یکشنبه هفته قبل برای پی گیری پرونده یکی از دوستان عزیزم که به نظرم از بهترین فرزندان ایران است به دادگاه انقلاب تهران مراجعه کردم . من هر چندباری که به این ساختمان پای گذاشته ام دچار حس غریب و عجیبی شده ام . راهروهای تودرتو ، فضایی غمناک و افسرده ، لامپ های مهتابی کم سو ، موج غمی که از نگاه اکثر ساکنانش حتی از دورترین فاصله ها دریافت می شود در کنار گروه گروه هم وطنان معتادی که سر در گریبان منتظر محاکمه نشسته اند تصویری است از ساختمانی با نمای آجری در خیابان معلم تهران که نام دادگاه انقلاب را بر آن گذاشته اند. از بیان فلسفه وجودی این دادگاه صرفنظر می کنم و در چند خط یکشنبه ام و برداشت جدیدم را به تصویر می کشم شاید برای فردا موثر واقع شود.
حدود ساعت 30/9 وارد دفتر شعبه 28 شدم ،لایحه و وکالت نامه را نشان دادم و قرار شد بعد از اتمام جلسه دادگاه وارد شعبه شوم و از حاج آقا برای مطالعه ی پرونده اجازه بگیرم . این بار دوم مراجعه من در خصوص این پرونده بود. در مرتبه نخست قاضی دادگاه در پاسخ به درخواست ملاقات با موکل که در بازداشت می باشد ، اعلام نمود به من ارتباطی ندارد به زندان اوین بروید و از آنها تقاضا کنید ، گفتم اوین برگه ای به دیوار زده که می باید قاضی مربوطه اجازه دهد. گفت : من تا کنون چنین اجازه ای نداده ام ، می توانید منتظر باشید تا در دادگاه این دیدار انجام شود. از سنگ قلاب شدن گلایه کردم ولی جوابم همان بود ، البته کمی با خشونت بیشتر ، به قصد دیدار رییس دادگاه انقلاب به اتاق ایشان رفتم ، مدیر دفتر خوش برخورد گفتند جلسه دارند ولی می توانید با معاون شان صحبت کنید. مردی خوش بیان که به نظرم بیشتر مرا توجیه کرد به او گفتم که دارید توجیه می کنید ! ولی با اشاره درست به آیین نامه سازمان زندان ها ، نقص کار را در آنجا دانسته و در نهایت مقرر شد موضوع در نشست هفتگی دادگاه انقلاب جهت حل مساله مطرح شود و من نیز مطلبی در این باره بنویسم که چالش برانگیز هم نباشد. من دومی را انجام ندادم و به نظرم آنها نیز از اولی منصرف شده باشند.
از آنجا که خیلی وقت پیش از دوست و موکلم وکالت نامه ای داشتم آنرا تکمیل نمودم ، ابطال تمبر کردم و الان پشت درب دادگاه منتظر تمام شدن جلسه ی رسیدگی ایستاده ام .
سه خانم مسن و باوقار چندین مرتبه به دادگاه داخل و از آن خارج شدند. اتهام آنها به گمانم تبلیغ علیه نظام یا چیزی شبیه آن بود. درب دادگاه که باز و بسته می شد صدای بلند قاضی را می شنیدم که تقریبا بر سر آنها فریاد می زد و البته محتوای کلامش معلوم نبود. جلسه تمام شد به داخل رفتم سلام دادم و جوابی شنیدم و لایحه را به ایشان دادم . گفتند قرارداد وکالت؟ گفتم حق الزحمه ای نمی گیرم گفتند به من مربوط نیست ، قرارداد را باید ضمیمه کنید گفتم موکل در زندان است گفتند به من ارتباطی ندارد گفتم می شود پرونده را مطالعه کنم ، گفتند من بدون قرارداد اجازه هیچ کاری نمی دهم . چهره شان کمی برافروخته شد و من دیگر اصرار نکردم ، بیرون آمدم و منتظر ماندم تا وقت دادگاه تعیین شود.
در این فرصت جلسه ی دیگری برگزار شد که متهم آن خانم جوانی از دستگیرشدگان پس از انتخابات دور دهم بود. گویا در وبلاگش برای آقای دکتر احمدی نژاد صفتی بیان نموده بود که قاضی آنرا توهین تلقی می کرد و باز صدای قاضی بلند بود و مبهم.
حدود سه ساعت در راهروی دادگاه ماندم، نمی خواهم مطلب را با بیان آنچه دیدم و شنیدم طولانی نمایم ، من در این چند ساعت نوع نگاهم به قضات دادگاه انقلاب عوض شد. می خواهم پس از بیان چند موضوع از دیدگاه جدید خودم سخن بگویم:
1- 99 درصد پرونده های دادگاه انقلاب در خصوص جرایم امنیتی یا آنچه که ما جرایم سیاسی می دانیم ، هیاهو برای هیچ است. حاکم که منتظر شنیدن مدح خود بوده برای شهروندی که این موضوع را رعایت نکرده پرونده ای قطور ساخته است تا برایش سوء سابقه ای درست کند و به این بهانه او را از حقوق اجتماعی محروم و از فعالیت پشیمان نماید.
2- قانون اساسی به طور کلی در بعضی از شعب دادگاه انقلاب محلی از اعراب ندارد. اصل 8 ، اصل9 ، اصل 26 ، اصل 27 و بسیاری اصول دیگر در اینجا تعطیل است . قاضی چه ایستاده و چه نشسته خودش را هم طراز و بلکه برتر از قانون دانسته و سعی اش بر این است که مخالف را به هر طریقی که شده از پای درآورد.
3- بعضا رسیدگی آنقدر طولانی می شود که اعصاب مغضوبین دستگاه را برهم می زند. گاهی بین اعضای یک خانواده ، بین وکیل و خانواده موکل و یا بین چند متهم آنچنان اختلافی حاکم می شود که مقصر اصلی را فراموش می کنند و از یکدیگر کینه به دل می گیرند.
4- تجدید نظر خواهی که در دو شعبه خاص صورت می گیرد نیز بیشتر شبیه وقت کشی است تا نتیجه بخش. گویی قضات تجدید نظر برای تایید نظر پیش بینی شده اند.
5- تحقیر مخاطب یک رویه عام در بعضی از شعب دادگاه انقلاب است.مجالی برای گفتگو نیست ، حالت دست نشانه ایست برای اینکه باید اتاق را ترک کنید. محیطی محقر ، پر از آه و اشک و بعضا ناله و نفرین که تنفس در آن مشکل است.
6- قاضی هم بهتر از همه می داند که آنچه محکومش انجام داده جرم نیست ولی خوب چه باید کرد؟
7- سکوت متهم و وکیلش در بسیاری از مواقع از رضایت نیست. نگران این هستند که مبادا سلیقه بر قانون بچربد و چه تلخ که معمولا این اتفاق می افتد.
و اما دیدگاه جدید من
چند دفعه قبل که به دادگاه می آمدم اگرچه سعی ام بر این بود لبانم خندان باشد اما در درون با قاضی و مدیر دفتر و ... در حال جدال بودم. فکر می کردم از همان بدو ورود مدیر دفتر به دنبال ایراد گرفتن است و قاضی به دنبال محکوم کردن ولی اینبار از زاویه ی دیگری به موضوع نگاه و با خود فکر کردم کار کردن در دادگاه انقلاب چه شغل سخت و طاقت فرسایی است. قاضی اگر در روز 5 ساعت به پرونده ها رسیدگی کند ، 5 ساعت غم و غصه و آه و گریه ببیند ، 5 ساعت بر سر متهم فریاد زند ، 5 ساعت اخم هایش در هم باشد ، 5 ساعت برای محکوم کردن حرف بزند ، دیگر چگونه زندگی می کند؟
دیدم اگر قاضی در مواقعی شاید نا خواسته به ناروا رای می دهد ولی خود در تمام زندگی اش مظلوم واقع شده است. او مجبور است در روز به پرونده های بسیاری رسیدگی کند ، او مجبور است در بسیاری از جاها چشم بر واقعیت ببندد. او مجبور است که در این زندان نقش زندانبان را ایفا کند ، او مجبور است که توجیه کند او مجبور است که محکوم کند و همه ی این اجبار ها از او موجودی پرخاشگر ساخته و این چنین بود که اینبار از نگاه به ابروان برآمده اش با او احساس همدردی کردم و این احساس را برای اولین بار بود که تجربه می کردم. گرچه می دانم زمانی که این مطلب توسط قاضی یا دوستانش خوانده شود به دنبال یافتن راهی برای شکستن قلم یا صاحب قلم می گردند اما صادقانه بگویم ، من او را با تمام این اوصافی که ذکر کردم دوست دارم و می دانم اگر جنگی رخ دهد در کنار هم و در یک جبهه با متجاوز خواهیم جنگید هر چند که امروز رو در روی هم هستیم.
قدردانی
می خواهم در پایان از تعدادی از هم وطنانم تشکر کنم. از کادر اداری دادگاه انقلاب که با وجود همه ی سختی ها با برخوردی محترمانه اندکی التیام بخش مراجعین هستند ، هر چند گاهی آنها نیز صبوری خود را از دست می دهند ولی در کل قابل تقدیر می باشند خصوصا آن عزیزی که برگه ورود را می دهد.
همچنین از همکاران عزیزم که بدون چشمداشت در دادگاه انقلاب به دفاع از حقوق هموطنانی مشغول هستند که اتهامشان اعتراض به وضعیت موجود است.
از:1- مهناز پراکند 2-عبدالفتاح سلطانی 3- فریده غیرت 4- محمد شریف 5- محمد علی دادخواه 6- ناصر زرافشان 7- شیرین عبادی 8- نسرین ستوده 9- خلیل بهرامیان 10- صالح نیکبخت 11- محمد اولیایی فرد (که ناعادلانه دربند است) 12- محمد مصطفایی 13- مینا جعفری 14- سید محمود علیزاده طباطبایی 15- هوشنگ پوربابایی 16- نعمت احمدی 17- محمد حسین آغاسی 18- محمد سیف زاده 19- عبدالصمد خرمشاهی 20- رمضان حاجی مشهدی 21- گیتی پورفاضل 22- مریم کیان ارثی 23- سارا صباغیان 24-مهرداد قربانی 25-مریم دارایی 26- فروغ میرزایی 27- نجما رحمانی 28-پرویز جهانگیرراد 29-فریدون شامی 30-نسیم غنوی 31-مهدی حجتی 32-ژینوس شریف رازی 33-افروز مغزی 34-محمدرضا فقیهی 35-منیژه محمدی 36-بهاره دولو 37-شادی صدر 38-شیما قوشه 39-سید عقیل حسینی 40-هادی اسماعیل زاده 41-وحید مشکانی فراهانی 42-سارا نجیمی 43- مریم بابایی و... امیدوارم همگی شاد و پیروز باشید.
پاینده ایران - آرش کیخسروی
27/5/1389
منبع: هرانا
ادامه از قسمت چهارم:
خوب در اين مرحله دوستان ما شروع كردند به تخريب شديد صدا و سيما برحسب اطلاعاتي كه ما داريم،يك كميتهاي در رياست جمهوري تشكيل شده بود با چهار، پنج نفر كه اگر لازم باشد در فرصت ديگري اسامي آنها را هم عرض ميكنم.
اين كميته مسئوليتش اين بود كه بررسي بكند كار صدا و سيما را كجا ميشود گره زد، كه گره بزند و صدا و سيما را از رونق و توفيق بياندازند.
اول اينها آمدند به شدت راهاندازي تلويزيون خصوصي را مطرح كردند،خوب اولا كه آقاي رئيس جمهور طبق اصل 113 قانون اساسي پاسدار و مسئول اجراي قانون اساسي است. قانون اسلامي كشور با اين كار مخالف است. قانون اساسي اجازه نميدهد غير از راديو و تلويزيون موجود راديو و تلويزيون ديگري دایر بشود، يعني حتي نميگويد راديو و تلويزيون دولتي است.
در اصل 44 قانون اساسي وقتي ميآيد تقسيم ميكند چيزهايي كه دولت نبايد واگذار بكند،آنجا نام راديو و تلويزيون را ميبرد. هيچ جا نميگويد راديو و تلويزيون دولتي است. فيذات راديو و تلويزيون را اينجوري كه هست، ميشناسد. خوب يك بحث صد درصد خلاف قانون اساسي در كشور شكل گرفت. از ويژگيهاي دولت دوم خرداد اين بود كه اول يك عمليات رواني سنگين نسبت به موضوعي كه ميخواست جا بياندازد انجام ميداد، روحيهها را هم تضعيف ميكرد و پشت سرش ميآمد از ابزار حقوقي و قانونياش استفادهمی کرد تا بتواند آن كارهايش را پيش ببرد.
در اينجا وقتي اينها آن بحث تاسيس راديو و تلويزيون خصوصي را مطرح كردند، بهطور طبيعي راديو و تلويزيون بايد يك تلاش را انجام ميداد.
خوب ما از شوراي نگهبان تقاضاي تفسیر قانون اساسی كرديم كه، شوراي محترم نگهبان الان دوستان دولت ميگويند كه در ايران بايد راديو و تلويزيون خصوصي تاسيس بشود، ما برابر اين قانون اساسي اين كار را خلاف ميدانيم، شما لطفا تفسير خود را اعلام بفرماييد. شوراي نگهبان هم چون بحث يك بحث ملي و محتوايي بود، به سادگي تفسیر رو نميپذيرفت. در نتيجه جلسات كارشناسي فراوان بايد انجام مي پذيرفت تا اين كار شكل بگيرد.
حداقل بيش از 20 جلسه بنده شركت كردم با دوستان شوراي نگهبان كه در نهايت شوراي نگهبان به همين آقاي ابراهيم عزيزي ماموريت داد كه آخرين گزارشها را از من و وزارت پست و تلگراف و تلفن بگيرد و گزارش تنظيم كند و در اختيار شوراي نگهبان قرار بدهد و در نهايت شوراي نگهبان تفسير خودش را ارائه بكند، خوب عرض كردم بيش از 20 جلسه من با اعضاي محترم شوراي نگهبان و با آقاي عزيزي نشستم، اسنادو مدارك و هرچه كه ما ميفهميديم، به لحاظ اين که این كار مخالف قانون اساسي است را در اختيار ايشان گذاشتم.
شورای نگهبان با وزارت پست و تلگراف و نهادهاي ديگر هم نشستند بررسيهايشان را كردند و در نهايت شوراي نگهبان آمدند تفسیر كردند كه امكان تاسيس راديو و تلويزيون وجود ندارد. اين كه من الان دارم عرض ميكنم، يك پروسه يك ساله بود و در كشور كلي زد و خورد داشت و خيلي ساده بيان کردم و اگر يك فلش بك بزنيم و برگرديم عقب، تو آن صحنه آدم ميفهمد چه وضعيتي وجود داشت و چه كساني ميتوانستند بايستند تا از كيان جمهوري اسلامي دفاع كنند .
بله. الان خيلي ساده ميشود گفت و حرف زد تعداد مبارزين هم الان خيلي زياد شدهاند!خوب اين يك كاري بود كه آمدند انجام بدهند و ديدند كه خوب طبق قانون اساسي شدني نيست.
در قانون بودجه، بودجه صدا و سيما از اول تاسيس بودجه ی كمكی بود.مجلس ششم كه آمد خواست قانون بودجه را بنويسد، آمد كمك را حذف كرد، در حالي كه امكان ندارد راديو - تلويزيون با بودجه اي غیر از نوع بودجه كمكی اداره بشود. (حالا كه من راديو و تلويزيون نيستم) به خاطر اينكه آنجا شما ثانيه به ثانيه بايد تصميم بگيريد. حالا اين جنگ غزه نشون داد كه مثلا شما تو دل اسرائيل هم خبرنگار داريد. خوب اين هويدا شد. خوب شما ميخواهيد آنجا پول بدهيد، چطوري پول ميدهيد؟ بودجه بايد كمك باشد.
اينها آمدند گفتند كمك نه، بودجه شما هم مثل ساير دستگاههاي اجرايي (راديو امسال 100 سالگياش را جشن گرفت. تلويزيون هم 60 سالگي) در تمام ايام دوران طاغوت و در تمام جمهوري اسلامي بودجه ی رادیو و تلویزیون از نوع بودجه كمكی بود بودجه، اما اينها براي براي اينكه دست صدا و سيما را ببندند، گفتند بودجه شما كمك نبايد بشود. خوب ما چه بايد ميكرديم. ما باز با استناد به قانون اساسي بايد ميرفتم براي برخوردكردن با اين قضيه. خوب هرچه با مجلس لابي كردم كه چيزي درنيامد از توش. باز رفتيم به سمت تفسير قانون اساسي، به استناد اصل 110 و 175 قانون اساسي رفتيم بر سر تفسیر قانون اساسي، اين كه گفتم باز سه، چهار ماه طول كشید.
شوراي محترم نگهبان، سعياش اين است كه كمتر تفسير بكند، كلي بايد اسناد كارشناسي بالادست و پاييندستي و مياندستي تشكيل بشود، در اختيار آقايان قرار بگيرد تا قناعت وجدان پيدا بكنند، علما متقاعد بشوند، تا بتوانند يك تفسير به شما بدهند. خلاصه ما باز با تلاش فراوان تفسير گرفتيم ،بودجه را برگردانديم تا مجبور شدند بودجه كمك رو سرجايش برگردانند. يعني يك كار طبیعي را كه بهطور طبيعي 60 سال ادامه داشت، شش ماه وقت ما را ميگرفتند تا ما به توسعه و محتو ی سازمان و كارهاي ديگر نرسيم، تا اين را برگردونيم سر جاي اولش.
سال دوم هم آمدند گفتند خوب بودجهتان را كمك ميدهيم، اما بودجهتان را يك جا و کشوری نميدهيم، استانهايتان را جدا ميكنيم، ميدهيم به خودشان تهران را هم جدا ميكنيم ميدهيم تهران. حالا چرا دنبال اين كار بودند؟ چون ميخواستند يك جبهه فرهنگي داخل كشور ايجاد بكنند و در سياستگذاريهاي صدا و سيما خلل ايجاد بكنند. مديران كل را به نوعي وابسته بكنند به استانداری كه تحصيلهايشان را از استانداري بگيرند.
اين داستان باز پنج، شش ماه وقت ما را گرفت تا ما بتوانيم يك راه كار قانوني برايش پيدا كنيم تا به لحاظ قانوني و حقوقي دوستان مجلس و سازمان مديريت را متقاعد بكنيم كه اين كارتان نادرست است. به محض اينكه يك مرحله رو طي ميكرديم، يك مرحله ديگر را شروع ميکردند.
دولت يك تصويبنامه گذراند كه كليه مديران كل استانها بايد با نظر استانداران منتصب بشوند، حتي مديران كل دادگستريها، صدا و سيما و... اينكه مديران كل استانها بايد با استاندارها هماهنگي كنند، حرف درستي است، ولي اينكه دولت پايش را از حوزه اختياراتش در قانون اساسي فراتر ا ميگذاشت فقط براي دستگاههايي بود كه اين دستگاهها زير بار رفتار نامناسب فرهنگي و اجرايي دولت نميرفتند.
خوب اين تصويبنامه را گذراندند، يك دفعه مديران كل استانهاي ما كه سياستهاي سازمان مركزي را اجرا ميكردند، شل شدند و در روحيهشان اثر گذاشت. خوب حالا ما بايد اين مسئله را حل و فصل ميكردم ديگر! رفتم در كميسيون تطبيق مصوبات دولت و مجلس، بحث كردم، استدلال كردم، مكاتبه كردم، توضيح دادم و به نتيجه نرسيدم. در نتيجه مجبور شدم در ديوان عدالت اداري طرح دادخواست كنم. خوب خود اين يك مرحلهاي دارد، تا بيايد دادخواست رسيدگي بشود و تا به هيئت عمومي ديوان برسد.
روز تشكيل دادگاه من بهعنوان نماينده صدا و سيما شركت كرده بودم. آقاي دري نجفآبادي هم رئيس ديوان عدالت اداري بود. قبل از اينكه ما برويم داخل جلسه، من به آقاي انصاري گفتم ببين آقاي انصاري، بيا همين جا تفاهم كنيم. شما كه ميدانيد اين مصوبه خلاف است. حداقل استدلالش هم اين بود كه از اول جمهوري اسلامي تا به حال سابقه نداشت. اصلا كاري هم به گذشته نداريم، بيا همين جا تفاهم كنيم و داخل جلسه نرويم كه ايشان گفت من اختيار تفاهم ندارم و ميرويم داخل جلسه و شما از نظر خودت دفاع ميكني و من هم از نظر خودم . 70-60 تا قاضي باسابقه عضو هيئتها هستند.
خوب ايشان استدلالهاي خودش را و بنده هم استدلال های خودم را بیان کردیم كه در نهايت ديوان آن بخش از مصوبه را لغو كرد. حالا که ميگوييم اين بخش از مصوبه را لغو كرد، خيلي آسان است، اما وقتي در آن شرايط آدم قرار ميگيرد، يك طرف كل دولت دوم خرداديك طرف عليكردان، آن كه در صحنه ظاهر ميشود، آن كه ايستادگي ميكند. [... ]
خوب راي را كه ما گرفتيم، تازه همكاران ما يك قدري احساس آرامش كردند، تا قبل از آن كه راي را ما بگيريم، اينها در استانها لايي رد ميكردند، چون نميدانستند تكليفشان چه ميشود، بالاخره اگر استان دار قرار است اين را تائيد بكند...
از اين مرحله خارج شدیم، گفتند ارزشيابي مديران كل باید با استانداران باشد ،گفتيم آقاجان مديران كل ما تحت قيوميت شما نيستند كه ارزشيابيشان با شما باشد، خود اين يك سه، چهار ماه وقت ما را گرفت، كه مثلا اين را رفع و رجوع كنيم و كارهايش را انجام دهيم.
دوستان ما در دولت دوم خرداد ميگفتند هر روزي 9 توطئه عليه دولت ميشد. به نظر من روزي 20 توطئه عليه صدا و سيما ميشد كه ما همزمان رفع توطئه ها هر روز هم بايد صدا و سيما رو اداره ميكرديم، هم بايد جبران بيپولي را ميكرديم. اعتباري كه از ما تصويب ميشد، ميرفت در سازمان مديريت، دوستان ما در سازمان مديريت تا آنجا كه ميتوانستند سعي ميكردند تخصيص ندهند.
خوب ما هم عكساش را عمل ميكرديم، يك مجموعهاي رو فعال كرده بوديم كه شما ولو به مزاحمت بايستید و پول بودجه صدا و سيما را بگيريد.
مثل مدير كل بودجه ما شخصيت بسيار عزيز و محترمي بود.
اين بعضي موقعها ميآمد پيش من ميگفت: من شخصيت انسانيام ديگر آسيب ديده و من ديگر نميروم سازمان مدیریت! من يكي، دو ساعت بايد اينرو شارژ ميكردم. بعد قبول ميكردم كه مثلا 10 روز خودش نرود و چهار تا كارشناس يا معاوناش بروند يك مدتي.
هيچ وقت به ما ارز مصوب نميدادند که مثلا آقا شما بدانيد كه فلان قدر ارز داريد، برويد با اين ارز خريدهايتان را بكنيد. چنين چيزي وجود نداشت.
ما بايد هزار جور پيگيري ميكرديم، ملق ميزديم و رقص اسلامي می كرديم، براي اينها تامتقاعد بكنيم تا اينها ارز به ما بدهند.
و هميشه سعي ميشد سيستم های پاييني اجازه ندهند و سنگ اندازی کنندتا مثلا شخص آقاي خاتمي دستور ميداد كه فلان بودجه خودشان را بدهيد بهشان، تخصيص 100 درصد، 90 درصد خودشان را بدهيد. يا اين مبلغ ارز را بدهيد. خوب ما دستور آقاي خاتمي را ميگرفتيم ميآورديم پايين و اينها ميگفتند خيلي خوب آقاي خاتمي دستور دادند، اما ما نداريم! از اين نمونهها فراوان بود!
بالاخره آنجا از ما حمايت نميكردند و در نتيجه ما در استفاده از فركانس دچار مشكل ميشديم، چون براي افزايش شبكههاي راديو و تلويزيون نياز به فركانس داشتيم.
ادامه دارد...
منبع: نظام آباد
فخرالسادات محتشمی پور همسر مصطفی تاج زاده در ادامه نوشتن عریضه خطاب به دادستان تهران ، شرح حال چهارم خود را نیز منتشر کرد ، در متن این نامه وی از شرایط دشوار خانواده و باز پس گیری حقوق اولیه زندانیان سیاسی نوشت. متن کامل این نامه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم ارزقنی فیه رحمةالایتام. و اطعام الطعام. و افشاء السلام. و صحبة الکرام. بطولک یا ملجأ الآملین.
عریضه چهارم در هشتم رمضان المبارک
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران
سه پنج روزه که بوی گل نیومه
صدای چه چه بلبل نیومه
سلام آقای دادستان
شما حالتان خوب است؟ حال ما خوب نیست از چند جهت : ۱- بی خبری از عزیز دربندظلممان ۲- غصۀ این که او در نظامی به بند کشیده شده که برای تأسیسش زحمت کشیده و برای پایداری اش خون دل ها خورده ۳- آلوده شدن بندگان خدا که ادعای مسلمانی دارند در این ماه امساک و خویشتنداری و تنزهّ طلبی به گناه ۴ و ۵ و ۶ و ...
حال ما ولی خوش است از چند جهت: ۱- قرار گرفتن در صف آزادی خواهان حق طلب بدون هرگونه عافیت طلبی و ملاحظه جویی ۲- تن ندادن به ظلم و شریک نشدن در گناه ظالم ۳- اطمینان وآرامشی که به لطف صاحب کریم این ماه عزیز ارزانیمان داشته شده ۴- ایمان به این که دست خدا بالای همه دست هاست و ایمان به این که حقیربندگانِ مستِ قدرت جز به خواست و اراده خالق یکتا، قدرت هیچ گونه عرض اندامی ندارند و آن چه موفقیت تلقی می کنند تنها فرصت هایی است که به آنان داده می شود برای امتحان و ایمان به این که آن چه رب اعلی برایمان مقدر نموده بی شک به خیر و صلاح ما بوده و هست و ایمان به این که ...
حال ما خوب است چون می دانیم همسرجان هم اینک در حصار دیوارهای بلند اوین، یوسف گونه حال خوشی دارد. نه فقط هنگام نماز و عبادت و دعا بلکه در همه لحظات حضور چرا که این حضورآگاهانه است و کاملا ارادی. به خلاف دوره قبلی که در یورشی شبانه ربوده شد و چشم بسته این مسیر را پیمود و ماه ها کینه توزانه در انفرادی کودتاگران ماندو... این بار او آن چنان با آرامش و طمأنینه این راه را پیمود که برای من هم که همسرش و همراهش و هم مرامش بوده و هستم، عجیب بود. آن چنان با شتاب گام بر می داشت که همه ما بدرقه کنندگان را جاگذاشت و آن چنان مشتاقانه ساک به دست وارد زندان شد که تحیر دوست و آشنا را برانگیخت. حالا همه آجرها و سیمان ها و آهن ها، آن محوطه سبز با درختان بلند کهنسال، آن حیاط، آن سلول ها و بندها و سالن ها و هرجایی که عزیز ما و دیگر میهمانان عزتمند اوین گذارشان به آن افتاده، حتی برای گرفتن فیلم های چند ثانیه ای دزدکی و ساختن و پرداختن آن برای تحمیق توده ها؟؟؟!!!، به وجود شریف آنان عزت و شرف یافته اند و ارج و قرب و منزلت پیدا کرده اند.
آقای دادستان
در هشتمین روز این ضیافت بزرگ حال شما خوب است؟
حال ما خوب است و خوب نیست. خوب است چون برکت این ماه در همین آغازین روزها نصیبمان شده است با «رحمةالایتام و اطعام الطعام و افشاء السلام و صحبة الکرام». چه میزبانان خوبی بودیم آن گاه که بهترین بندگان خدا با حضور در کلبه کوچک خوشبختی مان و با تلاوت آیات نورانی قرآن و ادعیه پرنغز و متعالی، گوشه گوشه این خانه را متبرک کردند و ما عاجزانه همۀ تلاشمان را کردیم تا خانواده شهداء و ایثارگران و آسیب دیدگان اخیر را که به واقع میهمان خدا بودند، خدمتگزاری کنیم. و نیز توفیق آن یافته ایم که در همین ماه منورمیهمان خانه هایی باشیم که هنوز عطر شهیدانشان پس از گذشت سالیان همه جا را خوش بو کرده و یاد آن یاران بی ادعایی که احیانا باید برای شما آشنا باشند، هم آنان که اجساد تکه تکه شده و بی سرشان نردبان ترقی ناجوانمردانی دین فروش شد، لحظه ای از خاطرها دور نمی شود. آری حالمان خوب است و خوب نیست.
حالمان خوب نیست چون هنوز گرد نسیان بر خاطرات نه چندان دورمان ننشسته و چون بار دیگر ازنزدیک شاهد ناله های سوزناک مادران و همسرانی بودیم که خون خواه مظلومان پرپر شده شان هستند و هنوز جوابی نگرفته اند. حالمان خوب نیست چون تحمل دیدن چهره تکیده پدران و مادران زندانیان سیاسی و حزن و اندوه نوعروسان جدا شده از همسر و بی تابی کودکان محروم از آغوش گرم پدر،برایمان سخت است. حالمان خوب است که رمضانی دیگر رسیده و ما از آسفالت های خیابان مقابل اوین خوشبخت سفره های سبزمان را به داخل خانه هایمان کشانده ایم تا مبادا به خانواده های اسراء عزیز کوچکترین بی حرمتی شود توسط مدعیانی که با اخلاق بیگانه شده و خدای مظلومان را فراموش کرده اند. ما خوشیم چون رمضانی دیگر رسید و ما پرخروش تر از قبل ندای حق طلبی مان را سرمی دهیم و به گوش خدای رمضان و میهمانان رمضان می رسانیم.
آقای دادستان امیدوارم در هشتمین روز ماه رمضان شما هم حال خوشی داشته باشید با اقداماتی که برای رهایی عزیزانمان از بند هرچند دیرهنگام انجام شده و با تدبیری که برای رفع مشکلات عموم زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی باید اتخاذشود و با لختی تأمل و اندیشیدن به حال خانواده های چشم انتظارو با ...
آقای دادستان
راستی حالا که سعه صدرتان در این ماه گشایش و رحمة زیاد است و عرایض مرا که یک شهروند درجه چندم هستم، می خوانید و آشفته نمی شوید و به عکس، طبق وظیفه قانونی، انسانی و شرعی در آن ها تأمل و تفکر می کنید و لابد به موقع آن را پاسخ خواهید داد، به این سؤال هم پاسخ دهید: اگر روزی به این نتیجه برسید که ستاندن «داد» مردم از بی دادگران در هر رتبه و مقام و وابسته به هر نهاد و ارگان که باشند، کار سختی است و از عهده چون شمایی بر نمی آید، باز هم مایلید که ما مظلومان شما را دادستان خطاب کنیم؟ بی شک همسر سید مصطفی تاجزاده از طرح این سؤال مقصودی دارد که در عریضه های بعدی به شما و مقامات عالی تر قضایی اعلام خواهد کرد. اما در پایان این نوشتار یادتان می آورم که داد ما را از خودتان یا هر مقام مسئولی که بیش ازپنج شبانه روز است مانع تماس همسرم با خانواده اش شده، بستانید . ما بی صبرانه منتظر دادن حقوق حداقلی زندانی سیاسی خود که لابد برای اجرای حکم ناعادلانه اش و در پی یک شکایت حقوقی ساده، به زندان رجعت داده شده، هستیم .
والسلام علی من اتبع الهدی
بر اساس شواهد و قرائن، تهدیدات خارجی نسبت به کشور روندی رو به تزاید یافته است. بیگانه ی مدعی دیر زمانی است که با "ایران به ما هو ایران" سر ناسازگاری داشته و انقلاب اسلامی دلیل مضاعفی بر عداوت پیشین است؛ چنان که در ۲۸ مرداد شاهد بودیم و طی سی سال اخیر نیز صرف نظر از اینکه چه دولتی بر سر کار بوده، تجربه کرده ایم. انکار نمی کنم که اینک بی کفایتی ها به ویژه در سیاست خارجی و شکاف و نابسامانی های داخلی، ماجراجویان خارجی را به طمع بیشتر انداخته و سودای عقب نگاه داشتن کشور را چه با تحریم و چه تهدید دامن زده است.
عبور از گذرگاه خطیر این روزها و صیانت از سرمایه های ملی از جمله نیروگاه بوشهر و صنعت هسته ای که ریشه در دهه های گذشته دارد، نیازمند همت، الفت و دقت همگانی است. بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی به رغم همه ی تفاوت ها و اختلاف نظرها در برابر تهدید او ید واحده است. ایستادگی سبز و غیر سبز نمی شناسد. باید با صدای رسا و با همه ی امکانات بر سر بیگانه فریاد کشید و او را بر حذر داشت. بیگانه، هر که می خواهد باشد، حق ندارد و به یاری خدا نمی تواند مناقشات و مجادلات داخلی را بهانه ی خشونت و ماجراجویی جدیدی در منطقه کند.
در این موقعیت، بهره گیری از حداکثر ذخیره ی عقلانی و مدیریتی کشور بدور از هرگونه حب و بغض برای تدبیر متمایز و راسخ و در اتخاذ مواضع، وظیفه ی دست اندرکاران امور است تا آنچه ملت هزینه ی آن را می پردازد دارای بیشترین سنجیدگی و پشتوانه ی ملی باشد.
همینطور، اقتضای عقل و شرع دوری گزینی حداکثری از حساسیت های داخلی است. این به مفهوم امتناع از نقد بی کفایتی های جریان دروغ یا عبور و عدول از حقوق و مظالمی نیست که آن جریان خطرناک، متحجر، ماجراجو و مرموز در حق بخش بزرگی از ملت روا داشته است، این به مفهوم پاسداشت شرایط و منافع ملی است.
گرچه بیانیه ی هفدهم آقای مهندس میرحسین موسوی که بیانیه ی حسن نیت و نقشه ی راه بود پاسخ درخوری حتی در موضوع آزادی زندانیان نیافت و به جای خود باقی است، اما به رغم همه ی این تلخی ها، در ایفای وظیفه ی ملی و ایمانی ما در شرایط حساس تهدید خارجی تردیدی ایجاد نمی کند. بر این اساس انتظار می رود هر کس و در هر جا به نوبه ی خود تلاش کند تا در این وضعیت هشدار، از سطح منازعات داخلی کاسته و در برابر تهدید احتمالی اما جدی بیگانه، عمق و گستره ی وفاق ملی را افزونی دهد.
در این شرایط همین طور بازگشت به قانون ولو گام به گام، آزادی رسانه های منتقد و آزادی هر زندانی پاسخ مثبتی است که تداوم آن مرهمی کاری بر زخم های عمیق خواهد بود.
اقدامات فراوان دیگری است که می تواند نتایجی مثبت و موثر بر وفاق ملی داشته باشد. به عنوان نمونه، معتقدم خوشبختانه با همه ی شدت و حدت مواجهات و به رغم برخی فشارها هم رهبری انقلاب و هم رهبران جنبش سبز در کنترل سطح منازعه ی داخلی موثر بوده اند. همین که تاکنون این عزیزان آگاهانه در خطاب ها از تلویح عبور نکرده و یکدیگر را خطاب مستقیم نداده اند، "تخفیف سطح مناقشه" و باز نگهداشتن یک "امکان مهم" است، که ضروری است مغتنم شمرده شده و عمق و وسعت یابد و نویسندگان و رسانه ها نیز از هر سو این شیوه و حفظ حریم ها را پاس دارند. همچنان که از امام (ره) آموخته ایم تمرکز بر آسیب ها در نقد، اولی بر فاش گویی و تمرکز بر اشخاص است. نه همه چیز را به پرده بردن و نه همه چیز را پرده برداشتن روا نیست. نه آن پنهانکاری است و نه این شفافیت. همین طور شایسته است امکان گفت و گو در مسائل مهم ملی باز شود. گفت و گو نه به خودی خود حرام است نه واجب. نه کسی را به خودی خود عزیز می کند نه ذلیل، اما در میان ملت های بزرگ سنتی است جا افتاده و معقول ترین و ابتدایی ترین راه اصلاح. در حیرتم چرا کسانی گفت و گوی داخلی را ننگ می دانند؟ چند ماه پیش عرض کردم "تا فرصت هست، تا هنوز الفتی هست، تا نسل نخست انقلاب هست، تا هنوز احتمال اجماعی هست، تا خاطره ی همنشینی با امام هست، تا بزرگان و مراجع عظام هستند، تا رهبری انقلاب هستند، تا مهندس موسوی هست، تا خاتمی و کروبی و هاشمی هستند باید فکری کرد. در غیر این صورت، خدای ناکرده حسرت غفلت از امروز بر جای خواهد ماند". تاریخ هرگز از حاکمان و نخبگانی که برای سعادت ملتشان باب گفت و گو را گشوده اند به بدی یاد نخواهد کرد. اتفاقا در تاریخ مبارزات بزرگان این ملت تا دلمان بخواهد غیرت و فاصله هست، اما کمتر اثری از گفت و گو یافت می شود. اساسا گفت و گو به معنی نفی حق طلبی نیست بلکه مکمل آن است. نقد آیندگان متوجه کسانی خواهد بود که گفت و گو و اصلاح را رد کرده و بر طبل فاصله کوبیده اند.
چه بساکه شدت ناروایی ها و شکست بسیاری از نرمش ها این سخنان را به نقد و سخره کشد. اما اگر فرجی باشد از همین مراعات ها و باب های گفت و گو آغاز می شود و اگر چنین نباشد رویه ای اخلاقی و قابل دفاع به ویژه در شرایط تهدید خارجی است. می دانم که در برابر یک سال دروغ مداوم و پرده دری رسانه های دروغ در حق عزیزترین یاران و دولتمردان امام و اهل بیت ایشان و آنچه در زندان ها گذشته این رویکرد برای دوستان بسیاری مسموع نیست.
و می دانم که جریان نفوذی منحرف به ظاهر انقلابی که در داخل بر طبل خشونت می کوبد و جز سیطره و منافع باندشان، ایران و آینده ی انقلاب پشیزی برایشان اهمیت ندارد این نوشته را حمل بر ضعف خواهند کرد، البته از آنها باکی نیست. هر چه گویی آنها بر نمط خود خواهند راند. مخاطب این نوشته آنها نیستند.
امروز: زمان ملاقات زندانیان با خانواده هایشان در ماه مبارک رمضان کاهش یافت .این یکی دیگر از محدودیتهایی است که باز هم برای ملاقات زندانیان سیاسی در ماه های اخیر ایجاد شده است.
به گزارش کلمه، مدتهاست زندانیان سیاسی بدون دستور دادستان تهران و نامه کتبی او نمی توانند با خانواده هایشان به صورت حضوری ملاقات کنند . همچنین فقط یکی از اعضای خانواده حق ملاقات حضوری با زندانی را دارد .در کنار همه این محدودیتها کاهش زمان ملاقات در ماه رمضان نیزمانع دیگری را در راه ملاقات زندانیان سیاسی به وجود آورده است .
در مواقع دیگر سال خانواده زندانیان سیاسی می توانند از ساعت ۹صبح تا ۳بعد از ظهر برای ملاقات ۲۰ دقیقه ای با عزیزان شان به زندان مراجعه کنند. این در حالی است که در ماه رمضان این مدت کاهش یافته است و ساعت دوازده و سی دقیقه سالن ملاقات اوین تعطیل می شود. این موضوع موجب می شد که خانواده های زیادی اصلا به ملاقات نرسند و به دلیل محدود شدن زمان کلی ملاقات از دقایق ملاقات هر زندانی هم کاسته می شود .برخی از خانواده های زندانیانی سیاسی از شهرهای اطراف تهران برای ملاقات با عزیزان شان به تهران می آیند
در هفته جاری وقتی خانواده های زندانیان بند ۳۵۰ که اغلب زندانیان سیاسی حوادث پس از انتخابات هستند برای ملاقات با عزیزان شان به زندان مراجعه کردند با این تغییر ساعت مواجه شدند و خیلی ها از ملاقات محروم ماندند. چرا که تلفن های این بند نیز قطع است و زندانیان نتوانسته بودند به خانواده هایشان اعلام کنند که زودتر برای ملاقات به زندان مراجعه کنند .
محدودیتهای این چنینی هر روز برای زندانیان سیاسی این بند و همچنین زندانیان سیاسی بند نسوان بیشتر می شود .
زندانیان بند ۳۵۰ اکنون بدون تلفن و کوچکترین امکانات رفاهی در زندان به سر می برند . فروشگاه کوچک این بند از آوردن مواد غذایی مغذی جلوگیری می کند و ماهها زندانیان نمی توانند میوه یا سبزیجات بخورند .بند نسوان زندان اوین نیز شرایط مشابهی دارد و زندانیان حتی از داشتن آب گرم محرومند و مجبورند در همه سال با آب سرد حمام کنند.
همچنین کتابخانه ، مسجد و ورزشگاه بند ۳۵۰ زندان اوین هم مدتهاست تعطیل شده و زندانیان فقط به یک هواخوری کوچک دسترسی دارند .
اکنون مصطفی تاجزاده ، محسن امین زاده ، صفایی فراهانی ،محسن میردامادی ،علیرضا بهشتی شیرازی ،قربان بهزادیان نژاد ،عبدالله مومنی ، کیوان صمیمی ،حسین مرعشی ،بهمن احمدی امویی ، مجید دری ،ضیا نبوی ، علی ملیحی ،حسین نورانی نژاد ، علی تاجرنیا و بسیاری دیگر از زندانیان حوادث پس از انتخابات در بند ۳۵۰ نگهداری می شوند .
امروز: دکتر علی عرب مازار از مشاوران اقتصادی میرحسین موسوی شب گذشته آزاد شد.
به گزارش کلمه، این استاد اقتصاد دانشگاه علامه با قید وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی پس از ماهها تحمل حبس موقت! از زندان آزاد شد.
عرب مازار از مشاوران میرحسین موسوی در تاریخ ۷ دی ماه سال گذشته بازداشت شده و سه ماه در انفرادی بود.
عرب مازار در جوانی در دفتر نخست وزیر همراه و همگام میرحسین موسوی بود و در بیست سال سکوت مهندس موسوی مشاور و یار نزدیک او به حساب می آمد . وی عمر علمی خود را در ۲۰ سال اخیردراتاق های کوچک اعضای هیات علمی دانشگاه علامه اختصاص داده است و در طول دوران تدریس خود تلاش کرد اندیشه اقتصادی را با رویکردی علمی و همه جانبه در فضای دانشگاهی بسط دهد .
امروز: آیت الله دستغیب با بیان این که "رحمت پروردگار بسیار وسیع است" گفت: وقتى که ما رحمت واسعه پروردگار را مشاهده مىکنیم دیگر نباید در انتشار آن تنگ نظر باشیم و مردم را به دو دسته طرفدار ولایت فقیه و ضد ولایت فقیه تقسیم کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و گروهى را مؤمن صالح و گروه دیگر را مرتد و محارب و منافق قلمداد کنیم. رحمت پروردگار بسیار وسیعتر از این حرفها ست.
به گزارش جرس، این مرجع تقلید شیعیان، در جلسه تفسیر قرآن، ادامه داد: رحمت خداوند وسیع است و او هرگز بندگان خود را به خاطر چند گناه کوچک مورد غضب قرار نمىدهد و این خود عبرتى است براى مسؤولین جامعه و سران کشور که باید مظهر رحمت پروردگار باشند و نسبت به مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار کنند. مردم تشنه محبت هستند و اگر دست رحمت بر سر آنها کشیده شود همه جذب مىشوند و رو به سوى خدا مىآوردند اگر چه یهودى و نصرانى باشند. با وجود خدایى چنین مهربان و رحیم آیا ما نیز نباید کمى مظهر این صفت باشیم؟!
متن کامل سخنان آیت الله دستغیب به این شرح است:
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا
فَإِنَّ مَصیرَکُمْ إلَى النّارِ"۳۰″
و براى خدا همتایانى قرار دادند تا مردم را از راه او گمراه کنند. بگو از زندگى دنیا بهره گیرید اما سرانجام شما آتش است.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً؛ همان کسانى که نعمتهاى خدا را تبدیل مىکردند و قوم خود را به سراى نیستى و آتش عذاب پروردگار وارد مىساختند، براى خدا همتا و شریک و همانند قرار مىدادند تا مردم را از مسیر حق منحرف و به سوى خود دعوت کنند.
شریک قرار دادن دو قسم است از جهت ظاهر و از جهت باطن. از جهت ظاهر، همان کارى است که مشرکین مىکردند و تا به حال نیز در اطراف و اکناف عالم این کار را انجام مىدهند؛ یعنى بتها را به عنوان ربّ النوع یا به عنوان مظاهر اسماء پروردگار عبادت مىکنند. بعضى نیز حیوانات و بعضى دیگر ماه و خورشید و ستارگان و گروهى نیز انسانهاى دیگر را به عنوان پروردگار و مدبر عالم، عبادت مىنمایند.
اینها همه مظاهر شرک جلى است. این در حالى است که مدیر و مدبر عالم و ضارّ و نافع همه موجودات، تنها خداى یکتاست. اگر موجودات دیگر نفعى مىرسانند، صرفاً بدان جهت است که خداى عالم آنها را بدین کار مأمور کرده و آنها خود هیچ استقلالى در تأثیر ندارند بنابراین کسانى که به خدا شرک مىورزند و همتا و همانندى براى او قرار مىدهند، نعمت خداى تعالى را تبدیل مىکنند و آن را هم از خود و هم از دیگران دریغ مىنمایند؛ از خود دریغ مىکنند چون از فطرت اولیه توحیدى خود جدا مىشوند و در نتیجه از راه خدا منحرف مىگردند و به گمراهى مىشتابند.
از دیگران هم دریغ مىنمایند چون به اندازه شعاع نفوذ خود در جامعه، بر دیگران تأثیر مىگذارند و آنها را هم از راه خدا و فطرت منحرف مىسازند. نتیجه این کار آن است که خود و دیگران ر ااز رحمت واسعه پروردگار محروم مىسازند و استعدادهاى انسانى و معنوى خویش را هدر مىدهند.
لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ؛ «لام» در «لِیُضِلُّوا» هم مىتواند لام غایت باشد، بدین معنا که عاقبت و نتیجه قهرى شرک به خدا، گمراهى از راه او است و هم مىتواند لام علت باشد؛ یعنى علت آنکه براى خدا شریک قرار مىدهند آن است که مردم را از راه خدا منحرف سازند. وقتى کسى با دیگرى دوست و همنشین مىشود شاید از ابتدا هدفش گمراه کردن او نباشد اما به علت تأثیر قهرى همنشینى، او را با خود همراه مىکند و در تخیلات و اعتقادات شرکآلود خویش شریکش مىگرداند و در نتیجه او را به گمراهى و ضلالت سوق مىدهد. حضرت آیتاللَّه نجابترحمه الله مىفرمودند: اگر دو گاو را کنار هم ببندید، همشکل نمىشوند اما همآخور مىشوند. به همین جهت در اسلام تأکید بسیارى بر معاشرت با افراد سالم و برگزیدن اساتید صالح گردیده است.
قطعاً استاد اگر چه استاد دانشگاه یا معلم مدرسه باشد بر روى انسان تأثیر مىگذارد همچنانکه پدر و مادر بر فرزندان و برادر و خواهر بر روى هم تأثیرگذارند.
کسانى هم که استاد عرفان و اخلاق انتخاب مىکنند باید مواظب باشند استاد، آنها را از راه فطرت خارج نسازد و با تخیلات و توهمات خود همراه نکند. چرا که در مسیر سلوک و در راه قرب پروردگار گاه راهزنانى به کمین نشستهاند که مختصر ریاضتى کشیده یا زمان کوتاهى اساتید حقه دیدهاند و اکنون به هواپرستى و نفسپرستى افتادهاند و با داعیه مربىگرى و تربیت نفس مریدپرورى مىکنند.
گروهى نیز در حالى سنگ و چوب و حیوان و حتى انسانها را شریک خدا قرار مىدهند که مىدانند هیچ کارى از آنها بر نمىآید اما براى آنکه دیگران را تابع خود کنند و از راه خدا به در ببرند، آنها را عَلَم مىکنند هدف اینها گمراه کردن مردم و مشغول داشتنشان به خود، بجاى عبادت پروردگار یکتاست.
هر کس از خداوند عنایات خاص او را مىخواهد باید از ابتداى جوانى و بلوغ و حتى قبل از بلوغ مواظب باشد که دامن خود را به گناه آلوده نکند. قطعاً پارچهاى که نو هست و هنوز کثیف نشده بسیار فرق دارد با پارچهاى که کثیف شده و در اثر شستهشدن پاک گشته.
جوانان و نوجوانان عزیز باید بسیار مواظب باشند تا واجبى را ترک نکنند و گناهى را مرتکب نشوند. منظور این نیست که خشک مقدس و چشم و گوش بسته باشند و چیزى نفهمند یا ساده لوح و احمق و زودباور باشند یا آنکه در مسائل اجتماعى منفعل عمل کنند یا همه را متهم به دنیاطلبى نمایند - مانند حسن بصرى که مىگفت معاویه و علىعلیه السلام هر دو مقصرند - فراموش نکنیم که مؤمن باید زیرک باشد: «المؤمِنُ کَیِّسٌ: مؤمن زیرک است». (بحار، ج۶۴، ص۳۷۰، باب۱۴)
رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «اتَّقوا مِن فِراسَةِ المؤمِنِ فإنَّه یَنظُرُ بِنورِ اللَّه: از هوش مؤمن بر حذر باشید که او با نور خدا مىنگرد». (بصائر الدرجات، ص۳۵۷)
کسى که از مادیات وارسته و همواره در پى خشنودى پروردگار است و مىکوشد راهى به دستگاه پروردگار بیابد، نور خدایى مىیابد و با آن نور همه چیز را مشاهده مىکند، نه با دیده تخیلات و توهمات و هواى نفس. ما نیز از خدا مىخواهیم که اینچنین باشیم یعنى در زندگى فردى و اجتماعى، از خود بیرون آئیم و به خدا متصل شویم و با نور خدا بنگریم.
قُلْ تَمَتَّعُوا؛ خداى تعالى در این دنیا رزق و روزى همه را فراهم مىکند، چه مؤمن باشد، چه کافر، پیامبر باشد یا جادوگر. خلق کرده، روزى مىدهد و هیچکس را از بهرههاى دنیایى بىنصیب نمىگذارد. اما آنانکه گناهکار شوند بهرهشان تنها همین زندگى دنیاست که گاه خداوند آن را برایشان بهتر و وسیعتر فراهم مىکند تا با مشغول شدن به زرق وبرق آن از آخرت خویش به کلى غافل شوند (استدارج).
قطعاً این بهره، بهره اندکى است و کاسه عمر دیر یا زود لبریز مىشود و باید به سوى جایگاه هولانگیز ابدى خود بشتابند؛فَإِنَّ مَصیرَکُمْ إلَى النّارِ آتشى که در آخرت گوشت و پوست و استخوان و بلکه دل و جان شخص گناهکار را مىسوزاند آتش فراق است که از همه آتشها سوزانندهتر است. در عالم برزخ و قیامت انسان مىفهمد چه سرمایه عظیمى را از دست داده، چه مىتوانست بشود و نشد. جایگاه جهنمیان را در بهشت، در صورت بهشتى شدنشان، نشانشان مىدهند و آنها از اینکه چه موقعیت و مقام عالى را از دست دادهاند، بیش از هر چیز دیگرى مىسوزند.
کسى که مىتوانست با خداى عالم مأنوس شود و با او حرف بزند و خلیفه او گردد، با مشتى توهم و سایه گول خورد.
در حالى که مىتوانست با اولیاى خاص خدا همنشین شود، همنشین مارها و عقربها و جیفههاى مردار شد! اینها همه شرارههاى آتش فراق است که شدیدتر از کیفر گناهان او را مىسوزاند و خورد مىکند. این آتش فراق براى کسانى است که از اصل خود بریدند و هیچ راه بازگشتى براى خویش باقى نگذاشتند و همه پلهاى پشت سر خود را خراب کردند.
البته مؤمنین و پرهیزکاران، همه مشمول رحمت پروردگارند. کسانى که به نماز و روزه و دیگر واجبات خود اهمیت مىدهند و آنها را خالصانه بجا مىآورند، مخصوصاً اگر جوانان باشند، مورد بشارت رحمت پروردگارند و البته رحمت پروردگار واسع است و همه را در بر مىگیرد و جز اشقیاء هیچکس از رحمت او ناامید نیست که بعد از منیت و حبّ نفس، ناامیدى از رحمت پروردگار بدترین گناه است. هر کس با هر میزان گناه و عمل ناصواب، اگر رو به سوى خداى تعالى آورد و با خدا عهد کند که دیگر گرد گناه نگردد، خداى تعالى مىبخشد و مىپذیردش.
روزى میرداماد رحمه الله در مدرسه درس مىداد، ناگهان روى منبر حالت اغما به ایشان دست داد و بیهوش شد. او را به منزل بردند یک هفته گذشت. همه اطباء شهر به عیادتش آمدند ولى او به هوش نیامد. به شاه عباس خبر دادند. شاه عباس مرحوم شیخ بهایى رحمه الله را خواست و استدعا کرد بروید و از ایشان عیادت کنید.
مرحوم شیخ بهایى به عیادت میرداماد آمدند و نبض ایشان را گرفتند. سپس نزد شاه عباس برگشتند و فرمودند ایشان مزاجاً سالم مىباشد، ولى شخص بزرگى در ایشان تصرف کرده و ایشان را به این حال در آورده است. شاه عباس حل مشکل را از شیخ بهایى درخواست مىکند که آن شخص بزرگ را پیدا کند. مرحوم شیخ برمىگردد و از خادم مدرسه از واردین روز شنبه استفسار مىکند.
وى شرح مىدهد که چند نفر آمدند. یکى از آنها سیدى بود که قدرى ژولیده بود. خارج شدند میر به این حالت در آمد. مرحوم شیخ بهایى نشانیهاى بیشترى از خادم گرفته و رفتند و در تخت پولاد مشغول جستجو شد و به میرفندرسکرحمه الله برخوردند و دیدند نشانها بر ایشان تطبیق مىکند. بعد از سلام و عرض ارادت عرض کردند: این سید چه تقصیر داشته که شما او را ادب نمودهاید.
فرمودند: من مدتى حرفهاى او را گوش کردم، او بالتمام از عذاب و قهاریت خدا سخن مىگفت و این سبب مىشد که مردم از خدا ناامید و دور شوند و حال آنکه همه انبیاء آمدهاند که مردم را به خدا نزدیک کنند. در قرآن هر آیه عذاب که آمده یک آیه رحمت بعد از آن نازل شده است «نَبِّىْ عِبادی أَنّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ: به بندگانم اطلاع بده که من، خداوندى بسیار آمرزنده و مهربانم» (حجر/۴۹).
بعد مرحوم شیخ بهایى فرمودند: اهل بیت سید که تقصیر ندارند و خیلى در ناراحتى به سر مىبرند. میرفندرسک فرمود بروید خوب شد. مرحوم شیخ بهاء که برگشتند دیدند میرداماد به حال آمده و نشسته است. (نشان از بىنشانها، ج۲، ص۳۷)
رحمت خداوند وسیع است و او هرگز بندگان خود را به خاطر چند گناه کوچک مورد غضب قرار نمىدهد و این خود عبرتى است براى مسؤولین جامعه و سران کشور که باید مظهر رحمت پروردگار باشند و نسبت به مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار کنند. مردم تشنه محبت هستند و اگر دست رحمت بر سر آنها کشیده شود همه جذب مىشوند و رو به سوى خدا مىآوردند اگر چه یهودى و نصرانى باشند. با وجود خدایى چنین مهربان و رحیم آیا ما نیز نباید کمى مظهر این صفت باشیم؟!
وقتى که ما رحمت واسعه پروردگار را مشاهده مىکنیم دیگر نباید در انتشار آن تنگ نظر باشیم و مردم را به دو دسته طرفدار ولایت فقیه و ضد ولایت فقیه تقسیم کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و گروهى را مؤمن صالح و گروه دیگر را مرتد و محارب و منافق قلمداد کنیم. رحمت پروردگار بسیار وسیعتر از این حرفهاست.
نباید با کسانى که به حساب آقایان جسارتى کرده یا طبق قوانین خودشان خلافى مرتکب شدهاند چنان رفتارى کنند که از همه چیز زده شوند، از زندگى ناامید شوند، از دین سرخورده شوند. چه اشکالى دارد که با مهربانى و ملاطفت با آنها سخن گفت. چه بسا در این صورت از همین اعمال به حساب شما غلط، نیز پشیمان شوند و باز گردند.
همنشین علىعلیه السلام در شهر حلّه (در عراق) شخصى بود از الواط که صاحب مکنتى فراوان و در شرارت نیز معروف بود. یکى از علماى نجف شبى در خواب مىبیند که لوطى مذکور در بهشت همسایه حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام است. آن عالم چون به صحت خواب خود اعتقاد داشت از نجف به قصد حلّه حرکت کرده و به منزل آن شخص شرور مىرود و او را مىطلبد.
چون ورود عالم را به صاحب خانه خبر مىدهند بسیار ناراحت مىشود و فکر مىکند که مشارالیه حتماً براى نهى از منکر آمده است ولى به هر حال به در منزل مىرود و ایشان را به داخل دعوت مىکند و براى ایشان چاى و قهوه مىآورد. وقتى مىبنید که عالم مزبور چاى و قهوه را صرف نمىکند یقین مىکند که وى نه از روى دوستى بلکه از راه مخاصمه و دشمنى وارد شده است زیرا در عرب رسم است که اگر کسى به منزل شخصى برود ولى چیزى نخورد این خود دلیل دشمنى است.
لذا عرض مىکند آقا تا این زمان از جانب من به شما اسائه ادبى نشده است. پس دلیل دشمنى شما چیست؟ عالم مزبور جواب مىدهد که من با شما خصومتى ندارم بلکه سؤالى دارم که اگر جواب بدهید چاى و قهوه شما را مىخورم.
عرض مىکند سؤال خود را بفرمائید. ایشان خواب خود را نقل و تأکید مىکند که من یقین دارم خواب من صحیح است. تو با این سابقه و شهرت بدى که دارى چه کردهاى که با امیرالمؤمنینعلیه السلام در بهشت همسایه شدهاى؟
عرض مىکند: این سرّى بود بین من و حضرتش، معلوم است حضرت اراده فرمودهاند این سرّ فاش شود. سپس دختر بچه نه سالهاش را نشان مىدهد و مىگوید: مادر این کودک دختر شیخ حلّه بود و من عاشق او شدم ولى چون بدنام بودم مىدانستم که شیخ دختر خود را به من نخواهد داد.
در عین حال از من واهمه داشتند. به خواستگارى رفتم. پدرش گفت: این دختر نامزد پسرعمویش مىباشد. اگر تو بتوانى پسرعمویش را راضى کنى من مخالفتى ندارم. نزد پسرعمویش رفتم و علاقه خود را به دختر ابراز کردم. گفت: اگر تو مادیان خود را به من ببخشى من به این ازدواج رضایت مىدهم (باید بدانست که در عرب مادیان حکم زن را دارد و معمولاً کسى آنرا به دیگرى نمىبخشد) ولى چون من عاشق بودم مادیان را به او بخشیدم و از او رضایت گرفتم و نزد پدر دختر رفتم و جریان را گفتم. گفت: برادر دختر را نیز باید راضى کنى.
نزد برادر دختر رفتم و مطلب را گفتم. در آن زمان باغى زیبا و مصفّا در خارج شهر داشتم. برادرش گفت: اگر آن باغ خارج شهر را به من ببخشى من رضایت مىدهم.
باغ را هم به او بخشیدم و پیش پدر دختر رفتم. این بار گفت: باید مادر دختر را هم راضى کنى و علت این همه اشکالتراشى آن بود که نمىخواستند دخترشان را به من تزویج کنند و در ضمن از من هم مىترسیدند. لذا نزد مادر دختر رفتم و او براى موافقت خود خانه خوبى را که در حلّه داشتم از من مطالبه کرد.
دادم و موافقت او را نیز گرفتم و باز پیش پدر دختر رفتم. این بار نوبت راضى کردن پدر بود که رضایت او هم با بخشیدن یک پارچه ملک آباد تحصیل شد. دیگر بهانهاى نداشتند. معذلک با اکراه دختر را عقد کردند و به زنى من دادند.
شب عروسى، هنگامى که به حجله رفتیم عروس به من گفت: این بار این منم که از تو چیزى مىخواهم. گفتم: من هر چه داشتم در راه تو دادم و اکنون هم هر چه از ثروت من باقى مانده است از آن تو باشد.
گفت: من جاجت دیگرى دارم. گفتم: هر حاجتى دارى بخواه. گفت: حاجت من بسیار مهم است و قبل از آنکه حاجت خود را بگویم شفیعى دارم که باید او را به تو معرفى کنم: شفیع من فرق شکافته حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام است. اما حاجت من این است که من با پسرعمویم قبل از عقد به موجب صیغه محرم و همبستر شدهام و از او باردارم و هیچ کس از این موضوع آگاه نیست. اگر این راز فاش شود براى قبیله ما ننگى بزرگ است و تو به خاطر حضرت مرا امشب خفه کن و بگو: مرده است و این ننگ را از خانواده ما بردار زیرا تا وضع حمل نکنم بر تو حرامم و بعداً نیز صدمه زیادى به ما مىخورد.
گفتم: آن شفیعى را که تو آوردهاى بزرگتر از آن است که من مرتکب چنین جنایتى شوم. از اکنون تو به منزله خواهر من هستى و از حجله بیرون آمدم. تا امروز کسى از این راز ما اطلاع نداشت و معلوم مىشود حضرت مىخواستند شما مطلع شوید. این دختر بچه نه ساله همان طفل است که در رحم او بود.
همه بستگان این بچه را از آن من مىدانند و این زن هم تا امروز حکم خواهر مرا داشته اشت. (نشان از بىنشانها، ج۲، ص۲۸)
حکایتى دیگر حضرت آیتاللَّه نجابترحمه الله در مورد رحمت پروردگار و ظهور آن در ائمه اطهارعلیهم السلام مىفرمودند: در همدان شخصى پس از سالها دزدى، از گذشته خویش پشیمان شد و توبه کرد. بنا به قاعده حق الناس، اموالى را که مىتوانست به صاحبانشان بازگرداند و هر آنچه را که نمىتوانست به نحوى صاحبانشان را راضى کرد. پس از مدتى هوس زیارت امیرالمؤمنینعلیه السلام بر دلش افتاد و از همدان به قصد نجف اشرف خارج شد.
دخترش در «بهار» همدان صاحب شوهر و زندگى بود. مرد تصمیم گرفت شب را در خانه دخترش بماند اما هنگامى که دامادش به خانه مراجعه نمود و او را دید به همسرش متعرض شد که چرا پدرش را در خانه راه داده است. مرد بیچاره پس از شنیدن مشاجره میان دختر و دامادش به ناچار خانه را ترک کرد و در شهر سرگردان شد.
نیمه شب مولا علىعلیه السلام به خواب داماد رفت و او را به خاطر این کار سرزنش فرمود. داماد گفت: این مرد دزد است. حضرت فرمود: او توبه کرده و اکنون آهنگ زیارت ما را دارد. باید همین امشب او را پیدا کنى و جاى خواب و غذایش بدهى و فردا برایش استرى تهیه کنى و او را راهى سفر نمایى. داماد همان شب به دنبال پدرزن خود رفت و او را پیدا کرد و به خانه برد و مطابق دستور مولا علىعلیه السلام با او رفتار نمود.
به هر حال مرد به نجف رسید اما هنگامى که خواست به زیارت برود، در صحن ایستاد و رو به ضریح حضرت امیر کرد و گفت: آقا من گناهان بسیار کردم اما شما با رحمت و ملاطفت با من برخورد کردید. اکنون روى دیدار شما را ندارم و از حضور در محضرتان شرمسارم از شما مىخواهم همین الان، در همین جا جان بسپارم و در حرمتان وارد نگردم. او چون صادقانه مولاى خویش را خواند، دعایش مستجاب شد و همانجا روح از کالبدش بیرون آمد و جان به جان آفرین تسلیم کرد!
خداى تعالى در قرآن کریم درباره دزدى و جزاى شخص دزد، آیات روشنى دارد و احکام این عمل زشت، از آیات استخراج گشته. کسى که به حریم دیگرى وارد شود و به اندازه ربع دینار از اموالش را بدزدد - با احتساب شرایط دیگر - سارق محسوب مىشود و باید چهار انگشتش قطع شود به شرط آنکه یا دو شاهد عادل علیه او شهادت دهند یا آنکه خودش دو بار اقرار کند، آن هم آزادانه و به دور از شکنجه و تهدید. و این حکم باید بوسیله قاضى مجتهد عادل صادر و اجرا شود. چنانچه پیش از صدور حکم، شخص سارق توبه کند این حد برداشته مىشود و البته باید جبران مافات نماید؛ یعنى اصل یا عین یا مبلغ آنچه را که برداشته پس بدهد و مبلغ نیز به ارزش پول روز حساب مىشود.
این را نیز نباید فراموش کرد که احکام اسلام همه مربوط به هم است و براى همه مردم وضع شده لذا این چنین نیست که دزدهاى میلیاردى را رها کنند و کسى که ربع دینار دزدیده، انگشتش را قطع کنند!
امروز: سایت پارسینه صحت و سقم برخی مطالب منتشر شده درباره حمایت مرحوم آیت الله بهجت از احمدینژاد را از دفتر آن مرحوم جویا شده است. در سوال این سایت آمده: آیا استناد متنهای زیر به حضرت آیة الله العظمی بهجت رحمتالله، بیت، دفتر و نزدیكان ایشان صحیح است یا خیر؟
1. آیتالله العظمی بهجت رحمتالله در دیدار دولت با علما در سال 1386 فرمودهاند: باید دید بعضیها چه گناهی كردهاند كه نمیتوانند خدمات دولت آقای احمدینژاد را ببینند.
2. فرزند آیت الله بهجت در یك گزارش رادیویی: پدرم در آخرین روزهای عمرش برای مردم ایران دعا میكرد كه آقای احمدینژاد را از دست ندهند.
3. بیت آیت الله بهجت: از رفتار آقای احمدینژاد به خدا پناه میبریم.
4. آیا اینكه حامیان احمدینژاد میگویند هاله نور، حرزی بوده كه آیت الله بهجت برای حفظ وی از خطرات ایجاد كردهاند درست است؟
پاسخ: بسمهتعالی، مطالب فوق كذب محض میباشد.
فصل سوم
«صوموا لرؤیته»
میبدی می نویسد:روزه عامه مؤمنان به زبان شریعت شنیدی، اکنون روزه جوان مردان طریقت، به زبان اهل حقیقت بشنو، و ثمره و سرانجام آن بدان: ـ چنان که تو تن را به روزه داری و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه درآرند، و از جمله مخلوقات باز دارند. تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا آخر عمر روزه دارند، میدان روزه تو یک روز است، میدان روزه ایشان یک عمر.
یکی پیش شبلی [1] در آمد شبلی او را گفت تَحسُن أن تصومَ الابد؟ ـ تو توانی که روزه ابد داری؟
گفت ـ این چون باشد؟ شبلی گفت ـ همه عمر خویش یک روز سازی و به روزه باشی پس به دیدار خدای بگشایی.
خداوندانِ یافت [صاحبان شناخت] و جوانمردان طریقت گفته اند که ـ صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته ـ این ها از روی اشارت، کنایت از حق است جل جلاله، بسا فرقا که میان روزه داران بود، فردا آن کس که به نفس روزه داشت شراب سلسبیل و زنجبیل بیند، از دست فریشتگان و وُلدان، چنانکه گفت و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلاً و آن کس که بدل روزه داشت شراب طهور گیرد، در کأس محبت بر بساط قربت از ید صفت، چنانکه گفت و سقاهم ربّهم شراباً طهورا. شرابٌ و أیّ شرابٍ. شرابی که هر که از آن جرعه چشید، جانش در هوای فردانیت بپرید، شرابی که از آن بوی وصل جانان آید، گر دو صد جان در سر آن کنی شاید. شرابی که مِهر جانان بر آن مُهر نهاده، همه مِهر ها در آن یک مُهر بداده، همه آرزوها در آن آرزو بینداخته، دو جهان و نیز دل و جان به امید آن باخته.
پیر طریقت گفت: ـ الهی! ما را بر این درگاه همه نیاز روزی بود که قطره از آن شراب بر دل ما ریزی؟ تا کی ما را بر آب و آتش بر هم آمیزی؟ ای بخت ما! از دوست رستخیزی!» (کشف الاسرار، میبدی، ج1، ص495)
***
در عبارت میبدی ذکر حدیثی رفته است که لازم است آن را پیش از بیان عارفانه او مرور نماییم.
عبارت «صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته» [2] (که به صورت «صُم للرؤیة و افطر للرؤیة» [3]و «صُم لرؤیته و افطر لرؤیته» [4]در روایات شیعه و هم چنین به صورت «صوموا للرؤیة و افطروا للرؤیة» [5]در احادیث شیعه و سنی وارد شده است.)، در حقیقت روایتی است از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)که در آن ملاک آغاز و انجام ماه مبارک رمضان تشریح و بیان شده است. معمول مفسّرین و فقها، ضمیر «ه» را به ماه برگردانده اند و این حتی در عبارات ابن عربی نیز مورد تأکید واقع شده است. (الفتوحات المکیة، ابن عربی، ج1، ص606)
متن حدیث را از باب تیمّن و تبرّک مرور می کنیم: عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم : «صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته فان غمّ علیکم فأکملوا العدّة» روایت می گوید با دیدن هلال ماه رمضان، روزه را شروع کنید و با دیدن هلال ماه شوال آن را ختم نمایید و اگر هوا ابری بود، سی روز کامل روزه بگیرید.
این روایت چنانکه رویه عارفان است به صورتی دیگر نیز شرح شده است و همان طور که در متن میبدی دیدیم (و ظاهراً خواجه عبدالله انصاری نیز همانطور معنی کرده است) ضمیر «ه» به ذات مقدس الهی برگردانده شده و غایت صوم و روزه، رؤیت جمال الهی قرار گرفته است. همین مطلب در تفسیر قشیری مورد اشاره است. عبدالکریم بن هوازن قشیری (م: 465هـ.ق) در تفسیر لطائف الإشارات که به نام تفسیر القشیری شناخته می شود، می نویسد: «یا أیها الذین آمنوا کُتِبَ علیکم الصیام کما کُتب علی الذین من قبلکم لَعَلَّکم تَتَّقون الصوم علی ضربین: صوم ظاهر و هو الإمساک عن المفطرات مصحوباً بالنیة، و صوم باطن و هو صون القلب عن الآفات، ثم صون الروح عن المساکنات، ثم صون السرّ عن الملاحظات. و یقال صوم العابدین شرطه ـ حتی یکمل ـ صون اللسان عن الغیبة، و صون الطرف عن النظر بالریبة کما فی الخبر: «من صام فلیصم سمعه و بصره...» الخبر و أما صوم العارفین فهو حفظ السرّ عن شهود کل غیره. و إن مَن أمسک عن المفطرات فنهایة صومه إذا هجم اللیل، و من أمسک عن الأغیار فنهایة صومه أن یشهد الحق، قال صلی الله علیه و آله و سلم: «صوموا لرؤیته و أفطروا لرؤیته» الهاء فی قوله علیه السلام ـ لرؤیته ـ عائدة عند أهل التحقیق الی الحق سبحانه، فالعلماء یقولون معناه عندهم صوموا إذا رأیتم هلال رمضان و أفطروا لرؤیة هلال شوال، و أما الخواص فصومهم لله لأن شهودهم الله و فطرهم بالله و إقبالهم علی الله و الغالب علیهم الله، و الذی هم به محو ـ الله.» (لطائف الإشارات، قشیری، ج1، ص153)
ترجمه: روزه بر دو گونه است، روزه ظاهر که عبارت است از دوری از مفطرات در حالی که نیت خود را برای خدا قرار داده ای، و دیگر روزه باطن که عبارت است از نگهداری قلب از آفت ها و سپس نگهداری روح از آن چه در آن سکنی گیرد و سپس نگهداری سر و ضمیر پنهان خویش از هر چه در آن غیر خدا ملاحظه می شود. و گفته شده است شرط کامل شدن روزه عابد، آن است که آدمی زبان خویش را از غیبت باز گیرد و چشم خویش را از نظر شهوانی بپوشاند چنانکه در روایت است که: «هرکس روزه می گیرد، پس باید چشم و گوش خویش را نیز روزه دارد.» و اما صوم عارف آن است که ضمیر خویش را از مشاهده هر چه غیر خداست حفظ کند.
و چنین است که اگر کسی از مفطرات امساک کند، پایان روزه اش وقتی است که شب هجوم می کند و اگر از غیر خدا امساک کند، پایان روزه اش لحظه ای است که حق را مشاهده نماید، چنانکه رسول خدا فرمود: «صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته» که ضمیر «ه» از کلام رسول الله ـ لرؤیته ـ در نگاه اهل تحقیق به حق تعالی بر می گردد. پس علما گفته اند معنای این حدیث چنین است: «روزه گیرید وقتی هلال رمضان را دیدید و افطار کنید وقتی هلال شوال را دیدید» ولی خواص روزه شان برای خداست چراکه شهودشان خداست. افطارشان به خداست و اقبالشان بر خداست و آن که بر ایشان غلبه یابد خداست و آن که به او محو می شوند خداست.»
نگارنده می گوید که رؤیت خدا در روایات دیگری نیز به عنوان غایت روزه قرار گرفته است. از جمله روایتی که پیش از این آوردیم «للصائم فرحتان، فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربّه» (الکافی، کلینی، ج4، ص65 / من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج2، ص76) (برای روزه دار دو شادی است: یکی در هنگام افطار و یکی هم در هنگام دیدار خدا) و شاید از همین روایت بتوان استفاده کرد و آن را جامع بین معنای فقهی و معنای عرفانی روایت «صم لرؤیته» قرار دارد.
پی نوشت :
1-شبلی دماوندی. ابوبکر دلف بن جحدر شبلی زاهد و پرهیزگار معروف. وی در آغاز کار، والی دنباوند (دماوند) بود و سپس پرده دار موفق عباسی شد (و پدرش سر پرده داری می کرد) بعد از آن پرده داری خلیفه را رها نمود و در سلک زهاد و عباد و متصوفه درآمد و به صلاح و درستی معروف گردید. اصل وی از خراسان و منسوب به قریه شبله از توابع ماوراء النهر و مولدش در 247 هجری قمری به سامرا و وفاتش در 334 هجری قمری بود و در مقبره خیزران مدفون گردید. در نام و نسب وی اختلاف کرده اند و او را به نام های: دلف بن جعفر، جحدر بن دلف، دلف بن حجعتر، دلف بن جعوبة، و جعفر بن یونس خوانده اند. همچنین در مذهب او اختلاف کرده اند. ابن خلکان، مالکی مذهبش دانسته و قاضی نورالله شوشتری به تشیع و تعصب در این مذهب تصریح کرده است. (لغت نامه دهخدا، ج9، ص12464)ابن ملقن می نویسد: که وی منسوب به قریه ای در وراء سمرقند بود و با جنید بغدادی مصاحبت داشت و به احکام شریعت سخت پایبند بود. (طبقات الأولیاء، ابن ملقن، ص204)
2-ناصریات، سید مرتضی، ص293 / الخلاف، شیخ طوسی، ج2، ص173 / شرایع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص148 / منتهی المطلب، علامه حلی، ج2، ص588 / المجموع، نووی، ج6، ص269 / مسند احمد، ابن حنبل، ج1، ص221
3-الاستبصار، شیخ طوسی، ج2، ص64 / تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج4، ص158
4-الاستبصار، شیخ طوسی، ج2، ص64 / تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2، ص159
5. وسائل الشیعه، حرّ عاملی، ج10، ص253 / سنن نسائی، نسائی، ج4، ص126
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر