ندای سبز آزادی: واشینگتون پست با انتشار مقاله ای مدعی شده است که آمریکایی ها در کودتای 28 مرداد نقشی نداشته اند ، نویسنده واشینگتون پست ادعا میکند که این مطالب را بر اساس اسنادی که به تازگی منتشر شده است نوشته است.
احسان عابدی در یاداشتی در بلاگ شخصی خود نقد خود را بر یاداشت واشینگتون پست نوشته است که خواندن آن خالی از لطف نیست :
این هم شوخی جدیدی است که آمریکا عامل اصلی کودتای 28 مرداد نبوده. اما بعضی شوخیها تبعات منفی دارند که باید جلوی آن را گرفت. ماجرا این است که نویسنده واشینگتن پست مقالهای نوشته و در آن ادعا کرده که روحانیون ایران عاملان اصلی کودتا بودهاند و نه آمریکا. توجیه امر هم این است که پس از لو رفتن نقشه کودتا در روز 25 مرداد ماه و به دنبال آن متواری شدن محمدرضا شاه، کیم روزولت مامور سازمان سیا در ایران به نوعی آچمز میشود و تنها به نظاره اتفاقات روزهای بعد مینشیند، اتفاقاتی که این بار توسط روحانیت در ایران و به رهبری آیتالله کاشانی منجر به یک کودتای تمام عیار میشود.
اینطور که در خبرها آمده، نویسنده واشینگتن پست این مطالب را بر اساس اسنادی که به تازگی منتشر شده، نوشتهاست. اما نکته اینجاست چند سال قبل یکی از هموطنان این نویسنده بر اساس اسنادی مربوط به همان کودتا که این بار هم توسط دولت آمریکا منتشر شدهبود، روایتی کاملا متفاوت با روایت نویسنده واشینگتن پست ارائه میدهد. نویسنده واشینگتن پست مینویسد: «روزولت و دولتش بيش از آن كه بانيان اين سقوط باشند، ناظرانى بودند كه با حيرت به اين تغيير و تحولات چشم دوخته بودند.» [کلیک کنید]
اما استفان کینزر در کتاب "همه مردان شاه" مینویسد که اتفاقا تنها کسی که پس از لو رفتن طرح کودتا آچمز نشد، کیم روزولت بود، چرا که هنوز زوایای پنهان ماجرا فاش نشدهبود و نیروهای وفادار به دکتر مصدق نمیدانستند که دولت آمریکا و شخص کیم روزولت پشت کودتا ایستادهاند. روزولت نیز از همین غفلت استفاده میکند و طرح ناتمام خود را به پایان میرساند. کتاب کینزر روشنگر تمام مکاتبات و تماسهای روزولت در این سه روز سرنوشتساز است و نقشی را که آمریکا به کمک عوامل ایرانیاش در این کودتا ایفا کرد، به خوبی عیان میکند.
حالا آیتالله کاشانی و روحانیون ضدمصدق در این میان چه نقشی داشتند، موضوع دیگری است و من اصلا قصد دفاع از آن جریان را ندارم و نخواهم داشت. اما اینکه عدهای سعی کنند با استفاده از فضای منفی که علیه بخشی از روحانیت در این یک ساله به وجود آمده، نقش آمریکا را در این کودتا کمرنگ کنند، پذیرفته نیست و تحریف مسلم تاریخ است. روزولت هیچ وقت ناظر دست و پا بسته ماجرا نبود، بلکه به روایت اسنادی که دولت آمریکا در سال 2000 منتشر کرد، صحنهگردان اصلی کودتا بود.
یکشنبه هفته قبل برای پی گیری پرونده یکی از دوستان عزیزم که به نظرم از بهترین فرزندان ایران است به دادگاه انقلاب تهران مراجعه کردم . من هر چندباری که به این ساختمان پای گذاشته ام دچار حس غریب و عجیبی شده ام . راهروهای تودرتو ، فضایی غمناک و افسرده ، لامپ های مهتابی کم سو ، موج غمی که از نگاه اکثر ساکنانش حتی از دورترین فاصله ها دریافت می شود در کنار گروه گروه هم وطنان معتادی که سر در گریبان منتظر محاکمه نشسته اند تصویری است از ساختمانی با نمای آجری در خیابان معلم تهران که نام دادگاه انقلاب را بر آن گذاشته اند. از بیان فلسفه وجودی این دادگاه صرفنظر می کنم و در چند خط یکشنبه ام و برداشت جدیدم را به تصویر می کشم شاید برای فردا موثر واقع شود.
حدود ساعت 30/9 وارد دفتر شعبه 28 شدم ،لایحه و وکالت نامه را نشان دادم و قرار شد بعد از اتمام جلسه دادگاه وارد شعبه شوم و از حاج آقا برای مطالعه ی پرونده اجازه بگیرم . این بار دوم مراجعه من در خصوص این پرونده بود. در مرتبه نخست قاضی دادگاه در پاسخ به درخواست ملاقات با موکل که در بازداشت می باشد ، اعلام نمود به من ارتباطی ندارد به زندان اوین بروید و از آنها تقاضا کنید ، گفتم اوین برگه ای به دیوار زده که می باید قاضی مربوطه اجازه دهد. گفت : من تا کنون چنین اجازه ای نداده ام ، می توانید منتظر باشید تا در دادگاه این دیدار انجام شود. از سنگ قلاب شدن گلایه کردم ولی جوابم همان بود ، البته کمی با خشونت بیشتر ، به قصد دیدار رییس دادگاه انقلاب به اتاق ایشان رفتم ، مدیر دفتر خوش برخورد گفتند جلسه دارند ولی می توانید با معاون شان صحبت کنید. مردی خوش بیان که به نظرم بیشتر مرا توجیه کرد به او گفتم که دارید توجیه می کنید ! ولی با اشاره درست به آیین نامه سازمان زندان ها ، نقص کار را در آنجا دانسته و در نهایت مقرر شد موضوع در نشست هفتگی دادگاه انقلاب جهت حل مساله مطرح شود و من نیز مطلبی در این باره بنویسم که چالش برانگیز هم نباشد. من دومی را انجام ندادم و به نظرم آنها نیز از اولی منصرف شده باشند.
از آنجا که خیلی وقت پیش از دوست و موکلم وکالت نامه ای داشتم آنرا تکمیل نمودم ، ابطال تمبر کردم و الان پشت درب دادگاه منتظر تمام شدن جلسه ی رسیدگی ایستاده ام .
سه خانم مسن و باوقار چندین مرتبه به دادگاه داخل و از آن خارج شدند. اتهام آنها به گمانم تبلیغ علیه نظام یا چیزی شبیه آن بود. درب دادگاه که باز و بسته می شد صدای بلند قاضی را می شنیدم که تقریبا بر سر آنها فریاد می زد و البته محتوای کلامش معلوم نبود. جلسه تمام شد به داخل رفتم سلام دادم و جوابی شنیدم و لایحه را به ایشان دادم . گفتند قرارداد وکالت؟ گفتم حق الزحمه ای نمی گیرم گفتند به من مربوط نیست ، قرارداد را باید ضمیمه کنید گفتم موکل در زندان است گفتند به من ارتباطی ندارد گفتم می شود پرونده را مطالعه کنم ، گفتند من بدون قرارداد اجازه هیچ کاری نمی دهم . چهره شان کمی برافروخته شد و من دیگر اصرار نکردم ، بیرون آمدم و منتظر ماندم تا وقت دادگاه تعیین شود.
در این فرصت جلسه ی دیگری برگزار شد که متهم آن خانم جوانی از دستگیرشدگان پس از انتخابات دور دهم بود. گویا در وبلاگش برای آقای دکتر احمدی نژاد صفتی بیان نموده بود که قاضی آنرا توهین تلقی می کرد و باز صدای قاضی بلند بود و مبهم.
حدود سه ساعت در راهروی دادگاه ماندم، نمی خواهم مطلب را با بیان آنچه دیدم و شنیدم طولانی نمایم ، من در این چند ساعت نوع نگاهم به قضات دادگاه انقلاب عوض شد. می خواهم پس از بیان چند موضوع از دیدگاه جدید خودم سخن بگویم:
1- 99 درصد پرونده های دادگاه انقلاب در خصوص جرایم امنیتی یا آنچه که ما جرایم سیاسی می دانیم ، هیاهو برای هیچ است. حاکم که منتظر شنیدن مدح خود بوده برای شهروندی که این موضوع را رعایت نکرده پرونده ای قطور ساخته است تا برایش سوء سابقه ای درست کند و به این بهانه او را از حقوق اجتماعی محروم و از فعالیت پشیمان نماید.
2- قانون اساسی به طور کلی در بعضی از شعب دادگاه انقلاب محلی از اعراب ندارد. اصل 8 ، اصل9 ، اصل 26 ، اصل 27 و بسیاری اصول دیگر در اینجا تعطیل است . قاضی چه ایستاده و چه نشسته خودش را هم طراز و بلکه برتر از قانون دانسته و سعی اش بر این است که مخالف را به هر طریقی که شده از پای درآورد.
3- بعضا رسیدگی آنقدر طولانی می شود که اعصاب مغضوبین دستگاه را برهم می زند. گاهی بین اعضای یک خانواده ، بین وکیل و خانواده موکل و یا بین چند متهم آنچنان اختلافی حاکم می شود که مقصر اصلی را فراموش می کنند و از یکدیگر کینه به دل می گیرند.
4- تجدید نظر خواهی که در دو شعبه خاص صورت می گیرد نیز بیشتر شبیه وقت کشی است تا نتیجه بخش. گویی قضات تجدید نظر برای تایید نظر پیش بینی شده اند.
5- تحقیر مخاطب یک رویه عام در بعضی از شعب دادگاه انقلاب است.مجالی برای گفتگو نیست ، حالت دست نشانه ایست برای اینکه باید اتاق را ترک کنید. محیطی محقر ، پر از آه و اشک و بعضا ناله و نفرین که تنفس در آن مشکل است.
6- قاضی هم بهتر از همه می داند که آنچه محکومش انجام داده جرم نیست ولی خوب چه باید کرد؟
7- سکوت متهم و وکیلش در بسیاری از مواقع از رضایت نیست. نگران این هستند که مبادا سلیقه بر قانون بچربد و چه تلخ که معمولا این اتفاق می افتد.
و اما دیدگاه جدید من
چند دفعه قبل که به دادگاه می آمدم اگرچه سعی ام بر این بود لبانم خندان باشد اما در درون با قاضی و مدیر دفتر و ... در حال جدال بودم. فکر می کردم از همان بدو ورود مدیر دفتر به دنبال ایراد گرفتن است و قاضی به دنبال محکوم کردن ولی اینبار از زاویه ی دیگری به موضوع نگاه و با خود فکر کردم کار کردن در دادگاه انقلاب چه شغل سخت و طاقت فرسایی است. قاضی اگر در روز 5 ساعت به پرونده ها رسیدگی کند ، 5 ساعت غم و غصه و آه و گریه ببیند ، 5 ساعت بر سر متهم فریاد زند ، 5 ساعت اخم هایش در هم باشد ، 5 ساعت برای محکوم کردن حرف بزند ، دیگر چگونه زندگی می کند؟
دیدم اگر قاضی در مواقعی شاید نا خواسته به ناروا رای می دهد ولی خود در تمام زندگی اش مظلوم واقع شده است. او مجبور است در روز به پرونده های بسیاری رسیدگی کند ، او مجبور است در بسیاری از جاها چشم بر واقعیت ببندد. او مجبور است که در این زندان نقش زندانبان را ایفا کند ، او مجبور است که توجیه کند او مجبور است که محکوم کند و همه ی این اجبار ها از او موجودی پرخاشگر ساخته و این چنین بود که اینبار از نگاه به ابروان برآمده اش با او احساس همدردی کردم و این احساس را برای اولین بار بود که تجربه می کردم. گرچه می دانم زمانی که این مطلب توسط قاضی یا دوستانش خوانده شود به دنبال یافتن راهی برای شکستن قلم یا صاحب قلم می گردند اما صادقانه بگویم ، من او را با تمام این اوصافی که ذکر کردم دوست دارم و می دانم اگر جنگی رخ دهد در کنار هم و در یک جبهه با متجاوز خواهیم جنگید هر چند که امروز رو در روی هم هستیم.
قدردانی
می خواهم در پایان از تعدادی از هم وطنانم تشکر کنم. از کادر اداری دادگاه انقلاب که با وجود همه ی سختی ها با برخوردی محترمانه اندکی التیام بخش مراجعین هستند ، هر چند گاهی آنها نیز صبوری خود را از دست می دهند ولی در کل قابل تقدیر می باشند خصوصا آن عزیزی که برگه ورود را می دهد.
همچنین از همکاران عزیزم که بدون چشمداشت در دادگاه انقلاب به دفاع از حقوق هموطنانی مشغول هستند که اتهامشان اعتراض به وضعیت موجود است.
از:1- مهناز پراکند 2-عبدالفتاح سلطانی 3- فریده غیرت 4- محمد شریف 5- محمد علی دادخواه 6- ناصر زرافشان 7- شیرین عبادی 8- نسرین ستوده 9- خلیل بهرامیان 10- صالح نیکبخت 11- محمد اولیایی فرد (که ناعادلانه دربند است) 12- محمد مصطفایی 13- مینا جعفری 14- سید محمود علیزاده طباطبایی 15- هوشنگ پوربابایی 16- نعمت احمدی 17- محمد حسین آغاسی 18- محمد سیف زاده 19- عبدالصمد خرمشاهی 20- رمضان حاجی مشهدی 21- گیتی پورفاضل 22- مریم کیان ارثی 23- سارا صباغیان 24-مهرداد قربانی 25-مریم دارایی 26- فروغ میرزایی 27- نجما رحمانی 28-پرویز جهانگیرراد 29-فریدون شامی 30-نسیم غنوی 31-مهدی حجتی 32-ژینوس شریف رازی 33-افروز مغزی 34-محمدرضا فقیهی 35-منیژه محمدی 36-بهاره دولو 37-شادی صدر 38-شیما قوشه 39-سید عقیل حسینی 40-هادی اسماعیل زاده 41-وحید مشکانی فراهانی 42-سارا نجیمی 43- مریم بابایی و... امیدوارم همگی شاد و پیروز باشید.
منبع: هرانا
ندای سبز آزادی: لايحه جنجالی حمايت از خانواده که پس از ۴۳ سال و به پيشنهاد قوه قضائيه در جلسه هيئت دولت نهم در تيرماه ۱۳۸۶ تصويب و به مجلس ارسال شده بود و با باز خوردهای مختلف در سطح جامعه روبرو شده بود ، گویا به پایان راه خود رسیده است و هفته آینده در صحن علنی مجلس بررسی میشود.
گفتنیست به نظر کارشناسان و فعالان حوزه اجتماعی و زنان بندهايی از اين لايحه موجب تضعيف خانواده است.
هر چند بعد از اعتراضهای فراوان با دخالت قوه قضائيه و رای کميسيون قضائی برخی از مواد این لایحه حذف شد ولی ماده ۲۲ اين قانون يعنی همان ازدواج مجدد آقايان به شرطها و شروطه ها به قوت خود باقی مانده است.
در اين ميان کميسيون قضائی مجلس ۱۰ شرط را برای ازدواج مجدد مردان به ماده ۲۲ لايحه حمايت از خانواده الحاق کرده است ، طبق این شروط مردانی که مدارکی اعم از رضايت همسر، عدم قدرت همسر اول به ايفای وظايف زناشويی، عدم تمکين زن از شوهر مطابق حکم دادگاه و ابتلای زن به بيماری صعب العلاج در دست داشته باشند می توانند ازدواج مجدد کنند.
اما همچنان منتقدان ماده ۲۲ لايحه حمايت از خانواده بر اين باورند که ازدواج مجدد حقوق زنان را تضييع می کند زيرا در ازدواج مجدد زنان از مردان ارث نمی برند، مرد ملزم به پرداخت نفقه نيست و هر وقت بخواهد می تواند از زن جدا شود. منتقدان ماده ۲۲ طرح حمايت از خانواده قانونی کردن ازدواج مجدد را موجب بی بند و باری مردان متمکن و سستی ارکان خانواده می دانند، آنها معتقدند فرزندان متولد شده از ازدواج موقت آسيبهای جبران ناپذيری را به بنيان خانواده و جامعه وارد می کنند.
با این حال موافقان این لایحه تصویب آن را در کاهش فساد اخلاقی در جامعه مفید میدانند و معتقدند تصويب لايحه حمايت از خانواده قدمی بزرگ برای رفع مشکلاتی که بعضا در محاکم قضايی بوجود می آيد محسوب می شود و بخشی از اظهار نظرها درباره اين لايحه جنجال سياسی است.
گفتنیست با تمام واکنشهای مختلفی که در مورد اين طرح از سوی موافقان و مخالفان آن مطرح شده بود، اين لايحه پس از گذشت بيش از سه سال از زمان طرح، اين هفته قرار بود در مجلس بررسی شود اما به دليل آنچه که موسی قربانی عضو کميسيون قضائی مجلس کمبود وقت اعلام کرده بررسی آن به هفته آينده موکول شد. به گفته قريانی در جلسه بعدی مجلس رسيدگی به لايحه حمايت از خانواده، دومين دستور کار مجلس است.
با اين وجود هر چند نمايندگان مجلس از طريق رسانه ملی، نشريات و خبرگزاريها انتقادات و پيشنهادات موافقان و مخالفان را برای حذف، تغيير يا تصويب ماده ۲۲ قانون حمايت از خانواده دريافت کرده اند ولی گمانه زنيهای مجلسيان حاکی از تصويب اين بند از لايحه در صحن علنی مجلس است.
یک منبع نزدیک به دفتر رئیس جمهور سابق کشورمان خبر منتشر شده از سوی برخی رسانههای خاص در خصوص دیدار سفیر انگلیس در تهران با خاتمی را تکذیب کرد.
به گزارش پارلمان نیوز وی گفت:« هرگونه دیدار و تقاضای دیدار سفیر انگلیس با جناب آقای خاتمی تکذیب میشود و این خبر دروغ است.»
گفتنیست از هفته گذشته برخی محافل بحرانساز و خودسر که حیات خود را در ایجاد فضای بدبینی و شایعه سازی میبیند تصمیم گرفتند دور جدید پروژه تخریب سیدمحمدخاتمی را با انتشار اخبار دروغ در برخی رسانههای خاص کلید بزنند.
ندای سبز آزادی: حسن فیروز آبادی به اسراییل درباره اقدام نظامی علیه ایران هشدار داد.
در چند روز اخیر هشدارهای متعددی از مقامات سیاسی و نظامی ایران درباره احتمال اقدام نظامی علیه ایران منتشر شده است. برخی تحلیلگران این موضوع را ناشی از نزدیک شدن به زمان راه اندازی نیروگاه بوشهر می دانند که موقعیت حساسی تلقی می شود و برخی دیگر از تحلیلگران نیز این هشدارها را در ادامه سیاست چند سال اخیر مقامات ایران برای انحراف اذهان به سمت مشکلات خارجی ارزیابی می کنند.
به گزارش فارس، سردار سرلشكر سيد حسن فيروزآبادي رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح عصر امروز با حضور در جمع خبرنگاران در خصوص تهديدات اخير رژيم صهيونيستي عليه ايران گفت: تمام مقامات اين رژيم ميدانند آمريكاييها نيز به آنها گفتهاند كه جمهوري اسلامي ايران از چنان قدرتي برخوردار است كه اگر اين رژيم قصد نابودي خود را دارد ميتواند دست به چنين حركت نابخردانهاي بزند.
وي همچنين در پاسخ به سؤالی مبني بر سطح آمادگي نيروهاي مسلح كشورمان در مقابله با هر تهديدي خاطرنشان كرد: نيروهاي مسلح ما در آمادگي كامل قرار دارند تا در هر نقطهاي كه فرمانده معظم كل قوا امر بفرمايند اجراي مأموريت كنند.
گفتنیست پیش از این علی خامنه ای در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام درباره تهديد نظامي امريكا گفته بود « بعيد است آنها اين حماقت را انجام دهند اما همه بدانند اگر اين تهديد عملي شود ميدان مقابله ملت ايران فقط منطقه ما نخواهد بود بلكه اين مقابله، ميدان گسترده تري خواهد داشت.»
شایان ذکر است پیش از این نیز سپاه پاسداران با صدور بیانیه ای ضمن حمایت از مواضع رهبرنظام، دامنه جنگ علیه ایران را گسترده توصیف کرده و از توان نیروهای خود برای به خطر انداختن منافع ” دشمن” در هر نقطه دلخواه در دنیا خبر داده بود.
جمعی از فعالان سیاسی که در زمان جنگ حضور سطح بالایی در دفاع مقدس و دولت مهندس موسوی داشتند و پس از آن نیز در مناصب حساس امنیتی و سیاسی به خدمت پرداختند، خرداد ماه گذشته اقدام به انتشار متنی با عنوان "دهه چهارم انقلاب اسلامی و گفتمان تعالیِ حکومت کودتا" کردند.
این متن حاوی اطلاعات پر اهمیتی درباره مراودات پشت پرده سیاسی در ایران، نقش برجسته اطرافیان رهبر جمهوری اسلامی در به انحراف کشاندن کشور، و تحلیل "روندی" که در نهایت منجر به وقوع کودتای سال گذشته در کشور شد، است.
با وجود اهمیت زیاد و تحلیل جامعی که در متن ارایه شده است، به دلیل التهابات سیاسی و خبری خرداد ماه، این متن در زمان انتشار به خوبی دیده نشد و تعداد محدودی از کارشناسان و شاید شهروندان عادی در جریان آن قرار گرفتند. لذا "ندای سبز آزادی" به انتشار متن کامل آن در قسمت های مختلف می پردازد. اولین قسمت آن در روزهای گذشته منتشر شد و اینک قسمت دوم آن پیش روی مخاطبان است.
امید است انتشار این متن تحلیلی – خبری، همانگونه که در مقدمه آن نیز آمده، گفت و گو هایی را در عرصه عمومی به وجود آورد
برای مشاهده قسمت اول به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.irangreenvoice.com/article/2010/aug/18/6463
قسمت دوم:
• انتخابات مجلس هفتم ۱۳۸۲: حلقه ذی نفوذ، با تشکيل "شورای هماهنگی نيروهای انقلاب" ، "حزب پادگانی بسيج"، "لشکر دفاتر نظارتی شورای نگهبان" و بخش کار شناسان ويژه بررسی صلاحيتها (اطلاعات سپاه) به استقبال انتخابات رفت. در اين فاصله البته پس از قتل زهرا کاظمی در اوين توسط عوامل اجرايی حلقه ذی نفوذ، وزارت اطلاعات خاتمی گزارش مفصلی درباره سازمان اطلاعات موازی منتشر کرد.
هم زمان محسن آرمين نماينده مجلس ششم در نطقی تاريخی از پارهای حقأيق درباره قتل زهرا کاظمی پرده برداشت. بهزاد نبوی ديگر نماينده مجلس ششم در نطقی ديگر از پارهای ديگر از فعاليتهای سازمان اطلاعات موازی و قرارگاه ثار الله سخن گفت. اما اوج رويارويی مجلس اصلاح طلب با حلقه ذی نفوذ، پس از ردّ صلاحيت گسترده نامزدهای اصلاح طلب در آستانه انتخابات مجلس هفتم بود که منجر به تحصن نمايندگان مجلس شد، اتفاقاتی که توسط حلقه ذی نفوذ به عنوان "توطئه" ای برای تعويق انتخابات صورت بندی شد و رهبری به شدت به آن واکنش نشان داد. کارشناسان اطلاعات سپاه، گزارشهايی از منابع غير از منابع قانونی چهار گانه به ويژه ازسوی نهاد هايی چون اطلاعات سپاه، حفاظت اطلاعات قوه قضاييه، حفاظت اطلاعات نيروهای مسلح، حفاظت اطلاعات نيروهای انتظامی، اداره اماکن و حتی بعضی گزارشات تحت عنوان "تحقيقات محلی ناظران" که توسط دفاتر نظارتی انجام شده بود، به پروندهها افزودند و برهزاران نامزد اصلاح طلب مهر عدم تائيد صلاحيت زدند. پس از اعتراض رئيس جمهور وقت (سيد محمد خاتمی) و رياست مجلس (مهدی کروبی)، رهبری در پی نوشت نامه آنها نوشت: "نظر آقايان تامين شود و نظر وزارت اطلاعات ملاک قرار گيرد". اما قدرت حلقه ذی نفوذ آن را مديريت کرد: "شورای نگهبان در برابر مدارک موجود (تهيه شده توسط کارشناسان اطلاعات سپاه که مستقيمأ زير نظر حلقه بودند) حجت شرعی برای تائيد صلاحيتِ ردّ صلاحيت شدگان ندارد".
و بدين ترتيب نظر روسای دو قوه تامين نشد، و آنها مهمترين اشتباه دوران خود را با برگزاری انتخابات مجلس هفتم مرتکب شدند. انتخاباتی که به قول مهدی کروبی، نتيجه آن از پيش کاملا مشخص بود و "ترکيب مجلس هفتم را پيش از انتخابات تعيين کردند".
• دستگيری هنرمندان، سينماگران و منتقدان سينما، زنان، فعالان ان جی او ها : اين پروژه توسط اداره اماکن نيروی انتظامی اجرا شد، طيف گستردهای از هنرمندان به اداره اماکن احضار شدند، مورد بازجوی قرار گرفتند، بعضاً زندان رفتند و شکنجه شدند؛ پروژای که يادآور سوژه مورد علاقه سعيد امامی بود و نشان از بقای ميراث فکری و عوامل او در حلقه داشت. اداره اماکن که در کنار اداره اتباع خارجی زير مجموعه پليس امنيت هستند، بخشی از شاخه انتظامی محفل ذی نفوذ را تشکيل میدهد. نمونه رسانهای اين پروژه بازداشت سيامک پورزند بود که "اعترافاتش" در تلويزيون پخش شد.
• دستگيری وبلاگ نويسان: اين پروژه هم توسط اداره اماکن نيروی انتظامی و با مديريت رمضانی اجرا شد. اين پروژه که در شاخه رسانهای حلقه ذی نفوذ پروژه "خانه عنکبوت" ناميده شد منجر به دستگيری دهها وبلاگ نويس و فعال سياسی اينترنتی شد. بازداشت شدگان در بدترين شرايط، به شديدترين وجه شکنجه شدند و برخی از آنها مجبور به اعترافات تلويزيونی شدند. کار جمع آوری اطلاعات و دام پهن کردن برای بعضی ازوبلاگ نويسان و بردن آن ها به بعضی ويلا ها و ميهمانی ها و تهيه فيلم و عکس با همکاری فردی ضعيف النفس و نفوذی انجام شد که در دوره پس از انتخابات ۲۲ خرداد هم درعرصه رسانه های مجازی فعال شد و مرکز تحقيقات استراتژيک تشکيل داده است!
بازداشت شدگان پس از آزادی نزد رئيس جمهور وقت (خاتمی) و رئيس قوه قضأيه (هاشمی شاهرودی) رفتند و شرح آنچه بر آنها رفته بود ، هر دو نفر را به شدت متاثر ساخت و شديدا دستور پی گيری دادند، که البته حتی يک نفر هم مورد باز خواست قرار نگرفت زيرا تمامی عوامل مورد پشتيبانی حلقه ذی نفوذ و عوامل اجرايی آن بودند. به ويژه آن که در آن ايام فرمانده وقت نيروی انتظامی (قاليباف) با آن حلقه هماهنگ بود. با نزديک شدن به پايان دوران رياست جمهوری خاتمی (سالهای آخر)، حلقه ذی نفوذ نظامی – امنيتی قدرت يافته بود تا خود را به طور کامل به نيمه نهان و اصلی سياست و قدرت در ايران تحميل نمايد و نه تنها سازمان اطلاعات موازی (به عنوان بازوی اصلی و محوری) بلکه يک حزب پادگانی گسترده، بخشهای مالی -نظامی – انتظامی، قوه قضاييه، شورای نگهبان، صدا و سيما، گروهی از طلاب و روحانيون (تيپ امام صادق، موسسه امام خمينی) مديريت حوزههای علميه، نهادهای اقتصادی قدرتمندی که در خارج از چارچوب دولت (بدون نظارت و پاسخگويی) يا مستقيمأ در زير مجموعه بيت رهبری (به ويژه ستاد اجرای فرمان امام) و يا با يک واسطه، زير مجموعههای نظامی (پيمانکار بزرگ خاتم النبيا، موسسات مالی اعتباری انصار، مهر، ثامن و …) در اين مدت تشکيل يا تقويت و بسيار قدرتمند شدند. بدين ترتيب ديگر "سازمان اطلاعات موازی" برای توضيح اين قدرت سرطانی کفايت نمینمود. از اين رو بود که پارهای تحليلگران سياسی واژه "دولت پنهان" را برای توصيف امپراطوری "حلقه ذی نفوذ" به کار گرفتند، قدرتی که حلقه ذی نفوذ در راس آن اما در سايه بود اما آثار بحرانهايش بر همگان آشکار بود.
کار به جايی رسيد که آنان حتی دو پروژه اقتصادی دولت خاتمی را که در آن نمايندگانشان به شرکتهای رقيب در مناقصه باخته بودند (ترکسل در مناقصه مخابرات و تاو در مناقصه فرودگاه امام خمينی برنده شدند) با روش نظامی – امنيتی ملغی کردند (اشغال فرودگاه توسط سپاه) تا خود برنده شوند. بدين ترتيب با جايگاهی محکم تر از پيش، حلقه ذی نفوذ به استقبال انتخابات رياست جمهوری رفت.
نهمين انتخابات رياست جمهوری: حلقه ذی نفوذ که با تشکيل شورای هماهنگی انقلاب، تشکيل حزب پادگانی، سازماندهی لشکر نظارت و بخش ويژه برسی صلاحيت در شورای شورای نگهبان در انتخابات متوالی دومين دور شوراها و مجلس هفتم موفق شده بود نامزدهای خود را از صندوق در آورد، با قدرت تمام به استقبال نهمين دور انتخابات رياست جمهوری رفت.
در اين زمان اتفاق بسيار مهمی افتاد: در يک فرايند چند ماه هسته اصلی نظامی – امنيتی ديگر نيازی به مشارکت دادن محافظه کاران سنتی نديد. اگر چه در پروژه بازسازی و در ترکيب شورای هماهنگی انقلاب، سياسيونی نظير ناطق نوری، لاريجانی، باهنر، توکلی، عسکر اولادی و، … يا عضو شورا بودند يا در کميته های جنبی يا مشورتی حضوری فعال داشتند. اما وقتی حلقه ذی نفوذ به اين جمع بندی رسيد که عامل احيای اين جريان سرمايهها و آورده های اختصاصی هسته اصلی نظامی – امنيتی است، ديگر نيازی نديد که محافظه کاران را در کيک قدرتی که تمام زحمات پختش با حلقه ذی نفوذ است سهيم کند. اما اين فرايند بايد با چنان ظرافتی انجام میشد که اين اختلافات موجب تقويت اصلاح طلبان نگردد. بنابراين:
۱. شورای هماهنگی نيروهای انقلاب را توسعه داد و افراد سياسی جديدی به آن دعوت شد (در مرحلهای ۷، سپس ۹ و کمی بعد تر ۱۱ نفر و حتی بيشتر)
۲. جلسات اصلی انتخابات بدون حضور سياسيون با محوريت مجتبی خامنه ای، حجازی، ذوالقدر، نقدی، طائب و رمضانی تشکيل شد.
۳. با نيروها و احزاب درجه دو سياسی (نسل دوم محافظه کاران) به صورت طولی ارتباط برقرار کرد، گروههايی مانند جمعيت ايثارگران، بسيج دانشجويی، آبادگران و افرادی مانند حسين فدايی، .... افراد و گروه هايی با کمترين سابقه سياسی مبارزاتی که بيشترين پتانسيل هماهنگی ( اطاعت پذيری محض از حلقه) را داشتند.
بنابراين در ايامی که شورای هماهنگی نيروهای انقلاب با مديريت ناطق نوری، می انديشيد که با اقتدار در حال هماهنگی اصولگرايان برای حضور در انتخابات است، حلقه ذی نفوذ يک "شورای موازی" تشکيل داده بود تا با طراحی سياست های "چند لايه" انتخابات را به شيوه خود و بدون مشارکت محافظه کاران مديريت کنند. شورای تازه عريض و طويل شده نيروهای انقلاب، پس از برگزاری چند همايش، ناگهان دريافت "که بازی جای ديگری است" وکليه فحول محافظه کار (عسکر اولادی، ناطق نوری، لاريجانی، توکلی، باهنر،...) با تمام احزاب و گروههای محافظه کار بر "سرِ کار" بوده اند. در اين ميان ناطق نوری با ناراحتی و گلايه، کنار کشيد. البته او اعتراض خود را نسبت به عملکرد حلقه ذی نفوذ و نقش فرزند آيت الله خامنه ای در آن حلقه در ديداری با رهبری علناً مطرح کرد ودر آن جا متوجه شد که "آقازاده مقام معظم رهبری" آقا هستند نه آقازاده و بدين ترتيب کينه و خصومت اين حلقه را بيش از پيش به جان خريد؛ پس از آن که ناطق نوری به مرخصی طويل المدت رفت، بازی صوری شورای هماهنگی نيروهای انقلاب با بی رونقی ادامه يافت و با آرای بسيار پايين نامزد اين شورا در انتخابات (علی لاريجانی) و به حاشيه رفتن کامل محافظه کاران در برابر نيروهای وابسته به حلقه ذی نفوذ عملی شد. از اين زمان بود که محافظه کاران کهنه کار بارها از اعضای ذی نفوذ و نماينده آنها در رياست جمهوری شنيدند که: "نه امتيازی به شما می دهم و نه به رأی شما نيازی دارم". در آستانه انتخابات رياست جمهوری نهم، دو نظر متفاوت در حلقه ذی نفوذ وجود داشت.
گروهی با اشاره به شکست اصلاح طلبان در دو انتخابات قبل گفتمان اصلاحات را شکست خورده می دانستند و معتقد بودند حتی طبقات متوسط نيز نسبت به کارآمدی گفتمان اصلاحات شبهه دار شده اند. در اين چارچوب آنها پيشنهادی کردند که گفتمان اصولگرايان بايد حول عدالت و ارزشها باشد تا طبقات فرودست را پای صندوقها آورد.
نظر دوم اما، معتقد بودند گفتمان برنده انتخابات، گفتمانی است که قادر به جذب طبقه متوسط باشد که خود طبقه مرجع در الگو رأی دهی ايرانيان است. در اين چارچوب کانديدای کاملاً خودی اما با "اطوار جديد" بايد برای انتخابات معرفی می شد ، کانديدای به اصطلاح آنروز "اصولگرای اصلاح طلب". اما نظر سومی نيز بود که به درستی معتقد بود اين دو رويکرد با هم جمع شدنی است، زيرا دارای دو گروه هدف و مخاطبان کاملاً مجزا هستند که پس از ارزيابی کلی می توان نهايتاً يکی را برگزيد. بنابراين برنامه مشخص شد: "بازی با دو مهره".
درگام بعد آنها مصداق هر دو برنامه را روشن کردند، احمدی نژاد مهره سناريوی اول بود و قاليباف مهره سناريوی دوم. قاليباف به عنوان فردی کاملا" وفادار چهره ای قابل قبول برای طبقه متوسط داشت. اعتقاد به تکنوکراسی و اقدامات مدرن در زمان تصدی فرماندهی نيروی انتظامی و رويکرد تبليغاتی مدرن، جايگاه اورا در سبد آرای شهری و طبقه متوسط مستحکم نمود، اما هرچه تبليغات جلوتر می رفت فيدبک های حزب پادگانی و لشکر ناظران نسبت به او منفی تر شد، تا آنکه سرانجام تصميم گرفته شد که ماشين رایِ حلقه ذی نفوذ احمدی نژاد راسوار کند. قاليباف بی آنکه خود بداند در صحنه ماند، زيرا تحليل حلقه اين بود که او در سبد رای طبقه متوسط آرای هاشمی و اصلاح طلبان را خواهد کاست و امکان رای آوری احمدی نژاد با دخالت (و تقلب) کمتر امکانپذير می شد.
در تمام اين مدت چنين می نمود که مهره عمده آنها قاليباف است. برداشت قاطبه اصلاح طلبان و ستاد تبليغاتی هاشمی نيز چنين بود، لذا حداکثر تلاش آنها مصروف رقابت و نقد قاليباف شد و مهره خاموش در حال اجرای يکی از ماهرانه ترين شيوه های پوپوليستی تبليغات در اقشار محروم و حاشيه ای بود. برنامه ديگری که در اين روزها انجام شد، تاييد صلاحيت دوتن ديگر از اصلاح طلبان بود تا برای نخستين بار ۷ نفر در انتخابات رياست جمهوری رقابت کنند.
نتيجه آن شد که در حالی که مجموع آرای اصلاح طلبان از اصولگرايان بيشتر بود به دليل تعدد آراء، مهره خاموش درميان بهت جهان سياست به دور دوم راه يافت، البته با تقلب و تخلف؛ وقتی کروبی به آن خواب معروف رفت، حلقه ذی نفوذ به کمک حزب پادگانی و لشکر ناظران با ۶۵۰۰۰۰ اختلاف، احمدی نژاد را از صندوق ها بيرون آورد و در مرحله بعد نيز با تخلف و تقلبی که شاکی اصلی اش (هاشمی) شکايت به خدا برد، پيروز انتخابات گرديد. بدين ترتيب سردار ذوالقدر عضو تاثيرگذار حلقه ذی نفوذ اعلام کرد: "با اجرای طرحی چند لايه انتخابات را برديم". بگذاريد نگاهی به اين لايه ها بيندازيم:
لايه اول: بازی شورای هماهنگی نيروهای انقلاب بود که مدتها پروژه ای صوری را دنبال می کردند و هم خود غافل بودند و هم اصلاح طلبان آنان را رقيب اصلی پنداشته و به آنها مشغول بودند، نهايتا" هم آرای پايين نماينده آنها (علی لاريجانی) دستاويزی برای اعلام بازنشستگی محترمانه شان توسط احمدی نژاد فراهم کرد.
لايه دوم: بازی قاليباف بود که هم آرای اصلاح طلبان و هاشمی را شکست و هم آنان را به نقد و رقابت با قاليباف مشغول ساخت تا احمدی نژاد در سايه بماند و از نقد رقبا در امان بماند. اگر آرای قاليباف (حدود ۴ ميليون) را در نظر آوريم و آنرا با توجه به گرايش کانديداها تقسيم کنيم آيا باز هم رای احمدی نژاد بالاتر از قاليباف بود؟ تنها نيمی از آرای قاليباف می توانست نامزد اصلاح طلبان پيشرو (مصطفی معين) را به دور دوم بفرستد تنها يک چهارم آن می توانست کروبی را به دوردوم بفرستد.
لايه سوم: تاييد صلاحيت دو نامزد اصلاح طلب (مهرعليزاده و معين) که اقدامی کاملا" حساب شده بود و بدين ترتيب هاشمی و کروبی را از ۵.۵ ميليون رای (مجموع آرای معين و مهرعليزاده) محروم ساخت.
لايه چهارم: شيفت ناگهانی ماشين رای (حزب پادگانی و لشکرناظران) به سمت احمدی نژاد.
لايه دوم و سوم از اين نظر مهم است که در نظر آوريم در آن زمان عامل اجرايی انتخابات (وزارت کشور) دولت اصلاح طلب خاتمی بود و ماشين آرای حلقه ذی نفوذ ظرفيت مشخصی برای تخلف و تقلب داشت، ظرفيتی که در چهار سال بعد با يکدست شدن مجريان و ناظران افزايشی باورنکردنی يافت. به هر صورت با وجود وزارت کشور دولت اصلاح طلب و حضور اصلاح طلبان در دولت و شورای عالی امنيت ملی، وزارت اطلاعات، و ... ماشين تقلب محدوديتهای گريزناپذيری داشت و اين محدوديت با افزايش مشارکت مردم بيشتر هم می شد. امکان اين مشارکت بيشتررا هم سياست تحريم انتخابات که از سوی بعضی "منتقدان راديکال" اعلام شد، منتفی کرد. بنابراين اتخاذ سياست های چند لايه گريز ناپذير و لازم بود. الزامی که در دور بعد مرتفع شد.
پس از انتخابات مهدی کروبی در نامه ای سرگشاده به رهبری برای نخستين بار از فعاليت حلقه ذی نفوذ و نقش مجتبی خامنه ای در آن پرده برداشت (پانويس ۷).
دولت اصولگرا: ۱۳۸۴-۱۳۸۸: دولت به کام حلقه ذی نفوذ شد. برای اولين بار در تاريخ بعد از انقلاب اسلامی گرايش خاصی از تفکر محافظه کاران مديريت اجرايی کشور را بر عهده گرفت. دولتهای بازرگان، بنی صدر، رجايی، موسوی، هاشمی و خاتمی هيچيک محافظه کار (در معنای ايرانی آن) نبودند، اما حالا اگر چه دولت خودرا اصولگرا می ناميد، اما اصولگرايی نيز در پس زمينه ای از راستگرايی اقتدار گرايانه معنا می شد. پس از فتح دولت و اطمينان از در اختيار داشتن کليه سازوکارهای کنترل کننده انتخابات، حلقه ذی نفوذ ديگر دغدغه های سابق را نداشت. صندوق های رای که زمانی کابوس آنها بود در فرآيندی چهار ساله مهار شد و به کنترل در آمد. اصلاح طلبان از همان راه که منزلت يافته بودند، تاديب شدند يا به تعبير يک مقام عاليرتبه "علاج شدند". بنابراين حلقه ذی نفوذ به چشم انداز های بلندتر انديشيد. البته در اين ميان سه انتخابات برگزار شد:
سومين دوره انتخابات شوراها (۱۳۸۵): در سومين دوره انتخابات شوراها، پاره ای از همراهان احمدی نژاد که متوهمانه آرای مآخوذه او در انتخابات سال ۱۳۸۴ را باور کرده بودند، در انديشه تثبيت جايگاه خويش در عرصه سياسی برآمدند، غافل از آن که حلقه ذی نفوذ در نگاهی مبنايی هرگونه تثبيتی و اصولا" هرگونه فضای رقابت سياسی (به معنای متعارف) را بر نمی تابند. آنها انتخابات را خالی از هرگونه مشارکت و رقابت آزاد می خواهند، چيزی شبيه "نمايش حضور پرشکوه". بنابراين در انتخابات شوراهای سوم ، حزب پادگانی را از پشت ياران احمدی نژاد برداشت و به فهرستی ديگر که توسط قاليباف مديريت می شد تمايل نشان داد تا حاميان نو رسيده رئيس جمهور جوان وزن خود را دريابند. اين گونه بود که "رايحه خوش خدمت" برگی را در سياست تکان نداد، و مجالی برای خدمت نيافت، تا تنها خاطره خوش قدرت در سال ۸۴ برايش بماند. البته اين انتخابات برعکس دوره پيش (شوراهای دوم) که جايگاه مهمی برای حلقه داشت و بدين دليل "همه" امکانات خود را بسيج کرده بود، آنچنان حياتی نبود اگرچه رد صلاحيت گسترده اصلاح طلبان که پروژه تعطيل ناپذير هر انتخاباتی است درآن انتخابات هم اجرا شد و همانگونه که ذکر شد حزب پادگانی نيز بيشتر به سمت فهرست قاليباف متمايل بود، اگرچه آن حزب نيز مانند دور پيش فعال نشد. نتيجه نيز در مجموع با شکست فاحش ياران احمدی نژاد به نفع قاليباف تمام شد
۲. سومين انتخابات خبرگان: سومين انتخابات خبرگان رهبری با انتخابت شوراها بصورت همزمان برگزار شد. در اين انتخابات حلقه ذی نفوذ پروژه "خبرگان منهای هاشمی" را دنبال می کرد. اما فهرست آنها با محوريت "يزدی، جنتی، و مصباح" و جمعی از روحانيون همسو (مطيع) نتوانست هاشمی را از صحنه به در کند. آيا حلقه ذی نفوذ که بسيار قدرتمند شده بود، شکست خورد؟ چگونه؟
الف – راجع به راهبرد "خبرگان بدون هاشمی" در حلقه ذی نفوذ اجماع نظر نبود. گروهی از اعضا نسبت به تبعات حذف هاشمی در مقابل فوايد آن ابهام داشتند، نظری که به نظر رهبر جمهوری اسلامی نيز نزديک بود.
اين گروه "هاشمی ضعيف در خبرگان" را به هاشمی حذف شده از خبرگان ترجيح می داد، به ويژه آن که انتخابات خبرگان رهبری در زمينی بازی می شد که امکانات بالقوه هاشمی (به دليل جايگاهش در ميان روحانيون) قابل انکار نبود. بنابراين آنها مجموعا" به اين نتيجه رسيدند که زخمی کردن مجدد هاشمی زخم خورده از انتخابات قبل، فعلا" به صلاح نيست. اما تصميم گرفتند به هر ترتيب رای هاشمی رايی پايين باشد و او در انتهای فهرست به مجلس خبرگان راه يابد. البته تصميم گرفته شد که نزديکان احمدی نژاد راهبرد "خبرگان بدون هاشمی" را دنبال کنند اما حزب پادگانی در تهران و امکانات شورای نگهبان و لشکر ناظران در چارچوب تضعيف هاشمی بسيج شد.
ب – هاشمی رفسنجانی پيش از انتخابات در ديداری با رهبری با توجه به تخلفات و تخريبهای فراوان دوره پيش (که عليرغم سخنان رهبرهيچ برخوردی با خاطيان نشد و حتی ارتقا يافتند) شرط حضور خود را در درجه اول عدم فعال شدن حزب پادگانی و لشکر نظارت عليه او اعلام کرد. پذيرش شرط او توسط رهبری عامل ديگری در تغيير راهبرد حلقه ذی نفوذ از حذف به تضعيف بود.
ج- هاشمی رفسنجانی با تغيير آيين نامه انتخاباتی مجلس خبرگان (که توسط خود آن مجلس تدوين می شود) امکان حضور نمايندگان نامزدها را در پای صندوقهای رای فراهم آورد و بدين ترتيب ستاد او مجموعه ای از افراد وفادار به او را به عنوان نماينده پای صندوق ها فرستاد، چيزی که شکل اوليه ای از کميته صيانت از آرا بود.
بدين ترتيب از ميزان تخلف ها در هنگام اخذ رای کاسته شد و از سوی ديگر با اعلام رای تک تک صندوقها توسط اين نمايندگان، هاشمی بلافاصله مجموع آرای خود و رقيبان را دانست (از منبعی مطمئن به جز وزارت کشور احمدی نژاد و شورای نگهبان جنتی). بنا براين سياستمدار کهنه کاری که با قواعد بازی سياسی در ايران خوب آشنا بود توانست با کنترل توافقی تخريبات، تخلفات و تقلب با فاصله زياد صاحب اولين رای شهر تهران شود و هنگامی که اعضای شورای نگهبان در صبح شنبه به او گفتند با رايی قابل قبول و در مرتبه بيستم تهران رای می آورد او با قاطعيت گفت که با سند و مدرک از تعداد آرای خودو فاصله زيادش با نفر دوم مطلع است و آنها را تهديد کرد که "شيطنت نکنند". اين چنين بود که پروژ هاشمی ضعيف نيز شکست خورد. البته حلقه ذی نفوذ با نمايندگانش در مجلس خبرگان (يزدی، جنتی، مصباح، کعبی، احمد خاتمی و ...) بارها تلاش کرد که جايگاه او را در خبرگان تضعيف کند و به ويژه مانع از رياست او بر خبرگان رهبری شود، اما جايگاه او در ميان صنف روحانيون ذی نفوذ مانع از توفيق آنان شد.
۳- انتخابات مجلس هشتم (۱۳۸۶): انتخابات مجلس هشتم با همان سازوکارهای مجلس هفتم برگزار شد، البته سهميه اصلاح طلبان از ۸۰ نفر به ۴۰ نفر کاسته شد. حلقه ذی نفوذ معتقد بود منفذ بسيار کوچکی بايد برای اصلاح طلبان باز گذاشت تا از اتحاد تحليلی – استراتژيک همه آنها جلوگيری شود. بدين ترتيب رقابت در بين طرفداران احمدی نژاد و ديگر اصولگرايان صورت گرفت. امری که خود يکی از راهکارهای ميان مدت حلقه ذی نفوذ برای اداره سياسی کشور است: حذف گروههای مستقل و با هويت موجود و خلق جناح های خود ساخته (با چهره هايی همچون قاليباف، لاريجانی، ضرغامی، توکلی و اصولگرايان جوانی چون زاکانی و ...)در يک سو، و راستِ پيش ساخته (احمدی نژاد) در سوی ديگر. به هر حال در اين انتخابات فرماندهان اصلی به حزب پادگانی و لشکر ناظران فرمان داد: آزاد! به اختيار خود!
در دولت نهم، اصلاح طلبان با فرض اينکه "دولت پنهان" عيان شده و از پرده برون افتاده، تمام همت خود را در نقد دولت ناکارآمد احمدی نژاد به کار بستند؛ گويی اينکه نقد دولت فی الواقع نقد پيدا و پنهان است، حال آنکه دولت سازان در سايه ماندند و حلقه فرماندهان دستگاههای امنيتی و اطلاعاتی موازی برای ثبيت طول وعرض حاکميت خود طرحی نو در انداخت. طرحی که "پيش نويس" اوليه اش توسط جمعی از کارشناسان نه چندان سرشناس تهيه شد تا به مرور تکميل و تدقيق گردد. "پيش نويس" اوليه فی الواقع صورت بندی مکنونات، روياها و دغدغه های کانون اصلی حلقه ذی نفوذ بود که با نگاهی استراتژيک روی کاغذ آمده بود (اينگونه نبود که اين کارشناسان چيزی را از خود به حلقه تحميل کرده باشند؛ آنها فقط مامور قلمی کردن آن نيات در چارچوب های راهبردی بودند). محور اين طرح سپاه پاسداران، و با توجه به جنس نيروهای امنيتی حلقه ذی نفوذ (کارفرما)، به ويژه بخش امنيتی – اطلاعاتی سپاه بود. درست يک ماه پس از انتخابات، در مرداد ماه ۱۳۸۴ رهبر در حکمی عزيز جعفری را مامور تشکيل و رييس مرکز راهبردی سپاه پاسداران نمود؛ مرکزی برای تعيين "راهبردهای عمومی سپاه". در حکم رهبری از جعفری خواسته شد تا از تمام افراد زبده و دانشمند سپاه بهره برد و روند کار را مرتب به او گزارش دهد.
بدين ترتيب عزيز جعفری که از نيروهای وفادار به حلقه ذی نفوذ بود (عضو اصلی نبود) پس از ۱۳ سال فرماندهی نيروی زمينی سپاه را ترک گفت تا "طرح تحول وتعالی سپاه" را تدوين نمايد و بطور غير رسمی و کاملا" محرمانه طرحی جامع تر که "نقشه راه جمهوری اسلامی در دهه چهارم" بود را نهايی کند، يعنی تکميل "پيش نويس" اوليه. همان گونه که ذکر شد، "پيش نويس" اوليه طرح بلافاصله پس از انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۴ تهيه شد. اين طرح در طول سه سال، در بهار ۱۳۸۷ تقريبا" نهايی شد. اما هدف حلقه ذی نفوذ از چنين طرح بلندپروازانه ای چه بود؟ آنها با شناخت دقيق و روانشناسانه رهبری در پی ايجاد تحولی عظيم به نام رهبری دوم جمهوری اسلامی بودند. اين تحول عظيم در پی "تعالی ايران" (کلمه ای که به جای توسعه به کار می برند) در آستانه دهه چهارم انقلاب اسلامی است، چيزی فراتر از دستاوردهای دولت اصلاحات و دولت سازندگی و حتی بنيانگذار جمهوری اسلامی. بنابر اين تلاش شد تا گفتمان تعالی ("پيشرفت توام با معنويت و عدالت") به عنوان گفتمانی مثبت و ايجابی جايگزين گفتمان تهاجم فرهنگی شود. طرفه آنکه ذهنيت کارفرمايان اصلی چنان "دشمن محور" و "توطئه پندار" بود که در بين اجزای اين گفتمان از پيش طراحی شده، بخش "مقابله با تهديدات دهه چهارم انقلاب" (جنگ نرم) به زودی هژمونيک شد و کل گفتمان تعالی را تحت الشعاع خود قرار داد.
گفتمان جنگ نرم در حقيقت همان گفتمان تهاجم فرهنگی بود. گفتمان تعالی يا نقشه راه دهه چهارم انقلاب احتياج به عامل اجرايی داشت. همانگونه که گفتمان توسعه را هاشمی به عامليت تکنوکراتهای اسلامی ايجاد کرد و گفتمان اصلاحات را خاتمی با تکيه برروشنفکران (غالبا" مذهبی)، گفتمان تعالی نيز عاملين خود را در ميان مورد اعتمادترين افراد و به زعم رهبری معتقدترين و وفادارترين افراد به ارزشهای انقلاب اسلامی يافت: بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. و همانگونه که گفتمان توسعه طبقه متوسط ايران را به عنوان طبقه حامی هدف قرار داده بود، گفتمان تعالی نيز گروههايی عمودی از اقشار مختلف را (با وجه مشترک اعتقاد به "ارزشهای نظام") هدف قرار داده است. اما سپاه پيش از آن که عامل و حامل اين تحول بزرگ باشد بايد خود متحول می شد. بنابراين درست يک ماه بعد از انتخابات ۸۴ عزيز جعفری فرمانده نيروی زمينی سپاه پس از ۱۳ سال از اين جايگاه خارج و مامور تشکيل و رئيس مرکز راهبردی سپاه پاسداران شد. اين مرکز در دستور کار علنی و رسمی خود "طرح تحول و تعالی" سپاه را به مديريت سردار احمديان رييس سابق ستاد مشترک سپاه و فرمانده اسبق نيروی دريايی سپاه و معاون وقت مرکز راهبردی تهيه کرد. در اين تغييرات، سپاه و بسيج عامل و محور تحولات ساختاری کشور هستند، بنابراين در وهله اول خود برای مديريت مستقيم امنيتی – نظامی نظام آماده می شوند و در مرحله دوم برای مديريت مستقيم و غير مستقيم تغييرات در ساير حوزه های اقتصادی- فرهنگی – سياسی – ديپلماسی و اجتماعی.
بدين گونه بود که پس از نهايی شدن طرح تحول سپاه، فرماندهان جديد چنان از سپاه و بسيج سخن می گفتند که گويی حکومت همان بسيج است. فرمانده وقت بسيج برای بسيج تمام واحدها و زير شاخه ها را تدارک ديده بود. گويی اين مجموعه قصد دارد مديريت تمام عرصه ها، از مداحان، هنرمندان و ورزشکاران گرفته تا دانشگاهيان و حتی ارتش (بسيج در مجتمعهای منازل سازمانی ارتش، پايگاه مقاومت دارد) را بر عهده بگيرد. يعنی اگر تا پيش از اين بسيج به صورت پايگاههای مقاومت در کليه ادارات و سازمانها حضور داشت، بنا به تلقی جديدی که فرماندهان سپاه داشتند (به عنوان محورهای تحول عظيم در دهه چهارم) می خواستند کليه شئونات، وظايف و سازمانهای حکومتی رادر ساختار و سازمان خود سپاه بوجود آوردند. به بيان ديگر فرماندهان سپاه و بسيج خود را در جايگاه مديريت های ارشد می بينند. منظر آنان ديگرافق ديد فرماندهان يک بخش از حکومت نيست، آنها از موضع فرماندهان کل نظام سخن می گويند. گفتار آنها گفتار رهبری يک سازمان نيست بلکه رهبری حکومت است.
اين تغيير در گفتار فرماندهان جديد سپاه که با آمدن عزيز جعفری آمده اند (برای اجرای طرح تحول وتعالی سپاه و طرح دهه چهارم) مشهود است. همزمان با تدوين طرح تحول و تعالی سپاه در سالهای ۸۴ تا ۸۶ ابعاد طرح بزرگتر نيز کمابيش روشن شد. طرحی که ما بر اساس گردآوری داده ها و اطلاعات موجود و تدوين يک مدل تحليلی "طرح دهه چهارم انقلاب اسلامی، چشم اندازها، آسيبها، تهديدها و راهکارها" می ناميم.
طرح "دهه چهارم انقلاب ..."
حلقه فرماندهان دستگاههای امنيتی و اطلاعاتی با دو هدف عمده اين طرح جامع را تدوين و عملياتی کرد:
۱. تمرکز کامل قدرت و دراختيار گرفتن زمام کليه امور با بهره گيری از امکان اختيارات رهبری که به زعم آنان به شدت قابليت توسعه متمرکز دارد. فی الواقع، اگرچه ماهيتا" اعتباری برای قانون و قانون اساسی قائل نيستند اما در صورت لزوم، اصل ۱۱۰ قانون اساسی را کف اختيارات رهبری تفسير می کنند و با تکيه بر نظريات مصباح يزدی، تئوری فقهی بسط يد "حکومت ولايی" را استخراج می کنند.
۲. رفع نگرانی از وضعيت خود در رهبری سوم جمهوری اسلامی. حلقه ای از فرمانده هان دستگاه های امنيتی و اطلاعاتی موازی که در دو دهه گذشته به تدريج شکل گرفت و امروزه پرده نشينان اصلی قدرت و تصميم گيران نهايی در تمام امور هستند، جايگاهی برای خود در رهبری سوم جمهوری اسلامی نمی بينند. اين چشم انداز نگران کننده آنها را به تمهيد طرحی واداشته تا رهبری سوم را نيز شامل گردد و بدين ترتيب جايگاه آنها تثبيت و بيمه شود. در اين طرح يکی از الزامات اصلی، تداوم طرح در درازمدت و لذا تداوم سياستهای رهبری دوم در "خلف برحق ايشان" است. لذا "کشف صحيح" اين خلف از اهميتی استراتژيک برخوردار است و بايد از هم اکنون اين "کشف و نصب" طراحی و مديريت شود.
برای تاييد و همراهی کامل رهبری، حلقه ذی نفوذ با شناخت روانشناسانه کاملی که از او داشت، اين طرح را به صورت طرحی جامع برای ايجاد تحولی بزرگ در ايران به نام و مديريت رهبری آراسته نمود: "گفتمان تعالی". مدير و نظريه پرداز اين تحول عظيم نيز شخص رهبر فرض می شود. بدين ترتيب اهداف اصلی حلقه در پشت اين طرح پنهان شد تا کليه تهديدها و موانع اين حلقه خطرناک به عنوان موانع و تهديدهای طرح تحول بزرگ مرتفع شوند و سياست های تمرکزگرايانه و برنامه های حامی پرورانه و کنترل تمام حوزه های اقتصادی، سياسی فرهنگی و اجتماعی، نيز الزامات اين طرح خوانده شوند. بخش اصلی طرح گفتمان تعالی، راهکارهای آن است که با تحليل "وضع موجود و تهديدها"، برای رسيدن به چشم اندازهای طرح، لزوم تحولی عظيم استنتاج می شود و برای رسيدن به تحول عظيم راهکارهای متعدد پيشنهاد می کند
الف) تحليل وضع موجود و چشم اندازهای آينده: دراين گفتمان "نظام سلطه" به مجموعه ای از آمريکا و هم پيمانانش در سراسر دنيا اطلاق می شود که سيستم پيچيده و گسترده رسانه ای – فرهنگی و شرکت های عظيم چند مليتی در سراسر جهان شبکه های غير رسمی آن را برای عمليات تهاجم فرهنگی – اقتصادی تشکيل می دهند. جهان اسلام و کشورهای تحت سلطه و افکار عمومی جهان به عنوان "امکان ايران" برای تبديل شدن به يک "ابرقدرت منطقه ای" ديده می شود. يکا در بخش داخلی نيز با تحليلی از تحولات سالهای اخير، فاصله با آرمانهای اصيل انقلاب اسلامی و فقر و فساد و ...، روحيه اشرافی گری مديران نظام، عدم توجه به حاميان اصلی نظام، و سلطه پذيری برخی کارگزاران نظام و شيفتگی برخی ديگر به فرهنگ نظام سلطه، به حاشيه رفتن فرهنگ شهادت و ارزشهای اسلامی، توسعه ناهمگون و بی عدالتی اجتماعی ... مورد توجه قرار می گيرد.
ب) تهديدها: تهديدها به طور کلی در اين گفتمان به چهار بخش تقسيم شده است: تهديدات سخت دفاعی، نيمه سخت مسلحانه و غير مسلحانه، نرم فرهنگی و عمومی داخلی. با توجه به وضعيت سياست خارجی آمريکا و متحدان اروپايی آن و مشکلات غرب بويژه در عراق وافغانستان امکان اتخاذ استراتژی نظامی و تغيير نظام در کوتاه مدت منتفی شمرده شده، راهکار تهاجم فرهنگی به شيوه های قديم نيز شکست خورده تلقی می شود. لذا راهبرد سياسی- فرهنگی پيچيده ای جهت "مهار انقلاب توسط نيروهای انقلاب" توسط "نظام سلطه" طراحی شده است. راهبردی که به آن "جنگ نرم" گفته می شود. متناسب با اين راهکار، فهرستی از تهديدهای نرم در عرصه داخلی، تدوين شده است که شامل نهادهايی چون دانشگاه، بخش خصوصی فعال در اقتصاد، فرهنگ، احزاب و تشکلهای سياسی و صنفی و اقشاری چون روشنفکران، هنرمندان، دگرانديشان، مخالفان و منتقدان سياسی، اصلاح طلبان، روزنامه نگاران و ... می شود.
ج) چشم انداز: اين بخش به چشم انداز بيست ساله ايران مشابهت فراوان دارد. هدف طراحان اين گفتمان ايجاد يک دولت يکپارچه اقتدار گراست که با توسعه زير ساخت های علمی، تکنولوژيک، اقتصادی و ساختارهای توزيع رانت و حامی پروری چنان قدرت نظامی و دستگاههای امنيتی و کنترلی بسازد که به مثابه قدرت بازدارنده، حکومت را در برابر دو تهديد اصلی بيمه کند: تغيير رژيم از طريق حمله يا مداخله خارجی و تغيير دمکراتيک از طريق جنبش های اجتماعی در داخل.
د) راهکارها: مهمترين بخش اين گفتمان راهکارهای پيشنهادی آن است؛ پروژه هايی که چشم انداز و آينده ايران را به شدت تحت تاثير قرار خواهد داد و در بخش نهايی اين مقاله به آن خواهيم پرداخت.
سازمان و ساختار اجرای گفتمان تعالی: از آنجا که اين طرح متولی تحولی عظيم درکشور است، ساختار و سازمان مربوط به آن کل جامعه ايران را در بر می گيرد. اين سازمان بخش اصلی ديده شده است: الف) مديران؛ ب) مجريان؛ ج) گروههای حامی؛ د) پايگاه توده ای. مديريت اين پروژه با حلقه فرماندهان دستگاههای امنيتی و اطلاعاتی است. اين بخش برای اجرای طرح به اقتدار و استقلال مالی – نظامی – امنيتی نيازمند است. مجری اصلی طرح فرماندهی کنونی "سپاه پاسداران" و نهادهای همسو (درراس آنها دولت) است، گروههای حامی نيز بخش هايی از نيروهای متخصص مدافع نظام، بخشی از فرماندهان جنگ و طرفداران "ارزشهای نظام" است (مديران) . پايگاه توده ای نيز گروههايی از مردم که هنوز به اين ارزشها معتقدند و يا ذی نفعان پاره ای نهادهای انقلاب چون سپاه و بسيج، بنياد شهيد، کميته امداد و ... است. صاحبان کنونی قدرت از ديرباز معتقدند حد اکثر ۱۵ درصد از جامعه پايگاه واقعی آنهاست و اين پايگاه برای تداوم حکومت آنها کافی است. آن ها معتقدند با حمايت ۱۰ در صد مردم هم می توان قدرت را حفظ کرد به شرط آنکه امکان تشکل يابی را در جامه به شکل سيستماتيک منتفی شود
- توجه به ساختار فوق از اين رو مهم است که پروژه های مهم اين طرح در جهت تقويت اين بخش ها طراحی شده است و برای حفظ و تداوم سلسله مراتب، ايجاد تغييرات موسمی در حلقه های پيرامونی (نه حلقه مرکزی و اصلی)، جابجايی دائم فرماندهان و سرداران سپاه و تشکيل انواع نهادهای موازی برای مهارهای دوجانبه در سطوح پايين تر از حلقه اصلی ضروری است. سرمشق اصلی کليه راهکارها و پروژه های اين طرح، تمرکز قدرت و بسط امتيازات در بالا و کنترل کليه نهادها و امور کشور است:
- کنترل فضای سياسی از طريق پاکسازی غير خودی ها (حذف اصلاح طلبان) و تشکيل احزاب فرمايشی (چپ و راست پيش ساخته) توسط نيروهای وفادار
- کنترل فضای اجتماعی از طريق انواع طرحهای امنيت اجتماعی و پروژه های امر به معروف و ...
- کنترل فضای اقتصادی از طريق تضعيف و اضمحلال بخش خصوصی با انواع راهکارهای فرار سرمايه، نا امنی سرمايه گذاری، مطرح کردن بحث مفاسد اقتصادی، برخورد امنيتی با بخش خصوصی اقتصاد و در اختيار گرفتن کنترل شرکت های دولتی و بودجه های عمرانی
- کنترل فضای فرهنگی از طريق سانسور، انحصار رسانه ای، توقيف رسانه ها، برخورد امنيتی با اهالی فرهنگ و ...
- کنترل فضای دانشگاه از طريق انواع نهادهای وفادار، اخراج اساتيد، ستاره دار کردن دانشجويان، گزينش و برخورد امنيتی در دانشگاه
- کنترل فضای اداری و بوروکراسی کشور از طريق احيای گزينشها و توسعه ساختارهای بسيج به عنوان نردبان ترقی شغلی و دسترسی به منابع و امکانات مادی و...
- کنترل فضای ذهنی مردم با گسترش عامدانه فقر وتبديل مردم به جيره خواران دولت
- کنترل فضای عمومی با تقويت حضور انواع نيروهای انتظامی، نظامی و شبه نظامی در خيابانها و محلات.
- کنترل نهاد روحانيت از طريق دولتی کردن حوزه ها و برخورد امنيتی با روحانيون منتقد
دامنه اين کنترلها شاملل نيروهای خودی نيز می شود، البته با شيوه های متفاوت. به بيان ديگر در اين طرح فقط تعداد محدودی از افراد (کمتر از انگشتان دو دست) شامل کنترل نمی شوند! به جز اين هسته مرکزی، تمام افراد و نهادهای ديگر هريک به شيوه ای کنترل می شوند.
فهرست پروژه ها:
طرح دهه چهارم شامل چند پروژه مهم است که در حقيقت طرح های عملياتی بخش راهکارها هستند. اين پروژه ها عبارتند از:
طرح تحول و تعالی سپاه: بلافاصله پس از انتخابات رياست جمهوری ۸۴ عزيز جعفری با تشکيل "مرکز راهبردی سپاه" مامور تدوين اين طرح شد. هدف اين طرح آمادگی ساختاری و سازمانی سپاه برای ايفای نقش محوری خود در"طرح دهه چهارم انقلاب ..." است.
پس از تکميل طرح در مرکز راهبردی در شهريور ۱۳۸۶ عزيز جعفری (مدير ارشد تهيه طرح) به فرماندهی کل سپاه پاسداران منصوب شد، تا به دست خود طرح را به اجرا برساند. همزمان جا به جايی های گسترده ای در فرماندهان سپاه انجام شد و برخی از اعضای حلقه نظامی-امنيتی که امور آن در بيت رهبری هماهنگ می شود و پاره ای از اعضای حقله های پيرامونی به مسووليت گمارده شدند.
با اين هدف سپاه به ۳۰ سپاه استانی تقسيم شد. در تهران سپاه تهران بزرگ، سپاه محمد (ص)، و سپاه استان تهران (بقيه مناطق استان تهران به جز تهران) سپاه سيدالشهداء بود. تقسيم سپاه به سپاه های استانی با دو تغيير عمده ديگر همراه بود: سپردن نيمی از بودجه و امکانات سپاه به بسيج و توسعه و تقويت بی سابقه بسج، از طريق تقسيم بسيج به دو بخش نظامی و فرهنگی و ادغام بخش نظامی آن در نيروی زمينی سپاه (يعنی ۹۰ درصد سازمان اداری – نظامی سپاه).
هدف از اين تحولات در وهله نخست تقويت توان دفاعی سپاه در برابر دشمن خارجی نبود. بلکه صراحتا عنوان شد روشی برای نوسازی نيروی نظامی – امنيتی و سياسی وفادار در راستای مقابله با جنگ نرم (مقابله با معترضين داخلی) است.
به بيان ديگر، با توجه به حضور نيروهای با سابقه در ساختار و سازمان اداری سپاه، امکان رويارويی آنها با مردم معترض بسيار ضعيف ارزيابی شد.
بنابراين تشکيل سپاه های استانی راهی برای بوروکراتيزه کردن ساختار سابق و بازنشستگی محترمانه باقی مانده رزمندگان جنگ ديده و ميدان دادن به انقلابيون انقلاب نديده و رزمندگان جنگ نديده (از طريق بسيج) است. نيروی جوانی که به دليل پايگاه اجتماعی و وضعيت اقتصادی – فرهنگی در خدمت حلقه ذی نفوذ است و عنداللزوم "ماشه را می چکاند". فی الواقع، استانی کردن سپاه مقدمه استحاله کامل از سازمانی نظامی به سازمانی سياسی-امنيتی است.
به بيان ديگر با نيم نگاهی به نقش قرارگاه ثارالله تلاش شد تا در هر استان بخش اداری سپاه کاملا" بوروکراتيک (و بی خاصيت) شود و نيروی زمينی سپاه استان که ۸۰ درصد سپاه استانهاست، تحت فرماندهی قرارگاه مجهز به امکانات اطلاعاتی – امنيتی و تجهيزات و ادوات ضد شورش و نبرد شهری شود. ضمنا" با توجه به لزوم "دميدن خون تازه"، با ادغام بخشهای نظامی بسيج چون گردانهای ضد شورش عاشورا، الزهرا، گردانهای امام حسين و ... ترکيب آن نيز با حضور فرمانبران حلقه اصلی قدرت تغيير کند. به بيان ديگر با تغيير رويکرد دفاعی سپاه به جنگ نامتقارن نيازی به ساختار قبل نبود بلکه تقويت و تحول سپاه قدس، نيروی دريايی سپاه، تشکيل و تقويت نيروی هوا- فضای سپاه (فعاليت موشکی) و ... اين هدف را دنبال می کرد که بدنه کلاسيک آن به صورت سپاه استانی يا بوروکراتيزه شوند يا در بخش نظامی بسيج (گاردها) مستحيل گردند.
اين طرح مشتمل بر اصول و مبانی ۹ گانه تحول در سپاه است که سرمشق آن "تمرکززدايی در بدنه و تقويت سرانگشتان" است، و البته نوعی از تمرکززدايی نهادی است که تمام قدرت را دريک نهاد کوچک متمرکز می کند (آن را به بخشهای پايين منتقل نمی کند). اما در نگاهی اجمالی اين طرح دارای سه بخش اصلی است:
بخش نظامی (دکترين جنگ نامتقارن): اين قسمت راهکاری برای تهديدات سخت دفاعی بود. اين بخش دارای سابقه چندساله است. عزيز جعفری مهمترين مدافع دکترين جنگ نامتقارن در سپاه بود و پس از عهده دار شدن مسئوليت تدوين طرح، اين دکترين مبنای بخش نظامی قرار گرفت. جعفری خود دراين باره می گويد: "از آنجا که توانمندی مادی و تکنولوژی دشمن نسبت به ما بالاتر است بايد به سمت انتخاب سياستها و روشهای مناسب برويم تادر صورت نياز بتوانيم نيازمنديها را کنترل کرده و همچون جنگ ۳۳ روزه (در جنوب لبنان) شکست را به دشمن بچشانيم."
اين بدان معناست که به جای پرداختن به تقويت قدرت کلاسيک دفاعی و تشکيل ارتش منظم کلاسيک، تقويت و توسعه هسته های مقاومت جنگهای نامتمرکز در سراسر جهان در دستور کار قرار گرفت. مصطفی نجار وزير دفاع احمدی نژاد می گويد:
"جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائيل بهترين آزمون اجرای طرح نبردهای نامتقارن بود." تقويت حضور سپاه در لبنان، عراق، پاکستان، بوسنی، آمريکال لاتين (ونزوئلا، بوليوی ...)، آفريقا (يمن، سودان ...) و آبهای آزاد و ... از نتايج اين تغيير رويکرد است، رويکردی که گفته می شود با هدف افزايش توان رزم و بالابردن آمادگی دفاعی است. در همين راستا نيروی هوايی سپاه در اين طرح به نيروی هوا- فضای سپاه تبديل شد وتوسعه يافت تا ماموريت های موشکی و فضايی سپاه را تقويت کند، امنيت خليج فارس از نيروی دريايی ارتش به نيروی دريايی سپاه واگذار شد و اين نيرو برای اولين بار به دنبال دزدان دريايی سومالی وارد آبهای آزاد خليج عدن شد. تقويت سپاه قدس و توسعه آن در سراسر جهان به صورت "هسته های مقاومت" در دستور کار قرار گرفت. بدين ترتيب "دفاع نامتقارن و "دفاع غير همسطح در برابرحمله نظامی خارجی" راهبرد دفاعی سپاه شد. اين بخشی از استرتژی بازدارندگی در مقابل تهديد اول (اقدام برای تغيير رژيم از طريق حمله خارجی) است. بخش ديگر اين توانايی بازدارندگی هم دستيابی به توانايی بازدارندگی هسته ای است که لزوما به معنی توليد سلاح هسته ای نيست.
بخش اطلاعاتی و امنيتی: اين بخش به عنوان راهکار مقابله با تهديدات نيمه سخت مسلحانه و غير مسلحانه، تهديدات نرم فرهنگی و تهديدات عمومی داخلی طراحی شده و شامل چند پروژه است.
الف- تشکيل سازمان اطلاعات: همانگونه که بخش نطامی (جنگ نامتقارن) دارای سابقه ای چندساله بود، بخش اطلاعات و امنيتی نيز مسبوق به سابقه بود، قرارگاه ثارالله در سال ۱۳۷۴ به دستور شورای عالی امنيت ملی تاسيس شد. مسئوليت آن بر عهده فرمانده سپاه قرار گرفت. لشکر محمد رسول الله (لشکر اصلی تهران در جنگ تحميلی) نيز به اين قرارگاه منتقل شد. اين قرارگاه که مستقيما" پس از رياست جمهوری سيد محمد خاتمی بر امکانات و ماموريت امنيتی خود افزود در پادگاه وليعصر (بازداشتگاه ۵۲) و در اوين بخش مخصوص به خود دارد (بند ۲-الف)، کار بازجويی و اعتراف گيری را هم خود انجام می دهد. ازدوران اصلاحات به اين سو اين قرارگاه در هماهنگی کامل با سازمان اطلاعات موازی به طور کامل تحت کنترل حلقه فرماندهان دستگاههای نظامی-امنيتی و اطلاعاتی بوده است. درگيری با نيروهای وزارت اطلاعات خاتمی، گزارش به رهبری و سران قوا درباره تحصن نمايندگان مجلس ششم (۱۳۸۲) و کودتا خواندن آن (اين گزارش پيوست نامه ای بود که عزيز جعفری آن را به رهبری نوشت و خواهان برخورد قرارگاه ثارالله با مجلس شده بود) از مواردی بود که نام اين قرارگاه را در رسانه ها مطرح ساخت. درواقع فرمانده اين قرارگاه فرماندار نظامی تهران بزرگ است که تحت فرمان حلقه مذکور و در هماهنگی با اطلاعات سپاه زمينه سازگسترش بخش اطلاعاتی- امنيتی سپاه در طرح تحول و تعالی سپاه بود. در طرح تحول سپاه، لشکر محمد رسول الله (ص) که لشکر سپاه در تهران بزرگ بود با نيروی مقاومت بسيج تهران ادغام شد و نام سپاه محمد (ص) را برگزيد. فرمانده آن يکی از عوامل اجرايی کودتای خرداد ۸۸ شد (سردار عراقی) و اين سپاه زير نظر قرارگاه ثارالله قرار گرفت. از سوی ديگر بخش امنيتی – اطلاعاتی قرارگاه نيز با سازمان اطلاعات هماهنگ شد. همان گونه که در بخش های پيشين گفته شد، محور سازمان اطلاعات موازی مورد اعتماد رهبر، اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه بود.
اطلاعات سپاه در اين سالها با تمام توان پروژه های امنيتی حلقه ذی نفوذ را اجرا کرده بود، کارشناس، بازجو، تحليلگر، زندان اختصاصی، سناريست اعترافات، کارگردان تلويزيونی، استوديوی ضبط اعترافات، متخصصين شنود و ... همه گوشه ای از امکانات اين مجموعه بود. در طرح تحول و تعالی سپاه آرزوی ديرين حلقه ذی نفوذ پس از يک دهه برآورد می شد:
تشکيل "سازمان اطلاعات". در حقيقت معاونت اطلاعات سپاه به سازمان اطلاعات تبديل شد. اما چرا با دراختيار داشتن وزارت اطلاعات، هنوز اين آروزی ديرين (تشکيل سازمان اطلاعاتی عريض و طويل و مبسوط اليد معاف از نظارت و پاسخگويی) برقرار بود؟ علت را بايد در لزوم استقلال مالی-نظامی و امنيتی حلقه هدايت کننده طرح "دهه چهارم انقلاب ..." ديد.
در حقيقت حلقه برای حفظ استقلال امنيتی خود تشکيل اين سازمان را حياتی می دانست. پس از تشکيل هم (زمستان ۱۳۸۸) رياست آن بر عهده يکی از اصلی ترين چهره های اين حلقه، يعنی حسين طائب مشهور به ميثم، قرار گرفت. اين روحانی درس خوانده در محضر رهبری که سابقه امنيتی در وزارت اطلاعات، بيت رهبری و معاونت اطلاعات سپاه داشت، بعد از مجتبی خامنه ای، ذی نفوذ ترين عضو حلقه است. او فرمانده کودتای خرداد ۸۸ نيز بود به نحوی که از همان صبح روز جمه ۲۲ خرداد با اختيارات کامل، با حکم رهبرو ليستی مطول از نام کسانی که بايد بازداشت می شدند در قوه قضائيه مستقر شده بود. اختيارات کامل اودرصدور و اجرای احکام بازداشت درهمان روز جمعه به رئيس سابق قوه قضائيه ابلاغ شده بود! اين سازمان به عنوان مورد اعتمادترين سازمان اطلاعاتی نظام به عنوان نهادی فرابخشی تمام نهادها و سازمانهای اطلاعاتی-نظامی و اصولا" هر مجموعه ای را که بخواهد به عنوان سوژه امنيتی – اطلاعاتی انتخاب می کند و به هيچکس جز رهبری پاسخگو نيست. اين سازمان به ويژه پس از گزارش هايی که از گرايش متفاوت بدنه و مديران نهادهای نظامی و سازمان های اطلاعاتی و بويژه وزارت اطلاعات به رهبری ارائه شد، مودر تاکيد و توجه قرار گرفت. البته پس از خرداد ۱۳۸۸ تصفيه گسترده ای در وزارت اطلاعات هم صورت گرفت و به جز مديران مطلقا" همسو با حلقه ديگران در تمام سطوح اخراج، بازنشسته و حذف شدند.
ادامه دارد
برای مشاهده قسمت اول به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.irangreenvoice.com/article/2010/aug/18/6463
ابوالفضل فاتح مسوول کمیته اطلاع رسانی ستاد میرحسین موسوی در انتخابات گذشته و بنیانگزار خبرگزاری ایسنا در یادداشتی با بیان دیدگاه خود ضمن تصریح بر وجود بی کفایتی ها که از عوامل بروز شرایط خطیر برای کشور است به ضرورت تلاش برای افزودن عمق و گستره ی وفاق ملی اشاره و تاکید کرد: بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی در برابر تهدید او ید واحده است.
به گزارش کلمه متن یادداشت ابوالفضل فاتح به شرح زیر است:
بر اساس شواهد و قرائن، تهدیدات خارجی نسبت به کشور روندی رو به تزاید یافته است. بیگانه ی مدعی دیر زمانی است که با “ایران به ما هو ایران” سر ناسازگاری داشته و انقلاب اسلامی دلیل مضاعفی بر عداوت پیشین است؛ چنان که در ۲۸ مرداد شاهد بودیم و طی سی سال اخیر نیز صرف نظر از اینکه چه دولتی بر سر کار بوده، تجربه کرده ایم. انکار نمی کنم که اینک بی کفایتی ها به ویژه در سیاست خارجی و شکاف و نابسامانی های داخلی، ماجراجویان خارجی را به طمع بیشتر انداخته و سودای عقب نگاه داشتن کشور را چه با تحریم و چه تهدید دامن زده است.
عبور از گذرگاه خطیر این روزها و صیانت از سرمایه های ملی از جمله نیروگاه بوشهر و صنعت هسته ای که ریشه در دهه های گذشته دارد، نیازمند همت، الفت و دقت همگانی است. بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی به رغم همه ی تفاوت ها و اختلاف نظرها در برابر تهدید او ید واحده است. ایستادگی سبز و غیر سبز نمی شناسد. باید با صدای رسا و با همه ی امکانات بر سر بیگانه فریاد کشید و او را بر حذر داشت. بیگانه، هر که می خواهد باشد، حق ندارد و به یاری خدا نمی تواند مناقشات و مجادلات داخلی را بهانه ی خشونت و ماجراجویی جدیدی در منطقه کند.
در این موقعیت، بهره گیری از حداکثر ذخیره ی عقلانی و مدیریتی کشور بدور از هرگونه حب و بغض برای تدبیر متمایز و راسخ و در اتخاذ مواضع، وظیفه ی دست اندرکاران امور است تا آنچه ملت هزینه ی آن را می پردازد دارای بیشترین سنجیدگی و پشتوانه ی ملی باشد.
همینطور، اقتضای عقل و شرع دوری گزینی حداکثری از حساسیت های داخلی است. این به مفهوم امتناع از نقد بی کفایتی های جریان دروغ یا عبور و عدول از حقوق و مظالمی نیست که آن جریان خطرناک، متحجر، ماجراجو و مرموز در حق بخش بزرگی از ملت روا داشته است، این به مفهوم پاسداشت شرایط و منافع ملی است.
گرچه بیانیه ی هفدهم آقای مهندس میرحسین موسوی که بیانیه ی حسن نیت و نقشه ی راه بود پاسخ درخوری حتی در موضوع آزادی زندانیان نیافت و به جای خود باقی است، اما به رغم همه ی این تلخی ها، در ایفای وظیفه ی ملی و ایمانی ما در شرایط حساس تهدید خارجی تردیدی ایجاد نمی کند. بر این اساس انتظار می رود هر کس و در هر جا به نوبه ی خود تلاش کند تا در این وضعیت هشدار، از سطح منازعات داخلی کاسته و در برابر تهدید احتمالی اما جدی بیگانه، عمق و گستره ی وفاق ملی را افزونی دهد.
در این شرایط همین طور بازگشت به قانون ولو گام به گام، آزادی رسانه های منتقد و آزادی هر زندانی پاسخ مثبتی است که تداوم آن مرهمی کاری بر زخم های عمیق خواهد بود.
اقدامات فراوان دیگری است که می تواند نتایجی مثبت و موثر بر وفاق ملی داشته باشد. به عنوان نمونه، معتقدم خوشبختانه با همه ی شدت و حدت مواجهات و به رغم برخی فشارها هم رهبری انقلاب و هم رهبران جنبش سبز در کنترل سطح منازعه ی داخلی موثر بوده اند. همین که تاکنون این عزیزان آگاهانه در خطاب ها از تلویح عبور نکرده و یکدیگر را خطاب مستقیم نداده اند، “تخفیف سطح مناقشه” و باز نگهداشتن یک “امکان مهم” است، که ضروری است مغتنم شمرده شده و عمق و وسعت یابد و نویسندگان و رسانه ها نیز از هر سو این شیوه و حفظ حریم ها را پاس دارند. همچنان که از امام (ره) آموخته ایم تمرکز بر آسیب ها در نقد، اولی بر فاش گویی و تمرکز بر اشخاص است. نه همه چیز را به پرده بردن و نه همه چیز را پرده برداشتن روا نیست. نه آن پنهانکاری است و نه این شفافیت. همین طور شایسته است امکان گفت و گو در مسائل مهم ملی باز شود. گفت و گو نه به خودی خود حرام است نه واجب. نه کسی را به خودی خود عزیز می کند نه ذلیل، اما در میان ملت های بزرگ سنتی است جا افتاده و معقول ترین و ابتدایی ترین راه اصلاح. در حیرتم چرا کسانی گفت و گوی داخلی را ننگ می دانند؟ چند ماه پیش عرض کردم “تا فرصت هست، تا هنوز الفتی هست، تا نسل نخست انقلاب هست، تا هنوز احتمال اجماعی هست، تا خاطره ی همنشینی با امام هست، تا بزرگان و مراجع عظام هستند، تا رهبری انقلاب هستند، تا مهندس موسوی هست، تا خاتمی و کروبی و هاشمی هستند باید فکری کرد. در غیر این صورت، خدای ناکرده حسرت غفلت از امروز بر جای خواهد ماند”. تاریخ هرگز از حاکمان و نخبگانی که برای سعادت ملتشان باب گفت و گو را گشوده اند به بدی یاد نخواهد کرد. اتفاقا در تاریخ مبارزات بزرگان این ملت تا دلمان بخواهد غیرت و فاصله هست، اما کمتر اثری از گفت و گو یافت می شود. اساسا گفت و گو به معنی نفی حق طلبی نیست بلکه مکمل آن است. نقد آیندگان متوجه کسانی خواهد بود که گفت و گو و اصلاح را رد کرده و بر طبل فاصله کوبیده اند.
چه بساکه شدت ناروایی ها و شکست بسیاری از نرمش ها این سخنان را به نقد و سخره کشد. اما اگر فرجی باشد از همین مراعات ها و باب های گفت و گو آغاز می شود و اگر چنین نباشد رویه ای اخلاقی و قابل دفاع به ویژه در شرایط تهدید خارجی است. می دانم که در برابر یک سال دروغ مداوم و پرده دری رسانه های دروغ در حق عزیزترین یاران و دولتمردان امام و اهل بیت ایشان و آنچه در زندان ها گذشته این رویکرد برای دوستان بسیاری مسموع نیست.
و می دانم که جریان نفوذی منحرف به ظاهر انقلابی که در داخل بر طبل خشونت می کوبد و جز سیطره و منافع باندشان، ایران و آینده ی انقلاب پشیزی برایشان اهمیت ندارد این نوشته را حمل بر ضعف خواهند کرد، البته از آنها باکی نیست. هر چه گویی آنها بر نمط خود خواهند راند. مخاطب این نوشته آنها نیستند.
ندای سبز آزادی: فخرالسادات محتشمی پور همسر مصطفی تاج زاده در ادامه نوشتن عریضه خطاب به دادستان تهران ، شرح حال چهارم خود را نیز منتشر کرد ، در متن این نامه وی از شرایط دشوار خانواده و باز پس گیری حقوق اولیه زندانیان سیاسی نوشت. متن کامل این نامه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم ارزقنی فیه رحمةالایتام. و اطعام الطعام. و افشاء السلام. و صحبة الکرام. بطولک یا ملجأ الآملین.
عریضه چهارم در هشتم رمضان المبارک
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران
سه پنج روزه که بوی گل نیومه
صدای چه چه بلبل نیومه
سلام آقای دادستان
شما حالتان خوب است؟ حال ما خوب نیست از چند جهت : 1- بی خبری از عزیز دربندظلممان 2- غصۀ این که او در نظامی به بند کشیده شده که برای تأسیسش زحمت کشیده و برای پایداری اش خون دل ها خورده 3- آلوده شدن بندگان خدا که ادعای مسلمانی دارند در این ماه امساک و خویشتنداری و تنزهّ طلبی به گناه 4 و 5 و 6 و ...
حال ما ولی خوش است از چند جهت: 1- قرار گرفتن در صف آزادی خواهان حق طلب بدون هرگونه عافیت طلبی و ملاحظه جویی 2- تن ندادن به ظلم و شریک نشدن در گناه ظالم 3- اطمینان وآرامشی که به لطف صاحب کریم این ماه عزیز ارزانیمان داشته شده 4- ایمان به این که دست خدا بالای همه دست هاست و ایمان به این که حقیربندگانِ مستِ قدرت جز به خواست و اراده خالق یکتا، قدرت هیچ گونه عرض اندامی ندارند و آن چه موفقیت تلقی می کنند تنها فرصت هایی است که به آنان داده می شود برای امتحان و ایمان به این که آن چه رب اعلی برایمان مقدر نموده بی شک به خیر و صلاح ما بوده و هست و ایمان به این که ...
حال ما خوب است چون می دانیم همسرجان هم اینک در حصار دیوارهای بلند اوین، یوسف گونه حال خوشی دارد. نه فقط هنگام نماز و عبادت و دعا بلکه در همه لحظات حضور چرا که این حضورآگاهانه است و کاملا ارادی. به خلاف دوره قبلی که در یورشی شبانه ربوده شد و چشم بسته این مسیر را پیمود و ماه ها کینه توزانه در انفرادی کودتاگران ماندو... این بار او آن چنان با آرامش و طمأنینه این راه را پیمود که برای من هم که همسرش و همراهش و هم مرامش بوده و هستم، عجیب بود. آن چنان با شتاب گام بر می داشت که همه ما بدرقه کنندگان را جاگذاشت و آن چنان مشتاقانه ساک به دست وارد زندان شد که تحیر دوست و آشنا را برانگیخت. حالا همه آجرها و سیمان ها و آهن ها، آن محوطه سبز با درختان بلند کهنسال، آن حیاط، آن سلول ها و بندها و سالن ها و هرجایی که عزیز ما و دیگر میهمانان عزتمند اوین گذارشان به آن افتاده، حتی برای گرفتن فیلم های چند ثانیه ای دزدکی و ساختن و پرداختن آن برای تحمیق توده ها؟؟؟!!!، به وجود شریف آنان عزت و شرف یافته اند و ارج و قرب و منزلت پیدا کرده اند.
آقای دادستان
در هشتمین روز این ضیافت بزرگ حال شما خوب است؟
حال ما خوب است و خوب نیست. خوب است چون برکت این ماه در همین آغازین روزها نصیبمان شده است با «رحمةالایتام و اطعام الطعام و افشاء السلام و صحبة الکرام». چه میزبانان خوبی بودیم آن گاه که بهترین بندگان خدا با حضور در کلبه کوچک خوشبختی مان و با تلاوت آیات نورانی قرآن و ادعیه پرنغز و متعالی، گوشه گوشه این خانه را متبرک کردند و ما عاجزانه همۀ تلاشمان را کردیم تا خانواده شهداء و ایثارگران و آسیب دیدگان اخیر را که به واقع میهمان خدا بودند، خدمتگزاری کنیم. و نیز توفیق آن یافته ایم که در همین ماه منورمیهمان خانه هایی باشیم که هنوز عطر شهیدانشان پس از گذشت سالیان همه جا را خوش بو کرده و یاد آن یاران بی ادعایی که احیانا باید برای شما آشنا باشند، هم آنان که اجساد تکه تکه شده و بی سرشان نردبان ترقی ناجوانمردانی دین فروش شد، لحظه ای از خاطرها دور نمی شود. آری حالمان خوب است و خوب نیست.
حالمان خوب نیست چون هنوز گرد نسیان بر خاطرات نه چندان دورمان ننشسته و چون بار دیگر ازنزدیک شاهد ناله های سوزناک مادران و همسرانی بودیم که خون خواه مظلومان پرپر شده شان هستند و هنوز جوابی نگرفته اند. حالمان خوب نیست چون تحمل دیدن چهره تکیده پدران و مادران زندانیان سیاسی و حزن و اندوه نوعروسان جدا شده از همسر و بی تابی کودکان محروم از آغوش گرم پدر،برایمان سخت است. حالمان خوب است که رمضانی دیگر رسیده و ما از آسفالت های خیابان مقابل اوین خوشبخت سفره های سبزمان را به داخل خانه هایمان کشانده ایم تا مبادا به خانواده های اسراء عزیز کوچکترین بی حرمتی شود توسط مدعیانی که با اخلاق بیگانه شده و خدای مظلومان را فراموش کرده اند. ما خوشیم چون رمضانی دیگر رسید و ما پرخروش تر از قبل ندای حق طلبی مان را سرمی دهیم و به گوش خدای رمضان و میهمانان رمضان می رسانیم.
آقای دادستان امیدوارم در هشتمین روز ماه رمضان شما هم حال خوشی داشته باشید با اقداماتی که برای رهایی عزیزانمان از بند هرچند دیرهنگام انجام شده و با تدبیری که برای رفع مشکلات عموم زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی باید اتخاذشود و با لختی تأمل و اندیشیدن به حال خانواده های چشم انتظارو با ...
آقای دادستان
راستی حالا که سعه صدرتان در این ماه گشایش و رحمة زیاد است و عرایض مرا که یک شهروند درجه چندم هستم، می خوانید و آشفته نمی شوید و به عکس، طبق وظیفه قانونی، انسانی و شرعی در آن ها تأمل و تفکر می کنید و لابد به موقع آن را پاسخ خواهید داد، به این سؤال هم پاسخ دهید: اگر روزی به این نتیجه برسید که ستاندن «داد» مردم از بی دادگران در هر رتبه و مقام و وابسته به هر نهاد و ارگان که باشند، کار سختی است و از عهده چون شمایی بر نمی آید، باز هم مایلید که ما مظلومان شما را دادستان خطاب کنیم؟ بی شک همسر سید مصطفی تاجزاده از طرح این سؤال مقصودی دارد که در عریضه های بعدی به شما و مقامات عالی تر قضایی اعلام خواهد کرد. اما در پایان این نوشتار یادتان می آورم که داد ما را از خودتان یا هر مقام مسئولی که بیش ازپنج شبانه روز است مانع تماس همسرم با خانواده اش شده، بستانید . ما بی صبرانه منتظر دادن حقوق حداقلی زندانی سیاسی خود که لابد برای اجرای حکم ناعادلانه اش و در پی یک شکایت حقوقی ساده، به زندان رجعت داده شده، هستیم .
والسلام علی من اتبع الهدی
ندای سبز آزادی : مجید توکلی، فعال دانشجویی که به تازگی پس از شکسته شدن اعتصاب غذای خود و شانزده تن دیگر از زندانیان سیاسی ، براساس حکم دادستان تهران به زندان رجایی شهر کرج تبعید شده بود از قرنطینه زندان به بند عمومی منتقل شد.
به گزارش هرانا، توکلی در تماس تلفنی با خانواده خود به مادرش اطلاع داده است که در بند 3 (بند کارگری) و سالن 8 زندان رجایی شهر که برای زندانیان سیاسی است، نگهداری می شود.
گفتنیست تبعید مجید توکلی به زندان رجایی شهر به اصرار مقامات بلند پایه امنیتی صورت گرفته است.
بر اساس گزارش دانشجو نیوز ، مجید توکلی دو روز پیش به حکم دادستانی تهران و به اصرار مقامات امنیتی به زندان رجایی شهر تبعید شد و بنا برگزارشات ارسالی مقامات بلند پایه وزارت اطلاعات و نیز شخصی به نام "رشته احمدی" رئیس دادسرای مستقر در زندان اوین بیشترین نقش را در این امر داشته اند.
شایان ذکر است توکلی پیش از این عنوان کرده بود که در شکل گیری اعتراضات اولیه در بند ۳۵۰ هیچ نقشی نداشته و تنها پس از آنکه وی به انتقال سایر زندانیان به انفرادی معترض می شود، توسط مسئولین زندان خود نیز به انفرادی منتقل می شود. پس از آنکه اعتصاب غذای توکلی و سایر زندانیان خاتمه می یابد، "رشته احمدی" به همراه نماینده دادستانی تهران وی را به مدت ۷ ساعت با الفاظ رکیک و تهدید آمیز مورد بازجویی قرار می دهند و نارضایتی شدید مقامات بلند پایه امنیتی را به وی ابلاغ می کنند. درپی آن مقامات دادستانی در اثر فشار مسئولین وزارت اطلاعات و به اتهام "شورش در زندان" مجید را به زندان رجایی شهر منتقل می کنند.
این درحالی است که "اتهام شورش در زندان" در میان زندانیان معترض تنها به مجید توکلی وارد شده است و وی در این زمینه شدیدا مورد تهدید قرار گرفته است.
شورای فدرال سوئیس روز چهارشنبه حمایت خود را از تحریمهای سازمان ملل متحد علیه ایران اعلام کرد.
به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری “صدای روسیه”، دولت سوئیس روز چهارشنبه حمایت خود را از اعمال تحریمهای جدید علیه ایران اعلام کرد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد ۹ ژوئن قطعنامه جدیدی را به تصویب رساند که در آن تحریمها علیه ایران را تشدید کرد. از جمله این قطعنامه خواستار تحریم معاملات مالی ایران و همچنین افزایش فشارهای سازمان ملل برای ممنوعیت ارسال سلاح به ایران شده است.
این تصمیم شورای فدرال سوئیس سریعتر از حالت معمول اتخاذ شد، زیرا سوئیس قبلا نیز قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را اجرا میکرد. از پایان ژوئن ۳۶ شهروند ایرانی برای اخذ ویزای سوئیس مراجعه کردند که رد ویزا شدند.
همچنین اموال ۴۰ شرکت ایرانی و یک فرد حقیقی در حسابهای بانکهای سوئیس بلوکه شدند.
تا این لحظه، در رابطه با تحریم علیه ایران ۱٫۵ میلیون فرانک در حسابهای سوئیس بلوکه شده است. علاوهبر آن، این کشور مدتها است که سلاح به ایران ارسال نمیکند.
آیت الله دستغیب با بیان این که "رحمت پروردگار بسیار وسیع است" گفت: وقتى كه ما رحمت واسعه پروردگار را مشاهده مىكنيم ديگر نبايد در انتشار آن تنگ نظر باشيم و مردم را به دو دسته طرفدار ولايت فقيه و ضد ولايت فقيه تقسيم كنيم و آنها را به جان هم بيندازيم و گروهى را مؤمن صالح و گروه ديگر را مرتد و محارب و منافق قلمداد كنيم. رحمت پروردگار بسيار وسيعتر از اين حرفها ست.
بنا به گزارش های رسیده به جرس، این مرجع تقلید شیعیان، در جلسه تفسیر قرآن، ادامه داد: رحمت خداوند وسيع است و او هرگز بندگان خود را به خاطر چند گناه كوچك مورد غضب قرار نمىدهد و اين خود عبرتى است براى مسؤولين جامعه و سران كشور كه بايد مظهر رحمت پروردگار باشند و نسبت به مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار كنند. مردم تشنه محبت هستند و اگر دست رحمت بر سر آنها كشيده شود همه جذب مىشوند و رو به سوى خدا مىآوردند اگر چه يهودى و نصرانى باشند. با وجود خدايى چنين مهربان و رحيم آيا ما نيز نبايد كمى مظهر اين صفت باشيم؟!
متن کامل سخنان آیت الله دستغیب به این شرح است:
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا
فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إلَى النّارِ"30"
و براى خدا همتايانى قرار دادند تا مردم را از راه او گمراه كنند. بگو از زندگى دنيا بهره گيريد اما سرانجام شما آتش است.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً؛ همان كسانى كه نعمتهاى خدا را تبديل مىكردند و قوم خود را به سراى نيستى و آتش عذاب پروردگار وارد مىساختند، براى خدا همتا و شريك و همانند قرار مىدادند تا مردم را از مسير حق منحرف و به سوى خود دعوت كنند.
شريك قرار دادن دو قسم است از جهت ظاهر و از جهت باطن. از جهت ظاهر، همان كارى است كه مشركين مىكردند و تا به حال نيز در اطراف و اكناف عالم اين كار را انجام مىدهند؛ يعنى بتها را به عنوان ربّ النوع يا به عنوان مظاهر اسماء پروردگار عبادت مىكنند. بعضى نيز حيوانات و بعضى ديگر ماه و خورشيد و ستارگان و گروهى نيز انسانهاى ديگر را به عنوان پروردگار و مدبر عالم، عبادت مىنمايند.
اينها همه مظاهر شرك جلى است. اين در حالى است كه مدير و مدبر عالم و ضارّ و نافع همه موجودات، تنها خداى يكتاست. اگر موجودات ديگر نفعى مىرسانند، صرفاً بدان جهت است كه خداى عالم آنها را بدين كار مأمور كرده و آنها خود هيچ استقلالى در تأثير ندارند بنابراين كسانى كه به خدا شرك مىورزند و همتا و همانندى براى او قرار مىدهند، نعمت خداى تعالى را تبديل مىكنند و آن را هم از خود و هم از ديگران دريغ مىنمايند؛ از خود دريغ مىكنند چون از فطرت اوليه توحيدى خود جدا مىشوند و در نتيجه از راه خدا منحرف مىگردند و به گمراهى مىشتابند.
از ديگران هم دريغ مىنمايند چون به اندازه شعاع نفوذ خود در جامعه، بر ديگران تأثير مىگذارند و آنها را هم از راه خدا و فطرت منحرف مىسازند. نتيجه اين كار آن است كه خود و ديگران ر ااز رحمت واسعه پروردگار محروم مىسازند و استعدادهاى انسانى و معنوى خويش را هدر مىدهند.
لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ؛ «لام» در «لِيُضِلُّوا» هم مىتواند لام غايت باشد، بدين معنا كه عاقبت و نتيجه قهرى شرك به خدا، گمراهى از راه او است و هم مىتواند لام علت باشد؛ يعنى علت آنكه براى خدا شريك قرار مىدهند آن است كه مردم را از راه خدا منحرف سازند. وقتى كسى با ديگرى دوست و همنشين مىشود شايد از ابتدا هدفش گمراه كردن او نباشد اما به علت تأثير قهرى همنشينى، او را با خود همراه مىكند و در تخيلات و اعتقادات شركآلود خويش شريكش مىگرداند و در نتيجه او را به گمراهى و ضلالت سوق مىدهد. حضرت آيتاللَّه نجابترحمه الله مىفرمودند: اگر دو گاو را كنار هم ببنديد، همشكل نمىشوند اما همآخور مىشوند. به همين جهت در اسلام تأكيد بسيارى بر معاشرت با افراد سالم و برگزيدن اساتيد صالح گرديده است.
قطعاً استاد اگر چه استاد دانشگاه يا معلم مدرسه باشد بر روى انسان تأثير مىگذارد همچنانكه پدر و مادر بر فرزندان و برادر و خواهر بر روى هم تأثيرگذارند.
كسانى هم كه استاد عرفان و اخلاق انتخاب مىكنند بايد مواظب باشند استاد، آنها را از راه فطرت خارج نسازد و با تخيلات و توهمات خود همراه نكند. چرا كه در مسير سلوك و در راه قرب پروردگار گاه راهزنانى به كمين نشستهاند كه مختصر رياضتى كشيده يا زمان كوتاهى اساتيد حقه ديدهاند و اكنون به هواپرستى و نفسپرستى افتادهاند و با داعيه مربىگرى و تربيت نفس مريدپرورى مىكنند.
گروهى نيز در حالى سنگ و چوب و حيوان و حتى انسانها را شريك خدا قرار مىدهند كه مىدانند هيچ كارى از آنها بر نمىآيد اما براى آنكه ديگران را تابع خود كنند و از راه خدا به در ببرند، آنها را عَلَم مىكنند هدف اينها گمراه كردن مردم و مشغول داشتنشان به خود، بجاى عبادت پروردگار يكتاست.
هر كس از خداوند عنايات خاص او را مىخواهد بايد از ابتداى جوانى و بلوغ و حتى قبل از بلوغ مواظب باشد كه دامن خود را به گناه آلوده نكند. قطعاً پارچهاى كه نو هست و هنوز كثيف نشده بسيار فرق دارد با پارچهاى كه كثيف شده و در اثر شستهشدن پاك گشته.
جوانان و نوجوانان عزيز بايد بسيار مواظب باشند تا واجبى را ترك نكنند و گناهى را مرتكب نشوند. منظور اين نيست كه خشك مقدس و چشم و گوش بسته باشند و چيزى نفهمند يا ساده لوح و احمق و زودباور باشند يا آنكه در مسائل اجتماعى منفعل عمل كنند يا همه را متهم به دنياطلبى نمايند - مانند حسن بصرى كه مىگفت معاويه و علىعليه السلام هر دو مقصرند - فراموش نكنيم كه مؤمن بايد زيرك باشد: «المؤمِنُ كَيِّسٌ: مؤمن زيرك است». (بحار، ج64، ص370، باب14)
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «اتَّقوا مِن فِراسَةِ المؤمِنِ فإنَّه يَنظُرُ بِنورِ اللَّه: از هوش مؤمن بر حذر باشيد كه او با نور خدا مىنگرد». (بصائر الدرجات، ص357)
كسى كه از ماديات وارسته و همواره در پى خشنودى پروردگار است و مىكوشد راهى به دستگاه پروردگار بيابد، نور خدايى مىيابد و با آن نور همه چيز را مشاهده مىكند، نه با ديده تخيلات و توهمات و هواى نفس. ما نيز از خدا مىخواهيم كه اينچنين باشيم يعنى در زندگى فردى و اجتماعى، از خود بيرون آئيم و به خدا متصل شويم و با نور خدا بنگريم.
قُلْ تَمَتَّعُوا؛ خداى تعالى در اين دنيا رزق و روزى همه را فراهم مىكند، چه مؤمن باشد، چه كافر، پيامبر باشد يا جادوگر. خلق كرده، روزى مىدهد و هيچكس را از بهرههاى دنيايى بىنصيب نمىگذارد. اما آنانكه گناهكار شوند بهرهشان تنها همين زندگى دنياست كه گاه خداوند آن را برايشان بهتر و وسيعتر فراهم مىكند تا با مشغول شدن به زرق وبرق آن از آخرت خويش به كلى غافل شوند (استدارج).
قطعاً اين بهره، بهره اندكى است و كاسه عمر دير يا زود لبريز مىشود و بايد به سوى جايگاه هولانگيز ابدى خود بشتابند؛فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إلَى النّارِ آتشى كه در آخرت گوشت و پوست و استخوان و بلكه دل و جان شخص گناهكار را مىسوزاند آتش فراق است كه از همه آتشها سوزانندهتر است. در عالم برزخ و قيامت انسان مىفهمد چه سرمايه عظيمى را از دست داده، چه مىتوانست بشود و نشد. جايگاه جهنميان را در بهشت، در صورت بهشتى شدنشان، نشانشان مىدهند و آنها از اينكه چه موقعيت و مقام عالى را از دست دادهاند، بيش از هر چيز ديگرى مىسوزند.
كسى كه مىتوانست با خداى عالم مأنوس شود و با او حرف بزند و خليفه او گردد، با مشتى توهم و سايه گول خورد.
در حالى كه مىتوانست با اولياى خاص خدا همنشين شود، همنشين مارها و عقربها و جيفههاى مردار شد! اينها همه شرارههاى آتش فراق است كه شديدتر از كيفر گناهان او را مىسوزاند و خورد مىكند. اين آتش فراق براى كسانى است كه از اصل خود بريدند و هيچ راه بازگشتى براى خويش باقى نگذاشتند و همه پلهاى پشت سر خود را خراب كردند.
البته مؤمنين و پرهيزكاران، همه مشمول رحمت پروردگارند. كسانى كه به نماز و روزه و ديگر واجبات خود اهميت مىدهند و آنها را خالصانه بجا مىآورند، مخصوصاً اگر جوانان باشند، مورد بشارت رحمت پروردگارند و البته رحمت پروردگار واسع است و همه را در بر مىگيرد و جز اشقياء هيچكس از رحمت او نااميد نيست كه بعد از منيت و حبّ نفس، نااميدى از رحمت پروردگار بدترين گناه است. هر كس با هر ميزان گناه و عمل ناصواب، اگر رو به سوى خداى تعالى آورد و با خدا عهد كند كه ديگر گرد گناه نگردد، خداى تعالى مىبخشد و مىپذيردش.
روزى ميرداماد رحمه الله در مدرسه درس مىداد، ناگهان روى منبر حالت اغما به ايشان دست داد و بيهوش شد. او را به منزل بردند يك هفته گذشت. همه اطباء شهر به عيادتش آمدند ولى او به هوش نيامد. به شاه عباس خبر دادند. شاه عباس مرحوم شيخ بهايى رحمه الله را خواست و استدعا كرد برويد و از ايشان عيادت كنيد.
مرحوم شيخ بهايى به عيادت ميرداماد آمدند و نبض ايشان را گرفتند. سپس نزد شاه عباس برگشتند و فرمودند ايشان مزاجاً سالم مىباشد، ولى شخص بزرگى در ايشان تصرف كرده و ايشان را به اين حال در آورده است. شاه عباس حل مشكل را از شيخ بهايى درخواست مىكند كه آن شخص بزرگ را پيدا كند. مرحوم شيخ برمىگردد و از خادم مدرسه از واردين روز شنبه استفسار مىكند.
وى شرح مىدهد كه چند نفر آمدند. يكى از آنها سيدى بود كه قدرى ژوليده بود. خارج شدند مير به اين حالت در آمد. مرحوم شيخ بهايى نشانيهاى بيشترى از خادم گرفته و رفتند و در تخت پولاد مشغول جستجو شد و به ميرفندرسكرحمه الله برخوردند و ديدند نشانها بر ايشان تطبيق مىكند. بعد از سلام و عرض ارادت عرض كردند: اين سيد چه تقصير داشته كه شما او را ادب نمودهايد.
فرمودند: من مدتى حرفهاى او را گوش كردم، او بالتمام از عذاب و قهاريت خدا سخن مىگفت و اين سبب مىشد كه مردم از خدا نااميد و دور شوند و حال آنكه همه انبياء آمدهاند كه مردم را به خدا نزديك كنند. در قرآن هر آيه عذاب كه آمده يك آيه رحمت بعد از آن نازل شده است «نَبِّىْ عِبادي أَنّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ: به بندگانم اطلاع بده كه من، خداوندى بسيار آمرزنده و مهربانم» (حجر/49).
بعد مرحوم شيخ بهايى فرمودند: اهل بيت سيد كه تقصير ندارند و خيلى در ناراحتى به سر مىبرند. ميرفندرسك فرمود برويد خوب شد. مرحوم شيخ بهاء كه برگشتند ديدند ميرداماد به حال آمده و نشسته است. (نشان از بىنشانها، ج2، ص37)
رحمت خداوند وسيع است و او هرگز بندگان خود را به خاطر چند گناه كوچك مورد غضب قرار نمىدهد و اين خود عبرتى است براى مسؤولين جامعه و سران كشور كه بايد مظهر رحمت پروردگار باشند و نسبت به مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار كنند. مردم تشنه محبت هستند و اگر دست رحمت بر سر آنها كشيده شود همه جذب مىشوند و رو به سوى خدا مىآوردند اگر چه يهودى و نصرانى باشند. با وجود خدايى چنين مهربان و رحيم آيا ما نيز نبايد كمى مظهر اين صفت باشيم؟!
وقتى كه ما رحمت واسعه پروردگار را مشاهده مىكنيم ديگر نبايد در انتشار آن تنگ نظر باشيم و مردم را به دو دسته طرفدار ولايت فقيه و ضد ولايت فقيه تقسيم كنيم و آنها را به جان هم بيندازيم و گروهى را مؤمن صالح و گروه ديگر را مرتد و محارب و منافق قلمداد كنيم. رحمت پروردگار بسيار وسيعتر از اين حرفهاست.
نبايد با كسانى كه به حساب آقايان جسارتى كرده يا طبق قوانين خودشان خلافى مرتكب شدهاند چنان رفتارى كنند كه از همه چيز زده شوند، از زندگى نااميد شوند، از دين سرخورده شوند. چه اشكالى دارد كه با مهربانى و ملاطفت با آنها سخن گفت. چه بسا در اين صورت از همين اعمال به حساب شما غلط، نيز پشيمان شوند و باز گردند.
همنشين علىعليه السلام در شهر حلّه (در عراق) شخصى بود از الواط كه صاحب مكنتى فراوان و در شرارت نيز معروف بود. يكى از علماى نجف شبى در خواب مىبيند كه لوطى مذكور در بهشت همسايه حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام است. آن عالم چون به صحت خواب خود اعتقاد داشت از نجف به قصد حلّه حركت كرده و به منزل آن شخص شرور مىرود و او را مىطلبد.
چون ورود عالم را به صاحب خانه خبر مىدهند بسيار ناراحت مىشود و فكر مىكند كه مشاراليه حتماً براى نهى از منكر آمده است ولى به هر حال به در منزل مىرود و ايشان را به داخل دعوت مىكند و براى ايشان چاى و قهوه مىآورد. وقتى مىبنيد كه عالم مزبور چاى و قهوه را صرف نمىكند يقين مىكند كه وى نه از روى دوستى بلكه از راه مخاصمه و دشمنى وارد شده است زيرا در عرب رسم است كه اگر كسى به منزل شخصى برود ولى چيزى نخورد اين خود دليل دشمنى است.
لذا عرض مىكند آقا تا اين زمان از جانب من به شما اسائه ادبى نشده است. پس دليل دشمنى شما چيست؟ عالم مزبور جواب مىدهد كه من با شما خصومتى ندارم بلكه سؤالى دارم كه اگر جواب بدهيد چاى و قهوه شما را مىخورم.
عرض مىكند سؤال خود را بفرمائيد. ايشان خواب خود را نقل و تأكيد مىكند كه من يقين دارم خواب من صحيح است. تو با اين سابقه و شهرت بدى كه دارى چه كردهاى كه با اميرالمؤمنينعليه السلام در بهشت همسايه شدهاى؟
عرض مىكند: اين سرّى بود بين من و حضرتش، معلوم است حضرت اراده فرمودهاند اين سرّ فاش شود. سپس دختر بچه نه سالهاش را نشان مىدهد و مىگويد: مادر اين كودك دختر شيخ حلّه بود و من عاشق او شدم ولى چون بدنام بودم مىدانستم كه شيخ دختر خود را به من نخواهد داد.
در عين حال از من واهمه داشتند. به خواستگارى رفتم. پدرش گفت: اين دختر نامزد پسرعمويش مىباشد. اگر تو بتوانى پسرعمويش را راضى كنى من مخالفتى ندارم. نزد پسرعمويش رفتم و علاقه خود را به دختر ابراز كردم. گفت: اگر تو ماديان خود را به من ببخشى من به اين ازدواج رضايت مىدهم (بايد بدانست كه در عرب ماديان حكم زن را دارد و معمولاً كسى آنرا به ديگرى نمىبخشد) ولى چون من عاشق بودم ماديان را به او بخشيدم و از او رضايت گرفتم و نزد پدر دختر رفتم و جريان را گفتم. گفت: برادر دختر را نيز بايد راضى كنى.
نزد برادر دختر رفتم و مطلب را گفتم. در آن زمان باغى زيبا و مصفّا در خارج شهر داشتم. برادرش گفت: اگر آن باغ خارج شهر را به من ببخشى من رضايت مىدهم.
باغ را هم به او بخشيدم و پيش پدر دختر رفتم. اين بار گفت: بايد مادر دختر را هم راضى كنى و علت اين همه اشكالتراشى آن بود كه نمىخواستند دخترشان را به من تزويج كنند و در ضمن از من هم مىترسيدند. لذا نزد مادر دختر رفتم و او براى موافقت خود خانه خوبى را كه در حلّه داشتم از من مطالبه كرد.
دادم و موافقت او را نيز گرفتم و باز پيش پدر دختر رفتم. اين بار نوبت راضى كردن پدر بود كه رضايت او هم با بخشيدن يك پارچه ملك آباد تحصيل شد. ديگر بهانهاى نداشتند. معذلك با اكراه دختر را عقد كردند و به زنى من دادند.
شب عروسى، هنگامى كه به حجله رفتيم عروس به من گفت: اين بار اين منم كه از تو چيزى مىخواهم. گفتم: من هر چه داشتم در راه تو دادم و اكنون هم هر چه از ثروت من باقى مانده است از آن تو باشد.
گفت: من جاجت ديگرى دارم. گفتم: هر حاجتى دارى بخواه. گفت: حاجت من بسيار مهم است و قبل از آنكه حاجت خود را بگويم شفيعى دارم كه بايد او را به تو معرفى كنم: شفيع من فرق شكافته حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام است. اما حاجت من اين است كه من با پسرعمويم قبل از عقد به موجب صيغه محرم و همبستر شدهام و از او باردارم و هيچ كس از اين موضوع آگاه نيست. اگر اين راز فاش شود براى قبيله ما ننگى بزرگ است و تو به خاطر حضرت مرا امشب خفه كن و بگو: مرده است و اين ننگ را از خانواده ما بردار زيرا تا وضع حمل نكنم بر تو حرامم و بعداً نيز صدمه زيادى به ما مىخورد.
گفتم: آن شفيعى را كه تو آوردهاى بزرگتر از آن است كه من مرتكب چنين جنايتى شوم. از اكنون تو به منزله خواهر من هستى و از حجله بيرون آمدم. تا امروز كسى از اين راز ما اطلاع نداشت و معلوم مىشود حضرت مىخواستند شما مطلع شويد. اين دختر بچه نه ساله همان طفل است كه در رحم او بود.
همه بستگان اين بچه را از آن من مىدانند و اين زن هم تا امروز حكم خواهر مرا داشته اشت. (نشان از بىنشانها، ج2، ص28)
حكايتى ديگر حضرت آيتاللَّه نجابترحمه الله در مورد رحمت پروردگار و ظهور آن در ائمه اطهارعليهم السلام مىفرمودند: در همدان شخصى پس از سالها دزدى، از گذشته خويش پشيمان شد و توبه كرد. بنا به قاعده حق الناس، اموالى را كه مىتوانست به صاحبانشان بازگرداند و هر آنچه را كه نمىتوانست به نحوى صاحبانشان را راضى كرد. پس از مدتى هوس زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام بر دلش افتاد و از همدان به قصد نجف اشرف خارج شد.
دخترش در «بهار» همدان صاحب شوهر و زندگى بود. مرد تصميم گرفت شب را در خانه دخترش بماند اما هنگامى كه دامادش به خانه مراجعه نمود و او را ديد به همسرش متعرض شد كه چرا پدرش را در خانه راه داده است. مرد بيچاره پس از شنيدن مشاجره ميان دختر و دامادش به ناچار خانه را ترك كرد و در شهر سرگردان شد.
نيمه شب مولا علىعليه السلام به خواب داماد رفت و او را به خاطر اين كار سرزنش فرمود. داماد گفت: اين مرد دزد است. حضرت فرمود: او توبه كرده و اكنون آهنگ زيارت ما را دارد. بايد همين امشب او را پيدا كنى و جاى خواب و غذايش بدهى و فردا برايش استرى تهيه كنى و او را راهى سفر نمايى. داماد همان شب به دنبال پدرزن خود رفت و او را پيدا كرد و به خانه برد و مطابق دستور مولا علىعليه السلام با او رفتار نمود.
به هر حال مرد به نجف رسيد اما هنگامى كه خواست به زيارت برود، در صحن ايستاد و رو به ضريح حضرت امير كرد و گفت: آقا من گناهان بسيار كردم اما شما با رحمت و ملاطفت با من برخورد كرديد. اكنون روى ديدار شما را ندارم و از حضور در محضرتان شرمسارم از شما مىخواهم همين الان، در همين جا جان بسپارم و در حرمتان وارد نگردم. او چون صادقانه مولاى خويش را خواند، دعايش مستجاب شد و همانجا روح از كالبدش بيرون آمد و جان به جان آفرين تسليم كرد!
خداى تعالى در قرآن كريم درباره دزدى و جزاى شخص دزد، آيات روشنى دارد و احكام اين عمل زشت، از آيات استخراج گشته. كسى كه به حريم ديگرى وارد شود و به اندازه ربع دينار از اموالش را بدزدد - با احتساب شرايط ديگر - سارق محسوب مىشود و بايد چهار انگشتش قطع شود به شرط آنكه يا دو شاهد عادل عليه او شهادت دهند يا آنكه خودش دو بار اقرار كند، آن هم آزادانه و به دور از شكنجه و تهديد. و اين حكم بايد بوسيله قاضى مجتهد عادل صادر و اجرا شود. چنانچه پيش از صدور حكم، شخص سارق توبه كند اين حد برداشته مىشود و البته بايد جبران مافات نمايد؛ يعنى اصل يا عين يا مبلغ آنچه را كه برداشته پس بدهد و مبلغ نيز به ارزش پول روز حساب مىشود.
اين را نيز نبايد فراموش كرد كه احكام اسلام همه مربوط به هم است و براى همه مردم وضع شده لذا اينچنين نيست كه دزدهاى ميلياردى را رها كنند و كسى كه ربع دينار دزديده، انگشتش را قطع كنند!
سایت پارسینه صحت و سقم برخی مطالب منتشر شده درباره حمایت مرحوم آیت الله بهجت از احمدینژاد را از دفتر آن مرحوم جویا شده است. در سوال این سایت آمده: آیا استناد متنهای زیر به حضرت آیة الله العظمی بهجت رحمتالله، بیت، دفتر و نزدیكان ایشان صحیح است یا خیر؟
1. آیتالله العظمی بهجت رحمتالله در دیدار دولت با علما در سال 1386 فرمودهاند: باید دید بعضیها چه گناهی كردهاند كه نمیتوانند خدمات دولت آقای احمدینژاد را ببینند.
2. فرزند آیت الله بهجت در یك گزارش رادیویی: پدرم در آخرین روزهای عمرش برای مردم ایران دعا میكرد كه آقای احمدینژاد را از دست ندهند.
3. بیت آیت الله بهجت: از رفتار آقای احمدینژاد به خدا پناه میبریم.
4. آیا اینكه حامیان احمدینژاد میگویند هاله نور، حرزی بوده كه آیت الله بهجت برای حفظ وی از خطرات ایجاد كردهاند درست است؟
پاسخ: بسمهتعالی، مطالب فوق كذب محض میباشد.
منبع: پارلمان نیوز
نماينده ولي فقيه در استان و امام جمعه بوشهر در ديدار با فرمانده انتظامي استان بوشهر گفت: آمار نشان مي دهد 50 درصد از طلاق ها و اختلافات خانوادگي ريشه در بي حجابي دارد.
به گزارش ايلنا، آيت الله صفايي بوشهري روز گذشته در ديدار با فرمانده انتظامي استان 50 درصد از آمار طلاق را از "بي حجابي" دانست و مدعی شد: خوشبختانه با توجه به مذهبي بودن استان بوشهر در اين استان وضعيت بدحجابي آنچنان وضعيت نامطلوبي ندارد اما با همان تعداد کم برهم زنندگان امنيت اخلاقي در جامعه نيز بايد با تذکر برخورد شود.
اين مقام مسئول در ادامه اظهار عقیده کرد: اين نيرو به عنوان يک نيروي کارآمد سد محکمي در مقابل توطئه هاي دشمن براي برهم زدن آسايش و امنيت مردم است.
آيت الله صفايي بوشهري، با اشاره به "مسئوليت خطير پليس در استان بوشهر" عنوان کرد: با توجه به وجود منابع استراتژيک و محيط تجاري در اين استان، موقعيتي است که افراد سودجو و شياد بتوانند از فضاي استان و از اين جغرافيا براي رسيدن به اهدافشان استفاده کنند.
امام جمعه بوشهر در خصوص ماه مبارک رمضان خاطرنشان ساخت: همه دستگاهها و ارگانها بايد با پليس همکاري لازم را داشته باشند تا با مظاهر روزه خواري برخورد شود و تذکرات لازم ارائه شود
روز انتخابات، اواخر شب، آيت الله احمد جنتی هنگام سوار شدن به ماشین ضد گلوله اش، در برابر دوربین های تلویزیون گفت که هیچ مشکل اساسی در برگزاری انتخابات نداشته ایم و گفت که تنها گزارشی از چند صندوق رسیده است که بررسی می کنیم . یک نمایندة مجلس هم دخالتی داشته که «حساب او را هم خواهیم رسید».
اما در گزارش تفصیلی هیچ اشاره ای به آن چند صندوق نشد. مشخص نشد که آن صندوق سیاری که در جیرفت دزدیده شد و یا فردی که در خرم آباد تعرفه ها را دزدید چه سرنوشتی پیدا کرد و چرا در گزارش تفصیلی ، شورای نگهبان در باره آنها سخنی نگفته است؟
به گزارش خبرنگاران« رای ما کجاست » بی صداقتی در برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در بسیاری از ابعاد بررسی شده است . تعرفه های تا نخورده، چاپ دو میلیون تعرفه اضافی و بدون حساب، اخراج کارشناسان زبده وزارت کشور و جایگزین کردن نیروهای نظامی قبل از برگزاری انتخابات ،اخلال در کار ناظران صندوق های رای، دستگیری رابطان شعب و قطع پیامک و تلفن های ثابت نمایندگان موسوی و ... از جمله موارد اثبات تقلب و بی صداقتی در برگزاری انتخابات بوده است . اما موضوعات کوچک تر از اینها نیز در این انتخابات روی داده که شورای نگهبان به سادگی از کنار آنها گذشته است . از جمله ماجرای سرقت صندوق رأی سیار توسط یکی از مسئولان محلی شهر جیرفت و یا ماجرای دستگیری شخصی با مقداری تعرفه در خرم آباد.
این دو موضوع به ظاهر کوچک شاید در مقایسه با موضوعات بزرگ تر دیگر از اهمیت کمی برخوردار باشد اما آنچه مهم است عدم هرگونه عکس العمل شورای نگهبان در اين سرقت و تقلب است و گزارش تفصیلی هم در این مورد ساکت مانده است.
ماجرای سرقت صندوق رای سیار در جیرفت چه بوده است؟
خبرنگار "آينده" از كرمان گزارش داده که اقدام يكي از مسئولان محلي در سرقت يك صندوق سيار در جيرفت، با برخورد قاطع نيروهاي امنيتي با سارق همراه شده است. بنابراين گزارش، در روز 22 خرداد، پس از ارسال گزارشهايي به مسئولان برگزاري انتخابات، مشخص ميشود يكي از صندوقهاي سيار از دسترس خارج و مفقود شده است. با اطلاع مقامات امنيتي و محلي و اقدام به موقع آنان، اين صندوق سيار در منزل يكي از مسئولان مسكن اين شهر كشف ميشود.
مأموران هنگام حضور در اين منزل با صحنه جالبي مواجه ميشوند كه فرد مذكور پروندههاي درخواست مسكن مردم را كه در آن كپي شناسنامه موجود بوده در كنار خود گذاشته و با درج نام و مشخصات و شماره سريال شناسنامه افراد مذكور، به نام آنها تعرفه پر كرده و وارد صندوق سيار ميكند كه مأموران با مواجهه با اين صحنه، فرد مذكور را بازداشت ميكنند(1).
با اين وجود هنوز خبري از سرنوشت آراي اين صندوق سيار در اختيار نيست و برخي مدعي اند اين صندوق ابطال نشده و آراي آن هم به نفع يكي از كانديداها محاسبه شده است."
شاید بگویید یک صندوق که خیلی اهمیت ندارد اما این فقط یک نمونه است که شیوه برخورد شورای نگهبان را که ا با پدیده های آشکار تقلب در انتخابات نشان می دهد.
ماجرای فردی که در خرم آباد تعرفه دزدیده بود
همجنین روز 22 خرداد نیز سایت قلم نیوز خبر دستگیری فردی با مقداری تعرفه را در خرم آباد منتشر کرد(2)
روز 22/3/88 سایت قلم نیوز، سایت رسمی ستاد آقای مهندس موسوی نوشت: " در شعبه اخذ رای شماره 18 ( دبیرستان صدر ) یک نفر با تعدادی تعرفه رای مشاهده شد که پس از اطلاع مسئولین شخص مذکور دستگیر شد. چگونگی رسیدن این تعرفه ها به این فرد هنوز مشخص نشده است ولی این مساله شائبه تقلب در انتخابات را بسیار تقویت می کند."
پرسش این است که چرا در رسیدگی ها از این ماجرا خبری نیست؟ اما مهمتر از آن، موضوع عدم تسلط بر تعرفة منتشره بوده و استفادة نابجا به نفع کاندیدای خاص از این تعرفه هاست.
منبع: رای ما کجاست
روابط عمومی مجلس شورای اسلامی با غیر واقعی خواندن برآورد خسارات ناشی از تاخیر حضور نمایندگان در تشكیل جلسات علنی، ارائه اینگونه اطلاعات غلط و بدون استدلال را از مصادیق بارز تشویش افكارعمومی ذكر كرد.
به گزارش ایلنا، در پی انتشار خبری در خصوص ارائه میزان خسارات ناشی از تاخیر یا غیبت نمایندگان در تشكیل جلسات علنی در برخی از رسانهها، روابط عمومی مجلس شورای اسلامی با انتشار توضیحاتی ضمن غیر واقعی دانستن آمار ارائه شده در خصوص برآورد مالی ناشی از تاخیر نمایندگان، انتشار اینگونه اخبار بدون استدلال را مصداق بارز و آشكار در نادیده گرفتن خدمات و زحمات بیشائبه نمایندگان خدوم ملت دانست.
در این اطلاعیه آمده است: در شرایط كنونی كه نمایندگان دلسوز ملت با درك وضعیت حساس موجود در جامعه و جایگاه كشورمان در جهان، تلاشی جدی و اهتمامی وافر در تصویب قوانین راهگشا در زمینههای مورد نیاز از جمله تصویب برنامه پنجم توسعه كشور دارند، شایسته نیست با اینگونه اظهارنظرهای بدون مبنای كارشناسی و نكته سنجیهای غیرمنطقی زمینههای تشویش افكار عمومی را به وجود آورند.
ارائه این اطلاعات غلط به مثابه وارد كردن خدشه جدی به كیان مجلس شورای اسلامی به عنوان قوه قانونگذاری كشور و نادیده انگاشتن زحمات و خدمات نمایندگان منتخب ملت است كه به طور مستقیم و مستمر مشغول پیگیری مسائل و مشكلات مردم میباشند.
در پایان روابط عمومی مجلس شورای اسلامی ضمن تكذیب جدی این مطلب، پیگیری قانونی انتشار اینگونه اخبار بیپایه و اساس در رسانهها را برای خود محفوظ میداند.
می گویند شفافیت در برابر یک حکومت پلیسی ، مثل استریپ تیز یک بره در برابر چشمان گرسنه یک گرگ است. شاید اگر دندانهای تیز گرگ را در خاطر نداشته باشید، یا تصویر گرگ را از پشت کامپیوتر دیده باشید، به عمق ترسی که ممکن است در دل هر بره ای از هر گرگی افتاده باشد پی نبرید. البته از یاد نبرید که مساله اصلی ما، داستان ترس و وحشت ناشی از درد و رنج و فشار نیست، بلکه مساله مرگ و زندگی است. اینکه برادری که به اسم گرگ روبروی شما ایستاده، فقط شما را تحقیر نخواهد کرد و از حقوق انسانی محروم نخواهد کرد، او براحتی می تواند شما را بکشد، یا سالها به زندان بیاندازد.
البته، ریاکاری یکی از بدترین خصوصیات زندگی ما شرقیان است. در این هیچ تردیدی نیست، اما شفافیت با وضع ما چه نسبتی دارد؟ آیا ما ایرانیان که با حکومتی سروکار داریم که اگر خدای ناکرده پای مامورش به داخل خانه ما برسد، براحتی برای سالها زندان، می تواند مدرک از اشیاء عادی خانه ما مدرک جمع کند، می توانیم براحتی موجوداتی شفاف باشیم؟ توضیح این امر کاری بسیار ساده است. مثلا فرض کنید در آلبوم عکس خانه شما، یا یخچال خانه، یا کتابهایی که در خانه دارید، یا کامپیوتری که در خانه دارید و با آن برای دوستان تان نامه می فرستید و از آن طریق خبرها را می خوانید، یا محتویات یخچال شما یا فیلمهای موجود در خانه، هر کدام براحتی می تواند دلیلی باشد مبنی بر اینکه شما مجرمی هستید خطرناک که سی سال، یا بیست سال یا ده سال قبل و یا همین دیروز فلان جرم را انجام داده اید. شاید به همین دلیل است که اولین چیزی که در هنگام خطر باید پنهان کنید، آلبوم های عکس، هارد کامپیوتر، دفتر تلفن و بطور کلی هر چیزی است که می تواند فکر شما یا روابط شما را نشان دهد.
لابد توضیح این امر ضرورت ندارد که در حال حاضر، یعنی همین پارسال، حداقل صد تا هزار نفر به جرائمی چنین محکوم شدند: " تماس اینترنتی با بی بی سی" ، " داشتن مدارک محرمانه از بیست سال قبل"، " کشف اسناد توطئه علیه نظام"( دست نوشته های منتشر نشده افراد)، " تماس تلفنی منافقین با فرد مذکور که وی به تلفن پاسخ نداده و آن را قطع کرد، با این وجود ارتباط او محرز است، استفاده از فیس بوک، تبلیغ علیه نظام از طریق انتشار خبر در رسانه های انگلیسی و آمریکایی.
پس عجیب نیست اگر نتیجه بگیریم که حفظ مخفی کاری و رعایت شدید ارتباطات قابل پیگیری توسط دولت و حکومت، یکی از قواعد اولیه مبارزه با حکومت است. این مخفی کاری طبیعتا باید شامل مواردی بی شمار بشود، از جمله رابطه با دوستان و خویشان و از همه مهم تر رابطه میان ایرانیان داخل و خارج از ایران. در سال گذشته از 12 همکار ما در یکی از رسانه های سیاسی غیر رادیکال در داخل کشور، پنج نفر از آنان به زندان محکوم شده و از زمان دستگیری هنوز آزاد نشده اند و بقیه، تقریبا جز یک نفر، همه شان از ایران خارج شده اند. بنا براین عجیب نیست که رسانه هایی که خبرهای داخل ایران را منتشر می کنند، یا منابع خبری شان در داخل ایران است، طبعا مخفی کاری را رعایت می کنند تا منابع خبری شان را نسوزانند.
آیا منظور ما از این گفته ها این است که ما نباید شفافیت داشته باشیم؟ بله. دقیقا منظور این است. وقتی یک حکومت قصد دارد اطلاعاتی درباره اعضای یک رسانه مثل تلویزیون سبز یا جرس یا ندای سبز آزادی به دست بیاورد، ما نمی توانیم اطلاعات مذکور را در سایت مان بطور علنی و آشکار منتشر کنیم. چرا که از این طریق کانال های اطلاع رسانی را کور کرده و تعداد زیادی افراد را در معرض خطر قرار می دهیم. بسیاری از مقالات و نوشته هایی که توسط نیروهای اپوزیسیون در رسانه های آنان منتشر شده و در عمل روابط میان نیروهای رسانه ای جنبش سبز را آشکار می کند، عملا جاسوسی برای سیستم حکومتی ایران محسوب می شود.
البته یک راه دیگر هم وجود دارد، اینکه ما با شفافیت کامل همه اطلاعات مان را منتشر کنیم، مقدر و میسر است، اما باید بپذیریم که با این کار منابع خبری مان را در داخل در معرض خطر قرار دهیم. مثلا فرض کنید عکس نویسنده ای را که ده سال است با نام مستعار کار می کند و حکومت بخاطر نوشته های او می تواند بیست سال او را به زندان بفرستد، برای وزارت اطلاعات پست کنیم و آدرس او را نیز برای وزارت مذکور ارسال کنیم. یک بار وقتی حسین درخشان به ایران رفته بود، و اصرار داشت خبرش منتشر نشود، یکی از دوستان مشترک بی محابا خبر سفر او را منتشر کرده بود. برایش نوشتم که انتشار این خبر به منزله ایجاد خطر برای اوست. گفت " به درک، این همه ما را اذیت کرد، بگذار تاوانش را بدهد."
اپوزیسیون خارج از ایران، گاه برخوردی غیرمسوولانه با نیروهایی دارد که در داخل ایران زندگی می کنند. یک بار یکی از کارمندان حزب کمونیست کارگری، در یکی از جلسات سخنرانی من گفت " شما از طریق طنز سعی می کنید مقصودتان را پنهان کنید، باید موضع روشن خود را در مورد ولایت فقیه، براندازی نظام و شخص خمینی روشن کنید." به او گفتم: " اتفاقا این ها دقیقا همان سووالاتی است که بازجویان وزارت اطلاعات از من می کردند و از من می خواستند که مواضع خود را آشکار و روشن بگویم." تقریبا همه کسانی که در جریان قتل های زنجیره ای کشته شدند، مثل سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، داریوش فروهر، توسط اپوزیسیون خارج از کشور متهم به جاسوسی برای حکومت شده بودند. در کنفرانس برلین اپوزیسیون خارج از کشور، باعث بیش از بیست سال زندان برای کسانی شد که به دعوت سبزهای آلمان به این کشور رفته بودند و بلافاصله بعد از بازگشت به ایران از فرودگاه به زندان رفتند.
داشتن انتظار برخورد شفاف اپوزیسیون، توسط کسانی که تصمیم گرفته اند که در خارج از ایران زندگی کنند و قصد سفر به ایران را هم ندارند، در مورد افرادی که سعی می کنند با پذیرش خطر و ریسک بالای خبررسانی در داخل ایران، جامعه را آگاه کنند، از دو حالت خارج نیست. کسانی که اطلاعات مربوط به گروههای مبارز و خبررسانان جنبش را بطور علنی منتشر می کنند، یا واقعا ماموران خطرناک حکومتی هستند که می خواهند جنبش آزادی ایران را نابود کنند، یا دچار عقده بی توجهی هستند و تلاش می کنند تا از طریق کارهای عجیب و غریب توجه دیگران را به خود معطوف کنند.
منبع: جرس
محمد توکلی و علی صادقی دو تن از اعضای شورای مرکزی کانون صنفی معلمان کرمانشاه به شعبه یک دادگاه انقلاب کرمانشاه احضار شدند.
به گزارش جرس، در این احضاریه از این دو فعال صنفی خواسته شده در تاریخ اول شهریورماه خود را به این شعبه معرفی کنند.
از سال ۸۲ تا کنون پرونده اعضای شورای مرکزی این تشکل در استان همواره مفتوح بوده و در این رابطه محمد توکلی و علی صادقی بارها بازداشت شده که در آخرین بار با وثیقه ۳۰ میلیون تومانی آزاد شده اند.
میزان واردات قند و شکر در ۴ ماهه نخست سال جاری نسبت به مدت مشابه سال گذشته بیش از ۱۱۰ درصد رشد داشته است.
به گزارش ایسنا، طی این مدت بیش از ۵۴۱ هزار تن قندو شکر از نیشکر تصفیه نشده بدون مواد خوشبوکننده یا رنگکننده به ارزش ۲۱۶ میلیون دلار به ایران وارد شده که این میزان واردات ۳٫۶۸ از وزن و ۱٫۱۷ درصد از ارزش کل واردات ایران طی ۴ماه نخست سال جاری بوده است.
همچنین مقایسه این آمار با واردات قند و شکر در ۴ ماهه نخست سال گذشته حاکی از رشد ۶۱ درصدی در وزن و ۱۱۰ درصدی در ارزش این واردات دارد.
بر این اساس میزان واردات این محصول در ۴ ماهه نخست سال گذشته بیش از ۳۳۶ هزار تن به ارزش ۱۰۲ میلیون دلار بود که ۲٫۰۴ درصد از وزن و ۰٫۶۵ درصد از ارزش کل واردات ایران را طی این مدت را شامل میشد.
همچنین آمار گمرک ایران نشان میدهد در حالی که قیمت متوسط هر کیلو قند و شکر وارد شده به ایران در ۴ ماهه نخست سال گذشته ۰٫۳ دلار (معادل حدود ۳۰۰ تومان) بود، در چهار ماهه امسال این رقم به ۰٫۴ دلار (معادل حدود ۴۰۰ تومان) رسیده است.
عضو شورای اسلامی شهر رشت گفت: افزایش ناگهانی مبلغ برق در قبض برق مشترکان موجی از نگرانی و تشویش خاطر شهروندان و قشرهای آسیبپذیر اجتماعی استانهای شمالی کشور را فراهم کرده است.
به گزارش مهر، محمد حسن عاقلمنش روز چهارشنبه در جلسه علنی شورای شهر رشت اظهار داشت: همهساله با افزایش شدت گرمای هوا در فصل تابستان و استفاده شهروندان از وسایل خنک کننده تغییرات افزایشی در میزان مصرف برق پدید میآید که امسال این تغییرات با افزایش ناگهانی بهای برق مصرفی شهروندان استانهای شمالی کشور همراه بوده و باعث نگرانی شدید مردم شده است.
در گیلان به دلیل رطوبت زیاد هوا، امکان استفاده از کولرهای کم مصرف آبی وجود ندارد
وی با اشاره به گرمای بیسابقه در کشور و تعطیلی چند روزه ادارات در تیر ماه بنا به تصمیم هیأت دولت با هدف صرفهجویی در مصرف برق خاطرنشان کرد: شدت گرما به حدی است که شهروندان در ساعات بیشتری از شبانه روز از دستگاههای خنک کننده استفاده میکنند، بنابراین میزان برق مصرفی خانوادههای گیلانی افزایش مییابد.
عضو شورای شهر رشت افزود: بررسیها حاکی است که بر اساس مطالعات انجام شده در سالهای ۸۲ و ۸۳ و همچنین بررسیهای به عمل آمده در الگوی مصرف برق بخش خانگی در سال ۸۴ ،استانهای شمالی (گیلان، مازندران و گلستان) جزو مناطق عادی کشور و در دستهبندی گرمسیری ۴ با مصرف ۵۰۰ کیلو وات ساعت در ماه تعیین شدند.
وی گفت: این در حالیکه برای مناطق گرمسری ۳ هزار کیلو وات ساعت، گرمسیری تا دو هزار کیلو وات ساعت و گرمسیری ۳ تا یک هزارکیلو وات ساعت در ماه تعیین شده که این تقسیمبندی بر اساس دمای هوا در سنوات گذشته صورت گرفته و به طور قطع نیاز مردم به استفاده از وسایل خنک کننده تا این حد نبود.
عاقلمنش با تأکید بر افزایش بیسابقه گرمای هوا در گیلان خاطرنشان کرد: در گیلان و دو استان دیگر شمالی به دلیل رطوبت زیاد هوا، امکان استفاده از کولرهای کممصرف آبی وجود ندارد، بنابراین استفاده از کولرهای گازی پرمصرف سبب افزایش برق مصرفی ماهیانه میشود از سوی دیگر رطوبت طاقتفرسای هوا در طول تابستان استفاده از وسایل برقی و گازی خنککننده را در طول شبانهروز اجتنابناپذیر میسازد به گونهای که تحمل شرایط بدون وسایل خنک کننده بسیار مشکل است.
گیلانیها از افزایش ناگهانی بهای برق مصرفی نگرانند
وی ادامه داد: افزایش مصرف برق سبب محاسبه تصاعدی بهای برق بخش خانگی و حتی پرداخت جریمه برای مازاد الگوی مصرف تعیین شده میشود و گیلانیان از دو جهت یکی محاسبه تصاعدی برق و دیگری مازاد الگوی مصرف، متحمل افزایش بهای برق مصرفی میشوند، بنابراین نظر به اینکه طرح هدفمند کردن یارانهها هنوز در کشور به اجرا در نیامده افزایش ناگهانی مبلغ برق در قبض برق مشترکان موجی از نگرانی و تشویش خاطر شهروندان و قشرهای آسیبپذیر اجتماعی استانهای شمالی کشور را فراهم کرده است از اینرو با توجه به این موارد، پیشنهاد میشود که در دستهبندی استانها تجدید نظر به عمل آید.
عضو شورای رشت گفت: نظر به هدفمند کردن یارانهها که با هدف جلوگیری از اجحاف و ستم به اقشار محروم و آسیبپذیر جامعه اجرا خواهد شد، این تجدید نظر موجبات آرامش خاطر خانوادههای کم درآمد و زحمتکش استانهای شمالی را فراهم خواهد کرد.
وی خواستار فعالیت هماهنگ کلیه مسؤلان به ویژه استاندارگیلان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تحقق این مهم شد.
همچنین اعضای شورای اسلامی شهر رشت طی نامهای خطاب به رئیس شورای اسلامی شهر رشت با تأکیدد بر اصلاح تقسیمبندی استانها خواستار پیگیری موضوع شدند.
ندای سبز آزادی: سال پیش را بخاطر می آوری؟ سال مرگ بود و گلوله و باروت. سال ندایی که به گناه بی گناهی خون از دهانش فواره زد. سال سهراب بود و محسن. سال بد. سال زندان و زندانی، شکنجه و تجاوز. سال قتل عام سکوت بود و فروریختن حرمت انسان در خیابانهای تهران. سال مادران داغدار و دختران انتظار. سال داغ و درفش و زنجیر. سال تفنگ بدستان افسار گسیخته بود پارسال. شهر را ماتم به خاک سپاریهای شبانه سرد و سیاه کرده بود. خاطرت هست؟ سال صدای زنجیر بود و ناله شبگیر. تیغ شب چکمه پوش و تفنگ بدست بر سر کوی و برزن به شکار قناریها نشسته بود، خاطرت هست؟
صدای خس و خاشاک
و در آن میانه که انسان بودن دشواری وظیفه بود، مردی بی پروا از هیبت سیاه شب مرغ سحر شد و ناله سر داد. ناله ای که همه هیمنه شب را به باد فنا داد. ناله هنرمندی که نانش را به نرخ روز آلوده نکرد. نوای ملکوتی مردی که صدایش، صدای حق بود و حقیقت. صدای جاودانه هنرمندی که تمام افتخارش " خاک پای مردم بودن " بود. هنرمندی که ادب را نه در خم شدن و تعظیم کردن در برابر قداره بندان زور و زر بدست، که در کنار مردم ماندن و برای آنان خواندن می دانست. صدا، صدای مردی از تبار توس بود که آئین پاک ایران زمین را فردوسی وار بر سر تفنگ بدستان بی مرام و منطق آوار کرد که ای برادر: " تفنگت را زمین بگذار! "
محمدرضا شجریان، از همان فردای " خس و خاشاک " خوانده شدن مردمی که رایشان را از کودتاگران مطالبه می کردند، نام خود را در صفحات مبارزات و مبارزان آزادیخواه و آزادگان ایران زمین جاودانه کرد.
او پس از اینکه در نامه ای اعتراض آمیز به عزت الله ضرغامی، رئیس سازمان صدا و سیما خواهان منع پخش آثارش از این رسانه شد، در گفت و گویی با رسانه ها گفت: "در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدی نژاد، خس و خاشاک به حرکت در آمده اند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود."
در اهمیت رفتار و سکنات شجاعانه و آزادیخواهانه استاد بی همتای آواز ایران همین بس که او درشرایطی خواستار ممنوعیت پخش آثارش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی شد که برخی هنرمندان از ترس دستگیری و بازداشت، یا کام خویش به دهان بریده بودند و یا از شدت غم نان آرایه گردان صحنه های تنفیذ و تائید کودتاچیان گشته بودند.
جواب فریاد گلوله نیست
از همین روست که بسیاری از نویسندگان و هنرمندان درباره محمدرضا شجریان به اتفاق معتقدند که او " به عنوان یکی از استادان مسلم موسیقی اصیل ایرانی همیشه در دل میلیون ها نفر از دوستداران موسیقی جایگاه ویژه ای دارد " و " از معدود خوانندگان موسیقی اصیل است که همیشه با زمانه حرکت کرده است. " و " اگر کسی شعرهایی را که او در سی سال اخیر اجرا کرده مطالعه کند، تاریخ معاصر ایران را بهتر درک می کند." درواقع کارهای شجریان در سی سال اخیر پژواک روزگار است.
استاد بی همتای آواز ایران در روزگار ما درباره انگیزه هایش برای خواندن قطعه ماندگار " تفنگت را زمین بگذار " در مستندی که بی بی سی فارسی درباره اش ساخته است می گوید: " هدفش از اجرای این ترانه این بوده که به حاکمیت بگوید نباید به صدای اعتراض مردم با گلوله پاسخ بدهد. "
شجریان در این فیلم توضیح می دهد که در زندگی اش هیچ گاه گرایش سیاسی خاصی نداشته، ولی می گوید که همیشه با خواسته های مردم برای آزادی و دموکراسی همسو بوده است. او معتقد است که هنرمند باید با روزگار خود حرکت کند و با مردم همراه باشد. شجریان در این فیلم بی پرده تر از همیشه نظراتش را در باره حکومت ایران، جنبش اعتراضی در کشور و برخورد حکومت با این جنبش بیان می کند.
او معتقد است که مردم ایران برای رسیدن به آزادی، گذار دشواری را در پیش دارند ولی تاکید می کند که مردم سرانجام پیروز خواهند شد. او خود را ترانه خوان مردم ایران می داند و می گوید که باکی ندارد که اگر مقامات او را برای بیان صریح نظراتش به زندان بیندازند.
همیشه کنار مردم
مرور سابقه کاری محمدرضا شجریان نشان می دهد که او همواره در کنار مردم بوده است و هرگز آزادگی و آزادمنشی را به جیره خواری حاکمان ترجیح نمی دهد. او تنها در جریان اعتراضات مردم به نتایج انتخابات سال گذشته نبود که کنار مردم ایستاد بلکه سالیان سال است که حقمداری و مردم خواهی را به ریزه خواری دستگاه حاکمه ترجیح می دهد. چنانکه از سال ۷۵ به بعد که كنسرتهايش به بهانه های مختلف تعطيل شد و به همین علت او تصميم گرفت ديگر در ايران كنسرتی اجرا نكند، چون به اعتقاد او رفتاری كه با مردم تشنه و علاقمند اين برنامه ها می شود بسيار توهين آميز است. در همان سالها او طی مصاحبه مفصلی با روزنامه همشهری گفت: " در تمام سالهایی که از انقلاب می گذرد حتی يك سالن كنسرت كه برای موسيقی مناسب باشد در سرتاسر ايران با اين همه ثروتی كه دارد ساخته نشده و به کسی هم به فكر ساختن آن نيست." او در این مصاحبه افزوده بود: "هرگز نمی گذارند خانه موسيقی مستقل عمل كند، هر كار كنيم باز وزارت ارشاد سرور ما خواهد بود، وانگهی در مملكتی كه برای كنسرت موسيقی كلاسيك و متين ايرانی اين همه آزار و اذيت روا می دارند خانه موسيقی چه معنايی می تواند داشته باشد؟ من نمی توانم اين همه خوشباور باشم. "
اعتراض به زورمداری حکمران در زندگی شجريان محدود به ایام پس از انتخابات نمی شود. او در دوران پادشاهی خاندان پهلوی هم و در اعتراض به پخش آنچه او موسيقی مبتذل و حرامزاده و بی بنيان می خواند همکاری خود را با راديو تلويزيون قطع کرد و تنها در روزهای انقلاب اين همکاری را با اشعار و ترانه های انقلابی از سرگرفت.
شجریان در جایی گفته است که علت ممنوع کردن پخش آثار خود از صداو سيما را بزرگتر از آن می بيند که به صدای خودش و به موسيقی محدود شود. چرا که از نظر او " در دنيا نمی بينيد كه راديو تلويزيونهايشان دولتی باشند؛ همگی خصوصی و آزاد و منعكس كننده نظرات، انتقادات و ايرادات و گاه شكايات مردم از عملكرد سازمانهای دولتی و وزارتخانه ها و حتی شخص رئيس جمهورند ولی اينجا صددرصد دولتی و تابع است".
زلزله بم
شجریان در ماجرای زلزله بم هم کنار مردم ماند و با وجود آنکه قصد داشت باغ هنر بم را برای مردم این دیار بسازد به دلیل انواع و اقسام کارشکنی های حکمرانان و دولتیان از ادامه اجرای این پروژه سر باز زد و در نامه ای خطاب به مردم ایران نوشت: " " ماه ها است که توان ما به جای پیشبرد پروژه، به رفع حاشیه ها و مشکلات برخاسته از آن معطوف شده است. من دیگر توان مقابله با این همه موانع و دشواری های ناروای ایجاد شده را ندارم ... و از آنجایی که ابتدا با شورای محترم شهر بم طرف بودیم، اکنون نیز رسما این پروژه را به همان شورا تحویل می دهیم."
تنها صدا نیست که می ماند
آغاز ماه مبارک رمضان اما بار دیگر نام استاد را بر سر زبانها انداخت و در شرایطی که استاد مسلم آواز ایران درخارج از کشور مشغول برگزاری کنسرتهای پی در پی است صداو سیمای جمهوری اسلامی پس از 30 سال از پخش مناجات ربنای محمدرضا شجریان سرباز زده است. و کار به اینجا ختم نشده است و برخی از نمایندگان طرفدار دولت کودتا صدای چوب خشک را به صدای او ترجیح می دهند و رسانه های کودتاگران بدترین حرمت شکنی ها را در حق او روا می دارند. تو گویی کودتاگران خشمگین از حق طلبی این خواننده بلند آوازه با رفتارهایی این چنینی قطره آبی برای خاموش کردن تنور دلشان دست و پا می کنند.
حال آنکه حتی آوازه خوانان طرفدار خودشان هم معترفند که " " آقای شجریان ... ربنا را آنچنان خوب خواندهاند و حق مطلب را ادا کردهاند که دیگر نیازی به نسخه دوم نیست." و " آیاتی که آقای شجریان خواندهاند سالهاست که در تاروپود زندگی مردم ریشه دوانده است."
از سوی دیگر، حسین زمان از خوانندگان مطرح ایران نیز در وبلاگش درباره عدم پخش صدای ربنای شجریان در ایام ماه مبارک رمضان در صدا و سیما می نویسد: " تنها دلیلی که برای عدم پخش این اثر وجود دارد این است که شجریان به مردمش فکر میکرد و به دفاع از حقوق مردمش لب به سخن گشود. گناه بزرگ شجریان این بود که انتقاد کرد و به نظر می رسد، انتقاد از نظام، گناهی نابخشودنی است ".
دعایی که محمدرضا شجریان آنرا خوانده است، بیان آوازی آیاتی از سوره های آل عمران، مومنون، کهف و بقره در قرآن است که شجریان خود آنرا یادگار پدرش که از محققان قرآن بوده است می داند. این قطعه در ایران به " ربنا " مشهور شده است و شجریان آنرا برای نخستین بار در تیرماه سال ۱۳۵۸ در استودیویی در رادیو ایران ضبط کرد که بعدها در آلبوم "به یاد پدر" هم اجرا و ضبط شد.
تاریخ ثابت کرده که تنها صدا نیست که می ماند. بلکه کنش و رفتار صاحبان صدا و هنرمندان نیز همواره در ضمیر ناخود آگاه مردم یک سرزمین باقی خواهد ماند. به شهادت و تعلیم همین تاریخ امروز می توان به جرأت گفت که نام محمدرضا شجریان تا ابد در دل تاریخ این سرزمین در کنار قهرمانان آزادی و آزادگان واقعی ثبت خواهد شد. چه او همچون هر انسان آزاده دیگری حق را به نرخ روز نفروخت و با منطق صلح و دوستی بر حاکمان تفنگ و گلوله بدست نهیب برآورد که : " تفنگت را زمین بگذار "
دکتر علی عرب مازار از مشاوران اقتصادی میرحسین موسوی شب گذشته آزاد شد.
به گزارش کلمه، این استاد اقتصاد دانشگاه علامه با قید وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی پس از ماهها تحمل حبس موقت! از زندان آزاد شد.
عرب مازار از مشاوران میرحسین موسوی در تاریخ ۷ دی ماه سال گذشته بازداشت شده و سه ماه در انفرادی بود.
عرب مازار در جوانی در دفتر نخست وزیر همراه و همگام میرحسین موسوی بود و در بیست سال سکوت مهندس موسوی مشاور و یار نزدیک او به حساب می آمد . وی عمر علمی خود را در ۲۰ سال اخیردراتاق های کوچک اعضای هیات علمی دانشگاه علامه اختصاص داده است و در طول دوران تدریس خود تلاش کرد اندیشه اقتصادی را با رویکردی علمی و همه جانبه در فضای دانشگاهی بسط دهد .
محمدرضا جلائیپور، مدیر پویش موج سوم که برای سومین بار در طول یک سال گذشته بازداشت شده بود بعد از تحمل ۶۶ روز بازداشت انفرادی نیمه شب چهارشنبه با قید وثیقه ۳۰۰ میلیونی از زندان اوین آزاد شد.
محمدرضا جلائیپور، دارنده مدال طلای المپیاد ادبی و رتبه یک کنکور سراسری سال ۸۰ و دانشجوی ممتاز دانشگاه های تهران، لندن و آکسفورد تابستان سال گذشته نیز ۸۸ روز را در سلولهای انفرادی زندان اوین گذرانده بود و بعد از آن یک بار دیگر نیز در مراسم دعای کمیل معروف بازداشت شده بود، پس از تحمل ۶۶ روز زندان انفرادی با قید وثیقه از زندان آزاد شد و علی رغم کاهش شدید وزن در سلامت و نشاط فیزیکی و روحی به سر می برد.
گفتنی است وی در سال گذشته در مجموع ۱۵۴ روز (افزون بر ۵ ماه) و بیش از هر زندانی انتخاباتی دیگری در بازداشت انفرادی به سر برده است و علی رغم تبرئه از کلیه اتهامات خود هنوز امکان خروج از کشور برای پیوستن به همسرش و اتمام تحصیلات خود در دانشگاه آکسفورد را نیافته است.
نامبرده ۶۶ روز پیش با وعده پس گرفتن پاسپورت خود بعد از اینکه حکم منع تعقیب خود را از دادستانی تهران دریافت کرده بود به مسجد ضرابخانه مراجعه کرده بود اما با ۵ نیروی امنیتی مواجه شد و بعد از تفتیش سه ساعته محل سکونتش به سلول انفرادی منتقل شده بود
.
در طول بیش از ۵ ماه بازداشت انفرادی محمدرضا جلائی پور در طول سال گذشته چندین طومار توسط دانشجویان المپیادی و نخبگان علمی داخل و خارج از کشور برای درخواست آزادی او منتشر شد و چند صد یادداشت در اعتراض به بازداشت او و برای او در سایت ها و وبلاگ ها منتشر شد که در رسانهها بازتاب وسیعی پیدا کرد. محمدرضا جلائیپور مدیر و سخنگوی پویش موج سوم (پویش حمایت از خاتمی و موسوی) در انتخابات سال ۸۸، رتبه یک کنکور سراسری، دارنده مدال طلای المپیاد ادبی، دانشجوی ممتاز دکتری جامعهشناسی در دانشگاه آکسفورد و برگزارکننده چندین سمینار علمی تراز اول و نویسنده، مولف و مترجم ۸ کتاب جامعهشناختی- دین پژوهانه منتشرشده دردست انتشار است.
گفتنی است تعداد پرشماری از دوستان و آشنایان وی پس از اطلاع از آزادی وی در نیمه شب چهارشنبه به دیدار وی رفته اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر