هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

Posts from Khodnevis for 03/26/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



هرگردویی گرد است ولی هر وبلاگ‌نویسی، روزنامه‌نگار نیست

با ابداع و گسترش وبلاگ نویسی در سال‌های اخیر این شبهه ممکن است برای برخی پیش بیاید که وبلاگ‌نویسی در واقع همان روزنامه‌نگاری است ولی اینطور نیست. در اساس شما وقتی در وبلاگتان مطلب می‌نویسید تقریبا هر چه دلتان می‌خواهد بدون ارائه هیچ سند و مدرکی می‌نویسید. دیگران هم می‌توانند آن را رد یا قبول کنند.

 

در سایت‌های اجتماعی معمولا وبلاگ‌نویسان به خاطر اینکه محدودیت روزنامه‌نگاران حرفه‌ای را ندارند و از بسیاری از خطوط قرمز می‌گذرند محبوبیت بیشتری دارند. اما در مورد روزنامه‌نگاری حرفه‌ای قضیه کاملا متفاوت است. من وبلاگ‌نویس که در عمرم حتی یک روز و یک ساعت هم دوره روزنامه نگاری ندیده ام هرگز خودم را نمی‌توانم روزنامه نگار بدانم.

 

روزنامه‌نگاری حرفه‌ای مانند بسیاری از حرفه های روزگار ما نیاز به تخصص، تجربه و رعایت اصول آن دارد و به هیچ وجه با وبلاگ‌نویسی قابل مقایسه نیست. اگرچه در مواردی مانند عبور از خطوط قرمز موجود در فن روزنامه‌نگاری، وبلاگ‌نویسی جذاب‌تر به نظر می‌رسد، ولی نوشته‌های روزنامه‌نگار حرفه‌ای قابل اعتماد‌تر از وبلاگ است. خلاصه اینکه هرگردویی گرد است ولی هر وبلاگ‌نویسی روزنامه‌نگار نیست!


 


جنبش سبز و مسائل پیش رو

روزی روزنامه ‌گار بزرگی چون مسعود بهنود گفت که رفسنجانی سبز نیست و در این مورد اشتباه نکنید . 

 

باید اندیشید که سبز اصولا به چه جریاناتی گفته می‌شود و چگونه می‌توان گفت که کسی سبز  هست یا نیست . ملاک ومعیار در چنین سنجشی چیست . 

 

چه سبز وچه غیر سبز، هاشمی رفسنجانی از اشخاص قدرت‌مند در جمهوری اسلامی است و انچنان قدرتمند که دولت و همه دارو دسته‌اش هنوز نتوانسته‌اند او را به زیر بکشند. سئوال این است که آیا رفسنجانی از جنبش سبز حمایت می‌کند یا نه؟

 

جواب کاملا اشکار است، بله. او نه تنها از جنبش سبز حمایت می‌کند، که اگر به درستی به مسائل توجه کنیم، می‌بینیم که ایشان در واقع خط هم می‌دهند. مثلا همین روزها در باره قانون اساسی، به شیوه خودشان انتقاد کردند و گفتند که اگر امروز انرا می‌نوشتند بسیار بهتر می‌نوشتند. یعنی قانون اساسی در واقع مشکل دارد. 

 

در حالی که حتی رهبران جنبش سبز، تا امروز راجع به قانون اساسی موضع‌گیری اینچنینی ،نکرده‌اند. 

 

میرحسین موسوی که گفت اگر به قانون اساسی نپردازیم، خیانت است. این دو موضع‌گیری نشان میدهد که رفسنجانی بسیار توانا‌تر از میرحسین است و میرحسین بسیار ضعیف است. ضعیف است چون نمی‌تواند تعادل برقرار کند، ضعیف است چون نگران می‌شود که اگر به قانون اساسی انتقاد شود چه پیش خواهد آمد.

در سخنان رفسنجانی می‌توان دید که او به روز دوازده فروردین هم به شیوه خودش اشاره می‌کند، ودر واقع می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که اگر در این روز تظاهراتی بر پا میشد بد نبود‌. 

 

در حالی که میرحسین وقتی راجع به ادامه جنبش سبز سخن می‌گوید، ،حتی نمی‌تواند به تظاهرات اشاره کند و می‌گوید که هرکس باید به تداوم جنبش بکووشد. که این دارای معانی بسیار می‌تواند باشد، چو.ن بسیار کلی است. کلی گوئی جزو کارهای افرادی است که بسیار ضعیف هستند. وچون قادر به راهنمائی درست مردم نیستند، به کلی گوئی روی می‌آورند . 

 

در عین حال رفسنجانی که در تمام این سال‌ها همراه جناح چپ که امروز سبز خوانده می‌شود، از این جناح ضربه خورد. مانند آن شاهکار اکبر گنجی که بسیار به نفع حکومت تمام شد. مسئله دفاع از شخص نیست ویا حمله به کسی ،مسئله شناخت درست واقعیت هاست تا در مسیری که می‌رویم درست تر وبا هزینه کمتر به نتیجه برسیم. اگر جنبش سبز، ،نتواند دوستان و دشمنانش را بخوبی بشناسد، مسلما دچار اسیب خواهد شد . 

 

نه رفسنجانی  و نه میرحسین بیانگر خواست‌های واقعی مردم نیستند، مردم مردمسالاری می‌خواهند، بدون هر پیشوند و یا پسوندی، بدون هر نوع ایدئولوژی و یا وابستگی به مذهب. 

 

به همین دلیل هم رفسنجانی وهم میرحسین باید حتما در یک جبهه قرار داشته باشند. اصولا در جنبش‌های اجتماعی، جذب نیرو، یکی از مهمترین مسائل است. بنا براین چرا باید با رفتار کودکانه افراد قوی را از خود دور کرد، چرا نباید با تمام نیرو به جذب افرادی مانند رفسنجانی کوشید. 

 

در شرایط امروز که حکومت دارد مرتکب بد ترین اشتباه خود می‌شود، و آن دور کردن رفسنجانی و ضربه زدن به اوست. جنبش سبز باید به هر شکل که می‌تواند ،این دوست خود را مورد حمایت قرار دهد . 

 

چرا میرحسین به صراحت از رفسنجانی حمایت نمیکند ،ایا این هم بخاطر مسائل و ملاحظه‌های بی‌مورد است، بویژه امروز که خطر جنگ را هم نمی‌توان از نظر دور داشت، اتحاد تمام نیروهای مخالف حکومت یک ضرورت است و نیز انجام یک تظاهرات برای نشان دادن زنده بودن مبارزه مردم ایران . 

 

اما متاسفانه در چنین اوضاع واحوالی، دوستان به مسائل فرعی پرداخته وبا آب و تاب به رد و تائید افراد بسیار پائین وبسیار معمولی می‌پردازند و مسائل بسیار مهم را فراموش می‌کنند. به جای بحث در مورد انچه رهبران جنبش سبز گفتند وانچه رفسنجانی گفت که بسیار هم مهم است؛ به رفتار یک ادم خیلی معمولی پرداختند واز او دارند یک قهرمان می‌سازند . 

 

چرا هر گاه که مسائل مهمی مطرح می‌شود، مسئله بسیار پیش پا افتاده‌ای میتواند همه چیز را تحت الشعاع قرار دهد . 

 

امروز در درون حکومت جدال بر سر قانون بودجه و طرح حذف سوبسیدها به بحران درونی تبدیل شده ولی کسی انرا جدی نگرفته است. اوضاع اقتصادی بسیار وحشتناک است، ولی کسی انرا جدی نمی‌گیرد، صف بندی های جدیدی دارد شکل میگیرد ولی کسی انرا جدی نمی‌گیرد. ودر میان همه اینها، جنبش سبز به خاطر دست پاچه شدن مسیح علی نژاد، باید به مزخرفات بپردازد .

 

حکومت مرتبا اشتباه می‌کند ولی متاسفانه جنبش سبز بیشتر اشتباه می‌کند. در واقع تبدیل شده به مسابقه اشتباه کردن. 

 

با این وضع اینکه جنبش سبز هنوز میتواند نامی داشته باشد، جای شگفتی است .

 

در عین حال باید توجه کرد که جنبش سبز یک روند دمکراسی خواهی است و دارای مراحل مختلف. ؛در این مرحله عمومی‌ترین وضع را دارد و نیروهای بسیاری می‌توانند در ان جای گیرند، بنا بر این تا جائی که امکان دارد باید کوشید که نیروها را جذب کرد . 


 


عشق چیست؟

 

 


 

 





آنچه همچون سیل با خود هستی‌ات را می‌برد
جان و مال و خانه و کاشانه‌ات، آن است عشـــق
آنچه چـــــون آتش بسوزاند زهرچه خشک و تر
برفنا داده تو و سامـــــــــانه‌ات، آن است عشق
آنچه همچون گـــــــــردبادی تند و وحشی وقوی
در تو افتاده کند بیـــــــــــچاره‌ات، آن است عشق
آنچه چــــــون داروغه‌ای بی‌رحم می‌ریزد به هم
محفل شمــــــع وگل وپروانه‌ات، آن است عشق
آنچه همچون زلــــــزله زیر و زبر گردی از او
ناله گــــــردد شادی شکرانه‌ات، آن است عشق
آنچه چــــــــون بت ریشه‌های دین و ایمانت زند
عابدش گـردی تو در بتخانه‌ات، آن است عشق
آنچه همچون ســـارقی هرروز و شب بندد کمین
تــــــــــا بدزدد آن دل دُردانه‌ات، آن است عشق



 


 


اشتباه اصلی مسیح علی نژاد

بالاخره مسیح علی نژاد عذر‌خواهی کرد. امیدوارم باز کننده ی گروه فیس بوک "ما از کاسپین متنفریم" هم عذرخواهی کند، به خاطر عجله ی زیادیاش. امیدوارم که حرف‌های مسیح علی نژاد از ته دل باشد و از این ماجرا درس بگیرد. ولی این جمله اش مرا نا آرام میکند:

" به احترام حرمت انسان و به احترام همه منتقدان برای ماکان که تا مرز نامزدی با ندا پیش رفته بود، از صمیم قلبم آرزوی روزی را می‌کنم که نام خودش چنان بلند آوازه شود که دیگر بدون نام ندا هم حرف های او برای صلح، خریداران مهربانی را به صف کندخوانندگانش از او دلخورده اند،" این است رسم عذرخواهی؟

مسیح علی نژاد می دانست و نوشته بود که سخنگوی خانواده ی ندا نیست، ولی در همان مقاله،نقش سخنگو را بازی کرد و در حریم خصوصی خانواده دخالت کرد. متن عذر خواهی او بیشتر نشان می دهد که ایشان هنوز متوجه این موضوع نشده‌اند.

 

در همین رابطه:

 

 


 


خدنگ احمدی، سپر هاشمی

این روزها حامیان احمدی‌نژاد با تمام توان بر خاندان هاشمی می‌تازند اما در این میان پیکان حملات را به سوی مهدی هاشمی نشانه رفته‌اند. ماجرا تنها به مهدی ختم نمی‌شود. گاهی به بهانه حمله بر هاشمی، حسین مرعشی را روانه زندان می‌کنند و روزی دیگر حسن لاهوتی را. مهم نیست که حسن و حسین چه گناهی بر گردن دارند، اتهام آنان چیست، مهم این است، جناح منتقد هاشمی آنقدر وزن پیدا نکرده که رو در روی هاشمی بایستد، از اینرو پیکان حملاتش را روانه پسر، نوه و گاهی برادر همسر هاشمی می نماید.اما اینکه تا چه اندازه این ضربات کاری‌است، برمی گردد به نتیجه این داستان. مگرنه اینکه حسین مرعشی زندان نرفته آزاد می‌شود و حسن لاهوتی کمتر از چهل و هشت ساعت در آغوش پدر بزرگ جای می‌گیرد؟

چرا هاشمی؟ آیا هجوم بر هاشمی به این دلیل ست که حامی جنبش سبز بوده یا رقیب دلیلی موجه‌تر برای انتقاد بر رفسنجانی کهنسال دارد؟ اگر باور کنیم هاشمی رفسنجانی یکی از تاثیر گذارترین چهره‌های جمهوری اسلامی ایران است، پس به خطا نمی‌رویم که بیان داریم جنبش سبز تنها بهانه‌ای بود که رقیب بر وسعت انتقادات خود بیفزاید چه پیش از انتخابات خرداد این پیروان احمدی نژاد بودند که به هر بهانه‌ای بر هاشمی می تاختند. اما انتخابات اخیر تنها موجب شد تا حجم مخالفت را افزایش دهند که در این بین علاوه بر راضی کردن حامیان خود، به بهانه مقابله با فساد اقتصادی یکی از اشخاصی را حذف نمایند که نه تنها دارای اهرم های پنهان می‌باشد بل خود نیز یکی از ارکان قدرت در جمهوری اسلامی‌است. سیاستمداران جوان و کم تجربه به این خیال که می‌شود یک روزه بر جای هاشمی تکیه داد، همچنان به هجوم خود ادامه خواهند داد، مگر نه اینکه روزی چپ های جوان با هجوم بر هاشمی مجلس ششم را فتح کردند؟ مگر نه اینکه روزی اصلاح‌طلبان از هیچ انتقادی بر هاشمی ابا نکردند؟ مگر نه اینکه عمر اصلاح طلبان سیاسی در کمتر از یک دهه پایان یافت؟ پس بعید نیست عمر دولت احمدی نیز زودتر از موعد مقرر به پایان رسد......

همانگونه که شکاف در دل اصول‌گرایان سر به فلک می کشد این شکاف در قوه قضاییه نیز به چشم می‌خورد، آن هنگام که سردبیر یک رسانه راستی توسط همین قوه به بهانه توهین به هاشمی برکنار شد و انتقاد در سیمای ملی از هاشمی ممنوع گردید باید می‌دانستیم که قوه قضا قصد بازگرداندن آرامش را دارد اما در سوی دیگر دست‌های پنهان در قوه قضاییه از یک سو و خودسری‌های نهادهای موازی از سوی دیگر مانعی است برای ایجادی یک سویی و یکپارچگی. قوه قضا نه تنها در کلام، که در عمل هم نشان داده است در پی تنش نیست، اما مگر قوه قضاییه تنها به صادق لاریجانی ختم می شود؟ و مهم‌تر، مگر نهاد موازی قوه قضا کم در این مملکت وجود دارد؟

این بازی در آنسوی میدان نیز جریان دارد، همانگونه که تمامیت خواهان به بهانه هاشمی پسر بر رفسنجانی پدر می‌تازند در آنسوی میدان نیز اصولگرایان به بهانه مشایی از احمدی نژاد خرده می گیرند. رخ دادن این حادثه یکی از بارزترین نمودهایی است که نشان از این دارد که هر دو گروه منتقد آن اندازه وزن پیدا نکرده‌اند که مستقیم رو در روی یکدیگر بایستند، این همان رازی است که باعث می‌شود پیکان حملات به سوی اطرافیان این دو روانه شود. پیکان اصولگرایان چشم اسفندیار را هدف می‌گیرد و خدنگ احمدی نژاد رو به نو باوگان هاشمی دارد. این درسی بود که سیاستمداران رادیکال باید آموخته باشند که حذف هاشمی به سادگی کتابت چند مقاله سیاسی و چند خطابه احساسی نیست، چه خود نیز شاهد بودیم در عرصه سیاست حذف هاشمی اگر محال نباشد به این سادگی‌ها قابل دسترسی نیست..


 


ماکان، نماینده جنبش سبز نیست، ولی جنبش سبز ایران با همه مردم دنیا دوست است

ماکان کاسپین نامزد یا دوست ندای ایران نماینده جنبش سبز نیست ولی جنبش سبز ایران با مردم همه کشورهای دنیا دوست است حتی اسراییل. ما مردم ایران با هیج یک از مردم دنیا دشمنی نداریم. آخوندها با اسراییل مخالفند باشند ما از آخوندها متنفریم و مردم و کشور اسراییل را دوست داریم. به خصوص اینکه درصدی از آنان ایرانی هستند و بیش از دو هزار سال در ایران در کنار اجداد ما دوستانه زندگی کرده‌اند. ما با همه کشورها دوستیم. آخوندها بر اساس آموزه‌های دینی‌شان همیشه با یهود مشکل داشته‌اند و ایرانیان به دلیل کار ارزشمند کورش بزرگ در رهانیدن قوم یهود همیشه با یهودیان دوست بوده و هستیم. یهودیان پس از هر نماز کورش بزرگ را دعا می‌کنند. ایران و ایرانی می‌ماند آخوند می‌رود. دوستی مردم ایران و اسراییل ابدی است.


 


خسته نباشید به حاکمان و چند سوال از حضورشان و آرزوی توفیقات

شکر خدا که تنور بی رمق انتخابات گرم شد این بار با همت مشتی «مفت خور» و «غارت گر بیت المال» و «عروسک‌های صهیونیسم و امپریالیسم جنایت کار».

و هم چنین  خدا را شکر می کنیم که با پاک سازی نظام از لوث وجود آن «دشمنان منافق»،  کشتی طوفان زده نظام نجات یافت از طوفان مهیب و بنیان کن دشمنان.      

والبته این همه نبود، مگر با همت و تلاش شما عزیزان در سال ۸۸ که قرار است مضاعف شود ان شاءالله در سال ۸۹.

- این بار اصلاح طلبان قبول زحمت فرمودند بازی بفرمایند و ِله بشوند در نقش «منافقان» و «عروسک‌ها» وآیت الله هاشمی رفسنجانی هم همانند چهار سال گذشته (و البته با اکراه) محبت فرمودند و نقش «مفت خور» و «غارت گر بیت المال» را به عهده گرفتند.  برای دفعه بعد، درنظراست کدامیک از «دلسوزان نظام» در نقش  ِله شونده خدمت کنند؟ قالیباف؟ لاریجانی؟ یا رحیم مشایی؟... آیا هماهنگی های لازم انجام شده؟ و هم کاری های لازم صورت گرفته؟

- چند بار می توان به نعش هاشمی رفسنجانی شلیک کرد؟

با آرزوی توفیق درگردش هر چه سریع تر و پربارتر «چرخه» کشف، پرورش و انهدام یاران مفت خور و غارت گر نظام!  که این «چرخه» مقدس،  دَمِ مسیحا است برای نظام مان  و بقاءمان را تا ظهور حضرت ولی عصر(عج) بیمه می‌کند ان شاءالله.


 


احمدی نژادیسم وجود خودمان

لینکی در بالاترین راجع به احمدی‌نژاد دیدم که به صرافت نوشتن در این مورد افتادم. هرچند که بنا به دلایلی نمی‌خواستم در این باره چیزی بگویم . 


من احمدی‌نژاد را خوب می‌شناسم. چون او در دوران کودکی من وجود داشت، وقتی که در یکی از محلات پائین شهر تهران دوران کودکی را می‌گذراندم، احمدی‌نژاد در همه جا بود، در تکیه‌هائی که برای محرم برپا می‌شد، بیشتر از همه جا بود. تمام انچه که افراد مذهبی ،تبلیغش می‌کردند و یا ترویجش می‌کردند، همین احمدی‌نژاد بود. 


ان مثلا زرنگی‌های یک ایرانی که از کلک زدن به خارجی ها لذت می‌برد. «ایرانیه بجای پول،توی تلفن یک تیکه یخ انداخت» ما چقدر احساس زرنگی می‌کردیم که یک ایرانی بیشعور و حقه باز به خارجی ها کلک زده. دروغ گوئی‌های احمدی نژاد را هم خوب می‌شناسم، اسلام پر است از این نوع دروغ گوئی‌هائی که باعث سربلندی هم می‌شود. همه انچه که احمدی نژاد می‌کند و می‌گوید، آشناست. احمدی نژادیسم در بین افراد مذهبی ایرانی بسیار رایج است، احمدی نژادیسم بخشی از وجود ماست. 


آن بخش عقب مانده و تحقیر شده که می‌کوشد تا دروغ گوئی به خود شجاعت برخورد بدهد. شجاعت کاذب برای زندگی کردن و تحمل سال‌ها تحقیر وعقب ماندگی. یک نوع درمان کاذب. 


به همین دلیل باید چنین اتفاقی می‌افتاد، تا ما خود را ببینیم، تا با واقعیت زشت وجود خودمان روبرو شویم. ما همه به نوعی احمدی‌نژادیسم مبتلا هستیم. مانند افراد حاشیه نشین که از همه دنیا نفرت دارند و دیگران را عامل بدبختی‌های خود می‌دانند. 


سال‌ها تئوری دادن در باره اینکه همه کارها زیر سر انگلیس است، بهترین نشانه تحقیر شدگی ملتی است که نتوانسته به انچه که می‌خواهد برسد، گرایش دوباره به تصوف و.... همه اینها دلیل ترس از خویشتن است، ما نمی‌خواهیم احمدی نژاد درون خود را ببینیم. ترجیح می‌دهیم که بگوئیم همه شکست‌ها به گردن کسانی دیگر است. تا خود را تبرئه کرده امیدوار به ادامه زندگی شویم. 


برای اولین بار نسل قبلی که انقلاب ۵۷ را بوجود اورد از خود انتقاد کرد وپوزش خواست، و این نشان می‌دهد که نسل گذشته بسیار شرافتمند و درست کار است. هرچند که انقلاب ۵۷ متعلق به طبقه محروم جامعه بود و این طبقه که در واقع همان احمدی‌نژاد ها هستند، نه دانشی دارند و نه دانش را قبول دارند. در بچگی ما از شنیدن اینکه یک نفر ادم عادی توانست مسئله بزرگی را حل کند که دانشمندان نتوانستند، بسیار خوشحال می‌شدیم، اما این تبلیغ توحش بود، نه دانش و در ادامه همان راهی بود که می‌گفت علم بهتر است یا ثروت که در واقع فقط عقب ماندگی شدید روشنفکران ان زمان را نشان می‌داد که هرگز علم را نشناختند و تعریف‌شان از علم همان شنگول و منگول یعنی الهیات بود و نه دانش عقلی مدرن. و با بهره‌گیری از تصوف به رد دانش و زندگی مرفه می‌پرداخت که هنوز هم وجود دارد. 


امروز کسانی می‌گویند که انها که در انقلاب شرکت نداشتند چنین وچنان ولی در واقع انقلاب متعلق به همان بی‌نوایان شهری بود به همان حلبی‌آبادها و همان روستائیان تازه به شهر امده که فرهنگ شهری ان زمان را بر نمی‌تافتند و نتوانستند با ان کنار آیند. 


هرچه که در این سی سال اتفاق افتاد نشان از گروهی از مردم دارد که بدبخت ترین افراد جامعه و عقب مانده ترین افراد بودند. بله انقلاب ۵۷ انقلاب پا برهنه ها بود و نه انقلاب طبق متوسط. 


در سال‌های اول ریاست جمهوری ،احمدی نژاد هرچه می‌گفت برایم آشنا بود، مرا به یاد دوران کودکی وان محله پائین شهر می‌انداخت. درست همان حرف‌ها و همان کارها، احمدی‌نژاد در وجود همه ما هست و آن بخش وحشی و ضد علم و فقر گرای وجود خود ماست، در واقع ما باید با ان بخش از وجودمان که پر از توحش است تعیین تکلیف کنیم . 


ما باید با ان بخش از وجودمان که به دروغ دنیائی برای خود می‌سازد تا تمام تحقیرها را بپوشاند برخورد کنیم، ما باید با عقده هایمان برخورد کنیم و با واقعیت خودمان روبرو شویم.


ما باید خود را تصفیه کنیم، در همه زمینه‌ها در همه عرصه‌ها، باید چشمان را بشوئیم و نوعی بهتر نگاه کنیم. باید مدرن شویم واز دروغ و تزویر و ریا کاری دست بر داریم. 


این کار بسیار سختی است، اما ما چاره‌ای نداریم، باید خودمان را نقد کنیم، در حالی که هزاران فریاد بر خواهد آمد این که نگو، آن که نپرس. 


برای اولین بار جامعه‌ای با بخش زشت و عقب مانده وجود خودش باید برخورد کند، جامعه‌ای که در گذشته ضعف‌های بسیار داشت ولی بخاطر بلند پروازی‌هایش خودش به شکست خودش کمک می‌کرد، ما باید حد خودمان را درست ارزیابی کنیم و جایگاهمان را بدرستی دریابیم، در حالی که هنوز هم می‌گوئیم که ایران چنین وچنان است و ایرانی با هوش است، در حالی که ضریب هوشی ایرانی پائین‌تر از حد متوسط جهانی است . 


آیا می‌توانیم با واقعیت خود روبرو شویم و یا باز هم شکست خواهیم خورد و باز هم به ساختن احمدی‌نژادها می‌پردازیم. ما از خودمان شکست می‌خوریم و نه از دیگران. 


بعضی اتفاقات هم به این فریب کاری دامن زد مانند کودتای ۳۲ که مصدق را سرنگون کرد، اما ایا به راستی مصدق با کودتا سرنگون شد و یا با عدم همراهی مردم، چرا مصدق نتوانست مردم را با خود همراه کند و یا نخواست، در دوران ریاست جمهوری خاتمی هم این اتفاق افتاد و آنها نتوانستند به نوعی کار کنند که مردم را نسبت به خود راضی نگه دارند و بهمین دلیل هم احمدی نژاد پیروز شد، در واقع احمدی‌نژاد محصول اصلاحات است، اصلاح‌طلبان آنچنان به خودی و غیر خودی بودن عادت کرده بودند که نفهمیدند که اگر مردم را از دست بدهند دیگر هیچ چیز نخواهند داشت، و مردم را از دست دادند، اما آیا امروز این مساله را می‌فهمند، واقعیت‌ها نشان می‌دهد که هنوز نفهمیده‌اند، بلکه این بار، این مردم هستند که اصلاح طلبان را به دنبال خود می‌کشند. 


هنوز تا زدودن احمدی نژادیسم راهی طولانی را باید بپیمائیم. اصلاح طلبان هم مملو از همین احمدی نژادیسم هستند. در واقع این تعیین تکلیف با همه جنبه‌های این فرهنگ عقب مانده است. 




 


اخلاق روزنامه نگاری و روزنامه‌نگاران بی‌اخلاق!

خانم معصومه علی‌نژاد قمی، که بنام مسیح علی نژاد شناخته شده اند مطلبی اخیرا منتشر کردند که با نقض تمامی اصول حرفه ای روزنامه نگاری، و با عرض غرض و مطرح کردن افترا و جعل خبر، به حیثیت روزنامه نگاری خود آسیب رساند. قصد ندارم که بیش از این به دروغ ها و افتراهای مطرح شده در مطلب آن خانم، بپردازم که پس از مصاحبه خواهر و مادر ندا با بی بی سی، پرده از دروغ و افتراهای خانم مسیح علی نژاد برداشت اما مایلم چند نکته را یادآوری کنم.

 

خبرنگار فقید و نویسنده معروف، جان هرسی که تاثیرات حمله اتمی به هیروشیما را پوشش خبری داد، می گوید: "قانون مقدسی در روزنامه نگاری وجود دارد که نویسنده نباید از خود چیزی ابداع کند. شرح نوشته شده در برگه مجوز نشر، باید چنین نوشته شده باشد: هیچ کدام از این مطالب ساختگی نیست."

روزنامه نگاران بطور دائم برای تولید خبرهای داغ تحت فشار بنگاه های خبری هستند، بالخص روزنامه نگاران حزبی که تابع بدون چون و چرای احزاب حامی خود هستند، این فشار وضعیت بغرنج آمیزی برای آنها ایجاد می کند و آنها بر سر دوراهی های اخلافی قرار می گیرند. آنها باید با رعایت اصول اخلاقی در روزنامه نگاری، اخبار خود را عاری از دروغ و کژاندیشی کنند. که البته این خود نیاز به یک سیستم فکری سالم و صحیح دارد.

بر همین اساس، اصول نه گانه ای برای اخلاق روزنامه نگاری در نظرگرفته شده است که عبارتند از:

1. نخستین وظیفه روزنامه نگاری حقیقت است
2. وفاداری به شهروندان کشورش، بالاتر از وفاداری به سازمان یا حزبی که به آن وابسته هستند!
3. اثبات حقایق، اساس کار است. تحقیق و درستی خبر، اساس و جوهر مقررات روزنامه نگاری است.
4. روزنامه نگار باید مستقل بمانند.
که من در این مطلب خاص به اشاره 4 اصل فوق از 9 اصل رزونامه نگاری، اکتفا می کنم.

خبر خانم مسیح علی نژاد نه تنها باردیگر به ما نشان کرد که جعل خبر کار بسیار زشت و نکوهیده ای است که جز شرمساری برای روزنامه نگار نخواهد داشت و به اعتبار حرفه ای روزنامه نگار لطمه خواهد زد بلکه یادآور مهمترین اصل اخلاقی انسان نیز هست، که دروغ گویی را مذموم می داند. و همچنین در اصول روزنامه نگاری، جعل خبر نادیده گرفتن یکی از مهمترین معیارهای بنیادی در زونامه نگاری است.

جامعه خفقان زده امروز ما و با کمبود اطلاعات صحیح، روزنامه نگاران با پایبندی به اصول اخلاقی می توانند دریچه ای بسوی آگاهی باشند. در شرایطی که محدودیت اطلاعات صحیح در جامعه ما، وضع اسفبار کمبود اطلاعات و افزون اطلاعات نادرست را دربرداشته، نیاز به روزنامه نگاران پایبند به اصول اخلاقی بیشتر و بیشتر است. در این شرایط است که یک روزنامه نگار،  خود را در برابر یک ملت باید مسئول بداند و با تعهد به اصول روزنامه نگاری و وفاداری به آن، بایستی از جعل و خبرسازی پرهیز کند و به فشارهای روزنامه، سایت و حزب موردعلاقه خویش، وقعی ننهد.

متاسفانه شاهد بودم که چندی دیگر روزنامه نگار ایرانی نیز با بی توجهی به اصول مطرح شده، به همان سبک خانم مسیح علی نژاد، و به لطف تراوشات غیرمستند ذهنی شان به تکفیر پرداختند. بطور مثال نیک آهنگ کوثر می نویسد:
"من امروز تحت تاثیر نوشته دوست و همکارم مسیح علی‌نژاد قرار گرفتم. به این دلیل که رسمی‌ترین نوشته‌ای بود در رد ماجرای نامزدی ماکان و ندا......"

جناب نیک آهنگ، شما دیگر چرا؟! شما که به عنوان یک روزنامه نگار بهتر میدانی که باید از صحت منابع خبری خود اطمینان داشته باشی و خود بطور مستقل از صحت آنها اطمینان کسب کنی. شما باید همچون یک روزنامه نگار، متعهد به این اصول باشید، اگرچه در خودنویس بنویسید! در خودنویس نوشتن، مسئولیت و تعهد جنابعالی را نه تنها کم نمی کند بلکه دو چندان می کند چون ممکن است دیگر دوستان شهروند-خبرنگار، شما را الگو قرار بدهند.

در آن مطلب ادامه داده اند:
"می‌دانید چند نفر به خاطر همین آقای ماکان دچار مشکل شده‌اند؟ تنها به این خاطر که خیال کرده‌اند طرف نامزد مرحوم ندا بوده است. بروید تحقیق کنید."

جناب نیک آهنگ، آخر شما و دوستان همکارتون چه زمانی فراخواهید گرفت که نباید بدون اثبات جرم به افراد افترا وارد کرد؟! این چه خبری است که مردم باید بروند و تحقیق کنند "بروید و تحقیق کنید"! مگر شما بنگاه زردنویسی ایجاد کردید؟ اگر خودنویس، زردنویس است، بفرمایید تا من تکیف خود را بدانم.

در پایان مطلبم را با این جمله از راهنمای روزنامه نگاری مستقل به پایان می رسانم:

"در تمام دنیا روزنامه نگارانی که تابع ضوابط اخلاقی هستند، حرف در دهان مردم نمی گذارند و در همه جای دنیا جعل خبر، نادیده گرفتن معیارهای بنیادی در روزنامه نگاری است."

 

 

 


جان ريچارد هرسی (١٩٩٣- ١٩١٤)، روزنامه نويس پيشين مجلات تايم و نيويورکر، نويسنده آثاري است از جمله ناقوسي بر مرگ آدانو (برنده جايزه پوليتزر١٩٤۵) و هيروشيما (نيويورک، ١٩٤۶).

 

منابع:

 

راهنمای روزنامه نگاری مستقل

 

 


 


دست آورد مشروطه پدران پدران و انقلاب پدران ما



۱. مردم انقلاب کردند و جان دادند بر سر مشروطه، سلطان بازگشت با همه قدرت اجرایی. اما «مجلس ملی» ماند و مردم کمی آشنا شدند با بازی دموکراسی، و دیدند شکل و شمایل «صندوق» را (حالا گیرم همه‌اش تقلب، اما با «ادبیات دموکراتیک»).

۲. مردم انقلاب کردند و جان ندادند بر سر جمهوری اسلامی، سلطان بازگشت اما نه با همه قدرت. این  بار «فدرت اجرایی» هم از صندوق بیرون می‌آمد (حالا گیرم همه اش تقلب، اما با «ادبیات دموکراتیک»).
 
۳. به امید آن روز که مردم انقلاب نکنند و جان هم ندهند و سلطان بر گردد بدون قدرت (یا اصلا برنگردد) ....


اما همیشه  می‌ماند این «ادبیات دموکراتیک» (حالا گیرم با «شورای نگهبان» و «ولایت فقیه» یا بدون آن).


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته