هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند
-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news ------------------------------
مهدی کروبی از رهبران معترض دولت روز جمعه در مصاحبهای با روزنامه ایتالیایی Corriere della Sera به سوالات خبرنگار این روزنامه در خصوص مسایل جاری ایران و همچنین «جنبش سبز» پاسخ داد. آقای کروبی در این مصاحبه همچنین در خصوص وضعیت فرزندش «علی» گفت: «همانگونه که بارها گفتهام خود و خانوادهام آماده پرداخت هرگونه هزینهای هستیم» گفتنی است علی کروبی مدتی پیش توسط ماموران امنیتی ایران دستگیر شده بود و به گفته وی تهدید به تجاوز شده بود. به گزارش سحامنیوز متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است: چند ساله بودید که به مبارزه علیه رژیم شاه پرداختید؟ چرا چنین کردید؟ مبارزات من از سال ۱۳۴۱ شروع شد. ۲۴ یا ۲۵ ساله بودم و من به امام خمینی علاقه داشتم. از طرف دیگر پدرم انسانی مبارز بود. ایشان در جبهه ملی و در جنبش ملی نمودن صنعت نفت در ایران نیز حضوری فعال داشتند. در جایی خواندم که شما به عنوان یکی از رهروان امام خمینی بسیار مجذوب او بودید. آیا ایشان همچنان یک مدل رفتاری و عملی برای شما هستند؟ کاملن درست است. من به امام علاقه داشته و دارم و ایشان را الگوی خود میدانم. ایشان دارای تقوا، بصیرت و دوراندیشی بودند.این علاقه من پس از رحلت ایشان حتی افزایش یافت و این به دلیل حوادث و رخدادهایی بود که در آنزمان روی داد. امام کشور را در بدترین شرایط(دهه اول انقلاب) رهبری نمودند.آن زمان کشور در جنگ بود و سران بزرگ و کوچک کشور ترور و شهید میشدند. لذا با توجه به شرایط آن زمان ممکن است تصمیم گیری های خاص نیز صورت گرفته باشد و گاهاً تند روی هایی صورت پذیرفته باشد. اما زمانی که من میگویم الگو، نمیخواهم بگویم الگویی بی عیب و نقص بوده است. لیکن تصمیمات و رفتارها را باید در همان زمان خودش مورد بررسی قرار داد و با آن شرایط که در آن هست باید سنجید. بدترین کاری که به نام انقلاب انجام شده است چیست؟ جمهوری اسلامی متشکل از جمهوریت و اسلامیت است. بدترین اتفاق آسیبی بود که به هردوی این اصول وارد شد. این کشور با نام جمهوری اسلامی نامیده میشود. من نمیخواهم بگویم همکنون چیزی از این جمهوری اسلامی باقی نمانده، ولی آسیب بسیار جدی به آن وارد شده است. اسلام آسیب دیده و جمهوریت که همان «میزان رای ملت است» نیز آسیب دیده است.امام میگفت تصمیم نهایی با مردم است و همیشه تکیه به رای مردم میکرد و در بدترین شرایط هم نگذاشت برای انتخابات ابهام رخ دهد. ما وعده هایی به مردم دادیم که آن وعده ها آسیب دیده است. بحث ما براندازی نظام نیست بلکه اصلاح است. هنوز به جمهوری اسلامی معتقدم ولی نه به جمهوری اسلامی اینچنینی! جمهوری اسلامی که به مردم وعده داده بودیم. جمهوری اسلامی که ۹۸% رای مردم را همراه خود داشت.جمهوری اسلامی که انتخابات آزاد داشته باشد و نه انتخابات مهندسی شده. از طرفی به اسلام مترقی،اسلام رافت،اسلام محبت معتقدم و نه اسلام خشونت و اسلام خرافی! نخست وزیر ایتالیا با اعمال تحریم علیه ایران موافقت کرده است. نظر شما در رابطه با اعمال تحریم علیه ایران چیست؟ روابط مجالس ایران و ایتالیا در زمان ریاست بنده بسیار خوب بود. حضور من در ایتالیا در آن زمان و سفر ۲ رئیس مجلس ایتالیا به ایران نشان از روابط خوب سیاسی میان دو کشور بود. حتا نامه روسای مجالس ایتالیا به سران حکومت ایران در خصوص پیامدهای بازداشت من، گویای آن روابط است که این جای تقدیر و تشکر از روسا و نمایندگان مجلس ایتالیا را دارد. اما من در رابطه با تحریم کاملن مخالفم. زیرا تحریم ایجاد فشار بر مردم است . این فشارها به به فشارهای اقتصادی و … که بر اثر سیاست های غلط دولت بر مردم وارد میشود، می افزاید. بی تردید سخنان ناسنجیده و مواضع غلطی که دولت در سیاست داخلی و خارجی خود داشته برای مردم پیامدهای سنگینی به همراه داشته است.
آیا هنوز باور دارید که باید از مردم در اداره دولت استفاده نمود؟آیا به حضور بخش خصوصی در اداره بخش هایی از دولت اعتقاد دارید؟ من معتقدم تا آنجا که میتوانیم باید بخش خصوصی را فعال کنیم ولی باید موارد و ظرفیت هایش بررسی شود.
پیش از انتخابات تصور میکردید این اتفاقات روی دهد؟(چه از جانب حکومت و چه از جانب مردم) من پیش بینی نمی کردم حکومت و دولت این کار را انجام دهند و تا این میزان در رای مردم مهندسی عمل نمایند. از طرف دیگر حکومت بعد از انتخابات اقدام به سر سختی و عدم مدارابا مردم نمود که این باعث چنین مسائلی شد. در روز اول مردم میگفتند رای من کو؟ این مردم همان مردم هستند. اما حالا چه بر سرشان آمده که چنین شعارهایی میدهند؟ مردم به دنبال انتخابات سالم و بازگشت رای شان هستند.
تحت چه شرایطی شما آماده مصالحه با احمدی نژاد و دولت وی هستید؟ من خودم را رهبر جنبش مردمی سبز نمیدانم. من خودم را عضوی از این جنبش و حرکت اصلاحی میدانم. حرکت من بازگشت به خواست مردم و آرمان های آنان است که آن حاکمیت خود مردم است. من با احمدی نژاد نه دعوای شخصی دارم و نه صلح و سازش! ما دولت آقای احمدی نژاد را دولت مستقر میدانیم که باید پاسخگو باشد ولی دولت را شرعی و قانونی نمیدانیم. از طرفی دیگر من کسی نیستم که بخواهم با کسی مصالحه کنم. مردم باید تشخیص دهند که با دولت مصالحه کنند یا نه! مردم به این دولت اشکال دارند و مردم اند که مدیریت را قبول ندارند.مردم قبول ندارند این شیوه ای را که احمدی نژاد در برخورد با دنیا در پیش گرفته است و ما هم جزئی از همان مردم هستیم.
آیا فکر میکنید جمهوری اسلامی بتواند با آمریکا رابطه برقرار کند؟ بارها گفتیم فقط با اسرائیل آن هم به دلیل آواره نمودن عده انسان از وطن و سرزمین شان، ارتباط برقرار نمیکنیم. رابطه عادلانه و با احترام متقابل ضمن در نظر گرفتن حقوق دو طرف مطلوبست.لیکن این دولت دچار یک وضع خاص است که نمیتواند با آمریکا رابطه برقرار کند. دولت ایران از یک طرف به دولت آمریکا نامه مینویسد و از طرفی دیگر حرفهای تند و تیز بر ضد دولت آمریکا می گوید. متضاد عمل کردن در روابط بین الملل پاسخ نمیدهد.
شما یکروز قبل از راهپیمایی زمان و مکان حضور خود را اعلام کردید. آیا نترسیدید که به شما آسیب برسانند؟ خیر! چرا باید بترسیم؟از چه چیز و چه کسی باید حراس داشته باشیم؟ این حق ما بود.۲۲بهمن مسئله پیروزی ما در سال ۵۷ بود. اگر روز قدس روز مردم فلسطین بود، روز ۲۲بهمن روز پیروزی خود ما بود و باید میآمدیم.
روز راهپیمایی ۲۲بهمن برخورد نیروهای حکومتی با مردم و معترضین خشن بود. دلیل چه بود؟ در اینکه خشن بود شکی نیست.در اینکه این برخورد با مردم بی سابقه بود کاملاً صحیح است.اینبار حاکمیت نمیخواست جمعیتی شکل بگیرد. حاکمیت از تمام ظرفیت های خود در این جهت استفاده نمود. از ارگان های مختلف نیرو آورد و دوستان و نزدیکان ما را دستگیر و برخی را نیز مورد تهدید قرار داد. و این گونه نیست که چون آنها اینهمه تدارک دیدند و لشکرکشی کردند ما نرویم. میدانستم اینگونه میشود و آمدم.آینده هم اگر راهپیمایی باشد خواهم رفت حتی اگر بدتر از این برای من پیش آید. آنان در رسانه ها گفتند مردم سران فتنه را راه ندادند! سوال من از این رسانه های وابسته به حکومت و دولت این است که آیا مردم عادی گاز اشک آور دارند؟ آیا مردم عادی باتوم و قمه دارند؟ آقایان بدانند که این روزها میگذرد ولی آثارش خواهد ماند.
وضعیت فرزندتان «علی» چگونه است؟ من دوست ندارم در مورد فرزندم چیزی بگویم؛ ولی همانگونه که در یکی از بیانیههای قبلی گفتم، خود و خانواده ام آماده پرداخت هرگونه هزینه ای هستیم. لیکن چون سوال فرمودید وضعیت جسمی فرزندم علی رو به بهبود است. شرایطش در روزهای اول بسیار بد بود. نگران وضعیت جسمی و روحی اش هستیم. البته بلاها و صدمات وارده به علی یک نمونه کوچک از آسیب ها و حوادثی است که بر دیگر فرزندان این ملت نیز گذشته است و این هزینه است که نظام متاسفانه در حال پرداخت آن است.
پنج تن از فعالین مدنی آذربایجانی در تبریز به حبس و جریمه نقدی محکوم شدند. ابراهیم فرج زاده، حسین نصیری، نوراله حسینیان، جواد سلمانی و ابولفضل نصیری از فعالین مدنی آذربایجانی در تبریز از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز به مجازات حبس و جریمه نقدی محکوم گردیدند. اتهام این افراد اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام عنوان شده است.
گفتنی است این فعالان آذربایجانی روز ششم اردیبهشت ۸۶ و پس از آنکه اعلامیههایی با موضوع دعوت مردم به تجمع در سالگرد اعتراضات آذربایجانیها بر علیه کاریکاتور موهن روزنامه ایران در سطح شهر تبریز پخش شده صورت گرفته بود. بازداشت شدگان پس از تحمل ۸۱ روز بازداشت موقت به قید وثیقههای ۱۰و ۳۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شده بودند. تاکنون شمار زیادی از فعالان مدنی آذربایجانی به دلیل تجمع اعتراض آمیز بازداشت شدند. بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی ایران حق تجمع و راهپیمایی بدون حمل سلاح آزاد است.
معمر قذافی رهبر لیبی خواستار جهاد بر علیه کشور سوییس شده است. به گزارش شبکه تلویزیونی فرانس ۲۴ قذافی با انتقاد از تصمیم مردم سوئیس که ماه گذشته به منع ساخت مناره مسجد در این کشور رای دادهاند از مردم کشورش خواست بر علیه سوییس جهاد کنند. رهبر لیبی در سخنانی اعلام کرد که عدم ساخت مناره در سوئیس بر خلاف قوانین اسلام، قوانین حضرت محمد (ص) و قوانین قرآن است، وی با بیان اینکه: «باید علیه سوئیس، صهیونیسم و تجاوز خارجی جهاد کرد» از مسلمانان جهان خواست تا محصولات ساخت سوئیس، هواپیماها، کشتیها و سفارتخانههای این کشور را تحریم کنند. اظهارات آقای قذافی در حالی بیان میشود که دولت سوییس سه ماه پیش در یک همه پرسی به ممنوعیت ساخت مناره برای مسلمانان رای داد. به گزارش بیبیسی روابط لیبی و سوئیس در سال ۲۰۰۸ بدنبال دستگیری پسر معمر قذافی در هتلی در ژنو تیره شد. پسر قذافی متهم به بدرفتاری با خدمه هتل شده بود. مقامهای سوییسی وی را پس از مدت کوتاهی آزاد کردند، اما لیبی فروش نفت به سوییس را متوقف کرد، میلیاردها دلار ذخایر خود را از بانک های سوئیسی بیرون کشید و دو بازرگان سوئیسی را که در این کشور فعالیت می کردند دستگیر کرد. یکی از آنها مدتی بعد آزاد شد اما بازرگان دیگر که در سفارت سوئیس در تریپولی پناه گرفته بود مجبور به ترک سفارت و به چهار ماه زندان محکوم شد. لیبی می گوید دستگیری این دو نفر ارتباطی به دستگیری پسر معمر قذافی ندارد.
مردم عادی درگیر مسایل بسیاری هستند. این مسایل برآیندها و انگیزشهای مختلف را در جامعه ایجاد کرده آنچنان که هر کس میخواهد قدمی در این ارتباط بردارد. «کوچه» فکر میکند که گاهی اوقات انعکاس همین حرفهایی که در میان مردم ، در کوچه و بازار و اماکن مختلف زده میشود، نشانگر همان چیزهایی است که بطن بسیاری از حوادث در جامعه است.
چندی پیش مطلبی پیرامون برنامه شستو شوی مغزی توسط امواج رادیویی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در بخش شایعه رادیو کوچه انتشار یافت. آنچه در پی میآید، بخش چهارم مکاتبات الکترونیکی دو نفر در ارتباط با این موضوع است که برای رادیوکوچه ارسال شده است:
و برادر جان، فرمودهاید: «اما اگر این نخبگان براساس خواستهی مردم عمل کنند نه دستورات الهی همین میشود که در غرب اتفاق افتاده»
سوال این است که با توجه به توضیحاتی که در فوق داده شد چطور نخبگان مملکت(که البته در مورد نحوه ی انتخاب شدن اینها نیز نمی دانم چه توضیحی دارید) بتوانند دستورات الهی را اجرا کنند. قطعن منظور شما دستوراتی است که از یک حکومت دینی میآید. تشخیص این که چه دستوری هم اکنون یک دستور الهی است از کجا باید بیاید؟ آیا غیر از این است که از امام معصوم باید پرسیده شود؟ اگر بخواهیم بر اساس دین تصمیم بگیریم کجا باید بجنگیم و کجا باید صلح کنیم؟ کجا باید مثل امام حسن باشیم و کجا باید همچون حسین شمشیر برکشیم؟ و اگر میشد که غیر معصومین نیز دستورات الهی را از کانالی غیر از کانال معصوم از خدای متعال بپرسند یا خود کشف کنند دیگر نیازی به وجود امام معصوم در عصر حاضر نبود.حال فرض محال میکنیم که دستورات را نیز میدانستیم و این که مردم نمیخواهند این دستورات اجرا شوند ایا به نظر شما باید هنوز هم این دستورات اجرا شوند؟ آیا شما راضی میشوید که عدهای را به اجبار به کاری که دوست ندارند آن هم به نام خدا و دستورات الهی وادار کنید؟ و میخواهید زندگیای را که خدا از بخشش خویش به آنها داده بر کامشان تلخ کنید که میخواهید دین خدا را اجرا کنید؟ پس چه میشود قدرت اختیار آن بندههای خدا. و چه می شود آزادی آنها در پذیرش آیین شما؟ و این چه آیینی است که میخواهد به زور در همه جا پیاده شود؟ این چه آیینی است که به جای اینکه به شیرین کردن زندگی مردم بپردازد حاضر است زندگی مردم برآنها زهرمار شود ولی خودش اجرا شود؟ همچنین من نمیدانم واقعن از دید شما در غرب چه اتفاقی افتاده است که میخواهیم ما از هم اکنون از آن پیشگیری کنیم؟ آیا در غرب در دین خدا بدعت آورده شده است و مثلن مانند اینجا تمام علماء شیعه شطرنج را قبلن حرام میدانستهاند و حالا یکی آمده و حلالش کرده است؟ یا اینکه زیارت نامهی تقلبی آن هم به زبان عربی با یک مقبرهی پر هزینه برای حلال کنندهی شطرنج ساختهاند؟ یا اینکه مانند اینجا عزاداری امام حسین را با موسیقی ترکیب کردهاند و تیس تیس باندهایشان در روز عاشورا گوش مردم را چرکین کرده است؟ یا اینکه آنها در روز عاشورا با ماشین چند تظاهر کنندهی غیر مسلح و بی دفاع را زیر می گیرند؟ اصلن آنها دین خدا را می شناسند که بدعتی هم آورده باشند؟ یا اینکه نه در غرب زیاد سکس میکنند و … خب مگر در ایران مردم اینکار را نمی کنند. به چت روم های یاهوی ایرانیها یک سری بزنید لطفن. تعداد خودارضایی و همجنسبازی که هر روز در حال افزایش است را میتوانید نمودار با رشد بی سابقه درست کنید. آیا صرف حجاب ظاهری (آن هم با چادر ملی بدتر از مانتو) برای ما پاکی آورده است؟ یا اینکه در غرب به راحتی میتوانید نهی از منکر کنید و صحبت سیاسی کنید و هم اکنون من در اینجا از ارسال این ایمیل که از خصوصیترین قسمتهای زندگی خصوصی یک انسان است نیز واهمه دارم؟ چرا نخواهیم مثل غرب باشیم و کمی پیشرفتهتر شویم؟ در غرب فکر میکنید که مسلمان واقعی با اعتقاد کامل به امام زمان ودین شیعه و نماز و روزه نیست ؟ چه میشود که ما هم مسلمان باشیم و هم سیستم بردگی برای یک حکومت دروغین دینی را رد کنیم و سیستم دمکراسی تجربه شده ی موفق غرب را برای زندگی غیر دینی خویش تا ظهور حکومت مهدی موعود پیاده کنیم؟ درست است که غرب در دین پیشرفتی نکرده است ولی پس رفت که نکرده است. دنیا را که دارد. خیلی بدبین باشیم ان است که بگوییم غرب فقط دین را فراموش کرده است. و فراموش شدن بهتر از تحریف شدن است.
و برادر جان، فرموده اید: «اینکه قانون اجرا نمیشود و یا قانون غلط است،بحث دیگری است» و من هم باید بگویم که از نظر ما قانون فعلی هم کلن غلط است(زیرا قانون تشکیل یک حکومت دینی است) و هم این قانون قابل اجرا نیست و لذا اجرا نمیشود(زیرا هیچ حکومت دینی قابل استقرار نیست) و هم مجریان و مدیران نالایقی دارد زیرا همگی به دلیل نیرنگ مذهبی به جایگاه شغلی خویش دست یافتهاند و نه تخصص در مدیریت، که باید به سبب آن تخصص شغل فعلیشان را تصاحب می کردند. و این است که دیگر واضح است ما خواستار اضمحلال رژیم فعلی و قانونش و جیره خواران پستش باشیم و اینکه این بنای کلنگی، بسیار خطرناک است و باید ویران شود.
و ما چه کنیم که انتخاب مردم کشور ایران در سال ۵۷ این قانون بی در و پیکر بوده است. شرم باد بر آنها در قبال انتخاب سال ۵۷ که حتی حق انتخاب کنونی ما را نیز با انتخاب خویش از بین بردهاند و ما را از کودکی به بردگی جبت و طاغوت فروخته اند. به گونهای که دیگر نمیتوانیم حتی از یک رفراندوم ساده در سطح جامعه سخن بگوییم.
ای کاش پدران متخلف ما از حکم مهدی(عج) که حکم بسیار روشن و صریحی بود و هست و آن حکم چیزی جز انتظار نیست سر باز نمی زدند و به حکم طاغوت پیری که به آنها وعده ی آب و برق رایگان را داده بود به اینجا که اکنون یارانههای آب و برق را نیز میخواهند حذف کنند، نمیرسیدند. بله این است نتیجهی سرپیچی از حکم امام معصوم و بدانید تا قلبهای مردم از درون انتخابی دیگر ننماید وضعیت بدتر خواهد شد (از هر لحاظ ) و بهتر نخواهد شد و تر و خشک برای انتخاب جمعی خواهند سوخت و این است دمکراسی خدا حتی در خصوص نزول عذاب.
میدانم که میخواهید بگویید خب اگر حکم انتظار معنایش این است که هیچ کاری نکنیم پس خود شما اولین نفری باش که دست از هر کاری می کشد. ساکت شو و منتظر شو.
خیر برادر عزیز انتظار معنایش این نیست در نظر ما. بگذار تا مفصل برایتان بگویم.
اگر مثلن شما با خانمی زیبا در یک رستوران قرار گذاشته باشید و ساعت ۹ منتظر ایشان باشید تا بیایند و هم اکنون ۸:۵۵ باشد شما نباید این برداشت را داشته باشید که چون منتظر هستید نباید هیچ کاری بکنید و حتی غذایی که بر روی میزتان است را نخورید. خیر انتظار شما در این مثال انتظاری مکانی است. یعنی اینکه نباید از جایی که هستید تغییر مکان داشته باشید و مثلن نباید به خیابان بروید دنبال یک خانم زیبای دیگر بگردید به این بهانه که هنوز اولی نیامده!
شما در این مثال منتظر شخصی هستید در مکان خاصی. یعنی انتظار شما هم مکان را در بر می گیرد (وباید از تغییر آن بپرهیزید ) و هم شخص را.
اما بیاید مثلن فرض کنیم شما هم اکنون از سر میز غذا بعد از گفتو گو با آن زن زیبا در آن رستوران بلند شدهاید و منتظر خبر تایید یا عدم تایید پیشنهاد ازدواجتان هستید. اینبار نیز با اینکه منتظر هستید ولی منتظر چیزی دیگر هستید و دیگر انتظار شما مکانی نیست(نباید در مکان خاصی منتظر باشید و میتوانید تغییر مکان داشته باشید) بلکه انتظار شما به معنای دست کشیدن از کاری است که با یکی از دو حالت تایید/عدم تایید آن خانم در تناقض باشد. مثلن شما نباید اقدام به راهاندازی مراسم عقد و … و دعوت مردم برای ازدواج با آن خانم زیبا نمایید. زیرا هنوز معلوم نیست که «بله» بگوید. از طرفی از نظر اخلاقی نباید به کسی دیگر نیز در حین این انتظار پیشنهاد ازدواج بدهید زیرا هنوز معلوم نیست که «نه» بگوید. پس انتظار شما در اینجا دست کشیدن از انجام اعمالی خاص است. حال سوال این است براستی انتظار شیعه برای مهدی از چه نوع انتظار است؟ شیعه باید از چه کارهایی دست بکشد تا منتظر مهدی باشد؟
من نظر خود را اول می گویم.شما بعدن برایم ارسال کنید.
به نظر من بر خلاف مثال ما انتظار مهدی مکانی نیست. انتظار مهدی انتظار دست کشیدن از کار روزمره و تجارت و سیاست نیز نیست.انتظار مهدی انتظار رها کردن مدیریت کشور و اقتصاد نیست. ولی بدیهی است که انتظار مهدی انتظار و دست کشیدن از تشکیل حکومت دینی است! حتی در خیلی از احادیث به این شکل عنوان شده است «منتظران حکومت عدل الهی»
یعنی ما باید منتظر ایشان باشیم برای تشکیل حکومت دینی و نباید تا ایشان نیامده به خیابان رفته و دنبال کسی دیگر برای تشکیل حکومت دینی راه بیفتیم و شعار بدهیم تا خود حکومت دینی تشکیل دهیم.
و برادر جان، فرموده اید: «این نکته در ذهن من باقی ماند که من میگویم نظام اسلامی حکومت مردم بر مردم نیست . حکومت مردم بر مردم فریبکارنه ترین حرفی است که ملتها را با ان سرکار گذاشتهاند.»
و من هم می گویم بله درست می فرمایید حکومت اسلامی حکومت مردم بر مردم نیست بلکه حکومت خدا بر مردم است ولی با شما موافق نیستم که حکومت مردم بر مردم فریب باشد بلکه آن را یک انتخاب برای مردم می دانم در کنار انتخاب حکومت جبت و طاغوت و در کنار حکومت عدل الهی و اسلامی مهدی موعود و جز برای حکومت مهدی عنوان «حکومت اسلامی» را برای احدی دیگر صحیح نمی دانم. باز میبینم که در داخل همان پاراگراف میفرمایید: «من اعتقاد دارم مردم اگر به این سطح رسیده اند که مایلند احکام اسلامی اجرا شود عالمان دینی را طی یک فرایند دمکراتیک انتخاب میکنند. البته عالم دینی حتما منظورم روحانی نیست و عالم دینی موظف به اجرای دستورات دینی با روش پیامبر و علی است. » خب دوست خوبم سوال برای ما پیش می آید که مگر عالم دینی که شما می فرمایید دمکراتیک انتخاب شود، مصداق حکومت مردم بر مردم نیست؟ و بدتر از آن این سوال پیش می آید که چرا باید مردم عالم دینی را به جای متخصص و عالم همان شغل انتخاب کنند؟ آیا میخواهید وزارت دین راه بیندازید؟ مگر عالم دینی میتواند عالم اقتصادی هم باشد؟ یا می تواند یک عالم مخابراتی هم باشد؟ یا مدیریت بلد است و درسش را خوانده است؟ یا اینکه سالها با سیاستمداران به سر و کله ی هم زده اند و فردی پختهی سیاسی است که بشود بر روی شانه ی او بار کارهای سنگین کشور را گذاشت؟ و نیز فکر میکنم که شما دستوراتی را که حکم حکومتی خدا بر پیامبر و علی بودند با دستورات دینی آنها به دلیل اینکه شخص واحدی هر دو را پیاده سازی میکرد اشتباه گرفته اید. آنها به هر دو حوزه علم اشراف کامل داشته اند و از منبع مستقیم وحی احکام حکومتی و نیز دینی و حتی طبی و …. را دریافت میکردهاند. و شاید همین برای شما این باور را آورده باشد که هر حاکم متخصص و صالح باید عالم به دین نیز باشد و چون متخصصی لایق که عالم دین نیز باشد سراغ ندارید میروید سراغ عالم دین و با خود میگویید لااقل شبیه پیامبر عالم دین است. خب کم کم کار تخصصی هم یاد میگیرد. غافل از این که تا او یاد بگیرد قطعن فاتحهی ما هم خوانده شده است. و اصلن من نمیدانم چرا باید پست رهبر و ریاست جمهوری یک جامعه کلاس درس سیاست و مشق اقتصاد باشد و مدام آزمون و خطا بکنند تا ما را به قهقرای کنونی برسانند و یک روز بگویند ما آهن پاره نمیخواهیم و روز بعد بیایند و بگویند انرژی هستهای حق مسلم ماست.
عالم دینی ما میتواند با مراجعه به منابع فقه و … حداکثر مسایل دینی ما را آن هم با وجود احتمال خطا، بیان بدارد. زیرا که او عالم دینی است. یعنی علم به بخشهایی از دین شیعه دارد. اما او قطعن علم به سیاست و اقتصاد و کشاورزی و نان شکم مردم و روابط خارجه و …. ندارد و نمیتواند برای بهبود این جنبهها پلن و نقشه داشته باشد و حتی اگر به او پلن هم بدهند نمیتواند آن را درک و اجرا نماید. او وقت یادگیری هر دو را نداشته است. اگر هم کسی نابغه باشد و هر دو را با هم یاد بگیرد باید در هر حوزهای که نظر میدهد نظرش برخواسته از علم همان حوزه باشد. اگر در حوزه ی دین نظر میدهد نباید سیاست بازی کند و نظر دینی مبتنی بر سیاست را بدهد و اگر در حوزه ی سیاست نظر می دهد نباید نظرات سیاسی خویش را به شکلی دینی بیان نماید تا باعث فریب مردم دیندار شود. ونیز این که تاکید میکنم اگر مردم به این سطح از درک رسیده باشند که مایل به اجرای احکام اسلامی باشند مطمئن باشید حکومت مهدی را اختیار خواهند کرد و آن امام معصوم نیز بدون حتی یک ثانیه فاصله به درخواستشان لبیک خواهد گفت و حکومت خویش را برای اجرای احکام اسلام ظاهر خواهند کرد.
و برادر جان، فرمودهاید: «عالم دینی باید سیستمی را ایجاد کند که نظام تربیتی اسلام حاکم شود و مردم مومن شوند. روز به روز به خدا نزدیکتر شوند چون این حق مردم است.» و مساله بزرگ اینجاست که آیا عالم دینی ما توانایی ایجاد چنین سیستمی را به سبب علمش به دین دارد؟ از شما بعید میدانم که به این سوال پاسخ مثبت بدهید. شما که میدانید طراحی یک سیستم مثلا برای یک اداره ی کوچک و تنها برای یک هدف کوچک آن اداره یعنی چه؟ تا چه رسد طراحی و معماری استراتژیک اهداف بلند مدت دنیوی و اخروی یک عده از مردم متدین خداپرست. وای که چه توقع بزرگی از یک عالم کوچک دینی دارید؟ بماند این مساله که اصلن ما به چه شکل میتوانیم به این عالم دینی و علمش اعتماد کنیم(زیرا دین مانند علوم دیگر نیست که بشود با آزمون و امتحان آن را ارزیابی کنیم و مدرک بدهیم) و نیز اینکه چه راهکاری برای زمانی که این عالم دینی ما فاسد شد دارید؟ زیرا قدرت شغلی در اغلب موارد عامل فساد اخلاقی است یا لااقل احتمال آن را بالا می برد.
و چون هر حکومتی جز حکومت دینی معصوم چیزی جز فریب نیست ما نباید زیر بار هیچ حکومتی برویم. یعنی مردم نباید حکم کسی یا عدهای را بپذیرند. پس نتیجه می شود که خودشان تصمیم بگیرند که چه کنند و این راهی ندارد جز تشکیل احزاب و ایجاد دمکراسی واقعی با قدرتی بالا در عزل و نصب کارمندان و نوکران مردم در پستهای خدماتی مانند ریاست جمهوری. یعنی باید جایگاههایی مانند ریاست جمهوری در حد نوکری و کارمندی مردم تنزل قدرت دهند. نباید کسی بر مردم حکم دهد. باید کار مردم را انجام دهند. قانون نیز باید منطبق بر قوانین اکثر کشورهای دنیا و بر اساس حقوق بشر و نظر مردم و به منظور رونق تجارت و اقتصاد با جهان و تعامل و روابط بیشتر با دنیا چیده شود. و قوانین باید بیشتر قوانین کسب و کار باشند که هیچ ربطی به دین ندارند و هر جا که قانونی به اخلاق یا به دین ارتباط داشته باشد باید به قوانین بین المللی و حقوق بشر مراجعه کنیم زیرا ما نمیتوانیم قوانین دینی را خود از متن دین فعلی که ناقص به دست ما رسیده استخراج کنیم و حتی اگر اینکار را با حدس و گمان بکنیم باز نمی توانیم اجرا کنیم. چون که به دلایل فوق حکومت دینی نمیتوانیم داشته باشیم و باید این کار را به امام زمان واگذار کنیم و در خصوص اصلاح قلبهای خودمان از انتخابهای زشت قدمی برداریم تا شاید به ظهور آن حکومت کمکی کرده باشیم.
راستی اگر شما انتظار و دست از کار کشیدن را برای مهدی جز این تعبیر میکنید به من هم آن نظر را منتقل کنید. ولی قطعن شما هم بعد از این توضیحات قبول دارید که انتظار یعنی توقف در یک امر یا کار پس یادتان نرود باید حتما یک چیز را تا آمدن آن بزرگوار (تاکید می کنم تا آمدن آن بزرگوار) متوقف نمایید و دست از آن بکشید تا بشود به شما گفت منتظر هستید.
حال ما منتظر آن حاکم پاک هستیم تا نه اینکه خود را بر ما ظاهر نماید بلکه برای ما حکومت دینی خویش را که هماکنون نیز به آن مشغولند ظاهر نمایند. خب به مثال اولمان برگردیم و فرض کنیم که کسی دیگر بیاید و بخواهد با وعده و یا با زور شما را از سر میزی که تا ۵ دقیقه ی دیگر آن خانم زیبا می آید بیرون کند، شما که منتظر مکانی آن خانم هستید چه میکنید؟ میگویید من منتظرم و نباید با این آقا مخالفت کنم؟ یا نه میگوید برو گم شو و یک مشت در دهان طرف می کوبید؟
بله و ما منتظران مهدی هم اگر کسی دیگر بخواهد بیاید و کاری کند که ما از انتظار تشکیل حکومت دینی دست برداریم با مشتی محکم بر دهانش خواهیم کوبید. مشتی که قدرتش از منطق است و بر وجدانها جاری می شود. مشتی که اگر حتی با دستبندهای بسیار آن را ببندند باز در زمزمه های دعایش، آزادی بیانش را زمزمه خواهد کرد و به اجابت خواهد نشاند (و او امام سجاد (ع) را برای نمونه دارد)
و اگر همچون آزاد مردانی که برای آزادی بیان که قدرت شیعه در آن است(زیرا سلاحش منطق است و منطق نیازمند آزادی بیان است) و برای مفهوم واقعی انتظار شهید شدند(اگر چه اغلب گمنام بودند و حتی خود نمیدانستند که منتظرند). کشته شویم ثواب منتظر واقعی برایمان نوشته خواهد شد زیرا که زیر بار زور حکومتی دیکتاتوری به نام دین نرفتیم و واقعن منتظر حکومت عدل مهدی بودیم و این مرا یاد حدیثی از امیرالمومنین (ع) می اندازد که :«هرگز زیر بار بندگی کسی مرو زیرا خدا تو را آزاد آفریده است.»
و این حدیث یعنی فقط بندگی و حکم باید برای خدا باشد و حتی حکم دادن با معصوم نیز نیست بلکه او حکم را دریافت میکند و فقط بر ما ابلاغ می نماید و در اجرای حکم با علم بالای خود یاریمان می رساند و غیر معصوم نمیتواند حکم خدا را جاری کند زیرا به او اعتمادی نیست. زیرا که نشانه ای ندارد برصحت ادعایش. زیرا به خاطر غرایزش همه کار میکند حتی شاید حکم را وارونه کند و زیرا معلوم نیست فردا چه میشود.
دوستانم میگویند ننویس. میاندیش. شاید راست بگویند این نوشتن تنها وقت تلف کردن باشد. میگویند مردم نمیخواهند بخوانند تا چه برسد که بخواهند بفهمند و تا چه رسد که بخواهند عمل کنند. ولی من خوش بین هستم به مردم کشورم. به وطن عزیزم و زادگاه نیاکان پاک سرشت و آزادیخواهم.
اکنون ۵ صبح است و من تمام شب را در حال نوشتن و اندیشیدن بودهام وامیدوارم که پند دوستانم صحیح نباشد و خون اجداد داریوشیمان در رگهای غیرت کوروشیمان بار دیگر به خروش بیاید و آزادی خویش را از این قوم بدتر از مغول که به جای کتابخانهها، مغزها و به جای جانها، اعتقادات مردم را غارت کرده اند، باز پس گیرند ولی با این همه میترسم از اینکه شاید پند دوستان درست باشد و خون اجداد شل و وارفته ی حافظ میراث خرافات ما اثر کرده باشد که در آن صورت:
کشتهی غمزهی تو شد حافظ ناشنیده پند _______ تیرسزاست هر که را درک سخن نمیکند
مردم عادی درگیر مسایل بسیاری هستند. این مسایل برآیندها و انگیزشهای مختلف را در جامعه ایجاد کرده آنچنان که هر کس میخواهد قدمی در این ارتباط بردارد. «کوچه» فکر میکند که گاهی اوقات انعکاس همین حرفهایی که در میان مردم ، در کوچه و بازار و اماکن مختلف زده میشود، نشانگر همان چیزهایی است که بطن بسیاری از حوادث در جامعه است.
چندی پیش مطلبی پیرامون برنامه شستو شوی مغزی توسط امواج رادیویی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در بخش شایعه رادیو کوچه انتشار یافت. آنچه در پی میآید، بخش سوم مکاتبات الکترونیکی دو نفر در ارتباط با این موضوع است که برای رادیوکوچه ارسال شده است:
بله ما برادریم نه اینکه از یک مادر زاده شده باشیم. نه و نه اینکه هر دو بر یک عقیده باشیم و مورد خطاب آیهی معروف باشیم که «مومنان برادرند» نه! که ما هنوز مسلمانیم و بین اسلام تا ایمان فاصلهای است بس بزرگ. و این همان فاصلهای است که بین دوست امام زمان(عج) و شیعهی او وجود دارد و ما اگر چه دوستدار آن بزرگوار هستیم ولی شیعه نیستیم. زیرا شیعه در لغت به معنای پیرو مطلق است و در لغت عرب به کسی گفته میشود که اصطلاحن در مثلن جایی پر از برف یا در خاک نرم صحرا، پای خویش را دقیقن بر جای پای کسی دیگر گذارد و تنها دراین صورت است که به این کس شیعهی شخص دوم گفته می شود. آری شیعه کسی است که موکلین برای او هیچ گناهی را ثبت نمیکنند
اشتباه نکنید منظورم این نیست که شیعه باید از گناه معصوم باشد. خیر! منظور این است که اولن شیعه گناه عمد ندارد. (قطعن نادانسته گناهان بسیاری دارد) ولی به محض اینکه متوجه گناه خویش می شود در همان لحظه و در همان دم تصمیم بر توبه میگیرد(مثل ما لجباز نیست) و میدانید که برای چنین کسی هیچ فرشتهای گناهی نمینویسد و چون انسان کثیر الخطا است شیعیان نیز زیاد توبه میکنند و این است که شیعیان به کثیرالتوبه مشهورند. به کثیرالبکاء و … بگذریم برادر جان. من و شما برادریم زیرا هر دو به دنبال مادر حقیقت در جستجوییم. و چون عاقبت جوینده یابنده است ما مادر مشترکی داریم و بعد از یافتن مادرمان دیگر فرزندان آن مادریم و به همین دلیل برادریم.
در قرآن هم هر جا لغت مومن آمده منظور همین مفهوم شیعه است و هر جا لغت مسلمان آمده منظور ماییم که حداقل امامت زمان(عج) را در همین زمان قبول داریم و اینگونه نیست که بگوییم او نخواهد آمد یا مثل سنی ها بگوییم بعدا می آید و اکنون هیچ کس نیست که حاکم و امام از طرف خدا باشد و هر جا سخن از الناس آمده منظور مردم دیگر است و چه پستند این سنیها که راه را با این عقیدهشان برای ایجاد حکومتهای دینی، در حالی که حکومت دینی امام زمان در حال جریان است باز میکنند.
برادر جان جملهی شما را از ایمیل قبلی می آورم که فرموده اید«شاید بتوان تصور کرد اگر معصومین حاکم بودند الان چه میکردند» و جواب میگویم که قطعن میتوان دید! نمیخواهد تصور کنید. هم اکنون امام زمان حاکم هستند. و با رابطه با بعضی از نیکان روزگار احکام حکومت دینی و الهی خویش را اجرا می کنند. شما که فکر نمیکنید امام زمان بیکار نشسته اند و وقت به بطالت می گذرانند و به فکر اصلاح دنیا نیستند و خود در جهت تسریع در امر فرج و گشایش زندگی ما حرکتی نمیکنند.
مطمئن باشیم که اینگونه نیست. اگرچه حرکتشان مخفی است و مخفیانه کارهایشان را به کمک بعضی از یارانشان انجام میدهند ولی در حال انجام حکمهای الهی هستند و اتفاقا با تمام قوا و سرعت اینکار را میکنند.
و نیز فرموده بودید«اما فکر میکنم سیره پیامبر و ائمه معصومین مبتنی بر تربیت مردم و رشد آنها به سمت ارزشهای انسانی است.»
و من هم میگویم قطعن اینگونه است ولی سیرهی امام زمان نیز همین است و هم اکنون درهمین سیره و روش زندگی به سر میبرند و اولین نکتهای که نباید از آن غفلت کرد آن است که پیامبر و ائمه و امام زمان هیچیک بدون خواست مردم شروع به تربیت و دادن حکم اجرایی بر آنها نکرده و نمیکنند و از هیچ کس به زور نخواستند که حتی مسلمان شود و نخواهند خواست. تنها منطق بوده و گفتو گو و آزادی بیان و اختیار شنوده در پذیرش یا عدم پذیرش و بسیاری از افراد سالها با پیامبر یا ائمه تبادل نظر کرده اند و در پایان متوجه شدهاند و مسلمان شدهاند و تا آن زمان نیز پیامبر یا ائمه خسته نشدهاند و مجبورشان به حتی اصل اسلام نکردهاند. بعضی نیز تا آخر دین نیاوردهاند ولی مصونیت داشتهاند. مانند دانشمندان زرتشتی که مدتها در طول حیات با علی(ع) جلسه داشتند و نیز در شب آخر حیات امیرالمومنین برای سوالهایشان حاضر شدند.
آیا تا کنون به مفهوم عبارت «امام زمان» اندیشیدهاید؟ بله یعنی امام زمان جاری. همین زمانی که ما الان در آن نفس میکشیم. یعنی که ایشان امام و حاکم وقتند و حکومت با ایشان است. خب اگر صلاح میدانند که به هر دلیل از چشمها غایب باشند و حاکم عزیز ما، امثال من و شما را به بارگاه حضور خویش نمی پذیرند تا بتوانیم به صورت فیزیکی نیز ایشان را ببینیم آن مطلب دیگری است که ما درکش نمیکنیم ولی این یعنی اینکه اگر مثلن خدا به شما علم کامل و قدرت مطلق خویش را هم اکنون ارزانی بدارد و شما حاکم شوید در حالی که معصوم از خطایید آنگاه همین تصمیم را برای مردم جهان خواهید گرفت یعنی به جز بر اندکی انگشت شمار از مردم غایب میشوید و همچون خورشید پشت ابر، زمین را گرم میکنید.
برادر جان، من معتقدم که امام زمان (ع) حاکم وقت هستند و شخص دیگری نمیخواهد بیاید و حکومت اسلامی تشکیل دهد تا چه رسد به اینکه بخواهد قانون نیز برای آن بنویسد و آنرا به تصویب مردم هم برساند! حکومت اسلامی و قانون اسلامی وجود دارد ولی در قلمرو ۱۰ یا ۲۰ یا … حداکثر ۳۱۲ نفر(زیرا وعده داده اند اگر ۳۱۳ نفر شودند آنرا علنی خواهند کرد) و این مشکل آن حکومت نیست که من و شما و امثال ما نمیخواهیم به آن حکومت تن در دهیم و قلبا آن را نمیخواهیم بلکه این مشکل ماست. میگوییم نخیر ما آرزومند حکومت دینی و قانون اسلامی هستیم و اگر حتی پیدایش نکنیم خود آن را میسازیم. ولی عمیقن و عمیقن دروغ میگوییم. یعنی میخواهید من باور کنم که کسی در دنیا هست که واقعن و صادقانه بخواهد به احکام حکومت اسلامی بپیوندد و آرزومند دیدار امام زمان(ع) باشد ولی آن بخشنده ی بزرگوار از او دریغ بدارد؟ مگر همین ۱۰ یا ۲۰ نفر با ما چه تفاوتی جز در میل و انتخابشان داشتهاند؟ آنها هم مثل ما معصوم نیستند و قطعن گناهانی دارند پس چه فرقی دارند؟ مگر می شود باور کرد که امام معصوم بین ما و آنها تبعیض قائل می شود؟ یا اینکه فکر کنیم امام زمان دوست ندارند بر تعداد این عده افزوده شود؟ یا شاید فکر میکنیم که نیاز به ریاضت های وحشتناک و خشن برای ورود به آن قلمرو هست؟ خیر قربان! ما اختیارن و قلبن آن حکومت را نمیخواهیم که اگر میخواستیم به امام معصوم واجب بود حکمها و قوانین را برای رشد ما بر ما فرمان دهد زیرا اگر به کسی که مسیر نیکی را انتخاب کرده است(حتی اگر اکنون غرق گناه باشد) برای رسیدن به نیکی یاری نرسانند به او ظلم کردهاند و این با عصمت ایشان در تناقض است!. حالا به تاریخ نگاه میکنیم و خیلی جالب است که عدهای که حکومت علی (ع) را نمیخواهند غوغا به پا می کنند که اسلام در خطر است و باید عمر و ابوبکر را سریع برای خلافت انتخاب کنیم. جالب است مگر نه؟
و علی ۲۵ سال بر خاک نشست و او را به سبب زیادی کار بر روی زمین و حفر چاه ابوتراب نامیدند و در تمام این مدت حکم خدا را بر ۳ یا ۴ نفر(سلمان، ابوذر، مقداد، عمار) جاری می کردند. حکم جهاد دادند و فرمودند فردا هر کس که حکومت من را قبول دارد با سر تراشیده در جلوی مسجد پیامبر حاضر شود. صبح فقط همین چهار بزرگ مرد بودند و لاغیرو فرمودند که اگر تعداد یاران من به ۱۷ میرسید آن را علنی می کردم. که متاسفانه هرگز نرسید.
و امام حسن فرمودند من ۴ یار میخواهم تا صلح نکنم و حکومتم را علنیکنم و بیش از ۲ یار پیدا نشد. و امام حسین ۷۲ یار می خواستند که ۸۳ یا بیشتر یار داشتند و قیام کردند. میدانید که وقتی شمع را روشن کردند شروع به شمارش کردند. و میخواهم بدانید که اگر تعداد از ۷۲ کمتر بود بی شک می رفتند و سکوت می کردند! وامام سجاد ۱۷ و …. و امام زمان ۳۱۳ نفر میخواهند که حکومتشان را علنی کنند.
من به این عالیجنابان میگویم که نمیخواهد شما تلاش کنید حکومت اسلامی دوم ایجاد کنید. لطفا دکان جلوی دکان ائمه نزنید! همینطوری هم کاسبی آنها کساد است. با اینکه قوانینی از جنس اعلا میفروشند، شما و امثال شما و تبلیغات شما باعث شده که مردم ندانند که ائمه مغازهای هم دارند. و شما که دیگر میدانم جنستان فاسد و بنجل است (فکر و روش دینی تان هم مانند کالاهای بنجلتان بیشتر از چین و روسیهی کمونیستی وارد میشود) قطعن مردم را فاسد و مسموم میکند. نمی بینید همهی مردم گیجند. حتی دیگر نمیدانند از کجا دارند میخورند. از آخور ربای بانکهای دولتی یا از حلقوم یتیم پدر از دست داده در تظاهرات آزادی با کسب شغل لباس شخصی. تف به شما و روش شما و حکومت دینی شما.
خب آیا اگر شما در زمان علی(ع) بودید میگفتید که چون علی نمیآید و حکومت اسلامی خود را علنی نمیکند و مرزهای اسلام در خطر نفوذ بیگانگان است باید فعلن به همین خلیفه ی وقت(ابوبکر ملعون) بپیوندیم و قانون او را که غصب زمینهای فدک است بپذیریم و مهم نیست که قانون غلط است آن را کم کم تغییر میدهیم و اگر مجریان خوبی نداشته باشد آنها را عوض میکنیم؟ یا اینکه می گفتید حکومت خدا بر زمین وجود دارد و تلاش می کردید آن را بیابید و به آن بپیوندید؟ و آنجا آیا درک میکردیم که چرا علی سکوت میکند؟ آیا میزان و اهمیت حق اختیار مردم (حتی مردم نانجیب مدینه که طرفدار غاصب زمینهای فاطمه(س) بودند) را می فهمیدیم؟ آیا غیبت امام زمان برای شما با سکوت علی تفاوتی دارد؟
حال اگر کسی دیگر بیاید و بخواهد وسط حکومت امام زمان تشکیل حکومت اسلامی بدهد برای شما واقعا جک تاریخی حساب نمی شود؟ یا اگر یک نفر مانند معاویهی ملعون از روی باد معده لقبش را در زمان امیرالمومنین، بگذارد امیرالمومنین آیا برای شما تنفر نمیآورد؟ حتی این القاب برای دیگر ائمه نیز قابل گفته شدن نیستند چنان که به امام صادق فرمودند امیرالمومنین و ایشان فرمودند«وای بر تو، این لقب تنها و تنها مخصوص علی ابن ابیطالب است و لاغیر» خب حالا اگر گوشهای شما «ولی امر مسلمین جهان» را بشنود یاد چه کسی می افتید؟ یاد امام زمان یا یاد نوادهی احمق ابوسفیان!(جدا دورهی آخرالزمان شده است. نوادههای ابوسفیان نیز خود را سید معرفی میکنند! ای کاش آیت ا… مرعشی با آن کرامت عجیب و قریب علم انصابشان زنده بودند تا به شما ثابت میکردم. در مورد این کرامت تحقیق کنید مورد اول هم برای شما روشن می شود.خیلیها را ایشان دستور فرمودند عمامهی سیاه بر سر نگذارند… و به دستور ایشان توسط ثبت اسناد ثبت برای خیلیها در شناسنامه کلمهی سید افزوده شده است.)
از شما می پرسم اگر فرض کنیم این نوادهی احمق هم لقبش «ولی امر مسلمین جهان» باشد. آنگاه این استدلال را چه می کنید که میگوید: آیا امام زمان مسلمان است؟ اگر مسلمان هست آیا لقب آن نواده احمق بر این معنی نیست که این احمق، ولی امر، امام زمان نیز میباشد زیرا که این لقب به تمام مسلمین جهان اشاره دارد و استثناء ندارد! خب نکند که همچین عقیدهای دارید شما؟
این که امام زمان صلاح میدانند الان حکومتی ظاهری تشکیل ندهند به نظر شما که میخواهید بر سیرهی آن بزرگوار زندگی کنید و مشتقاید تا شیعهی او (پیرو عملی_پا جای پای ایشان بگذارید ) باشید این مفهوم را نمیدهد که دیگران نیز نباید حکومت دینی ظاهری تشکیل بدهند و اگر بدهند کار اشتباهی کرده اند و مورد تایید آن بزرگوار نیست و آیا این معنی را نمیدهد که اکنون هیچ ساختار حکومتی قادر به اجرای احکام الهی (جز به همین شیوه که ایشان از طریق چندین مامور مخفی در حال اجرای احکام حکومتیشان هستند) نیست و ما نیز نباید دنبال همچین کاری باشیم؟ چرا که اگر بود خود ایشان از من و شما برای مردم و دنیا و آخرتشان دلسوز تر بودند و قدرتشان نیز بر انجام آن خیلی بیشتر و از من و شما و نوهی ابوسفیان ارجح تر بودند و آن را به یقین تشکیل میداند که ایشان پدر رئوف مردم جهانند. پدر مهربان
و تشکیل حکومت دینی ظاهری در این زمان، برای من آنقدر غیرقابل قبول است که مثلا کسی در زمان پیامبر بگوید چون فعلا پیامبر در شعب ابی طالب مدتی محصور است و ما دستمان به او نمی رسد باید خود تشکیل یک حکومت دینی بدهیم و آداب و سنن پیامبر را که از او یاد گرفته ایم پیاده سازی نماییم! و به جای آنکه برای فرج و گشایش پیامبر از محاصرهی شعب تلاش کند به فکر حکومت پیامبر باشد.
و راستی چه فرقی بین عمر و ابوبکر و کسی است که اکنون میخواهد تشکیل حکومت دینی بدهد وجود دارد؟ آن دو ملعون نیز به نام اجرای احکام اسلام (و برای امیال خود) دستگاه خلافت اسلامی را پایه گذاری کردند خلافتی که قرنها باعث فلاکت و بدبختی مسلمانان شد. اکثر ائمه به دست خلفا شهید شدند. و آن دو ملعون بهانه آوردند که علی به سبب جوانی(آقا ۳۰ ساله بودند) نمیتواند حکومت کند و علی بسیار مزاح می کند و لذا لایق حکومت بر مردم نیست و گمان میکنم که اینهایی که هم اکنون بخواهند تشکیل حکومت دینی بدهند نیز بهانه میآورند. البته نمیتوانند بگویند امام زمان سنش کم است. و نیز نمی توانند بگویند بسیار مزاح میکند زیرا که عقلشان نمیکشد مهدی نیز همچون علی در منصب حکومتش با مردم خوش رو بوده و بسیار مزاح خواهد کرد. بلکه بهانهی دیگری می آورند و میگویند او که غیب است نمیتواند بر دنیا حکومت کند! یکی نیست به آنها بگوید احمقها او غیب نیست بلکه این چشمهای گنهکار شماست که او را نمیبیند. (مثلن هر جمعه نیز دعای ندبه میخوانند و میگویند «سلام بر تو ای کسی که از نظرها غایب نیستی» و او اتفاقا در همین ضعف چشم شما نانجیبهاست که احکام حکومتش را میتواند درست انجام دهد. اگر که مردم نیز این را بفهمند و اختیار کنند عدم پذیرش بندگی جبت و طاغوت را (که علماء شیعه این دو را به عمر و ابوبکر در هر زمانی تفسیر کرده اند زیرا شیعه معتقد است که در هر زمانی عمر و ابوبکری برای برگزیدهی خدا وجود دارد!) آنگاه قطعن امام زمان بر این انتخاب مردم آفرین گفته و دعوت علنی خویش را شروع خواهند کرد. چرا بروند و در غربت چند یار غریب از دست حماقت دوستانی چون ما که هنوز نفهمیدهایم دشمن آن بزرگوار را در لباس دین در قلبهایمان پذیرفته ایم گریه کنند.
و هر جمعه با مشت محکم شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» سر دادهایم بیخبر از اینکه بزرگترین مخالف این «ولایت فقیه» آن بزرگوار است و هر جمعه مرگ را در روز آنجناب بر آن جناب نثار کردهایم و بعد از آن با همان مشتهای گره کردهی گنهکار، دعا کردهایم و همیشه در اعماق قلبهایمان از خود پرسیده ایم که چرا ۳۰ سال است دیگر دعاهایمان مثل قبل مستجاب نمیشود و زمانی که با اتوبوس واحد از نماز جمعه به منزلمان برمیگردیم حداقل یکبار نیست که نشنویم«خدا رحمت کند شاه را.» خود از پدر بزرگی در اتوبوس شنیدم «ما در ۳۰ سال پیش بهتر زندگی میکردیم.مشکلی نبود که داشته باشیم و شب جمعه به مسجد برویم و دعا کنیم و برطرف نشود. انگار هنوز دستهایمان را بالا نبرده بودیم از آسمان می ریخت. شما جوانها که هیچی از زندگی نفهمیدید خدا رحمت کند شاه را ما لااقل جوانی خوبی داشتیم.»
بگذریم از اینکه اصلن با حکومت شاهنشاهی و دیکتاتوری موافق نیستم ولی آیا براستی خدا همینطور بی دلیل بر زبان قومی جاری ساخته است که بر فلان کس رحمت بفرستند! این محبوبیت در قلبها بعد از گذر سالها به نظر شما همینطور به دست می آید یا نه آنقدر بر آنها ظلم شدهاست که به اینجا رسیدهاند که ظلم شاهنشاهی خیلی کم بوده؟
حال اگر کسی بخواهد بیاید و به همین دلیل تشکیل حکومت دینی بدهد به نظر شما نباید پشت ما بلرزد که نکند قرار است خانهی فاطمه را دوباره آتش بزنند؟ برادر عزیز شما که شیعه هستید میدانید ابولوءلوء کیست؟ و مقبرهاش در کجاست؟ همان ابولوءلوء را میگویم که تنها به دلیل خوشنودی قلب فاطمه (س) از عملش بارها و بارها مورد ستایش ائمه بوده است. احادیث زیادی در این مورد هست مثلن امام باقر (ع) فرمودند دستی که عمر را کشت یداله بود.
و آیا میدانید حکومت دینی فعلی از سال ۸۶ برای خوشنودی قلب سنیها و وحدت کلمه با آنها مقبرهی او را پلمپ کردهاست؟ برای دیدن اجرای احکام عمر و ابوبکر توسط حکومت دینی فعلی و دیدن مظلومیت شیعه به کاشان یک سری بزنید بد نیست! بدانید که با بستن درب زیارتگاه آنجناب که نقطهی تمایز شیعه و سنی در این مملکت است دیگر درهای صبر خدا هم بسته شده است و اینها باید به زودی بروند و من شک ندارم در این رفتن. راستش از سال ۸۶ یقین کردهام.
و چه می شد که به جای وحدت با دشمنان بی بی دو عالم (س) بفکر وحدت با همین جنبش سبز ضعیف و بی دست و پا بودند و کمی در این خصوص برای حفظ ظاهر حکومت مسخرهی دینیشان و منافع ملی کشور از بعضی تعصبات خود کوتاه می آمدند و مثلن یک شبکهی تلویزیونی را به آنها میدادند و روزنامههایشان را نمیبستند؟ لااقل که اکثر جنبش سبز شیعه بودند و امام زمان را قبول داشتند.نه مثل احمدی نژاد با کذب هالهی نورش باعث خندهی عام و خاص به اعتقادات شیعه شده و نه مثل احمدی نژاد مزدور که برای اولین بار در تاریخ شیعه رفت و بعنوان رئیس جمهور و صاحب رای ۷۰ میلیون شیعه پشت سر امام جماعت سنیها نماز خواند و ما را خوار و خفیف کرد. همان سنیهایی که امام صادق فرمود «هر رکعت نماز آنها معادل یک زنا برایشان نوشته خواهد شد» دیگر از نماز جماعتشان خبر ندارم که چه درکاتی نصیبشان می کند. البته به عقیدهی من او و اربابش هر دو قلبا سنی هستند زیرا از زمانی که تعظیم و دست بوسی این بردهی حلقه به گوش را در تلویزیون دیدهام، دیگر به این نتیجه رسیدهام که او هر چه میکند دستور ارباب است و اصلن بی اجازهی ارباب یک جرعه آب هم نمیخورد.
و شاید علت آن که امام زمان(عج) فعلا حکومت خویش را ظاهر نمیکنند این باشد که ایشان میخواهند حکومت را با اختیار کامل بر مردم پیاده سازی کنند نه به اجبار بر مردم تحمیل کنند که اگر میخواستند اینکار را بکنند شما نیز بهتر از من میدانید، برایشان کاری نداشت که مثلن با کرامتی ویژه یک موج تبلیغاتی_روانشناسی (خیلی قویتر از امواج تلویزیون ایران ) در جهان پخش کنند که همگی شیفتهی آن بزرگوار شوند. و اینجا من یاد شمع خاموش کردن جدشان امام حسین(ع) در صحرای کربلا میافتم که مختارید بروید و جانهایتان را حفظ کنید واکثرن رفتند قبل از این که شمعشان روشن شود.
واگر ایشان برای اختیار مردم در تشکیل حکومت اسلامی و الهی که بی شک آن حکومت حق است و برای مردم جهان بهترین است اینقدر ارزش قائلند که حاضر نیستند حتی به قیمت پیاده شدن عدالت در جهان، اختیار و آزادی مردم را بگیرند آنگاه آیا ما باید با دمکراسی و آزادی مردم و حق انتخاب آنها مخالفت کنیم و بگوییم که مردم نمی دانند چه چیزی برایشان خوب است و دمکراسی و قدرت انتخاب و اختیار مردم، چیزی جز فریب کاری نیست!؟ خیر برادر من! نباید حتی به بهانه ی بهترین چیزها _حتی به بهانه ی پیاده شدن اسلام و حتی به نام عدالت جهانی _ اختیار از حتی یک مورچه در تعیین مسیرش گرفته شود.که علی (ع) می فرماید به خدا قسم تمام ملک هستی را به من بدهید تا اینکه پر کاهی را از دهان مورچه ای بگیرم هرگز چنین نخواهم کرد. شاید اصلا مردم دیروز اسلام را خواسته باشند و امروز نخواهند. آیا باز هم باید شما با حکومتی خود ساخته و به نام اسلام و بدون اینکه به مردم قدرت رای گیری واقعی بدهید، احکامی را که با حدس و گمان فکر میکنید احکام اسلام هستند بر آنها پیاده کنید؟ و از آنها نمی پرسید که چه چیزی خوب است یا بد؟ و می گویید که پیامبر هم همین طور بوده؟ خدا پدرتان را بیامرزد آن پیامبری که در اصل دین کسی را اجبار نکرد چگونه می خواهد در جزییات احکام دین مردم را مجبور کند؟ و این را که فرمودهاید: «البته قطعا از مردم سوال نمیکردند چه چیزی خوب است چه چیزی بد است؛ بلکه احکام الهی را پیاده میکردند.دمکراسی اسلامی از نظر من یعنی همین»
من هم با شما در این مورد اختلافی ندارم که پیامبر خوبی یا بدی چیزی را از مردم سوال نمیکردند زیرا که ایشان از خدای بزرگ احکام را مستقیم دریافت میکردند و اگر از مردم در مورد صحت حکم خدای بزرگ سوال میشد دیگر نعوذ باا… بایدبه عقل پیامبر شک میکردیم. ولی مسالهای که برادر من به آن دقت ندارد این است که اولا مردم اختیار داشتند که حرف پیامبر را بپذیرند یا نپذیرند. و ثانین پیامبر مجهز به معجزات و کرامات به عنوان دلیل صحت گفتارش بود (با اینکه امین بود ولی باز هم خدا برای مردم معجزات و دلایل محکم گذاشت) و ثالثا اینکه اکنون شما که میخواهید به جز امام زمان کسی یا کسانی حکومت دینی را تشکیل دهند آیا می توانید حداقل یک نفر بیابید که بتواند احکام خدا را مستقیم از خود خدا دریافت کند تا دیگر نیازی نباشد از مردم سوال کند. راستی شما میدانید که ما بنا به روایات زیادی می دانیم که پیامبر خدا بعضی اوقات چندین روز منتظر وحی الهی بوده اند و خود نیز نمی دانستهاند تصمیم بر چیست! و هرگز جرات نکرده اند که تصمیمی از پیش خود بگیرند. (مثال: بارزترین مثال را شما نیز شنیده اید. حدیث غدیر خم که کاملا سیاسی نیز میباشد. پیامبر خدا فکر نمی کرد که باید اینکار را بکند. یعنی جانشینی علی را اعلام نماید که ناگهان جبریل با قاطعیت و جدیت کامل به پیامبر گوشزد میکند که اگر هم اکنون و در اینجا اینکار را نکنی گویی که هیچ کاری تا کنون نکردهای!!! کافیست به آیات مربوطه مراجعه کنید تا شدت تهدید شدن پیامبر را خود ببینید) خب سوال این است که شما چطور میخواهید یک حکومت دینی تشکیل دهید در حالی که اینگونه پیامبر خدا تهدید میشود و حتی به شما در خواب الهام هم نمیشود تا چه رسد به وحی در بیداری.
سرپرست باشگاه پرسپولیس در رابطه با انتخاب تنها یک بازیکن از پرسپولیس در تیم ملی از سرمربی تیم ملی انتقادکرد.
به گزارش سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، حبیب کاشانی که در جمع بازیکنان و کادر فنی پرسپولیس در هتل لاله سخنرانی میکرد، با اشاره به دعوت شدن «علیرضا محمد» مدافع تیم فوتبال پرسپولیس به تیم ملی از اینکه تنها یک نفر از پرسپولیس به تیم ملی دعوت شده گله کرد.
کاشانی تصریح کرد: «بازیکنانی از پرسپولیس در زمان افول به تیم ملی دعوت میشوند ولی در دوره اوجاشان از این تیم دور میمانند»
سرپرست باشگاه پرسپولیس تاکید کرد: «اگر کسی با حبیب کاشانی و علی دایی مشکل دارد آن را به پرسپولیس تسری ندهد، این تیم چندین بازیکن دارد که لیاقت پوشیدن پیراهن تیم ملی را دارند. این را به فدراسیون فوتبال و افشین قطبی میگویم .»
در این بخش از برنامهی «ملودی کوچه» دربارهی «بیلی هالیدی» (Billie Holiday) صحبت کردهایم. یک آوازهخوان زن که در زمرهی مشهورترین خوانندگان تاریخ موسیقی جاز قرار میگیرد.
نحوهی آواز خواندن بیلی هالیدی الهام گرفته از نوازندگان موسیقی جاز است با این حال خود وی الهامبخش خوانندگان بسیاری که بعد از او آمدند شده، چه در موسیقی جاز و چه در سبک پاپ آمریکایی. «جان بوش» منتقد موسیقی، به تاثیر هالیدی بر سبک پاپ اشاره میکند و میگوید: «بیلی هالیدی هنر آواز خوانی پاپ را برای همیشه دستخوش تغییر کرد.»
هالیدی در زمان خودش خوانندهی قابلی بود چرا که با زیر و بمهای آوازیاش برخی از استانداردهای آوازخوانی جاز را بهوجود آورده است. شخصیت او از آمریکای دههی ۳۰ میلادی سرچشمه گرفته و داستان زندگی پرفراز و نشیباش تا پیش از معروف شدن و حتی پس از آن، گوشهای از زندگینامهی رنگینپوستان ساکن نیویورک را روایت میکند.
بیلی هالیدی در سال ۱۹۱۵ در پنسیلوانیا متولد شد و از دوران کودکی با فقر و زندگی خانوادگی نابهسامان دست و پنجه نرم میکرد. او در سن ۱۵ سالگی، زمانیکه به نیویورک مهاجرت کرده بود و در محلههای بدنام این شهر زندگی پستی را میگذراند، ناگهان این شانس را پیدا کرد که بهعنوان خواننده در یک کافه مشغول بهکار شود. او در این دوره به بازخوانی قطعاتی از «لویی آرمسترانگ» و «بسی اسمیت» دو هنرمند موسیقی جاز میپرداخت. سه سال بعد، هالیدی توسط یک مامور کشف استعداد موسیقی شناسایی شد و مدتی بعد اولین صفحهی موسیقی خود را روانهی بازار کرد.
بیلی در مدت فعالیت حرفهای خود با هنرمندان و نوازندگان زیادی همکاری کرد و آهنگها و قطعات بسیاری را ضبط کرد. تعداد انگشتشماری از این آهنگها را خودش ساخته بود اما همین تعداد اندک از نظر حرفهای در سطح بالایی قرار داشتند و بسیار مورد توجه قرار گرفتند.
هالیدی بهخاطر صدای منحصر بهفرد و لحن خواندن صمیمانه و موردپسندش، و همچنین اجراهای دیدنی و قابلتوجه، برای همیشه در تاریخ موسیقی ماندگار شده است. این خواننده در سن ۴۴ سالگی از دنیا رفت و هرگز به دههی ۶۰ میلادی نرسید. او به نام مستعارِ لیدی دی (Lady Day) نیز شهرت داشت.
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود،علت ناراحتیاش را پرسید، شخص پاسخ داد: «در راه که میآمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت. و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.»
سقراط گفت: «چرا رنجیدی؟»
مرد با تعجب گفت: «خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحتکننده است.» سقراط پرسید: «اگر در راه کسی را میدیدی که به زمین افتاده و از درد به خود میپیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده میشدی؟» مرد گفت: «مسلم است که هرگز دلخور نمیشدم، آدم از بیماربودن کسی دلخور نمیشود.» سقراط پرسید: «به جای دلخوری چه احساسی مییافتی و چه میکردی؟» مرد جواب داد: «احساس دلسوزی و شفقت و سعی میکردم طبیب یا دارویی به او برسانم.» سقراط گفت: «همه این کارها را به خاطر آن میکردی که او را بیمار میدانستی. آیا انسان تنها جسمش بیمار میشود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمیشود؟ بیماری فکری و روان نامش «غفلت» است، و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی میکند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده. بدان که هر وقت کسی بدی میکند در آن لحظه بیمار است.»
موسسه سینمایی سوره وابسته به حوزه هنری موضوع یکی از تولیدات سینمایی خود در سال ۸۹ را به جریان دستگیری «عبدالمالک ریگی» اختصاص میدهد.
به گزارش خبرآنلاین،کیهان نوشته است:
«در پی توافق مدیران موسسه سینمایی سوره با معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با توجه به دستگیری ریگی توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) و پیچیدگی و ابعادمختلف بازداشت این جنایتکار تروریست، موسسه سوره داستان دستگیری و نقش دستگاههای جاسوسی برخی کشورها در حمایت و هدایت وی و آن گروهک تروریستی را در قالب یک فیلم بلند سینمایی به تصویر خواهد کشید.»
بنا به این گزارش، توافق اولیه در خصوص تولید این فیلم صورت گرفته و طی روزهای آتی عوامل آن مشخص و فهرست اسامی آنان به تدریج اعلام خواهد شد.
قلمرو اسقف اعظم در شهر ریودوژانیرو از سازندگان تریلر افسانهعلمی «۲۰۱۲» به خاطر استفاده بدون مجوز از تصاویر تندیس مشهور عیسی مسیح در این شهر شکایت کرد.
به گزارش خبرآنلاین، «کلودین داترا» یکی از وکلای این کلیسا روز چهارشنبه تایید کرد قلمرو اسقف اعظم در ریودوژانیرو خواستار دریافت غرامت از استودیو کلمبیا پیکچرز شده است.
«۲۰۱۲» به کارگردانی رولند امریش سال ۲۰۰۹ نمایش داده شد و درباره فاجعهای جهانی است که زمین و بشریت را تا مرحله نابودی پیش میبرد. در یکی از صحنههای فیلم این تندیس که معروف به مسیح رهاییبخش است، فرو میریزد.
تندیس مسیح رهاییبخش که که امروزه از آن به عنوان یکی از عجایب هفتگانه دنیای جدید یاد میشود، با حدود ۴۰ متر ارتفاع روی کوه کورکووادو قرار دارد و بر شهر ریودوژانیرو سایه انداخته است.
این مجسمه سال ۱۹۳۱ پس از پنج سال پردهبرداری شد و به تدریج به نشان معروف این شهر تبدیل شد. مجسمه مسیح رهاییبخش را پل لاندوسکی، هنرمند فرانسوی لهستانیتبار به سفارش قلمرو اسقف اعظم در ریو ساخت.
برابر با قوانین برزیل، حق کپیرایت هر اثر تا زمان مرگ خالق آن اثر در اختیار اوست و پس از آن به مدت ۷۰ سال به وارثین یا جانشینان او واگذار میشود.
لاندوسکی سال ۱۹۶۱ درگذشت و به این ترتیب قلمرو اسقف اعظم در ریو تا سال ۲۰۳۲ حق کپیرایت مجسمه مسیح رهاییبخش را در اختیار دارد.
به گفته داترا، مقامات کلیسای کاتولیک در ۹۹ درصد موارد اجازه استفاده از تصاویر این مجسمه را میدهند، اما با درخواست کلمبیا پیکچرز برای نابودی آن در فیلم «۲۰۱۰» بر اثر یک موج بلند مخالفت کردند.
او گفت: «قلمرو اسقف اعظم در زمان پیشتولید «۲۰۱۲»، اجازه استفاده از این نماد مذهبی در فیلم را نداد، اما کلمبیا پیکچرز حق کپیرایت را نقض کرد.»
داترا افزود: «بسیاری از مسیحیها از دیدن تصاویر نابود شدن تندیس مسیح رهاییبخش در فیلم آزرده شدند. ما از کلمبیا پیکچرز میخواهیم علنن اعلام کند از این کار منظوری نداشته است.»
مذاکرهها در مورد این قضیه از دسامبر پیش و یک ماه پس از اکران «۲۰۱۲» آغاز شد. هنوز مشخص نیست قلمرو اسقف اعظم در ریو خواستار چه میزان غرامت است.
مجسمه مسیح رهاییبخش هر سال حدود ۸/۱ میلیون بازدیدکننده دارد و یکی از پرطرفداران بناهای توریستی برزیل است. دست چپ این مجسمه به سمت شمال شهر ریودوژانیرو و دست راست آن به سمت جنوب شهر اشاره میکند.
بلاکباستر «۲۰۱۲» با بازی جان کیوساک، وودی هارلسن و تندی نیوتن در سطح جهانی حدود ۷۷۰ میلیون دلار فروش داشت. این فیلم پنجمین فیلم پرفروش بازار جهانی در سال ۲۰۰۹ بود.
«رضا وهمی» نقد بسیار مفیدی را در مورد این عکس کمنظیر نوشتهاست:
چشمانم در یک مثلث جادویی در حال چرخش است. در نگاه اول چشم در چشم آن نگاه گیرا می دوزم و چون احساس سنگینی و پریشانی میکنم، توجه و نگاهم بهسمت اصلیترین بخش یا سوژه، یعنی عکاس میچرخد. از گوش تا چشم و عینکش را بخواهم بپیمایم، حرف دارد. اما با تاکیدی که کلاه روی سرش با آن لبه تیز، به سمت امتداد نگاه نقاش ایجاد کرده، دوباره چشمم در آن دو چشم ابتدایی میخ کوب میشود و این چرخه ادامه دارد.
اما در قدم بعد، باید به سراغ نقاشیها یا تابلوهایی بروم که برایم نمادی از زندگی هستند. اولی خلقتش کامل شده و مشغول زندگی است. گویی راضی به نظر میرسد و احتمال خریده شدنش با قیمت بالا هم میرود.
اما این یکی که روح تاکنون فقط در چشمانش دمیده شده، هنوز نیامده مضطرب بهنظر میرسد. با آن کلاه قرمزش نقاش همگویی درحال پاککردن اشکانش است بر روی گونههای او و آرامشی که به او میدهد. چاره ای نیست. تقدیرت این گونه نوشته شده.
و اما نقاش: تمام این ها مقدمهای بود برای رسیدن به نقاش. آری اوست که محوریت عکس را تشکیل میدهد.
از آثارش مشخص است که هنرمند قابلی است. پس یقینن در کنار توانمندیِ تکنیکی، ضمیر پاک و آماده هم باید داشته باشد (نظر شخصی). تصاویر هم حداقل از لحاظ سن و سال، نزدیک به خودش هستند. شاید میخواهد چون خودی بیافریند و برای آیندگان به یادگار بگذارد.
آری. به راستی این نقشی است که تمام بزرگان درپی آنند تا بیافرینند آن چه را که برای آیندگان مفید و مثمر ثمر باشد. آن ها میروند و از آن ها فقط اثری بهجا میماند و نامی. اینکه اینجا چهرهی نقاش را، که خود آفرینندهی چهرههای گوناگون است را نمیبینیم، خود تاکیدی بر این نکته است و صد البته حرفهای دیگر.
خوب است تا زمان هست، قدری هم به نقاش بیاندیشیم. البته اندیشیدن و توجه ما، نفعی به حال او ندارد، اما هم مقام احترام را به جا آوردهایم و هم بهطور یقین، بر دانش و معرفت خود خواهیم افزود .
یک خط سفید در میانهی کادر، شخصیتها را جدا کرده، اما در سوی دیگر، پیوندی عمیق میبینیم. موی سفید و رنگ سفید انتهای قلمویی که در دستان نقاش قرار دارد.
ادیتِ فوق العاده عکس، خصوصان از لحاظ کانتراست و تاکیدی که بر روی دست و آن قلم مو به وجود آمده هم چون تیر خلاصی بر جانم مینشیند.
عجب عکسی است این عکس.
«عکاس محترم، عکست بی گمان حرف های بسیاری دارد که از دانش و دید من بدور است. اما بدان که لحظاتی که میدیدم، مینگریستم و مینوشتم، با عکست زندگی کردم.»
هفتم اسفندسال ۱۳۳۴خورشیدی مصادف با درگذشت «علیاکبر دهخدا»، نویسنده و پژوهشگر ایرانی و نویسنده و گردآورنده لغتنامه دهخدا است. بخش فکاهی روزنامه «صوراسرافیل» با عنوان «چرندوپرند» از پرطرفدارترین کارهای او بود، دهخدا در جریان نهضت ملیشدن نفت پشتیبان جدی دکتر مصدق بود.
«علی اکبر دهخدا» در سال ۱۲۵۹ هجری خورشیدی در تهران متولد شد. پدرش «خان باباخان» که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید.
هنگامی که علیاکبر ۱۰ ساله بود پدرش فوت کرد، و فردی به نام «میرزایوسفخان» قیم او شد اما دو سال بعد میرزایوسفخان نیز در گذشت.
او تحصیلات قدیمی را نزد «شیخ غلامحسین بروجردی» که از دوستان خانوادگی آنها بود آموخت. بعدها به مدرسه علوم سیاسی رفت. پس از پایان تحصیل به خدمت وزارت امورخارجه در آمد. در سال ۱۲۸۱ با «معاونالدوله غفاری» که به وزیر مختاری ایران در کشورهای بالکان منصوب شدهبود به اروپا رفت و حدود دو سال و نیم در اروپا و بیشتر در وین اقامت داشت. او در این مدت زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد.
بازگشت دهخدا به ایران مقارن با آغاز مشروطیت بود. در حدود سال ۱۲۸۵ با همکاری «جهانگیرخان شیرازی» و با سرمایه «قاسمخان تبریزی» روزنامه صوراسرافیل را منتشر کرد. بخش «چرند و پرند» در این روزنامه را او با امضای «دخو» مینوشت که با استقبال زیاد خوانندگان روبرو شد. «دخو» (مخفف دهخدا) شخصیت خیالی سادهدل حکایتها و مثلهای مردم قزوین است. دهخدا بعدها نام خانوادگی خود را از همین نام گرفت.
پس از به توپ بستن و تعطیل مجلس شورای ملی در دوره محمدعلیشاه، دهخدا، مانند بسیاری از آزادیخواهان، ناچار به استانبول و از آنجا به اروپا رفت.
در سوئیس سه شماره از «صوراسرافیل» را منتشر کرد. آنگاه دوباره به استانبول رفت و در سال ۱۲۸۷ شمسی روزنامهای به نام «سروش» را به زبان فارسی انتشار داد. پس از فتح تهران به دست مجاهدین و خلع محمدعلیشاه، دهخدا از تهران و کرمان به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد.
دهخدا در دوران جنگ جهانی اول در چهارمحال و بختیاری گوشهنشین بود. پس از جنگ به تهران بازگشت.
در کشاکش انحلال سلطنت و برپایی جمهوری، دهخدا به عنوان اولین کاندیدای مقام ریاست جمهوری درایران مطرح شد
وى سردبیرى برخى نشریات مربوط به حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) را نیز در دورانى به عهده داشت. در کشاکش انحلال سلطنت و برپایی جمهوری، دهخدا به عنوان اولین کاندیدای مقام ریاست جمهوری درایران مطرح شد. شخصیتی ملی، سیاسی، ادیب، ستمدیده و از آن مهمتر، از کوره دفاع از ترقی و تحول ایران بیرون آمده بود.
حکومت پهلوی که مستقر شد، بیم از این کاندیداتوری به کینه تبدیل شد. دهخدا را میشد سر پیری و به جرم طرح او بهعنوان اولین رئیسجمهوری ایران کشت، اما میشد به انزوا کشاند؛ و چنین کردند. او در انزوا همان کرد که فردوسی کردهبود. فرهنگ دهخدا را پایه ریخت.
دهخدا به همین دلیل تا پایان عمر مغضوب دربار سلطنتی ماند و در دوره رضاشاه از کارهای سیاسی کناره گرفت و به کارهای علمی و ادبی و فرهنگی مشغول شد. مدتی ریاست دفتر (کابینه) وزارت معارف، ریاست تفتیش وزارت عدلیه، ریاست مدرسه علوم سیاسی و سپس ریاست مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تهران به او محول گردید. چند روز قبل از شهریور ۱۳۲۰ و خلع رضاشاه، معزول شد و پس از آن بیشتر به مطالعه و تحقیق و نگارش پرداخت.
دهخدا در جریان نهضت ملی شدن نفت پشتیبان جدی دکتر مصدق بود. در صورت پیروزى نهضت و اعلام جمهورى قراربود که وى کاندید ریاستجمهورى باشد. به همین خاطر نیز ماموران پس از کودتاى ۲۸ مرداد به خانهاش ریختند و وى را به شدت مضروب نمودند.
دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسه هم تسلط داشت و گاه برای تفنن شعر نیز میسرود. او در هفت اسفند ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در تهران درگذشت و در گورستان «ابنبابویه» در مقبره خانوادگی مدفون شد.
انفجار دو بمب و تیراندازی در منطقهای از شهر کابل منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از اهالی این منطقه گردید.
به گزارش بیبیسی، حدود ساعت هفت بامداد روز جمعه در نزدیکی چهارراه انصاری، در مرکز شهر دستکم دو انفجار و تیراندازی روی داد که به گفته منابع محلی تعدادی کشته و زخمی هم برجای گذاشته اما در مورد تلفات این حملات آمار متفاوتی انتشار یافته است.
به گفته رییس تحقیقات جنایی کابل در این حادثه ابتدا یک بمبگذار انتحاری، خودرو بمبگذاری شده خود را به در ورودی یک مهمانخانه که بیشتر آن را مسافران هندی شامل میشدند کوبید.
پس از این انفجار، یک بمبگذار دیگر یک مهمانخانه دیگر را نزدیکی چهارراه انصاری هدف قرار داد. به دنبال این انفجارها تا حدود دوساعت صدای تیراندازی از محل حادثه شنیده میشد و پلیس خیابانهای منتهی به محل حادثه را مسدود کرده بود. آمارهای غیر رسمی از کشته شدن ۱۷ تن و مجروح شدن دست کم ۳۲ نفر حکایت دارد.
افشین قطبی فهرست تیم ملی را روز دوشنبه به فدراسیون اعلام کرده بود اما به دلیل چیدمان عجیب این نفرات، فدراسیون چند روزی این لیست را نگه داشته تا شاید قطبی را مجاب کند فهرست را با تغییراتی منتشر کند با این حال قطبی زیر بار نرفته و نفرات مورد نظر خود را اعلام کرد. در فهرست اعلام شده نکات جالبی وجود دارد:
میرزاپور به جای طالب لو آخرین باری که ابراهیم میرزاپور به تیم ملی دعوت شده بود به دوره علی دایی و تیم ملی در بازیهای غرب آسیا بازمیگشت که دایی میرزاپور را دعوت و به او میدان داد. دروازهبان تیم ملی در جام جهانی ۲۰۰۶ در حالی که فصل نسبتن خوبی را در تیم سایپا پشتسر میگذارد جانشین وحید طالبلو شده است که حالا در استقلال هم جایگاه ثابتی ندارد. این درحالی است که گفته میشد میثاق معمارزاده دروازه بان پرسپولیس به تیم ملی دعوت خواهد شد.
پرسپولیس تنها یک بازیکن در این لیست دارد آنهم علیرضا محمد که اتفاقن فصل خوبی را پشت سر نگذاشته است. از استقلال هم حنیف عمرانزاده و خسرو حیدری به تیم ملی دعوت شدهاند. گفته میشد حسین کاظمی، فرهاد مجیدی و محسن خلیلی با توجه به نمایش اخیر خود به تیم ملی دعوت میشوند که این اتفاق رخ نداده است. سهمیه سپاهان و ذوبآهن هادی رحمتی، عقیلی، حاج صفی و حسینی چهار بازیکن سپاهان در فهرست تیم ملی هستند که این تیم را در پله اول قرار میدهند. ذوبآهن هم خلعتبری و طالبی را در تیم ملی دارد. اوساسونا با دو سهمیه (شجاعی، نکونام) سایپا با دو سهمیه (انصاری فرد، میرزاپور) سایر تیمهایی هستند که بیش از یک بازیکن در تیم ملی دارند.
حسین کعبی که در تورنمنت قطر کاپیتان تیم ملی بود به دلیل اشتباه و البته برخورد نه چندان خوبش با سرمربی تیم ملی از فهرست کنار گذاشته شده است. از استیل آذین تنها علی کریمی به تیم ملی دعوت شده که هنوز به طور قطعی مشخص نیست که آیا به اردو خواهد آمد یا نه. جمع جمیع شاگردان سابق محمد نصرتی، فرزاد آشوبی و پژمان نوری ، سه بازیکن مورد علاقه قطبی هستند که به تیم ملی دعوت شدهاند. آشوبی در بازی شب گذشته مس مقابل الاهلی نشانههایی از همان بازیکن خوب گذشته را داشت. تک ستاره های جوان میلاد میداوودی، کریم انصاری فرد، میلاد زنیدپور و امیرحسین فشنگچی چهار بازیکنی هستند که در آخرین فهرست تیم ملی حضور دارند. از این جمع میداوودی و انصاری فرد مدتهاست که در شرایط خوبی به سر نمیبرند. غلامرضا رضایی نیز که یکی از عوامل اوجگیری فولاد در چند هفته اخیر است به تیم ملی دعوت شده است.
ایمان مبعلی هافبک سابق تیم الانصر که به تازگی به الاشباب پیوسته است با وجود نیمکتنشینی در لیگ امارات به تیم ملی دعوت شده است. به نظر میرسد قطبی در این انتخاب کیفیات گذشته او را مدنظر قرار داده است. غایبان بزرگ فرهاد مجیدی، امیر شاپورزاده و محسن خلیلی سه بازیکنی هستند که با توجه به آمادگی مناسب در هفتههای اخیر انتظار میرفت حتمن در فهرست تیم ملی حضور داشته باشند اما قطبی با دلایلی که خود میداند ازین اقدام صرفنظر کرده است. با توجه به مواردی که در پیآمد شکی نیست که آخرین فهرست تیم ملی جنجالی و پرسر و صدا خواهد بود.
عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اصراردولت بر اختصاص ۴۰ هزار میلیارد برای اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها را یک اصرار غیر قانونی دانست.
به گزارش تابناک، «احمد توکلی» روز چهارشنبه در پاسخ خبرنگاران به این سوال که دولت امسال را به عنوان سال اول اجرای هدفمند کرن یارانهها به حساب آورده است و بر این اساس سال دوم، سال آینده است گفت: «توجیه این که امسال سال اول است توجیه بسیار خنده آوری است که هیچ فردی آن را نمیپذیرد و کمیسیون تلفیق هم قطعن نمیپذیرد و فکر نمیکنم دولت بر آن اصرار کند.»
وی افزود: «در قانون قید نشده که سال اول چه سالی باشد در قانون قید شده که اجرای این طرح باید در بودجه سنواتی انجام شود در نتیجه اگر دولت می خواست امسال را سال اول حساب کند باید متمم میآورد.»
نماینده تهران تصریح کرد: «قانون هدفمند کردن یارانه ها تصریح کرده است که این فعل و انفعال مالی باید در قانون بودجه انجام شود و اگر دولت می خواهد بنا بر تفسیر خودش این کار را انجام دهد باید باآوردن متمم از مجلس اجازه می گرفت که این کار را هم نکرده است پس به درستی باید پذیرفت که هدف قانون گذار و دولت سال ۸۹ سال اول است.»
در این مقاله سعی میشود تئوریهای مهم موجود در زمینه بهرهبرداری بهینه از منابع پایانپذیر را با دو معیار سیاستی مطلوبیت (بنتامی) و برابری بین نسلی (راولزی) بررسی کرده و پیامدهای آنها را برای استخراج بهینه منابع طبیعی، مصرف و سرمایهگذاری روی سایر بخشهای اقتصاد بیان کنیم. نشان میدهیم که حفظ منابع برای نسلهای آینده لزومن به معنی مصرف کمتر منابع پایانپذیر نیست بلکه تابع الگوی سرمایهگذاری در اقتصاد است. در انتها اشارهای به نتایج برخی مطالعات تجربی در مورد میزان پیروی اقتصادی منبع-محور از این قاعدهها میشود.
منابع پایانپذیر (Exhaustible Resources) مثل نفت و گاز در یک جامعه باید چه طور بین نسلهای مختلف تخصیص داده شوند؟ این سوالی برای جوامعی مثل ایران بسیار مرتبط است و جواب آن قاعده کلیدی برای سیاستگذاری کلان مدیریت منابع طبیعی به شمار میآید. در ایران از گذشته اصطلاح «حفاظت از منابع برای نسلهای آینده» و در ادبیات متاخرتر «برابری بیننسلی» (Intergenerational Equity) به کرات برای توصیف سیاست بهینه مربوط به چنین مسالهای به کار گرفته شده است. این مقاله سعی میکند به این سوال بپردازد که میزان بهینه نگهداری منابع برای نسل آینده چهقدر است؟ آیا باید همه منابع را برای نسلهای بعدی حفظ کرد؟ اگر نه، نسبت بهینه استخراج برای نسل فعلی و بعدی چه میزان باید باشد؟ بهعبارت دیگر سعی میکنیم عبارت مصرف بهینه و ضمنن اصطلاح راولزی «عدالت بین نسلی» را در یک چارچوب اقتصادی و تحلیلی معنی کنیم.
پیش از اینکه وارد تشریح مسیر بهینه استخراج شویم باید معیاری که سیاستهای مختلف بر اساس ارزیابی میشوند مشخص شوند. رقابت بین نسلهای مختلف موضوع کلیدی تمام مدلهای مربوط به سیاستگذاری بلندمدت منابع طبیعی است. در تمام این مدلها رفتار نسل فعلی رفاه نسل بعدی را از طریق تغییر انباشت سرمایه فیزیکی و انسانی و نیز تهی کردن منابع طبیعی تحتالشعاع قرار میدهد. بنا بر این نیاز به نظریهای داریم که بگوید مطلوبیت نسلهای مختلف چه طور باید در یک چارچوب واحد (تابع رفاه اجتماعی) وارد شده و یکجا تحلیل شود.
صندوق ذخیره درآمدهای نفتی نروژ شاید ملموسترین سیاست مبتنی بر توصیه هارتویک باشد. درآمدهای نفتی این کشور در این صندوق بر روی داراییهای مالی مختلفی سرمایهگذاری میشود.
نظریه مطلوبیتگرای بنتامی (Utilitarianism a la Bentham) یکی از مهمترین روشهای استاندارد بهینه کردن تابع رفاه اجتماعی بین نسلی است. مبنایی که اکثریت مطلق مدلهای رایج بهینهسازی پویا در اقتصاد کلان هم از آن تبعیت میکنند مجموعی از مطلوبیت (تنزیل یافته) نسلهای مختلف در طول زمان را به عنوان شاخص رفاه گرفته و مسیری که این تابعی (Functional) را بیشینه میکند مشخص میکنند. در بسیاری از مدلهای رشد استاندارد که بر قاعده بنتامی مبتنی هستند، رفاه (مصرف) در طول زمان افزایش مییابد تا اقتصاد به نقطه پایداری (Steady State) برسد. در طول این مسیر نسلهای اولیه به نسبت نسلهای بعدی کمتر مصرف میکنند و با کمک به انباشت سرمایه به اقتصاد کمک میکنند تا در طول زمان رشد کرده و به نقطه پایدار برسد. درست عکس این مساله در مدلهای رشد مبتنی بر منابع طبیعی به وجود میآید. اگر تولید جامعه تابع سرمایه فیزیکی و میزان استخراج منابع زیرزمینی (هر دو) باشد، نسل اول ممکن است مصرف خود را با استخراج فراوان منابع طبیعی بالا ببرد ولی با افت تولید از منابع طبیعی برای نسلهای بعدی رفاه آنان کاهش یابد. این موضوعی است که به وضوح در مورد منابع حتی ظاهرن تجدیدپذیر مثل جنگلها و مناظر طبیعی و منابع آب شیرین و دریاچهها و غیره در ایران شاهد آن هستیم.
اولین کسی که پاسخی جدی به سوال استخراج بهینه منابع طبیعی با معیار بنتامی داد «هوتلینگ» (Hotelling,1931) بود. او در پاسخ به سوالات و نگرانیهایی که در مورد مصرف «بیرویه» (اصطلاحی آشنا در فضای عمومی ایران) منابع پایانپذیر مثل نفت و لزوم حفاظت از آنها در سطح جامعه آمریکا مطرح شده بود مقالهای را در دهه سی در مجله معروف اقتصاد سیاسی (Journal of Political Economy) نوشت و مسیر بهینه استخراج از چنین منابعی را تعیین کرد. هتلینگ در آن مقاله قاعدهای را مطرح کرد که هم اکنون یکی از مشهورترین و مناقشه برانگیزترین حدسیات اقتصادی است و میگوید که در مسیر بهینه استخراج، قیمت ماده معدنی در بازار باید با نرخ سود بانکی (بدون ریسک) رشد کند.
منطق این قاعده ساده است: در تعادل داراییهای مختلف باید بازده یکسان (با فرض نبود ریسک) پرداخت کنند. صاحب منبع پایانپذیر باید بین فروش یک واحد بیشتر از محصول و سرمایهگذاری درآمد حاصل از آن برای دوره بعد یا نگهداری ماده معدنی زیر زمین و فروش آن به قیمت بالاتر در دوره بعد بیتفاوت باشد. رشد قیمتی که شرط بیتفاوتی را ارضا میکند برابر با هزینه فرصت سرمایهگذاری درآمد محصول در داراییهای دیگر یعنی همان نرخ بهره است.
قاعده هتلینگ صرفن یک فرمول ساده رشد قیمت نبود بلکه پیامد سیاستی مهم و اساسی را بیان کرد: اگر استخراج منابع را به بازار بسپارید قیمتهای تعادلی مسیر استخراجی را مشخص میکنند که از دید اجتماعی هم بهینه است. به عبارت دیگر لزومی به دخالت دولت برای جلوگیری از استخراج بیرویه منابع زیرزمینی نیست و بازار خود به خود این کار را میکند.
مدل هتلینگ با اینکه به نسبت زمان خود به لحاظ فنی و مفهومی بسیار پیشرفته است ولی طبعن در فضای هشتاد سال نوشته شده و فرضیات بسیاری در آن وجود دارد که در سالهای بعدی کنار گذاشته شده و مدلهای واقعبینانهتری به جای آن پیشنهاد شد. جالب این جا است که با وجود معرفی فرضیات جدید هنوز هم بسیاری از مقالات تئوریک به نتایجی میرسند که کمابیش به نتیجه اولیه هتلینگ نزدیک است.
ارزیابیهای تجربی البته چندان با نتایج مطالعات تئوریک سازگار نیست. مطالعات مختلف روی روند بلندمدت قیمت محصولات پایانپذیر نشان میدهد که قیمت این نوع محصولات نه تنها بنا بر پیشبینی مدل هتلینگ با نرخ سود بانکی رشد نکرده است بلکه حتی برای برخی محصولات شیب منفی کوچکی هم داشته است. برای رفع این تناقض توجیهات مختلفی مثل تغییرات فناوری استخراج، یافتن منابع جدید، معرفی محصولات رقیب، ضعف حقوق مالکیت و محدودیت ظرفیت استخراج پیشنهاد شده ولی یافتن مدلی که بتواند این معما را حل کند همچنان یک تلاش در جریان در حوزه اقتصاد منابع است.
مدل هتلینگ در چارچوب تعادل جزیی و بدون تعامل با سایر داراییها ارایه شده است. در دهه هفتاد دوباره این سوال مطرح شد که با فرض وجود منابع پایانپذیر و نیز امکانهای سرمایهگذاری روی داراییهای فیزیکی و مالی و انسانی چه گونه میتوان مسیری برای رشد پایدار اقتصاد تصور کرد. مدلهای رشد اقتصادی که منابع طبیعی را وارد مدل رشد کرده و مساله را به صورت جامع بررسی کردند پاسخی به این نیاز بودند. مساله کلیدی که در این بین بروز میکرد این بود که اگر اقتصاد جامعه به شدت به مصرف منابع پایانپذیر وابسته باشد (در حالت حدی به آب و هوای تمیز فکر کنید) و این منابع در طول زمان در حال تهی شدن باشند چه طور میتواند مطمئن بود که رفاه جامعه در نسلهای دورتر به شدت افت نمیکند؟
معیار بنتامی در این زمینه با یک مشکل مهم رو به رو است: به علت وجود ضریب تنزیل در اکثر مدلها، مطلوبیت نسلهای دور عملن تاثیر چندانی در کل تابعی رفاه ندارد و بهینهسازی روی نسلهای متقدم متمرکز است. آیا میتوان سیاستی را پیشنهاد کرد که پایداری مصرف در طول زمان را تضمین کند؟
مقاله سولو (Solow, 1974) در این زمینه پیشرو است. سولو در ابتدای مقاله قاعده مشهور عدالت راولز (Rawls Theory of Justice) را بازخوانی کرده و به فصولی از کتاب راولز در مورد عدالت بین نسلها (به جای عدالت بین افراد در داخل یک نسل) میپردازد. قاعده عمومی راولز را میدانیم. این قاعده میگوید که بیعدالتی در تخصیص منابع مجاز نیست مگر اینکه به سمت بهبود مطلوبیت فقیرترین فرد جامعه معطوف باشد. در واقع راولز در مقابل نظریه یوتیلیتارین بنتام را که مجموع مطلوبیت عاملهای اقتصادی را به عنوان معیار تابع رفاه اجتماعی پیشنهاد میکند، قاعده بیشینه-کمینه (Max-Min) را پیش میکشد و میگوید تابع رفاه باید حداقل مطلوبیت موجود در جامعه را بیشینه کند. به زبان ریاض با پیروی از این قاعده بخشی از ورودیهای تابع مطلوبیت کل جامعه یعنی مطلوبیت طبقات بالاتر اساسن برای مساله بهینهسازی غیرمرتبط (Irrelevant) میشوند و هدف بیشینه کردن مطلوبیت زیرمجموعهای از افراد است.
سولو اشاره میکند که هر چند خود رالوز هم از کاربردی بودن قاعدهاش برای مسایل بین نسلی مطمئن نیست ولی اگر معیار راولز را برای تحلیل مساله بین نسلی به کار بگیریم نتیجه کاملن متفاوتی به دست میآید. اگر هر نسل را یک عامل در نظر بگیریم، این تابع میگوید که وضعیت فقیرترین نسل باید بهبود یابد. پیامد این تحلیل در حالت حدی این است که مطلوبیت (مصرف) تمام نسلها باید با هم برابر باشد. شهود این مساله خیلی ساده است. اگر مسیری وجود داشته باشد که وضع نسل اول بدتر از نسل دوم باشد در این صورت نسل اول فقیرترین نسل است و هدف به سمت بهبود وضع او تا جایی که دیگر فقیرترین فرد به حساب نیاید معطوف میشود.
کاربرد قاعده راولز برای مسایل بین نسلی پیامد مهمی دارد. اگر رشد جمعیت و استهلاک سرمایه صفر باشد هیچ نسلی نباید برای نسل بعد پسانداز کند. پدری را تصور کنید که دوست دارد فرزندش هم مثل خودش زندگی کند. این پدر فقط کافی است تا مجموعه سرمایهای که در اختیار دارد را به فرزندش منتقل کند. هر گونه پسانداز اضافی از سوی پدر به معنی کاهش مصرف خود او و افزودن به مصرف فرزدش است و شرط اول قاعده راولز را نقض میکند. اگر رشد جمعیت صفر نباشد در این صورت موضوع کمی تغییر میکند و هر نسلی باید مقداری پسانداز کند که سرمایه سرانه برابری را به نسل بعدی تحویل دهد. همان پدر قبلی را فرض کنید که صاحب دو بچه است. اگر این پدر تمام دارایی خود را به فرزندان منتقل کند هر کدام از آنها صاحب نصف سرمایه شده و رفاهشان کاهش مییابد. این پدر باید قدری پسانداز کند (در واقع در این مثال خیلی پسانداز کند) تا بتواند سرمایهای دوبرابر چیزی که خودش مصرف میکرد را به فرزندان تحویل دهد. این قاعده البته برای سیاستگذاری بین نسلی چندان جذاب نیست چون به شدت به وضعیت اولیه بستگی دارد و اگر نسل اول یک جامعه فقیر باشند تمام نسلهای بعدی هم باید در همان سطح زندگی کنند.
معرفی منابع پایانپذیر و امکان استخراج بیشتر آن برای جبران کمبود سرمایه در دورههای متقدم مساله قبلی را تغییر میدهد. هر چند سولو در مقالهاش قاعده بهینه ترکیب دو نوع تولید را پیشنهاد میکند ولی اعتبار مساله برابری بین نسلی با معیار راولزی به هارتویک رسیده است. هارتویک (Hartwick, 1977) ایده مصرف ثابت سولو را با فرض وجود هزینه تولید منابع پایانپذیر تعمیم داده است. او قاعده مشخصی را پیشنهاد میکند که به قاعده هارتویک برای پایداری (Hartwick Rule of Sustainability) مشهور شده است و میگوید که تمام درآمد ناشی از منابع پایانپذیر را در بخشهای غیر پایانپذیر (ماشینآلات و زیربناها و داراییهای مالی و غیره) سرمایهگذاری کنید و بقیه درآمدهای اقتصاد (از جمله تمام درآمد ناشی از سایر سرمایهها) را مصرف کنید. به این ترتیب هم نسل فعلی از مواهب ناشی از سرمایهگذاری بهرهمند میشود و هم اصل سرمایه مولد (بخشهای غیرپایانپذیر) به نسلهای بعد منتقل میشود. نسل فعلی هم فقط درآمد حاصل از منابع زیرزمینی را به نسل بعدی منتقل میکند و از درآمد ناشی از سایر داراییها چیزی را برای نسل بعدی پسانداز نمیکند. این پیشنهاد ساده به نوعی دو اصلی را که در بررسی آرای راولز و سولو گفتیم تحت پوشش قرار میدهد. نسل فعلی رفاه خودش را به خاطر پسانداز برای نسل بعد کاهش نمیدهد ولی از طرف دیگر هم سرمایه ناشی از منابع طبیعی را برای نسلهای بعدی حفظ میکند. هارتویک نشان میدهد که با فرض تابع کابداگلاس برای تولید در سطح جامعه و با دنبال کردن برنامه استخراجی که بسیار شبیه به پیشنهاد هتلینگ است، این سیاست مصرف/پسانداز، سطح مصرف را بین نسلهای مختلف ثابت نگه میدارد. شهود مساله هم ساده است. استخراج از منابع پایانپذیر در طول زمان کاهش مییابد ولی در عوض بر انباشته سرمایه مولد در بخشهای دیگر افزوده میشود. این دو اثر همدیگر را خنثی کرده و مسیر ثابتی برای مصرف تمام نسلها فراهم میکنند.
پیشنهاد مقاله این است که اکثریت کشورهای در حال توسعه نرخ پسانداز حقیقی منفی دارند
در مطالعه مشهور بانک جهانی که توسط Hamilton and Clemens, 1999 انجام شد، میزان پسانداز حقیقی کشورها بررسی شد. پیشنهاد مقاله این است که اکثریت کشورهای در حال توسعه نرخ پسانداز حقیقی منفی دارند. این وضعیت خصوصن برای کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا تشدید شده و رقم پسانداز حقیقی متوسط آنها در سه دهه گذشته به حدود منفی ده درصد میرسد. با لحاظ کردن هزینههای آموزش به عنوان سرمایهگذاری روی سرمایه انسانی این رقم کمی بهبود مییابد ولی برای منطقه خاورمیانه همچنان منفی است و به طور متوسط حدود منفی هفت درصد است. رقمهای محاسبه شده برای ایران در فاصله دهه هشتاد تا اواسط دهه نود هر چند باز منفی است ولی کمی از متوسط منطقه بهتر است و بین منفی دو تا ده درصد در سالهای مختلف تغییر میکند. محققین دیگری بعد از این مطالعه این سوال را پیش کشیدند که اگر توصیههای قاعده هارتویک برای سرمایهگذاری درآمدهای ناشی از منابع پایانپذیر روی داراییهای مولد دنبال میشد وضعیت کشورهای منبع-محور به چه صورتی میبود؟ همان طور که انتظار داریم جواب مایه تاسف است: بسیاری از کشورهای با درآمد متوسط مثل ونزوئلا وضعیتی مثل کره جنوبی داشتند.
صندوق ذخیره درآمدهای نفتی نروژ شاید ملموسترین سیاست مبتنی بر توصیه هارتویک باشد. درآمدهای نفتی این کشور در این صندوق بر روی داراییهای مالی مختلفی سرمایهگذاری میشود. این صندوق البته با حساب ذخیره ارزی که درآمدهای نفتی در دورههای قیمت بالا ذخیره میشوند تا در دورههای بعدی مصرف شوند تفاوت دارد. صندوق ذخیره نروژ درآمدها را روی داراییهای جایگزین «سرمایهگذاری» میکند و لذا عملن جریان درآمدی جدیدی (Dividends) تولید میکند که در هر لحظه از آن میتواند به مصرف نسل فعلی برسد. البته اینکه سیاست انتخاب داراییها در این صندوق چه باید باشد جزو موضوعات داغ سیاسی در این کشور است.
امید است در مقاله دیگری به بحث الگوی سرمایهگذاری بهینه درآمدهای نفتی در ایران بپردازیم.
گروه جنداله با انتشار اطلاعیهای از محمدظاهر بلوچ به عنوان رهبر جدید خود یاد کرد. این گروه اعلام کرده که کمیته مرکزی جنداله پس از دستگیری عبدالمالک ریگی سرکرده گروه تشکیل جلسه داده و با اتفاق آرا محمد ظاهر بلوچ را به رهبری خود انتخاب کرده است.در بخشی از این اطلاعیه آمده است که در این نشست، برخی قبایل و گروههای مبارزه متحد با جنداله نیز با رهبر جدید «بیعت کرده و پیمان بستند که تا آخرین قطره خون به نبرد و مبارزه و جهاد ادامه خواهند داد.»جنداله همچنین اضافه کرده که «جنبش تنها در رهبر خلاصه نبوده است که با دستگیری وی مشکلی رخ دهد و یا حرکت متوقف شود، بلکه جنبش استوارتر از پیش به راهش ادامه خواهد داد.» روز سهشنبه وزارت اطلاعات ایران اعلام کرد که طی یک عملیات توانست عبدالمالک ریگی سرکرده گروه جنداله را دستگیر کند.
«آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان، با اعلام آمادگی برای تشدید تحریمها علیه جمهوری اسلامی، خواستار موضعگیری مشترک جامعه بینالملل در برابر ایران شد.
خانم مرکل که روز پنجشنبه با یک نشریه آلمانی گفتو گو میکرد گفت: «دولتهای بینالملل در حال حاضر روی تشدید تحریمهای جمهوری اسلامی در صورت عدم همکاری این کشور، کار میکنند.»
وی همچنین از کشورهایی مانند چین و روسیه که تاکنون موضع خود را در برابر ایران مشخص نکردهاند خواست مسوولیتپذیری خود را در عرصه بینالملل نشان دهند و در تصویب تحریمها علیه ایران هم کاری کنند.
اظهارات صدراعظم آلمان در حالی بیان میشود که روز چهارشنبه هیلارى کلینتون وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در جلسه استماع سناى آمریکا گفت که امیدوار است شوراى امنیت ملل متحد قطعنامه تحریم هاى جدید علیه رژیم ایران را در ۳۰ یا ۶۰روز آینده به تصویب برساند.
277 میلادی- «مانی» اندیشمند بزرگ ایرانی و بانی مکتب «مانیکیسم» پس از پنج ماه زندان اعدام شد. اعدام مانی نتیجه نفوذ بیش از حد روحانیون آیین زرتشت در دستگاه دولت ساسانی ایران بود. مانی که افکار او از شرق تا چین و در غرب، تا اروپا را فراگرفت عقیده داشت که معنویت و مادیت همیشه در تضاد هستند و همه مشکلات جهان و مسایل بشر از مادیات و مادیگری سرچشمه می گیرد. مورخان و فلاسفه وی را «آموزگار معنویت» لقب دادهاند.
۱۸۷۸ میلادی – چاپ نخستین دفتر اطلاعات تلفن شهری که یک نوع کتاب رفرنس است، در شهر«نیوهیون» ایالت کانکتیکت آمریکا به پایان رسید و توزیع آن آغاز شد و تقریبن همه شهرهای جهان دارای چنین دفترچههایی هستند.
۱۸۰۲ میلادی – زادروز نویسنده و شاعر شهیر فرانسه «ویکتور هوگو». علاقه مردم به هوگو به قدری بود که در مراسم تدفین او بیش از دو میلیون نفر شرکت کردند که تا آن زمان در تاریخ جهان بیسابقه بود. معروفترین داستانهای او«گوژ پشت نتردام» و «بینوایان» هستند که هنوز تجدید چاپ میشوند و به همه زبانهای جهان ترجمه شدهاند.
۱۸۸۵ میلادی – کنگره برلن که سرگرم تقسیم آفریقا میان اروپاییان بود، نیجریه را به انگلستان و کنگو را به بلژیک بخشید.
۱۹۵۴ میلادی – نخستین دستگاه «تایپ ستینگ» به کار گرفته شد و این، آغاز پایان عمر ماشینهای لاینو تاپب در کار حروفچینی بود.
۱۳۲۴ خورشیدی- «علامه علیاکبر دهخدا» ادیب و شاعر و محقق گرانقدر ایرانی درگذشت. علامه دهخدا همراه با میرزا جهانگیرخان شیرازی روزنامه سیاسی – انتقادی صوراسرافیل را در تهران منتشر کرد. دهخدا با نوشتن مقالاتی کوتاه و انتقادی با عنوان چرند و پرند در این روزنامه، جایگاهی خاص در میان مردم بدست آورد. نوشته وی بیشتر با امضای دخو و گاه با نام نخودهمهآش و روزنومهچی در روزنامه چاپ میشد. مهمترین آثار ادبی دهخدا لغتنامه دهخدا و امثالحکم است.
۱۷۱۵ میلادی – زادروز «کلود آدرین هلوسیوس» فیلسوف و ادیب فرانسوی
مردم عادی درگیر مسایل بسیاری هستند. این مسایل برآیندها و انگیزشهای مختلف را در جامعه ایجاد کرده آن چنان که هر کس میخواهد قدمی در این ارتباط بردارد. «کوچه» فکر میکند که گاهی اوقات انعکاس همین حرفهایی که در میان مردم، در کوچه و بازار و اماکن مختلف زده میشود، نشانگر همان چیزهایی است که بطن بسیاری از حوادث در جامعه است.
چندی پیش مطلبی پیرامون برنامه شستو شوی مغزی توسط امواج رادیویی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در بخش شایعه رادیو کوچه انتشار یافت. آنچه در پی میآید، بخش دوم مکاتبات الکترونیکی دو نفر در ارتباط با این موضوع است که برای رادیوکوچه ارسال شده است:
ب جان من هم به این جنابان میگویم به همین دلیل که شما دانش فقه دارید و فقط مساله و حدیث بلدید (راستش در همین هم شک دارم) و اصلن دانشگاه علوم سیاسی نرفتهاید(همانطور که دانشکده ی علوم و معارف اسلامی نرفته اید و فقط حجره بازی کرده اید اگر بازیهای دیگر نکرده باشید و دانش سیاسی ندارید و از غیب هم به شما هیچی نرسیده (دلم میسوزه که بدشانسی آوردید و جزو ۱۲۴ هزار پیغمبر نیستید) و قدرتش را ندارید، نمیتوانید و چون نمیتوانید نباید ادعا کنید و چون ادعا میکنید به شما شک میکنیم که نکند جا پای شیطان گذاشتهاید.
شعار میدهیم که دیانت پیامبر عین سیاست ایشان و سیاست پیامبر عین دیانت ایشان بوده است. و ما هم میگوییم قبول و نمیتوانیم چیزی جز این بگوییم زیرا علم سیاسی پیامبر از دین پیامبر حاصل شده بود و ما هم این را میدانیم (تازه اگر ندانیم ما دانا میشویم زیرا ما را به جرم نمیدانیم خواهند کشت:)). حالا ما هم به شما یادآوری میکنیم که آیا شما میدانید که طبابت پیامبر هم عین دیانت ایشان و دیانت پیامبر هم عین طبابت ایشان است و شما هم نمیتوانید بگویید که اینطور نیست زیرا که پیامبر جز از راه دین علم دیگری را کسب نکرده بودند. و شما بهتر از من میدانید و آگاهید که در معجزات پیامبر زیاد داریم که طبابت کردهاند و شاید به اندازهای که سیاستمداری کردهاند طبابت نیز داشتهاند و با اسنادی تاریخی موثقتر از سیاستکاریهایشان طبابت کردهاند(برای نمونه مشتی خواستید بفرمایید تا خرواری بفرستم. این یکی را که مطمئن هستم شنیدهاید داشته باشید: پسرکی مریض با مادر نزد پیامبر جهت علاج آمده پیامبر او را فرمود فردا بیا چون فردا آمد فرمود به مادر که مگذار پسر خرما خورد و عجیب بود بر مادر که چرا رسول جواب به این سادگی را دیروز نفرمود و لذا سوال کرد و پاسخ شنید که دیروز خود خرما خورده بودم چطور او را از خوردن آن منع میکردم) . حال آیا شما که سیاستتان عین دیانتتان است طبابتتان نیز عین دیانتتان است؟ یا خیر همگی در امراض دست و پا میزنید و خود شب و روز خرما میخورید و به مردم سال به سال میگویید که نباید خرما بخوری. برای تو بد است مریض میشوی تو.
اصلن قبول شما که هرگز دروغ نمیگوید. کلن راست میگویید. طبابتتان و سیاستتان عین دیانتتان است و در اینجاست که باید به دیانتتان شک کنیم.هیهات از این ریاکاری.
چرا وقتی پای عمل می رسد جانشین بزرگوار خدا بر زمین جا میزند و نیز جار میزند که این کار، کار من نیست ؟ مگر نمیدانید من نمیتوانم؟ما هم به او میگوییم تو کلن هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی. مفت خوری هستی که میخواهی از راه ریا و تزویر در دین و بازی با عقاید مردم، بدون تلاش و کوشش صاحب پست و مقام دنیوی شوی و این در حالی است که قدرت ادارهی صحیح این جایگاه را نیز نداری. اصلا زود باش از جایگاه تصمیم گیری بیا پایین. الان هم خیلی دیر شده و آنجا را با نشیمنگاه ناپاکت آلوده ساختهای.
به خدا قسم که نیست جانشین شیطانی بر زمین که ادعای جانشینی خدا را نکرده باشد(مثال : یزید خود را امیرالمومنین میخواند) و راهی نیست برای جداسازی او جز سنجش علم او به اشیاء همین جهان دنیوی.
و قول شیطان و ادعای او در نزد عقل پوچ و تو خالیاست اگر مردم عقل داشته باشند. زیرا که شیطان نه عقل دارد و نه به درد چیزی میخورد تا چه رسد او را به جوهر مقدس و والا مقام علم. که تنها بر عقلهای کامل نازل می شود و لایمسه الاالمطهرون(به نظر این جانب عقل کامل معصوم است و بس)
و طبابت و پزشکی به خاطر این در بین علوم بعنوان مثال انتخاب شده است که پیامبر فرمود: العلم العلمان، العلم الادیان و العلم الابدان (علم دو تاست، علم دینها و علم بدنها)
اصلن میدانید که امام زمان(عج) همیشه سالمند؟ میدانید چرا ؟ آری چون دانش پزشکی دارند و حکمتش را هم میدانید یا نه بگویم؟ باشد خودم میگویم و شما نیز از فقها بپرسید. چون که خدا نقص و مرض ندارد جانشین خدا هم بر زمین نباید نقص و مرض داشته باشد. لذا هیچ امام یا جانشین خدا بر زمینی نیست مگر اینکه سالم است و هرگز عضوی از اعضای او ناقص نیست و در کمال زیبایی و قدرت و تناسب اندام است. این را گفتم تا بدانید که جانشین امام زمان حتی در جنگ ناقص نخواهد شد (و شاید زنگ مدرسه بخورد.) زیرا جانشین او جانشین خداست و خدا در جنگ نیز نقص برنمیدارد و زمانی که امامی میمرد دیگر جانشین خدا بر زمین نیست زیرا که خدا هرگز نمیمیرد و جانشین اوست در جهان دیگر و نور امامتش به فردی سالم منتقل میگردد.
شما را بخدا سوگند اگر شما یک کارخانهی کوچک داشتید که با زحمت زیاد خود قادر به ادارهی امور علمی آن باشید و مجبور به مسافرتی شده باشید آیا از سر خیابان یکی را به جانشینی خودتان میگذارید و میروید؟یا نه دقیقن کسی را که تواناییهای علمی شما را برای جانشینی شما داشته باشد مییابید و بر جای خویش مینهید؟ تازه باید به او اعتماد هم داشته باشید مگر نه؟
یا اصلن به عقل جور در میآید و حماقت نیست که شما کارخانهاتان را رها کنید و بگویید که از داخل کارخانه کارمندانم یک نفر را خودشان بعنوان جانشین من برخواهند گزید من بروم فعلن سواحل قناری را زیارت کنم.
و اهمیت کارخانهی شخصی شما کجا و اهمیت کشور ایران و ممالک شیعه و زمین و ملک هستی کجا؟
و درایت رئیس یک کارخانه کجا و تدبیر و عاقبت بینی و امنیت در تصمیم و ملاحظهی پیروان بیدانش از طرف امام زمان(عج) کجا؟ آیا شما میخواهید که باور کنیم که امام زمان(عج) که بنا به حدیث صحیح پدر رئوف این امتند اینگونه ما را رها کرده باشند که هر کس از هر جایی آمد و خود ادعای جانشینی او را بدون آنکه حتی خبری از غیب یا سندی محکم برای صدق ادعای خود آورده باشد نماید بپذیریم و یک راست به حجلهی مادرمان که دین خداست ببریم؟
راستی چرا اصلا نواب اربعه که در حقیقت رابط های (نه جانشینان) آن جناب بودند و سند آوردند و حتی خبر از غیب آوردند و کارهای عجیب و غریب از آنها سر زد تا مردم باورشان کردند باز هم هرگز و هرگز ادعای جانشینی سیاسی آن بزرگوار را نکردند؟ به اسم امام زمان(ع) تشکیل حکومت ندادند و حتی هرگز حرکتی نیز در این خصوص از آنها در تاریخ ثبت نشده است.؟
آیا اعتقاد شما به این جانشینی جز همین است؟ آیا امام زمان(عج) برای این هستی جانشین تعیین نکرده اند وخودشان مثل همان صاحب کارخانه رفتند استراحتگاه غیبت؟ و حالا ما بیچارهها چاره ای نداریم که هر کسی که زورش زیاد بود یا این که توانست عده ی بیشتری را فریب دهد به عنوان جانشین او بپذیریم. دلیل ما هم این است که خب مگر میشود احکام اسلام را بدون حکومت اجرا کرد؟ چه دلیل محکمی هم داریم واقعا .
خب با حکومت دینی فعلی چطور؟ شما با حکومت دینی مثلا تا حالا چند تا دست قطع کردهاید؟ دست قطع کردهاید یا اینکه زندان پشت زندان ساخته اید تا دزدها را نگه دارید؟ اصلا میدانید که در اسلام دزد را در زندان نگه نمیدارند؟ اصلن میدانید که اسلام زندان ندارد؟ بله اسلام زندان ندارد! حتی اسیران جنگی یا در قبال چیزی آزاد میشوند یا کشته می شوند.اسلام برای وقت و زندگی انسان ارزشی بیشتر از بدن او حتی قائل است. چیزی که اینان به راحتی از انسانهایی شجاع و درستکار میگیرند و آنها را در زندان میکنند آن هم به نام اسلام! و ای کاش دزد در زندان نگه میداشتند. ای کاش
این است اسلام و احکامش تا قیامت بلاتغییر! واگر کسی مثل …. عزیز بیاید و بگوید این احکام مال ۱۰۰۰ سال پیش بوده باید آنها را عوض کنیم به او میگویم …. جان مراسم حج و روزه و حتی نماز هم مال ۱۰۰۰ سال پیش است لطفا اینها را هم به روزرسانی کنید تا یک دین جدید و فابریک داشته باشیم.
میگویید آخر دنیای جدید حالا نمیتواند بپذیرد که دست کسی را قطع کنیم. خب قبول من هم به شما میگویم دنیای متمدن کنونی نمیپذیرد که شما سر حیوانی را نیز قطع کنید. آن را زجر کشی حیوانات مینامند. دامپزشکی هایشان قبولش ندارند. خب چطور است که سر حیوانات را هم دیگر نبریم و اسلام را کمی متمدن تر کنیم مگر نه؟ اصلا ذبح شرعی مال اعراب بادیه نشین بوده این حرفها را دیگر پزشکی و دامپزشکی جدید نمیپذیرد که گوشتش حرام است یا حلال است . بی خیال آقا.
اجرای این موارد شبهه برانگیز را برای حکومت امام زمان میگذاریم.ایشان بیایند بیکار نشوند دیگر. اگر ما همهی کارها را انجام بدهیم دیگر او چکاره است.
میخواهیم که عدل الهی را او پیاده سازی کند تا در رزومهی کاری خود کاری بزرگ داشته باشد.ما که نیازی نمیبینم الان اینکار صورت گیرد. اصلن بیخیال این هم بشویم برویم سراغ برج میلاد خودمان. مگر نه؟
به خدا من وقتی اینطور عقاید را میبینم نمیدانم بخندم یا بگریم. بی دلیل نیست که در حدیث است که زمان ظهور، مهدی را به آوردن دینی جدید متهم میکنند و او میفرمایید که آنقدر دین جدم را تغییر داده اید که اکنون دین اولیه بر شما جدید می آید. (منبع کتاب مهدی موعود علامه مجلسی _ صفحه فراموش شده )
کجاییم …. جان ؟ واقعا ما کجا و دین کجا؟
و اگر برداشت شما چیزی دیگر از این غیبت است بگویید تا ما هم بدانیم؟ نکند فرزند حسین میترسد بیاید و جانش را بگیرند؟ یا فرزند پیامبر می ترسد بیاید و قبولش نداشته باشند؟ …
و شما از ما میخواهید که به اعتقاد شما بیاییم. درست . میپرسیم اعتقاد شما چطور حکومتی است؟ میگویید که نائب امام معصوم بهتر است از کفار . بهتر است از بیگانهها. میگوییم درست . بعد میگویید خب پس دنبال حکومتی دیگر نباشید همین خوب است و میگویید اگر این حکومت را نمیخواهید پس شما چه حکومتی را میخواهید؟ و میگویید حکومتهای دیگر که کلن با امام زمان(ع) از بیخ و بن مشکل دارند و اصلن با اصل دین مشکل دارند و ما میپرسیم که چرا آنها با امام زمان(عج) مشکل دارند؟ میگویید که چون سیاست شان غیر از دیانتشان است.خب حالا خودتان بگویید من چه بگویم به شما؟ این چه منطقی است(من میدانم که شما بسیار منطقی هستید ولی نمیدانم چرا اتفاقا اینجا منطقی فکر نمیکنید؟
دل پر ز درد و زغم ___نه طبیبی و نه دوایی چه کند غریب و بی کس___ که ندارد آشنایی
بگذریم از درد دل ما_ آنچه در بالا آورده شد بیشتر رد حکومت فعلی بود و لزوم اینکه باید از دست آن خلاص شویم. به هر قیمتی که شده باید از حکومت جانشین شیطان در بیایم. حتی اگر فعلا جانشین خدا نباشد دلیلی نیست که گردن برای شیطان خم کنیم! اما قصد دارم در زیر بگویم که نظر بنده در زمان غیبت گرایش مردم به چه سبک زندگی است آیا باید حکومت تشکیل دهند یا خیر؟ آیا باید ایدئولوژی را خود ساخته (مانند مارکسیسم یا سوسیالیسم یا ولایت فقیه یا … ) و بعد بر اساس آن تشکیل حکومت دهند یا خیر نظری دیگر دارم. بله من نظری دیگر دارم. نظرم من این نیست که مردم بر اساس مکتب تشکیل حکومت دهند. اصلا با تشکیل حکومت مخالفم! زیرا حکومت را متعلق به خدا و امام معصوم میدانم و بس! اما برای این که منظور من را متوجه شوید باید لغات را کمی باز کنیم.
لغت حکومت به معنای حکم دادن است. و حکم دادن یعنی استیلای اراده ی فردی یا افرادی بر دیگر افراد . و غیر از معصوم که از طرف خدا مامور تشکیل حکومت است (و حتی آن را بزرگترین ودشوار ماموریت خود می دانند )کسی نباید آنقدر خودخواه و خودبین شده باشد که ارادهی شخصی خودش را _نه تنها در این زمان بلکه در هر زمان دیگری_ بر دیگران برتری دهد و از دیگران بخواهد که او را در حقیقت عبودیت کنند و نه تنها آن را ماموریت دشوار خود نبیند بلکه آن را به چراگاه خوشگذرانی و حیوان صفتی خویش مبدل نماید. که اگر شخصی چنین کنند کار فرعون را کرده و بعلاوه ی اینکه چون به اندازه ی او قدرت نیز ندارند همانطور که دیده ایم دچار ریاکاری و عوام فریبی نیز می شود و ریا نیز میکند! و بر گناه خویش می افزاید و در جایگاهی بدتر از فرعون ماوی خواهد گزید.زیرا فرعون می گوید خدایا تو به من قدرت دادی و قدرت اعطایی تو مرا فریفت ولی این ناچیز حقیر ریاکار چه دارد که عذر بیاورد!؟.
و این مطلب بسیار ساده است که غیر از این، غیرمنطقی است و انسان دچار هوا و هوس عدهی دیگری خواهد شد و قطعن برای امیال دنیوی آنها حرکت خواهد کرد.
برای شما باید این قابل درک باشد که جامعهی دمکراتیک و مبتنی بر رای و نظر مردم قطعن دیگر یک حکومت نیست(البته با تعریفی که بنده از حکومت داشتم) و این دیگر حکم دادن نیست بلکه یک نظم است و ارادهی کسی بر کسی دیگر برتری ندارد بلکه رای اکثریت بر خود اکثریت حاکم خواهد بود و این همان چیزی است که ما فکر میکنیم که اولا این یک نظم اجتماعی و یک نظام قانونمند است و یک حکومت نیست که بخواهد با نام امام زمان(عج) یا هر اعتقاد دیگری بازی کند و تمام مردم را به تناقض فکری و دینی بکشاند و تنها و تنها یک نظم است بین خود مردم در انجام و واگذاری کارهایشان به متخصصین، با امنیت کامل از این که عده ای متقلب خود را به جای متخصص جا نمی زنند و به گونه ای رفتار نمی کنند که گویی جانشین خدا هستند در حالی که عملا در حال از بین بردن دین خدا در قلب مومنین می باشند. می گویید نه به مردم و تغییر عقایدشان نگاه کنید. نکند این را نیز آمریکا کرده ؟ نه شاید انگلیس کرده؟ منظورم همان مسیحیها و یهودیهای ناپاک است دیگر . از اول هم می خواستند اسلام نابود شود.نتوانستند و ۱۴۰۰ سال قمری تلاش و کوشش کردند بالاخره در سال ۱۳۷۶ شمسی موفق شدند دولت خاتمی را سر کار بیاورند. خدا هم با مردم شیعه یار بود وگرنه اگر این انقلاب اسلامی نبود اعتقاد همین چهار تا مسلمون رو هم از بین می بردند. مگه نه …. جان؟
یا نه هنوز شما به قدرت اعتقادی اسلام اعتقاد دارید؟ اعتقاد دارید که اسلام با شمشیر عمر و اربدهی ابوبکر ترسو به کشورهای ایران و روم و….صادر نشده است؟ اعتقاد دارید که اسلام مبتنی بر عقل و منطق علی است که دشمن غدار و سرتاپا مسلحش را اگر یک امپراتوری که هیچ حتی اگر چند امپراتوری باشد نیز از پای درمیاورد آن هم نه با جنگ و خونریزی بلکه با قدرت ایمان. (نمی دانم چرا به یاد بخش پیروزی مهدی از کتاب های حدیث افتادم_آنها را بخوانید. آنها را بخوانید) . حالا چطور اسلامی است که این نانجیبان از آن صحبت می کنند و میگویند که ابرقدرت دنیا میخواهد با تهاجم فرهنگ و اعتقاد آن را از بین ببرد و اینها میخواهند که از اعتقاد اسلامی محافظت کنند؟ نمیبینید پوشش فیلترینگ را بر روی اینترنت گسترانده اند؟ آن هم برای اینکه امثال ما گمراه نشویم.
حقیقتش این افکار مرا که به یاد طالبان سنی می اندازند که میخواست بر روی آلت خر پارچه بکشد که مبادا زنان ببینند و تحریک شوند. شما را چه؟ راستی در این گفتار برای گوشهای شما زنگ مدرسه بیدار باش به صدا در نمیآید وقتی که به آن می اندیشید؟
بدیهی است )و من تا حالا هیچ بسیجی یا تندرویی را ندیدهام که این مطلب را نپذیرد ( که حتی اگر بپذیریم که اینان این بی اعتقادی عمومی به اسلام را ناخواسته و نادانسته به بار آورده اند باز هم باید بپذیریم که این نتیجه ماحصل عملکرد این عالیجنابان است و عمل کرد هر کس بخصوص زمانی که در عرصه ی اجتماعی اثر میگذارد ملاک صحت شیوه ی اعتقادیش میباشد و ما اعتقاد داریم که اگر کسی اعتقاد درستی داشته باشد قطعن امام زمان(عج)او را از این گمراهی عظما که مردم و قومی را از دین سست کند(حتی نادانسته) نجات خواهند داد و نمیگذارند که نتیجه ی کار دوستانشان اینگونه شود که با سیاست های غلط به اصطلاح مصلحت اندیشی شده در شورای تشخیص مصلت و «شورای نگهبان دین» با دین مردم که بعد از ناموس بالاترین چیز مردم است بازی کنند. پس شرم باد بر مدعیان دروغگو
فکر میکنم که در همین جا من باید روشن کنم که قطعن با مدیریت علمی بر یک جامعه از افراد (مثلا اینکه یک شرکت یا اداره مدیر داشته باشد) و یا با ریاست یک نفر بر عدهای دیگر برای کاری در چهارچوب دانشش (مانند ریاست جمهوری) مشکلی که نداریم بلکه آن را واجب میدانیم زیرا حدیث از رسول خدا (ص) داریم که هر گاه تعداد شما در انجام کاری ۳ نفر شد خود از بین خود یکی را که تشخیص میدهید از دیگران بهتر است برگزینید. و قطعا این حدیث ممانعت از عزل رئیس به دلیل خطای در تشخیص به عمل نمی اورد زمانی که خود حدیث نصبش را به دست جمع میدهد و نصب بالاتر از عزل است. و نکته ی دیگری که در آن است این است که باید زمانی که خود رسول خدا(ص) نیست و بیش از سه نفر شدیم (مثلن حالا که ۷۰ میلیون نفریم) و کارهایی داریم مانند تجارت ، مانند راهاندازی خطوط پر سرعت اینترنت که از دنیا عقب نیفتیم مانند کسب آبروی سیاسی به خاطر با وقار بودن و مردمی بی خطر بودن برای دنیا و مانند بسیاری مانندهای دیگر نیاز به بهترین کسی داریم که خود تشخیص آن را میدهیم و حتی اگر اشتباه کردیم مانعی ندارد زیرا کارگر و حمال هم گاهی برای کار بنایی به خانه میاوریم ولی معتاد و تنبل از آب درمیاید وبا اردنگی او را بیرون میکنیم. دلیلی ندارد که نگهش داریم.
حالا نظر شما چیست که بیایم و یک مشت دزد و قاتل و دروغگو و کلاش را که به اسم دین وارد خانه شده اند از مملکت عزیزمان بیرون بریزیم و یک نفر کارگر درست درمان از بین خودمان انتخاب کنیم که گندهایی که آنها زده اند را حداقل تیمارداری کند؟
مهم نیست که در خانه را این دزدان کنده اند و به شیشهی همسایهها سنگ زده اند و آنها هم در صدد انتقام هستند و به این زودی ها نمی توانیم دری محکم بخریم تا از ورود همسایگان برای غارت جلوگیری کنیم و یا حتی اعتماد همسایه ها را جلب کنیم مهم نیست اینها. مهم این است که حالا یکی بیاید و کمی برای فقر و تنگدستی مردم وقتی آمار واقعی را با خودنویسش مینویسد، غصه بخورد. نه اینکه فقر ما را ریشخند خود نماید و بگوید بیایید از مغازهی سر کوچهی ما گوجه فرنگی بخرید!
اصلن مهم نیست که او بتواند فقر را ریشهکن کند.نه اصلن مهم نیست این.
فقط دوست داریم یک نفر را بیاریم که اگر نمیتواند هیچ کاری بکند لااقل ظلم بزرگ بر اسیر روا ندارد و به او در زندان تجاوز نکند یا لااقل اگر کرد بتوانیم با چماق سرش را بشکنیم و بیرونش کنیم . که به خدا سوگند این ظلم ظلمی نیست که به این زودی ها بشود از آن توبه کرد و یا این که حامی کسانی باشیم که چنین میکنند و دلمان خوش باشد که شیعه ی امام زمانیم وناگهان منادی اکبر درصبح ظهور، ندا در دهد که کجایید و ما ببینیم خیلی دور افتادهایم و به اسم امام زمان از امام زمان و خلاصه همه چیز دور افتاده ایم و من میبینم که دور افتادهایم و خطاب به خود این بیت را میگویم که شرح حال همه ی ماست:
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی ___ کاین ره که تو میروی به ترکستان است
هر چه بود قصد رساندن افکار و عقاید جدیدی به شما بود که میدانم قبلا اینگونه آن را نشنیده اید چون عقاید هر کسی مانند اثر انگشت او منحصر به فرد است و لذا توقع ندارم که شما مخالفت با بخشهایی یا کل آن را نداشته باشید فقط فراموش نکنید که اینها بر اساس تفکر بدست آمده اند و شما نیز باید بر اساس فکر و منطق آنها را در چهارچوبی مستدل رد نمایید تا ذهن من بتواند در صورت درستی نظر و عقیده ی شما آن را بپذیرد
بسیار متشکرم از وقتی که برای خواندن این متن اختصاص دادید ولی بدانید که من وقتی گرانبها را از جوانی خویش صرف نوشتن آن کرده ام (یک بار هم متن نوشته شدهام به دلیل فیلترینگ بزرگواران از دست رفت و مجدد نوشتم _چه کنیم هر چه از دوست رسد نیکوست). در حالی که شما خوب میدانید میتوانستم آن را صرف پول درآوردن کنم و با آن طلا بخرم و درخواست میکنم که به مزاحهای آن که برای تلطیف دشواری این متن طولانی گنجانده شده اند، توجهی جز برای مزاح نداشته باشید و احیانا دلخور نشوید و برعکس دو برابر به اصل آن بیندیشید زیرا که جدای از صرف زمان نوشتن ایمیل، متن حاضر حاصل سالها مطالعه و اندیشیدن اینجانب است و فکر میکنم این ارزشش را داشته باشدکه شما زمانی اندک برای تفکر در محتوای هر بخش و مضمون آن بگذارید.
شاد و اهل حق باشید
پاسخ ب:
سلام برادر عزیز
من شک دارم لایق این همه لطف شما باشم این نامه طولانی نشان از لطف زیاد شما به من است.
بسیاری از بزرگان که متاسفانه امروز از نظام طرد شده یا فاصله گرفتند هم عقیده شما هستند.من نظر دیگری دارم.البته خیلی اهل مطالعه نیستم ولی بهر حال این نظر من است. شاید بتوان تصور کرد اگر معصومین حاکم بودند الان چه میکردند. البته من نغوذ بااله نمیخواهم از طرف معصوم نظر بدهم.اما فکر میکنم سیره پیامبر و ائمه معصومین مبتنی بر تربیت مردم و رشد آنها به سمت ارزشهای انسانی است.
احکام اسلامی از ابتدای بعثت پیامبر تا فوت ایشان تفاوتی نداشته ولی کم کم و به تدریج به مردم ابلاغ شده است. یعنی پیامبر شرایط پذیرش احکام اسلامی را فراهم مینمودند و بعد آنرا پیاده میکردند. در اجرای این سیاست مردم را همراه می کردند.
و البته قطعن از مردم سوال نمیکردند چه چیزی خوب است چه چیزی بد است؛ بلکه احکام الهی را پیاده میکردند.دمکراسی اسلامی از نظر من یعنی همین!
همه جای دنیا دمکراسی یعنی مردم بین خودشان عقلا و نخبگان را انتخاب کنند تا اداره امور کشوررا بعهده بگیرند. اما اگر این نخبگان براساس خواسته ی مردم عمل کنند نه دستورات الهی همین میشود که در غرب اتفاق افتاده.چیزی که در غرب اتفاق افتاده محصول ندانم کاریهای سران غرب نیست بلکه محصول تفکر دمکراسی غربی است.
اما حکومت شیعه موظف است احکام اسلام را پیاده کند اما بروشی که پیامبر کرد و همانکه در بالا گفتم. مردم سالاری دینی یعنی اینکه مردم باید اجازه اعمال دین را در جامعه بدهند نه این که عدهای خود را قیم مردم بدانند البته هیچ عقل سلیمی هم روش قیم مابانه را موفق نمیداند. لذا ابتدا جمهوری اسلامی مد نظر همه بود.
برای اعمال این روش کشور نیاز به قانون دارد یعنی برای تضمین اینکه مدیران یا حاکمان دمکراتیک کشور مبتنی بر نظر الهی جامعه را اداره کنند و از طرفی مردم را در این مسیر همراه خود کنند نه اینکه دشمن خود، نیاز به قانون داریم. قانونیکه مردم آنرا تایید کرده باشند.البته قاعدتن نخبگان نمایده مردم باید آنرا تنظیم کرده باشند. این که قانون اجرا نمیشود و یا قانون غلط است بحث دیگری است.
کسی که از ظلم دیگری دفاع کند یا نفعی در ظلم او دارد یا نادان است. ومن هیج یک از این دو نیستم. من اعتقادات خودم را دارم.
لذا قصد من دفاع از کسی نیست. سوال من را شما خوب متوجه شدید و جواب خوبی دادید.
این نکته در ذهن من باقی ماند که من میگویم نظام اسلامی حکومت مردم بر مردم نیست . حکومت مردم بر مردم فریبکارنهترین حرفی است که ملتها را با ان سرکار گذاشتهاند.من اعتقاد دارم مردم اگر به این سطح رسیده اند که مایلند احکام اسلامی اجرا شود عالمان دینی را طی یک فرایند دمکراتیک انتخاب میکنند. البته عالم دینی حتمن منظورم روحانی نیست و عالم دینی موظف به اجرای دستورات دینی با روش پیامبر و علی است.
عالم دینی باید سیستمی را ایجاد کند که نظام تربیتی اسلام حاکم شود و مردم مومن شوند. روز به روز به خدا نزدیک تر شوند چون این حق مردم است.
البته همیشه راه برای تغییر در قانونی که براساس نظر غیر معصوم نوشته شده باز است.
هشتتن از فعالان دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل به دلیل فعالیت علیه نظام به تحمل حبس و محرومیت از تحصیل محکوم شدند.
بر اساس گزارشهای رسیده طبق حکم قطعی شعبه اول دادگاه تجدید نظر مازندران «محسن برزگر»، «ایمان صدیقی»، «نیما نحوی»، «حمیدرضا جهان تیغ»، «حسام باقری»، «سیاوش سلیمی نژاد» و «علی تقی پور» از جمله محکوم شدگان هستند که هر کدام به تحمل ۱۰ ماه حبس تعزیری و ۱ سال محرومیت از تحصیل محکوم شدند.
همچنین محمد اسماعیلزاده به جرم توهین به رهبری به تحمل ۹۱ روز حبس تعزیری و ۱ سال محرومیت از تحصیل محکوم گشته است.
اخبار رسیده حکایت از موج جدیدی از برخوردهای نیروهای امنیتی علیه دانشجویان شهرستانها دارد.
بر اساس اخبار رسیده ساعاتی پیش نیروهای امنیتی با ورود به محوطه فرودگاه اهواز چهار شهروند اهوازی را به اتهام عضویت در حزب پان ایرانیست بازداشت کردند. آقایان «کرمانی» و «سلیمانی» که از تهران برای شرکت در مراسم چهلم درگذشت دکتر «ابراهیم میرانی» عضو شورای عالی رهبری حزب پان ایرانیست که قرار بود فردا ۷ اسفند برگزار گردد به خوزستان رفته بودند به همراه دو تن از اعضای دیگر در فرودگاه اهواز بازداشت شده و به مکانی نامعلوم منتقل شدند. همچنین از سویی دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی با مراجعه به منزل «فرهاد باغبانی» از دیگر اعضای این حزب پس از بازرسی کامل منزل وی کامپیوتر و وسایل شخصی او را با خود بردند. اخبار تکمیلی متعاقبن ارسال خواهد شد.
«مرجان کلهر» در رقابتهای مارپیچ بزرگ زنان در بیست و یکمین دوره بازیهای المپیک زمستانی ونکوور به مقام شصتم دست یافت.
به گزارش ایسنا از ونکوور، از ساعت ۱۰ صبح چهارشنبه به وقت محلی- ۲۱:۳۰ چهارشنبه به وقت تهران- مسابقه مارپیچ بزرگ زنان بازیهای المپیک زمستانی ۲۰۱۰ در پیست کریک ساید ویستلر آغاز شد که به دلیل نامساعد بودن شرایط جوی و وجود مه غلیظ نیمهتمام باقی ماند.
دور نخست «مانش اول» زیر بارش شدید برف با حضور ۸۸ شرکتکننده از جمله مرجان کلهر برگزارشد اما، به دلیل وجود مه غلیظ و شرایط نامناسب پیست مسابقه، رقابتهای دور دوم پس از چندین بار وقفه با تصمیم مسوولان برگزاری لغو و به صبح پنجشنبه به وقت محلی موکول شد.
در حالی که تعدادی از قهرمانان بزرگ دنیا نتوانستند مسابقه را به پایان برسانند و از مسیر خارج شدند، مرجان کلهر نخستین بانوی المپیک زمستانی ایران در مرحله اول با موفقیت به خط پایان رسید. او در این مرحله زمان یک دقیقه و ۳۶ ثانیه و ۸۷ صدم ثانیه را ثبت کرد و در رقابتهای مانش دوم مارپیچبزرگ نیز زمان یک دقیقه و ۲۸ ثانیه و ۵۲ صدم ثانیه را به دست آورد تا در مجموع دو مرحله با ثبت زمان ۳ دقیقه و ۵ ثانیه و ۳۹ صدم ثانیه در بین ۸۸ نفر، شصتم شد.
ورزشکاری از کشور آلمان در این رقابت مدال طلا را برگردن آویخت.
نتیجه یک مسابقه علمی نشان میدهد زنان نسبت به مردان باهوشترند . این نتیجهگیری پس از رقابت آنلاینی که به ۹ زبان مختلف به مدت پنج ماه میان مردان و زنان برگزار شد ، به دست آمده است.
طی این رقابت بیش از ۱۵ میلیون سووال از شرکتکنندگان پرسیده شد و در نهایت گروه زنان موفق شدند پیروزی را در این رقابت به خود اختصاص دهند. بر اساس نتایج این رقابت طولانی زنان موفق شدند با اختلاف ۱۰ هزار و ۵۴۳ پاسخ درست پیروز شوند.
یک فرد به تنهایی سه هزار و ۵۰۰ روز متوالی یا ۹ سال و ۲۱۵ روز و ۸ ساعت و ۲۴ دقیقه برای پاسخ دادن به این تعداد سوال که بر اساس بازی هوش مشهور Trivial Pursuit طراحی شدهاند، زمان نیاز خواهد داشت. در این مسابقه افراد بر اساس اطلاعاتعمومی خود در زمینههای مختلف به تعداد زیادی سوال پاسخ میدهند.
یکی از محبوبترین طبقهبندی سووالات که داوطلبان مجاز به انتخاب آن بودند، طبقهبندی سرگرمی، علم و طبیعت، ورزش، تاریخ، هنر و ادبیات، جغرافی و در نهایت افراد و اماکن بوده است. داوطلبان این دسته بندیها را بر اساس نبوغ درونی خود انتخاب میکردند.
هر یک از دو گروه زنان و مردان در دستهبندیهای مختلف امتیازهای متفاوتی بهدست آوردند اما در نهایت زنان با چهار میلیون و ۸۸ هزار و ۱۳۹ پاسخ درست مردان را در این رقابت شکست دادند.
بر اساس گزارش تلگراف، شرکتکنندگان در این رقابت روزانه در راستای حمایت از تیم خود به یک، ۱۰ تا ۱۰۰ سووال پاسخ دادند که نتایج نشان میدهد زنان برای برد خود در این رقابت تلاش بیشتری داشتهاند.
قرار است رقابت مشابه بعدی مسابقه آنلاین Trivial Pursuit میان دو نسل، نسل زیر ۳۰ سال و بالای ۳۰ سال در اواسط ماه مارچ ۲۰۱۰ برگزار شود.
عاملان این حمله نیز مانند عاملان حملهی سال ۷۸ به همین کوی، هیچگاه مجازات نشدند و به طور کلی هشت ماه دراینباره سکوت شد.
برخی از مقامهای جمهوری اسلامی حمله به کوی دانشگاه را از سوی نیروهای خودسر و برخی دیگر به نیروهای خارجی نسبت داده بودند. اما فیلم به روشنی، نمایشگر واقعیت است.
نمایش این فیلم از سوی تلویزیون فارسی بیبیسی بازتاب گستردهای در میان ایرانیان داخل و خارج داشت و نیز پرسشهای بسیاری در ارتباط با آن مطرح شدند.
نخست در گفتوگویی با آقای سعید قاسمینژاد، سخنگوی دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال، نظر ایشان را در بارهی این فیلم پرسیدم. سپس در همین زمینه با آقای دکتر حسین لاجوردی، رییس انجمن پژوهشگران ایرانی گفتوگو کردهام.
آقای قاسمینژاد در ارتباط با بازتاب این فیلم میگوید:
«اتفاقی که با پخش این فیلم افتاد، این بود که برای اولین بار جمع گستردهای از مردم ما شاهد خشونتی که در حمله به دانشگاهها صورت میگیرد، بودند.
چون حمله به دانشگاهها فقط مربوط به امسال نیست. چنانچه حمله به کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ با خشونت بسیار بیشتری رخ داد و همچنین در سال ۸۲ یک بار دیگر چنین حملهای صورت گرفت.
چنین حملههایی تقریبن به امر معمولی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. اما قبلا یا یک سری عکس از آنها پخش شده بود و یا شاهدان حادثه مشاهدات خود را میگفتند و شاید مردم خیلی متوجه عمق ماجرا نمیشدند.»
اما برای اولین بار فیلمی از این حمله دیدند و وحشت و هراسی را که دانشجویان در آن زمان با آن مواجه میشوند را لمس کردند.
اولین پرسشی که برای خود شما، پس از نمایش فیلم مطرح شد چه بود؟
اولین پرسش این است که فیلم چگونه به بیبیسی رسیده است. مثلا فیلم مرگ ندا را در وب پخش کردند و به شبکههای تلویزیونی هم ایمیل شد که یک سری شبکهها آن را پخش نکردند و شبکههایی هم اقدام به پخش آن کردند.
بعید است که این فیلم از این طریق به بیبیسی رسیده باشد. چون در این صورت شبکههای دیگری هم باید آن را پخش میکردند.
ظاهرن این فیلم فقط به بیبیسی رسیده است. اما آیا فیلم از طریق خبرنگاری به این شبکه رسیده است؟ آیا این فیلم به مقامات بالای بیبیسی ارسال شده است؟ و چرا اصلا برای این شبکه فرستاده شده است؟
این سوال هم مطرح است که این فیلم چهزمانی به دست بیبیسی رسیده است. میدانیم که فیلم حداقل یک روز پیش از پخش در اختیار بیبیسی بوده است. چون از یک شبپیش از پخش فیلم، اعلام شد که چنین فیلمی قرار است پخش شود.
از سوی دیگر، این فیلم ادیت شده است و فقط بخشی از ماجرا را نشان میدهد. آیا این فیلم را بیبیسی ادیت کرده است یا این که فیلم به همین شکل به این شبکه رسیده است؟
اینها پرسشهای جدیای هستند که در این رابطه مطرح میشوند. چون اتفاقی که افتاده، با برکناری آقای رجبزاده مرتبط بوده است.
در حالحاضر در ایران، سپاه مدعی است که نقش چندانی در وقایع اخیر نداشته است و میخواهد خشونتهای رخ داده را به گردن نیروهای دیگر، از جمله نیروی انتظامی بیاندازد.
نیروی انتظامی هم بههمین ترتیب سپاه را متهم میکند. آقای رجبزاده در مراسم تودیع خود گفت: «ما نه کسی را کشتهایم و نه کشته دادهایم».
از نظر من، مهمترین مساله در محتوای فیلم این است که این فیلم صددرصد سیاسی و جهتگیرانه است. آیا فیلم از داخل آمده و میخواهند عدهای را مظلوم نشان بدهند و عدهای را ظالم نشان بدهند؟
پخش این فیلم در این زمان، حامل چند نکته است؛ نکتهی اول این است که صریحن اعلام میشود رجبزاده دستور حمله را داده است.
نکتهی دوم این است که لباس شخصیهایی که در سالهای اول معمولن آقای سعید حدادیان آنها را جمعآوری میکرده است، زیر نظر مستقیم سپاه هستند.
در بخش ادیتشدهی فیلم، نیروهای گارد ویژه دانشجویان را کتک میزنند و نیروهای وابسته به سپاه که آنها را در عملیاتها دیدهایم و بسیار وحشی هستند، جلوی گارد ویژه را میگیرند.
در نتیجه این شائبه را ایجاد میکند که فیلم به طور ادیت شده برای تطهیر چهرهی سپاه منتشر شده باشد.
این فیلم همچنین نشان داد این بحثها که نیروهای گارد ویژه فرزندان خود این ملت هستند، گناه دارند، تحت فشار این حرکات را انجام میدهند و درست نیستند.
در فیلم میبینیم که در آن شب آنها دانشجویانی را که روی زمین افتاده بودند، کتک میزدند. فرمانده که آنها را مجبور نکرده بود دانشجویان را به این شکل بزنند.
حتی نیروهای سپاه که معمولا توسط سعید حدادیان سازماندهی میشدند، جلوی آنها را میگرفتند.
فکر میکنید، قسمتهای خشونتبارتری هم بوده که نشان داده نشده است؟ چون دفتر تحکیم وحدت در بیانیهای که همان زمان منتشر کرد، از کشته شدن پنج دانشجو خبر داد.
بله؛ صددرصد این فیلم ادیت شده است. بخشهای خشونتبارتری که ممکن بود کینهی مردم را بیش از این افزایش بدهد، منتشر نشده است.
چون فیلم حمله به اتاقها، کتکزدن بچهها در ساختمانهای کوی و منتشر نشده است. به نظر میرسد، آنچه در این فیلم میبینیم، انتهای ماجرا است.
در عکسهایی که از این حمله منتشر شده، حجم خشونت بسیار بالا است. حتی به در دو دیوار رحم نکرده بودند.
اما در این فیلم، با معیارهای خود جمهوری اسلامی و در مقایسه با خشونتهایی که از این نیروها سراغ داریم که با ماشین از روی مردم رد میشوند و یا در مواردی چند نفر را آنقدر کتک زده بودند که کشته شدند، چهرهی انسانیتری از این نیروها خلق شد.
یعنی نیمهشب دانشجویان را از خوابگاهها بیرون کشیدهاند، فقط چند باتوم میزنند، دانشجویان را آنجا روی هم میاندازند و یا لگد میزنند.
به همین دلیل این فیلم حتمن ادیت شده است و سعی کرده از یک طرف فقط نیروی انتظامی را مقصر جلوه بدهد و از یک طرف با توجه به معیارهای خودشان، چهرهی معقولتری از خودشان نشان بدهند.
جایی مانند کهریزک هم که افشا شد، به این دلیل بود که فرزند یکی از مقامات جمهوری اسلامی در آنجا کشته شده بود و رژیم ناگزیر شد سکوت در این زمینه را بشکند و پرونده را دنبال کند.
حسین لاجوردی میگوید: آنجایی که میگویند «نزن! دست نگهدار!»، از کجا بیبیسی به این نتیجه رسیده است که این را بسیجیها و لباس شخصیها دارند از گارد ویژه میخواهند.
برای بررسی بیشتر و تحلیل سیاسی نمایش فیلم حمله به کوی دانشگاه، به سراغ دکتر حسین لاجوردی، رییس انجمن پژوهشگران ایران در پاریس رفتم و از ایشان از اهمیت نمایش این فیلم پرسیدم:
تصور من بر این است که پیش از هر نوع ارزیابی در رابطه با فیلمی که از طریق تلویزیون فارسی بیبیسی پخش شده، باید به چند نکته توجه کرد؛
یکی این که شرایط بهدست آوردن این فیلم چگونه بوده است؟ چه زمانی این فیلم به دست بیبیسی رسیده است؟ همان چند روز اول شروع این ماجرا و حملهی گارد ویژه به کوی دانشگاه یا آیا هشت ماه بعد به دست این شبکه رسیده است؟
اگر همان روز بوده، چرا تا کنون پخش نشده؟ اگر جدید آمده، به چه شکل آمده؟ زمان این فیلم چقدر است؟ چون به هرحال فقط چند دقیقه از این فیلم نشان داده شده است و ما نمیدانیم کل فیلم چقدر است.
به عنوان مثال، وقتی کانال چهار در انگلیس فقط ۲۰ دقیقه از مصاحبه با یک بسیجی را پخش کرد، کل مصاحبه را که یک ساعت و نیم بود، روی سایتاش گذاشته بود.
هرچند برای بررسی مساله، باید پاسخ این سؤالها را داشته باشیم. اما باید به این سمت برویم که محتوای فیلم چیست. من بحث اصل را روی این قضیه میگذارم.
به نظر من، بحثی که در این فیلم مطرح است، به خصوص در مرحلهی اول، تضاد بین گفتههای مسئولین رژیم است که از طریق منابع رسمی خود در مجامع بینالمللی اعلام کردهاند که پلیس فقط مسئول اجرای قانون است و فقط در این جهت که به مردم آسیبی نرسد حرکت میکند.
اما در این فیلم میبینیم که پلیس نه فقط مسوول اجرای قانون نبوده، بلکه با سازمان یافتگی خیلی مشخصی این حمله انجام شده است.
سوالاتی هم در این رابطه مطرح است که چرا پلپس در پاسخ به دانشجویی که هیچ سلاحی در اختیار ندارد و اصولا از خشونت در تحولات هشت ماههی اخیر پرهیز کرده است، سنگ پرتاب میکند؟
نحوهی عملکرد پلیس در اینجا به چه شکل است؟ بسیاری مسایل دیگر نیز هستند که ما از آنها آگاه نیستیم؛ مثل کشتهشدهها، زخمیها شکنجه شدهها و تجاوز شدهها را هیچکدام ما نمیدانیم.
مهمتر از هرچیز، تحلیل خود بیبیسی است. آنجایی که میگویند «نزن! دست نگهدار!»، از کجا بیبیسی به این نتیجه رسیده است که این را بسیجیها و لباس شخصیها دارند از گارد ویژه میخواهند.
از کجا معلوم است، شاید بیبیسی مسایلی را در این فیلم میبیند که ما در این محدودهی ۷−۸ دقیقهای نمیتوانیم ببینیم.
از نظر من، مهمترین مساله در محتوای فیلم این است که این فیلم صددرصد سیاسی و جهتگیرانه است. آیا فیلم از داخل آمده و میخواهند عدهای را مظلوم نشان بدهند و عدهای را ظالم نشان بدهند؟
عدهای را بگویند تقصیر نداشتند، بلکه گروه دیگری مقصر هستند؟ میخواهد نشان بدهد که باید از گروهی پشتبیانی کرد و گروه دیگری را در گوشهی دیوار قرار داد؟ از بسیج و لباس شخصیها پشتیبانی کرد که اینها تقصیر نداشتند و به نیروهای گارد ویژه ضربه زد؟
اینها سوالاتی است که به نظر من در محتوای این فیلم وجود دارد و ما باید در نهایت اطلاع کامل پیدا کنیم که چه چیزهای دیگری در این مجموعهی فیلم غیر از چند دقیقهای که بیبیسی تحلیل فیلم را مطرح میکند، وجود دارد.
مسالهی دیگر هشتماه سکوت است که در مورد خشونت و حمله به کوی دانشگاه تهران، از سوی مقامات مختلف جمهوری اسلامی صورت گرفته است و کلن از این حمله و عوامل آن سخنی نگفتهاند. نظرتان در بارهی این سکوت چیست؟
جایی مانند کهریزک هم که افشا شد، به این دلیل بود که فرزند یکی از مقامات جمهوری اسلامی در آنجا کشته شده بود و رژیم ناگزیر شد سکوت در این زمینه را بشکند و پرونده را دنبال کند.
تازه اگر دنبال کند؛ چون هنوز مشخص نیست که پروندهی کهریزک هم به کجا خواهد رسید.
اما بحث اصلی من این است که ما باید بتوانیم در جهت به واقعیت رساندن مسایلی که در ایران میگذرد و افشای آن نزد مقامات بینالمللی کمکهایی را بخواهیم.
در این نوع کمک خواستنها است که میتوانیم نتیجهگیری فیلم را مطرح کنیم.
نتیجهگیری این فیلم را شما چگونه تفسیر میکنید؟
اولین مساله این است که آیا بیبیسی کل این فیلم را نشان خواهد داد؟ یا حداقل در سایتاش خواهد گذاشت؟ یا حداقل زمان بیشتری از این فیلم را نمایش خواهد داد؟ که ما قادر باشیم این فیلم را به اطلاع سازمانها و مقامات بینالمللی برسانیم.
البته بیبیسی مثل همهی خبرگزاریهای دیگر، میتواند منابع خود را اعلام نکند، ولی ناگزیر باید از بیبیسی بخواهیم که حداقل با جوامع حقوق بشری مانند عفو بینالملل، اتحادیهی اروپا و سازمانهای اینچنینی که در ارتباط با نقض فاحش حقوق بشر در دنیا و در حال حاضر در ایران دارند کار میکنند، همکاری کند.
این فیلم به نظر من، یکی از مهمترین سندهایی است که در هشت ماه اخیر به دست آمده است و ارزش این سند برای حقانیت و گویایی جنبش مردمی ایران بسیار موثر خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر