مریم ضیاء، فعال حقوق کودک و زنان عصر امروز، دوشنبه ۹ فروردین ماه آزاد شد.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر در روزهای گذشته اخباری مبنی بر وضعیت وخیم جسمانی این فعال حقوق کودک و انتقال وی به بهداری اوین در پی اعتصاب غذای وی منتشر شده بود.
پس از اظهار نظر پزشکان مبنی بر به صلاحنبودن ادامه بازداشت ضیاء به دلیل وخامت وضعیت جسمانی، قاضی پرونده با تبدیل قرار بازداشت او موافقت کرد و مریم ضیاء آزاد شد.
گفتنی است پیش از آغاز سال جدید، خانواده این فعال اجتماعی وثیقه ۳۰ میلیون تومانی تعیین شده برای وی را تودیع کردند اما بازجویان پرونده از آزادی وی ممانعت به عمل آوردند.
مریم ضیاء، فعال حقوق زنان و کودکان و مدیر جعیت تلاش برای جهانی شایسته کودک، صبح روز ۱۰ دی ماه و در پی بازداشتهای گسترده پس از وقایع عاشورا توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. وی پیش از این نیز در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۵ در تجمعی که به قصد اعتراض به «قوانین نابرابر» از سوی فعالان زن در میدان هفت تیر برگزار شد، بازداشت شده بود.
منبع: کلمه
همسر و دو فرزند جعفر پناهی کارگردانی که اوایل اسفند در منزلش بازداشت شد و هنوز در اوین است دلنوشته ای را منتشر کردند.
به گزارش کلمه، این دلنوشته بخش بخش است و هر بخش را یکی از اعضای این خانواده برای پناهی نوشته است. متن کامل این نامه به شرح زیر است:
نه جعفر! جوابش نه بود. این همه به شوخی از ما پرسیدی و ما این همه بی توجه از کنار سؤالت رد شدیم. تا بالاخره آنها به خانه ما آمدند و به سؤالت جواب دادند! آنها در خانه ما بودند و ما هر کدام گوشه ای ایستاده بودیم. به هر جای خانه سر می زدند، می گشتند، بیرون می ریختند، ولی ما هر کدام با دست های بسته گوشه ای ایستاده بودیم. کامپیوتر، دوربین، فیلم ها، کاغذ های یادداشت، دفترچه ها، ... همه این ها را جمع می کردند و می بردند. مهم نبود. فقط می خواستم رفت و آمدشان قطع شود تا لحظه ای نگاهمان به هم بیافتد. می دانستم تو هم نگاهت به دنبال من و سولماز است. کارهایشان که تمام شد، قبل از این که ما را هم، مثل همان خرت و پرت ها جمع کنند و ببرند، بالاخره همدیگر را پیدا کردیم. تو فقط توانستی دست های بسته ات را کمی بالا بگیری و به من لبخند بزنی. خدا می داند همه توانم را جمع کردم که لبخندم بزرگ تر از تو باشد و، دست هایم بالاتر. در دلم به تو گفتم : مهم نیست. اقلا با همیم. من و تو و سولماز. پناه هم حتما پیش دوست هاشه، جاش هم امن... خیالی نیست. خیالی هم نبود، ما که همیشه پشت همیم. ولی خدا می داند چه قدر تلاش کردم که بماند آن لبخند بر صورتم، که پنهان کند ناراحتی ام را از فکر کردن به تو، تو که هر چه می شد به شوخی از ما می پرسیدی : یعنی آدم تو خونه خودش هم نمی تونه آزاد باشه؟ و آخرین بار با دست های بسته در خانه ات ایستاده بودی
==
عمه فوت کرده بود و من که آن موقع کوچک بودم، نگاهم همه اش به تو بود. فکر می کردم مگر بابا از مردن خواهرش ناراحت نیست؟ طول کشید تا بفهمم تو ممکن است ناراحت باشی، اما گریه نمی کنی هیچ وقت. تو ممکن است از خیلی چیزها ناراحت باشی: ممکن است فیلم هایت را نمایش ندهند و ناراحت باشی، چهار سال در خانه بی کار بمانی و ناراحت باشی، با هزار جور تهدید و ممنوعیت روبرو شوی، نگذارند از ایران خارج شوی، بازجویی ات کنند و تو ناراحت باشی، از تو بخواهند به چیزهایی که برایت مهم است فکر نکنی و از آنها حرف نزنی و ناراحت باشی، حتی نزدیک ترین دوست هایت هم بخواهند تو ساکت بمانی و ناراحت باشی، و ممکن است به جایی برسی که کوچک ترین اتفاق های زندگی همه باعث بشوند تو فقط ناراحت باشی. اما گریه که نمی کنی هیچ وقت. در این مدت هر روز دلیلی برای گریه داشتی، و تو گریه نکردی، تا بالاخره روزی رسید که بغضت شکست، و من هیچ فکر نمی کردم آن روز، من دلیل ناراحتی تو باشم. آن شب قبل از این که ما را از خانه ببرند، خواستی با من حرف بزنی. نشد تنها باشیم. یکی از آن ها هم در راهروی خانه بالا سرمان ایستاده بود. مدام این پا و آن پا می کرد که تو زودتر حرفت را بزنی و عصبی ات کرده بود. دست هایت را بالا آوردی تا صورتم را نوازش کنی ولی مگر با دست های بسته می شد؟ و همان موقع بغضت شکست : سولماز ببخشید که به خاطر من... فقط قول بده نترسی. خوب؟ فقط نترس... و من خندیدم، به پهنای صورتم: من و ترس؟ نه بابا! برا چی بترسم؟ فقط بابا قول بده سیگار نکشیا، خوب؟ حیفه، حالا که ترک کردی... اصلا حواسم نبود که توی زندان خبری از سیگار نیست. فقط همه زورم را می زدم که حرف بزنم و بخندم، تا قایم کنم ناراحتی ام را از فکر کردن به تو ، تو که در این سال ها بارها میتوانستی زیر گریه بزنی و گریه نکرده بودی. و حالا برای آخرین بار در خانه جلوی من ایستاده بودی و صورتت خیس بود.
===
اگر فکر کنی توی این مدت که نیستی بهتر شدم، اشتباه کردی. بدتر شدم، که بهتر نشدم! فقط دیگر کسی حال و حوصله غر زدن سرم را ندارد که پناه ! چرا این قدر ساکتی، دو کلمه هم با آدم حرف نمی زنی ... زیاد با هم حرف نمی زدیم. من فکر می کردم که بهتر از هر کس میفهمم چرا تو توی این چند سال زیاد حوصله حرف زدن نداشتی، بی کاری و نشستن در خانه برای آدمی که تمام زندگی اش در سینما خلاصه می شد... من می فهمیدم، ولی چه کنم که من هم ساکت بودم و چیزی از این ها با تو نمی گفتم! آن شب دیروقت توی خیابان قدم می زدم. فکر می کردم به تو که بالاخره داشتی فیلم می ساختی. خوشحال بودم از تصمیمی که گرفتی، چون فیلمسازی برای تو یعنی برگشتن انرژی و زندگی و شکسته شدن آن سکوت لعنتی. قدم می زدم و فکر می کردم که تا چند دقیقه دیگر پیش تو هستم و مثل تو پرانرژی و پرحرف. خوشحال بودم از این که نزدیک میشوم به خانه، به کوچه بن بستی که این چند سال برگشتن از خانه دوستهایم به آن معنی بن بست و ناامیدی می داد، ولی حالا چند روز بود که همه چیز عوض شده بود و ... توی کوچه شلوغ بود، آدم هایی با لباس های یکدست، بی سیم به دست، دو تا وَن بزرگ مشکی. سر کوچه پشت درختی قایم شدم و نگاه کردم به آن ها، که وسایلی را در کیسه های مشکی داخل ماشین می کردند، و بعد آدم ها را، که یکی یکی با دست های بسته از درِ ساختمان بیرون میامدند. تمام گروه فیلمبرداری، تو، حتی مامان و سولماز. همه تان را سوار کردند. خشکم زده بود. ماشینها دنده عقب از کوچه بیرون آمدند و دور شدند. همه چیز شبیه به فیلمی شده بود که در سکانس بعدش من تنها، در خانه به هم ریخته و خالیمان ایستاده بودم. بقایای به هم ریخته وسایل فیلمبرداری و لوازم صحنه، و فیلمی که نگذاشتند هیچ وقت به پایان برسد. فیلمی که اگر ساخته میشد، قرار بود تنها به سادگی روایتگر داستان زندگی خانواده ای باشد، متفاوت از فیلم های قبلیت که در دل جامعه میگذشت. و اگر ساخته می شد، شاید شخصی ترین و انسانی ترین فیلمی محسوب می شد که تا به حال ساخته بودی. با این حال حالا هیچ کس سر صحنه نبود. صحنه پایانی، سکوت خانه بود که زننده تر از همیشه همه جا را پر کرده بود.
===
آدم های زیادی به خانه ما آمده بودند و ما هر کدام گوشه ای نشسته بودیم. آنها می آمدند و میرفتند و سعی می کردند بگویند و بخندند، ولی ما هر کدام گوشه ای نشسته بودیم. من دستهایم را روی پایم گذاشته بودم و به آنها نگاه می کردم. فکر می کردم چه سال نویی؟ که چند دقیقه قبل از رسیدنش دست بسته تر و تنها تر از همیشه بدون تو در خانه مان نشسته ام... من و سولماز چند روز بعد آزاد شدیم، ولی تو را نگه داشتند. ماه آخر سال برایمان این طور گذشت که هر روز ساعت ها جلوی زندان منتظر تو بایستیم . کنار همه خانواده هایی که زندانی هایشان آزاد می شدند و از پله های روبروی درب زندان پایین می آمدند. همه برایشان دست می زدیم و آنها دستهایشان را به نشان آزادی به هوا میبردند. و ما منتظر بودیم تا شاید تو هم، با دستهای آزادت که به هوا برده ای، از پله ها پایین بیایی. هر روز آمدیم و هر روز تعداد آدم های جلوی زندان کمتر شد. تا ظهر آخرین روز سال که در آن هم سلولی تو هم آزاد شد و، ما ماندیم و درب بسته زندان و تو که هنوزهم آنجا بودی. چه سال نویی که در آن حتی نگذاشتند لحظه تحویل سال را جلوی درب زندان، و به خیال خودمان کنار تو باشیم؟ ما را به تحقیر و توهین از آنجا دور کردند و به خانه فرستادند، تا لحظه تحویل سال در خانه، به فکر تو باشیم که آخرین بار با دستهای بسته اینجا بودی. تا با وجود تمام دوستهایی که عیدشان را به خانه ما آورده بودند، نبود تو بیشتر آزارمان دهد. تا فکر کنیم دوستهایمان که هیچ، اگر دنیا هم عیدشان را به خانه ما بیاورند، نبود تو را بیشتر و بیشتر احساس می کنیم...دو دقیقه مانده به تحویل سال. به ایوان می روم و دور از همه، می زنم زیر گریه. تو نیستی، و رمقی هم نیست برای لبخندی که بپوشاند غصه ام را. مطمئنم از آن روز که دستهایم را برای تو بالا بردم، آنها هنوزهم بسته اند. انگار آدم هیچ وقت، هیچ جا آزاد نیست جعفر، حتی توی خانه اش. من هم در زندان تو قدم می زنم، همانجا که در تنهایی تو، سال نو تحویل میشود. چه سال نویی، که همه حواسم پیش دستهای توست...
===
دائم دلیلی برای گریه کردن هست، و من مثل تو نیستم بابا، که آنها را ببینم و جلوی خودم را نگه دارم. تو را اذیت می کنند و من گریه می کنم، تو را به زندان می برند و من گریه میکنم. تو در زندان میمانی و من گریه می کنم. تو در زندان می مانی و سال نو می آید و من گریه میکنم. در تلویزیون همزمان با تحویل سال، چند تا تانک نشان می دهند که دارند شلیک می کنند. و من گریه ام از سر این فکر است که جایی زندگی می کنم که در آن نشان عید، تانک و گلوله است، و هدیه عید، زندانی بودن پدرم. این اولین سال است که دوست داشتم روزهای عید نیایند، و حالا که آمده اند، زودتر تمام شوند. روزهای عید تلخ تر از روزهای کاری اند. در روزهای کاری لااقل امیدی به رسیدگی به پرونده و آزادی تو هست، ولی عید و تعطیلی، یعنی سراسر ناامیدی... بعضی وقتها هست که فقط یک نفر تنهایی ات را پر می کند. آن یک نفر که نباشد، در حضور هزار نفر دیگر هم تو بیشتر حس می کنی که تنهایی. حالا هم دوست های زیادی پیش ما جمع می شوند تا تنها نباشیم. تانک ها در تلویزیون شلیک می کنند و تمام جاهای نشستن در خانه پر است. همه مبهوت تصویر تانک ها، و حواس من می رود سمت تنها جای خالی، صندلی پشت میز کامپیوتر، جای همیشگی تو. یادت هست که چقدر سر آن دعوا داشتیم؟ تا تو بلند میشدی پشت آن مینشستم و به اینترنت می رفتم. حالا صندلی همه اش خالی است، ولی رغبتی نیست. در اینترنت تنها چیزی که به چشمم می آید خبر دستگیری توست، و همین صندلی خالی هم هر لحظه دارد این خبر را به من میدهد. گفتم که، دائم دلیلی برای گریه کردن هست. نگاه کردن به یک صندلی من را به گریه میاندازد، و من اصلا مثل تو نیستم بابا...
===
از وقتی که تو نیستی، بدتر شده ام. زیاد با کسی حرف نمی زنم. قدم می زنم در خیابان، در کوچه بن بستمان، در خانه، در اتاقم... خیال می کنم همه جا صحنه فیلمبرداری است، و من همیشه درست لحظه ای می رسم که گروه فیلمبرداری را دستگیر کرده اند و برده اند. خیال میکنم درون فیلمی قدم میزنم که هیچ وقت تمام نشده و نصفه، وصل شده به سکوتی بی نهایت : کارگردان در زندان است و هیچ حرفی برای گفتن نیست... با هر قدم سکوتم بدون تو، بزرگ تر شده ام، و حالا فکر می کنم که کارگردان همیشه در زندان بوده. یک بار به من گفتی : وقتی نمیگذارن کار کنی، انگار همه اش توی زندانی. و حالا دوست دارم ببینمت تا با تو حرف بزنم. و بگویم شاید بیشتر از هر کس میفهمم که تو خیلی وقتها پیش، قبل از این یک ماه، به زندان افتاده بودی، تنها، و برای همین با کسی حرف نمی زدی. میفهمم برای کسی که تمام زندگیش در سینما خلاصه می شود، بی کاری بدترین زندان است. این که می توانستی هر جا قدم بگذاری که صحنه کارت باشد، اما عذاب می کشیدی، چون نمیگذاشتند کار کنی، چون در زندان بودی.
تو حالا واقعا در زندانی، و در سلولت نشسته ای. نمی دانم اما، شاید تو حالا آزادتری!
===
سال نو مبارک
طاهره سعیدی ، سولماز و پناه پناهی
شکافهای سیاسی-اجتماعی بروز کرده پس از انتخابات و ریشههای آن، موضوع گفتگوی ما با عباس عبدی تحلیلگر سیاسی در پایان سال گذشته بود. به گزارش فرارو، عبدی روزنامه نگار باسابقه اصلاح طلب در مورد شکاف بین گروه های سیاسی با بیان این که شکاف و انشقاق میان گروهها به صورت بالقوه همواره وجود دارد، اما تبدیل آن به فعلیت و ظاهر شدن آن؛ به شرایط سیاسی و وضعیت نیروهای مقابل آنان مربوط میشود؛ میگوید: «شکاف مذکور میان جناح حاکم؛ بدون تردید مهم و جدی است و در آینده نه چندان دور شدیدتر هم خواهد شد.»
عبدی افزایش شدید درآمدهای نفتی را، زمینه اصلی شکلگیری سیاستهایی میداند که ایجادکننده شکاف در جامعه ایران بودهاست. مشروح گفتگوی سایت فرارو با عباس عبدی را در زیر میخوانید:
به گمان تمامی فعالان سیاسی انتخابات ریاستجمهوری دهم و حوادث بعد از آن، به عنوان مهمترین اتفاق سیاسی سال ۱۳۸۸، فضای سیاسی- اجتماعی ایران را دستخوش تحول کرده و در وضعیت پیچیدهای قرار دادهاست. شما شکاف سیاسی- اجتماعی به وجود آمده پس از انتخابات را چگونه ارزیابی میکنید؟
جوامع امروزی را از حیث میزان بسته یا باز بودن فضای سیاسی و اجتماعی آنها میتوان در یک پیوستار قرار داد. در جوامع نسبتاً باز هر تغییر و تحولی که در اعماق جامعه رخ دهد، با فاصله اندک اثرات خود را در سطوح آشکار از جمله سیاست و رفتار و ارزشها نشان خواهد داد.
در مقابل در جوامع بسته این اثر به سهولت منتقل و دیده نمیشود، اما دیده نشدن آن به معنای نبودش نیست، از این رو در مقاطع خاصی که فرصت بروز پیدا کند، به یکباره مشهود میشود و همه را دچار حیرت میکند. کسانی که فضای سیاسی و اجتماعی را میبندند، بیش از سایرین دچار حیرت میشوند و چون این تغییرات را باور نمیکنند، آن را به دستهای پنهان و فرا مرزی نسبت میدهند.
البته میزان بسته بودن جوامع امروزی در تمام زمینهها یکسان نیست، بسیاری از جوامع از لحاظ اجتماعی و فرهنگی بسته محسوب نمیشوند و فقط از نظر سیاسی چنیناند، و برخی دیگر به تناسب در حوزه اجتماعی و فرهنگی هم محدودیتهای زیادی دارند. ضمن اینکه میزان انسداد نیز در جوامع مختلف متفاوت است و چگونگی بروز و ظهور آثار تحولات در این جوامع بستگی به کیفیت مذکور دارد.
انتخابات سال ۱۳۸۸ در ایران یکی از آن مقاطع خاص است که فرصتی را برای بروز و ظهور تحولاتی ایجاد کرد که اگر فضای سیاسی بسته نبود، این تحولات پیش از این خود را نشان میداد، و البته نه به صورت انفجاری.
اگر این وضعیت را در قالب شکاف اجتماعی بیان کنیم، به این صورت خواهد بود که به موازاتی که هسته قدرت سیاسی در ایران تصلب بیشتری از خود نشان داد، سایر نیروها (از نزدیکترین نیروها به این هسته قدرت گرفته تا دورترین نیروهای سیاسی و برانداز) کمابیش به میزانی از این هسته دور شدند و زمینههای شکاف حکومت ـ مردم که در هشت یا نه سال گذشته تقویت میشد، فرصت بروز پیدا کرد.
ریشههای این شکاف را در کدام مقطع از تاریخ سیاسی پس از انقلاب میبینید، نوع سیاست ورزی جناح های مختلف پس از انقلاب چه نقشی در شکل گیری آن داشته است؟
به طور طبیعی مسئولیت اصلی این شکاف در درجه اول متوجه صاحبان قدرت است، اما منتقدان نیز به تناسب بیمسئولیت نیستند، که در این باره باید برحسب مورد سخن گفت. فارغ از مسئولیت سیاسی حکومت و منتقدان، به نظر من، افزایش شدید درآمدهای نفتی زمینه اصلی را برای شکلگیری چنین سیاستهایی فراهم کرد.
یکی از نشانههای شکاف عمیق به وجود آمده اختلاف و بحران سیاسی درمیان گروههای سیاسی ایران است، اختلاف میان گروههای سیاسی را در چه حد میبینید. آیا می توان طرفین اختلاف را به همراهان نظام و معاندان نظام تقسیم نمود.
تقسیمبندی طرفین منازعه به همراهان و معاندان نظام ابهام دارد. زیرا باید معنای نظام را روشن کرد. اگر نظام را وجه حقیقی آن بدانیم در این صورت تمام آنچه را که در حکومت جاری و ساری است و نتایج حاصل از آن را باید مترادف با نظام حقیقی موجود دانست، با این تعریف از نظام، شکاف موجود را حداکثر میتوان حول همراهان نظام با مخالفان و سپس براندازان تقسیمبندی کرد.
روشن است که مخالفان و براندازان طیف بسیار متنوعی را شامل میشوند. اما اگر وجه حقوقی و نه حقیقی نظام را ملاک قرار دهیم، در این صورت تقسیمبندی مذکور به کلی مخدوش میشود، زیرا بخش اعظم افرادی که مخالف یا حتی برانداز معرفی میشوند، با وجه حقوقی نظام نه تنها مشکل چندانی ندارند، سهل است که بسیاری از آنان از این وجه نیز دفاع میکنند، از جمله رهبران جنبش سبز بیش از سایرین در حکومت، مدعی تحقق تعبیر حقوقی از نظام هستند.
پس از انتخابات اختلافات در میان گروههای سیاسی آن چنان بالا گرفت که به نظر میرسد میان جریان اصولگرا انشقاقی رخ داده است. این اختلاف آنقدر عمیق به نظر میرسید که یکی از اساتید برجسته علوم سیاسی ایران طی مصاحبهای عنوان کردند: اصلاحطلبان آینده قالیباف و لاریجانی هستند. و برخی از اصولگرایان نیز از اصولگرا نبودن احمدی نژاد و دولتش سخن میگویند و او را از دایره خود بیرون میدانند. در عمل نیز نشانههایی از برخورد برخی از اصولگرایان (علی مطهری، احمد توکلی، علی لاریجانی، محمد باقر قالیباف و..) با همفکرانشان در دولت دیده می شود، شکاف در میان اصولگرایان را چگونه می بینید؟ آیا می توان از ایجاد یک انشقاق جدی در میان اصولگرایان سخن گفت؟
شکاف و انشقاق میان گروهها به صورت بالقوه همواره وجود دارد، اما تبدیل آن به فعلیت و ظاهر شدن آن؛ به شرایط سیاسی و وضعیت نیروهای مقابل آنان مربوط میشود. شکاف مذکور میان جناح حاکم، بدون تردید مهم و جدی است و در آینده نه چندان دور شدیدتر هم خواهد شد پس از ۲۲ خرداد هم این شکاف جدی تر گردید، اما پس از حوادث ۱۳ آبان موقتاً پوشیده نگهداشته شد، اما پس از بیانیه ۱۷ مهندس موسوی، و در ادامه اتفاقات بعدی شکاف مذکور عمیقتر و حادتر خواهد شد. البته چگونگی بروز این شکاف تا حدی هم به نحوه رفتار منتقدین بستگی دارد. به میزانی که از مواضع انتقادی دورتر و به مواضع براندازی نزدیک شوند، امکان منجمد شدن اختلافات مذکور بیشتر میشود.
شکاف و اختلاف در میان اصولگرایان تا چه حد واقعی است و آیا می توان نتیجه گرفت که برخی از اصولگرایان در مواضع خود تجدید نظر کرده اند؟
شکاف مذکور کاملاً واقعی و برای تحول مسالمت آمیز و تحقق اصلاحات نیز مهم است. اما این که لزوما بتوان گفت بخشی از آنان در مواضع خود تجدیدنظر کردهاند درست نیست، چه بسا بهتر است گفته شود که همه آنان در مواضع خود تجدیدنظر میکنند، زیرا نباید فریب اصطلاح و برچسب «اصولگرایی» را خورد، زیرا چیزی به نام اصول انتزاعی فراتر از موضوعات سیاسی جاری نزد آنان دیده نمیشود. این چه اصولگرایی است که در برابر این همه تخلفات سکوت پیشه میکند و حتی تلویحی یا تصریحی به حمایت میپردازد؟ متأسفانه در ایران کلمات بار مفهومی خود را از دست میدهند و کلمات ابزارها و سنگرهایی هستند که افراد و گروهها بتوانند در پشت آن پنهان شوند و خود را از تیررس منتقدین نجات دهند.
پیش از انتخابات اصلاحطلبان در مسائل مختلف اختلافات زیادی داشتند اما حوادث انتخاباتی آنها را با هم متحد نمود، به نظر میرسد که چندی است دوباره این اختلافات زنده شدند، اما این اختلافات با اختلاافات پیشا انتخاباتی تفاوتهایی دارد و بیشتر ناظر بر نحوه عملکرد جنبش موسوم به سبز است، زوایای این اختلافات چیست؟
همان طور که گفتم بزرگ یا کوچک شدن اختلاف درون یک جناح سیاسی بعضاً متأثر از وضعیت جناح ثالث است. به عبارت دیگر به میزانی که اختلاف با جناح سیاسی ثالث کمرنگ شود، اختلافات داخلی، نمایانتر میگردد. بنابراین هنگامی که فشار حکومت زیاد باشد، اصلاحطلبان و منتقدین نیز به یکدیگر نزدیکتر میشوند و اختلافات داخلی خود را فراموش و منجمد میکنند، بنابراین اگر در آینده مواجه با شرایطی شویم که اختلافات داخلی جناح حاکم بیشتر شود، تا حدی باید انتظار داشت که اختلاف میان منتقدان نیز نمایانتر گردد. اختلاف مذکور گرچه به نحوه عملکرد جنبش و تعامل آن با حکومت برخواهد گشت، اما بدان معنا نیست که اختلافات مذکور به ریشههای فکری و ذهنی آنان بیارتباط است.
آیا وجود اختلاف در میان اصلاحطلبان نشان دهنده شکاف فکری است و یا این که اختلافات به روش عمل پساانتخاباتی آنان بازمی گردد؟
همان طور که گفتم اختلافات تا حدود زیادی به مشربهای فکری و سابقه ذهنی و تجربه گروهی آنان مربوط میشود و اختلاف به روشهای عملی پسا انتخابی نیز کمابیش به همان موارد مربوط میگردد.
شکاف در میان گروههای سیاسی را به عنوان یکی از نشانههای شکاف سیاسی- اجتماعی عمیق در جامعه مورد بررسی قرار دادیم حال پرسش این است که جدای اختلافات سیاسی در جامعه به نظر میرسد ریشههای اختلافات تنها سیاسی نیست بلکه وضعیت اقتصادی و فرهنگی و مباحث پیرامون انها تاثیرات عمیقی بر مسئله به وجود آمدن شکاف دارند، با شرایط موجود نقش سیاستهای اقتصادی را در راستای شکل گیری این شکاف در جامعه چگونه میبینید؟
در جامعه ایران به دلیل تسلط بخش سیاسی بر سایر بخشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شکاف سیاسی اهمیت و نمود بیشتری دارد، هرچند از ریشههای اقتصادی و اجتماعی متاثر است. در این مورد خاص عامل مهم این شکافها، منابع اقتصادی نفتی است که بسیار بیش از حد انتظارات میباشد. توزیع این منابع مالی در میان سطوح بالا و متوسط و پایین، آثار و عوارض خود را در شکلگیری این شکافها ایجاد میکند. در واقع شکافها کمابیش وجود داشتهاند، اما اقتصاد و تسلط بر درآمدهای نفتی، موجب قدرتمندی و فعالیت شکاف میشود. در واقع اقتصاد و درآمدهای نفتی مثل گوهای هستند که داخل شکاف ریز گذاشته میشود و با ضربهای آن را به شکافی عمیق تبدیل میکند.
آیا طرحهایی همچون هدفمندی یارانهها با توجه به این که دولت شلخته دهم مجری آن است بر گسترش این شکاف تاثیر دارند؟
در پاسخ پیشین توضیح دادم که این طرحها و نحوه توزیع آنها و انتظارات و نگرشی که در میان مردم و جناحهای سیاسی ایجاد میکند، عامل موثری در تشدید شکاف است، اما اصل وجود شکاف پیش از این سیاستها وجود داشته است.
شما پیش از انتخابات ریاست جمهوری به عنوان یکی از مشاوران آقای کروبی طرح "مردمی شدن پول نفت" را مطرح کردید و نفت را به عنوان عامل اصلی عقب ماندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دانستید. عدهای از اصلاح طلبان این طرح را همانند طرح هدفمندی آقای احمدی نژاد دانستند و خود آقای احمدی نژاد نیز در مناظره با آقای کروبی به گونهای مسئله را مطرح کردند که طرح شما همان هدفمند کردن یارانهها است، در طرح شما پول نفت برای همه شهروندان ایرانی به یک میزان مشخص در نظر گرفته شده بود، اما این مسئله در هدفمندی یارانهها به گونهای دیگر است. دولت معتقد است که باید فقرا بیش از ثروتمندان از پول نفت برخوردار شوند تا توازن اقتصادی برقرار شود. شما معتقد هستید این منطق توزیعی خلاف عدالت است. در طرف مقابل دولت میگوید این منطق "عین عدالت" است. آیا این منطق توزیعی و مسائل پیرامون آن در ایجاد شکاف اجتماعی و سیاسی تاثیر دارد؟ چگونه؟
متأسفانه این افراد نه آن طرح را میشناسند و نه این طرح را. چنین افرادی زحمت مطالعه و فکر کردن را به خود نمیدهند، و از این جهت هم تاحدی تحلیل آنان مثل همان مسئولین فعلی دولت است که دو طرح را مشابه میدانند. اما این دو طرح در دو جهت کاملاً متضاد هستند، طرح انتخاباتی آقای کروبی خارج کردن درآمدهای نفتی و همچنین اداره نفت از بودجه و اختیار دولت بود، در حالی که طرح موجود کاملاً در جهت مخالف است.
اما اینکه دولت کنونی مدعی عدالت در توزیع این درآمدها شود، باید گفت که دولت اگر میتوانست منابع خودش را عادلانه توزیع کند، در چهار سال گذشته ضریب جینی بیشتر نمیشد!! دولتی که نتوانسته ضریب جینی را کم کند، سهل است که زیادتر هم کرده، چطور میخواهد در توزیع درآمدهای نفتی عادلانه رفتار کند؟ ضمناً طرح آقای کروبی توزیع برابر بود، و این براساس منطق مالکیت مشاع نفت کاملاً درست است، اما دولت میتواند برحسب درآمدهای هر فرد از او مالیات بگیرد و مثل همه عقلا از طریق بازتوزیع درآمدهای مالیاتی، شکافهای اقتصادی را کم کند. دولتی که صدها میلیارد دلار را در چهار سال مصرف کرده و فساد و تورم و نابرابری و بیکاری بیشتر و رشد اقتصادی کمتر شده است، حالا چگونه میخواهد یارانهها را عادلانه توزیع کند؟ دولتی که چهار سال تجربه ناموفق را پس داده است، حالا میخواهد چگونه تجربه موفقی داشته باشد؟
یک وکیل دادگستری گفت: «ساسان آقایی با قرار وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه خود در فروردین ماه آزاد است.»
«محمد مصطفایی» در گفتوگو با ایلنا با اشاره به خبر آزادی «ساسان آقایی»، روزنامهنگار روزنامههای اصلاحطلب گفت: «ساسان آقایی از روز نهم آذرماه در بازداشت موقت به سر میبرد و این حکم با توجه به اتهام وی مبنی بر تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب صادر شده بود.»
وی افزود: «این روزنامهنگار از اتهام نشر اکاذیب تبرئه شد و قرار منع تعقیب برایش صادر شد اما در رابطه با اتهام تبلیغ علیه نظام کیفرخواستی برای وی صادر شده است.»
این وکیل دادگستری تصریح کرد: «پرونده ساسان آقایی به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارجاع داده شد و ما نیز با استناد به مقررات آیین دادرسی کیفری که اعلام میکند قرار بازداشت موقت نباید از قرار اصلی بیشتر باشد، خواستار تبدیل قرار بازداشت موقت به قرار دیگری شدیم.»
وی تاکید کرد: «البته در بدو امر رئیس شعبه ۲۸ با این درخواست مخالفت کرد اما با پیگیریهای ما و خانواده ساسان آقایی قرار بازداشت موقت به وثیقه تبدیل شد.»
مصطفایی گفت: «ساسان آقایی تا زمان تشکیل دادگاه در اواخر فروردینماه با قرار وثیقه آزاد است.»
وی همچنین در رابطه با وضعیت «هنگامه شهیدی» نیز اظهار داشت: «حکم بدوی این فعال حقوق زندان در پنجم اسفندماه از شش سال و سه ماه و یک روز به شش سال تقلیل پیدا کرد و سه ماه و یک روز آن به پرداخت جزای نقدی تبدیل شد.»
مصطفایی افزود: «در روز پنجم اسفندماه این حکم به هنگامه شهیدی اطلاع داده شد و از وی خواسته شد تا در روز ششم اسفندماه برای ارائه پارهای از توضیحات به وزارت اطلاعات مراجعه کند و زمانی که وی در محل مورد نظر حاضر شد به هنگامه شهیدی اطلاع داده میشود که بازداشت است و حکم وی از امروز جنبه اجرایی پیدا کرده است.»
وی گفت: «به دلیل ایرادات فراوان پرونده هنگامه شهیدی معتقدیم که وی مستحق حکم صادر شده نیست و باید حکم برائت این فعال حقوق زنان صادر شود و بر همین اساس در نامهای درخواست خود را از قانونگذار مطرح کردیم تا براساس اختیارات خود به دلیل غیرقانونی و غیرشرعی بودن این حکم آن را بار دیگر مورد بررسی قرار دهد.»
این وکیل دادگستری تاکید کرد: «هنگامه شهیدی در حال حاضر در زندان به سر میبرد و امیدواریم بتواند از مرخصی خود استفاده کند.»
کمپین بین المللی حقوق بشر، طی گفتگویی با خانواده حسام فیروزی، پزشک و فعال حقوق بشری وهمچنین علیرضا فیروزی، برادرزاده حسام و از فعالان برجستۀ جنبش دانشجویی، وضعیت آنان را بسیار نگران کننده اعلام کرد .
حسام فیروزی طی سالیان اخیر بارها بدلیل فعالیت های حقوق بشری و مدنی، بازداشت و تحت فشارهای مختلف قرار داشت که بار آخر طی ماههای پس از انتخابات دستگیر شد؛ و علیرضا فیروزی نیز، از وبلاگ نویسان و فعالان دانشجویی دانشگاه زنجان می باشد که بدلیل فعالیت های دانشجویی و افشاگرایانه، سه بار بازداشت شده بود و مرتبه آخر در اواسط دی ماه گذشته دستگیر و به اوین منتقل گردید.
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر، مهتا بردبار همسر حسام، در بیان آخرین وضعیت همسرِ خود و برادرزاده اش علیرضا، ضمن اعلام وضعیت نگران کننده همسر خود و بیان اینکه "حسام طی دوسال گذشته هیچ فعالیت سیاسی نداشته و کاملا به حرفه پزشکی خود مشغول بوده"، خاطرنشان نمود "در مورد اتهام ایشان هیچ اطلاعی ندارم و هیچ حدسی نمی توانم بزنم. چرا که طی دو سال گذشته ایشان هیچ فعالیتی نداشته و من نمی توانم حتا حدس بزنم که اتهام ایشان چه مواردی است مگر این که بخواهند اتهامی را به ایشان ببندند. فعالیت وی نیز کاملا قانونی و در حوزه پزشکی بوده است که مکاتباتی داشته اند که مراجع ذیربط برای پیگیری وضعیت سلامت شخصی که در خطر بوده را مد نظر قرار دهند. اگراین اقدامات جرم است، تنها می توانم به این موارد اشاره کنم. درخواستم از مسئولین این است که مشفقانه با مردم برخورد کنند. این تنها درخواست من در مورد همسرم نیست. حبس و تنبیه آخرین و آخرین مرحله برخورد با افراد است و نباید در مواجهه با آنان و تنها به دلیل مخالفت، برخوردهایی از جمله زندان انفرادی و یا اعتراف اجباری با مردم داشته باشند و پیش از آن که جرمی اتفاق افتاده باشد اشخاص را بازداشت کنند و در مرحله تحقیقات مشخص کنند که آیا جرمی اتفاق افتاده یا نه. آیا واقعا اسلام دین رافت است؟ این را می گوید؟ من با ادبیات ساده خودم حرف می زنم و نگرانم که حرف هایم بار قانونی نداشته باشد."
وی با اشاره به این که در روز اول فروردین بعد از دو هفته بی خبری مطلق از همسرش، توانست به مدت نیم ساعت با او گفتگو کند، خاطرنشان ساخت "از وضعیت دکتر فقط هفته پیش روز یکشنبه اول فروردین بود که طی اعلام عمومی که از سوی دادستان برای ملاقات با زندانیانی که ممنوع الملاقات بودند از دادستانی با ما تماس گرفتند و گفتند که می توانیم ملاقات کنیم. ما توانستیم بعد از ۱۷ روز که ایشان را دستگیر کرده بودند با او ملاقات کنیم. حسام دروضعیت جسمی نگران کننده ای به سر می برد و درملاقات آخر متوجه شده است که حدود ۲۰ کیلو کاهش وزن داشته است."
همسر حسام فیروزی همچنین به این اظهارات ایشان در زمان ملاقات که گفت "با جایی مصاحبه نکن و اگر هم خواستی اطلاع رسانی کنی به این نکته اشاره کن که من کار سیاسی نمی کنم چون حوزه کاری من حوزه روانشناسی و تربیت کودک است و کارم پژوهش و نوشتن است"، اشاره کرد.
همسر این پزشک زندانی پیرامون آخرین تماس با حسام گفت "... از پنج شنبه هفته گذشته که من آخرین تماس را با ایشان داشتم هیچ راهی برای تماس وجود نداشته است. دیروز سالگرد ازدواج ما بود و من نامه نوشتم و مصرانه و ملتمسانه از ایشان خواستم که حداقل یک دقیقه به من فرصت بدهند که با همسرم گفتگو کنم نه تنها این کار را نکردند بلکه همان تماس تلفنی را هم قطع کردند و من نمی دانم از کجا باید استمداد بطلبم. به هر ارگانی مراجعه می کنم تنها یک سرباز نشسته و می گوید به ما مربوط نیست یا مسئولین مربوطه حضور ندارند. آیا سیستم قوه قضاییه را تنها یک سرباز اداره می کند که باید پاسخ بدهد کسی نیست و یا این که اطلاعی ندارد؟"
ایشان در مورد نحوه بازداشت همسر خود نیز خاطرنشان کرد "ایشان را شب ۱۱ اسفندماه دستگیر کردند. ما در منزل حضور نداشتیم و همسرم برای انجام کاری به منزل رفته بود که تعداد زیادی از ماموران امنیتی او را بازداشت می کنند. ما هیچ اطلاعی از بازداشت وی نداشتیم و خواهرم برای پیگیری به منزل مراجعه کرد که بعد از ده دقیقه موبایل او نیز خاموش شد و چون می دانستیم که این بازداشت های بی مورد در جریان است، نگران شدیم. من به ادبیات سیاسی آشنایی ندارم حتا نمی دانم چه باید بگویم که برایم مشکل حقوقی ایجاد نکند. به هرحال به دلیل این که این احتمال وجود داشت از طریق همسایه متوجه شدم که چه اتفاقی در جریان است و در نهایت ساعت ۲ بامداد بعد از تفتیش منزل همسرم را با خود بردند.این ماجرا جزئیات دیگری هم دارد ازجمله این که پسر همسایه ما را نیز بازداشت کردند و یک سری مسائل دیگر هم رخ داد. در نهایت این که بسیار تاکید کرده بودند که همسرش نباید متوجه شود که ما ایشان را بازداشت کرده ایم!"
خانم بردبار که از بستگان علیرضا فیروزی فعال دانشجویی که وی نیز هم اکنون زندانی می باشد، در خصوص وضعیت او نیز اظهار نگرانی کرده و می گوید "وضعیت علیرضا فیروزی نیز مانند وضعیت عمویش نامشخص است. ما نمی دانیم اتهام او چیست؛ با توجه به این که ۷۰ روز در بی خبری مطلق از بازداشت او بودیم و حتا به ما نمی گفتند او را دستگیر کرده ایم. علیرضا پسر بیست ساله ای است که به لحاظ هوشی در المپیاد های مختلف شرکت می کرد و در سن راهنمایی از جشنواره خوارزمی تقدیرنامه دریافت کرده است. آیا مغز های این مملکت را به خاطر اعتراضی که در مقابل کار غیراخلاقی یک استاد دانشگاه به جریانات سیاسی منسوب کنند؟ وقتی در دانشگاه زنجان این اتفاق افتاد فورا آن را سیاسی کردند و هر حرکتی که در این مملکت رخ داد یقه آنها را گرفتند."
لازم به ذکر است علیرضا فیروزی، فعال دانشجویی دانشگاه زنجان، دو سال پیش در جریان افشای عملکرد یکی از مقامات انتصابی دانشگاه در اغفال و قصد اعمال منافی عفت، همراه با چند دانشجوی افشاگرِ دیگر، چندین بار بازداشت و بارها مورد بازجویی، احضار، ضرب و شتم و احکامِ کمیته انضباطی واقع شد .
ایشان نیز مانند عموی خود، حسام فیروزی در زندان اوین به سر می برد.
حجتالاسلام والمسلمین مهدی کروبی در پیامی درگذشت همسر آیتاللهالعظمی منتظری(رضوانالله تعالی علیه) را به بیت آن مرجع عالیقدر تسلیت گفت.
به گزارش سحام نیوز متن کامل این پیام بهشرح ذیل است:
انا لله و انا الیه راجعون
حضرت حجتالاسلام والسلمین جناب آقای حاج شیخ احمد منتظری(دامت افاضاته)
هنوز غم جانکاه رحلت مرجع عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی منتظری(قدس سرهالشریف) بر جان ما سنگینی میکرد که مطلع شدیم همسفر و همراه ۶۰ ساله آن مجاهد نستوه بیش از ۱۰۰ روز این فراق را تاب نیاورد و جان بهجانآفرین تسلیم کرد تا در جوار رحمت الهی نیز همراه آن عزیز سفر کرده باشد.
این بانوی بزرگوار و با فضیلت که با اهدای ۲ فرزند شهید و جانباز مصداق بارز زن مسلمان و مثل اعلای فداکاری، پرهیزکاری و مجاهدت در راه خدا بود، حقی عظیم بر ملت بزرگوار ایران و بهویژه مبارزان انقلاب اسلامی دارد.
اینجانب درگذشت این بانوی بزرگوار را به بیت شریف آیتاللهالعظمی منتظری(ره)، جنابعالی و همه بستگان داغدار، تسلیت عرض میکنم و از درگاه ایزد منان برای آن عزیز سفر کرده و همسر بزرگوارش، علو درجات و اجر جزیل و برای کلیه بازماندگان معزز صبر جمیل و اجر و تندرستی و طول عمر همراه با عزت و توفیق ادامه راه والد و والده بزرگوارتان در خدمت بهاسلام و ایران مسألت دارم.
میرحسین موسوی به مناسبت درگذشت همسر آیت الله العظمی منتظری پیام تسلیتی منتشر کرده است.
به گزارش خبرنگار «کلمه» متن این پیام به شرح زیر است:
جناب حجت الاسلام و المسلمین احمد منتظری
درگذشت مادر بزرگوار و داغدیده ومبارز را به شما خانواده گرامی تسلیت می گویم.ایشان بانویی فداکار و صبور در راه اسلام و انقلاب ویاری فداکاربرای همسرعالیقدرومبارزشان در فراز و نشیب چند دهه اخیر بودوشهید گرانقدری چون محمد منتظری را در راه خدا داد .
خداوند متعال ایشان را مشمول رحمت واسعه خود قرار دهد وبه شما خانواده عزیز صبر واجر عنایت فرماید.
میرحسین موسوی
فاطمه ملکی همسر نوری زاد در پاسخ به دلنوشته فخری محتشمی در یادداشت کوتاهی آورده است که گفتنی ها بسیار است و ناگفتنی ها بسیارتر!
متن این یادداشت به شرح زیر است:
به نام خداوند دوستی ها
تازه آشنای ناگواری ها و دوست خوب امروزم
سلام
خطابم کرده ای بانو، فاصله ام بسیار است با بانوان خوب دو عالم. در خاطرم است اباذرم از وقتی بسیار کوچک بود، می خواند و شاید از اولین نوحه های بشاگردی ها بود که زمزمه می کرد:
کسی نگفت به تو زینب، که ای دل افسرده
سر تو بادا سلامت برادرت مرده
کسی نگفت به تو زینب، که ای ستوده ناز
سر تو بادا سلامت که کشته شد عباس
و ...
بانوی دو عالم و سرور همه ما ایشان هستند که یادشان شکیبایمان می کند و مرور آن چه بر ایشان رفته آراممان.
در این ماه هاست که نماز و سجاده، صبر و پایداری تفسیر می شوند و معنا پیدا می کنند. در این لحظه ها بی گمان حضورش را با تمام وجود لمس می کنیم، می فهمیم، درک می کنیم مفهوم این آیه را « آیا من به تنهایی برای تو بنده ام کافی نیستم؟»
گفتنی ها بسیار است و ناگفتنی ها بسیارتر!
مهربانی کردی و دوستی.امیدوارم لیاقت با من یار باشد و من با شما همراه.
با آرزوی سالی خوش برای شما و خانواده
فاطمه ملکی(همسر ازاده دربند محمد نوری زاد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر