پیشگفتار- آقای محسن کدیور در مقاله جدیدش در جرس به انتقادهای استاد ارجمند حمید دباشی پاسخ گفته است:
اما این پاسخگویی هیچ نشانی از برخورد علمی ندارد. در اینجا به برخی از نکاتی که او طرح کرده است پاسخ میگویم.
متن اصلی- حوزه های دینی اسلامی طلبههایی تولید میکنند که پس از خواندن اندکی فقه، خود را دانای مطلق و برتر از همه تصور میکنند. طلبهای چون محسن کدیور یک نمونه از تولیدات انبوه این حوزههاست. سخنان او را بخوانید که از بلندای آسمان به زمینیانی چون حمید دباشی چگونه مینگرد و حرف میزند:
[[کسانی که به مطلقِ فقه اسلامی نسبت استبداد میدهند از الفبای فقاهت بی اطلاعند. طرفه آنکه ولایت مطلقه بیش از آنکه امری فقهی باشد، مسئله ای عرفانی است. ولایت عامه فقیهان مقید به شریعت است. این ولایت مطلقهای که عند المصلحة میتواند نماز و روزه را تعطیل کند تحفه عرفان ابن عربی در اندیشه آیتالله خمینی است. با مقایسه تحلیلی با این نتیجه میتوان رسید که اسلامِ امثال آخوند خراسانی را به این دلیل که فقیه است نمیتوان از اسلامِ حکیمی همچون ابن سینا و اسلامِ عارفی همچون نجم الدین کبری نازل تر دانست. تفکیک انتزاعی اسلام به فقیهانه و حکیمانه و عارفانه چشم بستن بر تنوع های موجود در هر یک از این سه رشته است و اشکالات آن بیش از فوائد اندک آن است. اینکه اسلام فقیهانه و عارفانه و حکیمانه با هم کمال عناد را دارد، البته در برخی دانشمندان این سه رشته که از دو دانش دیگر بی اطلاعند، صادق است، که "الناس اعداء ماجهلوا" مردم دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند. اما هستند عالمانی که از هر سه رشته مطلع یا حتی تا حدودی متخصص بودهاند. از گذشتگان ملامحسن فیض کاشانی مثال زدنی است که در هر سه رشته تالیف دارد و از معاصران علامه طباطبائی و شاگردانش مطهری و منتظری]].
یعنی حمید دباشی و دیگر متفکرانی که فقه اسلامی را استبدادی میدانند "از الفبای فقاهت بی اطلاعند". البته این طلبه خود را فیلسوف و عارف و فقیه میداند. این گونه حرف زدن مستبدانه عین هویدا کردن نسبت وثیق فقه و استبداد است. آیا باز هم دلیل میطلبید؟ بفرمائید این هم دلیلی دیگر:
طلبه ای چون محسن کدیور، طباطبایی و مطهری و منتظری را مجسمههای عینی فلسفه و عرفان و فقه نشان میدهد. خب، حتما فقه این سه باید دموکراتیک باشد. اما چه باید کرد که اولی تمام نوشتههای خود را صرف نفی دموکراسی و حقوق بشر کرد و بارها این سخن را تکرار کرد که این دو برخلاف قرآن و شریعت محمدی است؟ سومی با این که در مقابل رژیم موجود ایستاد، اما در کتاب ولایت فقیهاش نوشت که حکومت اسلامی با نظام دموکراسی متفاوت و حتی در زمینههایی معارض است[مبانی فقهی حکومت اسلامی، جلد دوم، امامت و رهبری، ترجمه ی محمود صلواتی، نشر تفکر، صفحه ۳۳۲ الی ۳۳۵] در جلسه پنجم مجلس خبرگان قانون اساسی گفت که آمده است تا اسلام آخوندی(ولایت فقیه) را به زور هم که شده به تصویب برساند و در جلسه سی و نهم گفت حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش غلط است، ملت باید "احترام کامل به انتخاب فقیه" بگذارد و در جلسه چهل و یکم گفت رئیس جمهور یا باید فقیه باشد و یا توسط ولی فقیه انتخاب شود و در جلسه چهل و سوم گفت ولی فقیه باید چند نفر را معرفی کند تا مردم به یکی از افراد مورد تائید رهبر رأی دهند، و گفت که این معنای حقیقی جمهوری اسلامی است. در جزوه ۴۴ صفحهای که در سال ۱۳۷۷ منتشر کرد نوشت:[[آنچه مسلم است این است که دستورات اسلام در همه شئون باید اجرا شود و خداوند به تعطیل آنها راضی نیست و مردم حق ندارند نسبت به آنها بیتفاوت باشند...در حقیقت ولایت فقیه به معنی ولایت فقه یعنی احکام خداست بر رفتار انسانها، و طبعاً هر فرد مسلمان- بر حسب اعتقاد دینی خود- طالب اجرا و پیاده شدن دستورات اسلامی میباشد؛ و بالاخره اسلامیت نظام ایجاب میکند که فقیه عادل یعنی متخصص و کارشناس مسائل اسلامی بر روند اداره کشور اشراف داشته باشد]]. تنها مشکل وی در این جزوه آن بود که چرا شورای بازنگری قانون اساسی شرط مرجعیت ولی فقیه را حذف کرد. این فقیه جامع فلسفه و عرفان و فقه تا آخر عمر از مجازاتهایی چون سنگسار و دیگر مجازات های فقهی دفاع کرد و ایمان عمیق و صادق خود را فدای دموکراسی و حقوق بشر نکرد.
طلبهای چون کدیور وقتی از فقه دموکراتیک حرف میزند و منتظری را نمونه آن اعلام میکند حتما میداند که منتظری از سنگسار دفاع میکرد و حتی می گفت [[هیچ لزوم عقلی و نقلی وجود ندارد که حکم رجم مستقیماً و صریحاً در قرآن وجود داشته باشد]] [، مجازات های اسلامی و حقوق بشر، صفحه ۱۳۰ و ۱۳۱]. اسلام فقاهتی دموکراتیک میگوید منابع اصلی [[شیعه و سنی چنین بر می آید که خلفای پس از پیامبر اسلام حتی امیر مومنان علی حکم رجم را اجرا می کردهاند... پیامبر اکرم زن شوهرداری را که زنا کرده بود رجم کرد]] [ مجازاتهای اسلامی و حقوق بشر، صفحه ۱۳۶]. فقه دموکراتیک میگوید پیغمبر مسلمانها ۴ نفر را سنگسار کرده و علی امام اول شیعهها، زناکار را صد ضربه تازیانه میزند و سپس او را سنگسار میکند. مردم از او میپرسند که [[چرا دو حد بر او جاری شد؟ پاسخ داده اند: حد تازیانه به دلیل کتاب خدا و حد رجم به دلیل سنت رسول الله]] بود [مجازات های اسلامی و حقوق بشر، صفحه ۱۳۸]. شاید طلبه حوزه علمیه قم مجبور شود بگوید منتظری نه فقهاش دموکراتیک بود و نه تاریخ اسلام میدانست. خود من(محسن کدیور) از منتظری و مطهری و طباطبایی که جامع فلسفه و عرفان و فقه بودند بهتر تاریخ اسلام میدانم و از آنها تسلط بیشتری بر فقه و عرفان و فلسفه مسلمان دارم. به قول محمد رضا نیکفر ، کسانی که خود را روشنفکر و نواندیش دینی یا مسلمان معرفی میکنند، ترفند جالبی میزنند. آنها تاریخ اسلام و کل تفسیرهای گذشتگان را رد میکنند و به همین خاطر تاریخ اسلام و تفسیر اسلام را به کج فهمی و بد فهمی و نادرست فهمی و دروغ تبدیل میکنند. این ترفند که پس از ۱۴۰۰ سال از اجرای تعالیم اسلام هنوز مدعی هستید که اسلام راستین پیاده نشده و همه گذشتگان اسلام را بد و نادرست فهمیده بودند، خطایی فاحش است. اسلام امتحان تاریخی خود را پس داده است. اگر جنایتها و خشونتها و جنگها سنگسارها و قطع دستها و تازیانه زدن ها هیچ ربطی به اسلام ندارد، پس چرا وقایع تاریخی مثبت و خوب را به اسلام نسبت میدهید. علم هرمنیوتیک که جعبه شعبده بازی نیست که هرچه را بتوان از آن درآورد.
منتظری که مجسمه فقه دموکراتیک این طلبه است در مورد زنان تا آخر عمر میگفت برداشتن تکالیف دشوار و مسئولیتهای سنگین چون ولایت، قضاوت، جهاد، طلاق، شهادت از دوش زنان مقتضای عدالت است [حکومت دینی و حقوق انسان، نشر سرایی، صفحه ۱۲۰ و ۱۲۱]. کدیور چارهای ندارد جز آنکه بگوید این نظرات منتظری بدفهمی از اسلام راستین است. اسلام راستین فقط در جیب من است و لاغیر. به حرفهای اکبرهاشمی رفسنجانی که مورد تائید شماست و [گفته میشود] بودجه ماهیانه ۲۵ هزار دلاری جرس را از طریق پسرش مهدی هاشمی در لندن تامین میکند و شما در تمامی شمارههای جرس حتی یک انتقاد از او نکردهاید، گوش بسپارید که گفته است در ایران اسلام فقاهتی پیروز شد. نکند او هم اسلام فقاهتی را نمیشناسد یا نکند اسلام فقاهتی او هم استبدادی است؟ اگر این طور است چرا حداقل از او به دلیل دفاع از قرائت استبدادی از فقه انتقاد نمیکنید؟
یکی از تولیدات حوزههای دینی شیعهها، یاد دادن حیله های شرعی به طلاب است. کدیور هم خوب این شگرد را بلد است. چه جوری؟ میگوید دو نوع اسلام فقاهتی وجود دارد. اولی استبدادی است و دومی دموکراتیک: [[قرائت دموکراتیک یا استبدادی دو قرائت مختلف در نزد فقیهان است که هرکدام پیروانی دارد]]. می پرسیم اسلام فقاهتی دموکراتیک دیگر چه موجودی است؟ میگوید: اسلام فقیهی است که حقوق بشر و دموکراسی را پذیرفته و احکام فقهی غیر عبادی را کنار گذاشته است. این حیله واقعاً جالب توجه است و فقط از یک طلبه مدرسه فضیه قم بر میآید.اگر شما فقه قرآن خدایتان و فقه سنت پیامبر و امامان تان را دور ریختید و حقوق بشر سکولار غربیان و دموکراسی سکولار غربیان را جایگزین آن کردید این می شود "قرائت دموکراتیک از فقه"؟ آدمی که آنهمه ادعا دارد که استاد برجستهای چون دکتر حمید دباشی که پروفسور دانشگاه کلمبیاست(و زحمت کشیده تا استاد این دانشگاه شده است، نه آنکه با نامه گرفتن از رئیس دفتر شهبانو فرح پهلوی از فلوشیپهای دانشگاهی استفاده کند. همه می دانند پول این فلوشیپها از کجاها میآید و به چه افرادی میدهند) را فردی بی اطلاع از الفبای فقاهت معرفی میکند، نمیداند که اعلامیه جهانی حقوق بشر و دموکراسی و کثرت گرایی و جامعه مدنی و غیره فقه نیستند تا پس از ۱۴ قرن که شما آن ها را پذیرفتید به "اسلام فقاهتی دموکراتیک" یا "قرائت دموکراتیک از فقه" تبدیل شوند، چه جای نمره دادن به متفکران بزرگ ایران و جاهل نشان دادن آنها دارد؟ اگر طلبهای گفت من تمام احکام غیر عبادی اسلام را کنار میگذارم و آنچه را غربیان ساختهاند میپذیرم، باید بداند که بخش مهمی از ایدئولوژی و آئین خود را تعطیل کرده و غربی و سکولار شده است. نه انکه "فقه دموکراتیک" یا "قرائت دموکراتیک از فقه" درست کرده باشد.
حرفهای این طلبه واقعا خوشمزه است. میگوید:
[["روشنفکری دینی" تنها یکی از رویکردهای نواندیشی/روشنفکری مسلمانان ایرانی معاصر را نمایندگی میکند، وآن رویکرد آقای دکتر عبدالکریم سروش و پیروانش است. آقای محمد مجتهد شبستری عنوان "روشنفکر دیندار" را بیشتر میپسندد. پیروان دکتر شریعتی خود را نواندیش یا روشنفکر مذهبی می خوانند. آقای مصطفی ملکیان به عنوان روشنفکر معنوی (قائل به spirituality) شناخته می شود. اگر کسی مرا روشنفکر یا نواندیش بداند، در ذیل هیچکدام از رویکردهای فوق قرار نمی گیرم]]. خب حالا شما چی هستید؟ می گوید [[من از فعالیت بنام اسلام در جامعه سیاسی (یعنی تشکیل احزاب مسلمان و در صورت برخورداری از اکثریت تشکیل حکومت با رعایت ضوابط دموکراتیک) دفاع میکنم]].
هان، تازه فهمیدیم وی چی هست. از فعالیت سیاسی به نام اسلام، تشکیل احزاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی- به شرط رأی دادن مردم دفاع میکند.
اما نمره دادن به خودیها و نمره ندادن به غیرخودی ها ادامه پیدا میکند. میگوید:
[[راستی کارنامه روشنفکری دین ناباور قبل از جمهوری اسلامی چقدر پربار و نافذ است که در سه دهه اخیر گناه ضعف این نحله را تنها به گردن سیاستهای انقباضی جمهوری اسلامی بیاندازیم...روشنفکری دین ناباور در ایران مشکل اصلیش جمهوری اسلامی نبوده است، مشکل اساسی آن تعالیم اسلامی آمیخته با گوشت و پوست و تار و پود فرهنگ ایرانی است. این تعالیم در ادبیات، عرفان، حکمت، علوم مختلف و از همه مهمتر در فرهنگ کوچه و بازار توده مردم موج میزند و بخش قابل توجهی از هویت ایرانی است...راز کامیابی نسبی روشنفکران مسلمان در مقایسه با روشنفکران دین ناباور چه قبل از جمهوری اسلامی چه بعد از آن این است که آنان کوشیدند بین تجدد و مدرنیته از یک سو واسلام و فرهنگ ایرانی از سوی دیگر سازگاری و الفت ایجاد کنند. آنان روایتی پیشرفته و امروزی از اسلام ارائه کردهاند. این روایت با ذهنیت ایرانیان آشنا و مألوف است...اکثر روشنفکران مسلمان نه علت مُحدِثه (سبب پیدایش) این انحراف بودند، نه علت مُبقِیه (سبب بقا) و نه سبب مُشَدّده (عامل تشدید کننده)؛ برعکس، اغلب روشنفکران مسلمان از جمله منتقدان و مخالفان این شکل زمامداری بودهاند...جمهوری اسلامی به سرعت اسلام روشنفکرانه را همانند دیگر نحله های غیرخودی در لیست سیاه قرار داد...اینکه تولیدات روشنفکران مسلمان در ایران شنونده بیشتری دارد، معلول جمهوری اسلامی نیست، بواسطه فرهنگ اسلامی مردم است]].
حالا کم کم داریم می فهمیم این طلبهای که به ظن خود علامه دهر است، چه چیزی را میخواهد جابیندازد. میگوید روشنفکران سکولار هیچ نیستند، نه قبل از انقلاب حرفی برای گفتن داشتهاند، نه پس از انقلاب. بیخود تقصیر را به گردن جمهوری اسلامی نیاندازید. اگر این طور بود چرا شما پیش از انقلاب هیچ فکر تازه و ایده نویی طرح نکردید؟
این طلبه باز هم متوجه نیست که سکولارها بسیار پیش از مذهبیها با این رژیم مخالفت کردند، دموکراسی و حقوق بشر که ایدههایی سکولار هستند را پذیرفتند،اما شما تازه تازه، قدم قدم دارید ایده هایی که محصول جهان غرب است را می پذیرید و آنها را تولیدات خود جا می زنید. کدام عالم مسلمان در طول تاریخ نظریه نویی را مطرح کرده است. آیا فراموش کرده اید که در طول تاریخ هر موضوع و ایده جدیدی که مطرح شد، اسلام فقاهتی آن را حرام و بدعت اعلام کرد و پس از آنکه دنیای جدید آنها را جا انداخت، شما مدعی شدید که اینها نه تنها با اسلام تعارض ندارند که عین اسلامند؟
حاج آقا از حیله دیگری هم استفاده کرده است. میگوید [[تعالیم اسلامی آمیخته با گوشت و پوست و تار و پود فرهنگ ایرانی است. این تعالیم در ادبیات، عرفان، حکمت، علوم مختلف و از همه مهمتر در فرهنگ کوچه و بازار توده مردم موج می زند و بخش قابل توجهی از هویت ایرانی است]].
اگر اینطور است چرا مردم ایران را آزاد نمیگذارید تا نشان دهند که تعالیم اسلام(یعنی سنگسار و تازیانه و قطع دست و پرتاب از کوه و قطع دست و پا و...) با [[گوشت و پوست و تار و پود]] شان آمیخته است یا نه؟ آیا واقعا فکر میکنید که این تعالیم اسلام [[در فرهنگ کوچه و بازار توده مردم موج می زند]]؟ آخر کدام انسان عاقلی این تعالیم را میپذیرد که شما چنین ادعاهایی میکنید. شاید بگوئید منظورتان اعلامیه جهانی حقوق بشر و دموکراسی است که دستاورد کفارند، نه مسلمانها.
پس وسط دعوا نرخ تعیین کردن و اعلام این که مردم ایران شما مذهبیها را می خواهند و ما غیر مذهبی ها هیچ پایگاهی در میان مردم نداریم، یکی دیگر از حیلههای شرعی است. اگر فرصتی دست داد و رفراندمی آزاد در ایران برگزار شد، آنوقت خواهید فهمید که چه میزان پایگاه دارید. در کدام انتخابات به غیر مذهبیها و سکولارها اجازه دادهاید در رقابت شرکت کنند که حالا مدعی هستید ما پایگاهی نداریم و مردم شما را میخواهند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر