وزرای مالی و اقتصادی کشورهای عضو گروه ۷ در نخستين ساعات روز دوشنبه در جريان يک کنفرانس تلفنی بر تعهد خود به حفظِ ثباتِ بازارهای مالیِ جهان تأکيد کردند. وزير اقتصاد ژاپن، يوشیهيکو نودا، در اين باره به خبرنگاران گفت وزرای اقتصاد و مديران بانکهای مرکزی کشورهای عضو گروه ۷ يعنی بريتانيا، کانادا، فرانسه، آلمان، ژاپن، ايتاليا و ايالات متحده، بر اين نکته تأکيد کردند که بیثباتی بيشتر در بازارهای مالی، تأثيری منفی بر اقتصاد جهان در پی خواهد داشت. نمايندگان کشورهای شرکت کننده در اين جلسه اعلام کردند که در هفتههای آينده اقدامهای خود برای برگرداندن ثبات به بازارهای مالی را بيشتر به بحث خواهند گذاشت.
بانک مرکزی اروپا اعلام کرد که به طور فعال برنامهی خريد اوراق قرضه کشورهای بحرانزده اروپايی، بخصوص اسپانيا و ايتاليا را دنبال خواهد کرد. بيانيهی بانک مرکزی اروپا در حالی منتشر میشود که مقامهای مالی و اقتصادی جهان روز يکشنبه راههای جلوگيری از بسطِ بحران، پيش از بازگشايی بازارهای مالی در روز دوشنبه، را با يکديگر بررسی کردند. بازارهای مالی خاورميانه که يک روز پيش از ديگر بازارهای مالی جهان کار خود را آغاز میکنند، روز يکشنبه با کاهش ارزش سهام روبرو شدند. شاخص بازار سهام مصر با کاهشی چهار درصدی و شاخص بازار اسرائيل با سقوطی هفت درصدی به کار خود پايان دادند.
ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی، در بیانیهای اعلام کرد که آن کشور سفیر خود را برای رایزنی از دمشق فراخوانده است. پادشاه عربستان در این بیانیه از حاکمان سوریه خواست تا کشتار مردم و خونریزی در آن کشور را پیش از آنکه بسیار دیر شود، متوقف سازند. ملک عبدالله افزود که کشورش نمیتواند اوضاع کنونی سوریه را بپذیرد چرا که اَعمال حکومت آن کشور غیرقابل توجیه است. فعالان سیاسی مخالف حکومت سوریه میگویند که روز یکشنبه دستکم 50 نفر دیگر در سرکوب معترضان و مخالفان حکومت دمشق بدست نیروهای امنیتی کشته شدند. دمشق معترضان و مخالفان را «یاغی» و «قانونشکن» میخواند و از سرکوبگری خود دفاع میکند.
رئيس کل دادگستری استان هرمزگان از بازداشت ۱۷ نفر در جريان آببازی در پارکی ساحلی واقع در بندرعباس خبرداد. علی عُليا در گفتوگو با خبرگزاری ايسنا گفته تعدادی دختر و پسر جوان روز جمعه ـ ۱۴ مردادماه ـ در يکی از پارکهای ساحلی شهر بندرعباس مشغول پاشيدن آب به يکديگر بودند که با حضور ماموران نيروی انتظامی در محل، ۱۷ نفر دستگير شدند. به گفته رييس کل دادگستری استان هرمزگان، بازداشت شدگان پس از سپردن قرار کفالت، همگی آزاد شده اند. وی عنوان اتهامی بازداشت شدگان را ارتکاب فعل حرام در ملاءعام و توهين به ماموران در حين انجام وظيفه اعلام کرد که پس از اثبات می تواند منجر به صدور قرار مجرميت برای آنها شود. هفته گذشته، پليس تهران نيز، از بازداشت تعدادی از جوانان تهرانی خبر داد که در بوستان «آب و آتش» آب بازی کرده بودند. به گفته پليس، اين اقدام آنها هنجارشکنی و انجام اعمال خلاف شوون اسلامی توصيف شده بود.
محسن آرمین، نایب رئیس مجلس ششم و عضو سازمان مجاهدین انقلاب میگوید با اوضاع فعلی کشور، هرگونه ائتلاف با اصولگرایان منتقد برای انتخابات منتفی است چراکه به گفته او هم اکنون مشکل ساختاری در سطوح قدرت وجود دارد و این گروه نگاهی یکسان با اصولگرایان «افراطی» به مقوله قدرت دارند.محسن آرمین، نایب رئیس مجلس ششم و عضو سازمان مجاهدین انقلاب میگوید با اوضاع فعلی کشور، هرگونه ائتلاف با اصولگرایان منتقد برای انتخابات منتفی است چراکه به گفته او هم اکنون مشکل ساختاری در سطوح قدرت وجود دارد و این گروه نگاهی یکسان با اصولگرایان «افراطی» به مقوله قدرت دارند. محسن آرمین در گفتوگو با روزنامه اعتماد، یکی از عمدهترین مشکلات جامعه ایرانی را «انحطاط اجتماعی» و «فروپاشی اخلاقی» دانسته که به گفته او بروز آن را در «گسترش فرهنگ خشونت» میتوان مشاهده کرد. نایب رئیس مجلس ششم معتقد است که پیش از بازسازی «ساختارهای اقتصادی منهدم شده» کشور باید به ترمیم «اخلاقی و اجتماعی و احیای اعتماد از دست رفته اجتماعی» مبادرت ورزید. وی با اشاره به اوضاع سیاسی اجتماعی و اقتصادی کشور میگوید: «به گمان من اصلاحطلبان اگر به قدرت برسند، فراتر از شعارهایی نظیر اجرای بیتنازل قانون اساسی، باید بازسازی اخلاقی اجتماعی و احیای اعتماد عمومی را کانون اهتمام خود قرار دهند.» محسن آرمین در پاسخ به این پرسش که چرا بخشی از اصولگرایان، خواستار مشارکت اصلاحطلبان در انتخابات شدهاند، میگوید خواست این طیف از اصولگرایان جنبه تاکتیکی دارد. آرمین در عین حال این بخش از اصولگرایان را «واقعبینتر» دانسته که با نگاهی مصلحتاندیشانه متوجه شدهاند برگزاری انتخابات پروشور آن هم با «شرایط بحرانی داخلی و خارجی» بدون اصلاحطلبان امکان ندارد. محسن آرمین سپس با اشاره ضمنی به سخنان آیتالله جنتی، دبیر شورای نگهبان که گفته بود نیازی به حضور اصلاحطلبان در انتخابات نیست، درباره طیف «افراطی» اصولگرایان میگوید: «آنان حتی با وجود لطمه دیدن امنیت ملی در اندیشه حفظ قدرت خویشند. از این رو بهترین انتخابات از نظر ایشان انتخاباتی با نتایج معین و تضمین شده است. اینها همانها هستند که برای اصلاحطلبان تعیین تکلیف میکنند و آنان را به توبه میخوانند و ادعا میکنند هیچ نیازی به حضور اصلاحطلبان در انتخابات ندارند.» این عضو سازمان مجاهدین انقلاب شروط محمد خاتمی برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات را «شرایط و لوازم منطقی یک انتخابات سالم و منصفانه» دانسته و تاکید میکند: «آنها نمیتوانند صریحا بگویند ما حاضر به دادن آزادی به احزاب و مطبوعات نیستیم؛ نمیتوانند بگویند شرایط امنیتی- نظامی باید ادامه یابد. نمیتوانند صریحا بگویند انتخابات باید زیرنظر مرجع ناظر وابسته و غیرمستقل برگزار شود، از این رو نکات مطرحشده از سوی آقای خاتمی را پیششرط معرفی میکنند تا بتوانند صورت مسئله را تغییر داده و در پاسخ بگویند ما هیچ پیششرطی را نمیپذیریم.» وی در بخش دیگری از این مصاحبه به گفتههای عزیز جعفری، فرمانده سپاه هم به طور ضمنی اشاره کرده و میگوید: «در دورههای گذشته هیچگاه یک مقام نظامی برای سیاسیون تعیین تکلیف نمیکرد و مدعی دادن مجوز ورود به انتخابات به این و آن نمیشد.» آرمین میگوید که اصولگرایان منتقد گمان میکنند با رفتن یک شخص و آمدن دیگری مشکلات کشور حل میشود در حالی که به گفته او حتی «دولت فعلی» معلول ساختار «معیوب» سیاسی آن است نه علت آن. نایب رئیس مجلس ششم تصریح میکند: «برخی بویژه اصولگرایان سنتی تصور میکنند با تغییر دولت و رفتن این و آمدن آن مشکل حل میشود. آنها از این حقیقت غفلت میکنند که دولت فعلی خود معلول مناسبات ناسالم حاکم بر عرصه قدرت است و نه عامل آن. بنابراین تا چنین نگاه و ساختار معیوبی وجود دارد، امید به اینکه با آمدن فرد یا گروه جدید مشکلات کاهش مییابد، امیدی واهی است و در صورت تغییر این نگاه خواسته و مطلوب اصلاحطلبان محقق خواهد شد و دیگر مهم نیست که آنها در قدرت باشند یا نباشند.» این عضو سازمان مجاهدین انقلاب تاکید میکند که اصولگرایان منتقد در شش سال گذشته از دولت حمایت کردند و «به خاطر قدرت» برعمکردها و سیاستهای «مخرب» آن «سرپوش» گذاشتند که به تعبیر وی ناشی از نگاه آنها به قدرت است؛ نگاهی که به گفته او با اصولگرایان «افراطی» تفاوت «ماهوی» ندارد. آرمین میگوید چطور میشود مجلسی که یکصد امضا برای سئوال و استیضاح رئیس دولت جمع کرده بود به ناگهان با رایهای بالا به وزرای پیشنهادی دولت رای اعتماد میدهد. وی تصریح میکند: «گاه از دروازه تو نمیروند و به هیچ کاندیدای پیشنهادی برای وزارتخانهها حتی اگر صلاحیتهای لازم را داشته باشد رای اعتماد نمیدهند و یکصد امضا برای سوال و استیضاح جمع میکنند و روزی دیگر که مصلحت اقتضا میکند از سوراخ سوزن تو میروند و بدون در نظر گرفتن صلاحیتها به کاندیداهای وزارت رای میدهند آن یکصد امضا نیز به فراموشی سپرده میشود. گویی که اصلا سئوال در میان نبوده است.» محسن آرمین در ادامه تصریح میکند که «امکان ائتلاف اصلاحطلبان با چنین نیرویی منتفی است» اما در عین حال اصلاحطلبان میتوانند با طیف معتدل اصولگرایان گفتوگو داشته باشند. محسن آرمین پس از انتخابات ریاست جمهوری مدتی را در زندان گذرانده بود.
سخنگوی سازمان اوقاف و امور خيريه می گويد، تعداد امامزاده ها در سال ۹۰ نسبت به تعداد امامزاده ها در سال نخست انقلاب اسلامی، هفت برابر شده است. حسن ربيعی، در گفت و گو با روزنامه شرق، تعداد امامزاده های رسمی و مورد تاييد سازمان اوقاف و امور خيريه را نزديک به ۱۱ هزار اعلام کرد که دربيش از هشت هزار بقعه دفن شدهاند. به گفته سخنگوی سازمان اوقاف و امور خيريه، تمام اين امامزاده ها، فرزندان و نوادگان خاندان پيامبر اسلام هستند و در سال ۸۹ بيش از صد ميليون نفر زاير به اين امامزادهها مراجعه کردهاند. حسن ربيعی همچنين گفته، از بين ۱۲۴ هزار پيامبر، مقبره ۳۳ پيامبر در ايران است.
حسن قدمی، معاون وزير کشور میگويد، بيش از ۷۴ درصد مساحت ايران با مشکل خشکسالی روبهروست. به گفته اين مقام مسوول در وزارت کشور از ۴۲ بلای طبيعی شناسايی شده در دنيا، ۳۲ بلا در ايران رخ میدهد. حسن قدمی، خسارات ناشی از خشکسالی در ايران را ۱۰ برابر بيشتر از خسارات ناشی از زلزله و طوفان خواند.
فرمانده انتظامی استان کرمان از کشف بيش از ۸ تن محموله ترياک در يک عمليات پليسی خبرداد. به گزارش خبرگزاريهای ايران، سرتيپ پاسدار حسين چناريان با اعلام اين خبر گفت: ماموران انتظامی در يک عمليات ۷۲ ساعته ۸ تن و ۶۸۵ کيلوگرم ماده مخدر از نوع ترياک که يک محموله ترانزيتی بود را کشف و ضبط کردند. وی کشف اين ميزان ترياک در يک محموله قاچاق را بیسابقه توصيف کرد. به گفته فرمانده انتظامی استان کرمان ، قاچاقچيان، اين محموله را در قالب ظروف کريستال به طرز ماهرانهای در يکدستگاه تريلر حمل میکردند. چندی پيش، معاون دبير کل سازمان ملل اعلام کرده بود که ۸۰ درصد ترياک و ۴۰ درصد هروئين مشکوفه در دنيا توسط ايران کشف میشود.
پليس لندن روز يکشنبه اعلام کرد در جريان ناآرامیها در شمال لندن که به طور غيرمنتظرهای به اعمال خشونتآميز منتهی شد، دستکم ۲۶ نيروی پليس زخمی شده و ۴۲ تن هم دستگير شدهاند. دولت بريتانيا از پليس خواسته تحقيق گستردهای در اين زمينه انجام دهد.پليس لندن روز يکشنبه اعلام کرد در جريان ناآرامیها در شمال لندن که به طور غيرمنتظرهای به اعمال خشونتآميز منتهی شد، دستکم ۲۶ نيروی پليس زخمی شده و ۴۲ تن هم دستگير شدهاند. دولت بريتانيا از پليس خواسته تحقيق گستردهای در اين زمينه انجام دهد. به گزارش رويترز، روز شنبه در تاتنهام در شمال لندن، محلهای که پيشتر و در سال ۱۹۸۵ شاهد بروز اعتراض و درگيری بود، بار ديگر شاهد آشوب بود که در آن شماری از خانهها و مغازهها هدف تعرض قرار گرفته و به آتش کشيده شدند. ديويد کمرون، نخست وزير بريتانيا، هم گفته که هيچگونه آشوب به اين شکل قابل قبول نيست. سخنگوی نيروهای آتش نشانی لندن هم روز يکشنبه گفت آتش مهار شده است. به گفته شاهدان عينی،چند مغازه، خانه و خودرو تا ساعات بامدادی روز يکشنبه هنوز در آتش گرفتار بودند. اين آشوب در غروب روز شنبه و پس از مراسم اعتراض به مرگ جوان ۲۹ ساله که هفته پيش در جريان تيراندازی پليس کشته شده بود، برگزار شد. «آدريان هنستوک» فرمانده پليس در بيانيهای گفت: «کشته شدن «مارک دوگان»، پدر چهار فرزند در جريان تيراندازی پليس، اقدامی اسفبار است و نيروهای پليس تلاش خود برای روشن شدن اين قضيه را خواهند کرد ولی اين دليل نمیشود که اقليت بزهکار به خانه و کار و شغل مردم آسيب بزنند.» از سوی دیگر برادر مارک دوگان در گفت وگو با شبکه تلويزيونی اسکای نيوز، درخواست برقراری آرامش کرده و گفت: «ما به هيچ وجه بروز خشونت را تاييد نمیکنيم. من از تمامی مردمی که افسرده و ناراحت و عصبانی هستند میخواهم آرامش خود را حفظ کنند و نگذارند اين خشونتها به نام برادرم تمام شود.» اين اعتراضها در ابتدا به شکل مسالمتآميز در مقابل ساختمان پليس تاتنهام برگزار شد اما در يک مقطع ناگهان دو خودروی پليس هدف دو کوکتل مولوتوف قرار گرفته و به آتش کشيده شدند. متعاقب آن منطقه شلوغ شد و يک اتوبوس دو طبقه هم به آتش کشيده و به گفته شاهدان عينی، مسير همه چيز عوض شد و خشونت به شکل سريعی در ميان معترضان پخش شد. به گفته مقامات محلی، لندن در ۱۰ سال گذشته شاهد چنين آشوبی نبوده است. مقامات دولتی میگويند بايد تحقيق گستردهای صورت گرفته تا مشخص شود چه چيز باعث شروع اين آشوب و گسترش آن شده است. يکی از شاهدان عينی به خبرگزاری فرانسه گفت: «صحنه بسيار تلخی بود و يادآور روزهای جنگ جهانی دوم بود که خانهها و مغازهها در آتش گرفتار شده بود و هيچ کس، هيچ کاری از دستش برنمیآمد.» «بوريس جانسون»، شهردار لندن هم از اين بروز آشوب ابراز تاسف کرده است. به گزارش گاردين، مقامات پليس اذعان دارند که پيش بينی چنين آشوب گستردهای را نداشته و غافلگير شدهاند. آمار دقيقی از تلفات مالی اين آشوب منتشر نشده است. تاتنهام به داشتن باشگاه فوتبال تاتنهام هاتسپور، مشهور است.
اتحاديه عرب از سوريه خواست تا فورا خشونت عليه تظاهرکنندگانی که خواستار اصلاحات در اين کشور هستند را متوقف کند. اتحاديه عرب در بيانيه شديداللحنی که از زمان شروع اعتراضها در سوريه بی سابقه بوده است، گفته وضعيت امنيتی در اين کشور به شدت رو به وخامت است. رجب طيب اردوغان، نخستوزير ترکيه نيز، روز يکشنبه با هشدار به سوريه گفت بيش از اين سکوت را جايز نمیداند. وی افزود ترکيه در مورد رخدادهای سوريه بیطاقت شده و پيام جدی به حاکميت سوريه میفرستد. در همين حال، مشاور سياسی رئيس جمهوری سوريه در واکنش به سخنان نخست وزير ترکيه اعلام کرد، اگر ترکيه پيامی قاطع برای سوريه دارد، دمشق پاسخ قاطعانهتری برای آنکارا خواهد داشت.
فعالان حقوق بشر در سوريه می گويند، درپی حمله نيروهای دولتی به دو شهر اين کشور بيش از ۵۲ نفر کشته شده اند. به گفته آنها تنها در جريان حمله سربازان سوری و تانک هايشان به شهر«ديرالزور» دست کم ۳۸ نفر جان خود را از دست دادند. روز يکشنبه شهر «حوله» در استان حمص در مرکز سوريه نيز شاهد حملات تانکهای دولتی بود. حملات روز يکشنبه در سوريه با انتقادهای فراوان بين المللی روبرو شد.
رستم قاسمی، وزير نفت ايران، روز يکشنبه در مراسم توديع خود از فرماندهی قرارگاه خاتم الانبيا، تاکيد کرد که اين قرارگاه بايد جايگزين شرکتهای بزرگ خارجی شود. فرمانده سابق قرارگاه سازندگی خاتم الانبيا سپاه پاسداران همچنين گفت: قرارگاه خاتم الانبيا ديگردر پروژههای متوسط و کوچک شرکت نمیکند زيرا به گفته او بخش خصوصی داخلی بهخوبی در حال رشد است. به اعتقاد کارشناسان، خروج شرکت های خارجی از پروژ های نفت و گاز ايران يکی از دلايل عقب ماندگی ايران از کشورهای منطقه در برداشت و بهره برداری از ميادين مشترک اعلام شده است.
مدیرعامل شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب ایران اعلام کرده است که از ابتدای سال جاری ۳۰ هزار بشکه از تولیدات نفت کشور کاهش یافته است، چرا که به گفته وی گازی برای تزریق به چاههای نفت این مناطق وجود ندارد.مدیرعامل شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب ایران اعلام کرده است که از ابتدای سال جاری ۳۰ هزار بشکه از تولیدات نفت کشور کاهش یافته است. این آمار سوای کاهش نفتی است که سازمان اوپک ماه گذشته در بولیتن سالانه خود (تا پایان سال ۲۰۱۰) گزارش کرده بود که تولید نفت ایران در پنج سال اخیر از ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه در روز به سه میلیون و ۵۴۴ هزار بشکه رسیده است. هرمز قلاوند مدیر عامل شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب روز چهارشنبه اذعان داشت که گازی برای تزریق به چاههای نفت این مناطق وجود ندارد. به گفته وی، فقط در استان خوزستان ۳۰ میدان نفتی وجود دارد که به تزریق گاز نیازمندند، اما تنها به ۱۰ میدان نفتی گاز تزریق میشود. اذعان این واقعیت که گازی برای تزریق به چاههای نفتی وجود ندارد، در حالی است که ایران ادعا دارد برای صادرات گاز به شرق و غرب قرارداد امضا میکند. ایران به جای تزریق روزانه ۱۵۰ میلیون متر مکعب گاز به چاههای نفتی، فقط قادر است ۶۰ میلیون متر مکعب گاز تزریق کند. ایران هم اکنون سالانه ۱۳۸.۵ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی تولید میکند که با توجه به مصرف داخلی ۱۳۶.۵ میلیاردی، این کشور سالانه تنها دو میلیارد متر مکعب گاز مازاد بر مصرف دارد. هم اکنون بیشتر از ۸۰ درصد از چاههای نفتی ایران در نیمه دوم عمر خود قرار دارند و نیاز فوری به تدابیر صیانتی، سرمایهگذاری، تعمیر، تزریق گاز و نصب پمپهای درون چاهی دارند. البته، فروش پمپهای درون چاهی به ایران سه سال است که به لیست اقلام تحریمی ایران اضافه شده است. از طرفی طبق گزارش اوپک، چاههای فعال و تولید کننده نفت ایران با ۱۰ حلقه کاهش نسبت به سال ۲۰۱۰ به دو هزار و ۶۴ حلقه رسیده است. این در حالی است که طبق گفته آقای قلاوند هم اکنون کمتر از ۱۰۰ دکل حفاری در کشور فعال هستند. ایران تا پایان ماه ژوئیه سال جاری، تیرماه، کلاً ۱۳ حلقه چاه توسعهای جدید در سال جدید خورشیدی راهاندازی کرده که ۱۰ حلقه آن در سال گذشته تکمیل شده بود و از ۱۴ حلقه چاه تعمیر شده در سال سال جاری، تعمیر شش حلقه در سال ۱۳۸۹ به اتمام رسیده بود. بودجه صنعت در جیب مردم طبق برنامه بودجه هدفمندسازی یارانهها، دولت احمدینژاد از منبع حذف بخشی از یارانههای انرژی و کالا و افزایش قیمتها تا سقف ۲۰ درصد، تا پایان سال جاری ۵۴ هزار میلیارد تومان (۵۴ میلیارد دلار) درآمد خواهد داشت. ۵۰ درصد این رقم، یعنی چیزی حدود ۲۷ هزار میلیارد تومان به حساب بانکی مردم (به ازای هر نفر ۴۵۵۰۰ تومان یارانه نقدی) وایز خواهد کرد، ۳۰ درصد به بخش صنعت (منجمله پروژههای نفت و گاز) و ۲۰ درصد نیز صرف هزینههای جاری دولت خواهد شد. به عبارتی کوتاهتر، دولت موظف است که در مجموع، ماهانه ۳ میلیارد و ۲۰۰ هزار دلار به حساب ۷۳ میلیون اهالی واریز کند. اما در واقعیت، این رقم ۸۰ درصد مبلغی است که کلا برای درآمدهای حاصل از حذف یارانهها در برنامه بودجه در نظر گرفته شده بود. دولت احمدینژاد از آذرماه سال گذشته، همزمان با حذف تدریجی یارانهها تاکنون در شش دور، جمعاً ۲۶ میلیارد دلار به حساب مردم از بابت حذف یارانهها واریز کرده است. مبلغی که منبع برداشت دولت مورد انتقاد شدید برخی نمایندگان مجلس و دیوان محاسبات قرار گرفته است. از جمله، برداشت ۵ میلیارد دلاری دولت از منابع بانک مرکزی (وادار کردن بانک مرکزی به چاپ اسکناس بدون پشتوانه) و همچنین واریز کردن سهم بخش صنعت از درآمدهای حذف یارانهها به حساب بانکی مردم به همراه واریز کردن درآمدهای صادرات برق به حساب شهروندان مواردی است که تاکنون بارها تذکر داده شده است. به گزارش خبرگزاری فارس، حسین گروسی عضو کمیسیون صنایع مجلس شورای اسلامی ایران میگوید که هیچ رقمی از سهم بخش صنعت از درآمد حاصل از هدفمندی یارانهها طی سال جاری جذب نشده است. به گفته وی، قرار بود سال گذشته ۳۰ درصد منابع حاصل از هدفمندی یارانهها به بخش صنعت اختصاص یابد که این مسئله عملیاتی نشد و علاوه بر این، وعده پرداخت ۳ هزار میلیارد تومان به بخش صنعت نیز اجرایی نشد. از طرفی طبق اسنادی که به تصویب دولت رسیده، اختصاص ۱۵ میلیارد دلار برای بخش صنعت از محل صندوق محل صندوق توسعه ملی در نظر گرفته شده است. سوای موجودی ۱۰ میلیارد دلاری این صندوق (طبق گفتههای وزیر اقتصاد ایران) گروسی تأکید دارد که تاکنون هیچ رقمی از صندوق به بخش صنعت اختصاص نیافته است. قراردادهای ترانزیت و فروش گاز ایران از ترکمنستان گاز وارد میکند و به ترکیه میفروشد. سوای این موضوع، ایران قرارداد فروش گاز به پاکستان (خط لوله صلح) را امضا کرده است که هفته گذشته، دولت پاکستان از ایران رسما خواست که عملیاتی کردن این قرارداد را به تأخیر بیاندازد. این پروژه قرار است تا ۳۱ دسامبر سال ۲۰۱۴ عملیاتی شود. به غیر از احتمال مشکل تامین گاز مورد نیاز از طرف ایران، پاکستان به دلیل نگرانی از ناتوانی در تکمیل به موقع خط لوله انتقال گاز ایران و برای اجتناب از پرداخت ماهانه ۲۰۰ میلیون دلار جریمه خواستار افزایش تأخیر در پروژه شده است. از طرفی، قرارداد احداث خط لوله صادرات گاز ایران، عراق و سوریه موسوم به خط لوله «اسلامی» روز ۲۵ ژوئیه در عسلویه استان بوشهر میان مقامهای این سه کشور منعقد شد. قراردادی که ارزش آن ۱۰ میلیارد دلار ارزیابی شده و ایران میگوید با این خط لوله گاز ایران به اروپا هم صادر خواهد شد و بدون نام بردن از شرکت خاصی ادعا کرده است که ۵ تا ۶ سرمایه گذار اروپایی آماده سرمایهگذاری برای احداث آن هستند. مهرداد عمادی، مشاور اتحادیه اروپا در گفتوگو با رادیو فردا بدون اشاره به نام شرکتها میگوید که دو شرکت اروپای غربی و یک شرکت آسیای شرقی در مجموع احتمال مشارکت در این پروژه را تا سقف ۸۰۰ میلیون دلار، آنهم فقط در قسمتی از خط لوله که از عراق میگذشت، اعلام کرده بودند که خزانه داری امریکا و رهبران اتحادیه اروپا طی تماسی با این شرکتها اخطار داده بودند که «احتمالاً» سرمایهگذاری بالای ۱۰ میلیون دلار در این پروژه آنها را با تحریم مواجه کند و این شرکتها از پروژه خط لوله «اسلامی» منصرف شدند.
حلقههایی از فیلم «سایه سفید» ساخته ۱۹۲۳ نخستین فیلمی که آلفرد هیچکاک، کارگردان بزرگ سینما، در ساختن آن همکاری کرده بود در آرشیو فیلم نیوزیلند پیدا شد. هیچکاک ۲۴ ساله نویسنده و دستیار کارگردان فیلم بود.حلقههایی از فیلم «سایه سفید» ساخته ۱۹۲۳ نخستین فیلمی که آلفرد هیچکاک، کارگردان بزرگ سینما، در ساختن آن همکاری کرده بود در آرشیو فیلم نیوزیلند پیدا شد. هیچکاک ۲۴ ساله نویسنده و دستیار کارگردان فیلم بود. بازماندگان جک مورتاگ، یک متصدی نمایش فیلم و یک کلکسیونر فیلم، سه حلقه از فیلم سایه سفید را در سال ۱۹۸۹ به آرشیو فیلم نیوزیلند داده بودند. اما پرسشی که اکنون مطرح است این است که سه حلقه دیگر فیلم نزد چه کسی است. کارگردان فیلم سایه سفید گراهام کاتز و هیچکاک ۲۴ ساله نویسنده، دستیار کارگردان و کارگردان هنری فیلم بود. دو سال بعد از ساختن این فیلم هیچکاک کارگردان با فیلم «باغ لذت» ظهور کرد و سرانجام فیلمهای فراموش نشدنی مانند «روح»، «پرندگان»، «پنجره پشتی» و «سرگیجه» را ساخت. دیوید استریت نویسنده کتاب «فیلمهای آلفرد هیچکاک» میگوید: سایه سفید همان حلقه گمشدهای است که هیچکاک جوان و پرفکر را به هیچکاک فیلمساز پیوند میدهد. گرچه فیلم را هیچکاک نساخته است اما همه جا تأثیر او را میتوان دید. بتی کامپسون در یک نقش دوگانه به جای دو خواهر دوقلو بازی میکند که یکی از آنها فرشته صفت و دیگری فاقد روح است. آنت ملویل مدیر آرشیو فیلم نیوزیلند میگوید در همان زمان تماشاگران طرح داستانی فیلم را نپسندیدند و آن را اغراقآمیز خواندند. اما طرح فیلم به راستی سفر روح است در میان دو نقطه از این به آن و از آن به این. قرار است نسخه تمیز شدهای از این فیلم روز ۲۲ سپتامبر در بورلی هیلز در تماشاخانه ساموئل گلدوین، آکادمی هنر و علوم سینمایی به نمایش گذاشته شود. این برنامه همچنین شامل نمایش دو فیلم کوتاه کشف شده دیگر است از جمله فیلمی به کارگردانی بازیگر پرآوازه دوران سینمای صامت مابل نورمند. استریت، شرححالنویس هیچکاک، میگوید که کاتز (کارگردان سایه سفید) از زمره کارگردانهای دقیق صنعتگر است، ولی میتوان ردپای هیچکاک را در این فیلم به روشنی دید. استریت میگوید که تصویرها خیلی گویا و جذابند. نمیخواهم بگویم حال و هوای هیچکاکی دارد ولی میشود گفت فضاسازی و نوانسهای فیلم چیزی بیشتر از آن است که کاتز توانایی تزریق آنها را به فیلم داشت. هیچکاک که در سال ۱۹۸۰ درگذشت، در شهر زادگاه خود یعنی لندن در ۱۹۲۰ پا به جهان سینما گذاشت. او در آغاز به عنوان تیتراژ کار شروع کرد و سپس گام به گام پیش رفت. محصول این دوره از کار هنری او تا پیش از استقرار در هالیوود تا اواخر دهه ۱۹۳۰ فیلمهای «۳۹ پله»، «ناپدید شدن بانو» و «مردی که زیاد میدانست»، بود که این آخری را در دهه ۱۹۵۰ بازسازی کرد. نخستین فیلم هالیوودی هیچکاک در دهه ۱۹۴۰ با نام ربکا ساخته شد و جایزه اسکار بهترین تهیهکننده را برای دیوید سلزنیک به ارمغان آورد. شرکت سینمایی متعلق به پدر سلزنیک فیلم سایه سفید را ۱۶ سال پیش از آن در آمریکا به نمایش درآورده بود.
صحنههای دراماتیک حضور حسنی مبارک در دادگاه قاهره و قراردادن او در قفس آهنی متهمان، نه تنها ساعتها مردم مصر و دنیای عرب را میخکوب کرد، بلکه تا سالهای طولانی، سرنوشت سیاستهای حاکمان منطقه را بویژه در قبال اتکا به آمریکا، تغییر خواهد داد.صحنههای دراماتیک حضور حسنی مبارک در دادگاه قاهره و قراردادن او در قفس آهنی متهمان، نه تنها در ظهر سوزان خاورمیانه در چهارشنبه گذشته در روز دوازدهم مرداد، ساعتها مردم مصر و دنیای عرب را میخکوب کرد، بلکه تا سالهای طولانی، در خاطر افکار عمومی این کشورها به یاد خواهد ماند، و همزمان، سرنوشت سیاستهای حاکمان منطقه را بویژه در قبال اتکا به آمریکا، تغییر خواهد داد. این صحنهها از این پس، کابوسی دائمی برای رهبران دنیای عرب خواهد بود و چه بسا که حکومتگران در سایر کشورهای جهان، حتی همپیمانهای مهم آمریکا در منطقه و دنیا را نیز به تجدید نظر در سیاستها در قبال آمریکا تشویق کند. مشاهده حسنی مبارک روی برانکارد در آن قفس، هرچند که حقیقتی است فراتر از بسیاری از رؤیاهای سرسختترین مخالفان او، اما در افکار عمومی دنیای عرب و سران عرب، محاکمه آمریکا نیز محسوب میشود. این محاکمه، احتمال دور شدن حکومتهای منطقه از آمریکا را تقویت میکند؛ زیرا حاکمان با چشم خود میبینند که آمریکا، این ابرقدرت همپیمانی که تا چندی پیش آن را قادر مطلق تصور میکردند، نه میخواهد، و نه اصلاً توان آن را دارد که در صورت تکرار وضعیت مشابه برای حکومتهای دوستش، سران آنها را درغلبه بر بحرانها یاری دهد. رهبران بسیاری در دنیای عرب، سقوط حسنی مبارک را بیش از آنکه نتیجه توان و اصرار مردم به پا خاسته مصر بدانند، ناشی از اصرارهای باراک اوباما برای ترک قدرت از سوی مبارک و خالی کردن پشت حکومت مبارک از حمایت آمریکایی تلقی میکنند. هنگامی که اوباما در نخستین هفته فوریه، در همان آغاز اوجگیری تظاهرات معترضان در میدان تحریر قاهره، دو بار از مبارک انتقاد کرد و سپس نیز صریحاً خواهان ترک قدرت از سوی او شد، گزارشهای بیشماری درمنطقه پخش میشد که حکایت از آن داشت که بسیاری از رهبران دنیای عرب شتابان به پادشاه عربستان متوسل شده و از او خواستهاند که با بهرهگیری از نفوذ خود براوباما، حساسیت وضعیت را به کاخ سفید یادآور شود. در همان روزها گزارشهای زیادی منتشرشد مبنی براینکه مکالمههای تندی از سوی پادشاه عربستان با اوباما صورت گرفته است. در درستی این گزارشها همین بس که از آن زمان تا کنون، دیگر حتی یک تماس تلفنی دیگر میان پادشاه عربستان با اوباما صورت نگرفته است. درآن گزارشهای ماه فوریه تأکید میشد که سران اسرائیل نیز، وحشت زده، به اوباما «تذکراتی» دادهاند و او را از تکرار رفتاری که جیمی کارتر در قبال محمد رضا پهلوی، شاه ایران، در پیش گرفت، بر حذر داشتند و بویژه شیمون پرز، رئیسجمهور اسرائیل که اوباما برای او احترام قائل است، پیامآور این درخواست بوده است؛ برخی از سران اسرائیل نیز حتی ناچار شدند که نظرات خود را علنی بیان کنند. اما عملاً آمریکا نه به نظرات پادشاه عربستان اعتنایی کرد نه به نصایح پیر صحنه سیاست اسرائیل وقعی نهاد؛ اوباما و کلینتون تشخیص داده بودند که قدرت خیزش مردم مصر قویتر از آن است که حکومت مبارک دوام آورد، و بهتر آنکه آمریکا دستکم تلاش کند تا شاید منافع آتی خود را در قبال مصر تأمین کند. اکنون که با گذشت کمتر از شش ماه از سقوط مبارک، او دست بسته روی برانکارد در قفس متهمین قرار گرفته، و حتی خطر صدور حکم اعدام برایش مطرح است، پروفسور ایتان گیلبواع، یک استاد دانشگاه اسرائیل، به روزنامه یدیعوت آخرونوت میگوید: «وقتی رهبران عرب میبینند که در نتیجه سیاست آمریکا، نزدیکترین دوست منطقهای واشینگتن، مانند سگی بیمار به درون قفسی تنگ انداخته میشود و نه به کهنسالی او و نه به سرطان پیشرفتهاش رحم میشود، این پیام در گوش حاکمان همه جهان طنینافکن میشود که چنین آمریکایی هرگز دیگر قابل اعتماد نیست». سران عرب تا کنون آمریکا را ساحل نجات خود میدانستند؛ پشت درهای بسته، هر درخواستی را از سران آمریکا مطرح میکردند؛ آنها اگر دستکم در ظاهر، برخی از مسائل را برای جلوگیری از خشم افکار عمومی خود رعایت میکردند، اما در خفا، قویترین نگرانیها و بلندپروازانهترین رؤیاهای خود را با سران آمریکا در میان میگذاشتند. هزاران هزار سند ویکی لیکس همین چند ماه پیش نشان داد که تا چه حد رهبران عرب، نهانی، برقدرت و اعتماد به آمریکا تکیه داشتهاند. پروفسور ایتان گیلبواع، متخصص اسرائیلی در سیاست و تاریخ آمریکا و مشاور پیشین دفتر نخستوزیری و وزارت دفاع اسرائیل به یدیعوت آخرونوت میگوید در خاورمیانه، ابرقدرتی که سکوت میکند، به جایگاه خود لطمه میزند و اگر مصریها علیرغم ادامه گرفتن یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار کمک سالیانه بلاعوض از آمریکا، باز همان کاری را میکنند که خود میخواهند، نشان میدهد که آنها دیگر آمریکا را به حساب نمیآورند. پروفسور گیلبواع میگوید، اوباما و کلینتون میخواستند که مصر به حکومت مردمسالاری واقعی برسد و نمادی برای همه خاورمیانه شود، اما همانگونه که رؤیای مشابه جرج بوش در قبال عراق باد هوا شد، و همانگونه که سیاستهای بوش در قبال ایران و عراق با موانع عظیمی روبهرو گردید، اوباما نیز اکنون در قبال مصر و دنیای عرب با سختیهای بسیاری روبهروست و این تازه، اول گرفتاریهای نوع جدید برای آمریکا در این منطقه است. درست به همین دلیل است که نظرسنجی تازه به عمل آمده از سوی مؤسسه زاگبی آمریکا نیز نشان میدهد که محبوبیت و مقبولیت آمریکا و شخص اوباما در جهان عربی، حتی در این اوج «بهارعربی»، شدیداً سیر نزولی دارد. در حالی که «کمک» اوباما به سقوط مبارک و ابراز سریع برائت اوباما از مبارک، میبایست مقبولیت اوبامای زاده شده از پدری مسلمان را، در جهان عربی و اسلامی افزایش دهد، اما نتیجه بالعکس شده است؛ هم افکارعمومی این بخش از جهان و هم سران حاکمیتها، از اوباما و آمریکا دور شدهاند. اما ضعف و تحقیر «عمو سام» در چشم مردم و سران عرب، بر اسرائیل نیز اثراتی دارد؛ توان بازدارندگی اسرائیل را ضعیف میکند و پیمان صلح ۳۲ ساله مصر و اسرائیل را با چالش جدی روبهرو مینماید. در چنین وضعیتی، سران اسرائیل نیز بیش از گذشته به این صرافت میافتند که در مواقع سرنوشتساز، دیگر نمیتوانند به اوباما و ابرقدرتی آمریکا اعتماد کنند؛ چرا که آمریکا توان دیالوگ با سران عربی و ایجاد فشار برحکومتهای عربی را از دست داده است. از نظر اسرائیل، اگر جیمی کارتر تنها موجب از دست رفتن همپیمانی آمریکا با ایران شد، در زمان اوباما، قریب به اتفاق حکومتهای منطقه، اگر توسط مردمشان سقوط نکنند، خود حاکمان آنها با پای خویش از زیر چتر آمریکایی، بیرون میآیند. در چنین وضعیتی، به گفته پروفسور گیلبواع، بیتردید باید گفت که جایگاه آمریکا در سراسر خاورمیانه سقوط کرده است. در این اوضاع است که حاکمان جدید مصر، عامدانه سختگیری و حتی تحقیرهای بیسابقهای را در جریان محاکمه حاکمان پیشین، که بیتردید ولینعمتهای خود آنان بودهاند، نشان میدهند تا شاید خویشتن را حفظ کرده باشند. در همین راستاست که پنجشنبه در آغاز محاکمه حبیب العدلی، وزیر کشور پیشین، رئیس دادگاه او را با تندی بسیار مورد عتاب قرار داد و حتی چند بار متهم پیژامهپوش و دمپایی پلاستیکی به پا را ناچار کرد که در یک نقطه معین در پشت میلههای قفس متهمین بایستد و به پرسشها پاسخ بگوید؛ العدلی که در آستانه گریستن بود نمیدانست که دقیقاً کجای قفس بایستد و از دیگران با نگاه غمبار و بغض در گلو میپرسید آخر شما بگویید که من کجا بایستم تا رئیس دادگاه خشنود شود؛ صحنههایی که به همان اندازه حضور درازکش مبارک در آن قفس در روز قبلش دراماتیک بود و همه حضار دادگاه با سکوت ناشی از ناباوری، این رفتارهای تحقیرآمیز عمدی قاضی را نظاره میکردند. مصر انقلابی را هر چند کسانی فعلاً اداره میکنند که مبارک و العدلی ولی نعمتشان بودهاند اما این حاکمان نیز ترجیح میدهند که خود را از افتادن به ورطه مشابه نجات دهند. حتی گفته شده که خود ژنرال محمد حسین الطنطاوی، رئیس شورای عالی نظامی مصر، ابراز آمادگی کرده است که در نشستهای آینده دادگاه حضور یابد و علیه مبارک، شهادت دهد. مبارک تنها به فساد و خشونت متهم نیست؛ بلکه بنا به گفته یک هنرپیشه محبوب مصر که پنجشنبه با چشم گریان حاضر به خطر کردن شد و در برابر دوربین تلویزیون مصراز مبارک حمایت میکرد، حاکمان موقت مانند عوام مصری، مبارک را مسبب همه مصیبتهای تاریخ چند هزارساله مصر به تصویر کشیدهاند. روی کاغذ کیفرخواست، ظاهراً، مبارک متهم است که ۴۰ تا ۷۰ میلیارد دلار از ثروت ملت خود را در حسابهایش ریخته است و نظام دیکتاتوریاش راه تنفس را در عرصه سیاست این کشور تنگ کرده بود و در ۱۸ روز انقلاب فوریه مصر نیز دستور مقابله خشونتبار با تظاهرکنندگان را داده بود. این جرایم کافی است که علیرغم ۸۳ سال سن و بیماری پیشرفته سرطان، او به اعدام محکوم شود. اما دیدن مبارک و العدلی در پشت این قفس آهنین، این احتمال را قویتر میکند که سران مأیوس شده عرب از آمریکا، به سوی خشونت بیشتر با مردم خود نیز روی آورند. رفتارهای تند رئیس دادگاه نظامی مصر با مبارک و پسرانش، و بویژه پنجشنبه با حبیب العدلی، وزیر کشور پیشین، هرچند برای بخشی از افکارعمومی مصر و کشورهای عربی دیگر به منزله «خنک کردن دل» است، اما رهبران بسیاری در جهان عرب را نیز به این صرافت میاندازد که برای جلوگیری از افتادن به ورطه چنین سرنوشتی تلخ، برای جلوگیری از متزلزل شدن پایههای حکومت خود، از مسیر سازش با مردم خود نیز دور شوند و خشونتها را شدت بخشند. چه بسا که عمادالدین حسین، سردبیر روزنامه مصری «الشروق» پنجشنبه نوشته بود، هرچند محاکمه مبارک باید نشان دهد که از این پس در مصر یا هر کشور عربی دیگری، رهبران مافوق قانون نیستند، اما وضعیتی که مبارک به آن گرفتار شده، ممکن است حاکمان عرب را تشویق کند که بیاعتنا به نظرات جهانی، سرکوب ملت خود را افزایش دهند.
گزارشها حاکی است نيروهای حامی يوليا تيموشنکو، نخستوزير سابق اوکراين با نيروهای دولتی در اوکراين بالا گرفته و حاميان تيموشنکو میگويند بازداشت او «غيرقانونی» است و او بايد از زندان آزاد شود.گزارشها حاکی است نيروهای حامی يوليا تيموشنکو، نخستوزير سابق اوکراين با نيروهای دولتی در اوکراين بالا گرفته و حاميان تيموشنکو میگويند بازداشت او «غيرقانونی» است و او بايد از زندان آزاد شود. به گزارش خبرگزاری فرانسه، هواداران خانم تيموشنکو با سردادن فريادهای «يوليا، تو تنها نيستی» در مرکز کیيف، پايتخت اوکراين تحصن کرده و نيروهای ضدشورش آنها را به محاصره خود درآورده و اخطار کردهاند اگر متفرق نشوند، پليس به زور آنها را متفرق خواهد کرد. از سوی دیگر، حاميان حزب حاکم اوکراين هم دست به تظاهرات زده که به گفته ناظران، يادآور روزهای پرآشوب انقلاب نارنجی اوکراين در سال ۲۰۰۴ است. يکی از طرفداران خانم تيموشنکو به خبرگزاری فرانسه گفت: «ما به رغم اجبار حاکميت برای انتقال ما، اين جا خواهيم ماند. ما ترسی هم نداريم و فقط میخواهيم فرزندان ما قادر باشند در يک کشور آرام زندگی کنند.» طرفداران خانم تيموشنکو میگويند روز دوشنبه و در زمان برگزاری جلسه بعدی دادگاه خانم تيموشنکو، تظاهرات گستردهای به راه خواهند انداخت. قاضی دادگاه کیيف روز جمعه دستور دستگيری خانم تيموشنکو، نخستوزير سابق اوکراين را صادر کرد. يوليا تيموشنکو میگويد اين دادگاه هيچ چيز جز انتقام خواهی ويکتور يانوکويچ نيست و اساس حقوقی و قانونی ندارد. خانم تيموشنکو متهم به «بالا کشيدن ۱۹۰ ميليون دلار» در جريان معامله قرارداد گاز با روسيه است که به قطع جريان انتقال گاز به اروپا از طريق اوکراين، پايان داد. آمريکا و اتحاديه اروپا در واکنش به خبر دستگيری خانم تيموشنکو اعلام کردند اين وضعيت، نگرانی از حاکميت قانون در اوکراين را زيرسئوال برده و اين ترس وجود دارد که قانون و رسيدگی قانونی متاثر از اهداف و انگيزههای سياسی باشد. دامنه حمايت از خانم تيموشنکو به دنيای ورزش اوکراين هم رسيد و «ويتالی کليتشکو»قهرمان بوکس اوکراين هم اعلام کرد تمرينات خود را متوقف کرده و به «کمپين مدافعان دموکراسی و آزادی» میپيوندد. یولیا تیموشنکو در حال ورود به دادگاه تيم وکلای مدافع و کمپين حقوق بشر اوکراين از قاضی دادگاه خواسته بودند تا زمان ادامه جلسه دادگاه در روز دوشنبه، خانم تيموشنکو را از زندان آزاد کند که قاضی با اين درخواست مخالفت کرد. يکی از رابطهای سازمان حقوق بشر اوکراين که با خانم تيموشنکو ديدار کرده، به خبرگزاری فرانسه گفت که او روحيهای عالی دارد و آماده مبارزه با مخالفان خود است. خانم تيموشنکو در سال ۲۰۰۱ و در زمان رياست جمهوری لئونيد کوچما هم زندان را تجربه کرده و آن زمان به اتهام «جعل سند» به طور موقت به زندان افتاد. آن زمان اين اتهام ثابت نشده و او از زندان آزاد شد. گزارشها حاکی است در صورتی که اتهامهای خانم تيموشنکو ثابت شود، وی ممکن است تحت قوانين جزايی و کيفری اوکراين به ۱۰ سال زندان محکوم شود. حتی اگر اين حکم به صورت تعليقی صادر شود، يوليا تيموشنکو اجازه حضور در انتخابات پارلمانی سال آينده در اوکراين و يا انتخابات رياست جمهوری اوکراين در سال ۲۰۱۵ را نخواهد داشت. ويکتور يانوکويچ، رييس جمهوری فعلی اوکراين هم در زمان اتحاد جماهير شوروی سابق در سال ۱۹۶۷ و ۱۹۷۰ به اتهام هايی چون «سرقت و درگيری» به زندان افتاده بود.
رستم قاسمی وزیر جدید نفت ایران، به همراه جانشین تازه خود در قرارگاه خاتمالانبیا تأکید کردند که این نهاد وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید هرچه بیشتر تقویت شده و جایگزینی برای شرکتهای بزرگ خارجی باشد.رستم قاسمی وزیر جدید نفت ایران، به همراه جانشین تازه خود در قرارگاه خاتمالانبیا تأکید کردند که این نهاد وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید هرچه بیشتر تقویت شده و جایگزینی برای شرکتهای بزرگ خارجی باشد. هفته گذشته رئیس مجلس شورای اسلامی نیز اظهار داشته بود که به گفته مسئولان قرارگاه خاتمالانبیا قرار است از این پس این قرارگاه از حالت رقابت با بخش خصوصی فراتر رفته و به «حامی» این بخش بدل شود. سرتیپ رستم قاسمی،فرمانده پیشین قرارگاه خاتمالانبیا سپاه، که هفته گذشته به عنوان وزیر جدید نفت ایران از مجلس رأی اعتماد گرفت روز یکشنبه گفت که قرارگاه خاتمالانبیا سپاه «باید به جایگزینی برای شرکتهای بزرگ خارجی تبدیل شود.» وی در مراسم تودیع خود از مسئولیت فرماندهی این شرکت عظیم سپاه پاسداران اظهار داشت که «این قرارگاه بزرگترین مجموعه پیمانکاری در کشور است که باید تقویت شود.» رستم قاسمی افزود که قرارگاه خاتمالانبیا در ایران «بیش از ۱۰ هزار پروژه» انجام دادهاست و «اظهار امیدواری کرد که این قرارگاه بتواند جایگزین خوبی برای جهاد سازندگی در کشور باشد.» این سرتیپ سپاه در مراسم تودیع خود افزود که «اگر چه من مأمور خدمت در وزارت نفت شدهام اما همه وجود من در سپاه پاسداران است.» رستم قاسمی وزیری است که از سوی ریاستجمهوری برای تصدی وزارت نفت پیشنهاد شد و در جلسه رأی اعتماد او علی مطهری، به عنوان نماینده مخالف با این تصدی، از پیوند خوردن نظامیان با مصادر سیاسی و «دولتی شدن سپاه» ابراز نگرانی کرد. با این حال در همان جلسه علی لاریجانی، رئیس مجلس، مسئله تصرف بخش اعظم فعالیتهای اقتصادی ایران از سوی سپاه را «نادرست» خواند و گفت که مسئولان قرارگاه خاتمالانبیا اعلام کردهاند که قصد دارند کارها را توزیع کرده، «مجال جدیدی برای بخش خصوصی و پیمانکاران» فراهم و «به جای رقابت با بخش خصوصی، از آنها حمایت» کنند. در جلسه تودیع روز یکشنبه، ابوالقاسم مظفری شمس، فرمانده جدید قرارگاه خاتمالانبیا در همین رابطه، ورود این قرارگاه به حوزه نفت و گاز، را «نقطه عطفی در فعالیتهای عمرانی سپاه» دانست و افزود که «وارد نشدن به پروژههای زیر صد میلیارد تومان که چندی پیش و در دوران فرماندهی آقای قاسمی به تصویب رسیده بود از این پس نیز ادامه مییابد.» مظفری افزود: «زمانی که قرارگاه وارد حوزه نفت و گاز شد، بیشترین هجمههای تبلیغاتی علیه سپاه صورت گرفت چرا که سپاه جایگزین شرکتهای خارجی مانند توتال شده بود.» قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا، از زیر مجموعههای سپاه پاسداران است از زمان روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد، فعالیتهای خود را در حوزههای مختلف گسترش داده و توانسته پروژههای بسیاری را در حوزه نفت و گاز و راهسازی با کمک دولت در دست بگیرد. در جلسه تودیع و معارفه روز یکشنبه محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیز سخن گفته و در مورد تصدی این فرمانده سپاه در این وزارت اظهار داشت که «خوشحال هستیم که وی در رأس وزارت نفت، جایی که محور اساسی برای اداره کشور است قرار بگیرد.» وی با ذکر اینکه «سپاه باید پیشبرنده جبهههای اقتصادی در کشور باشد» گفت: «خیلیها فکر میکنند که سپاه فقط وظیفه مقابله مسلحانه در برابر تهدیدات خارجی و داخلی را دارد، ولی رسالت و مسئولیت سپاه به این مسئله ختم نمیشود.» قرارگاه خاتم الانبیا در سال ۱۳۶۸ به دستور آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، و توسط محسن رضایی تاسیس شد و هماینک، بنا به گزارش سپاه به کمیسیون بودجه مجلس، ۸۱۲ شرکت ثبت شده در ایران و خارج از کشور دارد. قرارگاه خاتمالانبیا از جمله شرکتها و سازمانهای ایرانی است که در کنار سایر شرکتهای مرتبط با برنامه هستهای و موشکی جمهوری اسلامی هدف تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفتهاست. ایران در مهر ماه سال گذشته برای اولین بار پس از ۳۶ سال توانست ریاست دورهای سازمان کشورهای صادرکننده نفت، اوپک، را به دست آورد و رستم قاسمی، هماینک سومین رئیس ایرانی سازمان اوپک در طول یک سال است.
باور نکردنی است که با گذشت بيست سال پس از ترور ناجوانمردانه دکتر شاپور بختيار، بنيانگذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ايران، تمام مسائل و شرايطی که آغاز مقاومت و مبارزه با ديکتاتوری مذهبی و مقوله ولايت فقيه را، از همان روز های اول ظهور آيت الله خمينی اجتناب ناپذير ساخته بود، کماکان پا برجاست و رسالتی که با همت و از خود گذشتگی مردانی چون بختيار آغاز گرديده بود، بايد امروز به دست نسل هایی که برخی از آنها حتی در زمان انقلاب به دنيا نيامده بودند بايد به مقصد نهایی اش که استقرار يک نظام مردمسالار و سکولار در کشورمان است، برسد.باور نکردنی است که با گذشت بيست سال پس از ترور ناجوانمردانه دکتر شاپور بختيار، بنيانگذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ايران، تمام مسائل و شرايطی که آغاز مقاومت و مبارزه با ديکتاتوری مذهبی و مقوله ولايت فقيه را، از همان روز های اول ظهور آيت الله خمينی اجتناب ناپذير ساخته بود، کماکان پا برجاست و رسالتی که با همت و از خود گذشتگی مردانی چون بختيار در زمانی که اکثريت مردم و بويژه نخبگان و روشنفکران جامعه ما «تصوير خمينی را در ماه می ديدند» آغاز گرديده بود، بايد امروز به دست نسل هایی که برخی از آنها حتی در زمان انقلاب به دنيا نيامده بودند و شاهد ايستادگی های شجاعانه او، از بحرانی ترين روزهای زمستان ۱۳۵۷ و تا روز قتلش نبودند، بايد به مقصد نهایی اش که استقرار يک نظام مردم سالار و سکولار در کشورمان است، برسد. ترديدی نيست که موقعيت خاص بختيار و بويژه عدم وابستگی اش به دستگاه شاه يا خمينی و ايستادگی های پيگيرش در ۲۵ سال قبل از «انقلاب» و همين طور در روزهای بحرانی و سرنوشت سازی که منجر به پيروزی «انقلاب» در ايران گرديد، او را در وضعيتی کاملا استثنایی قرار داده بود تا با اعتباری بی نظير و غير قابل انکار، پرچم مبارزات ملی برای پياده کردن ميراث انقلاب مشروطيت ايران و مقابله با اسلام دولتی و واپسگرا را به دست گيرد و تا آخرين لحظه حياتش آن را رها نسازد. آنهایی که از نزديک با بختيار در ارتباط بوده اند و با افکار و برداشت های سياسی او آشنایی کامل داشته اند، به راحتی صداقت، شجاعت و «کاريزمای سياسی» دکتر بختيار را از نزديک لمس کرده اند و آن شناختی است که هميشه برای آنها باقی خواهد ماند. ترديدی نيست که به مانند هر انسان و بويژه يک مرد سياسی، بختيار نيز مرتکب اشتباهاتی شده است که می توان در صورت ارزيابی کارنامه سياسی او به آنها اشاره کرد. هستند کسانی که همواره به دلايل شخصی و حقير خود، شخصيت سياسی بختيار را زير سوال برده و به دنبال ايجاد توهمات نادرست بوده اند که هرگز قادر به اثبات آنها نیستند. به طور مثال، يکی از ايراداتی که به بختيار وارد می شود، موضوع ارتباط وی با صدام حسين و توهماتی است که در ارتباط با همکاری او با عراقی ها در ايام جنگ خانمان سوز، از سوی اين و آن مطرح می شود. ولی آنچه که همگی اين افراد به باد فراموشی می سپارند اين است که اگر تصور عموم مردم نسبت به اين گونه اتهامات نادرست چيزی جز باور کامل به سلامت و ميهن پرستی بختيار می بود، هرگز دعوت او را در تاريخ ۲۷ ارديبهشت ۱۳۶۴ برای شرکت در يک اعتراض ملی نسبت به سياست های جنگ طلبانه حاکميت نمی پذيرفتند و آن طور که در رسانه های معتبر بين المللی گزارش گرديد، موقعيت او را به عنوان معتبرترين چهره سياسی اپوزيسيون ايران به تثبيت نمی رساندند. گذشته از آن، اشاره به اين واقعيت نيز ضروری است که به دستور بختيار، اولين اعلاميه نهضت مقاومت ملی ايران عليه حمله و اشغال خاک ايران توسط عوامل خارجی و تاکيد هميشگی او بر ارزش های مقدسی چون تماميت ارضی و استقلال ملی ايران، در اولين شماره نشريه «صدای ايران» (ارگان سازمان به زبان انگليسی) که سردبيری آن به عهده اينجانب بود در پی آغاز همکاری ما در اکتبر ۱۹۸۰ انتشار يافت. بختيار توانست با تاسيس نهضت مقاومت ملی، بزرگترين سازمان سياسی «ليبرال – دمکرات» خارج از کشور را در ۳۲ سال گذشته بنيانگذاری و فعال سازد. ولی عدم تجربه کافی بختيار در امور مربوط به مديريت و فقدان يک استراتژی دراز مدت و خيلی مسائل ديگر که مطرح کردن و عيب گيری از آنها، آن هم سی سال بعد شايد کار دشواری نباشد، با توجه به تجربياتی که در سال های متعاقب پس از فوت او کسب کرده ايم که شايد در راس همگی آنها، دست کم گرفتن قوت و قدرت نظام اسلامی در سال های نخست بعد از «انقلاب» و حمايت ويژه و پشت پرده ای که از سوی قدرت های خارجی از آن می شد، همگی دست به دست هم دادند تا حرکت بختيار کند و با ترور او عملا متلاشی گردد. ولی ميراثی که بختيار به جای گذاشت مانند شعاری که او برای سازمانش انتخاب کرد، «هرگز نخواهد مرد». به عقيده من، الگویی که بختيار به جای گذاشته است، ميراث ملی گرایی، دمکراسی سکولار و عدالتخواهی است که امروز در صدر برنامه های هر نيروی سياسی منطقی و غير افراطی قرار دارد. آشنایی و خدمت برای رهایی ايران در کنار او از بزرگترين افتخارات زندگی من است. آرزوی من به مقصد رساندن رسالتی است که وی برای ما و نسل های بعدی به جای گذاشته است.
تیم کشتی آزاد نوجوانان ایران، امروز در پایان رقابت های قهرمانی آسیا در بانکوک پایتخت تایلند، با ۵ مدال طلا،۲ نقره و یک برنز و کسب ۹۰ امتیاز، با سرمربیگری محمد طلایی، پس از چهار سال قهرمان قاره آسیا شد. پیمان یار احمدی در وزن ۵۸ کیلوگرم، علیرضا کریمی در ۷۶ کیلو، حاتم علی اکبر زاده در ۸۵ کیلو و پدرام جمشیدی در وزن ۱۰۰ کیلو گرم مدال طلا گرفتند. ایمان صادقی در ۵۴ کیلو و مهران بابایی در ۶۳ کیلو به مدال نقره رسیدند و محمد عظیمی در ۶۹ کیلو پنجم شد. تیم های هند با ۸۱ امتیاز دوم و قزاقستان با ۶۹ امتیاز سوم شدند.
در پی برگزاری بزرگ ترين تظاهرات مردمی در اسرائيل که در اعتراض به گرانی ها و ماليات های کمرشکن صورت گرفت، نخست وزير اسرائيل روز يکشنبه «سوگند» خورد که در جهت تامين خواسته های ملت بيشتر تلاش کند.در پی برگزاری بزرگ ترين تظاهرات مردمی در اسرائيل که در اعتراض به گرانی ها و ماليات های کمرشکن صورت گرفت، بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل روز يکشنبه «سوگند» خورد که در جهت تامين خواسته های ملت بيشتر تلاش کند اما گفت که «مسلما نمی تواند تمامی مطالبات مطرح شده ازسوی دهها طيف و قشرمختلف را برآورده کند.» شامگاه شنبه گروه بزرگی از مردم اسرائيل در خيابان های مرکزی تل آويو، منتهی به بزرگ ترين ميدان اين شهر، گرد آمدند تا نقطه عطفی را در تظاهرات خود ثبت کرده باشند. شمار زيادی از هنرمندان، نويسندگان، روشنفکران و ساير چهره های سرشناس در صدر اين تظاهرات شرکت داشتند. ريتا، هنرمند ايرانی الاصل اسرائيل، هنگام اجرای ترانه هايی برای تظاهرکنندگان، همانند دهها هنرمند ديگر اين کشور، حمايت خود را از تظاهرات اعلام کرد و مورد استقبال قرار گرفت. رسانه هايی مانند روزنامه هاآرتص، شمار تظاهرکنندگان شامگاه شنبه را حدود سيصد هزار نفر برآورد کردند اما نتانياهو درآغاز جلسه يکشنبه دولت از ۱۷۰ هزار تظاهرکننده سخن گفت. خبرگزاری آسوشيتدپرس به نقل از پليس تل آويو، تعداد تظاهرکنندگان را ۲۷۰ هزار نفر اعلام کرد. فارغ از شمار تظاهرکنندگان در تجمع شامگاه شنبه، تظاهرات در تمامی شهرهای اين کشور گسترش يافته است و در زير هوای داغ اين روزها در اسرائيل، بر شمار چادرهايی که جوانان و ساير معترضين در محل های تعيين شده برای تجمع ها برپا کرده اند، افزوده شده است. حدود دو ماه پيش بود که يک پدر جوان در شهر مذهبی نشين «بنی باراک» که از افزايش دوباره قيمت مواد لبنی خشمگین شده بود بود، در فیس بوک از مردم اسرائيل خواست تا از خريد مواد لبنی خودداری کنند؛ این فراخوان نطفه تظاهرات شنبه شب را شکل داد. در پی موفقيت اين اعتراض فيس بوکی، تظاهرات مردمی از سه هفته پيش در اعتراض به يکی از اصلی ترين معضلات زندگی مردم، يعنی گرانی مسکن آغاز شد. جوانان و بويژه والدين جوان می گويند که عليرغم تلاش زياد برای زندگی نمی توانند اجاره های بالا را تحمل کنند. اجاره خانه بخش بزرگی از درآمد خانواده های بی مسکن را می بلعد. در سال های اخير خريد آپارتمان در اسرائيل رفته رفته به يک رويا تبديل می شود و بهای خانه در مرکز اسرائيل و بويژه در بیت المقدس (اورشلیم) به شدت افزايش يافته است. کميته ای که بنيامين نتانياهو هفته گذشته از تشکيل آن برای رسيدگی به خواسته های قشرهای معترض سخن گفته بود، روز يکشنبه در پی جلسه دولت اين کشور، اعلام موجوديت کرد. نيمی از وزيران دولت عضو اين کميته خواهند بود. کميته به رياست يک کارشناس اقتصادی غير دولتی، موظف است که ظرف يک ماه، توصيه های خود را برای نحوه تأمين خواسته های مردم طبق بودجه کشور، ارائه کند. مارک رگو، يکی از سخنگويان نتانياهو گفت نخست وزير هم فکر می کند که مطالبات مردم، بر حق است و قيمت ها به گونه غيرمنطقی افزايش يافته است. هيستدروت، اتحاديه پرقدرت کارگری و کارمندان کشور، ضمن همراهی قاطع با تظاهرکنندگان، پيوسته به نتانياهو هشدارمی دهد که به تامین حداقلی خواسته ها تن در نخواهد داد. در کنار گرانی مسکن، قيمت انواع کالاهای اساسی، آب، برق و بنزين در ماه های اخير شديدا افزايش يافته است؛ برای مثال، هر ليتربنزين به دو دلار و بيشتر رسيده است. بدين ترتيب هر گالن ۴ ليتری بنزين برای مصرف کننده اسرائيلی، بيش از هشت دلار است، که دو و نيم برابر آمريکاست. در کنار گرانی بسياری از خدمات و کالاها، ماليات های سنگین، يکی از اصلی ترين موضوعاتی است که مردم به آن معترض هستند، هر چند که نتانياهو قول داده است برای کاستن از ماليات های غيرمستقيمی که افزون بر ماليات کلان از مردم اين کشور گرفته می شود، تلاش کند. دولت اسرائيل يکی از بزرگ ترين گيرندگان ماليات های مستقيم وغير مستقيم از مردم خود است؛ نه تنها مردم بين ۳۰ درصد و گاه حتی تا ۶۰ درصد از درآمد خود را به عنوان ماليات مستقيم درآمد به دولت می دهند، بلکه برای هر کالا و خدماتی نیز بايد ۱۶ درصد ماليات ارزش افزوده بپردازند (در گذشته اين ميزان حتی ۲۱ درصد هم بود)، و افزون بر همه اين ها، ماليات های غير مستقيم نيز انواع کالاها و محصولات و خدمات را برای مردم اين کشور بسيار گران کرده است. حتی هر نوع معامله ای مانند نقل و انتقال املاک، چنان ماليات سنگينی دارد که گاه افراد از انجام آن خودداری می کنند. زيرا درهرنقل وانتقالی، دولت با ماليات ها پول مردم را می بلعد. گرفتن ماليات بخش بزرگی از درآمدهای دولت اسرائيل را تشکیل می دهد. بيمه های بهداشتی کشور نيز بسيار گران است و دولت به طور خودکار درصد کلانی از حقوق کارمندان و ساير درآمدها را برای بيمه بهداشتی از آنان می گيرد. در کنار اين ها، هر کسی که درآمدی دارد، مجبور است طبق قانون به سيستم تأمين اجتماعی کشور نيز کمک کند و بخشی از درآمد کارمندان و صاحبان مشاغل آزاد نيز بابت سيستم اجتماعی به زور ازآنان گرفته می شود. بسياری از مردم اين احساس را دارند که از بام تا شام در حال کار برای ريختن درآمد به جیب دولت هستند و به اندازه تلاش هايشان روند زندگی آنها بهبود نیافته است. در اين وضعيت، نخست وزیر اسراییل «مطمئن» است که دولتش با خطر سقوط روبرو نيست و هر چند خواسته های مردمی را برحق دانسته اما می گويد که برخی عوامل با غرض های خاص نيز، درحال پيشبرد هدف های خود عليه دولت هستند. نمايندگان برخی از تظاهرکنندگان گفته اند که حامی حزب حاکم هستند اما تامین خواسته های شان را پيگيری می کنند. در شرايط جاری، اوپوزيسيون نيز در حمايت بيش از حد از تظاهرکنندگان احتياط نشان داده است. اما بسياری از تظاهرکنندگان، از سران اوپوزيسيون نيز انتقاد کرده اند که آنها هم مانند دولت اوضاع را به گونه درست ارزيابی نکرده و نبض جامعه را در دست ندارند.
موشه کاتساو، رئیس جمهور پیشین اسرائیل، که به جرم تجاوز و آزار جنسی به هفت سال زندان محکوم شده است، برای درخواست تجدید نظر در مجازاتش، امروز یکشنبه، همراه با وکلایش در دادگاه تجدید نظر حضور یافت. دادگاه بدوی، در دسامبر گذشته موشه کاتساو را به اتهام تجاوز و چند مورد آزار جنسی به هفت سال زندان، دو سال حبس تعلیقی، پرداخت ۲۸ هزار دلار غرامت به شاکی اصلی و ۷هزار دلار غرامت به یکی دیگر از شاکیان محکوم کرده بود. موشه کاتساو این اتهامات را رد می کند. با رای دیوان کشور اسراییل اجرای مجازات زندان موشه کاتساو، تا اعلام نظردادگاه تجدید نظر به تعویق افتاده است.
در حالی که تانکهای سوری با حمله به «دیرالزور» و «حوله» در شرق و مرکز این کشور، «دست کم ۲۷ نفر» را کشتند، رجب طیب اردوغان به حکومت سوریه گفت که «بیش از این نمیتواند در برابر این رخدادها سکوت کند».در حالی که تانکهای سوری روز یکشنبه با حمله به شهرهای «دیرالزور» و «حوله» در شرق و مرکز این کشور، «دست کم ۲۷ نفر» را کشتند، رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه، در همین روز با دادن پیامی تند و بیسابقه به حکومت سوریه گفت که «بیش از این نمیتواند در برابر این رخدادها سکوت کند» و«نظارهگر خاموش قتل عام مردم سوریه» باشد. خبرگزاریهای بینالمللی از قول فعالان حقوق بشر در سوریه گزارش داده اند که نیروهای دولتی روز یکشنبه «با حدود ۲۵۰ تانک و نفربر» به شهر دیرالزور، بزرگترین شهر شرق سوریه که در حدود نیم میلیون نفر جمعیت دارد حمله کردهاند و نیروهای امنیتی در یکی از محلات این شهر با گشودن آتش به روی ساکنان، «دست کم ۲۰ نفر را کشته و دهها تن دیگر را زخمی کردند.» در همین روز از شهر «حوله» در استان حمص در مرکز سوریه نیز خبر میرسد که حملات تانکهای دولتی «دست کم هفت» کشته بر جای گذاشتهاست. گزارشهای سازمانهای حقوق بشر همچنین حاکی است که دو تن از زخمی های سرکوبهای روز شنبه شهر ادلب در بامداد یکشنبه جان باختهاند. این در حالی است که بان گیمون، دبیرکل سازمان ملل متحد، شامگاه شنبه در تماس تلفنی با بشار اسد از او خواست از کشتار مردم خود دست بردارد. در عین حال با اوج گرفتن اعتراضهای بینالملی به سرکوبهای خونین در سوریه، بشار اسد، رئیسجمهور این کشور با دفاع از عملکرد نیروهای امنیتی خود گفت که اقدامهایی که این نیرو انجام میدهد «وظیفه دولت» است. به گزارش خبرگزاری دولتی سوریه، بشار اسد در دیدار با عدنان منصور، وزیر خارجه لبنان، گفت که دولت «وظیفه دارد» برای برخورد با «کسانی که راهها را میبندند، شهرها را محاصره میکنند، و ساکنان را میترسانند، از امنیت و جان شهروندان حفاظت کند.» پیام «قاطع» اردوغان به بشار اسد در راه است در همین حال، رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه، روز یکشنبه با هشدار به سوریه گفت بیش از این سکوت را جایز نمیداند. وی افزود که ترکیه در مورد رخدادهای سوریه بیطاقت شده و پیام جدی به حاکمیت سوریه میفرستد. آقای اردوغان اضافه کرد که در روزهای آینده احمد داوود اغلو، وزیر خارجه ترکیه را راهی دمشق میکند. به گزارش خبرگزاری آناتولی، داوود اغلو با رسیدن به دمشق، پیام اردوغان را به بشار اسد خواهد داد؛ پیامی که آقای اردوغان خود پیشاپیش آن را «قاطعانه» نامید. آقای اردوغان موعد سفر وزیر خارجه دولتش به سوریه را سه شنبه، نهم اوت، هجدهم مرداد، ذکر کرد و افزود که «ما باید به صداهایی که از سوریه بلند است، گوش داده و به اقدامات لازم دست بزنیم». هر چند ترکیه در سالهای اخیر مناسبات نزدیکی با سوریه برقرار کرده است، اما از حدود پنج ماه پیش که اعتراضات علیه حکومت بشار اسد، سوریه را در وارد بحران کرده است، سران ترکیه بارها از اسد خواستهاند که به اصلاحات لازم دست بزند. ترکیه دو ماه پیش با برپا کردن اردوگاههایی برای پذیرش هزاران نفر از گریختگان سوری، خشم حکومت سوریه را برانگیخت. تصویری از خیابانهای شهر حماه، سوریه. اما تصمیم ماه گذشته ترکیه در میزبانی گروههایی از مخالفان سوری در استانبول، آتش خشم سوریه علیه ترکیه را بیشتر کرد. یکشنبه گذشته نیز که کشتارها در سوریه، بهویژه در منطقه «حماه»، تنها یک روز پیش از آغاز ماه رمضان ادامه یافت، ترکیه واکنش تندی نشان داد. در یک هفته اخیر نه تنها محاصره و کشتار در «حماه» ادامه یافته بلکه دهها نفر دیگر نیز در سراسر سوریه کشته شدهاند. ترکیه تأکید کردهاست که این وضعیت، «آن هم در ماه رمضان»، فاجعهبار است. اما سران سوریه در روزهای اخیر بار دیگر وعده «اصلاحات» داده و وزیر خارجه این کشور، ولید المعلم، شنبه گفته بود که همین امسال انتخابات آزاد پارلمانی برگزار میشود. هشدار جدید نخستوزیر ترکیه به سوریه بویژه از این نظر حائز اهمیت است که ترکیه عضو مهمی از ناتو است و از ارتشهای بزرگ این سازمان بهشمار میآید. رساندن «پیام قاطع» ترکیه به سوریه درحالی است که نماینده روسیه در ناتو در روزهای اخیر گفته بود که هرگونه حمله نظامی به سوریه میتواند مقدمه حمله به ایران هم باشد. ایران نیز پیشاپیش اعلام کردهاست که در شرایط بحرانی، در کنار سوریه که همپیمان ایران است، خواهد ایستاد. وزیر خارجه ترکیه روز شنبه گفت که مقامهای کشورش یک محموله سلاح که از ایران به سوریه میرفته را در بین راه متوقف کردهاند . در این میان، هرچند رقم کشتههای سیاسی پنج ماه اخیر در سوریه حدود ۱۷۰۰ نفر ذکر میشود اما بسیاری از گریختگان از سوریه به کشورهای همجوار میگویند که این رقم بسیار پایینتر از شمار واقعی تلفات است، بویژه آنکه به گفته آنها، تنها در یک هفته اخیر ممکن است تا پانصد نفر نیز کشته شده باشند. بیشترین رقم تلفات یک هفته اخیر مربوط به کشتارها در آخرین ساعات پیش از آغاز ماه رمضان بود. بشار اسد بالاخره پاسخ تماسهای تلفنی بان گیمون را داد در این شرایط، بان گیمون، دبیرکل سازمان ملل متحد، شامگاه شنبه در تماس تلفنی با بشار اسد از او خواست از کشتار مردم خود دست بردارد. آقای بان با بیان نگرانی عمیق خود و جامعه جهانی از کشتارهایی که ارتش سوریه و سایر نیروهای امنیتی این کشور علیه مردم خود انجام میدهند، گفت که ملت سوریه «بهای بسیار سنگینی» داده است. یک سخنگوی دبیرکل سازمان ملل گفت که اسد در این مکالمه تلفنی ادعا کرد که «شمار چشمگیری از نیروهای دولتی به دست تروریستهای مهاجم کشته شدهاند». اپوزیسیون سوریه ابراز «اطمینان» میکند که نیروهای امنیتی کشته شده، کسانی هستند که نخواستهاند به سوی هممیهنان خود آتش بگشایند، و از اینرو در چارچوب فرمانهای بشار اسد، خود آنها مورد هدف قرار گرفته و کشته شدهاند. به گزارش سخنگوی دبیرکل سازمان ملل، آقای بان در مکالمه تلفنی شامگاه شنبه، به اسد یادآور شد که حامل پیامی قاطع از سوی شورای امنیت سازمان ملل است چه بسا که این شورا در روزهای اخیر با صدور قطعنامهای از حکومت سوریه خواستهاست که سریعاً به خشونتها پایان دهد. شورای امنیت به دبیرکل مأموریت داده که تا روز چهارشنبه نوزدهم مرداد، دهم اوت، گزارش جدیدی را درباره سوریه ارائه کند. این نخستین بار در پنج ماه اخیر بود که اسد حاضر به گفتوگوی تلفنی با دبیرکل سازمان ملل شد. ازآغاز اعتراضات اخیر علیه حکومت سوریه، بشار اسد تنها دو بار در انظار عمومی ظاهر شده و به هیچ یک از تلفنهای دبیرکل سازمان ملل و سران جهانی جواب نداده و حاضر به گفتوگو با آنها نشده بود. دبیرکل سازمان ملل پیشتر از این بیاعتنایی اسد به تلفنهایی که کرده بود، ابراز ناخرسندی عمیق کرده بود.
در پی کاهش رتبه اعتبار مالی آمریکا از سوی یکی از نیرومندترین مؤسسات اعتبارسنجی بینالمللی، ترس از شدت گرفتن تنش در بازارهای مالی جهان بالا گرفت. فریدون خاوند، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاههای پاریس در گفتوگوی اقتصادی روز به همین موضوع پرداخته است.در پی کاهش رتبه اعتبار مالی آمریکا از سوی یکی از نیرومندترین مؤسسات اعتبارسنجی بینالمللی، ترس از شدت گرفتن تنش در بازارهای مالی جهان بالا گرفت. فریدون خاوند، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاههای پاریس در گفتوگوی اقتصادی روز به همین موضوع پرداخته است. مؤسسه معروف «استاندارد اند پورز»، برای اولین بار درجه اعتبار مالی آمریکا را یک پله تنزل داد. پیش از پرداختن به نتایج این رویداد، این پرسش مطرح میشود که اصولاً مؤسسات اعتبار سنجی چه نقشی دارند و چرا نظر آنها این همه اهمیت دارد؟ اگر شما بخواهید سهام یا اوراق قرضه بخرید، اول باید مطمئن بشوید که سهام مورد نظر شما به یک واحد تولیدی درست و حسابی تعلق دارد، و یا اوراق قرضهای که میخرید، از طرف یک واحد تولیدی یا یک دولت قابل اطمینان صادر شده و سرمایهگذاری یا پسانداز شما بر باد نمیرود. برای این کار، به ارزیابی مؤسسات اعتبارسنجی مراجعه میکنید. کار این مؤسسات، نمره دادن به واحدهای تولیدی و کشورهاست. این نمره در واقع اراده و توانایی یک متعهد مالی را در مقابله با تعهدهای مالیاش اندازهگیری میکند. در میان دهها مؤسسه سنجش اعتبار که در دنیا فعالیت میکنند، «استاندارد اند پورز»، مودیز و فیچ از همه مهمترند. کاهش اعتبار مالی آمریکا از طرف «استاندارد اند پورز» تا چه اندازه بر ملاکهای واقعی استوار است؟ ارزیابی «استاندارد اند پورز»، دستکم یک فایده مهم دارد و آن این که تأکید میکند بر خطر افرایش بدهکاری کشورها، از جمله بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا که آمریکا باشد، و هشدار میدهد که این مسئله باید دیر یا زود حل بشود. در شمار قابل توجهی از کشورهای پیشرفته، بدهی دولتها معادل هشتاد تا صد در صد تولید ناخالص داخلی است. در ایالات متحده، این نسبت عملاً از مرز صد در صد هم گذشته است. البته بخش قابل ملاحظهای از این بدهی، به دلیل هزینههای کلانی است که در پی بحران مالی سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ به دوش دولتها افتاد. به هر حال تردیدی نیست که این وضعیت نمیتواند ادامه پیدا کند و «استاندارد اند پورز» بر همین مسئله انگشت میگذارد و این هشدار برای همه کشورها مفید است. با این حال تصمیم «استاندارد اند پورز» در مورد کاهش اعتبار ایالات متحده تا اندازهای غافلگیرکننده بود، چون بعد از توافق هفته گذشته بین کنگره و کاخ سفید در مورد بالا بردن سقف مجاز بدهیهای فدرال، همزمان با اجرای برنامه کم شدن هزینههای دولتی و کسری بودجه، این اطمینان به وجود آمده بود که خطر کاهش رتبه آمریکا از طرف مؤسسات اعتبار سنجی از میان رفته است. به نظر میرسد که ارزیابی «استاندارد اند پورز» عمدتاً بر ملاکهای سیاسی تکیه دارد. در واقع این مؤسسه در توانایی دستگاه تصمیمگیری آمریکا برای حل مسائل مربوط به کسری بودجه و بدهی، به دلیل شکاف بین دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، تردید میکند. از این لحاظ میشود گفت که ارزیابی «استاندارد اند پورز» به مقدار زیادی رنگ و روی سیاسی دارد و اغراقآمیز به نظر میرسد. کاهش اعتبار امریکا از سوی «استاندارد اند پورز» چه پیامدهایی برای اقتصاد آمریکا و اقتصاد بینالمللی دارد؟ احتمالی که بلافاصله به ذهن میرسد، بالا رفتن نرخ بهره بدهیهای آمریکاست، چون خریداران اوراق قرضه آمریکا در ازای بالا رفتن خطر، طبعاً راندمان بیشتری را مطالبه میکنند و اگر چنین شود، پرداخت بهره بالاتر بار مالی سنگینتری را بر بودجه آمریکا تحمیل میکند. در واقع پای اعتبار بینالمللی آمریکا در میان است و تأمین مالی کسر بودجه واشینگتن میتواند هزینه بیشتری داشته باشد. دیگر اینکه این ارزیابی میتواند به کاهش بیشتر نرخ برابری دلار آمریکا در برابردیگر ارزها منجر شود. از لحاظ پیامدهای بینالمللی این ارزیابی، میتوان به وضعیت اروپا اشاره کرد. اگر آمریکا با این ارزیابی منفی روبهرو هست، پس درجه خطرپذیری کشورهایی مثل اسپانیا و ایتالیا در چه سطحی است؟ طرح این پرسش به آن معنی است که حتی کشورهایی مثل فرانسه وانگلستان هم میتوانند با کاهش نمره از طرف مؤسسات اعتباری روبهرو شوند. این خطر هم وجود دارد که روز دوشنبه، باز شدن بورسها مصادف بشود با فرو ریختن باز هم بیشتر بازارهای سهام. البته خطرهایی که به آنها اشاره شد، همه در چارچوب احتمالات مطرح میشود و در مورد آنها زیاد هم نباید اغراق کرد، زیرا اوراق قرضه آمریکا، در مقایسه با اوراق قرضه اکثریت مطلق کشورها، غیر قابل جانشین هستند و فعلاً از سطح بسیار بالای اعتماد برخوردارند. بازار های مالی هفته بسیار بدی را پشت سر گذاشتند و ترس از تکرار بحران اقتصادی سه سال پیش، بار دیگر بالا گرفته. این ترس تا چه اندازه موجه به نظر میرسد؟ با توجه به تداوم سقوط شاخصهای سهام در شمار زیادی از بورسهای آسیا و اروپا و آمریکا، این فکر قوت گرفته که شبح بحرانی مشابه بحران سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ یکبار دیگر بالای سر اقتصاد جهانی به پرواز در آمده است. بورس پاریس روز پنجم آگوست یرای اولین بار ۱۰ روز کاهش متوالی شاخص کل سهام را تجربه کرد. در خیلی دیگر از بورسهای بزرگ اروپا، از فرانکفورت گرفته تا لندن، وضع بهتر نبود. در مورد شباهت بین وضعیت فعلی و بحرانی که سال ۲۰۰۸ شروع شد، میشود گفت که سه سال پیش سقوط بسیار شدیدتر بود و در حال حاضر هنوز با آن وضعیت فاصله داریم، ولی به هر حال شرایط هم از طرف رهبران اروپا و از سوی کاخ سفید جدی و حساس تلقی میشود و تماسهای زیادی برقرار شده در عالیترین سطوح تصمیمگیری بین پایتختهای اروپایی، و همین طور میان اروپاییها و کاخ سفید. ولی روز جمعه آمار نسبتاً مناسبی درباره وضعیت اشتغال در آمریکا منتشر شد. چرا این آمار نتوانست بازارهای مالی را آرام کند؟ آمار مربوط به اشتغال در آمریکا بهتر از آن چیزی بود که پیشبینی میشد و انتشار این خبر در اولین ساعات بعد از ظهر وضع را کمی آرامتر کرد. ولی این آرامش زیاد دوام نیاورد، چون اولاً کاهش بیکاری در آمریکا فقط ۰.۱ در صد بود و دوم این که در عوامل بنیادی به وجود آورنده بحران تغییر محسوسی به وجود نیامده بود. رشد اقتصادی در آمریکا به شدت ضعیف شده و در اروپا هم چشماندازهای منطقه یورو به هیچوجه مناسب به نظر نمیرسد، به خصوص با توجه به احتمال گسترش بحران مالی به اسپانیا و ایتالیا. آیا این بحران اروپا است که به رکود در آمریکا دامن زده یا بر عکس؟ پاسخ درست این است که هر دو بر هم تأثیر منفی میگذارند. شدت گرفتن تکانهای مالی کنونی و بروز احتمالی یک بحران تازه اقتصادی در جهان، چه پیامدهایی برای اقتصاد ایران خواهد داشت؟ اگر مسئله تحریمها را کنار بگذلریم، اقتصاد جهانی عمدتاً از راه نفت بر اقتصاد ایران تأثیر میگذارد. با توجه به آنچه هفته پیش در بازارهای مالی گذشت، بهای نفت با حدود پنج درصد کاهش به پایینترین سطح در شش ماه گذشته رسید. محمدعلی خطیبی، نماینده ایران در اوپک هم روز جمعه همین گرایش را تأیید کرد. تردیدی نیست که کند شدن احتمالی آهنگ رشد در کشورهای بزرگ صنعتی، بهای نفت را پایین میآورد و چون نفت تکیهگاه اصلی اقتصاد جمهوری اسلامی است، کاهش قیمت جهانی آن طبعاً بر اقتصاد ایران تأثیری تعیینکننده دارد.
از ابتدای سال ۲۰۱۰ تاکنون با آزادسازی پروندههای تحولات سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰، اطلاعات مختلفی درباره فعاليتهای دکتر شاپور بختيار، آخرين نخست وزير سلسله پهلوی، در دسترس پژوهشگران قرار گرفته است. اين نوشته خلاصه ای از گزارش ها و اسناد تازه آزاد شده بريتانيايی درباره بختيار در طول دو سال ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ است. در اين گزارش تلاش شده تا از اظهار نظر شخصی خودداری شده و صرفا خلاصه ای از اسناد تازه آزاد شده درباره شاپور بختيار در فاصله اين دو سال است.از ابتدای سال ۲۰۱۰ تاکنون با آزادسازی پروندههای تحولات سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰، اطلاعات مختلفی درباره فعاليتهای دکتر شاپور بختيار، آخرين نخست وزير سلسله پهلوی، در دسترس پژوهشگران قرار گرفته است. اين نوشته خلاصه ای از گزارش ها و اسناد تازه آزاد شده بريتانيايی درباره بختيار در طول دو سال ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ است. در اين گزارش تلاش شده تا از اظهار نظر شخصی خودداری شده و صرفا خلاصه ای از اسناد تازه آزاد شده درباره شاپور بختيار در فاصله اين دو سال است. سر آنتونی پارسونز آخرين سفير بريتانيا در تهران، که اتفاقا همزمان با خروج شاه از ايران ماموريتش در تهران پايان يافت، چه در گزارش سالانه ۱۹۷۸ خود که در نخستين روزهای سال ۱۹۷۹ منتشر شد و چه در گزارش توديعی پايان ماموريتش، به بررسی موقعيت بختيار در آستانه پذيرش مقام نخست وزيری پرداخت. پارسونز در گزارش سالانه خود، ضمن مشخص نبودن دقيق خواستههای بختيار پيش بينی کرد که به شدت محتمل است شاه به خواسته بختيار درمورد خروج به ظاهر کوتاه مدت خود از کشور تن بدهد. شاه در ديدار دوم ژانويه (۱۲ دی) به ويليام سوليوان سفير آمريکا گفت که «در عين بدبينی نسبت به موفقيت دولت بختيار، مجبور به انتخاب اوست، چرا که برگ برنده ديگری در آستين خود ندارد.» به اعتقاد هنری پرشت، رییس میز ایران در وزارت خارجه آمریکا، بيش از يک ميليون نفری که در خيابان های تهران بيرون ريخته بودند به همراه کميتههای اجرايی در وزارتخانه ها مانع حمايت ارتش از بختيار بودند. در اين مرحله، پرشت و هال ساندرز به عنوان دو مقام ارشد وزارت خارجه آمريکا در امور ايران معتقد بودند که بهترين گزينه برای حل مشکل ايران ايجاد نوعی «راه حل ايرانی» از طريق از طريق ائتلاف بين بازرگان و بختيار است. در اين مسير مقامات وزارت خارجه آمريکا ترتيبی داده بودند که با همه جناح های سياسی درگير در موضوع ايران تماس برقرار شود. روز دوم ژانويه (۱۲ دی)، سر آنتونی پارسونز سفير بريتانيا که آخرين روزهای ماموريت خود در تهران را سپری می کرد، يک مکالمه طولانی تلفنی با شاپور بختيار انجام داد. در اين گفت و گو، بختيار اعلام کرد: «ده عضو از پانزده عضو کابينه خود را مشخص کرده و صرف نظر از يک اختلاف کوچک و مختصر، قم را نيز در کنار خود داشته و بازرگان و گروههای بازاری هم عملا در کنار او هستند. سنجابی با او همکاری نخواهد کرد، ولی بختيار اميدوار است که بتواند دل سنجابی را به دست آورده و او را به عضويت هر شورايی که پس از خروج شاه از کشور تشکيل خواهد شد در آورد.» پارسونز پس از مکالمه تلفنی با بختيار، در گزارش خود به لندن چنين اظهار داشت: «واقعيت اين است که کشور در مرحلهای نزديک به فلج شدن است. فقط مقامات نظامی دارای قدرت انجام وظيفه هستند و تنها اپوزيسيون است که بر مردم نفوذ دارد. به قضاوت من، بختيار، که از همين حالا در خيابان ها با او مخالفت می کنند، بدون خروج فوری شاه از کشور پس از تشکيل دولت جديد، هيچ اميدی برای نجات ندارد. تنها چيزی که احتمالا می توان اوضاع را باثبات کرده و امور اقتصادی و اداری را آرام کند، خروج شاه است. حتی آن دسته از دوستان من که وفادارترين افراد به سلطنت هستند نيز طی چند هفته اخير کاملا نسبت به اين امر متقاعد شده اند.» در يک گزارش سری توجيهی دفتر نخست وزير بريتانيا که در سوم ژانويه ۱۹۷۹ (۱۳ دی ۱۳۵۷) و سه روز قبل از آغاز اجلاس گوآدلوپ تهيه شده، تاکيد شد که يکی از تبعات انتخاب احتمالی شاپور بختيار به نخست وزيری ايران می تواند درخواست او از شاه برای خروج موقت از کشور باشد که اين اقدام میتواند آغازی بر پايان شاه و سلطنتش باشد. سفارت بريتانيا در تهران در يکی از گزارشهای توجيهی که برای استفاده جيمز کالاهان نخست وزير و تنها يک روز قبل از آغاز نشست سران در گوآدلوپ ارسال کرد، از احتمال مماشات موقت دولت بختيار با برخی از نيروهای معتدل از قبيل مهدی بازرگان و برخی از آيتاللههای قم صحبت شده، ولی تاکيد شده که کريم سنجابی رهبر جبهه ملی که بختيار را از اين جبهه اخراج کرده، احتمالا از سر حسادت به مخالفت با دولت بختيار خواهد پرداخت. در ادامه اين گزارش درباره توفيق احتمالی دولت بختيار آمده است: «نيروهای ميانه رو علاقمند هستند که به بختيار شانسی برای موفقيت بدهند، ولی اين موضوع به بستگی به اين دارد که شرايط عمومی مرتبط با خروج شاه موجب رضايت آيت الله خمينی خواهد شد يا نه؟» سفارت بريتانيا در تهران در يکی از گزارشهای توجيهی که برای استفاده جيمز کالاهان نخست وزير و تنها يک روز قبل از آغاز نشست سران در گوآدلوپ ارسال کرد، از احتمال مماشات موقت دولت بختيار با برخی از نيروهای معتدل از قبيل مهدی بازرگان و برخی از آيتاللههای قم صحبت شده، ولی تاکيد شده که کريم سنجابی رهبر جبهه ملی که بختيار را از اين جبهه اخراج کرده، احتمالا از سر حسادت به مخالفت با دولت بختيار خواهد پرداخت. سوال اصلی در اين گزارش اين است که «شرايط مطرح شده بين شاه و بختيار برای خروج شاه از ايران، بر خلاف نظر اردشير زاهدی و ژنرالهای کمی تندرو، چه بوده و اين شرايط با توجه به تاکيد آيتالله خمينی بر ضرورت سرنگونی کامل نظام سلطنت در ايران، موضع انقلابيون در اين باره چه خواهدبود؟» بر اساس يک گزارش سری از نشست سوم روز دوم کنفرانس گوادلوپ (شنبه ششم ژانويه)، در زمان طرح موضوع ايران، شرکت کنندگان (روسای جمهوری آمريکا و فرانسه، نخست وزير بريتانيا و صدراعظم آلمان) در اين نکته که شاه ظاهرا چاره ای جز ترک ايران ندارد نظر مشترک داشتند. جيمی کارتر از خروج شاه طی چند روز آينده خبر داد. با اين همه رييس جمهور آمريکا با لحنی اميدوار عنوان کرد که به نظر او بخت به ثبات رسيدن ايران در شرايط حاضر، در آستانه تشکيل دولت بختيار، بيشتر از دو هفته قبل است. پارسونز همچنين در گزارش محرمانه هفتم ژانويه (۱۷ دی) با وجود تاکيد بر توافق بختيار با محمد رضا شاه برای خروج او از کشور دو روز پس از دريافت رای اعتماد کابينه جديد از مجلس شورای ملی، زمان خروج شاه را مبهم عنوان کرد و گفت اکنون به نظر میرسد که برنامه خروج شاه ظاهرا به تاخير افتاده است. پارسونز درباره تبعات احتمالی تاخير در خروج شاه نوشت: «به نظر میرسد اين تاخير در برنامه زمانی اصلی که توسط بختيار پيش بينی شده، شانس نجات او را از بين می برد. فضا به طور کامل آکنده از تنش و انتظار است. خمينی پيشاپيش در پيامی که در پاريس صادر کرده دولت جديد را به عنوان نقشهای خطرناک و اقدامی شيطانی محکوم کرده و از مردم خواسته با آن همکاری نکرده و به اعتصاب خود ادامه دهند. هر روزی که دولت بختيار با ادامه حضور شاه در کشور به کارش ادامه دهد، اين احتمال وجود دارد که بخت بختيار برای جلب حمايت اپوزيسيون از بين برود.» در شرايطی که خود شاه نيز مصمم به رفتن به سفر بی بازگشتش به خارج از کشور بود، روز هشتم ژانويه (۱۸ دی) پارسونز نيز برای خداحافظی هميشگی از ماموريت در تهران به ديدار شاه در کاخ نياوران شتافت. در اين ديدار توديعی شاه به پارسونز گفت که دوست دارد همين امروز از ايران برود، ولی هنوز برای اين که قبل يا بعد از کسب رای اعتماد بختيار برود يا نه تصميمی نگرفته است. مشکل اين جا بود که کسب رای اعتماد از مجلس شورا و سنا ممکن بود تا يک هفته طول بکشد و تعداد زيادی از نمايندگان خواهان صحبت درباره دولت جديد و وزرای پيشنهادی بودند و تعدادی از نمايندگان اعلام کرده بودند که در صورت ترک کشور توسط شاه از رفتن به پارلمان هراس خواهند داشت. پارسونز به شاه گفت: «به دلايلی که هر دو ما می فهميم، تمرکز کل تنش بر روی شخص شاه است و تا زمانی که او در کشور حضور دارد مردم باور نمی کنند که چيزی تغيير کرده است. کشور در وضع برزخی است. تنها شانس برای بختيار و نجات نهايی سلطنت، رهايی از اين تنش است و اين مساله بدون خروج شاه از کشور ميسر نخواهد شد. به نظر من هر روزی که وضع کنونی ادامه يابد شانس موفقيت دولت بختيار از بين خواهد رفت. من البته موفقيت دولت بختيار را نمی توانم تضمين کنم. خطر بسيار جدی است، ولی در عين حال هيچ آلترناتيو ديگری در حد فاصل بين بختيار و ظهور سريع افراطیگری و اغتشاش هم نمیبينم.» در ادامه اين ديدار، شاه با اعلام اين که برخی از امرای ارتش همچنان درتلاشند تا او را متقاعد کنند تا از خروج از کشور خودداری کند، عنوان کرد که با وجود تلاش شخصی او و ملکه برای تجديد نظر، ارتشبد جم از قبول پست وزارت دفاع خودداری کرده است، چرا که جم اعتقادی به موفقيت دولت بختيار ندارد. شاه با اعلام اين که برخی از امرای ارتش همچنان در تلاشند تا او را متقاعد کنند تا از خروج از کشور خودداری کند، عنوان کرد که با وجود تلاش شخصی او و ملکه برای تجديد نظر، ارتشبد جم از قبول پست وزارت دفاع خودداری کرده است، چرا که جم اعتقادی به موفقيت دولت بختيار ندارد. همزمان با اين گزارش و در همان روز، سفير بريتانيا برای خداحافظی به ديدار نخست وزير جديد ايران شتافت. در اين ديدار بختيار که به زبان فرانسه سخن می گفت عنوان کرد که در برنامه خود همه آن چيزی را که از حکومت مطالبه میکردند به آنها داده است. بختيار بدون ذکر نام به پارسونز گوشزد کرد که شاه پيشنهاد نخست وزيری را دست کم به پنج نفر ديگر پيشنهاد کرده بود، ولی همه آن ها از پذيرش اين سمت خودداری کرده بودند، ولی او فکر کرده که در اين شرايط بغرنج وظيفه دارد که با وجود مشکلات اين مسئوليت را بپذيرد. بختيار يکی از مشکلات کنونی کشور را به گردن آمريکايیها انداخته بود که با ناديده گرفتن نيروهای اپوزيسيون شرايط را به اين مرحله رسانده بودند. پارسونز در مقابل ضمن رد اين نظر گفت: «دولت بريتانيا چنين نبوده، ولی تا همين چندی پيش ادامه ارتباط و همکاری با ايران در صورت ارتباط با نيروهای اپوزيسيون ممکن نبود و هر گونه ارتباطی از اين دست سوءظن و دشمنی شاه را افزايش می داد. اين شرايط انتخاب ما نبود، و ما قادر به اصلاح اين امر نبوديم.» در اين مقطع با آن که آمريکا و بريتانيا اميد چندانی به توفيق دولت بختيار نداشتند، ولی همچنان از او نيز همانند دولت های قبلی منصوب شاه حمايت می کردند. روز ۱۵ ژانويه (۲۵ دی) تنها يک روز قبل از خروج هميشگی شاه از ايران، پيتر جی سفير بريتانيا در آمريکا در يک گزارش سری از قول سايروس ونس وزير خارجه آمريکا نوشت که بختيار با شنيدن خبر ارسال پيام حمايت آمريکا از دولت جديد ايران از ونس خواسته که اين پيام را علنی نکنند. چرا که به قول جی: «حمايت خيلی آشکار غرب از بختيار موجب دردسر او خواهد شد.» با اين همه ديگر اسناد اين مجموعه نشان می دهد که بختيار و همکارانش از علنی شدن حمايت واشنگتن از دولت وی ناراحت شده و در افکار عمومی ضرر کرده بودند. ونس همچنين تاکيد کرده بود که آمريکا تلاش میکند تا از بروز کودتا توسط ارتش جلوگيری کند و به همين دليل به طور مرتب با جناحهايی از هر دو طرف مناقشه ايران در تماس است. او از «گروه بازرگان» به عنوان يکی از موارد مورد تماس از سوی مخالفان ياد کرد و عنوان نمود: «خمينی از آمريکايیها خواسته تا او را در تماس با ارتشی ها قرار دهند. ... ونس تاکيد کرد که بسيار مهم است که از درگيری خمينی و ارتش به عنوان دو نيروی اصلی ضد کمونيسم در ايران جلوگيری شود.» روز ۱۹ ژانويه (۲۹ دی) سه روز پس از کسب رای اعتماد توسط دولت بختيار در مجلس شورای ملی و خروج شاه از کشور و همزمان با تظاهرات روز اربعين در ايران، ديويد نيوسام معاون جديد وزير خارجه، در نشستی محرمانه در سنای آمريکا به تشريح وضع ايران و مواضع دولت کارتر در اين مساله پرداخت و تاکيد کرد که ابراز حمايت دولت کارتر از دولت بختيار ادامه خواهد داشت. به دنبال خروج دائمی پارسونز از ايران، تا زمان ورود سر جان گراهام سفير جديد، برای مدتی کوتاه چالمرز به عنوان نفر اول موقت سفارت فعاليت داشت. چالمرز روز ۲۹ ژانويه (نهم بهمن) سه روز قبل از بازگشت آيتالله خمينی به ايران، از «نامحتمل و غير ممکن بودن فرضيه ائتلاف سه جانبه بين بختيار، خمينی و ارتش» خبر داد. بر اساس اين گزارش، اگرچه نيروهای مسلح و ارتشبد قره باغی رييس ستاد ارتش ايران همچنان در ظاهر از دولت بختيار پشتيبانی می کردند، ولی «مشکل نارضايتی در نيروی هوايی، هر چند در ردههای پايين»، وجود دارد. او (بختیار) مردی تاثير گذار، شجاع، باهوش و دوست داشتنی است، اگرچه من از اين می ترسم که او بيشتر فرانسوی است و کمتر ايرانی و قابليت انعطاف کمی برای يافتن راهی برای خروج از تنگنا دارد. اگر بختيار درست فکرکرده باشد که مردم کم کم از دست خمينی خسته خواهند شد، ممکن است نجات پيدا کند، ولی من می ترسم که نظر بختيار در اين مورد درست نباشد. سر جان گراهام، سفیر بریتانیا در تهران در اين زمان در لندن و واشنگتن از ارتشبد فريدون جم، به عنوان يکی از گزينههای در دست گرفتن قدرت با کودتا يا همراهی با انقلابيون مسلمان ياد میشد. در ديداری که بين جم و کينگمن بروستر سفير آمريکا در لندن، همزمان با بازگشت آيت الله خمينی به تهران، در روز اول فوريه (۱۲ بهمن) در لندن صورت گرفت، جم اعلام کرد: «او هيچ تماسی با خمينی ندارد، هرچند که توسط اطرافيان خمينی دريافته که آيت الله خواهان تماس با او است. ... به نظر جم، اطرافيان خمينی تحت تاثير کمونيستها هستند و توقع میرود که به محض کسب قدرت توسط خمينی، چپ گرايان از او جدا شده و اهداف خود را پيش ببرند. به گفته جم، هيچ يک از اطرافيان نزديک به خمينی در او نفوذ نداشته و در تصميم گيریهای او تاثير ندارند.» با اين همه ديدگاه جم درباره مهدی بازرگان و شاپور بختيار تفاوت داشت: «در پاسخ به سوالی درباره نقش احتمالی بازرگان، جم گفت که بارزگان بسيار مورد احترام خمينی و مردم ايران است. به گفته جم، بازرگان انقلابی نيست و مردی دارای ديدگاههای واقعی ليبرال است. او نه تنها میتواند رييس دولت شود، بلکه میتواند بهترين گزينه خمينی نيز باشد.» به اعتقاد جم، «مشروعيت بختيار از مجلس شورای ملی برخاسته بود و اين مجلس، خود محصول ساواک و ابزاری در دست شاه بوده است.» سر جان گراهام، سفير جديد بريتانيا، در ابتدای ماه فوريه وارد تهران شد و بلافاصله به ديدار ويليام سوليوان سفير آمريکا شتافت. در اين ديدار که روز چهارم فوريه (۱۴ بهمن) صورت گرفت، هر دو سفير، همچون ديگر دولتهای غربی، از تداوم به رسميت و قانونی شناختن دولت بختيار در برابر دولت در آستانه معرفی توسط آيت الله خمينی خبر دادند. به گفته سوليوان، دو جناح اصلی در صحنه سياسی ايران با هم بی ارتباط نبودند و در ارتباطاتی که توسط برخی از ياران امام خمينی از قبيل آيت الله محمد بهشتی، مهندس مهدی بازرگان و ديگران با دولت بختيار گرفته شده بود، مهمترين موضوع مورد اختلاف تعيين اين نکته بود که چه کسی بايد نظارت بر انتخابات مجلس موسسان را برعهده داشته باشد: «بختيار تشکيل يک کميسيون مختلط را نپذيرفته و خمينی هم بر کنترل کامل خود بر اين موضع پافشاری می کند.» گراهام در يک گزارش مشابه ديگر ضمن پيش بينی معرفی بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت انقلابی، از «ژنرال سابق احمد مدنی» به عنوان «رابط بين بختيار و خمينی و کسی که به شدت برای پذيرش يک راه حل از سوی طرفين، از قبيل منصوب شدن بختيار به يک سمت ارشد در دولت موقت خمينی تلاش می کند» ياد کرد. روز پنجم فوريه (۱۵ بهمن)، بازرگان به همراهی مشاور امور بين المللیاش، عباس اميرانتظام به ديدار سفير جديد بريتانيا رفتند. در اين دیدار، بازرگان اعلام کرد که بين جناح آيت الله خمينی و بختيار به طور مرتب ارتباط وجود دارد، ولی اين مذاکرات به نتيجهای نرسيده است. خمينی قانون اساسی ۱۹۰۶ مشروطيت و سلطنت پهلوی را غير قانونی می داند و حتی قبل از روی کار آمدن بختيار هم گفته بود که با هيچ مقام رسمی در ايران معامله نمی کند. از سوی ديگر، بختيار هم خود را نخست وزير قانونی می داند و در روزهای اخير نيز فاصله اين دو جناح بيشتر شده است. پس از اين ديدار، سفير جديد بريتانيا به ديدار بختيار رفت و او را نيز در جريان گفت و گوی خود با بازرگان گذاشت. بختيار با اظهار شگفتی از مواضع اعلام شده توسط بازرگان در مخالفت با دولت بختيار گفت: «باور نمی کند که بازرگان که تا چند روز قبل خمينی را غيرقابل حمايت می خواند اکنون اين گونه عمل می کند.» بختيار در ادامه ضمن مخالفت با روی کار آمدن بازرگان به عنوان نخست وزی انقلاب گفت: «مانعی نمی بيند که وی به عنوان نخست وزير دولت سايه عمل کند. ولی اگر بخواهد به عنوان نخست وزير وارد کاخ نخست وزيری شود به سوی او تيراندازی خواهد شد.» بختيار عنوان کرد که «آماده اصلاح قانون اساسی با روشهای قانونی هستم نه از طريق پرتاب کوکتل مولوتف. ... اگرچه خود شخصا يک جمهوریخواه هستم، ولی تغيير نظام خيلی زود است و سلطنت بايد ده تا بيست سال ديگر ادامه يابد.» گراهام در پايان اين ديدار، بختيار را اين گونه تحليل کرد: «او مردی تاثير گذار، شجاع، باهوش و دوست داشتنی است، اگرچه من از اين می ترسم که او بيشتر فرانسوی است و کمتر ايرانی و قابليت انعطاف کمی برای يافتن راهی برای خروج از تنگنا دارد. اگر بختيار درست فکرکرده باشد که مردم کم کم از دست خمينی خسته خواهند شد، ممکن است نجات پيدا کند، ولی من می ترسم که نظر بختيار در اين مورد درست نباشد.»
نیروهای سوری، برای سرکوب تظاهرات مخالفان، بامداد امروز(یکشنبه) با تانک و سلاح های جنگی به شهر حوله Houleh واقع در استان حُمص و شهر دیرالزور در شرق سوریه حمله کردند. به گزارش فعالان حقوق بشر سوریه، در شهر دیرالزور تاکنون ۲۰ نفر کشته شده اند. شاهدان عینی از ورود بیش از صد تانک به این شهر خبر می دهند. خبرگزاری آسوشیتد پرس، به نقل از اهالی شهر دیرالزور گزارش داده است که این شهر، پس از ۹ روز محاصره، فلج شده و با کمبود امکانات پزشکی ، دارو، وسایل بچه و آذوقه و سوخت روبروست. در شهر حوله نیز به گزارش خبرگزاری آلمان امروز تابحال ۹ نفر از جمله یک کودک کشته شده اند. شهر حما نیز از چند روز پیش در حلقه محاصره نیروهای دولتی سوریه قراردارد.
شاپور بختيار، آخرين نخست وزير رژيم سلطنتی ايران، در روز ششم اوت، ۱۵ مرداد سال ۱۳۷۰ ، بيست سال پيش، در منزل خود در حومه پاريس کشته شد. در اين سوء قصد منشی او سروش کتيبه نيز به قتل رسيد. درباره چگونگی ترور شاپور بختيار، رادیو فردا با لادن برومند گفت و گو کرده است که پدر او، عبدالرحمن برومند، نفر دوم نهضت مقاومت ملی ايران، سه ماه پيش از دکتر بختيار در پاريس با ضربات چاقو کشته شده بود.شاپور بختيار، آخرين نخست وزير رژيم سلطنتی ايران، در روز ششم اوت، ۱۵ مرداد سال ۱۳۷۰ ، بيست سال پيش، در منزل خود در حومه پاريس کشته شد. در اين سوء قصد منشی او سروش کتيبه نيز به قتل رسيد. افراد درگير در اين سوء قصد سه نفر به نام های علی وکيلی راد، فريدون بويراحمدی و محمد آزادی بودند. فريدون بوير احمدی، عضو شورای مرکزی نهضت مقاومت ملی ايران بود و از سال ها پيش به منزل دکتر بختيار رفت و آمد داشت. درباره چگونگی ترور شاپور بختيار، رادیو فردا با لادن برومند گفت و گو کرده است که پدر او، عبدالرحمن برومند، نفر دوم نهضت مقاومت ملی ايران، سه ماه پيش از دکتر بختيار در پاريس با ضربات چاقو کشته شده بود. در حالی که سوء قصدهای قبلی به جان شاپور بختيار نافرجام مانده بود، چگونه اين بار قاتلان در قصد خود موفق شدند؟ لادن برومند: به اين دليل که اين بار جمهوری اسلامی از يک شخص نفوذی استفاده کرد که مورد مهر و محبت دکتر بختيار بود و سالها بود که در نهضت مقاومت ملی فعاليت می کرد. جمهوری اسلامی اين حيله را در مورد بسياری از شخصيت های اپوزيسيون به کار برده است و از اين طريق موفق شد بسيای از اشخاصی را که به آنها دسترسی نداشت با موفقيت ترور کرده و از صحنه سياسی ايران خارج نمايد. گفت و گوی شهران طبری با لادن برومند درباره جزئیات قتل شاپور بختیار البته عدم دقت دکتر بختيار در مورد حفاظت و نگهداری از خودش هم دليل ديگری بود. گر چه خيلی بعيد به نظر می رسيد در شرايطی که پليس فرانسه در داخل منزل او مشغول حفاظت از اوست، يک گروه تروريستی چنين جسارتی به خرج دهد که وارد خانه حفاظت شده بشود و آن شخصيت را از بين ببرد. به طور کلی کسانی که واقعا دمکرات اند، اصل را بر برائت انسانها می دانند و سوء ظن ندارند. طبيعتا دکتر بختيار به کسی که نان و نمکش را خورده و مورد حمايتش بود، خيلی مشکل تر از سياسيونی که به ايدئولوژی های توتاليتر معتقدند و اصولا مسائل مخفی را بهتر می شناسند، نسبت به افراد دچار سوء ظن می شد. دکتر بختيار نسبت به بويراحمدی سوءظنی نداشت و در نتيجه اين گروه ترور خيلی راحت موفق شدند تا ايشان را از بين ببرند. ممکن است ماجرا را توضيح دهيد؟ بله. بويراحمدی که در نهضت مقاومت ملی فعال بود، به دکتر بختيار گفت که تعدادی از اعضاء سپاه پاسداران از رژيم برگشته اند و علاقمندند تا با شما ملاقات کنند. طبيعتا دکتر بختيار هم که يک رجل سياسی بود، مشتاق بود تا از اين آدم های بريده از جمهوری اسلامی ملاقات کند. به اين ترتيب بود که اسامی دو نفر به اسم آزادی و وکيلی راد را به پليس فرانسه ارائه داد و درخواست ملاقات با آنها را کرد. پس از آغاز مذاکره ميان فرانسه و ايران، فشار روی دکتر بختيار زياد شد و از هر گونه فعاليت سياسی او در پاريس ممانعت می کردند. به خاطر دارم که نهضت مقاومت ملی هر ساله مراسم بزرگداشت انقلاب مشروطه ايران را برگزار می کرد ولی در آن سالها اجازه نمی دادند که اين مراسم بزرگداشت برپا شود. به طور کلی فشار به روی دکتر بختيار خيلی زياد شده بود. به طوری که فکر می کرد بهتر است فرانسه را ترک کند و در نظر داشت که احيانا به کانادا مهاجرت کند. لادن برومند دکتر بختيار اين افراد را در منزل خويش پذيرفت و از آنجايی که بويراحمدی با روال زندگی عادی دکتر بختيار آشنا بود، به خوبی می دانست که چه ساعتی منشی مخصوص دکتر بختيار در آنجا نخواهد بود و ايشان در منزل تنها خواهند شد. ولی منشی ايشان، آقای سروش کتيبه در بطن جريان حضور داشتند و حتی در اين توطئه کشته شدند؟ بله. بعدا آمدند. آقای کتيبه قرار نبود که آنجا باشد. بعدا و در ميانه کار وارد شد. به همين دليل هم ايشان را از بين بردند. پس گفتيد که بويراحمدی خانه را می شناخت و توانست که ... بويراحمدی خوب با خانه و با ريتم زندگی دکتر بختيار که بسيار منظم بود و بر اساس ساعت و دقت تنظيم شده بود، آشنا بود. برنامه ايشان را به خوبی می دانست و با پسر دکتر بختيار، يعنی با گيو بختيار، چک کرده بود و به خوبی می دانست که پسر دکتر بختيار در آن دوره در مرخصی به سر می برد. تمام اطلاعات لازم را در اختيار داشت. پسر دکتر بختيار هم که خودشان در نيروی پليس فرانسه بودند. بله. خودشان پليس بودند و مسئول حفاظت از دکتر بختيار بودند. خانم برومند، پدر شما آقای دکتر عبدالرحمن برومند سه ماه پيش از ترور دکتر بختيار به قتل رسيدند. چطور موضوع قتل پدر شما برای دکتر بختيار زنگ خطری نشد؟ قاعدتا بايد زنگ خطر می شد، همان طور که کشتن دکتر قاسملو و ترورهای پی در پی که در آن سالها انجام شد و در اکتبر سال قبل از آن يعنی در اکتبر ۱۹۹۰ آقای دکتر سيروس الهی، يکی از چهره های سياسی ديگر را در پاريس ترور کرده بودند. همه اينها نه تنها برای دکتر بختيار بلکه برای پدر من هم هشداری بود تا مراقبت بيشتری کنند، ولی آنها توجه نکردند برای اينکه اين موج ترورها همزمان با يک نوع سياست بازگشايی در داخل کشور صورت گرفت. در آن زمان آقای رفسنجانی حرف از آزادسازی می زد و موج خوشبينی که بر جامعه حاکم شده بود، در اپوزيسيون هم رخنه کرده بود و پدر من و دکتر بختيار در آن دوره خيلی خوشبين بودند. آنها اميد داشتند که يک فضايی برای فعاليت سياسی در ايران باز شود. نقش پليس فرانسه را در اين ميان چطور می بينيد؟ نقش پليس فرانسه يا بهتر بگويم به طورکلی سياست دولت فرانسه در اين شرايط بايد زير سوال برود. پس از آغاز مذاکره ميان فرانسه و ايران، فشار روی دکتر بختيار زياد شد و از هر گونه فعاليت سياسی او در پاريس ممانعت می کردند. به خاطر دارم که نهضت مقاومت ملی هر ساله مراسم بزرگداشت انقلاب مشروطه ايران را برگزار می کرد ولی در آن سالها اجازه نمی دادند که اين مراسم بزرگداشت برپا شود. به طور کلی فشار به روی دکتر بختيار خيلی زياد شده بود. به طوری که فکر می کرد بهتر است فرانسه را ترک کند و در نظر داشت که احيانا به کانادا مهاجرت کند. اتفاقی که در چهارچوب آن قتل رخ داد اين بود که ويلای محل زندگی دکتر بختيار به طور بيست و چهار ساعته توسط چندين پليس مجافظت می شد و اين پليس ها دائما در زير زمين آن منزل دفتری ايجاد کرده بودند و ساکن بودند. ما هر وقت به ديدن ايشان می رفتيم بايد کارت شناسایی خودمان را پايين می گذاشتيم و برای ملاقات وارد منزل اصلی می شديم و از قبل هم اسامی ملاقات کنندگان را به پليس می دادند و پس از آن هم باز ما بازرسی می شديم، بازمی گشتيم و کارت هايمان را پس می گرفتيم و از منزل خارج می شديم. وقتی که بويراحمدی، علی وکيلی راد و آزادی وارد منزل شدند، مورد انتظار دکتر بختيار بودند. در نتيجه اسمشان در ليست پليس وارد شده بود. آنها رفتند به زيرزمين. پاسپورت هايشان را تحويل پليس منزل دکتر بختيار دادند و به ملاقات ايشان رفتند. آنجا ايشان را از بين بردند. در اين بين منشی ايشان هم به منزل برگشت که سروش کتيبه را هم کشتند و بارانی های خودشان را روی لباس های خون آلوده پوشيدند و به زيرزمين برگشتند. پاسپورت های خودشان را پس گرفتند و منزل را ترک کردند. تا اين مرحله آدم می تواند فکر که چون اتفاق خاصی نيافتده ، پس پليس هم شک نکرده است. اما آنچه که شک برانگيز است اين است که تا ۴۸ ساعت بعد طول کشيد تا پليس جسد دکتر بختيار را کشف کند و اين مسئله در آن شرايط غير قابل قبول است. برای اينکه دائما از داخل منزل آمد و شد انجام می گرفت و تلويزيون يک ساعتی بايد روشن و يک ساعتی بايد خاموش می شد. در اين ۴۸ ساعت جسد دکتر بختيار روی کاناپه افتاده بود و تلويزيون شب تا صبح روشن بود، امکان ندارد که در آن شرايط پليس مستقر در منزل متوجه نشده باشد که تلويزيون خاموش نشده است. يا اينکه هيچ چراغی روشن نشده است. اين است که شک همه ما را برانگيخت و نه فقط ما بلکه مطبوعات فرانسه هم شديدا اعتراض کردند. بعد از آن، فرار جنايتکاران جای سوال بود. چندين مرتبه پليس می توانست آنها را بازداشت کند. در مرز سوئيس اينها را به خاطر اينکه پاسپورت هايشان مشکوک بود بازداشت کرده و به فرانسه بازگرداندند ولی پليس مرزی فرانسه کوچکترين واکنشی نشان نداد و باز هم اجازه داد که اينها به سوئيس بازگردند. در نتيجه تمام اين ماجرا اگر روزی در ايران دموکراسی مستقر شود، بايد از سوی دولت فرانسه روشن شود و با جديت از دولت فرانسه خواستار اين شود که با جديت يک تحقيق عميقی در مورد چگونگی اين اتفاق انجام شود.
فرمانده کل سپاه پاسداران، طی حکمی، ابوالقاسم مظفری شمس را بعنوان فرمانده جدید قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا منصوب کرد. فرمانده پیشین این قرارگاه، سرتیپ رستم قاسمی، چهارشنبه گذشته بعنوان وزیر جدید نفت از مجلس رای اعتماد گرفت. ابوالقاسم مظفری شمس،قبلا رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت« توسعۀ منابع آب و نیروی ایران» و چندی نیز مدیرعامل شرکت سد سازی سپاه پاسداران موسوم به «سپاسد» بود. قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا، زیر مجموعه سپاه پاسداران و یکی از بزرگترین پیمانکاران ایران است.
نامه محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، به علی لاريجانی برای تغيير آيين نامه داخلی مجلس شورای اسلامی واکنش نمايندگان مجلس را برانگيخته و آنها پیشنهادهای دولت را «دخالت دولت در امور قوه مقننه» عنوان کرده اند.نامه محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، به علی لاريجانی برای تغيير آيين نامه داخلی مجلس شورای اسلامی واکنش نمايندگان مجلس را برانگيخته و آن را «دخالت دولت در امور قوه مقننه» عنوان کرده اند. بر اساس گزارش رسانه های ايران، محمود احمدی نژاد روز شنبه نامه ای خطاب به رييس مجلس نوشته و در آن خواستار اصلاح ۱۵ مورد از آيين نامه داخلی مجلس شورای اسلامی شده است. محمود ميرتاج الدينی، معاون پارلمانی رييس جمهور، در گفت و گويی با سايت دولت برخی از موارد مهم در آيين نامه مجلس شورای اسلامی برای اصلاح را به اين ترتيب بيان کرده است: صدور بيانيه و قطعنامه و اجرايی نمودن آنها، اعلام وصول و بررسی سوال و استيضاح و اعمال برخی اصلاحات نظارتی، نحوه بررسی لايحه بودجه سالانه و تقديم متمم بودجه از سوی مجلس، بررسی و ارجاع گزارش تحقيق و تفحص به قوه قضائيه در قالب کيفر خواست و الزام روسای قوای مجريه و قضائيه به ارائه گزارش شفاهی در مجلس. آقای ميرتاج الدينی برخی از مواد آيين نامه داخلی مجلس را مغاير قانون اساسی دانسته و خواستار اصلاح آنها شد. در واکنش به نامه احمدی نژاد و مصاحبه معاون پارلمانی رياست جمهوری، محمد تقی رهبر، عضو کميسوين قضايی و حقوقی مجلس گفته است که «دولت اختيار قانونی برای اصلاح آيين نامه داخلی مجلس ندارد.» وی افزوده است: «پيشنهاد برای تغيير آيين نامه وظيفه خود نمايندگان است، اگر هم دولت نظری در اين رابطه دارد آن را به شکل دوستانه و غير رسمی به اطلاع هيئت رييسه مجلس يا نمايندگان برساند تا در صورت صلاحديد وکلای مردم روال قانونی اش طی شود.» روزنامه شرق نيز نامه احمدی نژاد به رئيس مجلس و ارائه ۱۵ پيشنهاد برای تغيير آئين نامه مجلس را «پيشروی دولت در زمين مجلس» توصيف کرده و نوشته است که احمدی نژاد «در يک کلام می خواهد آيين نامه داخلی مجلس را تغيير دهد تا اگر مجلس نتوانسته در قانونپذير کردن دولت نسبت به قوانين مصوب نمايندگان موفق باشد، دستکم نمايندگان بر مبنای قوانين مورد نظر دولت عمل کنند.» محمد حسين فرهنگی، نماينده تبريز، نيز در واکنش به نامه احمدی نژاد به روزنامه «تهران امروز» گفته است که «قرار نيست دولتمردان در مورد مسائل داخلی مجلسيان نظر دهند و بهتر است دولت برای حل مسائل و مشکلات خود پيشنهاداتی آماده کند.» عبدالرضا ترابی، نماينده گرمسار در مجلس، نيز نامه احمدی نژاد را «برای فرار از پاسخ گويی به نمايندگان مجلس» ارزيابی کرده و گفته است که «در هيچ قانونی به دولت اين اجازه داده نشده است» که در امور مجلس دخالت کند و «دولت حق ندارد حکمی در مورد مجلس بدهد، آن هم آيين نامه داخلی مجلس.» با اين حال، يک عضو هيئت رييسه مجلس شورای اسلامی، پيشنهادات دولت را به معنای دخالت در امور مجلس ندانسته و گفته است: «تا زمانی که اين پيشنهادات به طرحی در مجلس تبديل نشود، همچون يک کاغذ است که هيچ بار و الزام قانونی را برای مجلس ايجاد نمی کند.» محمد دهقان در گفت و گو با خبرگزاری ايسنا گفته که اين پيشنهادات دو هفته پيش به مجلس ارائه شده است و افزوده است که اين پيشنهادات به دليل نداشتن بار حقوقی، الزام قانونی برای مجلس ايجاد نمی کند. هيئت رييسه مجلس هنوز به طور رسمی واکنشی به نامه رييس جمهور ايران و پيشنهادهای دولت برای اصلاح آيين نامه مجلس نشان نداده است. به نظر می رسد که نامه جديد محمود احمدی نژاد دور تازه ای از تنش ميان دولت و مجلس را رقم بزند. مجلس و دولت در سال های اخير يکديگر را به دخالت در امور يکديگر و سرپيچی از قانون متهم کرده اند. به رغم دخالت های مکرر رهبر جمهوری اسلامی ايران برای حل و فصل اختلافات ميان دولت و مجلس، از دامنه درگيری های سياسی ميان آنها کاسته نشده است. این درگیری ها تا ادامه یافت که آیتالله خامنهای یک هیئت عالی را به ریاست محمود هاشمی شاهرودی، رئیس پیشین قوه قضائیه ایران مأمور رسیدگی و حل و فصل اختلافات قوای سهگانه کرد. هیئتی که اکنون در پی نامه محمود احمدینژاد و واکنش نمایندگان مجلس شاید نخستین مأموریت خود را در دست گیرد.
گوهر و اساس شخصیتهای استثنایی که در بوته حوادث بزرگ و سهمگین آبدیده شدهاند در موقعیتهای استثنایی است که خود را به تمام و کمال هویدا میسازد. زندگی شاپور بختیار نیز همچون حیات محمد مصدق و شارل دوگل نمودار دیگری از این قاعده آزمون شده است. از شخصیت سیاسی و ماهیت شاپور بختیار تنها کسانی میتوانند بیاطلاع باشند که از مبارزات نهضت ملی پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و پس از آن چیزی ندانند.گوهر و اساس شخصیتهای استثنایی که در بوته حوادث بزرگ و سهمگین آبدیده شدهاند در موقعیتهای استثنایی است که خود را به تمام و کمال هویدا میسازد. زندگی شاپور بختیار نیز همچون حیات محمد مصدق و شارل دوگل نمودار دیگری از این قاعده آزمون شده است. از شخصیت سیاسی و ماهیت شاپور بختیار تنها کسانی میتوانند بیاطلاع باشند که از مبارزات نهضت ملی پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و پس از آن چیزی ندانند. کافی است یادآور شویم که بختیار از هواداران سرسخت مصدق و همکار نزدیک او ـ کفیل وزارت کار در کابینه دوم وی ـ بود و ایران اولین قانون کار آبرومندانه خود را مدیون او و تأیید آن از طرف مصدق است. پس از کودتای ضدملی ۳۲، او یکی از بنیانگذاران و سازماندهان اصلی نهضت مقاومت ملی بود. سرسختی او در مبارزات این دوران علیه دیکتاتوری و در راه اجرای قانون اساسی مشروطه، که خط مشی اساسی نهضت ملی مصدق را تشکیل میداد، موجب بیش از پنج سال زندان و مدتها تبعید او از پایتخت و نیز محرومیت او از کلیه مشاغل دولتی گردید، و این همه در حالی بود که او به علت خویشاوندی با ملکه کشور میتوانست به ازای کمترین انعطاف در مواضع خود از زندان آزاد شده به عالیترین مقامات دست یابد. و نیز همو، و دکتر کریمِ سنجابی و داریوش فروهر بودند که، در خردادماه ۱۳۵۶، یعنی کمتر از سه سال پیش از پذیرش سمت نخستوزیری از طرف وی، با امضای نامه سرگشادهای خطاب به شاه، بار دیگر از طرف جبهه ملی ایران خواستار بازگشت به قانون اساسی و اجرای صحیح آن گردیدند. در واقع انتشار این نامه و اولین تظاهراتی که حول درخواستهای عنوان شده در آن برگزار گردید (حادثه معروف به کاروانسرا سنگی) اولین علامتهای جنبشی بود که پیشرفت آن شاه را به تغییر روش جدی مجبور کرد و سبب روی آوردن او به همکاران مصدق برای تشکیل دولتی بر اساس احترام کامل به قانون اساسی گردید. هنگامی که شاه قبول نخستوزیری را به دکتر صدیقی و دکتر بختیار پیشنهاد کرد شرایط دکتر بختیار برای پذیرش این سمت از طرف خود وی یا یکی دیگر از رهبران جبهه ملی چیزی نبود جز اجرای برنامه همیشگی جبهه ملی؛ شرایطی که پس از قبول آن از طرف شاه وی آن را بعنوان برنامه دولت خود اعلام و فوریترین مُفادِ آن را بلافاصله اجرا کرد. انگیزهها و اصول راهنمای بختیار در قبول نخستوزیری چناچه دیدیم بخش اول یا مقدماتی برنامه بختیار چیزی جز اصول نهضت ملی، یعنی اعاده آزادیهای سیاسی و اجتماعی، آزادی عقیده و بیان، آزادی احزاب، اتحادیههای اجتماعی و مطبوعات و رهایی زندانیان سیاسی، که همگی بلافاصله عملی گردید، نبود. بنا به همین اصول بود که او برای همه عقاید اعم از سیاسی و دینی کمال احترام را قائل بود و آزادی آنها را تضمین کرد. در عوض، آنچه نمیتوانست با این آزادیها سازگار باشد این بود که حزب، عقیده یا جریانی اعم از دینی یا سیاسی مدعی انحصار قدرت شود و بخواهد با لگدمال کردن حقوق اساسی ملت ایران که در قانون اساسی تضمین شده بود، همچون دیکتاتوری پیشین، اراده و حاکمیت خود را بر کل جامعه تحمیل کند. پیداست که اختلاف او با آیت الله خمینی و کسانی که به راه پیروی از او رفتند از اینجا آغاز شد و در این راستا بود که ادامه یافت. دکتر بختیار که در دوران تحصیلات خود در فلسفه و حقوق در فرانسه، صعود فاشیسم در ایتالیا، برقراری دیکتاتوری شبه فاشیستی در اسپانیا، و گسترش گام به گام سایه مخوف نازیسم بر اروپا را از نزدیک دیده، لمس کرده، و علیه آنها ابتدا به عنوان داوطلب در ارتش فرانسه و سپس چون عضو نهضت مقاومت ملی فرانسه جنگیده بود، مکانیسم پیشرفت حاکمیت مرگ آفرین این پدیده ضد انسانی را به خوبی میشناخت. بدین دلائل بود که چون آیتالله خمینی قصد خود دائر به برپایی یک حکومت دینی به نام جمهوری اسلامی (بر اساس ولایت فقیه و سیادت دین سالاران بر مردم) اعلام کرد، شامه سیاسی تیز این سوسیال دموکراتِ مجرب خاطره نظریه سروری «نژاد برتر» در آلمان هیتلری و سابقه «گولاگ» استالینی به دستاویز «دیکتاتوری حزب طبقه کارگر» را در ذهن او زنده کرد. او با درک درست و دقیقی که از این پدیده ـ نظامهای ایدئولوژیکی توتالیترـ داشت و با آگاهی از وجود خطرات مشابهی از ناحیه مخالفان قانون برای ایران، به سرعت دریافت که هرگاه از همان ابتدای کار راه پیشرفت این خطر، با تکیه بر قدرت قانون و اصل حاکمیت ملی، که جوهر برنامه جبهه و نهضت ملی را تشکیل میداد، سد نشود، کار از کار خواهد گذشت؛ و میدانست که پس از تبدیل کسی که میگفت «من تو دهن این دولت میزنم»، به رهبر بلامنازع جامعه، دفع چنین بلایی محتاج مبارزه دردناکِ چند نسل خواهد بود. در نتیجه او استفاده از حفاظ قانون و وجود دولتی را که مشروعیت آن از قانون ناشی شود، تنها آلترناتیو ممکن برای مقابله با این خطر ممکن میدانست. در سوی دیگر کسانی که امواج تودههای بیشکل و مجذوب آنان را مسحور کرده بود واهمه خود از رویارویی اصولی با رهبر این تودهها را با توسل به اسطوره انقلاب پوشانده، با تکرار این اسطوره خود را در طلسم یک ناتوانی انتحاری اسیر کرده بودند. حتی آن بخش از آنان که از آیت الله خمینی یک «سایه خدا» جدید نساخته بودند، به این استدلال متوسل میشدند که دیگر زمان برای مقاومت دیر شده است... حال آنکه بر طبق تعریف مقاومت وقتی معنی دارد که قدرتی در مقابل باشد و رفتن به چالش آن نیازمند اراده و دلیری؛ و گرنه اگر راهی هموار و بیخطر در برابر کسانی قرار داشت پیمودن آن دیگر نه امتیازی اخلاقی و سیاسی است و نه هنری! تئوری «دیر و زود»، به عنوان توجیهی برای تسلیم پس همه مسئله به این پرسش میانجامد که بنگریم درموقعیتی سخت و بحرانی توازن قوا را چه کسانی باید و میتوانند تعیین کنند و با همت و اراده تغییر دهند، و نه به دیری و زودی زمان تحمیل شده برای اخذِ تصمیم واگذار کنند!... هنر مردان و زنان بزرگ سیاسی نیز هیچگاه جز این نبوده که با تمام اراده و نیروی خود بکوشند تا اگرتوانستند جهت جریان آب را تغییر دهند و هرگاه دراین کار کامیاب نشدند دست کم به حرکت موجود، در جهت ویرانگرِ آن، کمک نرسانند؛ و گرنه شنا کردن در جهت جریان آب نیاز به همت و نبوغ ندارد. یکی از بهترین مثالهای تاریخی در این مورد کار مردم تبریز به رهبری ستار خان و باقرخان، در مقابله با بازگشت خشونت بار استبداد است. زمانی که این شهر و آن دو مرد استثنائی تصمیم به ادامه مقاومت گرفتند در پایتخت و دیگر شهرهای ایران مشروطه از دست رفته بود. اما مردم قهرمان تبریز، علی رغم یک سال محاصره، همراه با قحط وغلا، و اغلب برف و سرما و کمبود سلاح و مهمات، و با وجود همکاری بخشی از اهالی با قوای استبداد، و کمک نمایندگان روسیه تزاری به نیروهای مستبدان، خود را نباختند؛ آنها در حالی که همه محلات تبریز جز یکی دو کوی آن به دست نیروهای مسبتدین افتاده بود، جانانه به مقاومت ادامه دادند آنگاه که پیروز شدند این پیروزی را بیش از هرچیز به نیروی قدرت روحی و منش تسلیم ناپدیر خود به کف آوردند. آنان با این کار خود توانستند در پیکر مجروح ملت روح امید دمیده بار دیگر مردم همه شهرها را به قیام وادار کنند؛ و با چنین همت و جرئتی بود که توانستند مشروطه را از نو زنده ساخته شاه مستبد و همدستان او را از کشور برانند! این چنین است که در بزنگاههای سخت تاریخ، مردان و زنان آرمانخواه و دورانساز چون به دو کفّه ترازوی قدرتهای حاضر درصحنه نظر میافکنند، به امید یک پیروزی واهی یا کسب موقعیتی برای خود، کفه سنگینتر را انتخاب نمیکنند، بل با افکندن وزنه هستی و همت خود در کفهای که پایین رفتن آن در خدمت آرمان آنان خواهد بود، میکوشند تا به سهم خود آن را سنگینتر کنند! کسانی که در ماههای پایانی دیکتاتوری شاه جذب آن کفه ترازو شدند که به نظرآنان سنگینتر مینمود فقط آن کفه را سنگینتر نکردند؛ به سبک ترساختن کفه آرمانخواهان نیز کمک بزرگی کردند. از آنجا که مقاومت در برابر فاجعه «دیرو زود» بردار نیست، آنان، با تعریف عافیت جویانه خود ازمفاهیم «دیر و زود»، دیر را دیرتر کردند و کفه احتمالأ سنگین را سنگینتر ساختند، و به این امر نیاندیشیدند که هیچگاه بیفداکاری و از خود گذشتگی نمیتوان یک توازن قوای نامساعد را عوض کرد. بختیار مانند هر آرمانخواه اصولی، و درعین حال واقع بین، واقعیت را امری محتوم و ایستا نمیدانست و نقش انسان و شخصیتها را دردینامیک سیاسی و اجتماعی دخیل و مؤثر میدانست. تنها با توجه به چنین ملاحظاتی در منش بختیار و رفتار او در ایام استثائی انتقال قدرت است که میتوان انگیزهها و محاسبات او را دریافت. پس، اینکه کسان دیگری، بنا به ملاحظاتی دیگر، «دیرِشدگیِ» مفروض خود را «دیرتر» کردند و کفهای را که به گمان آنان سبک بود سبک ترساختند نه گناه بختیار بود و اشتباه حساب او، زیرا، شکست حساب او هرگز به معنی درستی حساب دیگران از کار در نیامد. بختیار، در این ایستادگی خود در شرایط نامساعد، از نمونههایی چون مصدق، و پیش از او مردانی چون ستارخان و نیای خود او صمصام السلطنه بختیاری و عم ماردش سردار اسعد بختیاری و مجاهدان بنام دیگری که در برابر استبداد صغیر و قزاقان و توپچیان لیاخوف به فتح تهران نائل شدند، و در چشم اندازی دیگر، از ژنرال دوگل که یکی دیگر از الگوهای او در مقاومت بود، پیروی میکرد. بدین جهت بود که به درستی میگفت برنامه من همان برنامه جبهه ملی است و در صورتی که من در اجرای آن توفیق یابم همه جبهه ملی، و در ماوراء آن حکومت قانون و آزادی برای ملت ایران، پیروز شدهاند، و در صورت شکست من نیز این شکست دامن همه را خواهد گرفت. این شیفته فرهنگ اروپا و نویسندگان و شاعران فرانسه، بیش از هر چیز عاشق ایران بود و دنیای درون او را اشعار شیوای بزرگانی چون حافظ و مولانا و دیگر نوابغ شعر و ادب سرزمین مادریاش و عشق مردمی که دردها و شادیهای خود را با ترنم این ترانهها در جرگههای خانوادگی خویش بیان میکنند، میساخت. امروز سال هاست که او دیگر در میان ما نیست. اما ملت ایران کسانی را که در راه استقلال و آزادی او با کمال آگاهی از خطرات مترتب از تصمیمات خود ایستادگی و جانفشانی کردهاند هیچگاه فراموش نکرده است و بختیار و اندیشه او نیز از هم اکنون در میان آنان جای ممتاز خود را به دست آورده است. --------------------------------------------------------------- * نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً مطابق با دیدگاههای رادیو فردا نیست.
بیست سال پس از ترور شاپور بختیار، دبیرکل حزب ایران و یکی از رهبران جبهه ملی ایران دوستاران این چهره تأثیرگذار در یکی از مهم ترین دورههای تاریخ معاصر ایران عصر شنبه بر مزار او در گورستان مونپارناس پاریس گرد آمدند و یادش را گرامی داشتند. اما میراث بختیار برای ایران و مردمش چه بود؟بیست سال پس از ترور شاپور بختیار، دبیرکل حزب ایران و یکی از رهبران جبهه ملی ایران دوستاران این چهره تأثیرگذار در یکی از مهمترین دورههای تاریخ معاصر ایران عصر شنبه بر مزار او در گورستان مونپارناس پاریس گرد آمدند و یادش را گرامی داشتند. شاپور بختیار در طول ۳۷ سال پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی در ایران از مخالفان حکومت و منتقدان آخرین شاه ایران به شمار میآمد. که سابقه چند بار زندان را در کارنامه مبارزاتی خود داشت. با این همه ۳۷ روزی که نام او را به عنوان آخرین نخستوزیر نظام پادشاهی مشروطه در ایران ثبت کرد، حساسترین دوره نقشآفرینی شاپور بختیار در تاریخ معاصر ایران بود: ۳۷ روز پایانی حکومت پهلوی که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و دگرگونی نظام حکومتی ایران پایان گرفت. صدای شاپور بختیار: از یک دیکتاتوری ۲۵ ساله ما بیرون بیاییم و به یک دیکتاتوری جدید وارد شویم. من امکان ندارد در حدود این که در این مسئولیت کنونی هستم چنین چیزی را اجازه دهم. از زمان ژنرال فرانکو تاکنون آنچه را که من کردهام، در راه آزادی بوده... حالا. چه میخواهیم؟ قانون باید اجرا شود. انتخابات باید آزاد باشد. بر طبق قانون بایستی که پارلمان باشد و تمام این چیزها بایستی به جای خود باشد. بنده تسلیم زور و هو و جنجال نخواهم شد. شاپور بختیار که از سالها پیش از مخالفان ادغام دین و حکومت بود و درباره آنچه شکلگیری دیکتاتوری نعلین در ایران توصیف میکرد، هشدار داده بود، در سالهای پس از پیروزی انقلاب هم همچنان از مخالفان جمهوری اسلامی ایران ماند و سرانجام بیست سال پیش در ۱۵مرداد ۱۳۷۰ به همراه منشیاش سروش کتیبه در حومه پاریس به قتل رسید. قتل شاپور بختیار با همکاری گروهی متشکل از فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و علی وکیلیراد صورت گرفت، و از این افراد علی وکیلیراد اندکی بعد در سویس جلب و در اختیار مقامهای فرانسوی قرار گرفت و نهایتاً به حبس ابد محکوم شد. با اینهمه سرنوشت این تبعه ایرانی دخیل در قتل شاپور بختیار همچون انیس نقاش، دیگر اقدامکننده به ترور شاپور بختیار، بازگشت به ایران بود. انیس نقاش تبعه لبنان یک سال پس از خروج بختیار از ایران در تابستان ۱۳۵۹ به جان شاپور بختیار سوء قصد کرد اما پس از ناکام ماندن این سوء قصد حکم حبس ده ساله گرفت و در معاملهای میان دولتهای ایران و فرانسه و در ازای آزادی یک گروگان فرانسوی در لبنان تحویل ایران شد. انیس نقاش دو سال پیش در گفتوگویی با خبرگزاری فارس این اقدام را از افتخارات خود خوانده بود. مشابه تعبیری که علی وکیلیراد ۱۹ سال پس از بازگشت و بعد از آن که آزادی یک تبعه فرانسوی بازداشت شده در حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ آزادی و بازگشت او به ایران را رقم زد، بر زبان راند. اما آیا ۳۷ روز زمامداری شاپور بختیار در ایران که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به پایان رسید، از ابتدا محتوم به شکست بود؟ به ویژه که شاپور بختیار پذیرش عنوان نخستوزیری را مشروط به خروج شاه از ایران کرده بود. درست برعکس غلامحسین صدیقی رهبر دیگر جبهه ملی ایران که پذیرش نخستوزیری را مشروط به حضور شاه در کشور و واگذاری قدرت به شورای سلطنت میدانست. علاوه بر این مسئله ارتباط شاپور بختیار با حکومتهای عراق و عربستان سعودی در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق، آنگونه که طیف قابل توجهی از اسلامگرایان، ملیون دیگر و گروههای چپگرا ارزیابی میکنند، انتقاد برانگیز بود یا آنطور که هواداران او میگویند برای احیای روند دموکراسی در ایران لازم بود؟ ۲۰ سال پس از قتل شاپور بختیار از جمله این پرسشها را با سه میهمان این هفته برنامه دیدگاهها در میان گذاشتهایم. با عباس میلانی، مورخ و مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا، حمید اکبری، استاد رشته مدیریت دانشگاه نورث ایسترن ایلینویز آمریکا و مدیر بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق در همین دانشگاه در شیکاگو و مهران براتی، عضو شورای هماهنگی سازمان جمهوریخواهان ایران در برلین. مجله هفتگی دیدگاهها: بختیار که بود و چه کرد؟ آقای میلانی، درک ایرانیان از شاپور بختیار در طول این بیست سالی که از کشته شدنش میگذرد و هم طی ۳۲ سالی که انقلاب شده دچار چه تحولی شده؟ متأسفانه آمار و ارقام دقیقی که آدم بتواند بر اساس آن قضاوت قطعی کند وجود ندارد. شواهدی که در دست هست همین مقالاتی است که نوشته میشود و صحبتهای افواهی است که آدم میشنود. بر اساس اینها آدم بخواهد قضاوت کند من گمان میکنم که ستاره اقبال آقای بختیار هر چه از قتلش به دست عمال رژیم میگذرد، بالاتر و بالاتر میرود. مردم متوجه میشوند که دلیری و شجاعتی داشت و خطر را خوب میدید. راه حلی که پیشنهاد میکرد، یعنی جدایی دین از سیاست اساساً راه حلی است که به گمان من شمار روزافزونی از مردم ایران هم به آن رسیدهاند و جنبههای دیگر شخصیتش کاستیهای آن هم بیشتر مورد توجه است. این هر دو جنبه را خلاصه میتوانید بیان کنید؟ من فکر میکنم شجاعتش و درکش از ضرورت جدایی دین از سیاست، درکش از آنچه استبداد نعلین ازش یاد میکرد، چیزی به این مضمون، مهمترین نکاتش هستند. شجاعتش در این که مصلحت مملکت را بر اختلافاتی که خودش با شاه داشت و اختلافات دیرینهای بود، رجحان گذاشت و حاضر شد که مسایل شخصی خودش را وا بگذارد و به فکر مصلحت ایران باشد. به گمان من مهمترین کاستی که در کارش وجود داشت این بود که از اوضاع درک دقیقی نداشت. نمیدانست که این موجی که دارد میآید چقدر قدرتمند است. فکر میکرد صرفاً با بیان نظریاتی دقیق و دموکراتیک میتواند جلوی این موج را بگیرد. متوجه نبود که اگر شاه از ایران خارج شود او حمایت ارتش را از دست خواهد داد و اگر ارتشی در کار نباشد توان ماندن هم نخواهد داشت. لازم بود که اگر بخواهد برنامههایش را اجرا کند طبعاً مدتی سر کار میماند بدون ارتش بدون تکیه به ارتش این کار شدنی نبود. من فکر میکنم بین دکتر صدیقی و دکتر بختیار که هر دو شجاعت و دلیری به راستی ستودنی و تاریخی داشتند، دکتر صدیقی بصیرتش بیشتر بود و متوجه بود که اگر شاه برود، خودش توان ماندن در ایران را نخواهد داشت و یکی از تصمیمات تاریخی نادرستی که شاه گرفت و باعث برافتادن رژیمش شد این بود که بین این دو یعنی صدیقی و بختیار چون خودش تصمیم رفتنش را گرفته بود به بختیار رو کرد و صدیقی را که واپسین شرط احتمال بقایش بود رد کرد و شرایط او را که ماندن شاه بود نپذیرفت. آقای میلانی به این نکته بازهم میپردازیم و بازتر میکنیم. ولی پیش از آن از آقای حمید اکبری میخواهم بپرسم یک نگاه اجمالی به کارنامه فعالیت سیاسی شاپور بختیار قبل و بعد از انقلاب از نگاه شما آقای اکبری که همیشه با دیده تحسین به او مینگرید، چه نکات مثبت و منفی در بر دارد؟ هر آغازی در مورد شخصیت دکتر بختیار و کارنامه دکتر بختیار بدون شک میبایست از تصمیم دکتر بختیار برای قبول کردن نخستوزیری در دوره انقلاب شروع شود. بنابراین کارنامه ایشان را قبل و بعد را دقیقاً بر اساس همین نخستوزیری میبایست بسنجید. دکتر بختیار، در اصل من اگر یک مدل رهبری را بخواهم قضاوت کنم، به نمایش گذاشت. در مورد رهبران تجزیه و تحلیل کنیم در دوره نخستوزیریاش میبینیم در مقابل دیگر رهبران دوراندیشی داشت و هم قدرت پیشگویی آینده را داشت به صورت اتفاقات منفی و ناگواری که بر اثر قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران رخ داد، این قدرت پیشگویی را داشت و همچنین این قدرت را داشت که در مورد جدایی دین از حکومت، در مورد دموکراسی پافشاری کند بر اساس تجربیاتی که خودش داشت از گذشته. دوم این که اگر برویم بخش دوم رهبری که میتواند تغییر بنیادی به وجود بیاورد، یک نوع زبان و ارتباط است. دکتر بختیار یک نوع زبان مدرن و زبان یک ایرانی را در اصل به کار گرفت در مقابل زبانی که یک زبان اسلامی و جمهوری اسلامی بود. دو طرز بیان مختلف را دکتر بختیار و آیتالله خمینی در زمان انقلاب بیان کردند. بخش سوم مسئله اعتماد بود. در آن مورد دکتر بختیار قطعاً مشکل داشت جلب اعتماد مردم را میتوانست کند که کما اینکه کرد. اکثریت یک عده قابل توجهی از مردم که مصدق را علاقهمند بودند و به ۲۸ مرداد میاندیشیدند و این اعتماد هم در این آدمها ایجاد کرد که خودش اولین دولت مخالفان شاه را در اصل تشکیل داد. هیچ دولت دیگری را از زمان ۲۸ مرداد پیدا نمیکنیم که به وسیله مخالفان شاه تشکیل شده باشد. همه حتی دکتر امینی را هم در نظر بگیریم در اصل اینها موافقان شاه بودند یا موافقان آن کودتا بودند. مخالفانش نبودند. مرحله آخری رهبری بنیادین بر میگردد به خودشناسی. دکتر بختیار به خوبی میدانست چه کسی است و چه میخواهد. به هیچ وجه خودش را در هنگام انقلاب گم نکرد. حالا چطور شکست خورد این گفتوگوی دیگری است و گمان میکنم فرصت نداشته باشم. آقای براتی، از دید یک فعال سیاسی جمهوریخواه که قبل و بعد از انقلاب با دیدگاه شاپور بختیار همدلی نداشته چه نکات منفی و مثبتی شما در کارنامه فعالیت سیاسی او میبینید؟ البته این که قبل از انقلاب ما با ایشان همدلی نداشتیم این صحیح نیست. شاید مهمترین کاری که ایشان قبل از انقلاب انجام دادند بیانیهای است که در خرداد ماه ۱۳۵۶ با آقای کریم سنجابی و داریوش فروهر در نامهای که به شاه نوشتند و از او خواستند که برای نجات ایران به حکومت استبدادی اش پایان دهد و به اصول قانون اساسی و اصول مشروطیت تمکین کند. خوب این بسیار نامه تأثیرگذاری در جو سیاسی ایران بود در خارج از کشور هم تعداد زیادی از روشنفکران برجسته از این نامه حمایت کردند و متأسفانه شاه به حرف او نه تنها گوش نکرد، بلکه اطلاع دارید که ایشان بعداً به زندان افتاد و مدتی کوتاهی قبل از انقلاب شاه ایشان را از زندان بیرون آوردند که بهشان پیشنهاد نخستوزیری کنند. اما فکر میکنم که مهمترین کار که ایشان انجام داد در رابطه با شجاعتی که آقای میلانی به آن اشاره کردند. اگر ما امر سیاست را امر ایدئولوژی ندانیم، از ایدئولوژی جدا کنیم سیاست همان در برابر نهادن یا سنجش امکانات در مقابل یا مقایسه با یکدیگر است. در چنین سنجشی ایشان گامهای متعددی برداشت، که این جدا از نتیجهاش نشان از این دارد که ایشان یک فرد بسیار مستعد سیاسی بودند. یک این که اشاره شد نخستوزیری شاه را پذیرفتند. دوم اینکه ایشان همزمان یک اصل مهم را بهش توجه داشتند که نیروی قوی مذهبی در این مملکت میتواند تبدیل به یک نیروی تخریبگر شود. به همین دلیل همانطور که آقای بنی صدر هم در مصاحبه اخیرشان گفتند به نوعی از ایشان خواستند در رابطه با آیتالله خمینی قرار گیرند و به ایشان این پیشنهاد را بکنند که در چارچوب قانون اساسی مشروطه اختیارات شاه ازش گرفته شود، کم شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند، مطبوعات آزاد شود و احتمالاً چیزی هم که بعداً گفتند اموال بنیاد پهلوی مصادره شود و چیزهایی از این دست که مورد قبول ایشان واقع نشد. گام بعدی، اگر دست باشد بازهم نشان از شجاعت دارد، گویا پیشنهادی بوده که آقای عباسقلی بختیار که از اقوام ایشان هستند با آقای بنیصدر صحبت کردند، این پیشنهاد هم حتی بوده که ایشان از نخستوزیری شاه استعفا بدهد و نخستوزیر انقلاب شود. ایشان حالا دلایلش را بعدا میگویند، نمیپذیرند این مسئله را. شاید یک دلیل اصلی این بوده که ارتش هیچوقت همراهی با این پیشنهاد نخواهد کرد. جدا از محتوای مسئله که این آیا واقعیت داشته یا نه، به هر صورت کسی که میسنجد امکانات را در یک شرایط بسیار حاد و خطرناک سیاسی برای مملکت، انسان بسیار مستعد و شجاعی است و به همین دلیل هم قابل تحسین باقیمانده تا امروز. آقای میلانی، آیا شکست شاپور بختیار بر مبنای آن چیزی که در پاسخ سؤال اول گفتید در دوران نخستوزیریاش محتوم بود؟ من فکر میکنم با شکلی که به این کار اقدام کرد یعنی با شرط کردن پذیرشاش به خروج شاه از ایران به گمان من شکستش محتوم بود. برای اینکه نه جبهه ملی را داشت، حتی اگر جبهه ملی پایه وسیعی میداشت در جامعه، که معلوم شد ندارد و پایهاش محدودتر است، و متحدانش در جبهه ملی به او پشت کردند، نه تنها همراهی و همدلی نکردند، بلکه تمام تلاششان را برای برانداختن او انجام دادند، برای بیآبرو کردنش انجام دادند. برای جلوگیری از پیوستن اعضای جبهه یا افراد خوشنام به کابینه استفاده کردند. خلاصه تمام سعی سنجابی و فروهر در آن زمان این بود که نگذارند، اول صدیقی و بعد بختیار، در این کار موفق شوند. در عین حال ارتش هم روی خوشی نداشت با او. به او اعتماد نداشت. ساواک را هم منحل کرده بود. رژیم جدید و رژیم بختیار صرفا بر اساس یک عالم مقال دموکراتیک خردمحور در ایران میخواست بماند. در حالی که شرایط ایران شرایط انقلابی بود. اتفاقاً من فکر میکنم سنجش او از اوضاع سنجش چندان درستی نبود. در یک شرایطی که مملکت در آن التهاب انقلاب است و همه روشنفکران عملاً خرد نقادشان را یا واگذاشتهاند و یا سکوت کردهاند در مقابل این موجی که دارد میآید، مردم در ماه عکس آیتالله خمینی را میبینند، در این شرایط نمیشود صرفاً با یک عالم مقال دموکراتیک صحبت از لائیسته و خردمحور حرف زدن، به زبان سلیس فارسی، نمیشود جلویش را گرفت. بایستی به گمان من میپذیرفت که به تنهایی اهل این کار نیست. به تنهایی نمیشود این کار را انجام داد. در عین حال من برخلاف گفته آقای دکتر اکبری فکر میکنم اگر یک زمانی بخواهیم واقعاً سنجش تاریخی کنیم از مقام دکتر بختیار، به هیچ وجه نمیشود فقط به این ۳۷ روز کفایت کرد. باید به دوران قبلش عنایت داشت، باید به سخنرانیاش در آن میدان جلالیه پرداخت. باید به تماسهایی که در ایران داشت با افراد مختلف پرداخت، باید به دوران بعد از انقلاب پرداخت. هم به شجاعتهایی که در آن دوران کرد و هم به خطاهایی که ممکن است در آن دوران مرتکب شده باشد. یعنی برای ارزیابی جامع تاریخی نمیشود گفت فقط ۳۷ روز را انتخاب میکنیم و در مورد این ۳۷ روز هم فقط از قهرمانیاش یاد میکنیم. تاریخ را اگر نگاه کنید و نگاهش به افراد دیگری که قهرمانیهایی کردهاند، تاریخ یک کمی با وسعت بیشتری به کارنامهها نگاه میکند. نه این که الزاماً چیز بدی در این کارنامه هست، ولی قضاوتهایی که کرده دکتر بختیار در گذشته که ممکن است تاریخ در موردش نظر دیگری داشته باشد. دکتر بختیار، به گمان من به استناد اسناد دقیق سفارت آمریکا میشود گفت که سخنرانی دکتر بختیار در میدان جلالیه که خلاف مطلبی بود که با الهیار صالح و صدیقی و دیگران تصویب کرده بودند و در آن میخواست که ایران به کشورهای غیرمتعهد بپیوندد، این سخنرانی بود که نظر دولت آمریکا را برگرداند و فشاری که به طور مستمر به شاه وارد میکردند برای اینکه با جبهه وارد ائتلاف شود به طور ناگهانی متوقف شد. دقیقاً به این جمله اشاره میکنم که اینها اگر سر کار بیایند، یکی از رهبران گندهشان گفته که میخواهند بروند به طرف غیرمتعهدها و خوب آمریکا در آن زمان حاضر نبود چنین ریسکی بکند. آقای اکبری، آیا شاپور بختیار بعد از اینکه شاه از ایران رفت اصلا شانسی داشت برای مهار اوضاع؟ به این دلیل میپرسم که همانطور که آقای میلانی گفتند گفته میشود که رجل دیگر ملی، غلامحسین صدیقی یکی از شرایطش همین بود که در صورتی نخستوزیری را خواهد پذیرفت که شاه در ایرن بماند. اولاً خوشحالم که اسم دکتر غلامحسین صدیقی میآید و میبایست این را مطرح کرد که بسیار نکته جالبی است که بسیاری کسانی که با دکتر بختیار مخالف هستند نمونه و سرمشق دکتر غلامحسین صدیقی را مطرح میکنند و میگویند که دکتر صدیقی نخستوزیری شاه را نپذیرفت. در حالی که ابدا خوانش من از تاریخ ایران در این مورد بسیار نگاه کردهام، این است که دکتر صدیقی نخستوزیری را پذیرفت و همانطور که عنوان شد شاه بود که یکی از شرایط دکتر صدیقی را نپذیرفت ولی شرط دیگر را که شاه نپذیرفت و در موردش خیلی گفتوگو نمیشود مسئله فرصت بود. دکتر صدیقی خواهان فرصت بود از شاه برای تشکیل کابینهاش، به خاطر اینکه با شخیتی که داشت و روش کاری که داشت تأمل میکرد بیشتر از دکتر بختیار. منظور من حداقل قضاوت شخصی در این مورد نیست وقتی نگاه میکنیم به آن زمان. ولی یک مسئله را باید در نظر گرفت. کسانی که با موضع دکتر صدیقی موافقت میکنند هیچوقت این را به صورت آشکار عنوان نمیکنند که دکتر صدیقی کسی بود که به صورت مشخص از دکتر بختیار پشتیبانی کرد. تنها رهبر و رجل ملی ایران بود که در اصل جزو جبهه ملی که در مورد دکتر بختیار بسیار مثبت و در مقام پشتیبانیاش صحبت کرد و گفت وظیفه تمام اشخاص پشتیبانی و خصوصیات درست و صحیح سیاسی و روش و شهامتش را ستود و میهن دوستیاش را ستود. این را ما بایستی در نظر بگیریم و این مسئلهای را که شما عنوان میکنید... در سیاست در نهایت با توجه به وضعیت انقلابی که بود که معلوم نبود که چه کسی میتواند موفق شود. حالا شاید در بخش آخر برنامه به این بپردازیم. مسئله میراث بود در آن زمان. این را هم باید در نظر گرفت قبل و بعد مهم است ولی آن چیزی که مردم نگاه میکنند و هنوز دارند نگاه می کنند همان دوران آخر انقلاب است و به همین دلیل هم دکتر بختیار مطرح است والا آدمهای بسیار دیگری هم بودند که الان دیگر در موردشان گفتوگو نمیشود. آقای براتی، اگر فعالان سیاسی چپ، ملی، ملی مذهبی و اسلامگرا شیوه برخورد دیگری پیش میگرفتند در برابر دولت شاپور بختیار مثلاً مثل مهشید امیرشاهی فعال سیاسی که سابقه داشت در فعالیتهای چپ و کنفدراسیون، نتیجه بهتری حاصل میشد از خیزش انقلابی بهمن ۱۳۵۷ یا نه؟ بله. احتمالاً اگر این زودتر انجام میگرفت، چرا. هیچ انقلابی سرنوشتی نیست نتیجهاش. انقلابها را هم مردم انجام نمیدهند در وهله اول. در وهله اول معمولاً روشنفکران و قشر میانه شهری هستند که خواهان تغییراتی میشوند، به میدان و خیابان میآیند و مردم و تودهها به محض اینکه شانس موفقیتی در این حرکت ببینند به این حرکت که از طرف روشنفکران آغاز شده میپیوندند. بنابراین نقش آنها بسیار مهم است. ما به طور عمده در اکثریت نیروی چپ نیروی دموکراتی نداشتیم. اکثریت نیروی چپ خواهان تغییر قدرت به معنی کسب قدرت بود. و چون خودش چنین استعداد و امکانی نداشت کسب قدرت از طرف خمینی را ترجیح میداد به کسب قدرت از طرف کسی مثل آقای بختیار. این از طرف نیروهای جبهه ملی هم صادق است. جبهه ملی هم در این مورد دو شقه بود. در مورد نهضت آزادی که مسئله از اول روشن بود که چطور است. ولی اگر روشنفکران برجسته و شاخص مملکت که مردم به آنها به خصوص اعتماد اخلاقی داشتند میتوانستند با چهره و تصمیم درستی به صحنه بیایند حتماً اگر زودهنگام انجام میگرفت، تمام جهت حرکت به سوی دیگر میرفت. اما در مقابل ما نیروهای دفعکنندهای هم بودیم. اصلاً تصمیم شاه مملکت که نخستوزیرش را در زندان میگذارد، رئیس سازمان امنیتش را در زندان میگذارد، سران حکومتش را در زندان میگذارد، و به خارج میرود معلوم است ارتش در چنین کشوری دیگر نیرویی نخواهد بود که آقای بختیار بتواند به آن تکیه کند. بنابراین تنها کافی نبوده که روشنفکران حمایت میکردند. از آن طرف در بخش نیروهای فرادستی که قدرت را در دست داشتند هم میبایست شرایط حداقل به وجود میآمد. هیچکدام این شرایط به وجود نیامد. دو هفته بعد از اینکه شاه و بانو فرح دیبا ایران را ترک کردند، خمینی به ایران میآید. ۱۰ روز بعد از آمدن ایشان ارتش اعلام بیطرفی میکند. خوب معلوم است در یک چنین شرایطی دیگر دیر است در آن ۳۷ روز یا ۵۰ روز دیگر دیر بوده که روشنفکران تغییر جهت میدادند چیزی عوض می شد. ولی حتماً در این جهت فکر میکنم نقش بسیار منفی به طور عمده چریکهای فدایی، مجاهدین خلق بودند یا نیروهای مشابه در کشور ما بودند. نیروهای آزادیخواه دیگری سازمان یافته نبودند. ولی حتماً این تأثیر مثبت را میتوانستند در تغییر جهت داشته باشند و شاید هم کمی قبل از این مسئله همانطور که اشاره شد به این مسئله یک ارتش باقی مانده بود، شاه ایران را ترک نکرده بود، روشنفکران تصمیم درست را در پشتیبانی از بختیار گرفته بودند نتیجه به هر صورت در توازن قدرت طوری نمیشد که آیتالله خمینی و نیروهای اسلامی بتوانند صد در صد سوار انقلاب شوند. به مسئله ارتباط شاپور بختیار با عراق و کشورهای عربی در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق تا الان در این بررسی اشاره نشد. که یکی از انتقادات اسلامگراها و ملیون دیگر مانند ملی مذهبیها و طیف چپ به شاپور بختیار بوده. میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز چیست آقای میلانی؟ یک اشارهای کردم گفتم بایستی تمامیت زندگیاش را در نظر گرفت. آنچه که قبل و بعد آن ۳۷ روز کرده. نکته دیگری هم که میخواستم در مورد گفته آقای دکتر اکبری به آن اشارهای گذرا کنم این است که این درست نیست که صدیقی وقت میخواست. من بر اساس یادداشتهای خود صدیقی در کتاب شاه نوشتم که صدیقی اتفاقاً در ۵ دیداری که با شاه میکند در دیدار چهارم میگوید که کابینهاش آماده است و برنامه دقیق ساعت به ساعت حتی برای زمام امور در دست گرفتن تهیه کرده بود. ایشان درست میگویند خیلی دقیق بود. این کار را کرده بود. ولی شاه تصمیم گرفت به خاطر اینکه نمیخواست بماند و هرچه زودتر از مملکت فرار کند تصمیم گرفت با شاپور بختیار برود. و من فکر میکنم ابعاد روابط دکتر بختیار با عراق، حداقل برای من، و با عربستان سعودی، به خصوص با عراق، برای من روشن نیست. فکر میکنم تا وقتی اسناد دقیق در نیاید و ابعاد این مسئله روشن نشود قضاوت در موردش دشوار است. ولی من شخصاً فکر میکنم که وجهه دکتر بختیار با همراهی با عراق صدمه دید. حالا مقدار صدمهای که دید در قیاس با فایدههایی که شاید از این همراهی پیدا کرد، امکاناتی که پیدا کرد، سبک سنگین کردن آنها کار دشواری است و من اطلاع کافی ندارم و قصد فرار از جواب ندارم. تبلیغات جمهوری اسلامی طبعاً قابل اعتنا و اعتماد نیست. برای اینکه آنها در همه موارد در تعریف خودشان افراط میکنند و در تکذیب مخالفانشان هم همین کار را میکنند و رژیمی که چنین پروندهای دارد اتهاماتش در مورد کسی مثل بختیار به گمان من حداقل برای ملت ایران زیاد محل اعتنا نیست. ولی یک روزی بالاخره این اسناد در خواهد آمد. یک روزی بالاخره روشن خواهد شد که ابعاد این همکاریها اگر وجود داشته چه بوده. من اگر در آن روز زنده باشم و ببینم قضاوتش شخصاً این است که این یک سیاست در کل زیانباری بود برای خودش و برای وجههاش در تاریخ. آقای اکبری، میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز از دیدگاه شما؟ دو سه تا میراث بسیار با اهمیت دارد. یک این که بختیار بعد از ۲۵ سال مکتب مصدق را دوباره در اصل میشود گفت زیر مکتب و زیر عکس مصدق به قدرت رسید. این دومی میشود گفت درست است که رفقایش را اخراج کردند به اصطلاح ولی این دومین دولت جبهه ملی بود. شاید میشود گفت این اولین آدمی که مشخص در جبهه ملی بود برای دومین بار بعد از دولت مصدق اولین دولت مخالفان و آخرین دولتی بود که در اصل یک دولت مصدقی بود. نخستوزیرش مباهات میکرد به مصدقی بودن. این مسئله مکتب مصدق که تنها رجل سیاسی است که در ایران دارای یک مکتب سیاسی است و در اصل میتوانست عامل سازماندهی شود، بختیار این را ایجاد کرد. یادآوری کرد که ما یک گزینه دیگر داشتیم. یک گزینه مصدقی، مشروطه، دموکرات در مقابل استبداد پادشاهی و در مقابل استبداد دینی. این گزینه هنوز بعد از دولت بختیار تا به حال در جمهوری اسلامی به هیچ وجه مورد رأی مردم نبوده. یعنی بوده که داخل خودشان اصلاحطلب یا اصولگرایان در مقابل هم قرار میگیرند ولی دلیل این که ما انتخابات آزاد در ایران نداریم و اگر بخواهیم ببینیم میبینیم هنوز مثل دوره بختیار که مردم برای ۳۷ روز ظاهراً یک کارزار انتخاباتی بود به بختیار رأی ندادند، حالت انقلابی داشت، این گزینه در ایران هنوز زنده است و مردم میتوانند به آن عطف کنند. آقای براتی، میراث شاپور بختیار برای ایران امروز؟ مهمترین میراث ایشان آوردن فرهنگ سازش در سیاست است. سازش با شاهی که او را بارها به زندان انداخته بود. انتقام جو نبودن در سیاست و سازش با کسی که اصلاً با او نمیتوانست همراهی داشته باشد، خواست سازش حتی با آیتالله خمینی تحت شرایطی که برای او وجهه و چهرهای بسازد که با آن بتواند به ایران بیاید و شرایطی که برای بختیار قابل قبول باشد. این فرهنگ سازش را به همه طرف بردن و عرضه کردن مسئلهای است که ما به خصوص در سالهای ۴۰ در رابطه با به خصوص جبهه ملی و امینی نداشتیم. یکی از اشتباهاتی که آن زمان انجام گرفت جبهه ملی کوشش لازم را برای سازش با امینی در نخستوزیری برای پیشبرد اصلاحات در ایران انجام نداد. این کار را بختیار انجام داد و در یک شرایط بسیار خطرناکی انجام داد. وقتش نابهنگام بود ولی این که اصلاً جرئت سازش در سیاست را داشت فکر میکنم فرهنگ ماندگاری خواهد بود.
روزنامههای یکشنبه ایران از «دخالت رئیس دولت در امور داخلی مجلس شورای اسلامی» و نامه احمدینژاد برای تغییر آییننامه داخلی مجلس» خبر دادهاند. روزنامهها همچنین از «فرضیههای سیاسی» در ربایش و قتل «فاطمه باقری نژادیان فرد» دختر ۲۸ ساله «محمد باقری نژادیانفرد نماینده اصلاحطلب مجلس ششم» خبر دادهاند.روزنامههای یکشنبه ایران از «دخالت رئیس دولت در امور داخلی مجلس شورای اسلامی» و نامه احمدینژاد برای تغییر آییننامه داخلی مجلس» خبر دادهاند. روزنامهها همچنین از «فرضیههای سیاسی» در ربایش و قتل «فاطمه باقری نژادیان فرد» دختر ۲۸ ساله «محمد باقری نژادیانفرد نماینده اصلاحطلب مجلس ششم» خبر دادهاند. تأکید محسن آرمین بر اینکه «اصلاحطلبان هرگز با اصولگرایان منتقد دولت ائتلاف نخواهند کرد»، «تفکیک جنسیتی در پذیرش دانشجو و آغاز «پذیرش تکجنسیتی ۴۰ رشته در ۲۰ دانشگاه»، و همچنین اظهارات سخنگوی شورای نگهبان درباره بلامانع بودن «عضویت همزمان محمد یزدی در شورای نگهبان و تشکل انتخاباتی اصولگرایان» از دیگر عناوین روزنامههای شانزدهم مرداد است. بازتاب دخالت رئیس دولت در امور داخلی مجلس شورای اسلامی روزنامههای ابتکار، شرق، اعتماد و تهران امروز از «دخالت دولت در امور قوه مققنه» و «نامه محمود احمدینژاد برای تغییر آییننامه داخلی مجلس» خبر دادهاند. روزنامه ابتکار با اشاره به اینکه «آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی از جمله مواردی است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی و هیئت رئیسه باید در کنار قوانین دیگر کشور به آن استناد کرده و در هنگام ایفای وظایف نمایندگی مردم در مجلس، به آن پایبند باشند» خبر داده که محمود احمدینژاد طی نامهای به علی لاریجانی خواستار تغییر بخشهایی از آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی شده است. روزنامه تهران امروز هم نوشته «نمایندگان مجلس انتظار نداشتند که در روز شنبه ۱۵ پیشنهاد اصلاح آییننامه داخلی را از جانب پاستور دریافت کنند» اما «دولت پیشنهاد تغییر آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی را داده است»، و روز شنبه «در کمال ناباوری بهارستاننشینان معاون پارلمانی محمود احمدینژاد اعلام کرد که «دولت برای اصلاح آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی ۱۵ پیشنهاد ارائه کرده تا با اصلاح این موارد، قوای مجریه و مقننه تعامل بیشتری داشته باشند.» این روزنامه تأکید کرده «پیشنهادات دولت از آنجا برای نمایندگان مجلس مایه تعجب است» که در قانون اساسی به صراحت تأکید شده که قوای مقننه، مجریه و قضائیه مستقل از یکدیگرند. تهران امروز همچنین از قول عبدالرضا ترابی نماینده گرمسار در مجلس هشتم نوشته که نامه احمدینژاد «برای فرار از پاسخ گویی به نمایندپان مجلس است.» به پفته این عضو مجلس شورای اسلامی «در هیچ قانونی به دولت این اجازه داده نشده است» که در امور مجلس دخالت کند و «دولت حق ندارد حکمی در مورد مجلس بدهد، آن هم آیین نامه داخلی مجلس.» عبدالرضا ترابی همچنین گفته «قوه مقننه در راس امور است و قوه مجریه است که باید در مقابل این قوه پاسخگو باشد لذا ارائه تکلیف و پیشنهاد از سوی این قوه معنایی ندارد. قوه مقننه تنها میتواند به رهبری، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام پاسخ دهد و پیشنهادات آنها را بپذیرد.» محمد حسین فرهنگی، نماینده تبریز نیز در واکنش به «نامه احمدینژاد برای تغییر آییننامه داخلی مجلس» به روزنامه تهران امروز گفته «قرار نیست دولتمردان در مورد مسائل داخلی مجلسیان نظر دهند» و «بهتر است دولت براس حل مسائل و مشکلات خود پیشنهاداتی آماده کند.» روزنامه شرق نیز نامه احمدینژاد به رئیس مجلس و ارائه ۱۵ پیشنهاد برای تغییر آییننامه مجلس را «پیشروی دولت در زمین مجلس» توصیف کرده و نوشته که احمدینژاد «در یک کلام میخواهد آییننامه داخلی مجلس را تغییر دهد تا اگر مجلس نتوانسته در قانونپذیر کردن دولت نسبت به قوانین مصوب نمایندگان موفق باشد، دستکم نمایندگان بر مبنای قوانین مورد نظر دولت عمل کنند.» روزنامه اعتماد هم در همین خصوص گزارش داده که «محمود احمدینژاد بار دیگر به لاریجانی و نمایندگان مجلس نامه داده و به بهارستاننشینها در جای جای این نامه گفته «حق نظارت شما به معنی دخالت در کار رئیسجمهور است.» به نوشته این روزنامه احمدینژاد همچنین خواهان «حذف اختیارات نظارتی مجلس شده؛ از تحقیق و تفحص و سؤال گرفته تا گزارش تخلفهای دولت به قوه قضاییه به حالت کیفرخواست تا مواردی مانند گزارشهای عدم کارآمدی یک مقام دولتی.» این روزنامه با اشاره به اینکه «در قانون اختیارات مجلس آمده است که رئیسجمهور باید هر سال اردیبهشت به نمایندگان گزارش عملکرد بدهد و این موضوع از وظایف نظارتی مجلس است» و یادآوری اینکه احمدینژاد طی شش سال گذشته هرپز چنین گزارشی به مجلس ارائه نکرده، نوشته که «حالا احمدینژاد در این نامه گفته است چنین حقی باید حذف شود.» در جستجوی راز قتل دختر نماینده سابق مجلس روزنامه اعتماد از قتل «فاطمه باقری نژادیان فرد» دختر «محمدباقر باقری نژادیان فرد» نماینده دوره سوم و ششم مجلس شورای اسلامی خبر داده و نوشته که «این دختر ۲۸ ساله روز پنجشنبه ۶ مرداد ۹۰ پیش از ظهر از خانه خارج شده و دیگر مراجعه نکرده» و جسد این دختر جوان روز ۷ مردادماه ۱۳۹۰ در کوههای اطراف شهرری موسوم به بی بی شهربانو کشف شده است. این روزنامه با اشاره به اینکه «خانه فاطمه باقری نژادیان فرد در خیابان کلاهدوز تهران واقع است که تا محل کشف جسد فاصله بسیاری را شامل میشود» نوشته «این موضوع نشان از انتقال مقتول از مناطق شمال شهر به جنوب شهر را میدهد و مشخص نیست که عامل یا عاملان جنایت از چه نقطهای او را ربودهاند و قتل در چه منطقهای رخ داده است.» روزنامه اعتماد با یادآوری سوابق محمدباقر باقری نژادیان فرد از او به عنوان «نماینده اصلاحطلب» در مجلس ششم و عضو مجلس سوم نامبرده، و نوشته که برخی منابع با اشاره به «فرضیههای سیاسی» درباره وقوع این جنایت از «نامهای که صد نماینده مجلس آن را امضا کردهاند» خطاب به رهبر، رئیس دولت و رئیس قوه قضائیه خبر دادهاند؛ نامهای که در آن نمایندگان خواهان «پیگیری» ربایش و قتل فاطمه باقری نژادیان فرد شدهاند. این روزنامه همچنین نوشته که «پلیس و دادسرای امورجنایی پایتخت هنوز هیچ خبر رسمی در این باره منتشر نکردهاند» اما «روز پنجشنبه ۱۳ مردادماه همکاران پدر فاطمه باقری نژادیان فرد که از چهرههای سیاسی شناختهشده در مجلس شورای اسلامی بودند» در مراسمی که در «مسجد محمدیه تهران» برپزار شد، حضور داشتهاند. تفکیک جنسیتی در پذیرش دانشجو؛ «پذیرش تک جنسیتی ۴۰ رشته در ۲۰ دانشگاه» روزنامه شرق گزارشی درباره «پذیرش تک جنسیتی ۴۰رشته در ۲۰ دانشگاه» منتشر کرده و نوشته «۲۰ دانشگاه کشور در بیش از ۴۰ رشته تحصیلی خود برای اولین بار اقدام به پذیرش تک جنسیتی دانشجویان میکنند.» به گزارش این روزنامه، «دانشگاههای تهران، امیرکبیر، دانشگاه اصفهان، محقق اردبیلی، زابل، هنر شیراز، دانشگاه صنعت نفت تهران و سهند تبریز» از جمله معتبرترین این دانشگاهها هستند که «در ظرفیتهای اعلام شده برای انتخاب رشته کنکوریها در زیر گروههای علوم انسانی، تجربی، هنر و ریاضی رشتههایی را مخصوص دختران یا مخصوص پسران معرفی کردهاند.» شرق تأکید کرده که «عمده رشتههایی که پذیرش آنها به صورت تکجنسیتی اعلام شده مربوط به گروه آموزشی ریاضی فیزیک و رشته تحصیلی مهندسی معادن است که در بسیاری از دانشگاههای معتبر این رشته برای دختران ممنوع شده و ظرفیت مشخصی مخصوص داوطلبان پسر اعلام شده»، و در رشتههای گروه آموزشی هنر نیز «دانشگاه هنر شیراز برای اولین بار در رشتههای صنایع دستی، کارشناسی فرش، هنر اسلامی تنها اقدام به پذیرش دانشجوی دختر میکند» و «در مقابل در رشتههای علوم انسانی نیز علوم اجتماعی، تاریخ و ادبیات بیش از سایر رشتهها ظرفیتهایی مخصوص دختران یا پسران اعلام شده است.» روزنامه شرق همچنین خبر داده «از میان ۱۱۹ دانشگاهی که عباراتی را به عنوان شرایط خود در زمینه اعطای امکانات اعلام کرده بودند ۷۱ دانشگاه به طور قطعی اعلام کردهاند که تعهدی برای اسکان دانشجویان ندارند»، «تعداد ۳۷ مرکز آموزشی شرایط متعددی را برای اعطای خوابگاه اعلام کردهاند» و «تنها ۱۰ دانشگاه و مرکز آموزشی اعلام کردهاند که خوابگاه داشته و شرایط اسکان را برای افراد غیربومی فراهم کردهاند.» این روزنامه از «دانشگاه تهران» و «دانشپاه بهشتی» به عنوان دو نمونه از دانشگاههای معتبر نامبرده که اعلام کردهاند هیچ گونه مسئولیتی در قبال خوابگاه و اسکان دانشجویان مقطع کارشناسی ندارند. «محسن آرمین: ائتلاف با اصولگرایان هرگز» روزنامه اعتماد در شماره ۱۶ مرداد ماه ضمن انتشار گفتوگویی با محسن آرمین، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، از قول وی نوشته که «ائتلاف با اصولگرایان هرگز، گفتوگو آری.» محسن آرمین به این روزنامه گفته که برخی از اصولگرایان که هم اکنون از آنها به عنوان «اصولگرایان منتقد» نامبرده میشود و «بویژه اصولگرایان سنتی تصور میکنند با تغییر دولت و رفتن این و آمدن آن مشکل حل میشود. آنها از این حقیقت غفلت میکنند که دولت فعلی خود معلول مناسبات ناسالم حاکم بر عرصه قدرت است و نه عامل آن» و «بنابراین تا چنین نگاه و ساختار معیوبی وجود دارد، امید به اینکه با آمدن فرد یا گروه جدید مشکلات کاهش مییابد، امیدی واهی است و در صورت تغییر این نگاه خواسته و مطلوب اصلاحطلبان محقق خواهد شد و دیگر مهم نیست که آنها در قدرت باشند یا نباشند.» آرمین همچنین گفته «اختلاف اصولگرایان با یکدیگر البته جدی است اما این اختلاف بر سر قدرت است و نه نوع نگاه به مقوله قدرت. آنها در نوع مناسبات و نگاه به قدرت با یکدیگر مشترکند» و «تفاوت اصولگرایان منتقد با شرکای افراطی خود تنها این است که به دلیل پارهای مصلحتاندیشیها بسته بودن بیش از حد دایره قدرت را خطرناک میبینند» و «این تفاوت یک تفاوت ماهوی نیست و نمیتواند موجب شود که اصولگرایان منتقد را دارای هویتی متفاوت از شریکان افراطیشان بدانیم» و «بنابراین امکان ائتلاف اصلاحطلبان با چنین نیرویی منتفی است.» به نوشته روزنامه اعتماد این عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه «ائتلاف غیر از گفتوگو و مذاکره برای تبیین دیدگاهها و درک همدلانهتر مواضع است» گفته «به گمان من اصلاحطلبان همواره میتوانند و باید با هدف روشنگری و درک صحیحتر ریشه مشکلات کشور با اصولگرایان غیرافراطی بویژه عناصر منصفتر و فهیمتر ایشان رابطه و گفتوگو داشته باشند.» محسن آرمین درعین حال با اشاره به اینکه سخنان محمد خاتمی درباره شرایط شرکت اصلاحطلبان در انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی نیز گفته «آنچه آقای خاتمی مطرح کرده است شرایط و لوازم منطقی یک انتخابات سالم و منصفانه است. شرایط و لوازمی که بدون آنها مشکل بتوان آنچه را که برگزار میشود انتخابات نامید»، و «پایان دادن به فضای امنیتی نظامی، آزادی مطبوعات و احزاب منتقد، بیطرف بودن مرجع نظارت برانتخابات» از جمله مواردی است که «مخالفت با این شرایط به معنای عدم اعتقاد و فقدان اراده لازم برای برگزاری یک انتخابات سالم و منصفانه است.» او همچنین گفته «مسئله امروز اصلاحطلبان اصل انتخابات است درحالی که در گذشته چنین اصلی کمابیش مفروض گرفته میشد و تنها نسبت به مخدوش شدن آن ابراز نگرانی میشد.» همزمان روزنامه ابتکار از قئل محسن رفیق دوست نوشته «شروط اصلاحطلبان را نمیپذیریم.» این روزنامه با یادآوری اینکه «محسن رفیق دوست با رانندگی ماشین حامل آیتالله خمینی در روز ۱۲بهمن۵۷ به ملت ایران معرفی شد و پس از آن با وزارت سپاه پاسداران و درنهایت ریاست بنیاد مستضعفان و جانبازان در صحنه سیاسی و اجرایی کشور حضور داشت» نوشته که رفیق دوست به رغم آنکه از اوایل دهه هفتاد تاکنون در عرصه سیاسی کشور حضور رسمی ندارد اما برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات شرط تعیین میکند و در تازهترین اظهاراتش هم گفته «شرطهای اصلاحطلبان را چون نفی حقانیت ماست، نمیپذیریم.» روزنامه کیهان، وابسته به جناح حاکم، اما اظهارات فرمانده «سپاه سیدالشهدای تهران» درباره انتخابات آینده و فضای سیاسی کشور را منتشر کرده و از قول «بهرام حسینی مطلق» نوشته «جریان فتنه و جریان انحرافی مانند دو لبه قیچی، جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و ارزشها را نشانه گرفته اما یادگاران شهدا با رهبری آیتالله خامنهای این توطئهها را نیز نقش برآب خواهند کرد.» «عضویت همزمان محمد یزدی در شورای نگهبان و تشکل انتخاباتی اصولگرایان» روزنامههای مردمسالاری و حمایت خبر دادهاند عباسعلی کدخدایی درباره عضویت همزمان محمد یزدی در «شورای نگهبان» و «تشکل انتخاباتی اصولگرایان» را بلامانع اعلام کرده است. به گزارش روزنامه مردمسالاری روز شنبه و در جریان نشست خبری شخنگوی شورای نگهبان، خبرنگاری از وی پرسید که عضویت همزمان محمد یزدی یکی از اعضای شورای نگهبان در کمیته انتخاباتی احزاب سیاسی جناح حاکم «این شائبه را ایجاد میکند که شورای نگهبان جناحی عمل کند» اما عباسعلی کدخدایی ادعا کرد که «آیتالله یزدی بر حسب سمت در جامعه مدرسین حوزه قم ممکن است اقداماتی را به صورت کلی انجام دهند اما از جهت شخصیت حقوقی در شورا، اقدامی نخواهد کرد.» روزنامه حمایت، وابسته به قوه قضائیه، نیز ضمن انتشار اظهارات سخنگوی شورای نگهبان را در عنوان نخست شماره شنبه، آن را «کارت قرمز کدخدایی، به جریان انحرافی» در دولت توصیف کرده و از قول وی نوشته «افراد فاقد شرایط از فیلتر شورای نگهبان عبور نمیکنند.»
سازمان خصوصیسازی، بلوک ۵۵ درصدی هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران، هما، را برای فروش آگهی کردهاست و قصد دارد این میزان از سهام این شرکت هواپیمایی را به «مشتریان استراتژیک» واگذار کند.سازمان خصوصیسازی، بلوک ۵۵ درصدی هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران، هما، را برای فروش آگهی کردهاست و قصد دارد این میزان از سهام این شرکت هواپیمایی را به «مشتریان استراتژیک» واگذار کند. بر اساس گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، فروش سهام این شرکت از ۲۹ شهریورماه «فقط به متقاضیانی که قبلا تاییدیه سازمان خصوصیسازی را دریافت کردند»، صورت می گیرد و مشتریان استراتژیک، متقاضیان خریدی هستند که «اهلیت مالی و فنی آنها» مورد تایید این سازمان قرار گیرد. هماینک هواپیمایی جمهوری اسلامی ۷۰ درصد، و سهام عدالت ۳۰ درصد در این شرکت سهم دارند که با واگذاری ۵۵ درصد سهام، تکلیف ۱۵ درصد سهم دیگر نامعلوم باقی میماند. بنا بر این گزارش، سرمایه شرکت هما در حدود ۳۹۰ میلیارد تومان و ارزش پایه هر سهم در حدود ۸۱۰۰ تومان است. با این حساب مجموع سهامهایی که قرار است به مشتریان یاد شده واگذار شود حدود ۱۷۵۹ میلیارد تومان (یک میلیارد و ۷۵۹ میلیون دلار) خواهد بود. این گزارش میافزاید که در صورت موافقت سازمان هواپیمایی کشوری یا مراجع ذیصلاح، خریدار میتواند اقدام به تغییر نام و علامت تجاری شرکت هما کند. هما، از نمادهای باستانی ایرانی و در عین حال علامت اختصاری نام «هواپیمایی ملی ایران» است که پیشینه کاربرد آن برای این شرکت هواپیمایی به اسفندماه سال ۱۳۴۰ باز میگردد. «هواپیمایی ملی ایران» با نام بینالمللی «ایرانایر»، در آن تاریخ با ادغام دو شرکت هواپیمایی «ایرانین ایرویز» و «پرشین ایرویز» تاسیس شد و فعالیتهای خود را از فروردین ۱۳۴۱ آغاز کرد. این شرکت هواپیمایی در سالهای پایانی دهه هفتاد میلادی، به عنوان یکی از رو به رشدترین و پردرآمدترین شرکتهای هواپیمایی جهان شناخته میشد و در سال ۱۹۷۶ هما پس از شرکت استرالیایی «کانتاس» ایمنترین شرکت هوایی جهان لقب گرفت. نام هواپیمایی ملی ایران در سال ۱۳۶۰ به «هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران» تغییر یافت و این شرکت در سه دهه اخیر با مشکلات ایمنی متعددی روبهرو شدهاست که از جمله آنها می توان به کشته شدن ۷۰ تن در سقوط دیماه گذشته یک هواپیمای ایرانایر در ارومیه اشاره کرد. ایران به دلیل تحریمهای آمریکا برای دسترسی به قطعات هواپیما و فناوری های پیشرفته، نمیتواند هواپیماهای آمریکایی یا حتی هواپیماهایی که آمریکا در تولید آن نقش دارد، خریداری کند و حتی در صورت خرید غیرمستقیم این هواپیماها در تامین لوازم یدکی آنها با مشکل روبهروست. از این رو در سالهای اخیر شرکتهای هواپیمایی ایرانی برای تامین هواپیماهای مورد نیاز خود بیشتر به خرید تولیدات روسیه و دیگر کشورهای بلوک شرق سابق روی آوردهاند. هماینک بسیاری از هواپیماهای ایرانی، از جمله بیش از نیمی از ناوگان هوایی ایرانایر اجازه عبور از آسمان اروپا را ندارند و شرکت هواپیمایی یاد شده از این گروه هواپیماها در مسیرهای داخلی استفاده میکند. سوم تیرماه گذشته ایالات متحده آمریکا اعلام کرد شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران را همراه با دو شرکت عمده ایرانی و یک شهروند این کشور به اتهام نقض تحریمهای بینالمللی، ارتباط با سپاه پاسداران و کمک به انتقال اسلحه به حزبالله لبنان تحریم کردهاست. کمیسیون اروپا نیز که پیش از این نیمی از ۶۷ هواپیمای ناوگان هوایی ایرانایر را در فهرست سیاه خود قرار داده بود، تیرماه گذشته اعلام کرد که ۱۰ فروند هواپیمای دیگر این شرکت نیز به این فهرست افزوده شدهاند. در پی اعمال این تحریمها، خبرگزاریها گزارش میدهند که خدمات فنی به هواپیماهای ایرانی در فرودگاههای اروپایی، به طور روزافزونی محدودتر میشود.
وزرای دارايی کشورهای عضو گروه هفت در ژاپن، و کشورهای عضو گروه بيست در کره جنوبی، برای بررسی بحران بدهیهای اروپا و آمريکا، و تأثير آن بر بیثباتی بازار جهانی، اجلاس اضطراری برگزار کردند. در هفتهی گذشته ۲ و نيم تريليون دلار از ارزش سهام در بازارهای بينالمللی کاسته شد. اين امر فشار بر رهبران سياسی برای بازگرداندن اطمينان به سرمايهگذاران را موجب شده است. بحران بدهیها در اروپا، و تنزل مقام آمريکا در ردهبندی اعتبار مالی بينالمللی، نگرانی در مورد مهار بحران فراگير اقتصادی را در بين سرمايهگذاران دامن زده است.
تظاهراتی که شنبه شب در لندن، در اعتراض به کشته شدن مردی بر اثر تيراندازی پليس، صورت گرفت، به خشونت و درگيری منتهی شد. در اين خشونتها دو خودروی پليس، يک اتوبوس شهری، و يک فروشگاه به آتش کشيده شد. خشونتها زمانی آغاز شد که بيش از ۲۰۰ نفر در برابر مقر پليس، در محله تاتنهام در شمال لندن، تظاهراتی اعتراضی برگزار کردند. در جريان تظاهرات شنبه شب چندين فروشگاه نيز غارت شد. درگيری پليس با تظاهرکنندگان تا نخستين ساعات بامداد يکشنبه ادامه يافت و بر اثر آن دستکم ۸ مأمور پليس مجروح شدند.
نيروهای مخالف معمر قذافی، با تشديد حملات خود عليه نيروهای وفادار به حاکم ليبی، به پيشرویهای خود در غرب آن کشور ادامه میدهند. صدها تن از اين نيروها موفق شدهاند شهر استراتژيک «بير غانِم» را به تصرف خود درآورند. نبرد شديد بر سر تصرف اين شهر روز شنبه به پايان رسيد و مخالفان قذافی در حال پاکسازی منطقه و آمادهسازی نيروها برای حرکت به سمت پايتخت و تصرف شهر «زاويه» هستند. در همين حال محمد زَواوی، سخنگوی مخالفان، به خبرگزاری رويترز گفته است که در شرق اين جبهه، شهر بُريقه از سه طرف در محاصرهی نيروهای مخالف حکومت معمر قذافی است.
سخنگوی کاخ سفید، در یک بیانیه مطبوعاتی، از نمایندگان کنگره، از دو حزب جمهوری خواه و دموکرات، خواست برای رشد و تقویتِ وضعیتِ مالیِ ایالات متحده، با یکدیگر همکاری کنند. جی کارنی، در واکنش به تنزل مقام ایالات متحده در ردهبندی اعتبار مالی بینالمللی، عامل این ارزیابی را عدم تفاهم جناحهای سیاسیِ کنگره در مورد افزایش سقف استقراضِ دولت، و اختلافِ طولانی جناحهای سیاسی، دانست. بیانیهی مطبوعاتی کاخ سفید یک روز پس از آن منتشر شد که مؤسسهی «استاندارد اند پورز»، یکی از سه مؤسسهی اعتبارسنجی بین المللی، با ابراز تردید در مورد توافق بر سر کاهش بدهیهای کلان ایالات متحده، اعتبار مالی آمریکا را یک رتبه کاهش داد.
روز شنبه اسرائيل شاهد تظاهرات در اعتراض به وضعيت اقتصادی آن کشور بود. رسانههای اسرائيل میگويند اين تظاهرات در دهههای اخير در آن کشور بیسابقه بوده است. در سومين هفتهی پياپی برگزاری اين تظاهرات، به گفتهی پليس، دستکم ۲۵۰ هزار تظاهرکننده به خيابانها آمدند تا به افزايش هزينهها، بخصوص گرانی مسکن اعتراض کنند. شاخصترين اين تظاهرات که در ۲۰ شهر اسرائيل بر پا شده بود، در تلآويو، پايتخت، برگزار شد. رسانههای اسرائيل موج تظاهرات برای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در آن کشور را چالشی جدی فرا روی دولتِ دست راستیِ بنيامين نتانياهو میخوانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر