

هيئت سياسی ـ اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) در ارتباط با صدور حکم ارتداد شاهين نجفی خواننده رپ به خاطر اجرای ترانه «نقی»، اطلاعیهای صادر کردهاست که میخوانید:
مراجع تقليد يکی بعد از ديگری به جرگه صدور حکم ارتداد می پيوندند. ابتدا آیتالله صافی گلپایگانی و سپس آیتالله علوی گرگانی و آیتالله ملکوتی و ديروز آیتالله جعفر سبحانی، شاهین نجفی خواننده رپ را به خاطر اجرای ترانه «نقی» مرتد اعلام کردند. براساس احکام اسلامی٬ حکم افراد مرتد٬ مرگ است. به دنبال صدور حکم ارتداد توسط مراجع تقليد، کمپینی با عنوان کمپین اعدام شاهین نجفی در فیس بوک به راه افتاده و پایگاه خبری شیعه آنلاین جایزهای ۱۰۰هزار دلاری برای قتل وی تعیین کرده است.صدور حکم ارتداد بعد از کسب قدرت توسط روحانيت در انقلاب اسلامی، جان هزاران انسان را گرفته است. آيت الله خمينی راسا فتوای قتل هزاران زندانی سياسی را به عنوان مرتد در سال ١٣٦٧ صادر کرد و با فتوای تنی چند از مراجع تقليد، عده ای از فعالين سياسی، نويسندگان و هنرمندان از جمله داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در سال ۷۸
و سال های قبل از آن، توسط آدمکشان وزارت اطلاعات به قتل رسیدند.سران رژيم ايران که حکم ارتداد از بالای سر ارگان های آن صادر شده است، سکوت اختيار کرده و با اين سکوت عملا بر اجرای فتوا صحه گذاشته اند. صدور حکم ارتداد توسط مراجع و سکوت حکومتگران، نشانه بارز بی قانونی در کشور و دامن زدن به خشونت بی حد و مرز است.حق آزادی بیان از مهمترین آزادیهای فردی است که در تمامی اسناد حقوق بشری آمده است. اگر آزادی بيان در همين اسناد مقيد به برخی قيود از جمله احترام به حیثیت و حقوق دیگران است، تهییج و تشویق دیگران به قتل، جرم به حساب آمده و مستوجب مجازات است.
صدور فتوای قتل انسان ها توسط مراجع تقليد، اقدامی فراقانونی، غيرانسانی و مجرمانه است. سازمان ما صدور حکم ارتداد شاهين نجفی را محکوم می کند و ضمن تاکيد برآزادی بيان و احترام به اعتقادات و حقوق ديگران، خواهان پايان دادن به صدور احکام ارتداد توسط روحانيت است.
هيئت سياسی ـ اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت)
٢٩ ارديبهشت ١٣٩١ (١٨ ماه مه ٢٠١٢)

شهرگان: راهنمای آنلاین فرهنگی Flaverpill در نیویورک، با رتبه بندی 25 کتابخانه زیبای جهان، کتابخانه عمومی مرکزی ونکوور را در جایگاه دوم قرار داد.
موسسه مذکور، پیش از این، تنها به رتبه بندی کنابخانه های دانشگاهی یا خصوصی میپرداخت و این اولین بار است که کتابخانه های عمومی در معرض توجه قرار گرفتهاند.
آنها معتقدند، اگر چه مردم عادی با نیت دستیابی به آثار فرهنگی و علمی به چنین مکانهایی مراجعه میکنند، اما محیط زیبا و آرام و جذاب، برای آنان اهمیت بسزایی دارد.
کتابخانه ونسلا در نروژ، به خاطر استفاده از سیستم باز و معماری زیبای ترکیبی از شیشه، در رتبه اول این گزارش قرار گرفته است.
کتابخانه عمومی ونکوور، به خاطر معماری رومی سالن اصلی و اتاقهای مطالعه نورگیر که با پلهایی به هم مرتبط هستند رتبه دوم را کسب کرد. اگر چه طراحی کتابخانه توسط «موشه سافدی» (طراح مجموعه ساختمانهای Habitat در مونترآل و گالری ملی کانادا در اتاوا)، از دیدگاه برخی از ناظران، افراطی تعبیر شده است.
ساخت بنای کتابخانه مرکزی ونکوور، بین سالهای 1993 تا 95 انجام شده است.
رتبه های سوم تا پنجم لیست Flaverpill نیز به کتابخانههایی از ژاپن، انگلیس و دانمارک اختصاص یافته است.
[ایرانتو]
خبرگزاری هرانا – از وضعیت دو شاعر آذربایجانی که پس از ورود به ایران بازداشت شده اند؛ اطلاعی در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، شهریار حاجی زاده و فرید حسین اوف که در اول ماه مه برای شرکت در فستیوال ادبی به ایران سفر کردند درتاریخ سیزده اردیبهشت هنگام بازگشت به جمهوری آذربایجان از سوی ماموران لباس شخصی بازداشت شدند.
از وضعیت این دو شهروند آذربایجانی و دانشجوی دانشگاه سلاویان باکو با گذشت بیش از دو هفته اطلاعی بدست نیامده است.
بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
- بند ۱ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هرکس حق آزادی و امنیت شخصی دارد. هیچ کس را نمیتوان خودسرانه دستگیر یا بازداشت کرد.
- بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.
- بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.
- ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.
- ماده ۹۲ کنوانسیون حقوق زندانیان: زندانی محاکمه نشده باید اجازه داشته باشد بلافاصله خانواده خود را از بازداشت، مراحل محاکمه و از احوال خود مطلع کند. همچنین تمام امکانات مناسب برای برقراری ارتباط با خانواده و دوستان و نیز ملاقات حضوری، با نظارت و با در نظر گرفتن مقررات زندان و حفظ امنیت و نظم زندان، می بایست برای وی مهیا باشد.
- ماده ۱۸۰ آئیننامه اجرایی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور: کلیه محکومان و متهمان تحت نظارت کامل و طبق مقررات این آییننامه مجاز به داشتن ارتباط با بستگان و آشنایان خود میباشند و این ارتباط بوسیله ملاقات و مکاتبهها انجام میپذیرد.
سفیر ایالات متحده آمریکا در اسرائیل میگوید، گزینه نظامی آمریکا به ایران نه تنها مطرح است، بلکه طرح آن هم آماده است. از سوی دیگر تردید افکار عمومی اسرائیل نسبت به موفقیت حمله به ایران افزایش یافته است.
اسرائیل خواستار افزایش فشار جامعه جهانی بر جمهوری اسلامی با هدف متوقف کردن برنامه اتمی این کشور است. در آستانه دور دوم مذاکرات اتمی گروه ۵+۱ با ایران در بغداد، دولت اسرائیل تأکید کرده، درصورت عدم موفقیت این مذاکرات، حمله پیشگرانه نظامی به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی را برای خود محفوظ میداند.
دان شایپرو، سفیر ایالات متحده آمریکا در اسرائیل، اکنون تأکید کرده است که گزینه حمله نظامی به ایران برای دولت آمریکا نیز به عنوان «گزینهای جدی» مطرح است.
دان شاپیرو پنجشنبه (۲۸ اردیبهشت / ۱۷ مه) در مصاحبه با یک ایستگاه رادیویی اورشلیم (بیتالمقدس) تأکید کرد: «ترجیح ما این است که این مناقشه از راه دیپلماتیک به نتیجه برسد تا از راه فشار نظامی.»
وی در ادامه تصریح کرد: «اما این به این معنا نیست که گزینه نظامی به طور کامل مطرح نیست. این گزینه نه تنها مطرح، بلکه آماده است.»
سفیر ایالات متحده آمریکا پیشتر، در ژانویه سال جاری نیز در گفتوگو با یک روزنامه اسرائیلی تأکید کرده بود: «گزینه نظامی به ایران آماده و در دسترس است و هر لحظه که رئیسجمهور تصمیم بگیرد از آن استفاده خواهد شد.»
افزایش هزینههای برنامه اتمی برای ایران با هدف توقف آن
علیرغم آمادگی چنین طرحی به گفته دان شاپیرو، دولت دمکرات ایالات متحده آمریکا همچنان بر این باور است که افزایش تحریمها علیه جمهوری اسلامی و منزوی کردن این کشور در سطح جهانی بر روند برنامه غنیسازی اورانیوم موثر بوده است.
از سوی دیگر، همزمان با پافشاری دولت بنیامین نتانیاهو برای حمله پیشگیرانه به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی، به نظر میرسد تردید افکار عمومی اسرائیل در مورد موفقیت چنین اقدامی رو به گسترش است. شمار سیاستمداران و مقامهای اسرائیلی که مخالف حمله نظامی به ایران هستند و این مخالفت را در محافل عمومی مطرح میکنند، در هفتههای اخیر افزایش یافته است.
معیر داگان، رئیس پیشین سازمان ضد جاسوسی اسرائیل (موساد)، معتقد است: « بمباران ایران احمقانهترین چیزی است که من تا به حال شنیدهام. هر کسی باید بفهمد که حمله به ایران به مفهوم آغاز جنگی منطقهای با آغاز حملات موشکی ایران و حزبالله از لبنان به اسرائیل خواهد بود.»
ایهود اولمرت، نخستوزیر پیشین اسرائیل، هم میگوید: «اینها [دولت نتانیاهو] زیادی بلند حرف میزنند و با این کار فضا و تحرکاتی ایجاد کردهاند که ممکن است کنترل آن از دستشان خارج شود. در حال حاضر هیچ دلیلی برای به راه انداختن یک حمله نظامی وجود ندارد.»
بنی گانتس، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل، نیز بر این باور است که رهبران ایران منطقی فکر میکنند و تصمیم ساختن بمب اتمی را نخواهند گرفت.
در ایالات متحده آمریکا نیز جرالد سلنت، مدیر موسسه تحقیقاتی ترند، معتقد است که اگر ایالات متحده آمریکا از حمله نظامی اسرائیل به ایران حمایت کند، جنگی دیگر را خواهد باخت؛ اما این بار جنگی بدون مرز: جنگ جهانی سوم.
از سوی دیگر، به نظر میرسد که فشار تحریمهای گستردهی تصویبشدهی اخیر علیه جمهوری اسلامی، از جمله تحریم بانک مرکزی و تحریم نفت این کشور، دولت ایران را با بحرانی جدی مواجه کرده است.
بسیاری از مخالفان حمله نظامی به ایران اکنون امیدوارند که شرایط جدید و افزایش هزینههای ادامه برنامه اتمی برای جمهوری اسلامی، رهبران این کشور را متقاعد به همکاری سازنده و کامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی کند.
[دویچه وله]
ناصر مسعودی در گفتوگوی کوتاه به شهروند بیسی؛ حالم رو به بهبودی است

تحمل مرگ همکار و خواننده فولکلور گیلانی فریدون پوررضا برایم سنگین بود و هنوز از این اتفاق متاثر هستم.
ناصر مسعودی خواننده سرشناس گیلکی که مدتی در بخش مراقبتهای ویژه در بیمارستان بستری شدهبود، خوب است.
شهروند بیسی طی تماس تلفنی با ناصر مسعودی، وضعیت جسمی او را جویا شد و مسعودی وضعیت خود را رضایت بخش اعلام کرد. او گفت تحمل مرگ همکار و خواننده فولکلور گیلانی فریدون پوررضا برایم سنگین بود و هنوز از این اتفاق متاثر هستم. وی به دوستدارنش گفت حالم خوب است و تا مدتی دیگر به موقعیت و فعالیت عادی روزمرهام باز خواهم گشت.
ناصر مسعودی، یکی از قدیمیترین خواننده های اشعار گیلکی معاصر است که از او آثار ماندگاری چون: میرزا کوچکخان (چقدر جنگلا خوسی)، کوراشیم، بنفشه گل و… تا کنون منتشر شدهاست.
از استاد مسعودی در ۵۰ سال فعالیت هنری، ۵۰۰ ترانه بجا مانده که بیش از ۲۵۰ ترانه محلی میباشد.از آثار ماندگار ناصر مسعودی می توان به میرزا کوچک خان، کوراشیم، بنفشه گول اشاره نمود.
ناصر مسعودی، مشهور به بلبل گیلان، قدیمیترین خواننده اشعار گیلکی معاصر است. او در سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت متولد شد. او کوچکترین فرزند خانوادهاست. در ۳ سالگی پدر خود را از دست داد و همراه خانواده و سه خواهر و سه برادر خود به گذر سوخته تکیه کوچه مستوفی نقل مکان کردند. در این ایام خواهر بزرگتر با خیاطی مخارج خانه را تهیه میکرد.
او در سال ۱۳۲۸ همراه خانواده به تهران آمد و توانست در خدمت استاد علی اکبر خان شهنازی به عنوان شاگرد پذیرفته شود. او سپس در سال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشت و در رشته تئاتر به فعالیت پرداخت و همزمان با آغاز بکار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶ به رادیو آمد به عنوان یکی از نخستین خوانندگان در این رادیو به اجرای برنامه پرداخت.
در سال ۱۳۳۹ او توسط یکی از دوستان خانوادگی به استاد احمد عبادی و خانم ملوک ضرابی معرفی شد و این آشنایی به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات زندگی او بشمار میرود و تاثیر بسیاری در زندگی او گذاشت.
او در سال ۱۳۴۲ با دختری گیلکی ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر به نامهای بنفشه و بیتا و یک پسر به نام علی است.
علیرضا آدینه دی ماه 1353 در تهران به دنیا آمد. شعرهایی را که پیش از سال 1376 سروده بود، سال 1379 در کتابی مشترک با الهه رهرونیا با عنوان «لیلا ابالی» منتشر کرد. هماکنون نیز کتابهای زیر را در دست انتشار دارد:
«هرا برزا ئیتی» (جمله نوشتهها)؛ «پرسایش؛ یک عاشقانهی بلند” و «برگزیدهی شعرها».
1
قلبم
با دو دهلیز
که خون میدواند در رگ با
باز و بسته شدن
با
سلولهای کریستالیش وقتی که فواره میزند،
قلبم
بندِ سیصد و پنجاست
بیرون
با هر خبر که آفتاب خمیده میکند
ناخنم بلند میشود میریزد توی خیابان
دست خودم نیست
انگار
در شُرههای اشک زنم دادهاند
بس که روی تختِ الکن مریم
بیدار میشوم هر صبح
با رشمههای تاریک روشنِ کوردی
و شبها
( آ ) ها دارم با مریم
(ها) ها دارم
حتی
با دستهای خودم یک بار
شانه گرفتهام از ماه
پیش از لورکا
خاطره دارم
با هر که توی بند سیصد و پنجاه
و هر صبح
تیر میکشد سینهام
وقتی که دار دار میکند خورشید
مور مور میشود تختم
و ملافهام خیس میشود
از ترسی که ابرو گره کرده زیر هشت
خاطره دارم
با تک تک
فانی فکس
شیرهای طعمدار موشکی
شماره نوشتن پرت کردن زیر پاش
با کتونی چینی
با سم
توی گلبرگهای اقاقی
و
با این جنازهای که دادهام
سی و چند سال پیش
تحویل مادرم
من زندهام آنجاست
که دارد
مرده راه میرود
مرده میخندد
مرده میرود خانه
مرده میشورَد
قبل از خواب خوابِ مرده میبیند
به دنیا که آمدم مادرم چهره نداشت
و رنگ
عقابِ سیاهی بود
چون لکهای دور در کمین
بر صورتش
نمیدانست
زندانی را دارد
در قلب کوچک من شیر میدهد
که با هر مکیدنی بزرگ میشوم
نمیدانست
وگرنه پستان میکشید
حتی اگر
به دندان گرفته بودمش
خونآلود
مادرم عااااااشق ِ جسدم بود
سوادِ قلب نداشت
من اما قلب بودم
من اما درهی انار بودم
من
آنجا
بند سیصدو پنجاه
2
لجن همه جا هست
حتی توی ادکلنی که میزنی
نه حقیر است
نه نفرتانگیز
لجن است
مثل من که منم
فقط شان اجتماعیاش پایین است
و رگهایش پر از گلبولهای فراموشیست
و اعصابش چیزی را منتقل نمیکنند
نه درد میکشد
نه نق میزند
در هر شرایطی لجن میماند
فرقی هم نمیکند توی جوبها کثیف جنوب شهر
یا کف استخرهای جنتلمن
منزویست
با فکرهای پستی توی سرش
لجن
زیست اهریمنی قدسی دارد
و همینکه به آن دست بزنی
زیر ناخنهایت بچه میکند
و تو به جهان او میپیوندی
کسی نمیداند از کجا آمده
پیش از ما بوده است
بعد از ما خواهد بود
لجن مصداق جاودانهگیست
نمیمیرد
تنها از یاد میرود
و در فراموشی ما
نطفه میبندد
3
باد خوردهام
که میوزد دستم
وَز خونم باد آمده در انگشت
وَز هوای تو دارم
زنِ تاری
از مقابلم
مقابلم بردار
خودت
دستچین کن از
تازهترین جاهات
بریز برام
خوردهام از
هر چه بریزی
پس یگانه بریز
تا نرفته هوا بیرون
نه بپرسی از من که
تنم میلغزد بر دایرهای
از کمرم دایره
بردار
بر دایرهام یک گوشه
وز گوشه یکی خال سیاه
و یکی وزان قدیمیها
ها
گلچهره
پایهی بادم من که
به دیر بیمارم
من عاشق این
به خود کلنجارم
بریز
از جای خوب خودت تا
بردارم چهره از ملازمتت
سرگیجه بریز
اعضای رونده داری هی
و نشسته میرقصی
پا برداری اگر
دشمنت شدهام
و دادِ تنم
شمشیر میکشد از چشم
بنشین
من بادم و
اعصابی وزنده دارم من
دست بجنبان
بریز
که
اعصاب وزندهام
دارم
با اعضای روندهی تو
تاخت میزنم
نقد و معرفینگاهی به مجموعه شعر «قرارگاههای ناخوشی» اثر مازیار نیستانی، انتشارات بوتیمار
اشاره: مازیار نیستانی، شاعر، نمایشنامهنویس و منتقد ادبی، شهریور 1360 در کرمان متولد شد. از او تا کنون سه مجموعه شعر با نامهای «عکس یادگاری»(به صورت مشترک – 1380 – انتشارات ودیعت)، «پاشیلیها»(1382 – انتشارات نگیما) و «قرارگاههای ناخوشی» (انتشارات بوتیمار – 1391) منتشر شده و گردآوری دو کتاب «یکی بود یکی دیگه هم بود» (گزینشی از داستان کرمان – 1382 – انتشارات فانوس) و «بیرون پریدن از صف» (مجموعه مقالات علی باباچاهی – انتشارات مفرغ نگار) را نیز بر عهده داشته است.
از نیستانی همچنین دو نمایشنامه به نامهای «وقتی از مرگ مولف حرف میزنیم از چه چیز حرف میزنیم» در سال 1389 و «پیچ خطرناک و چیزی در همین حدود» در سال 1390 به روی صحنه رفته است.
بسیاری از مقالات ادبی و نقدهای مازیار نیستانی در روزنامههای کثیرالانتشار و مجلات ادبی ایران به چاپ رسیده و خود او هماکنون عضو شورای تحریریهی مجلهی ادبی «خوانش» است و با تحریریهی مجلاتی چون «دال” و «ارمغان فرهنگی» نیز همکاری داشته است.
ترجمهی کتاب «فلسفه در عصر حاضر» نوشتهی آلن بدیو و اسلاوی ژیژک آخرین کاری است که تا بدین زمان او در حال انجام دادن آن است.
اگر به فرضیهی انتقال خلاقیت و قریحهی هنری به واسطهی «ژن» باوری هر چند اندک داشته باشیم، بیگمان خاندان نیستانی یکی از بارزترین مثالهای این نظریه به شمار میآید. به شوخی بگیریم یا جدی، اگر فقط نیستانیهایی را که آثاری منتشر کردهاند مد نظر داشته باشیم، این «ژن” دست کم تا سه نسل در این خاندان بُروز مشهودی داشته است. نخست، در نیستانی بزرگ، منوچهر نیستانی، شاعری که در دههی سی شکفت و دهههای چهل و پنجاه نیز با شعرهای او شکوفهباران شد:
در باغ چشمهای تو، میخواهم
شعر و شکوفه، خرمن خرمن (1)
منوچهر نیستانی اگرچه زودهنگام و جوان، در همان سال آغازین دههی سوگبار شصت، شعر را به عزای خود نشاند، باور کنیم یا نه، آن «ژن» خلاقیت را به هر دو فرزند خود، توکا و مانا نیستانی انتقال داد؛ که اکنون سالها میشود که هر دو در هنر خود در اوج نشستهاند.
سرانجام میرسیم به جوانترین نیستانیِ خلاق، که اگر به دانستههای محدود خود دربارهی این خاندان بسنده کنیم، ناماش باید مازیار نیستانی باشد؛ برادرزادهی منوچهر نیستانی بزرگ:
نيست
تقصير شماست
و جهان به شكل 8 سالگيام
زانوهايش را در بغل گرفته است
(از شعر «اول این شعر»، صفحات 13 و 14)
شعر مازیار نیستانی شاید حال و هوای طنزآلودش را از شعر عموی او به ارث برده باشد اما از نظر زبان و ساختمانبندی، شعریست کاملا مستقل و متمایز از جریانی که شعر منوچهر نیستانی در آن میگنجید. مازیار نیستانی خود را در گروه «شاعران زبان محور» دستهبندی میکند و این سخن، اگر پارهای از شعرهای او را که بیشتر به بیانگرایی پهلو میزند تا زبانگرایی نادیده بگیریم، تا حدود زیادی صحیح است:
و من از بس كه خوردهام ترسام را
زبانام
سوررئاليسم يك مرده است.
(از شعر «اصالت وجود»، صفحهی 12)
شعرهای زبان محور او در عین حال، از آن «یکسان بودگی» و «تک ساحتی” شعرهایی که خیل عظیمی از شاعرانِ متمایل به این جریان (بخوانید سیاهی لشکرها) میسرایند، دست کم چند فرسنگی فاصله دارد. شاید نه تمام شعرهای زبان محور مازیار نیستانی، اما اکثریت آنها خاص خود اوست و برساختهی اندیشه و فلسفهی خاص خود او؛ اندیشه و فلسفهای که در زبان تجلی مییابد و با زبان نفس میکشد اما در عین حال، به حوزهی نقد اجتماعی نیز وارد میشود؛ نقدی که زیرکانه در این زبان مینشیند و شاعرانه میشود:
میز. میز شام
مرغ. مرغی که تخم کرده روی میز شام
خد خد خدا میکند.
(- حسنک کجایی حسنک؟
- حسنک رفته است کتاب فارسی را بیاندازد!)
نیمرو که بیشباهت به گل آفتابگردان نیست
نیمی از این رو و آن رو
از تنهایی خودش از این رو و آن رو زرد میکند
«حیف که ندارم خوني» را بر «زردها بیخود قرمز نشدهاند” میپاشم
زن میگوید: باید ساعت فلان بیدار کنم فلان قرصم را
که بیشباهت به ماه نیست.
و ماه تا اطلاع ثانوی در این خانه تعطیل است!
آهنگ عاشقانه اگر خیلی عاشق است
دست تو را گیرد و بنشاند سر میز. میزی که در اول این شعر نوشتم.
و زن بیشباهت به ماه نیست.
از اتاق خواب
رختخواب گریه میکند از – فاصله – فاصله میگذرم.
زن فکر میکند
باید فرویدم را ساعت چند به «روز شما هم بخیر» بفرستم
مرد بلندتر فکر میکند
این دهان مرده چه یخ کرده است!
زن فکر میکند از شیر مرغ تا جان جان جان…
مرد میگوید: دیشب از صدای گریهی روزنامهها خوابم نبرد
زن میگوید: من که نحو خودم را دارم
مرد میگوید: بالاخره یک جایی در این شعر روایت میشکند.
روایت میشکند. میخوابد روی رختخوابی که گریه میکند
از – فاصله میگذرم
نحو خودم را دارم با یک پا
از جنگ با موجودات دو پا بر میگردد.
میز. میز صبحانه
تخم مرغ. تخم مرغی که گل کرده میان این حر فها
قد قد قدا میکند.
(- کجایی حسنک کجا؟
- «کجایی حسنک “رفته است بیهقی را بیاندازد!)
زن دستهایش را با ظرفها در میان میگذارد.
نحو خودم را دارم با روایتی شکسته
خردههای صبح را جمع میکنند از روی میز
میز. میزی که در اول این شعر نوشتم.
(شعر «قرارگاههای ناخوشی»، صفحات 35، 36 و 37)
از همان سالهای آغازین دههی هفتاد که شعر زبان کم کم تمام جریانهای شعری را تحتالشعاع خود قرار داد، عدهای از عشاق سینهچاکِ «مخاطب شعر» (!)، به جای خودِ مخاطب تصمیم گرفتند که این نوع شعر را بیمخاطب و بیمغز بیانگارند و قد علم کنند به حذف و در نطفه خفه کردنِ جریانی که داشت خواسته یا ناخواسته در تاریخ شعر این مرز و بوم به ثبت میرسید. در این میان البته «سیاهی لشکرها” و «کپیبردارها»ی جریان شعر زبان نیز با ناشعرترین نمونههایی که از این سبک و سیاق ارائه کردند، بهترین بهانه را به دست «دلسوزانِ مخاطب” دادند تا یکصدا کل این جریان را به ناشعر بودن متهم کنند. این ذهنیتِ حذفگرا میان شاعرانِ منتقدِ شعر زبان همچنان ادامه یافت و در دههی هشتاد، به عَلَم کردنِ جریان سادهنویسی در جهت حذف جریان شعر زبان منجر شد.
اما منتقدی که قدری انصاف داشته باشد، در کنار بدترین نمونههاهمیشه به نمونههای خوب نیز – هر چند که تعدادشان اندک باشد – اشارههایی خواهد داشت. و من اینجا میخواهم به یکی از این نمونههای خوبِ جریان شعر زبان اشاره کنم، هر چند که به خاطر پایتختنشین «نبودن»، کمتر از نمونههای بد اما پایتختنشینِ این جریان شناخته شده باشد. مازیار نیستانی شاعریست که فرسنگها دور از تهران زندگی میکند و در عین حال، به نسبت بسیاری از شاعران مدعی – در هر دو جریانِ سادهنویسی و شعر زبان – چم و خمهای زبان را بهتر میشناسد و شعرش از اندیشهای غنیتر برخوردار است:
مثلثي كه براي ضلع سوماش ميگريست
مست بود و ميگفت:
فاجعهاي در راه است
جاده پيچاش درد ميكند
و مادربزرگ براي همهي ما
دستمالهايي پر از تنهايي نيچه فرستاده است
- تو به اين خرافات اعتقاد داري!؟
فاجعهاي در راه است
فاجعهاي در
فاجعهاي
(از شعر «بازجو»، صفحات 15 و 16)
و قلب رو به مرگ گفت :
بیا برو
بیا برو
بیا برو
بیا
(از شعر «روزنامههای صبح: هفت تسلیت برای مرگ»، صفحهی 63)
امید که مازیار نیستانی نیز به مانند عمو و عموزادههایش هر چه میگذرد اوجهای بیشتری را در شعر و هنر فتح کند.
(1) برگرفته از شعر «اما اگر بهار نیاید»، منوچهر نیستانی.
در گفتوگو با علی طوطیان دبیر ریاضی دبیرستان گلن ایگل کوکیتلام

علی طوطیان دبیر ریاضی دبیرستان گلن ایگل - کوکیتلام - کانادا
هفتهی گذشته پای صحبت و درد دل دانشآمورزان ممتاز دبیرستان گلن ایگل کوکیتلام در استان بریتیش کلمبیا – کانادا نشستیم و از کامیابیهایشان نوشتیم. این هفته با یکی از دبیران ایرانی تبار این مدرسه آقای علی طوطیان گفتوگو کردهایم که ایشان در پاسخهایشان به مسایل سودمندی اشاره کردند.
توجه شما را به خواندن این گفتوگو جلب میکنیم:
شهرگان: به عنوان یک دبیر چه توصیههایی به دانشآموزان جوان ایرانی که برای ادامه تحصیل وارد کانادا میشوند، دارید؟
ـ پیشنهاد اول من این است که وقتی وارد کانادا میشوند، پدر و مادرهایشان اصرار نداشته باشند که فرزندانشان از کلاسهای بالاتر شروع کنند. به نفع بچههاست حتی اگر سنشان اجازه میدهد و مشاور مدرسه هم تأیید کند، از کلاس پایینتر شروع کنند. مثلاً اگر دانشآموزی وارد این کشور شده و کلاس دهم را در ایران گذرانده، هیچ اشکالی ندارد که دوباره کلاس دهم را در این جا شروع کند. با آگاهی از دروس کلاس دهم ایران و شروع کردن از کلاس دهم در کانادا، درس برایش سخت نخواهد بود و آن ترم به عنوان ترم اول، ترمی کشنده و بد خاطرهای نخواهد شد. در این فاصله میتواند زبان انگلیسی را هم بهتر شروع کند، چون دروس دیگر برایش سخت نیست و میتواند تمرکز خود را روی زبان انگلیسی بگذارد. چیزی که من به عنوان یک دبیر ریاضی میتوانم به این پیشنهاد اضافه کنم این است که؛ همه پدر و مادرهای ایرانی و جوانهای ایرانی وقتی که وارد کانادا میشوند، همیشه میخواهند که عقب نمانند. وقتی به مدرسه میآیند، اصرار میکنند که فرزند کلاس دهمی، در کلاس یازده ثبتنام کند. کلاس یازده در خود ایران هم برای دانشآموز ایرانی سخت است. این جا شما حالا میخواهید زبان انگلیسی را به آن اضافه کنید، آن سال اول و حضور این دانشآموز در کانادا میشود برایش جهنم. و این جهنم را از مدرسه به درون خانواده هم میبرد.
میبینید که این خانوادهها در منزل با فرزندانشان خیلی مشکل دارند، مضاف بر این که خانوادهها به خاطر همان مشکل زبان انگلیسی توان این که بیایند با مدیر و مشاور مدرسه تماس بگیرند، معمولاً ندارند. این دانشآموز و این فرزند خانواده، فدای ریسک پدر و مادر میشود. این یکی از مسائل و مشکلات عمومی تازه واردین ایرانی به کانادا است که فرزندان دانش آموزش دارند.
دوم این که با افرادی که سابقه حضور در این کشور را دارند یا مثل من دستاندر کار هستند، دبیر و یا مشاور مدارس هستند، اگر میتوانند ارتباط بگیرند تا بهترین مسیر را برای آموزش فرزندانشان انتخاب کنند. من این جا بعضاً دانش آموزانی میبینم که دو سال است وارد این جا شدند و هنوز پدر و مادر پایشان به مدرسه نرسیده. این جا برخلاف ایران است. چون در ایران در مدرسه خود دانشآموز میتواند اخبار را به زبان مادریاش بشنود، و آن را به خانه منتقل کند. این جا در مدرسه وقتی اعلامیه و یا اطلاعیه در مدرسه داده میشود، دانش آموز ایرانی تازه وارد به دلیل مشکل زبان، آن را نمیفهمد. یک دانش آموز کرهای تازه وارد هم نمیفهمد. من در کلاس دارم اینها را میبینم. اصلاً هیچ علاقهای به گوش دادن ندارند. به خاطر مشکل زبان انگلیسی اعلامیهها را نمیشنود. اطلاعاتی که در مدرسه به طور عموم داده میشود، به منزل منتقل نمیشود.
اگر پدر و مادر خانواده به مدرسه فرزندش نیایند و این اطلاعات را از مشاور مدرسه دریافت نکنند، درغیر این صورت اطلاعات مدرسه به خانه نمیرود و منتقل نمیشود و دانشآموز تاریخ انقضاء درخواست نامهها را از دست میدهد. تمام اطلاعاتی را که الان در همین جمع میبنید و بین این جوانان دانشآموز رد و بدل شده، همه را از دست میدهد. مثلا فرض بفرمائید اگر فردی مثل خشایار نوروززاده رحیمی که آمده در این کشور درس خوانده، دیپلم گرفته و با موفقیت رفته جلو، تجربه خودش را در این بانک اطلاعاتی فارغالتحصیلان ایرانی مدرسهاش بگذارد، و بعد بتواند با این مرکز ارتباطاش را حفظ کند و در برنامههایی مثلاً ماهی یک بار یا دو ماه یکبار، یا حتی ۶ ماه یکبار و یا سالی یکبار، این تجارب را به دانشآموز ایرانی تازه وارد، منتقل کند.
یکی از دلایل اصلی موفقیت چینیها، همین است که عرض کردم. چون اینها سابقه حضور بیشتر در این کشور را دارند، این را حول و حوش صد سال پیش فهمیدند. این مسائلی را که داریم اکنون پیرامونش صحبت میکنیم نه عمل، آنها آن موقع فهمیدند و از همان موقع هم اجرایش کردند. این انسجام در درون جامعه خودشان راحفظ کردند.
الان یک هندی هم وقتی وارد کانادا میشود، زودتر از هر کسی دیگری میفهمد چگونه به سمت کار ساختمان سازی برود. چون هندیتباران سریعاً این تجارب را به او منتقل میکنند. اگر فرد تمایل داشت، به او میگویند چیکار انجام دهد و از کجا شروع کند. اما ایرانیهای تازه وارد باید نزدیک به دو سال وقت و پول صرف کند تا بفهمند تازه از کجا باید شروع کنند.
خود اقدام مهاجرت به اندازه کافی مشکلات و معضلات خودش را دارد، به آن مشکلات دیگری اضافه نکنیم
متأسفانه هر کدام از ما باید خودمان تجربه کنیم و از تجارب دیگران نمیتوانیم بهرهمند شویم؟
ـ دقیقا، چون ایرانیها آن انسجام را ندارند تا انتقال تجارب صورت بپذیرد. من که دستم به همه کارها نمیرسد و آن چیزی که در قسمت شغلی خودم درنظر دارم تجارب آموزشی است. من دوست دارم که این تجارب آموزشی در بین ایرانیان هرچه سریعتر صورت بپذیرد. هنگامی که در مدرسه «پاینتری» بودم، من بستهی آموزش و راهنمایی ایرانیها را درست کرده بودم و ماهی یک بار خانوادههای ایرانی دعوت میشدند به آن محل و من به عنوان یک ایرانی، اطلاعات به خانوادهها میدادم. در مدرسه گلن ایگل، آنقدر ایرانی نیست و الان هم، جوی نیست که من بتوانم کار داوطلبانه انجام بدهم. من صلاح میدانم که جوانها از همدیگر یاد بگیرند و به جای این من بخواهم پدر و مادرها را دعوت بکنم به مدرسه و به آنها بگویم، این کار از طریق انجمن فارغالتحصیلان ایرانی مدارس و تشکیل Alumni«آلومنای» صورت بگیرد.
ما حالا حتی در SFU هم آلومنای داریم. من با این که فارغالتحصیل SFU هستم، هنوز عضو آلومنای SFU هستم. سالی یک بار و یا سالی دوبار همدیگر را میبینیم. هم از حال همدیگر خبر داریم و هم یک سری تجربه به یکدیگر منتقل میکنیم. امیدواریم که بتوانیم این اقدام را با بچههای ایرانی مدرسه گلن ایگل انجام بدهیم. بعداً بتوانیم به مدارس دیگر ارتباطاش بدهیم تا دانشآموزان ایرانی یک آلومنای داشته باشند با همدیگر.
فرض بفرمائید یک ارگانی مثل نشریه شما حتی این مسئله را به قول معروف تقویتاش بکند. اجازه بدهد که این ایده خودش را نشان بدهد. بتواند حمایت بکند از این ایده، چون چیز بسیار مفیدی است.
معضل دانشآموزان و تحصیلاتشان در بین خانوادهها، معضل بسیار بزرگی است. من خانوادهای را میشناسم که به خاطر موفق نبودن درسهای فرزندش به ایران بازگشت. یعنی احساس کرده بچههایش در این کشور دارند بازنده میشوند، برگشتند رفتند به ایران. من خانوادههایی دیدم که زن و شوهر از هم جدا شدند و طلاق گرفتند چون بچههایشان در این جا نمیتوانستند درس بخوانند. این عدم موفقیت بچهها را به گردن یکدیگر میگذاشتند. من چندین خانواده را میشناسم که بچههایشان را از دست دادند به خاطر این که در این جا در این کشور در مسیر آموزشی صحیحی قرار نگرفتند.
حالا هم که چپ و راست به ایران رفت و آمد میکنند، از کانادا بد میگویند. چون تجربه تلخی داشتند. میگویند در کانادا بچه از دست آدم میرود. نه! این طوری نیست. چون شما وارد کانادا شدید در مسیر صحیح اطلاعرسانی قرار نگرفتی و به شما سخت گذشت، مشکلدار شدید و در مسیر و روند درستی قرار نگرفتید. حالا اگر این آلومنا تشکیل شود، آن خانوادهها نیز در امنیت و در راستای درست قرار خواهند گرفت و فرزندانشان موفق خواهند شد و مشکلاتشان به مراتب، کمتر خواهد شد.
یکی از نکاتی که در مدارس این جا ممکن است برای دانشآموزان تازه وارد ایرانی اتفاق بیفتد این است که دانشآموز کلاس دهم که وارد این کشور میشود و دوباره بخواهد کلاس دهم را دنبال کند فکر میکند درسها برایش آسان و تکراری است و دارد وقت خود را از دست میدهد، اما به این فکر نمیکند در حالیکه کلاس دهم را دارد دوباره میخواند، هم طی یکسال گذشته با محیط کانادا بهتر آشنا شده و هم از سویی زبان خود را تقویت کرده و در نتیجه سریعتر میتواند به اهدافش برسد.
ـ بله. دقیقاً. من پدر و مادری را میشناسم که در روزهای اول مدرسه فرزندشان، به مدرسه آمدند و دعوا کردند که بچههایشان حتی نه در همان کلاس ده، بلکه یک ترم بالاتر، یعنی کلاس یازدهم را شروع کند. تصادفی من همان روز آنها را دیدم. بعد از این که ثبتنام شده بودند، نزد من در مدرسه «پاینتری» آمدند و گفتند که این کار را کردیم. گفتم اشتباه کردید. به من گفتند این جا ریاضی خیلی ساده است و بچههامون عقب میمانند. گفتم اشتباه میکنید، این بچهها اذیت میشوند. گوش نکردند. سه ماه نگذشت که این دختر و پسر ایرانی را دیدم که در راهرو گریه میکردند. واقعا گریه میکردند از این که به آنها فشار آمده بود و میگفتند، ما اشتباه کردیم. حالا تصور بکنید آن روز من آنها را دیر دیدم و آنها مرا نمیشناختند. اگرچه الان این بچهها وارد کالج شدند و فشار فراوانی را تحمل کردند ولی اگر این خانواده قبل از ثبتنام مرا میدیدند، میگفتم اگر از کلاس پائینتر شروع کنند. دلیلی نداشت این همه فشار به دانشآموزی وارد شود. خود اقدام مهاجرت به اندازه کافی مشکلات و معضلات خودش را دارد، به آن مشکلات دیگری اضافه نکنیم.
چه مسايل دیگری در مدارس برای دانشآموزان ایرانی وجود دارد؟
- مسایل دیگری که خیلی تکنیکی هم هست و من با آن برخورد کردم، ماجرای قلدری کردن، ترساندن ودستانداختن در مدارس است. تعریف شوخی کردن و دست انداختن در این کشور با ایران مشابهت ندارد. در ایران اگر یک نفر شما را دست میانداز و تهدید میکند و یا قلدری میکند و شما برخوردی که با این موضوع در ایران دارید، در این جا کاملا متفاوت است.
در ایران شما میتوانید به عنوان پدر و مادر یک دانشآموز بروید در منزل دانشآموزی که بچهتان را اذیت کرد، گله و شکایت ببرید نزد پدر و مادرش ولی در این جا شما حق این کار را ندارید. شما در ایران، مدیر مدرسهای را میبینید که میزند تو گوش دانشآموزی تا تنبیهاش بکند، چرا که همکلاسیاش را اذیت کرده. ولی این جا مدیر مدرسه نمیتواند حتی با دانشآموزی که قلدری میکند دست به چنین اقدامی بزند. فاصله دستانداختن در ایران با دستانداختن در کانادا خیلی متفاوت است. خانوادههای ایرانی در اینجا فرزندش دارد مورد آزار و قلدری قرار میگیرد ولی نمیداند این قلدری و دستانداختن است و آن را به عنوان یک شوخی مثل ایران تلقی میکند. یا برعکس بچهاش دارد، کسان دیگری را دست میاندازد و قلدری میکند و وقتی به خانواده ایرانی توضیح میدهی، میگوید آقا بچهام دارد شوخی میکند. یعنی با هیچ یک از این تعاریف آشنایی ندارند. این نوع آگاهیها را باید به خانوادههای ایرانی به طور سیستماتیک داد. مثلاً؛ هر خانواده ایرانی که وارد ونکوور میشود و دارای فرزند دبیرستانی است و یا مدرسه را شروع میکند، یک کلاس آموزشی دو یا سه روزه را حتماً پشت سر بگذارد. یا حتی یک روز یا حتی ۴ ساعت. و در این مدت به خانواده آموزش داده شود که دست انداختن در مدارس چیست و چگونه باید آن را تشخیص داد و تفاوتهای آن با شوخی کردن چیست؟ خانوادههای ایرانی حتی نمیدانند که وظیفه مشاور در مدرسهها چیست چون ما در ایران در مدارس خودمان، مشاور نداریم. نمیدانند که مشاور مدرسه تا چه اندازهای حق دارد و تا چه اندازهای هم حق ندارد. در مواردی من احساس کردم که مشاور برای خانوادههای ایرانی تعیین تکلیف میکند. که فرزندانشان باید این درس را بر دارد و یا نباید آن درس را بخواند. در حالی که اصلاً مشاور چنین حقی ندارد ولی خانواده ایرانی به خاطر احترامی که برای مشاور قایل است و از سویی هم زبان انگلیسی بلد نیست، اجازه میدهد که مشاور برایش هرکاری خواست انجام بدهد و تصمیم بگیرد. منظورم این نیست که مشاور مدرسه کار بدی انجام میدهد، بلکه منظورم این است که اگر مشاور مدرسه تصمیم اشتباهی گرفت، خانواده ایرانی باور ندارد که او دارد اشتباه میکند و باید به او بگوید این کارش اشتباه است و چون قوانین را نمیداند، نمیتواند حق خودش را از مشاور مدرسه بخواهد.
من به عنوان معلم همان مدرسه نمیتوانم روبروی مشاور مدرسه بایستم و بگویم تو حق این کار را نداشتی ولی والدین دانشآموز اگر آشنا با این قوانین باشند، بهتر میتوانند جلویش بایستند و تنها از مشاور، مشاوره بگیرند نه تصمیمگیری برای فرزندانشان. به جای این که من کاسه داغتر از آش برای خانوادههای ایرانی نباشم، ترجیح میدهم به خانوادههای ایرانی اطلاعات به صورت سیستماتیکی برسانم.
بنظر میرسد دولت برای این مرحلهی انتقال و آشنایی با قوانین کانادا بودجه اختصاص میدهد.
- بله، من خیلی وقتها برای مؤسسه ساکسس و شئر از این کارها کردم. الان در UBC، آلومنای ۵۰ سال پیش هم موجود است. یعنی کسانی که ۵۰ سال پیش از یو.بی.سی فارغالتحصیل شدند، الان همدیگر را میبینند. در بینشان کسانی هستند که نوه و نتیجه دارند. بعضیشان مردند و بعضیشان در آستانه مرگ قرار دارند، هنوز همدیگر را میبینند و از حال همدیگر خبردارند.
ما الان آلومنای دانشآموزان گلنایگل داریم که میتوانیم آلومنای دانشآموزی کوکیتلام یا ترایسیتی را تشکیل بدهیم. خیلی جالب خواهد بود که بدانیم دو سال بعد خشایار کجاست و یا ۴ سال دیگر کسری کجاست؟

رئیسجمهور ایران برای حضور در المپیک ۲۰۱۲ لندن ابراز علاقه کرده اما اذعان داشته است که نسبت به حضور وی در این رقابتها «مشکل» وجود دارد. در پی حمله به سفارت بریتانیا در تهران مناسبات دو کشور همچنان تیره است.
رئیسجمهور ایران روز پنجشنبه (۱۷ مه/ ۲۸ اردیبهشت) در همایش تجلیل از ورزشکاران برتر سال ۱۳۹۰ ضمن ابراز علاقه نسبت به «حضور در میادین ورزشی» گفت: «المپیک آتی را نیز دوست دارم بیایم، اما آنها مشکل دارند. اگر آنها مشکلی نداشته باشند، حاضرم بیایم تا ورزشکاران و جوانان را تشویق کنم.»
محمود احمدینژاد بدون ارائه توضیحات بیشتر در مورد مشکلاتی که احتمال میدهد نسبت به حضور وی در المپیک لندن ایجاد شوند، این بازیها را «از جهات گوناگون» برای ایران مهم دانسته و از ورزشکاران خواست تا در این رقابتها «آرشوار” حاضر شوند. او گفت: « شايد قهرمانهای ما بايد كاری كنند كه آرش انجام داد، منظور منش و عشق به ايران است. ممكن است برای جوانان ما حاشيه درست كنند، زيرا آنها نمیخواهند جوانان ايرانی روی سكو بروند، بنابراين ما كار آرشوار میخواهيم و انشاءالله جوانان ما بر روی سكو خواهند رفت.»
ابراز علاقه رئیسجمهور ایران برای حضور در بازیهای المپیک لندن در حالی صورت میگیرد که مناسبات دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی و بریتانیا در سالهای اخیر به دلیل سیاستهای هستهای ایران و همچنین حمله «دانشجویان» بسیجی به سفارت بریتانیا در تهران به شدت به تیرگی گراییده است.
به دنبال این حمله که در آذرماه سال ۹۰ روی داد، بریتانیا تمام کادر دیپلماتیک خود را از ایران فراخواند و در مهلتی ۴۸ ساعته از دیپلماتهای ایرانی مقیم لندن خواست تا خاک این کشور را ترک کنند.
لوگوی «نژادپرستانه«
از سوی دیگر لوگوی بازیهای المپیک لندن نیز موضوعی بود که با ابراز مخالفت شدید از سوی ایران روبرو شد. محمد علی آبادی و بهرام افشار زاده، رئیس و دبیر کل کمیته ملی المپیک ایران سال گذشته در نامهای اعتراضی خطاب به ژاگ روگ، رئیس کمیته بینالمللی المپیک، لوگوی طراحی شده را «تداعیکننده واژه صهیون» دانسته و خواهان تغییر آن شدند.
در بخشی از این نامه آمده بود: «استفاده از واژه zion (صهیون) از سوی طراح لوگوی المپيک در آرم بازیهای المپيک ۲۰۱۲ اقدامی بسيار زشت و خلاف شعارهای ارزشی المپيک است كه مطمئنا عدم برخورد شخص جنابعالی با اين موضوع میتواند حضور حداكثری كشورهای شركتكننده بخصوص كشورهايی همچون ايران را كه بر پيروی از اصول و ارزشها تاكيد دارند، تحتتاثير قرار دهد.»
کمیته المپیک ایران لوگوی بازیهای المپیک لندن را «زائیده روح نژادپرستی» طراحان آن توصیف کرده بود. در پی اعتراض ایران دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا، آن را «ابلهانهترین دلیل” برای شرکت نکردن احتمالی ایران در این بازیها خوانده و گفته بود: «نبود ایران در بازیهای المپیک احساس نخواهد شد.»
مسئولان ورزش ایران در آن زمان در حالی نسبت به لوگوی بازیهای المپیک ۲۰۱۲ اعتراض کرده بودند که چهار سال از رونمایی این لوگو توسط برگزارکنندگان این رویداد ورزشی میگذشت.
انگشتنگاری از مقامات
یکی از موارد اصلی که در توجیه عدم حضور محمود احمدینژاد در لندن مطرح میشود، وضع قوانین تازه از سوی دولت انگلستان مبنی بر انگشتنگاری از مسئولان عالیرتبه تمامی کشورها اعم از رئیسجمهور و وزرای ورزشی است.
پیشتر بهرام افشارزاده در گفتوگویی با خبرگزاری ایسنا ضمن تأیید این قانون اظهار داشته بود: «در آییننامه و دستورالعملی که کمیته تشکیلاتی بازیها ارسال کرده، آمده که همه مقامات حتی روسای جمهور کشورهایی که کشور انگلستان تعیین میکند، باید انگشتنگاری شوند. ضمن اینکه کارت شناسایی وزرشکاران به منزله ویزای آنها هم هست و بعضا ممکن است از ورزشکاران هم انگشتنگاری شود. این جزو مقررات بازیهای المپیک لندن است که به همه کشورها ابلاغ شده است.»
بر اساس قوانین کمیته ملی المپیک کشورهای میزبان میتوانند شروطی را برای برگزاری بازیها داشته باشند. بازیهای المپیک لندن از ۲۷ ژوئیه تا ۱۲ اوت (۷ تیر تا ۲۲ مرداد) برگزار میشود. کاروان ورزشی ایران در المپیک سال ۲۰۰۸ در شهر پکن با تنها مدال طلای هادی ساعی در تکواندو و مدال برنز مراد محمدی در کشتی فرنگی در رتبه ۴۷ این رقابتها قرار گرفت و به این ترتیب ضعیفترین نتیجه خود را طی ۱۵ دوره حضور در المپیک رقم زد.
بیژن صفسری به پرسشهای شهرگان پاسخ میدهد

شهرگان: انتخابات مجلس نهم شورای اسلامی از رخدادهایی بود که فضای سیاسی ایران را در ماههای اخیر تحت تاثیر خود قرار داد. دور دوم این انتخابات روز 15 اردیبهشت برگزار شد تا ترکیب نهایی مجلس آینده مشخص شود. نتیجه، پیروزی جبهه متحد اصولگرایان بود که با کسب 40 درصد از کرسیهای پارلمان بر سایر ائتلافها و گروههای رقیب برتری یافت. شهرگان درباره ویژگیهای این انتخابات و مجلس نهم با بیژن صفسری، تحلیلگر سیاسی و سردبیر سابق روزنامههای «صدای عدالت» و «آزاد” گفتوگویی انجام دادهاست که میخوانید.
در ماههای اخیر صحبت این بود که انتخابات مجلس نهم شورای اسلامی عرصه رقابت میان حامیان احمدینژاد و آیتالله خامنهای خواهد بود. این رقابت چه سرانجامی پیدا کرد؟ آیا در کل چنین رقابتی شکل گرفت؟
ابتدا باید بگویم که این انتخابات یکی از حساسترین انتخابات جمهوری اسلامی بود چرا که تحت تاثیر کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ بود، و نخستین انتخاباتی بود که بعد از آن ماجرای تقلب تاریخی برگزار میشد. از همین رو نظام نه تنها در پی رفع بحران مشروعیت و ثبات و اقتدار خود بود، بلکه تاکید داشت تا شکاف بین دولت و ملت را نیز پنهان کند و تحریم این شعبدهبازی از سوی احزاب و گروهها را بیاثر جلوه دهد. در حقیقت، برخی گروهها و چهرههای سیاسی با تحریم این معرکه، قهر معناداری را به رخ نظام کشیدند.
اما این که این انتخابات عرصه رقابت بین حامیان احمدینژاد و شخص رهبری بود یا نه، بهطور حتم و یقین باید گفت بله، چون رهبری نظام از همان ابتدا ضمن حذف اصلاحطلبان و گروههایی چون مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت عملا عرصه را در اختیار وفادران به خود گذاشت. در واقع میتوان گفت صحنهگردان این شعبده خود رهبری نظام بود و تنها موانع بر سر راهش که به دلیل استقرار دولت قابل حذف نبودند، یاران و حمایتکنندگان احمدینژاد بودند، ولی با این حال با توجه به آرای اعلام شده، نتیجه این جنگ قدرت، به نفع رهبری نظام تمام شد.
در این دوره شاهد شکلگیری دو جبههاز اصولگرایان بودیم؛ جبهه متحد اصولگرایان و جبهه پایداری. این دو جبهه چه طیفهایی را در جامعه سیاسی ایران نمایندگی میکنند؟ و اختلاف آنها از کجا ناشی میشود؟
انگیزه شگلگیری این دو جبهه ، باز هم برمیگردد به ماجرای کودتای 1388 و حوادث پس از آن که به زعم رهبری نظام، فتنه بود. ایجاد شکاف در بین اصولگرایان هم از تقدم و تاخر در اظهار تبری و تولی از ماجرای فتنه آغاز میشود که در واقع میزان پایبندی به مرامنامه اصولگرایی قرار گرفت. به عبارتی برخی از چهرههای شاخص اصولگرایان نظیر آقا تهرانی، کوچکزاده، حدادعادل، کوثری، حسینیان و… از پیشتازان اعلام برائت از ماجرای موسوم به فتنه بودند، اما گروه دیگری از اصولگرایان مانند علی لاریجانی تا روشن شدن نتیجه مناقشات، به نوعی صبر پیشه کردند و پس از گذشت چندین ماه از ماجرای فتنه از آن برائت جستند، آن هم نیمبند و با اکراه. همین تقدم و تاخر در اعلام برائت از فتنه دلیلی برای ایجاد دو جبهه در بین اصولگرایان شد.
جبهه متحد اصولگرایان که به رهبری آیتالله مهدوی کنی تشکیل شد، برای فهرست انتخاباتی خود شروطی را همچون «التزام عملی به ولایت فقیه و فصل الخطاب دانستن نظر رهبری»، «احترام و توجه به جایگاه روحانیت و مرجعیت» و «دشمنشناسی، استکبارستیزی، استقلالطلبی و موضعگیری صریح در برابر دشمنان و فتنهها» را قائل بود و عاقبت در راس فهرست انتخاباتی این گروه هم فردی چون حدادعادل قرار گرفت که یکی از نزدیکان به رهبری نظام است.
اما جبهه پایداری که اعضای آن مصباح یزدی را پدر معنوی خود میدانند، از سه روحانی شاخص نظیر روحالله حسینیان، مرتضی آقا تهرانی و حمید رسایی تشکیل میشود که در راس این جبهه مرتضی آقا تهرانی قرار دارد اما با این همه در فهرست انتخاباتی این جبهه افرادی چون حدادعادل، مرندی و میرکاظمی هم دیده میشوند که افراد مشترک در میان دو لیست پایداری و جبهه متحد اصولگرایان بودند.
البته ناگفته نماند که تحلیل دیگری هم از انشعاب بین اصولگرایان وجود دارد. برخی آنها را به دو جریان اصلی تقسیم میکنند که یکی از آنها جریان اصولگرایان سنتی است و شامل جامعه مدرسین، روحانیت مبارز، ائمه جمعه و جماعات، موتلفه و سایر گروههایی میشود که به عنوان محافظهکاران در طیف سیاسی راست قرار دارند. اما جریان دیگر که از تیر ماه سال ۸۴ شکل گرفت، حول محور احمدینژاد است و این جریان در انتخابات مجلس نهم با عنوان جبهه پایداری حضور داشت.
باز اتفاق دیگری که در این دوره شاهد آن بودیم، موفقیت کاندیداهای منفرد بود بهطوری که حدود 35 درصد از کرسیهای پارلمان را در اختیار گرفتند. این اتفاق را چگونه تحلیل میکنید؟
دلایل زیادی میتواند توجیه پیروزی این تعداد از کاندیداهای منفرد باشد. البته میزان آرای کاندیداهای منفرد در استانها و شهرها متفاوت و تابع شرایط موجود در مناطق مختلف کشور بودهاست. به عنوان مثال، در برخی از استانها و یا شهرهای بزرگ به دلیل اختلافهایی که بین گروههای شاخص شرکتکننده در انتخابات مانند جبهه پایداری و جبهه متحد اصولگرایان، وجود داشتهاست، کاندیداهای منفرد شانس کسب آرای بیشتری داشتند مانند همدان که برخي تشكلهاي اصولگراي این استان، به دلیل نبودن نام کاندیداهای مورد حمایت خود در فهرست این دو گروه در صدد تهيه فهرستی جداگانه برآمدند و یا اینکه کاندیدای مورد نظر خود را به صورت مستقل به صحنه فرستادند.
اما تحلیل شخصی من این است که یکی از دلایل اقبال بالای کاندیداهای منفرد در این دوره از انتخابات مجلس، کسب رای از مردمی بودهاست که با برگزاری این معرکه فرمایشی نظام مخالف بودند و در عین حال به دلیل معذورات شغلی و کسب و کار خود الزام به رای دادن داشتند. اما این گروه به کسانی رای دادند که حداقل آنها را وابسته به جریانهای سیاسی حاکم بر کشور نمیدانستند و صرفا با در نظر داشتن فاکتورهای اخلاقی و یا خوشنام بودن به آنها رای دادند.
به نظر شما این کاندیداهای منفرد در مجلس آینده چه نقشی خواهند داشت؟ آیا جذب جریانهای اصلی سیاسی خواهند شد؟ یا این که صدای دیگری هستند؟
متاسفانه بنا بر سوابقی که از دورههای قبلی مجلس فرمایشی وجود دارد، این دسته از وکلای مجلس به محض ورود به خانه ملت، خواسته و ناخواسته جذب گروهها و فراکسیونهای غالب بر مجلس میشوند.
از طرفی روح چنین مجلسی که از اساس مغایر با رسالت نمایندگی ملت است اجازه نمیدهد که هیچ یک از وکلای مستقل بتوانند تاثیرگذار باشند. اگر هم گاهی از این گروه حرف و سخنهای دلنشین از تریبونها شنیده میشود، صرفا در حد حرف و شعار باقی خواهد ماند و در نهایت با مانع بزرگ حکم حکومتی مواجه خواهند شد. از این رو کاندیداهای منفرد تا قبل از ورودشان به خانه مجلس است که مسنقل میمانند – اگر همان زمان نیز بتوان آنان را مستقل نامید – و به محض ورودشان دیگر مستقل نخواهند بود. شاهد ادعایم اینکه، هنوز مجلس نهم آغاز به کار نکردهاست اما از هم اکنون گروههای سیاسی در صدد جذب این نمایندگان مستقل هستند. همین چند روز پیش دبیر کل جبهه مردمی اصلاحات با چراغ سبز نشان دادن به این گروه از نمایندگان مستقل اعلام کرد که آنها گرایش اصلاحطلبانه دارند. این یک نمونه از جذب شدن نمایندگان مستقل است. از این رو نه تنها نمایندگان مستقل صدای دیگری نخواهند بود بلکه در صورت جذب نشدن به گروههای تاثیرگذار مجلس، اصلا صدایی نخواهند داشت.
اصلاحطلبان در منظومهانتخابات چه جایگاهی داشتند؟ گمان میکنید که این جریان در مجلس نهم ضعیفتر از مجلس هشتم باشد؟ آیا در کل میتوان آنها را اصلاحطلب نامید؟
در این دوره از انتخابات افرادی که به نام اصلاحطلب شرکت کردند در واقع بدل اصلاحطلبان بودند و رای هم نیاوردند چون در غیاب اصلاحطلبان واقعی با غصب نام این گروه قصد کسب رای از مردم را داشتند در حالی که مردم آنها را اصلاحطلب نمیشناسند، مانند آقای کواکبیان یا خانم سهیلا جلودارزاده یا آقایان محجوب و علیخانی و سایر نامزدهایی که تحت عنوان اصلاحطلب در انتخابات شرکت کردند. از این رو نمیتوان برای اصلاحطلبان جایگاهی در مجلس نهم متصور شد. ضمن آن که با 8 یا 9 اصلاحطلب راهیافته به مجلس فراکسیونی نمیتوان تشکیل داد تا تاثیرگذار باشد. اگر چه یکی از اهداف نظام احیای دوباره این گروه است تا بار دیگر از وجود آنها به عنوان سوپاپ اطمینان بهره بگیرد و رای دادن آقای خاتمی هم ناشی از همین توافقات بود که علیرغم شروطی که برای حضور در انتخابات تعیین کرده بود، به یکباره سر از دماوند درآوردند و مخفیانه رای دادند که ماجرا برملا شد، اما میگویند حتی آقای هاشمی رفسنجانی هم نسبت به این روش مخفیانه رای دادن اعتراض داشت و در نامهای از ایشان ایراد میگیرد که باعث کدورت آقای خاتمی هم میشود.
از طرفی جریان اصلاحات و اصلاح شدن نظام هم به سر رسیده و به نظر اغلب آگاهان به مسائل روز کشورمان، آب رفتهاز جوی با اصلاحات برنمیگردد.
در روزهای قبل از برگزاری دوره دوم انتخابات بحث سر تک رای به علی مطهری بود که میتوانست نمادی از اعتراض به شرایط موجود باشد. آیا علی مطهری میتواند نقش یک نیروی منتقد را بازی کند؟ و آیا حضور او کمکی به معترضان خواهد کرد؟
آن ماجرا هم از موضوعات بحثبرانگیز انتخابات اخیر مجلس نهم بود که برای اولین بار از سوی آقازاده آیتالله خزعلی مطرح شد که به نظرمن چیزی شبیه خواب آشفته بود. آقای مطهری که میراثدار نام پدرشان آیتالله مطهری هستند در مجلس هشتم با شیوه منصوب به آقای هاشمی رفسنجانی، یعنی يکی به نعل يکی به ميخ کوبیدن، گهگاهی صدای ملت بود و لب به واقعيتهایی گشود که حرف ملت بود، مثل اعتراف به گرانی، سوءمديريت دولت و دروغگويیهای ناتمام آقای احمدینژاد، و بسیار هم تلاش میکرد که تا ملت او را باور کنند، اما نتوانست، خاصه که در موضعگیری نسبت به یکی از دو رهبر معنوی جنبش سبز از اعتدال خارج شد، اما با نزدیک شدن انتخابات فردی مانند دکتر خزعلی که چندین بار مورد غضب نظام قرار گرفته بود و آخرین بارب ه 14 سال زندان و تبعید ده ساله در برازجان و نود ضربه شلاق محکوم شده بود، ناگهان در کسوت جانبداری از آقای مطهری درآمدند. در واقع حمایت آقازادهای از آقازادهای دیگر بود، و با طرح این فکر بکر که میتوان با تمرکز بر روی آقای مطهری و رای دادن به ایشان، مخالفت با نظام را به رخ کشید، وارد ماجرای انتخاباتی شد. اما این طرح با مخالفت به حق بسیاری از مخالفان نظام مواجه شد، چرا که این طرح صرف نظر از عدم پتانسیل لازم در آقای مطهری برای منتقد نظام بودن، به نوعی تائید انتخابات ومشروعیت بخشیدن به نظام بود و تنها نتیجه مطلوب از این ماجرا نصیب شخص آقای مطهری میشد که میتوانست با رای بسیار چشمگیری به عنوان نماینده اول ملت وارد مجلس شود.
حالا یک رقابت هم میان حداد عادل و لاریجانی بر سر ریاست مجلس درگرفتهاست. کدام یک پیروز خواهند بود و چرا؟
اخیرا آقای حدادعادل، رییس مجلس هفتم رسما برای رقابت با علی لاریجانی بر سر تصاحب کرسی ریاست مجلس نهم اعلام نامزدی کرد و بعد از مدتها بحث و گمانهزنی رقابت این دو آغاز شد. اگر چه مطابق یک نظرسنجی غیرعلمی که وبسایت «تابناک» متعلق به سردار رضایی ، دبیر شورای مصلحت نظام، آن را انجام داده، آقای حدادعادل در میان همه گزینهها کمترین شانس را برای احراز پست ریاست مجلس نهم دارد، اما با این همه رقابت بر سر تصاحب ریاست قوه مقننه جمهوری اسلامی، بین حداد عادل و لاریجانی رئیس مجلس فعلی خواهد بود و بهطور حتم یکی از این دو بر مسند ریاست مجلس نهم خواهد نشست. با این حال آنچه مسلم است بیتاثیر بودن انتخاب هر یک از این دو در روند اداره امور قوه مقننه است چه رسد در حال و روز سخت ملت ، چرا که به قول عوام، چه علی خواجه و چه خواجه علی، فرقی نمیکند، و ریاست این مجلس فرمایشی تغییری در کلیت نظام و یا شرایط حاد امروز کشورنمیدهد.
رابطه دولت احمدینژاد با این مجلس چگونه خواهد بود؟
از قضا رابطه دولت تحمیلی و منتخب رهبری با مجلس جدید از هم اکنون قابل پیشبینی است خاصه آنکه در این دوره از انتخابات مجلس طیف مخالفان دولت در مجلس نهم گستردهتر از مجلس هشتم است چرا که با توجه به اعلام آرای انتخابات اخیر، همه چیز گواهی بر شدت مخالفت مجلس آینده با احمدینژاد را میدهد و بنابراین جنگ و جدلهای چالشبرانگیز بین این دو ارگان نظام بیش از گذشته خواهد بود.
و در نهایت، گمان میکنید کهاین مجلس بتواند در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نقش خاصی ایفا کند؟ یا اینکه مجلسی یکدست و فرمانبر خواهد بود؟
بی تردید مجلس نهم بیشتر از دوره های قبلی، گوش بهفرمان خواهد بود و در راستای اهداف و خواستههای شخص آقای خامنهای گام خواهد برداشت که از قضا این خود باعث میشود تا با موضعگیریهای به دور از درایت و یا با تصویب قوانین انقباضی که به ظاهر به قصد ثبات نظام و نه در جهت رفاه و آسایش جامعه تدوین میشود، فروپاشی سیستم حکومت بیسوال جمهوری اسلامی را آسانتر کند. به عبارتی بنا بر سوابق تاریخی حکومتهای مبتنی بر دیکتاتوری، تحت فرمان بودن ابزارهای موظف به ایجاد امنیت و رفاه و اسایش جامعه، الزاما همیشه باعث دوام و بقای نظام حکومتی نمیشود و تمام جنبشهای مردمی ناشی از همین رویه حکومتی است و هم اکنون جنبشهای مردمی در برخی از کشورهای عربی مثل سوریه و لیبی و… که به بهار عربی معروفند گواهی هستند بر این ادعا. انقلاب 57 نیز نمونه دیگری است که 33 سال پیش در کشورمان اتفاق افتاده، آن هم در شرایط قابل تحملتری نسبت به شرایط امروز که جان ملت را به لب رساندهاست. ماجرای انقلاب 57 در حالی اتفاق افتاد که جامعه بر خلاف امروز از رفاه نسبی برخوردار بود، اما با این همه مردم علیه حکومت برخاستند. حتی اگر باور کنیم که واقعه سال 57 ناشی از دخالت و تحریک بیگانگان هم بوده باشد، باز ریشه در نارضایتیهای مردم از حکومت داشتهاست. از این رو فروپاشی قانون نانوشتهای است که در مورد همه نظامهای دیکتاتوری در جهان صدق میکند. جمهوری اسلامی هم در صورت استمرار این رویه دیر یا زود سقوط میکند و وقایع سال 88 نشانهای از چنین امر اجتنابناپذیری است.
در مجموع، با توجه به شرایط امروز کشور و روابط ایران با جهان، مجلس نهم مجبور به تصویب قوانینی خواهد شد که نه تنها بر تعداد گرههای کور نظام در زمینههای اقتصادی و اجتماعی اضافه میکند، بلکه بر سیر قهقرایی نظام شدت میبخشد و این تنها روزنه امیدواری برای مخالفان نظام است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر