هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند
-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news ------------------------------
در ماههای اخیر سه مجموعه شعری از شاعر معاصر م.سحر انتشار یافت: «داوری یا عریضهالنسا»، «گفتمان الرجال» و « قصه ما راسته!»
در این نوشتار به بررسی این مجموعهها میپردازم، البته با تاکید بیشتر بر کتاب «داوری». شاعر در درآمدی که بر «داوری» نگاشته، مینویسد: «صادقانه میگویم که در این منظومه، فرهنگ ایران و زبان شعر فارسی به سخن درآمده، تا گوشهای از آنچه را که بر ملت ایران و نسلهای سوخته و ارزشهای برباد شدهی این سرزمین رفته است، بازگو کند و بر ستمی که بر ایران و ایرانیان میرود، شهادت دهد….»
م.سحر شاعر است و بیان او زبان شعر. او از هرآنچه که در دنیای پیرامونش میگذرد و بر ادراک او اثر میگذارد، متاثر میشود و با تعمیق درک عاطفی خود، شناخت خود را با بیان شاعرانهای درخور و در قالبهای مناسب میسراید.
م.سحر شاعری است متعهد، تعهد او در ستایش انسان و ارزشهای انسانی است. او تمامیت معرفت هنری و خلاقیت خود را در خدمت و برای شان انسان به کار میبرد. پیرامون او دنیایی ست انباشته از تعارضها، تجاوزها، بیآزرمیها، بیمهریها و…
او در پهنه آشفتگیها نگاه خود را بر جامعه ماتم زده، سرکوب شده و انسانیت بیحرمت شده ایران متمرکز میکند و در خلوت درون به تک گفتار (مونولوگ) ی اندوهناک میپردازد. او سرزمین مادری خود را میبیند که قرنهاست در اسارت غیرانسانیترین روابط زیسته و صبورانه تاب آورده اما در شکنندهترین شرایط تاریخیاش، هویت انسانی و عناصر پر بهای «روح ایرانی» خود را حفظ کرده و تداوم بخشیده و چون طوفان و طوفانهای مرگ آفرین گذشتهاند، دوباره بر قامت بلند خویش ایستاده است. اما شاعر در این عصر و از اینهمه تباهی و تیرگی و شکستی که در اوج خود و به گونهای دیگر انسان ایرانی را در چنگالهای درنده خویش میدرد و بیصورت میکند، به درد میآید و مرثیه میسراید: «گویند که امید و چه نومید، ندانند من مرثیهگوی وطن مرده خویشم!» [م ـ امید]. آری، سرودههای «م.سحر» این انسان دردمند آشنا با رنج و سیاهی وشب ، نیز مرثیهای ست برای وطن که وی سروده و در این سه دفتر عرضه کرده است.
در منظومه «داوری» از ارزشهای حاکم اسلامی سخن میرود و از ابعاد سرکوبگرانه آنها و آنچه که با جسم و جان آدمیان میکنند و انسانیت آنان را متلاشی میسازند. از گروههای اجتماعی و سرآغاز آنها متولیان دین، این حامیان تیرگی و تباهی، آن کسان که برای نابودی زیستن و روشنایی و درخشش حیات، عهدی پایدار بستهاند و شب و روز هرآنچه میاندیشند و هرآنچه میکنند ، جز سوزندان و تباهی و مرگ نیست. در ادرکات این کسان ، این مدعیان پاسداری از معنویت، تنها سیاهی و مرگ جریان دارد و بس! از دیگر گروههای اجتماعی و از لایههای زیرین آن سخن میرود که لقمهای از دستان خونآشامان متولی دین میستانند و سپس توانایی خود را در خدمت شب تیره عالم مینهند که بر سر ایران و ایرانی گسترده شده و چون پلنگانی تیزچنگال بر آدمیان صبور و آرام هجوم میبرند.
در بخشهایی از سرودههای «گفتمان الرجال» به کسانی پرداخته میشود که در خدمت فکر و اندیشهاند واز مدعیان دانشورزی و خردپروری. اما به واقع ، چنین نیست: سخنان م. سحر در نقد برخی اهل فکر و مدعیان مسایل روشنفکری در عین بیان شاعرانه خود برای نویسنده این سطور یادآور تجربههای دردناک از حقایق تلخی هستند که متاسفانه بیش از دهها سال در جامعه ایران جریان داشته است. بسیاری ازاین مدعیان به جهات و علل گوناگون که گاه در حقارتهای روحی یا ناتوانیهای دنیای پنهان آنان نهفته بوده، از نگاه توصیفهای شاعر، پاسداران تیرگی محسوب میشوند. آن اندک دانش و معرفتی که از اینجا و آنجا آموخته یا گرد آوردهاند ، همه را در برابر دستمزدی ناچیز در ستایش متولیان دین قرار میدهند. مدام در کار تزیین یا پنهانکردن تیرگیهای تاریخی اینانند و پنهان یا آشکار، در ستایش آنان داد سخن میدهند و مینویسند و کلماتی را در فضا میپراکنند که خرد حکم بر بیاعتباری و نامعقولی آنها داده است. چنین، کسان غالبن خود را فیلسوف، ادیب، محقق ، ایدئولوگ ، اسلامشناس و سنجشگر فرهنگ جلوه میدهند، اما بنیاد اندیشههایشان علیل و فلج است و رطب و یابس بیشمار آنان که نتیجه فکر بیمارگونه و انباشته از عقدههای فراوان آنان بوده و همواره در جهت دشمنی و ستیز با ماهیت زندگی بخش و پوینده جهاننگریهای مدرن است، از اینرو مدام در استخدام بندگی خداوندان قدرتهای اهریمنی و ماشینهای سرکوب جهنمی دین فروشان است.
م.سحر در قطعاتی از منظومه «گفتمانالرجال» این مدعیان دانش و فرهنگ را که روح خویش به اهریمن وانهادهاند، به نیش تند طنزهای شاعرانه خود میگزد. اما باید گفت که تباهی برخاسته از تولیدات فکری این جماعت دامنهای وسیعتر از آن دارد که واقعن بتوان به نقد ی طنزآمیز و گزنده، به ابعاد گوناگون آن پرداخت. سخن شاعر در این شعرها بیشتر به نیشتر طعن و تمسخری مانندهاند که هدفشان بانگ زدن و بیدارکردن یا اخطار کردن است. زیرا این به ظاهر خردورزان که به لباس نویسنده، فیلسوف و سنجشگر (نقاد) فرهنگ خود را می آراستهاند، در دوران پیشین و در حمایت از سیاستهای روز نظام گذشته ـ که خود در تعارض دوگانه (پارادوکس) ای گرفتار بودـ از سویی به ظاهر در کار انتقال فرهنگ یا ارزشهای مدرن مغرب زمین به ایران بود و از دیگر سو ستایشگر و پاسدار معانی کهن. باری این جماعت در آن روزگاران، آب به آسیاب اسلام سیاسی ریختند و به عمله و اکرهی برده پروری روحانیان شیعی مبدل شدند و آن آموختههای آشفته خود از متفکران نامآور مغرب زمین را در این سودا نهادند و به همین سادگی، جاده صافکن حاکمیت سیاسی ولایت فقیه گشتند اما چون کار پایان گرفت و استقرار قدرت تاریخی متولیان دین به انجام رسید، یک شبه دست رد بر سینه این ثروت باختگان نهاده شد. آنگاه بخشی از آنان راهی سرزمینهای دیگر شدند و در غرب همان افکار آزمون شده و موهوم پیشین را به شکلهای دیگری شرح و بسط دادند و چون گذری به سرزمین خود یافتند، نگارش « آسیا در برابر غرب» را مکرر کردند و چون به مغرب زمین بازگشت فرمودند «خورشید از غرب طلوع میکند» را به تحریر درآوردند. اما بخش دیگری از همین جماعت، همکار نظام ولایت فقیه شدند و «حقوق بشر» و « آزادیهای مدنی» را نفس ِ اماره خواندند و جوانان را به دشمنی و تخریب اندیشههای انسانمدار غربی و مظاهر عملی آن فرا خواندند. این است تصویر کد گونه دنیای به اصطلاح روشنفکر عمده ایرانی که نام آورترینشان بیش از پنجاه سال اعماق متعفن گذشته را کاوید و یاور سلطه تیرگی و شب عالم بر ملتی شد که قرنهاست به شکلهای گوناگون در این تعفن دست و پا زده و راه خروجی نیافته و این به اصطلاح متفکران ، دوباره به یاری گزارهها و آموزههای کج و معوج برگرفته از اندیشههای مسخشدهی دنیای مدرن، تیرگیها را بر این ملت تحمیل کرد.
این تصویر کــد گونهی جریان روشنفکری در پاره های منظومه «گفتمان الرجال» ، به عنوان بخشی از تاریخ گذشته که هم اینک نیز تداوم دارد، مورد نقد قرار گرفته است. م. سحر در یکی از دوبیتیهای این کتاب ، از زبان این گونه روشنفکران متفکر تاریخ معاصر میسراید:
افاضات مو رمزی بود و کد داشت
نیامد آمد و شد یا نشد داشت
نبرد افکارم از بیگانه فیضی
ولی سیل فنا برد « آنچه خود داشت!»
بنابراین ضرورت دارد که خواننده در فراسوی نگاهی سریع به آنها ، تامل بیشتری به سرودهها داشته باشد.
اما به نظر من م.سحر با فروتنی که خصیصه ذاتی شاعر است و همچنین به دلیل ویژگی بیان شاعرانه خود ، با این خفاشان شب و منادیان تیرگی، برخوردی نجیبانه داشته، و در چارچوب هدفی که خلاقیت و زبان شاعرانه و هنری او دنبال می کرده است به نقد جریانات فکری معاصر پرداخته، و البته پیداست که کالبدشکافی دقیقتر برای آشکار ساختن جایگاه روشنفکران در سده گذشته نیازمند نقدی روشمند و گستردهتری است که میباید همراه با ملاکهای علمی و تاریخی متعارف از سوی دانشوران اهل نقد افکار، انجام گیرد و شعر م.سحر همچنین به منزله اخطاری شاعرانه و دعوتی است هنرمندانه از اهل نقد برای انجام این امر مهم.
باری، منظومه «داوری» در دو عرصه به نقد ارزشهای حاکم در نظام حقوقی اسلامی اقدام میکند: الف: نقد قوانین شرعی . ب: نحوه یا شیوههای بهرهمندی ابزاری از قوانین شرع در تداوم قدرت سیاسی روحانیان.
در این قلمرو شاعر نگاه شکافنده ، زبان گزنده و نیز تمثیلهای نیرومند خود را در نشان دادن فرازهای فاجعهای به کار میگیرد که اسلام سیاسی در ایران به اجراگذاشته است.
شاعر قصد نقد یا بررسی حقوق اسلامی را ندارد بلکه به نقد اجرا یا تحمیل این قوانین در جامعه ایران و در دنیای مدرن میپردازد. او میگوید که اعمال این مجموعه حقوقی که متعلق به جامعهای است بدوی و پیش از تاریخ، در ایران امروز که از روابط پیچیده اجتماعی چون دیگرجوامع برخوردار است، فلاکت تاریخی این سرزمین را چندین بار افزون تر ساخته و هویت انسان ایرانی را به نازلترین درجات زیستمندی رسانده است. میگوید که زن و مرد و کودک ، همگی در غلبه این نظامات، تباه لشکریان دین فروشانند.
و باز در نقد همین قوانین شرع، به نقش اجتماعی زن میپردازد و اینکه زن در این مجموعه ارزشی، مبدل به ابزار لذتبخشی مرد گشته و چون شی به مالکیت وی درآمده است. از منظر حاکمان اسلامی که ریشه در تلقیهای فکری جامعه بدوی عربی دارد، روابط زن و مرد فقط بر محور کام جوییهای جنسی میگذرد. منتها نقش اجتماعی دیگر زن تولید مثل است.
م.سحر در قطعه «در تدارک فرزند»، با زبانی گزنده، فرزند آوردن یا تولیدمثل را در یک چنین نظام فرهنگی و حقوقی انتشار تیرگی میبیند. زیرا اسلام سیاسی به نیروهای جوانی نیازمند است که مدام و در پوشش آموزشهای ایدئولوژیک، به ابزار قتل و سرکوب مبدل شوند، هدفی که سالیان دراز است در نیروهای بسیجی خود را آشکار ساخته است.
اما سخنی در شیوه بیانی این سرودهها
غالب سرودههای این سه منظومه زبانی تلخ و سوزان و طنزی گزنده دارد. اما چرا؟ آیا هدف شاعر ستیز با باورهای دینی است یا زبان شعر او در پی هدف دیگری ست؟
تامل همراه با شناخت شیوه بیان شاعرانه و در اینجا، سبک خاص م.سحر ، نشان میدهد که بر این روال، وی زوال را بهتر تصویر میکند. تصویرهای شعری، تمثیلها ، استعارهها بیان واقعیات روزمره، باری برای همگان به جریانی معمولی مبدل گشته و گزندگی خود را از کف نهاده است . گویی مردم به روند زوال اعتیاد پیدا کردهاند وبه سادگی و بی اعتنا از کناروقایع میگذرند و شاید نگاه خود را به فجایع هرروزی میبندند.
اما در این میان، نگاهی دردمند، نگاهی متعهد هست که این ریزش حیثیت و شان انسانی را در جامعه میبیند و زوایای آشکار و پنهان تیرگیها را میکاود و گستره آنها را برمیشمارد و گوشه و زوایای پنهان زشت و پلید را به زبان شعری مطایبهآمیز آشکار میسازد و میخواهد در مآل، شاید ذهن و اندیشه و عمل انسانها را به مقاومتی پایدار مبدل سازد.
م.سحر به جنگ هیچکس ، و حتا دین سالاران نیز نرفته است. او در خیال رویارویی یا مناقشهای با کسی نیست، بلکه چونان شاعر که وجدان پنهان زمان خود است، آیینه روشن واقعیتها میگردد.
او جسارتی به کار بسته تا این تلخیهای گزنده و گاه نفرتانگیز را پیش روی ما بگذارد. به یقین دردی و رنجی انسانی، سالیان است که حس و جان او را در تنهایی آزرده است، اما امروز آنچه را که همگان میبینند، او نیز میبیند، با این تفاوت که بسیاری بیاعتنا از کنارش میگذرند، وی به ادراک شاعرانه و زبانی گیرا و مناسب واقعیتها و تباهی را پیش روی من و شما میگذارد.
همانگونه که در روزگاری دیگر، و در بیانی دیگر م. امید ، پس از شکست تاریخی جنبش آزادیخواهی سالهای بیست و فردای کودتای مرداد سال ۳۲ در سرودههایش به سوگ آن شکست تاریخی نشست، شکستی که اثرات آن و امواج سهمگین آن هم امروز نیز بر من و شما هجوم میآورد و در ما میزیید و مای ایرانی درست در همان مقطع تاریخی و همان مبارزه مرگ و زندگی ـ منتها با دشمنی دیگر ـ همچنان درگیریم.
باری امروز هم م.سحر «مرثیه گوی وطن مرده ی خویش» است. این منظومهها شایسته است که از این منظر نیز دیده شوند.
برای شاعر ذهنیتی هرچه گشودهتر و معرفتی هرچه افزونتر و پایداری بیشمار آرزو میکنم.
حسن لاهوتی فرزند فائزه هاشمی رفسنجانی ظهر امروز (سهشنبه) از زندان آزاد شد. به گزارش رسانههای داخلی ایران عباس جعفری دولتآبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران با اعلام این خبر افزود: «آقای لاهوتی پس از انجام پارهای تحقیقات توسط بازپرس، ابراز ندامت و پشیمانی از اقدامات ارتکابی و با پذیرش تودیع وثیقه ۷۳ میلیون تومانی به دستور بازپرس و تأیید دادستان تهران از زندان آزاد شد.» حسن لاهوتی، فرزند فائزه هاشمی و نوه آیتاله هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس خبرگان و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، شامگاه یکشنبه هنگام بازگشت از سفر انگلستان به تهران با حکم قضایی بازداشت و زندانی شده بود. گفتنی است در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران برخی از اعضای خانواده آیتاله هاشمی رفسنجانی مورد انتقاد و یا حملات شدیدی از سوی حامیان دولت شده بودند. پیش از این نیز حسین مرعشی برادر همسر آیتاله هاشمی و سخنگوی کارگزاران از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده بود که با قرار وثیقه یکصد میلیون تومانی آزاد شد.
انتشار کتاب «آیات شیطانی» نزدیک به دو دهه قبل یکی از جنجالیترین حوادث معاصر بود. چرا که آیتاله خمینی طی فتوایی نویسندهی این کتاب را مرتد اعلام کرد و کشتن وی را فریضهای دینی خواند. این فتوا در آن زمان موجب جنجالهای بسیاری شد و تاثیر بسیار زیادی بر روابط بین ایران و غرب گذاشت. سالها پس از آن نیز مساله حکم اعدام سلمان رشدی از موضوعات مطرح در مورد ایران و جهان اسلام بود.
گزند این فتوا فقط دامنگیر آقای رشدی نشد و در کشورهای مختلف مترجمین یا ناشرانی که نسبت به انتشار یا ترجمهی آن اقدام کرده بودند هم از گزند دور نماندند.
اینک بعد از سالها این کتاب توسط «برمک بهداد» مترجم کرد به زبان «کردی» ترجمه شده است. این ترجمهها قرار بوده به صورت پاورقی در نشریه مردم منتشر شود. پس از انتشار بخش اول با اعتراضهای گستردهی بنیادگرایان مواجه شده به طوری که تهدید به ترور و برخوردهای شدید نسبت به سردبیر نشریه مردم و مترجم، عدم امنیت را برای همه آنها فراهم آورده است.
در گفتوگوی امشب اردوان روزبه با برمک بهداد اولین مترجم آیات شیطانی به زبان کردی گفتوگو کرده است.
«بهاریه گفتن یا سرودن اشعاری در وصف بهار، در میان شعرای پارسی زبان رسمی فراگیر است و کمتر شاعری را میتوان یافت که شعری با مضمون بهار در سرودههایش به جای نمانده باشد. شاید فرا رسیدن فصل بهار و سرزندگی دوبارهی طب یعت، بهانهیی است برای نگاه دوباره به زندگی و امیدواری به شادیهای آینده، در برابر ناکامیها و دشواریهای سالهای گذشته. واژه «بهاریه»، ترکیبی است از «بهار» پارسی و علامت نسبت عربی. من از این پس، به این واژه – به قول فرهنگ پارسی معین – «غیرفصیح» میگویم: بهاری! »
بر خلاف بهاریهای شاعران پیشین که بیشتر اوقات، سرشار از شادکامیها بوده و البته گاه کمی شکوه از معشوق و یا صلهدهندهی زمان و حاکمان زربهدست چاشنی آن بوده است، بهاریهای شاعران معاصر، بیشتر به بهانه میماند برای سرودن شادکامیهای نداشته و یا بیان دوباره ناکامیهای گذشته. حضرت «حافظ» با رسیدن بهار، سروده است:
«ابر آذاری بر آمد، باد نوروزی وزید وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید»
و با همین بهار، «شاملو»ی بزرگ خوانده است:
« [...]بهار منتظر بیمصرف افتاد! [...]
به صد امید آمد، رفت نومید
بهار ــ آری بر او نگشود کس در.»
همین دو شعر منتخب، بنیان فکری متفاوت این دو شاعر بزرگ را نمایان میکند؛ «حافظ» شیرین سخن و رند و به قول خودش«ابنالوقت» – البته نه به معنای منفی امروزی آن – با فرا رسیدن بهار، پول می و مطرب طلب میکند و آن طرف، «شاملو»ی ستبر ایستاده که حتا نامش را – که به قول خودش «عربی» است، دوست ندارد و به تلخی، بهار را «بیمصرف» میخواند.
من هم این چند روز گذشته، شاملوگونه، سخت، به بهار و رسیدنش بیاعتنا بودم و «بهار آمد، گل و نسرین نیاورد»، از سرودههای «هوشنگابتهاج»، سایه شعر پارسی، شده بود زمزمهی تنهایی و خلوتم و حتا به دنبال تصنیفی بودم از ساختههای برادرم، پژمانطاهری، با همین شعر، که در سال ۱۳۷۷ برای محمدرضاشجریان ساخته بود و همان سال آن را با هزینه استاد در استودیو ضبط کرده بودیم…، تا این که دوست خوبم، «بهار» از استراسبورگ برایم نوشت:
«بهار امسال هم رسید، هرچند بر آن زمستانها که گذشت و دلهایی که به خون نشست، به سرمای دل مادران و پدران داغدار اسمی نیست…، اما بهار برای گنجشکان این شهر که نه سال خون داشتند و نه نوستالژی هوای وطن در دورهای دور از خانه و بوی عیدی و بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو …، [آری] بهار برای گنجشکان این شهر، هر سال همان بهار است.»
بهار رسیده و با همهی تلخیها و غمها، دوباره زیستن و قامت افراشتن را به ما میآموزد. نور تابنده، شکوفههای رنگارنگ و آواز بیدرنگ پرندگان، همراه با نسیم خیالانگیز بهار، ما را در بیکران اکنون زندگی غرق میکند. یاد غزل دلپذیر «مانی»، پیامبر، شاعر و نقاش ایرانی در من بیدار میشود که قرنها پیش، در زمان حکمرانی «ساسانیان» سرود:
با خودم فکر میکنم، ما آدمها با امید، به آینده جاری میشویم و با نفسهای تپنده، لحظهها را به یکدیگر میسپاریم و در زندگی ساری میشویم. و باز «مانی» که میسراید:
«تنها لذتی که به من وفادار ماند، لذت گیتی بیپایان است
من هر شب با آشفتهحالی میبینم
که هیچ آفتابی به روی من نمیخندد.
شادی زندگی خود زندگی است.
دستهای تو کورند، ولی با همینها باید به پیش بروی
نمیدانی به کجا میروی، هزاران ستاره در همه جا
و هزاران آفتاب، روشنایی خود را بر دل ما نثار میکنند …!»[۲]
[۱] – شعری از مانی، پیامبر، شاعر و نقاش ایرانی که به نقل از دکتر محمدابراهیمباستانیپاریزی در مقدمه کتاب «ماه خیال» اثر نگارنده، جهانگیرفکریارشاد – گویا – آن را ترجمه کرده است. (اردوانطاهری، ماه خیال، انتشارات احیا کتاب، تهران، بهار ۱۳۷۸، ص ۱۵)
رسمن دچار حال تهوع شدم از این همه کنسرت و منسرت و افتر پارتی، بیفور پارتی و کوفتپارتی و دیجی اصغر و دیجی ممد و لیدیز نایت و عباس نایت و درینک مجانی.
رفیق چینی من امروز میگفت من باور نمیکردم ایرانیها این همه اهل درینک و الواتی باشن. گفتم چرا؟ گفت آخه ۳۰ هزار تا ایرانی لابد هر شب میرن نایت کلاب و رقص که این همه برنامه هست همه جا.
ایرانیها نمیدونم چرا هر جا میرن اول مجله النگ و دولنگ میزنن که همه هم از یه جا کپی پیست میشه و راه میافتن و دیجی و نایتکلاب راه میاندازن و توش دعوا ناموسی درست میکنن میزنن یقه پیرهن همو پاره میکنن.
«حسن لاهوتی»، نوه آقای هاشمی رفسنجانی در فرودگاه بینالمللی امام خمینی توسط ماموران بازداشت و ۲۴ ساعت بعد با قرار وثیقه ۷۳ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
او لحظاتی پیش از دستگیری، صدای مکالمه خود و مامور پلیس فرودگاه را ضبط کرده بود و اکنون میتوایند به آن گوش دهید.
در یک صبح زیبای «زمستانی»، درحالی که از شدت گرما خیس عرقایم، از خواب برمیخیزیم (اهم!). اول کمی تعجب میکنیم (بههر حال تعجب برای اینجور مواقع است دیگر!) ولی خیلی زود یادمان میآید که «خدا غرور دارد و اجازه استفاده ابزاری از نعمات آسمانیاش را به شهرداری، به مجلس، به دولت؛ حتا به سران فتنه نمیدهد.» و کاملن طبیعیست که هوا گرم است و تعجبمان فروکش میکند.
بهطور کلی اخبار هفتهی گذشته تحتالشعاع ممنوعالتصویر شدن هاشمی رفسنجانی در خبرگزاری ایرنا در پی اظهارات آیتاله امامی کاشانی مبنی بر «پوشاندن عورت اسلام» قرار گرفت. البته صاحبنظران دلایل دیگری هم برای این اتفاق برمیشمارند؛ «چون هاشمی رییس مجلس خبرگان است»، «چون هاشمی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است»، «چون از ارکان نظام است» و … در همین راستا هاشمی درآمده که: «جوانان ساکت ننشینند و حرفشان را بزنند.» ما هم سعی میکنیم تیتر «روزنامه»های فردا را حدس بزنیم:
- فرزندان هاشمی را محاکمه کنید. -فایزه هاشمی در لندن -مستند کاخهای هاشمی…
از این بحث میگذریم و نگاهی بهگوگلریدر میاندازیم: «علی کانطوری، از فعالان دانشجویی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب که به تازگی به ۱۵ سال حبس محکوم شده بود مجبور به ترک ایران شد.» عجب دوره و زمانهای شده است آقا! جوانهای روغن نباتی را میبینید؟ بهخاطر ۱۵سال زندان ناقابل گذاشته و در رفته. آخه ۱۵سال هم فرار کردن داره؟! حالا اگه قدیم بود باز یهچیزی، الان که دیگه ۱۵سال عددی نیست. تازه اگه میرفت زندان هم طعم رافت اسلامی رو میچشید، هم با «دوستان» یه حال و حولی میکرد. عجبا…
کمی جلوتر میخوانیم: «زهرا رهنورد: جنبش سبز برنامههای زیادی برای زنان دارد.» ما خیلی دلمان میخواست با همسر رییسجمهور محبوبمان شوخی کنیم، اما چون بلایی که سر احمدینژاد آمد را دیدهایم و هنوز هم جوانیم از این قضیه عبور میکنیم.
اینجا نوشته شده که: «روابط آمریکا و اسراییل در بدترین وضعیت ۲۵ سال گذشته!» جان؟! این تازه بدترین وضعیتاش است؟ آقا بهخودتان سخت نگیرید شما را بهخدا! چه کاریست؟ ۲روز دنیا ارزش اینحرفها را ندارد بهجان شما!
جناب مشایی فرمودهاند: «هیچکس حرفهایم را نقد نکرد، عمدتن دروغ گفتند و تحریف کردند.» آقا جان مادرت شما یکنفر را پیدا کن که بتواند حرفهای تو را «نقد» کند، من قول میدهم دیگر کسی حرفهایت را «تحریف» نکند.
اینسایت با کلی آبوتاب و انگار که کشف مهمی کرده باشد نوشته است: «غذای تهیه شده از خاک در اندونزی.» خاک؟ په! این هم شد حرف؟ در همین ایران کسانی هستند که از «چیز»های خیلی جالبتری تغذیه میکنند، کاملن هم «خود»کفا هستند و بههیچکس دیگر هم نیاز ندارند… حیف که آقای روزبه سانسور میکند وگرنه بیشتر توضیح میدادم!
وزارت «محترم» ارشاد از حسین شریعتمداری بهخاطر «یادداشتها و مقالههای تاثیرگزار»ش تقدیر کرده است. نه خداوکیلی من تو این مملکت طنز ننویسم چهکار کنم؟! تقدیر؟! کماش است بهجان شما! دست کم مثل ضارب حجاریان پستی، مقامی…
ناتو خطاب بهایران گفته است که: «اتمی نشوید وگرنه تهدید نظامی محسوب میشوید.» یعنی تا حالا تهدید محسوب نمیشدیم و شما ما را …؟ بسیار خوش گذشت. لذت بردیم.
اینجا از قول حماس نوشتهاند: «بسیاری از اعضای ما بهوسیلهی موبایل شناسایی و دستگیر شدهاند.» آقا نگو جان مادرت. اینرنت کم بود، دو روز دیگر کابل موبایل «جاسک-فجیره» هم قطع میشود.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پرتاب کردهاند: «دولت نان و آزادی را از مردم گرفته است.» شما خجالت نمیکشید؟! دولت محترم این همه سود سهام عدالت و یارانهی هدفمند و باتوم و اشکآور…بله، ببخشید، همان دوتای اول بهمردم داده، حالا چیزهای بیارزشی هم از آنها گرفته است، چرا جوسازی میکنید؟ خسوخاشاک که میگویند شمایید دیگر. اه.
اینجا نوشته شده که:«عیدی تلوزیون بهمردم.» جک بیربط:
درویشی بر زمین خسبیده بود. پادشاه با خدم و حشم بر او گذشت و دلاش بهرحم آمد. گفت: «از من چیزی بخواه.» درویش گفت: «زودتر عبور کن تا آفتاب برما بتابد.»
دل خوش هفته:
«گزارشگران بدون مرز: کمیسیونی مستقل و بیطرف برای یافتن علت مرگ امیدرضا میرصیافی تشکیل شود.»
سلام آقای دهنمکی. سال نو مبارک. بابت پروژهی سنگین دارا و ندار به شما و همکارانتان خسته نباشید میگویم. میدانم که این روزها مشغلهی کاری فراوان دارید. اما انتظار دارم که این چند خط را به دقت بخوانید و اجازه میخواهم که در محضر افکار عمومی شما را با عنوان رسمی خطاب کنم.
جناب آقای دهنمکی
با کنجکاوی تمام اولین قسمت سریال شما را تماشا کردم و آنچه اینک مینویسم مفهوم نقد ندارد که با تماشای قطرهای از یک اثر چندین قسمتی نمیتوان منصف بود. همین مقدار بگویم که به نظر میرسد در شغل جدید پیشرفت کردهاید و آخرین ساختهی شما از آثار بسیاری از مدعیان بهتر است.
قبلن خیال میکردم که عوض نشدهاید و اصول و ریشههای شما تغییری نکرده و تنها نوع بیان دیدگاهتان را تغییر دادهاید که از این بابت در مصاحبههای متعدد تلویزیونی و مطبوعاتی به شما تبریک و خوش آمد گفتم. اما حالا احساس می کنم که قضاوتم اشتباه بوده. شما کاملن تغییر کردهاید.
جناب آقای دهنمکی
من اخراجیهای نخستین حضرتعالی را در جشنواره تماشا کردم و شوخیهای هنجارشکن اخلاقی در این فیلم را به ذوقزدگی در ورود به عرصهی سینما نسبت دادم و با لبخندی از کنار آن گذشتم.
اخراجیهای واپسین را در دفتر کارتان دیدم و اصرار شما بر استفادهی مجدد از هجو اخلاقی در بعضی از سکانسها را به استقبال تاسف برانگیز عدهای سینما دوست (!) مربوط دانستم.
اما حالا کاملن مطمئن شدم که عوض شدهاید و حاضرید برای جلب مخاطب به ماجراجوییهای هنجارشکن ادامه بدهید.
جناب آقای دهنمکی
اگر اهالی سینما از وجود برخی محدودیتها گلایه میکنند منظور آنها مسایل اخلاقی و خطوط قرمز خانوادگی نیست. بسیاری از ایشان از خانوادههایی کاملن سنتی و اخلاقگرا هستند و هرگز حاضر نمیشوند که اصول مورد احترام خانوادههای نجیب ایرانی را زیر سوال ببرند که اگر چنین بود هرگز سینمای پیش از انقلاب تا این اندازه منفور نمیشد. خوشحال میشدم اگر از رانتهای ویژه برای شکستن برخی محدودیتهای خندهدار استفاده میکردید و نه شوخیهای افسار گسیخته با حریم حرمت اخلاقی خانوادهها . لطفن عصبانی نشوید. بیراه نمیگویم.
من اولین قسمت سریال شما را به همراه خانوادهام تماشا کردم و در یک سکانس خاص جز شرمندگی و خجالت پاسخ دیگری برای اهالی منزل نداشتم.
جناب آقای دهنمکی
شما مجاز نیستید با شوخیهای سبک و غیراخلاقی مردم را بخندانید. بسیاری از خانوادهها این اجازه را به شما نمیدهند. به یاد بیاورید که در یک سکانس از دارا و ندار با حضور چندین دختر جوان به صورت پیوسته از صحنهدار بودن پروژه (!) و یا پارهشدن یک بازیگر صحبت میکنید. مینا و سیمای اخراجیها هم که جای خود دارد.
جناب آقای دهنمکی
فراموش نکنید که زمانی نه چندان دور در سوگ خدشهدار شدن اصول اخلاقی جامعه از قلم و بسیاری چیزهای دیگر هزینه کردهاید و با کارگردانی فقر و فحشا خود را در مقام مدافع اصول اخلاق و خانواده نشان دادهاید.
هنوز بسیاری از مردم شما را انسانی اصولگرا و بازمانده از جبهه و جنگ میدانند و نمیخواهند باور کنند که شما آب پاکی روی دستشان ریختهاید.
جنای آقای دهنمکی
سینما با تلویزیون فرق دارد. سابقهی تلاش من در این رسانه بسیار بیشتر از شماست و دقیقن به خاطر همین سابقه به خودم اجازه ندادهام که از هر ترفندی برای جذب مخاطب استفاده کنم. برادرانه از شما میخواهم که چنین نکنید.
جناب آقای دهنمکی
این رسانه بیرحم است و با کمی صبر تمام حقیقتها را عریان میکند . به تن پوش هشت میلیارد تومانی مغرور نشوید که بسیار خطرناک است. به تمسخر گرفتن اصول اخلاقی جامعه هرگز بخشودنی نیست. این مردم لبخند میخواهند اما نه به هر قیمتی.
حکومت افغانستان از ایران خواسته تا در انتقال زندانیان افغان از آن کشور به افغانستان، اقدام کنند. به گزارش خبرگزاری آوا مارشال محمد فهیم معاون اول رییس جمهور افغانستان در دیدار با حسین مالکی سفیر ایران در این کشور، از دولت ایران خواست تا در زمینه انتقال زندانیان افغان در ایران به افغانستان از طریق مراجع ذیربط، همکاری نمایند. مالکی ضمن ابراز آمادگی به خاطر انتقال زندانیان افغان از ایران، گفته است که نخست باید در این زمینه توافقات میان دو کشور صورت گیرد. گفتنی است هماکنون در ایران، حدود پنج هزار و هفتصد افغان به جرایم مختلف زندانی هستتند و از این میان ۷۰ تن آنها دارای جرایم سنگین هستند.
519 میلادی – «قباد»شاه ساسانی در این روز، سومین پسر خود، خسرو انوشیروان را شاه بعدی ایران (ولیعهد) اعلام داشت. قباد سه پسر داشت که یکی از آنان به نام کاووس در همین مراسم به سمت فرماندار تبرستان(مازندران)منصوب شد. پسر دیگر قباد زم نام داشت که یکی از چشمانش نابینا بود.
۱۹۸۰ میلادی – محمدرضا آخرین پادشاه ایران پس از ترک ایران در دی ماه ۱۳۵۷ به مصر و از آنجا به مراکش، مکزیک، آمریکا و پاناما رفت و در ایام نوروز به مصر بازگشت و چند ماه بعد در همان کشور درگذشت و همانجا مدفون شد. محمدرضاشاه پهلوی که از سال ۱۹۷۳ به بیماری سرطان مبتلا بود سرانجام به انور سادات اعتماد کرده و به مصر رفته بود. نخستین سفر وی به مصر برای ازدواج با فوزیه خواهر پادشاه وقت مصر صورت گرفته بود.
۱۹۱۹ میلادی – «بنیتو موسولینی» جنبش فاشیستی خود را در میلان ایتالیا آغاز کرد.
۱۹۴۰ میلادی – جنبش مسلمانان همه هند، خواهان ایجاد یک کشور مستقل برای مسلمانان این شبه قاره شد. این کشور هفت سال بعد و تنها بر پایه تفاوت دین به نام پاکستان و در دو طرف هند به وجود آمد که در سال ۱۹۷۱، قسمت شرقی درپی یک جنگ خونین و با کمک دولت هند به نام بنگلادش استقلال یافت و جمهوری پاکستان منحصر به بخش غربی آن شد.
۱۹۴۵ میلادی – جزیره اوکیناوای ژاپن زیر آتش ۱۵۰۰ ناو آمریکایی قرار گرفت که چنین آتشی در طول جنگ جهانی دوم بیسابقه بود.
۱۷۴۹ میلادی – زادروز «پیر سیمون لاپلاس» ریاضیدان، فیزیکدان، اخترشناس و فیلسوف فرانسوی که برای تکمیل مکانیک آسمانی بسیار همت گذاشت. لاپلاس در امور سیاسی نیز فعالیت داشت و مدتی هم ریاست مجلس سنای فرانسه را عهدهدار بود. از مهمترین آثار او «شرح دستگاه جهان» را میتوان نام برد.
۱۹۵۶ میلادی – پاکستان از این روز در چارچوب جامعه مشترک المنافع «جمهوری اسلامی پاکستان» شد که یک روز ملی در این کشور بشمار میرود.
۱۹۳۴ میلادی – کنگره آمریکا پذیرفت که از سال ۱۹۴۵ (۱۱ سال بعد) به فیلیپین استقلال داده شود. آمریکا در آستانه قرن بیستم و در جریان جنگ با اسپانیا و پیروزی در این جنگ، فیلیپین را تصرف کرده بود و اداره میکرد. مجمع الجزایر فیلیپین که نام پادشاه وقت اسپانیا بر آن نهاده شده است قرنها مستعمره اسپانیا بود. جمعیت فیلیپین در سال ۲۰۰۶ به نود میلیون نفر رسیده بود.
تیمهای فوتبال استقلال تهران و سپاهان اصفهان عصر امروز به مصاف حریفان خود در لیگ قهرمان آسیا خواهند رفت. در ادامه هفته سوم لیگ قهرمانان آسیا عصر روز سهشنبه در منطقه غرب آسیا چهار دیدار برگزار میشود که بر اساس برنامه در گروه A تیم استقلال ایران میزبان الغرافه قطر خواهد رفت و الاهلی عربستان میزبان الجزیره است. استقلال در دو دیدار گذشته خود یک پیروزی و یک تساوی بدست آورد که هماکنون با چهار امتیاز در مکان دوم جدول اینگروه قرار دارد. این دیدار راس ساعت ۱۷/۳۰ عصر روز سهشنبه در ورزشگاه آزادی تهران برگزار میشود. در دیگر دیدار این گروه تیم فوتبال سپاهان صدر نشین حال حاضر لیگ برتر ایران میهمان پاختاکور ازبکستان است. سپاهان اینک با دو امتیاز تیم سوم گروه C است و پایینتر از الشباب عربستان با ۴ و پاختاکور با ۳ امتیاز قرار دارد. العین تک امتیازی هم در ته جدول است.
در دیگر دیدار این گروه نیز العین امارات میزبان الشباب عربستان است. بازی دو تیم پاختاکور و سپاهان از ساعت ۱۶ و ۳۰ دقیقه به وقت تهران آغاز شده است.
محققان با مطالعه بر روی جانداری آبزی از خانوادهای ۶۰۰ میلیون ساله موفق به کشف منشا باستانی بینایی در جانداران شدند. به گزارش کنجکاو با مطالعه بر روی «هایدرا» اعضای یکی از قدیمیترین گروههای موجودات دریایی که همچنان از خطر انقراض در امان ماندهاند محققان دانشگاه کالیفرنیا موفق به کشفی جدید در منشا بینایی انسان شدند. «هایدرا» جانداران سادهای به شمار میروند که در کنار عروسهای دریایی در حدود ۶۰۰ میلیون سال پیش حیات خود را آغاز کردهاند. به گفته دانشمندان آزمایشها نشان میدهند شبکههای یونی یا دروازههای ژنتیکی در حساسیت نوری این جانداران دخیل است، پدیدههایی که در قدرت بینایی انسانها نیز نقش دارند. دانشمندان با وجود آگاهی از وجود ژنهای زیادی که در بینایی جانداران نقش دارند دریافتند یکی از آنها ژن شبکه یونی است که برای آغاز پالسهای عصبی بینایی به وجود آمده است. این ژن کنترل ورود و خروج یون ها را به عهده داشته و عملکردی مشابه یک دروازه دارد. به گفته دانشمندان این ژن با نام «آپسین» در بینایی جانداران نقش کلیدی داشته و مسوول شیوههای مختلفی است که این جانداران اطراف خود را مشاهده میکنند.
رییس مجمع تشخیص مصلح نظام بار دیگر از مسوولان جمهوری اسلامی خواست تا از خانوادههای آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات دلجویی کنند. به گزارش ایلنا آیتاله هاشمی رفسنجانی با بیان اینکه «راه همدلی و همکاری بیشتر در رعایت رافت اسلامی با آسیب دیدگان و آزردگان حوادث بعد از انتخابات است» تاکید کرد: «برای کسی که ناراحتی پیش آمده باید به گونهای ترمیم و دلجویی شود. آنها هم دلشان برای کشورشان میسوزد. وقتی میبینند تلاطف انجام میشود، بیشتر همکاری میکنند و راه همدلی بیشتر میشود.» این اظهارات در حالی بیان میشود که روز گذشته (دوشنبه) حسن لاهوتی نوه آیتاله رفسنجانی از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و روانه زندان شد. پیش از این نیز آیتاله هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه ۲۶ تیرماه از آزادی زندانیان و دلجویی از آسیبدیدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سخن به میان آورده بود.
محمد داوری سردبیر سایت سحامنیوز ارگان رسمی حزب اعتماد ملی در اعتراض به انتقالش به سلول انفرادی، برای بیش از یک هفته دست به اعتصاب غذا زد. آقای داوری روز ۱۷ شهریورماه در دفتر مهدی کروبی دستگیر و تاکنون در بازداشت به سر میبرد. علت انتقال محمد داوری به سلول انفرادی، اعتراض وی به «وضعیت بد زندان» در پی بازدید معاون وزیر اطلاعات از بند آنان عنوان شده است. «فعالیت تبلیغی علیه نظام»، «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور» و «اخلال در نظم عمومی» از جمله اتهامات این روزنامهنگار عنوان شده است. گفتنی است دادگاه محمد داوری اول آذرماه گذشته برگزار گردید که تاکنون رای دادگاه بدوی صادر نشده است.
هفتهنامه ساندیتایمز خبر آموزش نظامی نیروهای طالبان افغانستان در خاک ایران را در شماره روز ۲۱ مارس خود منتشر کرد.
این نشریه انگلیسی ، طی گزارشی به قلم گزارشگر خود از کابل به آموزش ستیزهجویان افراطی طالبان در خاک ایران پرداخته است. نحوه آموزش طالبان، مراحل مختلف این آموزشها و مکان انجام آنها توسط نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران، مسایلی هستند که گزارشگر ساندیتایمز در مقاله به آنها اشاره میکند.
ساندیتایمز در این گزارش به نقل از دو تن از فرماندهان طالبان از ولایات غزنی و وردک مینویسد، که سرویسهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران به طالبان افغانستان آمورش نظامی با اسلحه کلاشینکف میدهند تا برای حمله به مناطق حساس به خصوص پایگاههای نظامی در کوهستانها آماده شوند. جالب اینجاست که این گروه از طالبان نمیدانند که آیا نیروی پلیس یا ارتشی و یا نیروهای اطلاعاتی هستند، تنها اطلاعاتی که آنها دارند در مورد کمپهایشان است که در مرز ایران و افغانستان قرار دارد.
روز دوشنبه محمد نوری زاد، نویسنده، مستندساز و روزنامه نگار ایرانی پس از نود و سه روز بیخبری در یک تماس تلفنی کوتاه توانست با خانوادهاش صحبت کند. آقای نوریزاد در این تماس از سلامتی و «ایستادگی» خود خبر داده و این روزها را «روزهای سرافرازی همه مردم ایران» اعلام نموده و سالی پربار و نیک را برای ایرانیان آرزو کرده است. این وبلاگ نویس منتقد دولت از روز ۲۹ آذرماه سال گذشته و در پی احضار به دادسرای عمومی و انقلاب تهران در بازداشت به سر میبرد، اتهام وی «توهین به مسوولین و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» اعلام شده بود. آقای نوریزاد در جریان وقایع پس از انتخابات ایران طی چند نامه سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی و مسوولان ایران به انتقاد صریح از آنها پرداخته است.
چهار تن از فعالان ملی-مذهبی ایران طی یک نامه سرگشاده، خطاب به مقامهای جمهوری اسلامی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی از آنها خواستند تا «فکری به حال ایران کنند.» احمد صدر حاج سیدجوادی، عزتاله سحابی، حسین شاهحسینی و اعظم طالقانی در این نامه با ابراز نگرانی از بلاتکلیفی و بحرانی بودن وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران هشدار دادهاند که به علت عملکرد غلط، غیر علمی و غیر منطقی دولت فعلی، اقتصاد ایران در حال نابودی و جامعه مدنی در حال ریشه کن شدن است. در این بیانیه با تاکید بر اینکه سیاست سرکوب، شعلههای بحران را برافروختهتر کرد، آمده است: «امکان نادیده گرفتن و حذف معترضان به دولت ممکن و میسر نیست.» به گفته آنها «زیرپاگذاشتن قانون در موارد متعدد»، «دروغگویی به مردم»، «خودمحوری و استبداد رأی و برخوردها» و «رویههای غیراخلاقی» از مهمترین تخریبهای دولت احمدینژاد بوده است. این فعالان سیاسی در پایان نامه خود موارد یاد شده را موجب ایجاد نگرانی در سرنوشت آتی ایران دانستند و خاطرنشان کردند: «از مقامات کشور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی میخواهیم فکری به حال ایران کنند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر