
فضاي فوق امنيتي و اختناقي كه از يك ماه پيش از سالگرد پيروزري انقلاب تا امروز ادامه يافته است خيليها را نسبت به پيروزي جنبش سبز مردد كرده است. خيلي خلاصه بايد گفت كه جنبش سبز به پيروزي خواهد رسيد، دير يا زود دارد اما رد و انكار ندارد. چرا؟ آيا داريم اميد واهي به خودمان ميدهيم؟ آيا خوشبيني بيش از حد نداريم؟ تلاش ميكنيم خيلي خلاصه وضعيت را تشريح كنيم.
يكم: جنبش سبز پيروز خواهد شد چون در برابر حاكميتي جاهل ايستاده است:
واقعيت آن است كه بخش زيادي از رفتارهاي حكومت پس از انتخابات رفتارهاي صددرصد غيرعقلاني بوده است. در واقع حكومت ايران نه تنها مشروعيت ندارد بلكه كارايي و كارامدي هم ندارد. عربده كشي خياباني و فتح مسكن دانشجويان نشانههاي ناكارايي حكومت است.حكومت نامشروع اما كارامد و باهوش به جاي ارتقاي مرتضوي تلاش ميكند او و رجبزاده و رادان... را قرباني كند و با معرفي آنها به عنوان باعث و باني حوادث پس از انتخابات براي خود خلاصي جويد. حكومتهاي باهوش اعتبار خودشان را قرباني افراد بدنام نميكنند بلكه با محاكمة افراد بدنام براي خودشان اعتبار ميخرند. حكومتي كه رئيسش رسماً اقتصاد را علم نميداند و معاون رئيسش ديپلم ردي است و رئيس دفتر رئيسش اهل رمالي و كفبيني است رفتارهايش خودبهخود معترض ايجاد ميكند.
بيدليل نبود كه در انتخابات تقريباً همة هنرمندان، نويسندگان، روشنفكران، صنعتگران از مهندس موسوي حمايت كردند. واقعيت آن است كه رقابت سياسي در ايران نه مثلاً اختلاف سليقه بر سر نرخ ماليات و سياستگذاريهاي اجتماعي بلكه اساساً نبرد علم و جهل است. توگويي تمام علم در سويي و تمام جهل در سوي ديگر است. سياهة رفتارهاي حكومت كه نتيجة معكوس داده است آنقدر هست كه به ذكرشان نيازي نيست. اما شايد ذكر دو مورد تازهتر بيفايده نباشد. وزينترين نوع موسيقي و قابلانطباقترين نوع موسيقي با اسلام – به زعم بسياري از اهل فن - آن چيزي است كه موسيقي سنتي نام دارد و شجريانها، پدر و پسر، از ارائهدهندگان موفقش به شمار ميروند اما حتي كنسرت همايون شجريان هم لغو ميشود. تحليل اين مسئله چنين است: حاكمان فعلي يا از بيان صادقانة باورشان – كه هر موسيقياي حرام است – عاجزند يا اينكه باورشان چنين نيست اما پس از سي سال هنوز در ارائة آن نوع از موسيقي كه در رسالهها مينويسند كه حلال است عاجزند. عجز عجيبي است؛ نه؟
رفتار ديگر: صلاحيت گودرز افتخارجهرمي رد ميشود. مشاغل قبلي وي چنين بوده است: سالها عضو شوراي نگهبان، نمايندة ايران در ديوان داوري حقوقي اختلافات ايران و امريكا، رئيس انتصابي كانون وكلا براي بيش از دو دهه، نمايندة مديران مسئول مطبوعات در هيئت نظارت بر مطبوعات، رئيس دانشكدة حقوق و بسياري مشاغل ديگر بوده است. افتخارجهرمي آنقدر وجيهالمه هست كه حتي شوراي نگهبان او را به عنوان يكي از معتمدين براي بازبيني انتخابات اخير قرار داده بود. آيا اين كار حكومت چيزي جز تبديل يكي از ياران معتمدش به مخالفي سرسخت است؟ آنچه باعث سقوط حكومت صفويه شد نه كياست افغانها بلكه بيكفايتي شاهان صفوي بود.
دوم: جنبش سبز پيروز خواهد شد چون حكومت خود مرزها را از بين ميبرد.
حكومت در حال حاضر تلاش وسيعي ميكند كه دوگانة يا حامي من يا زير چتر دشمن را ايجاد كند. از آنجا كه حكومت رفتارهاي عقلانياي هم ندارد روز به روز بر عدة زير چتر دشمن ميافزايد. يادمان باشد كه حكومت هشت سال تلاش كرد تا اصلاحطلبان را به دو گروه تندرو و كندرو تقسيم كند و مهندس موسوي و كروبي را جزو كندروها قلمداد ميكرد در حالي كه امروز موسوي و كروبي را سردمدار تندرويها ميداند. اما آيا چه شده است كه موسوي كندرو اينقدر تندرو شده است؟ موسوي تغييري نكرده است بلكه حكومت با سياهة بيكفايتيهاي فراوان چنان به ورطة سقوط ميدود كه موسوي آرام و معتدل به نظرش تندرو ميآيد.
در واقع حكومت ايران هر گزينة ديگري جز تغيير بنيادين خودش را از بين ميبرد. حكومتي كه يوسف رشيدي چپ و رشيد اسماعيلي راست، فواد صادقي ( كه در سابق از هماهنگكنندگان دستهجات برهمزنندة سخنراني هاي دكتر سروش بوده است) تا محمدرضا جلاييپور كه از برگزاركنندگان سخنرانيهاي دكتر سروش بوده است و از بهزاد نبوي خط امامي و ابراهيم يزدي منتقد امام را هر دو با هم دستگير ميكند خود مرز هاي طبيعي سياسي كشور را از بين ميبرد و پيامد اين مرزشكني قرار گرفتن همة گروهها در مقابل حكومت است.
سلطان محمد خوارزمشاه هنگامي كه قلمرو پادشاهي قراختاييان را به تصرف خود درآورد بر اين گمان بود كه سيطة حكومتش را گسترده است غافل از آنكه قراختاييان حائل و مرز او با مغولان بودند و با هممرز شدن سلطان محمد و مغولان ديديم چه شد انچه نبايد ميشد.
سوم: جنبش سبز پيروز ميشود چون ما در سراشيب تكنولوژي هستيم و حكومت در سر بالايي آن. واقعيتي هست كه تكنولوژي با خود گونهاي اجبار ميآورد. هنگام اختراع تلگراف شايد تصور نميشد كه چندان اختراع مفيدي باشد اما آمد روزي كه روزنامهنگاران تصور نميكردند كه اصلاً بشود بدون تلگراف اخبار را منتقل كرد و همين داستان در مورد تلفن و گرامافون و راديو و تلوزيون و ضبط صوت و فيلمهاي ويدئو و رايانه و اينترنت و... پيش آمد.
همه يادمان هست زماني را كه داشتن نوار ويدئو فارغ از محتواي فيلمش قاچاق بود. امروز ديگر اصلاً ويدئو از عداد وسايل مورد استفادة خيلي از خانهها خارج شده است. جهان به سوي گسترش ارتباطات در حركت است و جبر خود را بر حاكمان جمهوري اسلامي هم تحميل خواهد كرد. كما اينكه در سال هفتاد و هشت كسي تصور نمي كرد براي مقابله با دانشجويان نيازي باشد كه همة يگانهاي عملكننده موبايل داشته باشند و اكنون وضع به گونهاي است كه يگانهاي تا بن دندان مسلح ضد مردم بدون موبايل نميتوانند هيچ كاري انجام دهند. از آنجا كه اين تكنولوژيها اساساً براي گسترش ارتباطات و نه تحديد آنها ايجاد شدهاند، براي كساني كه ميخواهند آنها را جهت گسترش شفافيت به كار برند ماية رحمت است و براي آنهايي كه ميخواهند استفادة معكوش از اين ابزارها ببرند موجب زحمت است. با همة توپ و تشرهايي كه حكومت در مورد كنترل اينترنت ميزند باز هم مجبور ميشود پيش از روزهاي حضور مردم تا آنجا كه ميتواند سرعت اينترنت را كم كند، شبكههاي موبايل را قطع كند و...
چهارم: جنبش سبز پيروز ميشود چون ذخيرة ايدئولوژيك حكومت رو به اتمام است. هر حكومتي براي سيطرة فرهنگي نياز به برخي ابزارهاي هويتساز دارد. در چند سال گذشته آنقدر حكومت ارزشهاي اسلامي، انقلاب، جنگ تحميلي، و حتي ارزشهاي ملياي چون تاريخ كهنسال ايران را به عنوان سپر بلا و بلاگردان بيكفايتياش استفاده كرده است بخش زيادي از تودههاي حتي غيرسياسي مردم سخنان حكومت را به چيزي نميگيرند. عباسيان با داعية احياء دين رسولالله و بازگردان حكومت به بنيهاشم پا به عرصه گذاشتند و به قدرت رسيدند و همچنين تاريخ روايت كرده است كه حكومت آنان با حملة مغولان به پايان رسيد اما واقعيت آن است كه حكومت آنها در همان زماني كه امام جعفر صادق را به فقيه آل محمد و مقبول شيعه و سني بود به شهادت رساندند به پايان رسيد. پس از آن عباسيان پوستيني بيش نبودند به گونهاي كه ديلميان شيعيمذهب حتي بغداد را هم تصرف كردند تا نشاندهند كه عباسيان حتي از ادارة دارالخلافه هم عاجزند.... كوتاهمدتي چنان سياهكارياي كردند كه شيعيان و سنيان متفقاً صرفاً به غلبة اين حكومت و نه به مشروعيت آن قائل بودند.
مطالبات جنبش سبز مطالباتي حداقلي و معقول هستند و دقیقا به همین دلیل هم این جنبش پیروز خواهد شد.
مراسم یاد بود شهدای باکری به رسم هر ساله در منزل شهید حمید باکری پنج شنبه شب بعد از نماز مغرب و عشا برگزار شد.
به گزارش خبرنگار کلمه میر حسین موسوی نخست وزیر دوران جنگ و دکتر زهرا رهنورد به دعوت خانواده این شهدای بزرگوار در مراسم یادبود شهدای باکری شرکت کردند.
این مراسم با استقبال گسترده مردمی و حضور برخی چهره های سیاسی و مذهبی مواجه شد.
در حالی که در منزل شهید حمید باکری سخنرانان از خصوصیات اخلاقی و منش این دو شهید بزرگوار سخن می گفتند ، جمعی موتورسوار و لباس شخصی در سر و ته کوچه شعار “مرگ بر منافق” سر داده و تلاش برای ایجاد فضای رعب و وحشت و برهم زدن مراسم را داشتند. مدعیان دروغین حرمت این شهدای بزرگوار و مراسم یاد بود آنها را هم رعایت نکردند.
علی رغم این فضا سازی ها با حضور آگاهانه مردم مراسم به خوبی برگزار شد و اجازه برهم زدن مراسم به این نیروهای خودسر داده نشد.
کوهیار گودرزی در ملاقات با مادر خود از تلاش بازجویان برای تفهیم اتهام اتهام محاربه به وی خبر داد و درعین حال تاکید کرد که به هیچ وجه این اتهامات را قبول ندارد، زیرا تمامی فعالیت های او در چارچوب قانون بوده است.
مادر کوهیار گودرزی درباره آخرین ملاقات خود با فرزنش به هم میهن گفت: امروز(پنج شنبه) پس از ساعت ها انتظار، موفق شدم به مدت هفت دقیقه با کوهیار ملاقات کابینی داشته باشم.
پروین مخترع در ادامه افزود: کوهیار در این ملاقات برخلاف هفته پیش خسته و ناراحت به نظر می رسید و لب هایش کاملا خشکیده بود. او نسبت به هفته قبل بسیار لاغر شده بود که وقتی دلیلش را پرسیدم با خنده گفت :"ورزش می کنم".
کوهیار گودرزی همچنان در بند ۲۰۹ زندان اوین نگهداری می شود. او پیش از این با محمود نعیم پور، خواهرزاده شادروان مهندس بازرگان در یک سلول نگهداری می شد که درپی آزادی نعیم پور با یک متهم جرایم مالی هم سلولی است.
مخترع یادآور شد: محمد مصطفایی، وکیل کوهیار گودرزی با وجود در اختیار داشتن وکالت نامه رسمی، پس از ۲ ماه موفق به دیدار با موکل خود و همچنین مطالعه پرونده او نشده است.
وی همچنین افزود: از همه می خواهم که از برچسب زدن به فرزندان ما که جز بهترین فرزندان این سرزمین هستند دست بردارند. در شرایط فعلی و در حالی که در آستانه نوروز قرار داریم حتا نمی دانیم فرزندانمان به چه اتهامی بازداشت شده اند و ظاهرا هیچ کس نیر در این زمینه پاسخگو نیست.
کوهیار گودرزی، از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر از ۲۹ آذر تا کنون در زندان به سر می برد.
کامبیز نوروزی روزنامه نگار و مسئول کمیته حقوق انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران به دو سال حبس تعزیری و 76 ضربه شلاق محکوم شد.
وکيل مدافع کامبيز نوروزي از صدور حکم موکلش از سوي دادگاه تجديدنظر خبر داد و يادآور شد؛ منتظر ابلاغ راي صادره از سوي شعبه 54 دادگاه تجديدنظر استان تهران هستيم.
به گزارش ایسنا سيدمحمود عليزاده طباطبايي با بيان اين مطلب اظهار کرد؛ پس از ابلاغ حکم کامبيز نوروزي از سوي شعبه 26 دادگاه انقلاب که موکلم را به اتهام فعاليت تبليغي عليه نظام و اخلال در نظم عمومي به دو سال حبس تعزيري و 76 ضربه شلاق محکوم کرده بود، در مهلت قانوني تجديدنظرخواهي صورت گرفت.
وي با بيان اينکه پرونده به شعبه 54 دادگاه تجديدنظر ارسال شده بود، گفت؛ مطلع شديم راي دادگاه تجديدنظر صادر شده است و ما منتظر ابلاغ راي صادره هستيم.
عليزاده طباطبايي که وکالت محمدصالح نقره کار را نيز بر عهده دارد با بيان اينکه وي هنوز در بازداشت به سر مي برد، يادآور شد؛در روزهاي اخير براي اعلام وکالت به دفتر دادستاني تهران، محل استقرار معاونت امور زندان ها در زندان اوين و دادسراي انقلاب مراجعه کردم که متاسفانه اعلام وکالت را نمي پذيرند.
وي همچنين يادآور شد؛ منتظر صدور راي دادگاه تجديدنظر براي سعيد ليلاز هستيم.
سمیه عالمیپسند، فعال دانشجویی شهر ساوه و جهانبخش خانجانی، عضو ارشد حزب کارگزاران از زندان اوین آزاد شدند.
سمیه عالمیپسند پس از تحمل حدود ۴۰ روز حبس با قرار کفالت آزاد شده است.
پیمان چالاکی، همسر او همچنان در زندان اوین و در بند ۳۵۰ به سر میبرد.
پس از بازداشت این زوج فعال سیاسی، دختر خردسال آنان دچار مشکلات روحی شده بود.
این مصاحبه ای است که روزنامه بهار با دکتر حمیدرضا جلایی پور، جامعه شناس و استاد دانشگاه در انجام داده و در آن به تحلیل رفتار حاکمیت و جنبش سبز در قبال یکدیگر پرداخته است.
در این گفتگو که «زینب اسماعیلی سیویری»انجام داده، وی بر قوی بودن ریشه های جنبش سبز و ناتوانی حکومت از ادامه رفتارهای خشونت آمیز در درازمدت سخن می گوید:
در چند ماه گذشته، شرایط کشور به سمت نوعی خشونت نگرانکننده رفته است به نظر شما علت رادیکال شدن فضای سیاسی کشور چیست؟
اولاً آنچه که در چند ماه گذشته در کشور شاهدش بودیم یک اعتراض مدنی بود ولی عدهای با توسل به امکانات رسمی به صورت خشونتآمیز با آن برخورد کردند. ثانیاً رادیکالیسم با خشونت یکی نیست. رادیکالیسم یعنی تغییرات بنیادی را پیگری کردن و خشونت یعنی وسایل اجبارآمیز را به ناحق علیه دیگران به کار بردن. شما اگر رادیکالیسم را با خشونت یکی کنید بعد مجبور میشوید تمام انسانهای فرهیختهای را که در جریان انقلاب اسلامی مبارزه کردند آنها را طرفدار خشونت بدانید که این ارزیابی غلطی است.
اگر از منظر کشوری، ملی و سیاسی به خشونت نگاه کنیم و کمی عمیقتر بحث کنیم سوال اینگونه مطرح میشود که ما چه کردیم که میلیونها نفر به اعتراض به خیابان آمدند؟ این اتفاق را نباید ساده گرفت. الان خیلی ساده بحث میکنند، میگویند: «سه میلیون نفر ۲۵ خرداد آمدند، خب بعد هم توجیه شدند، اول فکر میکردند در انتخابات تقلب شده، بعد که متوجه شدند تقلب نشده، به خانههایشان برگشتند، حالا یک مشت آدم خشونتطلب و منافق و سلطنتطلب و اسرائیلی و مزدور آمریکایی هستند و پررویی میکنند و ول نمیکنند!». در صورتیکه سؤال این است که آیا واقعاً آن سه میلیون نفر به خانههایشان رفتند؟ یا به آنها مجال اعتراض مدنی داده نمیشود؟
این بدیهی است که دولت باید به اعتراض مردم جواب بدهد. وقتی جواب نمیدهد مردم معترضتر میشوند. و با توجه به شرایط و فرصتها این اعتراض را اینجا و آنجا، امروز و یا در آینده به نحوی نشان میدهند.
علت این رادیکال شدن فضا را چگونه میتوان بررسی کرد؟
در مورد چرایی این اتفاق دلایل گوناگونی را میتوان برشمرد: یکی از دلایل آن این است که نظام سیاسی طبق قانون اساسی ما باید برآمده از خواست مردم باشد، همه مردم. همه آدمهایی که بالغ هستند و میتوانند رای بدهند و کاندیدا شوند. نظام سیاسی باید برآمده از ۷۰ میلیونی باشد که در جغرافیای ایران کنونی زندگی میکنند. حالا یک عدهای پیدا شدهاند که مدام این نظام سیاسی را کوچک کردهاند. مدام آدمهایی را بیرون میریزند. اتفاقی که در انتخابات ریاستجمهوری رخ داد، این است که: آنها که بیرون ریخته شدهاند، از باقیماندگان در داخل نظام بیشترند. و اصلاً جامعه سیاسی ایران دوتیکه شده است.
اتفاق دیگر این است که طردشدگان در قیاس با باقیماندگان، برتری کیفی دارند و جمعیتی انتقامگیر نیستند. یک جمعیت تحصیلکرده دارای اخلاق مدنی هستند که عزت خودشان و کشور را میخواهند. واز اداره لافزنانه کشور خسته شدهاند.میخواهند در سرنوشت کشورشان اثرگذار باشند.
به نظر میرسد اینها که بیرون از دایره قدرت رسمی قرار گرفتهاند به این نتیجه رسیدهاند که قدرت اجتماعیشان از آنها که داخل دایره هستند، بیشتر است. ندادن مجوز راهپیمایی هم، این فرضیه آنها را تقویت میکند. خوب اگر معترضین به نتایج انتخابات تعداد کمی هستند و پنجاه میلیون نفر نتایج انتخابات را قبول دارند این دیگر نگرانی ندارد؛ به مهندس موسوی مجوز یک سخنرانی بدهند تا قلّت جمعیت معترض را ایرانیان و جهانیان ببینند.
حالا من میگویم قطعاً مجوز نمیدهند اما باید بدانند که مشکل چیست؟ خودشان برای خودشان موضوع را ماستمالی نکنند. مشکل این است که افراطیون در حال تلاش برای استقرار یک ساختار محدودِ اقتدارگرا هستند.
حالا در واکنش به این سیاست تنگنظرانه وایران و اسلامسوز، افراد کیفی جامعه در حال انجام رفتار مدنی است.
این جنبش مدنی و اعتراضی در سالهای اخیر در هیچ کجای دنیا دیده نشده. ایران از این نظر، بینظیر است که در آن عدهای از درآمد نفت و مالیات شهروندان استفاده کنند و با مردم برخورد کنند ولی مردم باز رفتار مدنی نشان دهند.
غیرطبیعی است که یک ملت تحصیلکرده توانا که ۳۰ سال پیش بزرگترین انقلاب در کشورهای منطقه را تجربه کرده و میخواسته ساختار سیاسی دربرگیرندهای بسازد، حالا از طرف تندروهای لافزن، تحت فشار است تا به سمت نظامی محدود هدایت شود و پاسخ معترضان هم از جانب آنها بگیر و ببند و متهم شدن به وابستگی به بیگانگان است. خب معلوم است که با این وضع فضا بحرانی میشود.
با این همه به نظر من مردم تهران و آنها که معترض بودند، مدنیترین رفتار را از خودشان نشان دادند.
زیرا دولت به عنوان وسیعترین و موثرترین نهاد سازمان یافته جامعه ماست. این نهاد در ایران از لحاظ حجم، تعداد و منابع و قلمروهای دخالت در تمام دنیا بینظیر است، چون بر حوزههای دین، اقتصاد، بوروکراسی، فرهنگ و ... تسلط دارد. در جامعه ما سپهری نیست که زیر تسلط دولت نباشد. نهادی با چنین اهمیت و تاثیر چگونه اداره میشود؟ یکی از روشهای فعلی تندروها این است که تنها همان هویتی که خودشان معرفی میکنند، باید مورد توجه مردم قرار گیرد. اینها معتقد به تکثر هویت نیستند. معتقد به القا هویتی که خودشان تشخیص دادهاند، هستند. در چنین وضعیتی فضا نمیتواند منعطف باشد، بلکه فضا همین میشود که میبینید. به لحاظ هویتی، تک پایهای پیش میروند. به عنوان مثال جوانان تهران، خود را ایرانی میدانند، خود را مسلمان و شیعه هم میدانند. خود را عضو جامعه ایرانی و جهانی هم میدانند. در عین حال برخی خودشان را متخصص یک حرفه یا فنی میدانند. بعضیها خود را محقق میدانند. برخی هم خود را یک کاسب شریف میدانند. آدمهایی که الان در تهران زندگی میکنند هویتیابیهای خیلی متکثری دارند و با این هویتها در حال زندگی هستند. وقتی تندروها هویت القایی خود را وحی منزل تلقی میکنند طبیعی است که افراد نسبت به آن واکنش نشان دهند.
افق این اتفاقات چیست؟ فضا در چند ماه گذشته مدام رادیکالتر شده است، آیا قرار است اینگونه ادامه یابد؟
در مورد افق این ماجرا هم نباید سطحی برخورد کرد. یک عده فکر میکنند بالاخره معترضان حرف خودشان را به کرسی مینشانند. مخالفان تندرو که در قدرتند هم میگویند جمعش کردیم. اصلاً اینطور نیست. کسی نمیتواند ادعا کند که حتماً افق اینگونه خواهد بود- چون افق توسط برآیند نیروهای اصلی جامعه سیاسی و شرایط جامعه ایران تعیین میشود. الان حداقل سه نیرو در جامعه سیاسی است. اولین نیرو همین تندروهایی هستند که دنبال ایجاد یک نظام یکپارچه هستند. یعنی یک دولت مقتدر چندنفره و یک جامعه مدنی سازماندهی شده به وسیله نهادهای امنیتی و با مردمی مطیع، که این نیرو روی بیست درصد جمعیت نفوذ دارد. دو نیروی دیگر هستند که از سوی جنبش اجتماعی مردم ایران هم حمایت میشوند. یکی همین نیروهای اصلاحطلب به رهبری موسوی، کروبی و خاتمی هستند که من به آنها سبزهای مدنی میگویم. نیرویی که مطالباتش را از طریق سازوکارهای موجود در قانون اساسی پیگیری میکند. این نیرو برخلاف نیروی اول که قدرت سیاسی رسمی را در دست دارد، قدرت اجتماعی دارد و روی چهل درصد جمعیت نفوذ دارد. یک نیروی دیگر هم هست که روی بیست درصد جمعیت نفوذ دارد که آنها دنبال تغییرات جدیتر هستند و معتقدند با ساختار موجود قانون اساسی نمیتوان معضلات جامعه را حل کرد که من به آنها سبزهای انقلابی میگویم. آینده جامعه سیاسی باب میل هیچکدام از این سه نیرو پیش نمیرود بلکه برآیندی از این سه نیرو در ربط با شرایط جامعه است که اتفاق میافتد و پیشبینی قطعی آن کار سادهای نیست. به عبارت دیگر، فقط نیتهای آگاهانه این سه نیرو آینده را رقم نمیزند. نتیجه ناخواسته عمل این سه نیرو و شرایط جامعه جهت بردار تحولات سیاسی را روشن میکند.
پس ازانتخابات اتفاقی که رخ داده این است که آن بخش مخذوف و بیرون رانده شده جامعه قدرت خود را در برابر انحصارطلبی تندروها دیده است یعنی همان ظهور جنبش سبز. بعید میدانم پتانسیلهای این جنبش مدنی و حقوق شهروندی به راحتی محو شود. مفیدترین کاری که میتوان کرد، جواب دادن به خواستهای آنهاست. اگر همان پنج خواسته مهندس موسوی اجرا شود، پتانسیل این جنبش تخلیه میشود. ولی بعید است که این کار انجام گیرد. زیرا تندروها فعلاً در حالت مستی ناشی از دوپینگ به سر میبرند. دوپینگ با نمایش پلیس در خیابانها، با تبلیغات تلویزیونی.
لذا اکنون سوال این است که اگر تندروها به گشایش سیاسی و بازگشت اصلاحات تن ندهند چه اتفاقی میافتد. من حدس میزنم که در کوتاه مدت مهمترین اتفاق همین است که افتاده است: بدین معنا که طیف تندروها به جای اداره و توسعه کشور دائم مجبورند دست به تهدید و برخورد و کنترل بزند، هرچه این روند افزایش و ادامه پیدا کند، شرایط بدتر و بدتر میشود. حتی اگر خیابانها هم آرام باشد. علامت خوب شدن شرایط این است که حکومت از دادن مجوز اجتماع به منتقدینش نترسد. تا وقتی که میترسد یعنی ریشههای تب در جامعه وجود دارد و خالیبندی تبلیغاتی آنها مبنی بر پیروزیشان فقط به درد روحیه دادن به هوادارانشان میخورد و کشور را از حالت کنترل به حالت مدیریت و اداره برنمیگرداند.
ممکن است در کوتاهمدت، تندروها در مقاطعی احساس کنند که اوضاع آرام شده است ولی این مطالبات پایان نمیگیرد این آدمها توی جامعه هستند. نمیتوان که آنها را توی دریا ریخت. توی ایران و خانههایشان هستند. تلویزیون میبینند، پشت کامپیوتر مینشینند. در محل کار و محافل و مهمانیهایشان با هم حرف میزنند. جایی نرفتهاند. همینجا هستند و هر چه هم کتک بخورند و دستگیر شوند، بحران ریشهایتر میشود. تاثیر خشونتها این است که نمایش خیابانی این اعتراضات مدنی کم میشود، ولی حذف نمیشود. پیشبینی من این است که حتی اگر این موج خیابانی کنترل شود، موجهای بعدی غیرقابل پیشبینیتر و شاید مهیبتر باشد.
ده سال پیش، تندروها، فکر کردند، یکسری دانشجو را کتک زدهاند و به خوابگاه حمله کردند و ۲۳ تیر مردم هم آمدند و بعد تمام شد. به اصطلاح سال ۷۸ تا ۸۰، اصلاحات را سرکوب کردند. اما کسی فکر نمیکرد که سال ۸۸، سه میلیون نفر در تهران به خیابان بیاید. به عبارت دیگر مساله آن سالها حل نشده بود. تندروها خیلی هنر کنند فقط در کوتاهمدت میتوانند کشور را کنترل کنند ولی اینجوری کشور اداره نمیشود. ببینید برای جشن و راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال مجبور میشوند صدها هزار نیروی امنیتی را در سراسر کشور بسیج کنند. این حاکمیت بر قلبها نیست. این کنترل بدنهاست.
اما برخی اصولگرایان معتقدند اگر ۱۸ تیر به خوبی سرکوب میشد، این اتفاقات رخ نمیداد.
اشتباه همین جاست. هر چه بیشتر سرکوب صورت گیرد، بحران بیشتری درست میشود. این بحران ممکن است امروز خودش را نشان ندهد اما در جامعه هست و در فرصتی خودش را نشان میدهد. این دفعه خودش را در انتخابات و در رفتار مدنی مردم نشان داد. دفعه دیگر معلوم نیست کجا.
اگر در انتخابات اعتراض مردم به رسمیت شناخته میشد و به احترام حداقل ۱۴ میلیون نفری که به طور رسمی اعلام کردند به مهندس موسوی رای دادهاند، اجازه میدادند صندوقها دوباره شمرده شود، ما که از افغانستان کمتر نبودیم.اعلام نتیجه انتخابات افغانستان دوماه طول کشید. گروههای بیطرف وارسی و داوری میکردند، بخشی از مردم توجیه میشدند. این کار انجام نشد و سطح انتقادات را از دولت به انتقاد از نظام افزایش دادند.
به نظر من اگر همین بیتدبیری ادامه پیدا کند بحرانی که میتواند سادهتر حل شود به بحرانی لاینحل تبدیل میشود. یعنی گرهای که با دست باز میشود بعداً با دندان هم باز نمیشود.
طیف میانهرو اصولگرایان تلاش میکند جامعه را به سمت تعادل هدایت کند. آیا نمودهایش در سطح جامعه هم دیده میشود؟
متاسفانه نه؛ فرصتسوزی زیادی شد. از بعد حوادث عاشورا به جای اینکه دست به کارخانه ملحدسازی و منافقسازی بزنند، حداقل باید خواستهای قانونی و منطقی معترضان را جدی میگرفتند. به جای این کار سیاست تهدید و رعب از طریق بگیر و ببند را ادامه دادند.
عدم تحمل جریانات سیاسی و حرفها هم یکی از اینهاست. مثلاً مناظرههای نیمبند ماه پیش بعد از مناظره آقای اطاعت تعطیل شد و دیگر تحمل نکردند. بزرگترین عاملی که باعث شده مردم پیگیر اخبار رسانههای خارجی باشند سیاستهای صداوسیما است. نظرسنجیها روندهای خیلی بدی را نشان میدهد. حداقل در تهران دوسوم علاقمندان به اخبار از طریق صداوسیما اخبار را نمیشنوند.
هر جنبشی اجزای متکثری دارد، یک ترکیب یک دست ندارد ولی فعلاً تندروها باید خدا را شکر کنند وجه غالب جنبش سبز، یک وجه اصلاحی و به دنبال احقاق حقوق شهروندی است. جنبش سبز، یک جنبش مدنی است، یک جنبش رادیکال انقلابی نیست. معتقدم که از جنبش مارتین لوترکینگ هم مدنیتر است.از جنبش ماندلا در آفریقای جنوبی هم مدنیتر است. تا به حال این جنبش مدنی بوده، حرفش را هم به صورت مدنی زده و دو وجهه هم دارد. بعضی فکر میکنند که وجه غالب این جنبش، وجه خیابانی است، اما این جنبش، وجه اخلاقی، فکری و ارزشی مهمی دارد، آنگونه که هرجا این آدمها هستند، این جنبش هم هست. در محافل، خانهها، اتوبوس، تاکسی، با این جنبه اعتراضها نمیتوان کاری کرد، مهمترین وجه این اعتراضها هم همین است. با استقرار نیروی پلیس میتوان با تجمعهای خیابانی برخورد کرد. اما وجه فرهنگی اعتراضها مهم است که نمیتوان با آن برخورد کرد. برخورد با آن باید اخلاقی و فرهنگی باشد نه از موضع قدرت و زور. با بسیج دهها هزار نیرو، روز افتخارآمیز ۲۲ بهمن را برگزار کردن که افتخار ندارد.
من قبول ندارم که میگویند ۳ میلیونی که روز ۲۵ خرداد به تظاهرات آمدند، بالای شهرنشین بودند، مگر کل مناطق بالای شهر چقدر جمعیت دارد؟ قشر متوسط همین شهر از جاهای مختلف به تظاهرات آمده بودند. تازه کدام علائم نشان داده یا تحقیقاتی نشان داده که طبقات ضغیف و فرودست طرفدار تندروها هستند.
دقت در برخی موضعگیریهای فعالان سیاسی اصولگرا نشان میدهد که آنها از موضعهای مختلفی سخن میگویند. برخی میخواهند هاشمی را حذف کنند، برخی از سران فتنه حرف میزنند و برخی هم کمی متعادلتر رفتار میکنند. علت این تفاوت دیدگاهها چیست؟
یکی از ویژگیهای جبهه مخالفان اصلاحطلب این است که تشتت دارند ولی در عین حال پروژههای گنده میخواهند اجرا کنند. مثلا میخواهند همه اصلاحطلبان را محو کنند، یک جنبش فراگیر ملی را به چند اغتشاشگر تقلیل دهند و یک نظام یکپارچه اقتدارگرا را که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود، ایجاد کنند.
آنها یک دست نیستند. ناهماهنگی جبهه مخالفان اصلاحات را حداقل میتوان در دو گروه دید. یک گروه کوچک که هر روز آب میروند و کوچکتر میشوند، تندروها هستند. در چند ماه اخیر در حال کم شدن هستند. همه سروصداها مال این گروه است اما چون از شش تا کانال حرفشان پخش میشود، بعضی فکر میکنند زیاد هستند. ولی طیف وسیعی هم بین اصولگرایان هستند که تندرویها را قبول ندارند. بالاخره آنها تجربه انقلاب را به یاد دارند. بعد از انقلاب، وقتی دولت پهلوی منحل شد و هنوز دولت جمهوریاسلامی تشکیل نشده بود، وقتیکه مملکت در جنگ بود، مناطق قومی پر از التهاب بود، ارتش مشکل داشت، سپاه و بسیج هنوز تشکیل نشده بود، با این وجود امام همه مردم را با یک گروه اداره نمیکرد. بعد از ۳۰ سال که همه مردم با سواد شدهاند شهرها از ۲۰۰ تا به دوهزار افزایش یافته، دنیا جهانی شده و همه چشموگوشها باز شده میخواهند با یک گروه، آن هم با چند نفر لافزن مملکت را اداره کنند. خیلی از اصولگراها هم میدانند که این روش اداره درست مملکت نیست. اقتصاد و فرهنگی و دانشگاه و روابط بینالمللی ایران در حال رکود است. حتی جشن مردمی ۲۲ بهمن هم باید با حضور دهها نیرو برگزار شود! آدمهای عاقل اصولگرا و غیر لاف زن هم میفهند وضع از چه قرار است.
فضای روانی جامعه هم فضای مناسبی نیست.
الآن یک فضای بیاعتمادی بین دولت و اقشار فرهیخته جامعه است. مثلاً طرح هدفمند کردن یارانهها بسیار اساسی است ولی اولین شرط اجرای آن اعتماد مردم به دولت است که الآن ضعیف است.
سال ۸۴، گروهی از جامعهشناسان در مورد انتخابات بیانیهای دادند که شما هم آن بیانیه را امضا کرده بودید و نامزد منتخب خود را در آن بیانیه معرفی کرده بودند، آیا اتفاقات هشت ماه گذشته نیز برای جامعهشناسان قابل پیشبینی بود؟
همه اتفاقاتی که در این دوره رخ داده، پیشبینی شده بود، اما هیچکس پیشبینی نمیکرد که اتفاقات به این شدت رخ دهد. در بیانیه سال ۸۴ گفته شده بود اینها به فقرا کمک نمیکنند بلکه اینها فقط اقتدارگرایان فقیرنوازند. دوره آقای خاتمی که شعار توسعه سیاسی مطرح بود، وضع اقتصادی مردم بهتر بود چون توسعه سیاسی با توسعه اقتصادی ربط وثیق دارند.
اما اکنون هم توسعه فرهنگی هم توسعه سیاسی و هم حتی توسعه اقتصادی درجا میزند. یعنی فقیرها، افسردهها، حاشیهنشینها مدام بیشتر میشوند. به عبارت دیگر به جای جلورفتن جامعه ایران درجا میزند و در پارهای حوزهها حتی عقب میرود.
حرکتی که مردم بعد از انتخابات انجام دادند و واکنش تندروهای رقیب به این حرکت هم برای جامعهشناسان قابل پیشبینی بود؟
پیشبینی همه این بود که یک اعتراض به جامعه تحمیل میشود، اما کسی پیشبینی نمیکرد که این اعتراض اینقدر وسیع و مدنی باشد. هشت ماه است که توسط معدودی تندرو به میلیونها نفر از مردم اهانت میشود و گفته میشود اغتشاشگر هستید. سیاستمداران محبوب آنها به ناروا وابسته به خارج و فرمانبگیر از آمریکا، اسرائیل و ... و سران فتنه معرفی میشوند. جامعهشناسان این بیحیاییهای سیاسی را پیشبینی نکرده بودند.
یکی از تحلیلهای مطرح شده در این مدت، پیشروتر بودن مردم از تحلیلگران و فعالان سیاسی است، به نظر شما این تحلیل قابل پذیرفتن است؟
در جامعهشناسی متعارف جامعه را به نخبگان و توده تقسیم میکردند. اکنون اغلب مردم مثلاً در تهران به نوعی نخبهاند و در بخشهایی غیرمتخصص هستند. لذا تقسیم جامعه به نخبه و توده خیلی معنا ندارد. در جامعه فعلی ما فردیت خیلی مهم شده، افراد هم فقط یک فرد نیستند، آنقدر پیچیده و ماهر شدهاند که هر کدام مثل یک نهاد هستند. میتوان گفت «فردیت نهادینه شده» در جامعه زیاد شده است. لذا یکی از دلایلی که نمیتوان این اعتراضها را مهار کرد، به این خاطر است که اغلب افراد معترض، معمولی نیستند. افرادی آگاه و مرتبط با جامعه هستند. مهار این جنبش مشکل است اما برای آرام کردن آن باید پاسخ مناسب به آن داد. کف مطالبات آن هم اجرای پنج خواسته مهندس موسوی است.
معترضان، بیگدار به آب نمیزنند. افراد معترض نمیخواهند با توسل به خشونت، بهانه به رقیب بدهند و خودشان را به کشتن بدهند، بلکه میخواهند به تدریج از تعداد اقتدارگراها و تندروها کم شود، آنها به دنبال یک تحول فکری و اخلاقی در جامعه هستند، آنها به دنبال احترام به تکثر سیاسی در حوزه جامعه سیاسی هستند. هم اصولگراها و هم اصلاحطلبان و هم دیگر گروههای حذف شده باید در حوزه رسمی سیاست حضور داشته باشند. اعتراض سبزها برای ارتقا یک زندگی بهتر و با عزت بیشتر برای همه مردم است. سطح بحثهایی که الان در حال طرح است تا شهرستانها، روستاها و همه خانهها میرود. آن وقت اگر وضع جامعه اصلاح نشود، دردِ تندروها دیگر بیدرمان میشود و متأسفانه جامعه مستعد مطالبات ساختاری و انقلابی میشود.
ارزیابی شما از نقش کنونی و آتی موسوی و کروبی در تحولات سیاسی ایران چیست؟
آقای موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و دیگران اینها فقط یک فرد نیستند، اینها در شرایط فعلی فشرده خواستههای اقشار تأثیر گذار جامعه هستند. اگر مدیران کشور بخواهند کشور را از وضعیت «کنترلی» فعلی به وضعیت «ادارهای» و وضعیت «توسعهای» ببرند مهمترین نعمتی که در اختیار دارند همین شخصیتها هستند. چون این افراد مورد اعتماد اقشار تأثیرگذار جامعه هستند. با افرادی که دم از کشتن و گرفتن میزنند که کشور را نمیتوان اداره کرد. متأسفانه تندروها کشور را وارد وضعیت حاد فرسایشی کردهاند. همه باید برای آینده کشور دعا کنیم.
منبع: بهار، اول اسفند
یکی از فعالان دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که علی رغم درخواست بیش از سه هزار دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد احکام محرومیت از تحصیل سه دانشجوی این دانشگاه قطعی شد. حکم محرومیت از تحصیل آرشام دامغانی، حسین قابل و فاطمه وطن دوست سه تن از فعالین دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد قطعی شد.
گفتنی است آرشام دامغانی و حسین قابل به دو ترم محرومیت از تحصیل و ممنوعیت از ورود به دانشگاه و فاطمه وطن دوست به دو ترم محرومیت از تحصیل که به حالت تعلیق در آمده است محکوم شدند. این در حالی است که سه هزار دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد با امضای نامه ای به رئیس این دانشگاه خواستار تجدید نظر در این احکام شده بودند. پرونده تعداد زیادی از دانشجویان این دانشگاه همچنان در مرحله تجدید نظر است. از جمله حکم دو ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات پریسا خیام دار و سمانه شاملو که منجر به اخراج این دانشجویان از دانشگاه می شود.
محرومیت دانشجویان یاد شده از حق تحصیل و نیز ادامه زندانی بودن دهها دانشجو در زندان به دلیل فعالیت های اجتماعی و سیاسی درحالی صورت می گیرد که کامران دانشجو وزیر علوم تحقیقات و فن آوری ایران دریک نشست خبری در شهر بیرجند با تاکید بر اینکه فضای آزاد سیاسی در ایران در هیچ جای دنیا به چشم نمی خورد گفت:« فعالیت سیاسی در دانشگاهها باید طبق مقررات باشد و هیچ دانشجویی صرفا به علت فعالیت سیاسی از تحصیل باز نمانده است…. فضای آزاد سیاسی در ایران در هیچ جای دنیا به چشم نمی خورد و مطمئنا آنچه باعث پویایی و حرکت می شود نقد است.»
وزیر علوم همچنین گفت: «آزادی در چارچوب مقررات و در راستای منافع ملی و نظام اسلامی در هیچ نقطه کشور و به ویژه دانشگاهها ممنوع نبوده و در پرونده دانشجو ثبت نخواهد شد.»
خبرنگار ندای سبز آزادی از طریق زنانی که اخیرا از بند 209 زندان اوین آزاد شدهاند مطلع شده است که تعداد ردیفهای سلولهای زنان در بند 209 این زندان از 2 ردیف گاهی به 5 ردیف هم افزایش یافته است و در سلولهای کوچکی که در آنها معمولا 2-3 بازداشتی نگاه داشته میشوند این روزها 7 نفر روز و شب را سر میکنند.
گفتنی است که بند 209 زندان اوین شامل 11 ردیف است که در هر یک بین 4 تا 7 سلول انفرادی یا چندنفری قرار دارد. تاکنون 2 ردیف اول زنانه و بقیه ردیفها (9 ردیف) مردانه بوده است اما با افزایش بیسابقه تعداد بازداشتشدگان زن در ماههای اخیر تعداد ردیفهای زنانه گاهی به 5 ردیف رسیده است و حتی بعضا نیمی از سلولهای چند ردیف مردانه نیز به زنان اختصاص داده شده است که البته با آزادیهای روزهای پس از 22 بهمن تعداد زیادی از بازداشتشدگان زن آزاد شدهاند. گفته میشود یکی از بازداشتشدگان زن که در سلول کناری عیسی سحرخیز نگاه داشته میشده است به بیماری ام.اس. حاد مبتلا بوده است و عیسی سحرخیز به دلیل اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی مناسب به وی با تنبیه زندانبانان مواجه میشود.
به گفته زنان بازداشتشده بند 209 زندان اوین درصد قابل توجهی از بازداشتشدگان زن این بند دارای مدارک تحصیلی عالیه هستند و بیشترشان دکتر، مهندس، پزشک، روزنامهنگار و عضو احزاب تاثیرگذار یا نهادهای مدنی شناخته شده هستند و روحیه قوی و متانت شخصیت آنها موجب تعجب نگاهبانان زندان شده است.
احکام دادگاه تجدید نظر 8 فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل صادر شد. بر اساس حکم صادره محسن برزگر و ایمان صدیقی و نیما نحوی به 10 ماه حبس تعزیری و 1 سال محرومیت از تحصیل محکوم گشتند.آقایان حمیدرضا جهان تیغ و حسام باقری و سیاوش سلیمی نژاد و علی تقی پور به 10 ماه حبس تعلیقی محکوم گشتند وهمچنین دو نفر آخر به 1 سال محرومیت از تحصیل محکوم گشتند. جرم تمامی این افراد اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام است. اما هشتمین دانشجو محمد اسماعیل زاده است که به جرم توهین به رهبری به تحمل 91 روز حبس تعزیری و 1 سال محرومیت از تحصیل محکوم گشته است.
در نتیجه این حکم محسن برزگر و ایمان صدیقی و نیما نحوی و محمد اسماعیل زاده به زودی به زندان خواهند رفت و با توجه به اینکه این دانشجویان در 1 سال اخیر توسط کمیته انضباطی دانشگاه شان از تحصیل محروم بودند با صدور حکم 1 سال محرومیت از تحصیل مجدد از دانشگاه اخراج خواهند شد. این حکم در 8 دی ماه صادر شده ولی ابلاغ آن در 6 اسفند ماه صورت گرفته است.
اما این دانشجویان چه کسانی هستند؟
اکثر این دانشجویان از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و از اعضای شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت هستند. در انتخابات ریاست جمهوری سال جاری اکثر آنها از اعضای فعال ستاد آقای کروبی در شهر بابل بودند.آنها به صورت دسته جمعی در شهریورماه سال جاری در اولین دادگاه مربوط به حوادث پس از انتخابات محاکمه شدند. پس از صدور رای دادگاه، دفتر تحکیم وحدت صدور این احکام را به شدت محکوم کرد.
محسن برزگر و ایمان صدیقی دانشجویانی21 و 23 ساله هستند که در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سمت دبیر فرهنگی و دبیر سیاسی را بر عهده داشتند. آنها در 1 سال گذشته دو بار توسط کمیته انضباطی دانشگاه از تحصیل محروم شده اند. آنها در فروردین ماه سال جاری در اعتراض به احکام انضباطی صادر شده دست به اعتصاب غذا زده بودند. هر دو در عصر پنج شنبه 28 خرداد در منازل خود در بابل دستگیر و به اداره کل اطلاعات استان مازندران در شهر ساری فرستاده شدند و در آنجا در سلول انفرادی در بازداشت و بازجویی به سر می بردند.
ایمان صدیقی در همین رابطه می گوید: " من در آن روز در خانه ام بودم. ناگهان 4 مامور لباس شخصی درب خانه ام را شکستند و وارد خانه شدند. یک مامور اسلحه اش را به سمتم نشانه گرفت و فرد دیگری که بسیار قوی هیکل بود و گمان کنم که ورزشکار بود وبرای بازداشت ما وی را اجیر کرده بودند به من حمله کرد.هر دو نفر آنها من را به شدت کتک زدند. آنها من را به باد مشت ولگد گرفتند و مدام به من فحش می دادند و فریاد می زدند که به آمریکا و انگلیس خدمت می کنم. سپس من را به اداره اطلاعات بابل بردند و ساعت ها با چشمان بسته به یک میله آهنی بستند و در نیمه های شب من را به اداره کل اطلاعات استان در ساری بردند."
او می افزاید: " آنها تمام وسایل الکترونیکی من از جمله لپ تاپ، فلش مموری ، موبایل و ... را توقیف کردند و هنوز پس از گذشت 8 ماه به من برنگرداندند. تقریبا از پس گرفتن وسایلم ناامید شده ام. آنها حتی با خانواده بعضی از دوستانم تماس گرفتند و به آنها گفتند که جلوی معاشرت فرزندانشان با من را بگیرند."
نیما نحوی دانشجویی 20 ساله است که در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سمت دبیر اجرایی را برعهده داشت. او نیز در 1 سال گذشته دو بار توسط کمیته انضباطی دانشگاه از تحصیل محروم شد و در فروردین ماه سال جاری در اعتراض به احکام انضباطی صادر شده دست به اعتصاب غذا زده بود.او یک هفته دیرتر از دو دانشجوی قبلی بازداشت شد.
اما نفر چهارم محمد اسماعیل زاده دانشجویی است که جرمش عضویت در انجمن اسلامی دانشگاه نیست بلکه اتهام او وبلاگ نویسی و توهین به رهبری در وبلاگش است. او این اتهام را نمی پذیرد و می گوید اصلا در وبلاگش مطلب توهین آمیزی نگذاشته بود.
اگر چه اتهامات این دانشجویان اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تجمعات غیر قانونی و تحریک مردم به شرکت در آن و همچنین تبلیغ علیه نظام عنوان شده اما در بخش هایی از حکم اولیه صادر شده آمده است:
" ...اتهام این دانشجویان صرفا حضور در تجمعات خیابانی بعد از انتخابات نبوده بلکه با مستندات و گزارشات اعلام شده اداره اطلاعات آنان تماسهای تلفنی با سرپل منافقین و دادن گزارش و اطلاعات در چند مرحله و ارتباط با شبکه های ماهواره ای و ضد انقلاب در جهت ناامن جلوه دادن فضای جامعه و دانشگاه و تشکیل جلسات و برنامه ریزی در جهت راه اندازی تجمعات علیه نظام جمهوری اسلامی ایران خصوصا متهمین ایمان صدیقی و محسن برزگر و نیما نحوی به صورت گسترده از این جهت فعالیت داشتند..."
ایمان صدیقی در دفاع از خود و دوستانش می گوید:
" نه من و نه هیچ یک از دوستانم با سازمان مجاهدین خلق در ارتباط نبودیم و به طور کلی خط فکری تحکیم وحدتی ها با مجاهدین کاملا متفاوت است. آنها حتی یک سند برای اثبات این جرم ندارند. در جلسه دادگاه هم اصلا این موارد مطرح نشد و قاضی سوالاتی از ما پرسید که هیچ ربطی به پرونده من نداشتند نظیر اینکه رشته تحصیلی ام در دانشگاه چیست!! من واقعا نمی دانم قاضی چگونه با پرسیدن چنین سوالات بی ربطی این گونه نتیجه گیری کرده است! درباره اتهام ارتباط با شبکه های ماهواره ای نیز بنده با تلویزیون فارسی BBC و صدای آمریکا و رادیو فردا مصاحبه داشتم ولی طبق قانون ارتباط با رسانه های خارجی جرم نیست و نمی توان به دلیل مصاحبه کسی را زندانی کرد. "
سازمان عفو بین الملل نیز در گزارش دسامبر 2009 خود دادگاه این دانشجویان را مغایر با موازین بین المللی محاکمه خوانده است.در بخش هایی از نسخه انگلیسی این گزارش در صفحات 57 و 58 آمده است:
"... بعضی از دستگیر شدگان مرتبط با انتخابات به ویژه در خارج از تهران ، به جای دادگاه های نمایشی به تنهایی محاکمه شدند. بعضی از آنها را در خارج از حیطه اختیار قوه قضاییه نگه داشته بودند و اکثرشان تحت شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفته اند و مراقبت های پزشکی و دسترسی به وکیل و خانواده از آنها دریغ شده است.محاکمه های آنها نیز به شدت ناعادلانه بوده چون محاکمه در دادگاه های عمومی، انقلاب و دیگر دادگاه های ویژه در ایران معمولا با موازین بین المللی محاکمه سازگار نیستند.
ایمان صدیقی 23 ساله یکی از همین کسانی بود که به دور از <<دادگاه های نمایشی برگزار شده در تهران>> مورد محاکمه قرار گرفت.او یکی از هشت دانشجوی عضو انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل بود که در شهریور به اتهام اقدام علیه جمهوری اسلامی از طریق شرکت در تجمع غیرقانونی، تحریک مردم به آشوب و تبلیغ علیه نظام محکوم شناخته شد. او به 10 ماه زندان محکوم و به مدت 5 سال از تحصیل محروم شد..."
سید ضیا نبوی دانشجوی ستاره دار دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل نیز مدتی پیش از سوی دادگاه انقلاب به 15 سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم شده بود.وی هم اکنون در بند 350 زندان اوین و در انتظار دادگاه تجدید نظر به سر می برد.او چند روز پیش نامه ای خطاب به صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه ایران نوشت و اشاره کرد در هنگام بازجویی مورد ضرب و شتم و شکنجه و توهین و تحقیر قرار گرفته است. او خاطر نشان کرد : ” بنده از زمان بازداشت تاکنون که ۷ ماه به طول انجامیده است، هنوز سندی را دال بر قرار بازداشت خود مشاهده ننموده ام و هرگز قرار بازداشت (به فرض صادر شدن !) تمدید نگردیده است.”
هادی قائمی؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در مورد این نامه گفت: " این نامه یک سند مهم است که نشان می دهد که قوه قضائیه چطور بطور باورنکردنی این احکام غیر عادلانه وطولانی مدت زندان را بدون هیچ گونه سندی علیه این جوانان صادر می کند." کمپین بین المللی حقوق بشر دو روز پیش ( 4 اسفند ) در ایران به آیت الله لاریجانی توصیه کرد که فورا این ناتوانی آشکار قوه قضائیه را در اثبات اتهامات علیه ضیاء نبوی، مورد بررسی قرار بدهد و همچنین به این دادگاه های نمایشی آشکارا غیر عادلانه، فورا پایان دهد.
کنفرانس دو روزه مطالعات ایران که بنا بود روزهای جمعه و شنبه، هفتم و هشتم اسفندماه در دانشگاه کمبریج برگزار شود، به دلیل عدم شرکت پژوهشگران در کنفرانس مورد حمایت سفارت ایران، لغو شد.
به گزارش بی بی سی، دانشکده مطالعات آسیایی و خاورمیانه دانشگاه کمبریج قصد داشت در روزهای پایانی این هفته با همکاری و حمایت مالی رایزنی فرهنگی دولت ایران در لندن این کنفرانس دو روزه را برگزار کند.
اما به تازگی دانشگاه کمبریج با این توضیح که "اکنون زمان مناسبی برای این کنفرانس به نظر نمی رسد"، از برگزاری این کنفرانس انصراف داد و اطلاعات مربوط به این کنفرانس را از سایت خود حذف نمود.
پرفسور چارلز ملویل، از استادان دانشگاه کمبریج و دانشکده مطالعات خاورمیانه دلیل لغو این کنفرانس را "عدم حمایت افراد" ذکر کرد و آن را مرتبط با اعتراضات مردمی پس از کودتا در ایران دانست.
این استاد تاریخ دانشگاه کمبریج گفت "ما مطابق معمول، درخواست ارسال مقالات را منتشر کردیم و تاریخی هم مشخص کردیم که مقاله ها تا آن زمان فرستاده شوند. اما فقط یکی دو پیش نویس مقاله دریافت کردیم که آنها هم ربط چندانی به موضوع کنفرانس که وضعیت ایران شناسی در بریتانیا بود نداشتند."
پروفسور ملویل گفت: "بعضی از همکارانم به من گفتند که برگزاری یک کنفرانس با حمایت مستقیم سفارت ایران در این شرایط کار درستی نیست. این کنفرانسی بود که پیشنهاد را رایزن فرهنگی ایران داده بود و من صرفا میزبانی آن را برعهده داشتم."
او گفت: " چاره ای جز لغو این کنفرانس نداشتیم، چون عملا کسی در آن شرکت نمی کرد."
پروفسور ملویل از "ناراحت شدن" مسوولان رایزنی فرهنگی ایران در لندن خبر داد و گفت آنها پوسترهای زیبایی هم برای این کنفرانس چاپ کرده بودند.
با این حال، تا زمان نگارش این خبر، رایزنی فرهنگی ایران در لندن، این کنفرانس را همچنان در تقویم برنامه های خود در وبسایتش نگه داشته است.
پیش از این نیز تعدادی از استادان ایرانی از شرکت در سمینار مرکز مطالعات ایران دانشگاه دورام که رایزن فرهنگی دولت ایران در آن حضور یافته بود خودداری کردند.
این سمینار یک روزه با عنوان "رابطه فرهنگ و سیاست در ایران پس از انقلاب اسلامی" توسط مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه دورام با حمایت مالی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در ۲۸ ژانویه در این دانشگاه برگزار شده بود.
محمدعلی همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد، و آزاده کیان پژوهشگر مرکز تحقیقات ملی فرانسه و دانشگاه پاریس ازکسانی بودند که این سمینار را به دلیل حمایت مالی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در لندن، تحریم کردند.
روز پنجشنبه تعداد زیادی از خانوادههای زندانیان سیاسی اخیر موفق شدند با عزیزانشان ملاقات کابینی داشته باشند که در بسیاری موارد این اولین ملاقات آنها با زندانیان بود.
از جمله خانوادههای وحید پوراستاد، احسان مهرابی و کیوان مهرگان برای اولین بار با عزیزانشان ملاقات کردند.
صفورا تفنگچیها تنها عضو آزاد شده خانواده دارالشفایی هم توانست با هر سه عضو زندانی خانواده خود، ابوالحسن دارالشفایی، جمیله دارالشفایی و بنفشه دارالشفایی دیدار کند. این دیدارها مجزا و به صورت کابینی بوده است.
پدر و مادر یاشار دارالشفاء هم موفق به دیدار با او شدند.
خانوادههای رضا تاجیک و مرتضی کاظمیان هم توانستند بار دیگر با عزیزانشان دیدار کنند.
خانوادههای همه این زندانیان، روحیهشان را بالا و اوضاع جسمیشان را در کل مناسب توصیف کردهاند.
کیوان مهرگان به خانواده خود گفته که ۵۵ روز در سلول انفرادی بوده و در حال حاضر با وحید پوراستاد و اکبر منتجبی در یک سلول در بند ۲۰۹ است.
جمیله دارالشفایی هم به مادر خود گفته حدود ۱۷ روز در انفرادی بوده و از چند روز پیش به سلولهای چند نفره بند ۲۰۹ منتقل شده است. بنفشه دارالشفایی نیز ۱۰ روز اول بازداشت خود را در سلول انفرادی بوده است.
سمیه رشیدی، فعال حقوق زنان، روز پنجشنبه ۶ اسفند بعد از بیش از دو ماه بازداشت، از زندان اوین آزاد شد.
خانم رشیدی شنبه ۲۹ آذر و پس از احضاریهای که طی تفتیش منزل به او ابلاغ شده بود به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و بعد از حضور در دادگاه انقلاب بازداشت و روانه زندان اوین شد.
او از فعالان کمپین یک میلیون امضاست که در سال تحصیلی جاری به دلیل ستارهدار شدن از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان محروم شده است.
پدر علم حقوق ايران با اشاره به رد صلاحيت برخي از وكلاي با سابقه براي عضويت در هيات مديره كانون وكلاي دادگستري مركز اظهار داشت: وقتي وكلاي مورد اعتمادكانون و طبقات برگزيده مورد بيمهري قرار ميگيرد در واقع نه تنها كانون صدمه ميخورد، بلكه عدالت نيز مورد خدشه قرار ميگيرد.
به گزارش خبرنگار ايلنا ، اميرناصر كاتوزيان طي سخناني در يك صدمين سال تاسيس نهاد وكالت و روز وكيل مدافع كه با پنجاهوهشتمين سالروز استقلال كانون وكلا همزمان بود، از شرايط بهوجود آمده در سالجاري براي جامعه وكلا انتقاد كرد و گفت: بيمهري به وكلاي مورد اعتمادكانون موجب خدشه به عدالت ميشود.
این استاد دانشگاه تصريح كرد: در حكومتهاي مردمي براي اينكه لبه تيغ استبداد دولتها كندتر شود، همواره نهادهاي عمومي را تقويت ميكنند تا اين نهادها ميان مردم و دولت واسطه قرار گيرند. كانون وكلا نيز يكي از مهمترين نهادهاي عمومي است كه ميتواند واسطه دولت و مردم در استقرار عدالت باشد.
اين حقوقدان وكالت و وكيل را ناظر بر اجراي عدالت از طرف دادگاه دانست و گفت: هيچ كس بهتر از وكيل نميفهمد كه آيا قاضي درست عمل ميكند يا خير.
وي با طرح اين پرسش كه در حال حاضر وظيفه ما چيست؟ گفت: در اين حال كه بوي نگراني و رنج ميآيد بوي تصميم را نيز استشمام كردم كه وكلا با چنگ و دندان ميخواهند استقلال خود را حفظ كنند.
اين استاد دانشگاه با تاكيد بر اينكه وظيفه امروز ما سنگينتر از گذشته است، خاطرنشان كرد: انسان زماني كه با خطر مواجه ميشود همه نيروي خود را براي مقابله با آن جمع ميكند؛ در حال حاضر اين نيرو در شما وجوددارد كه هم از نظر اجتماعي اقدام كنيد و هماينكه هر فرد به هر ترتيبي ميتواند از استقلال كانون دفاع كند و نيز نبايد كاري كنيم كه باعث ملامت شود ، همه بايد اسطوره اخلاق باشيم.
وی یادآور شد: سعي دارند وكالت را دولتي كرده و وكيل دولتي جاي وكيل مردمي را بگيرد.
در این مراسم سيد محمد جندقي پوركرماني، رئيس كانون وكلاي دادگستري مركز نیز اظهارداشت: با نهايت تاسف و دل نگراني بايد گفت در سالجاري حرفه شريف وكالت، كه از آغاز همانند آنچه دركشورهاي پيشرفته سابقه داشته به طور مستقل به فعاليت خود ادامه ميداد؛ با تدوين آييننامهاي توسط رياست سابق قوه قضاييه به خطر افتاده است.
وي به رد صلاحيت گسترده نامزدهاي عضويت در هيات مديره كانون وكلاي دادگستري مركز از سوي رئيس دادگاه عالي انتظامي قضات اشاره كرد وگفت: متاسفانه در اقدام غير قابل انتظار از سوي رئيس دادگاه عالي انتظامي قضات، وكلاي صديق و پاكدامن دادگستري كه همه داراي سابقه روشني بوده و بعضا سابقه حضوردر مجلس شوراي اسلامي، شوراي نگهبان قانون اساسي و هيات مديره كانون وكلا دارند رد صلاحيت ميشوند و بديهي است كه قاطبه وكلا اين امر را دلالت بر بيمهري آنها تلقي ميكنند.
جندقي پور خطاب به وكلا گفت: از باب همبستگي به كليه وكلا و اعتراض به بيمهري رياست دادگاه عالي انتظامي قضات كه 45 درصد نامزدها را فاقد صلاحيت دانسته، ميخواهم اتحاد خود را حفظ كرده و با حضور پرشكوه در انتخابات، هيات مديره خود را انتخاب كنند.
دادگاه دکتر داوود سلیمانی به طور غیر علنی و با حضور وکیل ایشان، آقای دکتر محسن رهامی روز دوشنبه 88/12/3 و با ریاست قاضی صلواتی برگزار شد.
به گزارش وبلاگ داوود سلیمانی پس از پایان دادگاه، به خانواده او اجازه حضور در دادگاه و گفتگو با دکتر سلیمانی و قاضی صلواتی داده شد.
خانواده، خواهان مرخصی دکتر سلیمانی از زندان بودند که قاضی صلواتی قبول وثیقه را منوط به انشای رای نمود و ضمنا اظهار امیدواری نمود که پس از مطالعه کامل پرونده و دریافت لایحه ی دفاعیه ی وکیل، امکان تبرئه ایشان نیز وجود دارد.
رشید قلعهشاهی قهرمان پرورش اندام اسلامآباد غرب در مسابقات 22 بهمن به دلیل حمایت از زندانیان سیاسی و جنبش سبز از دور رقابتها اخراج شد.
به گزارش ندای سبز آزادی وی به نشانه حمایت از جنبش سبز و محبوس نگه داشتن زندانیان سیاسی اصلاحطلب خصوصا کیوان مهرکان بدن خود را کاملا سبز رنگ کرد و روی سکو رفت و به این دلیل از دور مسابقات حذف شد.
به گفته یکی از بازداشتیهای تازه آزاد شده جنبش سبز که از روحیه و مقاوت تحسینبرانگیز زنان زندانی در بند 209 زندان اولین خبر داده است.
به گزاش ندای سبز آزادی به نقل از این آزاده سبز، روحیه آذر منصوری که مدتی با او همسلول بوده پس از ماهها زندان هنوز مثالزدنی است و نشاط و مقاومت و منش اخلاقی و روحیهبخش او حتی زندانبانان ردیفهای زنان در زندان اوین را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
به گفته وی وضعیت روحی بدرالسادات مفیدی و شیوا نظرآهاری نیز بسیار خوب است و صدای خنده و آوازهای دسته جمعی زنان در بند هر روز از ردیف های زنانه بند 209 به گوش می رسد.
هنگامه شهیدی روزنامه نگار و فعال حقوق زنان امروز پنجشنبه توسط وزارت اطلاعات برای دومین بار طی ماه های اخیر بازداشت شد.
محمد مصطفایی، وکیل هنگامه شهیدی ضمن اعلام این خبر در وبلاگ شخصی خود از علت بازداشت موکلش اظهار بی اطلاعی کرده است.
شهیدی پس از آزادی چندین بار توسط وزارات اطلاعات احضار شده بود و امروز پس از حضور در این وزراتخانه، به زدان اوین منتقل شد.
شهیدی ابتدا در 9 تیر 88 بازداشت و در 10 آبان 88 با سپردن وثیقه 90 میلیون تومانی آزاد شده بود.
هنگامه شهیدی از روزنامه نگاران و فعال حقوق زنان، امروز پنج شنبه مورخ ۶ اسفند، توسط ماموران وزارت اطلاعات بار دیگر بازداشت شد.
به گزارش کلمه ، محمد مصطفایی وکیل وی در وبلاگش نوشت که هنگامه شهیدی دیروز به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شده است و امروز به هنگام مراجعت به این سازمان بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.علت بازداشت هم مشخص نیست.
وی همچنین اظهار داشته است که موکلش از شرایط روحی مناسبی برخوردار نیست.
هنگامه شهیدی در روز ۹ تیر ۱۳۸۸ ودر پی دستگیریهای پس از انتخابات برای نخستین بار بازداشت شد.در ابتدا برای آزادی او در خواست وثیقه یک میلیارد ریالی شد ولی در ۲ آبان قرار مجرمیت برای او صادر شد و پرونده او به دادگاه فرستاده شد.اتهامات شهیدی شامل شرکت در اجتماعات غیر قانونی، تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ،تبلیغ علیه نظام، اخلال در نظم عمومی و اهانت به ریاست جمهوری بود.در ۳ آبان ۱۳۸۸ شهیدی دست به اعتصاب غذا و دارو زد و پس از ۱۲۱ روز بازداشت در ۱۰ آبان ۱۳۸۸ با سپردن وثیقه ۹۰ میلیون تومانی آزاد شد
یکی از نزدیکان به پرونده سعیدنورمحمدی ازمسوولین انتخاباتی جوانان میرحسین موسوی که ۲۵ خرداد (۱۵ ژوین ۲۰۰۹) یک بار دستگیر وپس از ۶۲ روز آزادشد وبار دیگر در ۲۹ مهرماه دستگیر شد به کمپین بین المللی حقوق بشر درایران گفت که مسوولین پرونده وی از به گردش انداختن پرونده وی خودداری میکنند.
به گفته وی یکی از افراد زندانی در تماس اززندان اوین گفته است که سعید نورمحمدی را به بند عمومی منتقل کرده اند و درحال حاضر وی با نورایی نژاد و محمودیان در یک مکان زندانی است. به گفته وی نورمحمدی یک بار درکریدور زندان فریاد زده است که « بچه ها محکم باشید». همین موضوع باعث شده است که بازجویان وی به وی سخت بگیرند و از به گردش انداختن پرونده وی جلوگیری کنند. او در ملاقاتی که هفته جاری با خانواده خودداشته است به آنها اطلاع داده است که از بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به بند عمومی ۳۵۰ منتقل شده است.
سعید نورمحمدی، عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت و مسئول کمیته استان های ستاد ۸۸ تنها زندانی باقی مانده مراسم دعای مشهور است که همچنان در بازداشت به سر می برد. نورمحمدی درتاریخ ۲۹ مهرماه در مراسم دعای کمیل که در منزل شهاب طباطبایی یکی دیگر از دستگیرشدگان پس از انتخابات برگزار می شد، همراه دهها تن دیگر از شرکت کنندگان بار دیگر دستگیر شد. او در آخرین ملاقات به برادر خود گفته است «مراخیلی اذیت می کنند». بردار وی می گوید که دست وی درهنگام ملاقات باندپیچی بوده است که احتمال بدرفتاری با او در زندان را افزایش داده است.
کیوان مهرگان پس از 55 روز از سلول انفرادی به سلول های چندنفره بند 209 زندان اوبن منتقل شده است.
به گزارش ندای سبز آزادی، وی که برای اولین بار امروز با خانواده خود ملاقات کرد, از وضعیت روحی و جسمی خود ابراز رضایت کرده و گفته است با وحید پوراستاد و اکبر منتجبی هم سلول است
ندای سبز آزادی: برنامه ویژه سبزها در آخرین پنجشنبه سال حضور بر مزار شهدای جنبش سبز است. این مراسم دقیقا یک روز بعد از چهارشنبه سوری امسال برگزار میشود. هر کس میتواند با شاخه گل یا شمع و یا میوه و شیرینی بر سر مزار شهدای جنبش حاضر شود و با زنده کردن یاد و خاطر آنان به استقبال سال نو برود.
در آخرین پنجشنبه سال، همبستگیمان با خانوادههای داغدار و سایر هواداران جنبش سبز در بهشت زهرای تهران اعلام میکنیم. اعلام میکنیم که جنبش سبز هنوز زنده است و با فرا رسیدن بهار زندهتر هم میشود.
محل دفن شهدای جنبش سبز که توسط سایت جرس تهیه گردیده جهت استفاده و حضور بر سر مزار این شهدا به شرح زیر است:

جمیله دارالشفایی، فیلمنامه نویس سینما و تلویزیون، بعد از گذشت 20 روز از بازداشتش برای اولین بار با خانواده خود تماس گرفت.
به گزارش نوروز، از اتهامات جمیله دارالشفایی اطلاعی در دست نیست. وی در این تماس تلفنی فقط از سلامتی خود خبر داده است.
این فعال عرصه هنری، یکی از 7 عضو خانواده دارالشفایی است که به همراه پدر، مادر، خواهر و 3 عضو دیگر خانواده اش بازداشت شده بود.
بنفشه، ابوالحسن و یاشار دارالشفایی 3 عضو دیگر این خانواده هستند که هنوز در بازداشت به سر می برند.
ابوالحسن و یاشار دارالشفایی، از زمان بازداشت تاکنون هیچ تماسی با خانواده خود نداشته اند. یاشار دارالشفایی، فعال دانشجویی، پیش از این و در روز 13 آبان نیز در خیابان کریمخان بازداشت و پس از دو هفته حبس از زندان اوین آزاد شده بود.
ابوالحسن دارالشفایی نیز قبلا در راهپیمایی روز جهانی کارگر بازداشت و پس از تحمل بیش از 42 روز حبس که 34 روز آن در سلول انفرادی سپری شده بود، آزاد شد.
دادگاه تجدیدنظر استان مازندران احکام حبس صادر شده برای ۷ دانشجوی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل را تایید کرد و تنها احکام صادره برای ۵ دانشجوی این دانشگاه مبنی بر محرومیت از تحصیل در دانشگاه صنعتی بابل را از ۵ سال به یک سال کاهش داد.
شرح احکام صادرشده برای این دانشجویان در دادگاه تجدیدنظر به قرار زیر است:
ایمان صدیقی، محسن برزگر و نیما نحوی: ۱۰ ماه حبس تعزیری و یک سال محرومیت از تحصیل در دانشگاه نوشیروانی بابل
علی تقیپور و سیاوش سلیمینژاد: ۱۰ ماه حبس تعلیقی به مدت ۵ سال و یک سال محرومیت از تحصیل در دانشگاه نوشیروانی بابل
حمیدرضا جهانتیغ و حسامالدین باقری: ۱۰ ماه حبس تعلیقی به مدت ۵ سال
دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل در جریان حوادث پس از انتخابات به مدت یک هفته شاهد اعتراض دانشجویان و مردم بابل و هجوم نیروهای انصار و یگان ویژه به مردم معترض و دانشجویان بوده است.
گفتنی است پروندهی ضیاءالدین نبوی دانشآموختهی محروم از تحصیل این دانشگاه، که به ۱۵ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است، هنوز به دادگاه تجدیدنظر ارسال نشده است.
به گزارش کلمه، این احکام در حالی تائید می شود که روز گذشته وزیر علوم اعلام کرد: تاکنون هیچ دانشجویی به صرف فعالیت سیاسی از تحصیل باز نمانده و در برخورد با خطاهای دانشجویی تا جایی که در حوزه وزارت علوم باشد با مهربانی برخورد می شود.
وی تصریح کرد: آزادی در چارچوب مقررات و در راستای منافع ملی و نظام اسلامی در هیچ نقطه کشور و به ویژه دانشگاهها ممنوع نبوده و در پرونده دانشجو ثبت نخواهد شد.
ایمان میرزازاده وکیل مدافع اصغر خندان اعلام کرد که وی به 2 سال حبس و تحمل 74 ضربه شلاق محکوم شده است.
میرزاده افزود: اتهامات وی اخلال در نظم عمومی و فعالیت تبلیغی علیه نظام است و دادگاه موکلم را به جهت اخلال در نظم عمومی به تحمل یکسال حبس و
74 ضربه شلاق و به جهت تبلیغ علیه نظام به یکسال حبس محکوم کرده است. بدیهی است در فرجه قانونی به رای صادره اعتراض خواهم نمود .
اصغر خندان پاسدار بازنشسته و یکی از فعالین ستاد مهندس موسوی در تهران در 22 بهمن بازداشت شده بود.
ایمان میرزازاده در ادامه در خصوص صالح نقره کار نیز گفت که درخواستهای خود را جهت ملاقات با موکلم و تعیین وضعیت ایشان در تاریخ
1/12/88 به دفتر دادستان تهران ارائه داده است ولی تاکنون جوابی دریافت نکرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر