جمعی از نمایندگان و فعالان اهل سنت ایران در نامه ای خطاب به آیت الله علی خامنه ای رهبرجمهوری اسلامی ایران، نسبت به اعمال تبعیض علیه پیروان این مذهب اسلامی در این کشور، اعتراض کردند.
این نامه که نسخه ای از آن به العربیه نت رسید همزمان با سخنرانی آیت الله خامنه ای در کنفرانس " بیداری اسلامی " در تهران منتشر شد و معترضان خطاب به رهبرجمهوری اسلامی گفتند سرمشق برابری و برادری را ابتدا در ایران اجرا کند سپس آن را به دیگران به عنوان الگو عرضه کند.
آنها با اشاره به تاکید آیت الله خامنه ای بر جلوگیری از تفرقه میان پیروان مذاهب ، گفتند : " سوال اینجاست که چگونه ملت های عمدتا سنی مذهب منطقه، نظام دینی ای را الگوی خود قرار خواهند داد که به آنان یعنی سنی ها اجازه ساخت مسجد و حتی اقامه نماز در پایتخت نظام یا به عبارتی ام القرای جهان اسلام را نمی دهد؟ "
در این نامه با اشاره به آن چه تبعیض علیه اهل سنت توصیف شده آمده است: " متاسفانه درخواست های خیرخواهانه و قانونی اهل سنت ایران اسلامی برای نفی خشونت ، ترور، تعصب، تفرقه و رفع تبعیض و احیای برادری و برابری در عمل با دستگیری و زندان پاسخ داده می شود."
آنها خطاب به آیت الله خامنه ای نوشتند :" نامه سرگشاده ۳۰۰ تن از علماء و روحانیون اهل سنت کردستان و یا درخواست مکرر رهبران اهل سنت برای ملاقات حضوری با مقام معظم رهبری بی جواب مانده است. نامه مورخ ۲ شهریور ۱۳۹۰ مجمع نمایندگان اهل سنت در مجلس شورای اسلامی به رئیس جمهور محترم کشور و دبیر مجمع تقریب مذاهب و مشاور رئیس جمهور در امور اهل سنت در اعتراض به ممنوعیت نماز عید فطر اهل سنت در تهران نیز همچنان بی جواب مانده است."
در ادامه نامه با اشاره بر این که طبق نص صریح قانون اساسی و وعده آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی اهل سنت باید در انجام فرایض دینی و آموزش مذهبی خود آزاد باشند، تاکید شده که در عمل این وعده تحقق پیدا نکرده است.
تبعیض های فزاینده
این نامه برخی از فشارهای اعمال شده بر پیروان مذهب تسنن را برشمرده وتاکید کرده است " فشار بر علمای اهل سنت برای کنترل و مدیریت مدارس دینی اهل سنت افزایش یافته است. برخی از علمای اهل سنت از جمله مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی رهبر مذهبی اهل سنت مردم سیستان و بلوچستان نه تنها از کشور که بلکه حتی از استان نیز ممنوع الخروج می باشند."
آنها همچنین گفتند :" بسیاری از فعالان اهل سنت در آیینه بهتان به جرم های واهی دستگیر و زندانی می شوند. دلسوزان اسلام و پیروان سنت نبوی اجازه ترویج دین مبین اسلام و تبلیغ مذهبی در مناطق اهل سنت را ندارند و بسیاری از مبلغین دینی دستگیر و زندانی شده اند... ممانعت غیر قانونی از برگزاری نماز عید فطر اهل سنت در تهران و برخی از کلان شهرهای کشور، و محکومیت اخیر حافظ قران آقای محمد اسماعیل ملازهی داماد مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی، به جرم جاسوسی برای بیگانه مثال واضحی از فشار روزافزون بر اهل سُنت و رهبران مذهبی آنها می باشد."
در ادامه نامه تاکید شده که اهل سنت با " تبعیضات فراقانونی فزاینده " روبه رو هستند و نسبت به پایان وضعیت موجود نا امید شده اند.
در پایان نامه، خواسته اهل سنت از آیت الله خامنه ای مطرح شده و آمده است: "ما از مقام معظم رهبری تقاضا می کنیم که چراغ نورانی برادری و برابری اسلامی را ابتدا بعنوان یک سرمشق در خانه عزیز خودمان یعنی ایران اسلامی بیفروزیم، و سپس آن را به عنوان یک الگوی روشن به مساجد دیگران بفرستیم."
روزنامه کیهان در پیامی از قول یکی از خوانندگان خود ادعا کرد که عوامل بزرگترین اختلاس تاریخ ایران، به عمد از خودشان به جا گذاشتهاند تا لو بروند و اعتماد مردم به نظام مخدوش شود!
در این پیام آمده است: با توجه به یادداشت چند روز قبل آقای شریعتمداری در مورد اختلاس میلیاردی از بانک صادرات و اینکه چرا اختلاس کنندگان ردپایی از خود برجای گذاشته اند، نظرم این است که آنها به طور عمد اقدام به جای گذاشتن رد پای خود هستند تا با کشف این اختلاس به بزرگترین سرمایه نظام که اعتماد مردم است صدمه وارد شود و اعتماد مردم سلب شود.
کیهان همچنین در یک خبر ویژه، نوشت که اظهارات احمدینژاد در اردبیل، شتابزده و عصبی بوده و جریان حامی وی میخواهد اتهام اختلاس را از دولت فراتر ببرد و همه ارکان نظام را در این ماجرا متهم کند.
در خبر روزنامهی منتسب به رهبری، ادعا شده که سفر احمدینژاد به نیویورک با هدف «لاپوشانی افتضاح به بار آمده» و تحتالشعاع قرار دادن پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی صورت میگیرد.
حسین شریعتمداری، نمایندهی ولیفقیه در این روزنامه، هم در سرمقالهی کیهان امروز، احمدینژاد را متهم کرد که دروغ مشایی را تکرار کرده و مدعی شده که دولت او پاکترین دولت تاریخ است و خود اختلاس نجومی اخیر را کشف کرده است.
نماینده مردم ایلام در مجلس گفت: طرح سوال از رئیس جمهور باید در مجلس مطرح میشد، اما هیات رئیسه اهمال میکند و دلیل این کار نیز برای ما مشخص نیست.
داریوش قنبری در گفتوگو با ایلنا، ضمن اشاره به اینکه هیات رئیسه قانون اساسی و قوانین داخلی مجلس را نقض کردهاند، افزود: به صورت قانونی هیات رئیسه این حق را ندارد که جلوی طرح سوال از رئیس جمهور را بگیرد اما مشاهده میکنیم که عملا این کار را انجام داده است.
وی گفت: در حال حاضر مدت یک ماه که در آیین نامه برای پاسخ گویی رئیس جمهور در نظر گرفته شده بود، به پایان رسیده و هیچ اقدام خاصی تا به حال انجام نشده است.
قنبری ضمن تاکید بر این مطلب که مجلس توان دفاع از حقوق مردم را ندارد، گفت: اگر این روند ادامه داشته باشد حقوق مردم و حقوق مجلس زیر سوال میرود و مجلس فلسفه وجودی خود را از دست میدهد.
این نماینده مجلس تصریح کرد: سوال کنندگان مصر هستند که طرح سوال انجام شود و از حقوق قانونی خود کوتاه نمیآیند، امیدواریم که بیش از این اقدامات خلاف قانون هیات رئیسه ادامه پیدا نکند.
ندای سبز آزادی: آیتالله موسوی خوئینیها ضمن تاکید بر اینکه همچنان «جمهوری اسلامی» را بهترین نظام حکومتی برای مردم مسلمان ایران میداند و خواستار اصلاحات در چارچوب آن است، تصریح کرد که اگر اکثریت این نظامی را نخواهند، هیچکس حق ندارد حکومت دینی را با قوه قهریه بر مردم تحمیل کند.
به گزارش کلمه، این چهره شاخص اصلاح طلب که به تازگی به راهاندازی وبسایتی، به سؤالات مخاطبان و کاربران اینترنت پاسخ میدهد، در پاسخ به سؤالی با این مضمون که «اگر اکثریت مردم خواهان حکومت غیر دینی باشند (از طریق انتخابات) با توجه به این که میزان رای ملت است شما دوستان اصلاح طلب و روحانی آن را قبول می کنید؟» نوشت: «حکومت دینی اگر از طرف اکثریّت مردم مورد قبول و تائید نباشد مقبولیّت خودرا از دست می دهد و قابلیّت اجرا ندارد وهیچکس حق ندارد حکومت دینی را با قوّه قهریّه براکثریّت مخالف تحمیل کند.»
دادستان کل کشور در زمان امام خمینی، همچنین به سؤال مخاطب دیگری که پرسیده بود «به فرض آنکه اصلاحات به حاکمیت برگردد و اساسى ترین نهادهاى کشور را در دست بگیرد، آنگاه خیرخواهان مى پرسند براى حفظ اسلامیت ایران و عدم سکولاریزاسیون کشور و جامعه امثال شما چه تضمینى دارند؟» پاسخ داد.
آیتالله موسوی خوئینیها با تاکید بر اینکه نظام جمهوری اسلامی را «بهترین نظام حکومتی برای مردم مسلمان ایران» میداند و حفظ اسلامیت نظام را نیز منوط به رعایت صددرصدی حمهوریت برمیشمرد، نوشت: «اگر مردم بخواهند که کشور براساس معیارها و ارزشهای اسلامی اداره شود در این صورت جمهوری اسلامی تحقّق می پذیرد و ما برای حفظ نظام یعنی حفظ جمهوریّت و اسلامیّت آن اعتقاد به اصلاحات داریم.»
وی در عین حال تصریح کرد: «اگر اکثریّت مردم آن را نخواهند خود بخود ما از حاکمیّت کنار گذاشته خواهیم شد و هرگز برای حفظ قدرت یا حفظ اسلامیّت به قوّه قهریّه برخلاف اراده اکثریّت متوسل نخواهیم شد ولی اگر اکثریّت مردم طرفدار نظام اسلامی باشند ما با تمام قدرت درحفظ خواسته اکثریّت ایستادگی خواهیم کرد.»
دبیرکل مجمع روحانیون مبارز همچنین در پاسخ به سؤال دیگری دربارهی موضوع تقلب در انتخابات ریاستجمهوری دهم و درخواست برخی منتقدان برای ابطال انتخابات، نیز اظهار داشت: «اگر تمایلی وجود داشت که اختلاف نظر بر سر صحّت یا عدم صحّت نتائج اعلام شده در انتخابات دهم ریاست جمهوری به بحث گذاشته شود تا مردم هم به حقایق امور آگاه شوند و در نتیجه قانع شوند، صداوسیما می توانست نقشی تعیین کننده برعهده بگیرد. ولی هنگامی که یک طرف اختلاف علیه طرف دیگر به قوّه قهریّه متوسّل می شود دیگر امکان یک گفتگوی روشن کننده وجود ندارد.»
وی افزود: «به همین علّت پیشنهاد من این بوده و هست که باید از ادامه بحث پیرامون آنچه رخ داده است، چشم پوشی کرد و آرزو کردم حکومت از سوء تفسیری که نسبت به اقدامات معترضان داشته است دست بردارد و از اتّهام براندازی و… نسبت به معترضان عدول کند و احکام غیر عادلانه دادگاهها را لغو کند و بپذیرد که آقایان موسوی و کرّوبی ودیگر زندانیان آزاد شوند و به عرصه فعّالیّت سیاسی برگردند و حقّ حیات سیاسی مخالفان معترض را به رسمیّت بشناسند.»
موسوی خوئینیها در ادامه خاطرنشان کرد: «قطعا اشتباه بزرگی است کسی گمان کند تمام فعّالان سیاسی باید مطیع یک فرمان باشند. اگر به هر شیوهای برای این هدف تلاش کنند سرانجام اختلاف دیدگاه، خود را نشان خواهد داد و اگر این اختلاف دیدگاه به رسمیّت شناخته نشود کشور همواره با اینگونه مشکلات دست به گریبان خواهد بود. امیدوارم برای این سخن خیرخواهانه گوش شنوایی پیدا شود.»
در ادامه انتقادات به تیم احمدی نژاد، عضو هیأت رئیسه مجلس با اشاره به نقش جریان انحرافی در اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی می گوید: در هیچ زمان این اندازه فساد در اطراف مقامهای ارشد اجرایی وجود نداشته است. این جریان پیچیده نفاق مبتلا به فساد فرهنگی-سیاسی نیز هستند
محمد دهقانی نقندر در گفتگو با «نسیم»، با بیان این مطلب که ما امروز دچار یک نفاق پیچیده در کشور شدهایم، گفت: برخورد با فساد اقتصادی به شناخت این نفاق پیچیده مربوط میشود.
وی با بیان اینکه “متاسفانه افرادی که بیشترین شعار مبارزه با فساد را سر میدادند، یک قدم هم برای مبارزه با فساد برنداشتهاند”، افزود: این افراد بالاترین و بیشترین شعارهای عدالت خواهی را سردادند اما بیشترین مفاسد در افراد اطراف آنان که همان جریان نفاق باشد شکل گرفته است و متاسفانه اکنون که مفاسدشان افشا شده موضوع را انکار کرده و به فرافکنی روی آوردهاند.
عضو هیأت رئیسه مجلس ادامه داد: روشن است که ۳ هزار میلیارد تومان از سیستم بانکی کشور خارج شده و روشن است که واگذاری سه شرکت با دستور مستقیم سرکرده جریان انحرافی و توسط مسئولان ارشد اجرایی صورت گرفته است.
وی ادامه داد: این اختلاس در درون سیستم دولتی اتفاق افتاده و برخی از مقامات دولتی وابسته به جریان انحراف وحامیان آنها هستند و به طور قطع بدون هماهنگی آنها این مفاسد صورت نگرفته است اما با این حال دست به شعارهای بی پایه می زنند و حرفهای که امروز رسوایی آنها آشکار شده تکرار می کنند.
دهقانی اضافه کرد: امروز دیگر سردادن شعارهای بی اساس فایده ی ندارد چرا که مدارک دال بر فسادشان افشا شده و با مظلوم نمایی و فرافکنی نمی توانند از مفاسد وحشتناک اقتصادی خود را مبرا کنند.
وی با بیان اینکه این فساد بیسابقه با چراغ سبز کسانی که از درون دولت وابسته به جریان انحرافی هستند رخ داده است، ادامه داد: وزیر اقتصاد بخش خصوصی سازی کشور و مسئولان بانک باید پاسخگو باشد رئیس جمهمور نیز باید پاسخگو باید چرا که توصیه نامه برای واگذاری شرکت فولاد خوزستان از سوی دفتر رئیس جمهور داده شده و جای سوال است که چرا پس از رسوایی فرافکنی کرده و شعارهای گذشته را تکرار میکنند.
عضو هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی ادامه داد: دستگاه قضایی باید با فساد به وجود آمده و جریان پیچیده نفاق که چندی پیش رئیس قوه قضاییه به آن اشاره کرد برخورد کند چرا که این جریان پیچیده نفاق علاوه بر غوطه ور شدن در فساد مبتلا به فساد فرهنگی سیاسی نیز هستند لذا اگر با این جریان برخورد نشود برای آینده نظام و کشور خسارات زیادی را متحمل خواهد شد به همین دلیل بدون ملاحضه باید با آنها از جمله کسانی که توصیه نامه داده اند برخورد شود چرا که بزرگترین ضربه از سوی این جریان انحرافی که همان سلب اعتماد مردم از مسئولان است خواهد زد.
وی افزود: احمدی نژاد باید پاسخ دهد که رئیس دفترش چگونه به متهم اول توصیه نامه داده است.
دهقان با تاکید بر اینکه در هیچ زمان این اندازه فساد در اطراف مقام های ارشد اجرایی وجود نداشته، گفت: جریان انحرافی از هیچ فسادی عبایی ندارد و باید مسائل برای مردم روشن شده و این جریان را به درستی بشناسند.
وی ادامه داد: البته ما دولت را متهم نمی کینم چرا که ۹۸ درصد مدیران افراد پاک دست هستند و نباید دولت را متهم کرد؛ به همین دلیل احساس می شود که باید نسبت به رئیس جمهور ملاحظاتی را داشته باشیم لذا احمدی نژاد باید در جلسه غیر علنی پاسخ گو باشد که چگونه تخلفاتی در اطراف او شکل گرفته است.
دهقان با بیان اینکه این گونه موارد مانند موریانه اعتماد مردم را سلب خواهد کرد، وی ادامه داد:هم مجلس و هم قوه قضاییه و دیگر مسئولان باید وارد عرصه شده و گام های بلندی را برای شکستن خاکریزها و سنگرها و حاشیه امنی که برای مفسدان درست شده برداریم.
نماینده اصلاح طلب زنجان در مجلس شورای اسلامی با اشاره به شروط خاتمی برای حضور در انتخابات مصداق ها و موارد دیگری را در این زمینه برشمرد و در عین حال شرایط فعلی کشور را به شدت امنیتی عنوان کرد که امکان برگزاری انتخابات آزاد در آن نیست و سپس گفت که باید حاکمیت تضمین های روشنی برای عدم مداخله در فرایند انتخابات بدهند و اگر این شرایط محقق نشود اصلاح طلبان از انتخابات صرفا به عنوان یک محملی برای بیان مواضع و دیدگاه های خود استفاده کنند.
به گزارش کلمه، جمشید انصاری در سومین روز از یازدهمین اردوی تشکیلاتی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در میزگردی با موضوع “آینده مشارکت جریان سیاسی اصلاحات” پیرامون مسئله ی شرکت یا عدم شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آتی مجلس گفت: به طور کلی جریان های سیاسی، چه آنان که به عنوان یک حزب و تشکل با اساسنامه و مرام نامه مشخص فعالیت می کنند و چه آنان که در قالب یک جبهه ی فراگیر با یک حداقلی از مشترکات با یکدیگر فعالیت می کنند، از ورود به انتخابات اهدافی دارند. یعنی هیچ کس به مقوله ی انتخابات به صورت بماهو انتخابات وارد نمی شود.
وی به دو رویکرد معمول در انتخابات اشاره کرد و گفت: رویکرد اول آن است که احزاب و جریان های سیاسی وارد انتخابات می شوند تا سهمی از قدرت را برای رسیدن به اهداف خود، بدست آورند. در این حالت ابتدا هدف گذاری اصلی شان ولو در یک مقطع تاریخی دوردست، دستیابی به اکثریت پارلمانی است و ورود به حالت غیر اکثریت را به عنوان گام هایی برای رسیدن به هدف اصلی تلقی می کنند. اما اگر احساس کنند که دستیابی به قدرت پارلمانی به صورت اکثریت میسر نیست، حداقل می خواهد به یک اقلیت قوی و موثر تبدیل شود، به طوری که توان مقابله با تصمیمات نادرست را داشته باشد و یا در تصمیم گیری های کشور به صورت مثبت تاثیر گذار باشد.
انصاری افزود: وقتی این دو میسر نشود، ممکن است جریان های سیاسی به یک حضور حداقلی در ساختار قدرت رضایت دهند. مثل همان چیزی که امروز ما در مجلس شورای اسلامی داریم و جریان اصلاح طلب و آنچه که به عنوان اقلیت مجلس نامیده می شود، از نظر بنده یک حضور حداقلی در ساختار قدرت دارد و بسیاری از مواقع نمی تواند تاثیرگذار تلقی شود.
وی درباره رویکرد دوم به انتخابات گفت: رویکرد دوم به انتخابات آن است که خیلی از جریان های سیاسی، انتخابات را عرصه و مجالی برای بیان دیدگاه ها و نقطه نظرات خود می دانند. یعنی با هدف پیروزی در انتخابات وارد عرصه نمی شوند چون یا شرایط را برای پیروزی مناسب نمی بینند و یا آنکه علاقه ای به بدست گرفتن قدرت در سطوح انتخابات ندارند. در نتیجه کم کم دیدگاه های خودشان را مطرح می کنند و سعی می کنند از فرآیند انتخابات به عنوان مجالی برای معرفی و پیشبرد برنامه های خود استفاده کنند.
این نماینده اصلاح طلب مجلس یکی از اشکالات فعالان سیاسی را پرداختن به فعالیت سیاسی از منظر تکلیف دینی عنوان کرد و گفت: در این حالت کمتر دغدغه تدوین برنامه برای اداره ی جامعه وجود داشته است.
وی افزود: یعنی بنده به عنوان یکی از کسانی که از ابتدای دهه ۵۰ در فعالیت های سیاسی کشور حضور دارم، اساسا فکر می کردیم که باید بساط موجود را براندازیم و گاها برای بعد از این اتفاق جواب و راه روشنی نداشتیم.
وی به تاریخچه ای از این رویداد اشاره کرد و گفت: در سال ۵۴ تحت تاثیر فضای داخلی سازمان مجاهدین که به دلیل انشقاق داخلی ایجاد شده بود، همکاری نیروهای چپ و مذهبی در دانشگاه ها قطع شد. تا آن زمان در انتخابات صنفی دانشجویی که در دانشگاه ها برگزار می شد نیروهای انقلابی کاندیدای مشترک می دادند و آن سال، اولین سالی بود که نیروهای چپ و مذهبی به صورت جداگانه کاندیدا معرفی کردند و تقریبا در تمام دانشگاه ها نیروهای مذهبی برنده انتخابات بودند، در حالی که برنامه ی وقتی از نیروهای مذهبی راجع به برنامه هایشان برای اداره ی کشور سوال می شد نه تنها برنامه ی دقیق و روشنی نداشتند بلکه گمان می کردند اگر به جای ترانه های رادیو و تلویزیون، سرودهای انقلابی پخش کنند در واقع تغییر ایجاد کرده اند.
وی تکرار این اتفاق را سال ۷۶ عنوان کرد و گفت: وقتی از جناب آقای خاتمی خواسته شد که وارد عرصه انتخابات بشود، ما با همین رویکرد دوم وارد انتخابات شدیم. یعنی جریان چپ کشور که بعدها عنوان جریان اصلاحات به خود گرفت، با هدف پیروزی در انتخابات وارد عرصه نشد بلکه تمام تحلیل ها نشان می داد که ما باید در این دوره وارد بشویم و با یک میزان رای برای آینده برنامه ریزی کنیم. اما به دلیل عدم درک درستی که از تحولات درونی جامعه داشتیم، اصلاحات با حداکثری آرا به پیروزی رسید.
وی افزود: پس از آن شروع به نوشتن برنامه کردیم. گرچه ۴ سال بعد یعنی در انتخابات سال ۸۰ با برنامه ی کامل و مدونی که طی تجربه ی انتخابات دوره ی قبل و مطالعه و مشورت با صاحب نظران طرح ریزی شده بود، جهت اداره ی کشور وارد عرصه انتخابات شدیم.
انتخابات تنها مجالی برای بیان دیدگاه های اصلاح طلبان باشد
انصاری معتقد است که با توجه به تجاربی که پشت سر گذاشته ایم، برداشت بنده این نیست که امروز جریان اصلاح طلب انتخابات را صرفا به عنوان مجالی برای طرح دیدگاه های خود تلقی کند، هرچند این خواسته در جریان انتخابات محقق می شود. قطعا ما اگر وارد انتخابات بشویم با این هدف است که بتوانیم یا اکثریت پارلمان را دست بگیریم و یا تبدیل به یک اقلیت قوی و موثر بشویم، که امروزه این بحث مطرح می شود که کدام یک از این ها قابلیت تاثیر و تحقق را خواهد داشت.
وی به شروط خاتمی برای حضور در انتخابات نیز اشاره کرد و گفت: این روز ها بحث های مختلفی را شنیده اید که ابتدا آقای خاتمی آن را مطرح کردند و تحت عنوان تعیین شرط برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات تعبیر شد.
وی این سوال را مطرح کرد که بیشتر از آنکه بحث هدف گذاری مطرح باشد، این مسئله مورد توجه بود که آیا شرایط برای حضور در انتخابات آنگونه که یک انتخابات سالم ایجاد می کند فراهم هست یا خیر. چون اساسا خود انتخابات با شرایطی که در آن برگزار می شود موضوعیت پیدا می کند وگرنه همواره بعد از پیروزی مشروطیت در ایران انتخابات برگزار می شده است که در یک شرایط خاصی احساس می شد که اوضاع به گونه ای است که می توانیم نمایندگان اصلاح طلب مردم را وارد پارلمان یا نهاد تصمیم گیر کشور بکنیم.
نماینده زنجان تصریح کرد: برای همین در طول دوره مشروطیت در برخی مجالس، نیروهای مردمی شرکت کردند. خب این شرایط چیست؟ چه شرایطی باید وجود داشته باشد تا هر نیرویی احساس کند که اگر قرار است با رای مردم به پارلمان برود در انتخابات شرکت کند.
مشروعیت با رای مردم است اگر رای مردم نباشد حضور ما مشروعیت ندارد
به اعتقاد انصاری اگر بنا است وارد پارلمان شویم و در مجلس حضور پیدا کنیم، مشروعیت حضور با رای مردم است و اگر سازوکاری غیر از رای مردم وجود دارد، حضور ما نه مشروعیت دارد و نه مفید است. چون معمولا وقتی پشتوانه این سازوکار رای مردم نباشد، به اتکای اعمال نفوذ و نظری که می کند بعدا هم نمایندگان را در دست خود می گیرد.
وی تصریح کرد: اولین شرطی که برای برگزاری انتخابات وجود دارد، آن است که فضای حاکم در کشور برای فعالیت های سیاسی مناسب باشد. اصطلاحا می گویند شرایط سیاسی در کشور حاکم باشد نه یک فضای امنیتی. چون احزاب باید بتوانند فعالیت کنند. اگر شرایط به فضای سیاسی برنگردد انتخابات امکان پذیر نیست و جریان ها و احزاب سیاسی فقط پوستر می زنند و قدرت جذب مخاطبین خود را نخواهند داشت.
باید تضمین های روشن برای عدم مداخله در فرآیند انتخابات داده شود
وی همچنین خواستار به رسمیت شناخته شدن مردم چه در انتخاب شدن و چه در انتخاب کردن، از سوی حاکمیت شد و گفت: قانون اساسی جمهوری اسلامی حقوقی را برای مردم به رسمیت شناخته است که یکی از آن ها، حق تصمیم گیری در انتخابات است. نکته دیگر اینکه به هرحال متولیان امر در کشور باید تضمین های روشنی برای عدم مداخله در فرایند انتخابات بدهند.
وی این موارد را شرایطی که تحت عنوان انتخابات آزاد و رقابتی مطرح می شود عنوان کرد و گفت: به نظر می رسد ما به عنوان جریان اصلاح طلب باید یک تحلیلی از شرایط کشور داشته باشیم تا مشخص شود که این شرایط فراهم می شود یا خیر. اگر محقق شد به عنوان یک جریان سیاسی که احساس می کند پایگاهی در جامعه دارد و بابت توقعی که مردم از این جریان دارند، در انتخابات شرکت می کنیم ولی اگر شرایط فراهم نشود و امکان حضور همه ی کسانی که قانون برای آنها حق انتخاب شدن را قائل است، وجود ندارد و یا شرایط سیاسی جامعه امکان طرح دیدگاه ها را فراهم نمی کند و باید در یک فضای خاکستری وارد انتخابات شد، باید تحلیل کرد که چنین جایگاهی برای دستیابی به ساختار قدرت مفید است یا خیر.
شرایط کشور هنوز به شدت امنیتی است
وی با اشاره به اینکه شرایط کشور به شدت امنیتی است گفت: اولین نکته در ارزیابی جمع اصلاح طلبان در شرایط فعلی آن است که ما هنوز شرایط کشور را بشدت امنیتی احساس می کنیم و شرایط حاکم به هیچ وجه ارضا کننده فضای باز سیاسی نیست. البته از اقداماتی که در جهت آزادی زندانیان حوادث بعد از انتخابات در چند هفته ی اخیر صورت گرفته استقبال می کنیم.
حاکمیت خواستار تداوم جلوگیری از دستیابی اکثریت مجلس توسط اصلاح طلبان است
وی در عین حال گفت: طبعا محدودیت هایی که برای مطبوعات وجود دارد با یک شرایط سیاسی همخوانی ندارد.
به گفته انصاری دلایل روشنی وجود دارد مبنی بر اینکه گرایش بخشی از حاکمیت که زمام امور را به دست دارد، به تداوم جلوگیری از دستیابی اکثریت مجلس توسط اصلاح طلبان است. در نتیجه در چنین شرایطی باید به تحلیل دقیق پرداخت و دست به اقدام یا عدم اقدام زد. چرا که در این شرایط برای کمک به کشور ممکن است مشارکت به شکل دوره های قبل نباشد و از انتخابات صرفا به عنوان یک محملی برای بیان مواضع و دیدگاه های خود استفاده کنیم و به سمت راه حل هایی برویم که در آینده بتوانیم شرایط انتخابات کشور را به یک شرایط بسامان تری تبدیل کنیم.
یک عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس، در واکنش به آغاز دور جدید سفرهای استانی هیات دولت، گفت: «متاسفانه به نظر میرسد سیاست دولت باز هم تصویب طرحها و پروژههای جدید است که این مسئله با توجه به حجم مصوبات پیشین دولت که اجرایی نشده نمیتواند خوشحال کننده باشد.»
به گزارش سفیر عزیز اکبریان، نماینده کرج، به عملی نشدن وعدههای دولت در سفرهای دور اول و دوم خود به این شهر اشاره کرد و افزود: «دولت در دور اول سفر به کرج طرح ادامه اتوبان همت تا کرج را تصویب کرد که با وجود آغاز این طرح، تا کنون نیز به سرانجام نرسیده است.»
وی همچنین به وعده شخص احمدینژاد در دور دوم سفرها برای ایجاد شش منطقه گردشگری خبر داد که به گفتهی این نماینده، «تا امروز هیچ خبری از پیگیری این مسئله دیده نشده است.»
اکبریان تاکید کرد:« متاسفانه چنین مصوباتی جز اینکه سبب شود مردم کرج از ما در مورد سرانجامش سئوال کنند و توقع مردم را بالا ببرد هیچ ثمر دیگری نداشته و دولت گویا متوجه تبعات این مسئله در میان جامعه نیست. اینچنین اتفاقاتی تنها محدود به کرج نبوده و در بسیاری از استانها شاهدیم مصوبات دولت در دورههای پیشین سفرهای استانی هنوز بلاتکلیف باقی ماندهاند.»
نماینده کرج تصریح کرد: «هرچند ما با کلیت سفرهای استانی و اینکه مسئولان اجرایی کشور در گوشه و کنار ایران حضور داشته باشند مشکل نداریم اما به خاطر همین سابقه من بعید میدانم در دور جدید سفرهای استانی هم جز مصوبات جدید که شکل وعده به خود بگیرد اتفاق خاصی رخ دهد. ای کاش دولت با تغییر رویکرد خود تصمیم میگرفت به جای وعدههای محال در دور جدید سفرها تنها به پیگیری مصوبات پیشین اکتفا کند و تکلیف بسیاری از پروژههای مصوب که بلاتکلیف ماندهاند را مشخص کند.»
وی با بیان اینکه «مجلس هشتم از نظر نظارت بر عملکرد دولت آنطور که لازم بوده عملکرد مناسبی نداشته»، افزود: «به اعتقاد من اگر مجلس شیوه نظارتیاش را تقویت میکرد ما شاهد چنین مسائلی نبودیم و سطح توقع مردم نیز بالاتر از توان موجود دولت قرار نمیگرفت.»
این عضو کمیسیون صنایع و معادن در پاسخ به این سئوال که لیل چنین رویکردی از سوی دولت و تصویب مصوباتی که امکان عملی شدن ندارند چه میتواند باشد، خاطر نشان کرد:« این سئوال را دولت و رییس آن باید پاسخ بگویند. هرچند بعید به نظر میرسد جواب مناسب و قانع کنندهای برای این مسئله داشته باشند. اما بازهم تاکید میکنم مجلس هشتم باید با بررسی دقیق و کارشناسانه فاصله میان مصوبات دولت و طرحهایی که به انجام رسیده را مشخص میکرد و اجازه نمیداد در هر سفر وعدههایی که در بسیاری از مواقع امکان اجرایی شدن نیز نداشت به عنوان مصوب دولت به مردم اعلام شود.»
تحولات ماههای اخیر در منطقه، یکی پس از دیگری حکومت های دیکتاتوری را در کشورهای عربی و اسلامی با چالش مواجه کرده و تحلیل های متعددی را نیز در میان صاحب نظران دامن زده است. حجت الله جودکی از جمله تحلیل گران مسائل کشورهای عربی منطقه است که سال ها از فعالیت سیاسی و فرهنگی اش را در این کشورها گذرانده و از نزدیک با جوامع عربی آشناست. او در گفت و گو با «جماران» به ریشه یابی این تحولات پرداخته و معتقد است که تمامی این جنبش ها را باید در یک خواست عمومی برای استقرار دموکراسی تحلیل کرد. این تحلیلگر، انباشت مطالبات مردمی و فساد و استبداد روزافزون این حکومت ها را در کنار امکانات ارتباطی و اطلاعاتی جدید، خاستگاه تحولات فعلی می داند. مشروح این مصاحبه را بخوانید:
زمینه های اصلی تحولات اخیر جهان عرب را در چه اموری می دانید؟
به نظر میرسد تمامی این جنبش ها را باید در یک خواست عمومی برای استقرار دموکراسی تحلیل کرد. دموکراسی و الزامات آن یک سوغات غربی است و از غرب وارد سایر جوامع جهان شده و جهان عربی- اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشورهای عربی فعلی جایگاه استبداد و خودکامگی شده اند و در نتیجه بین آن چه که از غرب می آید و آن چه که موجود است، یک تضاد آشکار وجود دارد و این اصلی ترین زمینه شکل گیری فضای فعلی در منطقه است.
این تضاد چرا تاکنون شکل نگرفته بود؟
دلیلش این است که تا کنون مردم ازوضعیت موجود خودشان کمتر اطلاع داشتند، اما اکنون به وضعیت شان پی برده اند که جایگاه شان در جهان کجاست؟ در کجای دنیا ایستاده اند؟ و حقوق شان چه چیزهایی است؟ این آگاهی در یک پروسه به وجود آمده است. خداوند می فرماید: ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را در قبایل و طوایف مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. یعنی یکی از اهداف خلقت همین شناخت یکدیگر بوده است. چون بر اساس شناخت پیشرفت به وجود می آید. تا شناختی وجود نداشته باشد انسان در جهل زندگی می کند و تا انسان از جهل عبور نکند و به آگاهی نرسد، رشد نخواهد کرد. دین هرگاه با عقل جمع می شود امت را نجات می دهد. اما همین دین هرگاه با جهل جمع شود، امت را به فلاکت می رساند. یکی از مشکلاتی که ما در جهان اسلام داشته ایم، همین بحث جهل و بی سوادی بوده است و افراد هیچ شناخت درستی از خودشان، جامعه شان و حتی دین شان و دنیای اطرافشان نداشته اند. البته تک ستاره های خوبی بوده اند که خوب درخشیده اند، اما در قبال جمعیت یک میلیاردی کاری از پیش نمی برند به ویژه که استبداد نیز اجازه نداده این آگاهی از نخبگان به میان مردم تعمیم پیدا کند.
چه عواملی زمینه ساز این آگاهی هستند که معتقدید در این برهه زمانی به وجود آمده است؟
در یکی دو دهه اخیر اتفاقاتی در دنیا افتاده و ابزارهایی برای گسترش آگاهی به وجود آمده که زمینه اطلاع رسانی در این ابعاد گسترده را فراهم آورده است. مثل رسانه ها اعم از کتاب، روزنامه و تلویزیون های ماهواره ای و اینترنت و رسانه های مجازی در عرصه اینترنت مانند فیس بوک و یوتیوب و تویتر و… و هر چه که در راستای اطلاع رسانی و آگاهی بخشی قرار می گیرد. این تحول باعث شده که افراد ناچار نباشند اطلاعات خود را الزاماً از یک کانال خاصی دریافت کنند. در گذشته تنها چند روزنامه و تلویزیون و رادیو رسمی وجود داشت، اما حالا همه مردم در آن واحد برایشان این امکان وجود دارد که به اطلاع رسانی بپردازند و آزادانه با بقیه دنیا ارتباط داشته باشند. این ارتباط به طور طبیعی باعث یک مقایسه می شود و هر فردی بین خودش و آن ها، مقایسه ای انجام می دهد. این مقایسه باعث آگاهی می شود. فرد دچار این سئوال می شود که چه فرقی بین من و او هست؟ گاهی اوقات در فیلم های پلیسی که تلویزیون نشان می دهد می بینیم که متهم وقتی دستگیر می شود، می گوید “من فقط در حضور وکیلم حرف می زنم”. فرد همین حرف را با کشور خودش مقایسه می کند که وکیل اساساً محلی از اعراب ندارد و خود وکیل هم امنیت ندارد و به زندان میافتد! این مقایسه موجب ایجاد سئوال برای فرد می شود که چرا اینگونه است و فرد را به فکر وا می دارد. فکر کردن از دستورات خداوند است و بارها قرآن انسانها را توبیخ می کند که چرا تفکر نمی کنید؟ چرا تعقل نمی کنید؟ چرا تدبر نمی کنید؟ طبیعی است که نتیجه فکر، ایجاد ایده های جدید در ذهن خواهد بود. آیا این ایده های جدید مخالف خدا و قرآن و دین است؟ من بر این باورم که نیست، چرا که اگر چنین بود، خداوند نمی گفت تفکر کنید. چون او انسان را بهتر و بیشتر می شناسد. پس خداوند عقل بشر را به رسمیت می شناسد و می فرماید: بشارت باد بر کسانی که سخنان را می شنوند و از بهترین آنها اطاعت می کنند. آنها هدایت شده و صاحب خرد هستند. این نوع فکر نشان می دهد خداوند چقدر دوست دارد که مردم آگاه شوند تا جایی که می فرماید: از آن چیزی که به آن آگاهی نداری پیروی نکن.
این مقایسه چگونه موجب ایجاد چنین انقلابات گسترده ای در منطقه می شود؟
نتیجه تفکر و آگاهی این خواهد بود که افراد به این نتیجه می رسند من اگر در جای بدی زندگی می کنم، باید آن جای بد را اصلاح کنم و تغییر بدهم. تا زمانی که علم ندارم جایی که زندگی می کنم بد است، مشکلی ندارم. اما وقتی علم پیدا کردم، طبیعتا آن را تغییر می دهم. الآن مردم بسیاری از کشورهای جهان اسلام فهمیده اند که اختناق، استبداد، فساد سیاسی و اقتصادی، کشورشان را از بین خواهد برد و می خواهند این وضعیت را تغییر دهند و مطالبه آزادی می کنند و این مطالبه با استبداد و اختناق موجود در تضاد است و طبیعتاً این تضاد خودش را به شکل شورش ها و انقلابات اخیر نشان می دهد. این وضعیت را در تونس و مصر و لیبی دیدیم و ادامه اش را در یمن و سوریه و بحرین می بینیم. برخی به نتیجه رسیده اند و برخی در جریان هستند.
برخی از جوامع هم مثل عربستان سعی کرده اند با سوبسیدها و حمایت های مالی این تحول را به عقب بیندازند. عربستان در سه چهار ماه گذشته فقط ۳۴ میلیارد دلار به ملت خودش پول داده تا رفاه نسبی ایجاد کند و این تحول را به عقب بیاندازد. این ها بالنسبه شرایطی است که زمینه های خیزش و انقلاب را در جوامع عربی به وجود آورده است.
در یک نگاه تاریخی به جهان عرب آیا می توان این جنبش ها را در امتداد حرکت پیشینی نیز دانست یا باید همه مسئله را در تحولات اخیر جستجو کرد؟
ریشه های تاریخی این تحولات به یک قرن پیش باز می گردد که برخی اصلاحگران ظهور کردند آن ها هم همین سیر را طی کردند. یعنی پس از آشنایی با غرب به عقب ماندگی جوامع خود پی بردند و به فکر راه چاره افتادند .
سید جمال الدین اسد آبادی زمانی افکارش پخته شد که با غرب آشنا شد و آن را با کشورهای اسلامی مقایسه کرد و برای ایجاد تغییرات تلاش کرد. در کشورهای عربی هم مثل خودمان بعضی دانشجویان را به اروپا اعزام کردند و اینها دیدند که جوامع شان چقدر با اروپا متفاوت است و دستاوردهایی را با خود آوردند و اتفاقاً یکی از اولین نتیجه هایش در ترکیه و مصر و… مثل ما تأسیس دارالفنون بود. نیروهای جدیدی تربیت شدند که با نسل قبلی متفاوت بود ومثل آن ها فکر نمی کرد و نیاز به تغییرات را حس می کرد. مثل سید جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده در مصر، خیرالدین تونسی در تونس، کواکبی در سوریه و… که تعدادشان زیاد است. تغییراتی هم ایجاد شد. مثلاً در ترکیه سلطان عبد الحمید دوم – برخی از مورخان ما تلاش می کنند بگویند او بسیار ضد صهیونیست بود و حتی حاضر نشد صهیونیست ها در فلسطین ساکن بشوند، اما باید توجه داشت که در عین حال او یک دیکتاتور بود و هر دو صفت را داشت – با نخستین توفان های مردمی خلع ید و برکنار می شود و خلافت عثمانی از هم می پاشد و از بین می رود و در کشور ما هم مشروطیت می آید و بساط استبداد قدری عقب می رود. همگی این تحولات ناشی از همین جریانهای فکری است.
علت این که این تحولات ماندگار نمی شود و امتداد پیدا نمی کند، چیست؟
به نظر میرسد چون همه مردم آگاه نشده بودند نسلی که بر سر کار آمد هم منحرف و به استبداد کشیده شد. بورقیبه در تونس یک قهرمان مبارزه علیه استعمار بود اما وقتی خودش سرکار آمد، تبدیل به یک دیکتاتور شد. آتاتورک زمانی که با غربی ها می جنگید، قهرمان مبارزه با انگلیس بود، ولی خود او دچار دگردیسی دیگری شد. در کشور ما از درون مشروطه رضاخان بیرون آمد. یعنی در این کشورها استبداد به شکل دیگری برگشت و در بعضی جاها ماندگار شد و برخی جاها باز هم با قیام هایی جدید مواجه شد. در ایران با نهضت ملی کردن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و در مصر با کودتای افسران آزاد و در کشورهای دیگر هم همینطور. هر کشوری به فراخور شرایط شان دگرگونی هایی داشته اند. این جریانات فکری همه تاثیر گذار بوده اند، اما میزان تاثیرگذاری شان بسته به این بود که کدام جریان قوی تر بوده و مردم چقدر با آن جریان همراهی کردهاند. میزان همراهی مردم با جریانات نیز به میزان آگاهی آنان وابسته بود. هرچه مردم آگاه تر بودند بیشتر با جریانات ضد استبدادی همراه بودند و هر جا این چنین نبود، راحت در مقابل استبداد تسلیم می شدند. یکی از معضلات جوامع یاد شده در مقایسه با جوامع پیشرفته این است که در برخی کشورهای عربی اسلامی ۴۵ درصد بی سوادی وجود دارد، بقیه هم بسیار کم سوادند. این وضعیت فاجعه به بار می آورد و باعث تسلط پوپولیستها یا عوام فریبان میشود.
تفاوت اصلی اتفاقات اخیر با انقلاب های پیشین در دهه های گذشته را چگونه ارزیابی می کنید؟
مهم ترین تفاوت را باید در نحوه اطلاع رسانی و رهبری این جنبش ها دانست. مثلاً در انقلاب ایران امام خمینی یک اطلاعیه صادر می کرد و تا این اطلاعیه بین عموم مردم در اقصی نقاط کشور تکثیر شود، ممکن بود دو ماه طول می کشید و در این شرایط نیاز به رهبرانی بود که ملت به او اقتدا کنند. چرا که خود مردم به اندازه رهبران، صاحب فکر و آگاهی نبودند. پدیده ای که الآن به وجود آمده، این است که در بسیاری از کشورها رهبران سنتی جایگاه خودشان را از دست داده اند. احزاب و رهبران نیستند که تاثیر گذارند، چرا که عموم مردم و خصوصاً جوانان از طریق اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی نیازهای خود را رفع می کنند و در عین کسب آگاهی و اطلاعات، اقدام به تعامل با آن نیز می کنند و این ارتباط یک سویه نیست. الآن مخاطب مستقیماً پدیده ها را می بیند، راجع به آن فکر می کند و نظر می دهد و دوباره بازتاب نظرش را می بیند و همچنان در تعامل است. این ارتباط در گذشته نبود و به همین دلیل الان میانگین سنی کسانی که در انقلابات شرکت می کنند، خیلی پایین آمده است. آنچه که امروز در کشورهای عربی در حال رخ دادن است را جوانان انجام دادند و رهبران سنتی غائب بودند. این جوانان از شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک، تویتر و یوتیوب و … برای بسیج مردم استفاده کردند و گسترش افکار خودشان نیز به علت همین شبکه ها پدیده آمده که اصطلاحا به جنبش های بی سر معروف شده اند. مثلا در مصر و تونس پس از این قضایا بلافاصله سازمان امنیت این دو کشور رهبران سنتی معارض را دستگیر کردند. اما عملاً تاثیری نداشت و مردم باز هم در خیابان بودند. اشتباه آنان این بود که تصور می کردند این جنبش ناشی از تحریک رهبران سنتی است، در حالی که رهبری عوض شده است و جنبش دست جوانانی بود که خودشان از طریق فضای مجازی جنبش را رهبری می کردند.
تفاوت هایی بین این کشورها نیز مشاهده می شود مصر و تونس خیلی سریع تر به نتیجه رسیدند، اما برخی کشورها مثل لیبی و یمن و سوریه پیچیده و بغرنج شد و حتی به جنگ داخلی کشید. علت این تفاوت چیست؟
در مورد قیام هایی که زود به نتیجه رسیدند، باید به تفاوت موجود در جوامع آنها دقت کرد. وقتی بن علی فرار کرد و باعث شد این جرقه در دیگر کشورها ایجاد شود، تفاوت کشورهای مختلف مشهود شد. در جامعه مصر نهادهای مدنی قوی شکل گرفته بود، به دلیل این که در دوران مبارک علی رغم اینکه او یک نظامی بود ولی فضای سیاسی تا اندازه ای باز بود، چون مبارک به این نتیجه رسیده بود که اگر بخواهد بماند باید فضای سیاسی را آرام آرام باز کند و گرنه به سرنوشت انور سادات دچار می شود. در مصر نزدیک ششصد روزنامه و مجله وجود داشت و تمام گروه ها حتی اخوان المسلمین که غیر قانونی بود، روزنامه و مجله داشتند و مرتب هم انتقاد می کردند. کاریکاتور مبارک را هم می کشیدند. سرعت اینترنت حداقل ۵۱۲ بود. ماهواره منع قانونی نداشت. خود مصر حدود ۱۰۰ کانال تلویزیونی خصوصی و دولتی داشت. این فضا باعث شده بود یک سری نهادهای مدنی به وجود بیاید و کارهای علمی و خیریه و عام المنفعه و… انجام بدهند. به همین علت وقتی این جرقه در مصر زده شد، زودتر و با کمترین هزینه به نتیجه رسیدند. اما در جوامعی که نهادهای مدنی شکل نگرفته به نتیجه نرسیدند و هزینه زیادی نیز پرداخته و یا خواهند پرداخت. لیبی یکی از کشورهای ثروتمند عرب است ولی آقای قذافی عرضه ساختن یک دانشگاه را هم در آنجا نداشت. ولی در مصر دهها دانشگاه وجود دارد، حتی دانشگاههای مجازی و دانشگاه مشابه دانشگاه آزاد اسلامی خودمان که حالت غیر انتفاعی دارد. این به منزله تولید دانشجو، تولید آگاهی و علم در جامعه است. در حالی که در جامعه لیبی قبایل حاکم بودند. الان هم خیلی نقش قبیله در آنجا برجسته است. یعنی می گویند قبیله قذافی به قذافی پشت کرد. قذافی با این ثروت فقط توانسته بود یک زرادخانه بسیار قوی و هولناک و یک نیروی مزدور چند صد هزار نفری ایجاد کند. ولی برای رشد ملت خودش کار نکرده بود، در نتیجه نهادهای مدنی در لیبی وجود نداشت. وقتی روزنامه های لیبی در دوران قذافی را مقایسه می کنیم با روزنامه های مصر، فاصله اش بین یک تا صد است، یعنی چیزی نداشتند. یمن هم قبایلی است هر چند نسبت به مردم لیبی رشد بیشتری داشتند. لذا با وجود آن که اکثر مردم یمن مسلح اند، اما در تظاهرات هایشان هیچ کس دست به اسلحه نبرده، این آگاهی موجب می شود تا تظاهرات مسالمت آمیز انجام دهند. این ها می گویند ما می خواهیم از طریق مسالمت آمیز و دموکراتیک عبدالله صالح را بیرون کنیم. در کشورهای دیگر هم این آگاهی پدید آمده است. مثلاً در عربستان سعودی. عربستان کاملاً قبیله ای است ولی تعداد بسیار زیادی شاهزاده و اشراف دارد؛ می گویند حدود ۷ هزار نفر شاهزاده دارد. خانواده و فرزندان اینها در کشورهای خارجی تحصیل کرده اند و حالا برگشته اند و انتظار دارند جامعه عربستان نیز مشابه جوامع اروپایی باشد. زن این طبقه نمی تواند بپذیرد که به او اجازه رانندگی ندهند و تفکر وهابیت اجازه نمی دهد و این زنان برای اعتراض مدنی رانندگی در خیابان را انتخاب کرده اند یا این زنان تحصیلکرده کار و شغل می خواهند. البته این خانواده ها بیشتر در ریاض و جده هستند و در نتیجه فشار زیادی به دولت عربستان وارد می شود و عربستان خواه ناخواه با این پدیده مواجه است و مجبور است به آن تن بدهد، چون شهروندانش زندگی خارج را دیده اند و نمی توانند نظام قبیله ای را بپذیرند.
نقش و جایگاه اسلام گرایی را در این تحولات چگونه می بینید؟
در چند دهه اخیر اسلام گرایی در جهان شروع به فعالیت کرده است و در برخی جاها مثل ایران و سودان و پاکستان و افغانستان به حاکمیت رسیده است .عملکرد این حکومت ها مورد ارزیابی مردم قرار می گیرد. اسلام گرایی باید پیام جدیدی برای این مردم داشته باشد. اسلام گرایی اگر بتواند این جوامع را از وضعیت موجودی که در آن زندگی می کنند، در بیاورد و به سوی یک آینده بهتر ببرد، مردم آن را می پذیرند و به آن رو می آورند. آنچه که در ترکیه اتفاق افتاد و اسلام گراها با کمترین مشکل توانستند به نتیجه برسند به این علت بود که اسلام گرایی در این کشورها در ابتدا حالت دعوت داشت، یعنی خودش را در عمل نشان نداده بود، اما دعوت می کرد. بعضی اصلاً مجال پیدا نکردند تا ایده هایشان را به آزمون بگذارند و در برخی جاها توانستند. اما متاسفانه آنچه که بیشتر در دنیا به عنوان اسلام گرایی معرفی شده است، تفکر القاعده و طالبان است و همین پدیده منجر به ظهور اسلام هراسی شده است . منظور اسلام واقعی نیست، بلکه الگو و شیوه ای است که در افغانستان بر سر کار آمد. به نام اسلام، مدارس دخترانه به آتش کشیده می شود، سنگسار می شود دماغ دختر را می برند و حکم به قتل افراد می دهند و تحمل دیگری و افکار دیگر را ندارند. چنین اسلامی طبیعتاً مطلوب جوامع نخواهد بود و تنها اسلام اصیل می تواند برای جوامع جذابیت داشته باشد. پیام قرآن در زمینه اسلام چیست؟ می گوید ما پیامبران را فرستادیم تا انسان ها را از ظلمات به نور رهنمون شود. ظلمت جهل، فساد، ظلم و ستم و هر چه که می تواند صفت ظلمت پیدا کند. کتاب و حکمت را به انسان ها بیاموزد. قرآن می گوید اینها در گمراهی بودند و دین خداوند می خواهد آنها را از گمراهی در بیاورد. می گوید دین می خواهد قسط و عدالت به ارمغان بیاورد.انسان را کرامت ببخشد. اسلام می بایست بیش از حقوق بشر غربی ها به انسان کرامت ببخشد، اما از همان اصول اعلامیه حقوق بشر پنج اصلش هم در جوامع اسلامی رعایت نمی شود، چه برسد بخواهد بیش از آن را تحقق ببخشد. در نتیجه آن چه که کشورهای اسلامی عرضه کرده اند، بسیار کمتر از آنی است که بتواند با آن اسلام اصیل برابری کند. حضرت محمد به وحدت دعوت کرد تا امت واحده باشند، آن وقت مسلمانان با یکدیگر به جنگ می پردازند و یکدیگر را تکفیر می کنند و تحمل یکدیگر را ندارند.
اسلام گرایی در آینده خیزش های جهان عرب به دو صورت وجود خواهد داشت. یکی در نظام های قبیله ای مثل لیبی که احتمالاً به شکل سلفی و تفکری شبیه القاعده ظهور خواهند کرد. در بعضی کشورها هم جایگاه خود را از دست می دهند، مثل آنچه در افغانستان روی داده است. نسل جدید افغانستان دیگر اسلام گرا نیست چون تجربه طالبان را دارد. در این جوامع باید یک دوره بگذرد تا اسلام گراها بتوانند صلاحیت خودشان را برای حضور در عرصه سیاسی به اثبات برسانند.
در شکل دوم نیز در هر کشوری که اسلام گراها مانند ترکیه بتوانند صلاحیت خود را به اثبات برسانند، سرکار خواهند آمد، در غیر این صورت در انزوا قرار می گیرند. خیزش هایی که در کشورهای عربی و اسلامی روی داده در وهله اول انگیزه شان مبارزه با استبداد و فساد و سرکوب و اختناق بوده است و مبارزه با تحقیر شدگی است. در تونس آقای بوعزیزی یک تحصیلکرده بیکار بود، رفته یک چرخ دستی راه انداخته، شهرداری آن را هم جمع کرده بود. برای اعتراض رفته بود، خانم شهردار با سیلی زده بود در گوشش! این تحقیر شدن موجب شد بیاید خودش را آتش بزند، یعنی تنها کاری که از او بر می آمد. در نتیجه مردم که شرایط شان مشابه است، احساساتشان به غلیان آمد. چون دیدند این سرنوشت در انتظار آنها نیز هست. اعتراض کردند و اعتراض گسترده شد. بحث تحقیر شدگی بسیار مهم است، این که حکومت ها مردم خود را تحقیر کنند ریشه بسیاری از اعتراضات است.
به نظر شما آینده از آن کدام اسلام گرائی خواهد بود؟
همه انواع اسلام گرایانی که در حال مبارزه هستند، اعم از شیعه و سنی، به دو نوع تقسیم می شوند. اول اسلام گرایانی که در پی تحقق احکام اسلامی هستند. دوم اسلام گرایانی که در پی تحقق اهداف اسلامی هستند. این دو دسته با یکدیگر تفاوت ماهوی دارند. گروه اول به فقه اسلامی متکی هستند که بر گرفته از احادیث و روایات و تا اندازهای قرآن است. گروه دوم به عقیده اسلامی اتکا دارند که برگرفته از قرآن و آن بخش از میراث اسلامی است که درستی آن در پرتو قرآن به اثبات رسیده است. گروه اخیر، احکام اسلام را در چارچوب اهداف اسلام قبول دارند. یعنی اگر روزی حکمی اسلامی باعث ضربه زدن به اهداف اسلام شد، آن را به کناری مینهند. به عنوان مثال گروه نخست به بانک داری اسلامی معتقد است، اما در عین حال ربای موجود را که گاهی تا ۳۰% هم می رسد، تحت عناوین عقود شرعی توجیه می کند. روزی با یکی از بزرگان ایشان بر سر این موضوع به مناظره نشستیم. به او گفتم که الان سود بانکی در کشور ژاپن به کمتر از یک درصد رسیده است. اما بانک های دولتی ما تا حدود ۱۵% سود بانکی می گیرند و بانک های خصوصی که اسامی مقدسی را هم یدک می کشند، نرخ سودشان تا ۳۰% هم می رسد. ایشان پاسخ داد که ژاپنی ها با همان بهره کمتر از یک درصد به جهنم می روند و ما با نرخ بهره سی درصد به بهشت! تعجب کردم، علت را پرسیدم؟ گفت: یک دختر و پسر اگر قبل از خواندن عقد با هم رابطه داشته باشند، گناه می کنند، اما بلافاصله وقتی عقد بین ایشان جاری می شود، روابط فیمابین آنها نه تنها گناه نیست، بلکه شرعی است. در بانک داری اسلامی هم میان بانک و مشتری اگر عقد جاری شد، همین حکم را پیدا می نماید. در پاسخ عرض کردم که این حکم دینی شما مغایر با اهداف دین است. زیرا با هدف برقراری قسط و عدالت مغایرت دارد. به هر تقدیر این تفاوت دو دیدگاه اسلامی است. به نظر می رسد دیدگاه اول اگر همه توان خود را بسیج نماید، به شرایط موجود فعلی می رسد. دیدگاه دوم باعث بسط تفکر و تعقل می گردد.
علت بی توجهی به ملت ها و تحقیر آنان از طرف این حکومت ها چیست؟
چون در بسیاری از کشورهای عربی اسلامی حقوق شهروندی اصلا معنایی ندارد و تنها حقوق شهریاران مطرح است. در کشورهای اروپایی شهروندها مالیات می دهند و دولت نیز خود را مدیون مردم می داند و مجبور است در مقابل مردم پاسخگو باشد. اما کشورهای عربی اسلامی از ثروت نفت استفاده می کنند. این ثروت متعلق به مردم است، اما دولت ها از آن استفاده می کنند و بخشی را نیز به مردم می دهند و منتش را سر آنها می گذارند و ملت نمی تواند از آنها بازخواست و مطالبه کند و حکومت ها هستند که فرمان می دهند. ملک عبدالله وقتی از تخت بیماری برخاست و دید اوضاع در مصر و تونس اینگونه است، ۳۴ میلیارد دلار به عنوان شکرانه بهبودی اش به مردم عربستان بخشش کرد. زمانی که دولت ها برخاسته از مردم باشند، می بایست پاسخگو باشند. ولی وقتی برخاسته از رأی و نظر مردم نباشند، احساس بی نیازی از مردم بکنند، پاسخگو نیز نیستند و هر کاری که دلشان بخواهد، می کنند. قرآن نیز می فرماید: وقتی انسان احساس بی نیازی بکند طغیان می کند و این ویژگی در دولت ها بیشتر دیده می شود.
نسبت این جریانات را با انقلاب اسلامی ایران تا چه اندازه ای می دانید؟
بشر هر تجربه ای به دست آورده، نسل بعدی از آن استفاده کرده است، حتی هم نسلان نیز از آن تجربه استفاده کرده اند. انقلاب اسلامی ایران یک چنین تاثیری در کشورها داشته است. آگاهی بخشی زیادی صورت گرفته، اما این که بگوییم جمهوری اسلامی چه تاثیری بر آنها دارد، بحث دیگری است، چون جمهوری اسلامی تحقق سیاسی موجود است و بالاجبار باید با کشورها تعامل سیاسی داشته باشد و مصالح سیاسی در این میان مطرح است. ولی انقلاب اسلامی یک نظریه و فکر بود و این فکر از مرزهای ایران بیرون رفت و تاثیر خودش را در خیلی جاها گذاشت. تونس وقتی پیروز شد، روی مصر تاثیر داشت و مصر هم در سایر کشورها. الان شعارهایی که در این کشورها می نویسند، خیلی جالب است در یمن نوشته بود: “جنگ داخلی نه، اعتراض مسالمت آمیز” این یک دستاورد نوین است که نتیجه استفاده از تجارب دیگران است. در انقلاب اسلامی نیز مردم به سربازان گل می دادند، یعنی ما با شما جنگی نداریم. بنابراین بشر از تجارب سایر جوامع استفاده می کند، کما اینکه ما هم در انقلاب اسلامی از تجربیات خیلی از کشورها استفاده کردیم.
در برخی از این کشورها نظیر اردن و مراکش و کشورهای حاشیه خلیج فارس علی رغم آن که پادشاهی نیز هستند، اما تحولات گسترده ای روی نداده است، علت این امر چیست؟
خیزشی که شروع شده بر تمامی کشورهای استبدادی منطقه تاثیر خواهد گذاشت، چه وابسته به آمریکا باشند و چه مخالف آمریکا باشند. اگر خصایص فساد و اختناق و استبداد در آن ها باشد، اعتراضات دامن آنها را هم خواهد گرفت. ممکن است دیر و زود داشته باشد، ولی قطعی است.
اخیراً کشورهای شورای همکاری خلیج فارس برای پیوستن اردن و مراکش به این شورا درخواستی دادند. جالب این است که این شورا از آنها دعوت کرده، در حالی که فاصله جغرافیایی آن دو از خلیج فارس زیاد است و اصلاً ربطی به خلیج فارس ندارند. در حالی که نه تنها ایران، بلکه عراق هم که کشور عربی و حاشیه خلیج فارس است به این شورا دعوت نمی شود. دلیل دعوت این بود که اردن و مراکش نیز پادشاهی هستند و تمام اعضای شورای همکاری خلیج فارس نیز پادشاهی اند. این ها به دنبال این هستند که در مقابل انقلابات خود را واکسینه کنند، در حالی که نمی دانند این تحولات از جنس انتقال فکر و اندیشه و فرهنگ است و مرز و دولت نمی شناسد.
در حال حاضر نیز عربستان و شورای همکاری خلیج فارس بسیار تلاش کرده اند تا به شکلی یمن را کنترل کنند، ولی علی عبدالله صالح به علت قدرت طلبی حاضر به مصالحه نشد چرا که فکر می کرد، می تواند این انقلاب را کنترل کند. صالح چندین بار تا مرحله پذیرش توافق با مخالفین رفت، اما بعد عقب نشست. شورای همکاری می خواست این کار صورت بگیرد، چرا که اگر یمن پیروز شود و دیکتاتور را بیرون کند، بلافاصله اولین پژواک انقلاب یمن در عربستان خواهد بود؛ سه استان مرزی جنوب عربستان زیدی نشین است که اساساً بخشی از یمن بوده، ولی عربستان آن را تصرف کرده است. این سه استان اولین جاهایی است که اعتراض در آن شکل خواهد گرفت. در عمان نیز جرقه هایی دیده شد که سلطان عمان بلافاصله دستپاچه شد و پول زیادی خرج کرد تا بتواند مردم را کنترل کند. همه کشورهای حاشیه خلیج فارس تلاش دارند با بخشش های اقتصادی مردم را تطمیع کنند. اینها تنها در صورتی موفق می شوند که به خواسته های مردم تن بدهند. اگر این کار را نکنند دیر یا زود با این بحران مواجه خواهند شد واز پول و سلاح نیز کاری ساخته نیست، کما اینکه در عربستان خانواده اشراف که ثروتمند و وابسته به قدرت هستند، منشا اعتراضات هستند. چرا که دیگر نوع زندگی قبیلگی جوابگوی خواسته های آنها نیست. در کویت و اردن و مغرب و موریتانی نیز اعتراضاتی صورت گرفته است و اگر دولت ها به نیازها و خواست های مردم توجه نکنند، دیر یا زود فراگیر خواهد شد.
آینده تحولات را چگونه می بینید؟
به نظر می رسد این رشته تحولات ادامه پیدا خواهد کرد و بلافاصله پس از به نتیجه رسیدن انقلاب یمن و سوریه، پژواک این رویداد در سایر کشورهای عربی و اسلامی دیده خواهد شد. کما اینکه ما تاثیر تونس را در مصر و تاثیر مصر را در بقیه کشورها دیدیم. سوریه که سالها توانسته با قدرت سر نیزه یک جزیره ثبات بسازد با این بحران مواجه شده است؛ بحرانی که تا کنون بیش از دو هزار و پانصد کشته و بیش از ده ها هزار مجروح و آواره و زندانی داشته است. این کشورها خواه ناخواه با این مواجهند و کاری هم از آنها بر نمی آید. دلیلش هم این است که پتانسیل انقلاب و اعتراض وجود دارد و تازمانی که فکری برای اصلاحات نشود، مشکل حل نخواهد شد. آقای اسد بعد از چهل سال قانون منع حجاب کارمندان و معلمان را لغو کرده است یا قانون وضعیت فوق العاده که منجر شده تا طی سی سال گذشته ۱۵ هزار نفر ناپدید شده اند و کسی هم پاسخگو نبوده است. آقای اسد الآن مجبور است پاسخگو باشد. حالا این پاسخ باید قانع کننده باشد و الا مجبور است از گلوله استفاده کند و رژیم سوریه راه دوم را برگزیده است که تجربه نشان داده به نتیجه نمی رسد. هر کسی بخواهد آنچه را که دیگران تجربه کرده اند، دوباره تجربه کند تنها ندامت و پشیمانی نصیبش خواهد شد.
ندای سبز آزادی: محمد داوری، روزنامه نگار، سردبیر وب سایت سحام نیوز، عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی و فعال حقوق معلمان، یکی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین است. او بیش از دو سال است که بدون بهره مندی از حق مرخصی، در زندان به سر می برد و انواع فشارها و تهدیدها را از سر گذرانده است.
او در نامه ای مفصل که از زندان اوین برای سایت کلمه ارسال کرده، بخشی از وقایع این دو سال و همچنین گوشه ای از زندگی خود را مرور کرده است. محمد داوری در این نوشته از فعالیت های خود در دفتر مهدی کروبی و همچنین ملاقات و مصاحبه با شکنجه شده های زندان کهریزیک و کسانی که در این زندان و دیگر زندان ها مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند، پرده بر می دارد و تاکید می کند که طی بازجویی ها و دو سال زندان، هیچ یک از مقامات مسوول نتوانسته اند صحت این مستندات را زیر سوال ببرند.
او در بخشی از نامه اش می نویسد: اگر خلاف مستندات ما ثابت شده بود، تا به حال آنها مستندهای تلویزیونی بسیاری درباره آنها پخش می کردند؛ در حالی که تنها سکوت کرده اند و هرگز نتوانسته اند اساس گفته های کسانی را که از شکنجه و تجاوز در زندان ها گفته اند، زیر سوال ببرند.
داوری همچنین تاکید می کند که هرگز در زندان تقاضای عفو و بخشش نمی کند، چرا که به عقیده ی او، این مسوولان متخلف هستند که بی گناهان را به زندان انداخته اند و آنها باید از این زندانیان تقاضای بخشش کنند؛ زیرا ظالم است که نیازمند عفو است و نه مظلوم.
متن کامل این زندانی سیاسی به شرح زیر است:
در همه عمرم اگر تصور هر اتفاقی را داشته ام، این تصور که ممکن است بیش از دو سال از عمر خود را در زندان سپری کنم، حتی برای یک لحظه نیز به ذهنم نیامده بود. حالا که این اتفاق دور از تصور برای من روی داده است و سومین سال حبس خود را آغاز کرده ام، نمی توانم نسبت به این حادثه غیر منتظره بی تفاوت باشم و از واقعیاتی که منجر به این اتفاق شده و آنچه در این دو سال بر من گذشته چشم پوشی کنم. چرا که دیگر موضوع بازداشت و محاکمه و حبس من از یک موضوع شخصی فراتر رفته و شرایط تاریخی حساسیت آن را فزون تر کرده است. پس من وظیفه دارم و حق دارم تا حقایق را بازگو کنم.
آنچه مرا واداشت تا قلم به دست گیرم، نه فقط گذشت ۷۳۰ روز از عمرم ( تا زمان نوشتن نامه ) در پشت دیوارها و سیم خاردارها بود بلکه انعکاس وارونه حقایق توسط مسوولان قضایی و امنیتی بوده که ظلم مضاعفی را بر اینجانب تحمیل کرده اند. شاید هنوز افراد زیادی هستند که نمی دانند من چه کسی هستم و چرا و چگونه بازداشت شده ام. اگر در قبال این وارونه جلوه دادن سکوت کنم، خود نیز ظلم دیگری را بر خود روا داشته ام. بنابراین اینک که بعد از گذشت بیش از دو سال پرده از حقایق بسیاری برداشته شده است و نه تنها من بلکه برای خیلی از کسانی که دستگاه اطلاعاتی امنیتی و قضایی را از نزدیک تجربه کرده اند تردیدی باقی نمانده است که پشت ظاهر فریبنده و پرده های شعار گونه چه تلخی ها، بی تدبیری ها و ظلم هایی نهفته است، لازم است حداقل پیرامون آنچه بر من گذشته برای آگاهی مردم عزیز و مظلوم در درجه نخست و سپس مجامع بی المللی و فعالان عرصه حقوق بشر و در آخر مسوولانی که خود در این فجایع دست داشته اند، مطالبی را ارائه کنم تا شاید این اقدام گامی باشد در راستای کاهش و جلوگیری از اتفاقات مشابه. من در چند بخش مطالبم را می آورم تا بتوانم در هر زمینه ضمن ارائه توضیحات کامل تر، شبهه هایی را هم که در این مدت ایجاد شده است، برطرف کنم.
بخش اول
من، محمد داوری، کیستم
پاسخ به این سوال به این دلیل ضرورت دارد که شنیدم یکی از مسوولان ارشد قضایی در همان روزهای نخست پس از بازداشتم، گفته: «ما شخصی به نام داوری را دستگیر کردیم که وی با نفوذ در دفتر مهدی کروبی و با سو استفاده از سادگی وی اقدام به اجیر کردن عده ای کرده است تا چهره نظام را لکه دار کند.» این مطالب که نقل به مضمون است و به استناد آن سپس نشریات وابسته به حاکمیت مطالب بی اساس فراوانی را نوشتند، من را بر آن داشت تا خود را معرفی کنم؛ چرا که با اندک توجهی روشن خواهد شد که این ادعا چقدر نادرست است.
من محمد داوری فرزند علی متولد نهم اردیبهشت ۱۳۵۱ هستم و در داز مرکز بخش مرزی رازوجرگلان از توابع شهرستان بجنورد (خراسان شمالی) متولد شدم. تحصیلاتم را در زادگاهم با اخد دیپلم علوم انسانی در سال ۶۹ پایان دادم و از همان زمان معلم شدم. شغلی که همواره آن را ادامه داده و اگر بعد از آزادی از آن محروم نشوم، باز هم ادامه اش خواهم داد. ضمن معلمی، تحصیلات خود را هم ادامه دادم و با اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت آموزشی همچنان در عرصه تعلیم و تربیت عاشقانه به فعالیت خود ادامه دادم. از همان ابتدای کارم در دوران دانشجویی همواره در کنار معلمی به کار خبرنگاری و رسانه ای هم مشغول بوده ام و این شغل را کاملا هم سنخ با کار معلمی یافته ام و از آن در راستای تکمیل اهداف و آرزوهای فرهنگی ام بهره برده ام. تجربه کار در روزنامه ها، نشریات و سایتهای مختلف خبری باور من به کار در عرصه فرهنگی را تقویت کرد و انگیزه ای شد تا انتصابات را هم یک عرصه برای کار فرهنگی بدانم و بنابراین در تمام دوره های انتخابات در عرصه به صورت فعالانه حضور داشتم و چون بستر اصلاح طلبی را پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ برای تحقق اهدافم مناسبت تر دانستم، همیشه با حمایت از کاندیداهای این طیف در انتخابات مختلف نقش خود را را برای ایجاد فضای مناسب تر فرهنگی و اجتماعی و مدنی ایفا کردم. تردیدی نیست که در این راستا کار جمعی، تشکیلاتی و حزبی را بر کار فردی ترجیح داده ام. لذا در ده سال اخیر در قالب تشکل صنفی سازمان معلمان ایران در کنار سایر دوستانم به فعالیت مشغول بودم که در همین راستا به خاطر حضور و فعالیت در تجمع های اعتراضی معلمان در ۲۳ اسفند سال ۱۳۸۵ بازداشت و سپس محاکمه شدم و مانند بسیاری از همکاران مظلوم ام در سراسر کشور از مجازات بی نصیب نماندم.
باورم به کارهای مدنی و صنفی و احساس مسوولیتم به تناسب شغل و رشته تحصیلی ام من را بر آن می داشت تا نسبت به مسایل حوزه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش به طور خاص بی تفاوت نباشم. لذا از هر فرصتی از قلم و بیانم استفاده می کردم و مطالبی را در نقد عملکرد مسوولان و دستگاه های آموزشی در نشریات مختلف می نوشتم. نوشته هایی که به مذاق آقایان خوش نمی آمد و به هر بهانه ای سعی در محدود کردن بنده مانند سایر دوستانم می کردند. محدودیتهایی در محیط کار، هشدارهای امنیتی و تهدیدهای مدام شغلی و … در چنین شرایطی پس از سالها فعالیت صنفی، سیاسی و خبری به مقطع حساس سال ۱۳۸۸ رسیدم و با وجود اینکه در تمام دوره های گذشته از کاندیدای مورد حمایت جبهه دوم خرداد حمایت می کردم، در این دوره به همراه چند تن از دوستان فعال در عرصه صنفی معلمان در کنار دکتر محمد علی نجفی در بخش فرهنگیان ستاد آقای کروبی فعال شدم و باز هم مثل همیشه انتخابات را یک عرصه مدنی و یک فرصت مناسب برای بیان مطالبات صنفی معلمان دانسته و در تولیدات اقلام تبلیغاتی از این رسالت خود غافل نبودم و همچنان تا روز انتخابات با این باور از هیچ کوششی دریغ نورزیدم.
اینجانب هیچ ارتباطی با گروه ها، احزاب، رسانه ها، سازمان ها و نهادهای خارج از کشور نداشته و حتی تاکنون از کشور خارج نشده ام و هیچ گونه فعالیت سری و مخفیانه ای هم نداشته ام تا شبهه ای ایجاد کند که من از طریق نفوذ در دفتر آقای کروبی از او سوء استفاده کرده ام!
البته من در سالهای عمرم فعالیتهای فرهنگی و خدماتی فراوانی داشته ام که در اینجا نیازی به نوشتن آنها نمی بینم و تنها همشهریان خود را گواه می گیرم تا در این مورد توضیح دهند. خدماتی که در دوره ی اول شوراها انجام دادم. مراجعه به این زنان و مردان و آثاری که از آن دوره به جا مانده در این باره بیش از هر توضیح دیگری قانع کننده است.
بخش دوم
پس از انتخابات سال ۸۸ بر من چه گذشت
مثل تمام فعالان ستادهای انتخاباتی از همان لحظه های نخست اعلام نتایج آرا دچار شوک همراه با تردیدهای فراوان شدم و مثل خیلی ها به دنبال منبع و مرجعی بودیم که پاسخی قانع کننده درباره نتایج انتخابات بشنویم. کاندیداهای ریاست جمهوری، مسوولان برگزاری انتخابات، تحلیلگران و کارشناسان و فعالان سیاسی از جمله منابع مورد نظر بودند که من می توانستم پاسخ مناسب را از آنها بشنوم. پاسخ چیزی نبود جز اینکه در انتخابات تقلب شده است. واکنش طبیعی در روزهای نخست اعتراض خیابانی بود. من خود را موظف می دانستم اگر در اعتراض ها شرکت می کنم، اولا باید با محوریت شعار کاندیداها و ثانیا کاملا مدنی و آرام و مسالمت آمیز باشد، بنابراین در راهپیمایی ۲۵ خرداد که موجی از مدنیت و نجابت را به نمایش گذاشت شرکت کردم و همواره به حضور در آن اجتماع اقتخار می کنم و به حال نظام افسوس می خورم که پیام آن حضور را دریافت نکرد و فرصت ها را از دست داد.
پس از آن راهپیمایی، حراست آموزش و پرورش به صورت تلفنی مرا احضار کرد که من این احضار را نپذیرفته و خواستم که کتبی و اداری و بر طبق مقررات چنین کاری را انجام دهند. سپس برای مدت ده روز تهران را ترک کردم و به شهرستان رفتم. اواسط تیرماه به تهران برگشتم و از همان موقع هم به عنوان سردبیر سایت سحام نیوز (اعتماد ملی) مشغول به کار شدم. با تصور اینکه باید کار درازمدت را پیش بگیرم، به دنبال سر و سامان دادن نیروهای سایت و سایر امکانات و ملزومات شدم. به طور عادی به همراه همکارانم مشغول فعالیت بودم و هیچ مساله غیر عادی دیده نمی شد. تا اینکه به صورت تصادفی و بدون هماهنگی قبلی در جریان مسائلی قرار گرفتم که به خاطر آن بازداشت شدم. ناگفته نماند که از هفته ها پیش از این به همراه تعدادی از دوستان برای دلجویی به خانواده های کشته شدگان و زندانیان حوادث پس از انتخابات سر می زدیم و این را وظیفه مدنی و مهم خود می دانستم.
بخش سوم
پیگیری مسایل کشته شدگان، بازداشتی ها و شکنجه شده ها
هر چند از همان روزهای نخست پس از انتخابات بر اساس وظیفه انسانی که گفتم، سرکشی به خانواده های زندانیان و کشته شدگان را از وظایف اصلی خود می دانستم، اما پس از انتشار نامه آقای کروبی خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی پیرامون شکنجه و تجاوز به بازداشت شدگان به طور مستقیم و به درخواست شخص آقای کروبی مسایل مربوطه را پی گیری می کردم و همانگونه که گفتم ورودم به این ماجرا نیز اتفاقی بود، چرا که حزب اعتماد ملی خط تلفنش در سامانه ۱۱۸ ثبت شده بود و این همان تلفن دفتر من هم بود. اولین مراجعه کننده پس از تماس تلفنی پیش من آمد، پس از گفت و گو با او به دفتر آقای کروبی اطلاع دادم و به نزد ایشان رفتیم و این آغازی بود برای پی گیری درخواست مراجعانی که پس از انتخابات مورد شکنجه و یا تجاوز قرار گرفته بودند و یا کسی از خانواده شان کشته شده بود.
در ابتدا به درخواست شخص آقای کروبی فقط اقدام به مستندسازی ادعای افراد کردیم و از رسانه ای کردن آن خودداری ورزیدیم. روال کار به این گونه بود که پس از مراجعه افراد، ابتدا از هویت آنها اطمینان حاصل می کردیم و سپس در جلسه ای اختصاصی با حضور فرد مراجعه کننده، بنده و آقای کروبی شرح ماجرا از زبان فرد مذکور می شنیدیم. سپس از وی درخواست می کردیم در صورتی که تمایل دارد اظهاراتش را مستند کنیم و هر کدام از مراجعان که اعلام آمادگی می کردند برای تهیه مصاحبه ویدیویی اقدام می شد.
مصاحبه ها را بنده به تنهایی انجام می دادم و در جریان مصاحبه، با سوالاتی سعی می کردم زوایای امر را کاملا روشن کنم. سپس آدرس و مشخصات مراجعه کننده را می گرفتیم و همچنان ارتباط ما برای ادامه پیگیری ها حفظ می شد. از تاریخ بیستم مرداد ماه این مستند سازی ها آغاز شد که در طول این مدت از ۴ نفر که مورد تجاوز و تعرض جنسی قرار گرفته بودند هم مصاحبه ویدیویی تهیه شد و یک نفر هم شرح ماجرا را کتبی ارائه کرد. تعدادی هم مراجعه کرده بودند که از ترس آبروی خود حاضر به مصاحبه ویدیویی نشدند. تعدادی هم تماس گرفتند اما مراجعه نکردند و از آنجا که دفتر و تلفن های ما همواره تحت شنود نیروهای امنیتی بوده، از بابت امنیت این افراد هنوز هم نگرانم. در طول این مدت همچنین ۱۰ نفر از بازداشتی های ۱۸ تیر که در کهریزک نگهداری شده بودند به همراه خانواده هایشان به دفتر آقای کروبی مراجعه کردند و پس از دیدار با وی اقدام به مستند سازی مشهودات خود کردند. بنده در مصاحبه های شش ساعته با آنان شنونده تمام ماجراها از لحظه بازداشت تا زمان آزادی شان بودم. شکنجه های انجام شده در کهریزک ماجرای کشته شدن روح الامینی، جوادی فر و کامرانی در مقابل چشمان آنها رخ داده بود و فرایند بازجویی ها از این افراد از دیگر موارد مهم مصاحبه با این افراد بود.
موارد دیگری که ما در این دفتر پی گیری کردیم، سناریوی سعیده پورآقایی بود که با حضور خواهرش سپیده و شوهرش در دفتر آقای کروبی مستند سازی شد، که متاسفانه در حالی که واقعیاتی نمایان شده بود و بر ما روشن شده بود که این مساله سناریویی است برای به دام انداختن موسوی و کروبی و اطلاعاتی را به دست آوردیم که آن را بر ملا می ساخت، در حالی که برای عصر سه شنبه ۱۷ شهریور با سپیده پور آقایی قرار ملاقات داشتیم، بنده دستگیر و دفتر آفای کروبی پلمب شد.
ماجرای کشته شده ها نیز در حال پی گیری بود که یک مورد آن در سایت منتشر شد و قرار ملاقات هایی هم با خانواده محمد کامرانی و … گذاشته بودم که بنده دستگیر شدم؛ و نیز موارد متعددی که شخص آقای کروبی در جریان جزییات آن هستند.
همه این پی گیری ها در تعامل ما با قوه قضاییه و مجلس بود و ما آمادگی خود را برای ارائه سند اعلام کرده بودیم، حتی اعضای کمیته ویژه مجلس در دفتر آقای کروبی حضور یافتند و ضمن بحث و گفتوگو نمونه ای از اسناد به آنها تحویل داده شد و حتی نماینده دادستان به صورت حضوری با یکی از کسانی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود، دیدار کرد.
در حالی که ما تصور می کردیم مجلس و قوه قضاییه پیگیر ماجرا هستند و به کمک اسنادی که ما تهیه کرده بودیم عوامل جنایت های انجام شده را بازداشت خواهند کرد و حقوق افراد مورد تعرض قرار گرفته را به آنها بازخواهند گرداند، من بازداشت شدم و دفتر حزب و سایت و دفتر آقای کروبی پلمب شد!
بخش چهارم
بازداشت، بازجویی، دادگاه و زندان
پس از پلمب دفتر حرب و دفتر آقای کروبی، بنده که تنها بازداشتی آن روز بودم، تحویل بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین شدم. اولین اتفاق برخلاف تعهدی که تیم بازداشت کننده به شخص آقای کروبی دادند در همان ساعات اولیه در بند ۲۰۹ روی داد و آن عدم وجود عناوین سی دی ها و فیلم ها و مستندات ما در صورتجلسه تحویل وسایل بود و مامور ۲۰۹ به طور کلی درباره آنها ابراز بی اطلاعی کرد. وقتی پس از پایان بازرسی و فیلمبرداری دفتر صورتجلسه ای تنظیم شد، من به آقای کروبی گفته بودم که سی دی ها و فیلم های افراد را که با آنها ساعت ها مصاحبه شده، علامت گذاری کنید و بگویید در صورتجلسه تنظیمی از وسایل ضبط شده، آنها را درج کنند تا امکان نابود کردن و یا دخل و تصرف در آنها وجود نداشته باشد، که با وجود درخواست آقای کروبی آنها از این کار امتناع کردند و قول دادند در صورتجلسه مربوط به وسایل من، این موارد هم درج شود.
شب اول را در بند ۲۰۹ ماندم. فردای آن روز یعنی چهارشنبه ۱۸ شهریور به بند ۲۴۰ منتقل شدم که از همان لحظه اول بازجوی ویژه من با رفتاری ناشایست و تحقیر آمیز و الفاظی رکیک از من استقبال کرد و با توهین زیاد من را به سلول انفرادی فرستاد. بازجویی ها آغاز شد. در اولین مرحله بازجویی ها من شرکت در راهپیمایی ۲۵ خرداد ماه را پذیرفتم و تاکید کردم که بر اساس تصریح قانون اساسی این کار را اقدامی مجرمانه نمی دانم و حضورم در این تجمع و اعتراض در آن را همواره مایه افتخار می دانم. آنها بلافاصله با ارجاع به بازپرسی مرا تفهیم اتهام کردند و قرار ۲۰۰ میلیون تومانی برایم صادر کردند. اما وقتی پرسیدم به من اجازه می دهید با خانواده ام تماس بگیرم و بگویم نسبت به تامین قرار وثیقه اقدام کنند، پاسخ دادند که خیر اجازه نمی دهیم و این قرار وثیقه فقط یک قرار صوری است!
روزهای بعد بازجویی از ابعاد مختلف ادامه یافت، پس از اخذ کامل بیوگرافی درباره فعالیت در ستاد انتخاباتی آقای کروبی و ارتباط با اعضای ستاد، همچنین فعالیت در سایت سحام نیوز و ارتباط با همکاران سایت و دفتر حزب اعتماد ملی هم مورد پرسش های متعددی قرار گرفتم که به همه پاسخ دادم.
تلاش های آنها برای پیدا کردن مصادیق مجرمانه بی فایده بود، چرا که تمام کارهای من علنی و بر اساس ضوابط و مقررات جاری بود. اما چالش برانگیز ترین بخش بازجویی من زمانی بود که از من خواستند پیرامون محتوای فیلم ها و سی دی ها (مصاحبه با کسانی که در زندان شکنجه و مورد تجاوز قرار گرفته بودند) توضیح دهم که من از پاسخ خودداری کرده و گفتم چون همه آنها در صورتجلسه ثبت شده است و ممکن است پس از پاسخ من شما سی دی های دیگری بیاورید و مدعی شوید به من مربوط است، من از هر گونه پاسخ دراین باره خودداری می کنم.
پس از خودداری من از پاسخ، روش های غیر اخلاقی و غیر قانونی آنها آغاز شد. تهدید به اعدام، تهدید به پرونده سازی اخلاقی، تهدید به شلاق، کتک کاری با مشت و لگد و نگهداری طولانی مدت من در اتاق بازجویی و … از جمله شیوه های آنان برای وادار کردن من به پاسخ دادن بود. روزها این شیوه ها اعمال می شد و من هر روز نگران اعمال شیوه های خطرناک تری بودم. اما بالاخره آنها مجبور شدند شرط من مبنی بر توضیح کامل ماجرای عدم ثبت سی دی ها و فیلم ها در صورت جلسه را بپذیرند و من هم ماجراهای تمام مستندات را کاملا شرح دادم.
تا ۱۷ روز به من اجازه ندادند با خانواده ام تماس بگیرم، مدت انتظاری که صدمات روحی و روانی شدیدی را بر خانواده و به ویژه مادرم تحمیل کرد. چرا که شایعه شده بود من کشته شدم و در شرایط آن زمان چنین شایعاتی به دلایل موارد مشابه واقعی و قابل باور جلوه می کرد.
پس از پایان بازجویی، مرحله بعدی فشار برای اقرار به اشتباه و خطا بود. آنها با انواع و اقسام توهین ها به آقای کروبی و موسوی و سایر فعالان جنبش سبز سعی می کردند با ارائه تحلیل های معطوف به شکست جنبش و غیر قانونی بودن اقدامات و فعالیت های معترضان، من را وادار کنند تا اقرار کنم که اشتباه کرده ام و افرادی که به ما مراجعه کرده اند، همه اجیر شده بودند؛ که من همچنان بر قانونی بودن تمام فعالیت هایم تاکید می کردم و از آنها می خواستم خلاف موارد ادعایی را ثابت کنند و من در آن صورت حاضرم با شجاعت اعلام کنم که اشتباه کرده ام. اما تاکنون و پس از گذشت دو سال حتی یک مورد خلاف مستنداتی که ما ارائه کردیم نتوانسته ارائه کنند.
تیم بازجویی پس از به کار گیری انواع ترفندهای تهدید و تطمیع از ادامه فعالیت خود مایوس شدند و هر روز من را برای بازجویی می آوردند و انتظار داشتند در نتیجه فشار انفرادی تسلیم آنها شوم. پس از مواجه شدن با پاسخ های تکراری من هر بار عصبانی می شدند و با کتک و فحش و ناسزا من را روانه سلول انفرادی می کردند که در نهایت کاملا مایوس شدند و من را از انفرادی به سلول چهار نفره بند ۲۰۹ بردند. من دو ماه را در انفرادی گذراندم.
اواخر آبان ماه ۸۸ اولین جلسه دادگاه من در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد که بر اساس کیفرخواست من متهم به اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام شدم که شرکت در تجمع ها و راهپیمایی ها و انتشار اخبار در سایت سحام نیوز و مصاحبه با مدعیان شکنجه و تجاوز جنسی از مصادیق اتهامات بنده بود.
من و وکلایم دفاع های لازم را انجام دادیم، اما قاضی پیر عباسی آنها را کافی ندانسته و اعلام کردند که دادگاه ادامه خواهد داشت. اما جلسه دوم دادگاه بنده، پنج ماه و نیم بعد! یعنی اواسط اردیبهشت سال ۱۳۸۹ و در شعبه دیگری برگزار شد. این جلسه این بار در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه تشکیل شد و متاسفانه او در قامت شاکی ظاهر شد و حتی قبل از شروع دادگاه و قرائت کیفرخواست مرا با لحن تند و اهانت آمیزی مورد خطاب قرار داد که اعتراض وکلا را به دنبال داشت و حتی یکی از وکلا خطاب به وی گفت: «جناب آقای مقیسه! شما قاضی هستید، نه شاکی. باید ابتدا کیفرخواست خوانده شود و ما دفاعیات خود را بگوییم و سپس شما سوالات لازم را مطرح کنید و در نهایت بر اساس قوانین و آیین نامه ها به قضاوت بپردازید؛ که این اعتراض به مذاق آقای قاضی خوش نیامد و همانگونه که پیش بینی می شد رای حداکثری را برایم صادر کرد.»
نکته دیگر حضور فردی نامشخص در دادگاه بود که ما احتمال می دادیم از نیروهای اطلاعاتی باشد و به حضور او اعتراض کردیم که قاضی اقدامی نکرد و متاسفانه آن فرد تا آخرین لحظه در دادگاه حضور داشت که تاثیرات منفی در دفاعیات بنده و وکلایم داشت.
مدتی بعد و در خرداد ماه همان سال، مجازات پنج سال حبس را برایم صادر و به من ابلاغ کردند. من به رای صادره اعتراض کردم، اما همانگونه که پیش بینی می شد، این تصمیم دستگاه اطلاعاتی بود که باید عملی می شد، چرا که هیچ کدام از مستندات مورد اشاره دادگاه عنوان مجرمانه نداشت و این یک رای سیاسی و امنیتی بود.
بنده با وجود آنکه به دلیل طولانی شدن فرایند رسیدگی پرونده ام چندین ماه در سلول های بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ که متعلق به وزارت اطلاعات است نگهداری می شدم، پس از ابلاغ رای نیز چند ماه در آن شرایط نگه داشته شدم و در مجموع نزدیک به ۱۱ ماه در آن بندها بودم که فشار روحی زیادی به من وارد کرد. در این بندها شرایط فوق امنیتی حاکم است و ملاقات ها و تماس تلفنی و هواخوری و تغذیه، محدودیت های خاص خود را دارد.
از اوایل مرداد ماه ۱۳۸۹ به بند عمومی ۳۵۰ منتقل شدم که متاسفانه همزمان با ورود من به بند، تلفن ها نیز قطع شد و تاکنون نیز وصل نشده است و من که تصور می کردم با انتقال به بند عمومی از مزایای ارتباط تلفنی با خانواده بهره مند می شوم، از آن نیز محروم شدم. پس از چند هفته که نتیجه دادگاه تجدید نظر به من اعلام شد و مطمئن شدم که آنها تصمیم دارند مرا به عنوان گروگان نگه دارند، از هر فرصتی برای اعتراض استفاده کردم. اما آنها هر اعتراضی را هم جرم دانسته و به استناد اخبار و اطلاعاتی که پیرامون بنده در رسانه ها انتشار می یافت، مرا بازجویی می کردند و بازپرسی دادسرای اوین اقدام به تشکیل پرونده جدیدی برای من کرد و در این باره در یک سال چهار بار به دادسرا احضار شدم، آن هم در زندان!
نکته دیگر اینکه بر خلاف تقریبا همه زندانیان که دادستان یا معاونین وی در دیدارهایی به گفت و گو با آنها می پردازند، در طول این دو سال حتی یک بار هم آنها مرا نخواسته اند و با من گفت و گو نکرده اند.
علی رغم اینکه بنده پیش از بازداشت هیچ گونه بیماری و ناراحتی جسمی و روحی نداشتم، در حال حاضر از ناحیه کمر، زانو و قلب احساس ناراحتی و درد نگران کننده ای می کنم که با وجود پیگیری های متعدد متاسفانه اقدامی درباره درمان آنها صورت نگرفته و حتی درباره درمان بیماری های دهان و دندانم که فوریت زیاد دارد هم تاکنون اقدامی نشده است من در این دو سال حتی یک بار هم از حق مرخصی استفاده نکرده ام، ولو مرخصی چند ساعته.
جمع بندی و نتیجه گیری
اکنون پس از گذشت دو سال، در حالی که بی اساس بودن ادعاهای مراجعه کنندگان به ما ثابت نشده است و نه مسوولان سر عقل آمده اند و همه فرصت ها را هم از دست دادند، برای اتمام حجت و اطلاع مردم عزیز و آگاهی نهادهای حقوق بشری داخلی و خارجی، نکاتی را خلاصه وار تحت عنوان جمع بندی بحث هایم ارائه می کنم:
- من فردی هستم با سوابق روشن و شفاف و بدون پیشینه مجرمانه، لذا ارائه تصویری سوء استفاده گر و نفوذی از من یک تهمت آشکار و اقدامی غیر قانونی و غیر اخلاقی است که خود مصداق مجرمانه است و باید مسوولان در این باره پاسخگو باشند.
- تمام فعالیت های بنده که به استناد آنها متهم به اقدام علیه امنیت ملی شدم، قانونی بوده و نه تنها جرم نیست، که فعالیت فرهنگی، مدنی انسانی و حقوقی است و قابل تحسین و تقدیر.
- تخلفات صورت گرفته در فرایند بازداشت، بازجویی، محاکمه و حبس من همگی از مصادیق مجرمانه است که قابل پیگرد و مجازات است.
- زندانی کردن من یک اقدام سیاسی است و نشان ضعف و ناتوانی سیستم در پاسخگویی به شبهات و اقدامات مجرمانه نهادها و دستگاه های مورد خطاب، و بنده گروگان هستم و نه زندانی و محکوم.
- علت سختگیری به من، ناتوانی سیستم قضایی و امنیتی در پاسخگویی به مواردی است که ما پیگیر آن بودیم که اگر ذره ای ایراد یا تناقض یافت می شد، مستندی می شد در صدا و سیما (هرچند تاکنون هرچه مستند درباره حوادث انتخابات پخش شده، سطحی و بی محتوا و پر از دروغ بوده است) سکوت آنها تنها راهکاری بود تا این موضوعات را مشمول مرور زمان و افکار عمومی را نسبت به آن بی تفاوت کند.
- کشتار، شکنجه، تجاوز جنسی و… چیزی نیست که با گذشت زمان به فراموشی سپرده شود و این جنایت ها هر قدر بگذرد، بالاخره در تاریخ رسوا خواهد شد.
- جمهوری اسلامی به جای توجیه، فرار، سکوت و محاکمه شاکی به جای مجرم باید راه واقعی را در پیش می گرفت تا بیش از این بر مردم و کشور در عرصه داخلی و خارجی هزینه تحمیل نشود.
- اکنون پس از دو سال تجربه زندان و زندگی با متهمان دیگر، نه تنها در مورد خودم که گروگان جنبش سبز و آقای کروبی هستم، بلکه درباره بسیاری از گروگان های جنبش سبز هم همین اعتقاد را دارم؛ اینکه آنها تنها گروگان هایی بی گناه هستند.
- اقتدار نیروهای امنیتی و سلامت دستگاه اطلاعاتی و قضایی در چشم کسانی که از نزدیک آن را تجربه کرده اند و خانواده های آنان و به تبع آن بیشتر مردم به شدت آسیب دیده است و این طبل توخالی دیگر کارکردی ندارد.
- تا بیش از این دیر نشده و پل های بیشتری خراب نشده، امیدوارم خودخواهی ها، بی قانونی ها، غرض ورزی ها و افراط و تقریط ها کنار گذاشته شود و آنچه صلاح مردم و کشور است رخ دهد.
در پایان هم تاکید می کنم این روزها گروه گروه از زندانی ها را احضار می کنند و با منت و تحقیر و سرزنش از آنها می خواهند تقاضای عفو کنند. من همین جا تاکید می کنم که بنده زندانی نیستم که تقاضای عفو کنم بلکه اسیرم و تقاضای آزادی می کنم.
این مسوولان متخلف هستند که بی گناهانی مانند ما را به زندان انداخته اند و آنها باید از ما تقاضای بخشش کنند؛ چرا که ظالم باید تقاضای عفو کند و نه مظلوم.
محمد داوری
تابستان ۹۰
بند ۳۵۰ زندان اوین
همسر شهید حمید باکری، از سرداران افتخارآفرین دفاع مقدس، در نامهای خطاب به سمیه توحیدلو، فعال ستاد میرحسین موسوی که به جرم انتقاد از احمدینژاد دستگیر شده بود و روز چهارشنبه در زندان اوین شلاق خورد، نوشت: نمی دانم چگونه از شما عذر خواهی کنم. شما هیچ گناهی ندارید. آرمانهای ما این بود که جامعه ای داشته باشیم بر پایه عدل و قسط که در تمام دنیا نمونه باشد، بر هیچ کس ظلمی نرود، زمینه رشد همه انسانها فراهم شود، دیگر کسانی که “من ” هستند بر ما حکومت نکنند، بلکه “ما” شویم و غبار غم و غصه و فقر و بی فرهنگی را از جامعه به شیوه ی اخلاق و سیره پیامبر (ص) بشوییم. شما از جمله کسانی بودید که آن آرمانها را باور کردید، ولی می خواستید روش ها را تغییر دهید شاید نتیجه بهتری بگیرم. ما باید ممنون شما باشیم که از “من ” به “ما ” رسیدید.
به گزارش کلمه، فاطمه چهل امیرانی در این نامه همچنین اعلام آمادگی کرد که همانند توحیدلو شلاق بخورد، و خاطرنشان کرد: ظاهرا آقایان ترسیدند عدالت تعریف شده با تفکر آنان خدشه دار شود و باید حکم داده شده به شما اجرا می شد. به استناد همان تعریف از عدالت خیلی ها مثل من از طرف آقایان به این جرم ها متهم هستیم. پس برای اینکه در حق شما ظلم نشده باشد اینجانب فاطمه چهل امیرانی فرزند ید الله و همسر شهید همت خانم ژیلا بدیهیان آمادگی اجرای حکم شلاق را در برای خود داریم. اما هر شلاقی که بخوریم احساس می کنیم حقمان است چون یک عمر خوابیدیم و فکر کردیم که صلاح مملکت را خسروان دانند. گرچه قلب و روح ما سالهاست تازیانه ها را تحمل کرده …..
متن کامل نامه همسر شهید باکری به سمیه توحیدلو را در ادامه بخوانید:
دخترم سمیه خانم
“بار خدایا ، تو به دوستانت از همه دوستانشان مهربانترى و بر آنان که به تو توکل کنند از هرکس دیگر کارسازتر . درون پرده رازشان را مىبینى و بر ضمایرشان آگاهى و اندازه بصیرتشان را مىشناسى و اسرارشان بر تو آشکار است و دلهایشان در حسرت دیدار تو سوخته است .
اگر غربت به وحشتشان افکند یاد تو انس و آرامش آنهاست و اگر باران مصایب بر سرشان ببارد به پناه جستن از تو روى آرند . زیرا مىدانند که زمام همه کارها به دست توست و هر چه شود به مشیت و قضاى توست .
بارخدایا ، اگر زبانم از سؤال عاجز است یا ندانم چسان روى سؤال به درگاه تو آرم ، مرا به آنچه صلاح من در آن است ، راه بنماى و دلم را به جایى که رستگارى من آنجاست ، متوجه ساز که چنین رهنمودها از تو بعید نیست و چنین کارسازیها از تو شگفت نباشد . بارخدایا ، با من به بخشایش خود رفتار کن و به عدالت خود رفتار مکن”
خطبه ۲۱۸ نهج البلاغه
چه نام برازنده ای! پدر و مادرت با چه نیت خالص و شناختی این نام را بر عزیزی چون شما نهاده اند! شاید می دانستند شما هم مثل آن شیر زن تاریخ اسلام باعث آشکار شدن جهل جاهلان زمان خود خواهید شد.
عجب بازار مکاره ای داریم! با تبلیغات فراوان عده ای را جاسوس معرفی می کنند و سپس با چرخش ۱۸۰ درجه به استناد رافت اسلامی همان جاسوسان را با احترام و عزت آزاد و روانه خانه شان می کنند. دریغا که در حق زن تحصیل کرده و متعهد و همکیش و هموطن خود چه ظلمی روا می دارند.
نمی دانم چگونه از شما عذر خواهی کنم. شما هیچ گناهی ندارید. آرمانهای ما این بود که جامعه ای داشته باشیم بر پایه عدل و قسط که در تمام دنیا نمونه باشد، بر هیچ کس ظلمی نرود، زمینه رشد همه انسانها فراهم شود، دیگر کسانی که “من ” هستند بر ما حکومت نکنند، بلکه “ما” شویم و غبار غم و غصه و فقر و بی فرهنگی را از جامعه به شیوه ی اخلاق و سیره پیامبر (ص) بشوییم. شما از جمله کسانی بودید که آن آرمانها را باور کردید، ولی می خواستید روش ها را تغییر دهید شاید نتیجه بهتری بگیرم. ما باید ممنون شما باشیم که از “من ” به “ما ” رسیدید.
چه تصادفی! در آستانه آغاز هفته دفاع مقدس هستیم. شهدا علت حضور خود در جبهه ها را فاجعه ی زنان سوسنگرد عنوان می کردند و امروز … شهدا کجایید تا ببینید…..
البته من یک بار هم در روز عاشورا شاهد سیلی خوردن بر صورت دختری مذهبی با نام زهرا سادات بودم. جالب اینکه من به حال کسی که سیلی را زد بیشتر تاسف خوردم ، که چه جاهلانه فکر می کند که اعمالش به خاطر خداست و نمی اندیشد که چه می کند. و این داستانها تکرار تاریخ است…
نمی دانم بخندم یا گریه کنم به حال کسانی که به دنبال متهم می گردند که چرا در جامعه اینقدر بد اخلاقی و عصبانیت و تند روی است؟ که چرا در جیب جوانان ما چاقو است؟… چگونه به این افراد تفهیم کنیم که شما خود در دو سال اخیر در تمام میادین و خیابانهای شهر کارگاه آموزشی با انواع لوازم از جمله خنجر و باتوم و قمه گذاشته اید، تا دیگران یاد بگیرند اگر می خواهند به کسی که نظر مخالف آنها را دارد ضربه ای بزنند باید آنطور بزنند که بمیرد و بلند نشود.
ظاهرا آقایان ترسیدند عدالت تعریف شده با تفکر آنان خدشه دار شود و باید حکم داده شده به شما اجرا می شد. به استناد همان تعریف از عدالت خیلی ها مثل من از طرف آقایان به این جرم ها متهم هستیم. پس برای اینکه در حق شما ظلم نشده باشد اینجانب فاطمه چهل امیرانی فرزند ید الله و همسر شهید همت خانم ژیلا بدیهیان آمادگی اجرای حکم شلاق را در برای خود داریم. اما هر شلاقی که بخوریم احساس می کنیم حقمان است چون یک عمر خوابیدیم و فکر کردیم که صلاح مملکت را خسروان دانند. گرچه قلب و روح ما سالهاست تازیانه ها را تحمل کرده …..
سمیه خانم ، چند روز پیش با آسیه درباره کسانی که مورد ظلم و اذیت واقع شده اند صحبت می کردیم. می گفت: ” مامان! فکر می کنم بی غیرت شده ایم.” می خواهم جواب آسیه را اینجا بدهم … آسیه! من بی غیرت نیستم. من یک زن آذری هستم که در سایه کوههای سر به فلک کشیده آذربایجان بزرگ شده ام و مانند مردان سرزمینم آزاده ام و آزاد می اندیشم وهمانند مردان مرد تاریخ آذربایجان باغیرتم. و اگر صبر می کنیم، نه صبر زرد است بلکه هنوز معتقدیم کسانی هستند که می توانند بیدار شوند و باید به آنها فرصت داد. امیدواریم روزی برسد که همه ما با هر اعتقادی دست در دست هم سرزمینمان را آباد کنیم.
فاطمه چهل امیرانی ۲۵/۶/۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر