هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

Latest News from Emrooz for 09/01/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بسم‌الله

شب نوزدهم ماه مبارك بود. شب قدر! تلويزيون در هال منزل روشن بود و من در اطاق، نماز مي‌خواندم. صداي نوحه خوان، كه بي محتوي مي‌خواند، روحم را خراش مي‌داد. يعني مرا ياد آن همكارشان مي‌انداخت كه گفته مي‌شود بازجوي زندان بود (و شايد هنوز هم هست) و الان در دفتر رهبري است و در پاره‌اي تشريف‌فرمايي‌هاي رسمي هم حضور دارد و در تلويزيون ديده مي‌شود. پس از خواندن آياتي از قرآن، عازم شدم. شنيده و خوانده بودم منزل دكتر پيمان مراسم احيا برقرار است. سال‌ها است كه به خاطر مشغله، كمتر امكان شركت در جلسات منزل ايشان را مي‌يافتم. رفتم. سخنران آمد. دكتر رجايي بود. شخصيت محجوبي كه به شدت مذهبي است. اين را دوستانش، كه با وي حشر و نشري دارند، اينجا و آنجا نقل مي‌كنند. حتما مقاومت طولاني در سلول انفرادي را نيز با اتكائ به همين روحيه به سر آورده است. او از قرآن سخن گفت، سوره قدر، و نيز آن را ارتباطي داد به سوره فلق. با الهام از برداشت‌هاي دكتر شريعتي، به مفهوم قدر، تفسير آن و تبديل شب تار تاريخي مردم به روشني رونده‌اي كه زيست جهان آدميان را تغيير مي‌دهد، گفت. و گريزي زد به ارتباط امام علي با اين ماه و اين شب. سپس، دو جوان پشت تريبون قرار گرفتند. اعلام شد كه فرازهايي از دعاي جوشن كبير را خواهند خواند و از حضار خواستند كه در پايان هر فراز با آنان همراهي كنند و خدا را با صداي بلند بخوانند. يكي دعا را به عربي مي‌خواند و ديگري ترجمه آن را. صداي آرام و خوش‌ آهنگي داشتند و جلسه را تحت تاثير قرار داده بودند. 6 فراز از دعا را خوانده بودند. مجلس حالي پيدا كرده بود. خانم‌ها، كه احساسات رقيق‌تري داشتند، با دستمال كاغذي صورتِ تر خود را پاك مي‌كردند. آقايان، متاثر شده بودند. ناگهان، چراغ اطاق روشن شد و مانع قرائت دعا شدند. همه از حال خوب خود بيرون آمدند. با پوزش از حضار اعلام شد كه، ماموران انتظامي بيرون منزل‌اند و اعلام كرده‌اند كه جلسه بايد تعطيل شود، فورا! والا، منزل مورد حمله قرار خواهد گرفت و تمامي حاضرين دستگير خواهند شد. گفتند كه منزل مهندس ميثمي نيز كه جلسه دعاي شب قدر داشت، مورد هجوم قرار گرفته و تعطيل شده است. از ميهمانان عذر‌خواهي كردند و خواستار ترك منزل شدند. خانم صاحبخانه، كه خود در سال‌هاي گذشته برگزاري مراسم دعاي پر سوزي را به عهده مي‌گرفت، رنگ به چهره نداشت و اشك مي‌ريخت. شكايت مي‌كرد كه از حال معنوي خود بيرون آمده است. حاضرين نيز معترض بودند كه چرا، در منزلي كوچك و در ميان جمعي اندك، حتي اجازه سخن گفتن با خدا را ندارند؟ آن‌هم با خواندن دعاي جوشن كبير، كه در چنين شب‌هايي مرسوم است و اتفاقا آن شب كانال‌هاي 1و2و3 تلويزيون، به طور مستقيم خواندن همين دعا را از حرم امام رضا، حرم حضرت معصومه و نيز مهديه تهران پخش مي‌كرد. آخر چطور ممكن است كه قرائت اين دعا در حرم بزرگان دين و با شركت انبوهي از مردم روا باشد، اما در منازلي كوچك و با حضور دوستان صاحب‌خانه‌ها، نه! آيا اين‌همه دعوت مردم از طريق راديو و تلويزيون به مراجعه به جلسات و متون مذهبي، فقط به معناي انحصار در مرجع دعاست؟ به سخن ديگر، آيا مردم زماني مجاز به ارتباط با خدا هستند كه فقط از طريق كانال هاي حكومتي صورت گيرد؟

ناگهان ياد چند سال پبش افتادم. زماني كه مسعود ده‌نمكي هنوز هنرمند نشده بود، قراري هم نداشت كه اداي روشنفكران را درآورد و از حقوق ديگران، مثلا همكاران هنرپيشه خود، كه، به ادعاي او، به خاطر وي مغضوب و از دريافت جايزه جشنواره محروم شده بودند، دفاع كند. باز، در منزل دكتر پيمان جلسه اي بود و سالن مملو از جمعيت. ناگهان آرام، آرام جمعيتي چفيه بسته وارد شد. در آن ميان، ده‌نمكي و حاجي بخشي سرشناس بودند. خود را در ميان جمعيت جاي دادند. دكتر پيمان، بي اعتنا، سخن مي‌گفت. به ناگاه، ده‌نمكي از جاي برخاست. با صداي بلند سخن دكتر را قطع كرد و گفت كه بايد با وي مناظره كند. دكتر پيمان به آرامي گفت كه چنين برنامه‌اي در دستور كار نيست و به علاوه، تمامي رسانه‌هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري به طور انحصاري در اختيار شماست و مامحروم از آن. چرا بايد وقت محدود يك محفل خصوصي را دراختيار شما گذارد؟ وي اصرار مي‌كرد كه دكتر سروش نيز چون شما يك‌تنه سخن مي‌گويد و بايد با ما در اين‌جا مناظره كنيد. هنگامي كه وي نااميد از تحميل نظر خود شد، يك تنه نظرات خود را گفت و گفت و گفت! آن زمان، ده نمكي در حال رشد بود و شايد اواخر دوره حمله‌ وي به افراد و مجامع بود لذا، با ذكر اين‌كه حزب‌الله اكنون ديگر حمله نمي‌كند، بلكه در حال اخذ مدرك در سطح فوق‌ليسانس و دكتري است، دوستان خود را فرا خواند تا با سينه‌زني و نوحه ‌خواني، اما، آرام، جلسه را ترك كنند؛ و پس از لختي ايجاد دلهره، در ميان جمعي كه آمده بودند تا سخني از دين بشنوند، رفتند. البته، آن زمان نه كسي نامي از احمدي‌نژاد شنيده بود و نه نامي از سوپر‌‌وايزر وي، بهبهاني؛ نيز كسي از قصد دانشگاه امام حسين، كه در پي اعطاي مدرك به نيروهاي سپاه پاسداران است، خبر نداشت. بعدا شنيدم كه اداره كنندگان جلسه فورا به كلانتري محل اطلاع داده بودند، اما جالب آن كه ماموران با مشاهده آنان، محل را ترك كرده و بي اختياري خودرا در برخورد با آنان متذكر شده بودند. بگذريم از اين خاطرات تلخ گذشته! از همين مراسم ديشب بگويم.

از منزل بيرون آمديم. در مقابل در منزل يك سرهنگ، اما، موقر، با دو اتومبيل مامور نيروي انتظامي ايستاده بود. شنيدم برخي از حضار كه از منزل بيرون مي‌آمدند، به وي اعتراض مي‌كردند كه از چه روي از برگزاري مراسم دعا ممانعت كرده‌اند. او، مودبانه، پاسخ مي‌داد كه: "ما به احترام دكتر و براي محافظت از ايشان به اين‌جا آمده‌ايم، ماموريم و معذور، باسياست هم كاري نداريم." حاضران با قدرداني از ايشان راه خود مي‌گرفتند و مي‌رفتند. اما، چند لباس شخصي آنان را مي‌پاييدند و تلاش داشتند كه با رفتار خاص خود در آنان هراس ايجاد كنند تا هر چه سريع‌تر محل را ترك كنند.

ياد دهه‌هاي پيش از انقلاب افتادم و حسينيه ارشاد. شنيده ‌ام كه در چنين شب‌هايي، دكتر شريعتي در آنجا فرياد مي‌كشيد، ناله مي‌زد و سخن‌راني‌هاي آتشين مي‌كرد. در مجموعه آثار ايشان نيز خوانده‌ام. از علي انقلابي سخن مي‌گفت. اما، رژيم هرگز مزاحم او و آن جمعيت انبوه شنونده او نشد. رژيمي كه هرگز داعيه مذهب نداشت و جمعيتي كه بخش قابل ملاحظه‌اي ازآن، مستقيم عضو گروه‌هاي فعال مبارزه عليه رژيم وقت بودند. اما اين رژيم، كه سياست خود را عين ديانت خود مي داند و مردم را مومن، انقلابي و پشتيبان خود، با اين حال چنين عمل مي‌كند. آيا موقعيت رژيم چنان شده است كه از گردهمايي مردمي اندك نيز بيمناك مي‌شود؟ آيا، واقعا، اگر هجوم شبانه به اين دو منزل نبود و اين جمعيت اندك فرصت مي‌يافت كه بي سر و صدا دعايي بخواند و به منزل خود برود، براي رژيم بهتر بود يا اين كه خبر اين تهاجم دهان به دهان و سايت به سايت بچرخد و داخل و خارج از ايران، همه آگاه شوند؟ آيا طراحان اقتدارگراي هجوم شبانه، آگاه به شمار جمعيت و عادي بودن اين جلسات سالانه نبودند؟ آيا اين حمله شبانه را يك خبط سياسي مي‌توان تلقي كرد؟

به نظر مي‌رسد كه چنين نيست. هدف طراحان اقتدارگراي حمله آن است كه به جامعه مدني ايران بگويد: همه تعطيل‌اند! در پي آن است كه اين معنا را القا كند كه رژيم هشيار است، هر گونه تحركي را زير نظر دارد، حتي جلسه‌اي كوچك در منزلي شخصي. و اين حمله بايد درس عبرتي براي آن خام خيالاني باشد كه به غلط مي‌پندارند كه رژيم نرم شده، اجازه مي‌دهد كه محافل خانگي باز به تدريج برقرار شود و مستقل از خواست حكومت، قرآن يا دعا بخواند، مردم را به مذهب، اما با برداشتي نو، دعوت كند، نگاه آنان را تغيير دهد و تفسيري غير حكومتي از دين ارائه دهد. اما، با ميدان دادن به اقتدارگرايان، رژيم باخته است، اين را نه فقط مردم معترض و منتقد، كه سران حكومت نيز مي‌گويند. آنجا كه، حتي سران نظامي رژيم خبر از هواداري فرماندهان عالي نظامي از جنبش سبز مردم ايران مي‌دهند. يا ديگر مقام ارشد نظامي گله مي‌كند كه مردم از كف خيابان‌ها جمع شده‌اند، اما انحرافات ( بخوانيد اعتراضات) آن‌ها همچنان هست كه بايد آن‌ها را هدايت (سياست)كرد.
والسلام


 


حجت‌الاسلام والمسلمین رحمت‌اله بیگدلی- عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی

چکیده: اندک مطالعه‌ا‌ی در اندیشه و سیره‌ی عملی علی(ع) نشانگر این است که آن بزرگوار هم در مقام نظر، معتقد به‌حکمرانی خوب بود و هم در مقام عمل می‌کوشید که آن را در جامعه حاکم کند. بر این اساس، علی(ع) هرگز حاضر نبود حکومت را به‌هر شکل ممکن به‌دست آورد و به‌هر طریق ممکن آن را حفظ کند؛ زیرا معتقد بود حکومتی می‌تواند مصداق حکمرانی خوب باشد که هم در مقام تأسیس و هم در مقام اداره امور جامعه، مبتنی بر رعایت ضوابط عقلی و شرعی و منتخب و مورد رضایت مردم باشد.

حکمرانی خوب

اصطلاح «حکمرانی خوب»(Good Governance)، یکی از اصطلاحات رایج در مباحث سیاسی امروز است. منظور از «حکمرانی خوب»، اداره و تنظیم امور کشور و جامعه و رابطه‌ی دولت- شهروندان بر اساس دموکراسی(حق انتخاب مردم) حاکمیت قانون و دستگاه قضایی مؤثر و ... است.

بانک جهانی شش عامل را برای تحقق «حکمرانی خوب»، لازم دانسته است که عبارتند از:

1. به‌رسمیت شناختن حق انتخاب و اظهار نظر برای مردم و ضرورت پاسخگویی حکومت در مقابل آنان (Voice and Accountability).

2. ثبات سیاسی و عدم خشونت؛ در فضای فاقد ثبات سیاسی و رواج خشونت، حکمرانی خوب، ممکن نیست. لذا برای حکمرانی خوب، ما نیازمند کاهش بی‌ثباتی سیاسی و خشونت هستیم و باید بکوشیم که در جامعه ثبات سیاسی برقرار باشد و با خشونت مقابله شود. البته راه رسیدن به‌ثبات سیاسی، سرکوب نیست، بلکه باید با به‌کار گرفتن اراده و خواست جمعی، بی‌ثباتی، خشونت و تروریسم از جامعه رخ بربندد.

3. اثربخشی دولت؛ به‌این‌ معنا که دولت باید در انجام وظایف خود کارآمد و مؤثر باشد.

4. حذف مقررات اضافی؛ بوروکراسی و مقررات اضافی علاوه بر این‌که موجب کندی انجام کارها می‌شود، می‌تواند موجب تحمیل هزینه و ایجاد بار مالی و مانع رشد اقتصادی باشد.

5. حاکمیت قانون؛ در حکمرانی خوب، قانون بالاتر از اراده‌ی افراد در هر موقعیتی که باشند، قرار می‌گیرد.

6. مبارزه با فساد؛ برای رسیدن به‌حکمرانی خوب باید مبارزه‌ای جدی و مستمر با انواع و اقسام فسادهای رایج انجام پذیرد و تلاش شود که ریشه‌ی فساد تا حد ممکن از دولت و جامعه کنده شود. تاریخ حکومت‌ها و دولت‌های حاکم بر جوامع بشری نشانگر این است که در دولت‌های غیرپاسخگو فساد اداری و مالی، امری رایج است و مانع توسعه و پیشرفت این جوامع می‌شود.

پس به‌طور خلاصه می‌توان گفت که حکمرانی خوب، عبارت است از: «به‌رسمیت شناختن ‌حق انتخاب و اظهارنظر و پاسخگویی، ثبات سیاسی و عدم خشونت، اثربخشی دولت، حذف مقررات اضافی، حاکمیت قانون و مبارزه با فساد.

●به‌رسمیت شناختن حق انتخاب مردم

اندک مطالعه‌ا‌ی در اندیشه و سیره‌ی عملی علی(ع) نشانگر این است که آن بزرگوار هم در مقام نظر، معتقد به‌حکمرانی خوب بود و هم در مقام عمل می‌کوشید که آن را در جامعه حاکم کند.

بر این اساس، علی(ع) هرگز حاضر نبود حکومت را به‌هر شکل ممکن به‌دست آورد و به‌هر طریق ممکن آن را حفظ کند؛ زیرا معتقد بود حکومتی می‌تواند مصداق حکمرانی خوب باشد که هم در مقام تأسیس و هم در مقام اداره امور جامعه، مبتنی بر رعایت ضوابط عقلی و شرعی و منتخب و مورد رضایت مردم باشد.

با این‌که بر اساس مبانی کلامی شیعه، علی(ع) خلیفه‌ی بلافصل و منصوص رسول خدا(ص) و امام مفترض‌الطاعه بود، ولی هرگز در صدد برنیامد که با تکیه بر این نص، حکومت خود را بر مردم تحمیل کند؛ زیرا علی(ع) برخلاف کسانی‌ که برای مردم حق انتخاب قائل نیستند، ‌معتقد بود که هم حکومت و هم حاکم باید برآمده از انتخاب واقعی مردم باشند.

*از منظر علی(ع) انتخاب حاکم یکی از اساسی‌ترین حقوق و تکالیف مردم است

علی(ع) انتخاب حاکم را یکی از اساسی‌ترین حقوق و تکالیف مردم می‌داند و می‌فرماید:

«آن‌چه در حكم خدا و حكم اسلام پس از مرگ يا كشته شدن امام مسلمانان بر آنان واجب است، اين است كه عملى انجام ندهند و دست به‌كارى نزنند و دست يا پا جلو نگذارند و كارى را شروع نكنند پيش از آن‌كه براى خويش رهبرى پاكدامن، آگاه، باتقوا و آشنا به‌قضا و سنت انتخاب کنند تا كار آنان را سامان دهد ...»1

*علی(ع) هیچ‌گونه حق ویژه‌ای برای خود قائل نبود و واقعا معتقد به‌حق انتخاب مردم بود

علی‌(ع) جز از طریق انتخاب و رأی مردم برای کسی حق حکومت قائل نیست و حکومتی را که از طریقی جز انتخاب و رضایت مردم به‌دست آمده باشد، باطل می‌داند.

ابن‏اثير مورخ معروف در كتاب كامل خود آورده است:

چون روز بيعت [با على(ع)] كه روز جمعه بود فرا رسيد مردم در مسجد گرد آمدند و على(ع) بر منبر بالا رفت و در حالى كه مسجد پر از جمعيت و همه سراپا گوش بودند فرمود:

«اى مردم، اين امر (حكومت) امر شماست. هيچ‌كس به‌جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد! ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من قبول ولايت را ناخوشايند داشتم، ولى شما جز به‌حكومت من رضايت نداديد.»2

وقتی علی(ع) با دعوت مردم برای قبول خلافت مواجه شد،‌ رفتاری از خود نشان داد که در طول تاریخ بی‌نظیر است، آن حضرت حتی با اصرار از مردم خواست که در صورت امکان، او را از قبول خلافت معاف دارند و فرمود:

«از من دست بداريد و ديگرى جز مرا بطلبيد، كه روى به‌كارى داريم كه چهره‌ها و رنگ‌هاى گونه‌گون دارد. نه دل‌ها را در برابر آن طاقت شكيبايى است و نه عقل‌ها را تاب تحمل. سراسر آفاق را ابرى سياه فرو پوشيده و راه‌هاى روشن ناشناخته مانده. بدانيد، كه اگر دعوتتان را اجابت كنم با شما چنان رفتار خواهم كرد كه خود مى‌دانم. نه به‌سخن كسى كه در گوشم زمزمه مى‌كند گوش فرا خواهم داد و نه به‌سرزنش ملامتگران. اگر مرا به‌حال خود رها كنيد، من نيز چون يكى از شما خواهم بود. شايد بيش از شما، به سخن آن‌كه كار خود به‌او وا مى‌گذاريد، گوش سپارم و بيش از شما از او فرمان ببرم. من اگر براى شما وزير باشم بهتر از آن است كه امير باشم.»3

در تاريخ طبرى نیز به‌نقل از محمد بن‏حنفيه آمده است كه گفت: «من پس از كشته شدن عثمان در كنار پدرم على(ع) بودم. آن حضرت به‌منزل وارد شد و اصحاب رسول اللَّه(ص) اطراف وى اجتماع کردند و گفتند؛ اين مرد (عثمان) كشته شد و مردم ناگزير بايد امام و رهبرى داشته باشند و ما امروز كسى را سزاوارتر از تو براى اين امر نمى‏يابيم. نه كسى سابقه تو را دارد و نه كسى از تو به‌رسول خدا(ص) نزديك‌تر است. على(ع) فرمود: اين كار را انجام ندهيد، چرا كه من وزير شما باشم بهتر از اين است كه اميرتان باشم. گفتند: نه به‌خدا سوگند، ما دست بر نخواهيم داشت تا با تو بيعت كنيم. حضرت فرمود: «پس (مراسم بيعت) در مسجد باشد چرا كه بيعت من مخفى نيست و جز با رضايت مسلمانان عملى نمى‏باشد»4

تاريخ طبرى هم‌چنین به‌نقل از ابى‏بشير عابدى آورده است: «من در زمان قتل عثمان در مدينه بودم. مهاجرين و انصار كه طلحه و زبير نيز در بين آنان بودند به‌نزد على(ع) آمدند و گفتند: اى اباالحسن بيا تا با تو بيعت كنيم، حضرت فرمود: من نيازى به‌حكومت بر شما ندارم و با شما هستم، پس هر كه را برگزينيد او را خواهم پذيرفت؛ بنابراين حاكمى براى خود اختيار كنيد. آنان گفتند: به‌خدا قسم كه غير از تو را بر نخواهيم گزيد.5

علی(ع) زمانی حاضر به‌پذیرش خلافت شد که مردم به‌خانه او هجوم آوردند و یک‌پارچه خواستار بیعت با او شدند.

علی(ع)، صحنه‌ی هجوم مردم برای بیعت با خود را این‌گونه ترسیم کرده است:

«شما(برای بیعت) دستم را گشودید و من بستم. شما آن را به‌سوی خود کشیدید و من‏آن را بر گرفتم. پس از آن هم‌چون شتران تشنه که روز وعده‌ی آب به‌آبخورگاه حمله کنند و به‏‌یکدیگر پهلو زنند به‌گردم ریختید، آن‌چنان که ‏بند کفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد، و ضعیفان پای‌مال شدند! سرور و خوشحالی مردم آن روز به‌خاطر بیعت ‏با من، چنان شدت داشت که کودکان ‏به‌وجد آمده، و پیران خانه‌نشین با پای لرزان خود برای دیدار منظره‌ی این بیعت ‏به‌راه افتاده‏ بودند، بیماران برای مشاهده بر دوش افراد سوار شده، و دوشیزگان نورسیده(بر اثر عجله‏و شتاب) بدون نقاب در مجمع حاضر شده بودند!»6

علی(ع) وقتی در مقابل اصرار بیش‌ از حد مردم مجبور به‌قبول خلافت می‌شود، دلیل آن را این‌گونه بیان می‌دارد:

«هان،آگاه باشید، به‌خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، سوگند که اگر نه این ‏بود که جمعیت‏ بسیاری گرداگردم را گرفته، و به‌یاریم قیام کرده‏اند، و از این جهت‏ حجت ‏تمام شده است و اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از علما و دانشمندان(هر جامعه) گرفته که در برابر شکم‌خواری ستمگران و گرسنگی ستم‌دیدگان سکوت نکنند، من‏ مهار شتر خلافت را رها می‏ساختم و از آن صرف‌نظر و آخر آن را با جام آغازش ‏سیراب می‌کردم و (آن وقت) خوب می‏فهمیدید که دنیای شما (با همه‌ی زینت‌هایش)در نظر من ‏بی‌ارزش‏تر از آبی است که از بینی گوسفندی بیرون آید!»7

آیا بالاتر از این می‌توان به‌حق انتخاب مردم احترام گذاشت؟

●به‌رسمیت شناختن حق اظهارنظر برای مردم و ضرورت پاسخگویی حکومت

یکی ‌از ویژگی‌های حکومت‌های خودکامه، این است که خود را فوق پاسخگویی می‌دانند و مانع سؤال و انتقاد مردم و صاحب‌نظران از سیاست‌ها،‌ برنامه‌ها و عملکرد خود می‌شوند. این روش، یکی از بدترین شیوه‌های زمامداری است و در درازمدت نه تنها به‌منافع ملّی آسیب می‌رساند، بلکه بنیاد حکومت را سست و زمینه‌ی سقوط آن را در برابر مشکلات فراروی و تندباد حوادث فراهم می‌آورد.

خداوند متعال، در قرآن کریم، مافوق سؤال بودن را از صفات اختصاصی خویش برشمرده و فرموده است:

« خداوند از آن چه که می‌کند مورد سؤال واقع نمی‌شود و آنان(مردم) مورد سؤال واقع می‌شوند.»8

بر این اساس هر فرد و یا سیستم حکومتی که خود را پاسخگو نداند، پای خویش را از مرز بندگی فراتر نهاده و به‌نحوی ادعای الوهیت کرده است، یعنی همان کاری که فرعون و فرعون‌صفتان تاریخ کرده‌اند.

مالک اشتر ‌استاندار علی(ع) در مصر یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ اسلام است و علی(ع) نسبت این مرد بزرگ را به‌خویش همانند نسبت خودش با پیامبر عظیم‌الشأن اسلام دانسته و فرموده است: «خداوند مالك اشتر را رحمت كند، او براي من همان گونه بود كه من براي رسول خدا(ص) بودم.»9

علی(ع) در عهد‌نامه‌ی خویش به‌مالک اشتر از این‌که چنین روشی را پیش گیرد و خود را فوق سؤال بداند به‌شدت نهی کرده و فرموده است:

«بپرهیز از این‌که خود را در شکوه با خدا برابر دانی و یا در بزرگواریش خود را با او همانند بینی، زیرا خدا هر جباری را خوار، و هر گردنکش و متکبری را بی‌مقدار می‌سازد.»10

علی(ع) از این‌که مالک اشتر، امارت و قدرت خویش را به‌عنوان وسیله‌ای برای تحمیل دیدگاه‌های خود بر جامعه قرار دهد، نهی می‌کند و می فرماید:

«و هرگز مگو که مرا بر شما امیر ساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت شود، زیرا چنین روشی موجب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن زوال قدرت است.»11

به‌تصریح علی(ع)، عدم پاسخگویی حکومت، موجب فساد دل حاکمان و سستی حضور دین در جامعه و در نهایت موجب انفجارهای اجتماعی و سقوط حکومت است، وکسانی که در صدد مبارزه با فساد هستند، باید بدانند که منشأ فساد، عدم پاسخگویی دولتمردان است و در فضای پاسخگویی حاکمان است که می توان با فساد در تمامی ابعاد آن مبارزه کرد.

علی(ع) حق سؤال از تمامی ارکان حکومت را برای مردم به‌رسمیت شناخته و پاسخگویی در قبال سؤالات مردم را بر حکومت واجب دانسته و در این زمینه خطاب به‌مالک اشتر فرموده است:

«‌و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، آشکارا به‌مردم توضیح ده و عذر خود را نزد آنان بیان کن و با این کار از بدگمانیشان در آر،که اگر چنین کنی، این کار تو برای تو ریاضت (و تمرین اجرای عدالت) است و برای مردم رفتاری به‌مدارا و محبت، و صراحت‌گویی در بیان عذر، و در نتیجه، استوار داشتن توده‌ها در راه حق.»12

علی(ع) از این‌که مردم خود را موظف به‌اطاعت بی‌چون و چرا از حاکمان بدانند و به‌چاپلوسی و تملق آلوده شوند، تنفر داشت و به‌هنگامی که یکی از یاران او در میان سخنرانی آن حضرت، اقدام به‌ایراد مطالبی مشتمل بر ستایش و مدح مولا و اظهار اطاعت محض و بی‌چون و چرا از دستورات آن حضرت کرد، او را به‌سکوت فرا خواند و فرمود:

«همانا از بدترین حالات زمامداران در پیشگاه صالحان، این است که گمان برده شود که آن‌ها فریفته‌ی تفاخر شده و کارشان شکل برتری‌جویی به‌خود گرفته است. من از این ناراحت می‌شوم که حتی در ذهن شما خطور کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت می‌برم. بحمدالله من چنین نیستم و اگر (فرضا) دوست هم می‌داشتم، به‌خاطر خضوع در برابر ذات پرعظمت و کبریایی خدا- که از همه کس به‌ثنا و ستایش سزاوارتر است- آن را ترک می‌گفتم. گاهی هست که مردم از ستودن افراد به‌خاطر مجاهده‌ها و تلاش‌هایشان شیرین‌کام می‌شوند، ولی شما مرا به‌سخنان زیبای خود مستایید، چون من می‌خواهم خود را از مسؤولیت حقوقی که برگردنم می‌باشد خارج سازم، حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز کاملا از انجام آن فراغت نیافته‌ام و نیز برای واجباتی که به‌جای نیاورده‌ام و باید به‌جای آورم مرا مستایید، آن‌گونه که با جبّاران و زمامداران ستمگر سخن می‌گویید با من سخن نگویید و آن‌چنان که در پیشگاه حاکمان خشمگین، خود را کنترل می‌کنید در برابر من نباشید و به‌طور تصنّعی و منافقانه با من رفتار نکنید.»13

*حکومت غیرپاسخگو نمی‌تواند مجری حق و عدالت

علی(ع) اجرای حق و عدالت را نیز در گرو پاسخگو بودن حکومت می‌داند و معتقد است که حکومت غیرپاسخگو نمی‌تواند مجری حق و عدالت باشد. فلذا از مردم می‌خواهد که مبادا گمان کنند که اگر او را در خصوص کارهایش مورد سؤال قرار دهند و یا حرف حقی را به‌او متذکر شوند و یا این‌که اجرای عدالت را از او بخواهند، موجب ناراحتی و عکس‌العمل منفی او خواهد شد. از این‌رو می‌فرماید:

«و هرگز گمان مبرید که مطلب و سخن حقی که به من می‌گویید برایم سنگین باشد و از آن ناراحت شوم و گمان مدارید که من در فکر بزرگ جلوه دادن خویشم؛ زیرا کسی که شنیدن و عرضه‌ی حق و عدالت بر او دشوار باشد، عمل به‌آن برایش دشوارتر خواهد بود. بنابراین از گفتن حق و یا مشورت به‌عدل با من، خودداری مکنید؛ زیرا من شخصا خویش را مافوق آن‌که اشتباه کنم نمی‌دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم، مگر این که خداوند- که مالکیت او بر من از من بیش‌تر است- مرا حفظ کند. به‌يقين من و شما بندگان و مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست و آن‌چنان در وجود ما تصرّف دارد كه ما آن‌گونه، قدرت تصرف در خويش را نداريم. او ما را از آن‌چه در آن بوديم به‌سوى صلاح و رستگارى راهنمايى و ضلالت را به‌هدايت تبديل كرد و بينايى را بعد از كوردلى به‌ما عطا فرمود.»14

علی(ع) صراحتاً از مردم می‌خواهد که نه تنها همه‌ی ارکان حکومت وی، بلکه حتی شخص او را نیز مورد سؤال قرار دهند و در نقد ارکان حاکمیت، اهل مداهنه و سازشکاری نباشند.

از این توصیه‌ی علی(ع) استنباط می‌شود که حکومت غیرپاسخگو نمی‌تواند شعار اجرای حق و عدالت بدهد و شعار اجرای حق و عدالت، بدون پاسخگویی واقعی به‌مردم و آزادی آنان در سؤال از ارکان حکومت، معنای محصّلی ندارد؛ زیرا حق آزادی بیان و سؤال و انتقاد ازحکومت، از بدیهی‌ترین حقوق مردم است که تضییع آن با اجرای حق و عدالت سازگار نیست.

●ثبات سیاسی و عدم خشونت

علی(ع) چه در دوران برکناری از قدرت در زمان خلفای سه‌گانه و چه در دوران حکومت پنج‌ساله خویش هرگز دست به‌خشونت نزد و همواره می‌کوشید که اختلافات را از طریق گفت‌و‌گو و روش‌های مسالمت‌آمیز حل کند.

آن حضرت حتی در میدان جنگ می‌کوشید که از بروز خشونت غیرلازم ولو به‌صورت دشنام ممانعت به‌عمل آورد. از این‌رو هنگامی که از یاران خود شنید که به‌مردم شام(معاویه)، دشنام می‌دهند که چرا راه مکر و خیانت را در پیش گرفته‌اند، به‌آن‌ها فرمود:

«من خوش ندارم که شما دشنام‌دهنده باشید، امّا اگر کردارشان را بیان می‌کردید و حالاتشان را یاد‌آور می‌شدید، به‌صحیح نزدیک‌تر و از نظر معذور بودن رساتر بود. (ای کاش) به‌جای دشنام به‌آنان، می‌گفتید: خداوندا! خون ما و آنان را حفظ کن، بین ما و بین آنان را اصلاح و هدایتشان کن تا هر که حق را نمی‌داند آن را بشناسد و هر که حریص در ظلم و عدوان است از آن برگردد من دوست ندارم که شما ناسزاگو باشید!»15

هم‌چنین وقتی سپاهیان علی‌(ع) در مقابل سپاهیان معاویه قرار صف‌آرایی کردند، معاویه و یارانش آب‌های منطقه را در محاصره‌‌ی خویش گرفته بودند و نگذاشتند که علی‌(ع) و یارانش از آب استفاده کنند، مذاکرات مسالمت‌آمیز نیز فایده‌ای نبخشید تا این‌که علی‌(ع) دستور حمله داد و با یک حمله آب را از آنان گرفتند، ولی با این‌که سپاهیانش خواستار مقابله به‌مثل بودند، حاضر نشد که همانند سپاهیان شام رفتار کند و اجازه داد که آنان از آب استفاده کنند، در صورتی که اگر آب را به‌روی آن‌ها می‌بست، پیروزی او قطعی بود و آنان از ترس مرگ از تشنگی مجبور به‌تسلیم می‌شدند!

علی(ع) در جنگ جمل نیز مذاکرات فراوانی را با طلحه و زبیر انجام داد تا مانع جنگ اسف‌بار جمل شود و توانست نیروهای بسیاری از جمله زبیر را از دست‌یازیدن به‌خشونت و ورود در جنگ باز دارد.

علی(ع) بعد از پیروزی در جنگ جمل پس از ابراز تأسف بسیار و حتی گریه بر جنازه طلحه، بر جنازه‌های دشمنان خود نماز گزارد و برای آنان طلب مغفرت کرد!

علی(ع) با خوارج نیز هرگز به‌خشونت رفتار نکرد، با این‌‌که آنان بدترین برخوردها را با آن حضرت داشتند و در مسجدی که علی(ع) به‌عنوان خلیفه‌ی مسلمین نماز می‌‌گزارد، حاضر می‌شدند و به‌هنگام سخنرانی آن حضرت شعار می‌دادند. متلک می‌گفتند، مسخره و فحاشی می‌کردند و می‌کوشیدند که سخنرانی او را بر هم زنند و نمازجماعت او را به هم بریزند و حتی نسبت کفر و خروج از دین به‌او می‌دادند و ...، ولی علی(ع) به‌هیچ یک از آنان آزار نمی‌رساند و در حق آنان اهانتی روا نمی‌‌داشت و آزادی آنان را محدود نمی‌کرد و صراحتا می‌گفت که ما آنان را مسلمان می‌دانیم و از نسبت «منافق» که برخی از یاران آن حضرت به‌آن‌ها می‌دادند، منع می‌کرد. حتی حقوق آنان را هم از بیت‌المال قطع نکرد.

علی(ع) در جنگ نهروان با گفت‌وگو و روشنگری موجب شد که هزاران نفر از خوارج منطقه جنگی نهروان را ترک و از جنگ با آن حضرت خودداری کنند.

هم‌چنین هنگامی که به‌دست یکی از آنان ضربت خورد و مجروح شد، در بستر احتضار فرمود:

«ای پسران عبدالمطلب، نبینم که در خون مسلمان فرو روید و بگویید که امیر‌مؤمنان را کشته‌اند! بدانید جز کشنده‌ی من نباید کسی به‌خون من کشته شود، بنگرید اگر من از این ضربت او مردم او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او مرا مبرید(او را مثله نکنید) که من از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: بپرهیزید از بریدن اندام مرده(مثله کردن او) هر چند، سگ‌ هار باشد».16

علی(ع) در خصوص رعایت حقوق قاتل خویش به‌این اندازه اکتفا نکرد و در لحظات آخر حیات خود فرمود: «من ديروز هم‌چون شما بودم، امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد، اگر زنده بمانم خود ولى خون خويشم، و اگر بميرم مرگ ‏ميعاد و قرارگاه من است. اگر عفو كنم، عفو براى من موجب تقرب به‌خداست و براى شما نيكى و حسنه است‏. بنابر اين عفو كنيد«آيا دوست نداريد خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خويش قرار دهد»؟(سوره‏ نور،آيه‏22)17

و به‌یاران و فرزندانش در باره‌ی خوارج این‌گونه توصیه کرد: «پس از من خوارج را نکشید، زیرا کسی که حق را جوید و دچار اشتباه شود، مانند آن کس نیست که باطل را خواهد و بدان هم دست یابد.»18

●اثربخشی دولت

علی(ع) معتقد به ضرورت اثربخشی دولت و حکومت بود و در ایام خلافت و ریاست خود، در گفت‌و‌گویی با ابن‌عباس، بر این مطلب تأکید ورزیده‌ است. در روایتی از ابن‌عباس آمده است: امام(ع‌) در منزل ذی‌قار(در مسیر حرکت به‌جنگ صفین) کفش پاره‌ی خود را تعمیر می‌کرد و وقتی با اعتراض ابن‌عباس مواجه می‌شود، آن را به‌ابن‌عباس نشان می‌دهد و می‌فرماید:

«قیمت این کفش‌پاره چقدر است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا، این کفش بی‌ارزش در نظر من محبوب‌تر از ریاست بر شماست، مگر آن‌که بتوانم حقّی را بر پا کنم یا باطلی را دفع نمایم!»19

●حذف مقررات اضافی و بوروکراسی

علی(ع) معتقد به‌ضرورت حذف مقررات اضافی و دست و پاگیر و مقابله با بوروکراسی، بود. داستان رفتار علی(ع) با سوده بنت عماره، دل هر انسان پاک‌سیرت و آزاده‌ای را به‌هیجان می‌آورد و آرزو می‌کند که ای کاش در ظلّ چنین حکومتی و در سایه‌ی رهبری چنین پیشوایی زندگی می‌کرد. وقتی زنی هم‌چون سوده بنت عماره از راهی دور به‌منظور شکایت از حاکم منطقه‌ی خویش وارد کوفه می‌شود، به‌راحتی به‌خانه‌ی علی(ع) راه می‌یابد و علی(ع) به‌محض دیدن او، از ادامه‌ی نماز خویش منصرف می‌شود و از او می‌پرسد که چه حاجتی داری؟ سوده از حاکم منطقه‌ی خویش به‌علی(ع) شکایت می‌کند. علی(ع) به‌شدّت متأثر می‌شود و رو به‌قبله، دست‌ها را به‌سوی آسمان بلند می‌کند و می‌گوید: «خدایا، مرا به‌گناهان اینان مگیر» و... سپس قطعه‌ای پوست بر می‌دارد و حکم عزل حاکم را می‌نویسد و به‌دست سوده می‌دهد تا به‌او برساند!

سوده بنت عماره یکی از زنان بزرگ و رشیده‌ای است که روزی پس از شهادت علی(ع) به‌نزد معاویه رفت که از گماشته وی در عراق شکایت کند، ولی چون چشم معاویه به‌سوده افتاد به‌‌تندی با سوده برخورد کرد و خطاب به‌وی گفت:

«تو آن زن بودی که در صفین مردم را علیه من و لشکرم می‌شوراندی و تحریک می‌کردی و ...» سپس به‌سوده گفت: «برای چه کاری بدین‌جا آمده‌ای؟»

سوده گفت: «ای معاویه، تو به‌پیشگاه خداوند در امر رعیت مسؤولی، همواره گماشتگانت به‌اتکا‌ی به‌قدرت تو به‌ما ظلم روا می‌دارند و هرچه از دستشان بر می‌آید از تجاوز و ستم دریغ نمی‌دارند و اکنون بسر بن‌ارطات آمده و مردان ما را به‌قتل رسانده و اموالمان را به‌تاراج می‌برد و اگر نه این بود که رعیت می‌باید تسلیم حکومت خویش باشد، قبیله همدان در برابرش ناتوان نبودند، اکنون اگر او را از کار برکنار کنی ما سپاسگزار تو باشیم و گرنه به‌شورش و مخالفت دست زنیم.»

معاویه گفت: «پس مرا به قبیله همدان تهدید می‌کنی؟! هم اکنون تو را بر شتری بدراه و خشن سوار کنم و به‌نزد او (بسر بن‌ارطات) بفرستم که هرچه خواهد با تو بکند. سوده چون چنین شنید لختی سر به‌زیر افکند و سپس این دو بیت شعر بگفت:

«صلی الاله علی روح تضمّنها

قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

قد حالف الحق لایبغی به بدلا

فصار بالحق والایمان مقرونا

درود خدا بر آن روان باد

که قبر وی را به‌آغوش کشیدو عدالت نیز با او در قبر مدفون گشت

با حق پیمان بسته بود که هرگز حق را به‌چیزی عوض نکند

پس همواره ملازم حق و ایمان بود»

معاویه چون شنید گفت: «او که بود؟»‌

سوده گفت: «او به‌خدا سوگند امیرالمؤمنین علی بود. روزی به‌منظور شکایت یکی از عمّالش به‌نزد او رفتم و چون وارد شدم وی مشغول نماز بود، به‌محض این‌که از نماز فارغ شد به‌من سلام و بسیار ابراز محبت و لطف کرد و فرمود؛ کاری داری؟ گفتم؛ آری فلان عامل تو در امر گرفتن زکات به‌ما ظلم می‌کند و شرحی در این‌باره با او درددل کردم. علی چون سخنان مرا شنید و دانست من راست می‌گویم، شروع به‌گریه کرد و گفت: خداوندا، تو خود گواه منی که من به‌این‌ها نگفته بودم به‌مردم ستم کنند! آن‌گاه قطعه‌پوستی از جیب خود به‌در آورد و در آن نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، قدجائتکم بیّنه من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم ولاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین. به‌محض خواندن این نامه دست از کار و مأموریتت بردار و اموالی را که فراهم کرده‌ای حفظ کن، تا کسی که کار از تو تحویل بگیرد به‌تو برسد والسلام. آن‌گاه نامه را به‌من داد و به‌خدا قسم وی آن‌قدر در این امر شتابزده بود که حتی فرصت این‌که نامه را مهر زند یا آن را در پاکتی نهد نداشت! من نامه را به‌حاکم دادم و او از کار برکنار شد.

معاویه چون شنید به‌دستیاران خود گفت: «آن‌چه سوده می‌خواهد برایش بنویسید و او را راضی به‌وطنش برگردانید.20

هنگامی که خلیفه‌ی سوم، از علی(ع) خواست که با مردمی که علیه او شورش کرده‌اند، سخن بگوید و از آنان بخواهد که مهلتی برای اصلاحات اجتماعی و احقاق حقوق مردم قرار دهند، علی(ع) فرمود: «آن‌چه در مدینه است(یعنی کارها و اصلاحاتی که باید در مدینه انجام شود) هیچ مهلتی نمی‌خواهد و آن‌چه خارج از مدینه است، مهلت همان اندازه است که دستور تو به‌آن جا برسد.»!21

●حاکمیت قانون

علی(ع) واقعا معتقد به‌حاکمیت قانون بود و در اجرای قانون بین خود و توده‌ی مردم فرقی نمی‌گذاشت.

علی‌(ع) زمانی که زره گم‌شده خود را در دست یک مرد مسیحی می‌بیند، با این‌که خلیفه‌ی جهان اسلام بود و می‌توانست‌ بدون‌ مراجعه‌ به‌‌محکمه، زره‌ خویش‌ را از متهم‌ بستاند، ولی بدون هیچ‌گونه اعمال زوری می‌کوشد که از طریق قانون به‌حق خویش برسد.

شیوه‌ دادخواهی‌ آن‌ حضرت‌ از یک‌ مرد مسیحی‌ که‌ حامل‌ آن‌ زره‌ بوده‌ و چگونگی‌ دادرسی‌ در حضور محکمه‌ و قاضی، نشانگر اعتقاد عمیق علی(ع) به‌مساوات همگان از جمله حاکم با دیگران در برابر قانون است، ولو این‌که طرف دعوی مردی مسیحی و شاکی امیرالمؤمنین علی(ع) خلیفه مسلمین باشد.

در جریان دادرسی، قاضی،‌ نام‌ امام‌ را با احترام‌ بر زبان‌ می‌آورد و از خصم‌ به‌طور عادی‌ نام‌ می‌برد که این‌ تبعیض‌ جزئی مورد اعتراض‌ امام‌ قرار می‌گیرد‌ و به‌قاضی می‌فهماند که مسیحی‌ بودن‌ متهم‌ نمی‌تواند دلیل‌ مشروعیت‌ تبعیض‌ در نگاه‌ و کلام‌ قاضی‌ باشد!

زمانی هم که‌ قاضی‌ بر اساس موازین قضایی اسلام از مدعی‌ (امام) مطالبه‌ دلیل‌ و شاهد می‌کند و امام، نمی‌تواند شاهدی‌ به‌دادگاه‌ ارائه‌ کند، قاضی‌ بی‌درنگ‌ به‌نفع‌ متهم‌ (مسیحی) رأی‌ صادر و شکایت خلیفه مسلمین را مردود اعلام مي‌کند!

مرد مسیحی زره را می‌گیرد و به‌راه می‌افتد، ولی چند قدمی بیش‌تر نمی‌رود که رفتار سراسر عدل و مبتنی بر قانون علی(ع) موجب می‌شود که برگردد و خطاب به‌علی(ع) بگوید:

«من شهادت می‌دهم که این‌گونه داوری‌ها از داوری‌های پیامبران است، امیر مسلمانان مرا به‌نزد قاضی می‌آورد و قاضی بر ضد او حکم می‌کند! سپس می‌گوید: به‌خدا این زره از آن تو است و من در ادعای خویش دروغگو بودم...» و پس از مدت‌ها مردم می‌بینند که این مرد مسیحی مسلمان و از با وفاترین سربازان و بهترین یاران علی(ع) شده است و در ماجرای نهروان در کنار علی(ع) با خوارج می‌جنگد.»22

●مبارزه با فساد

و اما در خصوص مبارزه با فساد، علی(ع) در میان حاکمان تاریخ بی‌نظیر است. امام(ع) در باره‌ی آن‌چه عثمان تیول بعضی کرده بود، و امام آن را به مسلمانان بازگرداند، فرمود: «به‌خدا سوگند، اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به‌صاحبش باز مى‌گردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان، كه در دادگرى گشايش ‍ است و آن‌كه از دادگرى به‌تنگ آيد از ستمى كه بر او مى‌رود، بيش‌تر به تنگ آيد.»23

*علی(ع) و منع‌ دختر خویش‌ از عاریه‌گرفتن‌ گردن‌بند از بیت‌المال‌

علی‌ بن‌‌ابی‌ رافع‌ گوید: «من‌ خزانه‌دار علی‌بن‌ابی‌طالب‌ و کاتب‌ او بودم، در بیت‌المال‌ او گردن‌بند مرواریدی‌ وجود داشت‌ که‌ غنیمت‌ جنگ‌ بصره‌ بود. دختر علی‌ [کسی] را نزد من‌ فرستاد و پیغام‌ داد؛ شنیده‌ام؛ در بیت‌المال‌ امیرمؤمنان، گردن‌بندی‌ است‌ که‌ در اختیار تو می‌باشد. دوست‌ دارم آن‌ را به‌من‌ عاریه‌ بدهی‌ تا در ایام‌ عید قربان، خود را با آن‌ بیارایم.

به‌‌او پیغام‌ دادم: ای‌ دختر امیرمؤمنان! [منظور شما] عاریه‌ مضمونه‌ [عاریه‌ای‌ که‌ باید برگردد] است؟

گفت: بلی، عاریه‌ای‌ ضمانت‌ شده‌ که‌ پس‌ از سه‌ روز، بر می‌گردد. پس‌ آن‌ را به‌ وی‌ دادم. امیرمؤمنان‌ آن‌ را بر گردن‌ او دید و پرسید: «من‌ این‌ صار الیک‌ هذاالعقد؛ از کجا این‌ گردن‌بند به‌‌دست‌ تو رسیده؟»

گفت: از علی‌ بن‌ ابی‌‌رافع‌(خزانه‌دار بیت‌المال‌ امیرمؤمنان) عاریه‌ گرفتم‌ تا در ایام‌ عید، به‌‌عنوان‌ زینت، از آن‌ استفاده‌ کنم‌ و سپس‌ آن‌ را بازگردانم.

امیرمؤمنان‌ به‌دنبال‌ من‌ فرستاد، نزدش‌ رفتم.

به‌‌من‌ فرمود: «اتخون‌ المسلمین‌ یا بن‌‌ابی‌‌رافع؛ آیا به‌‌مسلمانان‌ خیانت‌ می‌کنی‌، ای‌ پسر ابی‌رافع؟!»

گفتم: به‌‌خداوند پناه‌ می‌برم‌ از این‌که‌ به‌مسلمانان، خیانت‌ ورزم.

فرمود: «کیف‌ اعرت‌ بنت‌ امیرالمؤمنین‌ العقد الذی‌ فی‌ بیت‌ مال‌ المسلمین‌ بغیر اذنی‌ و رضاهم‌؛ چگونه‌ گردن‌بندی‌ را که‌ از بیت‌المال‌ مسلمانان‌ بوده‌ بدون‌ اذن‌ من‌ و رضایت‌ [مسلمانان] به‌‌دختر امیرمؤمنان‌ عاریه‌ داده‌ای؟!»

گفتم: یا امیرمؤمنان! او دختر شماست، از من‌ درخواست‌ کرد آن‌ را به‌ او عاریه‌ بدهم‌ تا با آن‌ خود را زینت‌ کند، من‌ هم‌ به‌ او عاریه‌ داده‌ام؛ عاریه‌ ضمانت‌شده‌ای‌ که‌ باید برگردد. سپس‌ آن‌ را در اموال‌ خود ضمانت‌ کرده‌ام‌ و بر گردن‌ من‌ آمده‌ که‌ آن‌ را به‌طور سالم‌ به‌جایش‌ برگردانم!

فرمودند: «فرده‌ من‌ یومک، و ایاک‌ ان‌ تعود لمثل‌ هذا فتنالک‌ عقوبتی! ثم‌ قال: اولی‌ لابنتی‌ لو کانت‌ اخذت‌ العقد علی‌ غیر عاریة‌ مضمونة‌ مردودة‌ لکانت‌ لذا اول‌ هاشمیة‌ قطعت‌ یدها فی‌ سرقة‌؛ همین‌ امروز آن‌ را بازگردان، مبادا چنین‌ کاری‌ از تو تکرار شود تا گرفتار عقوبت‌ من‌ گردی! سپس‌ فرمود: سوگند می‌خورم‌ اگر دخترم، آن‌ گردن‌بند را بدون‌ عاریه‌ مضمونه‌ گرفته‌ بود، نخستین‌ زن‌ هاشمی‌ بود که‌ دستش‌ به‌‌عنوان‌ سرقت، بریده‌ می‌شد!»

سخن‌ [علی(ع)] به‌‌دخترش‌ رسید، به‌ [پدرش] گفت: من‌ دختر و پاره‌ تن‌ شما هستم، پس‌ چه‌ کسی‌ برای‌ استفاده از‌ آن‌ از من‌ سزاوارتر است؟!

حضرت‌ در جواب‌ دختر فرمود: « از حق‌ کناره‌گیری‌ مکن، آیا همه‌ زنان‌ مهاجران، در این‌ عید، با چنین‌ گردن‌بندی‌ خود را می‌آرایند؟!»

پسر ابورافع‌ می‌گوید: [گردن‌بند] را از [دختر امام(ع)] گرفتم‌ و به‌‌جای‌ نخست‌ بازگرداندم.»24

ابوسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، مؤلف کتاب «الغارات‏» (متوفی ۲۸۳ ه) می‏نویسد: «اشراف اهل کوفه از علی‏(ع) ناراضی بودند و به‌معاویه گرایش داشتند؛ زیرا علی‏(ع) هیچ‌کس را از غنایم بیت‏المال بیش‌تر از حقش نمی‏داد، ولی معاویه به‌اشراف و بزرگان دو هزار درهم بیش‌تر می‏داد.»

یکی از شیعیان و یاران آن حضرت نزد او آمد و درخواست مالی خاص از آن حضرت کرد. امام در پاسخ او فرمود: «این مال نه از آن من است، نه از آن تو، بلکه غنیمتی است ‏برای مسلمانانی که به‌وسیله‌ی شمشیر آن را به‌دست آورده‏اند. اگر تو با آنان در جنگ شریک بودی، برای تو از آن سهمی است ‏به‌اندازه‌ی سهم آنان، و گرنه آن‌چه را آنان به‏دست‏ خود چیده‏اند، شایسته نیست که به‌دهان دیگران برود.»

و ده‏ها جریان دیگر از جمله ماجرای برادرش عقیل، که در کتب تواریخ مسطور است، همه نمایانگر جدیت آن حضرت در مسأله‌ی بیت‏المال و مبارزه با فساد است و روش قاطع ایشان را در سیاست مالی نشان می‏دهد.

خلاصه‌ی کلام، تمامی عوامل مؤثر در حکمرانی خوب در حکومت علی(ع) به‌بهترین وجه ممکن، موجود بود، و البته این‌جانب معتقدم که در تفکر اسلامی، حکمرانی خوب و حاکم خوب، دو روی یک سکه و لازم و ملزوم همدیگرند و امکان تحقق حکمرانی خوب، بدون حاکم خوب و بالعکس وجود ندارد و علی(ع) چون تمام ویژگی‌های یک حاکم خوب را داشت، موفق به‌حکمرانی خوب بود و نباید چنین پنداشت که بدون حاکمان خوب می‌توان به‌حکمرانی خوب نائل شد.

از سوی دیگر صرف خوب بودن حاکمان نمی‌تواند موجب حکمرانی خوب و مانع از بروز فساد در سیستم حکومتی و استبداد و دیکتاتوری گردد، بلکه باید علاوه‌ بر صلاح حاکمان کوشید که سیستم حکومتی به‌گونه‌ای طراحی شود که در صورت صلاح حاکمان مانع بروز فساد در سیستم شود و در صورت وجود ضعف در حاکمان،‌ بروز فساد در سیستم را به‌حداقل ممکن برساند.

*متن سخنرانی رحمت‌اله بیگدلی در گردهمایی اصلاح‌طلبان استان زنجان در ماه مبارک رمضان

عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان

ارجاعات:

1. و الواجب فى حكم اللَّه و حكم الاسلام على المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل ... ان لايعملوا عملاً و لايحدثوا حدثاً و لايقدموا يداً و لارجلاً و لايبدؤوا بشى‏ء قبل ان يختاروا لانفسهم اماماً عفيفاً عالماً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنة يجمع امرهم.(كتاب سليم بن‏قيس، ص‏182)

2. ايها الناس عن مَلاء و اُذُن انّ هذا امركم ليس لاحد فيه حق الاّ من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر و كنت كارهاً لامركم فابيتم الاّ ان اكون عليكم.(ابن‏اثير، الكامل، ج‏3، ص‏193 به نقل از دراسات فى ولاية الفقيه، ج‏1، ص‏505)

3. دَعُونِي وَالْتَمِسُوا غَيْرِي، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ اءَمْرا لَهُ وُجُوهٌ وَاءَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَإِنَّ الْآفَاقَ قَدْ اءَغَامَتْ، وَالْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا اءَنِّي إِنْ اءَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا اءَعْلَمُ، وَ لَمْ اءُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَاءَنَا كَاءَحَدِكُمْ، وَ لَعَلِّي اءَسْمَعُكُمْ وَ اءَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ اءَمْرَكُمْ، وَ اءَنَا لَكُمْ وَزِيرا خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي اءَمِيرا.(نهج‌البلاغه،کلام 91)

4. ففى المسجد فانّ بيعتى لاتكون خفياً (خفيةً) و لاتكون الاّ عن رضى المسلمين.(محمد بن‏طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج‏3، ص‏450)

5. فقال(ع): لا حاجة لى فى امركم انا معكم فمن اخترتم فقد رضيت به فاختاروا فقالوا: و اللَّه ما نختار غيرك.(محمد بن‏جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج‏3، ص‏450)

6. وَ بَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُها، وَ مَدَدْتُمُوها فَقَبَضْتُها، ثُمَّ تَداكَكْتُمْ عَلَيَّ تَداكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِياضِها يَوْمَ وِرْدِها، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّداءُ وَ وُطِئ الضَّعِيفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيّايَ اءَنِ ابْتَهَجَ بِها الصَّغِيرُ، وَ هَدَجَ إِلَيْها الْكَبِيرُ وَ تَحامَلَ نَحْوَها الْعَلِيلُ، وَ حَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعابُ.(نهج‌البلاغه، کلام 220)

7. اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى كِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِكَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاكُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.

8. لايُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ و هُمْ يُسْئَلون.(انبياء، 23)

9.

10. إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّار، وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَال.(نهج‌البلاغه، عهدنامه مالک اشتر)

11. وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَر.(نهج‌البلاغه، عهدنامه مالک اشتر)

12. ... وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ، وَ اعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِكَ، فَإِنَّ فِي ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ، وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ.(نهج‌البلاغه، عهدنامه مالک اشتر)

13. وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الاِْطْرَاءَ، وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ; وَ لَسْتُ ـ بِحَمْدِ اللّهِ ـ كَذلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ. وَ رُبَّما اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَءِ، فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاء، لاِِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوق لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَ فَرَائِضَ لاَبُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَ لاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ.(نهج‌البلاغه، خطبه 207)

14. وَ لاَ تَظُنُّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَ لاَ الِْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَو الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فَإِنِّي لَسْتُ في نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِيءَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّما أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَرَبَّ غَيْرُهُ; يَمْلِكُ مِنّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحَنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى.(همان)

15. إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.(نهج‌البلاغه، کلام 197)

16. يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، لاَ أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ. أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِي إِلاَّ قَاتِلِي. انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة، وَلاَ يُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) يَقُولُ: إِيَّاكُمْ وَالْمُثْلَةَوَلَوْ بَالْكَلْبِ الْعَقُورِ.(نهج‌البلاغه، کلام 47)

17. أَنَا بالاَْمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَالْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَغَداً مُفَارِقُكُمْ، إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي، وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ، وَهُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا (أَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَكُمْ)(نهج‌البلاغه، کلام 23)

18. لاتَقْتُلُوا الخوارِجَ بَعْدی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الحَّقَّ فَأخْطَأهُ کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَکَهُ.(نهج‌البلاغه، کلام 60)

19. مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ: لا قِيمَةَ لَها. قالَ(ع): وَ اللَّهِ لَهِيَ اءَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إ لا اءَنْ اءُقِيمَ حَقّا اءَوْ اءَدْفَعَ بَاطِلاً(نهج‌البلاغه، خطبه 33)

20. بحارالانوار، ج41، ص119

21. مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلا اءَجَلَ فِيهِ، وَ مَا غَابَ فَاءَجَلُهُ وُصُولُ اءَمْرِكَ إِلَيْهِ.(كلام : 163)

22. بحارالانوار: ج‌ 9، ص‌ 598 چاپ‌ سنگی

23. وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ، فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اءَضْيَقُ(نهج‌البلاغه، كلام 15)

24. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 2، ص 108


 


امروز: آیت الله دستغیب در سخنرانی روز نوزدهم ماه مبارک رمضان، گفت: انسان موحد، صداقت دارد و می‌خواهد مردم را با خدا آشنا کند، دنبال قدرت و حکومت بر مردم نیست، دنبال این نیست که سلطنت و حکومتش را حفظ کند و دوست ندارد مردم از او تعریف کنند.

به گزارش خبرنگار کلمه، این مرجع تقلید ساکن شیراز در مراسم احیای شب نوزدهم ماه مبارک رمضان که در مسجد قبا برگزار شد، در تبیین خصوصیات شخص موحد و جامعه توحیدی، با اشاره به اینکه شخص موحّد مانند حضرت ابراهیم (ع) تکیه‌اش به خدای‌تعالی است، اضافه کرد: در مقابل هم شخص ظالم تکیه‌اش به غیر خداست؛ همانطور که نمرود، فرعون، و سایر ظالمین اینطور بودند. فرعون بر اثر غروری که داشت، خود را ربّ اعلای مردم قلمداد می‌کرد. معاویه هم یک چنین وضعی داشت و می‌گفت: من کاری به دین مردم ندارم، فقط می‌خواهم بر مردم حکومت کنم.

آیت الله دستغیب خاطرنشان کرد: حضرت ابراهیم (ع) دنبال امنیت واقعی بود، برای مردم و اغتشاش را نمی پسندید؛ منظور حضرت ابراهیم از امنیت واقعی این نبود که هیچ کس نتواند حرف خود را بزند. بنده به یاد دارم که در زمان شاه، نخست‌وزیر آن وقت دستور داده بود که هیچ کس حق بوق زدن در خیابان را ندارد! ولی باطنا در جامعه وحشت بود و امنیتی واقعی وجود نداشت. اما حضرت ابراهیم اینطور نبود، اهل امنیت واقعی بود. اگر وارد بتخانه شد و بت‌ها را شکست، چون می‌فهمید که این امنیت واقعی نیست و نمرود این کار را کرده تا مردم را جیره‌خوار خودش کند. ولی نمرود اینطور نبود و دنبال امنیت ظاهری بود و آن امنیت ظاهری را هم بخاطر حفظ خودش می خواست، نه به خاطر مردم.

وی افزود: امنیت علی (ع) در این بود که مردم را متوجه خدای‌تعالی کنند، اما در مقابل معاویه یک چنین رویه‌ای نداشت؛ لذا در هر کجا که می‌دید مردم از او تبعیت نمی‌کردند، عده‌ای را می فرستاد تا اغتشاش کنند و وضع را تغییر دهند.

شخص موحّد اهل راستگویی و منطق است

آیت‌الهّ دستغیب همچنین گفت: شخص موحّد اهل صدق و راستگویی است و با دلیل و منطق حرف می‌زند. حضرت ابراهیم ع یک شخص صادقی بود و اهل دروغ و اینکه در صدد توجیه باشد، نبود. بر عکس، نمرود، یک شخصی بود اهل دروغ و با وجودی که این را می‌دانست، باز هم همین رویه را در پیش می‌گرفت. علی (ع) آنقدر راستگو بود که جزء صدّیقین شمرده می‌شد.

بر اساس متن کامل سخنان این مرجع تقلید که در سایت «حدیث سرو» شده، وی بیان دیگر خصوصیت انسان موحد، اضافه کرد: شخص موحّد با دلیل و منطق حرف می زند. حضرت ابراهیم (ع) اهل دلیل و منطق بود و نسبت به راهی که انتخاب کرده بود، با دلیل صحبت می‌کرد. در مقابل نمرود اینطور نبود. در محاجه‌ای که بین حضرت ابراهیم و نمرود صورت گرفت، وقتی که نمرود از حضرت ابراهیم راجع به خالق و پروردگارش سئوال کرد، حضرت در پاسخ گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. نمرود در جواب گفت: خوب من هم زنده می‌کنم و می‌میرانم، و این یکی از دروغهای نمرود بود. از این رو حضرت ابراهیم در استدلال دیگری گفت: پروردگار من کسی است که خورشید را از مشرق به طرف مغرب می‌آورد. تو اگر خدا هستی خورشید از از طرف مغرب به مشرق بیاور! نامه‌هایی که علی (ع) به معاویه می‌نوشت، به حساب دلیل و منطق بود و حضرت فسادهای معاویه را با دلیل می‌گفت.

شخص موحّد اهل حیله و مکر نیست

آیت‌الله دستغیب خاطرنشان کرد: حضرت ابراهیم (ع) اهل حیله و مکر نبود؛ اما در مقابل، نمرود و فرعون اینطور بودند. نمونه‌ای از مکر فرعون زمانی بود که موسی به همراه برادرش هارون مردم را دعودت به خداپرستی می‌کردند که فرعون برای جلوگیری از این امر با مکر و حیله و روباه‌صفتی اینطور در جامعه القاء کرده بود که موسی و برادرش می خواهند شما را از شهر و دیارتان بیرون کنند و خودشان ریاست کنند.

وی در ادامه گفت: معاویه از این دغل بازیها زیاد داشت که حضرت علی ع فرمود: این چیزی که در معاویه است، شیطنت است و اگر من بخواهم سیاست‌مداری کنم، خیلی بهتر از معاویه در این امر موفق هستم. اما حضرت دنبال رضای خدایتعالی بود و موقعی که بر حسب ظاهر به حکومت رسید و مردم با او بیعت کردند، اول چیزی که به حضرت گفتند این بود که یا علی! کاری به معاویه نداشته باش و پس از اینکه حکومت خود را تقویت کردی، شرّ او را از سر مردم کوتاه کن؛ که حضرت در پاسخ گفت: نه، من راضی نیستم که استاندار یک کشور اسلامی شخصی مثل معاویه باشد.

این مرجع تقلید تصریح کرد: سیاست یعنی سیاست علی (ع)؛ وقتی می‌گوییم سیاست ما عین دیانت ماست، بدین معنی است که باید ببینیم رضای خدا در انجام چه کاری است و قرآن و سنت چه می‌گوید.

شخص موحّد به دنبال قدرت و حکومت نیست

آیت‌الله دستغیب در ادامه اظهار داشت: شخص موحد دنبال خدایتعالی است و به او عشق می ورزد و حاضراست جان و مال و آبروی خود را در این راه بدهد. شخص موحد به دنبال قدرت و حکومت بر مردم نیست. شخص موحد عاشق این نیست که مردم تعریفش کنند. اما بر عکس، شخص غیر موحد همواره در پی حکومت بر مردم است و دوست دارد که مردم از او تعریف کنند و عاشق کسانی است که سلطنت و حکومتش را حفظ می‌کنند.

وی افزود: شخص موحد، عاشق این است که مردم را به خدایتعالی سوق دهد و آنها را با خالق خود آشنا کند. اما شخص غیر موحد کاری به این مسائل ندارد و فقط در پی این است که حکومت خود را حفظ کند، ولو اینکه مردم آن جامعه بی‌دین باشند. شخص موحد می‌خواهد مردم را از تبعیت شیطان ونفس اماره آزاد کند و آنها را به راه بندگی خدایتعالی سوق دهد، همانطور که حضرت علی (ع) اینطور بود. آن حضرت، مردم را با دلیل و عمل خود به فطرتشان سوق می داد؛ بدین معنی که با سیره‌ای که داشت، طرف مقابل را متوجه بدی خود می‌کرد و توجه به حق می‌داد. شخص موحد به وسیله نورانیتی که درونش دارد، راه رشد و گمراهی را نشان می‌دهد.

آیت الله دستغیب با اشاره به مجموعه خصوصیات شخص موحد و جامعه توحیدی فرمود: شخص موحّد به دنبال این نیست که بر مردم حکومت کند، بلکه به دنبال این است که مردم را با خالق خود آشنا و آنها را از غل و زنجیرهای شیطان و نفس اماره نجات دهد.

وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه شخص موحّد به دنبال امنیت واقعی است، نه اغتشاش، اضافه کرد: امنیت واقعی علی (ع) این بود که مردم را متوجه خدایتعالی کنند. اما در مقابل معاویه یک همچین رویه ای نداشت؛ لذا در هر کجا که می دید مردم از او تبعیت نمی کردند، عده‌ای را می فرست تا اغتشاش کنند و وضع را تغییر دهند.


 


امروز: فاطمه کروبی در مصاحبه با "روز" اعلام کرد محاصره منزل، تهدید و فحاشی علیه مهدی کروبی، هیچ تاثیری در اراده او برای پی گیری مطالبات مردم ندارد.
خبرنگار سایت روز در گزارش خود از این گفت وگو آورده است: با خانم کروبی بار اول ساعت یازده شب و در شرایطی تماس گرفتم که منزل او در محاصره نیروهای لباس شخصی و بسیجی بود. نیروهایی که به گفته همسر مهدی کروبی به "روز"، مجهز به گاز اشک آور، چماق و سلاح بودند و سازماندهی شده به مقابل منزل او آورده شده بودند و نیروی انتظامی هم با اینکه حضور داشت اما فقط نقش تماشاچی را بازی میکرد.

در لابلای مصاحبه، صدای لباس شخصی ها می آمد که زیارت عاشورا می خواندند و لابلای آن به توهین به مهدی کروبی و همچنین سردادن شعار علیه او می پرداختند. "کروبی بی سواد، عامل دست موساد" و "ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد" از جمله شعارهایی بود که دربین مصاحبه به گوش می رسید.

و این در حالی بود که مهدی کروبی، نامزد معترض به انتخابات مخدوش ۲۲ خرداد سال گذشته و دبیر کل حزب اعتماد ملی، به گفته همسرش در اتاق خود در حال عبادت و خواندن قرآن بود.

اما بار دوم و حدود ساعت دوازده شب که با خانم کروبی تماس گرفتم نیروهای لباس شخصی در حال ترک محل بودند. هرچند که وعده داده اند صبح روز جمعه بازخواهند گشت.

آمادگی داریم؛ تهدید بی فایده است

خانم کروبی، نماینده سابق مجلس و صاحب امتیاز نشریه ایران دخت است. او در خصوص محاصره منزلش توسط لباس شخصی ها می گوید: "متاسف ام کار انقلاب اسلامی به اینجا رسیده که عده ای مزدور را جمع می کنند و شبانه می آورند تا ایجاد رعب و وحشت کنند. ما الان در محاصره نیروهای مزدور آقایان هستیم. شب گذشته هم آمده بودند اما سر و صدایی نداشتند ولی امشب به زعم خودشان دارند همسایه های ما را ارشاد می کنند و در این ماه مبارک رمضان و شب های احیا، آرامش را از منطقه و مردم گرفته اند".

همسر مهدی کروبی با اشاره به صداها و شعارهایی که از پس تلفن هم به گوش می رسد، می افزاید: "شعارها و توهین ها را می شنوید؟ الان دیگر آقای کروبی عامل دست موساد شده و این آقایان انقلابی هستند! ما نه ترسی داریم و نه هراسی، حتی وارد خانه هم شوند یک جان بیشتر که نداریم آن هم فدای راه ملت. از سال ۴۲ تا کنون برای انقلاب تلاش کرده ایم و الان هم آماده هستیم. بریزند منزل و ما را بکشند. ما آمادگی همه چیز را داریم. کار اگر در جهت خدا باشد و در جهت مردم، هیچ مشکلی نیست و خدا خود حل می کند. می گویند با خدا باش و پادشاهی کن، بی خدا باش و هر چه خواستی کن. ما هم فقط به همین فکر میکنیم.

این شیوه ها هیچ تاثیری ندارد

خانم کروبی با تاکید بر اینکه "این شیوه ها هیچ تاثیری در حاج آقا ندارد" می گوید: "ما خودمان را به خدا سپرده ایم. با آرامش خاطر نشسته ایم قران میخوانیم و عبادت می کنیم. حاج آقا هم در اتاق خودشان در حال عبادت هستند. اما واقعا متاثریم از اینکه نظام کارش به اینجا رسیده که با این شیوه می خواهند حکومت را ادامه بدهند و در این شب های رمضان چه استرس و نگرانی به خانواده ها و همسایه ها وارد می کنند. با گاز اشک آور و سلاح و چماق آمده اند و طبیعی است که همسایه ها استرس داشته باشند و بترسند که حمله ای نشود و...."

وی می افزاید: "ما نگران اصل نظام و مردم هستیم. نگران هستیم که چرا وضع نظام به اینجا کشیده که عده ای را در منطقه رها می کنند تا هر گونه ناآرامی به وجود بیاورند و نیروی انتظامی هم به عنوان تماشاچی بایستد تا آنها هر کاری میخواهند بکنند. با موتور و ماشین بیایند و رفت آمد کنند و محاصره کنند و تازه محافظت هم بشوند."

مهدی کروبی در راهپیمایی روز قدس شرکت میکند

از خانم کروبی می پرسم آیا اعلام حضور آقای کروبی در راهپیمایی روز قدس، دلیل این برخوردها است؟ می گوید: "الان یک دروغ شاخداری می گویند که حاج آقا میخواهد نماز عید فطر بخواند یا نماز قدس بخواند و... در حالیکه حاج آقا اعلام کرده درراهپیمایی روز قدس شرکت میکند. روز قدس یادگار امام است و آقای کروبی هم شرکت میکند؛ اینکه این همه ترس و وحشت ندارد که این همه آدم جمع کنند و بیاورند اینجا و توهین و فحاشی و هتاکی کنند. تا این حد بی تقوایی شان را نمیدانستم اما این برخوردها هم تاثیری در تصمیم آقای کروبی ندارد.

این اولین بار نیست که منزل مهدی کروبی مورد حمله نیروهای لباس شخصی قرار می گیرد. پیش از این بارها از این دست تجمعات در مقابل منزل دبیر کل حزب اعتماد ملی برپاشده و تجمع کنندگان حتی تا بدانجا پیش رفته اند که به پاشیدن رنگ به در و دیوارمنزل او مبادرت کرده اند.

خدا به بزرگانشان عقل بدهد

خانم کروبی این نوع برخوردها را سازماندهی شده میداند و می گوید: "امیدوارم خدا به بزرگانشان که این افراد را راهی این منطقه میکنند عقل بدهد. این راه مبارزه نیست، اگر حرفی با آقای کروبی دارند از راه قانون، استدلال و منطق وارد شوند. اما چون هیچ حرفی برای گفتن ندارند این شیوه را پیشه کرده اند، ریخته اند اینجا و فحاشی می کنند. زیارت عاشورا میخوانند همراه با فحاشی و اهانت و هتاکی! بی دینی بالاتر از این؟ ضربه ای بالاتر از این هم به دین ممکن است که در لوای دین با زیارت عاشورا فحاشی و هتاکی کنند؟"

به گفته این نماینده سابق مجلس: "جرم اقای کروبی این بود که گفت اگر در زندان ها، تجاوز و شکنجه است جلویش را بگیرید. الحمدالله فهمیدند که جلویش را بگیرند و ادامه ندهند و خوب است دیدیم که جنایات کهریزک را بالاخره قبول کردند. جرم حاج آقا فقط همین است؛ ما هم در کنار او ایستاده ایم و این شیوه ها کوچکترین تاثیری در اراده ما ندارد. اما بی تقوا ترین و زشت ترین اتهامات را زدند بدون اینکه مدرک و سندی ارائه دهند. صحبت از میلیارد کردند که از خارج و امریکا آمده و وزیر اطلاعات هم گفت. ما هم می گوییم طلایی که پاک است منتی به خاک ندارد بیایید ثابت کنید. سند و مدرک بیاورید و به مردم ارائه دهید چه کسی کجا و از چه کسی گرفته مدرک بدهید و به مردم ثابت کنید."

همسر مهدی کروبی سپس می گوید: "یادشان رفته که ما از سال ۵۱ ساکن شمیران هستیم ودو فرزند من در اینجا دنیا آمده اند. الان هم آپارتمانی کوچک و جمع و جور در همین جا داریم. برای خود همین طور فحاشی می کنند و بدون منطق حرف می زنند؛ در حالیکه ماه رمضان و شب های احیا و عزاداری است اما این کارها و توهین ها و تهدیدها هیچ تاثیری در اراده آقای کروبی برای پی گیری مطالبات مردمی ندارد و من، پسران و فرزندانم در کنار او ایستاده ایم و برای همه چیز آماده هستیم."


 


امروز: مهدی کروبی صبح روز سه شنبه جهت دیدار با قربان بهزادیان نژاد رئیس ستاد انتخابات میرحسین موسوی به منزل وی رفت. در این دیدار که همسر ایشان نیز حضور داشت، آقای بهزادیان نژاد در گزارشی به شرح وضعیت زندان و سایر زندانیان سیاسی پرداخت.
به گزارش سحام نیوز مهدی کروبی نیز از وضعیت تمام زندانیان سیاسی اظهار تاسف کرد و اظهار امیدواری کردند که در عید فطر تمامی این زندانیان آزاد و به آغوش خانواده باز گردند.
لازم به توضیح است، قربان بهزادیان نژاد در حکم دادگاه به جرم "اقدام علیه امنیت ملی" به ۵ سال حبس تعزیری و به جرم توهین به احمدی نژاد به یکصد هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است. بهزادیان نژاد رئیس موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی و نیز رئیس موسسه مطالعات فرهنگ و تمدن ایران زمین است. او همچنین تا زمان بازداشت، استاد و عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس تهران بود که بعد از بازداشت و به درخواست رئیس این دانشگاه از دانشگاه تربیت مدرس اخراج شد.


 


درباره شعارهای مردم در روز قدس سال گذشته چه نظري داريد؟

تاجزاده : بين شعارهاي زيبا و مشتركي كه در روز سبز قدس سال 88 طنين افكن شد، شعار "نه غزه، نه لبنان- جانم فداي ايران" برجسته‌تر شد و مورد توجه دو گروه و دو رسانه متضاد داخلي و خارجي قرار گرفت كه هر يك از آن ها با توجه به كمبود امكانات رسانه‌اي جنبش سبز و بر مبناي انگيزه‌هاي متفاوت، استفاده خاص خود را از آن شعار نمودند كه در اغلب موارد بر خلاف خواست شعاردهندگان بود. به نظر من طرح آن شعار از يك جنبه به دليل نوعي واكنشي بودن آن در برابر سوءاستفاده حزب پادگاني از صهیونیزم ستیزی غیردموکراتیک درخور تأمل است، اگرچه خود به دلایلی بين سبزها موجد اختلاف نظر شده است. من دليل واقعي طرح اين شعار را افشاي اين نكته مي‌دانم كه حزب پادگاني با سر دادن شعارهای رادیکال ضداسرائیلی و در پوشش دفاع از مردم غزه و لبنان می کوشد نقض آشكار حقوق مسلم ايرانيان را پنهان كرده و به فراموشي بسپارد. روش فوق نه تنها حقوق هم‌وطنان ما را نقض می کند، بلکه به استقلال، تماميت ارضي ومنافع ملي هم آسیب مي‌رساند. طرح شعار مزبور واكنش به معيارهاي دوگانه تندروكه اسرائیل‌ستیزی آن هم صورتي غیردموکراتیک دارد و هدف اصلی‌اش اسرائیلي نمایاندن منتقدان يكه سالاري حزب پادگاني به منظور سركوب آنان و ساكت و مرعوب كردن ملت ایران است. به همين دليل بعيد مي‌دانم حتي يك نفر از ايرانياني كه خواهان به رسميت شناخته شدن "حق تعيين سرنوشت" خود هستند و "ايران را براي همه ايرانيان" مي خواهند، فلسطيني‌ها را حاكم بر سرنوشت خويش ندانند يا "لبنان را براي همه لبناني ها" نخواهند و طرفدار توسعه طلبی رژیم اسرائیل و روش های سرکوبگر آن عليه مردم منطقه باشند. در واقع ميتوان چنين برداشت كرد كه اکثر قریب به اتفاق کسانی که اين شعار سر داده‌اند، قطعاً مخالف محاصره غير انساني مردم ستمديده "غزه" هم هستند، اما خواسته اند با اين شعار سوءاستفاده حزب پادگاني را از دفاع ابزاري از مردم غزه محكوم کنند، چرا كه آثار سوء ديپلماسي ماجراجويانه حزب پادگاني را متوجه ايران و ايرانيان می دانند.

تفاوت نگرش مردمی و نگاه حزب پادگانی درباره فلسطین را می توان در روز قدس سال گذشته مشاهده كرد. شعار"فلسطین،فلسطین-ماهم مثل توهستیم" همچون شعارهاي «چه تهران چه غزه -كشتن مردم بسه» و «ايران شده فلسطين» به نحو خودجوش در آن روز در خيابان تهران سرداده شد. يكي از فعالان سبز نقل مي‌كند هنگامي كه موج اين شعار در جايي دور از مبداء خود به حوالي خيابان شادمان رسيد، دختري دبيرستاني فرياد زد: «فلسطين، فلسطين -ما بدتر از تو هستيم»! همين شعار ساده وصریح و صميمي به سرعت توسط مردم تكرار شد و موج‌وار پيش رفت. بنابراین درهمان روز قدس نشان داده شدكه سبزها خود را همچون فلسطيني‌ها تحت محاصره جرياني مي بيند كه از دل آن برخوردهاي اوين- كهريزكي بيرون آمده است لذا روش‌هاي سركوبگر را در هر جا محكوم مي‌كنند. در واقع همسان‌بيني وضعيت كنوني كشور با ظلمي كه بر ملت فلسطين مي‌رود همدلي مردم را نيز برمي‌انگيزد. به همين دليل معتقدم وجه غالب همه شعارها، در دفاع از حقوق ملت ایران و محکوم کردن سیاست ها و عملکرد حزب پادگانی بود، هر چند آن شعار خاص موجب اختلاف نظر در بخش هايي از سبزها شده باشد. به تعبير مهندس عبدالعلي بازرگان اگر مردم ما از رفتار حاكميت دل چركين نبودند، «به اختيار و انتخاب خودشان پيشاپيش كاروان‌هاي دريايي كه به غزه رفتند، دريا دلي خودشان را بيش و پيش از همه در حمايت از مردم مظلوم غزه براي جهانيان به نمايش مي‌گذاشتند». جالب آن كه در دوران قبل از انقلاب اسلامي، شعار آزاديخواهي ايرانيان براي مردم فلسطين در طول شعار رهايي بخش ملي جا داشت و نه در عرض یا حتی در مقابل آن. نسل انقلاب روزهايي را به خاطر مي‌آورد كه سخنراني‌هاي مرحوم فخرالدين حجازي به دليل مضمون فلسطيني ،ضد صهیونیستی و آزاديخواهانه آن جاذبه خاصي برايش داشت. شعارهای ضداسرائیلی در شرايط خفقان و ديكتاتوري فضاي جديدي مي‌گشود و ما در لحظه حمايت از فلسطين احساس مي‌كرديم خودمان آزاد مي‌شويم. درواقع در دوراني كه انسداد مطلق سياسي كمترين تظاهرات آزاد را به يك روياي دست نايافتني تبديل كرده بود، سخنراني‌هاي وی كه با عناوين «متينگ عاشورا» و «ميتينگ اسلامي» اشتهار يافت ،در حكم تحقق آن ردپاي بزرگ آزادي بود، استاد حجازي در آغاز دهه پنجاه خورشیدی يعني در اوج ديكتاتوري و جشن‌هاي دو هزار و پانصد ساله اعلام کرد: «اين ازدحام كبير، اين "ميتينگ اسلامي" نمايانگر آن است كه بر خلاف نقشه بيگانگان كه تصور مي كنند ملت‌هاي اسلامي ضعيف و ناتوان هستند، ما داراي مكتب زنده اي هستيم» . به اين ترتيب براي لحظاتي هر چند كوتاه اما به ياد ماندني ابرهاي اختناق از آسمان شهر ما كنار مي رفت و به بركت عاشوراي حسيني حال وهوايي آزاديخواهانه و عدالت‌طلبانه به خود مي گرفت.در اين قبيل سخنراني ها بين عاشورا و مبارزه با ظلم و ديكتاتوري اتصال تاريخي برقرار مي شد و مهارت هاي گفتاري سخنران نیز بي آن‌كه نامي از شاه ببرد افشاگر پيوند ارتجاع عرب و ديكتاتوري بومي بود؛«اين يك نوع ارتجاع سياسي است كه پس از حكومت الهي پيغمبر به وجود آمده است، و اين دودمان ننگین كوشيدند دوباره پرده تاريكي بر اردوگاه مترقي جامعه اسلامي بپوشانند و خود به فساد وتجاوز و ديكتاتوري و گناه بپردازند.»(سخنرانی در بازار کفاش ها ،عاشورای 1350 خورشیدی)

معتقدم هيچ سبزي خود را در جایگاه و هم موضع با رژیم اسرائیل نمی بیند و اعمال ضد حقوق بشري آن رژيم را عليه مردم فلسطين تأیید نمی کند. همچنان كه دیدار كسي كه خود را وابسته به يكي از شهداي جنبش سبز می خواند با مقامات اسرائيلي، با محکومیت قاطع سبزها مواجه شد. در حال حاضر مسأله آن است كه هر جرياني به واقع ضد اسرائيلي است همان روش های سرکوب گر و غير انساني را كه صهیونیست ها علیه شهروندان عرب اعمال می کنند، خود علیه هم وطنان ایرانی‌اش به کار نگيرد. ایرانیان از آنجا كه در موارد بسياري مانند فلسطینی ها با نقض آشكار حقوق مسلم خود مواجه‌اند در برابر اين روش ها واكنش دارند. این وضعيت فقط با تأمین و رعایت حقوق ایرانیان و منافع ملي تغيير خواهد يافت، نه با سرکوب بیشتر.


 


در چهار دهه اخیر در ایران، اسلام با پسوندهای مختلفی استفاده می شود. اسلام انقلابی، اسلام التقاطی، اسلام رساله ای، اسلام فقاهتی، اسلام عرفانی، اسلام سیاسی، اسلام سنتی، اسلام نواندیشانه، اسلام روشنفکرانه، اسلام بنیادگرایانه، اسلام سکولار، اسلام متحجرانه، اسلام مدرن، اسلام ارتجاعی، اسلام مترقی، اسلام لیبرال، اسلام آمریکائی، اسلام ناب محمدی، اسلام نبوی، اسلام اهل بیت، اسلام اموی، اسلام طالبانی، اسلام فاشیستی، اسلام سیاه، اسلام سرخ، اسلام سبز و بالاخره اسلام رحمانی.

هر کدام از این ترکیبات تاریخچه ای دارد و بخشی از تاریخ اندیشه معاصر ایران را رقم می زند. رواج این پسوندها و تمایل به تمایز از دیگر تلقی ها نشانگر یک نیاز است، از سوئی تکثر و تنوع میان مسلمانان را نشان داده، خبر از تعدد قرائات و برداشتها از اسلام می دهد، از سوی دیگر مشخص می کند که بدون استعمال این پسوندها نیاز هویتی گرایشهای مختلف مسلمانان سیراب نمی شود. از جانب سوم این تنوع برداشتها نشان از سرزندگی و شادابی اسلام دارد.

بیشک همه این برداشتها از اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و برخی از جانب قاطبه مسلمانان نادرست و انحرافی محسوب می شوند. امام علی (ع) خبر از زمانی می دهد که اسلام همچون پوستین وارونه پوشیده شده باشد: "و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا" (نهج البلاغه، خطبه 107). برخی از تعابیر فوق توسط قائلانش استفاده می شود، برخی نیز تعابیری است که منتقدان ساخته و استعمال می کنند و چه بسا مطلوب پیروان آن گرایش نباشد.

اصطلاح اسم رحمانی مدتی است از اقبال برخوردار شده است.نگارنده این اصطلاح را سالها قبل برای تمایز قرائات مختلف اسلامی بکار برده است. در یک سال اخیر این ترکیب در میان حامیان و رهبران و همراهان جنبش سبز به وفور به چشم می خورد. به نظرمی رسد تحلیل مفهومی "اسلام رحمانی" لازم باشد. واضح است که این تحلیل مفهومی برداشت شخصی من است و در این بحث همچون مباحث گذشته ام هیچکس را نمایندگی نمی کنم. پیشاپیش از انتقاد و پیشنهاد اهل نظر تشکر می کنم.

اسلام رحمانی در مقابل اسلام فاشیستی، اسلام طالبانی، اسلام اموی، اسلام سیاه و اسلام متحجرانه است. در این قرائت از اسلام چیزی از تعالیم اسلامی حذف نمی شود، تنها برخی از احکام و شعائر که در خارج از زمینه خود و مجزا از شرائط زمانی مکانی عصر نزول درک شده اند و در نتیجه ی این سوء فهم از جوهره رحمانی خود فاصله گرفته اند تصحیح می شوند و برخی احکام عقلائی که ناسازگار با تعالیم اسلامی نیستند، مورد پذیرش قرار می گیرند.

اسلام در بدو نزول جز همین اسلام رحمانی نبود و نیازی به قید احترازی نداشت، اما با دور شدن از عصر نزول و رسوب عادات و سنن خشن جاهلی و عدم توجه به روح قرآن و اهداف متعالی دین از ابعاد رحمانی اسلام دور شدیم. یکی از نخستین متفکرانی که به لزوم توجه به روح قرآن و اهداف اسلام در فهم یکایک احکام شرعی و علوم اسلامی تأکید کرد، پرفسور فضل الرحمن اسلام شناس فقید پاکستانی آمریکائی بود.

متون اسلامی اگر بدون توجه به اهداف دین و روح قرآن و تفکیک محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین، عام و خاص، مطلق و مقید مراجعه شوند هر دو قرائت رحمانی و قرائت خشن استبدادی مستنداتی برای خود می یابند. واضح است که بدون دانش کافی برداشتهای خلاف قرآن و ضد اسلامی دور از انتظار نیست. به همین دلیل است که بسیاری از این قرائات ناقص و نادرست زائیده جهل به علوم اسلامی و روش صحیح استنباط از آنهاست. اگر مطالعه عمیق کتاب تکوین یعنی طبیعت بدون اطلاع تخصصی از علوم تجربی ممکن نیست، درک صحیح کتاب هدایت و دین رحمت چگونه بدون دانشهای لازم میسر است؟

در این مجال می کوشم به ده مولفه اصلی اسلام رحمانی به اختصار اشاره کنم. این مولفه ها مهمترین علائم برای شناخت اسلام رحمانی است. این نوشتار ویرایشهای بعدی نیز خواهد داشت و چه بسا با تامل و تدبر بیشتر به این مولفه ها افزوده گردد.

اول. رضایت خداوند

برای یک مسلمان مؤمن رضایت خداوند مهمترین مسئله است. راضی بودن خداوند یعنی رستگاری، یعنی خیر مطلق، یعنی زیبائی، یعنی عشق. مومن رضایت خدا را با هیچ چیز عوض نمی کند. کسب رضایت خداوند بالاترین آرزوی مومن است. خدا محور دین و رضایت او معیار دینداری است. خداوند در قرآن کریم بعد از وعده بهشت به زنان و مردان مومن می فرماید: "وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّـهِ أَكْبَرُ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ" ﴿التوبة: ٧٢﴾ و رضایت خداوند بزرگتر[از بهشت] است، این رستگاری عظیم است.
سودای بهشت یا ترس از دوزخ سقف مطالبات متوسطین است. خشنودی خداوند مقوله ای فراتر از این دو است. رابطه مومن و خداوند طرفینی است. "رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ" ﴿التوبة: ١٠٠﴾ خداوند از ایشان راضی است، ایشان هم از خدا راضیند. بالاترین صفت بندگان مقرب خداوند که به نفس مطمئنه دست یافته اند بازگشت رضایت مندانه و مورد رضایت واقع شده به محضر خداوند است: "يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً"﴿الفجر: 28-27﴾ ای صاحب روح به آرامش رسیده، به سوی پروردگارت بازآ در حالی که تو از او خشنودی و او نیز از تو خشنود است.

اما از کجا بدانیم خداوند از چیزی راضی یا ناراضی است؟ از سه طریق می توان به این مهم دست یافت: یکی از راه دل است و کشف و شهود که منحصر به اولیاء الله و عارفان واصل است. دیگر راه عقل و استدلال و رسول باطنی است که به بخشی از امور مورد رضایت خداوند می توان دست یافت و در مولفه سوم به آن اشاره خواهد شد. سوم راه وحی است که برای اکثر قریب به اتفاق مردم مطمئن ترین راه تحصیل مُنجِیات و مُهلِکات - به گفته غزالی در احیاء علوم الدین - یا بدست آوردن اسباب رهائی یا عوامل سقوط است.
قرآن کریم و سنت معتبر پیامبر خدا (ص) و سیره اهل بیتش (ع) منبع اصیل راه سوم تحصیل رضایت خداوند هستند. اگر اطمینان یافتیم که امری برای همیشه و همه جا مورد رضایت خداوند است، برای مسلمان تردیدی در تقدم این مولفه بر تمام مولفه های بعدی نمی ماند و یقینا آنرا رعایت خواهد نمود. و اگر دانست که چیزی برای همیشه و همه جا مورد غضب و کراهت الهی است یقینا از آن اجتناب خواهد کرد. تشخیص اینکه امری در کتاب و سنت در زمره امور موقت و مربوط به عصر نزول بوده است، کاری تخصصی است و تسلط بر قرآن و سنت و سیره می طلبد.

اسلام با تسلیم پروردگار بودن آغاز می شود. پیامبر حامل پیام الهی به ماست. "قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ" (آل عمران: 31) "بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من (پیامبر) پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد." اسلام رحمانی یعنی عمل دقیق و موبمو به ضوابط و معیارها و روش قرآن کریم و سنت نبوی. تمام مولفه های بعدی طریقی برای تحصیل مولفه اول است. رضایت او همه چیز است و غضب او مجمع همه شرور و بدیهاست.
پیروان اسلام رحمانی در کسب رضایت الهی و رعایت قرآن کریم و سنت نبوی - به معنای پیامهای ثابت فرازمانی و فرامکانی - "نُؤمِنُ بِبَعض و نَکفُرُبِبَعض" (به برخی ایمان می آوریم و به برخی کفر می ورزیم) نمی کنند، همه آیات الهی و تعالیم نبوی و اهل بیتش را همانگونه که هستند می پذیرند، ثابتاتش را و متغیراتش را بر سر می نهند. البته با ثابتات معامله موقت و با متغیرات و موقتات معامله ثابت نمی کنند. پیروان اسلام رحمانی اهل تدبر در آیات قرآن و درایت در روایات هستند. اما زمانی که دانستند آیه ای یا روایت معتبری حامل گزاره ای فرازمانی و فرامکانی است در راه تحصیل رضای او پیشقدمند.

دوم. عدالت

عدالت رکن رکین اسلام رحمانی است. بیشک هیچکس مخالف عدالت نیست، بحث در این است که آیا عدالت توسط نوع انسانی قابل درک است یا نه؟ و اگر به یقین و با عقل جمعی دانستیم چیزی عادلانه است، آیا امکان دارد یک فهم یا گزاره دینی مخالف آن امر عادلانه باشد؟ هکذا اگر به یقین و با خرد جمعی دریافتیم که کاری ظالمانه است، آیا ممکن است دین به آن امر کرده باشد یا آنرا مجاز شمرده باشد؟
یکی از نخستین مباحثی که در میان مسلمانان در قرون اولیه بروز کرد این پرسش مبارک بود که آیا عدالت دینی است یا دین باید عادلانه باشد؟ به عبارت دیگر آیا خارج از دین و بدون مراجعه به ضوابط دینی امکان درک عدالت هست یا نه؟ و بالاخره آیا عدالت امری ماقبل دینی و مقدم بر دین است یا نه؟
مسلمانان از همان ایام نخستین دو گروه شدند، برخی درک عدالت را تنها از مجرای دین ممکن دانستند و اینکه خدا باید عادل باشد را گزاره ای بوالفضول اعلام کرده گفتند هر چه آن خسرو کند شیرین بود. انسانی که "ما اوتیتم من العلم الا قلیلا" (شما را جز اندکی از دانش داده نشده است) است چه رسد برای خدا تعیین تکلیف کردن؟ این تلقی اشاعره است.

دسته دوم از مسلمانان به این تیجه رسیدند که عقل انسانی توان درک فی الجمله عدالت را دارد. ما بدون ایمان به خدا و دین هم عدالت را درک می کنیم. عدالت امری ماقبل دینی است و خداوند رعایت قسط و عدالت را بر خود واجب کرده است. خدا عادل است و می توان از او انتظار کردار عادلانه داشت. او هرگز به ظلم فرمان نمی دهد. به دلیل اهمیت این صفت خداوند قائلان این تلقی "عدلیه" نام گرفتند. معتزله از اهل سنت و شیعه در زمره عدلیه هستند.

اسلام رحمانی در تقسیم فوق در زمره عدلیه است. دادگری و عمل به مقتضای عدالت وظیفه مسلمان است: "اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ" ﴿المائدة: ٨﴾ دادگر باشید، دادگری به تقوی نزدیکتر است. بالاتر از آن اقامه قسط ، قوّام به قسط بودن انتظار الهی از مومنان است. به این معنی که دادگری و بسط و اشاعه آن ممیزه اصلی مومن است. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ" ﴿النساء: ١٣٥﴾ ای مومنان برپادارندگان عدالت و شاهدان خداوند باشید، حتی اگر بر علیه خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندانتان باشد. مسلمانی که در مقابل ظلم بی تفاوت است و برای عادلانه شدن مناسبات فردی و اجتماعیش کوشش نمی کند به این دستور الهی بی اعتنائی کرده است. خداوند دوستدار دادگران است "إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ" ﴿الممتحنة: ٨﴾ و از ظالمان بیزار است.

از اهداف نبوت برپائی عدالت است: "لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ" ﴿الحديد: ٢٥﴾ ما پیامبرانمان را با ادله روشن فرستادیم و همراه با ایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدالت را برپا دارند. کتاب خدا و وجدان انسانی بزرگترین مشوقهای آدمی به اقامه عدالت است. این خود مردمند که می باید براساس تعالیم انبیاء الهی عدالت را در جان و جامعه و جهان برپا کنند.
لازم ترین ضابطه حکومت عدالت است. پیامبر خدا (ص) به ما تعلیم داده است که "الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم". زمامداری با کفر می پاید اما با بیدادگری نمی پاید. این هم دلیل دیگری بر تقدم عدالت بر دین است. آنان که بدون رعایت عدالت دم از دین و حکومت دینی می زنند دروغ می گویند.

از منظر اسلام رحمانی عدالت ضابطه فهم اسلام است. مجتهدی که در استنباط خود به مقتضای عدالت بی توجه بوده است، فتوایش قابل اعتنا نیست. امر ظالمانه هیچ قداستی ندارد. اگر به یقین خرد جمعی انسانی امری را ظالمانه می داند، و آن امر به دین نسبت داده شده است، این قرینه قطعیه است بر این که در آن مورد در فهم دین خطا رخ داده است. بر همین منوال اگر به یقین خرد جمعی انسانی امری را عادلانه می داند، و جمعی بنام دین با آن مخالفت می کنند، بدون تردید خطا می کنند.
اسلام رحمانی مدافع عدالت اجتماعی است و ظلم را بزرگترین جرم یک نظام سیاسی می داند.اسلام رحمانی عدالت خواه است و سکوت در برابر بیدادگری را مجاز نمی داند.

سوم. عقلانیت

عقلانیت یا خردمندی از مولفه ای اساسی اسلام رحمانی است. این تلقی از رویکرد "علیکم بدین العجائز" پشتیبانی نمی کند و حق خرد را پاس می دارد. اندیشه بهترین راه خداشناسی و شناخت حقیقت است. قرآن کریم خردمندی را تشویق و خردستیزی را مذمت کرده است. اولوا الالباب عزیزترین مخاطبان الهی اند و در مقابل آنها که نمی اندیشند فروترین مخلوقات محسوب می شوند. "إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّـهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ" ﴿الأنفال: ٢٢﴾ بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنواین گنگ هستند که نمی ندیشند.
پدیده های طبیعی آیات الهی برای آنها که می انیشند معرفی شده اند: "إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٦٤﴾ "براستی در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی که در دریا به آنچه به مردم سود می رساند حرکت می کند، و بارانی که از آسمان می بارد و زمین را بعد از موت و بی حاصلیش زنده می کند و بر آن از هر جنبنده ای را پراکنده است، و وزیدن باد و ابر مسخر بین آسمان و زمین آیاتی برای گروهی است که می اندیشند."
اگر مقتضای خرد و اندیشه در حوزه علوم طبیعی متبع است، بیشک مقتضای خرد و اندیشه در حوزه علوم انسانی نیز بر همین منوال متبع و معتبر خواهد بود.

در تعبیر فاخر امام علی (ع) در نهج البلاغه یکی از اهداف نبوت شکوفا شدن خرد انسانی ذکر شده است: "و يثيروا لهم دفائن العقول" (خطبه 1). این خرد مدفون که پیامبران موظف به استخراج و غنی سازی و استخراج و شکوفائی آن هستند، ارتباط وثیق عقلانیت و دینداری یا خردمندی و دین ورزی را نشان می دهد.
ثقة الاسلام کلینی کتاب باارزشش کافی را بجای اینکه با توحید یا ایمان یا علم آغاز کند با عقل و جهل شروع کرده است. فردوسی نیز به تبعیت از همین قرائت اهل بیت از اسلام شاهنامه اش را با این بیت آغاز کرده است: "بنام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه در نگذرد". نخستین حدیث باب عقل و جهل روایت نمادین عمیقی است که محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده است: آنگاه که خداوند عقل را آفرید، او را به سخن درآورد. به او گفت: رو کن و جلو بیا، چنین کرد، سپس گفت: پشت کن، و عقل چنین کرد. آنگاه خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم من هرگز مخلوقی محبوب تر از تو نزد خودم نیافریدم و ترا کامل نکردم جز نزد آنان که دوستشان دارم. آگاه باش که ترا امر می کنم، ترا نهی می کنم، ترا مجازات می کنم و ترا پاداش می دهم. (کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 1)

از این روایت عمیق این نکات بدست می آید: اول، عقل محبوب ترین مخلوق الهی است. دوم، خداوند عقل مخلوفات محبوبش را کامل کرده است. خرد با محبوب خداوند بودن نسبت مستقیم دارد. سوم، مخاطب اوامر و نواهی الهی عقل است. چهارم، انسان به سبب عقلش مستوجب ثواب و عقاب می شود.
اصبغ بن نباته از امام علي (ع) روایت زیبائی با زمان سمبلیک و نمادین نقل می کند. جبرئیل بر جناب آدم فرود آمد و به او گفت: ای آدم، من از جانب خداوند مأمورم که ترا در انتخاب یکی از سه امر مخیر کنم، یکی از آن سه را اختیار کن و دو امر دیگر را فروگذار. آدم از جبرئیل پرسید: آن سه امر کدام است؟ جبرئیل پاسخ داد: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: من عقل را اختیار کردم. جبرئیل به دین و حیاء گفت: برگردید و عقل را با آدم تنها بگذارید. آن دو (دین و حیاء) گفتند: ای جبرئیل ما امر شده ایم که با عقل هر جا که باشد همراه باشیم. جبرئیل گفت: آنچانکه شأنتان است عمل کنید و عروج کرد. (کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 2) شأن و سرشت دین همراهی و همنشینی با عقل است. لذا در همین باب آمده است آنکه عقل ندارد دین ندارد. به عبارت دیگر بدون عقلانیت دین داری میسر نیست.

هر آنچه فراچنگ خرد انسانی در آید و عقل آدمی درک کند، پذیرفته است. مراد آن نیست که همه امور توسط عقل انسانی دست یافتنی است. در حوزه عرفان پای استدلالیان چوبین بود. در حوزه دین نیز امور فراتر از خرد انسانی یافت می شود. از منظر اسلام جهان به دو قلمرو غیب و شهادت تقسیم می شود. در قلمرو شهادت یا جهان مشهود و آشکار خرد انسانی فرمانروایی مقتدر است. در قلمرو غیب که بر خرد انسانی مخفی است تنها با اخبار پیامبران یا شهود عارفان واصل می توان دست یافت. قلمرو غیب از قبیل جزئیات آخرت خرد گریز است. و ادعای معقولیت در چنین حوزه ای نامعقول است.
اما اسلام رحمانی بر این باور است که هیچ گزاره خرد ستیزی نمی تواند معتبر تلقی شود. خرد ستیز یعنی آنچه عقل نوع انسانی به بطلانش حکم می کند و آنرا باطل اعلام می کند. امر نامعقول نمی تواند توسط دین تاسیس یا امضا شود. اگر کسی امری خرد ستیز را به دین و شرع نسبت می دهد، در فهم و استنباط خود خطا کرده است. اسلام رحمانی امور دینی را از دو حال خارج نمی داند: خردپذیر و خرد گریز. تعالیم اسلامی یا معقولند یا فراتر از طور عقل اما هرگز ضدعقل نیستند. توجیه عقلانی بخش خردپذیر تعالیم اسلامی مهمترین رسالت عالمان دینی است.

رجوع غیرمتخصص به متخصص که امری عقلائی است، هرگز مجوز نفی تحقیق و بی نیازی از توجیه عقلانی گزاره های دینی در حوزه احکام عملی فرعی نیست. حوزه اعتقادات بدون تحقیق دست یافتنی نیست. این توصیه سرآمد حکیمان مسلمان ابن سینا در سفارشهای انتهای اشاراتش یادکردنی است بی دلیل چیزی نپذیر و بی دلیل چیزی را رد نکن. این ساده ترین مرحله عقلانیت است. درباره عقلانیت دیدگاههای متفاوتی قابل عرضه است. اسلام رحمانی با پذیرش اصل عقلانیت عرصه را برای پذیرش موجه ترین، سازگارترین و کارآمدترین نظریه های عقلانیت باز می داند. بحث جزئی درباره نظریه های مختلف عقلانیت مجال و مقال دیگری می طلبد.

چهارم. رحمت

در میان این ده مولفه رحمت به میزانی از اهمیت است که عنوان اسلام با آن معنون شده است: اسلام رحمانی. این انتخاب بی وجه نیست. در تعالیم اسلامی رحمت به همین میزان حائز اهمیت است. رحمت مرادف مهربانی، رأفت و شفقت است. خداوند از میان صفات متعددش که اسماء حسنی خوانده می شود، دو صفت رحمان و رحیم را برای خود برگزیده است و سوره های قرآن با نام خداوند که متصف به این دو صفت است آغاز می شود: بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند نه تنها رحمان و رحیم است بلکه او بهترین رحم کنندگان است: وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿المؤمنون: ١١٨﴾.

این خداوند رحمان و رحیم پیامبرش را مایه رحمت جهانیان اعلام کرده است. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿الأنبياء: ١٠٧﴾ ما ترا جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم. قرآن نرمخوئی پیامبر و جذب مردم به او را از نتایج رحمت الهی اعلام می کند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ﴿آل عمران: ١٥٩﴾. خداوند قرآن کریم را نیز کتاب رحمت معرفی می کند: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ﴿النحل: ٨٩﴾ قرآن کتاب تبیان و هدایت و رحمت و بشارت است. وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ﴿الإسراء: ٨٢﴾ قرآن مایه شفا و رحمت مومنان است و ستمکاران را جز خسارت نمی افزاید.

قرآن در باب رحمت قاعده گرانبهائی را معرفی کرده است: قُل كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ﴿الأنعام: ١٢﴾ خداوند رحمت را بر خود الزامی کرده است. وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿الأنعام: ٥٤﴾ آنگاه که آنان که به آیات ما ایمان آورده اند، نزد تو آمدند به ایشان بگو سلام بر شما خداوند بر خود رحمت را واجب کرده است، آنکه از شما ندانسته بد کند، آنگاه توبه کند و اصلاح نماید، خداوند بسیار پوشاننده و مهربان است.

رحمت از سنن الهی است. از قواعدی است که به آدمی قدرت پیش بینی و احتجاج می دهد و خبر از سرشت دستگاه آفرینش می دهد. به تعبیر بشری، استراتژی خداوند استراتژی رحمت است. دینی که خدایش رحمان و رحیم است، پیامبرش رحمة للعالمین است، ، رحمت از سنن الهی آن است، طبیعی است که دینش دین رحمت باشد، نه دین قساوت و خشونت و انتقام. قاعده رحمت از قواعد آمره و از اصول بنیادی اسلام است. معنای اصل بنیادی حکومت آن بر کلیه اجتهادات کلامی و فقهی و اخلاقی است.
امام علی (ع) رحمت را سرلوحه برنامه های حکومت اعلام می کند و در عهدنامه مالک اشتر که غنی ترین منبع اخلاق سیاسی در اسلام است، تصریح می کند: "و أشعر قلبك الرّحمة للرّعيّة ، و المحبّة لهم ، و اللّطف بهم ، و لا تكوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكلهم فإنّهم صنفان : إمّا أخ لك فى الدّين ، أو نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزّلل ، و تعرض لهم العلل ، و يؤتى على أيديهم فى العمد و الخطأ . فأعطهم من عفوك و صفحك مثل الّذى تحبّ أن يعطيك اللّه من عفوه و صفحه" (نهج البلاغه، نامه 53). "قلب تو را پوششى بايد كه تار و پودش مهر مردم و دوستى و لطف به آنان باشد، و مباد كه مردم را درنده‏اى خون آشام باشى كه خوردنشان را غنيمت بشمارى ، چرا كه مردم به تمام دو گروه‏اند : يا در دين برادران تواند ، يا در آفرينش همنوعانت ، از راه مى‏لغزند ، به آفتها دچار مى‏شوند و دانسته يا ندانسته به كارهايى دست مى‏يازند ، و تو بايد از گذشت و چشم پوشى چندان بهره‏مندشان كنى كه چشم پوشى و گذشت خدا را در مورد خود چشم دارى" .

اینکه این قرائت از اسلام عنوان "اسلام رحمانی" به خود گرفته علاوه بر تاکید بر آموزه های رحمت در متن دین - که بخشی از آن گذشت - مرزبندی و تمایز با قرائتی دیگر از اسلام است که مولفه رحمت را کلا زیر پا نهاده پنداشته با خشونت و قساوت و شقاوت می تواند به حاکمیت دین خدا مدد رساند. این قرائت سبعانه که چند صباحی است در ایران فرمان می راند بزرگترین صدمات را به اسلام وارد کرده، و بنام اسلام و بر علیه اسلام حکم می راند. اسلام رحمانی مرزبندی مشخص با قرائت رسمی اسلام در ایران است.


پنجم، اخلاق

در اسلام رحمانی، اخلاق برجستگی ویژه ای دارد. اسلام رحمانی قرائتی اخلاق از تعالیم اسلامی است. خدای اسلام خدائی اخلاقی است، به شرّ فرمان نمی دهد، سراسر افعالش خیر است. فعل غیر اخلاقی را نمی توان به خداوند نسبت داد. اعتقادات اسلامی یا شریعت اسلامی نمی تواند حاوی گزاره های غیراخلاقی باشد. اگر در مجموعه استنباطات عالمان مسلمان اخلاق از ضوابط اجتهاد نباشد، نتیجه این فرآیند را نمی توان لزوما اسلامی ارزیابی کرد. به عبارت ساده تر امر غیراخلاقی نمی تواند اسلامی و الهی باشد.
اخلاق همانند عدالت و عقلانیت امری فرادینی است. اسلام را از آنرو انتخاب کرده ایم که با ضوابط اخلاقی سازگار است. خدائی که راستگوترین راستگویان است "و من اصدق من الله قیلا" (النساء 122) یا "و من اصدق من الله حدیثا" (النساء 87) و صداقت معیار بیان اوست، پیامبری که شاخص ترین صفتش امانتداری اوست: محمد امین، و و آنگاه خداوند توصیفش می کند از اخلاقش می گوید: وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿القلم: ٤﴾ "و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری." و آنگاه که محمد (ص) هدف از رسالتش را تشریح می کند، باز اخلاق در صدر است: "بُعِثتُ لِأُتَمِمَ مَکارمَ الأخلاقِ". مبعوث شدم تا نیکوئی های اخلاق را تمام کنم. پیامبر آمده است تا جامعه اخلاقی بنا کند. آنکه به خداوند فعل غیراخلاقی نسبت می دهد، یا بنام شریعت فتوای غیراخلاقی صادر می کند، بر خطاست. حیله شرعی پذیرفتنی نیست.

در اسلام رحمانی هدف وسیله را توجیه نمی کند. "ما خير خير لا ينال إلاّ بشرّ"(نهج البلاغه، نامه 31) "خیر خیر نیست اگر جز به شر بدست نیاید." از راه غیراخلاقی و حرام و نامشروع نمی توان به هدف متعالی و مشروع و مقدس دست یافت. با شیوه های جهنمی و شیطانی نمی توان بهشت و خدای رحمان را اراده کرد. حکومتی که استبداد و ظلم و خفقان را پیشه کرده مجاز نیست نامش را اسلامی بگذارد.
یکی از موازین اسلام رحمانی قاعده طلائی اخلاق است. آنچه را برای خودت می خواهی برای دیگران هم بخواه و آنچه برای خودن نمی پسندی بر دیگران هم نپسند. این قاعده اختصاصی به اسلام ندارد، در دیگر ادیان هم یافت می شود.

امام علی (ع) در وصایایش به فرزندش امام حسن به همین قاعده تاکید می کند: يا بنىّ ، اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك ، فأحبب لغيرك ما تحبّ لنفسك ، و اكره له ما تكره لها ، و لا تظلم كما لا تحبّ أن تظلم ، و أحسن كما تحبّ أن يحسن إليك ، و استقبح من نفسك ما تستقبح من غيرك ، و ارض من النّاس بما ترضاه لهم من نفسك (نهج البلاغه، نامه 31)
"اى فرزند ، خود را در آنچه ميان تو و ديگران است ، ترازويى پندار . پس براى ديگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى‏دارى و براى ديگران مخواه آنچه براى خود نمى‏خواهى و به كس ستم مكن همانگونه كه نخواهى كه بر تو ستم كنند. به ديگران نيكى كن ، همانگونه كه خواهى كه به تو نيكى كنند. آنچه از ديگران زشت مى‏دارى از خود نيز زشت بدار. آنچه از مردم به تو مى‏رسد و خشنودت مى‏سازد، سزاوار است كه از تو نيز به مردم همان رسد. "
اگر موازین اخلاقی نقض می شود، اگر قاعده طلائی اخلاق زیر پا گذاشته می شود، معنایش نقض اسلام است. اسلام و اخلاق لازم و ملزوم یکدیگرند.


ششم، کرامت و حقوق انسان

انسان شناسی اسلام رحمانی مبتنی بر کرامت نوع بشر است. این نگرش بنیادی به انسان ریشه در عمیق ترین منابع قرآنی دارد، به عنوان نمونه به سه مورد آن اجمالا اشاره می شود: اول، وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا ﴿الإسراء: ٧٠﴾ "ما آدمیان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا حمل کردیم، و از انواع روزیهای پاکیزه ایشان را روزی دادیم، و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردیم برتری بخشیدیم". کرامت انسان به عقل و قدرت اختیار اوست. خداوند به دلیل این خصیصه نوع انسان (و نه فقط مؤمنان) را تکریم کرده است، چرا که نوع بشر از این نعمتهای خداداد برخوردار است.


دوم، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿التين: ٤﴾ "که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم." این آیه بار دیگر به امتیاز نوع انسان اشاره دارد. قوام انسان به نیکوترین وجهی سرشته شده است. به قرینه مقابله با سقوط به اسفل سافلین در آیه بعد (ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ)ٍ صلاحیت عروج به أعلی علیّین معنای احسن تقویم است. دو بال این عروج ایمان و عمل صالح است. إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (الفاطر/ 10) "سخنان پاکیزه به سوی او صعود می‌کند، و عمل صالح آنرا بالا می‌برد". کلام طیب همان باور حق است که با کردار پسندیده سبب فلاح انسان شمرده می شود. هر انسانی چنین قابلیتی دارد.
سوم، وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٣٠﴾ " هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را بجا می‌آوریم، و تو را تقدیس می‌کنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید." انسان جانشین خداوند در زمین است. جانشینی خداوند بزرگترین کرامتی است که نصیب انسان شده است.

انسان به دلیل این کرامت ذاتی صاحب حقوقی است. این حقوق در هیچ شرائطی از انسان سلب نمی شود. حقوق پایه بشر مقتضای عدالت است. در جوامع انسانی این حقوق بین آحاد انسانی متقابل است، هیچ انسانی خارج از دائره این حقوق یافت نمی شود. "
لا يجرى لأحد إلاّ جرى عليه و لا يجرى عليه إلاّ جرى له" (نهج البلاغه، خطبه 216) "حق بر له کسی جاری نمی شود، مگر اینکه بر علیه او نیز به جریان افتد، و بر علیه کسی به جریان نمی افتد، مگر اینکه بر له او نیز کاری شود". در کتاب حقّ الناس به تفصیل در زمینه حقوق بشر در اسلام بحث کرده ام. اسلام رحمانی حقوق بشر را به رسمیت می شناسد و آنرا سازگار با روح قرآن و مقاصد شریعت و اهداف دین ارزیابی می کند.

هفتم، آزادی و اختیار

از مهمترین مولفه های اسلام رحمانی پاسداشت آزادی و اختیار انسان است. از این منظر راز کرامت انسان در اختیار اوست و اختیار بدون آزادی مقدور نیست. ارزش ایمان در انتخاب آزادانه آن است. این آزادی در انتخاب ابتدائی و یک بار برای همیشه نیست، استمراری و دائمی است. مفاد این آیه شریفه قاعده است: "لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ" ﴿البقرة: ٢٥٦﴾ "در دین اکراه نیست، راه درست از راه انحرافی مشخص شده است". قاعده آزادی ایمان و تدین، قاعده ممنوعیت اکراه و فشار و زور در حوزه دین و ایمان. این آیه از محکمات و غرر آیات قرآنی است و متشابهات را با ارجاع به آن باید فهمید.

خداوند مبنای آزادی در دین را با صریح ترین وجه ممکن در قرآن تشریح کرده است. اگر قرار بود مردم با زور و خفقان و فشار ایمان بیاورند، خدا خود بر هر کسی در این زمینه احق و اولی بود، می توانست همکان را تکوینا مؤمن بیافریند، حال آنکه چنین نکرده است. "وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ" ﴿يونس: ٩٩﴾ و اگر پروردگار تو می‌خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می‌آوردند؛ آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!" ارزش ایمان به انتخاب آزادانه و آگاهانه آن است. آنها که مردم را به لطایف الحیل به تظاهر به دین مجبور می کنند، به عمق پیام قرآن دست نیافته اند. آنچه با زور و فشار حاصل می شود، هرگز ایمان نیست، ریاکاری و تظاهر به تدین است. ریا و دو روئی خوره ایمان است.


اسلام به متانت و صحت پیام خود اطمینان دارد، مردم در انتخاب آن آزادند، و نتیجه انتخاب خود را در سرای دیگر مشاهده خواهند کرد. :وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ" ﴿الكهف: ٢٩﴾ "بگو حق از جانب پروردگارتان (نازل شده) است، هر که می خواهد ایمان بیاورد، و هر که می خواهد کافر شود". اگر ایمان و کفر در این دنیا آزاد است، سلب یا محدود کردن این آزادی تحت هر عنوانی ناصواب ومردود است. برپائی بساط استبداد و فاشیزم بنام اسلام، مردم را با زنجیر به بهشت بردن، محدود کردن آزادی مردم با وضع قوانین به ظاهر شرعی جفا به آئین آزادی قرآنی است.

قرآن از جمله اهداف بعثت را برداشتن غل و زنجیر از دست و پای مردم اعلام کرده است: :الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿اعراف: ١٥٧﴾ "همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر امّی پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛ آنها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را برای آنها حلال می‌شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند." کسانی که به تأسی به پیامبر نه تنها از غل و زنجیر مردم نمی کاهند، بلکه بر خلاف راه و روش وی آزادی های مشروع مردم را سلب یا محدود می کنند و شریعت سهله سمحه را در جامه استبداد و فاشیزم بر مردم تحمیل می کنند، چقدر از رسالت نبوی بدورند.
اسلام رحمانی را با محک آزادی و اختیار بشناسید. اسلام رحمانی باطل السحر استبداد دینی است.

هشتم، علم و کارشناسی

درباره مقام علم در اسلام نیازی به سخن سرائی نیست. قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿الزمر: ٩﴾ "بگو آیا آنها که می دانند با آنها که نمی دانند مساویند؟ تنها خردمندانند که متذکر می شوند." اما این علم فقط علم دین نیست، هر علم نافعی است. اسلام به هر دانش سودمندی بها می دهد.
سپردن امور به دست کسانی که از حداقل لازم دانش و تجربه برخوردار نیستند پذیرفته نیست. از پیامبر نقل شده است:"من عمل على غير علم كان ما يفسد أكثر مما يصلح" (کافی، ج 1، ص 44). "کسی که بدون دانش به کاری دست یازد، آنچه را فاسد می کند، بیش از اصلاحش است." رعایت کارشناسی و صلاحیت علمی شرط لازم پذیرش مسئولیت در میان مسلمانان است. فقدان تخصص را هرگز نمی توان با دین و ایمان جبران کرد. تعهد جای تخصص را نمی گیرد. فقاهت توانائی نمایندگی دیگر علوم اسلامی را ندارد، همچنانکه صلاحیت جانشینی علوم انسانی را فاقد است.

آنچه در اداره جامعه بیشترین نقش را دارد، علوم انسانی است. مدیران و برنامه ریزان کشور می باید متخصصان این علوم باشند، از جامعه شناسی، حقوق، اقتصاد، آمار، علوم سیاسی، روابط بین الملل، روانشناسی و ... اسلام رحمانی علوم انسانی را دستاورد خرد جمعی انسانها در طول تاریخ می داند، و معتقد است با کمک این علوم می توان به ارتقای جوامع انسانی کمک کرد. مخالفت با علوم انسانی به بهانه غربی بودن آنها مخالفتی جاهلانه است. علوم انسانی همانند دیگر امور بشری عاری از خطا نیستند، اما برای نقدشان باید بر آنها مسلط بود. پیروان اهل بیت حق را از هر کسی ولو کافر و منافق و مشرک می پذیرند. "الحکمة ضالة المؤمن". راز پیشرفت علوم عقلی در میان این دسته از مسلمانان توجه به این اصل اصیل اسلامی است: أنظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال. (بنگر که چه می گوید، ننگر که چه کسی می گوید.) گفتار نه گوینده. دانش جغرافیا ندارد. دانش صحیح و باطل دارد اما غربی و شرقی ندارد.

بر اساس قاعده الناس أعداء ما جهلوا (مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند) مخالفت اولیاء جمهوری اسلامی با علوم انسانی مخالفتی جاهلانه و غیراسلامی است. کسانی که از بدیهی ترین قواعد حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل بی اطلاعند، طبیعی است کشور را بر خلاف اینگونه ضوابط علمی و اولیات کارشناسی اینگونه غیرمدبرانه اداره کنند. حاکمان جاهل جمهوری اسلامی بزرگترین دشمنان خود را دانشگاه و استاد و دانشجو و علوم انسانی یافته اند. اگر استالین در ایدئولوژیک کردن علوم در شوروی سابق راه بجائی برد، زمامداران کم دانش جمهوری اسلامی نیز در طرح خام اسلامی کردن علوم توفیق خواهند یافت. سودای علوم انسانی اسلامی سودائی بی فرجام و جاهلانه است. اسلام رحمانی استفاده از دستاوردهای علوم انسانی را در کنار نقادی عالمانه آنها فریضه دینی می ئاند.

نهم، دموکراسی

اسلام رحمانی بر این باور است که امور مردم می باید با مشورت با خود مردم اداره شود. "وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ"﴿آل عمران: ١٥٩﴾ "با ایشان (مردم) در کارها(یشان) مشورت کن." الامر مورد بحث آیه مسائل حوزه عمومی است که توسط خداوند حکما یا موضوعا در آن تشریعی صورت نگرفته است. پیامبر موظف نبوده است در امور عبادی یا دیگر احکام شرعی با مردم مشورت کند. اما شرعا موظف بوده در جزئیات احکام شرعی عمومی از قبیل جهاد یا احکام غیر شرعی از قبیل شکل و صورت و شیوه اداره جامعه با مردم مشورت کند. قرآن کریم مشورت را از جمله صفات مؤمنان برشمرده است: "وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ" ﴿الشورى: ٣٨﴾ "امور فیمابین مؤمنان بر اساس شورا است". شوری مراجعه به نظر افراد ذوی الحقوق و ترتیب اثر دادن به آن است.

تأمین رضایت عمومی از جمله شرائط زمامداری سالم است. بدون رضایت عمومی زور حکومت خواهد کرد. با حکومت زور اختیار و آزادی مردم نقض خواهد شد. امام علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر وی را در زمامداری به سه امر توصیه می کند: رعایت حق، شمول عدالت و جامع ترین راه برای تامین رضایت عمومی. "و ليكن أحبّ الأمور إليك أوسطها فى الحقّ ، و أعمّها فى العدل و أجمعها لرضا الرّعيّة" (نهج البلاغه، نامه 53) "می باید محبوب ترین امور نزد تو نزدیک ترینشان در حق، شامل ترنینشان در دادگری، و جامع ترنینشان در رضایت مردم باشد."
بر اساس قاعده فقهی ابن فهد حلی "لایجوز التأمر علی جماعة بغیر رضاهم" "جایز نیست إمارت بر جماعتی بدون رضایت ایشان". وقتی اقامه جماعة بدون رضایت مأمومان کراهت دارد، چگونه زمامداری با کراهت و ادبار مردم مجاز است؟

مطابق قاعده سلطنت، مردم بر اموالشان مسلطتند و احدی بدون اجازه آنها حق تصرف در اموالشان را ندارد. "الناس مسلطون علی اموالهم". هر سرزمینی ملک مشاع ساکنان آن است. هر کسی می خواهد در آن سرزمین حکومت کند، باید از شهروندان آن سرزمین اجازه بگیرد و به عنوان وکیل مردم و بر اساس نظر آنها کشورشان را اداره کند. زمامدار وکیل مردم است نه ولیّ بر مردم. مردم محجور نیستند تا ولیّ و قیّم بخواهند. این زمامدار است که موظف است به نظر مردم عمل کند. مردم موظف نیستند خود را با امیال و سلائق زمامدار تطبیق دهند. عقل جمعی مردم بیش از درک متوسط زمامدار است. خدا احدی را از میان آدمیان جائزالخطا به ولایت بر مردم آن هم از نوع مطلقه اش منصوب نکرده است.

دموکراسی کم خطاترین شیوه زمامداری است. دموکراسی نزدیکترین شیوه زمامداری به ارزشهای اسلامی است. از این منظر قیدی به دموکراسی نمی خورد تا از مردمسالاری دینی یا دموکراسی اسلامی سخنی به میان آید. اسلام رحمانی در حوزه عمومی دموکراتیک است. بر این باور نیستم که دموکراسی از متون اسلامی استخراج می شود، بلکه معتقدم می توان از تعالیم اسلامی قرائتی دموکراتیک داشت. می توان عمیقا مسلمان و در عین حال دموکرات بود. می توان را رعایت تمامی ضوابط دینی رأی و رضایت مردم را پاس داشت. اسلام رحمانی دموکراسی را بهترین شیوه اداره جامعه می داند.

دهم، سکولاریسم عینی

از منظر اسلام رحمانی حکومتها و دولتها حق دخالت در نهادهای دینی از قبیل مرجعیت تقلید، حوزه های علمیه، مساجد، مراکز آموزش و تبلیغ دینی و مراکز امور خیریه دینی را ندارد. اسلام رحمانی در تقابل با دین دولتی است و با دولتی شدن روحانیت، مسجد، مدارس علوم دینی و مرجعیت بشدت مخالف است. بنابراین استقلال نهادهای دینی از نهاد سیاست یعنی دولت از ارکان اسلام رحمانی است.

آیا دولت نیز از نهاد دین مستقل است؟ در تمایز کارکرد این دو نهاد تردیدی نیست. کارکرد مسجد و حوزه و مرجعیت و عالمان اسلام با کارکرد دولت متفاوت است. مسلمانان، شیعیان و فقیهان هیچ امتیاز یا حق ویژه ای در حوزه عمومی ندارند. آنان مساوی با دیگر شهروندان مجازند در حوزه عمومی نقشی به عهده گیرند.
قوانین کشور توسط نمایندگان مردم وضع می شود، تفسیر می شود و تغییر می کند. قانون می تواند متخذ از احکام شرع یا غیر آن باشد. تا زمانی که اکثریت شهروندان از قانونی دفاع می کنند، می ماند، و هر زمان اراده کردند، آنرا تغییر می دهند. هیچ قوه قاهره ای بالاتر از افکار عمومی به رسمیت شناخته نمی شود تا با زور مانع از تقنین براساس اراده ملی شود.

عالمان دین برای تأمین عدم تعارض قوانین با موازین اسلامی راهی جز اقناع افکار عمومی ندارند. دست یازیدن به زور و حق وتو استبداد است. اقتدار دینداران به جامعه مدنی است نه قدرت اختصاصی دولتی، حق ویژه وتو و آپارتاید تقینینی. اعتبار هر حکمی در حوزه عمومی صحت آن است و برخورداری از اقبال ملی. انتساب به دین اگر چه مؤمنان را بکار می آید اما به مثابه شهروند باید اعتبار حکم را مستقل از انتسابش به منبع دینی اثبات کنند. پذیرش استقلال دولت از نهاد دین باعث می شود که به کارشناسی تصمیات متخذه عنایت کافی صورت گیرد و از دین برای جبران ضعفهای کارشناسی استفاده ابزاری نشود.
اسلام رحمانی سکولاریسم ذهنی (آنگونه زندگی کن که خدا مرده است یا نیست) یا الحاد را مردود می داند و معتقد است خدا معنای زندگی است. بر عکس آنگونه زندگی می کنیم که جهان آکنده از خدا و ایمان به اوست.

اسلام رحمانی اسلام را امری خصوصی نمی داند، بلکه اسلام تعالیم متعددی در حوزه عمومی دارد. خصوصی سازی اسلام قلب اسلام است. با خصوصی سازی اسلام ستم ستیزی اجتماعی- سیاسی آن مرتفع می شود. با پروژه خصوصی سازی اسلام شیوه حکومت محمدی، اخلاق سیاسی علوی و قیام حسینی منتفی می شود.
اسلام رحمانی دین زدائی از سیاست را نه ممکن می داند نه مطلوب. ممکن نمی داند چرا که در همه جوامعی که نهاد دین در آنها پرقدرت است، ارزشهای دینی خودبخود در احکام و تصمیمات سیاسی تاثیر می گذارند. میزان نفوذ دین در حکوتهای سکولار آمریکا قابل مثال است. مطلوب نمی داند چرا که این تأثیر در میان مسلمانان بسیار مثبت بوده و مانع تجاوز و استیلای خارجی و استبداد داخلی بوده و هست. انتقادهای مؤثر فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله منتظری از منظر دینی قابل ذکر است.

اسلام رحمانی به استقلال دولت از دین یا استقلال سیاست از دین قائل نیست، بلکه به استقلال نهاد دین از نهاد سیاست یعنی دولت و استقلال دولت از نهاد دین قائل است. بر این اساس دینداران از جمله مسلمانان با حفظ هویت دینیشان مجازند علاوه بر حوزه خصوصی، در جامعه مدنی فعالیت کنند، حزب سیاسی تأسیس کنند، و در صورت برخورداری از رأی اکثریت دولت تشکیل دهند، همچنانکه دین ناباوران هم محقّند در تمامی این عرصه ها آزادانه فعالیت کنند. بر این اساس نظام سیاسی می باید تاب پذیرش فعالیت هر دو گروه را داشته باشد، یعنی نسبت به دین باوری و دین ناباوری لابشرط باشد.

اسلام رحمانی لائیسیته مدل فرانسوی - که به دین داران در حوزه عمومی اجازه استفاده از ظواهر دینیشان را نمی دهد - غیرعادلانه می داند. نوعی سکولاریسم عینی معتدل - نزدیک به تجربه آمریکا- امری قابل دفاع است و اسلام رحمانی با چنین سکولاریسمی مشکلی ندارد.

نتیجه

اکنون می توان اسلام رحمانی را بر اساس مؤلفه هایش تعریف کرد. اسلام رحمانی برداشتی از اسلام است که در آن مؤلفه های ده گانه ذیل شاکله اصلی آنرا تشکیل می دهد: رضایت خداوند، عدالت، عقلانیت، رحمت، اخلاق، کرامت و حقوق انسان، آزادی و اختیار، علم و کارشناسی، دموکراسی و سکولاریسم عینی. ارائه این ده مؤلفه شناخت اسلام رحمانی را دقیق تر و قبول یا رد آنرا روان تر می سازد.

نگارنده پیشاپیش به نقد دیدگاههای ارائه شده در این مقال خوش آمد می گوید و آنرا گامی در تعمیق این برداشت می داند. والسلام


تحریر سخنرانی جشن نیمه شعبان در مرکز فرهنگی اسلامی ایرانیان اوکلند، شمال کالیفرنیا، 2 مرداد 1389


 


مجاهدین انقلاب اسلامی ایران امروز: در آستانه روز جهانی قدس، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران با انتشار بیانیه ای ضمن بزرگداشت این روز، دفاع از آزادی فلسطین و شعار آزادی خواهی در داخل کشور را در یک راستا ارزیابی کرده، نسبت به ایجاد دوقطبی های ساختگي و كاذبي همچون تضاد ايرانيت/ اسلاميت، منافع ملي/ همبستگي بين المللي با ملل مظلوم و تحت استبداد و اشغال و ستم، ناسيوناليسم ايراني/ انترناسيوناليسم انساني و ... هشدار داد.

متن این بیانیه به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان در پی می آید:

بسم الله الرحمن الرحيم

روز قدس روز همبستگي با ملت مظلوم فلسطين گرامي باد

پايان جنگ جهاني دوم، آغاز دوران جديدي در تاريخ جهان بود كه در كنار ويژگي هاي گوناگون آن يكي هم اين بودكه سيستم استعماري پيشين ديگر قابل دوام نبود و نظام سرمايه داري ناگزير نيازمند رابطه اي تازه با ملت هاي عقب نگه داشته شده بود، رابطه اي كه منجر به جايگزيني استعمار نو و نفوذ اقتصادي و سياسي در كشورهاي آسيايي، آفريقايي و آمريكاي لاتين شد، به ويژه آن كه آگاهي ملت ها به حقوق ملي و ضرورت حاكميت و به دست گرفتن سرنوشت خود در چارچوب آن واحد ملي از يك سو و سر برآوردن اردوگاه شرق سوسياليستي و آغاز جنگ سرد از سوي ديگر تداوم سياست هاي انضمام و اشغالگري سرزميني و سلطة استعماري كهن را ناممكن مي ساخت. به همين سبب از جمله نام هايي كه به عصر پس از جنگ داده شد عصر استعمار زدايي و كسب يا اعطا استقلال به سرزمين- ملت هايي بود كه پيش از آن ملت- سرزمين هاي بي دولت بودند. طي چند دهه پس از جنگ، ده ها كشور يكي پس از ديگري به طرق مختلف يا به وسيله فرآيند استعمار زدايي از بالا و يا از طريق جنبش هاي آزادي بخش‌، انقلابي و استقلال طلبانه از پايين در بخش اعظم جهان پا به عرصة ظهور گذاشتند و به عنوان ملت در كشورهاي مستقل نمايندگان خود را به سازمان ملل متحد اعزام كردند.
اما درست در چنين چرخش تاريخي اي ، سرنوشت ملت- سرزمين فلسطين واژگونه رقم خورد. در عصري كه ملت ها از زير سلطه اشغالگران آزاد و به كسب استقلال و تشكيل دولت سرزميني و ملي خود نايل مي شدند، سرزمين- ملت فلسطين به زير اشغال رفت و اكنون پس از گذشت بيش از شصت سال همچنان با اشغال، تجاوز، آوارگي و درد و رنج دست به گريبان است. تاريخ شصت سال اخير ملت فلسطين،‌ دو چهره دارد: از يك سو، جنگ، تجاوز، قتل عام، شكنجه، وحشيگري،‌ تخريب مزارع و خانه هاي مردم بر سر آنان و آوارگي ميليون ها انسان در ديگر كشورهاي جهان توسط رژيم اشغال گر و صهيونيستي (اسراييل) و از سوي ديگر مقاومت و مبارزه براي باز پس گيري سرزمين و حق تعيين سرنوشت و نيل به آزادي، استقلال و عدالت توسط ملت فلسطين است.
براستي كدام وجدان انساني و آزاد را مي توان يافت كه با چنين ملتي احساس همدردي و همبستگي نكند آن هم در برابر رژيمي كه در كنار اشغال گري ها و بيدادگري هايي كه طي جنگ ها و قتل عام هاي صبرا و شتيلا و تل زعتر دركارنامه خود دارد. يكي از تازه ترين ددمنشی هاي آن حمله به "كشتي آزادي" و كشتار فعالان مدني و حقوق بشري است كه قصد رساندن كمك هاي بشر دوستانه و غذا و دارو به زنان و كودكان و مردم تحت محاصره غزه را داشتند.
روز قدس بنا نهاده شده توسط حضرت امام(ره)، روز اعلام همدردي و همبستگي با چنين ملتي است. روز قدس نماد صف بندي در كنار مظلوم و در مقابل ظالم است. روز قدس، در مضمون، روز فرياد اعتراض آزادي، استقلال، عدالت و صلح عليه استبداد، وابستگي و اشغال، ستم و جنگ است. در اين ميان مدافعان و حاميان راستين و اصيل ملت فلسطين، تنها ملت ها، دولت ها، گروه ها و افرادي بوده و هستند كه عملاً در چنين صف بندي اي، مدافع و حامي صادق و واقعي آزادي و استقلال و عدالت و صلح باشند.
در طول شصت سال گذشته كم نبوده و نيستند دولت هايي كه در سرزمين خود آزادي ملت هاي خويش را در زندان كرده و با تداوم حاكميت استبدادي و سركوبگر، به واقع ملت و كشور خويش را در اشغال گرفته اند و در همان حال عوامفريبانه و به گونه اي ابزاري دم از آزادي قدس و دفاع از دولت مستقل، ملي و دموكراتيك فلسطينيان مي زنند. دولتي كه خود منتخب ملت خويش نباشد و با اتكا به زور و زندان ها و شكنجه و كاربرد نيروي نظامي، پليسي و امنيتي و با اتخاذ سياست ارعاب و وحشت افكني به سلطه بر مردم خود ادامه دهد و ابتدايي ترين حقوق انساني، شهروندي و سياسي ملت خودرا پايمال كند، چگونه مي تواند مدافع و حامي ملت فلسطين يا هر ملت تحت ستم استبداد و سركوب ديگري باشد؟ و درست به اين دليل كه جوهر اصلاح طلبي و جنبش سبز ايران، آرمان آزادي و عدالت و استقلال و صلح و نفي هرگونه ستم در مناسبات انساني؛ چه درعرصه ملي و چه در عرصه بين المللي است، با ملت مظلوم، مقاوم و آزاديخواه فلسطين احساس همدردي و همبستگي مي كند.
متأسفانه ديده مي شود كه برخي در حركتي انفعالي و واكنشي در برابر برخورد ابزاري دولت ها با مسئله فلسطين به خطا افتاده و سرنوشت ايران و غزه را نه در كنار هم در برابر يكديگر مي بينند و با سردادن شعارهايي كه حاكي از دو قطبي هاي تصنعي و كاذب در جنبش سبز است، عملاً به توهم استبداد خواسته دامن مي زنند. ما نسبت به تضادهاي ساختگي و كاذبي همچون تضاد ايرانيت- اسلاميت، منافع ملي- همبستگي بين المللي با ملل مظلوم و تحت استبداد و اشغال و ستم، ناسيوناليسم ايراني- انترناسيوناليسم انساني و ... هشدار مي دهيم. اينگونه دو قطبي سازي ها افزون بر اينكه در نظريه بي بنياد است، در عمل نيز هزينه هايي ناموجه بر ملت ايران براي نيل به آرمان هاي بزرگ و تاريخي خود تحميل كرده و آنها را از مسير سازنده و درست خويش منحرف مي كند و خواسته و يا خواسته زمينه سركوب جنبش را فراهم مي سازد.
جنبش سبز همانگونه كه براي ملت بزرگ ايران خواهان آزادي، عدالت و دست يابي به حق تعيين سرنوشت و تشكيل دولتي دموكراتيك است، اين حقوق را براي ملت فلسطين نيز مي خواهد و در راه نيل به چنين حقوقي از آنان و همه ملت هاي هم سرنوشت حمايت مي كند، همچنانكه از آنان نيز انتظار حمايت معنوي و سياسي دارد. منطق اصلاح طلبي و جنبش سبز منطقي منسجم است و همه آنچه را براي خود مي پسندد براي ملت هاي ديگر نيز مي پسندد و بالعكس. اما اين منطق استبداد و تماميت خواهان است كه دچار تناقض لاينحل است. آنان شعار رفراندم در فلسطين را سر مي دهند اما طرح چنين شعاري را در ايران جرم مي دانند. براي زندانيان فلسطيني اشك تمساح مي ريزند اما به زندان انداختن معترضان حق طلب و آزادي خواه در ايران را حق مي دانند، انتفاضه فلسطين و مقاومت سنگ در برابر سلاح آتشين را تجليل مي كنند اما معترض آرام و مسالمت جوي ايراني را به اتهام محارب متهم و محكوم مي كنند. به راستي كدام منطق شايسته حمايت از ملت مظلوم فلسطين و محكوم كردن رژيم ظالم اسراييل است؟ درست بر پايه همان منطق آزادي خواه و عدالت طلب بود كه ملت ايران در انقلاب ضد استبدادي و اسلامي خود در سال 57 شعار مي داد "امروز ايران، فردا فلسطين" و همين منطق است كه امروز نيز حكم مي كند به جاي شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران" ، شعار "هم غزه و هم لبنان و هم ايران" سر داده و خواهان آزادي، عدالت، ‌استقلال و صلح براي ايران و همه ملت هاي تحت ستم جهان شود.

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران
89/6/9


 


حمید حسن زاده، رییس شورای شهر اهواز، در ساعت 2 بامداد روز سه شنبه 9 شهریورماه، توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، حمید حسن زاده رییس شورای شهر اهواز و رییس ستاد انتخاباتی محسن رضایی در استان خوزستان، بامداد امروز در منزل شخصی خود در اهواز بازداشت شده است.

نیروهای امنیتی ضمن تفتیش منزل آقای حسن زاده وسایل شخصی و کامپیوتر وی را نیز به همراه خود بردند.

از علت بازداشت و اتهام احتمالی و محل نگهداری وی تا لحظه ی تنظیم خبر اطلاعی در دست نیست.


 


دادگاه مهندس عماد بهاور دوباره به تعویق افتاد.

دادگاه عماد بهاور، رییس شاخه جوانان نهضت آزادی ایران، امروز و به بهانه عدم هماهنگی بین قاضی و مسئولین زندان برای دومین بار پیاپی به تعویق افتاد.

بنا به گزارشات رسیده به «میزان خبر» مسئولین زندان به یهانه عدم دریافت نامه از سوی قاضی از انتقال بهاور به دادگاه سر باز زدند.دادگاه گذشته نیز به علت عدم حضور نماینده دادستان برگزار نشد.
عماد بهاور از اسفند ماه سال گذشته تا کنون در زندان به سر می برد.


 


فصل ششم
«إن هذا الشهر قد خصّکم الله به»

در فصل قبل، دیدیم که ماه رمضان، ماه رحمت واسعه الهی خوانده شده است. این فصل را به گوشه ای از اوصاف و برکات این ماه اختصاص می دهیم.
روزه اگرچه در میان امت های سابق نیز رایج بوده است، چنانکه قرآن می فرماید: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم (سوره بقره، آیه183) و گفته اند قوم یهود به هنگام توبه و طلب بخشایش و طلب خشنودی خداوند روزه می گرفتند و حضرت مسیح و حواریون نیز به این عبادت می پرداخته اند (قاموس کتاب مقدس، 427 / انجیل متی، باب4، شماره1و2 / انجیل لوقا، باب5، شماره33-35، به نقل از جلوه های رحمت، انصاریان، ص218 / أیضا ن ک: تسنیم، آیت الله جوادی آملی ، ج9، ص300)[1] ، اما روزه ماه رمضان از اختصاصات امت اسلامی است. چنانکه نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: «عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن فضالة بن أیوب، عن سیف بن عمیرة، عن عبد الله بن عبد الله، عن رجل، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله) لما حضر شهر رمضان ـ و ذلک فی ثلاث بقین من شعبان ـ قال لبلال: ناد فی الناس فجمع الناس ثم صعد المنبر فحمد الله و أثنى علیه ثم قال: أیها الناس إن هذا الشهر قد خصکم الله به و حضرکم و هو سید الشهور، لیلة فیه خیر من ألف شهر، تغلق فیه أبواب النار وتفتح فیه أبواب الجنان» (الکافی، کلینی، ج4، ص67 / تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج4، ص193)
ترجمه: «امام باقر علیه السلام فرمود: هرگاه ماه رمضان می رسید ـ و این در سه روز آخر شعبان بود ـ رسول الله صلی الله علیه و آله به بلال می فرمود مردم را خبر کن و پس وقتی همه جمع می شدند، بر منبر می رفت و حمد و ثنای او می کرد و سپس می گفت: ای مردم این ماه را خداوند به شما اختصاص داده است و اینک فرا رسیده است. و این ماه، آقای همه ماه هاست. شبی در آن است که از هزار ماه بهتر است. درهای آتش در آن بسته می شود و درهای بهشت باز می شود.»
چنانکه امام سجاد علیه السلام نیز به این نکته اشاره دارند و می فرمایند: «سپس ما را به سبب این ماه بر سایر مردمان مقدم داشتی و ما را برای فضیلت این ماه انتخاب کردی، پس روزهای آن را روزه می گیریم و شب های آن را به کمک تو زنده می داریم.» (صحیفه سجادیه، دعای45)
روشن است که این اختصاص، دلالت بر نوعی تفضّل بر امت اسلامی دارد چنانکه در روایت حفص بن غیاث از امام صادق علیه السلام به این مطلب تصریح شده و حضرت می فرمایند: «انما فرض الله صیام شهر رمضان علی الانبیاء دون الامم، فتفضّل به هذه الأمة و جعل صیامه فرضاً علی رسول الله و علی امته» (من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص99)
ترجمه: خداوند روزه ماه رمضان را بر پیامبران سابق و نه امت های آن ها، واجب کرده بود ولی بر امت اسلام تفضّل کرد و هم بر رسول الله و هم بر امت اسلام روزه این ماه را واجب نمود.
شاید علت این که اختصاص روزه به امت اسلام نوعی تفضّل و لطف نسبت به مسلمانان است، آن باشد که روزه دار به سبب روزه، ثواب هایی را به دست می آورد که در غیر این ماه امکان دست یابی به آن ها نبوده و یا کم است. چنانکه صاحب الدرّ المنثور از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «من صام رمضان ایماناً و احتساباً غفر له ما تقدّم من ذنبه» (الدر المنثور، ج1، ص439). ترجمه: «هر که ماه رمضان را با ایمان و محاسبه روزه بگیرد خداوند آن چه پیش از این گناه کرده است را می بخشد.»
و از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «هر که روزه بگیرد از برای خدا روزی را در شدّت گرما، پس تشنگی در وی غالب شود، خدا وکیل می کند هزار ملک را که دست بر صورت آن می مالند و آن را بشارت به بهشت می دهند، تا وقتی که افطار می کند. می گوید خدای ـ عزوجل ـ که: چه خوشبو است نَفَس تو و چه خوشبویی تو. ای ملائکه من! شاهد باشید که آن را آمرزیدم و از گناهان او درگذشتم.» [2]
و همچنین از ایشان روایت شده است که فرمودند: «فرمود پیغمبر خداصلی الله علیه و آله که: روزه دار در عبادت است اگرچه در رختخواب خود باشد، مادامی که غیبت مسلمانی را نکند.» [3]
و همچنین روایت شده است از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که فرمودند: هیچ روزه داری نیست که حاضر شود در نزد جمعی که چیزی می خورند، مگر آن که از برای او تسبیح می کند جمیع اعضای او و صلوات ملائک برای او می باشد. و صلوات ملائکه طلب آمرزش است.» [4] و روایت شده است که فرمودند: «خواب روزه دار عبادت است و سکوت او تسبیح کردن است و عمل او مقبول است و هر دعایی که بکند مستجاب است.»[5] و روایت شده است که درباره قول خدای تعالی که می فرماید: و استعینوا بالصبر و الصلاة[6] فرمودند که: «مراد از صبر، روزه است» و فرمودند که: «هرگاه حادثه یا شدّتی به مردی نازل شود، باید که روزه بگیرد. پس به درستی که خدای عزوجل می فرماید که: طلب یاری کنید به سبب صبر ـ که روزه است ـ و به سبب نماز.» [7] و روایت است از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمودند: «فرمود پیغمبر خداصلی الله علیه و آله که: هر که روزه بگیرد ماه مبارک رمضان را با ایمان درست و نیت خالص و نگاه دارد گوش خود را و چشم خود را و زبان خود را از مردم، قبول می فرماید خداوندِ عالَم، روزه او را و قبول می کند و می آمرزد گناهان گذشته و آینده او را و عطا می فرماید به او ثواب صبرکنندگان را.» [8] و روایت است که حضرت صادق علیه السلام که از پدران خود روایت فرمودند که پیغمبرخداصلی الله علیه و آله فرمودند که: «خدا وکیل گردانیده است ملائکه خود را به دعا کردن از برای روزه داران» و فرمودند که: «جبرئیل مرا خبر داد که خدا فرموده است که من امر نکردم ملائکه خود را به دعا کردن از برای هیچ مخلوقی، مگر این که دعای ایشان را در حق آن مخلوق مستجاب کردم.» [9] این همه را اضافه کنید به روایت مشهوری که روزه را سپر از آتش بر می شمارد «الصوم جُنّةٌ من النار» (الامالی، شیخ مفید، ص406)، و یا به روایتی که رسول الله برای بهشت هشت درب را معرفی می کنند و می فرمایند: «در بهشت دری است به نام ریّان که تنها روزه داران از آن وارد می شوند و وقتی آخرینِ آن ها وارد شد، آن درب را می بندند.» (الدرّ المنثور، ج1، ص436) و یا می فرمایند: «در روز قیامت حوضی است که تنها روزه داران به آن داخل می شوند.» (همان، ص439)
دو نکته دیگر نیز به عنوان مزایای روزه برشمرده شده است، یکی آن که روزه باعث صحت و سلامت می شود چنانکه نبی مکرم اسلام فرمودند: «صوموا تَصِحُّوا» (همان، ص440) و دیگر آن که در روایتی از پیامبر اکرم است که «الصیام و القرآن یشفعان للعبد یوم القیامة» (همان، ص441) ترجمه: روزه و قران در روز قیامت شفاعت [بندگان روزه دار و قرآن خوان] را می کنند.
در اینجا لازم است اشاره ای به یکی دیگر از فوائد روزه داشته باشیم و بحث را با این نکته پی بگیریم. در برخی از روایات روزه را نصف صبر دانسته اند و بسیاری از دانشمندان به سبب آن که صبر نیز نصف ایمان دانسته شده، روزه را رُبع ایمان به حساب آورده و نامیده اند. (احیاء العلوم، غزالی، ج1، ص397) طبیعی است که می توان به راحتی دریافت که روزه پیوندی عمیق با صبر دارد. و تمرینی است که روزه دار ـ به خصوص در روزهای بلند تابستان ـ در مقابل زحمت و سختی، صبر می کند و این صبر خویش را برای جهاد با نفس در مقابل هوی و هوس های دیگر دنیوی، ذخیره می نماید. لذاست که می توان گفت با توجه به آن که صبر را «نگهداری نفس از بی تابی نزد مکروه» تعریف کرده اند (اوصاف الاشراف، طوسی، ص108) و یا چنانکه خواجه عبدالله انصاری آن را به «نگهداری نفس از شکایت کردن» (منازل السایرین، خواجه عبدالله انصاری، ص195) تعریف کرده است، روزه به نوعی از مصادیق برجسته صبر به حساب می آید و به همین جهت می توان گفت آثاری که بر صبر و بردباری مترتّب است، به نوعی بر روزه نیز بار می شود. مرحوم نراقی در معراج السعادة می نویسند: «مخفی نماند که باعث [و پدید آورنده] صبر در بلایا و محنت ها چند چیز است: یکی اظهار قوت نفس و اطمینان در دل، در نزد مردم تا در نزد ایشان پسندیده و قوی دل محسوب شود؛ و دوم توقع ثواب و رحمت و امید وصول به درجات رفیعه در خانه آخرت، و این صبر طایفه زهّاد و پرهیزگاران است و اشاره به این صبر است که فرموده اند: انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب [10]خلاصه معنی آن که اجر صبرکنندگان بی حساب به ایشان عطا می شود؛ سوم بهجت و لذت [دست] یافتن به آن چه از جانب خدا وارد می شود، چه [را که] هر چه از دوست رسد مطلوب است و دوست مشتاق التفات دوست است و از آن لذت می یابد اگر چه با امتحان کردن به بلا و ستم باشد:
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش بهر خوشنودی شاه فرد خویش
و این صبر اهل محبت و معرفت است و اشاره به این مرتبه از صبر است که فرموده اند: و بشّر الصابرین الذین إذا اصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة [11]یعنی بشارت ده صبرکنندگان را که چون مصیبتی به ایشان رسد، گویند ما از خداییم و بازگشت ما به سوی اوست، ایشانند که صلوات پروردگار بر ایشان و رحمت او بر ایشان است. و در احادیث وارد است که حضرت امام محمد باقر علیه السلام جابر بن عبدالله انصاری را دید که پیری او را فروگرفته و مرض و ناخوشیها بر او احاطه کرده، گفت چگونه می بینی حال خود را، عرض کرد که فقر را دوست تر دارم از غنا و مرض محبوبتر است در نزد من از صحت و مرگ را رغبت بیش از زندگانی دارم. حضرت فرمود امّا ما اهل بیت محبوبتر نزد ما هر چیزی است که از خدا بر ما وارد می شود از فقر و غنا و مرض و صحت و موت و حیات. جابر برخاست و میان دو چشم حضرت را بوسید و گفت راست فرمود پیغمبر(ص)که به من فرمود ای جابر به خدمت یکی از فرزندان من خواهی رسید که اسم او موافق اسم من باشد و حقیقت علم ها را بشکافد.» (معراج السعادة، نراقی، ص645)
امام خمینی (س)درباره نتایج صبر می نویسند: «بدان که از برای صبر نتایج بسیار است، که از جمله آن ها ارتیاض و تربیت نفس است. اگر انسان مدتی در پیشامدهای ناگوار و بلیّات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذات نفسانیه، به واسطه فرمان حضرت ولیّ النعم، صبر کند و تحمل مشاقّ را ـ گرچه سخت و ناگوار باشد ـ بنماید، کم کم نفس عادت می کند و مرتاض می شود و از چموشی بیرون می آید و سختی تحمل مشاقّ بر آن آسان می شود، و از برای نفس، ملکه راسخه نوریه پیدا می شود که به واسطه آن، از مقام صبر ترقی می کند و به مقامات عالیه دیگر نایل می شود. بلکه صبر در معاصی منشأ تقوای نفس شود، و صبر در طاعات [به معنای تحمل سختی¬های عبادت (معارج السعادة، نراقی، ص644)] منشأ انس به حق گردد، و صبر در بلیّات منشأ رضا به قضای الهی شود. و این ها از مقامات بزرگ اهل ایمان، بلکه اهل عرفان، است. و در احادیث شریفه اهل بیت عصمت، [ستایش] بلیغ از صبر گردیده؛ چنانچه در کافی شریف، سند به حضرت صادق سلام الله علیه، رساند: «قال: الصبر من الإیمان بمنزلة الرأس من الجسد فإذا ذهب الرأس ذهب الجسد؛ و کذلک اذا ذهب الصبر ذهب الایمان» [12]فرمود: «صبر نسبت به ایمان، به مثابه سر است نسبت به بدن. پس وقتی رفت سر، جسد برود؛ و همین طور وقتی که صبر رفت، ایمان برود.» و در حدیث دیگر سند به حضرت سجاد علی بن الحسین علیهما السلام رساند: «قال: الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد و لا إیمان لمَن لا صبر له» [13] [صبر در قیاس با ایمان همانند سر در قیاس با بدن است. و کسی که صبر ندارد ایمان ندارد] و احادیث بسیار در این باب است که ما پس از این به مناسبت به ذکر بعضی از آن می پردازیم.
صبر کلید ابواب سعادات و سرمنشأ نجات از مهالک است. بلکه صبر، بلیّات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوت می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید. و جزع و بیتابی، علاوه بر عاری که خود دارد [و باعث خفّت می شود] و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می کند. جناب محقق خبیر خواجه نصیر، قدس الله سرّه فرماید: «و هو (أی صبر) یمنع الباطن عن الإضطراب، و اللسان عن الشکایة، و الأعضاء عن الحرجات الغیر المعتادة» [14] یعنی «صبر جلوگیری کند باطن را از بیتابی، و زبان را از شکایت، و اعضا را از کارهای خلاف عادت.» و به عکس انسان غیر صابر، باطن و قلبش مضطرب و وحشتناک است و دلش لرزان و متزلزل است. و این خود بلیّه ای است فوق بلیّات و مصیبتی است بالاتر [از] مصیبت ها که سربار انسان می شود و راحتی را از انسان سلب می کند. اما صبر تخفیف می دهد مصیبت را، و قلب غالب می شود بر بلیّات و اراده قاهر می شود بر مصیبات وارده. و همین طور انسان غیر صابر و بی شکیب زبانش به شکایت پیش هر کس و ناکس باز شود؛ و این علاوه بر رسوایی پیش مردم و معروفیت به سست عنصری و کم ثباتی و افتادن از نظر خلق، پیش ملائکة الله و در درگاه قدس ربوبیت از ارزش می افتد. بنده ای که نتواند یک مصیبت که از حق و محبوب مطلق به او می رسد تحمل کند، و انسانی که از ولی نعمت خود، که هزاران هزار نعمت دیده و همیشه مستغرق نعمت های اوست، یک بلیّه دید زبان به شکایت پیش خلق گشود، چه ایمانی دارد؟ و چه تسلیمی در [مقابل] مقام مقدس حق دارد؟ پس درست است که گفته شود کسی که صبر ندارد ایمان ندارد. اگر تو به جناب ربوبی ایمان داشته باشی و مجاری امور را به ید قدرت کامله او بدانی و کسی را متصرف در امور ندانی، البته از پیشامدهای روزگار و از بلیّات وارده شکایت پیش غیر حق تعالی نکنی؛ بلکه آن ها را به جان و دل بخری و شکر نعم [نعمت های] حق [تعالی] کنی.
پس، آن اضطراب های باطنی و آن شکایت های زبانی و آن حرکات زشت غیر معتاد [غیر عادی] اعضا همه شهادت دهند که ما از اهل ایمان نیستیم. تا نعمت در کار است، صورتاً شکری می کنیم. و آن نیز مغزی ندارد، بلکه برای طمع ازدیاد است [و می خواهیم بیشتر داشته باشیم]. وقتی که یک مصیبت پیشامد کرد، یا یک درد و مرضی رو آورد، شکایت ها از حق تبارک و تعالی پیش خلق می بریم و زبان اعتراض و کنایه گویی را باز کرده، پیش کس و نا کس شکوه ها می کنیم. کم کم این شکایت ها و جزع و فزع ها در نفس، تخم بغض به حق و قضای الهی می کارد؛ و آن به تدریج سبز می¬شود و قوت می گیرد تا آن که ملکه می شود؛ بلکه خدای نخواسته، صورتِ باطنِ ذات، صورتّ [بغض] به قضای حق و دشمنی ذات حق تعالی گیرد، و با یک پارچه بغض و عداوت [نسبت به] مالک النعم [خدای تعالی] از این عالم منتقل گردد و به شقاوت ابدی و ظلمت همیشگی دچار شود. پناه می برم به خدا از بدی عاقبت و ایمان مستودع [برگشت داده شده]. پس، صحیح است که می فرماید وقتی که صبر برود، ایمان می رود.
پس ای عزیز، مطلب بس مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش و در پیشامدهای دنیا صبر و بردباری را پیشه خود کن، و در مقابل بلیّات و مصیبات مردانه قیام [کن]، و به نفس بفهمان که جزع و بیتابی علاوه بر آن که خود ننگی بزرگ است، برای رفع بلیّات و مصیبات فایدهای ندارد؛ و شکایت از قضای الهی و اراده نافذ حق پیش مخلوقِ ضعیف بی قدرت و [بی] قوه، مفید فایده نخواهد بود. چنانچه اشاره به آن در حدیث شریف کافی فرماید: «محمد بن یعقوب بإسناده عن سماعة بن مهران، عن أبی الحسن علیه السلام، قال: قال لی: ما حبسک عن الحج؟ قال قلت: جعلت فداک وقع عَلیَّ دینٌ کثیر و ذَهَبَ مالی و دَینی الذی قد لزمنی هو أعظم من ذهاب مالی، فلولا أنَّ رجلاً من أصحابنا أخرجنی ما قدرت أن اخرج. فقال لی: إن تصبر تغتبط و إلا تصبر یُنفِذ الله مقادیره، راضیاً کنتَ أم کارهاً.» [15] «سماعه گفت: فرمود ابوالحسن کاظم علیه السلام به من: چه چیز مانع شد تو را از حج؟؟ گفت گفتم: فدایت شوم، واقع شد بر من قرض بسیاری و مالم رفته است؛ و قرضی که لازم شده بزرگتر است از رفتن مالم. اگر نبود مردی از رفقای ما که خارج کرد مرا، قدرت نداشتم که خارج شوم. پس [حضرت] فرمود به من: اگر صبر کنی، مورد غبطه شوی و اگر صبر نکنی اجرا می کند خدا تقدیرات خود را، خشنود باشی یا کراهت داشته باشی.»
پس معلوم شد که جزع و بیتابی، مفید فایده نیست، بلکه ضررهای بس هولناک دارد و هلاکت های بس ایمان سوز در دنبال آن است؛ و صبر و بردباری، خود دارای ثواب جزیل و اجر جمیل و صور بهیّه [زیبا] و تمثال شریف برزخی است؛ چنانچه در ذیل حدیث شریف که ما به شرح آن پرداختیم فرماید: «و کذلک الصبرُ یعقب خیراً فاصبروا و وَطِّنوا أنفسکم علی الصبر تؤجَروا» [و چنین است صبر که عاقبت خوب دارد، پس صبر کنید و نفس خود را برای صبر کردن آماده کنید، اجر می برید] پس صبر را عاقبت خیر است در این عالم، چنانچه از تمثیل به حضرت یوسف علیه السلام معلوم می شود و موجب اجر است در آخرت. و در حدیث شریف کافی سند به ابوحمزه ثمالی رحمه الله رساند. «قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: مَن إبتلی من المؤمنین بِبَلاءٍ، فصَبَرَ علیه، کان له مثل أجر ألف شهید.» [16] «فرمود حضرت صادق علیه السلام: کسی که مبتلا به بلیّه ای شود و صبر کند، برای او اجر هزار شهید است.» و احادیث کثیره در این باب وارد است که ما بعضی از آن ها را در فصل بعد ذکر می کنیم. اما این که از برای صبر صورت بهیّه [زیبا] برزخیه است، علاوه بر این که مطابق قسمی از برهان است، در احادیث شریفه نیز از آن ذکر شده است؛ چنانچه در کافی شریف سند به حضرت صادق علیه السلام رساند: «قال: إذا دخل المؤمن [فی] قبره کانت الصلاة عن یمینه و الزکاة عن یساره و البِرُّ مُطِلٌّ علیه و یتنحّی الصبر ناحیةً، فاذا دخل علیه الملکان اللذان یلیان مساءلَتَه، قال الصبر للصلاة و الزکاة و البِر: دونکم صاحبکم، فإن عجزتم عنه فأنا دونه» [17] فرمود: «وقتی داخل شود مؤمن به قبرش، می باشد نماز از سمت راست او و زکات از چپ او و نیکی و احسان مشرف بر او؛ و دور شود [صبر] بر طرفی. پس وقتی که داخل شوند بر او، دو ملکی که کارگزار مسئلت [سؤال و جواب] از او هستند، گوید صبر به نماز و زکات و نیکویی: بگیرید رفیق خود را. (یعنی همراهی کنید او را) پس اگر شما از او عاجز[ید] من او را می گیرم.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص261)
اکنون که بحث به صبر و نتایج آن رسید، به جاست این فصل را با کلام میبدی درباره صبر به پایان بریم. وی می نویسد: «رب العالمین متوکلان [کسانی که توکل دارند] را می گوید: إن الله یحبّ المتوکلین[18](خداوند متوکلان را دوست دارد) و صابران را می گوید إن الله مع الصابرین[19](خداوند با صابران است) [یعنی آن ها را دوست دارد ولی با صابران همراه است] و کمال شرف و فضیلت صبر را ربّ العزّة در قرآن، زیادت از هفتاد جای یاد کرده و هر درجه ای که آن نیکوتر و بزرگوارتر [است] به صبر حوالت کرد که و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لمّا صبروا[20](و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند؛ چون شکیبایی نمودند) [و] مزد بی نهایت و ثواب بی شمار به صبر حوالت کرده که إنما یوفّی الصابرون أجرهم بغیر حساب [21](صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می دارند) [و] صلوات و رحمت و هدایت کس را [برای کسی]، به هم جمع نکرد مگر صابران را، گفت اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئک هم المهتدون[22](اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایت یافتگان) و در خبر است که صبر گنجی است از گنج های بهشت و اگر صبر مردی بودی، مردی کریم بودی، و عیسی علیه السلام را وحی آمد که ای عیسی، نیابی آن چه خواهی تا صبر کنی بر آن چه نخواهی. و رسول صلی الله علیه و آله، قومی را دید از انصار، گفت مؤمنانید؟ گفتند آری، گفت نشان ایمان چیست؟ گفتند بر نعمت شکر کنیم و در محنت صبر و به قضاء الله راضی [هستیم]، مصطفی صلی الله علیه و اله گفت: مؤمنون و رب الکعبة [به خدای کعبه که ایشان مؤمن هستند.]» (کشف الأسرار، میبدی، ج5، ص247)

پی نوشت :
1 . آیت الله جوادی آملی از رشیدرضا صاحب تفسیر المنار، ج2، ص143 و علامه طباطبایی در المیزان، ج2، ص7 نقل می کنند که در اسفار تورات و انجیل های معروف اثری از وجوب روزه نیست. ولی خود به وجود این مطلب در قاموس کتاب مقدس اشاره می کنند، ضمن آن می نویسند که در میان بت پرستان نیز روزه رواج داشته است. (الدرّ المنثور، ج1، ص437)
شاید بتوان روایت حفص بن غیاث از امام صادق علیه السلام را ـ اگرچه درباره روزه ماه رمضان وارده شده است ـ به نوعی وجه جمع بحث های مذکور دانست. راوی مذکور از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: روزه ماه رمضان را خداوند بر هیچ کس از امت های سابق قرار نداد، راوی می پرسد پس آیه شریفه «کما کتب علی الذین من قبلکم» چیست؟ حضرت پاسخ می فرمایند که روزه ماه رمضان تنها بر پیامبران امت های آنها واجب بوده است. (من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص99)
2. الکافی، ج4، ص65، ح17 / أمالی الصدوق، ج8، ص47 / وسائل الشیعة، ج10، ص409، ح1
3 . الکافی، ج4، ص64، ح9 / ثواب الأعمال، ج1، ص75 / وسائل الشیعة، ج10، ص399، ح12.
4 . ثواب الأعمال، 77، 1 / من لایحضره الفقیه، 2، 52، 299 / وسائل الشیعة، 10، 156 / 2
5. ثواب الأعمال، 75، 3 / وسائل الشیعة، 10، 403، 24
6. سوره بقره، آیه45.
7 . الکافی، ج4، ص65، ح15 / من لایحضره الفقیه، ج2، ص45، 204 / وسائل الشیعة، ج10، ص397، 6.
8 . المقنعة، ص49 / وسائل الشیعة، ج10، ص164، ح7.
9 . الکافی، 2، 64، 11 / من لایحضره الفقیه، 2، 45، 202 / وسائل الشیعة، 10، 396، 3
10 . سوره زمر، آیه10.
11. سوره بقره، آیه156.
12 . اصول کافی، ج2، ص87.
13. اصول کافی، ج2، ص89.
14 . اوصاف الأشراف، طوسی، ص107.
15. اصول کافی، ج2، ص90.
16. اصول کافی، ج2، ص92.
17 . اصول کافی، ج2، ص91.
18. سوره آل عمران، آیه159.
19 . سوره بقره، آیه153 / سوره انفال، آیه177.
20 . سوره سجده، آیه24.
21 . سوره زمر، آیه10.
22. سوره بقره، آیه157.


 


حضرت امام خمینی رحمه الله در کتاب چهل حدیث درباره رحمت الهی می نویسند: «و دیگر آن که بنای آن عالم بر تفضّل و بسط رحمت غیر متناهیه حق جلّ و علا گذاشته شده است، و تفضّلات حق تعالی را حدّ و انتهایی نیست؛ و استبعاد از تفضّل جواد علی الاطلاق [کسی که جودش هیچ محدودیتی ندارد] و صاحب رحمت غیر متناهیه، از کمال جهل و نادانی است. جمیع این نعمت هایی که به بندگان عنایت فرموده، که از احصای آن ها، بلکه احصای کلیات آن ها، عقول عاجز و سرگردان است، بدون سابقه سؤال [درخواست] و استحقاق بوده؛ پس چه مانعی دارد که به مجرد تفضّل و بدون هیچ سابقه، اَضعاف مضاعف این ثواب ها را به بندگان خود عنایت فرماید. آیا بنای عالمی را که به نفوذ اراده انسانی قرار داده شده و درباره آن گفته شده: فیها ما تشتیهه الأنفس و تَلَذُّ الأعیُن [1] [و در بهشت هست هر آن چه دل ها بخواهند و چشم ها خوش دارند] با آن که اشتهای انسانی حدّ محدودی و قدر مقدری ندارد، درباره آن می توان این استبعادات را کرد؟ خدای تبارک و تعالی آن عالم را به طوری مقرر فرموده و اراده انسانی را طوری قرار داده که به مجرد اراده هر چه را بخواهد موجود کند، موجود می کند.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص485)
نکته ای که در این جا باید مورد توجه قرار داد و از آن به خدای متعال پناه برد، اغوایی است که شیطان در جان و روح آدمی به کار می گیرد تا انسان را از رحمت خدا ناامید سازد. راه بی سرانجام فلاکت آن لحظه ای آغاز می شود که آدمی از رحمت خداوند مأیوس گردد و همین یأس و ناامیدی سرآغاز هر گونه معصیت و گناهی می شود. چنانکه درباره شیطان رجیم این اتفاق واقع شد و آن گاه که راه توبه را بر خویش بست و به اشتباه، خویشتن را مطرود همیشگی درگاه الهی دانست، به سرانجام خویش تن داد.
عالم ربّانی ملّا احمد نراقی در معراج السعادة در این باره می نویسند: «صفت سیّم، یأس از روح الله و ناامیدی از رحمت خدا: از جمله مهلکات عظیمه بلکه گناهان کبیره است و در کتاب کریم، نهی صریح از آن شده، چنانکه می فرماید: یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله[2] یعنی ای بندگان که بر خود ستم و اسراف کرده اید از رحمت خدا ناامید نشوید. و باز می فرماید: و من یقنط من رحمة ربه الا الضالّون [3]یعنی کیست که ناامید از رحمت خدا شود مگر گمراهان و اهل ضلالت.
بلکه از بعضی آیات معلوم می شود که یأس از رحمت خدا، موجب کفر است، چنانکه می فرماید: و لاییأس من روح الله الا القوم الکافرون[4]یعنی مأیوس نمی شود از رحمت خدا مگر کفّار. و مروی است که مردی از بسیاری گناهان، این قدر خائف شده بود که از آمرزش خدا ناامید بود، حضرت امیرالمؤمنین به او فرمودند: ای مرد مأیوسی [مأیوس بودن] تو از رحمت خدا، بدتر است از گناهی که کرده ای. روزی حضرت رسول فرمودند که: اگر بدانید آن چه را من می دانم، کم خواهید خندید و بسیار خواهید گریست و به بیابان ها و صحراها بیرون خواهید رفت و بر سینه های خود خواهید زد و پناه به پروردگار خود خواهید برد. پس جبرئیل نازل شد و گفت پروردگار می فرماید که: بندگان مرا از من ناامید مکن. و مروی است که مردی بود در بنی اسرائیل که مردم را از رحمت خدا ناامید می کرد و ایشان را می ترسانید، در روز قیامت خدا به او خواهد فرمود که امروز من تو را از رحمت خود مأیوس می کنم همچنان که بندگان مرا از من ناامید ساختی.
و همین قدر بس است در مذمّت صفت یأس که آدمی را از دوستی خدا که سرّ همه فضائل و بالاترین آنهاست، باز می دارد زیرا که تا کسی به دیگری امیدوار نباشد، او را دوست نمی دارد و همچنین ظن بد به خدا چنان که مذکور خواهد شد، دلالت بر مذمّت این صفت نیز می کند. پس بر هر کسی لازم است که از این صفت مجتنب باشد، و علاج آن تحصیل ضد آن است که صفت رجا و امیدواری به رحمت خداست.» (معراج السعادة، نراقی، ص148)
مرحوم نراقی سپس به صفت امید به رحمت خدا اشاره کرده و می نویسند: «ضد یاس از رحمت خدا، امیدوارى به اوست، که آن را صفت رجاء گویند. و رجاء عبارت است از انبساط سرور در دل، به جهت انتظار امر محبوبى. و این سرور و انبساط را وقتى رجاء و امیدوارى گویند که آدمى بسیارى از اسباب رسیدن به محبوب را تحصیل کرده باشد؛ مثل انتظار گندم از براى کسى که تخم بى‏عیب را به زمین قابلى که آب به آن نشیند، اندازد و آن را در وقت خود آب دهد. اما توقع چیزى که هیچ یک از اسباب آن را مهیا نکرده باشد، آن را رجاء نگویند، بلکه غرور و حماقت نامند، چون انتظار گندم از براى کسى که تخم آن را در زمین شوره زارى که بى آب باشد افکنده باشد. و اگر کسى بعضى اسباب را تحصیل کرده و بعضى را نکرده، که حصول محبوب، مشکوک فیه باشد، آن را آرزو و تمنا گویند، مثل آنکه تخم را به زمین قابلى افکنند اما در آب دادن، کوتاهى و تقصیر نمایند.
و چون این را دانستى، بدان که دنیا مزرعه آخرت است. و دل آدمى حکم زمین را دارد. و ایمان چون تخم است و طاعات آبى است که زمین را با آن سیراب باید کرد و پاک کردن دل از معاصى و اخلاق ذمیمه [مذموم و بد] به جاى [و همانند] پاک کردن زمین است از خار و خاشاک و سنگ و کلوخ و گیاهى که زرع را فاسد مى‏کند. و روز قیامت هنگام درویدن است. پس باید امید داشتن بنده به آمرزش را، قیاس کرد به امید صاحب زرع، و همچنان که‏کسى تخم را به زمین پاک افکنده، آن را به موقع آب دهد و از سنگ و خار و خس پاک سازد، چون چشم به لطف پروردگار داشته، بنشیند و امید گندم به خانه بردن، در وقت درو داشته باشد، این امید را رجاء گویند. و عقلا از او مى‏پسندند و مدح او را مى‏کنند. همچنین هر گاه بنده زمین دل را از خار و خس اخلاق ذمیمه، رفت و درو کرد و تخم ایمان را در آن پاشید و آب طاعات را بر آن جارى ساخت، پس امید به لطف‏پروردگار داشته باشد که او را از سوء خاتمه نگاه دارد، و او را بیامرزد. و این امیدوارى او رجاء محمود [پسندیده]، و در نزد عقل و شرع مستحسن [نیکو] است. و همچنان که کسى که از زراعت تغافل ورزد و سال خود را به کسالت و راحت به سر برد، یا تخم را در زمین شوره که آب به آن نمى‏نشیند، افکند و بنشیند و توقع درو کردن و گندم به انبار کشیدن را داشته باشد، این را حمق و غرور گویند و صاحب آن‏را احمق نامند. همچنین کسى که تخم ایمان و یقین را در زمین دل نیفکند، یا بیفکند و لیکن خانه دل او مشحون به رذایل صفات و مستغرق شهوات و لذات باشد و آن را به آب طاعتى سیراب ننماید و چشم ایمان و مغفرت را داشته باشد، مغرور و احمق خواهد بود.
و از آنچه گفتیم معلوم شد که امیدوارى و رجاء، در وقتى است که آدمى توقع محبوبى را داشته باشد که جمع آورى اسبابى را که در دست او هست، کرده باشد، و دیگر چیزى نمانده باشد، مگر آنچه را که از قدرت او بیرون است، که فضل و کرم خداست، که از لطف خود، او را از سوء خاتمه، و ایمان او را از شیطان، و دل او را از هوا و هوس محافظت نماید.
پس احادیث و اخبارى که در ترغیب به رجاء و امیدوارى به خدا، و وسعت عفو و رحمت او رسیده، مخصوص است به کسانى که چشم داشت [همراه] با عمل خالص داشته باشند و به دنیا و لذت آن فرو نرفته باشند.
پس جان من! به هوش باش تا شیطان ترا فریب ندهد، و از طاعت و عبادت باز ندارد، و به امید و آرزو، روزگار تو را بگذراند، تا زمام کار از دست تو در رود. و نظرى به احوال انبیاء و اولیاء و بزرگان بارگاه خدا افکن، و سعى ایشان را در عبادات ملاحظه نماى و ببین که چگونه عمر خود را در خدمت پروردگار صرف نمودند. و روز و شب، بدن خود را در رنج افکندند، و به عبادت و طاعت مشغول شدند. و چشم از لذات دنیویه پوشیدند، و شربت محنت و بلا را نوشیدند. و با وجود این، از خوف خدا پیوسته در اضطراب، و دیده ایشان غرق آب بود. آیا ایشان امید به عفو و رحمت‏خداوند نداشتند؟ یا از وسعت کرم او آگاه نبودند؟ به خدا قسم که آگاهى آنها از من و تو بیشتر، و امیدوارى آنها بالاتر بود و لیکن مى‏دانستند:
نابرده رنج گنج میسر نمى‏شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
یافته بودند که امید رحمت بى دست آویزى [همراهی] طاعت و عبادت حمق و سفاهت است. آری:
شبان وادى ایمن گهى رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعیب کند
(معراج السعادة، نراقی، ص149)
ناگفته پیداست که در عبارت نراقی بسیار تلاش شده است تا بین رجاء و غرور تفاوت گذارده شود. مرحوم امام در چهل حدیث (ص227) در این باره می نویسند: «ولی ای عزیز ملتفت باشد که رجا را از غرور تمیز دهی. ممکن است اهل غرور باشی و گمان کنی اهل رجا هستی. و تمیز آن از [راه شناخت] مبادی آن سهل است: ببین این حالتی که در تو پیدا شده و بدان خود را راجی [صاحب رجاء] می دانی، از تهاون [سبک شمردن] به اوامر حق [خدا] و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده، یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟ و اگر تمیز آن نیز مشکل است، از آثار [آن ها] می توان تمیز داد: اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤمن به احاطه رحمت و عطای آن ذات مقدس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت می کند؛ چرا که تعظیم و عبادتِ عظیم و منعم از فطریات است و تخلّف ناپذیر است؛ پس اگر با قیام به وظایف عبودیت، و جدّ و جهد در طاعت و عبادت، اعتماد به اعمال خود نداشته باشی و آن ها را به چیزی نشمری و امید به رحمت حق و فضل و عطای او داشته باشی و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذمّ و لوم و سخط و غضب بدانی و تکیه گاه تو رحمت وجود جواد علی الاطلاق باشد، دارای مقام رجاء هستی؛ و شکر خدای تبارک و تعالی کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید. و اگر خدای نخواسته متهاون [سهل انگار] به اوامر حق بودی و بی اهمیت و ناچیز شمردی فرموده های ذات اقدس را، بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده از [طریق] مکائد شیطان و نفس اماره تو. اگر ایمان به سعه رحمت و عظمت داشتی، اثری از آن نمایان بود در تو. مدعی که عملش مخالف دعوایش باشد خود مکذِّبِ [تکذیب کننده] خود است.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص227)
نراقی همچنین در ادامه به روایاتی اشاره می کند که رجاء و آثار آن را در وجود بندگان به نمایش می گذارد. وی می نویسد: «چنانکه مروى است که مردى در حالت نزع بود و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بر بالین او حاضر بودند، عرض کرد که خود را مى‏یابم که از گناهان ترسان، و به رحمت پروردگار امیدوارم، حضرت فرمود که در این وقت، این ترس و امید در دل بنده جمع نمى‏شود مگر اینکه خدا او را به آنچه امید دارد مى‏رساند و از آنچه مى‏ترسد ایمن مى‏کند. و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که مردى را داخل جهنم کنند، پس در آنجا هزار سال معذَّب باشد، روزى فریاد کند که یا حنان یا منان، خداوند عالم به جبرئیل مى‏فرماید: برو بنده مرا نزد من آور. پس جبرئیل علیه السلام او را آورد، و در موقف پروردگار بدارد. پس خطاب الهى رسد که جاى خود را چگونه یافتى، عرض کند که بد مکانى بود، خطاب رسد که: او را به جائى که داشت برگردانید، آن بنده راه جهنم را پیش گیرد و روانه شود و به عقب خود نگاه کند، خداى تعالى فرماید که چرا به عقب نگاه مى‏کنى، عرض کند که: چنین به تو امید داشتم که چون مرا بیرون آوردی از جهنم، دیگر به آنجا بر نگردانى، خطاب رسد که او را بر گردانید و به بهشت برید.
و نیز از آن حضرت رسول صلى الله علیه و آله مروى است که خداى تعالى فرمودند که مطمئن نشوند عبادت کنندگان به عبادتى که به امید ثواب من مى‏کنند، به درستى که اگر غایت سعى خود را در طاعت بکنند و در مدت عمر نفسهاى خود را به زحمت بیندازند در بندگى من، باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا بجا نیاورده خواهند بود در مقابل آنچه از من مى‏خواهند از کرامات و نعیم بهشت من، و از درجات عالیه در جوار من. و لیکن باید به رحمت من، واثق باشند و به فضل و کرم من امیدوار باشند و مطمئن و خاطر جمع به حسن ظن به من باشند، که هر گاه چنین باشند رحمت من ایشان را در مى‏یابد، و خوشنودى و آمرزش خود را به ایشان مى‏رسانم، و خلعت عفو خود را به ایشان مى‏پوشانم. به درستى که منم خداوند رحمن و رحیم، و به این نام خود را نامیده‏ام. و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروى است که دیدم در کتاب على بن ابیطالب صلوات الله علیه که نوشته بود حضرت رسول صلى الله علیه و آله در بالاى منبر فرمودند که: قسم به آن خدائى که به غیر از او خدائى نیست که به هیچ مؤمنى خیر دنیا و آخرت داده نشد، مگر به واسطه حسن ظن به خدا، و امیدواری به او، و حسن خلق او، و احتراز کردن از غیبت مؤمنین. و قسم به خدائى که به غیر از او خدائى نیست، که خداى تعالى هیچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى‏کند، مگر به جهت‏گمان بد که به خداوند داشته باشد، و کوتاهى او در امیدوارى به خداوند، و بد خلقى و غیبت مؤمنین. و قسم به خدائى که به غیر از او خدائى نیست، که هیچ بنده ظن نیکو به خدا نمى‏دارد، مگر اینکه خدا به ظن او با او رفتار مى‏کند، زیرا که خدا کریم است و همه خیرات در دست اوست، و شرم دارد که بنده مؤمن گمان نیک به او داشته باشد و گمان او تخلف کند و امید او بر نیاید. پس نیکو کنید گمان خود را به خدا و به سوى او رغبت‏نمائید.» (معراج السعادة، نراقی، ص150)
در اینجا لازم است روایاتی را از امام صادق علیه السلام مرور نماییم تا بحث رجاء و رابطه آن با غرور را بهتر دریابیم:
«کافی بإسناده عن ابن أبی نجران، عَمَّن ذکره، عن أبی عبدالله علیه السلام، قال قلت له: قومٌ یعملون بالمَعاصی و یقولون نَرجوا ! فلا یزالون کذلک حتّی یأتِیَهم الموتُ. فقال: هؤلاء قومٌ یَتَرَجَّحون فی الأمانیَّ. کذبوا، لیسوا براجین. إنَّ مَن رجا شیئاً طَلَبَه؛ و مَن خاف مِن شئٍ هَرَبَ منه.» (اصول کافی، شیخ کلینی، ج2، ص68)
ترجمه: گفتم به حضرت صادق علیه السلام، یک دسته از مردم اند که معصیت می کنند و می گویند: ما امیدواریم. همواره چنین اند تا مرگشان برسد. فرمود: «آن ها قومی هستند که از اعتدال به آرزوهای بیجا مایل شده اند. دروغ می گویند و راجی نیستند. کسی که امیدِ چیزی را داشته باشد، آن را طلب می نماید؛ و کسی که ترسناک باشد از چیزی، از آن فرار می کند.»
«و بإسناده عن الحسین بن أبی سارة قال سمعت اباعبدالله علیه السلام، یقول: لایکون المؤمن مؤمناً حتی یکون خائفاً راجیاً، و لایکون خائفاً راجیاً حتی یکون عاملاً لِما یخاف و یرجو.» (اصول کافی، شیخ کلینی، ج2، ص71)
ترجمه: شنیدم حضرت صادق علیه السلام می فرمود: «مؤمن، مؤمن نمی باشد مگر آن که ترسناک و امیدوار باشد. و ترسناک و امیدوار نمی باشد تا این که به جا آورد آن چه را که می ترسد و امیدوار است.»
در پایان این فصل، با توجه به این که بحث رجاء را مورد اشاره قرار دادیم، بسیار بجاست که با هم عبارتی را از امام راحل در این باره مرور کنیم. ایشان ضمن آن که هشدار می دهند به این که همواره باید خوف (ترس از خدا) و رجاء (امید به خدا) همراه هم باشند، می نویسند: «خوف و رجا نباید، یکی بر دیگری رجحان داشته باشد.
...انسان وقتی که کمالِ نقص خود را از قیام به عبودیت ملاحظه کرد [فهمید که نمی تواند حق عبادت خدا را به جای آورد] و دقت و ضیق راه آخرت را تفکر نمود، خوف در او حادث شود به اعلی درجه. و وقتی ملاحظه ذنوب خود را نمود و تفکر در حال مردمی کرد که [در] عاقبت امر، بی ایمان و عمل صالح از دنیا رفتند و حالشان با این که در اول امر خوب بود، منجر به بدی شد و مبتلا به سوء عاقبت شدند، در او خوف شدید [حاصل] شود. در حدیث شریف کافی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند: «قال: المؤمن بَینَ المَخافتین: ذنبٌ قد مضی لا یَدری ما صَنَعَ الله فیه؛ و عمرٍ قد بقی لا یَدری ما یکتسبُ فیه من المهالک. فهو لایُصبحُ الا خائفاً و لا یُصلِحُه إلا الخوفُ.» [5] «حضرت صادق علیه السلام [می فرماید] که مؤمن بین دو خوف است: گناهی که همانا گذشته و نداند چه معامله کند خداوند در آن؛ و عمری که باقی مانده و نداند چه مهلکه هایی در آن کسب می کند. پس او صبح نکند مگر ترسناک؛ و اصلاح نکند او را مگر ترس.» و در خطبه رسول اکرم صلی الله علیه و آله که در حدیث کافی از جناب صادق علیه السلام نقل می نماید به همین مضمون وارد است .[6]
بالجمله خود [انسان] در کمال نقص و تقصیر، و حق در کمال عظمت و جلالت و سعه رحمت و عطاست. و عبد در بین این دو نظر همیشه در حد اعتدال خوف و رجاست. و چون اسماء جلالیه و جمالیه به یک سان در قلب سالک جلوه کند، خوف و رجا رجحان بر هم پیدا نکنند. و بعضی گفته اند در بعضی اوقات، خوف برای انسان نافع تر است، مثل حال صحت و سلامت، تا انسان در کسب مال و عمل صالح کوشد. و در بعضی حالات رجا بهتر است، مثل حال پیدایش امارت [علائم] موت، تا انسان ملاقات کند حق را با حالتی که محبوبتر است پیش او .[7] و این سخن مطابق گفته های سابق و احادیث مذکوره درست نیاید؛ زیرا که رجاء محبوب نیز باعث بر عمل و کسب آخرت است [و عامل رفتار نیکو می باشد]؛ و خوف از حق همیشه محبوب [نیست] و منافات با رجاء واثق ندارد. و بعضی گفته اند خوف از فضائل نفسانیه و کمالات عقلیه نیست در دار آخرت؛ و فقط آن در دار دنیا، که دار عمل است، از امور نافعه است برای فعل عبادات و ترک معاصی و بعد از خروج از دنیا فایده ای ندارد؛ به خلاف رجا که منقطع نشود و در دار آخرت نیز باقی است، زیرا که بنده هر چه بیشتر به رحمت خدا نایل شود، طمعش به فضل حق افزون گردد؛ زیرا که خزائن رحمت وجود حق تناهی ندارد. پس، خوف منقطع شود و رجا باقی ماند[8] .»(چهل حدیث، امام خمینی، ص229)
پس با توجه به آن چه در این فصل آوردیم، می توان گفت: ماه رمضان ماه رحمت الهی است و برای ما بندگان آلوده به گناه، بهترین فرصت است تا به دور از غرور، و با رجاء و امید به لطف و رحمت خداوندی، گام در مسیر اصلاح خویش زنیم و با عمل به دستورات پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام، این ماه را ماه پاکی و تزکیه خویش قرار دهیم. اعمال ما اگرچه ارزشی ندارند ولی به لطف رحمت بی کران خداوند می توانند ما را مشمول غفران الهی نمایند. و به یاد آوریم که هرگاه از امام خمینی می پرسیدیم که چه کنیم؟، ما را به دعاها و اعمالی رهنمون می شدند که در کتاب های دعا نوشته شده است و این نیست مگر آن که راه سعادت بشر با استمداد از دستورات هادیان طریق و توکل بر خدا و رجاء به لطف بی انتهای او همراه است.

پی نوشت :

1- سوره زخرف، آیه71.
2-سوره زمر، آیه53.
3- سوره حجر، آیه56.
4- سوره یوسف، آیه87.
5- اصول کافی، شیخ کلینی، ج2، ص71.
6- اصول کافی، شیخ کلینی، ج2، ص70.
7- احیاء العلوم، غزالی، ج4، ص163.
8- به نقل از مجلسی در مرآة العقول، ج8، ص32.


 


صل پنجم
«ارمض الله فیه ذنوب المؤمنین»

میبدی می نویسد:
شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدی للناس و بَیِّنات من الهدی و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضاً أو علی سفرٍ فعِدَّةٌ من أیام اخر یُرید الله بکم الیُسر و لایرید بکم العسر و لِتَکملوا العِدَّةَ و لِتُکَبِّروا الله علی ما هدیکم و لعلّکم تشکرون أی أتاکم شهرُ رمضان ـ می گوید: اینک ماه رمضان اقبال کرد بر دوستان، ماهی که هم بشوید، هم بسوزد: بشوید با آب توبه دلهای مجرمان [را و] بسوزد با آتش گرسنگی تن های بندگان [را].
اشتقاق رمضان از «رَمضا» است یا از «رَمض». اگر از رمضا است آن سنگ گرم باشد که هر چه بر آن نهند بسوزد، و اگر از رمض است باران باشد که به هرچه رسد، آن را بشوید.
مصطفی(ص) را پرسیدند که رمضان چه باشد؟ گفت: «أرمض الله فیه ذنوب المؤمنین و غفرها لهم.»
انس مالک گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که گفت: «هذا رمضان قد جاء، تُفتح فیه ابواب الجنة و تُغلق فیه ابواب النار، و تُغلق فیه الشیاطین، من ادرک رمضان فلم یغفر له فمتی؟» [این ماه رمضان است که آمده است، درهای بهشت در آن باز است و درهای آتش بسته است و در آن شیطان ها به بند هستند. هرکس رمضان را درک کند و بخشیده نشود کسی بخشیده می شود؟] و قال صلی الله علیه و آله: «لو اذن الله للسموات و الارض أن تتَکلّما لبشّرتا صوّام رمضان بالجنة» [ترجمه: اگر خداوند به آسمان ها و زمین اذن می داد که سخن بگویند، روزه داران ماه رمضان را به بهشت بشارت می دادند] ای مسکین که قدر این نعمت نمی دانی، هر کجا در عالم نواختی است و شرفی در کنار تو نهادند، و تو از آن بی خبر، اسلام که از همه ملت ها برتر است و بهتر، دین تو آمد، قرآن که از همه کتاب ها عزیزتر است، کتاب تو. مصطفی(ص) که سید ولد [فرزندان] آدم است و چشم و چراغ مملکت و پیشرو جهانیان در قیامت، رسول تو، کعبه که شریف ترین بقعه هاست، قبله تو، ماه رمضان که از همه ماه ها فاضل تر است و شریف تر است، ماه تو و موسم معاملت تو، ماهی که در آن ماه، معاصی، مغفور و شیاطین، مقهور، بهشت در او آراسته، و در ها گشاده و درهای دوزخ در او بسته، و بازار مفسدان در او شکسته، و اعمال مطیعان با اخلاص پیوسته، و گناهان گذشته و آلودگی نبشته در آن سوخته.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت: «اگر الله خواستی که امت احمد را عذاب کند ماه رمضان به ایشان ندادی، و نه سوره قل هو الله احد. خداوندان معرفت را اینجا رمزی دیگر است: گفتند: ـ رمضان از آن گفتند ـ که رب العزة در این ماه دل های عارفان از غیر خود بشوید، پس به مهر خود بسوزد، گه در آتش دارد گه در آب، گه تشنه گه غرقاب، نه غرقه سیراب و نه تشنه را خواب، و زبان حال ایشان می گوید:
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به کو میان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون زخود بی خود شود، معشوقش اندر بر بود
این است که پیر طریقت گفت: ـ حین سئل عن الجمعیة ـ فقال: «أن یقع فی قبضة الحق، و من وقع فی قبضة الحق، احترق فیه و الحق خلفه.» [جمعیت آن است که در نشست حق باشی. و هر کس در مشت حق باشد، در آن آتش می گیرد در حالی که خداوند پشت سر اوست.]
در عشق تو بی سریم سر گشته شده
وز دست امید ما سر رشته شده
مانند یکی شمع به هنگام صبوح
بگداخته و سوخته و کشته شده»
(کشف الاسرار، میبدی، ج1، ص495)
در این گفتار چند نکته است که با هم ملاحظه می کنیم:
یکم. معنای لغت رمضان چیست:
ابن عربی می نویسد: «رمضان از اسماء الهی است و به معنای صمد است.» (الفتوحات المکیة، ج1، ص604 / موسوعة الکسنزان، ج10، ص72)
استاد بزرگوار حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در این باره می نویسند: «رمضان از ریشه «ر م ض» به معنای شدت حرارت است1 و در اصطلاح، ماه نهم از ماه های قمری را گویند. در علت نام گذاری این ماه به رمضان وجوهی گفته اند مانند: 1. رَمَض، بارانی است که قبل از پاییز می بارد و زمین را شست و شو می کند ؛2 همچنین ماه رمضان انسان ها را از گناه شست و شو و دلهایشان را پاک می کند ؛ 3
2. رَمض، حرارت سنگ بر اثر تابش خورشید است 4و روزه دار حرارت تشنگی و مانند آن را احساس می کند ؛5
3. رَمَضَ النصلَ (و نَصلِ رمیض) یعنی تیر را تراشید .6 ابن اثیر آورده است: اگر کسی را در حضور او مدح کنی گویا کارد رمیض (تیز) را بر حنجره او گذرانده باشی: ... فکأنّما أمررت علی حلقه موسی [تیغ] رمیضاً .7 در ماه رمضان تیر را تیز می کردند تا در ماه شوال قبل از رسیدن ماه های حرام جنگ صورت پذیرد ؛8 4. رمضان از اسمای الهی است و بر اثر رحمت پروردگار گناهان بر طرف می شود .9 البته برخی بر آن اند که حدیثی که دلالت می کند بر این که رمضان از اسمای الهی است ضعیف است و در حدیث صحیح، اطلاق عنوان رمضان بدون اضافه شهر مشهود است ؛ 5
10. هنگام نامگذاری ماه ها، نام هر ماهی را به مناسبت فصلی که در آن واقع شده بود انتخاب می کرده اند و چون این ماه با گرم ترین روز های سال همزمان شد آن را رمضان نامیدند .11 (تسنیم، جوادی آملی، ج9، ص321)
نکته دوم. ماه رمضان، ماه رحمت الهی است:
درباره این که ماه رمضان، ماه رحمت خداوند است در روایات اهل بیت اشارات فراوانی یافت می شود.
شیخ صدوق رحمه الله در کتاب فضائل الأشهر الثلاثة (ص117) روایتی را از امام مجتبی(ع) از پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) نقل می کند: «علی بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی قال: حدثنی أبی عن جده أحمد بن أبی عبد الله عن أبیه عن علی ابن الحسین البرقی: قال: حدثنی أبی عن جده الحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: ان بین شعبان و شوال، شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن وهو شهر الله تعالى ذکره و هو شهر البرکة وهو شهر المغفرة وهو شهر الرحمة وهو شهر التوبة وهو شهر الإنابة و هو شهر قراءة القرآن وهو شهر الاستغفار وهو شهر الصیام وهو شهر الدعاء وهو شهر العبادة وهو شهر الطاعة وهو شهر العتق من النار و الفوز بالجنة، من لم یغفر له فی شهر رمضان لم یغفر له إلى قابل فأیکم منثق (یثق) ببلوغ شهر رمضان قابل، صوموه صیام من یرى أنه لا یصوم بعده أبدا، فکم من صائم له عاما أول أمسى عامکم هذا فی القبر مدفونا وأصبح فی التراب وحیدا فریدا ینبهکم الله من رقدة الغافلین وغفر لنا ولکم یوم الدین» (فضائل الأشهر الثلاثة، شیخ صدوق، ص117)
ترجمه: رسول خدا فرمودند: بین ماه شعبان و ماه شوال، ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شد. و این ماه، ماه خداست که خود آن را یاد کرده است. و این ماه، ماه برکت است و ماه مغفرت و ماه رحمت است. این ماه، ماه توبه و انابه است و این ماه، ماه قرائت قرآن است و این ماه، ماه استغفار است و این ماه، ماه روزه است و ماه دعاست و ماه عبادت است و ماه طاعت خداوند است و این ماه، ماه آزادی از آتش است و ماه رسیدن به بهشت است و هر کس در این ماه آمرزیده نشود تا ماه رمضان سال بعد آمرزیده نمی شود. و کدامیک از شما مطمئن است که ماه رمضان سال آینده را درک می کند. پس این ماه را روزه بگیرید آن گونه که گویی روزه سال بعد را درک نمی کنید [چه بسیار روزه دارانی که یک سال را برای روزه داری در اختیار دارند و امسال را در قبر مدفون اند و سر بر تراب دارند در حالی که تنهایند.] خداوند شما را از غفلت بر حذر می دارد و ما و شما را بیآمرزاد.
سید بن طاووس نیز از امام صادق نقل کرده است که ایشان می فرمودند: «اللهم هذا شهر رمضان و هذا شهر الصیام و هذا شهر القیام (نماز و زنده داری) و هذا شهر الإنابة (بازگشت به خدا) و هذا شهر التوبة و هذا شهر الرحمة و هذا شهر المغفرة و هذا شهر التوبة و هذا شهر العتق من النار و هذا شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» (اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج1، ص81)
این مطلب را علامه مجلسی نیز در بحار نقل کرده است. (بحارالانوار، مجلسی، ج94، ص359) و در صحیفه سجادیه نیز از این ماه، با عنوان «شهر المغفرة و الرحمة» و «شهر العتق من النار و الفوز بالجنة» یاد شده است. (صحیفه سجادیه، ص235 / أیضاً الکافی، کلینی، ج4، ص75)
مرحوم ثقة الاسلام کلینی در کتاب شریف کافی از امام باقر نقل می کند که می فرمودند: «أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن الحسین بن علوان، عن عمرو بن شمر عن جابر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) یقبل وجهه إلى الناس فیقول: یا معشر الناس، إذا طلع هلال شهر رمضان غلّت مردة الشیاطین وفتحت أبواب السماء وأبواب الجنان وأبواب الرحمة و غلّقت أبواب النار واستجیب الدعاء وکان لله فیه عند کل فطر، عتقاء یعتقهم الله من النار وینادی مناد کل لیلة هل من سائل هل من مستغفر» (الکافی، شیخ کلینی، ج4، ص67)
ترجمه: رسول الله بسیار صورت خود را به روی مردم می کرد و می فرمود: ای مردم وقتی هلال ماه رمضان طلوع می کند، دستیاران شیطان در بند می شوند و درهای آسمان و بهشت و درهای رحمت باز می گردند و درهای دوزخ بسته می شوند. دعا مستجاب می شود و خداوند در هر شام، گروهی را از آتش رهایی می بخشد، هر شامگاه، ندا دهنده ای ندا سر می دهد که آیا کسی هست که چیزی طلب کند و آیا کسی هست که طلب مغفرت داشته باشد. (کافی، ج4، ص67 / أیضاً ثواب الأعمال، شیخ صدوق، ص64 / فضائل الأشهر الثلاثة، صدوق، ص80)
با توجه به آن چه آوردیم و روایات بسیاری که در کتاب های روایی درباره گشایش ابواب رحمت الهی در ماه مبارک رمضان، قابل دستیابی است، می توان به جرأت گفت خزائن بی انتهای رحمت الهی در این ماه به روی بندگان گشاده است و اگر دلی خویشتن را در مسیر وزش نسیم لطف و برکت این ماه قرار دهد، امید بسیار است که مشمول کرامت خداوندی قرار گیرد. چراکه چنانکه امام سجاد(ع)در صحیفه سجادیه می فرمایند: «یا من یرحم من لا یرحمه العباد»، خداوند کسی است که بر کسانی رحم می کند که هیچ کس بر آن ها رحم نمی کند. مرحوم سید علی خان در شرح خویش بر صحیفه سجادیه درباره این فراز از عبارت امام سجاد(ع) می نویسد: «الرحمة قیل: هی ترک عقوبة من یستحقّها، و قیل: إیصال الخیر و دفع الشر، و أصلها: الرقّة و التعطّف کما تقدّم بیانه.
و لمّا کانت رحمته تعالی تشمل جمیع الموجودات من طریق الخلق و الرزق و النفع و دفع الضرّ من غیر شائبة غرض و لا ضمیمة علة و کانت رحمة غیره من العباد لاتخلو من علة و غرض (و هو طلب عوض علیها إمّا ثواب آجل أو ثناء عاجل و إمّا إزالة رقّة الجنسیة أو إزاحة خساسة البخل) فإذا إنتفت العلّة و عدم الغرض، انتفت الرحمة ضرورة إنتفاء المعلول لإنتفاء العلة، لا جرم صدق أنّه سبحانه یرحم من لا یرحمه العباد و مع ذلک فعفوه عن المجرمین و حلمه عن الخاطئین مع انتهاکهم عن حرماته ما لو انتهکه أحد من حرمة أدنی مقتدر علی الإنتقام، لعاجله به و لم یبق علیه.
قال بعض العارفین: من کمال رحمته ستره لعیوبک و هم یعلم منک ما لو علمه ابواک لفارقاک، و لو علمت به إمرأتک لجفتک، و لو إطلعت علیه أمتک لأقدمت علی الفرار، و لو علمه جارک لسعی فی تخریب دارک، فأیّ رحمة أکمل من رحمته. و عن عمران بن الحصین قال: کان فی عهد النبی صلی الله علیه و آله شاب فیه إتراف و رهق و کان له أب یزجره، فلاینزجر، فلمّا فارق الدنیا لم یصلّ علیه أبوه و لم یصلح من تجهیزه ما ینبغی أن یفعله، فلمّا جنّ علیه اللیل رأی إبنه فی النیام، فی قصر علی سریر یجلّ حسنهما عن الوصف و علیه حلل خضر و وجهه یتهلل إشراقاً، فسأله عن حاله فقال: لمّا بلغت روحی التراقی ندمت علی ما سلف منّی و لم أر منک إشفاقاً و رحمة فقدمت علی ربّی نادماً مجفواً مهجوراً، یبرأ منّی و لم یرحمنی أقرب الناس منّی سبباً و أمتّهم بی نسباً، فرحمنی ربّی و لم یقنطنی من رحمته فأدخلنی هذه الروضة کما تری.» (ریاض السالکین، سیدعلی خان حسینی، ج6، ص204)
ترجمه: «گفته شده است که رحمت عبارت است از عقاب نکردن کسی که استحقاق عقاب شدن را دارد. و گفته شده است رحمت یعنی رساندن خیر و دفع شد. [ضمن این که لازم است بدانیم] اصل رحمت عطوفت و مهربانی است.
رحمت خداوند شامل حال همه موجودات است و این شمول از راه خلق کردن آن ها، روزی دادن به آن ها و رساندن نفع به ایشان و دفع کردن ضرر از آن ها است و این همه بدون آن است که خداوند غرضی از این امور داشته باشد و یا دلیلی برای کار خود بجوید، در حالی که همه بندگان اگر بر دیگری رحم می کنند، حتماً غرض و دلیلی بر کار خود دارند (که عبارت است از آن که از این رحمت خود، پاداشی را طلب می کنند یا ثواب اخروی و یا ستایش دنیوی را می خواهند و یا می خواهند پستی بخل را از خویش بزدایند و لذاست که اگر غرض از رحمت منتفی شد، دیگر بر کسی رحمت نمی آورند چراکه اگر علت منتفی شد، معلول هم منتفی می شود) [و به همین تفاوت است که می توان گفت:] خداوند بر کسی رحمت می آورد که دیگران به او رحم نمی کنند. خداوند او را می بخشد در حالی که حرمت خداوند را پاس نداشته است. و از هتک حرمتی در می گذرد که اگر درباره هر انسان صاحب اقتداری انجام یافته بود، انتقام آن را می گرفت.
برخی از عرفا گفته اند از مصادیق کمال رحمت خداوند آن است که عیب های تو را می پوشد در حالی که چیزهایی درباره تو می داند که اگر پدر و مادرت آن ها را می دانست، از تو دوری می گزید و اگر همسرت از آن ها خبر داشت به تو جفا می کرد و اگر مردم آن را می فهمید، از تو فرار می کردند و اگر همسایه است مطلع می شد، تمام تلاش خود را برای خراب کردن خانه ات به کار می بست. پس کدامین رحمت است که از این بالاتر است.
عمران بن حصین نقل می کند که: در روزگار رسول الله صلی الله علیه و آله، جوانی بود که در نافرمانی خدا اصرار می ورزید و فتنه انگیزی می کرد. پدری داشت که از او منزجر بود به حدی که وقتی جوان مُرد، پدر بر جنازه او نماز نگذارد و برای کفن و دفن او آن گونه که سزاوار بود تلاش نکرد. چون شب آمد، پسر را در خواب دید که در قصری بر تخت تکیه داده که زیبایی اش به وصف نمی آید و پارچه های گران قیمت بر او افتاده و صورتش می درخشد. از پسر جویای حال شد. پسر گفت وقتی روح من به آستانه خروج از کالبد رسید، از آن چه کرده بودم پشیمان شدم. در آن هنگام از تو هیچ محبتی ندیدم، پس روی به خدا کردم در حالی که پشیمان و مهجور بودم و همه مرا ترک کرده بودند و نزدیک ترین کسان من نیز به من رحم نمی کردند. پس در آن هنگام خدای تعالی مرا رحم آورد و مرا از رحمت خویش بی نصیب نگذارد و به این باغ که می بینی درآورد.»


1. المصباح، ص238 / مفردات، ص366، ر م ض.
2 . ترتیب کتاب العین، ج1، ص713 / لسان العرب، ج7، ص161. ر م ض.
3 . التفسیر الکبیر، مج3، ج5، ص83.
4 . ترتیب کتاب العین، ج1، ص713، ر م ض.
5 . الجامع لأحکام القرآن، مج1، ج2، ص271.
6 . لسان العرب، ج7، ص162. ر م ض.
7 . النهایة، ج2، ص264.
8. رک: الجامع لأحکام القرآن، مج1، ج2، ص271.
9 . رک: مجمع البیان، ج1-2، ص495.
10 . المصباح، ص239 / الجامع لأحکام القرآن، مج1، ج2، ص272.
11 . رک: المصباح، ص238 / النهایة، ج2، ص264، ر م ض / جامع البیان، مج2، ج2، ص190 / مجمع البیان، ج1-2، ص490.


 


برخلاف بيشتر برنامه هاي ورزشي شبكه هاي مختلف صدا و سيما ، برنامه تلويزيوني 90 كه دوشنبه شب ها از شبكه 3 پخش مي شود از پخش گفت و گوي انتقادي علي كريمي در پايان بازي استيل آذين مقابل تراكتورسازي ، منع شد.
عادل فردوسي پور ، تهيه كننده و مجري برنامه 90 در هنگام پخش اين برنامه توضيح داد كه آيتم گفت و گوي كريمي آماده شده اما به دلايلي كه او هم از آنها بي خبر است نبايد در شبكه 3 پخش شود.
فردوسي پور اشاره اي به دلايل نكرد با اين حال او هوشمندانه تلاش كرد نشان دهد كه مشكل به سياستهاي كلي سازمان صدا و سيما بر نمي گردد و تنها مختص شبكه 3 است.
گفته مي شود مصطفي آجورلو ‏، مديرعامل باشگاه استيل آذين كه كريمي بعد از بازي با تراكتورسازي غير مستقيم او را مسبب مشكلات تيم معرفي كرد ، رابطه صميمانه اي با غلامحسين آقازماني ، مدير ورزش شبكه 3 و حسين زكايي ‏، دبير شوراي هماهنگي ورزش صدا و سيما دارد.زكايي يكي از معدود نفرات بانفوذ در شبكه 3 است كه در كنار مهدي هاشمي ‏، تهيه كنندگي بيشتر برنامه هاي ورزشي اين شبكه را به عهده مي گيرد.او و آقازماني از دوستان نزديك سعيد آجورلو ، برادرزاده و مشاور عالي مديرعامل استيل آذين هستند.
در پايان برنامه ديشب 90 ، فردوسي پور بار ديگر ناراحتي اش را از مديران شبكه 3 با مخاطبان برنامه 90 درميان گذاشت.او گفت نه تنها اجازه نداده اند گفت و گوي كريمي را پخش كند ‏،كه با اضافه كردن 10 دقيقه به زمان برنامه اش هم مخالفت شده است.به همين دليل و در حالي كه هنوز دو بازي از بازيهاي هفته هفتم ليگ و نيز گفت وگو با مهدي تاج نايب رئيس ‏، فدراسيون فوتبال پخش نشده بود ، فردوسي پور 7 دقيقه پيش از پايان برنامه ، خداحافظي كرد.
پيش از خداحافظي اما او كار خودش را كرد.تقريبا همه حرفهاي كريمي را كه انتقاد غيرمستقيم از مديريت استيل آذين بود ، تكرار كرد .
حالا ديگر اختلاف فردوسي پور با برخي مديران شبكه 3 آشكار شده است اختلافي كه البته هميشه با حمايت علي اصغر پورمحمدي ، مديرشبكه 3 پاياني خوش براي تهيه كنده 90 داشته است.


 


امروز: در مراسم بزرگداشت امام موسي صدر، انسان محوري و اخلاق مداري به عنوان پررنگترين ويژگي‌هاي فكري و شخصيتي اين رهبر مفقود شده شيعيان لبنان عنوان شد.
به گزارش خبرنگار ايلنا، در مراسم بزرگداشت سي و دومين سالگرد اسارت امام موسي‌صدر كه به همت موسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي‌صدر در حسينيه ارشاد برگزار شد، هادي خانيكي، مسعود اديب، مهدي فرخيان و سوسن شريعتي سخنراني كردند.


*خانيكي: امام موسي‌صدر شيعه را به عنوان يك بخش حذف نشدني نگاه داشت
هادي خانيكي طي سخناني با بيان اينكه نسل ما به خاطر ديني كه امام موسي‌صدر به گردن او دارد، ملتزم به سخن گفتن از ايشان است، اظهار داشت: اين وامدار بودن به اين خاطر است كه علي‌رغم عدم مفاهيمي مانند آزادي و جامعه مدني در گفتمان انقلابي، ايشان از اين مفاهيم سخن مي‌گفت. در حالي كه معمولا در دوران پساانقلاب اين موضوعات مطرح مي‌شود و از اين نظر حلقه وصل امام موسي‌صدر و شريعتي همين مساله است. زيرا علي‌رغم جفاها بحث آزادي در كنار مبارزه مطرح مي‌شد.
وي با ابراز تاسف از اينكه حتي در زبان روشنفكران معاصر، شريعتي رب‌النوع عشق و آزادي حذف مي‌شود و فقط شمشير و جدايي از سخنان او بيان مي‌شود، گفت: كساني مانند امام موسي صدر، شريعتي، چمران و... اين پارادوكس را همواره در گفتمان خود حفظ كرده‌اند.
اين استاد دانشگاه در ادامه به ذكر خاطراتي از امام موسي صدر پرداخت و يادآور شد: آخرين‌بار ايشان را هنگام عزيمت از دمشق به بيروت ديدم كه با توجه به زندگي مخفي و عدم امكان دريافت ويزاي لبنان با اتومبيل ايشان به لبنان رفتم. همچنين پس از انقلاب در سفري به الجزاير، تصوير فراايراني و فرالبناني او را ديدم كه در ملاقات با فردي به نام محمديزيد او مي‌گفت كه من همواره به دوستان خودم گفته‌ام عامل محركه اصلي در خاورميانه شيعيان است كه امام موسي صدر عنصر اصلي آن است. البته فضاي چپ آن دوران در منطقه مطابق اين ديدگاه محمد يزيد نبود. اما گستره شعاع ذهني امام موسي صدر برايم جالب بود.
خانيكي در ادامه با طرح اين سوال كه امام موسي صدر چگونه توانست جامعه آسيب‌ديده و پرمساله لبنان و تحت تهديد را به يك فرصت تبديل كند؟، تصريح كرد: او توانست يك جامعه مدني شيعي را در لبنان احيا و تقويت كند و در نتيجه شيعه را به عنوان يك بخش حذف نشدني نگاه داشت، آسيب‌هاي آن را كم كرد و به محرك اصلي در منطقه تبديل كرد.///////
اين استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي با بيان اينكه امام موسي‌صدر از طريق فعاليت‌هاي اجتماعي و تقويت پايگاه‌هاي مدني راه شيعيان را به سوي پارلمان هم گشود، گفت: او راه را از سياست آغاز نكرد. همانگونه كه نظير آن را در تركيه مي‌بينيم كه جريان اسلام‌گرا راه خود را از به دست آوردن شهرداري‌ها آغاز كرد و سرانجام توانست دولت را به دست آورد.
خانيكي با بيان اينكه سرمايه فرهنگي و اجتماعي مي‌تواند سرمايه‌هاي فيزيكي و اقتصادي را مورد استفاده قرار دهد، ادامه داد: سرمايه فرهنگي ماهيت جمعي دارد. امام موسي‌صدر توانست در اين چارچوب روابط آسيب‌ديده ميان شهروندان را ترميم كند و بر پايه سرمايه فرهنگي و اجتماعي توانست سه گام را بردارد. اول اينكه به عنوان يك روشنفكر پذيرفت كه نمي‌خواهد روشنفكرانه حرف بزند و مي‌خواهد آستين را بالا بزند و كار كند. در همين راستا كارگاه‌هاي صنعتي براي جوانان تاسيس كرد و كارهاي زيادي براي اقشار مختلف جامعه انجام داد كه پاسخي به مشكل فقر و فلاكت آنها بود.
وي افزود: گام دوم امام موسي‌صدر حركت به سوي دفاع از حقوق شيعيان است. زيرا تا آن زمان از ميان حدود 15 طايفه فقط شيعيان نهادي براي دفاع از خود نداشتند كه در همين راستا ايشان مجلس اعلا را تاسيس كرد كه به محلي براي طرح مطالب آنها شد. در عين حال ايشان حركت‌هايي مانند نافرماني مدني همچون بستن فرودگاه‌ها و تظاهرات‌هاي 70 هزار و 150 هزار نفره را ترتيب داد كه در نهايت باعث نگراني دولت لبنان و پذيرش برخي خواسته‌هاي آنها شد.
اين استاد دانشگاه گام سوم امام موسي‌صدر را تاسيس نهادهاي سياسي مانند جنبش عمل ذكر كرد و افزود: امروز هم اين نقطه قوت را در لبنان مي‌بينيم كه بين سياست، فرهنگ، جامعه، علم و... پيوند وجود دارد .در حالي كه در جوامع ديگر اينگونه نيست.
خانيكي دليل موفقيت امام موسي صدر را محور شدن وي در كارها دانست و افزود: وي زميني سخن مي‌گفت و در معرض مشورت هم قرار مي‌گرفت. همچنين قدرت تحملش نيز بالا بود و با مخالفانش مانند آنها سخن نمي‌گفت. از طرفي كنترل حس انتقام در يك جامعه طايفي موضوع مهمي است.
وي همچنين به سخن در آوردن محرومان را دومين رمز موفقيت امام موسي صدر ذكر كرد.
اين استاد دانشگاه يادآور شد: امام موسي‌صدر همواره اين را تكرار مي‌كرد كه بايد به همه نيازهاي انسان فكر كرد و هيچ نيازي نبايد باعث شود كه او نيازهاي ديگر را فراموش كند.
خانيكي در ادامه به بيان 10 نگرش اجتماعي امام موسي صدر پرداخت و اظهار داشت: ايشان بنيان جامعه را بر تعامل مي‌داند، ذات انسان را پاك دانسته و انسان پست را نادر مي‌داند، حد سخت‌گيري‌هاي اجتماعي را تا جايي مي‌داند كه انسانيت هتك حرمت نشود و از همين‌جا به اصل رواداري مي‌رسد، مسووليت متقابل براي خود و جامعه قائل است، نگاه اصلاح‌طلبانه داشت و به جاي مقصر دانستن افراد زمينه‌ها را مقصر مي‌دانست.
وي ادامه داد: ايشان مفهوم وحدت و تعريف آن را پذيرفته بود و به دنبال لغو نظام طايفه‌اي و يكسان بودن همه در لبنانيت بود، در شناخت فرصت‌ها و آسيب‌هاي اجتماعي نگرشي علمي داشت، به افكار عمومي توجه داشت و زمان و مكان را در افكار عمومي لحاظ مي‌كرد. در همين راستا بر نظارت مطبوعات در نهادها و وضعيت كرامت انساني تاكيد داشت.
خانيكي با اشاره به اينكه امام موسي صدر آزادي را در حد بزرگي مي‌دانست و معتقد بود كسي مي‌تواند آن را محدود كند كه كافر باشد گفت: از نظر او آزادي عين حق است و حدي بر آن نيست.
وي در پايان اظهار داشت: دللي موفقيت امام موسي‌صدر اين است كه او به جاي "ديوار"‏، "پل" بود و وصيت او به همگان نيز همين بود. زيرا بي "پل" نرسد جهان به آزادي و عشق.

*سوسن شريعتي: امام موسي صدر معتقد بود كه ابتدا افراد بايد سير شوند و سپس براي آنها از فرهنگ سخن گفت
در اين نشست سوسن شريعتي هم در سخناني با اشاره به اولين مواجهه خود با امام موسي صدر هنگام ورود ايشان به بيروت، يادآور شد: هنگام ورود وي به فرودگاه، فرودگاه به خاطر حضور ايشان قرق شد. همچنين برخورد ايشان با افراد و از جمله زنان مانند رفتارهاي كليشه‌اي روحانيت نبود. ايشان همچنين داراي كاريزماي دوست‌داشتني و محبوبيت بود. البته او از رندي هم برخوردار بوده است تا بتواند كارهاي خود را به پيش ببرد.
وي گفت: امام موسي صدر به جهان چهارم اشاره داشت كه امري جالب بود و بر اساس آن معتقد بود ما و شريعتي كساني هستيم كه مي‌خواهيم جهان سوم را به جهان چهارم تبديل كرده و براي خروج از بن‌بست‌ها راه‌حل‌هاي دروني و "خودويژه" مطابق با فرهنگ خودمان پيدا كنيم.
فرزند دكتر علي شريعتي گفت: امام موسي صدر معتقد بود كه ابتدا افراد بايد سير شوند و سپس براي آنها از فرهنگ سخن گفت. زيرا اگر آنها گرسنه باشند ملعبه‌اي براي خشونت و خشونت‌طلبان مي‌شود.
گفتني است در اين مراسم دكتر ناصر ميناچي رئيس حسينيه ارشاد طي سخناني به بيان خاطراتي از ديدار با امام موسي صدر هنگام تشييع پيكر دكتر شريعتي پرداخت.

* مهدي فرخيان: سياستمداران امروز نياز به اخلاقمدار بودن دارند
در ادامه بزرگداشت سي و سومين سالروز اسارت امام موسي صدر ، مهدي فرخيان عضو معاونت پژوهشي اين موسسه در سخناني با بيان مولفه‌هايي از شخصيت امام موسي‌صدر، مانند برخورداري از ارتباطات گسترده، تشكيل مجلس اعلاي شيعيان، جنبش امل، مراكز بهداشتي، ارتقاي جايگاه اجتماعي شيعيان در طول 20 سال، محبوبيت نزد هنرمندان، سياستمداران و مردم و... اظهار داشت: امام موسي صدر از خانواده مشهوري بود و به علوم دانشگاهي و حوزوي نيز آشنايي همزمان داشت. او همچنين داراي هوش فراوان، خلاقيت، درك مقتضيات زمان، برقراري نسبت ميان سنت و تجدد، اعتقاد به كار تشكيلاتي و تحمل آراي ديگران بود اما همه اينها بخش كوچك از دلايل اين موفقيت است.
وي با بيان اينكه امام موسي‌صدر هيچگاه منصب رسمي در دولت لبنان نداشت، اما آنقدر نفوذ داشت كه اختلافات سوريه و مصر، اختلافات مقاومت فلسطين و دولت مصر و... را حل كند، تصريح كرد: چيزي كه باعث شد امام موسي صدر، "امام" شود «اخلاقمدار» بودن ايشان است. وي هنگام تاسيس مجلس اعلا، مخالفان زيادي داشت. اما به خاطر نوع رفتاري كه با آنها داشت، توانست اين كار را انجام دهد. اينگونه اخلاق در تاسيس جنبش امل و نيز كسب حمايت حدود 190 نفر از انديشمندان عمدتا مسيحي موثر بود. ايشان همچنين در برخورد با سياستمداران عرب با اخلاق بود.
فرخيان گفت: اين نوع رفتار ناشي از «جايگاه انسان» در انديشه امام بود. زيرا ايشان انسانمدار (نه به معناي اومانيستي) بود. همين نگاه او به كرامت انساني است كه باعث شده چنين رفتاري از خود بروز دهد. در انسانيت او، مذهب هيچ مدخليتي ندارد. حتي هيچ ذهنيت خاصي نسبت به انسان ندارد. بلكه انسان در نزد او همين پوست و گوشت است كه بايد براي رفع مشكلات او كار كند.
وي يادآور شد: در بند اول ميثاق جنبش امل سخن از ايمان به خدا است. اما در بند دوم مي‌گويد كه ايمان به انسان بعد زميني ايمان به خداست.
عضو معاونت پژوهشي موسسه تحقيقاتي امام موسي صدر، «تطابق انديشه و رفتار» را عامل سوم موفقيت امام موسي صدر دانست و اظهار داشت: از ويژگي‌هاي منحصر به فرد او در ميان هم‌صنفانش، ورود به عرصه اجتماعي است. ايشان همچنين در مقام عمل ملتزم به افكار خود است. به طور مثال اينگونه نيست كه دم از عدالت بزند، اما آن را اجرا نكند.
فرخيان در پايان در تشريح دلايل نياز به وجود امام موسي‌صدر در دوره فعلي، تاكيد كرد: سياستمداران امروز نياز به اخلاقمدار بودن دارند، تا از آن طريق ميان مردم و نخبگان توان نفوذ بيابند. همچنين انسان‌محوري و حرمت انسان ايراني نياز جامعه امروز است.

*مسعود اديب: سابقه امام موسي صدر در موضوع كرامت انساني قابل تقدير است
در ادامه اين مراسم حجت‌الاسلام والمسلمين مسعود اديب طي سخناني با بيان مطالبي در مورد دين و دينداري در جامعه، اظهار داشت: در بسياري از جاها به جاي دينداري با دين‌پرستي مواجهيم. در حالي كه دين تنها يك مسير و يك وسيله براي رسيدن به هدف است و اكنون در نگاه رسمي نيز همين نگاه به كار گرفته مي‌شود. اما در نگاه امام موسي صدر انسان وسيله نجات دين نيست، بلكه دين وسيله نجات انسان است.
وي افزود: اولين و آخرين روحاني كه توانسته "رمزالانسانيه" را بيان كند، امام موسي صدر است.
اين مدرس حوزه با اشاره به سخنراني امام موسي‌صدر در يكي از كليساهاي مسيحي لبنان، گفت: متاسفانه ما دفاع از اديان ديگر را نه‌تنها وظيفه خود نمي‌دانيم، بلكه دوست داريم آن اديان از بين هم برود. در حالي كه تفكر قرآن اينگونه نيست و ما بايد ديندار باشيم و به همه اديان احترام بگذاريم.
اديب با بيان اينكه سابقه امام موسي‌صدر در موضوع كرامت انساني قابل تقدير است، تصريح كرد: انسانمداري و حقوق بشري كه ما اكنون در هزاره سوم از آن دم مي‌زنيم، امر رايجي است. اما در زمان امام، اين ادبيات شكل نگرفته بود و راديكاليزم گفتماني حاكم بود. گفتمان ديني هم استعمارستيز بود و لذا در آن روزگار رسيدن به چنين نتايجي معجزه است.
وي گفت: ايشان در همه اجتماعات و حتي ميان پرستاران بي‌حجاب لبناني هم حضور پيدا مي‌كرد و در عين حال تاكيد مي‌كرد كه اگر انسان مي‌خواهد تعالي پيدا كند، بايد ايمان داشته باشد.


 


امروز: یکی از مراجع تقلید شیعیان، گفت: مستکبرین و ظالمان علاوه بر این که در روز قیامت عذاب خواهند شد، در این دنیا نیز خار و خفیف و ذلیل می‌شوند، تا درس عبرتی برای دیگر زورگویان عالم باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا از قم، آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، شب گذشته در ادامه جلسات تفسیر قرآن ویژه ماه رمضان، در محل دفتر خویش، با اشاره به آیاتی از سوره معارج، اظهار داشت: همان‌گونه که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است، خداوند متعال نیز به مشرق‌ها و مغرب‌ها سوگند یاد می‌کند و می‌فرماید که قادر هستم افراد مستکبر را به زیر بکشانم، و برعکس انسان‌هایی که به ناحق توسط ظالمین خار شمرده شده بودند را بر مسند قدرت قرار دهم و در این راه هیچ کسی نمی‌تواند مانع باشد.
وی افزود: روز قیامت، انسان‌های ظالم و مستبد، نه تنها مقامات دنیا را نداشته، بلکه از هول و هراس چشم‌هایشان نیمه باز و ذلت و خاری، آنها را احاطه کرده است.
این مرجع تقلید با اشاره به حکومت پهلوی، آن را نمونه یک حکومت ظالم خواند و اظهار داشت: باید دنیاپرستانی را که محبوبی جز مال دنیا، مقامات دنیوی و لذت‌های دنیوی نداشته و به چیزی غیر از آن فکر نمی‌کنند را رها کرد، چرا که آن‌ها تنها در این دنیاست که برای خود داراي مقام هستند. اما در روز قیامت، نه تنها شرایط دنیوی خویش را ندارند، بلکه خوار و ذلیل‌اند.
وی افزود: در قیامت تمامی مستکبرین و ظالمین به زیر کشیده می‌شوند و در این روز دیگر از القاب و مقاماتی که از آن برخوردار بوده‌اند، خبری نخواهد بود.
به گفته وي، یکی از نمونه‌هایی که برای خواری ظالمان و زورگویان در این دنیا می‌توان ذکر کرد، جریانی از صدر اسلام بود که در آن مردی بسیار ریز قامت و کوچک اندام به نام ابن مسعود، که توانایی شرکت در جهاد و جنگ علیه کفار را نداشت، اما در نهایت سر ابوجهلی که زمانی در دنیا برای خود جا و مقام داشت را برید.
این مفسر قرآن کریم، گفت: ابن مسعود به دلیل ناتوانی جسمانی از شرکت در جنگ و جهاد علیه کفار بسیار ناراحت بود به گونه‌ای که آن را با پیامبر اکرم(ص) مطرح کرد؛ رسول اکرم(ص) هم، در یکی از غزوات به ابن مسعود فرمودند که برو یکی از کفار زخمی را پیدا کن و او را بکش تا به این ترتیب ثواب جهاد شامل حال تو هم شده باشد.
وی در ادامه بیان این حکایت درس آموز گفت: ابن مسعود ریزاندام به میان میدان جنگ رفت، و ابوجهل را که زخمی روی زمین افتاده بود را پیدا کرد و وقتی او را زخمی روی زمین دید، ظلم و ستم‌هایی را که او در حقش روا داشته بود را به یاد آورد، و به همین دلیل با رفتن روی سینه او و با بریدن سر او تمام دارایی‌ها و اموالی که همراه ابوجهل بود را به غنیمت برد؛ به این ترتیب ابوجهل پرادعا و ظالم، توسط یک فرد ریز اندام به درک واصل شد که می‌تواند درسی برای ظالمان باشد.


 


امروز: نايب‌رئيس فراكسيون كارگري با ابراز بي‌اطلاعي از تلاش دولت براي مسكوت گذاشتن مصوبه مجلس براي بيمه كارگران ساختماني، چنين تصميماتي را در دولت مسبوق به سابقه دانست.

قدرت‌الله عليخاني،عضو فراكسيون خط امام(ره)مجلس در گفت‌وگو با ايلنا، افزود:همانطور كه دولت مانع از اجراي مصوبه مجلس براي پرداخت دو ميليارد به مترو مي‌شود، مي‌تواند اقدامات غير قانوني ديگري نيز مرتكب شود.

وي در برآوردي از عملكرد دولت نهم و دهم، اظهار داشت: اين دولت اگر بخواهد كاري را انجام دهد، ولو اينكه قانوني نباشد هم، اين كار را هم انجام مي‌دهد و اگر مصوبه‌اي را به نفع خود نداند، حتي جلوي اجراي قانونش را مي‌گيرد.

عليخاني با اشاره به گرفتاري‌هاي بسيار زياد كارگران در فضاي اجتماعي كشور، از اينكه كسي به مشكلات آنها توجه‌اي ندارد، ابراز تاسف كرد و گفت: متاسفانه هيچ گام موثري براي بهبود وضعيت كارگران برداشته نمي‌شود.

نماينده قزوين از تماس شب گذشته كارگران كارخانه نازنخ اين شهر خبر داد و گفت: اگر چه آنها چند روزي در مقابل مجلس تجمع كرده و حتي شب‌ها در مسجد امام حسين خوابيده‌اند و ما به آنها وعده داده شد كه با برگشتن به قزوين، حقوق معوقشان را دريافت خواهند كرد؛ اما گويا اين وعده مسوولان كارخانه محقق نشده و در ماه مبارك رمضان نيز حتي يك ريال به آنها پرداخته نشده است.

وي با اشاره به 5 ماه حقوق و عيدي پرداخت نشده به اين كارگران، ادامه داد: به بهانه پرداخت حقوق آنها، وام‌هايي كلاني به صاحب كارخانه‌ها داده شده است. اما باز هم حقوق كارگران پرداخت نشده است.

عضو فراكسيون خط امام (ره)، با ابراز نگراني از اينكه دست‌هايي به دنبال ايجاد نارضايتي و بدبيني در جامعه كارگري و ايجاد اختلاف هستند، ادامه داد: متاسفانه در حال حاضر برخي مسوولان بي‌آنكه متوجه جايگاهشان باشند حرف‌هايي مي‌زنند كه در شان نظام نيست و هزينه بسياري را بر كشور و ملت تحميل مي‌كند.

عليخاني به سخنان اخير وزير علوم و به كارگيري عبارت "اگر چنين و چنان نباشد، دانشگاه‌ها را با خاك يكسان مي‌كنيم" از سوي وي اشاره كرد و گفت: حتي اوايل انقلاب كه منافقين و چپي‌ها نيز در دانشگاه‌ها حضور داشتند، از چنين تعابيري عليه دانشگاه استفاده نمي‌شد. اصلا بكار گيري اين الفاظ در شان وزير علوم نيست.

عضو كميسيون امنيت‌ملي و سياست‌خارجي اقدامات و حرف‌هاي نسنجيده و ناپخته همچون بازنشستگي اساتيد را كه از سرمايه‌هاي اين نظام هستند و بايد از علم و دانش و تجربيات آنها بهره برداري كرد را نيز انتقاد برانگيز دانست و افزود: عواقب اين كارهاي نسنجيده منجر به تحميل هزينه‌هاي سنگين به كارگران و دانشگاه‌ها شده است.

وي افزود: چه لزومي دارد كه در آستانه روز قدس كه مردم بايد با حضور پرشورشان، دشمن را مايوس كنند، چنين حرف‌هايي مطرح شود كه دنيا به استناد آن عليه ما تبليغ كند.


 


در اقدامي قابل تامل CD امروز: اظهارات يك مقام امنيتي به نام سردار مشفق به صورت گسترده در سراسر كشور پخش شد.
به گزارش پايگاه خبري فراكسيون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نيوز»، در حالي كه سوال از وزير اطلاعات و رئيس قوه قضاييه درباراه اظهارات فردي به نام سردار مشفق در دستور كار فراكسيون خط امام(ره) قرار دارد،در چند روز گذشته CD اظهارات اين فرد به صورت گسترده با قيمت 200 تومان همراه با پلاكاردي با مضمون" اظهارات مهم يك مقام امنيتي درباره جلسات G7 " توزيع شده است.

فراكسيون خط امام(ره) مجلس طرح سوال از وزير اطلاعات و رئيس قوه قضاييه را به جهت روشن شدن هويت اين فرد و نيز بررسي ادعاهاي نامبرده عليه اصلاح طلبان و حتي برخي چهره‌هاي اصولگرا همچون علي لاريجاني را در دستور كار خود قرار دارد.

حال سوال اينجاست آيا توزيع گسترده CD اظهارات اين فرد آبا بودن اطلاع مسئولان صورت گرفته است و چرا تاكنون هيچ واكنشي نسبت به اظهارات اين مقام امنيتي از جانب متوليان امر صورت نگرفته است.

گفتني است در پي اظهارات سردار مشفق 7 چهره اصلاح‌طلب نيز با تنظيم شكايتي عليه نامبرده از رئيس قوه قضاييه خواستار رسيدگي به اتهاماتي كه اين فرد عليه اصلاح‌طلبان مطرح كرده است شدند.


 


امروز: زهرا رهنورد ،نویسنده و استاد دانشگاه تهران به همراه جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی ، اول این هفته ، به منزل پدری شهید احمد نعیم آبادی یکی از شهدای ۲۵ خرداد سال ۸۸ رفتند و با خانواده داغدار وی دیدار و گفت و گو کردند.

به گزارش خبرنگار کلمه ، در آغاز این دیدار خانواده شهید نعیم آبادی ضمن ارائه گزارشی از چگونگی شهادت فرزندشان گفتند :احمد ،نخستین شهید تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد است که بعد از انتقال به بیمارستان حضرت رسول اکرم به شهادت رسید.

رهنورد ضمن دلجویی از خانواده این شهید جنبش سبز ، صبر و بردباری آنها را ستود و گفت : اطمینان داریم که خون او و همه شهیدان جنبش سبز به ثمر خواهد نشست.

خانواده شهید نعیم آبادی بویژه مادر داغدارش در این دیدار تاکید کردند که همچنان به فرزند شهیدشان افتخار می کنند و به درستی راه او ایمان دارند.

آنها همچنین گفتند که علاوه بر فرزند شهیدشان همه اعضای خانواده ،به نتیجه انتخابات معترض بودند و برای گرفتن حق و رای خود در اعتراض های خیابانی شرکت داشتند.

به گزارش منابع مختلف خبری ،شهید احمد نعیم آبادی نخستین شهید تظاهرات میلیونی مردم در روز ۲۵ خرداد ۸۸ است که بعد از انتقال به بیمارستان حضرت رسول اکرم به شهادت رسید.پیکر این شهید با تاخیری یک هفته ای به خانواده اش تحویل و در قطعه ۵۶ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد .مسوولان بیمارستان به خانواده شهید نعیم ابادی گفته بودند که وزارت اطلاعات پیکر این شهید و هشت شهید دیگر را از بیمارستان برده است.خانواده نعیم ابادی پس از پیگیری های طاقت فرسا موفق شدند پیکر فرزندشان را در پزشکی قانونی کهریزک تحویل بگیرند.

خانواده نعیم آبادی در دیدار با رهنورد تاکید کردند که همچنان خواهان معرفی و محاکمه قاتلان فرزندشان هستند و بارها به مراجع قضایی شکایت کرده انداما پس از یکسال هنوز پاسخی دریافت نکرده اند.به گفته خانواده این شهید مراجع قضایی به تازگی به آنها پیشنهاد دریافت دیه را داده اند.خانواده نعیم ابادی از پذیرفتن دیه سر باز زده اند و مصرانه خواستار شناسایی و محاکمه عاملان و آمران شهادت فرزندشان و دیگر شهدای جنبش سبز شده اند.


 


توصیه های امام به دولت

حضرت امام خمینی(س) با دید الهی و معنوی افراد را از این که نام و عنوانی پیدا کرده اند برحذر می داشت که مبادا گرفتار خود خواهی شوند. مثلاً وقتی مرحوم شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید بعد از بیان عظمت جهان هستی به ایشان می گوید:" ما اگر بندگى خدا را بپذیریم و قلب ما منور بشود به نور بندگى خدا و عبودیت، این امر ناچیزى که به حساب در عالم نمى‏آید، در ما تأثیر نباید بکند. شما دیروز نخست وزیر بودید و پریروز وزیر بودید و قبل از او معلم بودید و قبل از او هم یک شاگردى بودید و بعد از این هم معلوم نیست کى از اینجا بروید. ممکن است- خداى نخواسته- همین حالا که بیرون رفتید و یا همین حالا یک بمبى اینجا باز منفجر بشود و فاتحه همه را بخواند. وقتى مطلب این است چرا باید انسان قبل از ریاست جمهور و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست جمهور چه هست؟ کسى که دلش به نور توحید روشن است مگر عالم چه هست؟ همه عالم چه هست؟ همه عالم در مقابل عظمت خداى تبارک و تعالى چیزى نیست. تمام این عالم مادى در مقابل عالمهاى معنوى که هست قدر محسوسى ندارد. آن وقت ما براى یک کدخداى ده یا یک کدخداى شهر، یا کدخداى یک کشور خیال بکنیم که خیر، ما الآن یک چیزى هستیم و دیگران به نظرمان کوچک بیایند و خودمان را بزرگ.(صحیفه امام،ج۱۵،ص۷۱)

توجه مکرر به دینداری و تقوا و همچنین تبعیت از قانون اساسی و قانونی عمل کردن یکی دیگر از توصیه های امام امت بود. سفارش دیگر ایشان به عدالت بود؛ در موردی فرمودند: ما یک حکومت عادل مى‏خواهیم. عادل یعنى دزد نباشد لااقل! (صحیفه امام، ج‏۵، ص: ۵۱۴) و می فرمودند: و من کراراً به آقایان عرض کرده‏ام و حالا هم باز تکرار مى‏کنم که خدمتگزار باشید به این ملتى که آن دست‏هاى خیانتکار را قطع کرد و این امانت را به شما سپرد. شما الآن‏ امانت بزرگى از دست این ملت تحویل گرفتید و مقتضاى امانتدارى این است که آن را به طور شایسته حفظ کنید و به‏طور شایسته به نسل آینده و دولت‏هاى آینده تحویل بدهید، و مادامى که اینطور باشید ملت پشت شماست، و مادامى که ملت همراه شما باشد هیچ آسیبى به شما و به کشور نمى‏رسد. (صحیفه امام، ج‏۱۸، ص: ۷۹-۷۸)

امام به مشارکت دادن مردم در کارها اهمیت زیادی می دادند و معتقد بودند دولت باید مردم را در کارها مشارکت دهد. در قضیه مدارس غیر انتفاعی امام این سفارش را به وزارت آموزش و پرورش کردند و اضافه کردند مشارکت اقشار محروم و مستضعف اولویت دارد.

توجه دیگر ایشان به وحدت بود، امام در سراسر ده سال رهبری تا توانستند به وحدت توجه کردند و سیره خودشان هم این بود که گروههای مومن و انقلابی با هم کار کنند و هرگز گروهی را بر گروهی دیگر ترجیح ندادند. امام عملاً به همه یاد می دادند که از تحمیل رای بپرهیزند و خودشان نیز در موارد زیادی نظر خود را کنار می نهادند و نظر مشاورین را می پذیرفتند.

اظهار نظر حضرت امام(س) در مورد دولت به امور کلی مربوط می شد. در چهار سالی که بنده عضو هیات دولت بودم جز رابطه هدایت و حمایت نسبت به دولت چیزی به یاد ندارم. ایشان تقریبا همه امور را به نخست وزیر ارجاع می دادند. خود بنده وقتی برای مدیران کل آموزش و پرورش اجازه استفاده موقت از اتومبیل را تقاضا کردم فرمودند از آقای موسوی اجازه بگیرید. البته تاکید بر قانون گرایی و توجه به اقشار محروم هم مکرر از ایشان شنیده می شد.

ویژگی های دولت دوران حضرت امام(س)

دولت دوران دفاع مقدس که بنده در آن حضور داشتم دارای ویژگی های خاصی بود.اول آن که دولتی با برنامه بود. به این معنی که هر یک از وزرا هر سال برنامه ای را به نخست وزیر تقدیم می کردند و قرار بود در آن مسیر حرکت کنند. بنده خودم در ابتدای ورود به آموزش و پرورش کتابجه ای تحت عنوان «مشکلات آموزش وپرورش »تهیه کردم وهر یک از معاونین سعی داشتند در هر سال چند مشکل را حل کنند. سازمان برنامه و بودجه هم بر کار و حرکت وزارتخانه ها نظارت داشت و به آقای نخست وزیر گزارش عملکرد می داد.

دولتی دمکراتیک بود یعنی آقای موسوی در صدد تحمیل نظرات خود بر وزرا نبود بحثی که از قبل معلوم شده بود مطرح می شد و بعد از اظهار نظر همه کسانی که نظری داشتند رای گیری می شد و نظری که رای بیشتری آورده بود به عنوان مصوبه دولت اعلام می گردید.

دولتی ساده زیست اما بی تبلیغات و جاروجنجال بود. صبحانه وزرا صبحانه ای بود که مردم می خوردند نان و پنیر و چای شیرین. در ایام عید و ولادت ائمه علیهم السلام شیرینی مختصری داده می شد.

دولتی مستضعف گرابود، یعنی علاوه بر این که با توجه به شرایط جنگی همه مردم از سهمیه و کوپن قند و چای و روغن و برنج (تا آنجا که به یاد دارم) برخوردار بودند، سعی وافری برای حل مشکل مردم می شد. البته توجه دارید که دولت ۴ میلیارد دلار درآمد داشت که ۲ میلیارد آن صرف جنگ تحمیلی می شد.دولتی مردم گرا و دور از دسته بازی و فرقه گرایی بود. به یاد دارم روزی آقای مهندس موسوی از حضور فردی برای عضویت در وزارتخانه ای سخن گفت یکی از آقایان بیان داشت که آن شخص با شما همفکر نیست، مهندس ناراحت شد و گفت کی گفته است همه باید مانند من فکر کنند جوانی است شایسته و مومن و تحصیلکرده و بالاخره ایشان به هیات دولت پیوست.


 


امروز: رئیس‌مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرد: نباید بگذاریم دیوار انزجار از رژیم صهیونیستی در جهان که با خون زن و مرد و پیر و جوان فلسطین در دنیا، مخصوصاً در اروپا ایجاد شده و بالا رفته، با سخنان نسنجیده ما فرو ریزد و جای آن سیم خاردارهایی در حمایت از اشغالگران بکارند.

به گزارش ایلنا ، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در نوشتاری به مناسبت روز جهانی قدس دیدگاه‌های خود را بیان کرد.

متن این نوشتار در ادامه می‌آید :

نامگذاری آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به «روز جهانی قدس» یکی از ابتکارات سیاسی امام راحل برای مقابله با سیاست شوم استکباریون برای به فراموش سپردن مهمترین مسئله دنیای اسلام بود که با این ابتکار، هر ساله شاهد جوش و خروش میلیونی مردم برای دفاع از قدس شریف و حمایت از مبارزات مردم سرزمین‌های اشغالی در اقصی نقاط جهان می‌باشیم.

شکوه و فراگیری راهپیمایی روز قدس در گستره جهان اسلام، در کنار دستاوردهای بسیار مهم سیاسی که حتی بیشتر سال‌ها معادلات بین‌المللی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، در ابتدایی‌ترین شکل ممکن دو نتیجه متفاوت برای مردم فلسطین و حاکمان غاصب صهیونیستی دارد.

مردم فلسطین با مشاهده صحنه‌های حضور مردم و انتشار اخبار آن در راه مبارزه مظلومانه خود احساس تنهایی نمی‌کنند و حاکمان غاصب هم نمی‌توانند با خیال آسوده به جنایات خویش ادامه دهند و اختلافاتی که هم اکنون در میان آنها ایجاد شده و هر روز عمیق‌تر می‌شود، در وهله اول به خاطر حمایت مسلمانان جهان از آرمان مردم فلسطین است که بهترین شکل آن در راهپیمایی روز قدس متبلور می‌شود.

اینجانب که در آغاز دهه ۴۰ به خاطر تلاش برای تهیه مقاله‌ای جهت انتشار در نشریه مکتب تشیع در آثار موجود آن روز تحقیق می‌کردم، به حسب تصادف و با کمک دوستی به نام «کمره‌ای» با کتاب «القضیه الفلسطینه» اثر ارزشمند یک نویسنده اردنی به نام «اکرم زعیتر» آشنا شدم که اتفاقاً در آن سال‌ها سفیر کشور متبوغ خویش در ایران بود.

بعد از قضایای ۱۵ خرداد ۴۲، رژیم پهلوی برای در تنگنا قرار دادن امام(ره) قانون منع سربازی طلبه‌ها را لغو کرد که من نیز جزو طلبه‌های سرباز شدم که پس از مدتها از پادگان گریختم و در ایام متواری بودن، اقدام به ترجمه کتاب مذکور کردم که از همان سال تاکنون بارها و بارها با عنوان «سرگذشت فلسطین» یا «کارنامه سیاه استعمار» منتشر شده است.

هدف از نگارش این جملات دو مسئله مهم است:

اولاً، بعد از انتشار کتاب امام(ره) آن را مطالعه فرمودند و به علمایی که آن روز مخالف پرداختن مبارزه به مسئله فلسطین بودند، پیشنهاد مطالعه دادند که حاصل آن همگانی شدن توجه به جنایات اسرائیل در ایران اسلامی شد که تا آن روز رژیم پهلوی به خاطر ارتباطاتی که با رژیم صهیونیستی داشت، سعی در کتمان مسئله فلسطین در ایران داشت.

ثانیاً، آنچه درباره تاریخ فلسطین و تاریخ جعلی اسرائیل می‌دانم، بسیار عمیق و سخنانم در این باره ورای احساساتی است که ممکن است در هر مسلمانی با شنیدن اخبار فلسطین ایجاد شود.

پس به عنوان یک کارشناس با سابقه طولانی ۵۰ ساله عرض می‌کنم که خلق، تداوم و آینده این رژیم مرهون خواسته‌های استکباری چند کشور قدرتمند غربی است که از همان اول یهودیان را مزاحم برنامه‌های حکومتی خویش می‌دانستند.

سران این کشورها در نشست‌های مختلف به این نتیجه رسیده بودند که باید یهودیان را در جایی- و ترجیحاً دور از اروپا- جمع کنند تا هم مزاحمت‌های آنان کم شود و هم در صورت لزوم بتوانند کنترل کنند و نیز از آنها به مثابه پایگاه‌های چندمنظوره در جهت اهداف استعماری استفاده کنند.

در مطالعه مکان برای تشکیل یک رژیم جعلی، جایی را بهتر از سرزمین‌های فلسطین نیافتند که بهترین مصداق برای پایگاه چندمنظوره آنان باشد.

مخصوصاً تاریخ کهن فلسطین وارض موعود که برای متصلّبین و متعصّبین یهودی هم جاذبه دارد. از طرف دیگر با تشکیل این غده سرطانی در منطقه استراتژیک خاورمیانه مهمترین نقطه جهانی از لحاظ تاریخ و تمدن و حتی معادلات سیاسی امروزی را که از آن تعبیر به گلوگاه می‌کنند، در دست می‌گیرند، بر غنی‌ترین سرزمین‌های دارای مواد معدنی انرژی زا، آن هم با تراشیدن دشمنی از نوع رژیم صهیونیستی مسلط می‌شوند، یهودیان همیشه معترض را از جغرافیای غرب دور می‌کنند، آسیا و آفریقا را در آینده‌های بسیار دور برای امنیت، محتاج و نیازمند خویش کنند و مهمتر از همه با مشغول کردن دولت‌های اسلامی به مبارزات نیم بند با اسرائیلی‌های اشغالگر، راههای توسعه و پیشرفت را در همه زمینه‌های علمی، اقتصادی، فنی، صنعتی و... بدون یک رقیب قدرتمند حل می‌کنند که می‌بینیم همه دنیا در مسائل دانش و تکنولوژی، قافله‌ها از کاروان غربی‌ها عقب هستند و اگر کشوری مثل ایران پیدا شود که می‌خواهد با تکیه بر مکتب متعالی اهل بیت که عصاره اسلام ناب است، به توسعه و پیشرفت برسد، به بهانه‌های مختلف مانع تراشی می‌کنند و حتی با استفاده از ظرفیت‌های نظامی که در اسرائیل ایجاد کردند، قدم به وادی ارعاب و تهدید می‌گذارند که این روزها به بهترین شکل ممکن شاهد آن هستیم.

آنچه تا به حال استکباریون را در عمل به این اهداف شوم تا حدودی موفق کرده که شاهد تشکیل یک رژیم غاصب در سرزمین قبله‌گاه اول مسلمانان جهان هستیم، برنامه بسیار شیطانی آنان در سیاست «فرّق تسد» است که با ایجاد اختلافات موذی بین کشورهای اسلامی و القای آن اختلافات به حاکمان اسلامی نمی‌گذارند جهان اسلام به صورت واحد به این مسئله توجه نماید که در آن صورت به قول امام راحل اگر هر مسلمان فقط یک سطل آب بریزد، اسرائیل را سیل می‌برد.

اوج این سیاست شوم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بودکه وقتی دیدند قوی‌ترین حاکم حامی اسرائیل، یعنی رژیم پهلوی سقوط کرده، با همه ظرفیت‌های تبلیغاتی خویش به میدان آمدند که مهمترین دستاورد این کار آنان، درگیری دو کشور مهم و مسلمان منطقه و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود.

جنگی خانمان برانداز و فرصت سوز که حاکمان نابخرد حزب بعث با وقاحت تمام اعلام می‌کردند: «خطر ایران برای عرب بیشتر از خطر اسرائیل است!!»

حتماً می‌دانید که در طول جنگ نیز برای دامن زدن به این تبلیغات شوم از هیچ اقدامی پرهیز نکردند که روشن‌ترین برنامه آنان در قضیه مک فارلین آشکار شد که اولاً به همراه هیأت خویش یک صهیونیستی را فرستادند و ثانیاً با حک کردن ستاره داوودی روی اقلامی که متعهد به فروش آنها به ایران شده بودند، می‌خواستند تبلیغات خویش را با ورود به یک مقوله تازه، وسیع تر نمایند که الحمدلله با درایت امام(ره) و مسئولان جمهوری اسلامی در این راه شکست خوردند و این‌گونه محموله‌ها علی‌رغم نیاز جدّی عودت داده شد و به جای آن محموله‌های غیرآلوده دریافت شد.

اما با توجه به دستاوردهای فراوانی که با این شیوه به دست آورده اند، پس از جنگ و حتی تاکنون نیز به انحای مختلف بر طبل اختلاف می‌کوبند و متأسفانه می‌بینیم که الان هم بعضی از حاکمان کشورهای اسلامی منطقه، سخنان صدامیان را تکرار می‌کنند.

نکته بسیار حائز اهمیت درباره مسئله فلسطین که هم از برنامه‌های غرب است و هم از جهالت بعضی از حاکمان اسلامی در طول تاریخ، تکیه بر عربیت به جای اسلامیت است. دشمنان اسلام خیلی خوب می‌دانند که با عربی جلوه دادن مسئله فلسطین، بسیاری از کشورهای اسلامی غیرعرب، مخصوصاً ایران قدرتمند را از آن مسئله دور می‌کنند و در میان کشورهای عربی نیز با توجه به ساختار حکومت‌ها، چنان زمینه‌های تشتت را فراهم کرده‌اند که می‌بینیم مصر، یکی از مهمترین کشورهای اسلامی علاوه بر خیانت تاریخی در کمپ دیوید، الان نیز در بستن مرزهایش برای کمک‌های انسانی به غزه، با اسرائیل همراه می‌شود.

الحمدلله با تلاش‌های جمهوری اسلامی، اسلام محور مبارزه علیه رژیم غاصب صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی شد و در سایه این سیاست طی چند سال گذشته شاهد موفقیت‌های بسیار خوب مسلمانان علیه اسرائیل غاصب بوده‌ایم که پیروزی حزب‌الله در لبنان و پیروزی مردم بی‌پناه غزه بهترین شاهد مدعاست.

اما افسوس که دشمنان اسلام برای اختلاف‌افکنی در صفوف مبارزه علیه اسرائیل پا را از کشورهای اسلامی فراتر گذاشته‌اند و وارد سرزمین‌های اشغالی شده‌اند و می‌بینیم که گروه‌های مبارز فلسطینی به جای اتحاد علیه اسرائیل، به جان هم افتاده‌اند و اندک ظرفیت‌های نظامی خویش را صرف برادرکشی می‌کنند.

مطمئناً اگر روند اسلامیت مسئله فلسطین با وحدت همه گروه‌ها در داخل این سرزمین اشغال شده ادامه می‌یافت، اسرائیل نمی‌توانست فجیع‌ترین جنایات ضدبشری را مرتکب شود، هرچند سکوت معنادار مدعیان بین‌المللی حقوق بشر چراغ سبزی برای تداوم این اقدامات مسبوعانه است.

نکته دیگری که باید درباره تاریخ پرفراز و نشیب اشغال فلسطین به آن اشاره شود، اتخاذ یک سیاست درست برای مقابله با دشمنی تا بن دندان مسلح و دارای حامیان ذی نفوذ در مجامع بین‌المللی است. نباید بگذاریم دیوار انزجار از رژیم صهیونیستی در جهان که با خون زن و مرد و پیر و جوان فلسطین در دنیا، مخصوصاً در اروپا ایجاد شده و بالا رفته، با سخنان نسنجیده ما فرو ریزد و جای آن سیم خاردارهایی در حمایت از اشغالگران بکارند. در دنیای سیاست زده امروز که دشمنان اسلام با استفاده از امکانات وسیع تبلیغاتی، حتی واقعیت‌ها را وارونه جلوه می‌دهند، هر سخن تحریک آمیز ما را دستاویزی برای مظلوم‌نمایی ظالم‌ترین رژیم نیم قرن گذشته تاریخ جهان قرار می‌دهند و حرکت رو به جلوی مبارزه علیه حکومت اشغالگران را معکوس می‌کنند.

و آخرین نکته‌ای که لازم است در این مجال و مقال کوتاه به آن اشاره و تأکید کنم، تداوم مبارزه است. چرا که رژیم صهیونیستی در تاریخ بیش از ۶۰ سال اشغالگری خویش ثابت کرده که نه تنها به تعهدات صلح حتی ادعایی خود هیچ پایبند نیست، بلکه به قطعنامه‌های بین‌المللی نیز توجهی ندارد. تاریخ سراغ ندارد که اسرائیل حتی برای ظاهرفریبی هم که شده، به قطعنامه‌های سازمان‌های جهانی، مخصوصاً سازمان ملل متحد که سیاست‌هایش توسط حامیانش چیده می‌شود، عمل نماید.

پس راه مقابله با چنین رژیمی، تداوم مبارزات مردمی است. مبارزاتی که در داخل، وحدت همه گروه‌های فلسطینی را بدون تکیه بر حس ناسیونالیستی عربی و با محوریت اسلام می‌طلبد و در خارج از سرزمین‌های اشغالی هم به کمک‌های مادی و معنوی حکومت‌های اسلامی و حمایت‌های مسلمانان نیازمند است.

حمایت مسلمانان نیز راه‌های مختلفی دارد که یکی از مؤثرترین راه‌ها، حضور آنان در راهپیمایی روز قدس است. روزی که با نزدیک شدن به آن، تمام پایه‌های رژیم نامشروع اسرائیل می‌لرزد که اگر حضور مردم مسلمان جهان در راهپیمایی آخرین جمعه ماه مبارک رمضان معنادار باشد، تا مدت‌ها، پس‌لرزه‌های آن آرامش و آسایش رژیم صهیونیستی و حامیان آن را خواهد گرفت.

اینجاست که به عظمت ابتکار امام(ره) در نامگذاری روز جهانی قدس پی می‌بریم، ابتکاری که ۲۰ سال پس از رحلت مبتکر و مطمئناً تا همیشه و انشاءالله تا سقوط رژیم غاصب و احقاق حقوق مردم فلسطین، مخصوصاً بازگشت ۵ میلیون آواره فلسطینی ادامه خواهد داشت.


 


امروز: دکتر اردشیر امیرارجمند، استاد حقوقدان دانشگاه شهید بهشتی و از مشاوران مهندس میرحسین موسوی، در گفت‌وگو با کلمه، ضمن اشاره به شرایط و لوازم تحقق صلح و آشتی در جامعه می گوید: " آنهایی که واقعا به دنبال آشتی ملی هستند، باید از اقتدارگرایان بخواهند و آنها را تحت فشار قرار دهند تا زندانیان را آزاد کنند، به مطبوعات و احزاب اجازه فعالیت بدهند، از تعقیب، شکنجه، اعتراف‌گیری از بی‌گناهان و افسانه‌سرایی‌های امنیتی دست بردارند، امنیت ملی و منافع ملی را در خدمت امنیت و منافع گروهی خود تعریف نکنند، اجازه دهند تا صداوسیما دیدگاههای مختلف و معترضین را مطرح کند. " امیر ارجمند تاکید می کند چیزهایی مانند ترکیب جدید شورای نگهبان نشانی از تمایل واقعی به تغییر وضعیت و تعدیل سطح مناقشه ندارد. برعکس میل به همبستگی ملی در جنبش سبز موج می زند: "نماد همبستگی ملی در ایران مادر سهراب است که با عشق و دلاوری اعلام می کند اگر زندانیان را آزاد کنید از خون سهراب می گذرم. برای او همه ی فرزندان این مرز و بوم سهرابند."

متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

به تازگی برخی دلسوزان کشور در جناحهای مختلف از ضرورت پایان دادن به اختلافات و حرکت به سمت آشتی و صلح اجتماعی سخن گفته‌اند. به نظر جناب‌عالی چنین هدفی در چه زمانی و با چه شرایطی می‌تواند ایجاد شود؟

بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد الله الرب العالمین. با آروزی قبولی طاعات وعبادات همه ی دوستان کلمه و مردم شریف ایران در پاسخ به پرسش شما باید بگویم تفاوت و اختلاف دیدگاهها در هر جامعه زنده‌ای امری طبیعی است و به نوبه خود حتی می‌تواند عامل پیشرفت باشد، به شرط آنکه مناقشات به نحوی حل و فصل شوند که طرفین مناقشه این راه حل ها را عادلانه یا به اندازه کافی عادلانه تلقی کنند. در اینجا نهادها، روشها و فرهنگی که از آن حاصل می‌شود، اهمیت دارد. شرط لازم برای صلح اجتماعی، پذیرش موجودیت مخالف و حق او برای مخالفت است. شما ممکن است مخالف را تحمل کنید. اما این کافی نیست، زیرا ممکن است توان و قدرت از بین بردن آن را نداشته باشید، ولی هر زمان این توانایی را به دست آوردید، او را بین ببرید و سرکوب کنید. صلح نیازمند اندیشه باز و جامعه باز است. فرق نمی‌کند شما چپ باشید یا راست، مذهبی باشید یا لائیک، اصولگرا باشید یا اصلاح طلب. اندیشه بسته، یعنی اندیشه‌ای که تکثر در عرصه اجتماعی را قبول ندارد و تمامیت‌خواه است، قطعا به حذف مخالف، خشونت و جامعه بسته ختم می‌شود. در گفتمان صلح اگر از جنگ صحبت می‌شود، منظور آفات آن است. در گفتمان صلح از برنده و بازنده صحبت نمی‌شود، بلکه صحبت از حل مسالمت‌آمیز اختلاف است. حکومتی هم که به دنبال صلح اجتماعی باشد، گفتمان صلح را ترویج می‌کند و نه جنگ را؛ چه نرم باشد و چه سخت. در گفتمان صلح، آنچه فتنه است، نه وجود مخالف، بلکه عدم شناسایی حق و موجودیت مخالف است، زیرا طرفین را تبدیل به دشمنانی آشتی‌ناپذیر می‌کند و خشونت روش حل مناقشه می‌شود. در فرهنگ صلح، طرفین یاد می‌گیرند که نباید به دنبال تامین صد در صد نظرات خود باشند. در فرهنگ جنگ به شما یاد می‌دهند که طرف مقابل شر مطلق است و شما خیر مطلق هستید و رستگاری، زندگی بهتر و آنچه خوب و پسندیده است، همه در انهدام آن شر مطلق است.

از حل اختلاف سخن گفتید. اما ظاهرا مشکل در اینجاست که از سویی بر سر روش‌های حل اختلافات تفاهم وجود ندارد و از سوی دیگر نهادهای حل اختلاف یا نیستند و یا توانایی خود را از دست داده‌اند. کمی در مورد روشها و نهادهای حل اختلاف توضیح دهید.

روش حل اختلاف در فرهنگ و گفتمان صلح، گفت‌وگو و مشارکت است. لذا باید نهادهایی که گفت‌وگو و مشارکت را ترویج، تعمیق و نهادینه می‌کنند، شکل بگیرند و توسعه یابند؛ گفت‌وگو بین دولت و مردم و همچنین گفت‌وگو بین گروهها و اقشار مختلف مردم.

نهادهای حل اختلاف را هم می توانیم به دو دسته تقسیم کنیم: نهادهای حکومتی و نهادهای غیردولتی. در هر قانون اساسی معمولا نهادهای حل اختلاف حکومتی مشخص می‌شوند. مشروعیت قدرت دولت تا حدود زیادی متاثر از بی‌طرفی و کارآمدی این نهادها و اعتماد مردم و نخبگان به آنهاست. دولت باید از موجودیت و مشارکت نهادهای غیردولتی استقبال کند. مطبوعات آزاد، سازمانهای غیردولتی که به صورت مشارکتی اداره می‌شوند و حتی احزاب به نوبه خود بسترهای طرح دیدگاها و منافع مختلف، زمینه‌ساز گفت‌وگوی مسئولانه و سپس حل مسالمت‌آمیز مناقشات هستند. از بین بردن آنها به معنای حذف گفت‌وگو و تحمیل فرهنگ خشونت و جنگ بر جامعه است. هنگامی که عالی‌ترین مقامات اجرایی از لزوم تک حزبی شدن کشور و حذف احزاب سخن می‌گویند یا شورای عالی امنیت ملی با عدول از صلاحیتهای قانونی خود و نقض قانون اساسی به مطبوعات دستور می‌دهد نامی از رهبران یک جنبش مسالمت‌آمیز نبرند، این خود از مصادیق بارز خشونت دولتی است.

کمیته‌ها یا هیاتهای حقیقت‌یاب مستقل نیز از دیگر نهادهای حل اختلاف بسیار کارآمد هستند، به ویژه هنگامی که ترکیبی باشند از نمایندکان دستگاههای دولتی که معمولا باید پاسخگو باشند و سازمانهای غیر دولتی که معمولا مطالبه‌گر هستند.

نهادهای حل اختلاف در حال حاضر چه وضعیت دارند؟ آیا حکومت جایی برای عرض اندام آنها باقی گذاشته است؟

متاسفانه نهادهای حل اختلاف تا آنجایی که مربوط به حکومت می‌شود، بسیار ناکارآمد هستند. دولت با تلاش برای تعطیلی احزاب و مطبوعات، عملا حوزه عمومی را محدود به حوزه عمومی دولتی کرده و جامعه را از بستر گفت‌وگو دور می‌کند. نهادهای حل اختلاف پیش‌بینی شده در قانون اساسی به مانند قوه قضائیه و شورای نگهبان نیز کارنامه‌ای بسیار ضعیف دارند؛ به گونه‌ای که با عدم رعایت استقلال قوه قضاییه و سیطره نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بر آن و عدم بی‌طرفی شورای نگهبان، این دو نهاد خود تبدیل به منبع اختلاف و مناقشه شده‌اند. شورای نگهبان در انحصار یک جریان فکری و کانون قدرت خاص است که برجسته‌ترین اعضای آن از ورود به مناقشه به صورت علنی و اشکار ابایی ندارند. ترکیب جدید این شورا نشانی از تمایل به تغییر وضعیت و تعدیل سطح مناقشه ندارد. این رویه، بحران عدم مشروعیت و بی‌اعتمادی را تشدید می‌کند.

شما ظاهرا معتقدید که نهادهای حل اختلاف به ویژه هیات های حقیقت یاب می‌توانند بخشی از این مشکلات را با حضور و فعال شدن خود، حل کنند. اما سوال این است که چگونه؟ مثلا در همین یک سال گذشته، بر فرض که دولت دست این نهادها را نمی‌بست، چه کاری از آنها برمی‌آید که کشور اینچنین در بحران فرو نرود؟

این نهادها به شرطی که واقعا مستقل باشند، دولت مانع انجام وظیفه آنها نشود و نتایج بررسی آنها به صورت علنی و شفاف اعلام شود، می‌توانند نقش مهمی را در ایجاد احساس عدالت و صلح اجتماعی در جامعه ایفا کنند. چند نمونه مشخص را ذکر می‌کنم که در آنها این‌گونه هیاتها می‌توانستند ایفا نقش کنند، اما با شرایطی که بر شمردم انجام نشد:

نمونه اول را که همه می دانند در خزانی‌ترین روز بهار ۸۸ جمع کثیری از شهروندان ایرانی نارضایتی خود از نحوه برگزاری انتخابات و نتایج اعلام شده در تظاهرتی بسیار گسترده و مسالمت‌آمیز اظهار داشتند. این ادعا پشتوانه بسیار قوی داشت یا حداقل معترضین چنین فکر می‌کردند. پاسخ حکومت به این اعتراض مشروع و مسالمت‌آمیز، سرکوب، زندان، تجاوز، شکنجه و قتل بود. نهادهای حل اختلاف حکومتی به بدترین وجه در یک سو قرار گرفتند و بی‌اعتمادی معترضین بلکه آحاد مردم را چند برابر کردند. حکومت، داوری هیچ هیات حقیقت‌یاب بی‌طرفی را برنتابید. این در حالی است که نمایندگان ایران بارها در کمیته‌های نظارت بر انتخابات در کشورهای دیگر شرکت کرده‌اند و دولت ایران اخیرا اعلام کرده است که وضعیت حقوق بشر بومیان کانادا را تحت مراقبت دارد و بدین ترتیب پذیرفته است که مقوله حقوق بشر فراتر از حاکمیتهای ملی است. انتظار می رود که این مدعیان مدیریت آزادترین کشور دنیا نظارت بین‌المللی بر انتخابات را قبول کنند که سخن از آن معادل خیانت و جاسوسی تلقی می‌شود، بلکه تشکیل یک کمیته حقیت‌یاب داخلی بی‌طرف را هم قبول نمی‌کنند.

مثال دیگری که می توان به آن اشاره کرد خبری مبتنی بر مرگ خانم ترانه موسوی پس از تجاوز احتمالی به او در هنگامی که در اختیار مقامات امنیتی کشور بوده است، با شواهد و مستنداتی که در بدبینانه‌ترین حالت می‌توان آنها را حداقل قابل اعتنا و پیگیری دانست، منتشر می‌شود. مقامات رسمی به جای تلاش در جهت روشن شدن مسئله، از تمام امکانات و قدرت امنیتی، انتظامی و رسانه‌ای خود استفاده می‌کنند تا با تدوین یک سناریوی امنیتی که بی‌شباهت به سریالهای جاسوسی نیست، کلیه شواهد را نابود کنند و با یک صحنه‌سازی مضحک، وجود ترانه موسوی را از اساس انکار کنند و منابع خبر را مورد اتهام و دستگیری قرار دهند. در حالی که یک کمیته حقیقت‌یاب مستقل می‌توانست صحت و سقم این خبر را پیگیری کند و نتیجه اعلام شده از جانب آن قطعا در ایجاد اعتماد و صلح اجتماعی موثر بود. اگر خبر صحت داشت موجب عبرت متخلفین می شد و اگر خبر صحت نداشت امکان ایجاد التهاب در افکار عمومی با انتشار اخبار جعلی تقلیل می یافت. به هر حال همگان می فهمیدند حتی در چنین شرایطی نیز باید مرزهایی را رعایت کرد.

نمونه ی مهم دیگر خانم ندا آقاسلطان است که در ملأ عام کشته می‌شود. چشمان جهان به ماتم این جنایت فجیع نشسته است. نه تنها وجدان ایرانیان، بلکه وجدان جامعه جهانی به شدت متاثر شده است. اما به جای تعقیب قاتل، مقامات زیربط معترضین و جنبش سبز را متهم به قتل و صحنه‌سازی می‌کنند و انتظار دارند افکار عمومی جامعه اقناع شود. از آنجا که جامعه به مقامات رسمی اعتماد کافی نداشت، اگر به دنبال صلح و مسالمت بودند، اجازه می‌دادند نهادی بی‌طرف در جریان پرونده مشارکت داشته باشد.

اگر بخواهیم نمونه‌های اینچنینی را ذکر کنیم، تمامی ندارد. اگر به تخلفات شدید اولیه رسیدگی می شد به فاجعه ی کهریزک نمی رسیدیم. التیام این زخمها آسان نیست. مشاهده کنید وضعیت حمزه کرمی را . چگونه کرامت انسانی این رزمنده جنگ تحمیلی مورد تعرض قرار کرفت. علیرغم پیگیری های انجام شده دادخواهی او به کجا رسیده است؟ رنجنامه همسر مسعود باستانی خبرنگار را نگاه کنید که فقط تقاضای چند روز مرخصی برای درمان عفونت دندان او را دارد. هنوز زندانیان گمنام بسیاری در زندان ها و در وضعیتی نامعلوم و در شرایط سخت قرار دارند. آنها و خانواده هایشان هیچ دادرسی ندارند. ولی وجدان سبز جامعه ایرانی آنها را فراموش نمی کند. وقتی از آزادی زندانیان صحبت می شود فقط منظور زندانیان سرشناس نیستند. آنها که در کف خیابان و برای یک اعتراض مسالمت آمیز دستگیر شده اند بر همه مقدمند. اگر اجازه بررسی این فجایع را به نهاد های مستقل ندهند داستان کهریزک و سایر موارد همیشه قابل تکرار خواهد بود و شاید اینبار اوین کهریزک دوم شود. فقط به یک مورد دیگر اشاره می‌کنم:

گروهی از اوباش به صورت سازمان‌یافته و تحت عناوینی مثل لباس‌شخصی‌ها یا گروهای خودسر در مقابل چشم نیروهای انتظامی به مردم عادی و همچنین اشخاص سیاسی کاملا شناخته شده حمله می‌کنند و هرگز تحت تعقیب قرار نمی‌گیرند. چه اشکالی دارد اگر اجازه داده شود یک هیات مستقل در مورد منشا و سازمان این اشخاص که ظاهرا خودسر نامیده می‌شوند ولی کاملا هدایت شده‌اند، تحقیق و آنها را معرفی کند تا اگر واقعا خودسر هستنند، دامان مقامات رسمی از ننگ سازمان‌دهی و اجیر کردن آنها پاک شود و مردم بتوانند سلامت اخلاقی و صداقت حکمرانان خود را باور کنند.

اما به نظر می‌رسد ما از چنین ایده‌آلی خیلی فاصله داریم. ما در وضعی به سر می‌بریم که حاکمیت نه تنها حاضر به گفت‌وگو نیست، بلکه به طور رسمی و علنی به منتقدانش اعلام جنگ نرم کرده و جنبش سبز هم ظاهرا نتوانسته است در پروژه تغییر رفتار حاکمیت موفق باشد. آیا به نظر شما جامع مدنی و جنبش سبز توانسته است نقشی را در استحکام همبستگی ملی ایفا کند؟

جریان اطلاعات، شفافیت، توهم‌زدایی و همبستگی آگاهانه، زمینه‌ساز گفت‌وگو و مقوم صلح است. نکته امیدوارکننده این است که در حالی که دولت مرزهای خشونت را درمی‌نوردد و امکانات خود را برای انسداد مجاری آزاد اطلاعات، ترویج وحشتناک خرافه‌گرایی تا سطوح عالی مملکتی و پاره پاره کردن همبستگی ملی تحت عناوینی مانند خودی و غیر خودی بسیج کرده است، تحولی عظیم در بخش چشمگیری از جامعه به ویژه نخبگان به نفع صلح طلبی، تکثرگرایی، همبستگی و روشهای مسالمت‌آمیز حل اختلافات مشاهده می‌شود که مانع تحقق پروژه‌های اقتدارگرایان شده است.

جنبش سبز که جنبشی پیام‌محور، مسالمت‌آمیز و ذاتا تکثرگرا است:

اول، توانسته است در روابط درونی خود نوع جدیدی از سازماندهی، مدیریت و رهبری غیر متمرکز، هماهنگ و همبسته را تجربه کند و بدین ترتیب با صلابت و استواری توسعه یابد و طراوت و بلوغ نسبی خود را آشکار سازد. جنبش سبز توانسته است با احترام به هویت مستقل جریانات مختلف، بستری برای وحدت آگاهانه و تعامل سازنده بین این جریانات شود. به عبارت دیگر بخش عظیمی از جریانات مختلف با تاکید بر اصولی مانند رعایت حقوق بنیادین شهروندان، روشهای مسالمت‌آمیز و اعتدال، در حال تجربه دموکراتیک جدیدی هستند که در ایران سابقه نداشته است. نماد همبستگی ملی در ایران مادر سهراب است که با عشق و دلاوری اعلام می کند اگر زندانیان را آزاد کنید از خون سهراب می گذرم. برای او همه ی فرزندان این مرز و بوم سهرابند.

دوم، به اقتدارگرایان اجازه نداده است که منطق و روش خود را به آنها تحمیل کند. خشونت‌ورزی اقتدارگرایان باعث نشده است که جنبش سبز دست از روشهای مسالمت‌آمیز بردارد. زبان سیاه اقتدار گرایان زبان سبز را تبدیل به خاکستری نکرد. بدین ترتیب تفکیکی قاطع بین صلابت در مواضع، استقامت و عدول نکردن از حقوق بنیادین شهروندان از یک طرف و تندروی کور وجود دارد. این امر موجب ریزش تدریجی نیروهای طرف مقابل و فراهم شدن زمینه برای تحول در کل جامعه شده است.

جنبش سبز همواره بر اصلاح روشها تاکید داشته است؛ در عین تاکید بر مواضع اصولی خود، خواستار بستن درهای گفت‌وگو نبوده و مخالفان خود را ضرورتا دشمن تلقی نکرده است. جنبش سبز نمی‌تواند مخالف آشتی ملی باشد. اما آشتی ملی به چه معنا و در چه چارچوبی؟ به نظر می‌رسد در بیانیه شماره هفده جناب آقای مهندس موسوی راهکارها به خوبی مشخص شده است. آنهایی که واقعا به دنبال آشتی ملی هستند، باید از اقتدارگرایان بخواهند و آنها را تحت فشار قرار دهند تا زندانیان را آزاد کنند، به مطبوعات و احزاب اجازه فعالیت بدهند، از تعقیب، شکنجه، اعتراف‌گیری از بی‌گناهان و افسانه‌سرایی‌های امنیتی دست بردارند، امنیت ملی و منافع ملی را در خدمت امنیت و منافع گروهی خود تعریف نکنند، اجازه دهند تا صداوسیما دیدگاههای مختلف و معترضین را مطرح کند، احزاب و جامعه مدنی را در تعریف امنیت و منافع ملی مشارکت دهند، کمیته‌های حقیقت‌یاب بی‌طرف را ایجاد کنند تا به مسائل رسیدگی کنند و نتایج را در اختیار مردم قرار دهند و مهمتر از همه به داوری و رای مردم گردن نهند. اگر در این راه و مسیر حرکت کنند، خود به خود فضا آماده می‌شود.

آشتی ملی آنطورکه پیشنهاد کرده اند عذر خواهی اظهار پشیمانی و نفی هویت خود برای برخورداری از حقوق عادی شهروندی نیست. آشتی ملی مستلزم معاملات پنهانی و غیرشفاف نیز نیست. جنبش سبز و رهبران آن نمی‌توانند عملی انجام دهند که از گزارش آن به مردم شرم داشته باشند. بهتر است اقتدارگرایان از گفتمان جنگ و فتنه فاصله بگیرند. اگر نتوانند یا نخواهند با مردم خود گفت‌وگو، مدارا و صلح کنند، ناگزیر باید به بیگانگان باج دهند و یا با ادامه و تشدید لفاظی‌ها و ماجراجویی‌های بی‌حاصل بین‌المللی، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و دیگر دستاوردهای ملی را در معرض خطر جدی قرار دهند.

اما اگر به سوی مردم برگردند، با توجه به جایگاه ایران در عرصه بین‌المللی و عظمت ملت ایران که جنبش سبز تجلی بخشی از شکوه آن در افکار عمومی حهان در سال گذشته بود، جامعه جهانی نیز آماده و مجبور به تعامل سازنده با ایران خواهد شد. به هر حال جنبش سبز نشان داده است در عین حالی که در عرصه بین‌المللی نیز پایبند به گفتمان صلح و تشنج‌زدایی و تعامل سازنده است، هرگز منافع گروهی و جناحی را جایگزین منافع عالی کشور و ملت نمی کند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار کلمه قرار دادید


 


امروز: روزنامه اندیشه نو بار دیگر منتشر خواهد شد.

به گزارش ایلنا، علی حسینی سخنگو و رئیس دفتر سیاسی حزب اسلامی کار یکشنبه شب، در جریان برگزاری مراسم افطاری این حزب که در تالار مفید و با حضور جمعی از اعضا و شخصیت‌های مختلف سیاسی از جریانات متعدد برگزار شده بود، از انتشار مجدد روزنامه اندیشه نو خبر داد.

وی یادآورشد که روزنامه اندیشه‌نو با اعتراض وزارت ارشاد و هیات نظارت بر مطبوعات، از ادامه فعالیت بازمانده و توقیف شده بود. اما در حال حاضر پس از صدور حکم و اجرای آن، دیگر منعی برای انتشار این روزنامه وجود ندارد و طی روزهای آینده بار دیگر منتشر خواهد شد.


 


امروز: رییس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی موقتا از زندان آزاد شد. به گزارش خبرنگار کلمه دکتر قربان بهزادیان نژاد نیمه شب گذشته ساعت یک و نیم بامداد و با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی پس از ۹ ماه اسارت که هفته های اول آن در بازداشت انفرادی بود به منزل بازگشت.

قربان بهزادیان نژاد، استاد میکروبیولوژی در دانشگاه تربیت مدرس بود که اخیرا همراه با دکتر بهشتی از تدریس و دریافت حقوق منع شده است. وی در سال های اخیر فعالیت های فرهنگی زیادی داشته است. بهزادیان نژاد معاونت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در دولت سیدمحمد خاتمی را در کارنامه مسئولیت های خود جای داده است. در سال های اخیر دکتر بهزادیان نژاد در موسساتی در زمینه علوم انسانی و مطالعات ایرانشناسی فعالیت می کرده و از مشاوران ارشد موسوی است.


 


امروز: عاتقه صدیقی، همسر شهید رجایی، گفت: «قانون مداری با جان و بینش دینی رجایی آمیخته بود. اما بر عکس رجائی، امروز قانون شکنی خیلی رایج است و برخی آن را گناه نمی پندارند.»

به گزارش کلمه، همسر شهید رجایی با اشاره به اینکه رجائی قدرت را وسیله خدمت می دانست و آن را بار سنگینی بر دوش خود می دید، پیرامون ویژگی های این شهید بزرگوار اظهار داشت: «شهید رجائی به درجه ای از کمال انسانی دست یافته بود که روحیه انتقاد پذیری پیدا کرده بود. طبیعت بشر این است که وقتی مورد انتقاد قرار می گیرد، ناراحت می شود یا فرافکنی می کنند و یا فکر می کند دیگران او را نمی فهمند و قدرش را نمی دانند. ولی شهید رجائی از این مسائل عبور کرده بود، اول از همه خود را اصلاح می کرد و اگر انتقادی بجا بود آن را می پذیرفت. یکی از صفات مومن متهم کردن خود است».

وی که با سایت خبری جماران گفت‌وگو می‌کرد، همچنین ادامه داد: «اگر انسان متوجه خدا باشد می بیند که انتقاد دیگران درست است باید روش های خود را اصلاح کند».

وی با اشاره به اینکه قانونمداری با جان و بینش دینی رجایی آمیخته بود، افزود: «بر عکس رجائی، امروز قانون شکنی خیلی رایج است و برخی آن را گناه نمی پندارند. این مسئله به روحیه خود خواهی انسان بر می گردد کسی که قانون را می شکند خود را فراتر از قانون می داند».

عاتقه صدیقی در پاسخ به سوالی درباره دولت خوب از دیدگاه امام(ره) خاطر نشان کرد: «امام ارزشهای انقلاب را در دولت رجائی می دیدند و تایید می کردند. البته نصیحت هم می کردند اگر توطئه ای بر علیه دولت از طرف ضد انقلاب و در راس آن بنی صدر هم بود به شدت عمل می کردند».

وی افزود: «امام از دولت آقای موسوی هم حمایت کردند چون ارزشی و کارآمد بود. زمانی که این دولت از سوی خودی ها مورد کارشکنی قرار گرفت، امام در پاسخ به نامه ۱۳۶ نفر از نمایندگان موسوم به خط امام که از امام کسب تکلیف کرده بودند، مرقوم فرمودند که آقای موسوی فردی متدین و متعهد است. این نشان می دهد که تدین و تعهد برای امام خیلی مهم بود. در دید امام تخصص و تعهد با هم اهمیت داشتتند. آقای موسوی هم تخصص و هم تعهد داشتند و در برابر کارشکنی ها می ایستادند».


 


دیشب- شنبه شب - که خبر شبکه دو صداوسیما تصویر رییس هیئت دولت را در بهشت زهرا بر سر قبر شهید رجایی نشان می داد با دیدن این تصویر یاد جمله ای از همسر مظلومه و در کنار افتاده! شهید رجایی افتادم که در ملاقاتی که با او در سال گذشته داشتم تاخاطراتش را از مرحوم ابوترابی بازگو نماید .در لابلای سخنانش از ظلمی که بر شهید رجایی از مقایسه اش با رییس دولت! می رود سخنها گفت و تفاوت ها را برشمرد و بعد باخنده گفت شهید رجایی دو داماد در وزارتخانه های علوم و ارشاد داشت که وزرای دولت کریمه! آنها را از کار و مسؤلیتی که داشتند برکنار کردند!

من این یادداشت را سال قبل نوشته ام تا نوشتن یادداشت جدید که اگر توفیقی دست داد خواهم نوشت آن را اگر ملاحظه کنیدشاید مفیدباشد. از محضرتان استدعادارم برای شادی روح وعلودرجه این شهید صلوات و فاتحه ای تقدیم کنید.

-------------

نام او محمد علی بود و آن گونه که خود می‌گفت، "از خاک پاک قزوین برخاسته". خویشان و بستگان، او را محمد صدا می‌زدند، چون همه چیزش ستوده بود و ستودنی. از همان سال‌های آغازین زندگی با درگذشت پدر مؤمنش در عرصه امتحانات سخت زندگی قرار گرفت تا در آینده‌ای نه چندان نزدیک، آیینه تمام نمای صالحان پاک باخته این ملک و مکتب شود.

از جنس همین مردم بود و همانند آنان درد تلخ محرومیت را چشیده. در عین ناداری، در اوج مناعت طبع و عزت نفس بود. تا بود ـ که تا همیشه هست ـ پاک بود و مهربان. صمیمی بود و جدی و آیینه‌دار ادب، فروتنی و تواضع، هیچگاه دین را دکان شهرت و دستمایه کسب وجاهت خود قرار نداد. از سالوسی و ریاکاری و دین‌نمایی به شدت گریزان بود، بر کارها و گفته‌ها و رفتارش نام دین نمی‌نهاد و آنها را به قیمت دین به مردم نمی‌فروخت.

هرگز تسبیح به دست نگرفت و مانند همه اهل دین و تدین، محاسن آشکار و بارزی در چهره گندم گونش نداشت و نگذاشت هیچ گاه فریفته قدرت، مقام و موقعیت شود. گاه در نیمه‌های شب که پس از ساعت‌ها تلاش بی‌وفقه با خود خلوتی داشت، روی به خالق بی‌نیاز می‌کرد و در حالی که اشک، چشمانش را فرا می‌گرفت، متضرعانه از خدای خویش می‌خواست که او را به این مقام و منصبی که بر آن نشسته بود، وابسته نکند تا نخست‌وزیر شد.

از همکارانی که سال‌ها با او سابقه آشنایی و رفاقتی نزدیک داشتند، مصرانه می‌خواست اگر احساس کردند، وی در رفتار همان رجایی گذشته نیست، به او یادآوری کنند. وی هیچ گاه نباید فراموش کند که "در گذشته در جنوب همین شهر پر از طاعت و معصیت، فرد دوره‌گردی بیش نبوده که بادیه می‌فروخته است". به مردم عشق می‌ورزید و خود را فرزند آنان می‌دانست و در پاسخ کسانی که به او می‌گفتند، بسیار پرکار است و برای خود وقت استراحت باقی نگذاشته است، می‌گفت: "به این مردم یک جان ناقابل بدهکار است و آماده است هر وقت زمان آن فرا برسد، آن را به آنان که بزرگشان می‌دانست، تقدیم کند."

یک بار که دوست نزدیک و مشاور صمیمی او ـ مرحوم کیومرث صابری ـ که وی را "گل آقایش" می‌نامید، پس از آنکه از او شنید در دیدار عمومی مردم در صحن حضرت معصومه (س) در قم در لا‌به‌لای جمعیت از شدت فشار در معرض جان دادن بوده است و دو نفر در دو جهت مخالف برای بوسه زدن بر صورت مهربانش، او را به طرف خود می‌کشیدند تا جایی که احساس می‌کرده است، دو دستش در حال جدا شدن از کتف است تا شنید که به او گفته شد، باید از نیروهای حفاظت بیشتری استفاده کند، هوشمندانه پاسخ داد: نه، بدون دست می‌شود زندگی کرد، اما بدون مردم نمی‌شود.

هرگز از بیت‌المال استفاده نکرد و به اطرافیان خود، اجازه انجام کمترین تشریفات درباره خود را نمی‌داد. یک بار که پاسدار محافظ وی به هنگام سوار شدنش به ماشین به نشانه احترام در ماشینی را که می‌خواست، سوار شود برای او گشود، با نگاهی به وی که از آن بوی رنجیدگی و ملامت استشمام می‌شد، در را بست و سپس خود آن را گشود و سوار شد.

برای معترضان و مخالفان خویش حق اعتراض، انتقاد و مخالفت قایل بود و از در مدارا با مخالفان خویش وارد می‌شد. بارها دیده شد، شئون رسمی و حتی شخصی و شخصیتی او از سوی برخی معترضان به روند امور به بدترین وجهی، چنان نادیده گرفته می‌شد که حتی اطرافیانش از تحمل دیدن آن عاجز می‌ماندند و در صدد مقابله یا معترض و اهانت کننده به او که عالی ترین مقام اجرایی کشور پس از امام بود، برمی‌آمدند؛ اما وی با لبخندی معنی‌دار و گاه با جدیتی خاص، از آنها می‌خواست از خود هیچ واکنشی نشان ندهند و با او مانند وی در نهایت مدارا رفتار کنند.

از قدرت عفو و گذشت بی‌نظیری برخوردار بود. وقتی در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، نیروهای مردمی بازجو و شکنجه‌گر او ـ عضدی ـ را دستگیر و به مدرسه رفاه که وی در آن مسئولیت نگهداری از سران دستگیر شده رژیم شاهنشاهی را بر عهده داشت آوردند، زمانی که یکی از یاران دوران زندان با خوشحالی به وی گفت، "عضدی جلاد" دستگیر شد، باید او را به خاطر شکنجه‌ها و جنایت‌هایش در حق زندانیان سیاسی اعدام کرد، سخت برآشفت و سخن او را رد کرد.

وی حتی حاضر نشد شکنجه‌گر خود را ببیند و در برابر شکنجه‌های طاقت فرسایی که به او داده است، با او سخنی بگوید یا از خود واکنشی نشان بدهد. شهوت حرف زدن نداشت و در نهایت سادگی می‌زیست؛ ساده اما نظیف لباس می‌پوشید، با گام‌هایی استوار و شمرده راه می‌رفت. از آغاز زندگی، مناعت طبع خاصی داشت. آموزه‌های سال‌ها دوران تدریس او در دبیرستان‌های "کمال"، "قدس"، "میرداماد" و ... فراوانند.

وی در لا‌به‌لای تدریس درس ریاضی ـ که از شدت تسلط و تبحر در ارایه آن به دانش آموزان به عنوان معلم نمونه تهران برگزیده شد، اما در مراسم اعطای جایزه خود از دست وزیر آموزش و پرورش وقت که او را وابسته به رژیمی ستمکار می‌دانست، خودداری کرد ـ از شاگردان خود می‌خواست هیچ گاه و برای هیچ چیز دست خود را پیش کسی دراز نکنند و در تأکید بر این آموزه مهم بود که در سربرگ پرسش‌های امتحان ریاضی این شعر را می‌نوشت: «دست طلب چو پیش کسان می‌کنی دراز / پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش».

در دوران اختلاف‌اندازی و کارشکنی‌های بنی‌صدر با یاران امام که امام برای اسکات از طرف‌های مقابلش ـ شهید بهشتی، رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای هاشمی رفسنجانی و ... ـ خواسته بود برای مدتی از مصاحبه و سخنرانی در مجامع عمومی خودداری کند و با این ترفند می‌خواستند از نطق‌‌های اختلاف‌انگیز بنی‌صدر که در هر جایی که تریبونی می‌دید، از آن در راستای تضعیف خط امام و یاران او بهره می‌برد، جلوگیری کند و جو عمومی جامعه در حال جنگ را آرام نگاه دارند ـ هنگام حضور در جمع انبوه کارگران کارخانه کاغذ پارس هفت‌تپه در اطراف دزفول که بی صبرانه و مشتاقانه منتظر شنیدن صدای گرم و صمیمی و صادق او بودند، نه تنها در تبعیت از فرمان و توصیه امام هیچ سخنی نگفت، بلکه حتی در پاسخ به درخواست نماینده امام در پایگاه چهارم شکاری دزفول ـ رسول منتجب‌نیا که در این سفر افتخار همراهی او را داشت، و از او می‌خواست از حضور آن همه جمعیت استفاده کند، و دست‌کم چند کلمه توصیه و دعا کند، اظهار داشت، هرگز این کار را نخواهد کرد چون حتی چند کلمه دعا و توصیه، نوعی سخن گفتن و مغایر با توصیه و خواسته مرادش حضرت امام است.

چنان از اعتماد به نفس عجیبی برخوردار بود که وقتی در ماجرای بن‌بست معرفی و انتخاب نخست‌وزیری که مورد تأیید مجلس باشد، و بنی‌صدر که یاران همفکر خود را به مجلس معرفی کرده بود، یاران امام ـ که او را که در این زمان نماینده مردم تهران در مجلس بود، و وی را مرد عرصه‌ها و آموزه‌های سخت و بحرانی می‌دانستند و بر این باور بودند در برابر غرور و تکبرها و کارشکنی‌های بنی‌صدر، انقلاب را از گذرگاه سختی که در آن قرار داشت، به سلامت عبور دهد و به آینده‌ای روشن و مطمئن برساند ـ به او پیشنهاد نخست‌وزیری دادند؛ با انگیزه خدمت به مردم و نظامی که برای برپایی آن، سال‌ها شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا دیده بود، بی‌درنگ پذیرفت.

هم در این راستا بود که دشمنان این ملت و آیین رجایی را برنتافتند و در بیست‌وهفتمین روز ریاست جمهوری‌اش ـ با آن رأی خیره‌کننده، بیش از رأی بنی‌صدر که آن همه به آن می‌نازید ـ انفجاری پدید آوردند تا به گمان باطل خویش در اراده آهنین امام و ملت، تزلزلی پدید آورند؛ غافل از آن که وی بارها در روزهای پایانی عمر خویش می‌گفت: در انتظار شهادت روز را به شب و شب را به روز می‌رساند؛ آرام و سبکبال به وصال محبوب و معشوق و معبود خود می‌رسد و شاهد مقصود را در آغوش می‌کشد. وی سرافرازانه اما مظلومانه به سوی ملکوت خویش بال و پر گشود.

منبع: وبلاگ شخصی غلامعلی رجائی


 


امروز: مراسم پرفیض دعا و نیایش و احیاء شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی یادگار گرامی امام راحل و حضور عارفانه و عاشقانه مومنان و روزه داران در حرم مطهر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران ،مراسم شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی،مداحان اهل بیت ،روزه داران و عزاداران در حرم مطهر امام خمینی در حالی برگزار شد که لحظه به لحظه بر جمعیت داخل حرم افزوده می‌شد.

این مراسم با قرائت کلام الله مجید و صدای قاری بین المللی ابوالقاسمی آغاز و پس از مرثیه سرایی و مداحی و دعای پرفیض جوشن کبیر پایان یافت.در پایان این مراسم پرفیض مردم خداجوی و مومن قرآنها را بر سر نهاده و از خداوند باری تعالی طلب آمرزش و مغفرت نمودند.


 




 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته