نوام چامسکی استاد دانشگاه ام ای آتی و روشنفکر برجسته حوزه عمومی، با ارسال پیامی حمایت خود را از کمپین " صدای دانشجویان دربند باشیم" اعلام کرد.
به گزارش ندای سبز آزادی، چامسکی نوشته است :"مایلم به درخواست از حکومت ایران برای آزاد ساختن دانشجویانی که بر مبنای جرمهای بی اساس منسوب به امنیتی و بدون برگزاری دادگاهی عادلانه و عمومی ، به زندان افکنده شده اند بپیوندم. . مطمئنا زمان آن فرا رسیده است که دانشجویان را آزاد کنند و به آنها اجازه دهند به تحصیلات خود ادامه دهند و بدون دخالت و مانع فعالیتهای سیاسی خود را پیگیری کنند و به سهم خود در جامعه در حال شکوفایی ایران و جهان صلح و آزادی که سعی و آرزوی همه ما است، مشارکت کنند."
هم اکنون حداقل ۲۹ دانشجو در زندان هستند. بسیاری از دانشجویان نیز در انتظار اجرای حکم هستند یا با قیدوثیقه آزاد هستند. اسامی دانشجویانی که هماکنون در زندان هستند به ترتیب حروف الفبا عبارتند از: محمد احدی، حسن اسدی زیدآبادی، حامد امیدی، مجید توکلی، سعید جلالیفر، علی جمالی، مهدی خدایی، بابک داشاب، مجید دری، حامد روحی نژاد، روحاله روزیطلب، حسین رونقی ملکی، شاهین زینعلی، روزبه سعادتی، افشین شهبازی، فرشته شیرازی، ایقان شهیدی، آرش صادقی، ابوالفضل طبرزدی، جواد علیخانی، مهرداد کرمی، مهدیه گلرو، حبیب ا…لطیفی، علیاکبر محمدزاده، شبنم مددزاده، علی ملیحی، ضیا نبوی، عاطفه نبوی و بهاره هدایت.
کمپین "صدای دانشجویان در بند باشی" در پاسخ به فراخوان اتحادیه دانشجویان دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت )، با حمایت شیرین عبادی، رییس کانون مدافعان حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل به همراه جمعی از سازمانهای بینالمللی حقوق بشری و شبکههای دانشجویی و دانشآموختگان ایرانی راهاندازی شد تا بار دیگر صدای مظلومیت دانشجویان زندانی و محروم از تحصیل به گوش جهانیان رسانده شود و برای آزادی آنان و تضمین حقوق آکادمیک ایشان تلاشی جهانی صورت پذیرد.
اسامی حامیان اولیه این کمپین عبارتند از :
شیرین عبادی (رییس کانون مدافعان حقوق بشر) و : اتحاد برای ایران/ انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه جورج واشینگتن/ انجمن دانشجویان سبز دمکراسیخواه– جنوب کالیفرنیا/ بنیاد عبدالرحمن برومند/ پویش راه سبز دانش آموختگان و دانشجویان ایرانی (پرسا)/ جنبش سبز دانشجویی ونکوور/ دیدهبان حقوق بشر/ راهسبز امید گوتنبرگ (رساگ)/ راه سبز ایرانیان مالزی (رسام)/ عفو بینالملل/ فدراسیون بینالمللی جوامع حقوق بشر/ فعالین سبز لندن/ کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران/ گروه دانشجویی سیگما، دانشگاه ویکتوریا، کانادا/ گروه همبستگی با جنبش دموکراتیک ایران – کانادا/ مجموعه فعالان حقوق بشر
سید ابراهیم نبوی
تردیدی ندارم که گروه کیوسک، که تقریبا مهم ترین محور آن آرش سبحانی است، از نظر وزن موسیقی در آخرین آلبوم خود به نام " نتیجه مذاکرات" به بهترین کار خود در میان پنج آلبومی که تا کنون منتشر کرده دست یافته است، اما از نظر تماتیک، این آلبوم برش نهایی گروه کیوسک است. همانطور که فینال کات در سال 1983 برش نهایی گروه پینک فلوید شد. از یک نگاه این آلبوم سیاسی ترین آلبوم گروه و نه الزاما اعتراضی ترین آلبوم هاست. آلبوم در کل نوعی بازگشت گروه به موسیقی بلوز و راک است. دو ترانه این آلبوم به زبان انگلیسی و از نه قطعه دیگر، یکی یعنی " شهر ابری" قطعه ای بی کلام است. تقریبا در تمام ترانه ها مضمون دلتنگی، جدایی و نومیدی خوانده می شود. از نظر سیاسی ترانه ها قابل تعریف و قابل شناخت اند و به نوعی تصویری از نومیدی های پس از جنبش اعتراضی ایران است. ترانه های مهم آلبوم با عناوین " با تو شکست همیشه"، " حضرت تاکید کردند."، " بارون نمی آد اینجا مرتضی"، " حاجی یادت نیست" ترانه های سیاسی آلبوم و سه ترانه دیگر یعنی " دارم می رم"، " تمام شد"، " دنده سنگین" و " پس کی پس؟" ترانه هایی هستند در دلتنگی غربت و تنهایی. از همین رو در نگاه موضوعی می توان کل آلبوم را ترکیبی از ترانه های نومید و دلتنگ توصیف کرد. راوی اشعار از تغییر و تحول در وضعیت کشورش نومید است، و از سوی دیگر نسبت به موقعیت خود دچار دلتنگی است.
عنوان ترانه " حضرت تائید کردند" پاسخی است به نام آلبوم یعنی " نتیجه مذاکرات" به عبارت دیگر دیالوگ چنین است: " نتیجه مذاکرات چه بود؟" پاسخ آرش چنین است: " حضرت تائید کردند." منظور از مذاکرات چیست؟ منظور پیشنهادی است که خاتمی برای برون رفت از بن بست دو سال پس از اعتراضات انتخاباتی داد و منظور از تائید حضرت چیست؟ منظور تائید انتخابات توسط رهبر حکومت یعنی آیت الله خامنه ای است. ترانه دچار تناقض است. رهبری حکومت چیزی را تائید کرد که مورد اعتراض جنبش اعتراضی کشور و محمد خاتمی بود، و خاتمی چیزی را پیشنهاد کرد که مورد تائید رهبر حکومت قرار نگرفت. شعر مجموعه ای است از رویدادها که تقریبا به لحاظ منطقی هیچ ربطی به هم ندارند. شاعر که نه در مورد یک مفهوم کلی، بلکه درباره یک مفهوم جزئی و کاملا موجود حرف می زند، آنها را چنان که خودش می خواهد جابجا می کند. در این جابجایی یک حقیقت گم می شود و یک نظر مفروض به عنوان حقیقت به شنونده تحمیل می شود. برای شناختن بهتر این قطعه موسیقی بهتر است شعر آن را بخوانیم.
حضرت تائید کردند/ اسمش رو برگه است/ برگه تو صندوقه/ صندوق تو گنجه/ گنجه تو اتاقه/ اتاق درش قفل/ شیخ و بیدار کنید/ نه، خوابیده خسته است.... این صندوق رایه یا سطل زباله/ این پوت مهم نیست/ اوت پوت آشغاله/ وقاحت غنی شده/ شصت و سه درصد/ این میمون از کدوم سیرک اومده/ چقدر باحاله/ بوی دروغ و بوی کثافت/ انگار سیفون چاه جمکران خرابه.... یه روز نظارت می کنه/ یکی استثمار/ شرافت تو کماست و/ شجاعت تو خمار/ عدالت را ولش کن/ هم کوره هم مسته/ شمشیرش را می چرخونه/ با چشمای بسته/ شیشه نوشابه/ یا که گو ساندیس/ سهام عدالت پخش می کنند/ مگه یادت نیست؟..... خواص که بی بصیرت اند/ و عوام فتنه/ دشمن همون مردم اند/ مرده و زنده/ همه بریم معذرت بخوایم/ آقا دلش پر درده/ جناب شغال برادر سگ زرده/ اون از استصواب و این از انتخاب/ همه بیدارند ولي خودشون را زدند به خواب/ حضرت تائید کردند/ حضرت تائید کردند/ ای داد بر من/ حضرت تائید کردند/ اسمش رو برگه است
من نمی خواهم بگویم که شاعر واقعیتی را تحریف کرده است، که کرده است. می خواهم بگویم شاید نزدیک شدن به واقعیت در هنر، و موسیقی راک مثلا، جز تنزل آن موسیقی چیزی در برندارد. مثال بزرگتر از این نمی شود که وقتی " راجر واترز" خواننده و شاعر گروه پینک فلوید وقتی در آلبوم فاینال کات( برش نهایی) نام مگی( مارگارت تاچر) را می برد و مستقیما به جنگ فالکلند اشاره می کند، این آلبوم علیرغم غنای موسیقایی و کار خوب آن، در یادها نمی ماند، چنان که ترانه هایی مثل روی تیره ماه، یا دیوار یا بسیاری از آلبوم های دیگر گروه ماند. یا ترانه های گروه سیستم آف ا داون وقتی به مساله ارامنه می پردازد باقی نمی ماند، اما وقتی چاپ سوئی را می خوانند و به زندگی بطور کلی اشاره می کنند، کارشان ماندگار تر می شود. به عبارت دیگر سازنده موسیقی راک ژورنالیستی نیست که امروز ترانه اش را بخواند و آن ترانه یک ماه دیگر، یا هشت ماه دیگر از میان برود. انتزاع و کلی نگری و تمثیل و تشبیه و تیپ سازی کمک می کند تا موسیقی هم اعتراض کند و هم جیغ نزند. بسیاری از ترانه های جون بائز، خواننده بلوز بسیار خوشنام تاریخ موسیقی آمریکا، درباره اتفاقات جاری در جهان است، از بنگلادش بگیر تا چین و ویتنام و لبنان و فلسطین، اما آنچه از او می ماند، یا مانده است، دونا دونا دونا است، یا " خیال کن"( کار اصلی جان لنون). از همین روست که به گمان من آلبوم " آدم معمولی" یا " سه تقطیره" علیرغم اینکه ممکن است ضعیف تر از کار " نتیجه مذاکرات" باشند، ولی ماندگارتر خواهد بود. شاید یکی از بهترین کارهای آرش سبحانی " ای یارم بیا" است که صد سال دیگر هم خواهند ماند. البته ممکن است آرش سبحانی بگوید من نمی خواهم در تاریخ ماندگار شوم، بلکه می خواهم امروز اثر بگذارم، آنگاه خواهم گفت که " رسانه را اشتباه استفاده می کنی" تو می توانی مجری تلویزیون یا روزنامه نگار باشی و پروانه هایی خلق کنی که صبح به دنیا بیایند و شب بمیرند، اما موسیقی راک باید در حین اعتراض به سوی کلیت و فاصله گرفتن از مصداق حرکت کند. برایتان مثال می زنم ترانه ای از فلوران پانی، خواننده بسیار محبوب معاصر فرانسه که ترانه ای در اعتراض به مالیات گیری دولت خوانده بود. ترانه به کسانی اعتراض می کند که اموال بدهکاران را از خانه های شان می برند. او در ترجیع بند خودش می گوید " همه چیز را می توانید از من بگیرید، اما آزادی فکر کردن را از من نمی توانید بگیرید." در حقیقت آنها که در عصر او زندگی می کنند می دانند که او به مصادره اموال بدهکار اشاره می کند، اما ترانه همواره خواهد ماند، چون درباره افرادی است که اگر همه چیزشان هم به غارت برود، اما آزادی فکر کردن را از دست نمی دهند.
ترانه " نتیجه مذاکرات" که موسیقی بسیار پویا و زیبایی دارد، جز این هیچ ندارد. لیریک از نظر محتوایی نادرست و از نظر شکلی معمولی است. لحن طنز موسیقی و شعر که با استفاده از لهجه طنز آکاردئون بخوبی درآمده است، در شنیدن یا شاید اجرای روی صحنه خوب و در کلیپ منتشر شده افتضاح است. مجموعه سخیفی از عکس های آرشیوی، تصاویر موهن و شوخی های سبک، در عکس ها و کاریکاتورها که تنها هنر سازنده کلیپش استفاده از برنامه ای است که تصاویر را مواج نشان می دهد، سرهم بندی شده است. دیدن کلیپ زیبایی موسیقی را از بین می برد و ما شاهد اتفاقی کمیاب در موسیقی ایران می شویم، معمولا موسیقی غیر کلاسیک( سنتی و مقامی و محلی) ایران، مهم ترین کمبودش موسیقی است، وگرنه معمولا از شعر کم نمی آورد. حتی بخاطر قدرت بسیار کارگردانان کلیپ، از جمله مصطفی هروی که بسیاری کلیپ های سبحانی و نامجو را ساخته است، در این مورد نیز کافی بود آرش سبحانی ترانه را برای مصطفی هروی بفرستد و به او هیچ توصیه ای نکند، مطمئنا کار بهتر از این می شد. مطمئنم که آرش سبحانی بعدها بسیار قدرتمند تر و بهتر از این کار خواهد کرد، او باید موسیقی اش را از شعارهای سیاسی اش جدا کند. یا بهتر بگویم، باید برای بیان حرف هایش به جای مصداق بر مفهوم تاکید کند، کاری که تقریبا همه آهنگسازان راک می کنند و کرده اند. همه اینها به کنار، آلبوم " نتیجه مذاکرات" را کپی نکنید، و حتما از آمازون بخرید، این هم آدرس اش.
http://www.amazon.com/Natijeh-Mozakerat-Outcome-Negotiations/dp/B006FS53...
قهوه قند پهلو
اصولا شکل کتاب مهم است. اینکه جلد کتاب آدم را دعوت کند به خواندن، عنوان کتاب زیبا و جذاب باشد، آرایش صفحات تمیز باشد و علاوه بر اینکه چشم را آزار نمی دهد، به خواندن بهتر کتاب کمک کند. انتخاب رنگ فونت های مختلف و هماهنگی آنها با همدیگر و با طعم و مزه کتاب باید بخوبی صورت بگیرد و اگر رنگ دوم یا خاکستری های مختلف در کتاب استفاده می شود، به چشم بنشیند. و همه اینها در کتاب خوب، مفید و نسبتا کامل " قهوه قند پهلو" که توسط امید مهدی نژاد جمع آوری شده و مجموعه ای از اشعار طنز امروز ایران در آن گذاشته شده، به خوبی رعایت شده. کتاب توسط انتشارات " سوره مهر" وابسته به حوزه هنری( ناشر برگزیده سال 87 و 88) در سال 1390 منتشر شده و تا کنون دوبار تجدید چاپ شده است. کتاب مذکور چنانکه در متن آن آمده اشعار طنز قرن 14 هجری شمسی را معرفی کرده و نمونه هایی از آثار شاعران طنزپرداز را همراه معرفی آنان گرد آورده. من فقط می خواهم به شکل کتاب بپردازم.
ناشر فصل بندی را براساس اشعار و زندگینامه کوتاه طنزآمیزی در معرفی شاعران انجام داده و برای این کار از خط نستعلیق بخوبی استفاده کرده است. همچنین از رنگ قرمز به عنوان رنگ دوم که هم در " بدرقه" و " استقبال" جلد( توکار جلد ضخیم) استفاده شده و هم در فهرست و مقدمه. استفاده از خاکستری های مختلف فونت ها و زیر رنگ فونت در جدا کردن بخش های مختلف مناسب و زیباست. همچنین است شکل شماره صفحه ها و تکرار شدن نام کتاب در پهلوی کتاب و نه در زیر صفحه که هم زیباست و هم چشمگیر و هم در یافتن صفحات کمک می کند. در کتاب 92 شاعر و تعداد بیشتری شعر، از برخی شاعران بیش از یک شعر آمده و تقریبا دامنه انتخاب شاعران، و انتخاب بهترین شعرهای شان اگر نگوئیم دقیق است، باید بگوئیم یکی از بهترین شیوه های ممکن در وضع کنونی کشور است. نکته مهم دیگر در کتاب حضور طنز در همه اجزای کتاب است، اعم از طراحی جلد، انتخاب عنوان، نحوه نوشتن نام کتاب در صفحات، نحوه دادن زیر نویس به شکلی غیرمتعارف و طنزآلود و جذاب و ایرانی، نحوه معرفی جمع آوری کننده( به اصرار! امید مهدی نژاد) و جمله پایانی کتاب که نوشته است: " دوست عزیز! این مجموعه با خون دل فراوان فراهم آمده است. خواهشمند است از به تنهایی خواندن آن، دور ریختن آن، زیر پایه صندلی گذاشتن آن و سوسک کشتن با آن خودداری فرمائید، با تشکر."
به نظرم تنها اشکال کتاب شاید نبودن نام چندین شاعر قابل اعتناء است که نام شان نیامده و نمی شد که بیاید. و دو دیگر اشکال مهم اینکه کتاب می گوید که " گزیده شعر طنز امروز ایران" است، در حالی که امروز حداکثر یا می تواند بر بیست- سی سال گذشته اطلاق شود و نه بیشتر، یا به شیوه خاصی در شاعری. شاید بهتر بود اگر قرار بود دامنه ای تعریف شود گفته می شد " گزیده شعر طنز معاصر ایران"، بقول حضرت علیرضا خان، زیاده جسارت است.
کشتگان برنامه خاله شادونه
نمی فهمم این یعنی چه که در یک سالن مثل سالن شهدای خرمدره که 3000 نفر ظرفیت دارد، 4000 نفر جمع شوند و سه کودک فقط و فقط بخاطر ازدحام کشته شوند. در همه ممالک دنیا چه بسیار پیشرفته و چه ناپیشرفته پیش می آید که در حادثه ای تعدادی کودک کشته شوند، گاهی هم دلیل اش بی حساب و کتاب رفتار کردن و مراعات نکردن احتیاط است، ولی چنین واقعه ای هر سه ماه یک بار رخ نمی دهد. در اجرای روی صحنه برنامه باغ شادونه، در خرم دره سه کودک به دلیل ازدحام جمعیت کشته شدند. یادم آمد به کشته شدن یک نفر در سخنرانی احمدی نژاد در مسجد سید اصفهان در سال 1387، 29 سقوط هواپیما در شش سال، آتش گرفتن یک چراغ نفتی در مسجد امام خمینی و کشته شدن هفتاد نفر و مجروح شدن 300 نفر فقط و فقط بخاطر بی احتیاطی. مطمئنم اگر یکی از کنسرت های سی هزار نفری که در بلاد کفر برگزار می شود اگر در ایران برگزار کنیم، لابد هزار تا کشته می دهیم. من نمی فهمم چرا جان آدمی اینقدر برای ما بی ارزش است....
شش سینماگر، علیه سینمای دولتی
مسعود کیمیایی که بالاخره پیر دیر این سینماست، حالا بنده همه فیلمهایش را دوست ندارم که دلیل نمی شود، خیلی ها عاشق فیلمهای او هستند، چهل و پنج سال از ساخت اولین فیلمش می گذرد و هنوز فیلم می سازد. مسعود جعفری جوزانی هم از تحصیلکرده های سینماست و تقریبا می شود گفت هرگز جهت گیری سیاسی در موقعیت های مختلف نداشته، نه آن طرفی غش کرده، نه این طرفی، علیرضا رئیسیان هم که از نسل جدید فیلمسازان بعد از انقلاب است و با یک خط به محمد علی نجفی و با دو فاصله به شریعتی و آن گروه می رسد، ولی سینمایش یک سینمای ایرانی محترم است. جواد طوسی هم که اگر چه کارمند دادگستری بوده، ولی سی سالی است که نویسنده حرفه ای ماهنامه سینمایی فیلم و یکی از منتقدین سینمایی اصیل ایرانی است و در سلامت او شکی نمی شود کرد. علی معلم هم که منتقد و سردبیر ماهنامه دنیای تصویر و تهیه کننده و نویسنده و بازیگر و همه کاره سینماست و برنامه تلویزیونی در مورد سینما نوشته و اجرا کرده و از نسل کسانی است که بعد از سال 65 سن شان از بیست گذشت و بعد از خواندن سینما وارد کار حرفه ای شدند. موضع سیاسی هم ندارد، اصلا و ابدا. مهدی کرم پور هم که کارگردان جوان سینمای ایران و از نسل جدید سینماگران است. آخر این چه وضعی است که درست کردید؟ سینما که جای بزن بزن و بکش بکش نیست، می خواهید آمریکا را نابود کنید، بروید به وزارت خارجه، می خواهید اسرائیل را نابود کنید بروید به سپاه، می خواهید فحش بدهید بروید به شب های شعر رهبری، می خواهید گاز بگیرید بروید قوه قضائیه، می خواهید تند بروید بروید اتوبان تهران قزوین، چی کار به این سینمای بدبخت دارید، هر کسی از بغل سینمای ایران رد می شود، مثل بچه های کوچک خانه یکی توی سر این بیچاره می زند. ولش کنید. مسعود کیمیایی، مسعود جعفری جوزانی، علیرضا رئیسیان، جواد طوسی، علی معلم و مهدی کرم پور شش سینماگر ایرانی خواستار کناره گیری افراد تندرو از مدیریت دولتی سینمای ایران شدند.
تفاوت پنجاه درصدی
این مهم است که تفاوت نظر دولت و مجلس اینقدر زیاد باشد. آن هم سر چیزی که اظهر من الشمس الواعظین است. دولت معتقد است که نرخ تورم در ایران 10 درصد است، اما آقایان الیاس نادران و احمد توکلی معتقدند که نه، نرخ تورم 60 درصد. بقول مردم اختلاف یه درصد، دو درصد، سه درصد، نه پنجاه و سه درصد. البته طبیعی است وقتی میان تعداد آرای رئیس جمهور از نظر دولت و مردم 50 درصد اختلاف است، نمایندگان مجلس حتی اگر هفته ای یک بار تلفنی هم با مردم عادی حرف بزنند، نتیجه همین می شود که شده است.
علی مزروعی
«عدالت » فضیلت اولیه و بنیادی جهان و انسان است و هیچ واژه ای دیگر را در قاموس بشری نمی توان پیدا کرد که همچون این واژه طنین انداز و دلچسب باشد . ما اگر انسانها را در دوازه تاریخ بشری قرار دهیم این انسانها با هرگرایش فکری و نژادی و...چون هیچیک از آنها به جایگاه خود در آینده وقوف ندارد و نمی داند به لحاظ موقعیت های منزلتی ، ثروت ، قدرت و...در کجا قرار می گیرد در پاسخ به این سئوال که چه نظام سیاسی و اجتماعی را خواستارید؟ همه یک پاسخ می دهند : نظام مبتنی بر «عدالت » و انصاف. چرا؟ چون تنها در سایه یک چنین نظامی است که همه انسانها می توانند اطمینان داشته باشند که به آنچه استحقاق دارند می رسند ( به هر انکس هرآنچه ذیحق است داده می شود) و همه امور و اشخاص در جای مناسب خودشان قرار می گیرند و چهره خشن ظلم و ستم و بیدادگری و استبداد و...از جامعه رخت می بندد. اما طبیعی است در جهان واقعی که ما زندگی می کنیم با این فرض انتزاعی فاصله بسیار است و آنچه گرایش غالب انسانها و رفتار آنها را درعمل به عدل و ظلم رقم می زند جایگاه واقعی است که در آن قرار دارند و چون آنهائیکه در چرخه حیات و تاریخ به جایگاه های منزلتی ، قدرت و ثروت به غیر حق و عدل دست یافته اند حاضر به پذیرش حق و عدل نیستند ، ظلم می آفریند و ستم می کنند و استبداد می ورزند، و این چنین است که چهره غالب تاریخ بشری بر پایه حاکمیت ظلم و استبداد و مبارزه متقابل انبیاء الهی و مصلحان بشری برای بازگردان چرخه تاریخ و نظام های های سیاسی و اجتماعی به مسیر عادلانه جریان یافته است و همچنان این تقابل و مبارزه ادامه دارد.
از آن فرض انتزاعی می توان دریافت که « عدالت » و انصاف برای همه انسانها مطلوبیت فی حد ذاته دارد و به همین دلیل خداوند هدف اصلی و غایی همه انبیاء الهی را برقراری جامعه و نظامی بر پایه عدل و قسط دانسته است (قرآن ، سوره حدید ، آیه 25)، و از اینرو می توان نتیجه گرفت که مرز فارغ یک نظام سیاسی دینی با نظام های سیاسی غیر دینی با شاخص « عدالت » محک می خورد و اندازه گیری و داوری می شود، اگرچه چون « عدالت » مطلوبیت بشری دارد جوامع غیردینی هم می توانند در سایه تکیه به عقل و تجربه بشری نظام های سیاسی مبتنی بر « عدالت » سامان دهند. البته چون در نظام سیاسی دینی دعوت به توحید و معاد به زندگی انسانها وجهه ای معنوی و اخلاقی و متعالی می بخشد و تروج روحیه از خود گذشتگی و ایثار و پیگیری خیر عمومی در گفتار و عمل از شاخصه های آن به شمار می رود، وضعیت این نظام در مقایسه با نظام سیاسی غیردینی عادلانه حاکی از نوعی « عدالت » غنی شده و داوطلبانه و نه تنها مبتنی بر قواعد و هنجارهای خشک سامان اجتماعی و اخلاقی خواهد بود و به نظر نویسنده این دلیل رجحان نظام سیاسی دینی بر غیر دینی است. والبته براین امر واقف هستم که اینها مدعاهایی نظری است که در عرصه عمل اجتماعی کمتر تحقق یافته و طبعا چون اینگونه است جای بحث و چون و چرا و مناقشه بسیار دارد .
فارغ از این بحث نظری در اینکه مردم ایران در سراسر تاریخشان برای دستیابی به « عدالت » رنج بسیار برده اند و در این مسیر هزینه های گران پرداخته اند و درتاریخ معاصر بزرگترین نهضت اجتماعی شان را برای تاسیس « عدالتخانه » براه انداخته و در این مسیر تا پیروزی انقلاب اسلامی رهسپرده اند، و در همه سی و سه سال گذشته نیز در دستیابی به این خواسته مصمم بوده اند ، تردیدی نیست اما سئوالی که همچنان مطرح است اینکه چرا به رغم همه این تلاش ها و جان فشانی ها و وعده ها و عمل ها و...جامعه ما در دستیابی به این خواسته ناکام مانده است ؟ یا درعمل چقدر توانسته است به « عدالت » در قالب یک نظام سیاسی دینی نزدیک شود؟ به نظر می رسد که در پاسخگویی به این دوسئوال حتی در وجوه نازل آن مثل « عدالت اقتصادی و اجتماعی » نظام موجود کارنامه چندان قابل دفاع و درخشانی ندارد چه برسد به وجوه سیاسی و قضائی و... که از قافله زمانه حتی در مقایسه با برخی نظام های سیاسی عیر دینی سخت عقب مانده است ! من در اینکه برخی مسئولان اداره کشور در همه سال های پس از انقلاب هدفشان تحقق « عدالت » بوده است و در این مسیر همه همت و تلاششان را هم بکار بسته اند، تردید ندارم اما براین نظرم که بدلیل نداشتن یک چشم انداز تعریف شده و « برنامه عملیاتی » همه جانبه و سازگار و منسجم و تقلیل گرایی های مضر در عمل موفق نبوده اند و جامعه ما همچنان با نظام عادلانه فاصله بسیار دارد و البته در این میان نوع تصور رایج از « عدالت » و رویکردی که عامه مردم در هر مقطع انتخاباتی از خود نشان داده اند نیز سهم بسزایی در عدم تحقق و دستیابی به این هدف داشته است، و صدالبته رخداد کودتای انتخاباتی خرداد 88 و حوادث پس از آن عبور حاکمیت موجود از مدار « عدالت » و روی آوری به استبدادورزی تام و تمام به سبک رژیم های سلطنتی گذشته اما بنام دین را به نمایش گذاشته است که بزرگترین ضربه به مشروعیت نظام سیاسی دینی و همه بحث های مرتبط با این نظام و از جمله « عدالت » به شمار می رود.
از آنجا که جامعه ما با انبانی از تجربه های تاریخ معاصر و به ویژه دوران پس از انقلاب و الگوهای اجرایی متفاوتی برای تحقق « عدالت » در دهه اول انقلاب (دولت موسوی) ، دوره سازندگی ( دولت هاشمی ) ، دوره اصلاحات ( دولت خاتمی ) ، دولت اصولگرا ( دولت احمدی نژاد ) و نتایج برآمده از آن مواجه بوده است در شرایط کنونی باید با توجه به جمیع جهات این مقوله و وضعیت داخلی و خارجی کشور و مرور تمام تجربیات گذشته در این باره بحث و تبادل نظر نماید و به نظرم کانون اصلی این بحث باید مبتنی بر مطالبه « عدالت » همراه با یک « برنامه عملیاتی » باشد ، برنامه ای که سیاست های اجرایی و ریز آن بتواند راهبر جامعه بسوی تحقق « عدالت » در همه ابعاد و مولفه هایی که بتواند یک نظام عادلانه را سامان می دهد ، باشد. این برنامه باید بگونه ای باشد که در وجه حقوقی امکان بهره مندی همه ایرانیان را از حاکمیت قانون و حقوق شهروندی و آزادی های اساسی را فراهم سازد ( اصل برابری حقوقی ) ، به همه فرصت برابر رشد بدهد و دولت با ایجاد امکانات اموزشی و بهداشتی و اطلاعاتی فرصت برابر اولیه رشد را برای هر فرد ایرانی فراهم آورد به گونه ای که هر شهروند بتواند بدون هرگونه تبعیض در سایه تلاش های خود به جایگاه مناسب در هرم اجتماعی و سیاسی دست یابد ( اصل برابری سیاسی و اجتماعی ) ، و با تولید ثروت امکان فقرزدایی و کاهش نابرابری های اقتصادی را فراهم آورد ( اصل توزیع عدلانه درآمد ) به گونه ای که همه افراد جامعه بتوانند بطور برابر از امکانات و مواهب خدادادی و ملی برای رشد و ارتقای معنوی خود بهره برند ( اصل برابری فرهنگی ) و در هدایت و رهبری جامعه و اداره امور کشور مشارکت فعال و موثر داشته باشند ( اصل مردمسالاری ) . روح و محتوای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر پایه همین خواسته است و تمام اصول این قانون را می توان به تحقق هدف « عدالت » فرو کاست . بطور مثال در اصل دوم این قانون آمده است :" دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکوردر اصل دوم (از جمله قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی و نفی هرگونه ستم گری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری ) ، همه امکانات خود را برای امور زیر بکار برد : 1- ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی براساس ایمان و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی ، 2- بالابردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه های گروهی و وسائل دیکر ، 3- آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی ، ...6- محوهرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی ، 7- تامین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون ، 8- مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خویش ، )- رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه ، در تمام زمینه های مادی و معنوی ،...14- تامین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون،..." و به نظرم می شود نام این « برنامه عملیاتی » را اجرای اصول مغفول وفراموش شده قانون اساسی گذاشت! و اگر راهبران جنبش سبز بکرات خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی شده اند جز برپایه این نگاه و نگرش نیست. و قطعا در پیشبرد این جنبش و انجام هرگونه تحول و اصلاحی در جامعه ما باید محور « عدالت » مبتنی بر « برنامه عملیاتی » باشد و با بحث و گفتگو پیرامون این موضوع امیدوار بود که در عرصه عمومی از کلی گویی ها و شعارها و وعده ها فاصله گرفته شود چراکه بدون عرضه « برنامه عملیاتی » ریز و تعریف شده تحقق « عدالت » ممتنع است و همچون گذشته جز از دست دادن زمان و منابع دستاوردی دیگر نخواهد داشت و حتی تحقق وجوه نازل آن نیز بعید می نماید. بر راهبران و یاوران جنبش سبز است که بیش از پیش در این باره به بحث و نظر بپردازند و با عرضه « برنامه عملیاتی » برای تحقق « عدالت » به جلب و جذب افراد بیشتری در همراهی و همگامی با جنبش درجامعه دامن رنند.
محمد رهبر
می خواستم بروم خانه که دیدمش در ماشین نشسته، دستی تکان داد که یعنی بیا. درغربت وقتی یک ایرانی آن هم از چهل گذشته می گوید بیا و کنارم بنشین، حتما غمی دارد.
یکی دو باری همین دور و برها حرفی زده بودیم و دستی به ارادت بر سینه و عبوری ازکنار هم. غروبی دعوای مفصلی با زن و بچه کرده بود و حالا گهواره ماشین. نه تنهایی می خواست و نه با کسی بودن، شده بودم نقطه ی مشترک دو خط موازی، نام کوچکم یادش نمی آمد و گفتم:"محمد".
هنوز صدایم در هوا بود که داد زد و هر چه فحش می دانست به اسم من داد و رفت تا رسید به 1400 سال و برای پیامبر و امام، چیزی کم نگذاشت و از حمله ی اعراب گفت که بیچاره مان کردند و بعد در یک سیالیت ذهنِ شگفت، به سرعت نور همه ی تاریخ را جلو آمد و هر چه مذهبی و اصلاح طلب را به تاخت رفت و دوباره رسید به نام "محمد" که انگار پاگردِ نفسش بود و غیظش را جلا می داد و دشنام، دوباره سرازیر شد.
من پیامبر را دوست دارم، بیشتر از نا مم. این دوست داشتن،هیچ ربطی به جمهوری اسلامی ندارد، یک جورهایی بر می گردد به آن وقتها که پاک عقایدم را دور ریختم. با خودم گفتم اصلا خدایی نیست که پیامبری باشد.
یک وقتی رفته بودم افطاری برای دیدن دوستان و نه ثواب و سفره اش. همان شب، چند کلمه ای حرفِ اعتقادات شد و گفتم که این اعجازِ قرآن کجاست و یکی دو نفر ابرو در هم کشیدند و لب گزیدند که بر سر نان و خرما و به این شب عزیزِ رمضان، چه حرفهای بی جایی. تنها یک نفر تبسم کرد و گفت جای این حرفها همین شبهاست.
با من همنوا شد و گفت باید تا آخر قصه بروی، ماجرا قرآن هم نیست، خودِ خداست. بعد از آن افطار، تا مدتها بحثهای جمع ما از اعتقاد بود و ایمان و شک و دین و پیامبر و قرآن، اما استدلال آنقدر اثر نداشت که اخلاقش. راستش ایمان، کار دل است و نه عقل. صداقت و درستی و بی تعصبی و جدل احسنش دیدم و دانستم پیامبری که او می شناسد، لابد اینگونه اخلاق حسنه ای داشته که عرب بیابانی رام اش می شدست.
حالا همه ی آنچه از پیامبر خوانده بودم معنا می گرفت، سنگهای طائف که بر دهانش می زدند، خاکروبه ای که بر سرش می ریختند و هیچ نمی گفت. عربها می گفتند محمد، "گوش" است، فقط می شنود و می شنود. ایمان آوردن به غیب باید دلیل موجه ای در عالم محسوس داشته باشد. شاید عبارات قرآن هم تکافو نکند که نمی کند،گرنه علمای اسلام، روز و شب بر گوش خلایق می خوانند و رونق مسلمانی می برند. حتما عطری در وجود پیامبر بود که هم اویس قرنی از آن دورهایِ یمن می شنید و هم عرب تندخوی حجاز به یثرب. نوعی محبتِ عمیق و بی کینه که می توانست اسلام آوردنِ "وحشی" قاتل عمویش حمزه را هم طاقت بیاورد.
سالهاست که می دانم پیامبر "آخوند" نبود و حکومتش جمهوری اسلامی، نمی توانست باشد. کسی که می گفت، بازی و تفریح کنید چرا که نمی خواهم در میان شما خشونتی باشد، شبیه خمینی و مراجع تقلید نیست.
بعدترها کارمان به نهج البلاغه هم رسید. چه طور می شد چنین کلماتی را هزار و سیصد و اندی سال پیش گفت. کدام حاکمی به ذهنش می رسید تا مردم را تشویق کند تا انتقاد کنند و در پای خطبه ی کدام فرمانرایی، عوام الناس می توانستند مسخره بازی در بیاورند و از تعداد موهای سرشان بپرسند.
هنوز اسم و رسم من، زیر پتک فحشهای رکیک است. عصبانی نیستم، چیزی درونم می شکند با هر تیری که بر این نام می خورد. مثلِ دل شکستن و بغض کردن.
تقصیر کسی نیست، زمانه به هم ریخته است. آن کس که کُشت و آبادی نگذاشت، نامش امام بود. اینکه دارد فحش می دهد، روزی روزگاری، کارمندی موقر بوده، شرکت مصادره شده و کار فرمایش با جای مُهر بر پیشانی، داغ بر دلش گذاشته است.
ایمان از مقوله محبت است وگرنه صد خروار کتاب مومن نمی سازد، شاید آنکه به امام هادی قسم های زشت حواله می دهد هم محبت ندیده وگرنه قدری تاریخ خواندن کافی بود تا بداند سامرا شهری نظامی بوده و "علی بن موسی" در این شهر به حصر و حبس.
گریبانِ کجای تاریخ را گرفته ای رفیق. موقعیت هولناکی است، جا نمازها، وقتی کشتزار دروغ شد، ابابیل کعبه را خراب می کنند. وای بر آنان که ایمان آوردند، وای بر آنان که نماز می خوانند و باقی را مرتد می دانند و اگر خدای نکرده مویی ازسر کسی کم شود، قصاص مراجع تقلید هم اسلام را حیات نمی دهد.
دستش را گرفتم که می لرزید. گفتم بی خیال، فکر کن اسم من اسفندیاره یا ارژنگ، چی شده؟
خبرگزاری رويترز به نقل از منابع کشتی رانی گزارش داد که ترکيه از ماه مارس تاکنون به تدريج ميزان واردات نفت خام از ايران را کاهش داده است.
به گزارش رادیو فرداترکيه در پايان ماه مارس (شش هفته پيش) اعلام کرده بود که در مقايسه با سال گذشته ميلادی، واردات نفت خام از ايران را به ميزان ۲۰ درصد کاهش خواهد داد.ايران تا آن زمان بزرگترين تامين کننده نفت خام ترکيه به شمار می رفت.
ترکيه در ماه مارس، روزانه ۲۷۰ هزار بشکه نفت خام از ايران وارد می کرد که اين ميزان در ماه آوريل (دوهفته پيش) به ۱۷۷ هزار بشکه کاهش يافته است.
محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین ایران در پیامی، سالروز تولد روزنامه نگار دربند، مسعود باستانی را که در زندان رجایی شهر به سر می برد گرامی داشت و از اجرای حکم حبس همسر او، مهسا امرآبادی نیز ابراز تاسف کرد.
به گزارش کلمه متن پیام خاتمی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
باز هم تولدی دیگر و روزنه ای به روشنائی
در آستانه سالروز میلاد مسعود الگوی ایمان و عرفان و روشن بینی و والامنشی، حضرت صدیقه طاهره زهرا علیهاالسلام که سرمشق زندگی خوبان و پاکان است، روز تولد مسعود باستانی عزیز است که بحمدالله اهل ایمان و تعهد و پایمردی است و چه خوب بود که جشن تولد این عزیز را با حضور خود او برگزار می کردند. ولی مع الاسف در همین هنگامه همسر باوفا و موقر مسعود، مهسا خانم امرآبادی نیز به همسرش پیوست و به زندان فراخوانده شد، در زمانی که انتظار می رفت که با گشایش در کار جامعه و رفتن به سوی فضای همدلی و آزادی دیگر زندانیان و محصوران و محدودشدگان، امید و نشاط به جامعه برگردد.
بهرحال سالروز تولد آقای باستانی را به همه بستگان و دوستداران فراوان او به ویژه به همسر گرانقدرش، خانم مهسا امرآبادی تبریک می گویم. امیدواریم که هرچه زودتر شاهد آزادی مسعود و مهسا و همه عزیزانی باشیم که دلشان به عشق حقیقت و راستی و سربلندی میهن و پاسداری از ارزشهای والائی که در انقلاب اسلامی ما بود می طپد.
سید محمد خاتمی
۲۲/۲/۱۳۹۱
محمد توسلی، رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران امروز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱، در هفتاد و چهارمین زادروز خود و در آستانه پنجاه و یکمین سالگرد تاسیس این حزب سیاسی به مرخصی از زندان آمد.
به گزارش «میزان خبر»، آقای محمد توسلی که از ۱۲ آبان ماه گذشته توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده بود و در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر میبرد، پس از هفت ماه به مرخصی آمد.
دادگاه انقلاب از بهمن ماه سال گذشته از خانواده توسلی درخواست وثیقه کرده بود، اما نیروهای امنیتی تا کنون از مرخصی وی جلوگیری می کردند.
مرخصی این فعال سیاسی در حالی صادر شده است که در هفته های اخیر گزارش های نگران کننده ای از وضعیت جسمانی او منتشر شد.
نیروهای امنیتی پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، فشارهای زیادی را به این فعال سیاسی وارد کردند و غیر از دو بار بازداشت او، دو دختر و دامادش از اعضای خانواده وی نیز بازداشت و محاکمه شدند. لیلا توسلی اخیرا پس از دو سال با اتمام حکم خود از زندان آزاد شد و داماد این خانواده، محمدفرید طاهری، همچنان در زندان در حال سپری کردن حکم سه سال زندان خود است
رييس هيات مديره انجمن سينماداران با اشاره به آنچه وضع نابسامان سالنهاي سينماي كشور ميداند، گفت: تا وقتي كه وضعيت فيلمهايمان اينگونه باشد نميتوانيم اميدي به بهتر شدن وضعيت سالنهاي سينما و استقبال مخاطبان داشته باشيم؛ چرا كه لازمه ارتباط خانوادهها با سينما، فيلمهاي خوب با سوژههاي مناسب است.
محمدقاصد اشرفي در گفتوگو با ايسنا، در پاسخ به اين پرسش كه وضعيت فعلي سالنهاي سينما را چگونه ارزيابي ميكند؟؛ اظهار كرد: طبيعتا يكي از موثرترين دلايل ارتباط خانوادهها با سينما، فيلمهاي خوب است. اگر سينماگران و مسئولين فرهنگي نتوانند خوراك مناسب شامل فيلم خوب و سوژه مناسب را براي خانوادهها فراهم كنند با سرنوشتي كه اكنون ميبينيد مواجه خواهيم شد.
وي ادامه داد: معتقدم دليل فروش نداشتن سالنهاي سينما در حال حاضر، اين است كه فيلم خوبي نداريم. اگر بنشينيم و با دقت فيلمها را مشاهده كنيم خودمان متوجه ميشويم كه چرا مخاطب راضي نميشود به سينما بيايد. طبيعتا مخاطب وقتي ميبيند از سالن سينما راضي خارج نميشود ترجيح ميدهد در اين وضعيت اقتصادي، ترافيك سنگين شهري و ... زمان خود را تلف نكند.
اشرفي در توضيح بيشتر درباره سخنانش، به فيلم سينمايي «نارنجيپوش» داريوش مهرجويي اشاره و اظهار كرد: استاد مهرجويي در سينما احترام خاصي دارند و ميبينيم كه فيلم آخرشان، فيلم بسيار خوب و آموزشي است كه ميتوانست قشر عظيمي از دانشآموزان و دانشجويان را جذب كند اما متاسفانه بدليل عدم برنامهريزي مناسب، اين فيلم صرفا براي خانوادهها به نمايش درآمد و طبيعتا همه را راضي نكرد. معتقدم اگر طي برنامهريزي درستي مثلا با آموزش و پرورش توافق ميشد و دانشآموزان ميتوانستند اين اثر آموزشي بسيار مهم را مشاهده كنند، بسيار بهتر بود.
رييس هيات مديره انجمن سينماداران در ادامه سخنانش، وضعيت نابسامان فعلي سينماها را باعث رونق گرفتن كار شبكههاي ماهوارهاي دانست و عنوان كرد: در حال حاضر فيلمهاي ضعيف سينمايي ما باعث شده است كه شبكههاي ماهوارهاي گسترش يابند.
اين سينمادار در بخش ديگري از سخنانش به وضعيت بسيار نامناسب فروش در سينماهاي كشور اشاره كرد و گفت: اكنون با اين وضعيتي كه سينماي ايران دارد ما سينماداران نميدانيم چه كار كنيم. معتقدم كه اينگونه سينماها به تدريج از بين خواهند رفت. مسئولين بايد به اين موضوع توجه كنند كه سينما صرفا يك سرگرمي نيست و ميتواند بر روي فرهنگ جامعه اثرگذاري بسيار زيادي داشته باشد اما با اين وضعيت نه جنبه سرگرمي آن مورد توجه قرار ميگيرد و نه جنبه فرهنگياش.
اشرفي در پاسخ به اين سوال كه «آيا وضعيت فعلي سينماها به اطلاع مسئولين ذيربط رسيده است؟» بيان كرد: سهشنبه هفته گذشته هيات مديره انجمن سينماداران، جلسهاي داشت كه طي آن اطلاعات رسيده از سينماهاي شهرستان و تهران را بررسي كرد. در اين جلسه قرار شد انجمن، وضعيت حال حاضر و پيش روي سالنهاي سينما را در نامهاي به اطلاع وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، رييس سازمان سينمايي و برخي ديگر از مسئولين ذيربط برساند و كسب تكليف كند.
رييس هيات مديره انجمن سينماداران با اشاره به اينكه اكنون مشكل بزرگ ما، هزينههاي سرسامآور سينماهاست، اظهار كرد: پس از آنكه يارانه حاملهاي انرژي برداشته شد، در مقاطع مختلف قرار بود براي سينماها كه مراكزي فرهنگي هستند فكري شود اما متاسفانه اين اتفاق نيفتاد و اكنون سينماها فروش بسيار اندك خود را هم براي هزينهها به دولت و شهرداري پرداخت ميكنند. ما به عنوان مثال از آقاي دكتر قاليباف (و مسئولان نهادهاي ديگر) ميخواهيم هزينههايي كه به سينما اضافه كردهاند را حذف كنند؛ چرا كه اگر به اين موضوع رسيدگي نشود بسياري از سينماها تعطيل خواهند شد.
وي با بيان اينكه به دليل هزينههاي بسيار زياد اكنون دو سالن سينما در لرستان تعطيل شده است، عنوان كرد: يكي از نكاتي كه در اين مدت من به آن فكر ميكنم اين است كه چگونه برخي از سينماگران ميگويند ما كمبود سالن داريم. با اين وضع ريزش مخاطب ما حتي نميتوانيم صندليهاي فعلي سينمايمان كه به گفته دوستان اندك است را هم پر كنيم، چه برسد به آنكه بخواهيم چند هزار صندلي هم به آن اضافه كنيم.
اشرفي در ادامه سخنانش با انتقاد از اينكه گاهي براي مشكلات سينما تصميمات كارشناسي گرفته نميشود، تصريح كرد: سينماداري با طلافروشي و بزازي متفاوت است. ما نميتوانيم مشكلاتمان را مانند صنفهاي ديگر عريان كرده و به همه نشان دهيم؛ چرا كه نميخواهيم براي جامعه سينمايي ايجاد ناامني كنيم، اما از سويي ديگر سعي ميكنيم پشت پرده مشكلات را به اطلاع مسئولين برسانيم.
وي ادامه داد: يكي از مشكلات ما اين است كه متاسفانه درباره سينما تصميمات كارشناسي گرفته نميشود. به عنوان مثال در چند سال گذشته سينما بعد تجاري خود را از دست داده و شكلي فرهنگي گرفته است، در صورتي كه وجه تجاري سينما ميتوانست باعث تقويت وجه فرهنگي آن هم بشود؛ اما عدهاي دوست داشتند به بهانه تقويت وجه فرهنگي، وجه تجاري را از بين ببرند و امروز ما به اين وضعيت رسيدهايم كه در پرداخت بخشي از هزينهها تجاري هستيم و در بخش ديگر فرهنگي!
اين سينمادار با طرحپرسشي مبني بر اينكه در شرايط پيش رو چه كاري از دست مديران سينما برميآيد، گفت: در حال حاضر تهيهكنندگان و كارگردانان به دليل ترس از اينكه سرمايهگذاريشان با مشكل مواجه شود ميتوانند فيلم نسازند اما سينمادار چه راه حلي پيش رو دارد؟ ما چگونه بايد از سرمايهمان محافظت كنيم؟
تخریب غیر اصولی ساختمان دو طبقه مرگ کارگر ۱۶ ساله را در جنت آباد جنوبی در پیداشت.
به گزارش ایلنا مسلم نیکو منش افسر آماده منطقه چهار با اشاره به غیر اصولی بودن روش تخریب ساختمان گفت: در این ساختمان دو طبقه در حال تخریب دو کارگر جوان در حال تخریب قسمتی از دیواره های خر پشتک ساختمان بودند که به دلیل عدم رعایت اصول ایمنی قسمتی از دیوار و سقف خر پشته ریزش کرده بود.
وی افزود: در این حادثه یکی از کارگران در زیر آوار گرفتار شده بود که آتش نشانان کارگر جوان را از زیر آوار خارج کردند که پس از معاینه عوامل اورژانس مرگ وی تایید شد.
جلسه رسیدگی به اتهامات مدیران مسئول نشریات سرنا، چشمانداز ایران و روزگار در دادگاه مطبوعات برگزار شد.
جلسه رسیدگی به کیفر خواستهای مطروحه علیه مدیران مسئول نشریات «سرنا»، «روزگار» و «چشمانداز ایران» صبح روز یکشنبه ۲۴ اردیبهشت در شعبه ۷۸ دادگاه کیفری استان به ریاست قاضی باقری و با حضور اعضای هیئت منصفه مطبوعات برگزار شد.
براساس گزارش دادگستری استان تهران دادگاه در مورد اتهام مدیر مسئول نشریه روزگار مبنی بر تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی براساس نظر هیئت منصفه مطبوعات استان تهران با اکثریت آراء متهم را مجرم نشناخت و در مورد اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویق اذهان عمومی، هیئت منصفه مطبوعات استان تهران با اکثریت آراء وی را مجرم تشخیص لیکن مستحق تخفیف دانست.
در خصوص اتهام منتسب به مدیر مسئول نشریه سرنا مبنی بر اشاعه مطالب خلاف عفت عمومی، هیئت منصفه مطبوعات به اتفاق آراء مدیر مسئول این نشریه را مجرم اعلام و مستحق تخفیف تشخیص داد.
همچنین در خصوص اتهام منتسب به مدیر مسئول نشریه چشمانداز ایران مبنی بر تبلیغ و نشر اکاذیب علیه نظام، مدیرمسئول این نشریه پس از تشکیل دادگاه در ساعت مقرر تقاضای استمهال کرد که ریاست دادگاه با آن موافقت کرد و لذا رسیدگی به پرونده به جلسه آتی موکول شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر