زن و خانواده زنم از گشنگی نمیرم. میپرسین چرا خانواده زنم رو آوردم تو این هاگیر واگیر. خوب عزیزان من اگه دستشون به من نمیرسید و خانواده زنم رو میگرفتند من با اجبار زنم باید با اولین پرواز برمیگشتم و خودم رو تسلیم میکردم. حالا براتون تعریف میکنم چه بلایی سر من اومد.
همه چیز خوب بود و من هفتهای یه بار فقط برنامه اجرا میکردم و کسی کار به کارم نداشت تا اینکه هفته پیش گیر دادم به سه هزار میلیارد. داشتم میرفتم خونه که یه ماشینی جلو پام نگه داشت. فکر نکنید من دکتر بدبختیام و ماشین ندارم. نه، زنم نمیذاره من ماشین سوار شم. خلاصه ماشینی با شیشههای دودی جلو من نگه داشت و درش باز شد و چند نفر ریختن سرم. البته نزدنم ها، فقط ریختند. تا حمله کردند، گفتم: «من اعتراف میکنم. من همه چی رو میگم. من رو ببرید ایستگاه تلویزیون.» یکی شون گفت: «چه آدم باحالی، زحمت ما رو کم کرد.» رفتیم ایستگاه تلویزیون و من شروع کردم به اعتراف. چند دقیقه گذشت یکی اومد من رو به زور از جلو دوربین کنار برد و با لگد پرتم کرد بیرون و گفت: «دیوانه روانی، خوب بگو رییس بانک نیستی دیگه.» گفتم: «رییس بانک کجا.» طرف در حالیکه دست به اسلحه کمریاش میبرد گفت: «میری گم شی یا نصفت کنم.» گفتم: «من فقط نصف اعترافام رو گفتم. تکلیف بقیه اعترافام چی میشه.»
خلاصه تصور کنید از ایستگاه تلویزیون مجبور شدم تنهایی با ترس و لرز خودم را به خانه برسانم. وارد خونه که شدم تمام پردهها را کشیدم و برقها را خاموش کردم زنم گفت: «باز دیوانه شدی؟» گفتم: «فکر کنم آنها دیوانه شدند. چون من را آزاد کردند.» موبایلم را درسطل زباله انداختم. سیم تلفن خانه را جویدم تا کسی نتواند صحبت کند. آیفون خانه را از بیخ کندم. زنم تا صبح تحمل کرد و بعد با موبایلش به چند جا زنگ زد. چند نفر با لباسهای یکدست سفید آمدند و مرا به اینجا آوردند. جزایر هاوایی… جایتان خالی است خیلی خوب است…. تنها ایرادش این است که مجبورت میکنند روزی چند بار ده تا قرص را بخوری وگرنه بقیه چیزها خوب است. نمیدانم چه جور توانستند برایم ویزا بگیرند. ولی خدا پدر زنم را بیامرزد….
به نظر شما هم زیاد حرف میزنم؟ این خانم هم همین را میگوید… این یکی را میگویم که لباسهایش برایش تنگ شده وگرنه من دلم برای خانمها دیگر تنگ نمیشود…. میپرسید تکلیف برنامه چه میشود؟ برنامه چندم عزیزم؟ چهارم یا پنجم؟ سند چشم انداز بیست ساله؟ ترتیب همه آنها را همزاد عزیزم دکتر روانپاک بزرگ داد و تمام شد و خیال همه را راحت کرد…. آهان منظور شما این است که اجرای برنامه رادیویی چه میشود؟ خوب این هم مشکلی نیست. فقط زحمت شما و بچهها کمی بیشتر میشود. شما شنبهها بیاید همین جزایر هاوایی. میگویم بلیط هم برایتان بفرستند. برای پرواز. فقط خورد و خوراک با خودتان. اینجا کمی در مضیقه تامین غذا هستند. شما شنبهها بیایید اینجا با هم برنامه را مستقیم و زنده از هاوایی پخش میکنیم. فکر بدی نیست؟
راستی حاج آقا! پدر بزرگوارتان در چه حال هستند؟ به ایشان بگویید دکتر روانپاک در هاوایی خوش است. گفته بود که آخر به او هم گیر میدهند. البته شما هم هی میگفتی سیاسی حرف نزنم ولی انصافن کسی دکتر باشد آن هم از نوع اعصاب و روان و همزادش هم دکتر روانپاک باشد بعد سیاسی حرف نزند. جانم؟ نوبت قرصهاست. می بینی آقا زاده محترم، تنها ایراد جزیره هاوایی همین است. وگرنه اصلن همه چیزش آرامشبخش است. راستی به پدر بزرگوارتان بفرمایید این حقوق ما را به این بانکهای هاوایی کارت به کارت کند. میدانید که اینجا مثل ایران نیست که دستمان باز باشد و هرچقدر دوست داشته باشیم پول گیرمان بیاید. اینجا همه چیز روی حساب کتاب است. همین خانم که لباس گشاد میپوشد را میبینی، این را میگویم. اون یکی حامله است گشاد میپوشد. این را میگویم که عمدن گشاد میپوشد. همین خانم آمده بود روز اول با من مصاحبه کند. گفتم میتوانم هر چیز دلم خواست بگویم. گفت بله اینجا همه چیز آزاد است و من هم همه را به او گفتم. گفتم که اون سه هزار میلیارد عددی نیست. گفتم که همه چیز در این دنیا کوچک است فقط مردم فکر میکنند چقدر بزرگ است و سینههایش را مثال زدم که همه فکر میکنند بزرگ است ولی از نظر من عددی به حساب نمیآمد. فقط نمیدانم چرا از آن روز عمدن لباسهای گشاد میپوشد. خلاصه همه را گفتم هرچیز که هیچ کس نمیتوانست بگوید را هم گفتم. گفتهاند اگر باز هم بگویم مرا به جزیره دیگری میبرند. ولی میدانی که برای من مهم نیست. من باید همه حرفهایم را بگویم. باید همه را روشن کنم. من احساس تکلیف کردم که آمدم رادیو. من احساس میکنم. شما ملت بزرگ. چرا داره اینجوری میشه همه چیز. من رو یکی بگیره.
چند ساعت بعد…
آره دامی جان! این جزایر هاوایی جای خوبیه، شما هم دست زن و بچهات رو بگیر بیا اینجا. بابات رو بیار. دکتر روان پاک میگه: «کی خسته اس؟» من میگم: «من، خسته شدم دامی جان، بذار تمومش کنیم این مصاحبه لعنتی رو…..»
پایان
شنبه 9 مهر 90/ 1 اکتبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات شنبه ایران
مجله جاماندگان- «آمریکاییها در بهترین زمان میآیند»- شراره سعیدی
بخش اول خبرها
پسنشینی تند- «سینمای ما و جشنوارههای خارجی»- اکبر ترشیزاد
روان به سلامت- «سرانجام روانپاکی»- علی انجیدنی
اینجا آسیا است- «برندههای بی بی دل و بازندههای شاه خشت»- سحر بیاتی
بخش دوم خبرها
دایرهی شکسته- «بلوغ اجتماعی یک کودک»- مهشب تاجیک
مجله خبری کابل- آرین
قصههای ما، از رویا تا واقعیت- «در کافه لیمان»- شهره شعشعانی
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، یکم اکتبر، همایشی دو روزه موسوم به «انتفاضه فلسطین» با حضور آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و ریاست علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی در تهران برگزار شده است.
آیتاله خامنهای دراین کنفرانس که شعار آن «فلسطین، وطن فلسطینیهاست» گفته است هر طرحی که بخواهد فلسطین را تقسیم کند، مردود است و سرنوشت فلسطین باید پس از بازگشت همه آوارگان فلسطینی در همه پرسی تعیین شود.
شورای امنیت سازمان ملل در حال بررسی درخواست تشکیلات خودگردان فلسطینی برای بهرسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین در کنار اسراییل است. این در حالی است که آمریکا با درخواست محمود عباس مخالفت کرده است.
به گزارش خبرگزاریهای ایران، رهبران گروههای فلسطینی حماس و جهاد اسلامی، نبیه بری، رییس مجلس لبنان، و مقامهای دولتی سابق یا روسای کنونی مجالس برخی کشورها از مدعوین این کنفرانس دو روزه هستند.
بیشتر بخوانید:
«از فلسطین برای مذاکرات صلح دعوت میکنم»
«آغاز به کار اجلاس بیداری اسلامی در تهران»
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، یکم اکتبر، با نظر کمیته پیگیری اختلاس بزرگ، رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی دستور تغییر مدیر عامل بانک سامان را صادر کرده است.
به گزارش فارس، محمود بهمنی رییس رییس کل بانک مرکزی به اعضا هیت مدیره بانک سامان دستور کتبی داده که جانشین ضرابیه برای بررسی و تایید صلاحیت باتک مرکزی هر چه سریعتر به این مرجع معرفی شود.
این درحالیاست که فرشته ضرابیه مدیر روابط عمومی بانک سامان درباره برکناری مدیر عامل این بانک گفت: «بانک مرکزی برای برکناری مدیران عامل بانکها شرایطی را درنظر گرفته و به این سادگی امکان عزل مدیران وجود ندارد.»
وی افزود: «اما درباره اخباری مبنی بر برکناری مدیر عامل بانک سامان باید بگویم وی برکنار نشده و همچنان به کار خود ادامه میدهد.»
رجایی سلماسی عضو هیت مدیره بانک سامان نیز گفت: «بنده فعلن نمیتوانم در این باره صحبت کنم اما باید بگویم این موضوع صحت ندارد.»
لازم به اشاره است پیشتر مدیرعامل بانک صادرات نیز برکنار شده بود و مدیرعامل بانک ملی نیز از سمت خود استعفا و از کشور خارج و به کانادا سفر کرده است.
بیشتر بخوانید:
«برخیها در رسیدگی به پرونده اختلاس اخلال میکنند»
سحر بیاتی/ رادیو کوچه
با گذشتن از پیچ و خمهای کوهستانی پایتخت مالزی، رسیدیم به مجموعه تفریحی «گنتینگ هایلند» با باز شدن اولین در ورودی صدای هیاهو و شادمانی آدمهای سرخوش محکم میخورد توی صورتم، پس از سکوت طولانی و آرامش جاده، طوفان بعد از آرامش، طوفانی از سرخوشی و زندگی، کودکان بازیگوش و بزرگترهای بازیگوشتر که کودک درونشان برای بازی و هیجان بیدار شده.
از سالن سرپوشیده آغاز میکنم، هر قسمت از این سالن سرپوشیده با الهام از بنایی معروف طراحی شده، نسخه بدلی «برج ایفل»، «اسکاری» که راست قامت ایستاده و رودخانهای به سبک شهر «ونیز» در کنار بنایی با الهام از معماری ایتالیایی که کافه معروف «استار بوکس» را در خود جای داده.
در این سالن علاوه بر بازیهای کامپیوتری و تیراندازی و پرتاب توپ در تور بسکتبال که در صورت برنده شدن جایزه هم دارد. تا چشم کار میکند رستوران و کافه دایر است. به علاوه فروشگاههای بزرگ و کوچک که اغلب هر کدام به برندی معتبر اختصاص دارد. به اضافه ماساژ تایلندی، سینمای سه بعدی و سکویی برای اجرای برنامههای زنده مثل رقص و آواز.
اما برای ورود به قسمت شهربازی پس از پله برقینوردی بسیار و گذر از یک راهروی طولانی میرسیم به صف طویل گردشگران و مشتاقان بازی و هیجان، پس از تهیه بلیط و بستن نواری سفید رنگ به دستان گردشگران اجازه ورود صادر میشود فقط یک یا دو وسیله بازی در مجموعه هست که باید بابت سوار شدن بر آنها جداگانه پول پرداخت کرد.
قایقسواری روی دریاچهای وسط شهربازی، اسپایدرمن، ترنهوایی، تونل وحشت، کشتی پرنده و انواع و اقسام قطارها، پرندهها و خزندههایی که به شما سواری و کولی میدهند تا خدایی نکرده با کمبود هیجان مواجه نشوید.
ایرانی باشی، روزنامهنگار همباشی، به خواندن اخبار داخلی ایران هم سخت معتاد باشی دیگر درون خودت یک شهربازی تمام عیار است با هیجان و استرس فراوان و امکان استفاده رایگان. هر کدام از اینها که گفتم هم باشی یعنی ایرانی، اهل خواندن اخبار یا از هر صنف و حرفه یکی از بازیهای هیجانی و پر استرس حداقل درونت به راه افتاده و از نفس نمیافتد.
من با این همه استرس روزانه از خواندن خبر خودکشی گرفته تا بازگشت به زندان و بازداشت تازه و فرار رییس بانک ملی، اختلاس 3 میلیاردی و اعدام در ملاعام دیگر نیازی به این استرسهای تصنعی در خودم احساس نمیکنم و به گوشهای پناه میبرم تا همراهانم تا میتوانند روی ترن هوایی جیغ بکشند و هوار بزنند.
یکی از دوستان با هیجان درباره تونل وحشتی صحبت میکند که عدهای با چهرههای ترسناک در تاریکی تونل به دنبالت میدوند و تو از ترس جرات ایستادن نداری، چه تصویر آشنایی، با این تفاوت که اینها واقعن آسیبی نمیرسانند و آنها که ما دیدیم … بگذریم
برای من تماشای مجموعه «گنتینگ هایلند» جذابتر از به میدان رفتن و بازی کردن بود اما لحظه شماری میکنم برای تمام شدن بازی دوستان و رفتن به کازینو که بلاخره انتظار به سر میرسد.
ورود مسلمانان ممنوع
ورود به کازینو برای مسلمانان مجاز نیست اما کسی هم هنگام ورود از ما اصول دین نپرسید، تنها یکی از همراهان که کلاه بر سرداشت ورودش به کازینو مشروط شد به برداشتن کلاه، و اینگونه بود که اولین کلاه از سر من و دوستانم برداشته شد.
سابقه مشخصی از پیداش قمار و قماربازی در دست نیست اما روایت شده که چینیها برای نخستین بار ۲۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح انجام قمار را ثبت کردهاند، ولی قمار در تمام جوامع و دورههای تاریخی به چشم خورده است. از دورههای یونان و روم باستان و ایران باستان تا «ناپلئون» و دربار فرانسه قصههای بسیاری سرشار از بازیهای مختلف بر سر پول و اموال یکدیگر بر مبنای شانس و احتمالات دیده میشود.
قمارخانههای رسمی یا همان کازینوها ابتدا در آمریکا شکل گرفتند. در این سالنها مسافران میتوانستند اشخاصی را بیابند که با آنها هم صحبت شوند، بنوشند و قمار کنند. در ابتدای قرن بیستم، قمار در آمریکا ممنوع اعلام شد اما بعدها در سال ۱۹۳۱ در «لاس وگاس» قانونی اعلام شد. بعد از آن در سال ۱۹۷۸ ایالت «نیوجرسی»، شهر «آتلانتیک» نیز به صنعت قمار آمریکا اضافه شد.
چینیها که گویا مبتکران قمار بودند حالا در شمال کوالالامپور دور میزهای قمار کازینوی «گنتینگ» ساعتها به بازی برد و باخت مشغولند، تا چشم کار میکند جمعیت است و میزهای بازی با روکشهای مخملی سبز و ژتونهایی که دست به دست میشوند.
دود سیگار در سالن پیچیده، بیشتر قماربازها زنان و مردان مسن چینی هستند، به سقف که نگاه میکنی تا چشم کار میکند دوربینهای مدار بسته است و هالوژنهای زرد رنگ. متصدیان هر بخش دایم کف دستشان را به دوربینها نشان میدهند تا مبادا این میان پول یا ژتونی را کش رفته باشند که این حرکتشان به نوعی رقص شباهت پیدا کرده گویا به این حرکت عادت کردهاند.
تنها بازی که بلاخره از آن سر در میآورم میزی است که روی آن یک صفحه شیشهای است با نقش 6 شماره طاس، سه طاس هم در یک گوی فلزی محبوس شدهاند. متصدی میز گردونه را میچرخاند و تو باید حدس بزنی طاس بعدی چه عددی است.
میخواهم ریسک بازی را بپذیرم 50 «رینگت» به متصدی میز میدهم، میخواهم جفت شش بیاورم و همه ژتونهایم را میگذارم روی طاس شش، اگر دو طاس با هم جفت بیاییند من دو برابر 50 «رینگت» را برمیدارم 150 «رینگت.»
با نمایش جفت شش صدای جیغ من به آسمان میرود و چند پیرمرد و پیرزن چینی که به گمانم دو سه هزار رینگتی ژتون جلویشان جمع شده به خنده میافتند. یکی از دوستانم اصرار میکند که طمع نکنم و به رفتن رضایت دهم اما من با اعتماد به نفس ادامه میدهم، ده رینگت از دستم میرود، ده رینگت بعدی، این بار بیست رینگت، دوستم دوباره اصرار میکند برویم و من که دلم برای 150 رینگتی که 40 رینگتش را باختهام میسوزد، ادامه میدهم. خلاصه همه 150 رینگت از دستم میرود تا بدانم کازینوها همیشه برندهاند. بدانم که از اسمش هم پیداست قمارباز بازندهای دایمی که به طمع بردن همیشه میبازد و به امید بردن دست از بازی بر نمیدارد، یک بار به طمع بردن بازی میکند، یک بار به امید برگشتن پولی که از دست رفته.
یادم نیست کجا خواندم اما یک کارشناس اقتصادی بازار بورس را به اقتصاد قمارخانهای تشبیه کرده بود، و نوشته بود: «نظام سرمایهداری، در کنار متدهای توسل به جنگ و اشغالگری، بردهداری و فئودالیسم مدرن، از شیوههای نکوهیده نزول خواری و قماربازی نیز برای تصاحب اندک داراییهای باقی مانده برای زندگی مردم، بهصورت بیش از حد گستردهای استفاده کرد. در کنار کازینوها و تولید انواع مختلف ابزار و دستگاههای قماربازی، سیستم بانک و بانکداری و بازارهای بورس را بر اساس قواعد قمارخانهای، تاسیس و تکمیل کرد و بدین ترتیب، بخش اعظم اقتصاد جهان را از بخش تولیدی به سوی سرمایه مالی سوق داد که، شروع بحرانهای اجتماعی- اقتصادی دایمی، حاصل و نتیجه طبیعی آن بود.»
نه کارشناس اقتصادی هستم نه هرگز روزنامهنگار این حوزه بودم، نمیدانم شاید نشستن روی صندلیهای بازار بورس و معامله سهام هم به همین تلخی باشد که با شیرینی اولین برد در آن گیر میافتی و هر چه دست و پا میزنی از آن بیرون نمیآیی. هر چه هست میدانم کازینو میخواهد در «لاس وگاس» باشد یا در «کوالالامپور»، او غولی است که با اراده انسان هر روز میجنگد و تنها سلاحش هم طمع است. طمع پول بیشتر بدون زحمت.
رادیو کوچه
شنبه– 9 مهرماه 1390 –1 اکتبر 2011
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
ریاست امنیت ملی افغانستان اعلام کرد سازماندهی اصلی حمله بر برهانالدین ربانی رییس شورای عالی صلح را بازداشت کردهاند.
لطفاله مشعل سخنگوی ریاست امنیت ملی افغانستان امروز در یک نشست خبری در کابل گفت، اسنادی که از نزد این فرد به دست آمده نشان میدهد که برنامه ترور آقای ربانی در کویتهی پاکستان طرحریزی شده بود.
وی افزود این اسناد شامل فایل تصویری، صوتی و ویدیو میباشد و این اسناد را به سفارت پاکستان در کابل سپردهاند.
تا کنون سفارت پاکستان در این مورد ابراز نظر نکرده است، اما پیش از سفیر پاکستان در کابل ربانی را دوست پاکستان خوانده و ترور وی را محکوم کرده بود.
برهانالدین ربانی رییس شورای عالی صلح و رییس جمهور سابق افغانستان حدود ده روز پیش در یک حمله انتحاری در کابل در منزلاش کشته شد.
بیشتر بخوانید:
«ریشه ترور ربانی در پاکستان است»
خبر / رادیو کوچه
معترضان مخالف حکومت سوریه همانند هفتههای گذشته روز جمعه، 30 سپتامبر، نیز جهت اعتراض به دولت سوریه و همچنین درخواست برای کنارهگیری بشار اسد، رییس جمهوری این کشور، دست به راهپیمایی زدهاند.
تظاهرکنندگان سوری روز گذشته در اکثر شهرها و بخشهای این کشور از جمله رستن، حمص، درعا، قامشلی، جسر الشغور، حماه، دیر الزور، ادلب، لاذقیه و حومه دمشق دست به تظاهرات ضددولتی زدند.
یکی از اعضای شورای هماهنگی تظاهرات سوریه در تماسی اعلام کرد 13 نفر از معترضان این کشور به ضرب گلوله نیروهای امنیتی کشته شدند.
فعالان سیاسی و حقوق بشری سوریه نیز بر این نکته تاکید دارند که فشارهای اعمال شده از سوی کشورهای جهان بر ضد حکومت بشار اسد کافی نیست زیرا این حکومت همچنان به سرکوب مردم ادامه میدهد.
فعالان سوری تاکید دارند که «آنها به اعتراضات مسالمتآمیز خود ادامه میدهند، اما در برابر حکومتی ایستادهاند که جنایتکارترین حکومتی جهان است.»
بر اساس آخرین آماری که از سوی سازمانهای حقوق بشر سوریه منتشر شد، شمار قربانیان اعتراضات در این کشور تا کنون به 3600 نفر از جمله 225 کودک رسیده است.
این در حالی است که گزارشهای منتشر شده از سوی سازمان ملل متحد نشان میدهد که هنوز اختلاف بین اعضای شورای امنیت درباره صدور قطعنامهای بر ضد حکومت سوریه پا برجا است.
کشورهای غربی از جمله آمریکا، فرانسه و بریتانیا بر ضرورت اعمال فشار بیشتر بر حکومت بشار اسد اصرار دارند، درحالی که دو کشور روسیه و چین همچنان به مخالفت خود در این زمینه ادامه میدهند.
بیشتر بخوانید:
«تعدیل پیشنویس قطعنامه علیه سوریه»
تذکار از رادیو کوچه: یکی از سیاستهای کاری در رادیو کوچه انتشار نظرها و نامه و ایدههای خوانندگان است. بیشک رادیو کوچه تایید و یا تکذیبی بر این مطالب ندارد. اما با توجه به روش این رسانه، اگر منطبق با اصول کاری رادیو باشد -که در بخشهایی به این نکات اشاره شده است- آن را منتشر خواهد کرد. مخاطب این مطالب در هر شرایطی حق دارند که نوشتهای در پاسخ به این نامهها به رادیو ارسال کنند. بیشک این نوشته بیکم و کاست در پایگاه اینترنتی رادیو کوچه منتشر خواهد شد. برای هر نوع پاسخ به این نوشته شما میتوانید با آدرس پست اکترونیکی: contact(at)koochehmail.com در تماس باشید.
عرفان قانعیفرد / محقق تاریخ معاصر
دیگر تحت عنوان کردها، این همه سخنان پر توهم، متناقض و غیرشفاف را به خورد ملت دادن، کافی نیست؟ اگر آزادی و استقلال هدف است با ضد آزادی و دمکراسی چه باید کرد؟ شما چه سابقهای مبنی بر آزادیخواهی دارید؟ و چرا میخواهید نسل جوان، تجربه شما در نوکری بعث را تکرار کند؟
بقایای حزب دمکرات کردستان ایران، در سایت مرکزیشان، بیانیهای داده است که از تکرار استراتژی نظامی سازمان ملل در لیبی، برای ایران حمایت و استقبال فرموده است. استقبال از جرج بوش و تکرار عراق در ایران کافی نبود که امروز متقاضی دوباره حمله کشورهای غربی به ایران شدهاید؟ شما فرصتطلبان تاریخ که تا 2003 در آغوش بعث و صدام بودهاید، چه بویی از خرد و عقلانیت سیاسی و ایرانی بودن بردهاید؟ سیاست شما صرفن ماشه و تفنگ بود و بس، آنهم نه علیه صدام، شخص متجاوز به آب و خاک ایران، بلکه در کنار دیکتاتوری صدام ایستادید و سینه فرزندان ایران را نشانه رفتید و شکافتید و امروز هم میخواهید در کرد و کردستان، آشوب باشد تا شما نامتان مطرح، شما خودکامگان را چه به ایران و ایرانی؟ حق قیومیت مردمان کرد را از کجا به دست آوردهاید؟
عمری است مردمان ایران در پی آزادیخواهی و رهایی از زنجیر گسسته استبداد داخلی و استعمار خارجیاند، آنگاه شما بیقدرتان فرصتطلب و اردوگاهنشینان متوهم، با به زیر یوغ بردنشان، قصد جلب اعتماد مردمان ایران زمین را دارید؟
با درد و رنج مردمان کرد، همگان آشنایند که جزیی از ملت ایران و ایرانیاند اما منافع و مصالح ملی خود را فدای نقاب پرفریب تجزیهطلبانی غارتگر و گرفتار در اوهام نمیکنند که در آیینشان واژه دمکراسی معنایی ندارد و تفنگدارانی عقب ماندهاند و کوته بین و نابخرد که قصدشان پاره پاره کردن ملک و مملکت است.
عمری است مردمان ایران در پی آزادیخواهی و رهایی از زنجیر گسسته استبداد داخلی و استعمار خارجیاند، آنگاه شما بیقدرتان فرصتطلب و اردوگاهنشینان متوهم، با به زیر یوغ بردنشان، قصد جلب اعتماد مردمان ایران زمین را دارید؟
شمایی که در میان ایران و ایرانی، مشروعیتی ندارید، و به ایران خیانت کردهاید، نسل جوان باورمند به استقلال و آزادی، چرا باید به سخنان شما گوش دهد؟ شمایی که در هوس تکیه و وصل شدن به قدرتهای خارجی هستید. به همین سادگی وضعیت لیبی را تجویز میفرمایید؟ کشوری که هنوز استقرار نجسته و قدام نیافته، نخست وزیر انگلیس و رییس جمهوری فرانسه به آنجا میروند. آیا میخواهید این وضعیت را در ایران داشته باشیم؟ بدانید که ما نسل جوان، نمیخواهیم. شما خواستید و کنار صدام نشستید، از جرج بوش خواستید، امروز هم بفرمایید و بکنید؛ اما بدانید که فکر غالب و اندیشه مسلط نسل جوان باورمند به میثاق اصول راهنما، از سنگ سنگ این آب و خاک، دفاع خواهد کرد و اجازه رخداد چنین فاجعهای را نمیدهد.
نسلی که خواستار تحول و تغییر بر مبنای خط استقلال و آزادی و عدم هژمونی است، شما افرادی اسما دمکرات اما بیاصل دمکراسی، که یک پایتان در درون استبداد است و یک پای تان در پیرامون استبداد، تکلیف خودتان هم مشخص و معین و شفاف نیست، میخواهید بدیل آینده این جامعه جوان رو به رشد باشید؟ شما تنها یک سازمان یا گروه سیاسی هستید و نه نماینده کرد و کردستان و شما مانع اصلی رشد و تحول در کردستان بودید و مایه استقرار ستون پایههای استبداد و رابطه شما با قدرت خارجی و ملعبه سیاست ایشان، مایه سیه روزی کردستان شد، سرنوشت مردمان را تیره کردید، تعیین حق سرنوشت ما در آینده، پیشکش !
از 13 ژوئیه 1989 به بعد، اجماع سازمانها و گروههای سیاسی کرد، دیپلماسی و ممارست گفتوگو، به دور از درهای بسته ، است. [که دشمن در آشیان، به بیضه نشسته است و کاردی به رایگان میدهد!]. اوت 1996، حزب دمکرات کردستان ایران در کنگره اینترناسیونال در وزارت خارجه و کاخ سفید، با میزبانی آناتولی لیگ– مشاور کلینتون– حضور یافت که در چهارچوب سیاست آینده قاسلمو بود: دور کردن کرد و کردستان از گلوله که اگر 18 ژوئیه 1989 برای نخستین بار به آمریکا میرفت، ره آوردی منطقی و مسالمتآمیز میداشت اما سخن او نزد لیگ به یادگار ماند «ما به کردها ظلم کردیم، شب از مردمانی نان و آب میگرفتیم که روز به سربازان ایرانی پاسخگو بودند، باید به این مردمان آرامش داد و قضیه کرد را دیگر بدون تفنگ و با دیپلماسی پیگیری کرد.»
بنابراین جامعه ایران مسلم میداند که خود اوست که سرنوشت خویش را در دست دارد و آینده وطناش را میسازد و مهار جامعه و آتی منافع و مصالح خود را در اختیار میگیرد. کردها مشکلات و محنتهایی دارند، کردستان کمبودها و فقرهایی دارد، اما در داخل خود جامعه مداوا میشود و به دست نسل جوانش، و نیازی هم به شما نبوده و نیست. اجرای مطالبات کردها و رفع مشکلات و محرومیتها، راه حل سیاسی عقلانی میخواهد.
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: تحول سبز
یکی از نزدیکان «نهال سحابی» و «بهنام گنجی» که در جریان زندگی خصوصی این دو بوده است در نامهای که در اختیار تحول سبز قرار داده است با انتقاد از سیاسی کردن خبر خودکشی نهال و بهنام به پارهای توضیحات در خصوص این فاجعه پرداخته است.
وی در بخشی از این نامه که به درخواست دیگر دوستان نزدیک نهال نگاشته شده آورده است: «نهال سحابی برای من و جمعی دیگر از دوستان مشترکمان یک پروفایل فیسبوکی نبود، دوست بود، همدم بود، همقدم بود و طبعن مرگ نابههنگام او برای ما ضایعهای معادل از دست دادن یک هم فیسبوکی نیست بل معادل از دست دادن یک «نهال سحابی» است.»
نویسنده که به گفته خود «به واسطهی دوستیهای غیرسانهای هم از سرنوشت بهنام گنجی مطلع هستم و هم از داستان نهال» با اشاره به مصائبی که بهدلیل سیاسی جلوه دادن خودکشی بهنام گریبانگیر خانواده داغدار وی شده است مینویسد: «من و شماری دیگر از دوستان مشترک بهنام گنجی کمابیش در جریان این مسئله بودهایم که مرگ او واقعن از هرسویه یا جنبهی سیاسیای یکسره تهی است و کاملن برآمده از تصمیمی شخصی است و اصلن و ابدن نمیشود برای آن توجیهاتی سیاسی تراشید. بهنام گنجی نیز به بلای رسانه مشابهی دچار شد. یعنی مرگ او را نیز به همین شکل برجسته و سیاسی کردند و در فضای رسانهای رواج دادند طوری که گویی مرگ وی مستقیمن ناشی از فشارهای وارده بر او بوده است.»
متن کامل این نامه که در اختیار تحول سبز قرار گرفته است در پی میآید:
پیش از نوشتن این متن از تمام کسانی که وقتی متن را به پایان میبرند با پیام آن احساس همدلی و توافق میکنند به جد استدعا دارم که متن را به هر نحوی که میتوانند اشاعه دهند. نمیدانم بگویم قسمتان میدهم دست به دامانتان میشوم یا چیزی از این دست تا بلکه این درخواست را جدی بگیرید ولی به هر حال هرطوری که اثر میگذارد خودتان تصور کنید که دارم سخت التماستان میکنم و این درخواست من را جدی بگیرید.
اول اینکه نهال سحابی برای من و جمعی دیگر از دوستان مشترکمان یک پروفایل فیسبوکی نبود، دوست بود، همدم بود، همقدم بود و طبعن مرگ نابههنگام او برای ما ضایعهای معادل از دست دادن یک هم فیسبوکی نیست بل معادل از دست دادن یک «نهال سحابی» است و یک نهال سحابی بودن برای ما چیزی است فراتر از یک نهال سحابی فیسبوکی، یک نهال سحابی با تمامی لحنها و کرشمهها و شیوههای حرف زدن و شوخیها و بدیها و خوبیها و بدن و موی و چشم و پوست و قامت و صدا و خنده و سرخوشی و شیطنت و عصبانیت، یعنی منظومهای یکسره انسانی و انضمامی و عینی، ملموس و تپنده و زنده.
آنچه ما از دست داده ایم، پس، نه یک فضای مجازی بل یک انسان به تمامی مؤلفههای برسازندهی آن است هرچند درک این مسئله رفته رفته با استیلای هرچه تمامتر راوبط مجازی و فیسبوکیستی ناممکنتر میشود. نمیخواهم مدعی شوم که این نزدیکی یا دوستی به ما حقی افزونتر نسبت به دیگران میدهد چندان که گویی حق مالکیت خصوصی سندی موسوم به نهال سحابی از آن ماها باشد و اختیاردار سرقفلی سوگواری برای نهال سحابی باشیم.
این ادعا هم کذب است و هم بیفایده، در نهایت هرکس به هر طریقی که صلاح بداند به سوگ نهال خواهد نشست فارغ از اینکه امثال ما این مسئله را خوش داشته باشند یا نه. مطمئنن دوستان فیسبوکی نهال نیز به شیوهی خود به سوگ نهال برخواهند آمد و این حق مسلم آنهاست؛ اما انتقاد از فضای فعلی نیز حق مسلم هرآن کسی است که این وضعیت را نظارهگر شده است. من سعی دارم یکی دو نکته را درباب مرگ نهال سحابی و رابطه ی این مرگ با دقیقن رسانهای به اسم فیسبوک روشن سازم.
نخست اینکه خبرنگارانی چون م.ع یا یکی از صفحات فیسبوکی و فعالان رسانهای مرتبط با جنبش سبز دارند به شکلی فزاینده خودکشی نهال سحابی را سیاسی جلوه میدهند. از همه بدتر یکی از سایتهای سبز آتشبیار معرکهی سراسر کذب شده و مدعی شده نهال در کنار کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر، و بهنام گنجی، دوست وی، زمانی را در زندان به سر برده است. نهال دوست نزدیک ما بود و من در محضر هر دادگاهی حاضرم شهادت دهم که در سرتاسر عمرش یک دقیقه را هم در زندان نگذارنده است چه به دلایل سیاسی چه به هر دلیل دیگری. واقعیت امر این است که بدین شکل دارند مرگ نهال را به مرگ دوست دیگری به نام بهنام گنجی ارتباط میدهند که مدتی پیش خودش را کشت و از دوستان کوهیار گودرزی بوده است. یعنی اینگونه استدلال میشود که بهنام گنجی خودش را کشت چون مدتی به خاطر کوهیار گودرزی تحت فشار قرار گرفته بود و چون او خود را کشته است طبعن نهال نیز به دنبال او خودکشی کرده است.
چون به واسطه ی دوستیهای غیررسانهای هم از سرنوشت بهنام گنجی مطلع هستم و هم از داستان نهال پارهای توضیحات را ضروری میدانم و ارایه میدهم. نخست اینکه بهنام گنجی نیز به بلای رسانه مشابهی دچار شد. یعنی مرگ او را نیز به همین شکل برجسته و سیاسی کردند و در فضای رسانهای رواج دادند طوری که گویی مرگ وی مستقیمن ناشی از فشارهای وارده بر او بوده است. این برجسته سازی و سیاسینمایی خودکشی بهنام منجر به این شد که حساسیت امنیتی عجیب و غریبی نسبت به مراسم خاکسپاری او که در مشهد صورت گرفت ایجاد شود چراکه برای نمونه کسی در همین فضای فیسبوکی درخواست کرده بود که فعالان جنبش سبز درمراسم خاکسپاری این قربانی سیاسی شرکت بجویند.
فکر نمیکنم قدرت تخیل خیلی بالایی لازم باشد تا بتوانید تصور کنید که چه بلایی بر سر خانوادهی او آمد تا این مراسم صورت بپذیرد، کسانی که در یک کلام فرزندمردهاند و به سوگ مرگ فرزندی نشستهاند و ناگهان میبینند که ای بسا مجبور باشند به خاطر همین بازارگرمیهای سراپا کاذب و هیجانی از خیر برگزاری هرگونه مراسمی نیز بگذرند و به جای اینکه التیامی یا دلداریای بابت این ضایعهی مطلقن فجیع و هولناک دریافت کنند ناگهان با یک فضای امنیتی رعبآور نیز مواجه شوند که در حالت عادی میتواند انسان را به کلی پریشان کند به وقتی که در سوگ فرزندی کم سن و سال نشسته باشد. من و شماری دیگر از دوستان مشترک بهنام گنجی کمابیش در جریان این مسئله بودهایم که مرگ او واقعن از هرسویه یا جنبهی سیاسیای یکسره تهی است و کاملن برآمده از تصمیمی شخصی است و اصلن و ابدن نمیشود برای آن توجیهاتی سیاسی تراشید.
اینکه استدلال کنیم این مرگها از آن روی صورت گرفتهاند که در فضای بستهی سیاسیای زندگی میکنیم استدلال محکمی نیست چون اگر هرچیزی پیشاپیش به فضای سیاسی مرتبط باشد پس باید گفت گربههایی هم که نصفه شبها زیر لاستیکهای ماشینهای پایتخت له و لورده میشوند به دلایل سیاسی از بین میروند چون فضای سیاسی بسته است و درنتیجه مردم با عصبیت رانندگی میکنند و طبعن فجایعی از این دست را رقم میزنند. یا مثل این است که بگوییم رهاکردن پدرمادرهای پیر در کهریزک مسئلهای سیاسی است چراکه فضا بسته است و در نتیجه افراد در روابط خانوادگیشان دچار تشنج و بیتفاوتی میشوند و طبیعتن سعی دارند هرچه زودتر از شر همدیگر خلاصی یابند.
مسلم است که اگر با این منطق استدلالی هرچیزی در نهایت امر سیاسی باشد پس هیچ چیزی در واقعیت امر سیاسی نیست. آنچه همهجا گسترده است آنقدر انتزاعی و کلی است که میشود گفت دیگر هیچ جنبهی ملموس و عینیای ندارد و از فرط رقیق بودن چون جریان هوا محو میشود. از همین روی میتوانم با وجدانی آسوده و قولی محکم مدعی شوم که در مرگ بهنام گنجی هیچ مسئلهی سیاسیای وجود نداشته است. به همین شکل و با وجدانی دوچندان آسوده و قولی دوچندان محکم میتوانم مدعی شوم که در مرگ نهال نیز هیچ مسئلهی سیاسیای دستکم به شکلی که فعالان رسانهای مطرح میکنند وجود ندارد. واقعن تاسف برانگیز است که ژورنالیستهای ابنالوقت یا بنتالوقتی نظیر م.ع بیهیچ ملاحظه کاری و رعایت احوال پریشان خانوادهای سوگوار و داغ فرزند دیده اینقدر راحت مرگ نهال را دستمایهی قلم فرساییهای منعفتجویانه و بازاریپسندشان قرار داده او را همچون «معشوقه»ی بهنام معرفی کرده بیتوجه با تبعات یک چنین خبرپراکنی حساسی که میتواند در حکم نمک پاشیدن به زخم این خانوادهی داغدار باشد مرگ او را در صد توجه ارباب رسانههای مجازی قرار میدهند.
طبیعتن خانوادهی نهال راضی نیستند به اینکه اینگونه آبرویشان و منزلتشان بازیچهی قلمهای سودجو شود و حساسیت امنیتی کاذبی نسبت به مرگ سراپا غیرسیاسی فرزندشان دربگیرد و روابط خصوصی عاقله زنی همچون نهال سحابی بازیچهی رسانهها گردد. واقعن چیزی فراتر از بیفکری و بیشرمی لازم است تا اینگونه آسوده خاطر و فارغ بال زندگی خصوصی خانوادهای داغدار را که همین دیروز از بهشت زهرا آمدهاند و فرزندشان را در دل خاک مدفون کردهاند در معرض عرض عموم بگذاریم.
واقعن چرا باید اینگونه بیملاحظه از خبر دردآور یک مرگ ذوقزده شویم و چنان از آن دم بزنیم و درباباش خیالپردازی کنیم که واقعیت در اذهان عمومی به کلی قلب شده به چیزی یکسره جعلی بدل شود. نظر به اینکه هم الان هم این «خبرسازی» متظاهرانه و شنیع دارد فضای رسانهای را فتح میکند از یک یک شمایی که این متن را میخوانید درخواست اکید دارم که آن را در فضای هرچند به ظاهر اندک خود انعکاس دهید و به سهم خودتان با این عمل سرتاسر سودجویانه و غیرانسانی مبارزه کنید. کافی است لحظهای پریشان حالی خانوادهی داغدار نهال سحابی را تصور کنید تا برایتان مسلم شود که با وضعیتی یکسره نادرست و زیانبار مواجهایم.
مسئلهی دیگر به هر حال خود فیسبوکبازی است. من شخصن باور دارم که دستکم یکی از دلایلی که امثال نهال را به یک چنین تصمیم بیبرگشت و ضایعهآفرینی سوق داد همین تشدید حالات و انفعلات مالیخولیایی در فضای فیسبوکی است. ابتذال رسانهای که رفتارهایی نسنجیده و احساسی را به قانونی فراگیر و مبتذل بدل میکند. از معدودی افراد که نهال سحابی را چه در فضای رسانهای و چه در بیرون از این فضا میشناختهاند و طبعن از خبر شوکآور مرگ نا به هنگام او به ماتم نشستهاند بگذریم، این سیلاب عزاداری و سوگنامهنویسی و ماتمسرایی درباب مرگ نهال سحابی اساسن چه حکمی میتواند داشته باشد؟
آیا چیزی جز موجآفرینی بیمحتوا و میانتهی در کار است؟ آیا چیزی جز احساساتیگری مبتذل و عمیقن پوچ و بلاهتبار در کار است؟ آخر این چه منطقی است که باعث میشود اینقدر سطحی و متظاهرانه درباب هرآنچه تاثیر خاصی هرگز بر ما نگذاشته است خیالپروری و وراجی کنیم؟ واقعن اگر اسم این رفتار را «جلقی عاطفی» نگذاریم آیا شما خود نام دیگری برای آن سراغ میتوانید گرفت؟ آخر این درست است که نادانسته و نسنجیده هر خبری را فارغ از محتوا و دلالتها و صدق و کذب آن اشاعه دهیم؟ درست است که ملاحظهکاری را یکسره کنار گذاشته دربارهی مرگ تراژیک انسانی دیگر بیتوجه به حال نزار و درماندگی عمیق بازماندگان او، خانواده ی او، دوستان او، در اوج مسوولیتناپذیری خیال بپزیم و لفاظی کنیم؟ آیا درست است که به این ابتذال رسانهای اینگونه دامن بزنیم؟ به باور من اشاعهی یک چنین فضایی بود که دستکم تااندازهای زمینهساز تصمیمات هیجانی و ویرانگری از قبیل تصمیم بهنام و نهال شد.
این فضا به خودی خود نه راهحل بل بخشی از خود مشکل کنونی ماست. این که فکر میکنیم هرآن تکانه یا خلجانی که به ذهنمان مینشیند را میباید فیالفور در فیسبوک انعکاس دهیم و ثبت کنیم. با همین مبتذلنویسیهاست که داریم مرگ را به طور عام و مرگ انسانی مشخص را به طور خاص از هرگونه دلالت و معنایی تهی میکنیم و آنقدر سطحی و بیقدر با آن مواجه میشویم که میشود در عین گاز زدن به ساندویچ یا نوشیدن چای درباب مرگ و ویرانی بدنی عینی و حقیقی لفاظی کرد و مهمل به هم بافت. از یک یکتان درخواست میکنم، هرچند به نظرم زور کلام من به این موجآفرینی میانتهی و پوچ اما گسترده و بلند نمیرسد، که در خودتان و با خودتان قدری تامل کنید و به معنا و دلالتهای کارها و نوشتههایتان بندیشید و در نهایت باز مصرانه و ملتمسانه درخواست اکید دارم که اگر با حرفهای من موافقید این مطلب را به اشتراک گذاشته گسترشاش دهید. به قولی: ما رسانه نداریم رسانه شمایید.
رادیو کوچه
1865 میلادی- «پل دوکاس» (Paul Dukas) آهنگساز برجسته فرانسوی در چنین روزی در پاریس به دنیا آمد. در هنرستان موسیقی (کنسرواتوار) پاریس موسیقی را فراگرفت و با «کلود دبوسی» آشنا شد. بعدها او به استادی کنسرواتوار رسید، «الیویه مسیان» (Olivier Messiaen)، «خواکین رودریگو» (Joaquín Rodrigo) و «موریس دوروفله» (Maurice Duruflé) از شاگردان او هستند. نامدارترین اثر او «شاگرد جادوگر» است که پس از ساخت فیلم «فانتازیا» (Fantasía) توسط شرکت «والت دیزنی» به شهرت زیادی رسید.
1946 میلادی- دادگاه نظامی «نورنبرگ» پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، افسران آلمان نازی را به جرم جنایت علیه بشریت، به مرگ و چند تن دیگر را به تحمل حبس محکوم کرد. احکام صادره در شانزدهم اکتبر به اجرا درآمد و «هرمان گورینگ» پیش از اعدام شدن، در سلول زندان خودکشی کرد.
به دنبال کشف جنایات نازیها در اردوگاههای اسیران جنگی و نیز کشتار و قتل عامی که در مناطق اشغالی خود طی چند سال متوالی انجام داده بود، دادگاه بینالمللی نورنبرگ در بیستم نوامبر 1945 کار خود را آغاز و متهمان به این جنایات جنگی در آلمان را محاکمه کرد.
گفته شده از آنجایی که هیتلر و نازیها بسیاری از اجتماعات و تظاهراتشان، ابتدا در نورنبرگ یا مونیخ در جنوب آلمان بود، این دادگاه در انجا تشکیل شد. قضات این دادگاه از چهار کشور آمریکا، انگلستان، شوروی و فرانسه تعیین شده بودند. در نهایت در اول اکتبر 1946، از مجموعه متهمینی که محاکمه شدند 25 نفر محکوم به مرگ و بیست نفر به زندانهای بلند و کوتاه مدت محکوم شدند، همچنین 35 نفر دیگر نیز از اتهامات وارده تبرئه شدند.
1949 میلادی- «مائو تسهتونگ» که «ارتش آزادیبخش خلق» زیر نظر او، بیشتر نواحی سرزمین اصلی چین را در دست گرفته بود، در پکن، جمهوری خلق چین را پایهگذاری کرد. در واقع چنین روزی به عنوان روز ملی چین نام گذاری شده است.
در جریان جنگ داخلی 23 ساله چین، در پی عقبنشینی نیروهای نظامی دولت حزب حاکم «کومین تانگ»، «مائوتسه دونگ» رهبر حزب کمونیست چین در این کشور جمهوری کمونیستی اعلام کرد. حزب کومین تانگ پس از شکست نظامی از مائوییستها به جزیره تایوان عقبنشنی کرده و در آنجا جمهوری ملی چین اعلام کرده است.
چین یکی از کهنترین تمدنهای بشری است در بخش جنوب شرقی آسیا و در ساحل اقیانوس آرام و همسایگی روسیه، مغولستان و ویتنام قرار گرفته است. پایتخت چین، «پکن» نام دارد.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1312 خورشیدی- سالروز درگذشت «عبدالحسین تیمورتاش» با لقبهای «سردار معززالملک» و «سردار معظم خراسانی»، تیمور تاش دولتمرد ایرانی دورههای قاجار و پهلوی بود و نخستین وزیر دربار دودمان پهلوی میان سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۲ بود.
322 سال پیش از میلاد- سالروز درگذشت «ارسطو» دانشمند شهیر و بلندآوازه یونان باستان، ارسطو یکی از بزرگترین متفکران جهان است. در سراسر تاریخ فلسفه، گذشته از «افلاطون» و «کانت»، شاید هیچکس ژرفا و پهنای اندیشه ارسطو را نداشته باشد، از آثار مهم او این است که از بیست و چهار قرن پیش تاکنون تاثیر او در فیلسوفان و دانشمندان بیرون از حد و حساب و بسا بیمانند بوده است.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
راسخون
Iranian history
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه: گروهک پژاک تمام شرایط ایران را پذیرفت و از مرز عقبنشینی کرد
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=9&id=1092477
سردار عبداله عراقی، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با بیان اینکه در واکنشهای سپاه به تحرکات گروهک تروریستی پژاک ۱۸۰چریک نظامی این گروهک به هلاکت رسیده و بیش از ۳۰۰نفر دیگر زخمی شدهاند، اعلام کرد: «گروهک پژاک هفته گذشته با پذیرفتن تمام شرایط جمهوری اسلامی ایران، دستهای خود را به نشانه تسلیم بالا برد و از ارتفاعات مرزی «جاسوسان» عقبنشینی کرد.»
2) اظهارات رییس قوه قضاییه درباره فهرست 300 نفره رییس جمهوری از مفسدان اقتصادی
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=9&id=1092545
آیتاله صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه در جلسه شورای اداری استان زنجان، ارایه لیست ۳۰۰ نفره مفسدان اقتصادی را کاری تبلیغاتی خواند. رییس قوه قضاییه با تاکید بر این که برخورد دستگاه قضایی با مفسدان اقتصادی با قوت پیگیری میشود، اظهار کرد: «متاسفانه در لیست اخیر رییس جمهوری که ۳۰۰ مفسد اقتصادی را معرفی کرده بود خیلی از موارد بی سند و برخی دیگر پیش از این محکوم شده بودند.»
اعتماد
1) گزارش تخلف 320 میلیارد تومانی شهرداری در کشوی میز چمران
http://www.etemaad.ir/Released/90-07-09/150.htm
امروز و همزمان با ارایه گزارش حسابرسی از مدیریت شهرداری تهران در سال مالی 1387، که بنا بر نظر حسابرس قانونی شورا همراه با رعایت نشدن برخی موارد در حوزه عملکرد مالی شهرداری بود، محمدعلی نجفی، عضو کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر و رییس اسبق سازمان برنامه و بودجه در دولت هفتم، در گفتوگو با «اعتماد» اعلام کرد: «پیگیری برای قرائت گزارش هزینههای بدون سند شهرداری تهران کماکان بدون نتیجه مانده است و تا زمانیکه آن موضوع مشخص نشود هیچ گزارش حسابرسی دیگری را جدی نمیگیرم.» نجفی با بیان اینکه در شورای شهر تهران عزم جدی برای برخورد با تخلفات مالی شهرداری وجود ندارد، افزود: «متاسفانه گزارش پرونده 320 میلیارد تومانی با وجود پیگیریهایی که توسط من و برخی دیگر از اعضای شورا انجام دادیم، در دستور کار شورا قرار نگرفته است. نمایندگان شورای شهر و شهردار تهران در کمیته بررسی مدعی هستند این گزارش در اختیار رییس شوراست و آقای چمران اجازه طرح آن را در شورا نمیدهد.»
2) الیاس نادران محکوم شد
http://www.etemaad.ir/Released/90-07-09/150.htm
دادگاه کیفری استان تهران الیاس نادران، نماینده مجلس را محکوم کرد. این نماینده مجلس با شکایت معاون اول رییس جمهوری به نشر اکاذیب و نسبت دادن اتهاماتی بیاساس به وی متهم شده بود و حالا دادگاه کیفری هم این اتهامات را تایید کرده تا این نماینده مجلس مجرم شناخته شود. اتهاماتی که رحیمی به نادران نسبت داده مربوط به گفتوگو و مصاحبهها و نطقهای الیاس نادران درباره نامعتبر بودن مدارک تحصیلی رحیمی در مقطع فوق لیسانس و دکترا است.
جام جم
1) اژهای: به نفع مدیرعامل بانک ملی است به کشور برگردد
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100855529600
دادستان کل کشور که طی حکمی از سوی رییس قوه قضاییه، ناظر ویژه رسیدگی به پرونده اختلاس است گفت: «در رابطه با پرونده فساد مالی اخیر باید از گمانهزنیها و تهمت به افراد پرهیز کرد و اجازه داد دستگاه قضایی به مسایل براساس قانون رسیدگی کند.» دادستان کل کشور در پاسخ به این سوال که آیا خروج مدیرعامل بانک ملی از کشور صحت دارد یا نه، اظهار کرد: «بله این موضوع صحت دارد، هر چند مدیرعامل بانک ملی ممنوعالخروج نبوده است. دلیلی برای برنگشتن وی به کشور وجود ندارد، چرا که در این صورت بسیاری از اتهامات متوجه این فرد میشود.»
2) کشته شدن سرکرده القاعده در یمن
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100855520762
وزارت دفاع یمن از کشته شدن انور العولقی، از مسوولان ارشد و پدر معنوی القاعده در این کشور خبر داد. به گزارش الجزیره، این وزارتخانه روز گذشته در بیانیهای ضمن اعلام این خبر، اظهار کرد: علاوه بر این تروریست تحت تعقیب، 4 نفر دیگر از همراهانش نیز کشته شدند.
آفرینش
1) اختلاسکنندگان با تاسیس بانک آریا درصدد پوشش تخلفشان بودند
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=15709#89425
رییس سازمان بازرسی کل کشور، گفت: «مهمترین اقدامی که این گروه اختلاسکننده انجام داده بود، تشکیل بانکی به نام آریا بود که به نوعی تخلفاتشان در پوشش این بانک صورت میگرفت که در طول زمان نیز نیاز مالیشان را تامین میکرد.»
2) بیبرنامگی علت اصلی محقق نشدن اهداف جهاد اقتصادی
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=15709#89420
رییس کمیسیون اقتصادی مجلس، نبود برنامه مناسب و عدم تبیین مسیری مشخص برای انجام حرکتهای جهادی را علت اصلی محقق نشدن اهداف شعار جهاد اقتصادی در 6 ماه نخست امسال خواند و گفت: «مسوولان اجرایی باید با برقراری تعامل مناسب با نمایندگان مردم در مجلس شعار جهاد اقتصادی را محقق کنند.»
رسالت
1) والیبال ایران جهانی شد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=77351
قهرمانی با اقتدار والیبال ایران در شانزدهمین دوره جام ملتهای آسیا تحسین قاره کهن را برانگیخت. پیروزیهای قاطعانه با نتایج 0-3 و شکست حریفان یکی پس از دیگری، یکی از آرزوهای دیرینه والیبال ایران را با قهرمانی و راهیابی به جام جهانی تحقق بخشید.
2) بانک مرکزی: شعب مرکزی بانکها مجاز به فروش ارز مسافرتی شدند
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=77376
به گزارش ایرنا به نقل از روابط عمومی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، این بانک طی بخشنامهای به کلیه بانکهای دولتی و خصوصی اعلام کرد: «علاوه بر شعب ارزی بانکهای ملی، ملت، صادرات در سراسر ایران و صرافیها و بانکهای مستقر در مبادی خروجی کشور (فرودگاههای بینالمللی و…) شعب مرکزی سایر بانکها نیز مجاز به فروش ارز مسافرتی میباشند.»
همشهری
1) تناقض در روایت دیدار دو وزیر
http://www.hamshahrionline.ir/news-147087.aspx
دیدار وزیر امور خارجه کشورمان با همتای بحرینی خود، در حاشیه شصت و ششمین اجلاس سازمان ملل، رفته رفته حاشیههای خود را نشان میدهد؛ اگر چه رسانههای داخلی نوشتند که این دیدار بنابه درخواست وزیر امور خارجه بحرین، صورت گرفته است اما شیخ خالد بن احمد خلیفه، ادعا کرده است که صالحی با جدیت بهدنبال عادی کردن روابط ایران و بحرین است.
این دیدار از آنجا به حاشیهها پیوند خورده است که ایران در واکنش به سرکوب شیعیان بحرین که در راهپیماییهایی مسالمتآمیز، خواستار اصلاحاتی در این کشور هستند، مواضع انتقادی گرفته و همچنین خواستار خروج نیروهای نظامی سرکوبگر عربستان از این کشور شده است. ادامه این مجادلهها بین بحرین و ایران در ماههای گذشته، منجر به خروج سفیران طرفین از دو کشور شد.
2) ترکیه؛ انفجار بمب قربانی گرفت
http://www.hamshahrionline.ir/news-147047.aspx
بر اثر بمبگذاری در یک پاسگاه ژاندامری ترکیه در سواحل مدیترانه، یک نفر کشته شد. شبکه خبری او ار اف گزارش داد، رسانههای ترکیه خبر دادند این حمله ممکن است توسط عاملی انتحاری صورت گرفته باشد.
خبر / رادیو کوچه
وزارت دفاع یمن روز جمعه، 30 سپتامبر، خبر کشته شدن انور عولقی، رهبر گروه القاعده در این کشور را اعلام کرده است.
به گزارش العربیه، انور عولقی ساعت 10 صبح روز جمعه در اثر شلیک یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی کشته شد.
در این گزارش افزوده شده است، اعضای قبایل ساکن در منطقه جسد عولقی را شناسایی کردهاند.
وزرات دفاع یمن جزییات کامل کشته شدن عولقی را منتشر نکرده است، اما به نقل از منابع قبیلهای در یمن گزارش شده که یک هواپیمای آمریکایی اقدام به شلیک موشک به سوی دو خودرو در منطقهای میان استانهای جوف و مارب کرد که منجر کشته شدن انور عولقی شد.
انورعولقی به اتهام «مشارکت در عملیات تروریستی» مدتها بود که تحت پیگرد دولتهای آمریکا و یمن قرار داشت.
وی در سال 2009 هدف بمباران هواپیماهای نظامی ارتش یمن قرار گرفت اما جان سالم به در برد.
گفته میشود که انور عولقی متولد ایالت نیومکزیکوی آمریکا است و با نضال حسن افسر آمریکایی که در سال 2009 با گشودن آتش 13 سرباز این کشور را به قتل رساند در ارتباط بوده است.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت یکی از اعضای ارشد القاعده در پاکستان»
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، 1 اکتبر، هزاران مصری با تظاهرات در میدان تحریر شهر قاهره از رهبران نظامی این کشور خواستند که روند انتقال قدرت به دولتی غیرنظامی را سرعت دهند.
معترضان همچنین خواستار لغو قوانین اضطراری اعمال شده بر کشور شدهاند.
این اعتراضات از سوی فعالان سکولار سازماندهی شده بود و گروههای اسلامگرا در آن حضور نداشتند.
میدان تحریر قاهره محل اصلی اعتراضاتی بود که به سرنگونی حکومت حسنی مبارک، رییس جمهوری پیشین این کشور، از قدرت منجر شد.
بیشتر بخوانید:
«تهدید اخوان المسلمین به تحریم انتخابات مصر»
خبر / رادیو کوچه
شب نخست هفته نهم لیگ برتر فوتبال با برد پرسپولیس و شکست مجدد راهآهن بعدازظهر جمعه، 30 سپتامبر، پیگیری شده است.
شب نخست هفته نهم لیگ برتر فوتبال در حالی به پایان رسید که در مهمترین بازیها پرسپولیس در دیدار با صبای قم، تیم دوم جدول به برتری دست یافت و تراکتورسازی هم برابر مس کرمان به پیروزی رسید.
پرسپولیس در ورزشگاه آزادی و در حضور بیش از 30 هزار تماشاگر خودی میزبان صبای قم بود که موفق شد با برتری 2 بر صفر در این بازی دومین برد پیاپی خود را جشن بگیرند.
پرسپولیس با این پیروزی 12 امتیازی شد و با 4 پله صعود به رده ششم جدول رسید. صبا نیز 19 امتیازی باقی ماند و به رده سوم سقوط کرد.
راهآهن با هدایت علی دایی شکست دیگری را در این فصل و این بار برابر نفت آبادان تجربه کرد.
نفتیها 2 بر صفر برابر راهآهن شهرری پیروز شدند.
تراکتورسازی در تبریز و ورزشگاه یادگار امام میزبان مس کرمان بود که موفق شد در حضور 30 هزار تماشاگر خودی با حساب 3 بر یک مس را شکست داده و به رده دوم برسد.
فولاد خوزستان پس از 5 هفته ناکامی موفق شد به یک پیروزی برسد و این هفته در زمین خود با یک گل فجر سپاسی را شکست داد.
شاهین بوشهر و داماش گیلان هم در بوشهر به تساوی بدون گل رضایت دادند.
سایر دیدارهای هفته نهم روزهای شنبه و یکشنبه برگزار میشود.
روز شنبه، مس سرچشمه با شهرداری تبریز و ملوان بندر انزلی با استقلال تهران دیدار میکند.
یکشنبه هم سایپا البرز به مصاف سپاهان اصفهان میرود و ذوب آهن اصفهان با نفت تهران دیدار خواهد کرد.
بیشتر بخوانید:
«تیم فوتبال استقلال با گل جباری صدرنشین شد»
خبر / رادیو کوچه
سه تن از دانش آموختگان برجسته ایرانی در آمریکا، نامزد دریافت یکی از باارزشترین جوایز ریاست جمهوری ایالات متحده شدهاند.
رییس جمهوری آمریکا، همه ساله به تعدادی از دانشمندان و دانشآموختگان جوان این کشور در علوم گوناگون که در نخستین مراحل زندگی حرفهای خود هستند، به عنوان برگزیدگان رشتههای علمی، بالاترین جایزه را اعطا میکند.
کاخ سفید اعلام کرد که باراک اوباما، نام نود و چهار تن از این دانش آموختگان و پژوهشگران را به عنوان دریافتکنندگان جایزه سال دوهزار و یازده برگزیده است.
در میان این عده، نام سه ایرانی نیز به چشم میخورد که دو تن از آنها، از دانشآموختگان دانشگاه صنعتی شریف هستند و یکی دیگر از فارغالتحصیلان دانشگاههای آمریکا است.
این سه تن عبارتند از دکتر علی خادمحسینی از دانشکده پزشکی دانشگاه معروف هاروارد، دکتر یاسمین مستوفی از دانشگاه نیومکزیکو و دکتر امیرسلمان اوستیمهر از دانشگاه کرنل که هر سه از ممتازان دانشگاههای آمریکا محسوب میشوند.
دکتر امیرسلمان اوستیمهر هماکنون در دانشگاه کرنل در حال تدریس در رشته مهندسی کامپیوتر است. وی لیسانس خود را در رشته کامپیوتر از دانشگاه صنعنیشریف گرفته و در سال ۲۰۰۵ دکترای خود را از دانشگاه برکلی دریافت کرده است.
دکتر یاسمین مستوفی نیز در دانشگاه نیو مکزیکو ندریس میکند. وی لیسانس خود را از دانشگاه شریف و دکترای خود را در رشته کامپیوتر در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه استانفورد گرفته است.
دکتر علی خادمحسینی دکتری خود را از دانشگاه ماساچوست گرفته است و پیش از آن در دانشگاه تورنتوی کانادا تحصیل میکرده است.
این جایزه که «جایزه ریاست جمهوری برای حرفه نخستین دانشآموختگان» نامیده میشود، از جمله الویتهای دولت آقای اوباما برای تشویق افراد ممتاز عرصه علم در جهت پیشبرد هدفهای ملی آمریکا، مقابله با چالشهای پیشرو، و کمک به اقتصاد کشور شمرده میشود.
این جایزه در سال هزار و نهصد و نود و شش (۱۹۹۶) میلادی توسط بیل کلینتون بهوجود آمد و توسط بخش علوم و تکنولوژی کاخ سفید مدیریت میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر