هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

Latest News from Iran Green Voice for 03/30/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



یک وکیل دادگستری گفت: «ساسان آقایی با قرار وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه خود در فروردین ماه آزاد است.»

«محمد مصطفایی» در گفت‌وگو با ایلنا با اشاره به خبر آزادی «ساسان آقایی»، روزنامه‌نگار روزنامه‌های اصلاح‌طلب گفت: «ساسان آقایی از روز نهم آذرماه در بازداشت موقت به سر می‌برد و این حکم با توجه به اتهام وی مبنی بر تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب صادر شده بود.»

وی افزود: «این روزنامه‌نگار از اتهام نشر اکاذیب تبرئه شد و قرار منع تعقیب برایش صادر شد اما در رابطه با اتهام تبلیغ علیه نظام کیفرخواستی برای وی صادر شده است.»

این وکیل دادگستری تصریح کرد: «پرونده ساسان آقایی به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارجاع داده شد و ما نیز با استناد به مقررات آیین دادرسی کیفری که اعلام می‌کند قرار بازداشت موقت نباید از قرار اصلی بیشتر باشد، خواستار تبدیل قرار بازداشت موقت به قرار دیگری شدیم.»

وی تاکید کرد: «البته در بدو امر رئیس شعبه ۲۸ با این درخواست مخالفت کرد اما با پیگیری‌های ما و خانواده ساسان آقایی قرار بازداشت موقت به وثیقه تبدیل شد.»

مصطفایی گفت: «ساسان آقایی تا زمان تشکیل دادگاه در اواخر فروردین‌ماه با قرار وثیقه آزاد است.»

وی همچنین در رابطه با وضعیت «هنگامه شهیدی» نیز اظهار داشت: «حکم بدوی این فعال حقوق زندان در پنجم اسفندماه از شش سال و سه ماه و یک روز به شش سال تقلیل پیدا کرد و سه ماه و یک روز آن به پرداخت جزای نقدی تبدیل شد.»

مصطفایی افزود: «در روز پنجم اسفندماه این حکم به هنگامه شهیدی اطلاع داده شد و از وی خواسته شد تا در روز ششم اسفندماه برای ارائه پاره‌ای از توضیحات به وزارت اطلاعات مراجعه کند و زمانی که وی در محل مورد نظر حاضر شد به هنگامه شهیدی اطلاع داده می‌شود که بازداشت است و حکم وی از امروز جنبه اجرایی پیدا کرده است.»

وی گفت: «به دلیل ایرادات فراوان پرونده هنگامه شهیدی معتقدیم که وی مستحق حکم صادر شده نیست و باید حکم برائت این فعال حقوق زنان صادر شود و بر همین اساس در نامه‌ای درخواست خود را از قانونگذار مطرح کردیم تا براساس اختیارات خود به دلیل غیرقانونی و غیرشرعی بودن این حکم آن را بار دیگر مورد بررسی قرار دهد.»

این وکیل دادگستری تاکید کرد: «هنگامه شهیدی در حال حاضر در زندان به سر می‌برد و امیدواریم بتواند از مرخصی خود استفاده کند.»


 


وقوع انفجارهایی در خطوط مترو پایتخت روسیه چندین کشته و زخمی برجای گذاشته است و مقامات قضایی علت انفجارها را حملات انتحاری دانسته اند.

براساس گزارش های رسیده از مسکو، پایتخت روسیه، در ساعات پر رفت و آمد روز دوشنبه، ۹ فروردین (۲۹ مارس)، انفجارهایی در دو ایستگاه مترو مرکزی این شهر روی داده و دست سی و پنج نفر را کشته و شمار دیگری را زخمی کرده است.

بی بی سی گزارش داد نخستین انفجار در ایستگاه لوبیانکا به وقوع پیوست و به گفته یکی از مقامات وزارت خدمات اضطراری روسیه، دست کم بیست تن را کشت و تعداد دیگری را هم زخمی کرد.

برخی از قربانیان این انفجار در داخل کوپه قطار و تعداد دیگری نیز هنگام انتظار بر سکوی ایستگاه کشته و زخمی شدند.

ایستگاه بوبیانکا در نزدیکی دفتر مرکزی سازمان امنیت دولت روسیه – اف اس بی – قرار دارد.

حدود یک ساعت پس از این انفجار، وقوع انفجار دیگری در یکی دیگر از ایستگاه های قطار شهری مسکو گزارش شد.

براساس این گزارش، حدود ساعت هشت و نیم بامداد به وقت محلی، انفجار در ایستگاه پارک کولتوری مسکو هم حداقل پانزده کشته و تعدادی زخمی برجای گذاشت.

مقامات دادستانی مسکو گفته اند که براساس شواهد اولیه، دو نفر زن عامل این انفجارهای انتحاری بوده اند که ظاهرا به صورتی هماهنگ و به منظور وارد آوردن بیشترین تلفات، عملیات خود را به اجرا گذاشتند.

این نخستین باری نیست که از وقوع انفجار در خطوط قطار شهری مسکو خبر می رسد.

در ماه فوریه سال ۲۰۰۴، انفجار انتحاری در خط مترو مسکو بیش از چهل نفر را کشت و بیش از یکصد تن دیگر را زخمی کرد.

مقامات روسیه آن انفجار را به شورشیان چچنی نسبت دادند.


 


کمپین بین المللی حقوق بشر، طی گفتگویی با خانواده حسام فیروزی، پزشک و فعال حقوق بشری وهمچنین علیرضا فیروزی، برادرزاده حسام و از فعالان برجستۀ جنبش دانشجویی، وضعیت آنان را بسیار نگران کننده اعلام کرد .

حسام فیروزی طی سالیان اخیر بارها بدلیل فعالیت های حقوق بشری و مدنی، بازداشت و تحت فشارهای مختلف قرار داشت که بار آخر طی ماههای پس از انتخابات دستگیر شد؛ و علیرضا فیروزی نیز، از وبلاگ نویسان و فعالان دانشجویی دانشگاه زنجان می باشد که بدلیل فعالیت های دانشجویی و افشاگرایانه، سه بار بازداشت شده بود و مرتبه آخر در اواسط دی ماه گذشته دستگیر و به اوین منتقل گردید.

به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر، مهتا بردبار همسر حسام، در بیان آخرین وضعیت همسرِ خود و برادرزاده اش علیرضا، ضمن اعلام وضعیت نگران کننده همسر خود و بیان اینکه "حسام طی دوسال گذشته هیچ فعالیت سیاسی نداشته و کاملا به حرفه پزشکی خود مشغول بوده"، خاطرنشان نمود "در مورد اتهام ایشان هیچ اطلاعی ندارم و هیچ حدسی نمی توانم بزنم. چرا که طی دو سال گذشته ایشان هیچ فعالیتی نداشته و من نمی توانم حتا حدس بزنم که اتهام ایشان چه مواردی است مگر این که بخواهند اتهامی را به ایشان ببندند. فعالیت وی نیز کاملا قانونی و در حوزه پزشکی بوده است که مکاتباتی داشته اند که مراجع ذیربط برای پیگیری وضعیت سلامت شخصی که در خطر بوده را مد نظر قرار دهند. اگراین اقدامات جرم است، تنها می توانم به این موارد اشاره کنم. درخواستم از مسئولین این است که مشفقانه با مردم برخورد کنند. این تنها درخواست من در مورد همسرم نیست. حبس و تنبیه آخرین و آخرین مرحله برخورد با افراد است و نباید در مواجهه با آنان و تنها به دلیل مخالفت، برخوردهایی از جمله زندان انفرادی و یا اعتراف اجباری با مردم داشته باشند و پیش از آن که جرمی اتفاق افتاده باشد اشخاص را بازداشت کنند و در مرحله تحقیقات مشخص کنند که آیا جرمی اتفاق افتاده یا نه. آیا واقعا اسلام دین رافت است؟ این را می گوید؟ من با ادبیات ساده خودم حرف می زنم و نگرانم که حرف هایم بار قانونی نداشته باشد."

وی با اشاره به این که در روز اول فروردین بعد از دو هفته بی خبری مطلق از همسرش، توانست به مدت نیم ساعت با او گفتگو کند، خاطرنشان ساخت "از وضعیت دکتر فقط هفته پیش روز یکشنبه اول فروردین بود که طی اعلام عمومی که از سوی دادستان برای ملاقات با زندانیانی که ممنوع الملاقات بودند از دادستانی با ما تماس گرفتند و گفتند که می توانیم ملاقات کنیم. ما توانستیم بعد از ۱۷ روز که ایشان را دستگیر کرده بودند با او ملاقات کنیم. حسام دروضعیت جسمی نگران کننده ای به سر می برد و درملاقات آخر متوجه شده است که حدود ۲۰ کیلو کاهش وزن داشته است."

همسر حسام فیروزی همچنین به این اظهارات ایشان در زمان ملاقات که گفت "با جایی مصاحبه نکن و اگر هم خواستی اطلاع رسانی کنی به این نکته اشاره کن که من کار سیاسی نمی کنم چون حوزه کاری من حوزه روانشناسی و تربیت کودک است و کارم پژوهش و نوشتن است"، اشاره کرد.

همسر این پزشک زندانی پیرامون آخرین تماس با حسام گفت "... از پنج شنبه هفته گذشته که من آخرین تماس را با ایشان داشتم هیچ راهی برای تماس وجود نداشته است. دیروز سالگرد ازدواج ما بود و من نامه نوشتم و مصرانه و ملتمسانه از ایشان خواستم که حداقل یک دقیقه به من فرصت بدهند که با همسرم گفتگو کنم نه تنها این کار را نکردند بلکه همان تماس تلفنی را هم قطع کردند و من نمی دانم از کجا باید استمداد بطلبم. به هر ارگانی مراجعه می کنم تنها یک سرباز نشسته و می گوید به ما مربوط نیست یا مسئولین مربوطه حضور ندارند. آیا سیستم قوه قضاییه را تنها یک سرباز اداره می کند که باید پاسخ بدهد کسی نیست و یا این که اطلاعی ندارد؟"

ایشان در مورد نحوه بازداشت همسر خود نیز خاطرنشان کرد "ایشان را شب ۱۱ اسفندماه دستگیر کردند. ما در منزل حضور نداشتیم و همسرم برای انجام کاری به منزل رفته بود که تعداد زیادی از ماموران امنیتی او را بازداشت می کنند. ما هیچ اطلاعی از بازداشت وی نداشتیم و خواهرم برای پیگیری به منزل مراجعه کرد که بعد از ده دقیقه موبایل او نیز خاموش شد و چون می دانستیم که این بازداشت های بی مورد در جریان است، نگران شدیم. من به ادبیات سیاسی آشنایی ندارم حتا نمی دانم چه باید بگویم که برایم مشکل حقوقی ایجاد نکند. به هرحال به دلیل این که این احتمال وجود داشت از طریق همسایه متوجه شدم که چه اتفاقی در جریان است و در نهایت ساعت ۲ بامداد بعد از تفتیش منزل همسرم را با خود بردند.این ماجرا جزئیات دیگری هم دارد ازجمله این که پسر همسایه ما را نیز بازداشت کردند و یک سری مسائل دیگر هم رخ داد. در نهایت این که بسیار تاکید کرده بودند که همسرش نباید متوجه شود که ما ایشان را بازداشت کرده ایم!"

خانم بردبار که از بستگان علیرضا فیروزی فعال دانشجویی که وی نیز هم اکنون زندانی می باشد، در خصوص وضعیت او نیز اظهار نگرانی کرده و می گوید "وضعیت علیرضا فیروزی نیز مانند وضعیت عمویش نامشخص است. ما نمی دانیم اتهام او چیست؛ با توجه به این که ۷۰ روز در بی خبری مطلق از بازداشت او بودیم و حتا به ما نمی گفتند او را دستگیر کرده ایم. علیرضا پسر بیست ساله ای است که به لحاظ هوشی در المپیاد های مختلف شرکت می کرد و در سن راهنمایی از جشنواره خوارزمی تقدیرنامه دریافت کرده است. آیا مغز های این مملکت را به خاطر اعتراضی که در مقابل کار غیراخلاقی یک استاد دانشگاه به جریانات سیاسی منسوب کنند؟ وقتی در دانشگاه زنجان این اتفاق افتاد فورا آن را سیاسی کردند و هر حرکتی که در این مملکت رخ داد یقه آنها را گرفتند."

لازم به ذکر است علیرضا فیروزی، فعال دانشجویی دانشگاه زنجان، دو سال پیش در جریان افشای عملکرد یکی از مقامات انتصابی دانشگاه در اغفال و قصد اعمال منافی عفت، همراه با چند دانشجوی افشاگرِ دیگر، چندین بار بازداشت و بارها مورد بازجویی، احضار، ضرب و شتم و احکامِ کمیته انضباطی واقع شد .

ایشان نیز مانند عموی خود، حسام فیروزی در زندان اوین به سر می برد.


 


۹ فروردین ۸۹

این گزارش مروری است بر مهم‌ترین خبرها از صبح جمعه ۶ فروردین تا صبح دوشنبه ۹ فروردین.

- مراسم تدفین ماه سلطان ربانی، همسر مرحوم ایت الله منتظری، صبح یکشنبه با حضور گسترده ماموران امنیتی و مردم عزادار برگزار شد و در نهایت خانواده آقای منتظری اجازه نیافتند مادرشان را در محلی که در نظر داشتند دفن کنند و اداره اطلاعات محل دفن را به آنها تحمیل کرد. به گفته سعید منتظری، پسر آن مرحومه، تقریبا به ازای هر عزادار یه مامور امنیتی در مراسم حاضر بود.

آزاد شده‌ها:

- سمیه فرید، عضو سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) و از فعالان حقوق زنان، روز یکشنبه با وثیقه ۶۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد.

- ساسان آقایی، روزنامه‌نگاری که روز اول آذر بازداشت شده بود، بعد از بیش از ۴ ماه بازداشت با قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی از ندان اوین آزاد شد.

بازداشت‌ها:

- سید احمد میری، قائم‌مقام رئیس جبهه مشارکت استان مازندان، ظهر یکشنبه ۸ فروردین بازداشت شد. آقای میری استاد دانشگاه مازندران، جانباز دوره جنگ و فرماندار سابق بابلسر و رامسر در دولت اصلاحات است.

حکم‌ها:

- امیرحسین توکلی، دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد قزوین در دادگاه تجدیدنظر به یک سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد. دادگاه بدوی این دانشجو را به سه سال حبس تعزیری محکوم کرده بود. آقای توکلی که ۱۷ آبان بازداشت شده، کماکان در بند ۳۵۰ زندان اوین است.

وضعیت بازداشت شده‌ها:

- علی بی‌کس، از فعالان ستاد میرحسین مسووی که در تاریخ ۲۴ خرداد بازداشت شده، بعد از بیش از ۹ ماه بازداشت هنوز در بند ۳۵۰ زندان اوین است و موفق نشده حتی به مرخصی بیاید. آقای بی‌کس در دادگاه بدوی به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شده و پرونده او در حال حاضر در دادگاه تجدیدنظر است.

- وضعیت جسمی زهرا جباری بدلیل بیماری قلبی و رماتیسم به قدری وخیم است که او به سختی قادر به راه رفتن بوده و کارهای شخصی‌اش را سایر زندانیان سیاسی انجام می‌دهند. زهرا جباری ۳۶ ساله متاهل و دارای یک فرزند است که در جریان شرکت در تظاهرات روز قدس سال گذشته (بیش از ۶ ماه پیش) بازداشت شده است.

- با گذشت نزدیک به ۲۰ روز از بازداشت میترا عالی، دانشجوی كارشناسی ارشد رشته مهندسی پزشكی دانشگاه شريف، هیچ اطلاعی از وضعیت او در دسترس نیست و او حتی تماس تلفنی هم با خانواده خود نداشته است.

- مریم ضیاء، فعال حقوق کودک، روز یکشنبه و در دوازدهمین روز اعتصاب غذا به دلیل وخامت حال جسمی به بهداری زندان اوین منتقل شد. خانم ضیاء در اعتراض به ممانعت بازجوی وزارت اطلاعات فردی از آزادی او علی‌رغم سپردن وثیقه در روز ۲۶ اسفند ماه دست به اعتصاب غذا زد.

- روز پنج‌شنبه ۵ فروردین تعدادی از زندانیان سیاسی از جمله فیض‌الله عرب‌سرخی، علی عرب مازار یزدی، قربان بهزادیان‌نژاد، بدرالسادات مفیدی و بهشتی شیرازی با خانواده‌های خود ملاقات داشتند.

- رضا خندان (مهابادی)، عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که روز ۷ بهمن بازداشت شد، علی‌رغم تودیع وثیقه تعیین شده ۳۰ میلیونی در آخرین روزهای سال گذشته، هنوز در بند ۳۵۰ زندان اوین زندانی است.

- علی اکبر سروش، استاد دانشگاه مازندران و عضو جبهه مشارکت این استان، روز ۲۲ اسفند بازداشت شده بود که همچنان در بازداشت است.

- با گذشت بیش از ۱۵ روز از دستگیری عماد بهاور، رئیس شاخه جوانان نهضت آزادی، خانواده و دوستان او از وضعیت سلامتی و پرونده‌اش در بی‌خبری مطلق به سر می‌برند.

- امیر خسرو دلیرثانی، از فعالان ملی-مذهبی و عضو شورای مرکزی جنبش مسلمانان مبارز، پس از گذارندن شش روز مرخصی نوروزی، روز شنبه هفتم فروردین به زندان اوین بازگشت.

عید دیدنی‌ها:

- میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در ادامه دیدارهای نوروزی خود با خانواده امیر ابوطالبی که هفتم دی ماه بازداشت شده، دیدار کردند.

- مصطفی تاج‌زاده و همسرش فخرالسادات محتشمی‌پور در ادامه دیدارهای نوروزی با سعید حجاریان و خانواده مهدی محمودیان، عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت و روزنامه‌نکار دیدار کردند.

نامه‌ها و بیانیه‌ها:

- مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران طی اطلاعیه مطبوعاتی اسامی ۴۱ نفر از اعضا و همکاران بازداشت شده این مجموعه در ماه‌های اخیر را منتشر کرد.

- مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که «سپاه مسئول سناریوی امنیتی، برای مقابله با فعالان حقوق بشر» است. در این بیانیه آمده است «سایر دستگاه‌های امنیتی در این پروژه با سپاه تعامل دارند و افراد بازداشت‌شده مرتبط با این پرونده، از سراسر کشور به بندهای ۲ الف سپاه و ۲۰۹ اطلاعات در زندان اوین منتقل شده‌اند.»

- جمعی از دارندگان مدال‌‌های برتر در المپیادهای علمی کشوری و جهانی در رشته‌های مختلف و دانشجویان و دانش‌آموختگان رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌های تهران طی نامه‌ای به ریاست قوه قضاییه خواستار آزادی فوری عبدالله یوسف‌زادگان شده‌اند.

- مازیار میری، کارگردان سینمای ایران با نگارش نامه‌ای خواهان آزادی جعفر پناهی، فیلمساز سرشناس ایرانی از زندان شد.

خبرهای دیگر:

- محمد خاتمی در پیامی خطاب به احمد منتظری، درگذشت مادر او (همسر مرحوم آیت‌الله حسین‌علی منتظری) را به آقای منتظری و همه بستگان داغدار او تسلیت گفت.

- بنیاد تحقیقاتی "وارن‌تست" در آلمان شبکه‌های اجتماعی در اینترنت از جمله فیس‌بوک و توئیتر را متهم می‌کند که در حفظ اطلاعات کاربران قابل ‌اعتماد نیستند.


 


مهدی محمودیان روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی وضعیت جسمانی مناسبی در زندان اوین ندارد.

به گزارش خبرنگار کلمه، وی اخیرا با خانواده خود تماس تلفنی داشت و از بی توجهی مسئولان زندان به سلامت خود گلایه می کرد.

این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر هفته گذشته در زندان اوین بیهوش شده است .او دو ماه پیش به عفونت ریوی مبتلا شد اما ماموران زندان با وجود آگاهی از این موضوع او را با لباس غیر کافی در هوای سرد نگه داشتند.

محمودیان به شدت از مشکل تنفسی رنج می برد. بعد از این ماجرا خانواده ایشان به مسئولین قضایی مراجعه کرده اند اما تاکنون پاسخی به آنها داده نشده است. مادر ایشان از همه دوستان برای سلامتی فرزندش التماس دعا دارند.

محمودیان ۷ ماه است که در زندان اوین به سر می برد و به تازگی موفق شد دختر خردسال خود را ملاقات کند.

این روزنامه نگار بنا به وظیفه تعریف شده اطلاع رسانی و روزنامه نگاری در تمام دنیا از جمله افرادی بود که با نوشتن مطالبی درباره بازداشگاه کهریزک انتقادهایی و افشاگری هایی را در این باره مطرح کرد. او نخستین کسی است که دو سال قبل درباره اعمال روش های غیرانسانی و غیرقانونی با با متهمان در این بازداشتگاه، اطلاع رسانی کرد.


 


احمد منتظری در یادداشتی که در سایت رسمی آیت الله منتظری منتشر شده با اشاره به نحوه برگزاری مراسم تشییع بانو ربانی همسر مرجع فقید بازداشت سی نفر از شرکت کنندگان در مراسم را محکوم و خواستار آزادی سریع آنان شده است.
متن این یادداشت که به قلم احمد منتظری می باشد، به این شرح است:

تشییع بی جنازه

بانویی از جهان رفت. بانویی که به واسطه‌ همسر و فرزندش برای جهانیان شناخته شده بود. حاجیه خانم ربانی، همسر آیت الله العظمی منتظری، او که بیش از 60 سال بدون هیچ چشم‌داشت و گمنام مجاهده کرده و در پشت زندان‌های ساواک در انتظار ملاقات‌های چند دقیقه‌ای با همسر و فرزندش سر کرده و یا در تبعیدگاه‌های مختلف همراه و یار غمخوار همسرش بوده و مهمتر از همه پشتیبان و مایه دلگرمی و پناه خانواده‌های مبارز و داغدار محسوب می‌شد ولی با کمال تأسف پیروزی انقلاب پایان رنج‌های او نبود.

و اینک در حالیکه کمتر از 100 روز از درگذشت همسر بزرگوارش می‌گذشت او نیز رحلت نمود. طبیعی این بود که سازمان‌ها و نهادها پیام تسلیت می‌دادند و بنیاد شهید انقلاب اسلامی برای این مادر شهید و جانباز مراسم یادبود می‌گرفت و مطمئنا شاگردان همسرش که اکنون از سران این نظامند به دلداری فرزندانش می‌آمدند. اما بازماندگان ایشان هیچگاه این چنین انتظاری نداشته‌اند و عمری بی‌مهری را تجربه کرده و دیده‌اند که عده‌ای به جای باز کردن گره با دست معمولا گره‌ها را کور می‌کنند. بازماندگان ایشان تنها می‌خواستند برای این مادر فداکار مراسمی معمولی مثل مراسم دیگر شهروندان برگزار نمایند، اما چه شده که مسئولین از این هم هراس دارند و نماینده‌ای از اطلاعات قم فرستادند تا پیام ممنوعیت تشییع پیکر مطهره آن مرحومه را به خانواده‌اش ابلاغ کنند.
در جواب این نماینده اطلاعات مخالفت شدید نموده و گفتم برای خودتان و ما و نظام مشکل ایجاد نکنید. به دنبال رایزنی دوستان هنگام غروب مسئول اطلاعات قم به دفتر آمدند و به نظر می‌رسید که کمی از موضع پایین آمده و ابراز داشتند که می‌توانید در حرم حضرت معصومه(س) تجمع کنید و جنازه را برای اقامه نماز میت به حرم می‌آوریم و از آنجا نیز آن را به 150 متری محل دفن برده و در آنجا تحویل خواهیم داد تا تشییع شود.
روز یکشنبه با تدابیر شدید امنیتی آن مرحومه به حرم منتقل شد و پس از اقامه نماز به امامت آیت الله العظمی شبیری زنجانی مجددا پیکر آن مرحومه توسط نیروهای امنیتی به گلزار شهدا(محل دفن) انتقال داده شد و مردم بدون جنازه با سردادن شعارهای: الله اکبر - لا اله الا الله - یا حجة ابن الحسن، عجل علی ظهورک - یا حضرت معصومه، منتظری مظلومه - عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، منتظری مظلوم صاحب عزاست امروز - تشییع بی جنازه، این هم یه ظلم تازه؛ راهی گلزار شهدا شدند.
هنگام مراجعت مردم از گلزار شهدا با اینکه به سفارش اینجانب عمل نمودند و با کمال آرامش آن محل را ترک می‌کردند متأسفانه حدود 30 نفر از خانم‌ها و آقایان شرکت‌کننده در مراسم بازداشت شدند. اینجانب ضمن محکوم کردن این بازداشت‌ها که شایسته نظام مردم سالار نیست امیدوارم هرچه زودتر آزادی حاصل گردد؛ و از این پس در تصمیم گیری‌ها تدبیر و تعقل لازم به عمل آید.

گفت و گوی جرس با احمد منتظری

مراسم سوگواری همسر آیت الله منتظری؛ حاجیه خانم ربانی امشب بعد از نماز مغرب وعشا در بیت آن مرحوم برگزار می شود. احمد منتظری در گفت وگو با جرس به نحوه برگزاری مراسم تشییع وتدفین بانو ربانی مادر محترمشان اشاره کرد و افزود: در جریان مراسم خاکسپاری چندتن ازشرکت کنندگان که نقش برجسته تری در هدایت و نظم دهی جمعیت داشتند، دستگیر شدند وی اظهار امیدواری کرد که این افراد هر چه زودتر آزاد شوند.

وی ابرازامیدواری کرد که مسئولان امنیتی شهرقم درایت و تدبیر لازم را بخرج دهند و با آزادی سریع این افراد، فضا را ملتهب نکنند و اجازه دهند که مراسم سوگواری این بانوی مومنه به آرامی برگزارشود.

احمد منتظری خاطرنشان کرد که مقامات امنیتی شرکت کننده در مراسم قول داده اند که این افراد بزودی آزاد شوند.

فرزند سوگوار آیت الله منتظری علت دستگیری این افراد را صرفا فعال بودن آنان در میان جمعیت و پرشور شعار دادن ذکر کرد و افزود: همانگونه که از مردم درخواست کرده بودیم،آنان مراقب اوضاع بودند و ازطرح شعارهایی تند پرهیز می کردندو نمادی هم به همراه نداشتند ولی صرف گفتن پرشور " لا اله الا الله" منجر به دستگیری تعدادی از شرکت کنندگان شد.

حجت الاسلام احمد منتظری خاطر نشان کرد که نماز میت توسط آیت الله شبیری زنجانی اقامه شد و به رغم تعطیلی نوروزی، مردم تقبل زحمت کرده بودند و از شهرهای اصفهان ، نجف آباد و تهران برای شرکت در مراسم آمده بودند.

درهمین حال اواز حضور غلامحسین کرباسچی، مهندس حجتی، مهندس میثمی، اعضای مجمع محققین ومدرسین قم، حجت الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی ،حجت الاسلام و المسلیمن شهرستانی نماینده آیت الله سیستانی و آیت الله فیض در مراسم تشییع و خاکسپاری خبر داد.

فرزند آیت الله منتظری همچنین ازتماس تلفنی آیات عظام صانعی ، گرامی(بعلت اقامت درمشهد) و موسوی اردبیلی ( بعلت کسالت) به بیت محترم آیت الله منتظری خبر داد.

وی دررابطه با محل خاکسپاری افزود که سرانجام در محلی که حکومت در نظر گرفته بود در گلزار شهدا ، قطعه خانواده شهیدان، در کنار کتابخانه پیکر بانو ربانی به خاک سپرده شد.

احمد منتظری خاطرنشان کرد که آمبولانس حامل پیکر مرحومه ربانی توسط پنج اسکورت به گلزار شهدا آورده شد و سرانجام با وساطت های انجام شده، خانواده توانستند در صد متری گلزار شهدا، جنازه را تحویل بگیرند وبه مراسم تدفین را برگزار کنند.

وی از حضور لباس شخصی ها در بین جمعیت خبر داد که فشارآوردن و شتاب تلاش داشتند تا هر چه زودتر مراسم تدفین به پایان برسد و جمعیت متفرق شود.

درادامه این گفت وگو فرزند بزرگ آیت الله منتظری به ویژگی های شخصیتی مادر محترمشان اشاره کرد و صبوری را ویژگی ممتاز وی خواند که در همه حال یار و یاور همسر خود بود در حصر و حبس و تبعید.

وی به فعالیتهای اجتماعی بانو ربانی پرداخت و افزود که وی قبل و بعد از انقلاب در یاری رساندن به خانواده های بی سرپرست، خصوصا خانواده های زندانیان بسیار فعال بود و تلاش داشت تا آنان در نبود همسران و پدرانشان رنج کمتری را متحمل شوند.

احمد منتظری به بیماری ایشان اشاره کرد که از زمان رحلت مرجع فقید تاکنون ادامه داشته و سرانجام منجر به فوت ایشان در بامداد هفتم فروردین شد.

فرزند ارشد آیت الله منتظری روند کاری دفتر آیت الله را عادی خواند و اظهار امیدواری کرد که مشکلی برای ادامه کار این دفتر در آینده بوجود نیاید تابتوانند همچون گذشته ضمن برگزاری مراسم مذهبی و پاسخگویی به سوالات شرعی مردم به جمع آوری ونشرآثارمرجع فقید بپردازند.


 


فاطمه ملکی همسر نوری زاد در پاسخ به دلنوشته فخری محتشمی در یادداشت کوتاهی آورده است که گفتنی ها بسیار است و ناگفتنی ها بسیارتر!

متن این یادداشت به شرح زیر است:

به نام خداوند دوستی ها

تازه آشنای ناگواری ها و دوست خوب امروزم

سلام
خطابم کرده ای بانو، فاصله ام بسیار است با بانوان خوب دو عالم. در خاطرم است اباذرم از وقتی بسیار کوچک بود، می خواند و شاید از اولین نوحه های بشاگردی ها بود که زمزمه می کرد:

کسی نگفت به تو زینب، که ای دل افسرده
سر تو بادا سلامت برادرت مرده
کسی نگفت به تو زینب، که ای ستوده ناز
سر تو بادا سلامت که کشته شد عباس
و ...

بانوی دو عالم و سرور همه ما ایشان هستند که یادشان شکیبایمان می کند و مرور آن چه بر ایشان رفته آراممان.
در این ماه هاست که نماز و سجاده، صبر و پایداری تفسیر می شوند و معنا پیدا می کنند. در این لحظه ها بی گمان حضورش را با تمام وجود لمس می کنیم، می فهمیم، درک می کنیم مفهوم این آیه را « آیا من به تنهایی برای تو بنده ام کافی نیستم؟»

گفتنی ها بسیار است و ناگفتنی ها بسیارتر!
مهربانی کردی و دوستی.امیدوارم لیاقت با من یار باشد و من با شما همراه.
با آرزوی سالی خوش برای شما و خانواده

فاطمه ملکی(همسر ازاده دربند محمد نوری زاد)

 


 


پیکر همسر آیت‌الله منتظری صبح امروز در قم تشییع شد.

به گزارش ایلنا صبح امروز و با حضور جمعی از علماء، دانشجویان و جمعی از مردم قم مراسم تشییع پیکر همسر آیت‌الله منتظری (ره) انجام شد.

در این مراسم آیات وحجج اسلام شبیری زنجانی، حسینی، سیدحسین موسوی تبریزی، سیدمحسن موسوی تبریزی و برخی دیگر از علما حضور داشتند.

آیت‌الله شبیری زنجانی در صحن آیینه حرم حضرت فاطمه معصومه(ص) بر پیکر حاجیه خانم ربانی نماز خواند.

پیکر حاجیه خانم ماه‌سلطان ربانی همسر آیت‌الله منتظری (ره) در قطعه ایثارگران گلزار شهدای علی‌ابن جعفر(ع) قم به خاک سپرده شد.


 


همسر و دو فرزند جعفر پناهی کارگردانی که اوایل اسفند در منزلش بازداشت شد و هنوز در اوین است دلنوشته ای را منتشر کردند.

به گزارش کلمه، این دلنوشته بخش بخش است و هر بخش را یکی از اعضای این خانواده برای پناهی نوشته است. متن کامل این نامه به شرح زیر است:

نه جعفر! جوابش نه بود. این همه به شوخی از ما پرسیدی و ما این همه بی توجه از کنار سؤالت رد شدیم. تا بالاخره آنها به خانه ما آمدند و به سؤالت جواب دادند! آنها در خانه ما بودند و ما هر کدام گوشه ای ایستاده بودیم. به هر جای خانه سر می زدند، می گشتند، بیرون می ریختند، ولی ما هر کدام با دست های بسته گوشه ای ایستاده بودیم. کامپیوتر، دوربین، فیلم ها، کاغذ های یادداشت، دفترچه ها، … همه این ها را جمع می کردند و می بردند. مهم نبود. فقط می خواستم رفت و آمدشان قطع شود تا لحظه ای نگاهمان به هم بیافتد. می دانستم تو هم نگاهت به دنبال من و سولماز است. کارهایشان که تمام شد، قبل از این که ما را هم، مثل همان خرت و پرت ها جمع کنند و ببرند، بالاخره همدیگر را پیدا کردیم. تو فقط توانستی دست های بسته ات را کمی بالا بگیری و به من لبخند بزنی. خدا می داند همه توانم را جمع کردم که لبخندم بزرگ تر از تو باشد و، دست هایم بالاتر. در دلم به تو گفتم : مهم نیست. اقلا با همیم. من و تو و سولماز. پناه هم حتما پیش دوست هاشه، جاش هم امن… خیالی نیست. خیالی هم نبود، ما که همیشه پشت همیم. ولی خدا می داند چه قدر تلاش کردم که بماند آن لبخند بر صورتم، که پنهان کند ناراحتی ام را از فکر کردن به تو، تو که هر چه می شد به شوخی از ما می پرسیدی : یعنی آدم تو خونه خودش هم نمی تونه آزاد باشه؟ و آخرین بار با دست های بسته در خانه ات ایستاده بودی

==

عمه فوت کرده بود و من که آن موقع کوچک بودم، نگاهم همه اش به تو بود. فکر می کردم مگر بابا از مردن خواهرش ناراحت نیست؟ طول کشید تا بفهمم تو ممکن است ناراحت باشی، اما گریه نمی کنی هیچ وقت. تو ممکن است از خیلی چیزها ناراحت باشی: ممکن است فیلم هایت را نمایش ندهند و ناراحت باشی، چهار سال در خانه بی کار بمانی و ناراحت باشی، با هزار جور تهدید و ممنوعیت روبرو شوی، نگذارند از ایران خارج شوی، بازجویی ات کنند و تو ناراحت باشی، از تو بخواهند به چیزهایی که برایت مهم است فکر نکنی و از آنها حرف نزنی و ناراحت باشی، حتی نزدیک ترین دوست هایت هم بخواهند تو ساکت بمانی و ناراحت باشی، و ممکن است به جایی برسی که کوچک ترین اتفاق های زندگی همه باعث بشوند تو فقط ناراحت باشی. اما گریه که نمی کنی هیچ وقت. در این مدت هر روز دلیلی برای گریه داشتی، و تو گریه نکردی، تا بالاخره روزی رسید که بغضت شکست، و من هیچ فکر نمی کردم آن روز، من دلیل ناراحتی تو باشم. آن شب قبل از این که ما را از خانه ببرند، خواستی با من حرف بزنی. نشد تنها باشیم. یکی از آن ها هم در راهروی خانه بالا سرمان ایستاده بود. مدام این پا و آن پا می کرد که تو زودتر حرفت را بزنی و عصبی ات کرده بود. دست هایت را بالا آوردی تا صورتم را نوازش کنی ولی مگر با دست های بسته می شد؟ و همان موقع بغضت شکست : سولماز ببخشید که به خاطر من… فقط قول بده نترسی. خوب؟ فقط نترس… و من خندیدم، به پهنای صورتم: من و ترس؟ نه بابا! برا چی بترسم؟ فقط بابا قول بده سیگار نکشیا، خوب؟ حیفه، حالا که ترک کردی… اصلا حواسم نبود که توی زندان خبری از سیگار نیست. فقط همه زورم را می زدم که حرف بزنم و بخندم، تا قایم کنم ناراحتی ام را از فکر کردن به تو ، تو که در این سال ها بارها میتوانستی زیر گریه بزنی و گریه نکرده بودی. و حالا برای آخرین بار در خانه جلوی من ایستاده بودی و صورتت خیس بود.

===

اگر فکر کنی توی این مدت که نیستی بهتر شدم، اشتباه کردی. بدتر شدم، که بهتر نشدم! فقط دیگر کسی حال و حوصله غر زدن سرم را ندارد که پناه ! چرا این قدر ساکتی، دو کلمه هم با آدم حرف نمی زنی … زیاد با هم حرف نمی زدیم. من فکر می کردم که بهتر از هر کس میفهمم چرا تو توی این چند سال زیاد حوصله حرف زدن نداشتی، بی کاری و نشستن در خانه برای آدمی که تمام زندگی اش در سینما خلاصه می شد… من می فهمیدم، ولی چه کنم که من هم ساکت بودم و چیزی از این ها با تو نمی گفتم! آن شب دیروقت توی خیابان قدم می زدم. فکر می کردم به تو که بالاخره داشتی فیلم می ساختی. خوشحال بودم از تصمیمی که گرفتی، چون فیلمسازی برای تو یعنی برگشتن انرژی و زندگی و شکسته شدن آن سکوت لعنتی. قدم می زدم و فکر می کردم که تا چند دقیقه دیگر پیش تو هستم و مثل تو پرانرژی و پرحرف. خوشحال بودم از این که نزدیک میشوم به خانه، به کوچه بن بستی که این چند سال برگشتن از خانه دوستهایم به آن معنی بن بست و ناامیدی می داد، ولی حالا چند روز بود که همه چیز عوض شده بود و … توی کوچه شلوغ بود، آدم هایی با لباس های یکدست، بی سیم به دست، دو تا وَن بزرگ مشکی. سر کوچه پشت درختی قایم شدم و نگاه کردم به آن ها، که وسایلی را در کیسه های مشکی داخل ماشین می کردند، و بعد آدم ها را، که یکی یکی با دست های بسته از درِ ساختمان بیرون میامدند. تمام گروه فیلمبرداری، تو، حتی مامان و سولماز. همه تان را سوار کردند. خشکم زده بود. ماشینها دنده عقب از کوچه بیرون آمدند و دور شدند. همه چیز شبیه به فیلمی شده بود که در سکانس بعدش من تنها، در خانه به هم ریخته و خالیمان ایستاده بودم. بقایای به هم ریخته وسایل فیلمبرداری و لوازم صحنه، و فیلمی که نگذاشتند هیچ وقت به پایان برسد. فیلمی که اگر ساخته میشد، قرار بود تنها به سادگی روایتگر داستان زندگی خانواده ای باشد، متفاوت از فیلم های قبلیت که در دل جامعه میگذشت. و اگر ساخته می شد، شاید شخصی ترین و انسانی ترین فیلمی محسوب می شد که تا به حال ساخته بودی. با این حال حالا هیچ کس سر صحنه نبود. صحنه پایانی، سکوت خانه بود که زننده تر از همیشه همه جا را پر کرده بود.

===

آدم های زیادی به خانه ما آمده بودند و ما هر کدام گوشه ای نشسته بودیم. آنها می آمدند و میرفتند و سعی می کردند بگویند و بخندند، ولی ما هر کدام گوشه ای نشسته بودیم. من دستهایم را روی پایم گذاشته بودم و به آنها نگاه می کردم. فکر می کردم چه سال نویی؟ که چند دقیقه قبل از رسیدنش دست بسته تر و تنها تر از همیشه بدون تو در خانه مان نشسته ام… من و سولماز چند روز بعد آزاد شدیم، ولی تو را نگه داشتند. ماه آخر سال برایمان این طور گذشت که هر روز ساعت ها جلوی زندان منتظر تو بایستیم . کنار همه خانواده هایی که زندانی هایشان آزاد می شدند و از پله های روبروی درب زندان پایین می آمدند. همه برایشان دست می زدیم و آنها دستهایشان را به نشان آزادی به هوا میبردند. و ما منتظر بودیم تا شاید تو هم، با دستهای آزادت که به هوا برده ای، از پله ها پایین بیایی. هر روز آمدیم و هر روز تعداد آدم های جلوی زندان کمتر شد. تا ظهر آخرین روز سال که در آن هم سلولی تو هم آزاد شد و، ما ماندیم و درب بسته زندان و تو که هنوزهم آنجا بودی. چه سال نویی که در آن حتی نگذاشتند لحظه تحویل سال را جلوی درب زندان، و به خیال خودمان کنار تو باشیم؟ ما را به تحقیر و توهین از آنجا دور کردند و به خانه فرستادند، تا لحظه تحویل سال در خانه، به فکر تو باشیم که آخرین بار با دستهای بسته اینجا بودی. تا با وجود تمام دوستهایی که عیدشان را به خانه ما آورده بودند، نبود تو بیشتر آزارمان دهد. تا فکر کنیم دوستهایمان که هیچ، اگر دنیا هم عیدشان را به خانه ما بیاورند، نبود تو را بیشتر و بیشتر احساس می کنیم…دو دقیقه مانده به تحویل سال. به ایوان می روم و دور از همه، می زنم زیر گریه. تو نیستی، و رمقی هم نیست برای لبخندی که بپوشاند غصه ام را. مطمئنم از آن روز که دستهایم را برای تو بالا بردم، آنها هنوزهم بسته اند. انگار آدم هیچ وقت، هیچ جا آزاد نیست جعفر، حتی توی خانه اش. من هم در زندان تو قدم می زنم، همانجا که در تنهایی تو، سال نو تحویل میشود. چه سال نویی، که همه حواسم پیش دستهای توست…

===

دائم دلیلی برای گریه کردن هست، و من مثل تو نیستم بابا، که آنها را ببینم و جلوی خودم را نگه دارم. تو را اذیت می کنند و من گریه می کنم، تو را به زندان می برند و من گریه میکنم. تو در زندان میمانی و من گریه می کنم. تو در زندان می مانی و سال نو می آید و من گریه میکنم. در تلویزیون همزمان با تحویل سال، چند تا تانک نشان می دهند که دارند شلیک می کنند. و من گریه ام از سر این فکر است که جایی زندگی می کنم که در آن نشان عید، تانک و گلوله است، و هدیه عید، زندانی بودن پدرم. این اولین سال است که دوست داشتم روزهای عید نیایند، و حالا که آمده اند، زودتر تمام شوند. روزهای عید تلخ تر از روزهای کاری اند. در روزهای کاری لااقل امیدی به رسیدگی به پرونده و آزادی تو هست، ولی عید و تعطیلی، یعنی سراسر ناامیدی… بعضی وقتها هست که فقط یک نفر تنهایی ات را پر می کند. آن یک نفر که نباشد، در حضور هزار نفر دیگر هم تو بیشتر حس می کنی که تنهایی. حالا هم دوست های زیادی پیش ما جمع می شوند تا تنها نباشیم. تانک ها در تلویزیون شلیک می کنند و تمام جاهای نشستن در خانه پر است. همه مبهوت تصویر تانک ها، و حواس من می رود سمت تنها جای خالی، صندلی پشت میز کامپیوتر، جای همیشگی تو. یادت هست که چقدر سر آن دعوا داشتیم؟ تا تو بلند میشدی پشت آن مینشستم و به اینترنت می رفتم. حالا صندلی همه اش خالی است، ولی رغبتی نیست. در اینترنت تنها چیزی که به چشمم می آید خبر دستگیری توست، و همین صندلی خالی هم هر لحظه دارد این خبر را به من میدهد. گفتم که، دائم دلیلی برای گریه کردن هست. نگاه کردن به یک صندلی من را به گریه میاندازد، و من اصلا مثل تو نیستم بابا…

===

از وقتی که تو نیستی، بدتر شده ام. زیاد با کسی حرف نمی زنم. قدم می زنم در خیابان، در کوچه بن بستمان، در خانه، در اتاقم… خیال می کنم همه جا صحنه فیلمبرداری است، و من همیشه درست لحظه ای می رسم که گروه فیلمبرداری را دستگیر کرده اند و برده اند. خیال میکنم درون فیلمی قدم میزنم که هیچ وقت تمام نشده و نصفه، وصل شده به سکوتی بی نهایت : کارگردان در زندان است و هیچ حرفی برای گفتن نیست… با هر قدم سکوتم بدون تو، بزرگ تر شده ام، و حالا فکر می کنم که کارگردان همیشه در زندان بوده. یک بار به من گفتی : وقتی نمیگذارن کار کنی، انگار همه اش توی زندانی. و حالا دوست دارم ببینمت تا با تو حرف بزنم. و بگویم شاید بیشتر از هر کس میفهمم که تو خیلی وقتها پیش، قبل از این یک ماه، به زندان افتاده بودی، تنها، و برای همین با کسی حرف نمی زدی. میفهمم برای کسی که تمام زندگیش در سینما خلاصه می شود، بی کاری بدترین زندان است. این که می توانستی هر جا قدم بگذاری که صحنه کارت باشد، اما عذاب می کشیدی، چون نمیگذاشتند کار کنی، چون در زندان بودی.

تو حالا واقعا در زندانی، و در سلولت نشسته ای. نمی دانم اما، شاید تو حالا آزادتری!

===

سال نو مبارک

طاهره سعیدی ، سولماز و پناه پناهی


 


ندای سبز آزادی: سه ماه پس از بازداشت بدرالسادات مفیدی دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران فرزندان این روزنامه نگار در نامه ای به شرح وقایع روزگاری که بر وی گذشته است پرداخته اند.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

ساعت ده شب روز هفتم دی ماه، روز بعد از واقعه عاشورا پنج نفر از مامورین وزارت اطلاعات با نشان دادن یک حکم کلی از سوی دادستان تهران که مربوط به کسانی که در جریان تشییع پیکر آیت اله العظمی منتظری شرکت داشته‌اند بود، به خانه ما آمدند. پس ازبازرسی خانه و جمع کردن وسایل شخصی هر چهار نفرمان، پدر و مادر (مسعود آقایی و بدرالسادات مفیدی) را با خود بردند.
پدرمان پس از تحمل پنجاه و دو روز بازداشت انفرادی در بند 240 زندان اوین و با سپردن وثیقه آزاد شد.
ولی مادرمان....
اولین ملاقات با او روز پنجشنبه دهم بهمن به صورت کابینی انجام شد (با وجود داشتن نامه ملاقات حضوری دادستان). روحیه عمومی وی آن زمان بسیار خوب بود.
مادرمان گفت که با هیچ یک از مامورین دادستانی برای تفهیم اتهام و صدور حکم بازداشت روبرو نشده است. به اعتراضش هم توجهی نکرده‌اند. بازجویی هایش هم در طول بیست روز اول بازداشت انجام گرفته بود. از آن به بعد تا روز پانزدهم اسفند وی را چندین بار در سلولهای مختلف انفرادی و عمومی جابجا می‌کردند بدون اینکه هیچ بازجویی از وی شده باشد یا دلیلی برای این کار به او بگویند.
از طریق یکی از آزادشدگان با خبر شدیم که مادر را پانزده اسفند و پس از پنجاه و دو روز بلاتکلیفی و پایان بازجویی ها دوباره به بند 209 برگردانده‌اند. تلفن هایش از همان روز قطع شد و ملاقات های کابینی را هم ممنوع کردند.
آقای جعفری دادستان تهران چهارشنبه نوزدهم اسفند به پدرمان گفت که ماموران وزارت اطلاعات به دلیل عدم همکاری مادر با آزادشدن وی مخالف هستند. البته گفته بود که "بروید و فردا ملاقات کابینی بکنید، هفته بعد هم دستور ملاقات حضوری می‌دهم. به قاضی ایشان هم گفته ام پرونده را سریع رسیدگی کند".
فردایش که ملاقات ندادند (به گفته‌ی مامور زندان به حکم قضایی وی ملاقات ممنوع است). بعد از چند روز رفت و آمد، بیست و شش اسفند آقای جعفری نامه دستور ملاقات حضوری را برای روز اول فروردین صادر کردند.
صبح روز اول سال نو مامان یک تماس کوتاه تلفنی دو دقیقه ای گرفت. در حالی که صدایش به شدت می لرزید، تنها التماس دعا داشت. گفتیم داریم با نامه ملاقات می آییم.
به در زندان که رسیدیم خانواده یکی از زندانیان بند 209 بیرون آمدند. جویا شدیم، گفتند از ملاقات می‌آییم. ولی ماموران نامه‌ی ما را که دیدند گفتند ملاقات برای دو هفته تعطیل است. بروید و پس از پانزدهم بیایید. اصرار ما هم نتیجه نداد.
پنجشنبه پنجم فروردین با ناامیدی به سالن ملاقات زندان رفتیم. جمعیت زیادی بود. ظاهرا ملاقات‌ها شروع شده بود.
باز هم به نامه توجه نکردند ولی گفتند فعلا می‌توانید کابینی مادرتان را ببینید.
مادرمان را که دیدیم باورمان نمی‌شد. فشارهای بیست و پنج روز انفرادی به شدت ضعیفش کرده بود. مثل همیشه شاداب نبود و بسیار نگران می‌نمود.
برخلاف دفعات قبل ماموران بالای سرش ایستاده بودند تا مبادا حرفی نزند.
پریشان و نگران بیرون آمدیم. تماسهای مکرر پدر با دادستانی و قاضی کشیک مستقر در زندان به آنجا رسید که گفتند بعدازظهر برای ملاقات حضوری بیاید.
برخلاف اصرار پدر همراه او جلوی در زندان آمدیم. به او اجازه دادند داخل برود. باورمان نمی شد ولی چند لحظه بعد بیرون آمد و اشاره کرد که شما هم بیایید.
به همراه یکی از ماموران وارد محوطه شدیم. مادرمان را دیدیم که داخل یک پژو نشسته بود. ظاهرا نمیدانست که برای چه او را به در زندان آورده‌اند.
از ماشین بیرون آمد. سه نفری در آغوشش گرفتیم. بغضش ترکید. و ماهم به دنبال او.
سوار ماشین شدیم و به ساختمان چند طبقه ای که همان نزدیکی بود رفتیم. ما را به اطاقی بردند در حالی که همان مامور در میانه در ایستاده بود.
نیم ساعتی کنار او بودیم. بسیار پریشان بود، مثل اینکه فشار زیادی را تحمل می کرد.
دستش جوهری بود. تازه از بازجویی آمده بود. ظاهرا در تمام این مدت و تقریبا هرروز به صورت فشرده بازجویی می شده است. از خشن بودن بازجویی‌ها گله داشت و این که از سی سال پیش شروع کرده‌اند. چند بار هم تکرار کرد که اجازه‌ی صحبت در مورد بازجویی‌ها را ندارد.
نمی دانست برای چه دوباره سراغش آمده‌اند. می‌گفت بیش از بیست روز است که به دلیل ناراحتی قلبی شب‌ها به او قرص می‌دهند (آرام بخش قوی). صبح ها به سختی از خواب بیدار می شود و بیشتر اوقات حالت گیجی دارد. اشاره کرد یک بار آنقدر گیج بود که دل بازجویش به رحم آمد و بازجویی را تعطیل کرد.
طی نیم ساعت بارها یاد آیه‌ای از قرآن کرد که اشاره می نماید که همه مرگ را ملاقات می کنند "کل نفس ذائقه الموت". این قدر زیر فشار بود که برای رهایی از آن راهی نمی‌دید.
وکیل وی در تمام این مدت نتوانسته او را ملاقات کند. نه از اتهام خبری دارد و نه پرونده را دیده است.
مادر ما یک روزنامه‌نگار است و ذات کار او علنی بودن است، چه چیزی برای مخفی کردن دارد که این رفتارها در برابر او صورت می گیرد.
خدایا، دیگر نمی دانیم چه کار باید کرد. به کجا شکایت ببریم. آیا مرجعی برای رسیدگی به وضع موجود وجود دارد؟ آیا می‌رسد روزی که فرد مورد اتهام در شرایط عادی بازجویی شود و این گونه خود و نزدیکانش اسیر نابسامانی نشوند.

فرزندان بدرالسادات مفیدی
 


 


جمعی از اعضای سازمان ادوار تحکیم وحدت و فعالین دانشجویی شهر مشهد، با حضور درمنزل محمد صادق جوادی حصار، مسئول حزب اعتماد ملی خراسان رضوی و از اعضای شاخص ستاد حجه الاسلام کروبی در انتخابات ریاست جمهوری با خانواده ایشان دیدار کردند.
در این دیدار که به مناسبت آغاز سال جدید صورت گرفت و برخی از اعضای ادوار تحکیم وحدت و دانشجویان دانشگاههای مختلف مشهد حضور داشتند، ابتدا اعضای خانواده آقای جوادی حصار گزارشی از مراحل پرونده ایشان ارائه و اعلام نمودند که آقای جوادی حصار همچنان و در حالی که قریب 90 روز از بازداشت ایشان می گذرد، در سلول 5 نفره بازداشتگاه اداره اطلاعات مشهد زندانی است و هنوز مراحل بازجویی به پایان نرسیده و علی رغم مراجعه خانواده و وکیل ایشان برای اعلام وکالت ، حیدری بازپرس دادسرای انقلاب مشهد از پذیرش وکالت آقای جوادی خودداری میکند و این روزنامه نگار مشهدی همچنان از داشتن وکیل محروم است.
فرزند جوادی حصار با بیان اینکه وضعیت روحی پدرش در بازداشتگاه مناسب است، ابراز امیدواری کرد که موجبات آزادی وی هرچه سریعتر فراهم گردد.
در ادامه چند تن از دانشجویان حاضر در جلسه به بیان دیدگاههای خود در مورد برخورد با فعالین سیاسی پرداختند و با یادآوری سابقه روشن سیاسی و مطبوعاتی آقای جوادی حصار، خواستار آزادی سریع ایشان و دیگر زندانیان سیاسی شدند. محمد صادق جوادی حصار، فعال سیاسی و روزنامه نگار روز 10 دیماه 88 و از سوی اداره اطلاعات مشهد بازداشت شد که این بازداشت همچنان ادامه دارد
 


 


به گزارش کميته گزارشگران حقوق بشر با گذشت بيش از ۹ ماه از انتخابات رياست جمهوری، هنوز پنج تن از اعضای شورای دفاع از حق تحصيل در بازداشت به سر می‌برند و تعدادی از آنان با احکام سنگين روبرو شده‌اند.

در وبلاگ رسمی اين نهاد مدنی آمده است: «اين تشکل را گروهی از دانشجويان محروم از تحصيل و ستاره‌دار ايران در سال ۱۳۸۶ با نام "شورای دفاع از حق تحصيل" تشکيل داده‌اند.»

همچنين در آخرين بيانيه شورای دفاع از حق تحصيل که در پی صدور احکام سنگين برای اعضای اين نهاد مدنی صادر شد آمده است: «ما در پيشگاه مردم ايران شهادت می‌دهيم که دوستانمان جز حق‌خواهی هيچ نکرده‌اند و تمام اتهامات وارد به ايشان بی‌اساس بوده و انتقامی است که دشمنان آزادی از دانشجويان ستاره‌دار می‌گيرند.»

دانشجويان ستاره‌دار، در روزهای منتهی به انتخابات، بارها با تجمع در برابر وزارت علوم، صدا و سيما، دانشگاه تهران و برخی از ميادين تهران نسبت به سخنان احمدی‌‌نژاد اعتراض کردند. پس از انتخابات و در جريان بازداشت‌های گسترده فعالان سياسی، ۱۰ تن از اعضای شورای دفاع از حق تحصيل بازداشت شدند.

ضيا‌ء‌الدين نبوی، سخنگوی شورای دفاع از حق تحصيل در ۲۵ خردادماه در منزل يکی از دوستانش بازداشت شد و همچنان با گذشت بيش از ۹ ماه، همچنان بدون مرخصی در بازداشت به سر می‌برد. گزارش‌های دريافتی حاکی از ضرب و شتم وی در زندان اوين است.

اين فعال دانشجويی که اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوين نگهداری می‌شود در قسمتی از نامه خود خطاب به قوه قضاييه نوشت: «بنده در طول بازجويی‌ها هرگز چيزی جز حقيقت نگفتم و عليرغم آنکه تحت فشارهای شديد روحی و گاها فيزيکی (بشين و پاشو، پس گردنی، لگد، توهين و تحقير) بودم، ليکن هرگز به هيچ جرم ناکرده‌ای اعتراف نکرده‌ام که اساسا به دليل فعاليت در فضای شيشه‌ای جنبش دانشجويی، هيچ مسئله‌ی قابل کتمانی در فعاليت‌های محرومين از تحصيل وجود نداشت.»

ضيا نبوی در دی‌ماه ۸۸ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به قضاوت پيرعباسی به ۱۵ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.

سه سال از اين حکم برای اجتماع و تبانی به جهت برهم زدن امنيت ملی، يک سال برای تبليغ عليه نظام، يک سال برای اخلال در نظم عمومی، ۷۴ ضربه شلاق برای تشويش اذهان عمومی و ۱۰ سال حبس در شهرستان ايذه کرمان به دليل همکاری با منافقين (سازمان مجاهدين خلق) اعلام شده است.

اتهام همکاری با سازمان مجاهدين خلق در حالی به اين فعال دانشجويی وارد شد که او به «هيچ‌يک» از اتهامات وارده اعتراف نکرد و پس از صدور حکم طی تماسی تلفنی اظهار داشت قاضی پيرعباسی به او گفته است: «علی‌رغم جوانی‌ات و اينکه هيچ اعترافی در رابطه با ارتباط با منافقين نکردی ولی مجبورم بر اساس درخواست کتبی وزارت اطلاعات تو را محکوم به ارتباط با منافقين نمايم.»

آخرين اخبار از اين فعال حق تحصيل حاکی از آن است که هنوز پرونده او به هيچ‌يک از شعب دادگاه تجديدنظر ارسال نشده و خانواده‌اش توان پرداخت وثيقه ۵۰۰ ميليون تومانی را ندارند.

مجيد دری، ديگر عضو شورای دفاع از حق تحصيل است که در ۱۸ تيرماه در قزوين بازداشت شد و همچنان در زندان اوين به سر می‌برد. دری علاوه بر فعاليت در زمينه حق تحصيل دبير کميته دانشجويی صيانت از حقوق شهروندی نيز بود.

اين فعال دانشجويی در دی‌ماه از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ۱۱ سال حبس تعزيری محکوم شد. مانند ضيا نبوی، ۱۰ سال از اين حکم به اتهام «ارتباط با سازمان مجاهدين خلق» صادر شده است. وی دانشجوی دانشگاه علامه طباطبايی است که به ۶ ماه محروميت از تحصيل محکوم شده بود.

مهديه گلرو عضو ديگر اين نهاد مدنی، از ۱۲ آذر در بازداشت به سر می‌برد. دادگاه اين فعال دانشجويی هنوز برگزار نشده اما پرونده او به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب ارسال شده است.

صدور احکام سنگين توسط اين شعبه برای ديگر اعضای اين نهاد مدنی نگرانی در مورد وضعيت گلرو را افزايش داده است. اين فعال دانشجويی در طول مدت بازداشت با مشکلات جسمی فراوان از جمله ابتلا به عفونت روده مواجه گشت.

شيوا نظرآهاری ديگر عضو شورای دفاع از حق تحصيل، نزديک به ۱۰۰ روز است که در بازداشت به سر می‌برد. وی به تازگی در اول مهرماه پس از ۱۰۲ روز با قرار وثيقه ۲۰۰ ميليون تومانی از زندان اوين آزاد شده بود.

نظرآهاری علاوه بر فعاليت در زمينه حق تحصيل، از اعضای برجسته کميته گزارشگران حقوق بشر و فعال جنبش زنان است. اين فعال حقوق بشر در مقطع کارشناسی ارشد رشته عمران از تحصيل محروم شد.

پيمان عارف ديگر عضو دربند اين نهاد مدنی است. وی ۲۸ خردادماه در حال گذراندن خدمت سربازی در دفتر مطالعات آموزشی نيروی انتظامی استان گيلان، بازداشت و پس از دو روز به زندان اوين منتقل شد. پس از مدتی حکم ۱۸ ماه حبس وی که از پرونده قبلی برای او صادر شده بود، فارغ از اتهامات جديد به اجرا گذارده شد.

در ۱۳ اسفندماه، اين فعال دانشجويی با قرار وثيقه ۱۰۰ ميليون تومانی به مرخصی آمد و در ۲۵ اسفندماه در آستانه عيد نوروز به زندان اوين بازگردانده شد. عارف همچنين در رابطه با پرونده جديدش به يک سال حبس تعزيری و ۷۴ ضربه شلاق و محروميت مادام‌العمر از حرفه روزنامه‌نگاری و شرکت در احزاب سياسی محکوم شد.

از جمله ديگر اعضای شورای دفاع از حق تحصيل که در چندماه اخير بازداشت شدند حسام سلامت، سعيد جلالی‌فر، زهرا توحيدی و عليرضا خوشبخت هستند.

حسام سلامت در ۳۰ خردادماه طی يورش نيروهای امنيتی به منزل شخصی‌اش بازداشت شد. وی پس از آزادی در ۱۵ تيرماه برای دومين بار بازداشت و در اواخر مرداد آزاد شد. اين فعال دانشجويی در دادگاه بدوی به ۴ سال حبس تعزيری محکوم شد. سلامت، رتبه اول کشور در مقطع تحصيلات تکميلی (دکترا) و قبولی رشته جامعه‌شناسی دانشگاه تهران بود که از ادامه تحصيل محروم و ستاره‌دار شده بود.

سعيد جلالی‌فر، ديگر عضو اين شورا و دانشجوی محروم از تحصيل دانشگاه زنجان، در ۹ آذرماه بازداشت و در ۲۵ اسفند آزاد شد. وی علاوه بر فعاليت در زمينه حق تحصيل عضو کميته گزارشگران حقوق بشر و جمعيت دفاع از کودکان کار و خيابان است.

 


 



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته