ندای سبز آزادی: روزنامه آرمان گفتگویی را پیرامون وضعیت کشور و نحوه مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات مجلس انجام داده است که در ادامه می خوانید:
مصاحبه از علی اصغر شفیعیان
*آقاي دكتر! چرا می خواهید در انتخابات شرکت کنید؟
شما از كجا مي گوئید كه اصلاً من ميخواهم شركت كنم؟
*پس معنی شرط و شروط گذاشتن چیست؟ به نظر نميرسد كه از شرکت بدتان بيايد.
نه قصدي براي شركت در انتخابات آينده مجلس وجود ندارد و اين سؤال شما هم مبنايي ندارد.
*يعني هيچ بنايي براي شركت در انتخابات نداريد؟
خير.
*چرا؟
به دليل اينكه شروطي كه آقاي خاتمي مطرح كرده اند باید تحقق پيدا كند تا ما بتوانيم در انتخابات شركت كنيم. هيچ چشماندازي براي تحقق اين شروط فعلاً مشاهده نميشود.
*برای تحقق شروط تلاش می کنید؟
بله اگر بتوانيم كمكي بكنيم كه اين شرايط محقق شود حتماً كمک ميكنيم.
*چه كار ميتوانيد بكنيد؟
كار خاصي از دست ما بر نميآيد چون اختيار تحقق شرایط در دست كساني است كه در حاكميت هستند و در دست ما نيست. زماني كه آنها اين شروط را تحقق ببخشند آن موقع كار ما شروع ميشود.
*يعني در صورتي كه آنها نخواهند شما نميتوانيد شركت كنيد؟
ما بر اساس شرايط موجود نميتوانيم شركت كنيم. یعنی شرايط براي شركت ما فراهم نيست مگر اينكه شروط آقاي خاتمي را عملي كنند آن وقت ما هم شروع می كنيم براي ورود در انتخابات.
*پس شما چه تأثيري داريد در اين انتخابات؟
ما تأثير خاصي نداريم و تأثير ما همين بوده كه آقاي خاتمي شروط را تعیين كرده اند، يعني قدم اول را آقاي خاتمي برداشته و شروط شركت در انتخابات را مشخص كرده، بنابراین قدم بعد را باید طرفهاي مقابل بردارند.
*زمينهسازي نياز نيست؟
زمينهسازي را ما انجام داديم، يعني آقاي خاتمي با تعيين اين شروط حسننيت خودش را نشان داده. آقاي خاتمي عملاً به نمايندگي از كل مجموعه اصلاحطلبها اين كار را کرده و همه پشت سر آقاي خاتمي هستند در اين قضيه. موارد استثنا خيلي نادر است.
*اگر شرط نمی گذاشت، يعني چه كاری نكرده بود؟
ببينيد نفس برگزاری انتخابات در كشور بر مبنای شرکت همه است. منتها انتخابات يك شرايطي بايد داشته باشد تا مردم انگیزه شركت پیدا كنند. در شرايط فعلي اين اعتماد از بين رفته. به ویژه بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم اعتماد به انتخابات در بخش قابل توجهی از مردم از بين رفته و براي بازگشت آنها به صحنۀ انتخابات بايد اعتمادسازي شود و اين اعتمادسازي توسط حاكميت بايد صورت بگيرد. نهادهاي اجرايي كه ميخواهند انتخابات را برگزار كنند و نهادهاي نظارتي كه ميخواهند نظارت بكنند و مقامهاي بالادستي كه بايد اين اعتماد را در سطح كشور فراهم كنند.
*چرا فكر ميكنيد اين اتفاق نميافتد؟
براي اينكه فعلاً تحركي ديده نمی شود. اگر شروطی که آقاي خاتمي گفته تحقق پيدا كند آن وقت ديگر عاقلانه نيست كه در انتخابات شركت نكنيم. به تعبیر دیگر اگر تحقق پيدا كند عاقلانه این است كه ما در آن انتخابات شركت كنيم. ولي الان چشماندازي براي تحقق آن شرايط پدید نیامده است. يعني طرف مقابل واكنش مثبتي نسبت به طرح آن شروط تا حالا بروز نداده.
*برخی می پرسند در ساليانی كه اجازه داده شد و يا طبق قانون عمل شد و وارد حاكميت شديد، در آن سالها چه كرديد كه دوباره ميخواهيد بكنيد؟
اين سؤالی جدي است؛ می پرسند بر فرض انتخابات هم سالم برگزار شود و شما هم بتوانيد وارد مجلس شويد آنجا چه كار خواهيد كرد؟ ما ميگوييم: نه، مشكلات برطرف نخواهد شد، يعني ما مشكلاتي كه در مجلس ششم داشتيم دوباره در مجلس نهم هم خواهيم داشت ولي خب در مجلس ششم كارهايي صورت گرفت كه همانها كارهاي بزرگي بود، فرهنگسازي شد و آگاهسازي صورت گرفت و فشار آورديم به برخي نهادهايي كه يكجانبه عمل می كنند و تمكين نميكنند به راي مردم. به هر حال نتيجه اقداماتي كه در مجلس ششم صورت گرفت آنقدر قابل دفاع است كه ما بگوييم تكرار مجلس ششم هم بهتر از وضعيت موجود است بنابراين آن را هم نه كمال مطلوب بلكه در وضعيت امروز مطلوب تلقي كنيم.
*فكر ميكنيد گامی بيش از آن نميتوانيد برداريد؟
ببينيد ما اگر بتوانيم گامي در حد تكرار مجلس ششم برداريم حتماً بيش از مجلس ششم هم خواهيم توانست كار انجام دهيم. چون طرف مقابل فضا را بسته است. این کار يك قدم به پس راندن كساني است كه شرايط امروز را پس از مجلس ششم ايجاد كردهاند، بعد از آن این اميد ايجاد خواهد شد كه آنها را وادار کنیم قدمهاي ديگري هم پس بروند تا برسيم به اجراي بدون تنازل قانون اساسي.
مصالحه بر سر منافع ملت
*آقاي خاتمي پيشنهاد نوعی مذاكره دادند و برداشت عموم از گفته های ایشان اين است كه در واقع يك تعامل دوطرفهاي بايد صورت بگيرد. آیا دو طرفه باید باشد؟
الان دوطرفه نيست، الان تقريباً هيچ تعاملي وجود ندارد.
*نه، منظورم آن چيزيست كه بايد صورت بگيرد.
بله طبيعي است. بايد بين طرفهاي موجود در دعواي امروز كشور گفتوگو صورت بگيرد براي رسيدن به يك مصالحهاي بر سر منافع ملت.
*مصالحه يعني چه؟
مصالحه يعني اينكه ما بتوانيم به يك فرمولي دست پيدا كنيم كه در آن هر دو طرف بتوانند به بخشي از خواستههاي خودشان دست پيدا كنند و به همين دليل حاضر شوند به طرف مقابل امتياز بدهند.
*شما چه امتيازي ميتوانيد بدهيد؟
همانطور آقاي خاتمي گفتند نسبت به گذشته گذشت كنيم، يعني بگوييم جفايي كه به مردم شد اينها را ناديده ميگيريم براي رسيدن به آيندهاي بهتر. اين كاري است كه ما ميتوانيم انجام دهيم. در حق مردم و فعالان سياسي و روزنامهنگاران و بسياري از خانوادهها و كساني كه در جريان حوادث بعد از انتخابات آسيب ديدند جفاهايي صورت گرفته كه اگر بخواهيم اينها را حساب پس بكشيم موضوع همچنان لاينحل ميماند، ما براي حل این دعوايي كه امروز بر سر منافع ملت و آينده كشور داریم، حاضر هستيم كه از بخشي از آنها عدول كنيم، كوتاه بياييم و گذشت كنيم تا بتوانيم به یک حداقلی از آنها برسيم. ببينيد اجراي بدون تنازل قانون اساسي در حقيقت معنايش اين است؛ ما قانون اساسي را به عنوان ميثاق ملي پذيرفتهايم، كمال مطلوب ما قانون اساسي نيست و فكر نميكنم كسي در اين كشور پيدا شود از هر دو جناح كه كمال مطلوب خودش را در قانون اساسي پيدا كند. كمال مطلوب ما قانون اساسي نيست ولي ما حاضر هستيم كه در چارچوب همين قانون اساسي حقوق خودمان را پيگيري بكنيم و همين در حقيقت نشان دهنده ظرفيتي است كه دارد بروز پيدا ميكند والا خواستههايي كه امروز توزیع شده بين طيفهاي جنبش و مردم، خواستههايي هستند كه بعضاً راديكال هستند.
*شما چه اندازه عملکرد اصلاح طلبان و معترضان دو سال گذشته را «حق كامل» ميدانيد؟
نه، قطعاً ايراداتي بوده.
*چه تقصیری در نتیجۀ حاصل شده داشته اند؟
ببينيد ايرادات در مجموعه ی حركت است ولي اگر شما بپرسيد كه در شخص مهندس موسوي آيا ايراداتي وجود داشته يا نه، من ميگويم اگر بوده بسيار كم بوده.
*در کل جريان را بفرماييد؟
در كل جريان را اگر بخواهم بگویم، بله، هر كسي از ظن خودش یار جنبش شد برای همین دو سر سبزها در تضاد هستند و همديگر را قبول ندارند. ولي آنها بر روي يك خواستهاي به اشتراك نظر رسيده اند كه باعث شده اينها در يك جهت واحد قرار بگيرند والا در درون سبزها انتقادات نسبت به همديگر فراوان است، كما اينكه آقاي كروبي و مهندس موسوي كانديداهاي رقیب بودند ولي بعد از انتخابات در يك مجموعه قرار گرفتند.
*خب آيا این بدنه واقعاً هدف و خواستههايشان يكي است؟
نه كاملاً با هم متفاوت است؛ بخشهايي هستند كه خواهان دگرگوني نظام هستند و بخشهاي هستند كه خواهان اصلاح قانون اساسي هستند، و بخشهايي هستند كه ميگويند نه، ما در چارچوب همین قانون اساسي ميخواهيم كار بكنيم؛ كه اینها بدنه اصلي را تشكيل ميدهند و آقاي موسوي و آقاي كروبي از اين نظر اخیر دفاع ميكنند. نه اينكه قانون اساسي همه خواستهها را برآورده كند، ولي اين را به عنوان يك ميثاق ملي كه اجماع عمومي روی آن وجود داشته بايد مبنا قرار دهيم تا بعد از آن بتوانيم به يك چارچوب درستي دست پيدا كنيم براي اداره كشور.
*خودتان فقط با یکی از این بخش ها همفکر هستید، بر همان مبنا هم حرکت سیاسی خود را تعریف می کنید، پس اين بدنه ی بزرگ به چه درد شما ميخورد؛ از جمله كساني كه به دنبال براندازي نظام هستند؟
ببينيد يك خواستههاي حداقلي وجود دارد و يك خواستههاي حداكثري؛ در آن بخش حداقلياش اين اتفاق نظر شكل گرفته. يعني آنهايي كه خواستار تغيير قانون اساسي هستند و آنهايي كه خواستار تغيير نظام هستند آنها جمعيت چندانی را تشكيل نمي دهند تا بتوانند تأثيرگذار باشند، آنها خودشان را پيوند داده اند به اين مجموعه، ولي وجود دارند و داشتن چنين خواستههايي هم خيلي چيز عجيب و غريبي نيست كه كسي بگويد ميخواهم قانون اساسي اصلاح شود. این جرم حساب نميشود. حتی اگر كسي خواستار اين باشد كه نظام تغيير پيدا كند هم جرم حساب نميشود، اگر اقدام عملي براي سرنگوني نظام كند آن جرم حساب ميشود، ولي اگر خواستهاش اين باشد كمااينكه اين طبيعي است كه در كشور مسيحي هایی وجود دارند كه خواسته ی آنها اين است كه يك حكومت مسيحي به وجود آيد، یا زرتشتي ها یا اهل تسنن که خواستار حكومتی زرتشتي یا سنی هستند و طبيعي هم هست كه يك عده سكولار هستند و خواستار حكومت سكولار باشند. طيفهاي مختلف وجود دارد و طبيعي است كه اينها خواستار چنين چيزهايي باشند و هيچكس نميتواند اين را بر آنها ايراد بگيرد. ولي اينها ميدانند چنين چيزي تحقق پيدا نميكند بنابراين ميآيند خواستههاي خودشان را حداقلي ميكنند و ميرسند به همان خواستههايي كه کاندیدایشان در انتخابات مطرح کرده بود.
* انتخابات زمان طرح خواستههاست. حاکمیت چقدر نياز به شركت اصلاحطلبان و معترضان دارد كه خواستههاي آنها را برآورده کند؟
كساني كه در راس حاكميت هستند براي حفظ قدرتشان نيازي به حضور اصلاحطلبان ندارند، آنها ميتوانند با تكيه بر پول نفت، نیروی نظامیان و دستگاه تبليغاتي صداوسيما قدرت خودشان را همچنان حفظ کنند ولي اين نوع اقتدار برای آنها مطلوب تلقي نمی شود. آنها دلشان ميخواهد در كنار همه اين داشتهها، يعني منابع مالي، نظامي و قدرت تبليغاتي، پايگاه اجتماعي هم داشته باشند. آنها در اين زمينه احساس ضعف ميكنند و براي جبران اين ضعفشان نيازمند اين هستند كه بخشهاي بزرگي از ملت در انتخابات شركت كنند تا آنها بگويند ما كه در حاكميت هستيم برآيند مشاركت گسترده ی مردم هستيم. براي اين است كه احساس نياز ميكنند كه اصلاحطلبان بيايند در انتخابات شركت كنند، نه براي اينكه آنها براي حفظ قدرتشان نياز به اين مشاركت داشته باشند.
* استدلالتان برای نیاز آنها به رأی اصلاح طلبان با ادعایتان نمی خواند. مگر مدعی نیستید که آنها در نتیجۀ انتخابات دخالت ميكنند پس اگر حضور پيدا نكنيد هم این کار را می کنند!
بله همين كار را هم ميكنند و اگر اصلاحطلبان در انتخابات شركت نكنند آنها يك دو قطبي را شكل ميدهند و مردم يك تعدادي ميآيند پاي صندوق و به هر حال آنها يك درصدي از پايگاه مردمي را دارند، اين نيست كه خالي از پايگاه باشند؛20 يا 25 درصد پايگاه دارند و همان مردم را ميآورند پاي صندوق و همانطور كه در شمارش انتخابات قبل عمل کردند اينجا هم ممكن است عمل بشود.
* چه تضميني وجود دارد كه اين انتخابات آنطور كه شما ميخواهيد برگزار شود؟
هيچ تضميني براي آن وجود ندارد.
*اصلاً خواسته و شرايط شما چیست؟
شرط اول ما اين است كه زندانيان سياسي آزاد شوند؛ منظور ما زندانيان انتخاباتي است.
*چرا؟
كساني هستند كه به نتايج انتخابات گذشته اعتراض داشتند؛ بخشی از آنها قبل از اینکه فرصت اعتراض پيدا كنند بازداشت شدند و بعضي از آنها بعد از اعتراض بازداشت شدند. اينها زندانيان انتخاباتي هستند، يعني همۀ كساني كه به نتايج انتخابات گذشته اعتراض كردند و به ناحق به زندان افتادهاند، اينها بايد آزاد شوند.
*چه كساني، كدامشان؟
مجموعۀ كساني كه در احزاب مختلف اصلاحطلب حضور داشتند، روزنامهنگاراني كه در روزنامههاي اصلاحطلب حضور داشتند. کسانی که در جریان اعتراضات خیابانی بازداشت شدند بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشند و ...
*بر فرض که 90 درصد اينها آزاد شوند، شما شركت نميكنيد؟
ببينيد تحقق اين شرط يعني آزادي آخرين نفر؛ ولي به هر حال ممكن است در مورد اينكه آيا اين زنداني انتخاباتي هست يا نيست، اختلاف باشد.
*به فرض که انتخاباتي باشد، تا آخرين نفر؟!
تحقق اين شرط يعني آزادي آخرين نفر بعلاوۀ رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی.
* شرط دوم؟
شرط دوم اينكه احزاب و مطبوعات آزاد باشند.
*يعني چه؟
يعني فضا از امنيتی به سياسي تغيير كند و بر اساس فضاي سياسي روزنامهها و احزاب آزاد باشند. ما الان در فضاي امنيتي به سر ميبريم، انتخابات در فضاي امنيتي اصلاً معني ندارد يعني بايد فضا سياسي باشد تا انتخابات برگزار شود. امکان برگزاری تجمعات وجود داشته باشد. الآن برای یک میهمانی افطار در منزل اشخاص هم مانع وجود دارد و آن را برهم می زنند. اجازۀ برگزاری مراسم دعا و سخنرانی مذهبی هم داده نمی شود. این بساط امنیتی و بگیر و ببند که هیچ کس هم مسئولیت آن را برعهده نمی گیرد و پاسخ گو نیست باید برچیده شود. انتخاباتي كه در فضاي امنيتي برگزار شود انتخابات سالمي نخواهد بود.
*يعني حتی حزب مشارکت باز باشد؟!
بايد احزاب مشاركت و مجاهدین انقلاب اجازه فعاليت پيدا كنند و امكانات آنها به آنها برگردانده شود و فرصت ارتباط يابي و سازماندهي برايشان برقرار و فعاليتشان به رسميت شناخته شود. البته از نظر ما رسمي هستند، ولي بخش هايي از حاكميت ميگويند شما منحل شده ايد البته ما نپذيرفتهايم، چون حكم انحلال به ما ابلاغ نشده و تا الان فقط ادعا شنيدهايم.
*در خبرها که به کرات ميگويند.
خبر، ابلاغ نيست و ابلاغ حکم قضايي روال دارد، بايد حكم ابلاغ شود و امضا گرفته شود، آن وقت ميشود ابلاغ قانوني و اگر دادستان دست روي قرآن بگذارد و يك خبري را اعلام كند اين به منزله ی ابلاغ حكم نيست.
*پس شما خودتان را رسمي ميدانيد؟
بله ما خودمان را رسمي ميدانيم.
*با همان شرایط قبلي، انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری 76 و 80 برگزار شد و اصلاحطلبها با قوت شركت كردند، آیا در آن زمان كسي زنداني نبود؟ زمان انتخابات مجلس ششم و انتخابات دور دوم آقاي خاتمي، آقاي منتظري در حصر بود و زنداني سياسي هم داشتیم، خيلي از فعالیت های سیاسی و روزنامهها در اين سالها توقيف يا محدود شده بودند...
شرايط آن موقع را با شرايط حالا نميشود مقايسه كرد. شرايط آن موقع شرايطي بوده كه به تدريج محدوديتهايي ايجاد شده بود و هنوز اصلاحطلبها به عدم شركت در انتخاب نرسيده بودند كه بعد بخواهند شرط بازگشت تعیین کنند. اما اکنون وضعیتی پيش آمده است که ما را رسانده به آن حدي از آستانه كه ما به تصميم عدم شركت برسيم. بنابراين حالا ما براي رسيدن به تصميم جديد نيازمند ذخيرهسازي ادله هستيم، قبلاً براي عدم شركت دلیل جمع ميكرديم حالا براي شركت بايد دليل جمع كنيم.
*مثل نهضت آزادي كه شروطی داشتند و رفتند که بيايند؟!
ببینید، ما در گذشته براي عدم شركت دليل جمع ميكرديم بنابراين تا يك دليل بطوركامل عینیت نمی یافت ما آن را لحاظ نميكرديم؛ ولی حالا برعکس شده.
*یعنی فقط شرايطي گذاشته شود و منتظر شوند كه طرف مقابل اين اجازه را بدهد؟! خب ملي مذهبيها و نهضت آزادی هم در مقطعي اين كار را كردند و رفتند و حذف هم شدند و ...
نه اين خيلي فرق ميكند. چون آنها در يك اقليت خيلي کمی بودند؛ آنها زماني كه آن تصميم را گرفتند به نظر من اشتباه كردند كه شركت نكردند ولي ما در شرايطي در معرض اين تصميم هستيم كه بخش بزرگ مردم با ما هستند. بعد از انتخابات دهم بخشي بزرگي از فعالان سياسي، روزنامهنگاران و مردم و سياستمداران به «عدم شركت» رسيدهاند والا كي تا به حال اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات دعوت ميشدند؟ علت اينكه الان اصلاحطلبها به انتخابات دعوت ميشوند براي آن است كه طرف مقابل دریافته است که این مجموعه به نقطه ی عدم شركت رسیده اند.
انتخابات مال مردم است و كسي صاحب آن نیست تا از دیگری دعوت كند
*كي اصلاح طلبان را دعوت كرده؟
بخشهايي از جناح راست كه در مجلس هستند و تريبونهايي دارند. البته از آن ور كسي رسماً دعوت نكرده، ولي من يادم هست كه در گذشته اين كار از جانب رهبري در جلسات خصوصي صورت ميگرفت.
*هيچ نشانهاي از آن طرف نيست؟
نه خير، نشانهای نيست.
*خب همین ها كه دعوت ميكنند!
اين دعوتها رسمي نيست، فقط رسانهییست و توسط كساني صورت ميگيرد كه اصلاً رسميتي برای این کار ندارند. آقاي باهنر دعوت ميكند كه نمايندگي رسمی از طرف مجموعه ای ندارد.
*آقاي جنتي در كدام انتخابات از شما دعوت كرده بودند؟
آقاي جنتي سمتي براي دعوت در انتخابات ندارند. ايشان فقط حق نظارت دارند. ايشان هيچگونه جايگاه سياسي ندارند كه بخواهند دعوت كنند.
*دبیر شوراي نگهبان هستند ...
ایشان بعضي وقتها بيش از حد حق نظارت خودشان صحبت ميكنند.
*اما هيچ گاه دعوت نكردند، در سال 76 اتفاقاً در شوراي نگهبان به آقای خاتمی رای منفی داده بودند و 78 هم در مورد کاندیداهای مجلس ششم همان نظر را داشتند، در مورد آقاي معين هم كه رد كردند و در مورد موسوي هم كه همين نظر را داشتند. پس هيچ وقت آقاي جنتي استقبال نكرده بود.
آقاي جنتي هيچ وقت سمتي براي دعوت نداشتند. نه جايگاه و نه سمتي و نه حد و اندازهاي به لحاظ سياسي. ايشان در يك جايگاه نظارتي هست و بيش از حد نظارتي گاهي اوقات صحبت ميكند و خلاف است.
*پس امثال آقاي جنتي وقتي اظهار نظر ميكنند که مثلاً نيازي به حضور اصلاحطلبها نداریم، اصلا چنین گفته ای قابل توجه است؟
نه قابل توجه نیست. اما دليلي بر عدم سلامت انتخاباتي كه ميخواهد برگزار شود، هست. آقاي جنتي به عنوان ناظر بايد بيطرف باشد.
*در انتخابات گذشته هم اين اتفاق افتاد. حتي آقاي جنتي در داخل شوراي نگهبان آقاي خاتمي را رد كرد و همچنین در انتخابات های دیگر. اما این دليل نميشود که بگوييم حتما در آن انتخابات ها تقلب شده ...
نه، كاري به آن ندارد. من ميخواهم بگويم آقاي جنتي حق اظهارنظر در مورد انتخابات را ندارد و فقط بايد نظارت كند؛ آنچه به عنوان اظهارنظر ميگوید به عنوان يك فرد و شخص است، هيچ اعتبار خاصي ندارد.
*پس چه كسي بايد دعوت بکند از شما؟
كسي نبايد دعوت كند، آنها بايد شرایط آقاي خاتمي را محقق كنند، اصللاحطلبها خودشان ميآيند. انتخابات متعلق به همۀ مردم است. جايي نيست كه كسي در آن صاحب خانه باشد و از كسي دعوت كند. انتخابات عرصه رقابت است و طبيعي است رقبا از هم دعوت نميكنند و ما منتظر دعوت كسي نيستيم، شرط تعيين كردهايم که انتخابات واقعاً انتخابات باشد و ميگوييم اگر اين شرايط تحقق پيدا كند، خواهيم آمد، حالا چه دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند.
*شرط سوم؟
شرط آخر ما اين بود كه انتخابات ضمانتهاي لازم را براي برگزاري سالم داشته باشد. متأسفانه با اعضاي فعلي شوراي نگهبان كه تا کنون آن گونه عمل کرده اند بعید است این شرط تحقق پیدا کند.همين هفته ی گذشته آقاي جنتي در نماز جمعه خطونشان كشيده براي كانديداهاي رياست جمهوري دوره ی بعد؛ كه شما اين آرزو را به گور خواهيد برد! سوال من اين است كه اين اظهارنظر آقاي جنتي بر اساس كدام جايگاه قانوني صورت گرفته؟
*امام جمعه.
ايشان عضو شوراي نگهبان است.
*خب امام جمعه هم هست؛ از تریبون نماز جمعه خیلی ها قبلا اظهارنظر کرده اند.
من ميگويم عضو شوراي نگهبان نباید خطیب جمعه باشد تا مجبور باشد حرف هایی را در جایگاه خطیب نماز جمعه بزند که بيطرفي خودش را از دست بدهد. بنابراين آقاي جنتي صلاحيت عضويت در شوراي نگهبان را ندارد. حالا اینکه خطيب جمعه است و اظهارنظر ميكند باشد ولي چنين كسي كه چنين اظهارنظري ميكند صلاحيت عضويت در شوراي نگهبان را نخواهد داشت.
*قبلاً هم چنین اظهارنظرهایی سابقه داشته.
آنها هم غيرقانوني بوده.
آقای جنتی را بردارند و مثلاً آقای امینی را بگذارند
*ميخواهم دقيقا بدانم چه زمانی شرط سوم را محقق شده می دانید؟
سلامت انتخابات اين است كه نهادهاي ناظر بتوانند اعتماد عمومي را جلب كنند يعني حداقل، نيروهاي رقيب در عرصه انتخابات به آنها ايرادي نداشته باشند و اعلام كنند كه ما اين نهاد را به عنوان نهاد بيطرف ميپذيريم. یعنی تحولي صورت بگيرد كه چنين اظهارنظری توسط رقباي انتخاباتي امكانپذير باشد.
*معیار قابل اندازه گیری این شرط چیست؟
كمترين آن اين است كه آقاي جنتي عضو یا دبیر شوراي نگهبان نباشد.
*یعنی اگر باشد شما در انتخابات شركت نميكنيد؟
من از طرف ديگران در این باره صحبت نميكنم. اما اگر آقاي جنتي دبير شوراي نگهبان باشد من قطعاً در آن انتخابات شركت نميكنم. يعني آن انتخابات را سالم نميدانم.
*يعني مشكل شما با یک «شخص» است؟
نه، ميخواهم بگويم به عنوان مثال. چون شما اسم برديد در مورد آقاي جنتي بنده اظهارنظر كردم. من ميگويم شوراي نگهبان بايد بتواند اعتماد طرفين و رقباي انتخاباتي را جلب كند كه يك نهاد بيطرف است. براي اين منظور چند كار لازم است. يكي اينكه بعضي از اعضاي شوراي نگهبان هستند كه اينها در عرصه سياسي بيطرف تلقي نميشوند، يعني آدمهاي كاملاً سياسي هستند و اظهارنظرهاي سياسي كرده اند، يعني كساني را رقيب خودشان تلقي كرده اند؛ خب اینها باید تعویض شوند.
*وقتی شما این حرف را بزنيد، طرف مقابل هم مثلا می گوید فلان كس نبايد باشد. مشكل شما «شخص» است؟
در مورد شخص؛ اين اظهار نظر من شخصی است. من نميتوانم از طرف دیگران اظهارنظر کنم.
*به نظرتان اظهارنظرتان اشتباه نبود؟
نه، كاملاً درست است، من آقاي جنتي را نيرويی مناسب نميدانم. خیلی موجب بدبینی به نظام شده است.
*با استدلال شما، آقاي جنتي هم مانند شما می تواند بگوید که با یک شخص یا با چند شخص مشکل دارد.
من ميگويم اگر شما ميخواهيد كساني باشند كه بيطرف باشند آقاي جنتي را برداريد و کسی مانند آقاي اميني را دبير شوراي نگهبان بگذارید، آن موقع اعتماد ميكنيم؛ راهحل خيلي مشخص هم ميدهيم، آقاي اميني عضو عالی رتبه ی جامعه ی مدرسين و مجلس خبرگان و از مدرسان برجسته ی حوزه ی علميه هستند و خیلی ها قبولشان دارند. آقاي جنتي را بردارند، آقاي امنيتي را بگذارند. آن موقع شوراي نگهبان ميتواند تا حدودي جلب اطمينان كند. البته بعضي از اعضای ديگر شوراي نگهبان هم كه خطي برخورد كرده اند بايد تغيير كنند تا بتواند اعتماد عمومی جلب شود. من خيلي هم ذهني صحبت نميكنم، نميگويم كه آقاي جنتي را بردارند و آقاي موسويخوئینيها را بگذارند، خب آنها اين كار را نميكنند ولي من ميگويم آقاي جنتي را بردارند آقاي امیني را كه خودشان علی القاعده قبول دارند بگذارند. این مقدار حسن نیت نشان بدهند.
*اینها توصیه است؟
بله. اگر اعضای فعلی توبه نكرده باشند اعتمادی جلب نمی شود.
*توبه؟! از چه؟
از حق و ناحق كه در گذشته كردند. مثلا متهم کردن آقای خاتمی به دریافت یک میلیارد دلار؛ یا به قول خودشان افشاگری؟
آقاي جنتي به لحاظ اظهارنظرهايشان از عدالت هم ساقط شده اند چه برسد به شایستگی عضويت در شوراي نگهبان كه شأنی بیشتر از آن می خواهد.
*در جناح راست تا چه اندازه به اين نتيجه رسيدهاند كه برخی افراد با رفتارشان تاثیر منفی این چنینی می گذارند؟
تقريباً ميتوانم بگويم كه بدنه جناح راست همه به يك وجدان درد گرفتار هستند؛ تقریباً بدون استثنا.
*اين را از ته دل ميگوييد؟
بله. همه به يك وجدان درد گرفتار هستند كه مسبب وضع نابسامان فعلی مملكت اينها هستند؛ با رفتارهايي كه در گذشته داشته اند و با اظهارنظرهايي كه كرده اند و با ناديده گرفتن برخي مسایل، مسبب بوده اند، منظورم از جناح راست، در حقيقت راست سنتي است.
*مستند می گویید؟
حتی ادعا می کنم که آقاي يزدي هم دچار عذاب وجدان است، حتی آقاي جنتي هم دچار عذاب وجدان است، چون مسبب نابسامانيهاي امروز اينها بودند كه مملکت به اين روز افتاده، منتها اينها بروز نميدهند. خصوصي با هر كدام از اينها كه من توانستم در ارتباط باشم، اذعان ميكنند که در گذشته دچار خطا شدهاند كه امروز احمدينژاد در راس دستگاه اجراي كشور است و كشور را به اينجا رسانده، منتها خودشان را از تک و تا نمیاندازند. براي اينكه اگر بخواهند اشتباهشان را قبول كنند، پس بايد در بعضي جاها عقبنشيني كنند؛ لذا حاضر نيستند موقعيت خودشان را از دست بدهند، والا در جلسات خصوصي و مجامع خصوصي خودشان آنها اذعان ميكنند كه سهم زيادي در ايجاد وضعیت فعلی كشور داشته اند.
سرکوب احزاب و روزنامه ها راه را برای ورود دیکتاتورها باز می کند
*آيا نظارت استصوابی هم ربطی به شروط دارد؟
بله، نظارت استصوابي به نظر من بايد برداشته بشود.
*اما آقاي خاتمي چنين چيزي را نگفتهاند؟
بله آقاي خاتمي نگفتند، به همين دليل ميگويم «به نظر من». نظارت استصوابي با روح قانون اساسي در تضاد است. اساساً وقتي شوراي نگهبان را در قانون اساسي گذاشتند براي جلوگيري از خودکامه شدن دولت بود؛ دولت به معناي حاكميت. در حالي كه امروز شوراي نگهبان با اعمال نظارت استصوابي عکس فلسفۀ مورد نظر قانونگذار رفتار می کند.
*خب می گویند که آن طوری افراد نفوذي و ضدانقلاب وارد مجلس می شوند!
اولاً كه وقتي شما نظام رأيگيري را ميگذاريد، بايد به راي مردم اعتماد كنيد، راه اينكه افراد فاسد و افراد نفوذي وارد دستگاه مجلس و دولت نشوند اين نيست كه يك نهادي بيايد خودش انتخابات را دو مرحله ای كند. مگر در دنيا انتخابات برگزار نميشود؟ آيا آنها ميآيند اينگونه اعمال نظارت استصوابي ميكنند؟ نظارت استصوابي تا يك حدي براي احراز شرايط عمومی در همه جاي دنيا هست ولي اينكه براي احراز شرايط سياسي افراد اعمال نظارت استصوابی صورت بگيرد اين در هيچ جاي دنيا نيست. در كجاي دنيا وقتي انتخابات برگزار ميشود کی اين همه آدم جاسوس و قاچاقچي و دزد در معرض ورود به مجلس و دولت قرار گرفته اند که حالا در ايران بخواهد اتفاق بيفتد؟ بايد نظارت مردمي را تقويت كرد، شما اگر روزنامههايتان آزاد باشد و اگر احزابتان آزاد باشد، اگر انتخاباتتان مبتني بر نقشآفريني احزاب باشد، خود احزاب فيلتري ميشوند براي جلوگيري از ورود آدمهاي ناباب به مجلس و نهادهايي كه با انتخابات شكل ميگيرند. اما اگر شما روزنامهها و احزاب را سركوب كنيد، بله، راه باز ميشود براي ورود دزدها و غارتگرها و مستبدين و ديكتاتورها به نهادهايي كه با انتخابات شكل ميگيرند.
*حالا آمديم و شروط موافقت نشد. چه ميشود؟
خب اصلاحطلبها در انتخابات شركت نميكنند.
*فقط؟
وقتي يك كاري ايجابي باشد اتحاد و انسجام در آن وجود دارد ولي طبيعي است كه وقتي عدم شركت است يك بخشهايي ممكن است دعوت به تحریم کنند، يك بخشهايي هم ممكن است دعوت به عدم مشاركت فعال كنند و يك بخشهايي هم ممكن است فقط شركت نكنند.
*یک بخش هایی هم شاید شرکت کنند؟
بله، يك بخشهايي هم ممكن است شركت كنند.
*يك بخشهايي ممكن است بروند به كسي ديگري راي بدهند؟
نه، طرف مقابل در صدد است يك بخشي را به عنوان اصلاحطلب وارد انتخابات کند. يعني اگر اصلاحطلبها خودشان هم با اين عَلَم وارد انتخابات نشوند يكي كساني با را با اين عَلَم وارد انتخابات خواهند کرد كه اصلاحطلب نيستند ولی عَلَم اصلاحطلبی را بلند خواهند كرد؛ آنها را نميتوانيم كاري كنيم.
*مثل چه كساني؟
نميخواهم اسم ببرم. ما در جریان اصلاحطلب يك سازمان رسمي نداريم كه بتوانيم بگويم وقتي اين سازمان رسمي تصميم گرفت همه ی اجزا تبعيت ميكنند. ولي می توانیم اصلاحطلبي را شاخص و محورش را آقاي خاتمي بگيريم والا هر كسي ميتواند خودش را اصلاحطلب بداند، آقاي احمدينژاد هم ممكن است فردا ادعاي اصلاحطلبي كند. ما نميتوانيم مانع از چنين ادعايی بشویم.
اصطلاح "اصلاح طلب" برای خاتمی و چارچوب گفتمانی او بکار می رود
*حرفهاي كه آقاي مشايي و تيمشان در حوزه های اجتماعی و فرهنگی ميزنند از اصلاحطلبها چيزي كم ندارد!
اصلاحطلبي فقط يك پارامتر و همه چيز آن كاملاً تعريف شده نيست. اصلاحطلب يعني كسي كه ميخواهد در چارچوب نظام فعلي به اصلاح امور بپردازد، اين ميشود اصلاحطلب. البته ممكن است كساني به اصلاح قانون اساسي معتقد باشند؛ آنها هم ميتوانند اصلاح طلب باشند، اما تا زماني كه از ابزار قانوني براي پيشبرد اين اصلاح استفاده كنند. طبيعتاً كساني كه خودشان را اصولگرا مينامند بارها گفتنداند كه «ما هم اصلاحطلبيم»، كما اينكه ما می گوییم «ما هم اصولگرائیم». بنابراين اگر كسي ادعا كرد که «من اصلاحطلبم» ما نميتوانيم انكار كنيم و بگوییم که نیستی! يك «لفظ» داريم و يك «اصطلاح». هر كسي ميتواند در لفظ بگويد كه اصلاحطلب است كما اينكه حتماً كساني كه در جناح اصولگرايان هستند آنها هم درجاتی اصلاحطلب هستند و كسي ادعا نمی کند كه آنها اصلا خواهان اصلاح نيستند، خودشان هم اگر ادعا بكنند که اصلاً «اصلاح طلب نیستیم»، خلاف ميگويند، چون حتی آنها خود بخود به درجاتی خواهان اصلاح در چارچوب نظام هستند. بنابراين به لحاظ لفظ هر كسي ميتواند بگويد من اصلاحطلب هستم ولی اصطلاح «اصلاحطلبان» يعني كساني كه دور و بر آقاي خاتمي بودند و كساني كه در چهارچوب گفتماني آقاي خاتمي رفتار سياسي ميكنند.
جامعه اصلاحطلبی را با آقاي خاتمي ميشناسد. يعني جامعه آن اصلاحطلب سياسي كه اصطلاحاً مرسوم است را با آقاي خاتمي ميشناسند. بنابراين اگر آقاي خاتمي اظهارنظری بكند، اصطلاحاً ميشود گفت که برآيند نظر اصلاحطلبهاست ولي ممكن است كساني هم عَلَم اصلاحطلبي بردارند. كما اينكه عدهاي الان عَلَمِ دفتر تحكيم را برداشتهاند و به ناروا به اسم دفتر تحكيم در حال فعاليت هستند.
*اصلاً منظور من تابلوي اصلاحطلبي نيست. الان تیم مشايي حرفهايي برخلاف آن نگاه سنتي می زند كه در جناح راست وجود داشته. اينها حرفهايشان در حوزه ی اجتماعي و فرهنگي با اصلاحطلبها زياد فرقي نميكند.
اصلاحطلبي اساساً شکل گرفته از خواست و اراده مردم است. يعني اگر بنده يا آقاي خاتمي يا هر كس ديگري ميگوييم اصلاحطلب هستيم، ميخواهيم بگوييم كه ما با خواست مردم سر و كار داريم. هر كسي ميتواند مطابق با خواست مردم اظهارنظری بكند، كما اينكه آقاي مطهري هم امروز دارد حرفهايي ميزند كه قبلاً اصلاحطلبها ميزدند، کما اینکه آقاي باهنر هم گاهي اوقات حرفهايي ميزند كه برای او جديد است و قبلاً اصلاحطلبها ميزدند.
*شما استقبال می کنید از این حرفها؟
بله. از اينكه هر كسي هر مقدار به دامن اصلاحطلبي بياید، طبيعتاً استقبال ميكنیم، این در واقع به كرسي نشستن حرفهاي اصلاحطلبان است و صحت آنها را ميرساند. اگر اصلاحطلبان در كنار اسلاميت از ايرانيت هم دفاع ميكردند، اين حرف حرف درستي است، حالا هر كسي كه بخواهد از اين حرف استفاده كند معنایش این نيست كه اصلاحطلب شده؛ يعني ميخواهد از حرفهايي كه مورد توجه مردم بوده استفاده بكند براي افزايش پايگاه خودش؛ می خواهد حرف درست بزند.
*در صورتي كه اصلاح طلبان به هر دليلي در انتخابات شركت نكنند، اين طيفي كه شما هم به آن اشاره کردید تا چه اندازه زمينه ی جذب رأيهاي خاكستري را دارند؟
نه، اينها هيچ زمينهاي به نظر من به لحاظ اين نوع اظهارنظرهایشان ندارند. البته طيف احمدينژاد به دليل خرج كردن پول زياد توانسته بخشي از جامعه را هوادار خودش بكنند. امروز در مجموعه اصولگرايان طيف طرفدار احمدينژاد پيشي گرفته بر طيف سنتي اصولگراها و به همين دليل است كه آنها نگران هستند و به همين دليل است كه آنها دعوت ميكنند از اصلاحطلبان كه بياييد و در انتخابات شركت كنيد، چون خود را بازنده ی عرصه ی رقابت با احمدی نژاد ميدانند، احمدينژاد به وسيله ی توزيع پول براي خود پايگاه اجتماعي كسب كرده و آنها از اين نگران هستند، همین چيزي كه آقاي جنتي هم در نماز جمعه به آن اعتراف كرد. يعني كساني كه امروز توزيع پولشان باعث نگراني آقاي جنتي شده همان كساني هستند كه توزيع پولشان در انتخابات دهم، موجب نگراني اصلاح طلبان و جنبش سبز شده بود. آقاي جنتي چون امروز اين اقدام را عليه تفکر خود ميداند ميآيد اعتراف ميكند كه كساني براي خريد رأي پول توزیع می کنند. اين اعتراف در حالي است كه در انتخابات دهم اين كار صورت گرفته بود و آقاي جنتي حاضر نبود آن را قبول کند.
*آقای شکوری راد! به نظر ميرسد بخشي از بدنه حامیان دو طرف از اختلافات دو سال گذشته خسته شدهاند. نظر شما چيست؟
از اختلاف خسته نميشوند، وجود اختلاف در هر كشوري طبیعی است؛ از اين كه مملكت اينقدر بد اداره ميشود خستهاند، وگرنه هميشه از زمان انقلاب تا الان انتخابات بوده و اختلاف هم بوده، اما مردم خسته نميشدند، مردم از اداره ی بد کشور خسته و نااميد و سرخورده شدهاند، اين مردم را خسته كرده وگرنه مردم در اين اختلافي كه به وجود آمده خودشان يك طرف اين قضيه هستند، يعني مردم الان با حاكمان اختلاف دارند.
* البته اين تصور شماست، فكر نميكنم اينطور باشد؟
بله، اين تصور من است.
* يعني شما ميگوييد، دولت و حكومت يك طرف و همه مردم يك طرف دعوا هستند؟
نه، همۀ مردم نه؛ اما بخش بزرگي از مردم، بخش بزرگتر مردم. بخش بسيار بزرگتر نخبگان، بخش بسيار بزرگتر دانشگاهيان، اينها اين فكر را دارند.
* پس قبول داريد كه همه مشمول اين قضيه نيستند؟
بله، عرض كردم بخشي از مردم. طبيعتاً وقتي ما ميگوييم مردم؛ هیچ وقت مردم همه در يك طرف قرار نميگيرند. يعني اگر در اين مملكت هم يكي از اين جمعيت مردم طرفدار آمريكا باشد، نميتوانيم بگوييم همۀ مردم با آمریکا بدند؛ چون آن یک نفر هم جزئي از اين مردم است. بنابراين هيچكس نميتواند مدعي كل مردم باشد. وقتي صحبت از مردم ميكنيم يعني اکثریت مردم.
برای انتخابات باید فضای امنیتی به فضای سیاسی تبدیل بشود
* برویم سراغ مواضع تندي كه از طرف برخي از سياسيون علیه اصلاح طلبان گرفته می شود؛ حتی از سوی برخي اعضای نهادهاي خاص! از جمله آقاي نقدي كه گفته خط اماميها و اصلاحطلبان منافقند و از تروريستهاي دهه 60 هم خطرناكترند. اين اظهارات به نظر شما نشانه ی چیست؟
آقاي نقدي كلاً يك نيروي نرمال سیاسی قلمداد نميشود كه اظهارنظرهاي ايشان را شايسته ی واكنش بدانيم. گاهي يك نيرويي اظهار نظر سياسي ميكند، خب ميارزد كه به آن جواب بدهيم، ولي آقاي نقدي اين حرفش فحش است و هيچ ارزشی ندارد. اگرچه درست است كه يك همچين آدمي فرمانده بسيج شده است، که البته باعث تأسف است، اما اين به معنای آن نيست كه صلاحيت چنین اظهار نظرهایی را داشته باشد.
*بعضی ها به استناد چنین سخنانی، فعالیت اصلاح طلبان را بی فایده می دانند.
اگر ما تعبیر آقاي مطهري را درست بدانيم كه فتنه از مناظره ی آقاي احمدينژاد و موسوي، و توسط ايشان آغاز شد، آقاي نقدي هم جزو تيم عملياتي آن فتنه ای بوده است که در انتخابات سال 88 شکل گرفت. بنابراين كسي كه خودش در آن اتفاق شريك است و حاضر نيست كه آشكارا از مسووليت خودش دفاع كند و اين مسووليت را به گردن بگيرد، خيلي هم صلاحيت اظهارنظر ندارد؛ ولي به هر حال بايد از اين اظهارنظرها ترسيد. بايد به جاي اينكه به اظهارنظرهاي آقاي نقدي جواب داد بايد از آن ترسيد.
* چرا؟
چون پشتبند اين اظهارنظرها ممکن است یک سری عمليات شکل بگیرد كه منجر به صدمات جبرانناپذيري به مردم شود.
* شما که با اين حرفها بيشتر جامعه را ميترسانيد...
جامعه بعد از انتخابات سال 88 به شدت ترسيده. از آن زمان دو سال است كه فضاي امنيتي در كشور حاكم است و مردم ترسيدهاند. در شرايطي كه جامعه ترسيده، طبيعتاً برگزاری انتخابات معني ندارد. ما ميگوييم اين فضاي امنيتي را بايد به فضايي سياسي تبديل بكنند تا امنيت ايجاد شود و مردم در انتخابات شركت كنند.
* شرکت در انتخابات؟!
البته اينها به هر حال اين انتخابات را برگزار ميكنند.
* به هر حال بعد از چند سال كمكم دو دسته تشكيل ميدهند، قبلاً هم گفته بودند كه چنین توانایی هایی دارند.
این کار را می کنند اما زیاد موفق نميشوند. اگر ما مثل نهضت آزادی و طیف ملی مذهبی یک جمعیت کوچکی از جامعه بودیم، آن موقع حرف شما درست بود که کنار کشیدن از انتخابات نفعي نداشت، ضرر هم داشت و كما اينكه براي آنها ضرر داشت، ولي امروز به زعم خود آنها و براساس آمار خود آنها ما يك جمعيت 13 ميليوني يا 14 ميليوني از 40 ميليون هستيم، يعني حداقل خودشان اذعان ميكنند كه 30 تا 35 درصد اما بر اساس برآوردهای ما خیلی بیش از 50 درصد. چنين جمعيتي بايد درست تصميم بگيرد و بتواند وارد آن عرصه ای بشود كه در آن امكان برد وجود دارد. ما نبايد وارد عرصه ای شويم كه فقط براي ما سرنوشت باخت وجود دارد. بنابراين عاقلانه نيست كه ما بياييم همه چيزمان را در سبدي بگذاريم که حاصلی براي ما نخواهد داشت.
*چرا مثلاً بر روی نیروهای مستقل سیاسی سرمایه گذاری نمی شود، یا ایجابی برخورد نمی شود و گفته می شود که در انتظار تحقق شرایط از سوی دیگر هستیم؟ مدرس چطور وارد مجلس شد؟ آیا شما منتظر دعوت نامه هستید؟
نه، گفتم اصلاً ما منتظر دعوتنامه نيستيم، ما منتظر تحقق شرايط هستيم. در شرايط امروز كه در افطاري انجمن اسلامی دانشگاه تهران به آقاي دعايي اجازه ی سخنراني داده نميشود، يا اگر يك جلسهاي در جايي برگزار شود با آن برخورد امنيتي ميشود ما اصلاً چگونه دور هم بنشينيم و بفهميم كه چه كسي كانديدا شود يا چه كسي كانديدا نشود؟ يعني ما حتي شرايط امن براي تشكيل جلسه برای تعیین كانديدا نداريم كه بخواهيم اين كار را بكنيم، چگونه از ما انتظار ميرود كه اين كار را بكنيم؟ الان یك شخصي به يك شهرستان برود فوري با فعالان سياسي آنجا برخورد ميكنند يا فعال سياسي شهرستان اگر بيايد در تهران با بنده ملاقات كند، وقتي به استان و شهرستان خودش برگردد با او برخورد ميشود، چگونه در چنين شرايطي ميشود نشست و برنامه نوشت براي انتخابات؟ چگونه ميشود آن را منتشر كرد و چگونه ميشود كانديدا تعريف كرد، چطوری می شود ستاد انتخاباتی شکل داد؟
*فضا يك مقدار در حال باز شدن نیست؟
نه، اصلاً هيچ چشماندازي براي باز شدن فضا وجود ندارد.
*فضای مطبوعات نسبت به چند ماه قبل فرق نكرده؟
کمی باز شده ولي كاملاً كنترل شده است. يعني هنوز جرأت چاپ عكس آقاي خاتمي را حتی ندارند.
*چاپ كرده اند كه.
چاپ كرده اند ولی با آن برخورد شده.
*همین آقاي دعايي در روزنامه ی اطلاعات، از بعد انتخابات تا الان تمام پیام ها و سخنرانيهاي آقاي خاتمي را منتشر كرده؟
آقاي دعايي منتشر ميكند اما حد دارد. همه ی صحبت های آقای خاتمی را نمی تواند منتشر كند؛ فقط بخش های بيضررش را منتشر ميكند. اغلب حدود20 درصد متن سخنرانی آقای خاتمی که خودش آنقدر با ملاحظه صحبت می کند سانسور ميشود تا قابل چاپ شود.
*به هر حال اصل حرفش منتشر می شود.
چه فايدهاي دارد؟ آدم يك ساعت سخنراني ميكند براي گفتن يك جمله. اگر آن جمله را حذف كنند بقيه ی آن مقدمه و موخره است. البته با این حال، همین را هم باید قدر شناخت
*اما منتشر ميشود؛ در 6 ماهه گذشته که خبرها و عکس آقای خاتمی روی جلد تعدادی از نشریات هم آمده است.
بله خیلی محدود و کنترل شده. من ميگويم آقاي موسوي و آقاي کروبی بر اساس چه قانوني محصور شده اند و ارتباطاتشان با بيرون قطع شده و هر كسي از آنها اسمي ببرد مشمول سانسور ميشود و هر كسي اظهار كند كه من جزو طرفداران اينها هستم حذف می شود و مورد اهانت قرار می گیرد ...
*مصاحبه فارس با آقاي مطهری را دیده اید؟
بله، بخشهايي از آن را خواندم؛ استثنا بود و خودتان هم قبول داريد كه استثنا بود.
*فكر ميكنيد اگر آنها ادامه پيدا كند، فضا تغییری می کند؟
بله اگر ادامه پيدا كند يعني فضا يك مقداري در حال باز شدن است. ولي معناي آن اين نيست كه فضا به اندازه ی كافي باز است. فضا زماني باز است كه ما مثلاً بتوانيم كنگره ی حزبمان را برگزار كنيم.
بودن ما مهم نیست، مهم این است که "آزادی" باشد
*اگر حزب مشاركت كنگرهاش برگزار نشود يعني فضا بسته است؟ فقط همين؟!
از نظر ما يعني امكان عمل نداريم، يعني ما را به عنوان بازنده در انتخابات ميخواهند شركت بدهند.
*آقا رضا خاتمي گفته كه اگر لازم باشد ما حاضر هستيم از حزب بگذريم؟
بله، مساله ی ما حزب نيست. حزب اساسا برای يك سري اهداف كلانتر و عاليتری تشكيل شده و اگر آن اهداف عالي تحقق پيدا كند ما داعی حزب نداریم. بندۀ نوعي باشم يا نباشم مهم نيست، حزب مشاركت باشد يا نباشد مهم نيست؛ مهم اين است كه در مملكت فضا سياسي باشد و شرايط امنيتي از بين برود و احزاب و مطبوعات آزاد باشند؛ حالا اگر لازم بود مشارکت اسم عوض كند، می کند. البته چه لزومي دارد که در آن شرایط اسم عوض کند ولي اگر برای رسیدن به آن هدف متعالی لازم بود شاید بگوييم که ما ميكشيم كنار. اصلا خواسته ی ما این نیست که حتما ما كانديدا شويم، اصلاً مهم نيست كه ما نقش و سهمي داشته باشيم، برای ما مهم اين است كه شرایط در كشور شرايط آزادي باشد.
ببینید، يكسري افراد در حوادث بعد از انتخابات كشته شدند، طبيعي است كه اينها جان خودشان را از دست دادهاند و ما نميتوانيم جان آنها را برگردانيم. كما اينكه يك عدهاي هم ممكن است از عرصه سياست كنارهگيري كنند، اشكالي ندارد. اگر شرایطی که گفته ایم تحقق پيدا كند، ما دعوايمان بر سر اشخاص نيست، كما اينكه مهندس موسوي هم بعد از انتخابات گفت شما نتیجه ی اعلام شدۀ انتخابات را باطل كنيد من اصلاً ديگر كانديدا نميشوم، يعني شخص مهندس موسوي مطرح نيست.
*آقاي دكتر! اگر در همان هفته ی اول بعد از انتخابات شخص مهندس موسوي سازش و مصالحه و گفتگو ميكرد كه به نتيجه برسد، به نظرتان بهتر از وضع فعلی نبود؟
بله، بهتر بود.
*چرا نشد؟
نگذاشتند، و شرايط را برايش فراهم نكردند و وقتي هم كه رهبري گفت كه شوراي نگهبان بيايد يك هياتي را تعيين كند كه حَكَم شوند، كساني را حَكَم تعيين كردند كه خودشان موضع داشتند و بعد از آن هم در تلويزيون همان موضع را تكرار كردند؛ آقاي ولايتي و آقاي حداد عادل و .... خب آقای حداد عادل كسي بود كه سهشنبه ی همان هفتۀ اول در ميدان وليعصر سخنراني کرد و رجزخواني كرد؛ پس چگونه ميتواند حَكَم باشد؟ يا آقاي ولايتي كه آمد در تلويزيون صحبت كرد. ما نميگوييم آدمهاي ما را، اما اگر همان موقع يك آدمهايي انتخاب می شدند كه حداقلِ اعتماد به آنها وجود داشت، به طور قاطع ميگويم که هم مهندس موسوي و هم بقيه ی اصلاحطلبها حَكَميت آن مجموعه را ميپذيرفتند.
*شما ميگوييد در آن اتفاق كه رخ نداد، هيچ ايرادي یا هيچگونه تصميم اشتباهي از طرف سبزها گرفته نشد؟
از جانب مهندس موسوي نه. مهندس موسوي تصميماتش درست بود؛ اگر خطا كرده بود آن مجموعه ی بزرگ در پشت آن شكل نميگرفت.
*آقاي دكتر مصدق در تاریخ ماندگار شد، از او بت می سازند اما با رفتن او به هر حال كشور ساليان سال عقب افتاد. آيا ما الان به تكرار رفتار مصدق نياز داريم؟
ما به افرادي نياز داريم كه توان سازش و مسالمت را در جهت منافع ملت داشته باشند و خوشبختانه داریم. وقتي آقاي خاتمي ميگويد شما گذشت كنيد و مردم هم گذشت ميكنند تا برسيم به آينده؛ یعنی گذشته را فراموش كنيم، اين حرف نشانه ی شجاعت و شهامت آقاي خاتمي است. بابت اين حرف هم خيلي فحش خورد.
*از چه كساني؟
از كساني كه احساسي برخورد ميكردند.
*و می کنند؟
و ميكنند؛ اينها در مجموعه هستند. من منكر وجود اينها نيستم.
*در صورت تحقق شروط خاتمی، فكر ميكنيد چه بخشي از سبزها ریزش می کنند؟
آنهايي كه منشور جنبش سبز را پذيرفته اند آنها هيچكدام ريزش نميكنند، اما یک كساني هستند كه از ظن خودشان یار جنش سبز شده اند، نه ما با آنها داد و ستدي داشتيم و نه قرار و مداري داريم؛ آنها خودشان آمده اند و خوشان هم می روند.
*از آنهایی كه به خيابان می آمدند، از آنها چقدرشان ریزش خواهند کرد؟
من فكر ميكنم بخش عمدهی شرکت کنندگان در راهپيمايي 25 خرداد سال 88، پای مصالحه ای که اسم خاتمی و موسوی و کروبی زیر آن باشد می آیند هر چند بعضاً با قدری دلخوری.
*به عنوان آخرین سوال، آیا علی مطهری را در جناح راست تنها می دانید؟
مطهری مثل آن بخش کوچک بیرون از آب آن کوه یخی است که در جناح اصولگرا شکل گرفته و الآن فقط آن بخش کوچکش بروز پیدا کرده و دیده می شود وگرنه بخش اعظم اصولگراها دچار وجدان درد و سرخورده هستند؛ نسبت به سرنوشتی که بر کشور حاکم شده است.
*چطور می شود زمینه ی پذیرش اشتباهات از سوی دو طرف را به نفع مردم فراهم کرد؟
با تغیییر شرایط امنیتی به سیاسی، شرایط مهیا می شود و گفتگوها شکل می گیرد و نتایجش برای کشور بسیار مبارک خواهد بود. چون ادامه ی این شرایط امنیتی زمانی ما را به خود می آورد که دیگر راه بازگشتی وجود نداشته باشد و همه چیز از دست رفته باشد.
سازمان ادوار تحکیم وحدت، شعبهی آذربایجان شرقی بیانیه ای را به شرح ذیل صادر کرد:
یک بار دیگر سیاست راهبردی نیروهای امنیتی در مواجهه با اعتراضات مدنی مردم آذربایجان ماهیت ریاکارانه دولتمردان ایران را به تصویر کشید،اگر چندی پیش رئیس دولت ایران در مقابل دوربین خبرنگار خارجی از وجود آزادی وحق اعتراض مردم ایران سخن گفت ودولت انگلیس را به خاطر سرکوب مخالفانش به باد انتقاد گرفت،امروز فیلم های منتشر شده از صحنه های وحشتناک خیابانهای تبریز وارومیه بی اساس بودن این گفته ها را نمایان ساخت؛البته بعید نیست که آقای احمدی نژاد این بار هم در مقابل دوربین ظاهر شود واینگونه اعتراض ها را به بیگانگان و عوامل خارجی نسبت دهد؛اما کیست که نداند اینجا صحبت از خشک شدن دریاچه ای هست که حیات مردمان منطقه به زیست آن بستگی دارد.
آنچه در این میان اهمیت دارد وسرنوشت ساز است،توجه همه فعالان مدنی_زیست محیطی وجریان های فعال سیاسی به این امر حیاتی و شیوه برخورد مقامات با این نوع اعتراضات می باشد.
شعبه آذربایجان شرقی ادوار تحکیم وحدت ضمن محکوم کردن برخورد خشن و وحشیانه نیروهای نظامی و لباس شخصی با معترضان،خواهان پاسخگویی مسولان به سوالات زیر می باشد:
۱- علیرغم هشدارهای زیاد،چرا مقامات و نهاد های مسئول در برابر خشک شدن دریاچه ارومیه بی اعتنایی نشان می دهند؟
۲- علت بازداشت جمعی از فعالان مدنی آذربایجان در مراسم افطاری و سپس یورش به خانه های آنها چیست؟
۳- چرا با درخواست صدور مجوز برای راهپیمایی آرام موافقت نگردیده است؟
۴- چرا اظهارات نسنجیده وتحقیر آمیز راه یافته بجنورد واکنش هیچ مسئولی را بر نیانگیخت؟
۵- این گونه رفتارهای خشونت آمیز با معترضان ودستگیری مردم عادی که فقط برای دفاع از حق ادامه حیات به خیابان آمده است،چه توجیهی دارد؟
شهرام ناظری در گفتوگویی مفصل با ماهنامه «تجربه» از پخش بدون مجوز آثارش از صداوسیما گله کرد. او گفت: «اکنون بیش از ۳۰ سال است که صداوسیما آثار و صدای مرا به گونههای مختلف مورد استفاده قرار داده و پخش کرده است و جالب اینجاست که در این مدت ۳۰ سال که در حقیقت یک عمر محسوب میشود بدون اجازه از من و بدون اطلاع من و بدون در نظر گرفتن حق و حقوق من از نظر کپیرایت عمل کرده است.»
این خواننده سرشناس کشورمان در ادامه گفت: «هر کدام از شما مسئولان ۳۰ ماه حقوقتان را دریافت نکنید چه واکنشی نشان میدهید؟ حال ببینید من شهرام ناظری که ۳۰ سال یعنی یک عمر تحمل کردهام، همچون کوه ایستادهام، من میگویم دیگر بس است. بیعدالتی بس است. بیایید بعد از ۳۰ سال به هنرمندان واقعی و اصیل کشور احترام بگذارید.»
ناظری در خاتمه افزود: «خیلیها خیلی ادعاهای زیادی دارند اما من، شهرام ناظری فرزند ایران و از نژاد کرد از ابتدای انقلاب یعنی سال ۵۷ تا امروز که دارم با شما سخن میگویم، در این مدت ۳۳ سال نه کمک مالی و نه وامهای آنچنانی گرفتهام و نه زمین و نه خانه و نه هیچ چیز دیگر. هرگز از کسی یا نهادی نه تنها چیزی طلب نکردهام، حتی حق و حقوق طبیعی ۳۰ ساله خود را نیز نگرفتهام. این را بدان سبب آوردهام که بدانید یک هنرمند با چه شرایطی در این مملکت روند کار هنری خود را ادامه داده است. خیلیها و خیلی از مراکز وامدار من هستند اما من وامدار کسی نیستم برای همین خدا را شکر که سربلندم.»
سید مصطفی تاج زاده عصر امروز به زندان بازگشت.
به گزارش تحول سبز، تاج زاده که اواخر هفته گذشته و به مناسبت عید فطر به مرخصی آمده بود، بعد از ظهر امروز به زندان اوین بازگشت.
این عضو ارشد جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در حالی به زندان باز می گردد که برخلاف قانون باید دوران محکومیت شش ساله خود را در بند متادون زندان اوین و به صورت انفرادی بگذراند. تاج زاده در تمام ده ماه گذشته دست به روزه سیاسی زده است تا اعتراضش را به نحوه نگهداری غیرقانونی خود اعلام نماید.
معاون سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات امروز و پیش از بازگشت به زندان نیز بار دیگر تاکید کرد تا زمانی که برخوردهای نا متعارف صورت گرفته پایان نپذیرد و وی از حقوق اولیه یک زندانی سیاسی برخودار نگردد روزه های اعتراضی خود را ادامه خواهد داد.
ندای سبز آزادی: «دوشنبه» شاید برای مردم عادی یک روز معمولی باشد. یک روز در وسط هفته! اما برای یک خبرنگاران فعال در رسانه های کشور این روز یک روز خاص است.
هر دوشنبه می تواند روز مرگ یک نشریه باشد گرچه در این روز نشریه هایی هم متولد می شوند اما همیشه مرگ دردناک است.
روزهای دوشنبه، جلسات هفتگی هیات نظارت بر مطبوعات برگزار می شود و آن وقت است که خبرنگاران و روزنامه نگاران فارغ از مسائل و مشکلات زندگی اشان باید گوش به زنگ باشند تا ببینند که آیا تذکر یا توبیخی شامل حال روزنامه و یا خبرگزاری اشان شده یا نه!
بسیاری از خبرنگاران در چنین روزی خبر توقیف روزنامه شان را شنیده اند و خاطره تلخ دوشنبه همیشه در ذهنشان باقی مانده است.
تلخ است درست مثل مرگ ناگهانی شغلی که روی آن حساب کرده ای.
فرقی نمی کند که یک روز دوشنبه خبر توقیف روزنامه خودت را بشنوی یا روزنامه دوست و همکارت را!
اصولا مرگ سخت است. مرگ یک انسان تا مدتها اطرافیانش را تحت تاثیر قرار می دهد. مرگ یک روزنامه هم همین قدر دردناک است. وقتی روزنامه ای می میرد تمام پرسنل آن روزنامه از مدیر مسوول گرفته تا آبدارچی عزادار می شوند.
امروز دو نشریه توقیف شدند و «روزگار» بدی را برای «شهروند امروز» رقم زدند.
دومین توقیف برای «شهروند امروز»
هیات نظارت بر مطبوعات هفته نامه «شهروند امروز» را به دلیل انتشار مطالبی خارج از حدود مقرر در ماده ۶ قانون مطبوعات توقیف و به دادگاه معرفی کرد.
ماده ۶ قانون مطبوعات ، بخش های زیادی را شامل می شود و در واقع مصادیق آنچه را که نباید نشریه ها انتشار دهند را مشخص می کند. از جمله آنها می توان به نشر مطالب الحادی و مخالف موازین اسلامی و ترویج مطالبی که به اساس جمهوری اسلامی لطمه وارد کند، اشاعه فحشاء و منکرات و انتشار عکسها و تصاویر و مطالب خلاف عفت عمومی، تبلیغ و ترویج اسراف و تبذیر، ایجاد اختلاف مابین اقشار جامعه، بویژه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی، تحریص و تشویق افراد و گروهها به ارتکاب اعمالی علیه امنیت، حیثیت و منافع جمهوری اسلامی ایران در داخل یا خارج، فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورها و مسائل محرمانه، اسرار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، نقشه و استحکامات نظامی، انتشار مذاکرات غیرعلنی مجلس شورای اسلامی و محاکم غیرعلنی دادگستری و تحقیقات مراجع قضائی بدون مجوز قانونی، اهانت به دین مبین اسلام و مقدسات آن و همچنین اهانت به مقام معظم رهبری و مراجع مسلم تقلید، افترا به مقامات، نهادها، ارگانها و هر یک از افراد کشور و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی که حرمت شرعی دارند، اگرچه از طریق انتشار عکس یا کاریکاتور باشد و … اشاره کرد.
هیات نظارت بر مطبوعات اشاره نکرد که کدوم مطلب هفته نامه «شهروند» مصداق این موارد مربوط به قانون مطبوعات است. البته در این بین سایت آینده نیوز درباره علت این توقیف نوشت: گفته می شود علت توقیف این نشریه انتشار مصاحبه داماد امام موسی صدر مهندس فیروزان بوده است.
هفته نامه شهروند امروز که مشی اصلاحطلبانه و مستقل داشت از تاریخ اسفند ۱۳۸۵ تا آبان ۱۳۸۷ و در روزهای شنبه در تهران منتشر میشد. اما «هیأت نظارت بر مطبوعات در تاریخ ۱۵ آبان سال ۱۳۸۷ این هفتهنامه را به دلیل غیرواقعی جلوه دادن برخی اقدامات دولت محمود احمدینژاد توقیف کرد.» این هفتهنامه از تاریخ ۱۱ تیرماه سال جاری بار دیگر فعالیت خود را ازسر گرفت تا کمتر از سه ماه از آغاز انتشار مجدد بار دیگر توقیف شود.
سایه توقیف بر سر«روزگار»
اما بعد از اینکه چند ساعتی از انتشار خبر توقیف هفته نامه «شهروند» نگذشته بود، خبر رسید که روزنامه «روزگار» نیز توقیف شد.
اما پیگیری های خبرنگار کلمه نشان می دهد که هیات نظارت بر مطبوعات این نشریه را توقیف نکرده است بلکه دادستانی حکم بر توقیف آن داده است.
دادستانی در نامه ای که به این رسانه ارسال کرده اعلام داشته که روزنامه تا دوماه آینده که به دادگاه فرستاده می شود منتشر نخواهد شد.
چند نفر از خبرنگاران این روزنامه دلیل توقیف روزنامه «روزگار» بر اساس نامه دادستانی را تبصره ۲ ماده ۵ قانون مطبوعات عنوان می کنند اما مصداق مطلبی که شامل این تبصره می شود را نمی دانند.
تبصره ۲ ماده ۵ قانون مطبوعات می گوید: «مصوبات شورای عالی امنیت ملی برای مطبوعات لازمالاتباع است. در صورت تخلف، دادگاه میتواند نشریه متخلف را موقتاً تا دوماه توقیف و پرونده را خارج از نوبت رسیدگی نماید.»
برخی از خبرنگاران این روزنامه پوشش سخنان سید محمد خاتمی رییس جمهور سابق کشور را مصداق بیتوجهی به مصوبهی شورای عالی امنیتی ملی عنوان می کنند!
از سوی دیگر پایگاه اطلاع رسانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام کرد بر اساس دستور صادره از شعبه نهم بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه این توقیف صورت گرفته است.
روزنامه روزگار از بهمن سال گذشته به پیشخوان مطبوعات کشور بازگشته بود. این روزنامه در سال ۸۵ توسط هیأت نظارت بر مطبوعات توقیف شده بود پس از ۳ سال به پیشخوان مطبوعات بازگشته بود.
دور شدن از شروط خاتمی
در بین مردم اینگونه جا افتاده بود که هر وقت نزدیک انتخاباتی می شود فضای جامعه بازتر می شود اما گویا این بار این پیش بینی ها درست از آب در نیامد و در یک روز تعداد زیادی از خبرنگاران کشور بیکار شدند.
در حالیکه هر روز به انتخابات مجلس نزدیک تر می شویم و خبرهای انتخاباتی داغ می شود اما هنوز شرایط برگزاری یک انتخابات آزاد فراهم نشده است . گرچه در نمایش های تبلیغاتی تعدادی زندانی سیاسی که اکثرا ماه های آخر بازداشت خود را می گذراندند آزاد شدند اما با توقیف دو رسانه در یک روز مشخص شد که از یکی از شروط سید محمد خاتمی که ، به رسمیت شناختن مطبوعات مستقل و آزادی رسانه ها بود بسیار دور شده ایم.
این برخوردها در حالی با نشریات اصلاح طلب غیر دولتی انجام می شود که چند هفته پیش روزنامه ایران ضمیمه جنجالی ای را منتشر کرد که تنها تذکر هیات نظارت بر مطبوعات را به دنبال داشت.
این دوشنبه هم گذشت و در شبکه های اجتماعی خبرنگارانی که دلشان برای بیکاری همکارانشان به درد آمده بود شعری را از «پوریا سوری» منتشر کردند برای بعد از ظهرهای دوشنبه:
هزار زنبق ِ پَرپَر دوشنبه بعدازظهر
دو چشم ِ خیس و شناور دوشنبه بعدازظهر
و من که خیره به تقویم ماندهام که شده
تمام ِ هفته سراسر دوشنبه بعدازظهر…
منبع: کلمه
ندای سبز آزادی: عبدالله مومنی، حسن اسدی زیدآبادی، علی جمالی و علی ملیحی چهار عضو دربند سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در بند ۳۵۰ اوین در مقاله ای تحلیلی-راهبردی به بحث اصلاح طلبی سبز و فرصت های انتخابات آینده پرداخته اند.
به گزارش کلمه، در این مقاله ی راهبردی با بیان این حقیقت که “این انتخابات که جبهه اقتدارگرا بیش از دو سال و نیم آن را به تعویق انداخته و با نقض سنتی سی ساله برای مدت بی سابق های خود را از آن دور داشته است، در عین حال حاوی فرصتها و تهدیدهایی است که بی شک جنبش سبز را متاثر خواهد ساخت” با رعایت اختصار کوشیده است تا خاطر مخاطبان و فعالان جنبش سبز را در سطوح مختلف به دو نکته اساسی جلب کرده و به تشریح تحلیل از ۱- مکان یابی و جایگاه جنبش سبز در سپهر سیاست ایران و ۲- تعیین زاویه نگاه به انتخابات بر اساس درک صحیح از موقعیت کنونی، بپردازد.
در این مقاله تاکید شده است: اگر عده ای بگویند که شور و هیجان ابتدایی جنبش کاهش یافته و یا دست کم تظاهرات علنی و خیابانی خود را از دست داده است در پاسخ می توان مدعی شد که از دیگر سو تیغ سرکوب نیز کند و توان بسط خفقان به طور چشمگیری کاهش یافته است.
متن کامل این مقاله ی تحلیلی-راهبردی که در اختیار سایت کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
به نام خدا
درآمد
در شرایطی که با گذشت بیش از دو سال از تولد جنبش سبز، موازنه ای معنادار میان حاکمیت تمامیت خواه و نیروهای هواخواه آزادی و استقرار دموکراسی برقرار شده است، اینک در پی ماهها اعمال سرکوب و اتخاذ موضع رد و نفی از سوی جبهه حاکمیت در برابر جنبش اعتراضی و نیز پایداری و مقاومت از سوی جریان اصلاحات، شرایط به نقطه ای رسیده است که دیگر اولا انکار وجود بحران در حوزه های مختلف اجتماعی و سیاسی و ثانیا نادیده گرفتن واقعیتی سیاسی به نام جنبش سبز با ویژگیهای منحصرش امکان پذیر نیست. اگر عده ای بگویند که شور و هیجان ابتدایی جنبش کاهش یافته و یا دست کم تظاهرات علنی و خیابانی خود را از دست داده است در پاسخ می توان مدعی شد که از دیگر سو تیغ سرکوب نیز کند و توان بسط خفقان به طور چشمگیری کاهش یافته است. در وضع موجود حاکمیت اقتدارگرا و جنبش دموکراسی خواه و ضد تبعیض هر دو واقعیتهای غیر قابل انکاری هستند که بدون برخورداری از چشم انداز و منافع مشترک، در تضاد و با یکدیگر مستقلا و بدون تعامل عمل می کنند.
با این حال موازنه فعلی حکایت از وضعیتی ناپایدار و غیر قابل اتکا دارد و باور به توفق محتوم یکی بر دیگری در یک چشم انداز کوتاه و میان مدت بدون بررسی برنامه ها و طرحهای هر کدام خطایی استراتژیک است. در این میان جنبش سبز برای اول حفظ و پایداری و دوم ارتقا و پیشرفت خود در این عرصه با چالشی جدی و قابل تامل همچون انتخابات مجلس نهم روبرو است.
این انتخابات که جبهه اقتدارگرا بیش از دو سال و نیم آن را به تعویق انداخته و با نقض سنتی سی ساله برای مدت بی سابق های خود را از آن دور داشته است، در عین حال حاوی فرصتها و تهدیدهایی است که بی شک جنبش سبز را متاثر خواهد ساخت.
در این نوشتار با رعایت اختصار می کوشیم تا خاطر مخاطبان و فعالان جنبش سبز را در سطوح مختلف به دو نکته اساسی جلب کرده و به تشریح تحلیلمان از ۱- مکان یابی و جایگاه جنبش سبز در سپهر سیاست ایران و ۲- تعیین زاویه نگاه به انتخابات بر اساس درک صحیح از موقعیت کنونی، بپردازیم.
باید توجه داشت که این تحلیل درپی ارائه راهکارهای اجرایی مشخص و مدون به ویژه در خصوص نحوه عمل جنبش سبز در انتخابات آتی نیست، اما با این حال تلاش دارد تا نکاتی را به عنوان الزامات زاویه نگاه به انتخابات معرفی کند که طبعا در انتخاب و تشخیص راهکارهای اجرایی مختلف در مواجهه با انتخابات می تواند موثر و راهگشا باشد.
****
بخش اول: تبیین جایگاه جنبش سبز
اصلاح طلبی سبز یا نگاهی به تفاوتهای اصلاح طلبی پیش و پش از خرداد ۸۸
اعتراض به وضع موجود و کوشش جهت ارتقای وضعیت زیست فردی و جمعی کمابیش همزاد تکوین مفهوم ملت نزد ایرانیان است. جدال سنت – مدرنیته، آزادی – استبداد، و برابری – تبعیض از طلیعه انقلاب مشروطه به بعد همواره دوگانه ای را در جامعه ایرانی شکل داده که البته سخن از ریشه ها و سیر تاریخی آن مقصود این گفتار نیست. آنچه می تواند بدیهی تصور شود واقعیت پدیدهای به نام دوگانه استبداد – آزادی و یا دموکراسی و مشارکت جویی – تمامیت خواهی در بطن جامعه ایرانی طی تاریخ بیش از صد سال اخیر است. این دوگانه از سویی به مثابه یک پروسه و روند هماهنگ با تحولات جهانی در مقیاس تاریخی کلان به نفع جبهه آزادی خواهی در جریان بوده و فراگیری این فکر از تعدادی محدود از روشنفکران مرکز نشین به مدد گسترش ابزارهای اطلاع رسانی و … و همراه با فربه شدن طبقه متوسط به طیف گستردهای از جامعه ارتقا یافته است، اما از سویی دیگر اصلاحات به عنوان پروژه ای سیاسی که ورود به قدرت و تغییر سیاست های کلان حکومتی را هدف قرار داده است در مقاطع مختلف تاریخ معاصر کامیابی ها و ناکامی هایی را تجربه کرده است. میل اجتماعی و ملی به تغییرات گاه همچون مقاطعی از قبیل پیروزی مشروطه، استقرار دولت ملی دکتر مصدق، انقلاب ۵۷، و انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ و مجلس ششم شورای اسلامی امکان ورود به قدرت سیاسی را پیدا کرده و گاه در مقابله با جبهه استبداد امکان ادامه فعالیت در قدرت را از دست داده است و یا برای مدت قابل توجهی عملا امکان ورود به قدرت از او سلب شده است.
در این میان بهترین و عمده ترین تکیه گاه آزادی خواهان نیروی اجتماعی و حضور شهروندان در حوزه عمومی بوده است. به دیگر سخن اگر نیروی مدافع وضع موجود در حاکمیت مستبد با در دست داشتن ابزارهای سنتی اعمال قدرت و منابع سخت افزاری، قدرت سیاسی را در انحصار خویش در آورده، جنبش اجتماعی منبع تولید قدرت برای طرف مقابل و وسیله ایجاد توازن و تلاش برای مهار قدرت سرکوبگر حاکم بوده است. بنابراین با نگاهی گذرا به تحولات تاریخی یکصد سال گذشته در می بابیم که جبهه آزادیخواهی تنها زمانی توانسته است گامهایی به جلو بردارد که متکی به جنبش اجتماعی و حضور همدلانه شهروندان در عرصه عمومی بوده است و از قضا این توفیقات هنگامی به ناکامی بدل شده است که به هر ترتیب نیروهای سیاسی اصلاح طلب از حمایت و حضور جنبش اجتماعی حامی خود محروم شده و یا خود را بی نیاز از آن تصور کرده اند.
بر این اساس از آنجا که ما ۲۲ خرداد ۸۸ را نقطه عطفی تاریخی می دانیم و نیز فعالان جنبش سبز عمدتا یک دوره اصلاح طلبی پیشتر، یعنی “دولت اصلاحات” را تجربه کرده اند به بررسی تفاوت های اصلاح طلبی پیش و پس از این نقطه عطف می پردازیم:
اجتماعی شدن دو گانه اصلاح طلبی و تمامیت خواهی
همچنان که گفته شد مطالبه تغییر وضع موجود در مقاطع مختلف نقطه آغاز حرکت اصلاح طلبانه بوده است. این انگیزه تحول خواهی در هر دو انتخابات دوم خرداد ۷۶ و ۲۲ خرداد ۸۸ موجب پدیداری جنبش هایی شد که بسیاری از شهروندان را امیدوار می ساخت تا با پشتیبانی از یک طیف سیاسی که حداقلهایی از خواسته های آنان را در برنامه های خود مطرح میکرد به دنبال ایجاد تغییرات در ساختارهای حکومتی و سیاستهای کلان و در نتیجه بهبود وضع زندگی خود باشند. اما نکته افتراق این دو جنبش را می توان از این زاویه بررسی کرد که جنبش انتخاباتی ۷۶ از طریق پیروزی در انتخابات توانست تا در حاکمیت نفوذ کرده و دوگانه شکل گرفته در جامعه را به سطح حاکمیت نیز بکشاند و از پس آن انتظار کشد که نمایندگانش در حاکمیت که از قضا چند سال بعدتر به همین شیوه قوه مقننه و شورای شهر را هم در دست گرفته بودند، اصلاحات مورد نظر و وعده داده شده را پیش برند و محقق سازند. از همین رو بود که هواداران اصلاحات با پایان یافتن انتخابات تظاهرات علنی در سطح عمومی را متوقف کرده و چشم انتظار عملکرد و برنامه های بعدی کارگزاران اصلاحات در حاکمیت شدند. هر چند که اصلاح طلبان حاضر در حاکمیت با بی برنامگی و عدم پذیرش رهبری و راهبری جنبش اجتماعی حامی خود و خانه نشین کردن نیروهای اجتماعی ای که تنها منبع قدرت آفرینشان بود عملا در پیشبرد پروژه اصلاحات ناکام مانده و موجبات بی اعتمادی مردم نسبت به خویش را نیز فراهم ساختند و از سوی دیگر حرکات اعتراضی همچون تجمعات اعتراضی دانشجویی ۱۸ تیر که نتیجه همین شکاف بود نیز راه به جایی نبرد و دوری اصلاح طلبان با جنبش اجتماعی اصلاحات تا بدان جا پیش رفت که نتایج انتخابات شورای دوم شهر و ریاست جمهوری ۸۴ رقم خورد.
اما در جریان انتخابات خرداد ۸۸ جنبش اجتماعی تحول خواه که حول محور حمایت از نامزدهای اصلاح طلب شکل گرفته بود با اعلام نتایج انتخابات عملا متوجه شد که امکان انعکاس دوگانه اصلاحات و تمامیت خواهی در سطح حاکمیت وجود نداشته و از ورود نمایندگان این جنبش اجتماعی به درون حکومت ممانعت به عمل آمده است. این سرکوب میل اجتماعی به تغییر در حاکمیت، حاصلی نداشت جز آنکه دوگانه مذکور در جامعه گسترده شده و به مرور با تداوم اعتراضات عمومی پس از طی مراحل رسمی انتخابات این دوگانه، اجتماعی شده و به همه سطوح جامعه از احزاب و نهادهای مدنی تا اصناف و دستگاه اجرایی کشور و حتی خانواده ها را نیز در بر گرفت. در این مقطع مردمی که عدم اعتنای حاکمیت به رایشان را به منزله نادیده انگاشتن و توهین به تمامیت فردیشان میدانستند با ادامه حضور در صحنه و حمایت از نامزدهای اصلاح طلب از سویی و آقایان موسوی و کروبی از سویی با پذیرش رهبری جنبش اجتماعی و استفاده از نیروی آن در صحنه سیاسی کشور، مسیر اصلاح طلبی را که حالا از طریق ورود به قدرت مسدود شده بود از راه تکیه بر جنبش اجتماعی اعتراضی و مبارزه مدنی – سیاسی پیشه کردند. به این ترتیب فهم موقعیت تاریخی پیش آمده پس از ۲۲ خرداد ۸۸ از سوی رهبران جنبش سبز و اعتماد آنان به قدرت جنبش اجتماعی و اصرار آنان بر تداوم فعالیتهای جنبش و پرداخت هزینه های گزاف از سوی فعالان سیاسی اصلاح طلب همزمان با همراهی گسترده اقشار مختلف مردمی فصلی را در گفتمان اصلاح طالبانه پس از انقلاب گشود که پیش از آن هیچگاه تجربه نشده بود و ادامه این مسیر تازه طی دو سال بعد از سوی جنبش سبز حداقل دستاوردش آن بود که به رغم سرکوبهای بی سابقه این جبهه جدید سیاسی به واقعیتی غیر قابل انکار بدل شد که همچنانکه بیان خواهد شد هر نوع راهکاری برای خروج از بحران سیاسی موجود بدون در نظر گرفتن رای و جلب نظر رهبران و مخاطبان آن غیرقابل تصور است. بنابراین یکی از تفاوتهای اصلاح طلبی سبز و اصلاح طلبی دوره دولت اصلاحات را میتوان تکیه رهبران جنبش سبز به نیروی اجتماعی و اراده آنان برای استفاده از این منبع قدرت به منظور پیشبرد اهداف اصلاحی خارج از حاکمیت دانست.
تغییر جایگاه اصلاح طلبان
یکی دیگر از تفاوتهای اصلاح طلبی پیش و پس از خرداد ۸۸ تغییر جایگاه اصلاح طلبان در صحنه سیاست ایران است، بدین معنا که اگر تا پیش از آن اصلاح طلبان حداقل به عنوان یک اقلیت محذوف حاکمیت سیاسی و به هر حال یکی از نیروهای درون حاکمیت مورد شناسایی قرار میگرفتند که با موضعی انتقادای نهایتا در چارچوب سیاسی تعریف شده و مقبول از سوی حکومت به کنش سیاسی میپرداختند، پس از شکست پروژه ورود به قدرت از طریق انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ و در پی آن تداوم جنبش انتخاباتی و فراگیر شدن آن به رهبری اصلاح طلبان، جایگاه این طیف سیاسی یا دست کم بخش عمدهای از آن که فعالیت سیاسی را در دوره جدید ادامه داده و موضع سکوت اختیار نکردند، خواسته یا ناخواسته به مواضع اپوزیسیون ارتقا پیدا کرد. نکته ای که با درک آن میتوان تصویر دقیقتری از آرایش جدید نیروهای سیاسی در ایران و الزامات دوره جدید به دست آورد. برای تشریح و توضیح بیشتر این وضعیت لازم است گفته شود که پس از شکل گیری جنبش سبز در معنای فرا انتخاباتی آن، عملا انطباق حاکمیت موجود با قدرت سیاسی حاکم بر جامعه از میان رفت. بدین معنا که حکومت با سیاستی که در قبال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و سرکوب اعتراضات پس از آن پیشه کرد تا حد قابل توجهی منابع نرم افزاری اعمال حاکمیت خویش را از دست داده و امکان اداره کشور را تنها بر اساس منابع سخت افزاری از جمله قدرت انتظامی و امنیتی، کنترل اقتصادی و تبلیغات رسمی در اختیار داشته و دارد. در حالی که با ایجاد جبهه سیاسی فراگیری همچون جنبش سبز منابعی از قدرت سیاسی همچون مقبولیت، اعتماد عمومی و توان اقناع و بسیج عمومی به نحو چشمگیری دراختیار این جبهه سیاسی افتاد که با سرعت فوق العادهای از جایگاه یک جناح سیاسی درون حاکمیت به یک اپوزیسیون تمام عیار بدل گشته بود. بنابراین دیگر اصلاح طلبان خود را نه جزیی از حاکمیت موجود بلکه نیروی سیاسی خارج از آن میپنداشتند که مشروعیت جناح مقابل را به چالش میکشیدند. در این مرحله جنبش سبز و رهبرانش با نادیده انگاشتن سازوکارهای به ظاهر قانونی ترسیم شده از سوی حاکمیت خواستار رجوع به پیمان اولیه و بنیادین یعنی قانون اساسی شده و با طرح شعار «اجرای بی تنازل قانون اساسی» مدعی نقض آشکار و گسترده قانون اساسی به عنوان میثاق ملی شدند. ارتقای مطالبات و شعارهای جریان اصلاحات بدین سطح و کودتا نامیدن انتخابات ریاست جمهوری و عدم پذیرش دولت به عنوان پدیدهای مشروع در کنار بسیار مسایل قابل بیان دیگر طی دو سال گذشته جملگی موید تحول جایگاه جریان اصلاحات به موقعیتی اپوزیسیونی در برابر حاکمیت مستقر است. امری که در دوره دولت اصلاحات هیچگاه نه محقق شد و نه تحقق آن مطلوب اصلاح طلبان بود.
البته باید تاکید کرد که از سوی مقابل تا پیش از تحولات جنبش سبز نیز اساسا پدیده ای به عنوان اپوزوسیون – به معنی دقیق و علمی کلمه و در درون مرزهای کشور- در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی به این شکل وجود نداشته است، گرچه حاکمیت همواره با گروه های برانداز و مسلح مواجه بوده است. بر این اساس چنانچه نگاه بلندمدت و بر اساس منافع ملی در حاکمیت فعلی وجود داشت عینیت یافتن اپوزوسیون ملتزم به رفتار مدنی و مسالمت آمیز را در جنبش سبز بایستی، به عنوان یک نعمت برای خود تصور می کرد.
تغییر در نوع رفتار اصلاح طلبانه
نوع کنشهای سیاسی اصلاح طلبان در دو دوره مذکور اصلاح طلبی نیز با یکدیگر متفاوتند. حضور اصلاح طلبان در حاکمیت و پیگیری استراتژی اصلاحات در بالا طبیعتا الزاماتی داشته که پروژه اصلاحات در خارج از حاکمیت و مبتنی بر جنبش اجتماعی پس از خرداد ۸۸ بدان الزامات توجهی ندارد. در دوره جدید اصلاح طلبی که طی آن جریان اصلاحات از موضع اپوزیسیونی عمل میکند مقاومت مدنی و حضور نیروی اجتماعی در حوزه عمومی از عرصه خیابان گرفته تا فضای مجازی و اصولا هر روزنه ای که بتوان از آن به بیان اعتراض پرداخت، نقش محوری و کلیدی دارد. اگر در دوره دولت اصلاحات جبهه اصلاحات به عنوان جناحی از حاکمیت کنشهای سیاسی خود را در تعامل با جناح اقتدارگرا تعریف میکرد و نوعی بازی قاعده مند میان طرفین در چارچوب یک نظم سیاسی به طور کلی پذیرفته شده متصور بود، در جریان جنبش سبز با تغییر جایگاه اصلاح طلبان در سپهر سیاست ایران نظم پیش از میان رفته و قواعد جدیدی حاکم شد. پس از ۲۲ خرداد جنبش سبز در تعریف کنشهای سیاسی خود از نوعی استقلال عمل برخوردار شده که پیش از آن در رفتار سیاسی اصلاح طلبانه جایی نداشت، این استقلال عمل در اتخاذ کنشهای سیاسی به طور مشحص پس از آن عیان شد که رهبران جنبش با وجود مخالفت حاکمیت و اخطارهای فراوان از آن ناحیه تصمیم خود را مبنی بر برگزاری راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ عملی کردند و با بی اعتنایی به صورت بندی قانونی مخالفت دولت با برگزاری راهپیمایی و سرباز زدن از تامین امنیت تظاهرات، صرفا به مطلع کردن دستگاه اجرایی کشور بسنده کرده و ترتیبات قانونی اخذ مجوز را که سالها جاری بوده اما در تناقضی آشکار با آزادی مصرح در قانون اساسی قرار داشت نادیده انگاشتند. امری که در ۲۵ بهمن ۸۹ نیز از سوی رهبران جنبش تکرار شد.
از این موضع دیگر جنبش سبز در تدبیر برنامه های اعتراضی خود وارد تعامل با حاکمیتی که دیگر مشروعیت آن زیر سوال برده نشد و فارغ از تبلیغات و واکنشهای طرف مقابل به پیشبرد اقدامات طراحی شده خویش پرداخت. این استقلال عمل جنبش سبز جنبهای دیگر از ماهیت جدید رفتار اصلاح طلبانه پس از خرداد ۸۸ است که در تحلیلها و برنامه ریزیها برای ادامه مسیر بایستی بدان توجه داشت و برای آن نمونههای بسیاری از جمله راه اندازی رسانههای مستقل اینترنتی و ماهوارهای و … میتوان برشمرد.
****
بخش دوم:
الف: نگاه از زاویه جنبش سبز به مساله انتخابات
نباید دچار تاخیر تاریخی شد
پس از تبیین جایگاه جنبش سبز در فضای کنونی سیاست امروز ایران و همچنین برشمردن پارهای از تفاوتهای عملکرد اصلاح طلبانه پیش و پس از خرداد ۸۸ که در واقع اشاره به برخی ویژگیهای جنبش سبز دارد، طبیعتا انتظار میرود بیان تحلیلها و اتخاذ تاکتیکها در آوردگاههای سیاسی پیش روی جنبش سبز مبتنی بر این نگاه از زاویه ای مخصوص و منطبق بر واقعیتهای امروزین باشد. به دیگر سخن نمیتوان با معادلات گذشته به سراغ تحلیل اوضاع سیاسی امروز رفت و انتظار داشت که نتایج حاصله پاسخ صحیحی به پرسش «چه باید کرد؟» در خصوص مسالهای مهم همچون «موضع جنبش سبز و انتخابات مجلس» باشد. بنابراین جهت پرهیز از آنکه در تحلیلها دچار نوعی عقب گرد و تاخیر تاریخی شویم، توجه به چند نکته در تعیین زاویه نگاه به انتخابات پیش رو و الزامات مواجهه با آن حایز اهمیت است که در ذیل یادآوری میشود:
پذیرش واقعیتی موجود به نام جنبش اجتماعی
اگر مروری به تحلیلهای اصلاح طلبانه به ویژه از ابتدای دهه ۸۰ به مقوله شرکت یا عدم شرکت در انتخابات داشته باشیم با این موضوع مواجه میشویم که در این ارزیابیها عمدتا طرفداران مشارکت، عدم مشارکت یا تحریم انتخابات راهکار پیشنهادی خود را واجد این ویژگی میدانستند که در صورت عمل به آن امکان ایجاد «جنبش اجتماعی» برای تقویت یا احیای جریان اصلاحات وجود خواهد داشت. در این راستا به طور مثال طرفداران نظریه تحریم مدعی آن بودند که در پی عدم مشارکت در انتخابات میتوان جنبش اجتماعی ایجاد کرد و از سوی مقابل هواداران شرکت در انتخابات نیز مشارکت فعال را ظرفیتی برای به تحرک واداشتن شهروندان و ایجاد شور و هیجان سیاسی در جامعه قلمداد میکرده اند. بر این اساس اگر بپذیریم تلاش برای به حرکت درآوردن نیروی اجتماعی به عنوان عمده ترین منبع قدرت جریان اصلاحات از جمله مطلوبیتها و هدف گذاریهای تحلیلهای انتخاباتی پیش از خرداد ۸۸ بوده است، اینک باید توجه داشت که در فضای سیاسی امروز ایران جنبش اجتماعی به طور عینی و حتی فراتر از انتظار بسیاری از تحلیلگران موجود است که حامی مطالبات آزادیخواهانه و اصلاح طلبانه بوده و علیرغم تحمیل هزینه های بسیار و سرکوب شدید از سوی حاکمیت اقتدارگرا توانسته است طی بیش از دو سال موجودیت خود را به اثبات رسانده و ضمن تثبیت موقعیت خویش به تعمیق باورهایش در سطوح مختلف جامعه نیز نایل شود. بنابراین نمیتوان و نباید نقش این جنبش اجتماعی فراگیر و تثبیت شده را در معادلات نادیده گرفت و نبایستی با همان معادلات کهنه و «پیشا جنبش سبزی» به سراغ تحلیل انتخابات آتی و موضع جنبش سبز رفت.
باید توجه داشت که مستظهر بودن جریان اصلاحات در مقطع کنونی به حمایت گسترده و مردمی و آگاهی موجود مطلوبیتی است که پیش از این وجود نداشت و اکنون عاملی تعیین کننده در هر گونه ارزیابی سیاسی طرفین منازعه در بحران سیاسی فعلی ایران است.
انتخابات به مثابه مطالبه حق و بیان اعتراض
در موقعیت کنونی که حاکمیت ثابت کرده هیچگونه اعتباری برای آرای مردم قایل نیست و پیشبرد سیاستهای مد نظر هسته اصلی قدرت بر حق انتخاب و تعیین سرنوشت مردم اولویت دارد و حاکمیت فعلی از برگزاری انتخابات هدفی جز برپایی نمایشی رسانهای جهت اثبات میزان مقبولیت خویش ندارد، نگاه به انتخابات به عنوان یک سازوکار حقوقی و سازمانی مطابق آنچه تا کنون عموما مرسوم بوده و یا در سایر نقاط جهان معمول است، به بیراهه رفتن است. در شرایط کنونی تاکید بر مقوله انتخابات آزاد به عنوان حقی بشری که بایستی بدان عمل شود و تعطیل بردار نیز نیست، نکتهای کلیدی است. به یاد داشته باشیم که اساس جنبش سبز و مهمترین خواسته آن چیزی جز این نیست که حق انتخاب شهروندان – از انتخاب سبک زندگی تا انتخاب حاکمان- بایستی به رسمیت شناخته شود؛ بر این مبنا “مطالبه” این حق در مقطعی که حاکمیت قصد برگزاری نمایش انتخابات را دارد از اهمیتی اساسی برخوردار است.
نوع موضع گیری و تاکتیکهای جنبش سبز در این برهه بایستی به گونهای طراحی شود که افکار عمومی در داخل و خارج از کشور همزمان با تبلیغات دروغین حاکمیت، به این تصویر روشن برسند که چگونه اقتدارگرایان و جبهه استبداد حق انتخاب را از اکثریت ایرانیان سلب میکند و اصلاح طلبان و آزادی خواهان را از حق انتخاب شدن محروم میسازد.
از این نکته اساسی در خصوص تحلیلهای انتخاباتی نیز نبایستی غافل شد که یکی از ویژگیهای جنبش سبز – به عنوان جریان اصلاحات ارتقاء یافته به سطح یک اپوزیسیون تمام عیار- امکان عمل مستقل آن است. موضوعی که به جبهه آزادی خواهی این امکان را میدهد که فارغ از کنش های جریان مقابل و بدون نیاز به تعامل با آنها استراتژی خود را انتخاب کرده و تاکتیکهای مطلوب را اجرایی سازد. به عبارت دیگر همچنانکه با وجود مخالفتهای حاکمیت در مورد استفاده از حق اساسی بر پایی تجمعات و یا محدود ساختن آزادی بیان، جنبش سبز بی توجه به این محدودیتها وارد عمل شده، در مقاطع مختلف به خیابان آمده و مبتکرانه اعتراض خود را به اشکال مختلف در حوزه عمومی مطرح ساخته، در مقطع انتخابات نیز جنبش سبز نباید از پیگیری این حق بنیادین خویش دست بکشد و در مطالبه کامل و حداکثری آن اهمال ورزد.
انتخابات آزاد نتیجه حل بحران است نه راه حل بحران
بحران سیاسی موجود در کشور و موازنه قوا میان دو جبهه اصلاح طلبی و تمامیت خواهی همچنانکه گفته شد پس از انتخابات خرداد ۸۸ اجتماعی شده و دوگانگی در سطح جامعه گسترده شده است. این روند که نتیجه بن بست پیگیری اهداف اصلاح طلبانه در سطح حاکمیت است راهکارهای برون رفت از بحران را فراتر از سازوکارهای حقوقی همچون انتخابات برده و این باور را در میان فعالان جنبش سبز ایجاد کرده که بایستی اصلاحات را از طریق مبارزه مدنی – سیاسی متکی بر قدرت اجتماعی بر حاکمیت مستبد تحمیل کرد.
موازنه قوای موجود و پافشاری دو طرف بر خطوط قرمزی که موجب از میان رفتن تعامل میان دو جناح اصلاح طلب و اقتدارگرا شده است گر چه چشم انداز شفافی در پیش ندارد اما به هر حال راههای برون رفت از بحران را به راهکارهای سیاسی شناخته شده در گذار به دموکراسی محدود ساخته است. به عبارت دقیقتر در شرایط فعلی پیش از یک توافق برای پذیرش اصلاحات در حاکمیت که در واقع از طریق تحمیل مطالبات و بن بست حکومت حاصل میشود، راهکارهای حقوقی از جمله برگزاری انتخابات و ورود نیروهای سیاسی اصلاح طلب به قدرت امری ناممکن و چه بسا غیر مطلوب است.
بنابراین باید توجه داشت که برگزاری انتخابات آزاد با استانداردهای مشخص به عنوان مطالبه اصلی و عمده جنبش سبز امری است که پس از فرایند حل بحران و پذیرش مطالبات اصلاحی از سوی طرف مقابل امکان پذیر خواهد بود. مسالهای که مشابه آن را در جریان تحولات کشورهای منطقه و به طور ویژه مصر مشاهده میکنیم. از این رو نباید به انتخابات آزاد به عنوان یک راه حل جهت برون رفت از وضع بحرانی موجود نگریسته شود، چرا که هر گاه چنین امری از سوی حاکمیت فعلی پذیرفته شود، به طور طبیعی باید پذیرفت که پیش از آن بحران عملا حل شده و انتخابات آزاد در واقع نتیجه و دستاورد حل و فصل مخاصمات بین دو طرف خواهد بود و صرفا شیوهای است برای عینیت بخشیدن به آنچه طی یک توافق سیاسی به دست آمده است.
بر این اساس با توجه به اینکه در شرایط فعلی هیچ نشانهای از آغاز یک روند سیاسی حل بحران مشاهده نمیشود، انتخابات آتی را تنها بایستی به مثابه آوردگاهی جهت احیای جنبش اجتماعی حامی اصلاحات و عرصهای برای سیاست ورزی و به چالش کشیدن اقتدارگرایان نگریست.
ب: انتخابات، فرصتها و تهدیدها
با توجه به اینکه نمیتوان انتخابات پیشرو را به عنوان نقطه پایانی برای مبارزات جنبش سبز و حل بحران سیاسی موجود قلمداد کرد، درعرصهای که برای تداوم سیاست ورزی و فعالیت فراهم خواهد شد، «نبایستی عجولانه به اعلام موضع قطعی پرداخت».
در این راستا شناخت تهدیدها و فرصتهایی که میتواند به تضعیف یا تقویت جنبش سبز منجر شود از اهمیت بالایی برخوردار است:
عمده ترین آسیبی که طی ماههای آینده و در جریان برگزاری انتخابات مجلس نهم جنبش سبز را تهدید میکند مساله سواستفاده از سرمایه اجتماعی تولید شده حول محور این جنبش است. قابل پیش بینی است که تعدادی از فعالان سیاسی از هر دو جناح سنتی اصلاح طلب و اصولگرا در گرماگرم رقابتهای انتخاباتی خود بدون باور عمیق به مطالبات جنبش سبز و حتی بدون آنکه علنا خود را نماینده یا حامی این جبهه سیاسی بنامند تلاش خواهند کرد تا از اعتبار عمومی که نسبت به جریان اصلاحات و جنبش سبز در جامعه از طریق پرداخت هزینه به دست آمده سو استفاده کرده و با به دست آوردن هر چند درصد کمی از این سرمایه، در انتخاباتی که مشارکت بسیار پایین رای دهندگان در آن قابل پیش بینی است ورود خود به مجلس را تضمین کنند. همچنین یکی از تاکتیکهای تخریبی جناح تمامیت خواه در این مقطع طرح موضوع اصلاح طلب خوب – اصلاح طلب بد است که از قضا در همین ایام نیز نشانه هایی از آن آشکار شده، طرحی که میکوشد با انشقاق میان اصلاح طلبان و یا طرح عدهای افراد خنثی به عنوان شاخص اصلاح طلبان خوب و قابل تحمل و تعامل به تخریب سرمایه اجتماعی جنبش سبز بپردازد. از این رو یکی از الزامات پیش روی جنبش سبز در این عرصه که البته با عدم سکوت و فعالیت برنامه ریزی شده و هدفمند باید بدان پرداخته شود، جلوگیری از این نوع سواستفاده ها و نهایتا هدر رفت اعتماد شهروندان به اصلاح طلبان واقعی است.
تهدید دیگری که جنبش در ایام انتخابات آتی در معرض آن قرار دارد این مساله است که جنبش سبز اعتراضی در ایران از منظر افکار عمومی دنیا بنیان و آغازی انتخاباتی دارد و به این ترتیب خواه نا خواه عملکرد معترضین از سوی افکار عمومی در رسانههای جهانی با انتخابات سال ۸۸ مقایسه خواهد شد و چنانچه سکوت و بی عملی به ویژه در ایام برگزاری انتخابات در دستور کار جنبش قرار داشته باشد، این موضوع به عنوان فروکش کردن بحران و یا اتمام اعتراضات عمومی نسبت به وضع موجود تلقی خواهد شد.
تزریق روحیه و سازماندهی مجدد حضور جنبش سبز در حوزه عمومی، مهمترین دستاورد جبهه اصلاحات در عرصه انتخابات خواهد بود، امری که با تناقض و سردرگمی در برنامهها و بی عملی و سکوت به دست نیامده بلکه با یک استراتژی دقیق و هدفمند برای استفاده از فرصت انتخابات و بیان مطالبات و طرح اعتراضات محقق میشود. همچنین توجه به این نکته ضروری است که گر چه ممکن است عدهای انتخابات مجلس را غیر سیاسی یا به نسبت انتخابات ریاست جمهوری کمتر سیاسی بدانند، اما چنانچه به عامل تعیین کننده “جنبش اجتماعی” در شرایط فعلی توجه کنیم در مییابیم از قضا انتخابات مجلس که به صورت غیر متمرکز برگزار میشود و شهرستانها را به طور قابل توجهی درگیر خود میسازد فرصتی استثنایی برای جنبش سبز فراهم میآورد تا مطالبات و ارزشهای خود را به شهرستانها کشانده و نیز به ساماندهی نیروهای ویژه خود در سراسر کشور بپردازد.
از سوی دیگر باید توجه داشت که انفعال در قبال انتخابات مجلس و برگزاری بدون دردسر و بی چالش آن از سوی حاکمیت که بی شک دستاوردی برای طرف مقابل محسوب میشود، آسیبی مهم همچون بیانگیزگی و احساس ضعف در میان مخاطبان و هواداران جنبش سبز خواهد داشت. امری که حاصل قیاس فضای انتخاباتی خرداد ۸۸ و اسفند ۹۰ خواهد بود. تهدیدی که میتوان «با در دست داشتن برنامهای روشن و تاکتیکهای از پیش تعیین شده» جهت به صحنه آوردن نیروی اجتماعی و نیز هماهنگی و اتحاد نیروهای فعال در جنبش سبز و نهایتا اتخاذ موضع واحد، بر آن غلبه کرده و از این چالش فرصتی مغتنم فراهم ساخت.
عبدالله مومنی، سخنگو و عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
حسن اسدی زیدآبادی، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
علی جمالی، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
علی ملیحی، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
زندان اوین
شهریور ماه ۱۳۹۰
زهرا صدر:
در خبرها آمده بود که علی کریمی بازیکن برجسته فوتبال ایران پیراهن خود را به شهید جنبش سبز اهدا کرده است. با توجه به سابقه رفتارهای مدعیان اصولگرایی، دور از انتظار نبود که این بار هم انتشار خبر این حرکت انسانی، واکنش از سر عصبانیت رسانه های وابسته به حاکمیت را در پی داشته باشد.
امروز روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران، به این اقدام ستودنی علی کریمی اعتراض کرد و با بیان اینکه “علی کریمی همان راهی را می رود که شجریان پیش از وی آن را رفت” در واقع بر همدلی و همراهی این دو چهره ی محبوب و مردمی تاکید کرده است.
اما مادر اشکان سهرابی، این شهید جنبش سبز، در واکنش به مطلب این روزنامه می گوید: فکر نمی کنم این مساله ربطی به آن ها داشته باشد که بخواهند در آن دخالت کنند و نظر بدهند. من می خواهم از ایشان به خاطر روح بلندی که دارند تشکر کنم و بگویم که واقعا جوانمرد هستند.
علی کریمی، کاپیتان تیم فوتبال پرسپولیس تهران، و یکی از برجسته ترین بازیکنان ده سال اخیر فوتبال ایران، چندی پیش در اقدامی معنادار و جوانمردانه، پیراهن ورزشی خود را در که در جام باشگاه های اروپا بر تن داشته، به شهید جنبش سبز، اشکان سهرابی، و خانواده اش تقدیم کرده است.
اشکان سهرابی، دانشجوی مهندسی در جریان اعتراضات خیابانی سال ۸۸ در روز ۳۰ خرداد هدف سه گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
علی کریمی و برخی دیگر از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران، در جریان اعتراض های پس از انتخابات، به شکل آشکار از جنبش سبز حمایت کردند. اوج این حمایت در بازی ایران و کره جنوبی بود؛ که کریمی و چند ملی پوش دیگر مثل مهدی مهدویکیا از دستبند سبز به نشانه حمایت از جنبش سبز استفاده کردند.
کلمه به این بهانه با مادر اشکان سهرابی مصاحبه ای انجام داده که در ادامه می خوانید:
چه شد که آقای کریمی این پیراهن را به خانواده شما هدیه کردند؟
پسر من آقای کریمی را به عنوان فوتبالیست خیلی دوست داشت و از طرفداران ایشان بود. من این مطلب را به اطلاع ایشان رساندم. آقای کریمی هم وقتی این را شنیده بودند پیراهن شالکه خود را تقدیم پسر من کردند.
امروز یکی از روزنامه های مدعی اصولگرایی در مطلبی به این حرکت آقای کریمی حمله کرد. نظر شما در این باره چیست؟
فکر نمی کنم این مساله ربطی به آن ها داشته باشد که بخواهند در آن دخالت کنند و نظر بدهند. من می خواهم از ایشان به خاطر روح بلندی که دارند تشکر کنم و بگویم که واقعا جوانمرد هستند. این هدیه اصلا جنبه ی سیاسی ندارد که بخواهند ایشان را اذیت کنند. اشکان من یک پرسپولیسی بود و آقای کریمی و مهدوی کیا را دوست داشت. هدیه ی آقای کریمی هم یک نوع قدردانی از یک طرفدار بوده است. دلیلی وجود ندارد که بخواهند ایشان را زیر سوال ببرند و یا مورد انتقاد قرار دهند. من همینجا در مقابل ملت ایران از آقای کریمی و روح بلندی که دارند و توجهی که به پسر من داشتند تشکر می کنم.
این اتفاق قبلا هم افتاده است؟ مردم در این دو سال چقدر برخوردهایی از این جنس داشته اند؟
بله خیلی ها به دیدن ما آمدند که شاید راضی نباشند من اسمشان را بیاورم و یا لطفی که کرده اند را مطرح کنم. در این باره هم از آقای کریمی اجازه گرفتم که خبرش را به سایت ها بدهم، که ایشان گفتند مشکلی ندارند. اما بقیه را نمی توانم نام ببرم چون می ترسم برایشان مشکل و دردسری پیش بیاید.
خیلی از مردم آمدند اینجا و از ما و اشکان تقدیر کردند. البته ما که هیچ نیستیم در مقابل کارهایی که بچه ها کردند و جانفشانی ها و فداکاری هایشان. گاهی فکر می کنم چقدر این بچه را بزرگ بار آورده بودم. چقدر این بچه سرشار بود از روح ایثار و فداکاری. گاهی متعجب می شوم از اینکه درست نشناختمش.
اگر اذیتتان نمی کند برگردیم به دو سال قبل و شما درباره ی آخرین دیدارتان با اشکان بگویید.
یک ربع قبل از شهادت دیدمش. با هم حرف زدیم و من خیلی نصیحتش کردم که نرود. همه جا خیلی شلوغ بود. گفتم اشکان تو را به خدا کاری نکنی که پشیمانی به بار بیاید. سی ام خرداد بود و فضا سنگین. حس خوبی نداشتم. گفتم اشکان امروز را نرو، مطمئنم که امروز شلوغ می شود. گفت مامان! من نروم آن یکی هم نرود اون یکی هم باز نرود. چه کسی پس باید برود؟ پس رای ما چه می شود؟ چه کسی باید جواب رای ما را بدهد؟ خیلی حرف زدم اما قانع نشد و رفت و بعد هم …
هنوز پیگیر پیدا شدن قاتل فرزندتان هستید؟
من چند بار رفتم و آن ها قضیه دیه را مطرح کردند. حقیقتش را بخواهید خیلی از این قضیه ناراحت می شوم. وقتی اسم دیه را می آورند حالم بد می شود. توی دادگاه که برای شکایت رفتیم وقتی حرف دیه شد انگار تمام دنیا روی سر من خراب شد. به خاطر همین دیگر دنباله قضیه و شکایتم را نگرفتم.
یعنی پذیرفتند که شهادتی رخ داده و حالا درباره ی دیه می گویند؟
حتما پذیرفتند که پیشنهاد دیه را مطرح کردند. و دقیقا به همین خاطر اصلا دوست ندارم که پیگیری کنم تا دوباره بگویند دیه اش را می پردازیم. اما امیدوارم قاتلین پسرم بالاخره به مجازات عملشان برسند.
برخورد مردم با شما به عنوان مادر یک شهید جنبش سبز چگونه بوده است؟
مردم اوایل خیلی خوب بودند. البته الان هم خوب هستند اما نمی دانم چطور باید بگویم، احساس می کنم حضور مردم خیلی کمرنگ تر شده. در حقیقت گله دارم، ولی خوب دلم نمی خواهد عنوانش کنم.
فکر می کنید این کمرنگ تر شدن ناشی از بی تفاوتی است؟
نه، نه، اصلا از بی تفاوتی نیست. به نظرم این از نگرانی مردم است. مردم خیلی تحت فشار هستند برای همین می ترسند که علاقه شان را بروز دهند. ما اوایل می دیدیم توی بهشت زهرا مردم چطور می آمدند، الان هم می بینیم، به خاطر همین فکر می کنم کمرنگ شدن ابراز همدلی آن ها از ترس است. چندین بار هم ماموران آمدند و رفتارهایی سر این قطعه با مردم داشتند. خب طبیعی است که آدم ها بترسند. الان که فکر می کنم می بینم حق هم دارند.
شما با مادرهای شهدای دیگر هم ارتباط دارید؟
بله، ما خانواده های دیگر را می بینیم و با هم صحبت می کنیم. در مناسبت ها یا زمان هایی هم به دیدار هم می رویم.
سخن آخر را برای خوانندگان کلمه بفرمایید.
اگر ممکن است از طرف من از آقای کریمی تشکر کنید و بگویید باعث افتخار همه ی مردم ایران هستند و از طرف اشکان از کل بچه های پرسولیس و به خصوص آقای کریمی و مهدوی کیا که خیلی مورد علاقه پسر من بودند به خاطر شجاعتشان قدردانی کنید.
هرچه که بقیه می خواهند بگویند برای من مهم نیست. اما امیدوارم به خاطر این هدیه برای ایشان مشکلی پیش نیاید.
ندای سبز آزادی: در چهارده ام شهریور ماه سال یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت میرحسین موسوی یازدهمین بیانیه خود را خطاب به ملت ایران منتشر کرد.
میر حسین موسوی در این بیانیه از تولد راه سبز امید برای ملت ایران گفت، وی ادامه راه سبزی که مردم ایران برگزیده اند را تنها راه رسیدن به آرمان های ملت ایران دانست و راه سبز امید را اینگونه شرح داد «ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ایم از عنوان «راه» استفاده می کنیم تا توفیقهایی که در هر مرحله به دست میآوریم پایان کار ندانیم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزیم. علاوه بر آن ما در این مسیر چشم به جادههایی داریم که هدایت الهی پیشپایمان قرار میدهد. ما میاندیشیم و تدبیر میکنیم، اما ایمان داریم که در عمل، تنها راههایی که او برایمان میگشاید از خود کارسازی نشان میدهند. ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کردهایم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر(ع) آموزگاران آن بودهاند؛ اهل بیت خرد، اهل بیت محبت، اهل بیت نورانیت و ما «امید» را سرمایه خود قرار دادهایم تا حاکی از هویت ایرانیمان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنههای سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.»
میر حسین موسوی در بخش دیگری از این بیانیه راه های موفقیت در راه سبز امید را هم برای ملت ایران شرح داده است «ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواستههای ما باشد. بخش مهمی از توانمندیهایی که اینک در شبکههای اجتماعی ما ایجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم. تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.»
میر حسین موسوی در این بیانیه راه های پیشنهادی راه سبز امید برای برون رفت بحران را نیز عنوان کرد، رئیس جمهور قانونی ایران، راه برون رفت از بحران را اینگونه شرح داد:
1. تشکیل گروه حقیقتیاب و حکمیت مورد قبول همه ذینفعان در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
2. اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود.
3. شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانهای
4. رسیدگی به آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات و خانوادههای جانباختگان، آزادی همه دستاندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پروندهها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
5. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
6. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانهها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
7. به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
8. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيماييها با اعمال اصل 27 قانون اساسي
9. تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیتهای اقتصادی
ندای سبز آزادی، در دومین سال تولد راه سبز امید اقدام به باز نشر یازدهمین بیانیه میر حسین موسوی کرده است تا اهدافی که برای احقاق آنها پا به راه سبز امید مان گذاشتیم فراموش نشود و کودتاچیان کور دل و کر خرد، بدانند که حصر رهبران جنبش سبز صدای حق خواهی آنان را خاموش نخواهد کرد.
متن کامل این بیاینه به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم شریف، آزاده و آگاه ایران!
نزدیک به سه ماه پیش از این زمانی که شما در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کردید، با این باور به پای صندوقهای رأی رفتید که با تأکیدهای مکرر مسئولان و تلاش نهادهای مدنی، از آرای تان در برابر مقاصد قدرتطلبانه گروهی اندک پاسداری خواهد شد. اما تخلفها و تقلبهای سازمانیافته و حوادث تلخی که متعاقب آن صورت گرفت، از رویدادی که بنا بود سرمایهای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت.
مشکلی که میتوانست در فرآیندی منصفانه و بیطرفانه مهار شود با بیتدبیری مسئولان امر، با یورش تبلیغاتی رسانههای دولتی و حمله نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی به تجمعات آرام و مسالمتآمیز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عمیق و گسترده اجتماعی منجر شد، وضعیتی که پیامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشتههای اعتماد میان مردم و حکومت نیست.
جمع کثیری از دلسوزان حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و نیز مراجع عظام تقلید و نیروهای آگاه حوزههای علمیه نسبت به افسانهپردازیهای رسانههای دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاههای نمایشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانیان، برخوردهای غیرانسانی با بازداشتشدگان و افشای وجود بازداشتگاههای غیرقانونی واکنش نشان داده و خواستار رسیدگی به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی، این دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستیابی به آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت در سایه دینداری، اینک نگرانند.
حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتابزده حوادثی که پیدر پی رخ میدهند چارهچویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهیم که در درون دستگاههای حكومتي و شبهحكومتي افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهابآفرینی و بحرانزاییهای پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانیهایی میدانند که خود مسبب آنها بودهاند.
آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهایی خطرناکترند، تا جایی که پس از ایجاد این همه پیچیدگی در فضای کشور اینک بيتوجه به عواقب سنگين رفتارهاي خود با بهانه جوییهای واهی زمزمه هایی خطرناک از جمله زمزمه تسویه های وسیع از دانشگاهیان آزاده و متعهد را سر میدهند.
از این روست که اتخاذ رویکردی اجتماعی (و نه صرفاً حکومتی) برای حل مسئله به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل شده است، ضرورتی که لازمه آن، بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی نظام جمهوری اسلامی است. اساس چنین رویکرد متفاوتی، پذیرش واقعیت تعدد و تنوع باورها و نگرشهای موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ایران زمین است.
این راه و رسم پیامبران الهی و جانشینان آنان بوده و نشان از سنتی الهی دارد که مقام و کارکرد هدایت نشان دادن راه است و وظیفه داعيان دين به فراهم ساختن بستر مناسب برای رشد و شکوفایی توانمندیهای انسان جهت تعالی و تکامل محدود میشود. تاریخ به روشنی نشان میدهد که هر گاه حکومتها خواستهاند به سوی محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشری دست دراز کنند، چارهای جز متوسل شدن به چهرههای ظاهرا گوناگون اما در جوهر یکسان استبداد نداشتهاند، راه حلهایی که نتیجه آن نه یکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنین رویهای نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزههای قرآنی به ما یاد میدهد مطلوب است.
پس از حوادثی که در این مدت کوتاه بر جامعه ما گذشت کیست که نداند وضعیتی که ایران امروز در آن قرار دارد حاصل استیلای چنین طرز تفکر اشتباهی بر تصمیمگیریهای کلان كشور است. دستیابی به این وجدان عمومی دستاورد بزرگی است که گاهی قرنهای متمادی از عمر ملتها و تمدنها صرف تحصیل آن میشود و چه هزینههای گزافی که در این راه نمیپردازند. اما مردم ما این موهبت بزرگ را با هزینه هایی بسیار اندک و ظرف مدتی کوتاه به دست آوردند.
مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافتهاند که تنها راه همزیستی مسالمتآمیز سلیقه ها و گرایشها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی میکنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوههای زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه ای است که آنان را به یکدیگر پیوند میزند، اگرچه فهمهای ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد، به درستی که راه از بیراهه بیان شده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
از اینروست که علیرغم تمامی حوادث تاسف بار و مرارتخیز این ایام، مردم ما اینک به نتایجی بسیار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب یک فرد دست یافتهاند و این آن چیزی است که آنها را نسبت به اقدامشان برای شرکت در رویداد انتخابات و هزینه هایی که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم می کند.
در ماه هایی که گذشت نیرویی عظیم از ملت ما آزاد شد، نیرویی که باید به کارآمدترین شیوه برای سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه میخواهند آگاهند. آنان تصویر شکوهمند اراده خود را در آیینه آنچه که سپری شد مشاهده کردهاند و میدانند که سرمایه و توان تحقق بخشیدن به خواستهای خود را دارند و در این میدان انبوه نخبگان و زبدگان دوشادوش آنان ایستادهاند. لذاست که اینک همه ما از یکدیگر میپرسیم چه باید کرد؟ این سوالی از سر ناامیدی و یا بلاتکلیفی نیست، بلکه میپرسیم با این سرمایه عظیم، با این امید تجدید حیات یافته و با این توانمندیهای فراهم شده چه باید کرد؟
به راستی چه باید کرد؟ در پاسخ به اين پرسش نخستین قدم آن است که بدانیم چه باید بخواهیم تا بهترین و بیشترین را خواسته باشیم. اگر در یافتن پاسخ این سوال خطا کنیم قطعا همه یا بخشی از این سرمایه فراهم آمده را از دست داده ایم. بلکه حساسیت این انتخاب بسیار بیشتر از این است. نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکویی بلند برای جهش به سوی پیشرفتهای مادی و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و یا در یک آنارشي درازمدت فرو برد. این که نتیجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی دارد.
برخلاف آنچه دستگاههای تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع میکنیم. ما خواستههایی بسیار روشن و منطقی داریم. ما حفظ جمهوری اسلامی را می خواهیم، و تقویت وحدت ملی، و احیای هویت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلیترین مولفه قدرت ساختار سیاسی کشور جز با پذیرش حق حاکمیت مردم و کسب رضایت نهایی آنان از نتایج اقدامات حکومت، و شفافیت در تمامی اقدامات از طریق اطلاعرسانی مستمر ممکن نیست. در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی خواهیم. آنچه ما میخواهیم استیفای حقوق از دست رفته ملت است.
استیفای کدام حقوق؟ در درجه نخست حقوقی که قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته است و مطالبه برای اجرای بیکم و کاست و بدون تنازل آن. آری! در قانون اساسی برای اداره برخی از شئون کشور راهکارهایی ارائه شده است که شاید زمانی پاسخگوی مقتضیات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخشهایی دیگر از همین قانون راه روشن اصلاح آنها پیشبینی شده است. در میثاق ملی ما مشروعیت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است، تا جائی که اگر دقیق ملاحظه شود خواهیم دید حتی نهاد نظارتناپذیری چون شورای نگهبان از هیمنه نگاه مردم به دور نیست.
آری! در قانون اساسی وظایفی سنگین، از جمله وظیفه نظارت بر انتخابات بر عهده شورای نگهبان قرار گرفته است؛ انسانهای غیرمعصومی که ممکن است در دام خطا و گناه بیفتند و دچار وسوسه قدرت شوند. اما در همین قانون به صراحت اعلام میشود که برگزاری اجتماعات از سوی مردم آزاد است. اگر تنها همین اصل از میثاق ملی ما به درستی اجرا شود حتم داشته باشید که هیچ یک از ارکان حکومت هرگز امکان سوءاستفاده از موقعیت خود را پیدا نمیکند.
قانون اساسی ما پر از ظرفیتهایی است که هنوز به فعلیت نرسیدهاند؛ مسئولان گاهی با این حقیقت به گونهای برخورد میکنند که گویی به عنوان امری مستحب مخیرند همچنان استفادههای بیشتری از ذخائر قانون اساسی ببرند. نه! هرگز چنین نیست. آنها مکلفند که این ظرفیتها، آن هم تمامی این ظرفیتها را به فعلیت برسانند. قانون اساسی مجموعهای یکپارچه است و نباید بر روی بخشهایی از آن که منافع اشخاص و یا گروههایی خاص را تامین میکند به صورت اغراقآمیز تاکید شود و بخشهایی دیگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، یا ناقص به اجرا درآید.
پس از سی سال ما هنوز با اصولی از این میثاق ملی روبرو هستیم که سخن گفتن از اجرایشان دستاندرکاران را به خشم میآورد، به صورتی که گویی گوینده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیکناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامهها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیتها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافتهای دولتی در خزانهداری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بیطرفی آن و . . . هر یک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص دادهاند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض میشوند و یا به صورتی ناقص و براساس تفسیرهای مخالف با روح این میثاق ملی به اجرا درمیآیند، تا جایی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون آزادی تدریس زبانهای قومی و محلی به صرف سلیقه و پسند شخصی مانع ایجاد میشود.
مشابه همین برخورد گزینشی با آرمانهای انقلاب اسلامی نیز صورت گرفته است. ما خواستار احیای آن بخش فراموش شده از اهدافی هستیم که این نهضت عظیم به امید تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهای بزرگی از انقلاب که اینک دم زدن از آنها روی کسانی را ترش میکند، تا جائی که گویی اینها شعارهای ضدانقلاب بودهاند. نمونهای از آنها آزادی است؛ آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی به تمامی آن معنای جلیلی که مردم ما در بهمن 57 تأمین آن را یکی از مهمترین اهداف خود میدانستند، به صورتی که پیروزی انقلاب را بهار آزادی نامیدند. این آزادی به مفهوم آزادی سیاسی و حق انتقاد بیهراس از حاکمان بوده است.
و مظلومتر از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی، خود اسلام است؛ دینی که بسیار از آن نام میبرند و اندک به آن عمل میشود. چه بسیار که دین را سرند میکنند، هر چه از آن که منافعشان ایجاب نکند به فراموشی میسپارند و سلیقهها و مصلحتهای خود را متن اسلام مینامند، تا جایی که دروغ به مشخصهای غیرقابل تفکیک از صدا و سیما تبدیل شود و زشتترین بداخلاقیها نشانه تعهد به دین پیامبری تلقی گردد که برای تکمیل بزرگواریهای اخلاقی مبعوث شده است؛ شکنجه زندانیان و کشتن آنان، و اعمالی که قلم از ذکرشان شرم میکند.
اگر برای حکمرانی مبتنی بر دین تنها یک رسالت وجود داشته باشد آن این است که زمینه را برای زندگی توأم با ایمان آمادهتر کند. پس چرا فاصله جامعه ما با زندگی ایمانی روزبهروز بیشتر میشود؟ این فاصله میراث انقلاب نیست. در تابستان گرم 58، چه بسیار بودند کسانی که برای نخستین بار رمضان را روزه گرفتند و از این تجربه خود لذت بردند؛ میراث انقلاب ما این بود. میراث انقلاب ما معنویتی بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت.
میراث انقلاب ما پرورش روحهای بزرگ و اخلاصهای مثالزدنی بود. انقلاب ما نشان داد میتواند نورانیتی را که جامعه تشنه آن است تأمین کند. آخر یک بار هم که شده میراثی را که از امام خود تحویل گرفتیم با ایران امروز مقایسه کنیم؛ جامعهای سودازده که در آن تحجر دولتسازی میکند؛ جامعهای تقلبزده، دروغزده.
برخورد گزینشی با پیام دین و آن را مناسب سلیقه و منافع خود درآوردن، خرافه و تحجر را به دامن آن بستن، پول و زور را جایگزین حکمت و موعظه حسنه کردن و بخشهایی از روحانیت، این شجره هزار ساله را دولتی ساختن بیش از این هم نباید نتیجه بدهد. زمانی که امام ما از اسلام ناب محمدی(ص) نام میبرد و آن را در مقابل اسلام تحجرگرا و اسلام آمریکایی قرار میداد چنین روزهایی را میدید. این پوستین وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نیست. ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)، این دین غریب هستیم. و خداونده وعده داده است که ما را به راههای رسیدن به این تحفه آسمانی هدایت کند. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. و کسانی که در راه ما کوشش کنند به تحقیق آنان را به راه هایمان هدایت میکنیم.
آیا در این چند ماهه ندیدید که او چگونه به این وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ایمانهایمان را ضایع نکرد و نخواهد کرد، زیرا او به خلاف مدعیان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کیست که دستاوردهای حاصل شده در عين اين تلخكاميها را ناچیز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در این ایام کوتاه حاصل شده است را درک میکنیم. ما چه کردیم که به این دستاوردها رسیدیم.
حقیقت آن است که جز ایمان به وعده الهی عملی متناسب با این همه پیشرفت نداشتهایم. به حوادث این ایام بنگرید و در هر كدامشان راه های خدا را که یکی پس از دیگری پیش پای ما گشوده شدند ملاحظه کنید. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعدهای که داده است عاجز نمیشود و راههایی دیگر پیش پای کسانی که برای او میکوشند میگشاید؛ راههایی امن، راههایی هموار، راههایی مستقیم که بدون تردید ما را به مقصد می رسانند. چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که راههایمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسی به چنین راههایی ما نیاز به تخطی از قانون، پشیمانی از مسالمت، توسل به تخریب یا وارد شدن به هر کوره راه دیگری نداریم.
و در آن سو نگاه كنيم كه مخالفان مردم با قدم گذاشتن در بیراهه ها چگونه رو به نشيب ميروند. فرزندان انقلاب را به زندان انداختند تا اوهام خويش را ارضا كنند. آنها چه نتيجهاي براي اين كار خود توقع داشتند؟ بدن رنجور قرباني ترور را به بند كشيدند و ضارب او را آزاد و متمتع قرار دادند. آنها انتظار داشتند از اين كار جز ريختن آبروي خود چه سودي ببرند؟ در سراشيبي كورهراهي كه درون آن افتاده بودند خردشان جا ماند و عنانشان در دست افراطگراني قرار گرفت كه نيمههاي شب به خوابگاه دانشجويان غريب و مظلوم حمله ميكنند و رايجترين كلمات در فرهنگ لغاتشان دشنامهاي ركيك است.
رهروان راههاي خدا به اميدي كه از وعده او داشتند رسيدند؛ آيا مسافران بیراهه نيز به آن چيزي كه بايد انتظارش را ميكشيدند نرسيدهاند؟ ملاحظه تقيه و تملق اين و آن و شنيدن بوي حرص و بخل و آز از دهان تمجيدگران، برخورداري از حمايت خطيبي كه از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشويق و به اعترافگيري مباهات ميكند؛ ترس، ترس از تنهايي، ترس از آينده، ترس از عاقبت، ترسي كه با ترساندن ديگران پنهانش ميكنند.
مردم فداکار ایران! پیمانی است بر ذمه فرزندان انقلاب اسلامی که در بازگرداندن آن به اصل نخستیناش از بذل هیچ کوششی کوتاهی نکنند، و عهدی است بر عهده همراهان و یاران شما که در راه مبارزه با متقلبان و دروغگویان به سرمایه اجتماعی و اعتمادی که ایجاد شده است، خیانت ننمایند. در عین حال تکلیفی است بر همه ما که اگر مصلحت کشور و مردم را در امری دیدیم از ملامت نترسیم و از شجاعت دریغ نورزیم.
بنا بر چنین تعهداتی اینجانب برای رسيدن به آرمانهایی که پیش روی خویش داریم به جز ادامه راه سبزی که در این چند ماهه دنبال کردهاید پیشنهاد نمیکنم؛ راه سبز امید. راهی که از پیش از انتخابات آغاز کردید و همچنان با عزم های استوار در آن گام می زنید. راهی که با دعا و ندا و تکبیر، با گردهمایی های بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش ها و گفتگوها و پرس و جوهای خود همچنان در آن قرار دارید.
ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ایم از عنوان «راه» استفاده می کنیم تا توفیقهایی که در هر مرحله به دست میآوریم پایان کار ندانیم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزیم. علاوه بر آن ما در این مسیر چشم به جادههایی داریم که هدایت الهی پیشپایمان قرار میدهد. ما میاندیشیم و تدبیر میکنیم، اما ایمان داریم که در عمل، تنها راههایی که او برایمان میگشاید از خود کارسازی نشان میدهند.
ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کردهایم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر(ع) آموزگاران آن بودهاند؛ اهل بیت خرد، اهل بیت محبت، اهل بیت نورانیت و ما «امید» را سرمایه خود قرار دادهایم تا حاکی از هویت ایرانیمان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنههای سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.
چندی پیش، زمانی که از این نام برای بیان ویژگیهای حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب یا جبههای جدید در حال تشکیل است، حال آن که این راه به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامانهاي سیاسی رسمی نیست و نیاز به آنها را منتفی نمی کند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساختهای سیاسی است که همه شئونات کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و از جمله تشکلها و احزاب برای فعالیت ثمربخش بدانها احتیاج مبرم دارند.
قطعا جامعه ما برای محقق کردن فضای باثبات سیاسی به احزاب صالح و قدرتمند نیازمند است و چه بسا زمانی که زمینه برای فعالیت موثر و مفید سامان های سیاسی فراهم شود اینجانب و برخی از همفکران شما نیز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از این نوع قرار دهیم. اما راه سبز امید تشکلی از این نوع نیست. تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسلهمراتب شناخته شده گردهم بیایند.
همچنین در یک حزب تأکید بر بیشترین همفکری و وحدت حداکثری در عقاید است، حال آن که راه ما به عنوان مسیری که تجدید و تقويت هويت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکیه میکند؛ مجموعهای پیاممحور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسیر خود هدفی مشترک را انتخاب کردهاند.
صورت ظاهری اقداماتی که برای تداوم و تقویت حرکت کنونی مردم انتخاب میشود در حکم لباسی است که بر قامت آن میدوزیم، و فاخرترین لباسها تنها در صورتی برازنده خواهد بود که به فراخور واقعیت برده شود. واقعیت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغییرات شگرفی کرده است. آنچه اینک در جامعه ما نقشآفرینی میکند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن حقوق خود معترض است. این شبکه دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که به هنگام تصمیمگیری در مورد راهحلها و اقدامات آتی، باید به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد كرد پيشنهاد ميكنم تقويت و تحكيم اين شبكه اجتماعي است.
تجربه چندین دهه از تاریخ ایران که ما از نزدیک شاهد آن بودهایم نشان میدهد حرکات جمعی مردم ما تنها در دوران باروری، حیات و سرزندگی این هستهها به نتیجه میرسند. آن چیزی که از آن به عنوان جامعهای زنده و فعال نام میبریم، جامعهای که به صورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واکنش نشان میدهد و امكان استبداد و تخطي ساختارهاي قدرت از خواست خود را از ميان ميبرد ترکیبی تشکیل یافته از چنین شبكه قدرتمندي است.
وظيفهاي كه امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتي فطري از جمعهاي كوچك و بزرگ و حتي احزاب و تشكلهاي سياسي ما سر ميزند آن است كه به صورت هستههاي معين براي چنين شبكهاي عمل كنيم.
از مهمترین نقاط قوت این شبکه، شکل طبیعی اجزای آن است. این واحدها عبارت از گروههایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقهدار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و اعتماد پیدا کردهاند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذیر نیست، زیرا به معنای انحلال جامعه است. این واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعی موثری را شکل نمیدهند.
با این همه اولین قدم در راهحل پیشنهادی اینجانب آن است که ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید این هستههای اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم. باید خانههایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ به تعبیر قرآن خانههای خود را قبله قرار دهیم، یعنی به این هستههای اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه ما هستند بپردازیم، اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم تا قدرتهای نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات میکردیم اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در این امر است.
گرد هم جمع شويم تا چه كنيم؟ اين نخستين سوالي است كه معمولا در چنين شرايطي از يكديگر ميپرسيم. ما معمولا تصور ميكنيم آنچه در اين گردهمآييها اهميت دارد كاري است كه در قالب آنها با كمك يكديگر به انجام ميرسانيم. البته این تصور درستی نیست، اما تصوری طبیعی است. از این روست که واحدهاي اجتماعي اگر محوری برای فعالیتهای ثمربخش قرار نگیرند بهمانند درختانی که میوههایشان چیده نشود بازدهی خود را از دست میدهند، لذا باید آنها را موضوع تلاشهای اثرگذار اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، عامالمنفعه و دیگر فعالیتهای مدنی مشابه قرار داد تا در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ایفای نقش تاریخسازی که از آنها انتظار داریم بپردازند.
جمعهای خویشاندوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانونهای فرهنگی و ادبی، انجمنها، احزاب، جمعیتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای، گروههایی که با هم ورزش میکنند یا در رویدادهای هنری حاضر میشوند، حلقه همکلاسیها، گروه فارغالتحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافتهاند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندین نمونه از این زیرمجموعههای کوچک عضویت داریم و این دستمایه اصلی گفتگو و ارتباط میان هستههای جامعه ماست. بلكه تجربیات اخیر نشان داد خردهرسانههایی که از این روابط زاده میشوند میتوانند سریعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی دیگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفیتهای این شبکه از طریق توافق بر روی یک آرمان بزرگ به فعلیت برسد.
ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواستههای ما باشد. بخش مهمی از توانمندیهایی که اینک در شبکههای اجتماعی ما ایجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم. تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.
ما اگر صرفاً در یک انتخابات شرکت کرده بودیم برخورداری از حمایت اکثریت مردم برایمان کافی بود. اما در یک حرکت عظیم اجتماعی، اکثریت تنها زمانی به پیروزی میرسد که به اجماع نزدیک شود و آن گاه از مشروعیت غیرقابلمقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغهها و حقوق کسانی که امروز یا فردا ممکن است متفاوت با او بیندیشند و در اقلیت قرار گیرند به اثبات برساند.
نمیتوان از جامعهای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه سیاسی را داشت. البته عکس این رابطه نیز صادق است و جامعهای که از آزادیها و آگاهیهای اساسی محروم شود در تأمین معیشتی که لیاقت آن را دارد نیز درمیماند و حتی در عهد درآمدهای افسانهای، به پیشرفتی بیشتر از صدقهپروری و واگذار کردن اختیار بازار و اقتصاد ملی خود به بیگانگان نائل نمیشود.
ما بر این باوریم که آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت توأم باشد. به همان اندازه که محدودیتهای جاری برای آزادی بیان و امکان برگزاری اجتماعات نگرانکننده است، وجود فقر، فساد و تبعیض در سطحی گسترده چشمانداز دسترسی به جامعهای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تیره میکند، به ویژه آن که در سیاست سالهای اخیر دورنمای روشنی برای خروج از ا ین وضعیت ملاحظه نمیشود، به صورتی که وارد آمدن صدمات اساسی به تولید ملی، تداوم فعالیت سودآور اقتصادی را به یک آرزو و یافتن شغل مناسب را به دغدغه اصلی جوانان و خانوادههای آنان مبدل ساخته است.
راههای خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ایرانی پیشرفته، ما نباید به قدم گذاشتن در یکی از آنها یا همراهی با یکی از همفکران خود اکتفا کنیم. ما در پیوندهای خود به نظمی نیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی یا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی گسترده را ویران کرد، لطمهای به حیات و پویایی آن وارد نشود و با تکیه بر خرد جمعی، در هر مرحلهای از این مسیر بتوانیم اهداف پیشاروی خویش را شناسایی و با بلندترین گامها به سوی آن حرکت کنیم.
همچنین اگر در جناحی که قدرت خود را در مخالفت با مردم و خواسته های به حق آنان توهم کرده است خواستی برای برون رفت از بحران وجود داشته باشد حداقل آنچه که در این مرحله می تواند به این هدف کمک کند اقدامات زیر است:
1. تشکیل گروه حقیقتیاب و حکمیت مورد قبول همه ذینفعان در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
2. اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود.
3. شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانهای
4. رسیدگی به آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات و خانوادههای جانباختگان، آزادی همه دستاندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پروندهها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
5. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
6. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانهها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
7. به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
8. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيماييها با اعمال اصل 27 قانون اساسي
9. تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیتهای اقتصادی
ما در راهی پر از نورانیت وارد شدهایم که از هم اینک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. برای خود و شما در این مسیر از خداوند یاری میطلبم و امیدوارم با همکاری و همراهی همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از این مسیر روشن و محقق شود.
میرحسین موسوی
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت:
در جلسه صبح روز دوشنبه هیات نظارت بر مطبوعات، هفتهنامه «شهروند امروز» با استناد به ماده 6 قانون مطبوعات توقیف شد.
این مجله پس از رفع توقیف دوره جدید انتشارش را از تیرماه سال جاری آغاز کرده بود.
تعدادی از اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، واردات برخی اقلام دارویی هایتک در پوشش تولید داخلی را قابل قبول ندانسته و معتقدند که میبایست نظارت بیشتری بر امر واردات دارو از سوی وزارت بهداشت انجام شود.
به گزارش خبرنگار مهر، توزیع داروی جدید بیماران ام اس در سطح تعداد محدودی از داروخانه ها به منظور انجام مطالعات بالینی، با واکنشهای متفاوتی از سوی اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس همراه بوده است.
آرژانتین مقصد مناسبی برای واردات دارو نیست
دکتر سیامک مره صدق در این ارتباط گفت: توزیع دارو در داروخانه برای استفاده عام بیماران که قبلا مطالعات بالینی بر روی آن صورت نگرفته باشد، هیچ توجیهی ندارد.
وی با اشاره به جلسه چندی قبل کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با مدیران وزارت بهداشت، افزود: در آن جلسه دوستان وزارت بهداشت گفتند که اثربخشی و کم خطربودن داروی آرژانتینی در حد داروهای مشابه است و مشکلی ندارد.
مره صدق ادامه داد: ولی ما گفتیم که واردات دارو می بایست از کشورهای صورت بگیرد که در مسائل سیاسی با جمهوری اسلامی ایران دچار مشکل و چالش نباشند.
این عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، آرژانتین را مقصد مناسبی برای واردات دارو ندانست و افزود: اما دوستان وزارت بهداشت اصرار داشتند که مراحل استانداردسازی این دارو انجام شده و هیچ مشکلی ندارد.
مره صدق با اشاره به توزیع محدود این دارو در چند داروخانه به منظور انجام مطالعات بالینی، گفت: این موضوع از نظر علمی هیچ جایگاهی ندارد و حتما پیگیری می کنیم و از مسئولان وزارت بهداشت خواهیم خواست نتایج بررسی این دارو که قرار است به صورت عام مصرف شود به کمیسیون بهداشت و درمان مجلس ارائه شود.
حمایت از تولید داخل
دکتر محمدرضا رضایی، یکی دیگر از اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با اشاره به طرح این موضوع در کمیسیون و اظهارات متفاوتی که در رابطه با واردات داروی ام اس از آرژانتین مطرح شد، گفت: در آن جلسه این موضوع مورد تاکید قرار گرفت که اگر امکان تولید دارویی در داخل وجود دارد از آن حمایت شود و اگر نمی توان آن دارو را تولید کرد، با شرایط خاصی نسبت به واردات دارو اقدام شود.
وی افزود: می بایست واردات دارو از کشورهای صورت بگیرد که ارتباط خوبی با ایران داشته باشند تا بتوانیم مبادله دارویی داشته باشیم.
رضایی با اشاره به ناتمام ماندن جلسه کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با مدیران وزارت بهداشت، ادامه داد: در آن جلسه تاکید شد که وقتی یک دارو در داخل تولید می شود نمی بایست واردات بیش از نیاز داخل داشته باشیم.
وی گفت: در آن جلسه معاون غذا و دارو اصرار داشت مطالبی که در جراید و نشریان در خصوص داروی جدید ام اس مطرح شده است، درست نیست. البته حرفهایی دیگری نیز مطرح شد که هنوز جای بحث دارد اما تاکید ما بر این بود که نظارت جدی می بایست در واردات بی رویه دارو داشته باشیم.
این عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، توزیع دارو در تعداد محدودی داروخانه به منظور انجام مطالعات بالینی را قابل توجیه دانست و گفت: منظور رئیس سازمان غذا و دارو همین بوده است.
مردم موش آزمایشگاهی نیستند
دکتر علی اصغر حسنی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با عنوان این مطلب که وزارت بهداشت حق ندارد یک دارو را به منظور انجام مطالعات بالینی بر روی بیمار توزیع کند، گفت: مگر مردم موش آزمایشگاهی هستند که بخواهند دارو را روی آنها آزمایش کنند.
وی افزود: در جلسه ای که با مدیران وزارت بهداشت داشتیم قرار شد این دارو برای تعدادی محدودی از بیماران که داوطلب می شوند مورد استفاده قرار گیرد.
حسنی ادامه داد: قرار بود بیماران داوطلب به صورت کتبی آمادگی خود را برای دریافت دارو آن هم به صورت رایگان اعلام کنند. نه اینکه بدون اطلاع قبلی، این دارو در سطح داروخانه ها عرضه شود.
نمی دانیم پشت پرده این ماجرا چیست
دکتر حسین حسنی بافرانی، یکی دیگر از اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با عنوان این مطلب که ما نمی دانیم در پشت پرده این ماجرا چیست، گفت: به بهانه قیمت ارزان، از آمریکای جنوبی دارو وارد می کنیم تا از این طریق داروهای موجود را از پوشش بیمه ای خارج کنیم.
وی با بیان این مطلب که در جلسه با مدیران وزارت بهداشت طرح موضوع کردیم که گزارشهای خوبی از واردات دارو به دست ما نرسیده است، افزود: سازمان غذا و دارو از توان و پتانسیل لازم برای نظارت بر واردات دارو و غذا برخوردار نیست.
حسنی با عنوان این مطلب که هیچ وقت زیربار نمی رویم یک داروی جدید را بر روی اعضای خانواده خودمان آزمایش کنیم، اظهارداشت: بنده اطلاع دارم برخی از دوستان در مجلس به دنبال طرح سئوال در خصوص واردات داروهای هایتک از وزیر بهداشت هستند.
این عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با طرح این سئوال که چرا واردات دارو باید از آرژانتین و اروگوئه باشد، افزود: واردات دارو از کشورهای آمریکای جنوبی نیاز به تعمل بیشتری دارد.
حسنی گفت: قرار شد بعد از تعطیلات مجلس جلسه دیگری با مسئولان وزارت بهداشت داشته باشیم و در این مورد بیشتر بحث و تبادل نظر کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر