هستي نيوز،از آن سوي فيلتر جمهوري اسلامي خبر پراكني ميكند

-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد...
http://groups.google.com/group/hasti-news
------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 03/31/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



خواهر دکتر علی اکبر سروش در فراق برادر دربندش نامه ای به وی نگاشته است، متن نامه وی به شرح زیر است:
« به نام دادار بی همتا »
سلام بر سپیدار صبحم، برادر
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش
سپاس خدای را که بنده¬ی خویش به دالان دانایی بلندی داد و ستایش مر او را که به حنجره¬ی عشق حظّ حرمت بخشید.
در تقارن گشایش زیباترین فصل آفرینش و ترانه سرایی طبیعت، خانواده¬ی سروش در حجم لحظه¬هایی سنگین، آزمون بزرگ صبوری می¬داد. اتّفاقی سنگین با تلفیق غمی جانکاه از ندیدن و نداشتن عزیزشان در آستانه¬ی نوروز و نیز احساس عزّت و سرفرازی به سبب نگاهداشت آرمان آزادگی و روشنگریِ دینی در سایه اندیشه¬ی دینِ برگرفته از سفیر رحمت.
دیر زمانیست، که انسان¬های بزرگ به رنج آنان که طعم تلخ زندگی را می¬چشند و سیطره¬ی اندیشه¬ای تلخ را بر جامعه و مردمان آن می¬بینند، بی¬تابند.
دردا ! جامعه ای که در آن رخوتِ دانایی نقش¬بند حیات باشد و یخبندان اندیشه پدید آید به گونه¬ای که هُرم نَفَس هیچ آزاده¬ای ذوبش ننماید.
شگفتا ! خنیاگرانِ دین در حصر باشند و مدّعیان در طَرَب !
چه بسیارند آنان که ارزش¬های انسانی را به تعلّق جیفه¬ی دنیا، پایمال حوادث می¬کنند و چه اندکند صاحبان حیات، که خسوف¬های کژخیم زندگی تاب ایستایی در برابرشان ندارند.
برادر؛ صبور باش و دل قوی دار، که ارزش¬های دینی و اخلاقی که تو به جانمایه¬ی تفکّر تحقّق بخشیدی قربانی عاطفه نخواهیم کرد، در حالی که نگاهمان شوق فریاد دارد و نجوای¬مان بارش لبخند برای لحظه¬ای با تو بودن.
برادر؛ روزهای سخت بی¬تو بودن را به شوق دیدنت صبورانه سپری می¬کنیم، حیاتمان را حلاوتی بود آنگاه؛ که فروغ نگاهت آسمان دل را بی¬کرانه می¬کرد، مهربانی چشمانت آرامش وجودمان بود، دستان گرمت گرمای ایمان را می¬گستراند، کلام استوارت شریان¬های حیات را به حرکت در می¬آورد، اندیشه و ایمانت، صلابت و احساست، سرمدی اخلاقت، سایبان زندگی¬مان بود.
ای عزیز؛ عطر جان پرور عشق و عاطفه را که به صحرای وجودمان دمیدی، اینک با طبقی از مهربانی و عشق تقدیمت نموده، رواق جانمان را منظر نگاهت می¬کنیم تا باشد که؛ مَرغزار زندگی¬مان مرغ زیرک خویش را بیابد.

افسانه سروش
 


 


طاهره سعیدی، همسر جعفر پناهی، اعلام کرد که پس از یک ماه، سرانجام توانسته است، با همسرش در زندان اوین ملاقات کند.
طاهره سعیدی، همسر جعفر پناهی، در گفت‌وگو با رادیو فردا، اظهار داشت سرانجام پس از یک ماه که هیچ کس نتوانسته بود، جعفر پناهی را ملاقات کند، روز سه شنبه موفق به دیدار با همسرش شده است.
طاهره سعیدی به رادیو فردا گفت: «دیروز به ما زنگ زدند و گفتند که می‌توانید ملاقات داشته باشیم که خوشبختانه توانستیم ایشان را ببینیم و ظاهرا حال و وضع روحی‌شان خوب بود.»
طاهره سعیدی در پاسخ به این پرسش که چه اتهامی به آقای پناهی وارد شده است، گفت: «اتهام خاصی به آقای پناهی وارد نکرده‌اند و تنها از ایشان سئوال می‌شود، و ایشان هنوز در مرحله بازجویی است.»
همسر جعفر پناهی همچنین تصریح کرد که هنگامی که وی با دادستان دیدار داشته، تفهیم اتهامی درمورد همسرش، صورت نگرفته است.
طاهره سعیدی افزود: «مرتب از آقای پناهی سئوال‌های تکراری می‌پرسند تا بلکه بتوانند تناقضی در گفته‌های وی پیدا کنند.»
طاهره سعیدی که به همراه دختر و پسر خود به تازگی در نامه سرگشاده نسبت به وضعیت همسرش ابراز نگرانی کرده بود، در ادامه گفت که این ملاقات اندکی از نگرانی وی کاسته است؛ وی با این حال تاکید کرده که آقای پناهی در این مدت بسیار لاغر شده و چند روز پیش نیز وی را به یک سلول کوچک انتقال داده‌اند که به گفته وی در این مکان راحت نیست.
طاهره سعیدی همچنین گفت که روز سه‌شنبه دختر و مادر آقای پناهی نیز همراه وی در ملاقاتی حضور داشته‌اند.
طاهره سعیدی در ادامه اظهار داشت که در طول ملاقات اخبار بیرون زندان و به ویژه حمایت‌های داخلی و خارجی از همسرش را به اطلاع وی رسانده که موجب خوشحالی این فیلمساز شده است.
طاهره سعیدی در پایان این مصاحبه با اشاره به نامه سرگشاده خود گفت که این فیلساز چهار سال خانه‌نشین بود و به تازگی سال گذشته نیز پاسپورت وی را توقیف کرده بودند.
به گفته طاهره سعیدی، وی دست کم می‌تواند از بازجویان خود بپرسد که چرا در این مدت با وی چنین رفتاری شده است و چرا وی از فیلم ساختن محروم است.


 


با گذشت بیش از ۱۰۰ روز از بازداشت کوهیار گودرزی، عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، وی همچنان در بازداشت و بلاتکلیفی به سر می‌برد و گزارش‌ها حاکی از تداوم فشار بر وی توسط بازجویان پرونده است.

کمیته گزارشگران حقوق بشر،به گفته نزدیکان این فعال حقوق بشر، مسئولان زندان اوین از دریافت لباس، کتاب و وسایل موردنیاز برای وی خودداری می‌کنند. این درحالی است که بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شده‌ یا فشار بر آنان در تعطیلات نوروز کاهش پیدا کرده است.

گفتنی است گودرزی، در حال حاضر در سلولی به همراه جعفر پناهی نگهداری می‌شود.پیش از این، بازجویان پرونده بارها نسبت به عدم همکاری این فعال مدنی اعتراض کرده و اتهامات سنگینی را به وی نسبت داده بودند.

در اولین روز سال جاری نیز، نیروهای امنیتی از برپا کردن سفره هفت‌سین مادر کوهیار گودرزی در مقابل زندان اوین جلوگیری کرده بودند.

گودرزی در آبان‌ماه با فشار نیروهای امنیتی از دانشگاه صنعتی شریف اخراج شد. او در رشته مهندسی هوافضا در این دانشگاه مشغول به تحصیل بود.

این روزنامه‌نگار و فعال حقوق‌ بشر پیش از این عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، دبیر کمیته گزارشگران حقوق بشر، عضو کمیته حقوق بشر سازمان ادوار تحکیم وحدت و عضو دفتر تحکیم وحدت طیف علامه بوده است.

 


 


شهناز غلامی وب نگار و فعال آذربایجانی حقوق زنان از سوی شعبه دوم دادگاه انقلاب تبریز به هشت سال حبس تعزیری محکوم گردید.

اتهام غلامی عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران،نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام از طریق ارسال اخبار برای خبرگزاری هما و جذب نیرو برای این خبرگزاری و نشر اخبار کذب بر علیه نیروی انتظامی عنوان شده است.

بر اساس حکم صادره ، دادگاه انقلاب تبریز غلامی را به اتهام عضویت در گروه جهت برهم زدن امنیت ملی به هشت سال حبس تعزیری محکوم کرده است.دادگاه در خصوص رسیدگی به اتهامات دیگر این فعال حقوق زنان مبنی بر نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نیروی انتظامی قرار عدم صلاحیت صادر و پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه جزائی تبریز ارجاع داده است.

این فعال حقوق زنان تمام اتهامات وارده به خود را بی اساس دانسته و عضویت در سازمان مجاهدین خلق را رد می کند. غلامی چندی پیش از ایران خارج شده و جهت اخذ پناهندگی در کشور ترکیه به سر می برد. نقی محمودی وکیل این وب نگار آذربایجانی طی لایحه ای به دادگاه، به حکم صادره برای موکلش اعتراض کرده است.

شهناز غلامی پیش از این نیز در سال ۶۸ به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق مدت هشت سال در زندان به سر برده بود. دادگاه انقلاب تبریز نیز تابستان ۸۷ طی حکمی این فعال حقوق زنان و وب نگار آذربایجانی را به شش ماه حبس تعزیری محکوم کرده بود.

 


 


دبیرکل اعتماد ملی همزمان با ایام نوروز با حضور در منزل محمد نوری‌زاد نویسنده و کارگردان دربند با خانواده وی دیدار کرد.

به گزارش خبرنگار کلمه، در این دیدار مهدی کروبی با تبریک عید نوروز به خانواده نوری‌زاد، از تداوم بازداشت وی اظهار تاسف کرد.

کروبی ابراز امیدواری کرد به زودی شاهد آزادی نوری‌زاد و سایر زندانیان سیاسی دربند باشیم. خانواده نوری‌زاد نیز در این دیدار گزارشی از آخرین وضعیت این هنرمند سبزاندیش ارائه کردند.


 


در هفته های اخیر بعضی اشاره کرده اند که استراتژی ها و تاکتیکها، طرحها و ایده های جنبش سبز عمدتا از مهندس موسوی می آید، و اثر چندانی از حضور خلاقانه بدنه جنبش سبز در همفکری یا همیاری با این طرحها و ایده ها نیست. این گروه منتقدان دلسوز می گویند موسوی از ابتدا بر همین حضور خلاقانه همه سبزها تاکید کرده بود و همه را در فرآیند راهبری و راهنمایی جنبش شریک می دانست، اما امروز بار زیادی را خودش - بدون حلقه اصلی مشاوران اش و البته همراه مهدی کروبی، و کمی آن طرف تر محمد خاتمی و اکبر هاشمی - بر دوش می کشد.

این سخن البته مخالفانی هم دارد که به هزینه هایی که شهروندان پرداخته اند و همچنان با آغوش باز می پذیرند، اشاره می کنند. یا به اینکه همچنان در اکثر رخدادهای سبز، حضور مردم خودجوش است.

تردیدی نیست که هر یک از این دو گروه نکته های قابل تاملی دارند که غرض اینجا رد یا قبول آنها نیست. آنچه ارزشمند -- و حتی ضروری -- است، نفس این نقدها و گفتگوهاست تا جنبش سبز همان پویایی را که تا به امروز از خود نشان داده، حفظ کند. به این بهانه مروری می کنیم بر برخی از تاکتیک های موثر جنبش تا کنون، که می توان آنها را ذیل یک استراتژی کلی دید. و در این بازخوانی ارزیابی می کنیم نقش غیرقابل نکار میرحسین موسوی را و بعد فکر می کنیم که ما چگونه می توانیم در این راه به رهبران جنبش کمک برسانیم:

۱) میرحسین از همان روزهای اول (چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن) هوشمندانه جنبش را به احزاب گره نزد و مردم را در صحنه خواست. چرا که می دانست روزهای سخت پیش رو، که برای اش آن ”صحنه آرایی خطرناک” شده بود، روزهایی نخواهد بود که در آن هیچ نهاد رسمی و هیچ ساختار تشکیلاتی اجازه فعالیت داشته باشد.

با این کار میرحسین یکی از مهمترین برگ برنده های ”نظام”، یعنی حضور مردم در صحنه، را به برگ برنده ”جنبش” تبدیل کرد. و به همین خاطر بود که ”نظام” آن طور از ”اردوکشی خیابانی” جنبش سبز بر آشفت. مگر ”نظام” جمهوری اسلامی پیش از آن خود ”اردوکشی خیابانی” نمی کرد؟ اصلا مگر سیاست رسانه ای این نظام بر چیزی جز حضور مردم در خیابان ها،‌ که آن را ”بیعت” با آرمان های مقام عظمای ولایت و انقلاب می خواند، استوار بود؟ پیش از این، حضور چند ده هزار نفره مردم هوادار حاکمیت در خیابان ها کافی بود تا معادل ”رفراندوم” تلقی شود، و مواضع حاکمیتی را در هر موضوع و موضعی تایید و تصویب کند. هجده تیر را مگر یادمان رفته؟

راه دور نرویم. همین که حکومت توانست یکی دو حضور نسبتا پرجمعیت از مردم بگیرد (۹ دی و ۲۲ بهمن) دیگر سر از پا نمی شناسد. همان منطقی که پیش از آن از ”اردوکشی خیابانی” می نالید و ترغیب مردم به حضور در خیابان ها را محکوم می کرد، حالا نمی بینیم که چه طور حضور ”مردم” را نشانه حقانیت خود و بطلان راه رقیب می داند؟ پس مسئله آن طور بر آشفتن و آزرده شدن از اردوکشی خیابانی ”نظام” کاملا مشخص است: او آشفته شده چون از تاکتیک خودش علیه خودش استفاده شده. او آزرده شده چون زمین بازی اش را حریف از او گرفته، و اینک رقیب اش با توپی به او گل می زند که او آن را در تصرف خود و ملک طلق خود می دانست.

۲) میرحسین هوشمندانه استراتژی ”تبدیل نقاط قوت حریف به نقاط ضعف” را برگزید. بار دیگر، با تبدیل مناسبت های تقویمی جمهوری اسلامی به موقعیت هایی برای حضور و بروز جنبش.

با این استراتژی هوشمندانه، مناسبت های رسمی ای که هر کدام از آن ها می توانست به عنوان فرصت هایی برای سرکوب جنبش توسط حاکمان استفاده شود، به زمان هایی تبدیل شد که به جای جنبش سبز این حاکمان سرکوبگر بودند که از آن ها می ترسیدند. فکر کنیم اگر چنین استراتژی ای اندیشیده نمی شد چه می شد؟ در هشت ماه پس از انتخابات تا ۲۲ بهمن، هر مناسبت تقویمی و رسمی، ابزاری حکومتی بود که سبزها در آن بمباران خبری و رسانه ای می شدند، و حضور مردم مشت محکمی بر دهان آنان خوانده می شد. تازه این به شرطی بود که اصلا جنبش تا آن زمان مجال تنفس و زنده ماندن می داشت. بدون طرح این استراتژی بی شک جنبش تا این زمان زنده نمی ماند.

این که ما پس از حضورهای خیابانی در این چند ماه هویت خودمان را شکل داده ایم و به انسجام اجتماعی کم نظیری دست یافته ایم که نظیرش در هیچ جنبش اجتماعی ای پس از انقلاب وجود نداشته است معلول این تیزهوشی و درایت و ”بصیرت” میرحسین موسوی (و البته مهدی کروبی) بوده است.

۳) نامگذاری سال ۸۹ به سال ”صبر و استقامت” را نیز می توان در ادامه همین استراتژی ”تبدیل نقاط قوت حریف به نقاط ضعف” خواند و فهمید.

بعد از این نامگذاری چه اتفاقی می افتد؟ جمعیتی که تا کنون هر سال با شنیدن نامگذاری سال به نامی اعتراض و فشردگی خود را به شکل طنز و جوک در می آوردند و با تمسخر و طعنه آن را خالی می کردند، حالا هر بار که نام رسمی و حکومتی این سال را می شنوند، به یاد آن یکی نام مردمی و معترضانه این سال می افتند. میرحسین موسوی با این کار هوشمندانه از تمام ظرفیت های تبلیغی و رسانه ای حکومت به شکل منفی استفاده کرده است:

هر بار که تلویزیون نام سال جدید را در تمامی شبکه های خود زیرنویس یا بالانویس می کند، هر بار که در خیابان ها به بیلبوردهای بزرگ نامگذاری سال جدید زیر عکس های بزرگتر ”برادر بزرگ” بر می خوریم، هر بار که در مکاتبات و فرم های رسمی اداری یا نظامی نام حکومتی سال را می خوانیم، ناگزیر یادمان به سمت آن نام غیرحکومتی می رود. می بینیم: سال همت مضاعف و کار مضاعف، و می خوانیم: سال صبر و استقامت. یار به شکل سلبی از در و دیوار در تجلی است. و این برای جنبشی که تمامی مجال های اش را برای بروز و حضور در عرصه عمومی از او گرفته اند یعنی فرصت سازی. یعنی از هیچ موقعیت آفریدن. یعنی باز نقاط قوت حریف را نقاط ضعف او و نقاط قوت خود کردن.

این کار را پیش از این نیز میرحسین موسوی کرده بود. وقتی که انقلاب و جنگ را تفسیری دوباره کرد. تفسیری غیرحکومتی و غیرابزاری که ارزشهای جنگ و انقلاب و قهرمانان آنها را دوباره برای نسل نو قابل فهم و قابل استفاده کرد. انقلاب و امام که همیشه ابزاری شده بود برای حاکمان برای تثبیت پایه های حکومت شان و نفی خواسته های مردم، تبدیل شدند به اموری برای اعتراض و اصلاح. ”انقلاب” که ابزاری حکومتی برای “محافظه کاری” و حفظ وضع موجود شده بود شکل اصیل انقلابی و اعتراضی خود را در شکل جنبش اصلاحی و مدنی بازیافت.

میرحسین ارزش انقلابی انقلاب را دوباره به آن بازگرداند، چرا که خود از جنس اصیل آن انقلاب بود. چرا که خود نسخه اصل آن انقلاب و جنگی بود که تازه به دوران رسیده ها می کوشیدند نسخه بدل و قلابی اش را به ما قالب کنند. همان طور که ارزشهای اصیل جنگ را با بازگرداندن همت ها و باکری ها به ما احیا کرد. ما خانواده های شهدای اصیل جنگ را، خانواده همت ها و باکری ها را، در اعتراض و خواسته های مان کنار خود می دیدیم، تا در یابیم که همت و باکری و خرازی و ستاری و جهان آرا و ... برای سرکوب نیستند‏، بل شهدای راه آزادی و امنیت اند. شعار ”بسیجی واقعی، همت بود و باکری” که خودجوش از دل این دریافت اجتماعی جوشیده بود، چنان حکومت و نهادهای حکومتی و میلیشیایی آن را بر آشفت که بسیج را مجبور کنند همایش ”بسیجی واقعی” برگزار کنند. چرا؟ چون باز ”نظام” بر آشفته و آزرده شده بود از این که ما زمین بازی او را قبضه کرده ایم. از این که نقاط قوت او را تبدیل به نقاط ضعف او و نقاط قوت خود کرده ایم. و یک نظام ایدئولوژیک از هیچ چیز آن قدر آشفته نمی شود که از تبدیل شدن نقاط قوت اصلی ایدئولوژی اش به نقاط ضعف اش، و نقاط قوت حریف.

اگر تا این جای کار اجمالا این استراتژی کلی میرحسین، و این که طراح اصلی این استراتژی ها و تاکتیک ها او بوده است، را قبول کرده باشیم، وقت است که به سئوال اول بر گردیم: چرا گاه به نظر می رسد که میرحسین موسوی از ما پیش است، یا ما درجا زده ایم؟ این ها نکاتی است که اجمالا و فهرست وار به نظر نگارنده می رسد:

ــــــ موسوی باهوش است. ظاهرا با این یک قلم کاری نمی توانیم بکنیم، جز آن که بیشتر فکر بکنیم. جز آن که در حلقه های سبزمان بیشتر با هم بحث کنیم و از همفکری یکدیگر کمک بگیریم تا با هوش جمعی مان و با استفاده از هوش باهوشترهای مان ایده هایی خلاقانه و راهگشا برای جنبش بیابیم. و این ایده ها را در سطح عمومی مطرح کنیم، تا به تیغ نقد جمعی بخورد و بهترین های اش در فرآیندی جمعی و عمومی انتخاب اصلح شود، و به سود جنبش استفاده شود.

ــــــ موسوی باتجربه است، مدیر است. تجربه سالیان سال مدیریت در بالاترین سطوح کشور، آن هم در سخت ترین و بحرانی ترین سالها، تجربه ای است که ما نداریم. این تجربه، به علاوه شناختی که او از مجموعه و جامعه دارد، به او بصیرتی می دهد که بهترین راه حل ها را ببیند و بیابد. ما آن تجربه را نداریم، اما در این چند ماه ما نیز به اندازه سال ها مجرب شده ایم. بالا و پایین ها و پست و بلندها و فراز و نشیب هایی را دیده ایم که کمتر کسی در عالم سیاست در طی سال ها در کشوری می تواند ببیند. این تجربه، که هزینه گزافی برای آن رفته است (هزینه ای به اندازه جان عزیزان مان و حبس آزادگان مان و رنج های جمعی ای که با هم کشیده ایم)، تجربه گرانبهایی است که باید از آن استفاده شود. ما امروز مجموعه بزرگی از “جوانان مجرب” داریم، که دیگر در حرف ها و تحلیل ها و ایده ها و پیشنهادهای شان خامی های معمول هم سن و سال های شان را ندارند،‌ و در میدان عمل و به تیغ حوادث پخته شده اند. این مجموعه با تجربه های اندوخته اش اگر شور و شوق روزهای اول را دوباره باز بیابد و به کرختی و خمودگی خو نکند، پتانسیل هایی به مراتب بیشتر از روزهای شروع جنبش خواهد داشت.

ــــــ موسوی صبور و با استقامت است. روزهای اولی که میرحسین از طولانی بودن این راه می گفت، و این که باید جنبش را زندگی کرد، ما با آن که این حرف ها را می شنیدیم آن ها را جدی نمی گرفتیم و معنای آن را نمی فهمیدیم. هنوز انتظار دستاوردهایی کوتاه مدت و موفقیت های ضربتی داشتیم. امروز اما به عمق معنای حرفی که مهندس موسوی زده بود و به سختی راه سبزی که پیش روی مان است بیشتر واقف شده ایم. نتیجه طبیعی عجله و زیاده خواهی سرخوردگی و از راه ماندن است. ما باید بیاموزیم که به جای انتظار نتیجه های سریع و کوتاه مدت به نتایج بطئی و تدریجی فکر کنیم، و برای آن برنامه ریزی کنیم. باید درک کنیم که همین که حاکمیت نتوانسته جنبش اعتراضی ما را مثل حرکت های قبلی سرکوب کند موفقیت است. این که ما به عنوان اپوزوسیونی زنده و سبز در جامعه حاضریم و حضورمان حس می شود دستاوردی است که باید حفظ شود و گسترده تر شود. اگر مسئله را این طور ببینیم، ما هم می توانیم مثل میرحسین صبور و مقاوم در صحنه بمانیم، و گرفتار سرخوردگی و ناامید نشویم، و از دوری و دیری غم نخوریم، و به “هنر گام زمان“ فکر کنیم.

با این مقدمات، پاسخ سئوال اول مشخص است: اگر می خواهیم کمک کار رهبر جنبش باشیم، اگر می خواهیم پا به پای رهبر جنبش پیش برویم و جنبش را هم پیش ببریم و عقب نمانیم، اگر می خواهیم به اهداف آزادی خواهانه و اصلاح طلبانه ای که جنبش برای آنها پا گرفته برسیم، چاره ای جز آن نداریم که ما هم صبور باشیم، دچار سرخوردگی و واماندگی نشویم، از تجارب یک سال اخیرمان استفاده کنیم، به اشاره ها و نکته های ظریفی که میرحسین ما را به آن ها می خواند بیشتر توجه کنیم، و به راه ها و راهکارهایی فکر کنیم که در همین شرایط سخت و روزگار عسرت، می تواند برای جنبش راهگشا باشد. شرایط سخت انتخاب راه حل ها را سخت می کند، پس ما نیاز داریم که سخت فکر کنیم‏ و به سختی از میان هزاران ایده و طرح، که یا در بحث جمعی و یا در میدان عمل رد می شوند، یکی را که باقی می ماند انتخاب کنیم. طرح هایی که مثل طرح ها و تاکتیک های پیشین جنبش، که ذکرشان رفت، هوشمندانه و راهگشا باشد، و به حضور و بقای جنبش کمک برساند، و رسیدن به اهداف آن را تسریع و تسهیل کند.

این بار دیگر فقط رسانه ما نیستیم، استراتژیست و طراح و اتاق فکر و مشاور و رهبر هم ماییم. در این راه عقب نمانیم.


 


طی تماسی که امروز مهدیه گلرو با خانواده اش داشت از وجود حیوانات موذی در بند نسوان زندان اوین خبر داد که حتی موجب خورده شدن بدن یکی از زندانیان شده است.
این در حالی است که علی رغم سرد شدن هوا زندانیان این بند از آغاز سال ۱۳۸۹ از داشتن آب گرم محرومند و مجبورند با آب سرد حمام کنند که این مشکل موجب سرما خوردگی مهدیه گلرو و تعدادی دیگر از زندانیان دیگر شده است. به گزارش رهانا مهدیه گلرو فعال داشنجویی در حالی با صدای گرفته صحبت می کرد که پیش از این نیز به علت عفونت روده‌ای در زندان در شرایط بدی به سر می‌برد.
عدم توجه مسئولان زندان اوین به مسایل بهداشتی و نظافتی زندانیان و از طرف دیگر محدودیت زندانیان برای رفتن به بهداری مشکلات عدیده ای را برای زندانیان ایجاد کرده است.
 


 


شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز دو تن از فعالان سیاسی این شهر به اسامی حسن ابولولو(ارک) و ابراهیم دشتی را به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم کرد.

این افراد ٣۰ شهريور ٨٨ بازداشت و پس از تحمل ۳۹ روز بازداشت موقت در اداره اطلاعات و زندان تبریز به قید وثیقه های ۲۰ و ۳۰ میلیونی از زندان تبریز آزاد شده بودند.
دادگاه انقلاب تبریز طی حکمی ارک و دشتی را به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم و از اتهام عضویت در گروه جهت بر هم زدن امنیت ملی و اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم بر علیه امنیت کشور تبرئه نموده است. استنادات قاضی بیات برای طرح این اتهامات مصاحبه با تلویزیون ماهواره ای گوناز تی وی عنوان شده است.
دادگاه این افراد به صورت غیر علنی برگزار شده و متهمان اجازه ملاقات با خانواده و وکیل در مرحله تحقیقات را نداشته اند. نقی محمودی وکیل دادگستری در تبریز وکالت این متهمان را بر عهده دارد.
ارک و دشتی پیش از این نیز در جریان اعتراضات مردمی به کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ایران در سال ۸۵ بازداشت و پس از مدتی به قید وثیقه از زندان آزاد شده بودند.


 


عمادالدین باقی روزنامه نگار و پژوهشگر شب سال نو را در بیمارستان سپری کرد.
فاطمه کمالی همسر عمادالدین باقی که بالاخره روز دوشنبه 9 فرودین 89 موفق به ملاقات با همسرش شد با ابراز نگرانی از وضع جسمی باقی اعلام کرد حمله تنفسی باقی که در دوره قبلی بازداشتش در بند 209 به آن دچار شده بود، تشدید و تکرار شده و منجر به بیهوشی باقی شد و او دوباره در آخرین روز سال 88 از زندان به بیمارستان قمر بنی هاشم منتقل شده است و پس از مدتی بستری، دوباره به سلول خود در بند 240 زندان اوین بازگردانده شده است.

همسر عمادالدین باقی با اعلام اینکه مسوولان زندان و بند از پرونده پزشکی باقی و خطراتی که برای جسم و جان او می رود آگاه هستند اما درعین حال به نگهداری او در این وضعیت ادامه می دهند، گفت:"قاعدتا طبق قانون هرگونه مسولیت سلامت جسمی باقی به عهده مقامات نگه دارنده اوست."به گفته همسر باقی وی همچنین از دیسک کمر شدید وگرفتگی عصب سیاتیک رنج می برد.

بر اساس اطلاعات خبرنگار جرس، فاطمه کمالی همچنین از بلاتکلیفی محض در پرونده همسرش خبر داده و گفته است:" علی رغم خداحافظی کارشناس پرونده قبل از نوروز با باقی و نیز صدور قرار وثیقه از سوی شعبه بازپرسی دادسرای مستقر در اوین و تامین آن توسط خانواده وی همچنان در بازداشت است."

همسر باقی افزود:" ظاهر امر نشان می دهد که مسوولین امنیتی و قضایی با آزادی باقی موافق هستند اما نمی دانیم چرا او را آزاد نمی کنند؟! جای تعجب دارد فردی که باید طبق قانون آزاد باشد هنوز در سلول بسته دو سه نفره بدون هرگونه امکاناتی که قانون به رسمیت شناخته است نگهداری می شود." فاطمه کمالی با اشاره به اینکه به دلیل انتقال شعب بازپرسی دادسرای انقلاب به داخل زندان اوین امکان پیگیری وضعیت از طریق بازپرسی وجود ندارد، از مراجعات مکرر خود به دفتر دادستان تهران با هماهنگی قبلی برای اطلاع از وضعیت حقوقی باقی خبر داد که بی نتیجه مانده است و ابراز امیدواری کرد که هرچه زودتر با توجه به وضع حقوقی پرونده همسرش و وضع جسمی نگران کننده او مقدمات آزادی باقی فراهم شود .

کمالی گفته است در مورد وضعیت باقی نامه ای را به دادستان تهران نوشته و امیدواراست به ابهامات به وجود آمده در مورد آزادی باقی پاسخ داده شود.


 


فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاجزاده، طی انتشار نامه ای سرگشاده به عرب سرخی یکی از اسرای جنبش سبز و پیشکسوتان مبارزه، که امسال برخلاف سالهای گذشته، به جای حضور در کانون خانواده و سبز بودن در دید و بازدیدهای نوروزی، سلولهای انفرادیِ زندان اوین را سبز نموده، وی و اسرای دیگر جنبش و تمام مسببین این وضعیت را مورد خطاب قرار داده و خاطرنشان نمود “خدا کند نحوست ها که دور ریخته شد، همه شماها بیایید سر خانه و زندگیتان، تا آن برادرها هم که دارند انجام وظیفه می کنند، نفس راحتی بکشند از پایان مأموریتشان.”

به گزارش جرس متن نامۀ فخرالسادات محتشمی پوربه این اسیرِ جنبش سبز بدین شرح می باشد:

ما به دعای خیر یکدیگر محتاجیم

سلام آقا فیض الله

عید شما مبارک. حلول سال نو، سال هشتاد و نه یرشما مبارک . خدا کند در سال نو همه نحوست ها و زشنی ها و پلشتی ها با سبزه های عید در روز سیزده فروردین به در شود. و خدا کند که شما زودتر بیایی سر خانه و زندگیت و باز هم بشوی همان بابا فیض الله همیشه حاضر که عشقش به همسر مهربانش زبانزد همه دوستان قدیم است و مهرابدیش به فرزندانش پاره های قلبش.

خدا کند نحوست ها که دور ریخته شد، همه شماها بیایید سر خانه و زندگیتان تا آن برادرها هم که دارند انجام وظیفه می کنند، نفس راحتی بکشند از پایان مأموریت و آن ها هم بروند سر زندگیشان و آرامش به همه خانه ها برگردد. خانه های ما و خانه های آن ها. آقا فیض الله! ما خیلی مشتاق بودیم که در دیدارهای نوروزی بیاییم خانه شما. خانه ای که پر باشد از شادمانه های صبا و محیا و مادرانشان و لبخند را پس از دویست و پنجاه و چند روز بر لب مریم خانم و ساجده و فاطمه و رضا ببینیم ولی نمی دانم چرا نیامدید؟؟؟ شما می دانید؟ ما به خانه خالی از پدر عرب سرخی ها نرفته ایم هنوز در این بهار.

نمی دانم چرا نمی توانیم به آن خانه قدم بگذاریم در حالی که به خیلی خانه های دیگر خالی از عزیزان سر زده ایم و پای سفره هفت سینشان، عکس های یادگاری گرفته ایم. نمی دانم شاید برای این که وضعیت شما با همه فرق می کند. شاید برای این که بیرون بودن همسرم، ما را شرمسار می سازد وقتی که شما در آن سلول خالی از یاران همراه و خالی از نمازهای جماعت به امامت محسن آقا و جدیت آن یکی محسن رئیس شورای شهر یا شورای سلولتان و شهردارهای نوبه ای و مدیریت قوی آقا بهزاد و لطیفه ها و شوخی ها و خنده های همسرجان ما و یاد و خاطره بقیه رفقا، با آن موش ها و جیرجیرک های خانه زاد تنها مانده اید.

دیروز شنیدم که سلولتان صاحبخانه های خوب و مهربانی دارد. می گفتند صدای آن خانواده جیرجیرک که پشت یخچال خانه دارند برای شما چون آواز قمریان دل انگیز است. و دیدن موش هایی ک سرک می کشند از سوراخشان برای دریافت سهمیه روزانه شان و آن صف طویل مورچه ها برای شما فرح بخش است. حالا خیال ما راحت است که موجودات زنده در کنار شما در این بهار سبز تنهایتان نگذاشته اند و شما هر آن گاه که از مناجات با معبود از عرش به فرش می آیی، همانند پیامبران خدا با زبان حال با آنان سخن می گویی. کاش ما هم صدایتان را می شنیدیم آقا فیض الله. کاش این سروده ها در تاریخ ثبت می شد. کاش این فرصت های طلایی برای همه ما پیش می آمد تا عیار خود را در پیشگاه حق محک بزنیم و کاش …

ما اینک رسیده ایم به دهم فروردین ماه سال هشتادونه! یعنی سیزدهمین روز دوره جدید انفرادی شما. ما جمعمان جمع است اما غیبت شما از جمعمان کاملا مشهود اما در عین حال شما با مایید. همه وقت و همه جا . در بامداد و شامگاه، در سفر و حضر و دیدارهای نوروزی. شما در دل مائید آقا فیض الله. و اختیار دل دیگر دست خود ماست. نه می شود فیلتر و سانسورتان کرد و نه حذف و نه تحریف.

شما باعث شدید که اوین در غیبت عزیزان از بند رسته با حضور شما و سلیمانی ها و مفیدی ها و نورانی نژادها و محمودیان ها و سحرخیزها و باقی ها و بقیه اسرای سبزمان، همچنان خوشبخت بماند در آغازین روزهای بهار. اوین با حضور شماها همچنان سبز است و ما به شما و شرف و مردانگی تان افتخار می کنیم و به استقامت و پایداری میهمانان سرفراز زندان رجایی شهر، زیدآبادی و باستانی.

ما، هنگام تحویل سال و در غیاب شما، خاضعانه از خداوند بهترین احوال را برای خود و مردم و کشورمان طلب کرده ایم و در انتظار بهترین ها صبر و استقامت می ورزیم و در جاری زندگی سرود آزادی سر می دهیم. شما هم در آن خلوت باشکوه و در آن لحظه های ناب بندگی ما را و همه مردم مهربان و همراه کشورمان را فراموش نکنید. ما به دعای خیر یکدیگر محتاجیم.

لازم به ذکر است فیض الله عرب سرخی حدود دو هفته است به سلول انفرادی منتقل شده است.


 


سه ماه از دستگیری احسان عبده تبریزی، فرزند حسین عبده تبریزی، دبیرکل سابق بورس تهران می‌گذرد و هنوز از وضعیت وی خبری در دست نیست.

در تمام این مدت تنها دوبار با خانواده خود تماس تلفنی داشته و هیچ ملاقات حضوری نداشته است.

احسان عبده تبریزی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه دورهام انگلستان است.

احسان عبده تبریزی، برای تعطیلات کریسمس برای دیدار خانواده خود به ایران بازگشته بود، اما در بدو ورود، در فرودگاه امام خمینی، پاسپورتش توقیف و پس از چند روز بازداشت شد. پدر آقای عبده تبریزی، مدیر مسول روزنامه توقیف شده «سرمایه» و یکی از منتقدان سیاست‌های اقتصادی دولت محمود احمدی‌نژاد است


 


ندای سبز آزادی: رحمت الله باستانی، استاد 51 ساله دانشگاه، پس از مراسم تشییع جنازه همسر آیت الله منتظری در روز یکشنبه هشتم فروردین ماه در قم دستگر شد.

وی همان روز پس از 5 ساعت بازجویی آزاد ولی مجددا در روز دوشنبه نهم فروردین ماه بعد از احضار تلفنی توسط اداره اطلاعات قم بازداشت شده است.

رحمت الله باستانی ساکن قم و دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس الهیات از دانشگاه تهران می باشد و بیش از 20 سال است که در دانشگاه سیستان و بلوچستان به تدریس علوم قرآنی مشغول است.

ایشان قبل از انقلاب در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی) تحصیل کرد و بعد از انقلاب فوق لیسانس خود را در رشته الهیات و معارف اسلامی اخذ نمود.

وی در دوران تعطیلی دانشگاه ها که بعد از انقلاب اتفاق افتاد مدتی را در دوران نخست وزیری آقایان رجایی و موسوی در نخصت وزیری مشغول بکار بود.

بیش از 30 نفر در تشییع پیکر بانو ربانی دستگیر شدند که تا کنون هنوز بیش از 10 تن از بازداشتی ها آزاد نشده اند؛ که اطلاعات دقیقتر متعاقبا ارسال خوهند شد.

 


 


بیش از ۱۲ مهاجرافغانی که در حوادث پس از انتخابات توسط نیروهای امنیتی ایران بازداشت شده اند ، همچنان در زندان اوین بسر می برند . اغلب این افراد در کنار خیابان نظاره گر تظاهرات مسالمت آمیز مردم بوده اند و فعالیت دیگری در حرکت های اعتراضی مردم ایران نداشته اند.

به گزارش کلمه در ۱۰ ماه گذشته این افغان های مهاجر که در کارگاه های ساختمانی در شهر تهران کار می کردند ، یکی از گروههایی هستند که آسیب فراوان دید ه اند و کمتر کسی هم یادی از آنها می کند .

هم اکنون این گروه فاقد هر نوع حمایت توسط دولت خودشان هستند . اتهام آنها اقدام علیه امنیت ملی ایران عنوان شده و برای تعدادی از آنها هم در دادگاه های انقلاب ایران حکم های سنگینی صادر شده است .

بسیاری از این افراد حتی قادر نیستند بخوانند و بنویسند . با این همه در بازجویی های متعددی که توسط بازجویان وزارت اطلاعات ایران از آنها انجام شده باید به این پرسش پاسخ بدهند که کدام یک از نامزدهای معترض انتخابات به آنها پول داده که در حوادث انتخابات ایران شرکت کنند .

سفارت افغانستان در تهران در تمام ماههای گذشته کمترین کمکی به آنها نکرده است. مهاجران افغان که در تظاهرات های اعتراضی مردم بازداشت شده اند ،در بازجویی هایی خود بارها گفته ا ند آنها تنها تاوان یک لحظه کنجکاوی خود کنجکاوی و تماشا ی تظاهرات مردم را از حاشیه خیابان می پردازند .آنها فقط می خواستند بدانند در خیابان های تهران چه خبر است و این همه سروصدا برای چیست و به خاطر این کنجکاوی نزدیک به ده ماه است که در زندان اند.


 


عبدالرضا قنبری، معلم دبیرستان یکی از مدارس پاکدشت و استاد دانشگاه از سوی دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد.

به گزارش وب سایت آفتاب ، قنبری از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام «محاربه از طریق ارتباط با گروه‌های معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیل‌های مشکوک و ارتباط با یکی از رسانه‌های تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده» به اعدام محکوم شد.

این معلم که بیش از ۱۴ سال در مدارس و دانشگاه سابقه تحصیل دارد، روز ۲۴ دی سال گذشته بازداشت شده بود.


 


متن این دلنوشته که در اختیار جرس قرار گرفته به شرح زیر است:

سلام مهتابم ، سلام دختر گلم

وقتي چند روز پيش از من پرسيدي كه عيد آمد چرا پدر نيامد ، همه بابا ها آمدند ولي بابايي نيامد ، دلم گرفته بود ، بيشتر گرفت . مي دانم براي تو كه در اين نه ماه زينب وار صبر كردي ودر پيچ و خم هاي اوين براي 20دقيقه ملاقات 4 ساعت در صف و انتظار همراهم بودي - هميشه آرام بودي و صبور ودر اين روزهاي سخت تنهايي دم نزدي ،سخت است كه پدر نيامد.

ولي دلبندم همه باباها شب عيد به خانه نيامدند كه اوين هنوز پر است از پدران و فرزندان اين ملت دلم نمي خواست كه در عنفوان جواني كه بهترين روزهاي عمرت است و بايد با همه وجود تلاش كني تا آينده را بسازي در چم خم هاي غم گرفتار شوي ولي انگار خيلي چيزها در توان دستهاي ناتوان من نيست و تو چشيدي آنچه را كه تلخ بود و ناگوار دخترم زماني كه منهم جوان بودم ، در دانشگاه با پدر آشنا شدم آن زمان سالهاي انقلاب بود واين براي منهم مسئوليت آور بود . چه شبها كه تا صبح بربالين او كه زير مشت ولگد مزدوران شاه خون استفراغ مي كرد مي نشستم كه چهره پدر هميشه همين بوده مسئول و مبارز و تو در آن زمان كه پدر 8 سال در جبهه هاي جنگ قلم ميزد و مي نوشت نبودي تاشاهد تلاشهاي مستمر و بي وقفه او باشي.

و شايد تو آن روز را بياد نياوري كه پس از 15 سال بيخبري از برادرش (عمويت سعيد را مي گويم )فقط پلاك گردنش رااز جبهه آوردند كه خودش توپ خورده بود و هيچ نمانده بود ، پدر در مقابل اين درد بزرگ فقط سجده شكر كرد و صبر پيشه ساخت.

ومن در اين 31 سال كه در كنارش بودم شاهد فراز و نشيب هاي زندگي يك خبرنگار بودم كه خبرنگار بي پناه است و پر تلاش امروز ديگر پدرجوان نيست و 56 سالگي را با دنده هاي شكسته و هيكل تا شده از ضعف و بيماري در اوين تجربه كرده ولي همچنان با روح مقاوم و اراده آهنين وبه قول بازجو ها نستوه.

دخترعزيزم غمگين مباش كه پدر خواهد آمد و عيد واقعي روزي است كه ديگر در سرزمين ما نه زنداني باشد ونه دربندي.

شايد آن روز دل مادران نداها و سهرابها و... نيز آرام گيرد و زندگي روي صلح و آرامش ببيند . به اميد آن روز

مخالفت با درخواست مرخصی سحرخیز

از سوی دیگر مهدی سحر خیز در گفت و گو با جرس از روحیه بالا و جسم رنجور پدر پس از 269 روز زندان خبر داد.

وی افزود پدر او که اعتصاب غذای خود را در روزسوم عید پایان داده، در روز اول عید به هنگام نماز صبح بعلت ضعف جسمانی از حال رفته و زمین خورده و پس از آن به درمانگاه برده شده است.

عیسی سحر خیز که دارای مشکلات فشار خون نیز می باشد در پی این ضعف شدید جسمانی درخواست مرخصی داده است که ظاهرا تاکنون مورد موافقت قرار نگرفته است.

این فعال سیاسی- مطبوعاتی که از هشت ماه قبل در بازداشت به سر می برد، کماکان پرونده ای نداشته، تفهیم اتهامی نشده و مسئولین و مقامات قضائی در این زمینه تکلیفی نیز معین نکرده و اطلاعات خاصی هم در اختیار وکیل ایشان (خانم نسرین ستوده) قرار نداده اند.

عیسی سحرخیز، مدیرکل مطبوعات داخلیِ وزارت ارشاد دولت محمد خاتمی، از فعالان سیاسی و مطبوعاتی اصلاح طلب می باشد که در جریان سرکوب اعتراضات معترضین و فعالان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری امسال، در تاریخ ۱۲تیربازداشت گردید و بنا به قول شاهدان و منابع خبری، تا کنون تسلیم فشارهای بازجویان برای اعتراف اجباری نشده است.

 


 


مادر ابوالفضل عابدینی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر در ایران با نگارش نامه سر گشاده به ریاست قوه قضائیه خواهان رعایت عدل و روشن شدن وضعیت بلاتکلیف این زندانی وجدانی در ایران شد.

ابوالفضل عابدینی روزنامه نگار و از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در یورش سازمان یافته به فعالان حقوق بشر با محاصره منزل و ضرب و شتم در شهر اهواز در 11 اسفند ماه بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

آساره عیوضی، مادر دردمند ابوالفضل عابدینی نصر روزنامه نگار در بند آمده است که این روز های سال نو شاهد در بند بودن فرزند بیمارم ونامشخص بودن وضعییت روحی و روانی وجسمی اش بزرگترین عیدی بود که طی سال های طول عمرم نصیبم شد، از 5 سال قبل تا به امروز هر ساله این جوان نحیف را دستگیر نموده و زیر شکنجه برده وبعد از گذراندن انفرادی های طولانی مدت با قید وثیقه های سنگین که همگی توسط مردم دلسوز تامین شده آزاد گردیده و درهیچ یک از این دادگاهها مجرم نبوده وبا سربلندی برائت دریافت کرده است.

وی از قاضی القضات می خواهد با رعایت عدل جهت مشخص شدن وضعییت بلاتکلیف فرزند 28 ساله بیمارش (ناراحتی قلبی شدید که نتیجه زندان در این سالها بوده است) توجه ویژه ای شود. .

گفتنی است این روزنامه نگار در سلولهای انفرادی بند 2 الف سپاه پاسداران در زندان اوین بدون ملاقات وتماس وارتباط با وکیل، اکنون به مدت یک ماه است که در حال بازجویی است.


 


بزرگان موسيقي ايران به روي صحنه نيامدند، چند موسيقيدان در فرودگاه امام بازداشت شدند، برخي اجراها لغو شد و جشنواره موسيقي فجر هم مهمترين رويداد موسيقايي سال نشد، اين همه خلاصه تحولاتي بود كه در عرصه موسيقي كشور رخ داد!

ايلنا: «سال به سال، دريغ از پارسال» اين بهترين عبارتي است كه مي‌توان آن را درباره وضعيت هنر موسيقي در سال 88 بيان كرد. وضعيتي چنان اسفناك كه بسياري از موسيقيدانان برجسته هم حاضر به اظهارنظر و حتي انتقاد از آن نشدند.

اگر سال 86 سالي بود كه بزرگان و غول‌هاي بزرگ موسيقي پس از سال‌ها روي صحنه رفتند و اجراهاي آنها كم و بيش در سال 87 هم ادامه پيدا كرد، اما اين روند در سال 88 به ناگهان قطع شد. در عوض برخي از اين بزرگان ترجيح دادند كه كنسرت‌ها را در خارج از كشور و در جايي دنبال كنند كه برنامه‌هايشان كمتر با مشكل صدور مجوز و حاشيه‌هاي آن مواجه شود. تور كنسرت اروپايي و تور قونيه محمدرضا شجريان و گروه شهناز در شهريور و آذر، كنسرت گروه پورناظري‌ها در مهر و آبان در آمريكا، تور كنسرت اروپايي همايون شجريان در ماه آبان، كنسرت اروپايي كيوان ساكت در پاييز، كنسرت آذرماه حسام الدين سراج در آلمان، كنسرت دي ماه عليرضا قرباني در كانادا و كنسرت زمستاني حسين عليزاده، كيهان كلهر و محمدرضا نوربخش در امريكا و كانادا از مهمترين اجراهاي خارج از كشور محسوب مي‌شدند.

اما نخستين رويداد مهم موسيقايي كشور را در سال 88 را بايد لغو نخستين كنسرت اركستر ملي در سال جديد دانست. كنسرتي كه قرار بود روزهاي 28 تا 30 خرداد در تالار وحدت برگزار شود، اما به دلايلي كه هيچ گاه شفاف اعلام نشد، اين اركستر در شب‌هاي تعيين شده، به روي صحنه نرفت.

كيوان ساكت كه قرار بود، پس از سال‌ها همراه با اين اركستر تك‌نوازي كند، يك روز پيش از آغاز اين برنامه اعلام كرد: شرايط امروز را براي اجراي موسيقي مناسب نمي‌دانم و به همين دليل فردا روي صحنه نخواهم رفت. اما لغو اجراي افتتاحيه اين اركستر در سال جديد مقدمه‌اي بر تعطيلي اركستري را فراهم آورد كه 11 سال قبل فرهاد فخرالديني؛ خود آن را پايه‌گذاري كرده بود. رهبر 72 ساله آن سكوت پيشه كرد. محمدعلي خبري، مدير دفتر موسيقي و علي اصغر اميرنيا، مديرعامل بنياد رودكي مسئوليت مديريت اركستر را به گردن يكديگر انداختند، جمعي از اعضاي اركستر با انتشار نامه‌اي اعلام كردند كه با هيچ رهبر ديگري غير از فخرالديني حاضر به همكاري نيستند . به اين ترتيب اركستر ملي يعني يكي از 2 اركستر دولتي كشور در سال 88 هيچ اجرايي را روي صحنه نبرد.

وضعيت معلق اركستر ملي به روزهاي پاياني اسفندماه رسيد تا اينكه شوراي‌عالي خانه موسيقي براي بررسي وضعيت اركستر تشكيل جلسه داد و با حضور فرهاد فخرالديني تصميم بر خودگرداني اين اركستر و خروج آن از مديريت معاونت هنري ارشاد گرفته شد.

كنسرت اركستر ملي تنها برنامه لغو شده سال 88 نبود و كنسرت استاد آواز ايران به همراه گروه شهناز كه قرار بود، تيرماه در تهران برگزار شود، هم لغو شد. اگرچه اين خبر علاقه‌مندان موسيقي ايران را منتظر كنسرت تابستانه استاد بودند، غافلگير كرد، اما پس از اعلام خبر لغو اين كنسرت، معاونت امور هنري ارشاد طي اطلاعيه‌اي اعلام كرد: اصلا تقاضايي براي صدور مجوز از سوي شركت دل آواز ارائه نشده. بنابراين برنامه كنسرت گروه شهناز چه با مجوز و چه بدون مجوز در تهران لغو شد و استاد آواز ايران به خارج از كشور رفت تا بازهم علاقه‌مندان صداي او، تنها اخبار كنسرت‌هايش را در خارج از كشور بشنوند.

شهريور ماه يعني در زماني كه محمدرضا شجريان در تور كنسرت اروپايي خود به سر مي‌برد، همكار سابق و دوست نزديك او، يعني كيهان كلهر در زماني كه قصد داشت براي اجراي كنسرت در اروپا تهران را ترك كند، توسط ماموران حفاظت فرودگاه امام خميني بازداشت شد. برخی از مسئولان حفاظت فرودگاه در زمان بازداشت کیهان کلهر اعلام كردند که موضوع بازداشت او محرمانه است و نمی‌توانند اطلاعاتی در این باره به خبرگزاری‌ها ارایه کنند، اما حميدرضا نوربخش، عضو خانه موسيقي و دوست كلهر كه براي بدرقه‌اش به فرودگاه رفته بود، روز 21 شهريور (فرداي اين اتفاق)، بازداشت كلهر را نتيجه يك سوء‌تفاهم عنوان كرد. اگرچه مشكل خروج كلهر و سوء‌تفاهم پيش آمده فرداي همان روز در ساختمان اداره گذرنامه شهرآرا برطرف شد، اما بازداشت كلهر به عنوان يكي از مطرح‌ترين موسيقيدانان ايراني در هنگام خروج از كشور باب تازه‌اي را از برخورد با هنرمندان گشود كه پيش از آن سابقه نداشت، چراكه كلهر دست‌كم در سال‌هاي اخير نخستين هنرمندي بود كه در هنگام خروج از كشور به دلايل «محرمانه» بازداشت مي‌شد و اين موضوع مقدمه‌اي شد كه هنرمندان ديگري همچون مجتبي ميرطهماسب، فاطمه معتمدآريا و جعفر پناهي نيز با مسئولان حفاظت فرودگاه امام خميني مواجه شوند.

پس از كلهر نام شهرام ناظري، خواننده ايراني بود كه نه به دليل اجراي برنامه يا كنسرتي تازه، كه به علتي همچون كلهر نامش بر سر زبان‌ها افتاد. حدود 4 ماه پس از مشكل خروج كلهر، 13 دي ماه خبري روي سايت‌هاي خبري قرار گرفت كه شهرام ناظري پس از آنكه پروازش از دبي در فرودگاه امام به زمين نشست، توسط حراست فرودگاه امام خميني بازداشت شد. اين خبر اگرچه بعدا توسط برادرزاده وي، سياوش ناظري، تكذيب شد، اما نام شهرام ناظري را در كنار هنرمنداني همچون كلهر، ميرطهماسب و معتمدآريا قرار داد.

تابستان اين سال آنچنان هم خالي از اتفاقات خوشايند نبود. شهريور ماه آلبوم «از سنگ تا الماس» به آهنگسازي حسين بهروزي‌نيا در كنار 42 هزار آلبوم ديگر رتبه دوم فستيوال موسيقي «جاست پلين» را در زمينه موسيقي خاورميانه كسب كرد. در همين ماه گروه آوازي تهران در مسابقات جهاني توانست مدال طلا به دست آورد. اما مهمتر از همه ثبت رديف موسيقي دستگاهي ايران در يونسكو بود. اين پرونده كه خانه موسيقي مدت‌ها روي آن كار كرده بود، از سال 83 براي ثبت در يونسكو مطرح و با اما و اگرهاي زيادي مواجه بود تا اينكه پس از 5 سال توانست در يونسكو به ثبت برسد و دوستداران موسيقي ايران را خوشحال كند.

اما اين سال نه تنها سالي به يادماندني ازنظر برپايي كنسرت و جشنواره نبود. بلكه با 14 هنرمندي كه در اين سال به ديار باقي شتافتند، تلخي سال بيشتر شد. نخستين هنرمند موسيقي از دست رفته، شهريار فريوسفي، هنرمند نام‌آشناي موسيقي و نوازنده تواناي تار بود كه تيرماه در سن 53 سالگي بر اثر ايست قلبي درگذشت، آن‌هم درست زماني كه از مراسم خاكسپاري يكي از اقوام در كرج بازمي‌گشت. گويي كه رفتن موسيقيدانان برجسته اين بار از سن ميانسالي آغاز شده بود 2 ماه بعد يعني در شهريور ماه در بحت و حيرت علاقه‌مندان موسيقي، پرويز مشكاتيان، آهنگساز و از پايه‌گذاران گروه چاووش و همچنين داماد سابق محمدرضا شجريان در سن 54 سالگي فوت كرد. مشكاتيان پيش از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري در گفت‌وگويي كه پس از درگذشتش منتشر شد، برنامه‌هاي زيادي براي براي اجرا داشت كه اجراي قطعه ققنوس و همراهي عارف با اركسترهاي بزرگ يكي از آن برنامه‌هاي بزرگ بود.

آبان ماه، اقدس خاورى كه او را با نام هنرى «خاطره پروانه» شناخته مي‌شد، در سن 79 سالگي و بر اثر ايست قلبي در منزل خود درگذشت. خاطره پروانه که از سال قبل به دلیل شکستگی استخوان پا در بستر بیماری به سر می‌برد، پس از تحمل 8 ماه علاقه‌مندان موسيقي را تنها گذاشت اما يك ماه بعد اتفاق ديگري علاقه‌مندان موسيقي را باز هم عزادار كرد. فرامرز پايور، آهنگساز و نوازنده سنتور در سن 88 سالگي درگذشت. پايور سال‌ها در بستر بيماري بود و اين تنها عكس او بود كه بر پرده سياه رنگ تالار وحدت و در مراسم تجليلي كه در غيابش برگزار مي‌شود، مي‌نشست. از ديگر هنرمندان درگذشته موسيقي مي‌توان به: حسن يوسف زماني، سيدغلامرضا دبيري، مصطفي گرگين‌زاده، محمدرضا مقدم‌راد، سيدمحمد نجم‌الدين، سيدمحمد ميرفخرايي، راميتن مجاهدنيا، سيدحسن شجاع مداحي، فرمان بهبود، هوشنگ زهتاب، حسين صبحدل، احسان چناني زاده و سيمين آقارضي اشاره كرد.

با نزديك شدن ماه‌هاي پاياني اين سال خالي از كنسرت، مديران دفتر موسيقي ارشاد برنامه‌هاي ديگري براي گرم كردن فضاي موسيقايي سال 88 داشتند. از 3 اركستر زيرنظر دفتر موسيقي، اركستر سنتي به رهبري و سرپرستي جليل عندليبي در سكوت رسانه‌اي، چندسالي بود كه تعطيل شده بود. اركستر ملي از خرداد ماه به حالت نيمه تعطيل درآمده بود و تنها اركستر سمفونيك به رهبري منوچهر صهبايي فعاليت‌هاي خود را به طور جدي دنبال مي‌كرد. اواخر آذرماه صهبايي از تور اروپايي اين اركستر در 5 كشور اروپايي خبر داد. در اين اركستر، قطعاتي از موسيقي‌هاي ايراني و قطعه‌اي با نام سمفوني صلح و دوستي نوشته مجيد انتظامي اجرا شد. اين قطعه كه به غلط عنوان سمفوني بر آن گذاشته شده بود، همان قطعه انقلابي بود كه سال قبل انتظامي خود آن را در تالار وحدت با اركستر سمفونيك اجرا كرده بود. اگرچه قرار بود خود انتظامي اين اركستر را در اروپا هدايت كند، اما در روزهاي آخر به دليل بيماري انتظامي و تصميم دفتر موسيقي بنابر آن شد كه صهبايي، اركستر را در اروپا هدايت كند. تنظيمات صهبايي بر اين قطعه و تغيير نام آن از سمفوني به مضموني نزديك‌تر به واقعيت آن به نام كاروان صلح و دوستي باز هم نتوانست از انتقادات شديد موسيقي‌دانان نسبت به چنين برنامه‌اي جلوگيري كند. وجود ايرادات ساختاري در قطعه و اعتراض به اينكه چرا چنين قطعه‌اي بايد نماينده موسيقي ايران در اروپا باشد از جمله ايرادات اصلي نسبت به اين سفر بود. علاوه بر اين پس از اتمام سفر اركستر معلوم شد كه برگزاركنندگان اين برنامه (معاونت هنري در اين موضوع نقشي نداشت) و تمام بليت‌ها را به صورت مجاني در ميان ساكنان كشور ميزبان توزيع كرده بودند تا دست‌كم سالن‌هاي اجرا در زمان حضور نمايندگان ايران خالي نماند.

اما مهمترين رويداد هنري سال 88 در اسفند ماه رخ داد. بيست و پنجمين جشنواره موسيقي فجر كه روال معمول برگزاري آن در ماه بهمن است، به دليل ماه‌هاي محرم و صفر به اسفندماه موكول شد. جشنواره‌اي كه از بزرگان موسيقي ايران كمتر از هر سال ديگري در آن شركت كردند. نشست مطبوعاتي آن يك هفته به آغاز جشنواره آغاز شد، بليت فروشي جشنواره به دليل مشكل فني 3 روز تاخير داشت، جدول برنامه‌هاي اجرا يك روز قبل از آغاز جشنواره تغيير كرد. جلال ذوالفنون يكي از معدود هنرمندان برجسته حاضر در اين جشنواره يك روز قبل از موعد اجرايش از اجراي برنامه كناره‌گيري كرد. محمد منتظري به حالت اعتراض از نيمه اجرا، سالن را ترك كرد. رضا صادقي، حميد عسكري و بنيامين با اعتراض به كاهش زمان اجرا و مشكل بليت فروشي، سالن را ناراضي ترك كردند و به دليل تمام اين موارد و مشكل دريافت كارت و بليت خبرنگاران هم از اين جشنواره راضي نبودند. تمام اينها باعث شد اين جشنواره بي‌برنامه‌ترين جشنواره موسيقي نام بگيرد. شايد تنها نقطه قوت جشنواره حضور چند هنرمند برجسته خارجي ازجمله راميز قلي‌اف، دولتمند خلف و خوان مارتين در جشنواره بود

. اگر محمدرضا شجريان در ماه‌هاي ابتدايي اين سال خبرساز شد، اما اين پسرش همايون شجريان بود كه در ماه‌هاي انتهايي سال خبرساز شد و كنسرتش در پايان سال در اسفند ماه در تبريز لغو شد. كنسرتي كه به دليل حضور دو نوازنده زن در تركيب نوازندگان نتوانست مجوز دريافت كند. گروه نوازندگان حصار و همايون شجريان با ابراز تاسف از اين اتفاق، كنسرت ديگري را در روزهاي 20 و 21 اسفند در قزوين برگزار كردند و اجراي آنها در اين شهر نزديك به تهران پايان بخشي به اجراهاي كنسرت سال 88 شد.

بزرگان موسيقي ايران به روي صحنه نيامدند، چند موسيقيدان در فرودگاه امام بازداشت شدند. برخي اجراها لغو شد و جشنواره موسيقي فجر هم مهمترين رويداد موسيقايي سال نشد. علاوه بر اينها جشنواره‌هاي موسيقي جوان و آييني - نواحي كه برگزاري آنها به تصويب شوراي راهبردي موسيقي ارشاد رسيده بود، هم چون سال گذشته برگزار نشد. اگرچه اين دو جشنواره در كنار جشنواره موسيقي فجر قرار بود، 3 جشنواره مهم سال را تشكيل دهند، اما جشنواه موسيقي فجر تنها جشنواره دولتي امسال در حوزه موسيقي قرار گرفت.

به نظر مي‌رسد، چندان هم از غيبت دو جشنواه جوان و نواحي كه خود مسئولان معاونت هنري آن دو را از بنياني‌ترين جشنواره‌ها در حوزه موسيقي دانسته بودند، گله داشت بايد به همين جشنواره نصف و نيم موسيقي فجر هم دلخوش بود. چراكه با روند فعلي هنر موسيقي در كشور ممكن است در سال‌هاي آينده از همين جشنواره هم خبري نباشد.

منبع: ایلنا
 


 


خانواده رامین رمضانی یکی از شهدای جنبش سبز درخواست بنیاد شهید برای اعلام فرزندشان به عنوان شهید را نپذیرفتند .
رامین رمضانی که در زابل در حال انجام خدمت سربازی بوده است 21 خرداد ماه از زابل مرخصی گرفت و در روز 25 خرداد ماه در جریان تظاهرات آرام مردم در اعتراض به نتیجه انتخابات به شهادت رسید.
به گفته مادر وی چندین بار فرمانده پادگان تلاش کرده که او را جزو شهدا اعلام کند زیرا او در زمان خدمت سربازی به شهادت رسیده است .
اینک بعد از پنج ماه، نیز بنیاد شهید برای محسوب کردن رامین به عنوان شهید اعلام آمادگی کرد اما خانواده اش قبول نکردند .
مادررامین می گوید:" اصلا دلم نمی خواهد که بنیا دشهید پسرم را به عنوان یک شهید و آن هم بسیجی معرفی کند ."
وی می گوید : "من پسرم را یک شهید واقعی می دانم چرا که برای دفاع از حقش کشته شد.اوهر چند با سیاست آشنا نبود اما ایران دوست بود و همیشه تاکید می کرد که ما ایرانی هستیم و نباید به بیگانه وابسته شویم. او حقش را می خواست. رای اش را می خواست ،پس شهید است. بنابراین نیازی نیست بنیاد شهید پسرم را شهید اعلام کند او یک شهید واقعی است"
گفتنی است که میر حسین موسوی نیز درجریان دیدار با خانواده شهدا با این خانواده نیز دیدار کرده است .


 


مریم ضیاء فعال کودکان پس از 13 روز اعتصاب غذا و با ایستادگی و مقاومت و دفاع از حقوق خود و بر اثر فشارهای بین المللی و رسانه ای ناچار به آزادی او شدند.

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،غروب روز دوشنبه 9 فروردین ماه مریم ضیاء فعال کودکان پس از تحمل نزدیک به 3ماه زندان و 13 روز اعتصاب غذا وبا ایستادگی و دفاع از حقوق خودش و همچنین بر اثر فشارهای بین المللی و رسانه ای لحظاتی پیش از زندان اوین آزاد شد. او در طی 13 روز اعتصاب غذا و جنگ روانی بازجویان وزارت اطلاعات علیه وی و خانواده اش دچار کاهش وزن شده بود، افت شدید فشار خون،ضعف شدید و شرایط او به حدی به وخامت گراییده بود که روز گذاشته او را به بهداری زندان منتقل کردند.اما او در طی این مدت بر خواست به حق خود پافشاری کرد و همچنان که اعلام کرده بود تا آزادی از زندان به اعتصاب غذای خود ادامه خواهد داد.خانم ضیاء پس از خروج از زندان اقدام به شکستن اعتصاب غذای خود نمود.

هنگام خروج از زندان اوین مورد استقبال گسترده خانواده اش و خانواده ها ی دستگیر شدگان و مردم که در مقابل زندان اوین تجمع کرده بودند قرار گرفت و با دست زدن و سوت کشیدن نسبت به او ابراز احساسات می کردند. علیرغم شرایط سخت جسمی که در اثر اعتصاب غذای نسبتا طولانی و فشار بازجویان وزارت اطلاعات اما او از روحیۀ بالایی برخورد بود و از استقبال کنندگان با لبخند و دست تکان دادند تشکر می کرد.

در حال حاضر تعداد زیادی از خانواده های دستگیر شدگان در مقابل زندان اوین تجمع کرده اند و تجمع آنها تا این لحظه منجر به آزادی تعدادی از دستگیر شدگان شده است. خانواده ها همچنان در مقابل زندان اوین تجمع کرده اند و بر خواست خود مبنی بر آزادی فوری و بی قید و شرط عزیزانشان پافشاری می کنند.


 


حجت‌‌الاسلام والمسلمین مهدی کروبی در پیامی درگذشت همسر آیت‌الله‌العظمی منتظری(رضوان‌الله تعالی علیه) را به بیت آن مرجع عالی‌قدر تسلیت گفت.

متن کامل این پیام به‌شرح ذیل است:

انا لله و انا الیه راجعون

حضرت حجت‌الاسلام والسلمین جناب آقای حاج شیخ احمد منتظری(دامت افاضاته)

هنوز غم جانکاه رحلت مرجع عالی‌قدر حضرت آیت‌الله‌العظمی منتظری(قدس سره‌الشریف) بر جان ما سنگینی می‌کرد که مطلع شدیم همسفر و همراه ۶۰ ساله آن مجاهد نستوه بیش از ۱۰۰ روز این فراق را تاب نیاورد و جان به‌جان‌آفرین تسلیم کرد تا در جوار رحمت الهی نیز همراه آن عزیز سفر کرده باشد.

این بانوی بزرگوار و با فضیلت که با اهدای ۲ فرزند شهید و جانباز مصداق بارز زن مسلمان و مثل اعلای فداکاری، پرهیزکاری و مجاهدت در راه خدا بود، حقی عظیم بر ملت بزرگوار ایران و به‌ویژه مبارزان انقلاب اسلامی دارد.

این‌جانب درگذشت این بانوی بزرگوار را به‌ بیت شریف آیت‌الله‌العظمی منتظری(ره)، جناب‌عالی و همه بستگان داغدار، تسلیت عرض می‌کنم و از درگاه ایزد منان برای آن عزیز سفر کرده و همسر بزرگوارش، علو درجات و اجر جزیل و برای کلیه بازماندگان معزز صبر جمیل و اجر و تندرستی و طول عمر همراه با عزت و توفیق ادامه راه والد و والده بزرگوارتان در خدمت به‌اسلام و ایران مسألت دارم.

مهدی کروبی


 


میرحسین موسوی به مناسبت درگذشت همسر آیت الله العظمی منتظری درپیامی به حجت الاسلام و المسلمین احمد منتظری تسلیت گفته است.

متن این پیام به شرح زیر است:

جناب حجت الاسلام و المسلمین احمدمنتظری

درگذشت مادر بزرگوار و داغدیده ومبارز را به شما خانواده گرامی تسلیت می گویم.ایشان بانویی فداکار و صبور در راه اسلام و انقلاب ویاری فداکاربرای همسرعالیقدرومبارزشان در فراز و نشیب چند دهه اخیر بودوشهید گرانقدری چون محمد منتظری را در راه خدا داد .

خداوندمتعال ایشان را مشمول رحمت واسعه خود قرار دهد وبه شما خانواده عزیز صبر واجر عنایت فرماید.

میرحسین موسوی


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازار امروز

Loading currency converter .. please wait

loading
currency converter
please wait
....

خبرهاي گذشته