خبر / رادیو کوچه
در اعتراض به جانباختن یک دختر دانشجو در اثر آنچه «استنشاق گاز سمی در خوابگاه دانشگاه صنعتی امیرکبیر» از سوی رسانههای داخلی ایران اعلام شد، کلاسهای بسیاری از دانشکدههای این دانشگاه روز شنبه، 8 اکتبر، تعطیل بود.
بر اساس گزارشهای منتشر شده، هفته گذشته، آمنه زنگنه، دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده پلیمر دانشگاه امیرکبیر تهران بر اثر استنشاق گاز سمی در حمام خوابگاه درگذشت.
روز چهارشنبه مسوولان دانشگاه صنعتی امیرکبیر با صدور اطلاعیهای از دانشجویان خواسته بودند که کلاسهای درس را تعطیل نکرده و از برگزاری تجمع خودداری کنند.
گفته میشود علارغم این اطلاعیه، دانشجویان روزهای سهشنبه و چهارشنبه در صحن دانشگاه دست به تحصن زدند.
روز شنبه نیز در پی فراخوان فعالان دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر، برای تعطیلی کلاسهای درس شمار زیادی از کلاسهای درس در این دانشگاه تشکیل نشده است.
به گزارش دانشجونیوز، تعدادی از کلاسهای دانشکدههای دانشگاه امیرکبیر برگزار نشده است.
دانشجویان معترض خواستار استعفای آقای رهایی، ریاست انتصابی دانشگاه و دکتر آرزو، معاونت دانشجویی دانشگاه و محاکمه مسوولان این حادثه هستند.
این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمیکند.
منبع: فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
روز چهارشنبه ۶ مهرماه زندانی ملیحه مشهدی معروف به دنیا حدودن ۴۳ ساله در سالن ۶ زندان قرچک ورامین که در اثر ضربات وارده به سر وی دچار خونریزی شده بود به قتل رسید. زندانی ملیحه مشهدی روز سهشنبه ۵ مهر ماه در سالن ۴ زندان قرچک ورامین توسط باند مافیای زندان که تحت امرمسوولین زندان عمل میکنند به قصد قتل مورد ضرب و جرح آنها قرار گرفت و از چند ناحیه از جمله سرش بهشدت زخمی گردید.
مسوولین زندان بهجای انتقال خانم مشهدی به بیمارستان و درمان این زندانی بیدفاع او را از سالن ۴ به سالن ۶ منتقل کردند و در آنجا به حال خود رها کردند تا اینکه روز چهارشنبه در اثر خونریزی مغزی جان باخت.
زندان قرچک ورامین سولهای بسیار بزرگ میباشد که گفته میشود که پیش از این آنجا گاوداری بوده است و دارای شرایط قرون وسطایی است. بهدلیل بدنام بودن این زندان و برای فریب افکار عمومی بر روی درب این زندان «ندامتگاه شهر ری» نوشته شده است در حال حاضر تمامی زنان زندانی تهران،کرج و شهرهای اطراف به آنجا منتقل میشوند و حتا دختران و زنانی که به دلیل طرح سرکوبگرانه تحت عنوان بدحجابی دستگیر میشوند به این زندان منتقل میشوند.
باندهای مافیایی شرکتکننده در این قتل بدون هیچ بازخواستی آزادانه در زندان مشغول به پخش مواد مخدر و سرکوب زنان در زندان قرچک ورامین هستند. آنها از امکانات ویژهای بهرهمند هستند مانند،عدم بازخواست بهخاطر قتل، نقص عضو و سایر اعمال سرکوبگرانه علیه زندانیان معترض به شرایط زندان، داشتن مرخصیهای طولانی مدت، داشتن ملاقاتهای حضوری برای مدت طولانی، ورود وسایل شخصی بدون هیچگونه محدودیتی به درون زندان و مورد توجه خاص مسوولین زندان بهخصوص فردی بهنام امینه افروز قرار گرفتن هستند.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارش رسانههای داخلی ایران، روز شنبه، 8 اکتبر، عبداله حاجصادقی با حکم علی سعیدی، نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و با موافقت آیتاله خامنهای، به جانشینی نماینده ولیفقیه در سپاه منصوب شده است.
به گزارش روابط عمومی سپاه پاسداران، مراسم معارفه آقای حاجصادقی، امروز با حضور فرماندهان ارشد سپاه در ستاد فرماندهی کل این نیرو برگزار شده است.
عبداله حاجصادقی در گذشته سمتهایی چون ریاست پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه، معاونت ارتباطات حوزوی دفتر آیتاله خامنهای، نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه امام حسین و فرماندهی سپاه قم را عهدهدار بوده است.
جانشین قبلی نماینده آیتاله خامنهای در سپاه، مجتبی ذوالنور بود که در تیرماه ۱۳۸۷ به این سمت منصوب شد و تا اوایل تیرماه گذشته در این سمت باقی ماند.
به نوشته رسانهها، وی سه ماه و نیم پیش «برای نامزد شدن در شرکت در انتخابات مجلس نهم» درخواست بازنشستگی از سپاه پاسداران را کرد و این درخواست مورد موافقت مسوولان ارشد سپاه قرار گرفت.
آقای ذوالنور، که از مدافعان محمود احمدینژاد، در زمان انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم بود، از اردیبهشت ماه گذشته و به دنبال متهم شدن آقای احمدینژاد به نافرمانی از رهبر جمهوری اسلامی، به یکی از منتقدان رییس جمهوری اسلامی تبدیل شد.
مجتبی ذوالنور مدتی کوتاه قبل از اعلام کنارهگیری از سپاه، جدا کردن محمود احمدینژاد از اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر او را «مرگبار و موجب از بین رفتن هر دو» دانسته بود.
وی پیش از آن نیز در سخنانی آقای احمدینژاد را گره خورده به آنچه وی «جریان انحرافی» خوانده و هماهنگ با آقای مشایی دانسته بود.
بیشتر بخوانید:
«احمدینژاد آمد ابرو را درست کند چشم را کور کرد»
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارشهای منتشر شده در رسانهها خارجی، فعالان سوری خبر دادهاند که نیروهای امنیتی این کشور در مراسم خاکسپاری یک فعال کرد که روز شنبه، 8 اکتبر برگزارش شد، به روی شرکتکنندگان در این مراسم آتش گشودهاند.
این فعالان میگویند بر اثر شلیک این نیروها، پنج تن از شرکتکنندگان این مراسم کشته شدهاند.
پنجاه هزار نفر در شهر قامشلی در شمال شرقی سوریه در مراسم خاکسپاری مشعل تمو، فعال سیاسی کرد که روز جمعه توسط افراد مسلح ناشناس کشته شد، شرکت کردند.
آقای تمو عضو شورای ملی بود که اخیرا توسط مخالفان دولت سوریه تشکیل شده است.
مخالفان، دولت سوریه را متهم به ترور این فعال مخالف کرد کردهاند.
اتحادیه اروپا و آمریکا قتل آقای تمو را به شدت محکوم کردهاند.
این در حالی است که رسانههای دولتی سوریه گفتهاند که آقای تمو توسط «گروههای مسلح تروریستی» کشته شده، چون او مخالف دخالت خارجی در سوریه بود.
بیشتر بخوانید:
«اسد یا اصلاحات را صورت دهد یا کنارهگیری کند»
خبر / رادیو کوچه
علی عبداله صالح، رییس جمهوری یمن، روز شنبه، 8 اکتبر در اظهارنظری عنوان کرد که طی چند روز آینده از قدرت کنارهگیری خواهد کرد.
آقای صالح در سخنرانی که از تلویزیون دولتی یمن پخش شد، گفت که «تشنه» قدرت نیست، اما در عین حال تاریخ دقیق کنارهگیری از پست ریاست جمهوری را هم اعلام نکرد.
آقای صالح در طی چند ماه گذشته، در جریان تظاهرات و ناآرامیهایی که در یمن در جریان بوده است، چند بار دیگر هم وعده کنارهگیری داده بود، اما هر بار با فرا رسیدن زمان مقرر تغییر عقیده داده است.
توکل کرمان، یکی از فعالان مخالف آقای صالح، که همراه با دو زن دیگر برنده جایزه صلح نوبل امسال شد، میگوید که مخالفان حرف علی عبداله صالح را باور نمیکنند.
اما معاون وزیر اطلاعات یمن گفته است که آقای صالح دیگر به حفظ قدرت علاقهای ندارد.
بیشتر بخوانید:
«تا زمانیکه رقیبها در کشور باشند، استعفا نمیدهم»
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
مسئله فلسطین ماجرایی جدید در کشورهای مسلمان نیست، آنچنان مشکل فلسطین گسترده و طولانی است که توانسته محوری کلیدی برای اتحاد میان قومیتها، نژادها و ملل گوناگون مسلمان باشد، اتحادی که با ایجاد چند محور موجب شکلگیری اسلامگرایی شد، اسلامگرایی مجموعهای از نوعی ایدئولوژی سیاسی است که طبق آن اسلام نه تنها جامع تمام ابعاد زندگی انسان، بلکه کاملترین مکتب عملی است. ایدئولوژی قوی و فراگیری که برای ایجاد حکومت اسلامی و شریعتمدار از هیچ کوششی فروگذار نبوده است. اکنون جمهوری اسلامی بخشی از حکومت موعودی است که اسلامگرایان در پی قرون گذشته وعدهاش را میدادند و در رقابت با گروههای سیاسی رقیب، شامل چپهای سوسیالیست ـ مارکسیست و راستهای لیبرال دموکرات از جانب دیگر مطرح میکردند. از سویی مسئله فلسطین یکی از عناصر اصلی هویتی اسلامگرایان را تشکیل میدهد، یعنی یک پدیدهی ثانوی نیست، بلکه یک پدیدهی عجینشده با اسلام است، به عبارت دیگر، اسلامگرایان با مسئلهی فلسطین به تعریف خودشان میپردازند و آن را از عناصر قویکننده هویتی خود میدانند.
اسلامگرایان نمیتوانند مسئلهی فلسطین را نادیده بگیرند، به طوری که اگر امروز یک گروه اسلامگرای تازه تاسیس بهوجود آید، ناچار باید به مسئلهی فلسطین بپردازد و در این پردازش در طرف فلسطینیان و مقابل اسراییل خواهد ایستاد. به همین جهت مسئلهی فلسطین در روند تکامل و رشد اندیشهی اسلامگرایی دارای تاثیرات جدی بوده است، اگر اخوانالمسلمین مصر را به عنوان یک نمونه از اسلامگرایان در نظر بگیریم، قرار گرفتن اندیشهی حکومت اسلامی در کانون اندیشهی دینی سیاسی این جریان از پیامدهای بحران فلسطین بوده است، یعنی بحران فلسطین اسلامگرایان را به این نتیجه رساند که بدون تشکیل حکومت اسلامی راه به جایی نخواهند برد. زمانی که اسلامگرایان به طور عام و اسلامگرایان مصر به صورت خاص از حالت یک جریان فرهنگی، اخلاقی و با لحن ناصحانه و صحبت منفعل خارج شدند، به یک سازمان عملگرا و یک سازمان اجتماعی و سیاسی تبدیل شدند که علت آن بحران فلسطین و مخاصمات بین اعراب و اسراییل بود. در پی اوجگیری مهاجرت یهودیان به اسراییل در سال 1983، اخوانالمسلمین ایدئولوژی پایهای خود را اعلام میکند که در آن از یک حرکت جمعی عام به یک حرکت ایدئولوژیک با سه گرایش تبدیل میشود.
در عصر حاضر اسلامگرایان مصری، اسلام را نظامی میدانند که جامع و متکامل به ذات و قابل انطباق با همهی مکانها، زمانها و با تکیه بر دو منبع قرآن و سنت است. در گام بعد بحران فلسطین باعث رادیکالیزه شدن حرکت اسلامگرایی میشود که این مسئله در سال 1948، زمان وقوع اولین جنگ بین اعراب و اسراییل در مصر پدید آمد. مسئلهی فلسطین به دوران بلوغ جمعیت اخوان و اسلامگرایان مصر شتاب میبخشد و آن را به یک سازمان پویا تبدیل میکند که از عصر حرکتهای مسالمتآمیز به عصر مبارزات رادیکال و خشونتآمیز وارد میشود. در مصر، در مرحلهی بعد تماس افسران آزاد با انگیزهی مسئلهی فلسطین با اسلامگرایان آغاز میشود که این اتحاد باعث عملگراتر شدن اسلامگرایان مصری میشود. پس از شکست اعراب در جنگ ششروزهی 1967 میلادی و پس از سرخوردگی از ناسیونالیسم عرب، مجددن آلترناتیو دیگری مطرح میشود. مجلهی «الازهر» در این خصوص مینویسد: «وقتی آنان میراث شکوهمند خود را کنار میگذارند و خود را به وسوسهی اندیشههای بیگانه میسپارند، (یعنی مکاتیب وارداتی به تعبیر آنها) چنین اتفاق میافتد و شکست از اسراییل محقق میشود.» از این پس بحث اعراب و اسراییل به مسئلهی مسلمانان و یهودیت تبدیل و بدین ترتیب هویتیابی اسلامگرایان با مسئلهی فلسطین تعریف میشود.
پس از اعلامیهی بالفور تصمیم به تقسیم فلسطین گرفته میشود و پس از جنگ اعراب و اسراییل در سال 1947 و اعلام رسمی موجودیت اسراییل در سال 1948، یکی از بارزترین پدیدههای تاثیرگذار و تعیینکننده در بحران فلسطین شکل میگیرد که ایران در این زمان در بحبوحهی ملی شدن صنعت نفت است. فداییان اسلام به عنوان شاخص سازمانی اسلامگرایان و آیتاله کاشانی به عنوان چهره و شخصیت اسلامگرایان مطرح بودند.
دکتر «خرمشاد» استاد علوم سیاسی در این مورد میگوید: «فداییان اسلام» به عنوان اخوانالمسلمین ایران، یک نیروی فعال در صحنهی سیاسی ایران پس از جنگ جهانی دوم ـ به تعبیر مرحوم عنایت نخستین مبارزان اجتماعی ـ بودند که تاثیر آن بسیج مردم ایران در حمایت از فلسطین در زمان جنگ اعراب و اسراییل بود. در یکی از بیانیههای فداییان اسلام در سال 1327 آمده است: «خونهای پاک فداییان اسلام در حمایت از برادران فلسطینی میجوشد و پنجهزار نفر از فداییان رشید اسلام عازم کمک به برادران مسلمان فلسطینی هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازهی حرکت سریع به سوی فلسطین را دارند که منتظر پاسخ دولت میباشند» که این یک بعد از اسلامگرایان در مسئلهی فلسطین است.
دههی 1320، دههی فضای باز سیاسی در ایران بود، در سال 1320 حزب توده شکل گرفت که سوسیالیستها را نمایندگی میکرد، در سال 1324 فداییان اسلام ایجاد شد که اسلامگرایان را هدایت میکرد و در سال 1328 نیز جبهه ملی برای نمایندگی لیبرال دموکراتها شکل گرفت. آیتاله کاشانی چهرهی شاخصی در میان اسلامگرایان و رهبر اسلامگرایان آن روز ایران بود که نخستین اعلامیهاش را در سال 1326 برای حمایت از مردم فلسطین اعلام کرد که در بخشی از این اطلاعیه آمده است: «معلوم نیست وطن بودن فلسطین برای مهاجران یهودی آلمانی، روسی، آمریکایی و غیره مطابق کدام منطق و قانون است که رای به تقسیم آن میدهند. اگر میخواهند یهود را از خود راضی کنند ـ و استفادههایی که منظور است از آنان بنمایند ـ در مملکت خود به آنها جای بدهند و آنها را مستقل کنند. تشکیل دولت یهودی در آینده، کانون مفاسد بزرگ برای مسلمین خاورمیانه و بلکه تمام دنیا خواهد بود و زیان آنها تنها متوجه اعراب و فلسطین نمیگردد. بههرحال بر تمام مسلمین عالم است که از هر طریق که میشود از این ظلم فاحش جلوگیری نموده و رفع این مزاحمت را بنمایند.»
پس از این، در تجمعهای بزرگی که در مسجد «شاه» تشکیل میشود، سخن از مصیبتبار بودن وضعیت فعلی مردم فلسطین به میان میآید و در اعلامیهای که در کنسرسیومی در سال 1332 منتشر میشود، ایران، مصر، فلسطین و مراکش به عنوان کشورهایی که از آمریکا اجحاف و ظلم دیدهاند، مطرح میشوند و در واقع این چند کشور در یک ظرف هویتی قرار میگیرند. وقتی آیتاله کاشانی در اسفند ماه 1340 از دنیا میرود، آقای خمینی طی چند ماه رهبری جریان اسلامگرایی را بهدست میگیرد و در پاسخ به استعلام بازرگانان و اصناف در سال 1341، از خطر صهیونیست سخن میگویند و خطر آن را برای اقتصاد ممالک اسلامی تهدید میدانند و در فروردین سال 1342 آیتاله خمینی در اعلامیهای یهود، آمریکا و شاه را در یک جبهه و در نقطهی مقابل مردم ایران، روحانیت و فلسطین تعریف میکنند.
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
در هفتههای گذشته، دو پیشآمد دردناک و مهم توجه علاقهمندان به محیطزیست و حیاتوحش را به خود جلب کرد و باعث بحثها و اظهارنظرهای فراوانی در میان مردم، فرهیختگان و دلسوزان شد. این دو اتفاق تاسفبار یکی کشتهشدن وحشیانهی یک ماده خرس و دو تولهاش بود و دیگری تایید اولیهی حکم اعدام یک محیطبان وظیفهشناس که در راه حفظ منابع طبیعی و محیطزیست و به منظور دفاع از خود یک شکارچی را از پا درآورده بود. بخش غمانگیز ماجرا بیتفاوتی آشکار، عملکرد ضعیف و عدم حمایت مناسب افکار عمومی، در جهت دفاع از این محیطبان و برای محکومیت و مجازات قاتلان خرسها بوده است.
به گمان نگارنده هر اتفاقی که در حوزهی کلان در جامعهای پیش میآید به نوعی برآیند و بازگو کنندهی فرهنگی است که بر آن جامعه حاکم است و در حقیقت مشتی است نمونهی خروار. نوع رفتار و برخورد مردم با محیطزیست، حیوانات و حیاتوحش بیش از آنکه به ضعف قانونی، عدم برخورد لازم با متخلفین و یا فقرمالی مردم ما برگردد، به باورهای مذهبی و سنتی باز میگردد که عموم مردم ما به آنها معتقدند. در تمام ادیان ابراهیمی همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، انسان به عنوان برترین موجود هستی و اشرف مخلوقات و جانشین خداوند در جهان شناخته شده و به نسبت دیگر جانداران همچون گیاهان و حیوانات در جایگاه بالاتری قرار میگیرد و به همین میزان به او اجازه دخل و تصرف در طبیعت داده میشود. بر اساس چنین نگاهی به دنیا و موجودات دیگر است که بشر به خود حق میدهد تا هر گونه برخوردی را که میخواهد با جهان پیرامون خود داشته باشد.
طبیعی است که قوانین حقوقی و اجتماعی که از این تفکر برمیآید نیز بر اساس ارزش بالاتر انسان نسبت به دیگر موجودات بوده است. برای مثال مجازاتی که برای کشتن یک حیوان و یا قطع یک درخت در آن پیشبینی میشود بسیار سبک و بیمقدار است مگر اینکه پای مالک آن جانور یا درخت در میان باشد که آن هم باز بحث اقتصادی ماجرا پیش میآید و جبران ضرری که از نظر مالی به فرد وارد آمده است و نه مجازات فرد به سبب آسیبی که به محیطزیست و جانوران وارد کرده است. حال کافی است که شما نوع نگاه ادیان ابراهیمی را با ادیان و آیینهای شرق دور مقایسه کنید. در آن نوع نگرش انسان با طبیعت و حیوانات در جایگاه ارزشی برابری قرار میگیرد و نه تنها هیچگونه حق ویژهای به بشر برای سواستفاده از حیاتوحش نمیدهند بلکه احترام به آن را یکی از روشهای ارتقای معنوی خود میدانند.
تفکر بر آمده از این نوع نگاه ما است که در نهایت و با تمام تلاشهای دوستداران طبیعت و حیاتوحش و خبررسانیهایی که صورت میگیرد، باز هم حق را به انسان متخلف داده و در نهایت وجدان جامعه با مجازاتهای مالی کوچک و حداکثر تاسفخوردنهای کلامی آرام میگیرد. هنوز برای بخش فراوانی از مردم ما خرسها حیوانند و حیوان حیوان است و انسان انسان. اگر انسانی در راه حفاظت و دفاع از این موجودات بیدفاع دست به اسلحه ببرد و یک مهاجم و قاتل را از پا در بیاورد مجرم است و باید قصاص شود اما اگر در طرف مقابل صدها موجود بیگناه کشته شده و حتا نسلشان منقرض شود به آه کشیدنی بسنده میکنیم. «اسد تقیزاده»، محیطبان منطقه حفاظت شده «دنا» که در درگیری مسلحانه یک شکارچی غیرمجاز را کشته است، تا دو هفتهی دیگر اعدام میشود. امثال او قربانی تفکر و نگاه متفرعنانهی ما به طبیعت و حیاتوحش هستند. انسانهایی چون او فراوان نیستند. بسیاری وجدان و حفاظت از منابع این آب و خاک را به پول میفروشند اما او با وجود حقوق اندکش برای محیطزیست ایران از جانش گذشته است و اکنون منتظر اجرای حکم اعدام. آیا به گمان شما محیطبانان دیگر و در واقع همکاران «اسد تقیزاده» با دیدن سرنوشت او، در آینده و در مواجه با قانونشکنیهای احتمالی چه خواهند کرد؟ به گمان من آنان خود را راحتتر خواهند فروخت.
شهره شعشعانی/ رادیو کوچه
داستان «داوری» نوشته «فرانتس کافکا» (Franz Kafka) به عنوان یکی از مهمترین و شخصیترین آثار نویسندهی چک نزد منتقدان شناخته شده است. کافکا این داستان را درست صد سال پیش، یعنی درسال 1911 طی یک نشست شبانه نوشت.
داستان برای نخستین بار در مجله «آرکادیا» (Arkadia) متعلق به «ماکس برود» (Max Brod) به چاپ رسید. بسیاری از منتقدان این داستان را تصویری از تنش میان انزوا و بیگانگی هنرمند مدرن با انتظارهای خانوادگی و اجتماعی میدانند.
در «داوری» درونمایههای آشنایی را که بعدها در آثار کافکا مرتبن تکرار شده اند مییابیم: مرگ، انزوا، بیهودگی، شکست شخصی، و روابط دشوار میان پدر و پسر. کافکا همچون گئورگ بندمان شخصیت اصلی داستان، میان حرفهاش و بلندپروازیهای ادبی، و نیز بیتصمیمیاش در مورد ازدواج (که باور داشت بیشترین سعادت را به ارمغان میآورد، هر چند هراس داشت که خلاقیتش را سرکوب کند)، سرگردان بود. برخی شرححالنویسهای کافکا ارتباط او را با «فلیس باوئر» (Felice Bauer) که به رغم دو بار نامزدی هرگز به ازدواج نیانجامید، منشا باروری یک دوره خلاق ادبی در زندگی نویسنده میدانند که با داستان «داوری» آغاز شد. رقابت ادیپگونه گئورگ و پدرش و فضای دور از منطق و رویای کابوسوار این داستان به عنوان عناصری بنیادین راه خود را به آثار بعدی کافکا باز کردند.
دوست گئورگ در روسیه، که به تبعیدی خودخواسته تن داده تا بنویسد، به نظر میرسد که بخش هنری کافکا را نشان میدهد، در حالیکه گئورگ نماد تمایل کافکا به تشکیل زندگی خانوادگیست.
منتقدان بسیاری داستان داوری را با نام با مسمایش چکیدهی تمامی چالشهای مجموعهی آثار کافکا میدانند، مجموعهای آکنده از کهن الگوهای دینی و فرهنگی مثل مناقشهی پدر و پسر، عذاب وجدان، رنج و کفاره و تبعات بیشمار این چالشها که مجموعه آثار او را بسیار خواندنی و بحثانگیز کرده، تا جاییکه شاید بتوان گفت دربارهی هیچ یک از نویسندههای بزرگ قرن بیستم به قدر او کتاب، رساله، مقالهی تحلیلی و تحقیقی نوشته نشده است.
کافکا خود داستان داوری را «زندگی درونی رویاگونه» خوانده، جایی که میکوشد با احساس گناه و ناامنی کنار بیاید. بسیاری از منتقدان، عظمت کافکا را در توانایی بیمانند او در برگردان رنجهای شخصی به داستانهایی با اقبال جهانی میدانند.
«داوری» توسط «امیر جلالالدین اعلم» به فارسی ترجمه شده است.
موسیقی متن:
Edward Elgar; Cello Concerto in E minor, Op.85
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
واقعیت این است، که در جامعهی امروز ما بیشتر افراد در معرض مسئلهای به نام محرومیت جنسی هستند. بسیاری از تابوهای عرفی و شرعی که در جامعهی امروز ایران حاکم است و تصمیمات نابخردانه و کورکورانهای که در قبال بسیاری از روابطی که در آن زنان و مردان شریکند، اتخاذ میشود، این موضوع را تشدید مینماید. به طور خاص میتوان جدایی جنسیتی دانشگاهها را در تصمیمات اخیر مثال زد.
این نگرش که با جدا شدن زن و مرد از یکدیگر احتمال بروز خطا و خطر را برای افتادن به ورطهی گناه برای آنان به حداقل میرسانیم، فقط از تصمیمگیریهای عقلهای غیرسلیمی است که همه چیز را در نوک بینی خود میبینند. مانند پدر دختر عقد کردهای که ممنوع میکرد که دخترش شبها با همسر خود تنها بماند، درست مصداق زدن خود به کوچهی علی چپ است. انگار که هر حادثهای بین دو بدن باید حتمن در شبها اتفاق بیفتد. حال مثال جامعهی امروز ما همان پدر و دخترش است که البته فاکتور خیرخواهی در اینجا منتفی است. به همین دلیل در جامعهی سکسزدهی امروز بیشتر افراد به یکدیگر به مثابه ابژهی جنسی و یا یک ابزار برای رفع نیازهای بدیهیاشان مینگرند و یا برای رفع این مسئله دست به حرکات غیر عقلانی میزنند.
واقعیت این است که اگر انسان، انسان باشد و سالم تا سالهای آخر عمر خود به رفع نیازهای جنسی خود نیاز دارد و اینگونه نیست که با کهولت سن این نیاز در افراد از بین میرود، ممکن است بر اثر کهولت یا بیماری این نیاز کمتر شود، که به طور حتم این نیز ممکن است که در هر سنی اتفاق بیفتد، اما این نیاز چه در زنان و چه در مردان به یک اندازه موجود میباشد. زمانی که این نیازها باید بر اساس میل، تمنا و احترام متقابل دو طرف برطرف شود، بر اساس معیارهای رایج و باورهای غلط سرکوب شده و آنگاه اکثریت این افراد در زمرهی افرادی قرار میگیرند که نیازهای جسمی آنان سرکوب شده و به مشکلات زیادی که بخشی از آن را به صورت رایج در جامعه میبینیم، دچار میشوند.
به طور مسلم، پدیدهای به نام سکس یا برآورده کردن نیازهای جسمانی موضوعی بغرنج و پیچیده است، که گاهی پناهگاهی است برای لطافتها و شور وشوق زندگی بشری و یا گاهی هم اسباب ترسها، آلام و دردهای او میگردد اگر که در عین ساده بودن با آن مانند یک تابو برخورد شود. در سدههای اخیر ایران، بسیاری از حکومتها در تعریف حدود روابط جنسی برای افراد دخالت داشتهاند، و با اینکه این تعاریف نفع مردان را بیشتر در نظر گرفته است، ولی تعیین این حد و مرزها از طرف حاکمین بر این کشور نوعی سردرگمی جنسی پدید آورده است. نابرابریهای حقوقی، ارزش و اعتباری که از این موضوع سلب شده و قضاوتهایی که تحت عنوان عرف بر افراد حاکم میشود با عنوان اینکه این ضرورت به منظور اعمال ارزشهای اخلاقی بر زنان و مردان صورت گرفته است و اجبارهایی که در این زمینه بر افراد حاکم میشود، و همچنین نفی حقوق اولیهی افراد در جامعه همه و همه در بهوجود آمدن جامعهای بیمار دخیل است که این مسئله تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی و حتا اقتصادی ما را تحتالشعاع قرار میدهد.
به طور حتم هرکس قبول دارد که این رابطه و مسایل جنسی هم به اخلاقیاتی نیاز دارد تا در حیطهی صحیحی به جلو برود، اما سوال این است که چه کسی این اخلاقیات را تعریف میکند؟ مسوولیت آموزشهای درست و به موقع در جامعهای که عرف و شرع هر دو پرهیز را یگانه راه سعادت در این مسئله میدانند به عهدهی چه کسی است؟ آیا میتوان در جامعهای که خود پدر و مادر با این مسایل دچار مشکل هستند، کودکان را با این مسایل از جنبههای مختلف آشنا کرد و این مسئله را برای آنان پوشش داد؟ پرداختن به مسئلهی سکس و راهکارهای آن کار آسانی نیست، به خصوص در جامعهای که سرپوش و در لفافه انجام دادن راه حل و راهکار دایمی تمام مسایل است.
برخوردهای توهینآمیز به ویژه با افراد به مثابه ابزاری که کنترل آنان آسان است، راهکار جوامع عقب افتاده و بدوی است، در روزگاری که ذهن اکثریت جامعه د راستای پنهانکاری به جلو میرود، چگونه فرصت میشود تحت یک شرایط نه آرمانی حتا مساوی هر فردی نگرشها، سلایق و علایق خود را در این باره بیان نماید تا بتوان راجع به آن صحبت کرد. جامعه در حال حاضر با تمام قوا به جنگ نیازهای بدوی یک انسان رفته، و این در خانوادهها هم نه همهی خانوادهها، دامن زنندهی این مسئله است، در بسیاری از خانوادههای ایرانی جوانها اجازه ندارند در صورت آشنایی با پسر یا دختری او را به منزل بیاورند و اگر خانواده بزرگواری به خرج دهد و خود را به ندانستن بزند، لطف میکند و با او اجازه میدهد هر کاری که میخواهد انجام دهد ولی در بیرون از حریم مقدس خانواده و همین جاست که با تعیین، حریم، مرز و حرمت و مقدس، این پدیده را به امری مذموم تبدیل میکنیم و این روند را بیکم و کاست به نسل بعد منتقل مینماییم.
حکومتهای وقت همیشه در جامعهی ما نوعی سرکوبگری جنسی را رواج دادهاند، اما مسئلهی امروز ما فراتر از سی سال و صد سال است، مسئلهای که همیشه فغان ما را درآورده است مسئلهی فرهنگی است که بسیاری از ما نداریم، ما به هر حال یک روز میمیریم، یا بر اثر حادثه، یا کهولت سن، ولی لازم است آگاه باشیم که مسایل جنسی، مانند دیگر مسایل بدیهی ما شاید مانند غذا خوردن است، ما هرگز کسی را که درست و با آداب غذا میخورد ملامت نمیکنیم، در این رابطه هم با رعایت اصول و آداب میتوانیم سالمتر و بهتر زندگی کنیم.
تیتر این نوشته برگرفتهی شعری از «ایرج میرزا» است
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانه منسوب به دراویش نعمتالهی، غلامرضا شیرزادی استاد دانشگاه و یکی از دراویش گنابادی عصر روز پنجشنبه، 6 اکتبر، به قید وثیقه ۵۰ میلیون تومانی از بازداشتگاه اطلاعات سپاه شیراز معروف به پلاک ۱۰۰ آزاد شده است.
به گزارش سایت مجذوبان نور٬ غلامرضا شیرزادی که در تاریخ ۱۳ شهریور ماه به همراه دو تن از وکلای دراویش گنابادی آقایان افشین کرمپور و امیر اسلامی به دعوت فرمانداری شهرستان کوار برای مذاکره به آنجا رفته و توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود٬ در تاریخ ۱۴ مهرماه با قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد.
در ادامه این گزارش آمده است، به دلیل بازداشت وکلای دراویش گنابادی در طی هفتههای گذشته آقای شیرزادی با گذشت یک ماه از بازدشت ایشان تاکنون بدون وکیل و در تمام مدت بازداشت هیچ ملاقاتی با خانواده خود نداشته است.
شایان توجه است٬ با گذشت یکماه از بازداشت وکلای دراویش تاکنون هیچ ملاقاتی با ایشان صورت نگرفته است و خانوادههای این دراویش زندانی از وضعیت آنها ابراز نگرانی کردند.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت دو درویش گنابادی در سروستان»
اردوان روزبه/ رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
«عرفان قانعیفرد» محقق در حوزه تاریخ معاصر ایران و صاحب چند تالیف در زمینههای مختلف است. اما بحث امروز در رادیو کوچه تحقیق او در قالب کتابی به نام «در دامگه حادثه» است که به شرایط و فعالیتهای ساواک در دوران حکومت پیش از انقلاب ایران اختصاص دارد.
در گفتوگوی امروز با مولف کتاب «در دامگه حادثه» به بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاه و نقش ساواک میپردازیم. این کتاب حاصل گفتوگوهای مبسوط این محقق تاریخ معاصر با بسیاری از کارشناسان ساواک است که از جمله آنان میتوان به «پرویز ثابتی»، «منوچهر هاشمی»، «علیاکبر فرازیان»، «حسن علویکیا» و … اشاره کرد.
آنچه در پی میآید گفتوگوی اردوان روزبه با عرفان قانعیفرد است:
آیا چهره ساواک همان سیاهی را دارد که ملو از شکنجه و کشتار بوده و در کتابهای تاریخ معاصر و پس از انقلاب خواندهایم؟ واقعن ساواک را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
وظیفه ساواک کنترل اغتشاشها، برنامههای خرابکاری سازمانهای مختلف تروریستی یا سیاسی بوده که مثلن افراد در طی عملیات پارتیزانی در کشورهایی مانند عراق، لبنان و فلسطین و دریافت کمک مالی آنها سعی در انجام اقدامات ضد امنیتی در داخل کشور داشتند. و یا سعی میکردند افرادی بیگناه و جوانان احساسی را به خود جذب کنند.
ساواک با دستگیری عاملان و تعقیب متواریان هویت واقعی این سازمانها و نهادها مانند نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین خلق، فداییان خلق، کنفدراسیون دانشجویان را مشخص کرد و در شناخت جریانهای به اصطلاح سیاسی موفق بود و به همین سبب اینگونه جریانها سعی در سیاهنمایی و تهمتزنی به ساواک و یا قهرمان بودن و سلحشور جلوه دادن خود دارند.
ساواک با دستگیری عاملان و تعقیب متواریان هویت واقعی این سازمانها و نهادها مانند نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین خلق، فداییان خلق، کنفدراسیون دانشجویان را مشخص کرد و در شناخت جریانهای به اصطلاح سیاسی موفق بود و به همین سبب اینگونه جریانها سعی در سیاهنمایی و تهمتزنی به ساواک و یا قهرمان بودن و سلحشور جلوه دادن خود دارند
ساواک اکثر خرابکاریها و گروگانگیریهای این سازمانها را با شکست روبهرو کرد و گروههای تروریستی در سال 1355 تحت کنترل ساواک درآمدند. مثلن حمید اشرف و بهرام آرام اعدام شدند و مسعود رجوی هم در زندان بود. یا حرکات ایذایی افراد تجزیهطلب که توسط حزب بعث عراق تحریک میشد مثل جبهه التحریر اهواز و یا قومیها در کردستان مانند حزب دموکرات کردستان ایران که توسط مصطفی بارزانی عامل ساواک به کلی از بین رفت.
مجاهدین خلق که از بطن نهضت آزادی متولد شد، در 18 آبان 1349 هواپیمایی ایرباس خط دوبی – تهران را به بغداد میبرند. مجاهدین از سال 1348 به بعد وارد عملیات پارتیزانی، سرقت هواپیما، ربودن شخصیتها و دیپلماتها، ترورها و خرابکاری، حمل سلاح و مهمات به داخل کشور شدند، با سازمانهای چریکی فلسطین، قذافی، یمن جنوبی، روسها، بغداد و غیره ارتباط داشتند.
در نزدیکیهای جشن 2500 ساله شاهنشاهی تحت تاثیر کشورهای عراق و فلسطین سعی در خرابکاری در کشور داشتند و حدود صد نفر از آنها در دوازده خانه امن در شهریور 1350 با سلاح، مهمات، بمب و پلاک جعلی دستگیر شدند. در هر دستگیری هم تکاپویی برای شلوغ کردن و اطلاع به خارج توسط نهضت آزادی یا کنفدراسیون صورت میگرفت. دروغ و راست درباره وقایع ایران به اطلاع عراق، لبنان، شوروی و غیره میرسید. همان کنفدراسیونی که در نشریه خود «خلیج فارس» را «خلیج عربی» مینامد.
حتا رابطه و مراجعه مکرر به سفارت شوروی، جناح چپ ترکیه برای جلب همکاری یا سازمان انقلابی حزب توده که مبارزه قهرآمیزی را شروع کرد و افرادی را به چین، کوبا و آلبانی فرستاد، با بعث عراق همکاری کردند و مدتی هم نزد جلال طالبانی مامن داشتند مانند لاشایی، کشکولی، پارساننژاد و غیره. هنری جز سرقت بانک و تلاش برای ربایش سفیر آمریکا نداشتند و تب پارتیزانی و مقاومت مسلحانه و رابطه با شوروی و تقاضای کمک وجود داشته است و چریکهای فدایی خلق نیز به همین ترتیب.
دربارهی افراطیون مذهبی هم گفتند که آیتاله سعیدی و یا آیتاله غفاری را ساواک کشت. اما آیتاله منتظری نوشت که اینها به خاطر بیماریهای دیگری از بین رفتند. یا افراطیون سینما «رکس» را آتش زدند و بعدها شاپور بختیار به احمد مدنی نوشت که آیتاله جمی کارگردان اصلی بوده است. پس این نوع برچسبها در دراز مدت پایدار نخواهد بود.
وقتی سازمان مجاهدین خلق قصد داشت در آب تهران سم بریزد و یا دکل برق را منفجر کنند دستگیر شدند. البته بمبهایی هم میساختند و مردم بیگناه کشته میشدند که گاهی هم در بین خودشان بمب منفجر میشد، مانند آقای میثمی. یا گروهی خودشان را ترور و تصفیه درون گروهی کردند که آقای «حسین باقرزاده» در این باره مقالهای را منتشر کردند.
بسیاری از این گروههای تندرو توسط ساواک یا از بین رفتند و یا به کلی خنثا شدند. اما بسیاری از مثالها درباره قتلها و ترورهایی که توسط ساواک صورت گرفته، اوهامی بیش نیست. مثلن تختی به خاطر ناکامی جنسی در زندگی خانوادگی خود در هتل خودکشی کرد و حتا یک روز قبل از آن به دفتر مرکز اسناد میرود و برای فرزندش به وکیل خود وکالت میدهد. یا صمد بهرنگی به خاطر بلد نبودن شنا غرق میشود، علی شریعتی خرداد 1356 به خاطر مصرف الکل سنگکوب میکند و میمیرد و اینجاست که آقای ابراهیم یزدی نزد آقای خمینی میرود و میخواهد که او فتوا دهد که ساواک او را کشته اما آقای خمینی قبول نمیکند چون شریعتی را ضدروحانیت و عامل وهابی عربستان میدانست. خوانساری و شریعتمداری حسینیه ارشاد را بنیاد ضدآخوند میدانستند.
و باز یک سری توهمپردازیها علت مرگ فرزند آیتاله خمینی را به گردن ساواک انداختند. اما واقعیت امر چنین نیست و البته بیان این حقایق هم پاک کردند ساواک نیست. اما به هر حال میشود موهومات را از حقیقت جدا کرد.
آیا شاه نسبت به مسایل ساواک بیتفاوت بود؟ آیا ساواک توانست در برنامههایش موفقیتی را به دست بیاورد؟ نقش ثابتی به عنوان مدیر کل امنیت داخلی در این ماجرا چه بود؟
در پاسخ به این سوالتان میتوان گفت که نطفه اعتراضها در مراسم ختم فرزند آیتاله خمینی بسته شد که پرویز ثابتی در آبان 1356 مخالف بود. اما شاه میگفت که «نه خیر اجتماعات آزاد است.» بعد آیتاله خمینی برای تشکر از مردم و یاسر عرفات و غیره سه نامه نوشت. اما در واقع این نامهها اعلامیهای ضد شاه بود و شاه به نصیری دستور داد که نامه علیه ایشان بنویسند و آقای ثابتی معتقد بود که اگر طرفداران آقای خمینی دستگیر نمیشوند پس نوشتن این نامه به مصلحت نیست. اما از آن طرف شاه به هویدا دستور داد و شخصی به اسم نیکوخواه این نامه را نوشت، مشهور به نامه رشیدی مطلق.
وقتی در سال 1355 سازمان صلیب سرخ به ایران آمد، حدود هفتصد نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند که خیلی از آنها مربوط به تروریستهای مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و کمک تروریستهای هوادار عرفات بودند که فاجعه 17 شهریور 1357 را درست کردند
در اردیبهشت 57 آخرین مراسم چهلم فرزند آقای خمینی برگزار شد و در حضور داریوش همایون هم مشاجرهای بین ثابتی و آموزگار به وجود آمد که ثابتی میگفت 1500 نفر دستگیر شوند اوضاع آرام میشود و حتا توسط هویدا گزارشی به شخص شاه نوشت اما شاه فقط اجازه 300 نفر را داد که بعدها ناصر مقدم آنها را آزاد کرد. دو ماه همه چیز آرام شد و در پاسخ به تاریخ شاه هم به وضعیت این دو ماه پرداخته شده است. اما شاه به خاطر روابط استراتژیک با آمریکا که میخواست با کارتر درگیری پیش نیاید و نرمش نشان دهد، عقبنشینی کرد که کنترل را از دست داد.
از دو سال قبل که ساواک به شاه گزارش داد و آقای ثابتی نوشت که فرار به جلوی عاقبت خوشی ندارد و تکرار باد کندی است برای ایجاد بحران و متاسفانه شاه قبول نکرد، کنترل از دست او خارج شد.
وقتی در سال 1355 سازمان صلیب سرخ به ایران آمد، حدود هفتصد نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند که خیلی از آنها مربوط به تروریستهای مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و کمک تروریستهای هوادار عرفات بودند که فاجعه 17 شهریور 1357 را درست کردند. عرفاتی که چکهای سیصدهزار دلاری ساواک شاه را هم دریافت کرده بود. بعدها آقای بنیصدر در همان چند روز در روزنامه «لوموند» میگوید 3 هزار نفر توسط شاه و ساواک کشته شد اما هرگز کسی نه به رقم آمار در آن ایام اشاره کرد و نه به علل و سبب اصلی آن.
بنابراین به قول آقای پرویز ثابتی زمینه بروز انقلاب از سال 1355 تشکیل شد و در شش ماه آخر شدت گرفت و ضمنن آقایان چمران، یزدی، قطبزاده و مقدم با آمریکاییها و دستگاه کارتر در رابطه بودند که به ایران فشار بیاورند و موقعی که شاه تصویب کرد که صلیب سرخ به ایران بیاید، مخالفان دریافتند که دست شاه زیر ساتور است و نشانه انقلاب در سال 55 وجود نداشته و شاه بنا به بیماریش و رابطه استراتژی با آمریکا با بحران رهبری روبهرو شد، به عبارتی فلج شد و کشور را به راستی ول کرد.
از آن لحاظ هم بله ساواک از بین رفت و بخش ضد جاسوسی آن هم مرخص شدند. وقتی که انقلابیون در کشور مسلط شدند چمران و یزدی با آمریکاییها در ارتباط بودند، مسئله شوروی و بلوک شرق مطرح بود، و در نتیجه برخی از کارمندان مانند آسفی، علوی و غیره را دوباره به کار دعوت کردند. تقریبن دو سوم افراد ضد جاسوسی را آوردند و بعد از دوسال هم بازنشست کردند. چون انگلیس و آمریکا با ایران به خاطر وجود روسها و بلوک کمونیستی منافع مشترک داشتند و از مشاوره متخصصان ساواک هم بهره میگرفتند که میتوان به افرادی مانند تیمسارها کاوه و فرازیان اشاره کرد که با اماننامه آقای ابراهیم یزدی به ایران آمدند.
شما اشارهای داشتید به نقش ساختاری ساواک در وزارت اطلاعات فعلی که میتوانست یکی از سوالات من باشد اما شما پاسخگو بودید. اما با توجه به نوشته شما در مجموعه کتابی که اخیرن منتشر شده و دیدگاههای امنیتی، به نظر شما آیا میتوان گفت در انقلاب ایران نه ساواک مقصر بود و نه عوامل خارجی بلکه خود شاه وضعیت را رها کرد و مردم خودشان انقلاب را انجام دادند؟
بله منظور من هم این بود که مردم ایران خودشان باید مسوولیت ایران را قبول کنند و توهم به گردن دیگران انداختن به نوعی پاک کردن صورت مسئله است. اگر ما بپذیریم که انقلاب ایران توسط اشخاص دیگری صورت گرفته و مردم هیچ کاره بودند، مانند ماجرای عزاداری 28 مرداد و سینهزنی زیر علم مصدقالسلطنه است که آی کودتا شده است. در کل مردم ایران باید مسوولیت کاری را که انجام دادند بپذیرند.
میتوان گفت ساواک در آن ایام به صورت صددرصد موفق نبوده اما چندان مقصر هم نبوده است. چون با کنترل نیروهای تروریستی که جامعه را به آشوب میکشیدند میخواست به نسل جوان آن روزها همان شعر اخوان را بگوید که «فریبت میدهند این سرخی بعد از سحرگه نیست». اما در آن ایام گوشها پر بود و شور و هیجان انقلابی مردم را گرفته بود و شاه هم به خاطری مریضی که داشت کشور را ول کرد و رفت.
شنبه 16 مهر 90/ 8 اکتبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات شنبه ایران
مجله جاماندگان- «سرزمینی با مدعیان بیشمار»- شراره سعیدی
بخش اول خبرها
پسنشینی تند- «و اینک این انسان»- اکبر ترشیزاد
اینجا آسیا است- «بانکوک، شهر فرشتههای الکی»- سحر بیاتی
دایرهی شکسته- «ایمان و امان به باد میرفت»- مهشب تاجیک
بخش دوم خبرها
گفتوگوی روز- آیا ساواک باعث انقلاب در ایران شد»- اردوان روزبه
قصههای ما، از رویا تا واقعیت- «داوری»- شهره شعشعانی
بخش سوم خبرها
سحر بیاتی/ رادیو کوچه
راهی شدم به دیدن و شنیدن، با هزار پرسش و کنجکاوی، بشر به راستی چه میخواهد؟ به چه میاندیشد؟ خوشبختی چه تعریفی برای مردم دنیا دارد؟ چه دلیلی هست برای لبخندی که از روی صورت مردمان «بانکوک» محو نمیشود؟
همسفر با پرسشهایی که هر چه بیشتر میشود پاسخهای کمتری برایش مییابم، اینجا خوشبختی و شادمانی تعریف خودش را دارد هر چند من از فهم آن عاجزم، زندگی محقر، خانههایی که بیشتر به مخروبه شباهت دارند، پاهای برهنه، شهر کثیف و … هیچکدام نمیتوانند حس سرخوشی و شادمانی مردمان این سرزمین را سلب کنند.
اینجا آسیاست، پایتخت پر گردشگر «تایلند»، «بانکوک»
پس از خروج از فرودگاه پر زرق و برق «بانکوک» و ورود به شهر یک مرتبه انگار همه چیز عوض میشود، نه خبری از زرق و برق است نه از مدرنیته و برجهای بلند و شهری پیشرفته، خانههایی با دیوارهای کثیف، دستفروشان دوره گرد بچههای پابرهنه و بوی بد در شهر موج میزند.
خسته و گرسنه به یک تور لیدر تایلندی که خیلی هم خوب فارسی صحبت میکند میرسیم که یکی از همراهان از پیش با او تماس گرفته بود، ساعت از هفت گذشته و او یک اتوبوس مسافر را به خاطر رسیدن ما معطل کرد است. فقط فرصت میکنیم بار و بندیل سفر را در اتاقی که از قبل حاضر شده بگذاریم و همراه مسافران دیگر که از ایران به «بانکوک» آمدهاند راهی شویم برای سوار شدن بر «کشتی کروز» و خوردن شام.
خوشحالم از اینکه میشنوم غذاهای کشتی کروز با ذائقه ایرانی ما هماهنگ است و همسفران همه ایرانی هستند، ساعت 9 شب به «کشتی کروز» میرسیم، رودخانه «چاو فارایا» مسیر حرکت کشتی است با موسیقی زنده و میزی پر از غذا، دسر و میوه.
ابتدا کشتی هندی راه میافتد و صدای موسیقی هندی بلند میشود، مسافران ایرانی هم سرگرم عکس گرفتن با دختران تایلندی هستند که لباس سنتی بر تن کردهاند و یک گل ارکیده هم روی یقه لباسهای مسافران با برچسب اجازه ورود میچسبانند.
بلاخره نوبت سوار شدن و حرکت «کشتی کروز» فرا میرسد، میز مجلل وسط کشتی بیشتر از همه نظرم را به خود جلب میکند رنگ و بوی غذاها و میوهها از یک طرف گرسنگی طولانی هم از طرف دیگر نمیگذارد به هیچ چیز جز غذا خوردن فکر کنم. با توجه به آشنایی قبلی با غذاهای آسیای شرقی فقط کمی از غذاها را مزه مزه میکنم و باز هم از خیر غذا خوردن میگذرم، غذای ایرانی غذای ایرانی که میگفتند این بود؟
میوههای آسیای شرقی بر خلاف غذاهای تند و تیزشان خوشمزه و شیرین و پر آب است و بلاخره موفق میشوم امشب شکم محترم را با میوه پر کنم، هنوز میوهها از گلوم پایین نرفته که صدای موسیقی به آسمان میرود و خواننده فیلیپنی با ترانهای از «آرش» پایکوبی را آغاز میکند. با اشتباهات بامزهای که در تلفظ کلماتش دارد شیرینی شنیدن یک ترانه ایرانی از زبان او جذابتر میشود. میخواهم شادمانی مردمان سرخوش تایلندی را زیر پوست تنم لمس کنم بیفکر، بیخیال، بیپرسش رها و آزاد بر رودخانهای که دور شهر «بانکوک» جریان دارد و تماشای شهری که گویا شهر معابد بوداست با معماری سنتی خاص و زیبا که در قضاوت اولیهام از کثیفی و شلوغی خط بطلان میکشد.
در حال و هوای خودم هستم که مردی فربه یک دسته صد دلاری را مثل بادبزن از هم باز میکند و به خانم خواننده نشان میدهد، چشمان دخترک برقی از شادی میزند و با رها کردن میکروفن دست در دست مرد فربه از پلهها پایین میرود و در طبقه دیگری از کشتی ناپدید میشود.
سکوت همهجا را فرا گرفته است، بلاخره صدای موسیقی بدون کلام سکوت و پچپچهای مردم را در هم میشکند. اما انگار تصویری که چند دقیقه پیش از جلوی چشم مسافران گذشت جذابتر از شنیدن موسیقی و رقصیدن روی عرشه کشتی است.
در نهایت باز هم این مسافران هستند که سکان برنامه شامگاهی را در دست گرفته و حال و هوای خودشان را عوض میکنند. پسری جوان پس از گفتوگو با مسوول پخش موسیقی میکروفن را در دست میگیرد و شروع میکند به خواندن، خیلی هم بهتر از دخترک فلیپینی میخواند. همه به وجد میآیند و عرشه کشتی صحنه رقص و پایکوبی مردم میشود.
من اما هنوز به دخترکی میاندیشم که با دیدن صد دلاریها به هیچ چیز دیگر فکر نکرد، نه به خواندنش نه به مردمی که نگاهش میکردند. اصلن قضاوت آدمها چه اهمیتی داشت؟ او صد دلاریها را میخواست.
کم کم دختران این سرزمین برایم جذابیت خاصی پیدا میکنند. زنانی که بزرگترین جاذبه توریستی تایلند هستند و دلیل هجوم مسافران چشم روشن اروپایی. زنانی که تن میفروشند و مقامات کشورشان آنها را ارج مینهند.
پس از چندین بار دور زدن کشتی کروز در رودخانه بلاخره وقت پیاده شدن رسیده است. هنوز هم از خواننده و مشتری فربهاش نیست، نیمههای شب در خیابانهای بانکوک دختران بزک کرده با لباسهای تنگ و کوتاه پرسه میزنند. برخی دست در دست مردی و برخی در انتظار دستی که از خویش برون آید و نانی به آنها بدهد.
امشب نه تنها جوابی نگرفتم از هزار پرسش بیپاسخ که هزار پرسش تازه هم تلبار شد در کولهبار جستوجوگریهام، دوست دارم بدانم چطور این زنان تایلندی با عشق و گرم دست مردانی را میگیرند که تا هفته دیگر نیستند.
چهره این زنها چهره تنفروشی و کسب و کار نیست، خوشحال است، گرم است و با محبت انگار شاکر مردی هستند که امشب میخواهد نانآورشان باشد. چطور میشود؟ گیج شدم نمیفهمم.
اینجا هم آسیاست، شهر معبد و زنهای تنفروش، شهر مردهای تنبل و خندانی که همه جای شهر دور هم جمع شدهاند و بیکار تماشا میکنند، شهر سگهای ولگرد و ماساژهای معروف، شهر کودکان پابرهنهای که خندان و سرخوش دنبال هم میدوند.
یادم میآید در یک مجله گردشگری خواندم که تایلند «سرزمین فرشتهها»ست، اما با شنیدن قصهای از عاشقی آنها دریافتم این فرشتهها دروغی بیش نیستند. شاید هم دروغ نباشند اما عاشق بودن آنها تاریخ مصرف دارد تمام میشود. این را از قصه مردی فهمیدم که عاشق یکی از این زنها شد. قصهاش طولانی است شاید بهتر است بماند برای وقتی دیگر بعد از یک خواب راحت و ماساژ معروف تایلندی. شاید پس از رفع خستگی قضاوتم هم عوض شود و واقعن به فرشته بودن زنهای تایلندی پی ببرم.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای مخالف دولت جمهوری اسلامی، شامگاه جمعه، 7 اکتبر، مهدی کروبی، از رهبران معترضان در ایران که بیش از هشت ماه از حصر خانگیاش میگذرد، بدون قرار قبلی و به صورت سرزده با خانواده دیدار کرده است.
به گزارش سحام، محمدحسین کروبی در صفحه فیسبوک خود این خبر را منتشر کرده و افزود: «شب گذشته در منزل من همزمان با شب تولد پدرم به مناسبت ورود دخترم به دانشگاه با حضور مادر و برادرانم مهمانی گرفته بودیم. اتفاق جالب اینکه هنگام صرف شام زنگ منزل به صدا در آمد و ماموری از آن سوی آیفون گفت «آقای کروبی رو آوردیم». عملن باورکردنی نبود و خوشحال شدیم که پدر را سر زده آورده بودند.»
فرزند ارشد مهدی کروبی در ادامه مطلب خود این دیدار را اینگونه شرح داده است: «ایشان به همراه شش مامور امنیتی وارد منزل شدند. پدرم خیلی از روحیه و حال خوبی برخوردار و البته مقداری لاغر شده بودند که علت آن را خود پدرم قدم زدنهای پیاپی بیش از ۲ ساعت در همان آپارتمان به علت اینکه از کتاب و روزنامه محرومند ذکر کردند. از حال ایشان پرسیدیم و گفتند چند شب قبل مرا به یک مرکز درمانی برای چکاب بردند و تقریبن یک چکاب کامل صورت گرفته است. در انتهای این دیدار یک ساعته ماموران امنیتی اجازه دادند عکسی یادگاری با پدر داشته باشیم.»
محمدحسین کروبی در بخش دیگری از نوشته خود در خصوص ماموران امنیتی آورده است: «لازم به توضیح میدانم که بگویم مسوولین جدید امنیتی که به تازگی منصوب و پدرم به اینها تحویل داده شده است، قول دادند که وضعیت پدرم بهتر شود و طی ۱۰ روز آینده ایشان را به منزلی در منطقه شمیران منتقل کنند. همچنین قول دادند که هفتهای یک بار اعضای خانواده به صورت چرخشی با پدر ملاقات نمایند. در خصوص در اختیار قرار دادن روزنامه و کتاب برای پدرم با ماموران صحبت کردیم اما گفتند باید مسوولان اجازه دهند.»
بیشتر بخوانید:
«حاکمیت هزینه زندان و زندانبانان را برعهده خانواده گذاشت»
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
رضا پرچیزاده
این جستار را در استقبال از مقاله دو قسمتی «سینمای ما و جشنواره های خارجی» به قلم جناب آقای اکبر ترشیزاد که به نوبه خود پاسخی به جستار مختصر «جنجال بر سر جدایی نادر از سیمین و دیالکتیک مشکوک جشنوارههای بین المللی با سینمای مستقل ایران» نگاشته این حقیر بود قلمی میکنم. اعتراف میکنم که آن جستارک تنها درد دلی بود، و هدفش بیشتر نالیدن از سر ناراحتی بود تا تحلیل کردن بر اساس روش؛ لذا پیش از آغاز سخن باید از ترشیزاد سپاسگزاری کنم که با نگارش مقاله خود به من نیشتری زد تا جستار پیشروی را با جدیت بیشتری به نگارش درآورم و باب دیالکتیک شالودهای درباره سینمای «جشنوارهای» معاصر ایران را با ایشان و با تمام دوستان علاقهمند به موضوع بگشایم؛ که این امکان را فراهم میآورد تا این پدیده به شیوه مباحثهای پویا که هم مجال «گفتوگو» را ایجاد میکند و هم خواننده را از کسالت درمیآورد و با خود همراه میسازد مورد بررسی قرار گیرد.
اصغر فرهادی و سه خرس جشنواره برلین
پیش از اینکه به توضیح و تشریح موضوع بپردازم، لازم است دو نکته را تذکر دهم، و آن اینکه چه در موقع نگارش متنی مستقل و چه در هنگام نقد متنی دیگر، به منظور علمی بودن و قابل پیگیری بودن متن و به خطا نرفتن سمت و سوی نگارش، شایسته است که محدوده بحث (کانتکست)[1]مشخص باشد. با توجه به این اصل، از آنجا که تاکید اینجانب در جستار پیشین بر دیالکتیکی ایدئولوژیکی بود که عمدتن ناخودآگاهانه در میان برگزارکنندگان جشنوارههای سینمایی بینالمللی با فیلمسازان مستقل معاصر ایرانی صورت میگیرد و بر شکل گیری آثار آنها تاثیر میگذارد، و آن آثار نیز به نوبه خود بر دیدگاه بینالمللی نسبت به ایران و ایرانی تاثیر میگذارند و به عکسالعملهای سیاسی و اجتماعی متعاقب آن دیدگاه نسبت به ایرانیان میانجامند؛ موضوعی که به طور عمده در حوزه تحلیل گفتمان[2]، سایکوآنالیسیس[3]، و مطالعات پسااستعماری[4] قرار میگیرد؛ باید بگویم که تقلیل موضع بنده به «تئوری توطئه» [5]سینمایی توسط ترشیزاد در همان ابتدا خطایی بنیادی است که شالوده بحث پسین ایشان قرار میگیرد؛ و لذا پاسخگویی ایشان با تکیه بر این اصل به مواردی که بنده مطرح کرده بودم، به طور عمده ایشان را از حوزه دغدغه من خارج میکند. به همین ترتیب، قرار دادن اینجانب در جناح سنتی دوگانه معرفتی «سنتی/مدرن» که وجود آن در صحنه نقد سینمای معاصر ایران تا حدود زیادی حقیقت دارد هم صحیح نمیباشد. اینجانب یکی از دلایل عمده این سادهانگاری را پافشاری از منظرگاه «مدرن» جامعه روشنفکری ایران بر نقد مسایل ایران در چارچوب طبقهبندی معرفتشناختی ناقص «سنت/مدرنیته» میدانم که بسیاری از جنبههای اساسی فلسفی و جامعه شناختی را در نظر نمیگیرد. با نظر به این دو اصل، اکنون به کالبدشکافی مواضع خود درباره سینمای «جشنوارهای» ایران میپردازم.
از زمانی که الکساندر بامگارتن در قرن هجدهم ایده «جمالشناسی» [6] را با تکیه بر آرا و عقاید افلاطون و ارسطو ابداع کرد[7]، و سپس امانوئل کانت آن را در تعدادی از آثار فلسفیاش به کار گرفت، که به نوبه خود به توجه رومانتیکهای آلمانی همچون گوته، شیلر، هردر، و برادران شلگل به طرق مختلف به این ایده منتهی شد، تا زمانی که در نیمه دوم قرن نوزدهم این ایده در فرانسه شالوده مکتب «پارناس» [8]و شعار معروف آن «هنر برای هنر»[9]قرار گرفت، تا اینکه فیلسوف ایتالیایی، بندتو کروچه، در نیمه اول قرن بیستم برای آن زیربنای نظری عریض و طویل و نسبتن متینی برساخت، تا به امروز که آغاز قرن بیست و یکم است، همیشه در صحنه فلسفه و نقد ادبی و روانکاوی و بسیاری زیرشاخههای دیگر علوم انسانی بحث بر سر این مسئله بوده که تجربه جمالشناختی در چه حد میتواند از سازوکارهای حسی، عقیدتی و بعضن ایدئولوژیکی رها باشد. در حقیقت، یکی از مهمترین دستاوردهای جنبش پستمدرن در خلال سالهای دهه شصت تا دهه نود میلادی برای دنیا این بود که نشان داد ادبیات و هنر هرگز در خلا به وجود نمیآیند، و علارغم مخالفت احتمالی ادیب و هنرمند با این نظر، آثار ادبی و هنری به طور عمده در کشاکش ساز و کارهای حسی و ایدئولوژیکی ناخودآگاه است که شکل میگیرند، و به نوبه خود بر آن ساز و کارها تاثیر متقابل میگذارند.
مطابق این دیدگاه، زندگی روزمره و معیارهای آن چه به طور خودآگاه و چه ناخودآگاه بر هنر و ادبیات تاثیر میگذارد، و هنر و ادبیات هم به نوبه خود بر جنبههای غیرهنری و ادبی زندگی تاثیر متقابل میگذارند، و به اصطلاح به هم بازخورد میدهند. لذا اگر اثر را به صرف معیارهای جمالشناختی و ایزوله از باقی مسایل و حقایق دنیا بسنجیم، تنها شناختی نسبی و بلکه ناقص از آن به دست دادهایم، و بر روی جنبههای دیگر آن پرده ناآگاهی کشیدهایم؛ چنانکه برخورد ایدئولوژیکی صرف با هنر و ادبیات– آنچه که بر فرض مثال در شوروی سابق به تولد «سوسیال رئالیسم» انجامید، و امروز جمهوری اسلامی در تلاش برای قالب کردن «ادبیات ولایی» در ایران میکند– هم به روی جنبههای جمالشناختی آن سایه میاندازد. بنابراین، اینکه بگوییم «در واقعیت دو گونه فیلم بیشتر وجود ندارد: فیلمهای خوب و فیلمهای بد»، بیشتر به تقلیلی سردستی میماند تا تحلیلی محققانه؛ و به نظر من محصول گونهای دیدگاه است که حقیر آن را «دیدگاه جزیرهای»[10] نامیدهام؛ به این معنا که در بررسی پدیدهها و وقایع در هر زمینهای معمولن آن را بدون در نظر گرفتن انواع و اقسام عوامل و روابط دخیل در آن به سادهترین و قابل هضمترین حالت ممکن تقلیل دهیم، به طوری که انگار روی جزیرهای کوچک ایستادهایم که میتوان با یک نگاه تمام طول و عرض آن را درنوردید.
اما حقیقت پیچیدهتر از این حرفهاست. حقیقت این است که ما به طور ناخودآگاه داریم قدم به قدم گفتمان هژمونیک جشنوارههای بینالمللی را میپذیریم، و آن را حقیقت بسیط و مبسوطی میپنداریم که به تمام و کمال درباره خود ما صدق میکند. برای درک بهتر این پدیده خزنده، لازم است ابتدا به تعاریف مشهور از مفاهیم «گفتمان» و «هژمونی» نظری بیافکنیم. از خوانندگان عزیز خواهش میکنم کمی حوصله کنند و این چند خط تئوریبافیهای ظاهرن نامربوط را تحمل کنند تا به جاهای آشکارا مربوط قضیه برسیم. تعریفی که دایان مک دانل، پس از مطالعه آثار نظریهپردازان مشهور گفتمان همچون میشل فوکو، بری هیندس، پل هرست، لویی آلتوسه، والنتین وولوشینوف، و میخاییل باختین، از مفهوم گفتمان ارایه میکند چنین است: «گفتمان، مجموعهای از گزارههای مستقل نیست، بلکه تشکیل شده از گروههایی از عبارات، جملهها، و گزارههایی که در یک زمینه (کانتکست) اجتماعی تعین پیدا میکنند و به اجرا عملی گذاشته میشوند، و به نوبه خود امتداد حیات آن زمینه اجتماعی را ممکن میکنند. بنابراین، نهادها و زمینه اجتماعی نقشی تعیین کننده در حراست، توسعه، و بازیابی هر گفتمانی بازی میکنند.»[11]
مطابق فیلسوف سیاسی ایتالیایی، آنتونیو گرامشی (1891-1937)، هژمونی فرهنگی به این معناست که جامعهای با عناصر و افراد مختلف (جامعه جهانی را در نظر بگیرید) تحت سلطه یک طبقه اجتماعی قرار گیرد. بر طبق این نظر، از طریق مهندسی فرهنگ کلی اجتماع و زیرشاخههای آن همچون اعتقادات، ارزشها، دریافتها، و برخوردها، به طوری که جهانبینی طبقه قالب حکم معیار فرهنگی کل اجتماع را پیدا کند و به عنوان ایدئولوژی همهگیر که به حال همه افراد و طبقات جامعه مفید است– در حالی که در حقیقت تنها مفید حال طبقه حاکم است– برای آن اجتماع مورد مقبولیت واقع شود، میتوان جامعهای را تحت سلطه یک طبقه قرار داد.[12] از موضع مارکسیستی طبقهسالارانه سفت و سخت گرامشی که فاصله بگیریم، میبینیم که نظر او در قطعی وسیعتر– چنانکه آلتوسه و فوکو و بسیاری دیگر بارها نشان دادهاند– در دنیای معاصر همچنان کارکردی چشمگیر دارد.
به شهادت اسناد و شواهد بسیار که برشمردنشان از حوصله این جستار خارج است، گفتمان هژمونیک دنیای معاصر به طور عمده در اختیار غرب– نه لزومن به عنوان مکانی جغرافیایی، که به عنوان ایدهای انتزاعی– قرار دارد. مطابق این گفتمان قالب، غرب «مرکز»[13] فرهنگی دنیاست و باقی دنیا «حاشیه»[14]. یکی از جنبههای معروف این گفتمان، ایجاد دوگانه متقابل[15] «غرب عقلانی/شرق شهوانی» است، که شکلگیری آن به طور عمده از دوره رنسانس که عصر آغاز استعمار نوین است آغاز شد[16]، در قرن هجدهم و در «عصر خرد»[17] یا «عصر روشنگری»[18] به اوج توصیفی خود رسید[19]، و پس از آن تا به امروز به انحا مختلف در روابط میان غربیان با شرقیان حاضر بوده است. معترضه بگویم که جورج بوش در همین چند سال اخیر در خلال «جنگ بر ضدتروریسم»اش بارها به قویترین شکل ممکن از این دوگانه استفاده کرد. در محدوده این دوگانه، نقشی که به انسان شرقی داده شده، چیزی است که ژاک لاکان و جولیا کریستوا، و سپس به شیوهای آشکارتر، ادوارد سعید و گایاتری چاکراوورتی اسپیوک، «آن دیگری»[20] یا «روی دیگر» نامیدهاند؛ که به این معناست که در این کانتکست، انسان شرقی، روی دیگر تخفیف یافته و تحمیق شده و بدون تعادل انسان غربی است؛ که ریشه در فانتزیهای اورینتالیستی غربیان از جوامع شرقی دارد که در طول قرنها شکل گرفته و به قسمتی از ناخودآگاه جمعی آنها تبدیل شده است.
ساره بیات و پیمان معادی در نمایی از فیلم «جدایی نادر از سیمین»
گرچه این اصطلاح «روی دیگر» در مطالعات پسااستعماری به طور معمول به همه غیرغربیان اطلاق میشود، و گرچه پرسابقهترین کاندیدای دریافت این جایگاه، انسان شرقی است، اما بسته به شرایط روز و موقعیت سیاسی، افتخار نائل آمدن به درجه نمونهای این جایگاه نصیب مردمان مختلف میشود.[21] پس از انقلاب 1357، به دلایل مشخص سیاسی، ایرانیان به شیوهای روزافزون در ردههای بالایی و بلکه در صدر جدول «دیگر» بودن قرار گرفتهاند. این البته لزومن منحصر به بعد از انقلاب نمیشود، و این پروژه خودآگاه/ناخودآگاه سیاسی-فرهنگی «دیگرسازی» از ایرانیان در طول تاریخ با شدت و ضعف موضعی وجود داشته و به راه خود ادامه داده است. برای نمونه، بد نیست قسمتی از مقدمه ترجمه معروف ترانههای منسوب به خیام به انگلیسی توسط ادوارد فیتزجرالد ایرلندی در نیمه دوم قرن نوزدهم، آنجا که به توصیف مردم ایران میپردازد، را با هم بخوانیم: «مردمی چنان تندخو در ایمان که در کفر؛ چنان حساس بر تن که بر سر؛ در ملغمهای کدر از کفر و ایمان، در میان زمین و آسمان، در میان جهان و آخرت سرخوشانه بر زورق شعر شناور گشتهاند…»[22]
با این وجود، انقلاب و پیامدهای خشونتآمیز افراطی آن همچون اعدامهای بیرویه، تجاوز به حقوق زنان، و حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری 444 روزه متعاقب آن که همه و همه در رسانههای غربی با حساسیت پیگیری و به طور مستمر بازنمایی شدند و همچون داغی عمیق بر حافظه جمعی دنیا نشستند، به طور قطع بر بزرگنمایی چنین تصاویری– که شاید در بطن خود جنبههایی از حقیقت را هم نهفته داشته باشند– تاثیر داشته است. لازم به ذکر است که به خیال ایجاد آلترناتیوی برای چنین گفتمان هژمونیکی و بر اساس نظریات «جهان سوم»ی امثال فرانتز فانون و چه گوارا بود که مخالفان رژیم پهلوی، از چپ گرفته تا ملیگرا و اسلامی، دست در دست هم نهادند تا حکومت سلطنتی را که به نظر آنها دستنشانده صاحبان همین گفتمان بود سرنگون کنند؛ اما از آنجا که گفتمانی که خود آنها– به خصوص اسلامگرایان– پس از انقلاب ارایه کردند به شدت هژمونیک و حتا بیشتر از آن به شیوهای آشکارا استبدادی بود، ایرانیان را به شب طولانی تاریکی درانداختند که اکنون در آن روزهایشان را به سر میکنند.
در این راستا، به سر سینما که بازگردیم، میبینیم که اقبال به این نگاه قالبی [23]به ایرانی به عنوان موجودی سردرگم، موذی، ضد زن، خودخواه و خشونتطلب– و بسیاری صفات منفی دیگر که در این مقال نمیگنجد– در جشنوارههای بینالمللی معاصر تا حدود زیادی مدیون میراث مشئوم بتی محمودی، «بدون دخترم هرگز»[24]، است که نطفه آن در پسزمینه بحرانها و وقایع پر فراز و نشیب دهه اول انقلاب بسته شد، و پس از فرار او از ایران در آمریکا به انتشار رسید و تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابهای خاطرات در غرب شد، و به ساخته شدن فیلمی بر اساس آن توسط برایان گیلبرت در سال 1991 انجامید که به نوبه خود جنجال بسیاری به پا کرد. این اثر، مطابق اصل گشتالتی[25] روانشناسانهای که جامعهشناس و منتقد سیاسی-اجتماعی، حمید دباشی، آن را «حافظه انتخابی»[26] مینامد[27]، که به معنای انتخاب و تاکید بر تصاویری خاص از میان مجموعهای از تصاویر میباشد، به برجستهسازی[28] کهنالگوهای[29]معرفتشناسانه ساخت امثال فیتزجرالد درباره ایرانیان پرداخت، و به جای خود انبوهی دیگر را نیز به آنها اضافه کرد؛ کهن الگوهایی که امروزه در ناخودآگاه جمعی غرب درباره ایران حضور نهفته و بعضن آشکار دارد، و به ایجاد یک پیشداوری نسبتن خاص درباره ایران در نزد آنها میانجامد. از آنجا که امروزه گفتمان هژمونیک فرهنگی– چنانکه پیشتر اشاره شد– در اختیار غرب قرار دارد، این پیشداوری بعضن خودآگاهانه و عمدتن ناخودآگاهانه داور و بیننده غربی و میزان اهمیتگذاری آنان بر جنبههای مختلف فیلمهای سینمایی، معیار پذیرش یا عدم پذیرش فیلم ایرانی در جشنواره بینالمللی به عنوانی اثری شاخص قرار میگیرد؛ و این معیارها، چنانکه که مشخص شد، نه لزومن کاملن جمالشناختی است و نه در لحظه و بدون پیش زمینه تاریخی به وجود میآید.
سالی فیلد (بتی محمودی) روی جلد سی دی موسیقی «بدون دخترم هرگز»
تا اینجای کار نسبتن– گرچه نه لزومن– طبیعی است؛ زیرا که به هر حال هر کسی دنیا را از دید خویشتن میبیند و آن را با معیارهای خودش تعریف میکند. اما فاجعه فرهنگی در آن زمانی رقم میخورد که ما ایرانیان، با ناآگاهانه درانداختن خود به درون فرایند دیالکتیکی نابرابر «تولید»[30] یا «برساختن»[31] تایید[32] توسط جشنوارههای بینالمللی، خود نیز نه تنها آن معیارها را به عنوان حقیقت محض و مطلق درباره خود میپذیریم و تصور میکنیم که خارج از آن محدوده نیستم و نمیتوانیم عمل کنیم– پدیدهای که من آن را به «پذیرفتن توصیف خود در گفتمان دیگران»[33] تعبیر کردهام؛ بلکه خود سرسختانه در تبلیغ و رواج این گفتمانی که ما را به «شیای مورد مطالعه» یا حداکثر به «موجودی غریب برای تماشا» تقلیل میدهد میکوشیم. در این شرایط، گرچه در ظاهر اینطور به نظر نمیرسد، هژمونی چرخه خود را طی کرده و کامل شده است. چنانکه زبانشناس و نظریهپرداز مشهور آمریکایی، نوام چامسکی، میگوید: «هنگامی که تبلیغات… با حمایت قشر تحصیلکرده و روشنفکر همراه شود، و خروج از جرگه آنچه که برای آن تبلیغ میشود امری نکوهیده تلقی شود، نتایج شگرفی به بار خواهد آمد. این درسی بود که هیتلر و خیلیهای دیگر از بر کردند، و تا به امروز هم بسیاری به آن عمل میکنند.»[34]
آلفرد مولینا (دکتر محمودی) در نمایی از «بدون دخترم هرگز»
در اینجاست که پای سینمای مستقل «سیاه نما»ی ایران به بحث باز میشود. از آنجا آقای ترشیزاد «از اساس به کار بردن این صفت را برای این گونه آثار قبول نداشته و آن را شیطنتی آگاهانه از سوی برخی منتقدان» میداند، شبهه یا یقینی که احتمالن برای بسیاری به جز ایشان هم وجود دارد، و حتا در مواردی صحیح است، باید نکتهای را روشن کنم؛ و آن اینکه وقتی صحبت از سیاهنمایی اینگونه سینما میشود، منظور لزومن این نیست که این سینما به دروغ سیاهیهایی را که وجود ندارند تصویر میکند – چنانکه در آنالوژی «مظلومنمایی» مورد تاکید جناب ترشیزاد، فردی به دروغ ادعای مظلومیت میکند در حالی که مظلوم نیست. از آنجا که از نظر مخاطب خارجی، سازنده اثر فرهنگی «اهل آنجاست» و «میداند که چه دارد میگوید»، آنچه بیان میکند اعتباری صدچندان پیدا میکند، و به عنوان حقیقت محض گرفته میشود. این در حالی است که خود این هنرمند هم تحت تاثیر گفتمان هژمونیک جشنوارهای در چارچوبی کار کرده که جشنواره به آن بازخورد مثبت بدهد: وی، با بهرهگیری از اصل حافظه انتخابی، کلیتی کاذب از ایرانیان ارایه کرده که به هیچ وجه شامل تمام حقیقت آنها نمیشود؛ و به قول دباشی، «تنها قطعهای از حقیقت است که به برساخته شدن کلیتی غیرحقیقتی میانجامد»، و آن اینکه ملت ایران موجوداتی دچار فقر فرهنگی مزمن و عدم تعادل روانی حاد، و به تعبیر خاقان چین «لختی فرومایه»اند[35] . از آنجا که جدایی نادر از سیمین و اکثر فیلمهای از این دست که به جشنوارههای بینالمللی راه مییابند فیلمهای مشخصن در ژانر «اجتماعی» هستند که ذاتن به شخصیتها و موقعیتهای نوعی[36] و نه خاص میپردازند، نمیتوان آنها را به این بهانه از سیاهنمایی تبرئه کرد که دارند افراد و موقعیتهای خاص و دراماتیک را تصویر میکنند– چنانکه بر فرض مثال شاهکار بیضایی، «سگکشی»، میکند– و نه تمام یک ملت در حین زندگی روزمرهشان را.
طرحی از «بدون دخترم هرگز»
ساره بیات در نمایی از «جدایی نادر از سیمین»
دقیقن به همین علت است که موضعگیری یک هنرمند ظاهرن مستقل، تاثیر فرهنگی بسیار قویتری از موضعگیری سیاستمداران دارد؛ زیرا که مخاطب عام در هر کجای دنیا این گرایش را دارد که هنرمند را صادقتر از سیاستمدار بداند؛ زیرا که هنرمند قرار است بر فراز بالهای فرهیختگی هنر اظهار نظر کند، نه از پس تریبون پراگماتیسم سیاست. برخی معتقدند که موضعگیریهای افراطی خامنهای، احمدینژاد، و باقی حکومتیان در مجامع ملی و بینالمللی تاثیری مخربتر بر برداشت ملل دنیا از مردم ایران دارد. در جایی که در تخریبی بودن رفتار امثال این افراد هیچ شکی نیست، باید متذکر شد که دریافت دنیا از رفتارهای اینها با دریافت آن از رفتار هنرمندان ما تفاوت محسوسی دارد؛ به خصوص در شرایط حاضر که دید بینالمللی نسبت به ایران بسیار منفی است. برای مثال، در یک نظرسنجی بینالمللی که به تازگی برگزار شده ودر آن «اعتماد مردم به کشورهای جهان با توجه به کیفیت سطح زندگی و امنیت و محیط آنها سنجیده شده»، ایران در کنار عراق به عنوان بدنامترین کشور دنیا برگزیده شده است.[37] لذا قیاس سینمای جشنوارهای ایران با سینمای «پیشرو غرب و هالیوود» و سینمای جشنوارهای کشورهایی مثل «برزیل»، «مکزیک»، و «اسپانیا» قیاسی معالفارغ است، زیرا که هیچ کدام از آن کشورها شرایط حال حاضر ایران را ندارند، و سیاهنمایی سینمای شان لزومن به اندازه ایران وجههشان را در چشم مردم دنیا خراب نمیکند. اشتباه نکنید. من هم این فیلم را دوست داشتم. اما باید متوجه باشیم که معنای هر فیلمی در خارج از کشور میتواند زمین تا آسمان با معنای آن در داخل کشور تفاوت داشته باشد.
آلفرد مولینا (بزرگ محمودی) و سالی فیلد (بتی محمودی) در نمایی از «بدون دخترم هرگز»
شهاب حسینی و ساره بیات در نمایی از «جدایی نادر از سیمین»
پیش از خاتمه این جستار، ضروری است که کمی از مبحث اصلی آن که گفتمان هژمونیک جشنوارهای است فاصله بگیرم تا دلیل اقبال عمومی به فیلمی همچون جدایی نادر از سیمین در داخل ایران را بررسی کنم. به نظر این کمترین، یکی از دلایل مهم اقبال «پرحرارت» عمومی به فیلم فرهادی در ایران، سوای تمام مسایل و نکاتی که برشمردم، همانا سرخوردگی ملت ایران از وضعیت حاضر میباشد، که در جایی که در بستر خفقان موجود نمیتواند اعتراض برحقاش را به شیوهای آشکار در کوچه و خیابان فریاد بزند، آن را فرافکنی[38] کرده و در قالب حمایت متعصبانه از فیلم فرهادی در برابر فیلم حکومتی ده نمکی که جنجال بسیاری هم به راه انداخته بیرون میریزد. اینکه فیلم «اخراجیها 3» دهنمکی که مورد حمایت شدید حکومت هم واقع شده به مضحکه اعتراضات مردمی یکی دو سال اخیر میپردازد، و اینکه خود وی بدون شک یکی از بدنامترین چماقبهدستهای تاریخ جمهوری اسلامی است و لذا میتواند هم ردیف «بدمن»ی سینمایی مشهوری از جنس مثلن اورکهای خبیث ارباب حلقهها هم شمرده شود، خود به شکلگیری این دوگانه اسطورهای «نیک/شر» و توهم ادامه مبارزه خیابانی در سینما– که «فرهنگیتر» و «کمهزینهتر» هم هست– کمک شایانی میکند. از این منظر، جدای از ارزشهای تکنیکی انکارناپذیر جدایی نادر از سیمین، با فرض بر اینکه «دشمن دشمن من، دوست من است»، فیلم فرهادی سر به اعلی علیین میساید، و هر که هم به آن نقدی وارد کند– چه حاتمیکیای حکومتی باشد چه پرچیزاده غیرحکومتی– مورد تهاجم قرار میگیرد. همه اینها در حالی است که جهانیان این زشتی را تنها به حساب حکومت نمینویسند، و ملت ایران بسیار بیشتر از حکومت ایران چوب این سیاه نمایی را میخورد. چنانکه در مقاله «نفرینشدگان»[39] نوشتم، نفرینی که جمهوری اسلامی بر سر مردم ایران نازل کرده این است که تا بر سر کار است و ترکتازی میکند، گفتارش با نام ایران و کردارش با سرنوشت ایرانیان در سرتاسر دنیا گره خورده است.
بتی محمودی به همراه تصویری از دخترش
بدین ترتیب، امروزه گفتمان هژمونیک فرهنگی غرب برای مغلوب کردن فرهنگ ایرانی در کشاکش سهمگین برخورد تمدنها[40] ، دیگر به امثال بتی محمودی احتیاج چندانی ندارد، زیرا که در زمانی کمتر از دو دهه، کهن الگوهایی را که او احیا کرده یا برساخته، بسیاری از هنرمندان و سینماگران خود ما حتا به نحو موثرتر و مردمپسندتری به کار میگیرند. مثلن در جدایی نادر از سیمین میتوان به شمار فراوان، آیکونهای[41] نشانهشناسانهای [42]را یافت که به طور قطع برای مخاطب غربی آشنا خواهد بود و چشم او را خواهد گرفت[43]: جدال زن متجدد با مرد سنتی بر سر حضانت دخترشان، کسب تکلیف شرعی زن چادری برای رسیدگی به پیرمرد علیل، فقیر بودن و بینوا بودن کلی زن چادربهسر، نامتعادل بودن، خشونتطلبی و دروغگویی مرد ایرانی تنها چند نمونه از این آیکونهاست (تاکید سیمین بر شجریان و تاکید نادر بر معادل فارسی و نه عربی «گارانتی» البته بیشتر مصرف داخلی دارد تا بینالمللی». اینکه تمام این آیکونها به نحوی در فیلم ضدایرانی «بدون دخترم هرگز» که حتا صدای منتقدان مشهور آمریکایی مثل راجر ایبرت را درآورد نیز حضور داشتند هم نباید حتا برای لحظهای وجدان ما را به درد آورد و ما را نگران کند؛ و میتوانیم با خیال آسوده مطمئن باشیم که جدایی نادر از سیمین و فیلمهای مشابه آن صرفن و قطعن به خاطر «ارزش هنری» والایشان مورد توجه جشنوارههای بینالمللی قرار گرفتهاند، و بدین وسیله همه ما را هم در افتخار بزرگ «جهانی شدن» در زمینه فرهنگ و هنر سهیم کردهاند.
با این وجود، جنبه کنایی کار در اینجاست که در جایی که گردانندگان جشنوارههای بینالمللی در پیش صحنه مدام فیلمهای «سیاه نمایانه» ایرانی همچون جدایی نادر از سیمین را تقدیر میکنند یا به آنها جایزه میدهند، و به کارگردانی مثل جعفر پناهی در بند، کرسی داوری مادامالعمر جشنوارههای بینالمللی پیشکش میکنند، گردانندگان کشورهایی که این جشنوارهها در آنها برگزار میشود در پس صحنه مهاجران ایرانی را که برای گریز از همین سیاهیها به آنها پناه آوردهاند، با استناد به کلیشههای فرهنگی مشابه آنچه در همین فیلمها ارایه شده، دستهدسته اخراج میکنند و به آغوش اسارت و حتا به کام مرگ میفرستند. البته چندان جای ناراحتی هم نیست، چون هرچه نباشد، این قضیه به ترتیبی اثبات درستی همان نظریه معروف «هنر برای هنر» است.
فایل پیدیاف را از اینجا دانلود کنید.
—————————————–
[1] Context
[2] Discourse analysis
[3] Psychoanalysis
[4]Post-colonial studies
[5] Conspiracy theory
[6] Aesthetics
[7]Bunnin, Nicholas, Yu, Jiyuan (2004).The Blackwell Dictionary of Western Philosophy. USA: Blackwell Publishing, 17
[8] Parnassian
[9] Art for art's sake
[10] Insular point of view
[11] Mills, Sara (2001). Discourse. London & New York: Routledge, 11
[12]Bullock, Alan, Trombley, Stephen (eds.) (1999). The New Fontana Dictionary of Modern Thought. USA: Harper Collins, 387-388
[13] Center
[14] Periphery
[15]Binary opposition
[16]برای مثال، نگاهی به آثار میشل دو مونتنی (1533-1592) و فرانسیس بیکن (1561-1626) بیاندازید
[17]Age of Reason
[18] Age of Enlightenment
[19]برای مثال، نگاه کنید به آثار ولتر (1694-1778) و ادوارد گیبون (1737-1794)
[20] The Other
[21]Prototypical
[22]Parchizadeh, Reza (2010). The Myth of Xayyam: A Study of Monologism in Persian Discourse. Germany: VDM, 10
[23] Stereotypical
[24] Not Without My Daughter
[25] Gestalt
[26] Selective memory
[27] Dabashi, Hamid (2006). Native informers and the making of the American empire [WWW]. Available here
[28] Foregrounding
[29] Archetype
[30]Manufacture
[31] Engineer
[32] See Chomsky, Noam (1997). Media Control: the Spectacular Achievements of Propaganda. New York: Seven Stories Press.
[33] Parchizadeh, 45
[34] Chomsky, 10
[35] ((به پیران چنین گفت کاین مرد کیست؟//ز گردان ایران ورا نام چیست؟//تو گفتی که لختی فرومایه اند//ز گردن کشان کمترین پایه اند…))
[36] Typical
[37] نگاه کنید به جمهوری اسلامی و عراق بدنام ترین، کانادا و سوئد خوش نام ترین کشورهای جهان. قابل دسترسی در اینجا
[38] Projection
[39] پرچی زاده، رضا (2011). نفرین شدگان. قابل دسترسی در http://radiokoocheh.com/article/121179
[40] Clash of Civilizations
[41] Icon
[42] Semiotics
[43] Eye-catchers
رادیو کوچه
1304 خورشیدی- «ایرج افشار» پژوهشگر، ایرانشناس و کتابشناس ایرانی در تهران زاده شد. وی فرزند دکتر «محمود افشار» بود. او تحقیقات ارزشمندی درباره ایرانشناسی و کتابشناسی انجام داد. از او به عنوان «پدر کتابشناسی ایران» یاد میشود.
از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشتهی قضایی تحصیل و رساله خود را با عنوان «اقلیتها در ایران» ارایه کرد. در سال ۱۳۲۹ در دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت. در سال ۱۳۳۰ به تشویق «محمدتقی دانش پژوه» به کتابداری در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول شد. در سال ۱۳۳۱ مجله «فرهنگ ایران زمین» را بنیان گذارد.
از سال ۱۳۳۳ تا سال ۱۳۳۵ سردبیر مجله «سخن» بود که صاحب امتیاز آن دکتر «پرویز ناتل خانلری» بود. از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۵۷ مدیر و سردبیر مجله «راهنمای کتاب» شد. همچنین از سال ۱۳۳۷ به تدریس در دانشسرای عالی وابسته به دانشگاه تهران پرداخت. یک سال نیز ریاست کتابخانه ملی را بر عهده داشت.
«اسکندرنامه»، «پرونده صالح»، «گاهشماری در ایران قدیم» از جمله کتابهای منتشرشده او هستند.
1341 خورشیدی- در زمان دولت «اسداله علم»، لایحه «انجمنهای ایالتی و ولایتی» در چنین روزی به تصویب هیت دولت رسید. به موجب این لایحه شرط اسلام و سوگند به قرآن از شرایط انتخاب شوندگان حذف شده و به زنان حق رای داده میشد. علما و روحانیون از جمله آیتاله خمینی، مخالفتهای خود را نسبت به آن اعلام کردند و خواهان الغای سریع این مصوبه شدند. سپس در دهم آذر همان سال، با تصویب هیت دولت اعلام شد که تصویبنامه قابل اجرا نیست.
1912 میلادی- کشور «مونتهنگرو» به امپراتوری عثمانی اعلام جنگ داد که موجب آغاز «جنگ اول بالکان» شد.
جنگهای بالکان به دو جنگ گفته میشود که در سالهای ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ در جنوب شرقی اروپا رخ داد. در جنگ اول بالکان کشورهای بلغارستان، یونان، مونتهنگرو و صربستان که تعداد زیادی از همنژادان خود را در تحت حاکمیت عثمانی داشتند، به امپراطوری عثمانی حمله کردند و به پنج قرن حاکمیت عثمانی در بالکان پایان دادند. گفته شده علت اصلی این جنگ، خودداری امپراتوری عثمانی نسبت به اعطای آزادی و استقلال به کشورهای صربستان، بلغارستان، یونان و مونتهنگرو بود.
امپراتوری عثمانی در طی سالهای متوالی، قسمتهای وسیعی از غرب آسیا، شمال آفریقا و شرق اروپا را در دست داشت. در جنگ اول، رومانی، یونان و عثمانی برضد بلغارستان به صربستان پیوستند و بلغارستان را شکست دادند. در نهایت و پس از جنگ، پیمان «بخارست» منعقد شد که به موجب آن، سرزمینهای بلغارستان تحت سلطه نیروهای مهاجم قرار گرفت.
1970 میلادی- «آلکساندر سولژنیتسین» (Alexander Solzhenitsyn)نویسنده مشهور اهل روسیه برنده جایزه نوبل ادبیات شد. رمانهای «مجمعالجزایر گولاگ» (The Gulag Archipelago) و «یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ» (One Day in the Life of Ivan Denisovich) از شاهکارهای این نویسنده روس هستند.
وی در جنگ جهانی دوم در ارتش اتحاد جماهیر شوروی بود و به خاطر خدماتش، مدال افتخار دریافت کرد. اما در سال ۱۹۴۵ میلادی به خاطر نوشتن نامهای در انتقاد از «جوزف استالین» هشت سال زندانی شد پس از گذراندن هشت سال در «گولاگهای استالین» به قزاقستان تبعید شد.
او در سال ۱۹۷۴ میلادی از اتحاد جماهیر شوروی اخراج و از آنجا به آلمان غربی و سپس به سوییس رفت و در نهایت در ایالات متحده آمریکا ماند.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
روز کودک- همه ساله روز هشتم اکتبر به عنوان روز جهانی کودک در کشورهای مختلف جهان گرامی داشته می شود. در این روز از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز در جمهوری اسلامی برنامههای مختلفی برگزار میگردد.
1967 میلادی- «ارنستو چه گوارا»، پزشک و انقلابی سوسیالیست آرژانتینی که در انقلاب کوبا مرد شماره دو به شمار میآمد و پس از پیروزی این انقلاب، وزیر صنایع کوبا شده بود، در چنین روزی در زد و خورد با ژاندارمهای کشور بولیوی دستگیر و در اسارت کشته شد.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
نیویورک تایمز
راسخون
خبر / رادیو کوچه
روز جمعه، 7 اکتبر، غلامعلی حدادعادل، رییس پیشین مجلس شورای اسلامی، به چهرههای اصولگرا در ایران هشدار داد که ممکن است سرنوشتی مانند سرنوشت اصلاحطلبان در دومین دوره انتخابات شوراها در انتظار آنان باشد.
به گزارش هفتهنامه شما، آقای حداد عادل در گفتوگویی اظهار داشت که اگر گروههای اصلی جناح اصولگرا نتوانند در مورد ارایه یک فهرست واحد انتخاباتی به توافق برسند، ممکن است در انتخابات آینده مجلس از اصلاحطلبان شکست بخورند.
او انتخابات دومین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا را یادآوری کرد که در آن گروههای مختلف اصلاحطلب فهرستهای جداگانهای ارایه کردند و در برابر فهرست واحد اصولگرایان، موسوم به فهرست آبادگران، شکست خوردند.
به گفته برخی تحلیلگران سیاسی این شکست زمینه به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد را فراهم کرد.
آقای حداد عادل گفت: «انتخابات مجلس نهم تک قطبی نخواهد بود. مطمئن باشید که اصلاحطلبان شرکت میکنند و ما انتخاباتی جدی خواهیم داشت. آنها چهرههایی را معرفی خواهند کرد که شورای نگهبان هم آنها را رد نکند.»
این در حالی است که اکثر فعالان سرشناس اصلاحطلبان ایران در زندان به سر میبرند و محمد خاتمی، رهبر اصلی اصلاحطلبان، تاکید کرده است که بدون آزاد شدن آنها و فراهم آمدن شرایط «انتخابات آزاد»، شرکت این جناح در انتخابات امکانپذیر نخواهد بود.
این در حالی است که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان هم در پاسخ به اظهارات آقای خاتمی گفته است که اساسا نیازی به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست.
همچنین محمدرضا خاتمی، از چهرههای اصلی حزب مشارکت، اعلام کرد که اصلاحطلبان در انتخابات مجلس شرکت نخواهند کرد.
اما عدهای از سیاستمداران جناح اصولگرا به تصریح و تلویح گفتهاند که فراهم کردن امکان حضور اصلاحطلبان در انتخابات برای ایجاد وحدت میان اصولگرایان ضروری است.
به گفته این سیاستمداران، اصولگرایان بدون حضور یک رقیب جدی، به توافق دست پیدا نخواهند کرد و مشغول رقابت با یکدیگر خواهند شد.
آقای حداد عادل در مورد وضعیت اصولگرایان در انتخابات آینده گفته است: «این بازی ای است که اگر ببازیم، فقط یک جریان آن را نباخته، بلکه همه بازندهایم. نباید بر اساس خوشبینیها صحنه رقابت را به جای رقابت بین اصولگرایان و اصلاحطلبان، به رقابت درونی خود اصولگرایان تبدیل کنیم.»
رییس پیشین مجلس همچنین در مورد فعالیت انتخاباتی نزدیکان رییس جمهوری اسلامی که به «جریان انحرافی» موسومند به اصولگرایان هشدار داد.
آقای حداد عادل گفت: «جریان انحرافی حرفی نمیزند، ولی نمیتوانیم این سکوت را نشانه سکون بدانیم… قرائن و نشانههایی این طرف و آن طرف هست که طراحیهایی برای به دست گرفتن دو سوم کرسیهای مجلس نهم در جریان بوده است.»
او از سایر هواداران آقای احمدینژاد و گروهی از طرفداران پیشین او که در جبهه پایداری جمع شدهاند خواست که در گروه ۸+۷ به سایر جریانهای اصلی اصولگرایی بپیوندند.
اعضای جبهه پایداری به ترکیب این گروه معترضند و میگویند بعضی از اعضای آن در جریان وقایع پس از انتخابات دو سال پیش ایران عملکرد مطلوبی نداشته اند.
آقای حداد عادل در این مورد گفت که اعضای جبهه پایداری باید مواظب باشند که عملکردشان باعث به وجود آمدن اختلاف میان اصولگرایان و در نتیجه پیروزی آنچه وی «جریان فتنه» خوانده، نشود.
بیشتر بخوانید:
«در انتخابات مجلس شرکت نمیکنیم»
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارش دولت انتقالی لیبی، روز شنبه، 8 اکتبر، دستکم 12 تن در آخرین حملات نظامی و پیشروی به مرکز شهر سرت، زادگاه معمر قذافی رهبر خلعشده این کشور کشته شدهاند. در این حملات همچنین 125 نفر زخمی شدهاند.
به گزارش الجزیره، این در حالی است که نیروهای وفادار به سرهنگ قذافی همچنان در بخشهایی از شهر سرت مقاومت میکنند.
نیروهای مسلح دولت انتقالی لیبی که با تانک و راکت به سوی هواداران سرهنگ قذافی میکنند، موفق شدهاند که آنها را در منطقهای به وسعت دو تا سه کیلومتر محاصره کنند.
سرت، از معدود نقاط باقیمانده در لیبی است که هواداران رهبر پیشین لیبی، در آن به مقابله با نیروهای مسلح دولت انتقالی میپردازند.
صالح مصراته، از فرماندهان نیروهای دولت انتقالی اعلام کرده است که تصرف دانشگاه سرت از اهداف نیروهای تحت فرمان او به شمار میآید.
بیشتر بخوانید:
«ادامه تلاش برای تصرف زادگاه معمر قذافی»
خبر / رادیو کوچه
دیمیتری مدودف، رییس جمهوری روسیه روز جمعه 7 اکتبر، در یک موضع متفاوت نسبت به حوادث سوریه اعلام کرد رهبران دمشق در صورت عدم توانایی در انجام اصلاحات از قدرت کنارهگیری کنند.
به گزارش خبرگزاری ریا نووستی، مددوف از دولت بشار اسد، رییس جمهوری سوریه خواست اصلاحاتی که وعده آنها را داده بود، عملی سازد.
با این حال رییس جمهوری روسیه تاکید کرد که کشورش همچنان با تحریمهایی که هدف آنها کنار گذاشتن رژیمهای مخالف کشورهای غربی است، مخالفت خواهد کرد.
روسیه به همراه چین، روز چهارشنبه گذشته با وتو کردن پیشنویس قطعنامه شورای امنیت از محکومیت حکومت بشار اسد، جلوگیری کردند.
دیمتری مددوف اظهار داشت که روسیه به مخالفت خود با تحریمهای یکجانبه از سوی اعضای شورای امنیت بر ضد دولتها ادامه خواهد داد.
این در حالی است که در تظاهرات روز گذشته در شهرهای مختلف سوریه مردم این کشور شعارهایی علیه مسکو و پکن سر دادند و خواستار تحریم کالاهای ساخت چین و روسیه شدند.
بیشتر بخوانید:
«کشته شدن یکی از فعالان کرد سوریه»
خبر / رادیو کوچه
مشعل تمو از فعالان معترض کرد سوریه، روز جمعه، 7 اکتبر، در شهر قامشلی ترور شده است. اتحادیه شوراهای هماهنگی جوانان کرد سوریه، دستگاههای امنیتی این کشور را مسوول ترور این فعال معترض کرد دانستهاند.
فعالان سوری گفتند که افراد مسلح مشعل تمو را که سخنگویی جریان «المستقبل» کرد را بر عهده داشت، ترور کردند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در بیانیه کمیته محلی هماهنگی آمده است: «افراد مسلح مشعل التمو سخنگوی جریان المستقبل کرد را هنگام حضورش در یکی از منازل ترور کردند و در این حادثه پسرش و زاهده رشکیلو یکی دیگر از فعالان زخمی شدند.»
از سویی، دیدهبان حقوق بشر سوریه نیز ترور تمو را اعلام کرد و در این باره توضیح داد که چهار فرد مسلح در حالی که صورت خود را پوشانده بودند وارد منزل او شدند و فرزنش مرسل و زاهده رشکیلو از فعالان را زخمی کردند.»
مشعل التمو در ماههای اخیر از زندان آزاد شد. دو هفته پس از آزادیش، بشار اسد رییس جمهوری سوریه گفتوگو را به او عرضه کرد آن هنگام که از شماری از احزاب کرد خواسته بود با حکومت به گفتوگو بنشینند. اما تمو این درخواست اسد را نپذیرفت و اعلام کرد که در کنار انقلابیون است.
تمو در کنفرانس نجات ملی که در استانبول ترکیه برگزار شد از راه پیامی صوتی شرکت و در آن بر وحدت مردم سوریه تاکید کرد. همچنین او از فعالان در شکلگیری و پایهگذاری شورای ملی سوریه بود.
در همین حال گزارشها از سوریه از کشته شدن دستکم 20 تن دیگر خبر دادهاند.
لازم به اشاره است فرانسه اعلام کرده که از کشتهشدن آقای تمو شوکه شده است.
همزمان یک سخنگوی کاخ سفید خواستار کنارهگیری آقای اسد شد.
بیشتر بخوانید:
«کالاهای روسی و چینی را تحریم میکنیم»
خبر / رادیو کوچه
ظهر روز چهارشنبه، 5 اکتبر، جمعی از مخالفان دولت جمهوری اسلامی در کپنهاگ پایتخت دانمارک در اعتراض به دستگیری کارگران کرد و همچنین اجرای احکام اعدام در ایران برابر سفارت جمهوری اسلامی در دانمارک دست به تجمعی اعتراضی زدهاند.
همزمان با اعتراض مخالفان که با سر دادن شعار و حمل پوستر همراه بود پلیس دانمارک جهت کنترل امور و عدم تعرض به سفارت جمهوری اسلامی معترضان را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کرده است.
بر اساس برخی گزارشهای تایید نشده تعداد بازداشتشدگان ١۴ نفر اعلام شده است که نام برخی از آنها کوهستان مظهری، مهران مجیدی، سلام شیخی، اسرین واصلی، طلا چلمبری، سامان رستمی، هیوا، شایان، سلیمان و امیر عنوان شده است.
در همین حال اعضای حزب کمونیست کارگری کردستان در خارج از کشور با صدور بیانیهای «بازداشت تظاهرکنندگان توسط پلیس دانمارک را محکوم کرده و از همه مردم آزادیخواه در دانمارک و سایر کشورها میخواهد پلیس دانمارک را برای آزادی دستگیرشدگان تحت فشار قرار دهند.»
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) فرمانده ناجا: ماموران از ورود به واحدهای مسکونی برای جمعآوری ماهواره خودداری کنند
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=16&id=1112858
به گزارش ایسنا، سردار اسماعیل احمدیمقدم به بحث جمعآوری ماهواره و انجام عملیات راپل اشاره کرد و با بیان اینکه پلیس برای برخورد با جرم مشهود نیاز به حکم ندارد، اظهار کرد: «ماموران پلیس در مرحله اول به افراد دارنده تجهیزات ماهوارهای تذکر و در مرحله بعدی به مدیر ساختمان تذکر میدهند، اما گاه با این پاسخ روبهرو هستیم که صاحب واحد دارنده ماهواره در سفر به سر میبرد و پلیس برای اجرای قوانین، خود اقدام به انجام این عملیات میکند.»
وی با بیان اینکه این نوع عملیات نیز ابتکاری از سوی پلیس است، گفت: «از مسوولان انتظامی تهران خواستهایم فعلن از انجام این عملیات در تهران اجتناب کنند.»
2) خبرگزاری فرانسه: اتحادیه اروپا ۲۹ مقام ایرانی را در فهرست تحریمها قرار میدهد
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=16&id=1112869
در ادامه رویکرد خصمانه اتحادیه اروپا نسبت به جمهوری اسلامی ایران، خبرگزاری فرانسه به نقل از دیپلماتهای این اتحادیه از تصمیم اتحادیه اروپا برای تحریم ۲۹ ایرانی خبر داد. به موجب این تحریمها که قرار است در نشست روز دوشنبه وزیران خارجه اتحادیه اروپا در لوکزامبورگ به رای گذاشته شود، این ۲۹ ایرانی مشمول محدودیتهایی همچون مسدود کردن سرمایهها و ممنوعیت سفر میشوند.
کیهان
1) اعزام واحدهای نظامی جدید عربستان به شهرهای ناآرام شیعه نشین
http://www.kayhannews.ir/900716/16.htm#other1609
منابع خبری از اعزام نیروهای نظامی عربستان برای سرکوب اعتراضات مردمی در مناطق شرقی این کشور خبر دادند.
به گزارش خبرگزاریها، در پی گسترش اعتراضات مردمی در شهرهای «العوامیه و قطیف» و ناتوانی پلیس و نیروهای امنیتی در مقابله با آن، حکام آل سعود، اقدام به اعزام ستونهای نظامی شامل توپ، تانک و نفربر به مناطق شیعه نشین کردند.
2) در پی دستور رهبر معظم انقلاب، دولت خرید کالای مشابه خارجی را ممنوع کرد
http://www.kayhannews.ir/900716/14.htm#other1402
معاون اول رییس جمهوری در خصوص اهم تصمیمات جلسه هیت دولت برای استان همدان، گفت: «در پی تاکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر استفاده از کالاها و تولیدات داخلی، مطابق مصوبه جلسه هیت وزیران در همدان، از این پس خرید هر نوع کالای خارجی توسط دستگاههای دولتی ممنوع است و تمامی دستگاههای مذکور موظف به خرید کالاهای داخلی هستند.»
اعتماد
1) پازل روابط ایران- آمریکا با راهاندازی خط سرخ شکل میگیرد
http://www.etemaad.ir/Released/90-07-16/204.htm
«راهاندازی خط تلفن سرخ میان ایران- آمریکا پیشنهادی بود و بستگی به نظر مسوولان عالی نظام دارد. اگر قرار باشد تصمیمی درباره این موضوع گرفته شود، باید توسط شورای عالی امنیت ملی انجام شود.»
علیاکبر صالحی با بیان این مطلب توپ بازی جدید ایران و آمریکا را به زمین مسوولان نظام میاندازد و بار دیگر نشان میدهد که سیاستگذاریهای کلان دیپلماسی کشور در نهادهایی فراتر از وزارت خارجه اتخاذ میشود.
2) بازگشت معترضان بحرینی به خیابان
http://www.etemaad.ir/Released/90-07-16/144.htm
در بحرین با شهادت یک نوجوان به ضرب گلوله نظامیان سعودی مرحله تازهای از قیام مردمی رقم خورده است. احمد قحطان که روز گذشته و پس از نماز جمعه تشییع شد، موج تازهای از اعتراضات را در این مجمع الجزایر به وجود آورده است. در حالی که رژیم آل خلیفه اعلام کرده است در رابطه با مرگ این نوجوان دست به رسیدگی خواهد زد، روز گذشته با انتشار بیانیهای ادعا کرد، علت مرگ این نوجوان، ایست قلبی بوده است.
جام جم
1) انصراف سارا پیلین از انتخابات ریاست جمهوری 2012
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100856125745
سارا پیلین، فرماندار سابق ایالت آلاسکا و نامزد سابق حزب جمهوریخواه برای معاونت ریاست جمهوری در مصاحبهای که با یک شبکه رادیویی محافظهکار انجام داد، تصریح کرد: «پس از انجام بررسیهای بسیار تصمیم گرفتم برای نامزدشدن در انتخابات ریاست جمهوری 2012 تلاش نکنم.»
2) آیتاله خاتمی: برخی میخواهند در تنور اختلاس، نان انتخابات بپزند
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100856138359
خطیب نمازجمعه تهران با بیان اینکه عدهای از اختلاس اخیر به عنوان ادعانامه استفاده میکنند، گفت: «این اظهارات از طرف کسانی که در پروندههایشان فساد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است، قابل پذیرش نیست. آنها میخواهند از تنور داغ اختلاس، نان انتخاباتی خودشان را بپزند.»
رسالت
1) حضور دانشگاه صنعتی شریف در بین 350 دانشگاه برتر جهان برای نخستین بار
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=78242
سرپرست پایگاه استنادی علوم جهان اسلام گفت: «بر اساس تازهترین رتبهبندی دانشگاههای جهان توسط نظام رتبهبندی تایمز، دانشگاه صنعتی شریف به عنوان تنها دانشگاه جمهوری اسلامی ایران در بین رتبههای 300 تا 350 قرار گرفته است.»
دکتر جعفر مهراد در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه نظام رتبهبندی تایمز سالانه 200 دانشگاه برتر جهان و در گزارش سالیانه خود 400 دانشگاه معتبر جهان را اعلام و معرفی میکند، اظهار کرد: «نخستین دانشگاه برتر قاره آسیا در سال 2011 که ایران نیز در این قاره قرار دارد، دانشگاه توکیو است که از مجموع 100 امتیاز، 74.3 امتیاز را به خود اختصاص داده است.»
2) قطار قیام وال استریت به واشینگتن رسید
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=78287
رییس جمهوری آمریکا در نخستین اظهار نظر خود در خصوص تظاهرات دامنهدار و کمسابقه مردم آمریکا بهویژه در منطقه وال استریت نیویورک، اعتراف کرده است که تظاهرات مردم در شهرهای مختلف آمریکا به دلیل نارضایتی آنان از وضعیت اقتصادی است.
«گاردین» در مقالهای به بررسی گسترش تظاهرات «اشغال وال استریت» به سایر شهرها در آمریکا و سایر نقاط جهان پرداخت. در این خصوص تظاهرات آمریکاییها از قطب اقتصادی (نیویورک) تا قطب سیاسی این کشور (واشینگتن )گسترش یافته است .
همشهری
1) پرونده پرداختنشدن 2 میلیارد دلار مترو به دادگاه رفت
http://www.hamshahrionline.ir/news-147761.aspx
رییس فراکسیون مدیریت شهری مجلس شورای اسلامی اعلام کرد: «هنوز یک ریال از یارانه حملونقل عمومی توسط دولت پرداخت نشده است.» وی با اشاره به موضوع ارسال پرونده 2میلیارد دلاری متروی تهران به قوه قضاییه، اضافه کرد: «دولت، بودجه مترو از محل حساب ذخیره ارزی را آنقدر پرداخت نکرد تا در نهایت مجلس مجبور شد پرونده را به دادگاه بکشاند.»
2) بهمنی: مقاومت دلالان ارز را درهم میشکنیم
http://www.hamshahrionline.ir/news-147753.aspx
رییسکل بانک مرکزی از دور جدید تصمیمات و اقدامات این بانک برای کنترل بازار و کاهش نرخ ارز خبر داد و گفت: «مقاومت دلالان و واسطهها را در برابر کاهش نرخ درهم میشکنیم.» به گزارش فارس، محمود بهمنی تاکید کرد: «با تحلیل کاملی از وضعیت بازار قصد جدی کاهش نرخ ارز را داریم و از فردا دوباره فعالیتهای بانک مرکزی درراستای کاهش نرخ ارز اثر خود را بر بازار نشان خواهد داد.»
به گفته وی، بهزودی رصد آنلاین فعالیت صرافان امکانپذیر میشود که هیچ تخلفی دیگر قابلیت پنهانسازی نخواهد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر