هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 09/11/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



خانواده سحرخیز، در نامه ای به رییس دستگاه قضایی از عدم رعایت قانون در مورد وی شکایت کرد.

در این نامه خطاب به رییس قوه قضاییه آمده است: «شکایت اصلی ما این نیست که چرا علیه عیسی سحرخیز حکم غیرمنصفانه صادر کرده اند و یا او را بدون حکم قضایی به کرج تبعید کرده اند یا حتی گلایه نمی کنیم چرا طی ۲۷ ماه گذشته یک روز هم به مرخصی نیامده است و حدود یکسال است که ملاقات حضوری نداشته ایم و حتی مکالمه تلفنی را منع کرده اند؛ بلکه از این شکایت داریم که چرا در زمان اجرای حکم، قانون رعایت نمی شود و مبانی حقوق بشر زیر پا گذارده می شود؟”

به گزارش جرس، خانواده ی این روزنامه نگار و فعال سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج از صادق لاریجانی خواسته اند که «برمبنای حکم اسلام و در جهت رعایت (کرامت انسانی) که در قانون اساسی مورد تصریح موکد قرار گرفته است دستور فرمائید جلوی این رفتارهای غیرانسانی گرفته شود و تمام محدودیت های اعمال شده علیه ایشان و خانواده اش لغو گردد.تا بیش از این مفاد اعلامیه حقوق بشر که ایران متعهد به اجرای آن شده است زیر پا گذارده نشود.»

متن کامل نامه ی خانواده عیسی سحرخیز به رییس دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به شرح زیر است:

ریاست محترم قوه قضاییه

با اهدای سلام و احترام؛

نمی دانیم نوشتن چنین نامه و شکواییه ای در شرایطی که اقدامهای گذشته به جای چاره سازی مسئله آفرین و مشکل زا بوده است، درست است یا نه؛ اما به هر حال می نویسم تا فردا روزی نگوئید که چرا نگفتید و در شرایط خاص دیگر بهانه نیاورید که نمی دانستیم و از ماجرا آگاه نبودیم و گرنه…

این نامه را در شرایطی می نویسیم که نامه گذشته نه تنها پاسخ مثبتی به حق خواهی خانواده ما نداشت و شرایط (آزادی مشروط ) حق قانونی عیسی سحرخیز را محقق نساخت بلکه باعث شد در جهت جلوگیری از اجرای آن پرونده ۸ سال پیش ایشان بازگشایی شود تا دوسال دیگر به دوران حبس سه ساله وی افزوده گردد. این در حالی است که بیش از ۶ سال است که به شکایت رسمی او علیه آقای محسنی اژه ای؛ معاون وقت قوه قضائیه و دادستان کل کشور کنونی رسیدگی نشده است. تا بار دیگر ثابت شود که در قوه قضائیه رفتار دوگانه و تبعیض آمیز حاکم است.

اما این شکوائیه؛ به بهانه جدید شما در خصوص (اعطای مرخصی به زندانیان سیاسی به مناسبت لیالی قدر) است که در آن زندانیان سیاسی، روزنامه نگاران به عنوان زندانی امنیتی باز همتراز سارقین و آدم ربایان و …. قرار گرفته اند.

شکایت اصلی ما این نیست که چرا علیه عیسی سحرخیز حکم غیرمنصفانه صادر کرده اند و یا او را بدون حکم قضایی به کرج تبعید کرده اند یا حتی گلایه نمی کنیم چرا طی ۲۷ ماه گذشته یک روز هم به مرخصی نیامده است و حدود یکسال است که ملاقات حضوری نداشته ایم و حتی مکالمه تلفنی را منع کرده اند؛ بلکه از این شکایت داریم که چرا در زمان اجرای حکم، قانون رعایت نمی شود و مبانی حقوق بشر زیر پا گذارده می شود؟

مسئله این است که چرا برای دوران محکومیت سه ساله او به طور کامل و بصورت یک پارچه شرایط (زندانی امنیتی) اعمال می شود و حتی می خواهند دوران محکومیت حبس جدید را که در دادگاه مطبوعاتی شعبه ۱۰۸۳ دادگاه عمومی جزایی تهران برگزار شده و حکم آن صادر شده را با همین ترتیب اجرا کنند.

این در حالی است که اگر محکومیت (تبلیغ علیه نظام ) را چون موارد گذشته جرم مطبوعاتی فرض نکنند و جزء جرایم امنیتی بگنجانند. دوران آن گذشته و حداکثر اعمال شرایط امنیتی یکسال بوده است و باید در هفتم تیر سال ۸۹ پایان می یافت و از آن تاریخ با وی همچون زندانیان عادی رفتار می شده است و تمام حقوق مندرج در آیین نامه حقوق و تکالیف زندانیان را به صورت غیر قانونی در مورد او و خانواده اش رعایت می شده که نشده است چون اتهام (توهین به رهبری) و (افترا) به صورت غیر قانونی؛ در زندان؛ در دایره جرایم فصل اول قانون مجازات اسلامی – جرایم ضد امنیت داخلی و …. گنجانده اند.

بر این اساس از جنابعالی می خواهیم که بر مبنای حکم اسلام و در جهت رعایت (کرامت انسانی) که در قانون اساسی مورد تصریح موکد قرار گرفته است دستور فرمائید جلوی این رفتارهای غیرانسانی گرفته شود و تمام محدودیت های اعمال شده علیه ایشان و خانواده اش لغو گردد. تا بیش از این مفاد اعلامیه حقوق بشر که ایران متعهد به اجرای آن شده است زیر پا گذارده نشود.

خانواده عیسی سحرخیز

شهریور سال ۹۰


 


تردیدی نیست که انسانها آفریده نشده اند ،به طور مستعمر در بهترین و بی عیب ترین موقعیت ها حضور داشته باشند یا دائم در حال ایثارگری ،رشادت،شهامت و از خودگذشتگی و قیام علیه تمام آنچه نا خالصی محسوب می شود،برآیند.حال که اگر اینگونه مسیر راه را طی کنند،در مدار سیر جبری ،قرار خواهند گرفت،زیرا تا زمانی که به معنی و نرسیدن به تعریف، تعاریف دست نیابند،محکوم به جبر وقایع خواهند گردید.آن زمان است که لمس واقع بینانه را نخواهند داشت.اما بی تردید ،نیز نمی توان گفت که تمام آنچه از انسان سر می زند،ناخواسته و اگر هم خواسته شده باشد،توان محکوم کردنش را نمی توان داشت و این نیز تنها با مقایسه رفتاری ،داشته هایمان و نداشته هایمان است که می توان به یک داده توجیهی رسید،که ان هم گاه، در آن رفتارهای صورت گرفته را نمی توان قابل دفاع نمود و حتی در گفتار مزمت جا ی خواهد دید.اما آنچه نباید تغییر برای نوع نداشته هایمان و یا آنچه که داشته هایمان می خوانیم دانست،اما در مدار بودنش نقدهای صورت می گیرد،چیست؟ آیا تغییر نسبی است؟ و یا مقطع و جایگاه مشخصی گنجانده می شود؟معیار سنجش این ناخالصی ها و یا به تعبیری این داشته های که باید در سبد نداشته هایمان گنجانده شود؟چه ترازوی خواهد بود؟
بیان را در ساده کردنش پیس می بریم،یکی از نداشته هایمان که شاید پایه و اساس آنچه که داشته هایمان را شکل می دهد،که البته در دو سال اخیر شاید بتوان گفت در مسیر داشته هایمان پیش رفته،آن هم نه به شکل مشخص،بلکه نسبی،اتحاد و کار گروهی و به نوعی ایجاد یک جامعه ارگانیک و به هم پیوسته است.که جوامع در این جامعه بر همکاری و هم دلی بیش از پیش تاکید داشته و تاکیدِ اصلی خود را این می داند که قدرت و توان تک نفری به جلو نخواهد رفت،بلکه این خرد جمعی و کار گروهی است که با داشتن سازوکار مشخص موجب توسعه و تحول می گردد.
حال باید اعتراف نمایم که این اتحاد و کارگروهی پیش نرفته و در بطن موضوع و درون گفتمانش گاه تنها به روش های اپورتانیسمی روی اورده و برای رسیدن به منافع مشخص کوتاه مدت که برآورده شدن خواسته یک اشتراکات و مشترکات است،آن هم نه در سطح کلان و منافع ملی و ملت،بلکه برای یک گروه مشخص ،که پس از رسیدن به هدف و یا حتی نرسیدن به آن این کار گروهی و اتحاد ،از همدیگر پاشیده می شود،صورت گرفته شده است.حال از آن بگذریم که این گروه و یا گروه های مشترک به جای ادامه دوستی خود،شروع به ایرادگیری و گاه تخریب مستقیم اجمالی آن گروه می نمایند.
به باور نگارنده موارد بسیاری در نرسیدن به اتحاد و کارگروهی وجود دارد که اشارات موردی چون نبود اهداف مشترک،حس سلطه جویی،نبود رهبر ممتاز،عدم تئوری و برنامه ریزی های (کوتاه مدت،میان مدت،بلند مدت )،نبود عقلانیت در جوامع عادت یافته،رفتار سرکوبگرانه با این نوع اندیشه و...حس می شود که همین موارد و دیگر موارد مورد مشترک باعث این عدم شکل گیری شده است.
به عقیده نگارنده ،اتفاقا ما این داشته را دارا می باشیم،و کارگروهی را به نحو شایسته ،مهارت داشته و پیش شرط های لازم آن را کامل اجرا نموده ،اما مشروط به آن که ،آن کار موضوعی،به نوعی جنبه ی تخریبی داشته باشد و سامان حیاتش به تخریب سامان رقیب ،بستگی دارد ،و این نوع تیم کاری گاه تنها در« هدف مشترک» بوده و در بدنه خود چند نگاه و چند رهیافت را می بیند.این مورد را نیز باید اشاره نمود که عدم تیم کار در کارهای که نیاز به اتحاد و کار گروهی حس می شود کار به صورت شایسته انجام داده نشود و با قدرت پیش نخواهد رفت.
«فرد گرایی » ویا بهتر توان گفت« خودمحوری» یکی از اساسی ترین دلایل و وجه شکست کار گروهی و حتی کارهای مشترک تیمی و فردی است،و همواره در مسیر تاریخ به علت عدم همکاری گروهی،چهره های بروز نمودند که به صورت اسطوره قلمداد شده اند،این خود«خود محوری» و «فردگرایی» به مراتب زیانهای را نیز در طول مسیر تاریخ برجا گذاشته است،که پادشاهان ،سلاطین و حتی افرادی که به رای مردم انتخاب شده اند،به حس «خودمحوری» و «فردگرایی» دچار گردیده است و علل و معلول نظریه توطئه و دسیسی چینی را تئوریزه نموده اند. این افراد پیرامون خود را توطئه و دسیسه برای مقابله با خود می دانند و عدم اطمینان لازم جهت همکاری را به صفرکشانده و می رسانند،همین امر موجب گردیده است که تاریخ خود را دور از وجود تشکل ها،سندیکاها،احزاب مورد وثوق و مردمی،بداند،که از جانب حکام مورد پسند شده است.اگر انصاف را در تاریخ نگاری ملزوم امر نمائیم خواهیم گفت،آری بوده است،و شکل گرفته،اما اگر این چنین نیز بود،تا سخنی بر سخنی می گفتند آن را در رشد و نمو به اتهام های چون تهدید علیه حاکمیت و حتی امنیت ملی ،سرکوب و گاه ریشه کن شده،روبرو می کردند.
نگارنده در این بحث خواهان این مورد است که بگوید؛ روحیه «خودمحوری»و یا «فردگرایی»ریشه در مقابله با زیر ساخت های اتحاد و کارگروهی قرار گرفته است و دلایل این امر را می توان در این دانست که اگر امری به کارگروهی و یا همان خرد جمعی ختم شود،در خود پلورالیسم و چندصدایی و یا همان تکثرگرایی را خواهان خواهد شد و در این جوامع کارگروهی در کارهای گروهی در اتحاد قرار گرفته و به دادن برنامه های خود موجب نقد اندیشه دیگر و بازتولید اندیشه توسعه برمی اید.و اگر امری از لحاظ گروهی که به دست فردگرایی اداره می شود،جایگاه نقد را داشته باشد،بر نقدش استوار خواهد شد،این همان مرگ «حکومتهای دیکتاتوری» و «فردمحور» است.
مرتضی اسماعیل پور
18/06/90
 


 


عبدالفتاح سلطانی، وکیل دادگستری، بعد از ظهر امروز شنبه ۱۹ شهریورماه بازداشت شد.

به گزارش بی بی سی، معصومه دهقان، همسر آقای سلطانی با اعلام این خبر، گفت: “امروز ساعت یک و نیم بعد از ظهر آقای سلطانی به همراه چهار نفر وارد خانه شدند و در داخل اتاق او هر چه سی دی و کاغذ و مدارک بود برداشتند؛ وقتی هم اعتراض کردیم اینها مدارک بچه‌‎ها است، گوش ندادند و حتی لپ تاپ فرزندانم را هم با خود بردند”.

خانم دهقان با اشاره به اینکه این افراد چندین ساعت در منزل او بودند گفت: “مأموران حدود ساعت چهار منزل را به همراه آقای سلطانی ترک کردند و نمی دانم همسرم را به کجا برده اند. ولی گفتند که برای پی گیری پس گرفتن وسیله ها به دادسرا مراجعه کنیم.”


 


رئیس مجلس هفتم به اصولگرایان هشدار داد که مراقب باشند “دوباره خدای نکرده مجلسی سر کار نیاید مثل مجلس ششم”!

غلامعلی حداد عادل همچنین با متهم کردن اصلاح طلبان به اینکه “بعد از دوم خرداد ۷۶ آشکارا سعی کردند دانشجویان را در مقابل نظام قرار دهند” افزود: “به راحتی صحبت از جنبش دانشجویی می‌کردند. در پلاکاردهای تبلیغاتی این‌گونه نوشته بودند که هموطن! اندکی صبر سحر نزدیک است. این شعار القا کننده این مسأله بود که وضعیت فعلی تیره و تار است. حتی پا را فراتر گذاشتند و شعارهای براندازی دادند.”

به گزارش ایسنا، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم در دوازدهمین نشست سالانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه‌های سراسر کشور در دانشگاه شیراز، خطاب به اعضای این تشکل گفت: “کار شما یک کار تشریفاتی نیست. برگزاری چنین جلساتی را ساده نپندارید. بدانید تشکل‌های مومن و انقلابی خار چشم دشمنان هستند. به همین خاطر بود که در دوران اصلاحات اجازه تشکیل بسیج اساتید را در دانشگاه ندادند و بعد تشکل‌هایی تاسیس کردند که نمازخوان بودن از شروط آن نبود. ”

حدادعادل همچنین گفت: “زمانی بین ما اتحاد برقرار می‌شود که قبل از آن با هم اختلافاتی داشته باشیم. اول باید اختلاف باشد که بتوان با در نظر گرفتن اشتراکات به اتحاد رسید. ما در بین اصولگرایان افرادی داریم که با هم اختلاف سلیقه دارند و باید به وسیله اشتراکاتشان به نتیجه برسند. اگر قرار باشد که همواره اختلافات را در بین خود مطرح کنیم هیچ وقت به اتحاد نمی‌رسیم. ما اگر بخواهیم با هم تسویه حساب کنیم هیچ‌وقت به نتیجه نمی‌رسیم. اگر بخواهیم گله‌مندی‌های قبلی‌مان را به زبان بیاوریم به اتحاد نمی‌رسیم. امروز زمان گفتن این حرف‌ها نیست. امروز باید ببینیم چه چیزی ما را به پیروزی می‌رساند و از خطر مصون می‌دارد.”

رئیس مجلس هفتم درباره وحدت اصولگرایان نیز گفت: “این سه ضلعی که برای وحدت دعوت شدند باید شرایط را درک کنند. وقی یک روحانی مبارز مثل مهدوی کنی در هشتاد سالگی با کسالت و قلب مجروح، با آن همه شکنجه‌هایی که دیده است می‌آید و شانه زیر بار سنگین مجلس خبرگان می‌برد و چنین مسوولیتی را می‌پذیرد چنین شخصیتی افراد را دعوت می‌کنند که بیایید دور یک میز بنشینید و با هم گفت‌وگو کنید و منشور اصولگرایی را که جامعه روحانیت و جامعه مهندسین تنظیم کرده‌اند را زیر نظر رهبری محور قرار دهید، با این شرایط وقت آن نیست که این همت را ارج نهیم و این دعوت را اجابت کنیم؟ ما زمان زیادی نداریم. ”

وی افزود: “شما به عنوان دانشجو باید بدانید که کار سیاسی انتخاب بین خوب و بد نیست. در غالب موارد انتخاب بین بد و بدتر است. ما باید از هر اقدامی که به وحدت مردم و اصول‌گرایان در انتخابات ضربه بزند خودداری کنیم. اختلاف‌نظر هست ولی می‌شود نشست و گفت‌وگو کرد و لازم هم نیست منویات ما صد در صد عملی شود. ما هشتاد درصد از مقاصدمان عملی شود بهتر از آن است که صفر درصد عملیاتی شود. دوباره خدایی نکرده مجلسی سر کار بیاید مثل مجلس ششم. اگر روزی مجالی رخ دهد خواهم گفت که چه‌ها که نگذشت در مجلس ششم.”


 


جلوگیری نیروهای امنیتی از حضور خانواده های جان باختگان پس از انتخابات در بهشت زهرا به مناسبت های مختلف همچنان ادامه دارد و در جدیدترین نمونه، آنطور که پدر محمد مختاری می گوید، از خانواده ی آنها خواسته اند به دلیل رعایت مسایل امنیتی در روز تولد محمد مختاری از رفتن به بهشت زهرا خودداری کنند.

روز جمعه هجدهم شهریور، سالگرد تولد محمد مختاری دانشجوی ۲۲ ساله ای بود که در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ با اصابت مستقیم گلوله کشته شد اما گزارش های رسیده از بهشت زهرا حاکی است که ماموران با حضور پراکنده در بهشت زهرا از هر گونه تجمع و مراسم ممانعت به عمل آوردند.

اسماعیل مختاری پدر این جان باخته ی جوان در گفت و گو با جرس گفته است: چند روز قبل از تولد پسرم، خیلی محترمانه زنگ زدند و مرا خواستند و گفتند جو کمی متشنج است و اگر امکان دارد شما هم در بهشت زهرا حضور پیدا نکنید.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا خانواده امروز موفق شده اند که در بهشت زهرا حضور پیدا کنند گفت: ما مانده ایم و خودمان هم نمی دانیم چه باید بکنیم. بلاخره وقتی مرا خواستند و وقتی رفتم با ماموران صحبت کردم به ما گفتند نروید، اول سوال کردند، شما مثل اینکه برنامه ای برای محمد در بهشت زهرا دارید. بعد من هم گفتم برنامه ای نیست مثل همه ی پنج شنبه جمعه ها ما هم مثل خانواده های دیگر می خواهیم سر مزار بچه مان حاضر شویم. تولد پسرم هم هست می خواهیم برویم کنارش باشیم. گفتند می شود شما از این کار خود داری کنید. گفتم چرا؟ یعنی سر قبرِ فرزندمان هم نرویم؟ یعنی اجازه نمی دهید تولد فرزندم برویم سر مزارش و کنارش باشیم؟ گفتند اگر نروید بهتر است.

وی ادامه داد: من به آنها گفتم من و مادرش تنها نیستیم، فامیل های دیگری هم هستند، دوستان دیگری هم هستند که شاید آنها بخواهند بروند در سالروز تولد کنار محمد باشند. ولی خب گفتند شما نروید و از بچه ها هم بخواهید که برای تولد محمد به بهشت زهرا نروند چون فضای فیسبوک نشان می دهد که برنامه هایی دارند و اگر شما نروید بهتر می شود کنترل کرد.

پدر محمد مختاری تاکید کرد: محمد برای ما همیشه زنده است و این آرزوی هر پدر و مادری است که در روز تولد کنار عزیزشان باشند ولی خب به ما این اجازه را ندادند. چاره ای نبود، کاری نمی توانستیم بکنیم گفتیم باشد نمی رویم. از همه ی کسانی که می خواستند در روز تولد کنارمان باشند تشکر می کنم اما بچه ی من هم دست هایش خالی بود و با دست خالی رفت و کشته شد، حالا دست های ما هم خالی ماند و نتوانستیم کاری برایش بکنیم….

جلوگیری از برگزاری مراسم های مختلف در بهشت زهرا و فشار بر خانواده های جان باختگان بارها صورت گرفته و مورد اعتراض خانواده ها نیز قرار گرفت و به همین دلیل بسیاری از خانواده ها ترجیح داده اند برای حفظ امنیت سایر اعضای خانواده ی خود سکوت اختیار کنند.

پیشتر در مراسم تولدی که برای امیر ارشد تاجمیر یکی از کشته شدگان راهپیمایی عاشورای ۸۸ برگزار شده بود، تعدادی از خانواده‌های جان باختگان پس از انتخابات و شرکت‌کنندگان در مراسم برای چند ساعت بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند.

در میان دستگیرشدگان مراسم امیر ارشد تاجمیر اعضای خانواده خانواده های سهراب اعرابی، رامین رمضانی و مصطفی کریم بیگی، همراه با چند تن از مادران عزادار و شرکت کنندگان در مراسم تولد امیر ارشد تاجمیر هم حضور داشتند که آنها پس از بازجویی چند ساعته آزاد شدند اما پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار بیش از چند ماه در بازداشت به سر برده و سپس با قید وثیقه آزاد شدند.

مادر سهراب اعرابی در خصوص همین فشارها گفته بود: دستگاه قضایی در کشور ما متاسفانه ضعیف است و بد عمل می کند و بعد علاوه بر اینکه قاتلان فرزندان ما را معرفی نمی کنند حتی خود خانواده ها هم احساس امنیت نمی کنند. من اینجا خانواده هایی را می بینم که حتی بر سر مزار فرزندان شان هم امنیت ندارند، چه کسی پاسخگوی آنهاست؟.

وی خاطرنشان کرده بود: برای خود من لباس شخصی ها مشکل ایجاد کرده اند. در مراسم سالگر شهید علی حسن پور، تعداد زیادی ماموران لباس شخصی ایستاده بودند، که دو نفر از آنها آمدند از من و مادر اشکان سهرابی کارت شناسایی خواستند، اما من کارت شناسایی ام را به آنها ندادم و فقط گفتم من مادر سهراب هستم و ایشان مادر اشکان، می دانستم اگر کارتم را بدهم دیگر صاحب آن نخواهم بود، از این اتفاق ها زیاد برای ما پیش آمده است. مگر نیامده اند در خانه خودمان عکس های سهراب را با خودشان نبرده اند؟

مادر سهراب پیشتر با تاکید بر اینکه ما به جز حقوق ساده شهروندی مان چیز دیگری نمی خواهیم از سازمان ملل خواست تا وضعیت حقوق شهروندی خانواده هایی که عزیزان شان را تنها به جرم یک اعتراض ساده در خیابان های ایران از دست داده اند بررسی کند.

به تازگی نیز جمعی از خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات با حضور در بهشت زهرا مشغول برگزاری مراسم دعا و نیایش بودند که نیروهای یگان ویژه در بهشت زهرا با حضور در میان خانواده، خواستار این شدند که این خانواده ها بهشت زهرا را ترک کنند.

لادن مصطفایی همسر شهید علی حسن پور که در راهپیمایی مسالمت آمیز ۲۵ خورد مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود در مورد حضور نیروهای یگان ویژه در بهشت زهرا گفته بود: ما سر مزار عزیزان مان هم آرامش نداریم، من به مامورانی که در بهشت زهرا مرا صدا کردند هم گفتم ما به شما بدهکاریم یا شما به ما؟


 


سید کاظم اکرمی، وزیر آموزش و پرورش دولت میرحسین موسوی، معتقد است که اگر آیت الله طالقانی زنده می‌ماند و در روند بررسی و تدوین قانون اساسی حضور می‌داشت، جنبه‌های استبدادی قانون اساسی را تقویت می‌کرد و همچنین به حقوق اقوام و اقلیت‌ها نیز توجه بیشتری می‌شد.

اکرمی که نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی بوده است، همچون مرحوم آیت الله طالقانی از زندانیان سیاسی دوره پهلوی بود. او در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» از اعتقاد آن مرحوم به آزادی بیان می‌گوید و از اعتقاد ایشان و نیز آیت الله مدنی به اینکه نباید زندانی سیاسی داشته باشیم.

چنین روایت شده که تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی با آن تعداد و شرایط ابتکار آیت‌الله طالقانی بوده، چرا که برخی اعضای شورای انقلاب اصرار داشتند که پیش‌نویس قانون اساسی مستقیما به همه‌پرسی گذاشته شود و در مقابل جمع دیگری معتقد بودند که تدوین قانون اساسی باید در مجلسی مرکب از نمایندگان ملت مورد بررسی قرار گیرد و تصویب شود. پیشنهاد آیت‌الله طالقانی ناظر به چه اهداف و نگرانی‌هایی بود؟

بهترین روایت درباره تصویب پیش‌نویس قانون اساسی و مسائل مرتبط با آن را مرحوم مهندس عزت‌‌الله سحابی نقل کرده‌اند. ایشان در بخشی از مطالب خود آورده‌اند که این پیش‌نویس در گذشته و در پاریس تهیه شده بود. هنگامی که امام به ایران بازگشتند این پیش‌نویس مطرح شد، اما مسئولین و انقلابیون نمی‌دانستند چگونه باید درباره آن تصمیم بگیرند، آیا تصویب آن در شورای انقلاب کفایت می‌کرد یا شورایی متشکل از نمایندگان مردم باید به بررسی و تصویب آن بپردازند. این بحث‌ها از آنجا شروع شد که مرحوم بازرگان و برخی از اطرافیان وی معتقد بودند ما باید انتخاباتی برگزار کنیم تا مردم با تعیین نمایندگانی از سراسر کشور به بحث و بررسی این پیش‌نویس و تصویب قانون اساسی بپردازند. اما مشکل اینجا بود که ما به این قانون نیازمند بودیم و بر اساس دیدگاه مهندس بازرگان و همفکرانش ممکن بود تصویب آن بسیار طول بکشد و مطمئنا مستلزم ماه‌ها بحث و بررسی بود؛ به همین دلیل آیت‌الله طالقانی به دنبال راه چاره گشت. پس از مدتی ایشان پیشنهاد کرد مجلسی با تعداد محدودتری از نمایندگان تشکیل شود. بنابراین با تایید این دیدگاه، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی برگزار شد و در حدود ۷۶ نفر نماینده انتخاب شدند و من هم در کنار شهید آیت‌الله مدنی از حوزه انتخابیه همدان به این مجلس راه پیدا کردم.

 

پیشنهاد آیت‌الله طالقانی در روند تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان تا چه میزان راهگشا بود؟

با راه حل آیت‌الله طالقانی این کار واقعا سریع‌تر پیش رفت و طبیعتا با وجود ۷۶ نماینده نسبت به مثلا ۳۰۰ نفر، این مسیر با سرعت پیموده شد و به نتیجه رسید. اگر تعداد نمایندگان بیشتر بود طبیعتا زمان بررسی پیش‌نویس قانون اساسی بسیار طولانی می‌شد و شاید تا یکسال ادامه پیدا می‌کرد، اما ما شاهد آن هستیم که مجلس در اواخر مرداد ۵۸ تشکیل شد و قانون اساسی در آذر ماه به تصویب رسید و به همه‌پرسی گذاشته شد و قانون اساسی به تصویب رسید.

 

شما پیشتر گفته بودید: «مطمئن هستم اگر آفتاب عمر آیت‌الله طالقانی غروب نمی‌کرد، قانون اساسی به این نحو نوشته نمی‌شد.» آیت‌الله طالقانی چه دیدگاهی درباره قانون اساسی داشت؟

 

این صحبت من بر اساس شناختی است که نسبت به آقای طالقانی داشتم. باید توجه داشته باشید که ایشان دارای افکار خاصی بودند که مطمئنا اگر تا پایان دوره این مجلس حضور داشتند، در قوانین مصوب متجلی می‌شد. از مهم‌ترین دیدگاه‌های ایشان وحدت جامعه بود. ایشان به منافع ملی، منافع همه ملت و گروه‌های آن و نیز به آزادی به خصوص آزادی بیان اعتقاد راسخی داشت و در دوران حبس در زندان اوین به تفسیر آیه‌ای مشغول بود درباره کسانی که ایشان این افراد را غیرمسلمانانی می‌دانست که قوانین و شرعیات اسلام را رعایت نمی‌کنند اما با مبارزات خود به زندان می‌افتند. ایشان همواره این مساله را ذکر می‌کرد که این افراد به خاطر بی‌عرضگی ما متدینین و روحانیون که در بیان ندای اسلام در جهان ناتوان بوده‌ایم، غیرمسلمان هستند. ما به نحوی عمل کردیم که بسیاری در جهان تصور می‌کنند طرفدار نظام بورژوازی، نظام سرمایه‌داری و به طور کلی حامی پولدارها هستیم و این افراد چون خود را حامی قشر ضعیف و فقیر و طبقه کارگر جامعه می‌پندارند، تصورشان آن است که ما و خودشان در مسیری جداگانه قرار داریم. اگر ما می‌توانستیم به مردم جهان و روشنفکران کشورمان بفهمانیم که انبیا منادیان قسط و عدل هستند و خداوند در قرآن می‌فرماید ما انبیا را برانگیختیم تا مردم را تربیت و به قیام عدل و قسط دعوت کنند، موجب می‌شود مردم به رشدی برسند که بدانند عدل و قسط اصل و پایه است، خود به دنبال آن بروند و در اجرای آن قیام کنند نه اینکه پیامبر آنان را به قسط بخواند. به عقیده ایشان اشتباه و ناتوانی ما موجب جذب این جوانان و روشنفکران به جریانات چپ و توده‌ای شده است. آیت‌الله طالقانی همواره در تلاش بود که این افراد که در مسیر عدل هستند و به قسط دعوت می‌کنند، جذب دین شوند.

 

این طرز تفکر چطور می‌توانست در تدوین قانون اساسی موثر بیافتد و در اصول آن متجلی شود؟

آیت‌الله طالقانی چون از دوره رضاخان هم با استعمار و هم با استبداد جنگیده بود، به خوبی استعمار انگلیس و امریکا را درک کرده و با آن در واقعه نهضت ملی شدن صنعت نفت و وقایع سال ۱۳۳۲ آشنا شده بود. ایشان در طول عمرش با استبداد دست و پنجه نرم کرده بود، در نتیجه به شدت با هر دوی این پدیده‌ها مخالف بود، طبیعتا متوجه شده‌اید برخی با استعمار به شدت مخالف هستند اما در زمینه استبداد چندان ابراز مخالفتی نمی‌کنند به خصوص در برخی جوامع که ‌گاه استبداد ملبس به مقدسات شده باشد، اما آیت‌الله طالقانی در این زمینه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. بنا به همین خصوصیات من معتقدم اگر آیت‌الله طالقانی تا پایان مجلس خبرگان قانون اساسی زنده مانده بود قطعا به نحوی و به صورت تصویب اصولی این افکار در قانون اساسی گنجانده می‌شد که به موجب آن وحدت ملی قوام می‌یافت و در هیچ شرایط و وقایعی دچار اضمحلال نمی‌شد.

همچنین بر اساس دیدگاه آیت‌الله طالقانی جامعه ما باید با قدرت به مقابله با استبداد و استعمار برخیزد و تلاش بسیاری صرف آن کند که گرفتار این دو پدیده نشده و موجبات تفرقه در جامعه ایجاد نشود. با این وجود ما شاهد آن هستیم که با درگذشت ایشان این افکار چندان در قانون اساسی با قوت و قدرت تجلی نیافت البته منظور من آن نیست که مثلا بحث وحدت ملی در قانون اساسی وجود ندارد بلکه به نظر من به گونه‌‌ای نیست که مانع افراد شود و به کسی حق ندهد که اقوام مختلف و مذاهب گوناگون را از نظام دور سازد. برای نمونه همین عید فطر امسال، بنا به شنیده‌های من اجازه برگزاری نماز عید به اهل تسنن داده نشد. این واقعه منجر به رنجیده خاطر شدن هموطنان سنی مذهب ما و بالطبع موجب ناراحتی جهان اسلام که اکثریت آن را اهل تسنن تشکیل داده‌اند، شده و این موجب بدبینی و ناملایمات نسبت به نظام ما می‌شود. به نظر من اگر آقای طالقانی زنده می‌ماندند قطعا ماده‌ای برای تحکیم اتحاد ملت و جلوگیری از این حوادث در قانون می‌گنجاندند و یا لااقل درباره اقوام مختلف این کشور از جمله کرد، لر و عرب و ترک به نحو فعلی پیش نمی‌رفتیم و جامعه ما این رفتار و منش فعلی را نداشت. گرچه صدا و سیما تلاش بسیاری انجام می‌دهند و مقام معظم رهبری هم در بسیاری از سخنرانی‌های خود بر این امر تاکید می‌کنند اما وقایعی که در جامعه در حال وقوع است این منافع اجتماعی و ملی را درصدر مسائل نشان نمی‌دهد. در دوره‌های گوناگون چه در دوره اصلاحات و چه دوره فعلی ما با این معضل مواجهیم که افراد با روی کار آمدن در تلاش هستند طیف‌ها و گروه‌های مخالف یا متفاوت را به کناری برانند. در این باره باید بگویم، تقریبا یک ماه پیش در خدمت آقای خاتمی، رئیس‌جمهور سابق بودم. در بخشی از گفت‌و‌گویی که صورت گرفت، آقای خاتمی اظهار کردند من چقدر خون دل خوردم و تلاش کردم تا مشارکتی‌ها پذیرفتند رئیس مجلس آقای کروبی باشد. آن‌ها می‌گفتند ما پیروز انتخاباتیم و رئیس مجلس باید یکی از ما باشد. اینگونه دیدگاه‌های مبتنی بر گروه‌گرایی ما را دچار مشکل می‌کند همانطور که در حال حاضر هم اصولگرایان به آن روی آوردند؛ البته این طیف نیز در حال حاضر به چندین گروه تقسیم شده‌اند که آن‌ها هم با هم اختلاف دارند.

 

شما معتقدید با اعمال دیدگاه آیت‌الله طالقانی این گروه‌گرایی‌ها مطرح نمی‌شد؟

 

منظور من این است که بر وحدت ملی تاکید بیشتری می‌شد. آیت‌الله طالقانی فردی بود که اگر حضور داشت حتما در قانون اساسی موادی را می‌گنجاند که مذاهب و اقوام گوناگون در این مواهب ملی سهیم باشند، البته نمی‌گویم که حتما این قوانین مورد استفاده قرار می‌گرفت و به آن عمل می‌شد اما وجود این مواد قانونی مورد نیاز است که با درگذشت آیت‌الله طالقانی توجه کمی به آن شد. این بی‌توجهی در مسائل مربوط به اقوام و مذاهب گوناگون در طول انقلاب زیاد بوده است. باز هم برای نمونه ما تاکنون وزیری از میان اهل تسنن نداشتیم یعنی واقعا در میان عزیزان اهل سنت هیچ انسان انقلابی، ایران دوست و موفق وجود نداشته است؟ مگر می‌شود؟ من به یاد دارم در آن زمان که مدیرکل آموزش و پرورش همدان بودم، آقای فانی هم مدیرکل آموزش و پرورش کردستان بود. یک مرتبه در میان صحبت‌هایم از او پرسیدم آیا شما که مدیرکل این استان هستید در میان روسای آموزش و پرورش شهرستان‌ها از اهل تسنن هم استفاده می‌کنید یا شیعیان را از بیجار می‌آورید؟ که البته پاسخ ایشان مثبت بود و در برخی مناطق از اهل تسنن هم استفاده می‌کردند، ولی به صورت گسترده‌تر این همکاری صورت نگرفته است. گرچه در سخنان بزرگان مملکت بسیار بر وحدت ملی تاکید می‌شود که در این صورت کمبود حضور آیت‌الله طالقانی بیشتر احساس می‌شود.

 

آیت‌الله طالقانی در آغاز فعالیت مجلس خبرگان قانون اساسی به صراحت مخالفت خود را با برگزاری جلسات آن در ساختمان مجلس سنای دوره پهلوی اعلام کردند. علت این مخالفت چه بود که ایشان حاضر به نشستن بر روی صندلی‌ها آن نیز نشدند؟

اینکه در ذهن و اندیشه ایشان چه می‌گذشته من اطلاعی ندارم اما در جلسه‌ای که همراه با ایشان، آقای بهشتی و چند تن دیگر از نمایندگان حضور داشتم، در رابطه با اعتراضی که آیت‌الله طالقانی درباره محل مجلس کرده بودند، صحبت شد و ایشان علت این اعتراض را این چنین بیان کردند که این مکان مجلس طاغوت است و قوانین طاغوت در آن تصویب شده است و برگزاری مجلس پس از انقلاب در آنجا مناسب نمی‌باشد. البته این اعتراض تنها از سوی آیت‌الله طالقانی صورت نگرفت بلکه اشخاص دیگر از جمله آیت‌الله مدنی نیز به حضور در این محل اعتراض کردند و این مکان را برای تصویب قانون اساسی نامناسب می‌دانستند که در ادامه قضیه هم‌‌ همان داستانی که در سؤال خود مطرح کردید پیش آمد و آیت‌الله با حضور در مجلس از نشستن بر صندلی نمایندگان دوره طاغوت اجتناب کردند و به روی زمین نشستند. البته این مساله اینگونه ختم شد که آقای بهشتی این اعتراض را به سمع امام رساندند و امام در پاسخ گفتند: در فضای فعلی، ما مکانی با این امکانات در اختیار نداریم که در آن، هر کس میکروفونی داشته باشد و امکان صحبت باشد، در فضای فعلی برای اینگونه مسائل، پول خرج کردن نیز مناسب نیست، پس این ساختمان و امکاناتش را به حساب غنیمت بشمارید. با این سخنان امام، آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله مدنی در مجلس حضور یافتند و تا ۱۹ شهریور و روز وفات ایشان نیز این حضور تداوم داشت.

 

آیت‌الله طالقانی به عنوان زندانی سیاسی پیش از انقلاب ‫چه دیدگاهی درباره برخورد با زندانیان سیاسی داشتند؛ کمااینکه ‫آنچه در گفت‌وگو با اسکندر دلدم در اوایل انقلاب گفتند این بوده که: «(پس از انقلاب) زندان از این نوع (زندان سیاسی) هم نخواهیم داشت زیرا در صورت استقرار اسلام ابراز عقیده و بیان آزاد است و مردم برای ابراز نظر و عقیده منعی ندارند….» به عبارتی دغدغه ایشان در برخورد با مخالفین سیاسی چه بود؟

آیت‌الله طالقانی و هر کس که همانند ایشان می‌اندیشد از جمله خود من معتقدیم اگر ما بر اساس دین اسلام بیاندیشیم زندانی سیاسی نخواهیم داشت. اگر به حکومت امام علی توجه کنیم شاهد آن هستیم که در این دوره ۵ ساله هیچگاه پیش نیامد که فردی به دلیل انتقاد یا اندیشه‌اش به زندان افتاده باشد. در دوران حکومت امام علی بسیاری از خوارج به انتقاد پرداخته و حتی به ایشان اهانت می‌کردند، تا حدی که یکی از مخالفان می‌گوید: خدا مرگش دهد چقدر ایشان فقیه است. دوستان امام عصبانی می‌شوند و قصد عکس‌العمل داشتند که امام به آنان می‌گوید طرف صحبتش من بودم و بگذارید سخن بگوید. این افراد گرچه مخالف بودند اما تا زمانی که شمشیر در دست نگرفته بودند و به جنگ مسلحانه نپرداخته بودند امام آنان را حصر نمی‌کرد و حقوقشان را از بیت‌المال می‌داد و کسی از مخالفان به دلیل عقیده‌اش به زندان نیفتاد، این رفتار تا زمانی است که جنگ نهروان واقع می‌شود و این جنگ هم که همه می‌دانیم افتخار تشیع است. برای بیان نمونه‌ای دیگر، عبدالله بن مسعود از اصحاب پیغمبر در کتاب پیکار صفین می‌گوید در جنگ نزد امیرالمؤمنین رفتم و به او گفتم من و قبیله‌ام در جنگ نمی‌دانیم چه گروه حق است و چه گروه باطل، در همین فاصله چادر می‌زنیم، پس از اطمینان به گروه حق یاری می‌رسانیم. امام به این فرد اعتراض نمی‌کند و حتی به او نمی‌گوید که تو در غدیر بودی و دیدی که پیامبر گفته است من ولی مسلمین بعد از اویم، تو این‌ها را دیدی و نمی‌دانی که حق کیست و باطل کیست. امام با این فرد و قبیله‌اش مدارا می‌کند و می‌گوید: این عین بصیرت در دین است، عین درک صحیح از دین. در جنگ با خوارج امام لباس رزم بیرون می‌آورد و به سوی آنان می‌رود و با آنان سخن می‌گوید با این کار ۵ هزار نفر را هدایت می‌کند. آیت‌الله طالقانی این‌ها را از دین خوانده و قبول داشت، من هم در این زمینه همفکر ایشان هستم که اگر ما با منتقدین و معترضین اینگونه برخورد کنیم، هرگز زندانی سیاسی نخواهیم داشت. البته ما در جامعه اسلامی هستیم و مطمئنا در این فضا نمی‌توان به کسانی که بر ضد عقاید دینی اسلام و علیه قرآن فعالیت می‌کنند، فرصت انتشار روزنامه و کتاب داد، اما بسیاری هستند که در فضای عمومی تظاهر به بی دینی نمی‌کنند و علیه دین فعالیتی ندارند، اما در حوزه اجتماعی و اقتصادی مخالف و منتقد نظر حاکمیت هستند که باید اجازه فعالیت و ابراز نظر داشته باشند و اگر سخنان درستی می‌گویند از آنان استفاده شود. در هیچ جای نامه امام علی به مالک اشتر نیامده که با مخالفین خود برخورد کن. امام می‌فرماید: وقتی به جامعه‌ای وارد می‌شوی افراد یا برادران دینی تو هستند یا برادران انسانی که با هر دو باید با عفو و رحمت رفتار کنی. در کنار آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله مدنی هم بر این اعتقاد بود که اگر این منشور عملی و حکومتی ما باشد بنابراین ما نباید زندانی سیاسی داشته باشیم.

 

شما گفتید که بر اساس دیدگاه آیت‌الله طالقانی مجالی برای مخالفان دین در جامعه وجود ندارد، اما در گفت‌وگویی که ایشان در اوایل انقلاب داشتند، تاکید کردند همه افراد و حتی آنان که مخالف اسلام سخن می‌گویند باید اجازه صحبت داشته باشند و ابراز عقیده کنند.

 

منظور آیت‌الله طالقانی مطمئنا این بوده که در محل‌‌های مرتبط با این موضوع باید این مباحث مطرح شود، آن هم در مجلات تخصصی وگرنه طبیعتا منطقی نیست در فضای عمومی و در میان عامه مردم این موضوعات مطرح شود. این دیدگاه آقای مطهری نیز هست که می‌گوید در دانشگاه الهیات یک مارکسیست باید عقاید مارکس را آموزش دهد، این عقاید باید در جامعه مطرح شود و خود قرآن کریم نیز صراحت دارد که خدا با دلیل با مردم سخن می‌گوید. علامه طباطبایی بیان می‌کند در هیچ آیه‌ای در قرآن نیامده که بی‌دلیل و ندانسته بپذیرید و بهتر است برای شناخت این افکار افرادی که خود معتقد به آن هستند به توضیح و تشریح آن بپردازند. این آزادی بیان باید وجود داشته باشد و احتمالا منظور از این سخن ایشان همین بوده است.

 

پس از درگذشت ایشان ‫چرا چنان جو مسمومی ایجاد شد ‫که برخی حتی توطئه قتل ایشان را مطرح کردند و   ‫عده‌ای هم انگشت اتهام را به سوی آیت‌الله بهشتی نشانه گرفتند ‫که شعار می‌دادند «بهشتی بهشتی، طالقانی را تو کشتی». چه جریاناتی درصدد این اختلاف‌افکنی و گسترش شایعات بودند؟

این صحبت در میان عموم جامعه نبود و این سخنان از سوی منافقین مطرح شده است. من در تمام مدتی که هم آقای بهشتی و هم آیت‌الله طالقانی در مجلس حضور داشتند شاهد رفتار اخلاقی هر دو بودم و معتقدم آقای بهشتی رفتاری غیر از آنچه رضایت خدا باشد انجام نمی‌داد. حتی به خود ایشان هم گفته بودم من از درون شما آگاهی ندارم ولی آنچه در بیرون و رفتار شما هست نشان می‌دهد که شما از اولیای خداوند هستید. در رابطه این دو شخص هم باید بگویم که آقای بهشتی ‌‌نهایت احترام را برای آقای طالقانی قائل بودند. این گونه شعار‌ها را منافقین پیش از این‌ها برای ایجاد تفرقه میان این دو شخص والا بیان کردند. همه می‌دانند شهید بهشتی فردی مدبر و مدیر و انسان آزاده‌ای بودند. پیش از پیروزی انقلاب آقایان طالقانی، سحابی و بازرگان از زندان آزاد شده بودند و من به همراه دو دبیر دیگر از همدان به تهران آمده بودیم و به خانه مهندس بازرگان رفتیم. در آنجا سخن از شخص برجسته‌ای بود که به نجف و سپس به افغانستان رفته و در همین حین بحث که محتوایش را دقیق به یاد نمی‌آورم یکی از حضار گفت این روحیه و منش آقای بهشتی است که نه تنها از تلویزیون آلمان به تبلیغ منش اسلامی و عقاید دینی پرداخته بلکه در فرانسه نیز به همین شکل به تبلیغ دین مشغول است. آقای بهشتی نمونه اعلای اخلاق اسلامی است. من در دوران پیش از انقلاب کم و بیش ایشان را می‌شناختم و پس از انقلاب هم در دوره مجلس خبرگان با ایشان بوده‌ام و هیچگاه خاطره‌ای از آن نشنیده‌ام و هیچ‌گاه کسی این سخن را نگفته است که او رفتاری بر مسیر نفسانیات داشته است. این شعار‌ها قطعا از سوی منافقین برای بر هم زدن روابط مطرح می‌شد وگرنه من در طول مدت مجلس خبرگان تا ۱۹ شهریور هرگز درگیری‌ای میان این دو بزرگوار ندیدم و اگر هم اختلافی بود، به صورت جزئی و در رابطه با مفاد قانونی بود که در هر مجلسی طبیعی است.

 

بارز‌ترین ویژگی شخصیتی آیت‌الله طالقانی که با گذشت زمان نیاز به آن همچنان احساس می‌شود، چیست؟

 

بارز‌ترین ویژگی شخصیت ایشان ایمان واقعی به اسلام و تشیع بود. آیت‌الله طالقانی در نیم قرن پیش که در جامعه ما دانشجویان معمولا نمی‌توانستند با روحانیت ارتباط برقرار کنند و کمتر در مساجد حاضر می‌شدند و علم، آگاهی و سیاست امروز وجود نداشت، فضایی ایجاد کرده بود که در مسجد هدایت این روابط برقرار شود. مسجد هدایت پایگاهی بود که مرحوم بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و مرحوم مهندس سحابی و بسیاری از افراد دور آیت‌الله طالقانی جمع می‌شدند و ایشان به سؤالات و مشکلات این افراد پاسخ می‌داد و پاسخ‌ها همه بر اساس قرآن و محوریت آن بود، الحق که مسجد هدایت بود.

 

از دیگر ویژگی‌های آیت‌الله طالقانی آزادگی ایشان بود. تمام آزادگان ایران و جهان به آیت‌الله طالقانی احترام می‌گذاشتند و حتی بیان می‌کنند در سال‌های پایانی رژیم سابق که ایشان در زندان بودند، حتی بازپرس‌ها هم به ایشان احترام می‌گذاشتند و جرأت جسارت به آیت‌الله را نداشتند. تمام انقلابیون جهان ایشان را می‌شناختند، ایشان نیز با جاذبه‌ای که داشت تلاش می‌کرد همه را به اسلام دعوت کند و روح و جانش عجین با قرآن بود.

 

جامعه با رحلت ایشان چگونه برخورد کرد؟

با درگذشت ایشان خلا بزرگی در جامعه ایجاد شد. هیچ‌گاه آن روز را از یاد نمی‌برم. در خیابان انارکی خانه خواهرم بودم که این خبر را شنیدم و تا ساعت‌ها گریه کردم. چقدر تلخ بود. جایشان خالی، که اگر بودند بسیاری از مشکلات به خصوص مشکلات نسل جوان از میان می‌رفت و انقلاب احتمالا به نحو دیگری پیش می‌رفت و فضای فعلی هم متفاوت می‌شد، عاش سعیدا و مات سعیدا. فضای آن روز چنان بود که امام در توصیفش می‌گوید عظمت ایشان به حدی است که مردم بیلی که با آن خاک بر جنازه می‌ریختند را نیز می‌بوسیدند.


 


عاطفه نبوی، زندانی سیاسی، در یادداشتی به بهانه‌ی سالروز تولدش، بیستم شهریور، از حال و هوای دوران حبس خود و تجربه‌هایی که به نوشته‌ی او «بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ» اند سخن به میان آورده است.

وی در این یادداشت کوتاه به نمونه‌هایی از تجربه‌های تلخ زندان اشاره کرده و در عین حال از صیقل خوردن و خالص شدن جان زندانی بر اثر این رنج‌ها گفته است.

عاطفه نبوی اوین زنی است که در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ حکم حبس دریافت کرد. او به اتهام شرکت در راهپیمایی ۲۵ خرداد به چهار سال حبس محکوم شده است. توضیحات بیشتر درباره‌ی او و پسرعمویش، سید ضیاء نبوی، را در اینجا بخوانید.

متن یادداشت این زندانی سیاسی که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:

و اینگونه سی ساله می‌شویم!!

۲ سال و ۳ ماه گذشت، زمانی که در لحظات پر التهاب ۲۰۹ به مدت زمانی که باید در اینجا بمانم فکر می‌کردم، ذهن کلمه سال را بر نمی‌تابید و ماه‌ها و حتی روزها معیار باورپذیرتر و خواستنی‌تری برای سنجش زمان بود. ” ۲۰ روز گذشت! بیشتر از ۵۰ روز که نگه نمی دارن… . یک ماه گذشت، قرار بازداشت موقت معمولاً ۲ ماهه است! ۳ ماه، ۴ ماه، ۷ ماه… ” با خودت می‌گویی ” نگران نباش، زمان به نفع تو سپری می‌شود هر چه که می‌گذرد به پایانش نزدیک می شوی ” اما وقتی در زندان ۳۰ ساله شدی و معیارت به جای ساعت و ماه و روز تبدیل به سال شد دیگر از زمانی که می‌گذرد احساس برد نمی‌کنی، وقتی به این می‌اندیشی که این لحظات عمر توست و شاید درخشان‌ترین شان که اینگونه بی تاب گذشتن‌شان هستی، لحظاتی منحصر به فرد و بی بازگشت، زمانی برای شور و اشتیاق و جذبه جوانی و تو تمام این مدت را بی‌وقفه مانند شناگری که حتی نمی‌تواند برای لحظه‌ای نفس‌گیری به سطح آب بیاید در این مرداب گذراندی. اندوهی تلخ جانت را می‌انبارد.

۱۰۰ روز ۲۰۹ یک سال بند عمومی همراه دختران و زنان بزهکار، معتاد، قاتل و بیماری که بی شک تا حد زیادی محصول جامعه معیوب‌شان بودند و حال بیش از ۱۱ ماه زندگی در محیط ایزوله‌ای که در آن امکان هیچ‌گونه ارتباطی با دنیای بیرون نیست و در انقطاع کامل از هر آنچه که انسان را به دیگری، طبیعت و زندگی پیوند می‌زند به سر می‌بریم و تنها روزنه هفته‌ای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی با خانواده است که تهدید قطع آن اهرم فشار زندان‌بانانمان است.

بیش از دو سال از انتخاباتی که محصول آن چیزی جز صدها سال حکم زندان و… برای فرزندان این سرزمین نبوده گذشت و حال من به عنوان قدیمی‌ترین زندانی زن انتخابات در آستانه‌ی سی‌امین سال زندگی‌ام و سومین سال حبس‌ام بدون مرخصی، ملاقات حضوری و تلفن در حال پرداختن هزینه‌ی اعتراضی هستم که برتابیده نشد و از سوی کسانی که ابزار قدرت را در دست دارند تحمل نشد.

من روز ۲۵ خرداد مانند ۳- ۴ میلیون نفری که برای اعلام اعتراض‌شان به خیابان آمدند، چنین کردم حس می‌کردم اتفاق مهمی در تاریخ کشورم در حال وقوع است که باید در آن حضور داشته باشم و تجربه‌اش کنم و تصور می‌کردم با اتکا به وعده‌هایی که تنها یک هفته پیش از در مناظرات و … داده شده بود می‌توان بعد از آن به خانه‌ام برگردم و یک کنشگر اجتماعی باقی بمانم، اما نه تنها این وعده محقق نشد و من به خانه بازنگشتم که همسرم هم به بهانه‌ی پیگیری وضعیت پرونده‌ام راهی زندان شد!!

و حال من در حال تجربه‌ی بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ‌ام!! تجربه‌ی بازجویی، تهدید و انفرادی و تجربه‌ی اعدام و تبعید نزدیک‌ترین دوستانم، کسی از تخت کناری و یا از سر سفره‌ام، تجربه‌ی آرزومندی بی‌پایان برای شنیدن صدای عزیزترین کسانت حتی برای یک لحظه و دیدن سوگواری خاموش کسانی که حتی اجازه‌ی شرکت در تشییع جنازه‌ی عزیزانشان را ندارند و بی‌قراری مادرانه کسی که در عروسی فرزندش حضور نمی یابد، تجربه‌ی بیماری، اندوه و دلتنگی که گویی این دیوارهای بلند بتنی همه را شدیدتر و تحملشان را سخت‌تر می‌کند اما…

تجربه اینجا چیزی نیست که برای کسی آرزویش را بکنی اما از ادغام رنج‌ها و شورهای نهفته در این جان‌های مشتاق اکسیری ساخته می‌شود که به غیر از آن که جان را می‌فرساید آن را صیقلی می‌دهد و آن را خالص می‌کند و اینگونه است که در اینجا سی ساله می‌شوی …


 


مشاور شیخ مهدی کروبی با تاکید به الزاماتی که آقای خاتمی برای یک انتخابات آزاد اعلام کرده است موضع مهدی کروبی یکی از رهبران جنبش سبز در این رابطه را نیز بیان کرد و گفت: در دیدار اخیر کروبی با فرزند ارشد خود، وی درباره انتخابات پیش رو اظهار نظر کرده و گفته است:«با مشاهده سخنرانی مقامات نظام که از صداو سیما پخش شد استنباطم این است که جایی برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست و فقط رقابت بین اصول گرایان است.»

اسماعیل گرامی مقدم، مشاور مهدی کروبی و سخنگوی حزب اعتماد ملی در مصاحبه با سحام نیوز، از این سخنان این نتیجه را گرفت و تاکید کرد: با این اظهار نظر روشن است که بین دیدگاه آقای موسوی و آقای کروبی بدون اینکه یکدیگر را ملاقات کرده باشند هماهنگی واحدی درخصوص انتخابات وجود دارد.

وی گفت: درگفت وگویی که با فرزند ارشد آقای کروبی داشتم، ایشان اظهار داشتند درملاقات با پدرم درمورد انتخابات از ایشان سوال کردم و آقای کروبی پاسخ داد “درحال حاضر نظر خاصی ندارم” و سپس دیدگاه های جریان خودمان [اصلاح طلبان] وافراد منتسب به حکومت را برای حاج آقا بازگو کردم. ایشان ضمن تائید، فرمودند: “من هم از سخنرانی مقامات نظام که از صداو سیما پخش شد استنباطم این است که جایی برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست و فقط رقابت بین اصول گرایان است”.

سخنگوی حزب اعتماد ملی درباره تمایل شدید اصولگرایان سنتی برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات آتی به اظهار نظر پرداخت و گفت: آنها به خوبی واقفند در صورت ارائه نشدن لیست انتخاباتی از سوی اصلاح طلبان، وحدت بین اصول گرایان دیگر موضوعیت نخواهد داشت. به عبارت دیگر وحدت اصول گرایان مقابل چه جریانی ضرورت دارد؟!

متن کامل گفت و گوی سحام نیوز با مشاور مهدی کروبی و نماینده سابق مجلس به شرح زیر است:

با توجه به اینکه مهندس میر حسین موسوی با ملاقات با فرزندانشان دیدگاه خود را در خصوص انتخابات اعلام کردند دیدگاه آقای کروبی و حزب اعتماد ملی دراین خصوص چیست ؟

– حزب اعتماد ملی که بیش از دو سال است اجازه نیافته است تشکیل جلسه دهد و به همین دلیل دراین باره امکان اعلام نظر قاطع ندارم. بنده به الزاماتی که آقای خاتمی برای یک انتخابات آزاد اعلام کرده اند تاکید می کنم و درگفت وگویی که با فرزند ارشد آقای کروبی داشتم، ایشان اظهار داشتند درملاقات با پدرم {آقای کروبی} درمورد انتخابات از ایشان سوال کردم و آقای کروبی پاسخ داد “درحال حاضر نظر خاصی ندارم” و سپس دیدگاه های جریان خودمان ( اصلاح طلبان ) وافراد منتسب به حکومت را برای حاج آقا بازگو کردم. ایشان ضمن تائید، فرمودند “من هم از سخنرانی مقامات نظام که از صداو سیما پخش شد استنباطم این است که جایی برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست و فقط رقابت بین اصول گرایان است”. با این اظهار نظر روشن است که بین دیدگاه آقای موسوی و آقای کروبی بدون اینکه یکدیگر را ملاقات کرده باشند هماهنگی واحدی درخصوص انتخابات وجود دارد.

اخیراً آقای محمد رضا باهنر در اظهار نظری گفته است که “آقایان کروبی و موسوی باید محاکمه شوند و به اشد مجازات برسند” . این اظهارات بر چه اساسی است؟

– من با شناختی که از مواضع و مصاحبه های آقای مهندس باهنر دارم ، به خوبی آگاهم که وی معمولا علاقمند است دیدگاه هایش را بر اساس اخبار پشت پرده پایه ریزی نماید و یا بگونه ای دیدگاه هایش را مطرح کند که پیامی که در خور تشویق و یا تهدید برای رقیبان محسوب شود را ارائه کند. اگر این اظهار نظر را از دوجنبه ای که عرض کردم به طور جداگانه مورد تحلیل قرار دهیم، یعنی نخست اینکه اگر دیدگاه ایشان را که شش ماه قبل اعلام کرد، اگر قرار باشد آقایان کروبی و موسوی محاکمه شوند برگزاری دادگاه علنی به نفع نظام نیست؛ درکنار سخنان اخیر ایشان قرار دهیم تنها استنباطی که برون داد این اظهار نظر می شود این است که ایشان ضمن اینکه از برگزاری دادگاه غیرعلنی برای آقایان کروبی و موسوی خبر می دهد ، انشاء حکم رانیز( که عبارت است از اینکه دو نامزد معترض به نتیجه انتخابات با تقلب خواندن انتخابات سال ۸۸ مقابل رهبری ایستادند و نظام را به زیر سوال بردند و باید به اشد مجازات محکوم شوند ) را درحقیقت پیش از برگزاری دادگاه قرائت کرده است .

دوم اینکه می توان از سخنان ایشان تحلیل نوع دوم را داشته باشیم که آقای مهندس باهنر چندی پیش که از اصلاح طلبان خواهش کرد در انتخابات شرکت کنند از حضور اصلاح طلبان در انتخابات ناامید شده است و این بار ایشان با قرائت حکم اشد مجازات برای آقایان موسوی وکروبی با زبان تهدید ، با اصلاح طلبان سخن می گوید و این امر نشان می دهد که ایشان به خوبی واقفند در صورت عدم ارائه لیست انتخاباتی از سوی اصلاح طلبان، وحدت بین اصول گرایان دیگر موضوعیت نخواهد داشت. به عبارت دیگر وحدت اصول گرایان مقابل چه جریانی ضرورت دارد؟! رقیبی که وجود ندارد از کدام وحدت باید سخن گفت که البته جریان دولت ازعدم حضور اصلاح طلبان درپوست خود نمی گنجد زیرا دراین صورت آنها لیست جداگانه ای خواهند داد و با امکاناتی که در اختیار دارند به ویژه پول نقد که قرار هم هست سه برابر شود(!) اکثر کرسی های مجلس نهم را تصاحب خواهند کرد و اگر اصلاح طلبان حضور پیدا کنند جریان دولت به شدت ناخرسند خواهند شد چرا که درزیر فشار جامعتین مجبور خواهند بود با هم پیمانان آقای مهندس باهنر ائتلاف نمایند و بدین ترتیب امکانات دولتی را بایستی با منتقدان اصول گرا تقسیم بر دونمایند .

شواهد و اسناد وزیر اطلاعات درمورد اینکه اصلاح طلبان و جریان انحرافی در انتخابات مجلس بر علیه نظام ائتلاف کرده اند چیست ؟

- ایشان همانگونه که از مصاحبه شان پیدا بود هیچ گونه دلیل و مدرکی برای این اظهار نظرشان ارائه ندادند و بیشتر یک بلف سیاسی-امنیتی است ، وانگهی این وصله به اصلاح طلبان آنقدر ناچسب است که نیازی به ارائه ی دلیل برای رد آن نیست. اما از بدیهیات روشن است و خوب بود وزیر اطلاعات هم به پیشینه ی بوجود آمدن جریان انحرافی توجه می کردند ابتدا اینکه این جریان انحرافی پرورش یافته ی در دامن خود اصول گرایان است و آنها بودند که با چشم بستن بر تمامی خطاها و اشتباهات خود زمینه ی بوجود آمدن این جریان را فراهم کردند .

نکته دوم این است که ما اصلاح طلبان بودیم که از بدو آغاز کار دولت نهم به انحرافات این جریان پی بردیم و اگر وزیر اطلاعات نطق های قبل از دستور اعضای فراکسیون اصلاح طلب مجلس هفتم را ملاحظه کنند خواهند دید که اینجانب حداقل در پانزده نطق قبل از دستور و آقای ولی الله شجاع پوریان نیز به همین ترتیب بارها به انحرافات اقتصادی سیاسی و اجتماعی دولت نهم پرداختیم ، و ملت ایران نیز درمناظره های تلویزیونی ملاحظه کردند که آقای کروبی خطاب به احمدی نژاد گفتند “این هاله نور و خرافاتی از این دست که شما مطرح کرده اید انحراف بزرگی ایجاد کرده است و اگر بزرگان نظام از ابتدا جلوی شما را می گرفتند کار به اینجا نمی کشید” ، و آقای مهندس موسوی نیز با انگشت اشاره به شخص محمود احمدی نژاد گفت “دلایل آمدن به عرصه انتخابات را پایان دادن به دروغ ها ، پرونده سازی ها و انحرافات اعلام کردند” بنابراین می بینیم اصلاح طلبان در یافتن این جریان انحرافی پیشگام تر از همه بودند و اساسا” این انحرافی که اصول گرایان سنتی امروز از آن هراسانند ، بوجود آمدن انحراف درانتخابات آتی مجلس شورای اسلامی است!

به اعتقاد اصلاح طلبان این انحراف در انتخابات از انتخابات شوراها ی سوم و مجلس هشتم شکل گرفت و در انتخابات ریاست جمهوری دهم بطور کامل اجرا شد که اگر به گوشه ای از این تخلفات انحرافی در انتخابات سال ۸۸ با سند و مدرک بخواهیم اشاره کنیم به استناد سخنان سخنگوی شورای نگهبان بیش از سه میلیون رای در حوزه های انتخابیه ریخته شده بود که از تعداد واجدین شرایط آن حوزه ها بیشتر بود که متاسفانه شورای نگهبان از کنار آن به آسانی عبور کرد. اگر مسئولین به تذکرات اصلاح طلبان در سه انتخابات گذشته که توسط جریان انحرافی برگزار شد وقعی می نهادند نه تنها امروز نیازی نبود که از برگزاری انتخابات توسط دولت ، دوستان اصول گرا نگران باشند؛ بلکه هرگز حوادث بعد از انتخابات ۸۸ رخ نمی داد و ملت این همه هزینه نمی پرداختند. ما از وزیر اطلاعات این پرسش را می کنیم چگونه ممکن است اصلاح طلبانی که خود پیشگام کشف این جریان انحرافی بودند و تمام صدماتی که تا به امروز متحمل شده اند از همین جریان انحرافی نشات گرفته و به همین دلایل نیز شرایط حضور در انتخابات را مناسب نمی بینند و علاقه ای به ارائه لیست ندارند حالا برای کدام هدف مشترک با این جریان ائتلاف کرده یا می خواهند بکنند !؟

خوب است وزیر اطلاعات و دستگاه های امنیتی به جای پرداختن به اظهار نظر های فاقد سند و مدرک به دنبال زمینه سازی برای حضور عادلانه ی همه ی گروه ها به ویژه اصلاح طلبان در یک انتخابات سالم باشند و در این صورت است که مشارکت حداکثری تضمین کننده ی منافع ملی خواهد بود .

با تشکر از شما به جهت وقتی که در اختیار سحام قرار دادید.


 


مسیح علی نژاد

همسر یکی از جان‌باختگان عاشورای سال ۸۸ می گوید به خاطر دو فرزند خردسالش و برای اینکه معیشت و زندگی‌اش دچار مشکلات بیشتری نشود، ناگزیر شد کمتر از مردی سخن بگوید که در تمام فامیل از او به عنوان «باب الحوائج» یاد می‌کردند اما بی‌گناه در خیابان کشته و شبانه به خاک سپرده شد، بی‌آنکه دو کودک او بتوانند حتی در لحظه‌ی آخر، صورت پدرشان را ببینند.

«محمدعلی راسخ نیا» معلم ۴۰ ساله‌ای بود که در همان روزهای نخست عاشورا فیلم مربوط به جان باختن او یکی از دردناک‌ترین صحنه‌هایی بود که در اینترنت منتشر شد. این فیلم مردی را نشان می‌داد که تمام صورتش پر از خون بود و مردم کنار جسد و صورت خونین او ایستاده بودند و برخی با شیون فریاد می‌زدند که او زنده است، اما محمد علی راسخ‌نیا زنده نماند و تنها دو روز بعد به خانواده‌اش زنگ زدند تا جسد را تحویل بگیرند. [این فیلم تکان‌دهنده را در اینجا می‌توان دید، اما دیدنش به بیماران قلبی و عصبی توصیه نمی‌شود.]

اینک پس از دو سال، پای صحبت‌های همسر این جان‌باخته‌ی عاشورا نشسته‌ایم که از سختی‌ها و دشواری‌های زندگی خود و دو فرزند خردسالش می‌گوید و حتی از موسوی و کروبی و سبزها هم گلایه می‌کند که چرا کسی سراغی از آنها نگرفت.

بر اساس گزارشی که به تازگی درباره‌ی فعالیت‌های «کمیته‌ی پیگیری امور آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات» منتشر شده است – کمیته‌ای که موسوی و کروبی و خاتمی تشکیل داده بودند تا به شناسایی و پیگیری وضعیت خانواده‌های شهدا و مجروحان جنبش سبز رسیدگی کند – فعالیت این کمیته از نیمه‌ی شهریورماه ۱۳۸۸ با ممانعت نهادهای امنیتی مواجه شد و بدین ترتیب چهار ماه بعد که راهپیمایی مسالمت‌آمیز مردم در عاشورای ۸۸ به خاک و خون کشیده شد، هیچ نهاد و گروهی وجود نداشت که بتواند سرنوشت کشته‌ها و آسیب‌دیدگان اعتراضات آن روز را پیگیری و یا از خانواده‌های آنها دلجویی کند.

اکنون همسر محمدعلی راسخ‌نیا که در عاشورای سال ۸۸ به دنبال حوادث پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری کشته شد، پس از گذشت نزدیک به دو سال از نحوه‌ی کشته شدن و دفن همسرش صحبت می‌کند و یادآور می‌شود که او نیز مانند خانواده‌ی دهها قربانی دیگر سرکوب‌های پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، در این مدت از طریق مراجع قانونی پیگیر پرونده قتل همسرش بوده و البته هنوز به جایی نرسیده است.

سخنان این زن داغدیده در شرایطی بیان می‌شود که به تازگی رئیس قوه قضاییه گفته بود در حوادث پس از انتخابات تنها یک نفر کشته شده است. این در حالی است که عباس جعفری دولت آبادی همان زمان در جمع خبرنگاران گفته بود: «هفت نفر در روز عاشورا کشته شدند، یک مورد اعلام شده با گلوله بوده که نیروی انتظامی رسما اعلام کرده هیچ گلوله‌ای شلیک نکرده، و بقیه بر اثر برخورد جسم سخت و آسیب‌های مشابه کشته شده‌اند و دو مورد هم بر اثر گلوله‌های ساچمه‌ای بوده که اساسا در اختیار نیروی انتظامی نیست.»

تا کنون خانواده ی پنج تن از کشته شدگان عاشورا به نام های علی موسوی حبیبی، مصطفی کریم بیگی، شهرام فرج زاده طارانی، شبنم سهرابی و مهدی فرهادی راد در مصاحبه‌هایی که با جرس انجام داده‌اند، کشته شدن اعضای خانواده خود با شلیک مستقیم گلوله و یا زیر گرفته شدن توسط خودروی نیروی انتظامی را مورد تایید قرار داده و در عین حال گفته‌اند که تاکنون قاتلی به آنان معرفی نشده است.

سید علی موسوی حبیبی، خواهر زاده میرحسین موسوی است که خانواده اش در مصاحبه های رسمی خود اعلام کردند او ظهر عاشورای سال ۸۸ در خیابان شادمان هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان سینا جان باخت.

مصطفی کریم بیگی نیز جوان ۲۶ ساله ای بود که به گفته ی مادرش در روز عاشورا با اصابت مستقیم گلوله ای به پیشانی اش جان باخت و شبانه به خاک سپرده شد.

شهرام فرج زاده و شبنم سهرابی، دو جان باخته ی دیگر عاشورا هستند که خانواده های آنها نیز در مصاحبه های رسمی خود اعلام کردند که خودروی نیروی انتظامی از روی آنها رد شد و صحنه جان باختن آنها نیز به صورت گسترده در شبکه های اینترنتی پخش شده بود.

مهدی فرهادی راد جوان ۳۸ ساله از دیگرجان باختگان روز عاشورا است که فیلمی از جان باختن او در اینترنت منتشر شده است و خانواده ی او نیز از نحوه ی جان باختن و دفن شبانه ی وی در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا سخن گفتند.

امیر ارشد تاجمیر، جهان بخت پازوکی و شاهرخ رحمانی نیز از دیگر جان باختگان روز عاشورا هستند که خانواده ی شاهرخ رحمانی در همان روزهای نخست از زیر گرفته شدن این جوان توسط ماشین و دفن او در قطعه ی ۲۱۳ بهشت زهرا خبر داده بودند.

حال با گذشتِ نزدیک به دو سال، خانم دبیری همسر محمد علی راسخ نیا هم در این مصاحبه از قتل همسرش با «شلیک گلوله‌ی ساچمه‌ای به صورت» گفته و خبر می‌دهد که مسئولان قضایی در دادگاه به او گفته‌اند همسرش توسط «منافقین» کشته شده است.

متن این گفت و گو در پی می آید:

خانم دبیری، کمتر نامی از همسر شما و نحوه کشته شدن او در این مدت مطرح شده است. آیا این دلیل خاصی دارد؟

من به اندازه کافی توی دردسر افتاده بودم، چون همسر من یک آدم سیاسی نبود و اصلا نمی دانم چه دلیلی داشت که آن روز در چهارراه ولیعصر بودند و چرا این اتفاق افتاد، چون قرار بود ایشان هیات باشند. به هر حال این دردسری که ما در آن افتاده بودیم من ترجیح می دادم که خیلی این قضیه دامنگیر خانواده نشود، به اندازه کافی مشکلات داشتم و یک زندگی روی دوش من بود و باید می چرخاندمش و نمی خواستم مشکلات خانواده مضاعف شود. برای همین خودم ترجیح می دادم صحبتی نکنم که مشکلی به وجود بیاید.

اخیرا یکی از زندانیانی که آزاد شده است به ما خبر داد که عاشورای سال ۸۸ وقتی در زندان بود خبر کشته شدن یک معلم زبان را شنید و همه ی مشخصات مربوط به همسر شما بود، بنابراین اگر خودتان مایل هستید در مورد شغل و وضعیت همسرتان توضیح دهید.

بله، من و همسرم هر دو فرهنگی بودیم. صبح با هم می رفتیم سرکار و شب هم با هم بر می گشتیم. انقدر مشکلات زندگی دامنگیرمان بود که حتی مجبور بودیم دو فرزندمان را هم گاهی با خودمان به محل کارمان ببریم، مجالی برای ایشان نبود که جزو حزب و گروه خاصی سیاسی باشد. ایشان مدیر مسئول یک آموزشگاه زبان بودند، یک انسان موقر، با ایمان، فداکار، انسان دوست و همیشه در خدمت مردم بودند. به جرات می توانم بگویم ایشان را فقط از یک خانواده نگرفتند بلکه با این اتفاق ایشان را از یک جامعه گرفتند. در میان فامیل و دوستان همیشه گره گشا بود …

ممکن هست برگردیم به روز واقعه و بگویید ایشان دقیقا چگونه کشته شدند و نحوه به خاک سپاری و حوادث بعد از آن چه بود؟

همسرم به دلایل امنیتی شبانه دفن شد. به ما گفته بودند برای اینکه برای مردم مشکلی پیش نیاید ایشان را شبانه دفن کنیم که منجر به درگیری نشود و خدای نکرده کسی آسیب نبیند. ولی نیروهای امنیتی به ما هیچ بی احترامی نکردند و حتی خودشان همان جا پشت سر همسرم نماز خواندند و به بچه های ما تسلیت گفتند، یعنی قبول داشتند که همسرم بی گناه کشته شده است. وقتی به ما زنگ زدند، من به اتفاق بچه هایم برای خاکسپاری رفتیم اما چون همسرم با چندین گلوله ساچمه ای مورد اصابت قرار گرفته بود، ترجیح می دادم بچه های من شکل و صورت داغون پدرشان را نبینند. بچه ها که نمی توانستند این صحنه را تحمل کنند، همان فضای تاریک گورستان برای بچه های من کافی بود… امیدوارم برای هیچ کسی چنین اتفاقی نیفتد. ولی تا برای کسی این اتفاق رخ ندهد نمی تواند بفهمد ما چه کشیدیم …

همسر شما کجا مورد اصابت گلوله قرار گرفت؟

دقیقا زیر پل حافظ بوده و وقتی این اتفاق رخ می دهد، موبایل همسرم می افتد که کسی با همان موبایل تماس می گیرد و به خانواده اطلاع می دهد. بعد از دو روز هم که خیلی مظلومانه او را جلوی چشم بچه های کوچکم در تاریکی دفن کردیم. خیلی زجرآور بود.

آیا شما در این مدت پیگیری قضایی انجام دادید؟

بله، پرونده ایشان همچنان باز است و دایره جنایی دارد پیگیری می کند. ما با دوندگی های بسیار زیاد از همان ابتدا تشکیل پرونده دادیم، و ظاهرا دارد روند قانونی اش را طی می کند، الحمد لله. ما که پلیس قدرتمندی داریم. پلیس ایران خیلی قدر قدرت است. آنها اگر بخواهند، حتما می توانند قاتل را پیدا کنند.

بله، ما امیدواریم و ان‌شاء‌الله که پاسخی می گیریم. چون من هم فکر می کنم لابد همین منافقین به او شلیک کرده اند. همسر من که اصلا سیاسی و حزبی نبود. حتما آنها هم اگر می دیدند که همسرم عضو حزبی نبوده، به ایشان شلیک نمی کردند. پس لابد همین منافقین بوده اند…

آیا با هیچ یک مسئولان دیداری داشته اید که دلجویی کنند، یا همین نکته که «منافقین کشته اند» را به شما گفته باشند؟

نه. در همین دادگاه هایی که ما شرکت کردیم، به ما لفظی گفته اند که «منافقین کشته اند». اما اینکه با مسئولین دیداری داشته باشیم یا پیگیری کرده باشند، خیر. شاید آنها هم با خودشان فکر می کنند همسرم عضو حزبی بوده که در راهپیمایی آن روز شرکت کرده. حتما با این چشم نگاه می کنند و نیامدند، ولی این نبوده و خدایی ما حتی ماهواره هم نگاه نکردیم. یعنی حتی فرصت نمی کردیم پیگیر این مسائل باشیم و حتی آن روز که شلوغ شده بود، ما اصلا خبر نداشتیم وگرنه اصلا در آن مسیر واقع نمی شدیم و شوهرم و سرنوشت ما اینطور به باد نمی رفتند. شوهرم خیلی خانواده دوست بود …

آیا حرفی و نکته ای برای مسئولان دارید که بگویید؟

من فکر می کنم دنیای سیاست دنیای بی رحمی است. شوهرم واقعا به شکل مظلومانه ای کشته شد و به شکل مظلومانه ای به خاک سپرده شد. دو تا بچه ی ما سرنوشت شان به دست باد سپرده شد. من عضو هیچ حزب و گروهی نیستم ولی این بی تفاوتی که از همه ی مسئولان دیدیم، واقعا آزارمان داد. نه سبزها از حال ما خبردار شدند و آمدند به ما سر بزنند که از ما حداقل بپرسند چه اتفاقی برایتان افتاد، و نه هیچ کس دیگری. من جزو هیچ حزبی نیستم ولی اقلا یک نفرشان می آمدند می گفتند آیا به شما سخت می گذرد؟

گاهی فکر می کنم شوهرم خیلی بی ارزش کشته شد، حتی اگر هم برای هدف خاصی رفته بود، ارزش این را نداشت که خون یک همچین انسان بزرگی ریخته شود. حتی گاهی می گویم آقایان موسوی و کروبی هم که همسرم به خاطر آنها کشته شد، به خودشان زحمت ندادند که پیگیری کنند و بگویند چه بر شما گذشت. اگر فکر می کردند همسرم برای طرفداری از آنها رفته، کسی نگفت چرا آخر؟ هیچ کسی پیگیری نکرد. ولی آن کس که باید بداند خدا هست که شاهد و ناظر مظلومیت و بی گناهی شوهرم و بدبخت شدن و به خاک سیاه نشستن ما هست.

من امیدوارم یک روزی خون همسرم ثمر بدهد و دامنگیر کسانی شود که این بلا را سر ما آوردند. ما که از خون همسرم نمی گذریم. جگر گوشه و عزیزترین کس ما بوده. بچه های من هنوز هم با خاطرات پدرشان زندگی می کنند

منبع: کلمه


 


ندای سبز آزادی: هدی رضا زاده صابر پژوهشگر و فعال ملی مذهبی که فارغ التحصیل دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی بود، سالها در حوزه توسعه، آسیب های اجتماعی، نهادهای اجتماعی،جنبش دانشجویی، ورزش، پهلوانی… به پژوهش و فعالیت پرداخت و از اعضای ثابت هیات تحریریه مجله ایران فردا به مدیر مسئولی عزت الله سحابی بود. علاقه به عشق و منش و روش محمد مصدق و محمد حنیف نژاد در هدی صابر موج می زد.علاقه ای که به قول خودش او را درپی زندگی آنها برد هم برای پژوهش هم برای آموزش. حاصل کارش روی محمد دوم در کتابی ارزشمند به عنوان ” سه هم پیمان عشق” که بررسی می کرد عشق و روش و منش سه بنیانگذار مجاهدین خلق به چاپ رسید.

او همچنین پژوهش های عمیقی در رابطه با تاریخ مبارزاتی معاصر ایران و قرآن انجام داد که حاصل کارش در سالهای ۸۵ تا ۸۹ به صورت دو دوره درسگفتار به نام های «هشت فراز، هزار نیاز» (۷۵ جلسه) و «باب بگشا، ضرورت رابطه مستمر و استراتژیک با خدا»(۶۹ جلسه) در حسینیه ارشاد ارائه شد. دوره درسگفتار «باب بگشا» با دستگیری صابر در مرداد ماه ۱۳۸۹ نیمه تمام ماند اما کوشش های صابر ادامه یافت. او در زندان نیز به آموزش تاریخ معاصر ایران و قرآن پرداخت تا اینکه در پی اعتراض به نحوه جانباختن هاله سحابی در جریان تشییع جنازه عزت الله سحابی به همراه دیگر یارملی مذهبی اش امیر خسرو دلیر ثانی دست به اعتصاب غذا زد. پس از ده روز هدی صابر به علت ضرب و شتم ماموران امنیتی حاضر در بهداری زندان اوین به شهادت رسید. ۶۴ نفر از همبندان صابر این واقعه را شهادت دادند. پیکرش در روز ۲۳ خرداد ماه سال ۹۰ تحت تدابیر شدید امنیتی در قطعه ۱۰۰ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

هدی صابر انگیزه خود را از اعتصابی که به شهادتش منجر شد اینگونه بیان می کند:

«به نام جان جهان؛ فعال و ناظر یگانه؛ کوته فاصله ای پس از وداع مهندس عزت الله سحابی سرمایه متبلور و گران سنگ مبارزات دراز دامنه سیاسی – اجتماعی ایران، خبر پر زدن هاله سحابی و چگونگی جان باختنش، تکانمان داد. ما دو عضو خانواده فکری – سیاسی ملی – مذهبی در اعتراض به فاجعه روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۰ و تهاجم منجر به مرگ فرزند اول سحابی بزرگ که مادرصفت و خواهرگونه در خدمت مردمان و آسیب دیدگان وقایع دو سال اخیر میهن بود، از گاه غروب پنجشنبه ۱۲ خرداد ماه در بند ۳۵۰ زندان اوین بدون طرح هیچ گونه مطالبه و خواسته شخصی، دست به اعتصاب غذای تر می زنیم و با آب و چای و قند و نمک، سر می کنیم.
این اقدام مبتنی است بر تصمیمی مستقل و ما دیگر هم بندیان را به مشارکت در این اقدام دعوت نکرده و به اقدام های مشابه نیز فرا نمی خوانیم. شاید این اقدام ما به سهم خود در شرایط وانفسای وطن مصدق – سحابی، مانع از تکرار این بیدادگری ها علیه انسان های بی دفاع شود.
با سلام به دو عزیز از دست رفته و با احترام به مردم ایران و هم بندیان.
امیرخسرو دلیرثانی - هدی صابر
۱۲/۳/۹۰»

متن پیش رو آخرین نوشتاری است که هدی صابر با توجه به وضعیت فعلی ایران و جمع بندی هایش در طول زندگی تا زندان آخر، صورتی از دغدغه ها و انگیزه ها و آموزه هایش را به رشته تحریر درآورده است. او در این نوشتار همگان را با توجه به آنچه از ” آدم اول” و ” ابراهیم” از یک سو و از سوی دیگر انسانهای نزدیک دست تری چون “طالقانی”، “بازرگان”، “مصدق”، “شریعتی” و “حنیف نژاد” یافته و یا به قول زیبای خودش “جوریده” است، به امیدی بس هویدا فرا می خواند. این نوشتار در نشریه چشم انداز ایران شماره ۶۸ به چاپ رسید که بنا به اینکه می توان آن را نوعی وصیت نامه از طرف او دانست در دسترس شما قرار می گیرد. راهش پر رهرو باد.

برای دریافت فایل پی دی اف ینجا را کلیک کنید

روشنی فردای ایران

‌«بنام همراه نزدیک دست»

‌هدی صابر‌‌

ایران ما بخشی  است از هستی؛ هستیِ در ذات فعال، هستیِ مشارکتی، هستیِ فرصت‌ساز و امکان‌بخش به انسان، انسانِ

‌          ‌ اهل چند و چون

‌          ‌‌          ‌پی جو

‌          ‌‌          ‌‌          ‌بُن کار

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌   ‌دگرگون­ ساز

انسانِ اول، آدمِ سرسلسله و زوج همدمش، در فردوس نخست به‌رغم زیبایی پر شگفتش، تنها در یک چهارضلعی محدود می‌زیستند:

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌حظّ بصر از مشاهده طبیعت بکر

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌تناول از میوه‌ها و فراورده‌ها

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌تذلذ جنسی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌خوابِ آرامِ عمیقِ بی‌کابوسِ بی‌دیو و دَد.

سرسلسله ما به

‌          ‌‌          ‌‌          ‌تماشا

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌خورد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌هم آغوشی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌خواب پَرنیانی

بسنده نکرد، از مربع فعالیت محدودِ بی‌مسئولیت بیرون زد، از کارت پستال پردیس گذر کرد و جهانی دگر طلبید. آدم اول به‌رغم بدعهدی و هبوط ناشی از آن، از جانب «او» شد صاحب میدان، زمان و امکان. پروردگارش بس عظیم‌تر از آن بود که

‌          ‌‌          ‌‌          ‌تازیانه‌اش زند

‌          ‌‌          ‌‌          ‌تحقیرش کند

‌          ‌‌          ‌‌          ‌خردش سازد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌در سه کنجش اندازد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌از تجربه مستقل محرومش دارد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و به تنبیه، جانش سِتانَد.

پروردگار همراهِ تیماردار، پس از هبوط

‌          ‌‌          ‌‌          ‌یادآوَرش شد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌وعده آموزش و هدایتش داد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌پر سخاوت، زمین بدو بخشید

‌          ‌‌          ‌‌          ‌زمانش عطا کرد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌سرآمد مخلوقاتش کرد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و کرامت ویژه، ارزانی‌اش داشت

وه! که چه روشی. وه! که چه مَنشی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌اینچنین بود که

‌          ‌‌          ‌‌          ‌آدم به خود آمد

‌          ‌‌          ‌‌          ‌به سویش رفت

‌          ‌‌          ‌‌          ‌بخشش از او طلبید

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌با اعتماد به او

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌بازیافت خود

زندگی زمینی آغاز کرد. زین پس، «آدم»یت به‌عنوان پروژه‌ای بس عظیم و کیفی، افتتاح و رونمایی شد؛ پروژه‌ای سرریز از

‌          ‌‌          ‌‌          ‌مشاهده فعال

‌          ‌‌          ‌‌          ‌لمس و اصطکاک

‌          ‌‌          ‌‌          ‌درک و تشخیص

‌          ‌‌          ‌‌          ‌طراحی و ساخت و ساز و سازماندهی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌تولیدِ سَبک، سیاق، روش، فرهنگ و متعدد کالا

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و مهمتر از همه: تغییر

ممیزه آدمِ پس از هبوط با آدم فردوس نخست، خروج از کادر «پذیرش وضع موجود» ولو دل انگیز و آرامان، و عبور از «فعالیت حداقلیِ غریزی» و ورود به مدار «تجربه»، «تولید»، «تحول»، «تغییر» و فعالیتِ حداکثریِ کمتر غریزی و بیشتر «عشق»ی و «فکر»ی بود. زینرو نوع آدم،

‌          ‌‌          ‌‌          ‌انرژی‌اش چند چندان

‌          ‌‌          ‌‌          ‌عشقش به قصد کسب تحصیل، لب‌ریزان

‌          ‌‌          ‌‌          ‌صاحب منظر، افق و ایوان

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌وَجدان، پر ایمان و رقصان شد.

فلسفه و حکمت پروژه آدمیت، بروز و ظهور انسان به عنوان

‌          ‌‌          ‌‌          ‌عامل تغییر

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌ارتقای مدام از وضع موجود به وضع مطلوب

بود. بدین منظور، «او» حکیم جهان، هم پروردگار و هم آموزگار، در کتابِ آخرِ پربار، تأکید می‌ورزد که

قل یا اهل الکتاب تعالوا

“به همه اهالی کتاب [اعم از کتاب هستی، کتاب تاریخ، کتاب خود و به قول طالقانی هر کتاب] بگو: خود ارتقاء دهید و عالی شوید.”

نقطه‌چین پروژه آدمیت، با

‌          ‌‌          ‌‌          ‌عشق

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          امید

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌     مسئولیت

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌        خون

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌    رنج

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌        اشک

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌     عرق

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌ ساخت

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌ ساز

برای گذر از وضع موجود به وضعِ «به از این»، رقم خورده است. زینروست که حسین با هزاره هزاره فاصله از سر سلسله، «وارث آدم» لقب می­گیرد. ما نیز به‌رغم هزاره هزاره فاصله با سرسلسله و سده سده فاصله با حسینِ مرزدار با وضع موجود و عزم‌دار برای وضع مطلوب، هم وارث «آدم»یم و هم پیش برنده پروژه «آدم»یت. این پیش‌برد قابل فروگذاشتن و وانهادن نیست. احترام ویژه و خیز تمام قامت ما برای محمد مصدق نیز از سرِ پیش برد شرافت بارِ

پروژه «آدم»یت ملی و ایرانی

است و پیام پر پژواکش به جهان که «ما» هم «آدم»ی هستیم. نفت، مناسبتی برای بازیافت آدمیت ایرانی بود.

به پشتوانه پروژه «آدمیتِ» حکیم جهان، آدم، «فعال اول» و آدمیان از جمله ما

فعالان هستی

قلمداد می‌شویم.

بس مهم است که فعال هستی برای

‌          ‌‌          ‌‌          ‌پروراندن ایده

‌          ‌‌          ‌‌          ‌نشر اندیشه

‌          ‌‌          ‌‌          ‌تولید و پخش و پاشانیِ فرآورده

‌          ‌‌          ‌‌          ‌در مسیرِ تغییر

‌          ‌‌          ‌‌          ‌به قصد زیست شایسته و در خور،

اساساً نیازی به دریافت «مجوز» فعالیت از این قدرت و آن به ظاهر صاحب شوکت ندارد. مجوز ذاتی و پشت قباله­ای، از سوی حکیم یگانه و سامان دهِ پروژه «انسانِ عامل تغییر» برای ما صادر شده است. فعال هستی بودن در مسیر تغییر، عهدی است که او از نوع انسان بستانده است:

وَ مالَکُم لا تُقاتلون فی سَبیلِ الله و المستضعفین مِن الرجال وَ النساء وَالوِلدان الذین یَقُولُونَ رَبنا اَخرِجنا مِن هذه القَریه الظالم اَهلها وَ اجعَل َلنا مِن َلدُنکَ وَلیاٌ وَ اجعَل َلنا مِن َلدنکَ َنصیرا.  (کتاب محکم، سوره ۴، نشانه ۷۵)

چرا جدال نمی ورزید در مسیر خدا و ضعیف نگهداشته شدگان از مردان، زنان و فرزندان؛ آنانی‌که [از جان] می‌گویند پروردگارا، خارجمان کن از سرزمینی که اهالی‌اش ستم‌پیشه‌اند و ازجانب خویش برای ما رفیق و یاوری و نشانه نصرتی فرو فرست.

از این منظر

‌          ‌‌          ‌‌          ‌«گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را»

کلام خداست از بیان آهنگینِ شاعر ملی.

قرار گرفتن انسان در مدار«ایفا»، جان و جوهر پروژه آدمیت است:

انسان، «ایفاگر» نقش کوچک و محدود خداست و او بدین منظور، تجهیزکننده ما.

«ایفا» نه انسدادِ فعالیت برمی‌تابد و نه بن‌بست استراتژیک می‌شناسد. اگر آدم را سرسلسله استراتژیک تلقی کنیم، ابراهیم سر سلسله ایدئولوژیک ماست. ابراهیم، دوست خدا  با درکی به غایت ساده، شفاف و روان از توحید، به اتهام «فعال»یت به آتش افکنده شد. ابراهیم درپی سرد شدن آتش و عدم امکان فعالیت به طور «موقت» در آن سرزمین، با گویش

انی ذاهبٌ الی ربی سیهدین

“من رونده ام و به جانب پروردگارم راه می برم، او[قطعاً] هدایتم می‌کند، راه نشانم می‌دهد”

هم از انسداد عبور کرد و هم از بن‌بست. ما وام گرفته از «رونده» بودن مستمر ابراهیم، به این درک رسیده‌ایم که مذهب، راهی است برای پیمودن؛

راه بی‌پایانِ روان تعلق‌مان به محمد حنیف‌نژاد فرزند غیور تبریزی، از همین ناحیه است.

ما به اعتبار پروژه آدمیت،

«فعال هستی»

و در هم فهمی با ابراهیمِ

«مذهبی»

هستیم. همین دو، ما را بَر مرکبی خوش نقش می‌نشاند:

‌          ‌‌          ‌‌          ‌فعالیت بی‌نیاز از مجوز

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌روندگی در مسیر زندگیِ «به از این»

‌          ‌‌          ‌‌          ‌برای مردم ایران زمین

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و خلق جهان

تحت هر شرایطی چه در فراخ، چه در تنگنا و در هر سه کنجی، بس خرسندیم که از هستی، این دو نصیب برده‌ایم. از این دو نصیب گران‌مایه: فعال هستی بودن و راه پیمودن، به

«ما هم هستیم»، و آدمی هستیم

رسیده‌ایم! آن‌گه مشعوف‌تریم که در این سو از جهان و در درون دیوارهای ملی‌مان، شاخصه‌هایی داریم در کنارمان:

‌          ‌‌          ‌‌          ‌یک پدر شریفِ در ذات، مردم‌گرا و ایران‌خواه

‌          ‌‌          ‌‌          ‌و

‌          ‌‌          ‌‌          ‌چهار یل میاندار

تصویر آن پدر و سه یل: مصدق، طالقانی، بازرگان و شریعتی، زینت ستاد فعالیت ۴۰ متری‌مان و نیز رخساره حنیف، جوان اول دوران، بر دیوار اتاقم در هر خانه و هر مکان.

برگرفته‌ها از جهان و بهره‌ها از ایران، شدَه‌ست، سرمایه گران‌سنگ‌مان. با این سرمایه از جهان و ایران، جریان سترگ «ملی ـ  مذهبی» است انتخاب اول‌مان.

با این دست‌مایه‌ها می‌توان فعال بود در هر دوران و هر مکان و تن نداد به سلطه این و آن. عزت‌الله سحابی شاخص امروزین جریان­مان در همان دوران آغازان، موضعی به جد گرفت برای اخلاق، آزادی و عدالت به‌عنوان تئوری عملیاتی پس از بهمن خونین و بالان. موضع سحابی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌موضعی آرمانی

‌          ‌‌          ‌‌و هم

‌          ‌‌          ‌‌          ‌تاریخی

‌          ‌‌          ‌‌و هم

‌          ‌‌          ‌‌          ‌دورانی

‌          ‌‌          ‌‌و هم

‌          ‌‌          ‌‌          ‌بزنگاهی

تلقی می‌شد.

جریان ملی ـ مذهبی ایران پس از سال‌های شصت، با نشر ایران فردا در آغاز دهه هفتاد، به بروز و ظهور تازه‌ای رسید. جریان، به پیوستِ فعالیت‌های انتشاراتی پیام هاجر، مهندس میثمی، دکترپیمان و بازموجودیت نهضت آزادی ایران، در نیمه دهه هفتاد به سرفصل جدید حیات رسید و پایگاه اجتماعی خاص خود را یافت. «ما نیز هستیمِ» جریان ما و گسترش تدریجی آن به اتکای پشتوانه تاریخی سترگش بر جناحی از حاکمیت گران آمد و در پایان دهه هفتاد در سرفصل کریستال‌بندی فکری و سیاسیِ ملی ـ مذهبی، خرد و کلان و کهنسالان جریان، حتی۸۰ و ۸۵ ساله‌ها را به زندان افکند. این مواجهه، پاسخی بود به «ما نیز هستیمِ» جریان ما. به فاصله اندکی پس از آزادی از عشرت‌آباد، انتشار احکام گران و پس از آن نیز باز زندان؛ زندان ۲ الف اوین. «هستِ»ما و «حق» ما هیچ درک نشد، نفی شد و نشر دیدگاه و ترویج آن، هست ما بود و حق‌مان. ما کماکان هستیم، و این بار باز فراخوان به زندان، به بهانه اجرای حکم‌مان. چنین دریافته‌ایم که در ایران ما، زندان بخشی است از همان «راه پیمودنی» و زندان و بیرون از زندان، همچون اتاقی تودرتو؛ گه این‌سو، گه آن‌سو. مهم «میل» ماست که برجاست:

‌          ‌‌          ‌‌          ‌یکی میل است با هر ذره رقاص                                                     کِشد هر ذره را تا مقصدی خاص

‌          ‌‌          ‌‌          ‌زآتش تا به باد از باد تا خاک                                                          زِ زیر ماه تا بالای افلاک

‌          ‌‌          ‌‌          ‌همین میل است اگر دانی همین میل                                             جنیبت در جنیبت، خیل در خیل

ما که فردیم و کوچک، یک و نیم دهه است که جامعه کل و بس عظیم، میل به تغییر را به زبان و حتی به جان، اعلام کرده است. با جامعه کل چه کردند که با ما چه کنند؟ اما جامعه کل «هست» با «میل»‌ش و ما نیز هستیم با میل‌مان، دیدگاه‌مان و پیشینه جریان مان. میل به تغییر، جانمایه‌ایست که در دوران زمامداری دولتی که از امکانات ملی استفاده نابه‌جا می‌کند و سرمایه‌های انسانیِ ملی را حذف و روانه خارج از کشور می‌کند. چه کس می‌تواند قطاری را که لکوموتیورانش «ترمز قطار را کنده‌ایم و دور انداخته‌ایم»، تنها نظاره کند و بر هرزرفتن نیروها بر عرصه ایران، کوتاه آید و دم نزند؟ که می‌تواند بر غارت سیری‌ناپذیر نوکیسه‌های رانتی بی‌مهار درون حاکمیت، دیده فروبندد؟ ما در عین مصادره امکانات‌مان و در شرایط زیست حداقلی،

‌          ‌‌          ‌‌          ‌هم فعال هستی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌هم مذهبی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌هم ملیِ از گونه مصدقی

«هستیم». عزم تغییر در مسیر زیستِ «به از این» و در خور، نیز برقرار و ایران، ماندگار. در عصر دینامیسم کوچک‌ها و متوسط‌ها، ما نیز در چرخه هستی، چرخانیم. قصد بر آن است تا موجودیت جریان‌های «دگر»، خاصه جریان ما که مرزهایی دارد با حکمرانان، نفی و آثارشان مصادره شود. حقیقت مندرج در هستی مانع از نفی ماست. منِ کوچک به عنوان عضوی از جریان ملی-مذهبی در «سه هم پیمان عشق» منتشره در بهار ۸۸ و «جای خالی، جای سبز» منتشره در آستانه بهار ۸۹، از مجرای عشق، منش و روش حنیف و سعید و اصغر و از دیواره پهلوانی و مرام غلامرضا تختی، علائق و دغدغه‌های خود را پاشانده و بخشانده‌ام. از جهان رقصان و پاشان، ما نیز سهمی داریم. گه سهم خویش در فراخی‌ها و گه در سه کنج‌ها می‌جوییم. بالای آن عشق، منش و روش و ورای آن افتادگی و سهش، حرفی برای عرضه ندارم. ایران ما مشحون است از دلخوشی‌ها؛ دلخوشی­های پیشینی و نیز پسینی. در هر سه‌کنج با دستمایه­ها و انگاره­های دو محمد می‌توان دلخوش بود: محمدمصدق، و محمد حنیف‌نژاد؛  یکی کلان، یکی جوان.

اما دلخوشی‌های رو به آینده، بس انگیزاننده و کشاننده:

ما در کُنه تکاپوی خویش برای به‌روزی و به‌زیستی و آینده‌داریِ

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌         ‌‌          ‌روسپیان ۱۳ ساله

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌   ‌زنان سرپرست خانواده

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌    ‌مردان از فقر شرمنده

و برای خیل بیکارانِ زیر چرخه ارابه خشن اقتصاد

و برای راحت خیالی و آسوده‌زیستی پیروان همه مذاهب و همه قومیت‌ها

و در ورای آن برای آتیه‌داری ملی و جایگاه رفیع ایرانِ آرش ـ  مصدق در جهان تلاش می‌ورزیم؛ تلاشی در حد یک انسان متوسط با کاستی‌های خاص خود.

به‌عنوان زاده ایران

‌          ‌‌          ‌‌          ‌متعلق به جریان فکری هم ملی ـ هم مذهبی

‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌          ‌‌     ‌‌          ‌‌          ‌فرزند انقلاب ۵۷

در قبال آینده، بس خوشبین و قندیل‌های بس شفافِ آب‌چکان از شیروانی بزرگ ایران را نه تخیلی که حقیقی نظاره می‌کنم و سر و صورت به چکان‌چکان آن می‌سپارم.

در شرایطی که از نظر من بازداشت‌ها و زندان‌ اخیر غیرعادلانه است، باز محبس، آماده برای ماست. به‌رغم آن و به‌رغم ویژه آسیب­ها بر خانواده­مان و یک‌دهه اضطراب و ناامنی همسر و فرزندان،

باز جهان چرخان است

میل‌ها پویان است

و آینده، امیدواران

روشنی فردا از درز دیوارها، بس هویدا.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته