هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

Posts from Khodnevis for 02/28/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



نامه سرگشاده ژیلابنی‌یعقوب به جواد لاریجانی

متن این نامه به شرح زیر است:

 

آقای لاریجانی !ثابت کنید که به خاطر خشونت و تخریب در زندان بودم همه عمرم را در اوین خواهم گذراند

جمعه۷  اسفند ۱۳۸۸


آقای محمد جواد لاریجانی

رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه

مصاحبه خانم کریستین امانپور ،خبرنگار" سی. ان. ان" را با شما را دیدم و خواندم.بخش هایی را که مربوط به نظرات شما در باره روزنامه نگاران زندانی بود ،بارها و بارها خواندم و هربار بیشتر از بارقبل متعجب شدم.شاید شما از پرونده های روزنامه نگاران زندانی کاملا بی خبرید و شاید هم خبر دارید اما ترجیح می دهید که واقعیت را آنطور که خودتان لازم می دانید بیان کنید.

خانم امانپور در این مصاحبه به شما می گوید که در ایران هم اکنون بيش از ۹۰ روزنامه نگار و خبرنگار که بالاترين آمار خبرنگاران زندانی در جهان هستند ،در زندان اند. بعد هم می پرسد چرا اين اتفاق در حال رخ دادن است؟ و شما می گویید : دليل زندانی شدن آنها اعتراض نبوده بلکه خشونت آنها و وارد کردن خسارت به اموال مردم بوده است.

دوباره امانپور می پرسد:"خيلی ها از جمله روزنامه نگاران فقط به خاطر حضور در خيابانها و برخی نيز فقط به خاطر آمدن به خيابانها و نظاره کردن اوضاع زندانی شدند. "

و شما این بار پاسخ می دهید :

خير! هيچ خبرنگار يا روزنامه نگاری به خاطر روزنامه نگاری زندانی نشده اما اگر روزنامه نگاری تحريک به خشونت کرده توسط دستگاه قضايی تحت پيگرد قانونی قرار گرفته اند.

این نامه را برای شما می نویسم که آدرس پرونده خودم ،همسرم و تعدادی از همکاران روزنامه نگارم را به شما بدهم .بروید به شعبه 26 دادگاه انقلاب در خیابان شریعتی ،سری هم به شعبه 15 در همین دادگاه بزنید.شما رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه هستد و حتما قاضی های محترم این شعبه ها پرونده های من و همکارانم را در اختیارتان می گذارند.

پرونده همسرم بهمن احمدی امویی را در شعبه 26 ورقی بزنید .ببینید کی و کجا دست به تخریب اموال عمومی زده است؟نگاهی هم به پرونده مسعود باستانی در شعبه ۱۵ بیندازید.پرونده هنگامه شهیدی ،بدرالسادات مفیدی ، لی لی فرهادپور ،سعید لیلاز و احمد زید آبادی را هم فراموش نکنید .سری هم به شعبه سه بازپرسی اوین بزنید و پرونده شیوا نظر آهاری را درخواست کنید.کدامیک از اینها خشونت کرده اند یا دست به تخریب اموال عمومی زده اند؟ روزنامه نگارانی که فقط به خاطر فعالیت حرفه ای شان در زندان اند محدود به این چند نام نمی شود.

اگر وقت داشتید نگاهی هم به پرونده خودم که در حوادث پس از انتخابات ،شصت روز در زندان بودم و اکنون منتظر برگزاری دادگاه هستم ،بیندازید. پرونده ای که نمی دانم درکدام شعبه است اما پیدا کردنش نباید کار سختی باشد. اگر حتی یک نشانه کوچک بیاورید که دست به تخریب و خشونت زده ام و یا حتی تحریک به خشونت کرده ام ،داوطلبانه همه باقیمانده عمرم را در زندان اوین خواهم گذراند.

یکی از بازجوهای پرونده روزی در مذمت تخریب هایی که در خیابان ها صورت گرفته با من سخن می گفت که گفتم من هم این تخریب ها را محکوم می کنم اما نکند منظورتان این است که من و یا همسرم دست به تخریب زده ایم که حالا در زندان هستیم؟

بازجویی که خوشبختانه برخلاف بسیاری از بازجوهای بند ۲۰۹ همیشه خوشرو بود وخنده رو و در مقایسه با برخی از همکارنش تا حد زیادی مودب ،با خنده ای گفت :

"نه بابا !منظورم این نبود .تو و همسرت عرضه آتش زدن و تخریب نداری "

و من گفتم :"خدا را شکر می کنم که عرضه چنین کارهایی را نداریم ."

همه اتهاماتی که در پرونده بهمن احمدی امویی هست ،همه و همه مربوط به حرفه روزنامه نگاری اش است .شما گفته اید که هیچ روزنامه نگاری به خاطر حضور در تجمع به زندان نیفتاده است .یکی از مهم ترین اتهام های من و همسرم حضور در یکی –دو تجمع بوده است ،آن هم حضور به عنوان خبرنگار ،آن هم با دردست داشتن کارت خبرنگاری و حکم ماموریت از روزنامه هایی که برایش کار می کردیم.

اکنون بهمن به خاطر حضور در تجمع و به قول خانم امانپور نظاره کردن تجمع ها به زندان محکوم شده است .اتهام دیگر همسرم تبانی علیه امنیت ملی است و مصداق این اتهام مسوولیت وی در یک سایت اینترنتی-خرداد نو - است که فردای انتخابات تعطیل شده است .

می بینید !هر صفحه ای از پرونده اش را که ورق بزنید به شغل روزنامه نگاری اش باز می گردد ،به فعالیت های یک روزنامه نگار که منتقد و مستقل بوده است.

من از حقوق قضایی به اندازه شما سر در نمی آورم اما در همین مدت فهمیده ام که تبانی یعنی اقدام مخفیانه و من نمی فهمم چگونه از طریق فعالیت روزنامه نگاری و یا انتشار مطالب در یک سایت اینترنتی می توان کار مخفی کرد .هیچ چیز به اندازه کار روزنامه نگاری علنی هست ؟چگونه کار علنی رسانه ای تعبیر به تبانی و مخفی کاری علیه امنیت ملی می شود؟

باز هم اگر حوصله داشتید پرونده همسرم را ورق بزنید :لازم بوده که دلیل معنوی برای تبانی علیه امنیت ملی برایش ذکر شود .می دانید چه دلیلی به عنوان انگیزه معنوی جرم او مورد استناد قرار گرفته است :همکاری متهم با روزنامه های تندرویی همچون نوروز و یاس نو و خرداد .این ها نیز فعالیت های مطبوعاتی است .نه؟اما نمی فهمم چگونه همکاری با روزنامه هایی که ده –دوازده سال قبل با مجوز دولت منتشر می شده است ،اکنون مستند وقوع جرم همسرم در سال ۸۸ می شود.

حوصله کنید و پرونده اش را باز هم ورق بزنید .دلیل دیگری هم به عنوان رکن معنوی اتهام تبانی برای بهمن احمدی امویی ذکر شده است :او در تیرماه ۱۳۷۸ لحظاتی در تجمع دانشجویان در کوی داشنگاه به عنوان خبرنگار حضور داشته است و گزارش هایش نیز همان موقع در روزنامه ای که برایش کار می کرده ،به چاپ رسیده است .این می شود رکن معنوی تبانی بر ضد امنیت ملی در خرداد سال ۱۳۸۸؟

اتهامات دیگری نیز دارد ،مقالات انتقادی که در چارچوب قانون اساسی در باره دولت نهم نوشته است ،مصداق توهین به رییس جمهوری است و به خاطرش به حبس و شلاق محکوم شده است.

آقای لاریجانی !اکنون نزدیک به هفتاد روزنامه نگار در زندان های جمهوری اسلامی هستند و بسیاری از روزنامه نگاران چون من نیز با قرار وثیقه و در ناامنی کامل به سر می بریم .چون می ترسیم هر مقاله ای از ما دلیلی برای تبلیغ علیه نظام و یا تبانی بر ضد امنیت ملی قرار بگیردمن و اغلب همکارانم ترجیح می دهیم کمتر مقاله و یا گزارشی بنویسیم. در احساس ناامنی ما روزنامه نگاران همین قدر بس که این نامه سرگشاده را قبل از انتشار در اختیار چند نفر از همکارانم قرار دادم .همگی مرا از انتشار این نامه برحذر داشتند گفتند:"ممکن است به خاطر انتشار این نامه تحت تعقیب قرار بگیری و دوباره به زندان بروی .ممکن است پرونده ای که در دادگاه داری با نوشتن این نامه سنگین تر شود و به زندان طولانی تر محکوم شوی."

آقای لاریجانی !من اما با وجود همه این توصیه ها این نامه را منتشر می کنم جون هنوز هم امیدوارم شاید با رسیدن صدای من به شما لحظه ای، فقط لحظه ای درنگ کنید و به عنوان رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه به فکر احقاق حق همکاران روزنامه نگارم بیفتید .من هنوز اندکی امید دارم .امید دارم که شما اندوهگین باشید که رکورد روزنامه نگاران زندانی را در جهان شکسته ایم و از چین یک میلیارد و اندی جمعیت پیشی گرفته ایم.من هنوز احتمال می دهم شاید شما واقعا از پرونده های روزنامه نگاران زندانی خبر نداشته باشید.


 


اي رفيق سبز، تولدت مبارك


 

11 اسفند ماه ، تولدمردي كه با بازگشتش پس از بيست  سال، اميد را در روح من دميد.

 

ای رفیق سبز
بر جاده های برگ پوش وسیعت
بر جاده های پر از پیچ و تاب تو
هر روز مردی به انتظار نشسته
مردی به قامت یک سرو
با چشم های میشی روشن
مردی که از زمان تولد
عاشقانه می خواند
ترانه ی سیال جنگل را
برای مردم شهر
مردی که زاده ی تجمع توست
و هیمه های بی دریغ تو
او را
در فصل های سرد
ادامه ی خورشید بوده است.

 

رفيق سبز من، مِهر تو در دل ما مُهري شده بر صلاحيت تو، و هر دم ايمان من به اين آيه بيشتر مي شود:

 


وتعز من تشا وتذل من تشا


 

آري خدايا، عرش و فرش از آن توست و تو قادر به هر همه چيز.

 

رفيق سبز من ، سبز ماني و سربلند.


 


با حمايت از اصلاحات مي‌شود به سكولاريزم رسيد


امروز كه بحث اگاه سازي مطرح شده است بايد با نگاهي اجمالي به رفتار و گفتار خود براي بر طرف كردن ايرادهاي فردي و گروهي دست به كار شويم تا بتوانيم با رفع مشكلات فردي در آگاه سازي جامعه كوشا باشيم.


از پنجره‌هاي زيادي مي‌شود به اين جنبش و آينده آن نگاه كرد به اين كه اين جنبش به كجا مي‌رود. در متن‌هاي بسياري آرمان‌ها و آرزوها براي رسيدن مطرح شده‌اند و به تعداد كافي شعارهاي آرماني در اين جنبش متولد شده است اما چيزي كه تا امروز از طرف گروه هاي راديكال كه قصد دارند خارج از چهار چوب رهبري سبز عمل كنند نديده‌ايم راهكار است.


كيست كه نداند با نبود راهكار و ارائه نكردن راهي براي رسيدن به آرمان‌ها جنبش به نا كجا آباد رانده مي‌شود. ساده است مدام صحبت از براندازي و غيره كرد اما بايد ديد كه آيا راهكاري براي رسيدن به اين شعار ها وجود دارد؟ 


من به شخصه آرزو دارم كه در ايران دولتي لائيك و قانوني سكولار حكومت كند. من به حقوق برابر انسان‌ها اعتقاد دارم؛ نه تنها حقوق برابر زن ها با مردها كه حتي معتقدم بايد به دگرباشان جنسي هم حقوق برابر داد. به تمامي بندهاي کنوانسیون حقوق بشر معتقدم و خوب مي‌دانم كه در دل حكومت ديني نمي‌توان به احقاق حقوق تمامي انسان‌ها رسيد .


اما اصلاح‌طلبم و به اصلاح اين حكومت دل بسته‌ام؛ براي اين كه راه‌كاري عملي تر جز اصلاح را سراغ ندارم تا از آن بنويسم و از آن دفاع كنم .


براي رسيدن به شعارهاي آرماني مثل جمهوري ايراني، حذف ولايت فقيه، براندازي و غيره ما نياز به ابزاري داريم كه در حال حاظر در دست‌رس ما نيست .


نگاهي كنيم به مقالات دوستان سكولار يا دوستاني ديگر در گروه‌هاي فكري مختلف راهكاري براي رسيدن به شعار‌ها ارائه داده نمي‌شود و تنها ابراز نظر و طرح مباحث آرماني در مقالات اين دوستان يافت مي‌شود. برخي هوادار تحريم‌ها هستند و برخي دل به حمله نظامي بسته‌اند اما جاي سوال دارد آيا دل بستن به نيرويي بيگانه براي رسيدن به دموكراسي  درست است؟ آيا تشويق كشورهاي خارجي براي اجراي سياست تحريم و يا حمله نظامي به زير سوال بردن استقلال كشور نيست و نشان از بي‌اعتمادي اين دوستان يا بي خبری‌شان از قدرت مردمي مخالفان ندارد ؟


اغلب اين دوستان بر اين باورند كه اين حكومت تن به اصلاح نخواهد داد يا اصولا اصلاح پذير نيست و راهي جز براندازي وجود ندارد اما من اين مبحث را طرح مي‌كنم كه آيا حكومتي كه حتي تن به اصلاح خود نمي‌دهد ممكن است به انقلاب تن دهد؟


 اين كه بگوييم با اصلاحات حكومت ديني را محو مي‌كنيم دروغ است و امكان پذير نيست، در اين‌باره با دوستان همراهم اما بايد بدانيم كه قصد و هدف اصلاحات امروز نه حذف حكومت ديني و نه دين زدايي از كشور است بلكه اصلاحات تمام آن‌چيزي است كه رهبران آن در بيانيه‌هاي خود عنوان مي‌كنند. درست است با رسيدن به انتخابات آزاد و احزاب آزاد كه در قانون اساسي همين جمهوري اسلامي هم آمده است ما نمي‌توانيم به سكولاريزم برسيم اما مي‌توانيم به آزادي نيم بندي برسيم كه راه را براي آمدن حكومتي سكولار هموار كند. آيا نميتوان با انتخاباتي آزاد كه مي‌تواند مجلسي مردمي و دولتي ملي را براي ما به ارمغان بياورد 


به خواست‌هاي حداكثري نزديك شد؟


شعار هايي مثل جدايي دين از سياست و برابري انسان‌ها مي‌تواند در يك فضاي بازتر مخاطب بيشتري را جذب كند و به حقيقت نزديك تر شود. امروز اگر تمامي ما بر خواست‌هاي حداقلي پافشاري كنيم و بر حول محور آنها متحد شويم مي‌توانيم آينده‌اي آزاد تر را خلق كنيم. كيست كه نداند با طرح شعارهاي راديكال ما مجبور مي‌شويم در زمين حاكميت بازي كنيم ما مجبور مي‌شويم به سمت خشونت برويم و خشونت و درگيري ميداني‌است كه ما برنده آن نيستيم.


اما طرح شعارهايي مثل آزادي انتخابات كه امروز در راس خواست‌هاي رهبران سبز قرار گرفته است مي‌تواند با اندكي صبوري و ايستادگي به حقيقت برسد و با ايجاد شكاف ميان حاكميت ما را به برگ جديد در تاريخ مبارزاتي خود روبرو كند .


مي‌دانم كه كسي كه پايبند به ولايت فقيه هست نمي‌تواند خواست سكولار ها را تامين كند اما اگر سكولار ها و گروه‌هاي ديگر كمي هوشيار باشند مي‌توانند با كمك همين افراد به فضايي برسند كه بتوانند شعار هايشان را در سطح جامعه طرح كنند.


در غير اينصورت و همراه نشدن بايد به بازي در زمين حاكميت تن دهيم و با توجه به اين كه نه راهكاري داريم و نه برنامه‌اي براي پيروزي در اين بازي بايد از هم اكنون منتظر شكست سنگين خود باشيم .


آيا در حال حاضر طرح شعار آزادي انتخابات مي‌تواند راهبردي‌تر باشد يا طرح شعار جمهوري ايراني؟ طرح شعار آزادي احزاب مي‌تواند راهبردي تر باشد يا طرح شعار حذف ولايت فقيه؟ اين پرسش من از دوستاني است كه با طرح اينگونه شعارها به عقيده من جنبش را به نا كجا آباد مي‌برند.


كيست كه نداند آزادي نوع پوشش خواست اكثريت جامعه است اما ايا طرح اين شعار در اين موقعيت درست است؟ نبايد فراموش كنيم كه ما در حال گذر به دموكراسي هستيم نه در دموكراسي! بايد براي گذر از استبداد تلاش كنيم نه براي زندگي در فضايي دموكراتيك كه هنوز به آن نرسيده‌ايم . بله طرح شعاري مثل كشف حجاب كه مدتي است بر سر زبان‌ها افتاده است خوب است به شرطي كه ما به دموكراسي رسيده باشيم نه در زماني كه در حال گذار هستيم اين شعار در حالي مطرح مي‌شود و از سوي برخي حمايت مي‌شود كه حتي در يك كشور دموكراتيك و سكولار هم اين شعار در اقليت است چه برسد به وظعيت جاري ايران كه نه سكولار است و نه دموكراتيك.


من به عنوان يك ايراني كه آرزويم زندگي در كشوري سكولار است معتقدم تا زماني كه راهكار قابل اعتمادي براي رسيدن به آرمانهاي‌مان نداريم بايد به داشته‌ها بسنده كنيم و براي رسيدن به دموكراسي قدم اول را طي كنيم تا بعد از آن براي رسيدن به خواست‌هاي حداكثري خود برنامه اي جديد بريزيم. بايد به مجلسي مردمي برسيم تا بتوانيم خواست‌هاي مردمي را اجرايي كنيم . 


امروز بايد از طرح مجمع تشخيص مصلحت دفاع كنيم هر طرحي كه بتواند در راه رسيدن به انتخابات آزاد مفيد باشد بايد مورد حمايت همه ما قرار بگيرد مهم نيست طراح اين طرح اكبر گنجي باشد يا محسن رضايي. مهم خود طرح است كه مي‌تواند به ما در اين راه كمك كند اگر بخواهيم چشم بسته با همه چيز و همه كس مخالف باشيم بايد راه سي سال گذشته را ادامه دهيم تا سي سال هاي ديگر هم استبداد حاكميت كند.


باز هم تاكييد ميكنم در اين راه پر پيچ و خم كوچك ترين لغزشي ما را به نا كجا آباد ميبرد.



 


جنبش و استراتژی های تازه (پرسش دوم)


در این مقاله می‌خواهیم به پرسش‌های دیگری در مورد استراتژی جنبش پاسخ دهیم. در مقاله‌ی قبلی به نکاتی اشاره شد، از جمله چهار مصداق پیروزی بیرونی ( انتخابات آزاد، آزادی رسانه‌ها، بیرون راندن نیروهای نظامی از اقتصاد و توسعه کشور، تعریف جرم سیاسی) و دو مصداق پیروزی در درون جنبش ( پرهیز از نگاه ایدئولوژیک به مسایل سیاسی و عدم واکنش منفعلانه به عمل حاکمیت). در مورد هر کدام از این موارد سئوال هایی بی‌پاسخ ماند که قرار است با همیاری خوانندگان و سبزهای عزیز به این سئوالات پاسخ دهیم. اما در ابتدای مقاله‌ی قبل سئوال‌های مهم و اساسی مطرح شد و قرار بر این شد که هر بار به یکی از این پرسش ها به عنوان عضوی از جنبش ، پاسخ مناسب بدهیم.


پرسش دوم


آیا همه‌ی اتفاقات قرین به پیروزی باید با هم رخ دهد یا می‌توان به صورت پلکانی  به این خواسته‌ها دست یافت؟


وقتی که به مصداق های پیروزی نگاه می کنیم، همبستگی عمیقی میان آن ها وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. اینکه رسانه‌ها آزاد باشند، یعنی مقدمه ی یک انتخابات آزاد را فراهم کنیم. وقتی می خواهیم که نیروهای نظامی از تصمیم گیری های اقتصادی بیرون روند ، برای این کار احتیاج به رسانه های قدرتمند و مستقل می باشد. پس می بینیم که تمام این خواسته ها به هم پیوسته است و نمی توان از یکی غافل شد و به دیگری پرداخت. اما می توان کارهای دیگری انجام داد.


در دوران مظفر الدین شاه، که اعتراض های مشروطه تازه جوانه زده بود و شاه بیمار برای درمان و البته خوشگذرانی به کشورهای غربی سفر می کرد، دو روحانی بلندپایه در ایران در حال تدوین استراتژی برای مشروطه بودند. کارشکنی های عین الدوله به عنوان نفر دوم حاکمیت ، خواست مردم را که قانونمند کردن حکومت بود، به تعویق می انداخت. یکی از کارهایی که او و دیگر درباریان می کردند آن بود که اطلاعات غلط و بی اساس به شاه می دادند. به شاه می گفتند که روحانیان قصد در دست گرفتن حاکمیت را دارند و می خواهند ایران را به دوران خلافت برگردانند. یا مثلا عده ای آشوبگر در خیابان ها از این روحانیون حمایت می کنند و مردم به کار عادی خود مشغولند و کسی به این ها اهمیت نمی دهد. قضیه آن جا بالا گرفت که این دو روحانی تصمیم به ترک تهران گرفتند و مدتی در حرم شاه عبدالعظیم تحصن کردند و بازار تهران در اعتراض به بی توجهی به علما، تعطیل شد. عین الدوله این بار هم از پس مخالفان بر آمد و روحانیون را راضی به بازگشت کرد و قول داد که شاه را برای تاسیس عدالتخانه متقاعد کند. اینکه این قضیه چگونه به نتیجه رسید و روحانیون پس از این فریب چه کردند، زیاد در این مبحث نمی گنجد. اما احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه به نکته ای اشاره می کند که خالی از لطف  نیست.


او می گوید به راستی معلوم نیست این دو روحانی بزرگوار که ابتدا تاسیس عدالتخانه را در نظر داشتند ، آیا واقعا می دانستند که تاسیس عدالتخانه ، پیش نیازی برای تاسیس مجلس نمایندگان می باشد یا خیر؟(نقل به مضمون)


عدالتخانه همان قوه قضاییه امروزی می باشد.  در واقع می توان اینگونه گفت که وقتی عدالتخانه در جایی تاسیس می شود، نیاز به قانون خود به خود احساس می شود. تا قبل از آن، ریش سفیدان و روحانیون معتبر، بین مردم رفع اختلاف می کردند و اگر قرار باشد که حاکمیت به مساله قضاوت وارد شود، احتیاج به مرجعی به نام قانون برای تصمیم گیری می باشد. مثل اینکه روحانیون می دانستند که شاه پس از قبول تاسیس عدالتخانه و اقدام به آن، مجبور به پذیرش تاسیس مجلس خواهند شد. حتی احمد کسروی می گوید معلوم نیست دقیقا از کی خواست ِ مشروطه، در دهان ملت افتاد زیرا موقعی که اعتراض ها شکل گرفت، کسی در خیال خود هم به مجلس قانونگذار فکر نمی کرد. اما کم کم که اعتراض ها پیش رفت و بحث ها در گرفت ، جنبش مشروطه از درون به این نکته توجه کرد که عدالتخانه نیاز به قانون دارد.


حال باید دید که با این تفاسیر، می توان به خواست ها به یکباره دست یافت؟  نظر من این است که بعید است که جنبش و رهبران آن ها یکصدا ، همه ی این خواسته ها (خواسته های ذکر شده در مقاله ی قبل و ابتدای این مقاله)  را فریاد بزنند و حاکمیت کوتاه بیاید و پاسخ مثبت بدهد. اما در همین چند ماه، جنبش کارهای بزرگی در زمینه اطلاع رسانی کرده است که حاکمیت را ناگزیر به پاسخ گویی کرده است و چهره ی واقعی حاکمیت را به طرفداران آن نشان داده است.


از جمله این که وقتی فیلم های عاشورا با سر و صدای زیاد ، از رسانه های طرفدار جنبش پخش شد، حاکمیت مجبور به پاسخ شد و فرمانده ناجا گفت که اتومبیل های نیروی انتظامی به سرقت رفته بود. همین پاسخ نشان از ضعف حاکمیت در برابر گسترده ترین حملات رسانه ای شد و حتی بسیاری از طرفداران را هم قانع نکرد. فیلم منتشر شده از کوی دانشگاه نیز می توانست همین کارکرد را داشته باشد اما دستگیری ریگی، جنبش را منفعل کرد. ( این انفعال در مقاله های بعدی مورد بررسی قرار می گیرد). یا در مورد عکس مجید توکلی که با ابتکار بی نظیر سبزها جریانی جدید به راه افتاد.


 در واقع اگر در هر زمان یک خواسته ی مشترک با تمام قوا فریاد شود، به احتمال قوی منجر به پاسخ گویی حاکمیت خواهد شد. این خواست مشترک می تواند اساسی ترین خواست جنبش باشد. شاید به جرات بتوان گفت که آزادی رسانه ها یکی از مهم ترین و اساسی ترین این خواست  ها باشد. باید بخش هایی از حاکمیت که مقابل آزادی رسانه ها قرار می ایستند به  شدت زیر بمباران خواست های جنبش قرار گیرند. این باعث فرسایش و تغییرات گسترده در حاکمیت می شود و در طولانی مدت می تواند به پیروزی جنبش منجر خواهد شد.


این نظر شخصی من در این مورد جزیی است و نظر کلی همان است که رهبران جنبش، خواسته ی  مهمی را (فقط یک خواسته ) مطرح کنند و سر آن بایستند و بدنه جنبش نیز این خواست را با تمام وجود پیگیری کند.


درواقع اگر به پرسش ابتدای مقاله دقت کنید، پاسخ من به این پرسش آن است که باید به صورت پلکانی خواست هایی برای جنبش مطرح کرد و از بالا رفتن مطالبات نیز، جلوگیری کرد. البته باید به نکته ای هم توجه داشت و آن اینکه باید جایگاه و اهمیت و حساسیت مردم به این خواست ها نیز مد نظر قرار داد. بسیاری در این روزهای گرانی، اصلا به دنبال آزادی رسانه نیستند و دوست دارند که فشارهای اقتصادی از دوششان برداشته شود. مردمی هم به دنبال گرفتاری های قضایی خود هستند و آزادی زندانیان سیاسی را مد نظر قرار می دهند اما رهبران و متفکران جنبش باید در یک زمان واحد، خواست واحدی را مطرح کنند که بیشترین بخش از جامعه را با خود همراه کنند. این از ضروریات درخواست مطالبات می باشد. برای رسیدن به اولین خواسته نیز باید از تمام ظرفیت های درون حاکمیت و مردم استفاده شود. اگر گام اول محکم و با اقتدار برداشته شود بدنه جنبش، می تواند امیدوار تر از قبل در پیگیری خواسته های خود گام بردارد.


باید زمان را نیز مد نظر قرار داد. جنبشی که هشت ماه از عمر خود را سپری می کند و به هیچ یک از خواست های اساسی خود نرسیده است ، باید مراقب گذران زمان نیز باشد. اگر بدنه جنبش احساس رخوت کند ، به سختی می توان این بدنه بزرگ را دوباره به حرکت در آورد. بعضی ها گمان بر این دارند که می توان جنبش را دوباره با حرکت ها و خواست ها ی رادیکال، تازه نفس کرد. این گمان خام ناشی از خوش بینی مفرط به آینده ای مبهم است. میرحسین موسوی در مصاحبه ی خود، چند روز قبل از راهپیمایی ۲۲ بهمن ، تاکید کرد که ذره ای عقب نشینی ما را به دورانی سیاه تر از استبداد سلطنتی می برد و این خود حاوی نکته ای  زیبا و دهشتناک است. از این جهت زیباست که واقع گرایی در آن موج می زند و از آن جهت دهشتناک است که خبر از فاجعه ای در همین نزدیکی ها می دهد. فاجعه ای که در آن حاکمیت دوباره بر اوضاع مسلط شود و مخالفان را سرکوب کند و فاجعه ی بزرگتر آن که کسانی بخواهند بعد از عقب نشینی مردم ،آن ها را به زورِ خواست ها و نیازهای غیر واقعی به خیابان ها بکشانند.


من به عنوان یک عضو از این جنبش به دیگر دوستان نیز می گویم که این حرکت باید آهسته و پیوسته و با کمترین هزینه صورت گیرد تا همه بتوانند در این جنبش نقشی داشته باشند و به قول میر حسین موسوی، یک زن خانه دار هم بتواند در ان شرکت کند و به قدر خود در جنبش سهیم باشد. شعارهای افراطی قبل از ۲۲ بهمن را به خاطر بیاورید که چگونه جنبش را منفعل کرد! این بهترین درسی است که ما از روزهای افراطی گری خود گرفته ایم.


روی دیگر سکه را با هم ببینیم. حاکمیت ریشه های قوی در بین مردم دارد و به قول احمد خاتمی (دامت افاضاته)، مردم مخصوصا در شهرهای کوچک ، نگاه دینی به حاکمیت دارند نه نگاه سیاسی. همانطور که در مقاله قبل هم اشاره شد، کم نیستند کسانی که از وضع موجود راضی نیستند اما حاضر به تغییر به سمت سکولاریسم سیاسی هم نیستند و این از واقعیاتی است که باید آن را دید. همراه کردن این عده با جنبش، اولین پله برای رشد در درون جنبش می باشد. چقدر می توانیم نارضایتی این عده را به انرژی برای پیشرفت جنبش تبدیل کنیم؟ چگونه قادر به انجام این کار هستیم؟


آن ها نیز مردمی هستند که در این کشور زندگی می کنند. نیازهای واقعی یک انسان را دارند و البته بدون وجود آن ها دموکراسی محقق نخواهد شد. اگر چه تفکرات آن ها بعضا با افراد درون جنبش یکسان نیست، همانگونه که جنبش نیز در درون خود یکدست نیست، باید وجود و حضور آن ها را در چشم انداز پیروزهای آینده ی جنبش به حساب آورد که اگر چنین نشود ما از چاله به در خواهیم آمد و با دستان خود به چاه فرو می افتیم.


اگر دوستان همراهی کنند و نقد و نظرات خود  را بیان کنند شاید بتوان پاسخ ها را در مجموعه ای واحد منتشر کرد که شامل همه نظرات باشد.


 پرسشی که موضوع مقاله ی بعدی است :


آیا تحمل نقد و مشورت در جنبش، در حین مبارزه ضروری است یا در زمان مبارزه، نباید به نقد روی آورد؟


 


 


درازنای عمر



 قلم زندگی بی رنگ بی رنگ برصفحه سرنوشت، می‌لغزد.
بی‌صدای بی‌صدا آهنگ حیات نواخته می‌شود.
نانجیبانه یأس سرک می‌کشد
و
خائنانه غم خنجر فرو می‌کند
اما
سخی صبر سازشکار، هم‌چنان میداندار.
تنها صدا، صدای سکوت است دردراز راه عمر
هوار!
هوایی هست وهوایی نیست.


 


زلزله ۸/۸ ریشتری در شیلی

ساعاتی پیش زلزله ای به قدرت ۸/۸ درجه ریشتر مناطق جنوبی شیلی را لرزاند. به خاطر قدرت بالای زلزله، احتمال وقوع سونامی تمامی اقیانوس ارام را تهدید می‌کند. این ،سونامی می‌تواند حتی مناطقی از روسیه در کامچاتکا را هم در بر بگیرد. در تاریخ منطقه آمریکای جنوبی، این بزرگترین زلزله محسوب می‌شود. هنوز از تعداد تلفات و زخمی‌ها گزارشی نرسیده است. برق در تمام شیلی قطع شده و ارتباط به سختی انجام می‌شود.

 

 رئیس جمهور شیلی بلافاصله ستادی برای رسیدگی به بحران تشکیل داده است.


 


موسوي: استراتژی اصلی جنبش، گسترش آگاهی‌ها است

خلاصه‌ای از این گفتگو را اینجا می‌خوانید:

مير حسين موسوي با انتقاد از دولت در خصوص راهپيمايي ۲۲ بهمن نظر خود را اينگونه بيان كرد:

امسال با توجه به شکل گیری جنبش اجتماعی – سیاسی عظیم سبز، این راهپیمایی به شدت تحت تأثیر نحوه حضور این جنبش در راهپیمایی بود. درهیچ سالی این همه نیروی نظامی و انتظامی و امنیتی به خیابان ها آورده نمی شد. برخوردهای خشن و وحشیانه ای که مخصوصا در میدان صادقیه و بعضی نقاط دیگر دیده شد در سال های قبل نبود. در سال های قبل مردم با هر شکل و قیافه و شعاری که می خواستند در راهپیمایی شرکت می کردند ولی امسال مأموران خشن، حتی طاقت دیدن یک لباس سبز بر تن راهپیمایان جوان و یا حتی یک تسبیح سبز در دست یک روحانی را نداشتند. گمان نمی کنم اثر این برخوردها به سادگی از خاطره مردم برود

 

میرحسین در خصوص حضور حاميان جنبش سبز در اين راهپيمايي  افزود :

آمار دقیقی نمی توان ارایه کرد ولی از طریق قراینی می شود فهمید. یکی از این قراین، وزن جمعیتی راهپیمایی خودجوش ۲۵ خرداد و مقایسه آن با ۲۲ بهمن است و قرینه دیگر فضای خالی میدان آزادی به هنگام سخنرانی و مقایسه آن با سال های پرجمعیت راهپیمایی است. هنوز جوابی برای خالی بودن میدان و این که چرا دوربین ها فقط نقاط محدود نزدیک به جایگاه را رصد می کرده داده نشده است. اینکه مردم مراقب چمن و محیط زیست بوده اند، مخصوصا برای کسانی که سال های قبل حضور مردم در میدان را مشاهده کرده اند، مضحک است. اگر برای نطام تخمین وزن جمعیتی جنبش سبز اهمیت داشت، جلوی ابراز هویت جمعیت های سبز را نمی گرفت. ولی وحشت از آشکار شدن این هویت و دامنه آن، این فرصت تاریخی را گرفت. این امر بیش از جنبش راه سبز، برای حاکمیت مضر بود. روشن است که پنهان نگه داشتن واقعیت، منجر به حذف آن نمی شود و در این مورد بنده  یقین دارم که با این برخورد گسترده، این هویت عمیق تر و گسترده تر خواهد شد.

 

وي در خصوص پرسش خبرنگار مبني بر حضور اجباري افراد و دلايل مادي براي حضور آنها پاسخ داد :

اصطلاح راهپیمایی مهندسی شده را بیشتر می پسندم. بنده با توهین به کسانی که موافق شعارهای جنبش سبز نیستند مخالفم. قرار نیست و قرار نبود که همه با ما هم رأی باشند و اگر کسی با ما هم رأی نیست انسان بدی شمرده شود. همه هموطنان ما هستند. منهای یک عده قمه کش و آدمکش، همه خواهران و برادران ما هستند. حتی نیروهای نظامی و انتظامی برادران ما هستند و می دانیم که مجبور به اعمال خشونت می شوند.

 

وي در خصوص فضاي سانسور شده رسانه ها و كاربرد شبكه هاي اجتماعي افزود:

این وضع دشوار در کنار ضررهایی که دارد، منافعی هم داشته است و آن اتکا همه علاقمندان به جنبش سبز به خود و شبکه های بیشمار اجتماعی درجامعه است. در این میان، استفاده از فضای مجازی معجزه کرده است و به صورت یک ساختار کاملا قابل اتکا، افراد و شبکه ها را در اتصال و تعامل باهم قرار داده است. 

 

موسوي در پاسخ خبر نگار مبني بر راه حل‌هاي جنبش براي ادامه راه گفت: 

صحنه خیابان ها و آنچه در آن گذشته را باید یکی از راه هایی بشماریم که جنبش سبز تلاش کرده است اهداف و نیات خود را به گوش همه ملت و جهانیان برساند. ولی استفاده از خیابان ها، تنها راه نبوده است. ده ها میلیون ایرانی که در این کشور با سانسور، جلوگیری از آزادی ها و اقدامات سرکوبگرانه، سیاست خارجی دمدمی و ماجراجویانه، سیاست های ویرانگر اقتصادی، رواج فساد و دروغ معترض هستند، خواهان تغییراتی هستند که به آنها مجال می دهد با حاکمیت بر سرنوشت خود، این سرنوشت تحمیلی از سوی کارگزاران بی کفایت را تغییر دهند. ملت ما می خواهد معلمان کشور بابت درخواست حقوق خود کتک نخورند، کارگران بابت درخواست حق خود مورد تهاجم قرار نگیرند و زنان بابت درخواست رفع تبعیض مورد هجوم تهمت های گوناگون قرار نگیرند. ملت ما می خواهد حکومت اجازه بدهد که در رسانه ملی، صدای همه ملت شنیده شود و نه افراد خاصی که کاری جز بی انصافی و تهمت زنی ندارند. آحاد ملت ما با یکدیگر دوست هستند و دوست ندارند به دو دسته حزب الله و حزب الشیطان، مردم و خس و خاشاک و گوساله و بزغاله تقسیم شوند.

ملت دوست ندارد که این چنین نامه هایش، پیام هایش، گفتگوهای تلفنی اش و پیامک هایش در معرض شنود قرار گیرد. ملت ما آگاه و رشید است و دوست ندارد عده ای معدود به نام مات، آزادی های ملت را محدود کنند، حقوق اساسی آنرا تعطیل کنند، روزنامه هایش را ببندند و هر روز دستورالعمل های آمرانه برای نوشتن، گفتن و شنیدن صادر کنند. باید به هر طریق ممکن از سوی جنبش سبز در سطح کشور و در میان همه اقشار، این آگاهی به مردم برسد که این خواست ملت، خواست جنبش سبز هم هست و نه تنها خواست آن است بلکه این مطالبات را همگانی کند. این مطالبات کاملا اسلامی و عین قانون اساسی و کاملا منطبق با مردم ساالاری دینی ماست. این خواسته ها نه جنبه ضدشرعی دارند که باعث فرمان تیر و قتل و زندانی شود، نه جنبه ضدملی و نه جنبه ضد نظام. این ها حقوق مردم هستند و به همین دلیل مردم از آن حمایت می کنند. آزادی، حقوق بشر، رفع تبعیض ها، تحمل عقاید و نظریات مختلف، مقابله با فساد و تباهی و قانون گریزی، مواردی نیستند که پیگیری آنها چه در سطح خیابان و چه از طریق رسانه ها جرم باشد. برعکس، جلوگیری از طرح این مطالبات، علامت استبداد و تحریف اهداف انقلاب اسلامی است 

 

زمینه هر تغییر اساسی در جهت اصلاح گری، گسترش آگاهی است. بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد. افشاندن بذر آگاهی و گسترش آن به همه اقشار و همه نقاط کشور، تنها از طریق حضور خیابانی فراهم نمی آید، گرچه اجتماعات، حق مردم و یکی از امکانات آنها برای نیل به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. مهم آن است که در چهارچوب «هر شهروند، یک رسانه»، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و بویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند. گسترش اگاهی ها، استراتژی اصلی جنبش است. البته باید متواضع باشیم. هدف آن نیست که تغییرات ناشی از این استراتژی حتما بدست سبزها اتفاق بیفتد. سبز بودن یعنی «خود» در میان نبودن و خودخواه نبودن. در این راه ما هم در صورت امکان از خیابان ها به صورت مسالمت آمیز و قانونی استفاده می کنیم و هم همه امکانات قانونی دیگر

 

وي در خصوص نقش حاكميت در ارتباط با تغييرات نظر خود را اينگونه بيان كرد :

جنبش سبز بر سر مطالبات خود حق خود محکم ایستاده است و هر چه آگاهی ملت به حقوق خود بیشتر شود، نیروی عظیم تری پشت این مطالبات قرار خواهد گرفت. این آگاهی، جان های مردم کشور را تغییر خواهد داد و این تغییر، سرمایه ملت برای تغییرات سیاسی و اجتماعی است. نکته ای که دوست دارم به عنوان یک همراه کوچک به علاقمندان راه سبز عرض کنم این است که هدف ما، تغییر در چهارچوب نظام است. ولی هدف آن نیست که این تغییرات حتما بدست این یا آن فرد صورت بگیرد. ما باید یک اصل اخلاقی را بیاد داشته باشیم و آن تصدیق درستی، خوبی و زیبایی است، حتی اگر این درستی و خوبی بدست ما صورت نپذیرد. به همین دلیل، ضمن آن که محکم بر روی خواسته های خود ایستاده ایم، ولی کم هزینه تر می بینیم اگر خود حاکمیت به سمت این راه حل ها که برآمده از خواست ملت و میثاق ملی ماست پیش برود. بنده خیلی واضح و آشکار می گویم هر اقدامی که در جهت احقاق حقوق مردم و اجرای بدون تنازل قانون اساسی صورت گیرد، ما آن را نه علامت ضعف حاکمیت خواهیم شمرد و نه آن را خوار و کوچک جلوه خواهیم داد، بلکه آن اقدام علامت قدرت جمهوری اسلامی خواهد بود. ما دوست داریم که خود حاکمیت، متشکل از همه ارکان آن، تضمین های لازم را برای انتخابات های آزاد، رقابتی و غیرگزینشی فراهم آورد

 

وي با توجه به فضاي شديد سانسور در كشور اضافه كرد:

 بنده صریحا می گویم انتشار «کلمه سبز» و «اعتماد ملی» حتی اگر ضرری هم داشته باشد، ضرر آن کمتر از رسانه های غیرملی داخلی و رسانه های خارجی است. می دانم قبول نخواهد شد، یا حداقل در شرایط کنونی قبول نخواهد شد. ولی می گویم وجود کانال یا کانال های رادویی و تلویزیونی برای جنبش سبز، نظام را تقویت می کند و به وحدت ملی کمک می کند. بنده ترس آن را دارم که محدودیت های فکری باعث شود ما از کشورهای دست چندم منطقه هم عقب بیفتیم و نمی دانم چگونه ملت ما می تواند از خود در مقابل امواج برون مرزی که قطعا به فکر مصالح ملی خودشان هستند، محافظت نماید. مضحک است اگر تصور کنیم با پخش پارازیت، هک کردن ها و فیلتر کردن ها، این امواج را می توانیم کنترل کنیم.

 

موسوي در خصوص رفتار حاكميت در لباس دين هشدار داد و افزود:

مردم ما نمی توانند تحمل کنند که به نام دین رفتار های غیر دینی بلکه ضد دینی رواج یابد. وقتی در قرآن صحبت از پیامبر و یارانش می شود، آنان را به مهربانی در میان خود و مقابله محکم با دشمنان بشریت توصیف می کند و قطعا نه در زمان پیامبر و نه بعد از ایشان، همه مسلمانان به یک درجه از ایمان نبودند. مردم ما به خوبی فرق میان دینداری رحمانی و قدرت طلبی در لباس دین را می فهمند.

این تعریف یک ملت نیست. این حاکمیت یک فرقه است و دزدیدن مفهوم ایرانیت و حس ملی و این خطرناک ترین راهبردی است که ما اکنون در مقابل آن قرار داریم. سلاح ما در مقابل چنین کژراهه ای، رفتن به سمت میثاق ملی و مذهبی مان و تکیه بر آرمان هایی است که به ایرانی پیشرفته و صلح جو در سطح جهانی و در سطح ملی منجر می شود

وي در خصوص ارائه راه حل براي خروج از بحران گفت:

یک نکته بسیار حساس در مورد اطلاعیه شماره ۱۷ آن است که قبول وجود بحران، به عنوان بخشی از راه حل شمرده شده است. از سوی دیگر بنده اعتقاد ندارم که راهی برای حل دفعی و ناگهانی این بحران وجود دارد. به عنوان مثال، نمی توان یک راهپیمایی مهندسی شده ترتیب داد و دل خوش کرد که همه چیز تمام شده است. مهم آن است که اکنون قدم هایی برداشته شود که به فرایند بهبود اوضاع دامن بزند. شما در نظر بیاورید که امروز اعلام شود که همه زندانی های سیاسی آزاد شده اند. بنده یقیین دارم که این اقدام قبل از جناح ها و گروه ها، مورد اقبال همه مردم کشورمان قرار خواهد گرفت. آیا حکومت می تواند راه حل را در ترساندن ملت بداند؟ اگر چنین پیروری هنر بود، ما و همه جهانیان، حمله صدام به حلبچه را محکوم نمی کردیم و نمی گفتیم او به مردم کشور خود هم رحم ندارد. فیلمی که اخیرا در مورد حمله به خوابگاه دانشجویان پخش شد نشان می دهد که تا چه اندازه روحیه فرقه گرایی، سبعیت ایجاد می کند.

به نظر کسانی که مشغول ضرب و شتم دانشجویان هستند، فرزندان این ملت از حیوانات هم کم ارزش تر می نماید و فاجعه بارتر اینکه در سطوح مختلف، مسئولین می گویند که نمی دانند حمله کنندگان چه کسانی هستند. این توهینی بدتر به شعور دانشجویان و مردم است. آنچه در این فیلم جالب توجه است این است که در میان همین افراد نیروی انتظامی، کسانی دیده می شوند که دیگران را از ضرب و شتم نهی می کنند. ای کاش نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی کشور، اقتدار را نه در سرکوب و ضرب و شتم، بلکه در ایجاد فضای امن برای همه ایراانیان، صرف نظر از طرز فکر و عقایدشان، می دانستند.

تضمین انتخابات آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و سالم، کلیدی ترین بخش راه حل هاست. اگر این امر حل نشود، ریزش مشروعیت نظام سرعت خواهد گرفت. جنبش راه سبز باید بطور مکرر و در هر شرایط و مکان، روی انتخابات آزاد، رقابتی و غیرگزینشی تأکید کند. همانطور که آزادی زندانی ها، آزادی رسانه ها و برچیده شدن فضای امنیتی در جای خود بسیار مهم هستند و باید ضرورت این راه حل ها را نه تنها به گوش حاکمیت، بلکه به گوش همه مردم کشورمان برسانیم.

 

وي در باره نگاه جامعه به جنبش سبز گفت :

یک نگاه ساده و بدون تعصب به جشنواره های دهه فجر نشان خواهد داد که هنرمندان به عنوان قشری به شدت تأثیرگذار کجا ایستاده اند. گفته می شود بعد از انتخابات، نزدیک هزار کلیپ و سرود در مورد جنبش سبز یا حوادث مربوط به آن ساخته شده و تعداد زیادی کاریکاتور، پوستر و نقاشی و سایر تولیدات هنری خلق شده است. چنین تحرکی در تاریخ فرهنگ کشور ما و شاید فرهنگ های جهانی بی نظیر است.

 

موسوی درارتباط با حضور روحانيت در متن جنبش چنين عنوان كرد :

سبزها باید بدانند موضعگیری چند نفر روحانی تندرو و مغرض، نظر همه روحانیت و مراجع نیست. روحانیت اصیل ما هیچگاه مردم را با الفاظ رکیک خطاب نمی کنند یا از قتل و ریختن خون و در محبس کردن بیگناهان حمایت نمی کنند. روحانیت اصیل ما می داند که تهمت و شکنجه و آبروی دیگران را ریختن و تجسس حکمش در اسلام چیست. روحانیون واقعی ما مصالح اسلامی و ملی را از منافع فرقه ای و جناحی تشخیص می دهد و این روحانیون در کنار دانشگاه و متحد با دانشگاهیان هستند و اهمیت این وحدت را می دانند ما روحانیون فعال در جنبش سبز را ذخیره جنبش و پشتوانه بسیار مهم آن می دانیم. حضور آنها در جنبش سبز در شرایطی که از انواع روش ها و وسایل برای متهم کردن راه سبز به بی دینی و وابستگی به بیگانگان استفاده می شود، جنبه حیاتی دارد

 

موسوی در پایان، نظر خود را نسبت به مراسم چهار شنبه سوري و چگونگي حضور مردم در آن روز چنین عنوان كرد :

مراسم این روز، یادمان جشنواره نور علیه تاریکی است اما علاقمندان به جنبش راه سبز ضمن انکه به نمادها و مراسم ملی و مذهبی دلبستگی دارند، حاضر نیستند که این نوع مراسم ها باعث اذیت و آزار مردم بشود. مخصوصا توجه کنیم که ممکن است مخالفان جنبش بخواهند با برنامه ای که قبلا هم مشابه آن را اجرا کرده اند، جنبش سبز را بدنام کنند. بنده مطمئن هستم که سبزها در هیچ برنامه هنجارشکنانه یا تخریبی که موجب اذیت و ازار مردم بشود شرکت نخواهند کرد. ایجاد انفجار و آتش سوزی با مشی جنبش سبز که تلاش کرده است همواره حرکت هایش مسالمت آمیز و عمیق باشد سازگاری ندارد. سبز بودن به لباس و نماد نیست. سبز بودن به رفتار و اخلاق است. اگر این اصل مهم مورد توجه قرار گیرد و اعضای جنبش یکدیگر را به رعایت آن توصیه کنند، قطعا از آسیب هایی که ممکن است عده ای در لباس جنبش سبز انجام دهند جلوگیری خواهند کرد. بنده آرزو دارم روزی در کشور شرایطی ایجاد شود که مجموعه پوسترها، نقاشی ها، کلیپ ها و سایر آثار هنری خلق شده یک سال گذشته بدون سانسور به نمایش گذاشته شود و می دانم که انشاء الله با امید و حرکت جنبش سبز، روزی شاهد چنین نمایشگاهی که نشان دهنده شور و شوق ها و دغدغه های ملی ماست، خواهیم بود 

 

 


 


ایستاده‌ایم، تا طلوع اولین روز سبز بهاری‌مان


 

چندی پیش دوستی که خود را زندانی دهه ۶۰ معرفی می کرد در زیر مطلبی که در حمایت از خاتمی نوشته بودم، نوشت: کسی که از خاتمی و موسوی حمایت می‌کند، ریزه خواری است که وجدانش را برای تکه نانی فروخته است (‌که قضاوت به عهده کسانی که مرا می شناسند و تاریخ). در جایی دیگر دم از روشنفکری خود و دوستانش در زمان انقلاب ۵۷ زد که چگونه خوب از بد تمیز می‌دادند و این که چگونه نسل من عاجز از تشخیص است  و در جایی دیگر گفت: کسانی چون تو چشمشان را بر روی کشتار دهه ۶۰ و جریان قتل‌های زنجیره‌ای بسته اند. متن زیر جواب ایشان و تمام همفکرانشان می‌ باشد.

شما و همه کسانی که رنج سلول های سیاه و تنهایی و تحقیر و شکنجه را تحمل کرده‌اید، با هر ایدئولوژی، برای من و دوستانم و نسل نو قابل احترام و عزیز هستید، ولی محق نیستید برای تصمیم گیری و توهین به عقاید ما، چه اینکه اگر شما چند سالی تجربه زندان این رژیم را دارید، ما در تاریک‌ترین روزگار ایران پا به عرصه گیتی گذاشتیم، که وضعیت آن زمان ماحصل ساده انگاری نسل قبل بود. در این تاریکی رشد کردیم، جنگ را تحمل کردیم، در سیستم آلوده آموزشی درس خواندیم، ،ستاره دار شدیم، بارها به خاطر افکارمان کتک خوردیم، زندان رفتیم، تحقیر شدیم، شکنجه شدیم و... 


ما اصلاحات را خوب درک کردیم در زمانی که اپوزسیون خلاصه بود در چند تلویزیون و مجریان زیاده گو که هر چند ثانیه با شلیک فحش و ناسزا عقده‌های درونی خود را خالی می‌کردند و سکوت همه جا را فرا گرفته بود، خاتمی آمد و قول رسیدن به همه نداشته‌ها مان را داد و ما که تشنه تغییر بودیم، درست ترین تصمیمِ زندگیمان را گرفتیم‌، و آن اینکه نسخه نسل قبل را زباله کنیم و فکرِ نو برای روزگار نو، به خاتمی آری گفتیم و به او اعتماد کردیم و همواره پشتش بودیم، حمایت نه به معنای سکوت که هر کس در هر کسوتی اجازه انتقاد داشت و سید خندان ما همیشه آماده پاسخگویی، هرچند گاهی جواب‌هایش قانع‌مان نمی‌کرد ولی او همیشه آماده پاسخگویی بود که کار دیگر بالا گرفته بود عده‌ای دولت را نقد، نه، سلاخی می‌کردند و خاتمی همچنان آماده پاسخگویی وخندان و مثل همیشه زنده باد مخالف من.


این بار دشمنان نسل نو، نه از سرِ خیر خواهی که از سر بغض طرح عبور از خاتمی را مطرح کردند و همه یادمان رفت خاتمی چه کرد و می‌گفتیم مگر خاتمی چه کرد؟


به راستی خاتمی چه کرد؟


نکته اینجاست که در دوران خاتمی شاید رابطه ایران و آمریکا بهبود نیافت وهزاران کار دیگر اما همین بس که خاتمی به عنوان نماد اصلاحات، تورم را به پایین ترین سطح رساند، نرخ مسکن را کنترل کرد و دو برابر نشد، صندوق ذخیره ارزی را خالی نکرد! مقبره کورش را زیر آب نبرد، هیچ گاه نخواست اسرائیل را از نقشه پاک کند و دنیا را به جانمان اندازد، تعداد زیادی قطعنامه بر علیه ایران صادر نشد!  دختر دبیرستانی در خانه اش انرژی هسته‌ای تولید نکرد، اساتید با سابقه دانشگاه‌ها اخراج نشدند، قصاب محل را مشاور خود نکرد، جوان های مردم را با تحقیر و بی‌احترامی سوار اتوبوس‌های سبز گشت ارشاد نکرد، هاله نور ندید، ترمز قطار هسته‌ای دور انداخته نشد و.....

 


دوست عزیزی که تمام خواسته ات رسیدن به آرمان شهر است ، نسخه تحول یک شبه شما اگر پاسخگو بود، ما ۳۱ سال پیش سوار بر اسب مراد شده بودیم! ما اگر به حرف براندازان گوش داده بودیم اصلا موج سبزی به راه نمی افتاد که امروز کسی عملکرد اصلاحات و وزن خاتمی را بسنجد! آن زمان که خیلی‌ها بهت زده به شیشه تلویزیون چسبیده بودند و با خود فکر می‌کردند که آیا انقلابی در راه است این ما بودیم (حامیان میرحسین و کروبی و خاتمی ) که حماسه ۲۵ خرداد را آفریدیم و آنها در ینگه دنیا باد به غبغب انداختند و گفتند انقلابی در راه است امروز عکس‌های همین امثال من که به قول شما از کمترین شعور سیاسی و تاریخی بر خورداریم را در اینترنت دست به دست می‌چرخانند و دم از سبز بودن می‌زنند. امروز عکس نزدیک‌ترین دوستان من بازیچه کسانی شده برای فریاد بر اندازی کورشان.


کدام براندازی؟ مگر همین نسل قبل نبود که حکومت پهلوی را برانداخت به کدام مقصد عالی رسید ؟
آیا دموکراسی در ایران نهادینه شد ؟
آیا ریشه استبداد سوخت ؟
آیا اگرسعی در اصلاح حکومت کرده بودند امروز جایگاه ما این بود ؟
به چه می بالید ؟!!! چنان دم از انقلاب ۵۷ می زنید که گویی ما را کر و کور و احمق می پندارید !
در قضیه اعدام های دهه ۶۰ به خاطر بیاورید پدر معنوی جنبش سبز (آیت الله منتظری) یکی از مخالفان بزرگ اعدام های دهه ۶۰ بود و ما در فکر و اندیشه پا در جای پای پدر می‌گذاریم و همیشه این واقعه تلخ را نکوهیدیم همان گونه که کشتار بیرحمانه مردم توسط مجاهدین خلق را.

در جریان قتلهای زنجیره ای بر این باورم که خاتمی نه تنها در این ماجرا دست نداشت، جریان را هم متوقف کرد و خود به عینه می‌بینید که بعد از دولت اصلاحات بازهم این جریان در شکل و شمایل جدید آغاز شده است.


کسانی امروز دانسته و ندانسته دم از براندازی می‌زنند که خود اگر در قدرت بودند صد ها بار بدتر عمل می‌کردند. نقد قدرت بسیار کار آسانی‌است، امروز هر کسی که راه استفاده از رسانه را بداند می‌تواند فکرش را در تیراژ بالا به خورد همگان دهد، اما مهم راه درست است.


تو دوستی که هر روز در فضایِ مجازی از پس هزار نقاب فرمان جنگ می دهی نقابت را بردار، بگذار تو را بشناسیم، خون جوانان این وطن را به خاطر حرص رسیدن به قدرت هدر نده!


در این سه دهه زندگی آموختیم که سیاست گام به گام است، آنچه که بازرگان بارها گفت و ما ساده انگارانه از کنارش گذشتیم.

هیچ زمینی آباد نمی‌شود مگر به صبر زمستانه کشاورزی،


و ما آرام ومحکم تا آخر ایستاده‌ایم، تا طلوع اولین روز سبز بهاریمان.


 


رهبر و هندسه نظام مورد نظرش نیاز به رفراندوم دارد

ایشان بعد از رسیدن به قدرت چون بخوبی از ضعف‌های خویش آگاه بودند هندسه انقلاب و قانون اساسی را به تدریج تغییر داده و قدرت نامحدودی را برای خود در قانون اساسی تعریف نمودند و تا بدانجا پیش رفتند که نمایندگان شورای نگهبان و مجلس خبرگان و صداوسیما و...، همه از دست نشاندگان مستقیم شخص ایشان هستند. 

در این راستا هیچ گونه تغییری را که در این ۲۰ ساله در هندسه نظام و قانون اساسی که آقای خمینی تعیین کننده آن بوده برنتافته و در آخرین سخنرانی خود به تمام کسانی که بهر صورتی میخواهند این هندسه را که آقای خامنه‌ای مصونیتش را در لوای آن می یابد، تغییر دهند، شدیدا" هشدار می‌دهد.کلام آخر آنکه این قانون اساسی هرگز آن قانون اساسی نیست که مردم ایران ۳۰ سال قبل با ۷۵% آراء به آن رای دادند.

آقای خامنه‌ای برای اثبات مقبولیت خود باید این قانون اساسی تغییر یافته را به رفراندوم بگذارد تا مردم تعیین کنند که آیا با این قانون اساسی تغییر یافته موافق هستند یا خیر؟


 


گسترش آگاهی‌ها، استراتژی اصلی جنبش سبز و وظیفه ما در قبال آن

 

 

۲۲ اسفند امسال جنبش سبز ایران ۹ ماهگی خودش را جشن می‌گیرد و با برپایی جشن و شادمانی (چهارشنبه سوری سبز )  خود را برای ادامه مبارزات آماده می‌کند. همیشه ۹ ماه انتظار حاصلی دارد و حاصل ۹ ماهگی این جنبش، بهار سبز اندیشه است. اگر دقت کنید همچنان مبارزه بعد از ۸ ماه ادامه دارد و خاکریز ها مدام فتح می‌شوند و بعضی از آنها هم موقتی در اختیار دشمن قرار می‌گیرد، اما مهم این است که مبارزه ادامه دارد و زد و خورد در اندیشه‌ها و بقول آنها بصورت نرم خیلی گسترده تر از سالهای پیش است.

 

یادمان نرود که چگونه بعد از ۸ ماه مردم به حقوق خود آگاه تر شده‌اند و بیشتر به آینده خود حساس، اگر به اهداف آخرین مصاحبه میر حسین موسوی نگاهی بیاندازیم، مهم‌ترین فصل آن را آگاه تر کردن مردم از حقوق خود در میابیم و ادامه نبرد را در روشن کردن اندیشه های سبز مردم جستجو می‌کنیم. اگر دقت کنید، خواهید دید که مهم ترین اصلی را که سپاه و دولت کودتا مدام به آن می‌پردازند، جنگ نرم است، آنها از بارور شدن اندیشه‌ها و آگاه تر شدن ذهن مردم درهراسند نه از تعقیب و گریزهای خیابانی و جنگ‌های فیزیکی.

 

یکی از مهم‌ترین پایه‌های حفظ حکومت‌های دیکتاتوری، جهل مردمانش است تا بتواند ازعدم آگاهی آنها کمال سوء استفاده را ببرد و خبر خوب این است  که موسوی هم به این مهم آگاه است و برای همین است که می‌گوید:

 

گسترش آگاهی ها، استراتژی اصلی جنبش سبز

 

حال که در آستانه تولد بهار هستیم و پس از ۹ ماه مبارزه بی‌وقفه، باید این جنین به بار نشسته را با همان گسترش آگاهی به جوانی با استقامت در راه استقرار دموکراسی در ایران تبدیل نماییم.

 

برای پیاده کردن همین استراتژی می‌توان گام‌هایی برداشت:

 

۱ - اقدام به نشر و توزیع مصاحبه‌ها و بیانیه‌ها در سطح وسیع

 

۲ - اقدام به گفتگو و مباحثه درهر زمان و هر مکان و اطلاع رسانی کلامی برای آشنا شدن مردم به حقوق خود (مانند تاکسی و اتوبوس و مترو و ...)

 

۳ - تبدیل کردن مناسبات به محلی برای مباحثه (میهمانی ها، عزاداری ها، جمع شدن کارمندان برای ناهار و ...)

 

۴ - آگاه کردن افرادی که با فریب دولت امید به رفاه بیشتر بسته اند.

 

۵ - بازگو کردن مشکلات اقتصادی و فرهنگی بصورت روزمره

 

۶ - آشنا کردن مردم با رفتار کشورهای دیگر نسبت به مردم  ایران به جهت مشی نادرست دولت کودتا

 

۷ - سعی در جذب طرفداران کم سواد دولت با رویکردی مثبت نه با فحاشی و درگیری

 

۸ - آشنایی فریب خوردگان طرح های اقتصادی دولت (مانند سهام عدالت و غیره) با نتایج منفی آن

 

۹ - آشنا کردن مردم به انباشت ثروت در سپاه و ساخت تجهیزات نظامی بجای امرارمعاش مردم

 

۱۰ - آشنا کردن مردم با رشد فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در جوامع دیگر نسبت به ایران

 

...

 

اینها بخش‌هایی از نحوه کمک به آگاهی بیشتر مردم است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته